_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran-ghalam@hotmail.com
پیام صوتی آقای محمد رزاقی به دوستان سابقش در اسارتگاه اشرف
محمد رزاقی، فریاد آزادی، پاریس،
دوم دسامبر 2011
پیام صوتی آقای محمد رزاقی به دوستان سابقش در اسارتگاه اشرف
دوستان عزیز رجوی میخواهد شما را به هر طریق ممکن با پلیس و ارتش عراق درگیر کند تا هم مظلوم نمایی کند و هم از پاسخگویی به جنایات چندین و چند ساله اش فرارکند. به هرکدام از این شورایی های جیره خوار که در شعار شما را به مقاومت و مبارزه دعوت می کنند اگر بگویند که یکهفته در شرایط شما در اشرف زندگی کنند اگر سکته کامل نزنند حتما سکته ناقص خواهند کرد… رجوی می ترسد که شما از آن حصار آزاد شوید و چشمتان به واقعیت ها باز شود و لااقل در ذهنتان رجوی را محاکمه و محکوم کنید؛ بله رجوی از محاکمه می ترسند...
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به سمرقند روی ای باد سحر متهور و متعهد، طلایه داران مصمم وصبور ما!
میترا یوسفی، اول دسامبر 2011 http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11123
قلب ما نیز همره و همسفر شماست در پروازبلند بالا تا پشت دیوارهای قلعه ی مخوف و رسوای رجوی، تجسم« سنگباران » ! و آن سراب تفته و تشنه به خون غافلان در انتهای وعده گاه ریایی و منافقانه ی عدالت وآزادی! خوشا که نیت وهمت شما دراین سفر، نهایت آگاهی و شرط انسانیت،عزم یاری به گرفتاران زندانی درحصار نفرینی است. « چل گیس » های در چنگ دیو! و هم سرشت گان سیاوش و سهراب، اگر زودتر«هما» ی نجات بال نگشاید. دریغا به منظرمادی و این دنیای فانی، ازسیاوشی که ما می شناختیم، دیگرگذشت. نه تنها سیاوش منظومه ی بلند، سیاوش نظام المللکی ! و ریختن خون او برزمین، به توطئه ی عفریته یی درشهوت قدرت و سوزناک ترخون او نشسته بردست های پدری که زیر تازیانه ی فراشان، مجنون تب اندوه، می باید تظاهر به رضایت می کرد. صحبت ازسفرشما با تمام مبارکی، توامان تداعی تلخ عمر از دست رفته در سرداب های عنکبوتی رجوی است که تارهای متراکم، خوشبختانه به شمشیر شجاعت و استقامت یاران رها شده، در حال پاره گی وپراکنده گی ست. یادآور تکه های دل انگیز آبی رنگ از ترک نیزه ی خورشید در آسمان اسیرابرهای ضخیم وپیچیده، به مژده ی پایان تیرگی و موسم رهایی وپاکیزه گی ! هرگز خواب ندیده ام که به آنجا برگشته ام، هرچند آن روزهای نفرینی از فرط سنگینی در هاله یی کدر وخاکستری، چون بختک برحیات ما فروافتاده است. هرچند سفرخیرو مبارک شما، شوری دیگر با خود دارد. حال که قسمتی از زمین های غصب شده، به انجام وظیفه ی دولت عراق و جهت بازپس دادن به زارعین دوره ی خفقان صدامی، آزاد گشته و شگفتا کدام کنایه با این حقیقت برابراست که شامل گورستان رجوی می شود؟ خونین کفنان آزاد شده به زبانی، در تشبیه حافظ شیرازبه بوی شمایان« ز لحد رقص کنان » برخیزند. شما که چنین بی واهمه از دهان گشاده و بویناک دشمن به تخطئه و دریدن، وعلیرغم خستگی مفرط جسمی و روحی از سالهای دشوار وتلخ بردگی، عزم سفر کرده اید . به سرزمینی که فتنه ی شریران تفرقه افکن ، بازماندگان صدام، میهمانان ناخوانده میزبان کش، وارثان چهل دزد بغداد را به تولید وحشت و ناآرامی در کمین دارد. تماشای قلعه ی موسوم به « اشرف» در زمانی که سردسته قمه دار و لات چاقوکش از ترس قانون به سوراخی خزیده و دست اوباش و غلامانش از آزار رها شده گان آنچنان بسته که مثل موش از زندانیان درون هم، می ترسند. عالمی دارد. آگاهیم که این مکان به قول خودشان « مزار شهدا» ، ازستون وپایه های دستگاه مغزشویی رجوی ها بود. آسمان کبود صحرا برسر ومزار مجاهدین، همراهانی که سالها حول دایره ی بسته ی اشرف کنار هم زندگی طاقت فرسایی را چرخیدند و از خوف خفقان حرفها در دل سفته و زیر سلطه ی ظالمانه ، جرات زمزمه نمی یافتند. مکانی که زندگان اسیررا گرد می آوردند به ارعاب و عبرت گرفتن ازدست رفته گان! مرضیه نام خائن به نفس هنر وهنرمندی،عجوزه ی محتاله یی را می کشاندند تا هوهوی جغد بر خرابی سردهد وبنیان اندیشه و احساس از هول و وحشت برکّند. نمی دانم آن قسمت لعنتی حفاظت که در یکی از بنگال هایش من – و بدون تردید خیل دیگر - مورد حمله و ضربات مهناز شهنازی معروفه ی گناهکار وجنایت پیشه و همقطارش حسین باباخانی قرار گرفتم، جزء مناطق آزاد شده است؟! ( برای حفظ امانت و یا مهم ترین نکته در روشنگری، باید اعتراف کنم که « بابا خانی» به عذر بدتر از گناه درعملیات ضربه زدن شرکت نکرد، زیرا در منهیات جنسی فرقه یی شان ، تماس جنس مخالف ممنوع است. و در مدار تنفرآمیزتر چون روسری و حجاب من در اثر حملات سُر خورد، بنگال را ترک گفت، زیرا دیدن موی سر من معصیت داشت. به تلخی باید گریست براین مدعیان پوشالی، منافق ودروغگوی آزادی وبی نیاز به خط کشی متعصبانه جنسی که فرمان حمله برعلیه زن و تماشای آن عین ثواب است ونظری بر گیسوان او گناه!) بیایید بازهم رو کنیم به آن گورستان اسرارآمیز، پاره ی آزاد شده از زمین های غصب شده ی ملت عراق، که ظالم ومظلوم، جلاد و قربانی چون نادررفیعی نژاد وابراهیم ذاکری درشمار جلادان وشکنجه گران دفن شده اند و طرف دیگر، لاله های آرمیده در خون، سروهای استوار جوان به داس کینه توزی رجوی چون سعید نوروزی، محمدرضا کاوندی، محمدرضااحمدی، جواد طهماسبی و علی مصطفوی که طی تسویه یی خونین به جرم نارضایی و نیت رهایی جداگانه، تک به تک در یک اتومبیل جمع آوری و همه باهم شلیک شده و به قتل رسیده اند.
آری، هرمشت خاک آن مکان تاثرآور
آمیخته ی به اسرار ناگفته است، خوشا بزودی از زبان زندانیان اسیر در شُرف
آزادی، همگام رازهای نهفته ی دیگر، فاش خواهد شد. وقتی مریم رجوی به سودجویی از عاقبت اسفناک مرضیه، صحنه یی برای خودنمایی ساخت تا بخورد علاقه مندان ترانه های قدیمی او در شبکه ی اینترنت، بدهد. و در اطوار منافقانه گلبرگ های گل سرخ می ریخت، زیرلب زمزمه می کردم این گلبرگ ها را از کجا آورده یی؟ از پرپر کردن گل عمرسعید و آلان محمدی و هزاران قربانی دیگر طی سالهای نفرینی پیدایی اهریمنی ات؟ مگر رجوی ها بجزقتل وغارت وخیانت وجنایت، چه درکیسه دارند که به بهای آن، درام های روحوضی اجرا کنند؟ « داریوش دهقان» ملعبه ی هواپیما ربایی رجوی که خودش درهمان قلعه ی محصور به قتل رسید و دیگر افراد تیم فریب خورده اش هم هریک به طریق اسرارآمیزی کشته شدند. « هما بشردوست» مادر دلتنگِ دوکودک بجامانده درمیهن، که او را هم مدعی هستند زندگی اش را به حریق باخت. گیرانه ی این حریق کجاست؟ آتش حقد رهبرجهنمی که زنده گانش هم بدان گرفتارند. زنده گانی که همه ی جسم وجان شان به گروگان گرفته شده و این حریق دامنگیر عزیزان وبستگان آنان نیز می شود. عزیزان و بستگانی که به جرم پایداری عشق وعاطفه تحت تهدید و فحاشی گروگانگیر رسوا وآماج فلاخن های آهنین، پشت دروازه ی قلعه نفرینی قرار می گیرند اما به نیروی عشق ومحبت،امید عدالت ومیعاد، استوارند.
عزیزان و بستگانی که پروایی از
پیمودن راه های طولانی پرفراز و نشیب، آب وهوای آزاردهنده وشرایط خطرناک
امنیتی ندارند و از همه مهم تر سابقه ی رجوی در شیوه های نامردانه آدم
ربایی و هیستری ضد خانواده اورا به هیچ می گیرند و در طلب رویت روی ماه
یار، دروازه ی قلعه را به لرزه درآورده اند. به حسن ختام برقرارباد نام « مریم سنجابی » که درحساس ترین دوران ، ستاره ی راهنمای گرفتاران قلعه می شود. بافته گیسویی که حتی نیاز به پهلوانی برای رهایی ندارد. خویشتن به نیروی شگفت و از ورای سیم های خاردار اقامتگاه زنان زندانی، زندانی در زندان جّست وپرید تا ارتفاع حصارها، کمر همت به رهایی دیگران بسته است. گُردآفرید برخاسته از رنج سی ساله درصفحات واقعیت، دختروفادار ایرانی در کارزار دلاله اجنبی که با سخنان گوهربار، صحه برشایعات می گذارد، برحقایق اصرار می ورزد، لرزه براندام دژخیم می اندازد. چه زیباست محبوبه ی ما به عزم بلند، حضورش آمیخته در رایحه ی محبوبه شب به عطرفشانی در عمق شب ظلمانی، به نشاندن درد سر از وحشت! جّستن ازبیم وهراس، جُستن امید، وصال رهایی!
آقایان سبحانی، خوشحال و عزیزی در گورستان کشته شدگان فرقه منطقه آزاد شده کمپ عراق جدید، سابقا اشرف
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ درمان درد اسرای اشرف دست کیست!؟
محمود سپاهی - پاریس 30.11.2011
خبرها را شاید دنبال میکنید. سال
2012 شرایط برای اسرای اشرف خیلی سخت تر خواهد شد. الان صحبت اخراج از عراق
و یا جابحایی در عراق هست. همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رهبران و سران فرقه رجوی با نزدیک شدن بستن کمپ، به دست و پا زدن افتاده اند
محمد کرمی، وبلاگ عیاران، بیست و
نهم نوامبر 2011
اعدام و حذف فیزیکی اعضاء معترض ، زندان وشکنجه کردن معترضین به خصوص زندان های سال ۱۳۶۴معروف به زندان های منصوری ، زندان های ۱۳۷۳ در اشرف ، هزاران جلسه دادگاهی افراد بخصوص دادگاه های سال ۱۳۷۴ معروف بحوض و سال ۱۳۸۰ که وحشت آورترین دوران بود . دست داشتن در کشتار مردم بی گناه ایران ، بخصوص در بمب باران های شیمیائی * . شرکت درکشتار مردم عراق شیعه کشی در جنوب ،جنگ مروارید در سال ۱۳۷۱ ، جنگ کرد کشی که مقرستاد فرماندهی آن در فیلق ۲ بود ، در این کشتارها، طه ها یاسین رمضان ، مسعود رجوی و ستاد فرماندهی او را همراهی می کرد. اتفاقاً سالیان است که اعضاء جدا شده به دنبال آن هستند که تمامی سران ، بخصوص شخص مسعود رجوی ومریم قجر عضدانلو را بخاطر جنایت های که در رابطه با اعضاء معترض و جداشده ، مردم ایران ، همین طور در جنایت های که در رابطه با مردم عراق انجام داده اند به د ادگاه های بین المللی بکشانند. همگان می دانند اعضاء سازمان که در کمپ عراق جدید ( کمپ اشرف ) هستند در هیچ یک از اقدامات جنایتکارانه مسئول و دخیل نبودند، فرماندهان و سران این فرقه که در مقر فرماندهی اشرف و سپس در مقر فرماندهی اورسوراواز مستقر هستند مسبب تمام جنایت ها از قبیل : اعدام و حذف فیزیکی اعضاء معترض ، زندان وشکنجه کردن معترضین به خصوص زندان های سال ۱۳۶۴معروف به زندان های منصوری ، زندان های ۱۳۷۳ در اشرف ، هزاران جلسه دادگاهی افراد بخصوص دادگاه های سال ۱۳۷۴ معروف بحوض و سال ۱۳۸۰ که وحشت آورترین دوران بود . دست داشتن در کشتار مردم بی گناه ایران ، بخصوص در بمب باران های شیمیائی * . شرکت درکشتار مردم عراق شیعه کشی در جنوب ،جنگ مروارید در سال ۱۳۷۱ ، جنگ کرد کشی که مقرستاد فرماندهی آن در فیلق ۲ بود ، در این کشتارها، طه ها یاسین رمضان ، مسعود رجوی و ستاد فرماندهی او را همراهی می کرد.فیلق ۲ در استان دیالی ۵۰ کیلومتر مرز ایران قرار داشت . کلاه برداری ها و پول شوئی های که سازمان مجاهدین خلق در طی سالیان انجام داد، بخصوص مورد ایران اید در انگلیس که نزدیک شش میلیون دلار آن پول شوئی به نام من است . باید به اطلاع هموطنان عزیز برسانم که از تعداد ۳۴۰۰ نفری که در عراق جدید ( کمپ اشرف ) هستند، حدود ۳۵۰ نفر از فرماندهان و سران اصلی که دستشان در خون و کشتار آغشته است پیگرد های قانونی دارند . در پایان یادآور بشوم که این برای همگان یک موضوع تفکیک شده است ، افراد ساکن در کمپ اشرف اقدام جنایتکارانه ای انجام نداده اند.بلکه سران و فرماندهان در اعمال جنایتکارانه دست داشته اند، یا فرمان صادر می کردند که الان تحت پیگرد قانون هستند . لیست آن افراد از طرف مقامات قضائی عراق صادر شده است. الان تمام بلاش فرقه بدر بردن این افراد از زیر تیغ عدالت است . در همین جا یاد آور می شوم که تمامی اعضاء معترض و جدا شده از فرقه رجوی در هر ارگان بین المللی و حقوق بشری که بخواهد به این مسله رسیدگی کند به عنوان شاهد حاضر هستیم که شرکت کرده و در این رابطه شهادت بدهیم * بمباران شیمیائی روستاهای اطراف سردست و سردشت در کردستان توسط صدام حسین که مجاهدین در پاریس کنفرانس تشکیل دادند. این مسله رامنکر شدند که در ملاقات با مخابرات عراق عباس داوری دارد گزارش ضایعات آن را می دهد و …../
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ورود آمران ترور به اروپا ممنوع
علی اکبرراستگو، کانون آوا، بیست و
هشتم نوامبر 2011
لینک به متن انگلیسی
بسیاری از این افراد با تکنیکهای
معمولی این زمان به روز نیستند. حتی از موبایل و اینترنت هم چیزی نشنیده
اند. آیا می توان این افراد را از "جهان شان " به یکباره بیرون کشید و به
عنوان پناهنده به یک کشور خارجی و دنیای نا آشنا پرت کرد؟ این باعث می شود
که آنها بیشتر به سازمانشان بچسبند.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چرا فرقه
رجوی به چنین روزی افتاد؟ مهرداد ساغرچی - آلمان 26.11.2011
http://iran-fanous.de/middle/369-Sagarchi-FregeRajavi-26,11,2011.htm
برای اینکه موضوع زندگی 3400 نفر از
کسانی که به مفهوم واقعی کلمه اسیر و زندانی خودخواهی و جاه طلبی و توهم و
خود بزرگ بینی یک رهبری بی معرفت و بی مرام و بی پرنسیب شده اند برای
بسیاری از جنبه انسانی و بسیاری از جنبه ملی و بسیاری رابطه خانوادگی و
برای من و کسانی مثل من که بیشتر عمر مفید خودشان را در اسارت این فرقه
گذرانده اند موضوع زندگی دوستان دربند ما از هرچیز دیگری وهر شعاری که فرقه
این روزها راه انداخته است و چرندیاتی که تحت عنوان حقوق و غیره وبعد هم
بهانه جا ومکان و آوردن قلم زنهای که بدتر از مجاهدین برای خودنمائی و
دریافت "تشویقی مالی آخر ماه" حاضر هستند به زندگی راحت و آسان خود در
فرانسه و اروپا ادامه دهند و البته قیمتش را از تمدید ماندن نیروهای بیچاره
در اردوگاه در عراق میبینند و باید دید چرا این بار در آخرین لحظه ها صدای
با یک گردش به عقب و از طرفی شارلاتانیزم که فقط خاص رجوی ها و دوستانش هست
حاضر به مصاحبه افراد شدند البته بعد هم با سنگ اندازی که همان رندی خودشان
است میگویند انتقال نیروها برای مصاحبه باید فلان و فلان باشد و صد حرف
دیگر.....
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مریم رجوی!! «فقط برای این است که خودت "شرم" کنی»
مریم سنجابی 24 نوامبر 2011 http://faryade-azadi.com/2Haupt/Sharm%20Kon.HTM
و اگر ذره ای شرافت برایت باقی مانده است... این نوشته ها را برای جهانیان و انتشار گسترده نمی خواهم، می دانم که بدستت خواهد رسید و خواهی خواند همین کافی است... مریم رجوی، آیا من «مأمور اعزامی» شده ام؟ و آیا آن آقایانی که نام بردی «مأمور و یا مزدور» اند؟ آیا می دانی و یادت هست که «فائزه اکبریان» 29 ساله مدت ها و مدت ها اشک می ریخت و زار می زد و آنقدر فهیمه اروانی او را در تنگنا گذاشت که دخترک معصوم از دست تو و تشکیلات تو و انقلاب تو خودکشی و خودش را راحت کرد؟ آیا می دانی و به یاد داری مهوش سپهری آنقدر بر سر «نسرین احمدی» بیچاره فریاد زد و او را داغان کرد که او نیز خودش را کشت؟ آیا بیاد داری که «خدّام گل محمدی» بیچاره که بیمار و مجروح شدید بود آنقدر روزها و شب ها التماس می کرد که: «من نمی خواهم دیگر در این سازمان بمانم بیمار هستم و بگذارید بروم»... و مستمر به دستور تو برای وی در سالن غذاخوری مقر قرارگاه هفتم نشست های مستمر گذاشته و شب تا صبح برسرش داد می زدند که: «تو مزدوری!!!!!!!!!!! و...»، تا اینکه خودش را در هنگام تنظیف سلاح با بنزین به آتش کشید و به زندگی غمناکش پایان داد و بعد هم مشخص نشد او را کجا دفن کردید؟ آیا بیاد داری که چگونه و بدون اینکه به ما از قبل اطلاع بدهی زنان بیچاره را در مقابل عمل انجام شده قرار داده و به ناگهان ابلاغ می کردید: «شما شورای رهبری هستید»، و مهوش سپهری نشست می گذاشت و می گفت: «دیگر نمی توانید از سازمان بیرون بروید و هرکس بگوید من نیستم، سرش را کنار باغچه می گذاریم و می بریم» و به ما برای خودکشی قرص سیانور می دادید؟ و... بقیه اش شرمت باد! آیا به یاد داری در حالیکه ما در اشرف دو دست لباس درست و حسابی هم نداشتیم و ماهانه فقط 7000 هزار دینار عراقی (معادل 35 دلار) برای کل وسایل و پوشاک و مواد بهداشتی و کفش و... به ما پرداخت می کردی، خودت در چه رفاهی غرق بودی و شاید شمارش لباس ها و کفشهایت از هزار بالا می زد؟ (و مبادا که هرگز یک دست لباست را دوبار بپوشی؟) آیا به یاد داری سه سال تمام در «مقر پارسیان» برای تو و مسعود!!!! قصری رویایی ساختیم با استخرهای بزرگ و سرپوشیده و باغهایی پر درخت و پاسیوهایی زیبا و شیک و وسایلی که همه مارک سلطنتی داشت و ساختمان هایی رویایی...؟ آیا همان زمان به یادت هست که نزدیک همان قصر رویایی تو (در قرارگاه باقرزاده) هزاران تن از نیروهای بدبخت تو برای ماه ها در خاک و خل و در سوله هایی که کف آن با خاک بیابان مفروش بود زندگی می کردند و شب ها بر روی موکت های زبر و در کیسه خواب های نظامی استراحت می نمودند و برای هر صدها نفر آنها تنها چهار الی پنج توالت و حمام صحرایی وجود داشت و تو در تختخواب پر قوی و ناز بالش می آرمیدی؟ آیا یادت هست در حالیکه زنان و مردان از صبح تا نیمه های شب در اشرف جان می کندند و کار می کردند، تو هر هفته پیام می دادی که: «شما کار نمی کنید... شما مفت خور هستید... شما انقلاب نکرده اید... شما دوجایه خور هستید... شما عجوزه و بی ناموس و طلبکار و باج گیر... هستید»، و همان زمان خود تو رنگ آفتاب و مهتاب را نمی دیدی؟ راستی خانه های ویلایی بغداد چی شد؟ آیا یادت هست چگونه «مهری موسوی» و «مینو فتحعلی» مظلوم را به محاکمه و بازار شام کشیدید و رجوی چگونه خودش مهری را در زیر پاهایش لگد مال نمود!!!... و تازه تو به نجاتش رفتی؟
مینو فتحعلی آیا اشک های مظلومیت ما یادت است...؟ آیا فخر فروشی هایت یادت است...؟ باز هم می خواهی به یادت بیاورم آنچه را از یاد برده ای؟ آیا یادت هست در نشست های درونی به ما می گفتید این برادران بایستی اینقدر از صبح تا شب کار کنند که شب مثل جنازه بیهوش شوند تا به "دوران" (مسائل عاطفی و خانوادگی و عاشقانه و جنسی) فکر نکنند؟ به یادت هست برای همان برادران برنامه ریزی می کردید که از چهار و نیم صبح تا 11 شب یک نفس کار کنند، ولی تو و مسعود و فرماندهان عالیرتبه فقط به آنان فحش می دادید و با هزار بیماری حتی اجازه استراحت به آنها نمی دادید و به دستور شما آنها را در حالیکه حتا در تب می سوختند با سیلی از بستر بلند می کردند که نمونه های آن کم نیست و به صراحت می گفتید اگر به خاطر مریضی توی نشست عملیات جاری بمیرید هیچ باکی نیست و باز هم باید به نشست بیایید در نشست بمیرید؟ آیا اینک مسعود خدابنده و عباس صادقی و علی قشقاوی و حامد صرافپور و محمد حسین سبحانی و... مأمور و مزدور شده اند و تو انقلابی؟ شرمت باد! تو هرگز به یاد نداری و شاید ندانی که «پرویز احمدی» و «قربانعلی ترابی» در حالیکه شدیداً توسط «نریمان و مختار و نادر و...» کتک خورده و زیر مشت و لگد رفته بودند...، در دستان عباس صادقی و علی قشقاوی جان باختند!؟ تو حتماً فراموش کرده ای که چه بلایی بر سر محمد حسین سبحانی آوردی و 9 سال او را در اشرف و ابوغریب زندانی کردی و سخت ترین فشار ها را بر وی وارد آوردی و نمی گذاشتی از سازمان بیرون برود!؟ تو حتما فراموش کرده ای که علی قشقاوی را بدون هیچ گناهی 4 سال به زندان های ابوغریب فرستادی؟! و حتما بلاهایی که بر سر یکی از فرماندهان ات "حامد" آورده ای را هم فراموش کردی؟! و باز هم حتما تو و فرماندهان ات نبودید که 9 سال تمام به عباس صادقی به دروغ گفتید همسرت کشته شده و به خانواده اش نیز گفته بودید عباس کشته شده و ماهها او را به زندان و زیر شکنجه فرستادی؟! ولی حتما خبر داری چگونه روزها و روزها «فاطمه خردمند» و «مرا» در زیر ضربات مشت و لگد و ضربه های پوتین گرفتید تا جاییکه از سر و صورتم خون جاری می شد؟!... آیا باز هم می خواهی این «مأموران و مزدوران!» خاطرات درخشان تو را زنده کنند؟ شرم، شرم... و باز هم شرم بر تو باد! اگر ذره ای وجدان و اگر ذره ای احساس در تو باقی مانده باشد. و این تنها فقط برگی از دفتر خاطرات توست!!!...
مریم سنجابی 24 نوامبر 2011
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |