_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

پیام صوتی آقای محمد رزاقی به دوستان سابقش در اسارتگاه اشرف

 

 

محمد رزاقی، فریاد آزادی، پاریس، دوم دسامبر 2011
http://www.faryade-azadi.com/2
Haupt/Payam%20Soti%20Mo.4.HTM

 

پیام صوتی آقای محمد رزاقی به دوستان سابقش در اسارتگاه اشرف

 

دوستان عزیز رجوی میخواهد شما را به هر طریق ممکن با پلیس و ارتش عراق درگیر کند تا هم مظلوم نمایی کند و هم از پاسخگویی به جنایات چندین و چند ساله اش فرارکند. به هرکدام از این شورایی های جیره خوار که در شعار شما را به مقاومت و مبارزه دعوت می کنند اگر بگویند که یکهفته در شرایط شما در اشرف زندگی کنند اگر سکته کامل نزنند حتما سکته ناقص خواهند کرد… رجوی می ترسد که شما از آن حصار آزاد شوید و چشمتان به واقعیت ها باز شود و لااقل در ذهنتان رجوی را محاکمه و محکوم کنید؛ بله رجوی از محاکمه می ترسند...

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به سمرقند روی ای باد سحر

متهور و متعهد، طلایه داران مصمم وصبور ما!

 

 

میترا یوسفی، اول دسامبر 2011

http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11123

 


(خانم ها میزایی، عبداللهی و سنجابی)

 

قلب ما نیز همره و همسفر شماست در پروازبلند بالا تا پشت دیوارهای قلعه ی مخوف و رسوای رجوی، تجسم« سنگباران » ! و آن سراب تفته و تشنه به خون غافلان در انتهای وعده گاه ریایی و منافقانه ی عدالت وآزادی! 

خوشا که نیت وهمت شما دراین سفر، نهایت آگاهی و شرط انسانیت،عزم یاری به گرفتاران زندانی درحصار نفرینی است. « چل گیس » های در چنگ دیو! و هم سرشت گان سیاوش و سهراب، اگر زودتر«هما» ی نجات بال نگشاید. دریغا به منظرمادی و این دنیای فانی، ازسیاوشی که ما می شناختیم، دیگرگذشت. نه تنها سیاوش منظومه ی بلند، سیاوش نظام المللکی ! و ریختن خون او برزمین، به توطئه ی عفریته یی درشهوت قدرت و سوزناک ترخون او نشسته بردست های پدری که زیر تازیانه ی فراشان، مجنون تب اندوه، می باید تظاهر به رضایت می کرد.

صحبت ازسفرشما با تمام مبارکی، توامان تداعی تلخ عمر از دست رفته در سرداب های عنکبوتی رجوی است که تارهای متراکم، خوشبختانه به شمشیر شجاعت و استقامت یاران رها شده، در حال پاره گی وپراکنده گی ست. یادآور تکه های دل انگیز آبی رنگ از ترک نیزه ی خورشید در آسمان اسیرابرهای ضخیم وپیچیده، به مژده ی پایان تیرگی و موسم رهایی وپاکیزه گی !

هرگز خواب ندیده ام که به آنجا برگشته ام، هرچند آن روزهای نفرینی از فرط سنگینی در هاله یی کدر وخاکستری، چون بختک برحیات ما فروافتاده است. هرچند سفرخیرو مبارک شما، شوری دیگر با خود دارد. حال که قسمتی از زمین های غصب شده، به انجام وظیفه ی دولت عراق و جهت بازپس دادن به زارعین دوره ی خفقان صدامی، آزاد گشته و شگفتا کدام کنایه با این حقیقت برابراست که شامل گورستان رجوی می شود؟

خونین کفنان آزاد شده به زبانی، در تشبیه حافظ شیرازبه بوی شمایان« ز لحد رقص کنان » برخیزند. شما که چنین بی واهمه از دهان گشاده و بویناک دشمن به تخطئه و دریدن، وعلیرغم خستگی مفرط جسمی و روحی از سالهای دشوار وتلخ بردگی، عزم سفر کرده اید .

به سرزمینی که فتنه ی شریران تفرقه افکن ، بازماندگان صدام، میهمانان ناخوانده میزبان کش، وارثان چهل دزد بغداد را به تولید وحشت و ناآرامی در کمین دارد.

تماشای قلعه ی موسوم به « اشرف» در زمانی که سردسته قمه دار و لات چاقوکش از ترس قانون به سوراخی خزیده و دست اوباش و غلامانش از آزار رها شده گان آنچنان بسته که مثل موش از زندانیان درون هم، می ترسند. عالمی دارد.

آگاهیم که این مکان به قول خودشان « مزار شهدا» ، ازستون وپایه های دستگاه مغزشویی رجوی ها بود. آسمان کبود صحرا برسر ومزار مجاهدین، همراهانی که سالها حول دایره ی بسته ی اشرف کنار هم زندگی طاقت فرسایی را چرخیدند و از خوف خفقان حرفها در دل سفته و زیر سلطه ی ظالمانه ، جرات زمزمه نمی یافتند.

مکانی که زندگان اسیررا گرد می آوردند به ارعاب و عبرت گرفتن ازدست رفته گان! مرضیه نام خائن به نفس هنر وهنرمندی،عجوزه ی محتاله یی را می کشاندند تا هوهوی جغد بر خرابی سردهد وبنیان اندیشه و احساس از هول و وحشت برکّند.

نمی دانم آن قسمت لعنتی حفاظت که در یکی از بنگال هایش من – و بدون تردید خیل دیگر - مورد حمله و ضربات مهناز شهنازی معروفه ی گناهکار وجنایت پیشه و همقطارش حسین باباخانی قرار گرفتم، جزء مناطق آزاد شده است؟! ( برای حفظ امانت و یا مهم ترین نکته در روشنگری، باید اعتراف کنم که « بابا خانی» به عذر بدتر از گناه درعملیات ضربه زدن شرکت نکرد، زیرا در منهیات جنسی فرقه یی شان ، تماس جنس مخالف ممنوع است. و در مدار تنفرآمیزتر چون روسری و حجاب من در اثر حملات سُر خورد، بنگال را ترک گفت، زیرا دیدن موی سر من معصیت داشت. به تلخی باید گریست براین مدعیان پوشالی، منافق ودروغگوی آزادی وبی نیاز به خط کشی متعصبانه جنسی که فرمان حمله برعلیه زن و تماشای آن عین ثواب است ونظری بر گیسوان او گناه!)

بیایید بازهم رو کنیم به آن گورستان اسرارآمیز، پاره ی آزاد شده از زمین های غصب شده ی ملت عراق، که ظالم ومظلوم، جلاد و قربانی چون نادررفیعی نژاد وابراهیم ذاکری درشمار جلادان وشکنجه گران دفن شده اند و طرف دیگر، لاله های آرمیده در خون، سروهای استوار جوان به داس کینه توزی رجوی چون سعید نوروزی، محمدرضا کاوندی، محمدرضااحمدی، جواد طهماسبی و علی مصطفوی که طی تسویه یی خونین به جرم نارضایی و نیت رهایی جداگانه، تک به تک در یک اتومبیل جمع آوری و همه باهم شلیک شده و به قتل رسیده اند.

آری، هرمشت خاک آن مکان تاثرآور آمیخته ی به اسرار ناگفته است، خوشا بزودی از زبان زندانیان اسیر در شُرف آزادی، همگام رازهای نهفته ی دیگر، فاش خواهد شد.
برادران همدرد و قهرمان، شما همگی آشنایید به شرح حزین خواهران نوروزی در تلاش یافتن ونجات برادر، سفرچند ساله ی سهیلا، یک تنه آواره ی کشورهای همسایه تا فرامرز فرانسه وآمریکا وکانادا درجستجوی سعید و شاهد اشک هایش در رثای سعید. حال با پیاله یی از اشک خواهران عاشق داغدار مزار را گلاب شویی کنید. سعیدی که عاقبت به تعبیرهنوز جگرسوزی از چنگال رجوی به همت دولت عراق، رست. بی دریغ دراشک سهیم کنید همسفرانش را هم!
وچنگی عاشقانه بربالین « آلان محمدی» بنوازید که گل سرخ آرزوهایش را وحشیانه پرپر کردند و مرضیه نشئه ی خرابی، انکرالاصوات جغد و خفاش و کرکس به سوروسات دژخیم سرمی داد. و مرضیه ادامه می داد وقتی یاسراکبری زیر18 سال درآتش می سوخت، خودسوزی ویا آتش زدنش، هردو وجه نفرینی خبر از مرگ بی هنگامش دارد. و دیگر جوانان وطن به گروگان رفته در دشت وصحرایی که مقصدشان نبود.

وقتی مریم رجوی به سودجویی از عاقبت اسفناک مرضیه، صحنه یی برای خودنمایی ساخت تا بخورد علاقه مندان ترانه های قدیمی او در شبکه ی اینترنت، بدهد. و در اطوار منافقانه گلبرگ های گل سرخ می ریخت، زیرلب زمزمه می کردم این گلبرگ ها را از کجا آورده یی؟ از پرپر کردن گل عمرسعید و آلان محمدی و هزاران قربانی دیگر طی سالهای نفرینی پیدایی اهریمنی ات؟ مگر رجوی ها بجزقتل وغارت وخیانت وجنایت، چه درکیسه دارند که به بهای آن، درام های روحوضی اجرا کنند؟

« داریوش دهقان» ملعبه ی هواپیما ربایی رجوی که خودش درهمان قلعه ی محصور به قتل رسید و دیگر افراد تیم فریب خورده اش هم هریک به طریق اسرارآمیزی کشته شدند.

« هما بشردوست» مادر دلتنگِ دوکودک بجامانده درمیهن، که او را هم مدعی هستند زندگی اش را به حریق باخت. گیرانه ی این حریق کجاست؟ آتش حقد رهبرجهنمی که زنده گانش هم بدان گرفتارند. زنده گانی که همه ی جسم وجان شان به گروگان گرفته شده و این حریق دامنگیر عزیزان وبستگان آنان نیز می شود. عزیزان و بستگانی که به جرم پایداری عشق وعاطفه تحت تهدید و فحاشی گروگانگیر رسوا وآماج فلاخن های آهنین، پشت دروازه ی قلعه نفرینی قرار می گیرند اما به نیروی عشق ومحبت،امید عدالت ومیعاد، استوارند.

عزیزان و بستگانی که پروایی از پیمودن راه های طولانی پرفراز و نشیب، آب وهوای آزاردهنده وشرایط خطرناک امنیتی ندارند و از همه مهم تر سابقه ی رجوی در شیوه های نامردانه آدم ربایی و هیستری ضد خانواده اورا به هیچ می گیرند و در طلب رویت روی ماه یار، دروازه ی قلعه را به لرزه درآورده اند.
بر شخصیت « زن » در فرقه رجوی ستم ها رفته است که البته « مرد» و « کودکان» از این قانون مستثنی نمانده اند. اما در تلاش عاشقانه خانواده ها برای رهایی گروگان های قلعه، خانم عبدالهی با حضور مداوم و سخنان محکم، جایگاه شایسته یی یافته اند. و این درمقایسه با زائران دیگر نیست بلکه تنی چند زن بی اراده ی اندرون رجوی که همه ی شخصیت وزندگی شان به مثابه عروسک خیمه شب بازی بند انگشتان رجوی است. زنان مُشرکی که رجوی را به خدایی گرفته اند، خدایی مرتکب پست ترین شهوات!
و این سوی دیوار خانم عبدالهی محکم و با دکلمه ی آتشین اعاده ی شخصیت زن ایرانی از انبوه صدمات رجوی، پژواک می دهد.

به حسن ختام برقرارباد نام « مریم سنجابی » که درحساس ترین دوران ، ستاره ی راهنمای گرفتاران قلعه می شود. بافته گیسویی که حتی نیاز به پهلوانی برای رهایی ندارد. خویشتن به نیروی شگفت و از ورای سیم های خاردار اقامتگاه زنان زندانی، زندانی در زندان جّست وپرید تا ارتفاع حصارها، کمر همت به رهایی دیگران بسته است. گُردآفرید برخاسته از رنج سی ساله درصفحات واقعیت، دختروفادار ایرانی در کارزار دلاله اجنبی که با سخنان گوهربار، صحه برشایعات می گذارد، برحقایق اصرار می ورزد، لرزه براندام دژخیم می اندازد.

چه زیباست محبوبه ی ما به عزم بلند، حضورش آمیخته در رایحه ی محبوبه شب به عطرفشانی در عمق شب ظلمانی، به نشاندن درد سر از وحشت! جّستن ازبیم وهراس، جُستن امید، وصال رهایی!

آقایان سبحانی، خوشحال و عزیزی در گورستان کشته شدگان فرقه

منطقه آزاد شده کمپ عراق جدید، سابقا اشرف

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

درمان درد اسرای اشرف دست کیست!؟

 

 

محمود سپاهی - پاریس

30.11.2011

 

خبرها را شاید دنبال میکنید. سال 2012 شرایط برای اسرای اشرف خیلی سخت تر خواهد شد. الان صحبت اخراج از عراق و یا جابحایی در عراق هست.
در پیامی مریم رجوی میگوید که!مقاومت ايران به هيچ وجه حاضر به گفتگو در مورد جابه جايي ساكنان اشرف در داخل عراق نيست مگر حفاظت آنها در محل جديد به طور رسمي توسط نيروهاي آمريكايي يا كلاه آبي هاي ملل متحد برعهده گرفته شود.
آیا این سوال پیش نمی آید که این یعنی چه؟ این داستان چه ربطی دارد به آمریکا. دوران آمریکا در عراق تمام شد و این قبل از هرچیز خواست به حق مردم عراق بود. یعنی دولت مستقل. در هر شکل عراق الان به دست مردم عراق هست و مردم عراق خواستار خروج مجاهدین از عراق هستند.
کمی به خواسته مجاهدین دقت کنیم! آنها حفاظت میخواهند از آمریکا در عراق یعنی دوباره ارتش آمریکا یک یگان نظامی مسلح در عراق مستقر کنند. یک نیروی مسلح ,نظامی, وغیر عراقی. آیا این خواسته درست هست؟ قبل از هرچیز باید از مجاهدین سوال کرد که چرا نیاز دارید به حفاظت. مگر در عراق شما چه جرمی مرتکب شده اید؟ پس به عبارتی، دیگر شما از گذشته خود خوب با خبر هستید و میدانید که مردم عراق خواستار وجود شما در عراق نیستند. مگر خود شما در عراق نگفتید، در سال 2005 از جمعیت 25 میلیونی عراق 5000,000 عراقی خواستار حضور ما در عراق هستند. یعنی تقریبا یک پنجم مردم عراق؟ پس چی شد؟ کجا رفت اینهمه حمایت؟ همه وهمه دروغ بود. تمام آن امضاها دروغ بود! این حکم تاریخ و تکامل هست و باید تن بدهید. باید به خواست اسرا تن بدهید. چون دیر نیست روزی که مسعود رجوی را در دادگاه های بین المللی به محاکمه کشند.
به نظر من در هرچیزی افراط وافراطی بودن غلط است. الان سوژه مجاهدین هستند. مجاهدینی که در رابطه با اعتقادات خود، بیش از اندازه افراط بخرج میدهند و این در شرایط امروز انفجارزاست و خطر دارد برای اسرا. چرا که در این میان تعدادی در اشرف دارای پاسپورت و مدارک کشورهای اروپایی هستند و در موقع لزوم فرار را بر قرار ترجیه خواهند داد. چرا که برای سر گروهک جان افراد مهم نیست. مهم وجود خودش و افرادی که کاملا با او هستند، هست.
در حال حاضر در اشرف افراد حق پرسش هیچ سوالی را از مسولین ندارند و در مقابل هر چیزی در اشرف الان گفته میشود (حرف برادر مسعود) یعنی به گونه ای شدیدترین نوع سرکوب در تاریخ فرقه, کسی نمیتواند حتی نظر خود را بدهد و باید آماده باشد که با شروع سال جدید میلادی، او هم بمیرد و تمام. ,چرا که حرف برادر هست. اشرف به قیمت جان تمام اسرا. قضیه بودار شد؟ چرا اشرف؟ چرا مقاومت؟ هر فکر سالمی الان میفهمد که رجوی در اشرف هست. در مقر 49 مقر فرماندهی مژگان و برای همین هست که باید اشرف بسته بماند .
انگار آقای رجوی نمیدانند که این ساختمان کلنگی را هرچه قدرهم که رنگ بزند، رنگ قرمز با خون قربانیان، باز هم بر سرش خراب خواهد شد. چرا که از بنیاد ویران هست. این زندان اشرف، سالیانی هست که خراب شده و این را باید بفهمد که هر چیزی دوره ای دارد. یک روز شروع و یک روز پایان. کمتر و بیشتر از این یا دیوانگیست و یا حماقت. با رفتن صاحب مجاهدین(صدام) دوره مجاهدین تمام شد. درخت از ریشه مرد و در طی این هشت سال شاخ و برگ این درخت هم ریخت و الان یک تنه کهنه و پوسیده هست که این تنه چه بخواهند و چه نخواهند، باید قطع شود. چرا که برای محیط زیست خطر دارد. الان درمان این همه درد در دست شخص مسعود رجوی هست و با یک عقب نشینی میتواند از تمام خطرات جلو گیری کند. جرم خودش هم سبکتر خواهد شد. ولی اگر مثل گذشته کوتاه نیاید،
ناله های شوم رجوی را میشنوم، گریه های مریم قجر را میبینم . میبینم که در دادگاه های بین المللی، جنایت کارترین افراد تاریخ ایران محاکمه میشوند و آن روز را باید جشن گرفت.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رهبران و سران فرقه رجوی با نزدیک شدن بستن کمپ، به دست و پا زدن افتاده اند

 

 

محمد کرمی، وبلاگ عیاران، بیست و نهم نوامبر 2011
http://mohamadkarami.wordpress.com/

 

اعدام و حذف فیزیکی اعضاء معترض ، زندان وشکنجه کردن معترضین به خصوص زندان های سال ۱۳۶۴معروف به زندان های منصوری ، زندان های ۱۳۷۳ در اشرف ، هزاران جلسه دادگاهی افراد بخصوص دادگاه های سال ۱۳۷۴ معروف بحوض و سال ۱۳۸۰ که وحشت آورترین دوران بود . دست داشتن در کشتار مردم بی گناه ایران ، بخصوص در بمب باران های شیمیائی * . شرکت درکشتار مردم عراق شیعه کشی در جنوب ،جنگ مروارید در سال ۱۳۷۱ ، جنگ کرد کشی که مقرستاد فرماندهی آن در فیلق ۲ بود ، در این کشتارها، طه ها یاسین رمضان ، مسعود رجوی و ستاد فرماندهی او را همراهی می کرد.

اتفاقاً سالیان است که اعضاء جدا شده به دنبال آن هستند که تمامی سران ، بخصوص شخص مسعود رجوی ومریم قجر عضدانلو را بخاطر جنایت های که در رابطه با اعضاء معترض و جداشده ، مردم ایران ، همین طور در جنایت های که در رابطه با مردم عراق انجام داده اند به د ادگاه های بین المللی بکشانند. همگان می دانند اعضاء سازمان که در کمپ عراق جدید ( کمپ اشرف ) هستند در هیچ یک از اقدامات جنایتکارانه مسئول و دخیل نبودند، فرماندهان و سران این فرقه که در مقر فرماندهی اشرف و سپس در مقر فرماندهی اورسوراواز مستقر هستند مسبب تمام جنایت ها از قبیل : اعدام و حذف فیزیکی اعضاء معترض ، زندان وشکنجه کردن معترضین به خصوص زندان های سال ۱۳۶۴معروف به زندان های منصوری ، زندان های ۱۳۷۳ در اشرف ، هزاران جلسه دادگاهی افراد بخصوص دادگاه های سال ۱۳۷۴ معروف بحوض و سال ۱۳۸۰ که وحشت آورترین دوران بود .

دست داشتن در کشتار مردم بی گناه ایران ، بخصوص در بمب باران های شیمیائی * . شرکت درکشتار مردم عراق شیعه کشی در جنوب ،جنگ مروارید در سال ۱۳۷۱ ، جنگ کرد کشی که مقرستاد فرماندهی آن در فیلق ۲ بود ، در این کشتارها، طه ها یاسین رمضان ، مسعود رجوی و ستاد فرماندهی او را همراهی می کرد.فیلق ۲ در استان دیالی ۵۰ کیلومتر مرز ایران قرار داشت . کلاه برداری ها و پول شوئی های که سازمان مجاهدین خلق در طی سالیان انجام داد، بخصوص مورد ایران اید در انگلیس که نزدیک شش میلیون دلار آن پول شوئی به نام من است .

باید به اطلاع هموطنان عزیز برسانم که از تعداد ۳۴۰۰ نفری که در عراق جدید ( کمپ اشرف ) هستند، حدود ۳۵۰ نفر از فرماندهان و سران اصلی که دستشان در خون و کشتار آغشته است پیگرد های قانونی دارند . در پایان یادآور بشوم که این برای همگان یک موضوع تفکیک شده است ، افراد ساکن در کمپ اشرف اقدام جنایتکارانه ای انجام نداده اند.بلکه سران و فرماندهان در اعمال جنایتکارانه دست داشته اند، یا فرمان صادر می کردند که الان تحت پیگرد قانون هستند . لیست آن افراد از طرف مقامات قضائی عراق صادر شده است. الان تمام بلاش فرقه بدر بردن این افراد از زیر تیغ عدالت است . در همین جا یاد آور می شوم که تمامی اعضاء معترض و جدا شده از فرقه رجوی در هر ارگان بین المللی و حقوق بشری که بخواهد به این مسله رسیدگی کند به عنوان شاهد حاضر هستیم که شرکت کرده و در این رابطه شهادت بدهیم

* بمباران شیمیائی روستاهای اطراف سردست و سردشت در کردستان توسط صدام حسین که مجاهدین در پاریس کنفرانس تشکیل دادند. این مسله رامنکر شدند که در ملاقات با مخابرات عراق عباس داوری دارد گزارش ضایعات آن را می دهد و …../

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ورود آمران ترور به اروپا ممنوع

 

 

علی اکبرراستگو، کانون آوا، بیست و هشتم  نوامبر 2011
http://www.iran-aawa.com/index.php?option=com
_content&view=article&id=2383:1390-09-06-18
-48-10&catid=65:1388-10-16-13-16-32

 

لینک به متن انگلیسی
http://iran-interlink.org/?mod=view&id=11093

 

بسیاری از این افراد با تکنیکهای معمولی این زمان به روز نیستند. حتی از موبایل و اینترنت هم چیزی نشنیده اند. آیا می توان این افراد را از "جهان شان " به یکباره بیرون کشید و به عنوان پناهنده به یک کشور خارجی و دنیای نا آشنا پرت کرد؟ این باعث می شود که آنها بیشتر به سازمانشان بچسبند.

نامه سرگشاده به کاترین اشتون نماینده عالی سیاست خارجه و امنیت اروپا،
وزرای محترم امور خارجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا

سرکار خانم گرامی کاترین اشتون نماینده عالی سیاست خارجه و امنیت اروپا،
وزرای محترم امور خارجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا ،

بقراراطلاع در نشست شورای وزرای امور خارجه اتحادیه اروپا که درتاریخ اول دسامبر 2011 در بروکسل برگذارمی شود، وضعیت سازمان مجاهدین خلق و پایگاه آن "اردوگاه اشرف" در عراق در دستورآن آن شورا قراردارد.

خانم اشتون بعد از درگیری های خشونت آمیز بین ساکنان اردوگاه اشرف و نیروهای امنیتی عراق، و همچنین خطر احتمالی خونریزی در اثر اجرای اقدامات ناشی از انحلال اردوگاه بعد از التیماتوم دولت عراق برای 31 دسامبر 2011، آقای ژان دوروت را به عنوان مشاور شخصی خود در امور مربوط به اشرف تعیین کرد.

بر اساس گزارش های مطبوعات قراراست در تاریخ اول دسامبر 2011 در بروکسل در مورد پذیرش پناهندگان قرارگاه اشرف در یک یک کشورهای عضو اتحادیه اروپا بحث شود.

ما دراینجا به صراحت به شما هشدار می دهیم در مورد قبول ساکنان اردوگاه اشرف بیگداربه آب نزنید!

ساکنان کمپ اشرف درسازمانی زندگی می کنند که از طرفی توسط ساختار قوی فرقه ای وازطرف دیگر حول کیش شخصیتی رهبران، مسعود و مریم رجوی، به بند کشیده شده اند. آنها ازده هاسال پیش تاکنون رابطه شان با دنیای خارج بخصوص با خانواده هایشان قطع شده است تا کاملا زندگیشان در خدمت سازمان باشد.

بسیاری از این افراد با تکنیکهای معمولی این زمان به روز نیستند. حتی از موبایل و اینترنت هم چیزی نشنیده اند. آیا می توان این افراد را از "جهان شان " به یکباره بیرون کشید و به عنوان پناهنده به یک کشور خارجی و دنیای نا آشنا پرت کرد؟ این باعث می شود که آنها بیشتر به سازمانشان بچسبند.

کمیساریای عالی سازمان ملل اخیرا اعلام کرده است که جهت انجام تعیین وضعیت پناهندگی افراد کمپ اشرف ، مصاحبه فردی در خارج از حوزه نفوذ سازمان مجاهدین با اعضای این سازمان انجام خواهد داد. حتی دولت عراق نیز حمایت خود را از این رویکرد نشان داد.

ما پیشنهادمی کنیم که در طول انجام این مصاحبه ها امکان تماس افراد با خانواده های شان فراهم شود.

با قبول این فرض که حدود 70 درصد از افراد مستقر در کمپ اشرف تنها به خاطر فشار وتحت نفوذ بودن توسط سازمان مجاهدین و برخی حتی برخلاف اراده شان در اردوگاه اشرف مجبور به سکونت هستند، توصیه پیشنهادی ما در مورد امکان تماس افراد با خانواده هایشان می تواند بخش بزرگی از مشکل را حل کند.

بخصوص اینکه این موضوع می تواند روی تبلیغات سازمان مجاهدین مبنی بر غیر ممکن بودن بازگشت به ایران اثربگذارد و گزیده ای باشد تا افراد از زیر نفوذ سازمانی بیرون آمده و نزد خانواده هایشان بازگردند.

صلیب سرخ جهانی در سال های اخیر امکان بازگشت صد ها نفر از جداشدگان را به ایران فراهم ساخت. تا کنون هیچ گزارشی ازاذیت و آزار این افراد توسط مقامات ایرانی منتشر نشده است.

فقط حدود 350 نفر از 3400 نفر ساکن قرارگاه اشرف مواجه با پیگرد قانونی توسط مقامات عراقی و یا ایران هستند. این افراد از اعضای فرمانده سازمان مجاهدین خلق و کادرهای متقاعد می با شند که در عملیات منجر به قتل در عراق وایران دست داشته اند.

شنیده می شود که سازمان مجاهدین خلق در در حال اقدام برای "تخلیه" این افراد از کمپ اشرف به طور غیرقانونی از طریق ترکیه به اتحادیه اروپا می باشد. بقیه اعضا در اشرف قراراست قربانی مبارزه بر علیه ارتش عراق بشوند تا سازمان بتواند شهیدنمایی کند.

برای جلوگیری از این خونریزی ها، به اعتقاد ما لازم است به ساکنان اشرف امکان تماس با خانواده هایشان و "جهان واقعی" خارج از سازمان و خارج از دروازه های اردوگاه اشرف داده شود و در نتیجه گزینه ای بجای یک جنگ خونین به ساکنان اردوگاه اشرف ارائه شود. بعلت تبلیغ و تلقینات شدید سازمانی بسیاری از افراد به احتمال زیاد از این موضوع آگاه نیستند.

ما می خواهیم که ساکنین قرارگاه اشرف این فرصت را درک کنند که آنها می توانند برای خود تصمیم بگیرند که آیا آنها می خواهند نزد خانواده های خود در میهن بازگردند، درخواست پناهندگی در کشورهای ثالث بکنند ویا بخواهند در اشرف همراه با سازمان باشند.

مطمئنا ضروری خواهد بود تعداد معینی از افراد در اتحادیه اروپا پذیرفته شوند، ما از تمام کشورهای عضو اتحادیه اروپا می خواهیم تا وظیفه انسانی خود را در پیداکردن راه حل انسان دوستانه برای این مشکل انجام بدهند، ولی برای اینکه نفوذ سازمان مجاهدین از روی ساکنان اشرف برداشته شود، لازمه آن اینست که آنها را به خانواده هایشان متصل کنند وبه آنها نشان بدهند که واقعیت ها جوردیگری هستند نه آن طوریکه سازمان در طول چندین ده سال به آنها ارائه داده است.

ازمدتها پیش شبکه ای از انجمن های جداشدگان ازمجاهدین، خانواده های ساکنان اشرف و سازمان های غیر دولتی مختلف، در همکاری با دولت عراق چند بار در گذشته به کسانی که خواستار جدایی از سازمان بودند و با ابتکار عمل خود از اردوگاه اشرف موفق به فرار شدند کمک کرده تا به خانواده های خود وصل شوند. این شبکه با کمیساریای سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا در تماس است تا این راه را برای همه افراد ساکن قرارگاه اشرف متصور کند.

بنابراین از شما تقاضا می کنیم که در جلسه شورای امور خارجه در تاریخ اول دسامبر 2011 این راه را به عنوان یک گزینه جدی و به عنوان پیش ماده برای پذیرش افراد در کشورهای ثالث به بحث بگذارید

بااحترام علی اکبرراستگو
کلن - 28 نوامبر

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا فرقه رجوی به چنین روزی افتاد؟

 

مهرداد ساغرچی - آلمان

26.11.2011

http://iran-fanous.de/middle/369-Sagarchi-FregeRajavi-26,11,2011.htm

 

برای اینکه موضوع زندگی 3400 نفر از کسانی که به مفهوم واقعی کلمه اسیر و زندانی خودخواهی و جاه طلبی و توهم و خود بزرگ بینی یک رهبری بی معرفت و بی مرام و بی پرنسیب شده اند برای بسیاری از جنبه انسانی و بسیاری از جنبه ملی و بسیاری رابطه خانوادگی و برای من و کسانی مثل من که بیشتر عمر مفید خودشان را در اسارت این فرقه گذرانده اند موضوع زندگی دوستان دربند ما از هرچیز دیگری وهر شعاری که فرقه این روزها راه انداخته است و چرندیاتی که تحت عنوان حقوق و غیره وبعد هم بهانه جا ومکان و آوردن قلم زنهای که بدتر از مجاهدین برای خودنمائی و دریافت "تشویقی مالی آخر ماه" حاضر هستند به زندگی راحت و آسان خود در فرانسه و اروپا ادامه دهند و البته قیمتش را از تمدید ماندن نیروهای بیچاره در اردوگاه در عراق میبینند و باید دید چرا این بار در آخرین لحظه ها صدای با یک گردش به عقب و از طرفی شارلاتانیزم که فقط خاص رجوی ها و دوستانش هست حاضر به مصاحبه افراد شدند البته بعد هم با سنگ اندازی که همان رندی خودشان است میگویند انتقال نیروها برای مصاحبه باید فلان و فلان باشد و صد حرف دیگر.....

اما واقعیت چیست؟ در آستانه تغییرات بزرگ در منطقه و عراق و بخصوص اعلام خروج نیروهای آمریکائی تا پایان سال مسیحی و فعالیت جدی و پی گیر دولت وقت عراق که قصد ندارد تحت هیچ عنوانی حضور مجاهدین را بپذیرد و از طرفی پایداری و مقاومت خانواده ها در کنار شهرک آزادی وحال که در این مرحله میبینم اسرای سابق فرقه که به تازگی موفق به فرار از زندان بزرگ مجاهدین شده اند و در کنار آن حضور اعضا جدا شده قدیمی سازمان مجاهدین که با پذیرش خطرات فراوان از کشورهای مختلف اروپایی به عراق سفر کردند و به کنار خانواده و دوستان خود ملحق شدند و سختی و هزینه این راه پر دردسر پذیرا شده اند و همینطور با بجان خریدن همه تهمتها برای اولین بار چنین حضوری داشته اند و در همه ابعاد به افشاگری و همینطور همدردی با هموندان و خانواده ها و تمام این فعالیتها خودش پیام دیگری از فاز تغییر است .اما تغییری که دیگر رهبری فرقه را گریزی از آن نیست و دور نیست که همان کسانی که در این سالیان در انبوهی از دروغ و تزویر نگه داشته بودید بر خود شما خورده گیرند و فریاد بزنند و خود خوب میدانید که آگاهی برای فرقه یعنی نابودی و انگاه شما باید شرم کنید از آنچه بر سر همه ما آوردید که در این وضعیت آواره غربت و تنهائی و حال یک چند هزار بیمار روانی و جسمی و داخلی و شکسته و پریشان و بدون هیچ پشتوانه مالی و روحی سرازیر یک زندگی سخت خواهند شد و آنروز کسان زیادی هستند که به شما بگویند شرمتان باد که با چنین کردید.

من یک بار دیگر به دوستانم که موفق شدند به عراق سفرکنند و از کشورهای اروپائی خودشان را به آنجا برسانند تبریک میگویم.

در هر حال دور نیست که باید برای کمک به دوستان تازه از بند رسته به هرشکل کمک کنیم که این هم جزوظایف ما است و من خودم فکرکنم این به همه هموطنان که در خارج کشور زندگی میکنند به عنوان یک وظیفه انسانی است که به هر صورت به این اشخاص برای رسیدن به زندگی عادی کمک کنند.

از طرف دیگر از دولت عراق خواستار حل و فصل این اردوگاه از طریق آرام و مسالمت آمیز و بدون هرگونه خشونت هستیم چرا که این خواسته و آرزوی رهبران فرقه است که با کشاندن موضوع به درگیری مساله را منحرف کند تا شاید بتواند زمان بیشتری به حیاتش در عراق ادامه دهد.

به رهبری فرقه هم میگویم که این آخرین فرصت است که از هر امکانی برای سالم خارج کردن نیروها اقدام کنید بجای خرج پولها برای بازنشسته های سابق امریکاو اروپا و وزیرو وکیل برای گرفتن یک تاییده شما بهتر از هر کس میتوانید این کار انجام بدهید هم امکان مالی دارید هم امکان حقوقی ..شاید این طور بتوانید ذره ای از بلاهائی که خانم سنجابی به قطره ای از آنها اشاره کردند برای بچه های در زندان اشرف جبران کنید .باور کنید که بخاطر همه توهینها و فشارها به هویت و شخصیت وصیانت و فشار ها شما واقعا بدهکار بچه های تحت فرمان خود هستید و باور کنید که آنکس که جرقه کشت کرد آتش درو میکند و شما تقاص این نابرابری ها و ظلم ها را میدهید.میدانیدکه چون به اسم آزادی وبرای آزادی وبرابری جوانان را به سازمان کشاندید مسؤل هستید و بخاطر شعارهایی که در سالیان به خورد همه دادید حال باید پاسخ دهید.ما که در مسیر سازمان آمدیم به خاطر شعار های شما بوده و حال باید پاسخ بدهید که چرا میخواهید همه را در عراق به کشتن بدهید که بعد بگویند رجوی بها میدهد بله این دروغ که خون بچه ها ی مردم به اسم رجوی تمام میشود این هم فراموش نمیشود .ما میگوئیم این بار دیگر نباید خونی ریخته شود و این به دست رهبران سازمان است. بشنوید و نگذارید دیر شود.

به کشورهای اروپائی هم میگویم که شما در این لحظه به وظیفه انسانی خود عمل کنید و به کسانی که خواستار زندگی در خارج از ایران هستند کمک کنید که به زندگی عادی برگردند .مردم ایران فراموش نخواهند کرد.

به دوستانم که زحمت این سفر را کشیدند خسته نباشید میگویم و امیدوارم در بقیه تلاشهایتان موفق باشید.

به خانواده ها ی عزیزم و دوست داشتنی ام میگویم شما حتما به هدف میرسید چون خواسته شما حق است و خداوند مهربان با شماست.

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مریم رجوی!! 

«فقط برای این است که خودت "شرم" کنی»

 

 

مریم سنجابی

24 نوامبر 2011

http://faryade-azadi.com/2Haupt/Sharm%20Kon.HTM

 

و اگر ذره ای شرافت برایت باقی مانده است...

این نوشته ها را برای جهانیان و انتشار گسترده نمی خواهم، می دانم که بدستت خواهد رسید و خواهی خواند همین کافی است...

 مریم رجوی، آیا من «مأمور اعزامی» شده ام؟

 و آیا آن آقایانی که نام بردی «مأمور و یا مزدور» اند؟

آیا می دانی و یادت هست که «فائزه اکبریان» 29 ساله مدت ها و مدت ها اشک می ریخت  و زار می زد و آنقدر فهیمه اروانی او را در تنگنا گذاشت که دخترک معصوم از دست تو و تشکیلات تو و انقلاب تو خودکشی  و خودش را راحت کرد؟

آیا می دانی و به یاد داری مهوش سپهری آنقدر بر سر «نسرین احمدی» بیچاره فریاد زد و او را داغان کرد که او نیز خودش را کشت؟

 آیا بیاد داری که «خدّام گل محمدی» بیچاره که بیمار و مجروح شدید بود آنقدر روزها و شب ها التماس می کرد که: «من نمی خواهم دیگر در این سازمان بمانم بیمار هستم و بگذارید بروم»... و مستمر به دستور تو برای وی در سالن غذاخوری مقر قرارگاه هفتم نشست های مستمر گذاشته و شب تا صبح برسرش داد می زدند که: «تو مزدوری!!!!!!!!!!! و...»، تا اینکه خودش را در هنگام تنظیف سلاح با بنزین به آتش کشید و به زندگی غمناکش پایان داد و بعد هم مشخص نشد او را کجا دفن کردید؟

آیا بیاد داری که چگونه و بدون اینکه به ما از قبل اطلاع بدهی زنان بیچاره را در مقابل عمل انجام شده قرار داده و به ناگهان ابلاغ می کردید: «شما شورای رهبری هستید»، و مهوش سپهری نشست می گذاشت و می گفت: «دیگر نمی توانید از سازمان بیرون بروید و هرکس بگوید من نیستم، سرش را کنار باغچه می گذاریم و می بریم» و به ما برای خودکشی قرص سیانور می دادید؟ و... بقیه اش شرمت باد!

آیا به یاد داری در حالیکه ما در اشرف دو دست لباس درست و حسابی هم نداشتیم و ماهانه فقط 7000 هزار دینار عراقی (معادل 35 دلار) برای کل وسایل و پوشاک و مواد بهداشتی و کفش و... به ما پرداخت می کردی، خودت در چه رفاهی غرق بودی و شاید شمارش لباس ها و کفشهایت از هزار بالا می زد؟ (و مبادا که هرگز یک دست لباست را دوبار بپوشی؟)

آیا به یاد داری سه سال تمام در «مقر پارسیان» برای تو و مسعود!!!! قصری رویایی ساختیم  با استخرهای بزرگ و سرپوشیده و باغهایی پر درخت و پاسیوهایی زیبا و شیک و وسایلی که همه مارک سلطنتی داشت و ساختمان هایی رویایی...؟

آیا همان زمان به یادت هست که نزدیک همان قصر رویایی تو (در قرارگاه باقرزاده) هزاران تن از نیروهای بدبخت تو برای ماه ها در خاک و خل و در سوله هایی که کف آن با خاک بیابان مفروش بود زندگی می کردند و شب ها بر روی موکت های زبر و در کیسه خواب های نظامی استراحت می نمودند و برای هر صدها نفر آنها تنها چهار الی پنج توالت و حمام صحرایی وجود داشت و تو در تختخواب پر قوی و ناز بالش می آرمیدی؟

آیا یادت هست در حالیکه زنان و مردان از صبح تا نیمه های شب در اشرف جان می کندند و کار می کردند، تو هر هفته پیام می دادی که: «شما کار نمی کنید... شما مفت خور هستید... شما انقلاب نکرده اید... شما دوجایه خور هستید... شما عجوزه و بی ناموس و طلبکار و باج گیر... هستید»، و همان زمان خود تو رنگ آفتاب و مهتاب را نمی دیدی؟

راستی خانه های ویلایی بغداد چی شد؟

آیا یادت هست چگونه «مهری موسوی» و «مینو فتحعلی» مظلوم را به محاکمه و بازار شام کشیدید و رجوی چگونه خودش  مهری را در زیر پاهایش لگد مال نمود!!!... و تازه  تو به نجاتش رفتی؟

مینو فتحعلی

آیا اشک های مظلومیت ما یادت است...؟

آیا فخر فروشی هایت یادت است...؟

باز هم می خواهی به یادت بیاورم آنچه را از یاد برده ای؟

آیا یادت هست در نشست های درونی به ما می گفتید این برادران بایستی اینقدر از صبح تا شب کار کنند که شب مثل جنازه بیهوش شوند تا به "دوران" (مسائل عاطفی و خانوادگی و عاشقانه و جنسی) فکر نکنند؟

به یادت هست برای همان برادران برنامه ریزی می کردید که از چهار و نیم صبح تا 11 شب یک نفس کار کنند، ولی تو و مسعود و فرماندهان عالیرتبه فقط به آنان فحش می دادید و با هزار بیماری حتی اجازه استراحت به آنها نمی دادید و به دستور شما آنها را در حالیکه حتا در تب می سوختند با سیلی از بستر بلند می کردند که نمونه های آن کم نیست و به صراحت می گفتید اگر به خاطر مریضی توی نشست عملیات جاری بمیرید هیچ باکی نیست و باز هم باید به نشست بیایید در نشست بمیرید؟

آیا اینک مسعود خدابنده و عباس صادقی و علی قشقاوی و حامد صرافپور و محمد حسین سبحانی و... مأمور و مزدور شده اند و تو انقلابی؟ شرمت باد!

تو هرگز به یاد نداری و شاید ندانی که «پرویز احمدی» و «قربانعلی ترابی» در حالیکه شدیداً توسط  «نریمان و مختار و نادر و...» کتک خورده و زیر مشت و لگد رفته بودند...، در دستان عباس صادقی و علی قشقاوی جان باختند!؟

تو حتماً فراموش کرده ای که چه بلایی بر سر محمد حسین سبحانی آوردی و 9 سال او را در اشرف و ابوغریب زندانی کردی و سخت ترین فشار ها را بر وی وارد آوردی و نمی گذاشتی از سازمان بیرون برود!؟

تو حتما فراموش کرده ای که علی قشقاوی را بدون هیچ گناهی 4 سال به زندان های ابوغریب فرستادی؟!

و حتما بلاهایی که بر سر یکی از فرماندهان ات "حامد" آورده ای را هم فراموش کردی؟!

و باز هم حتما تو و فرماندهان ات نبودید که 9 سال تمام به عباس صادقی به دروغ گفتید همسرت کشته شده و به خانواده اش نیز گفته بودید عباس کشته شده و ماهها او را به زندان و زیر شکنجه فرستادی؟!

ولی حتما خبر داری چگونه روزها و روزها «فاطمه خردمند» و «مرا» در زیر ضربات مشت و لگد و ضربه های پوتین گرفتید تا جاییکه از سر و صورتم خون جاری می شد؟!...

آیا باز هم می خواهی این «مأموران و مزدوران!» خاطرات درخشان تو را زنده کنند؟

شرم، شرم... و باز هم شرم بر تو باد! اگر ذره ای وجدان و اگر ذره ای احساس در تو باقی مانده باشد.

 و این تنها فقط برگی از دفتر خاطرات توست!!!...

 

مریم سنجابی

24 نوامبر 2011

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد