دو
سال پشت سیمخاردارهای چهار لایه اشرف؛ «فقط میخواهم فرزندم را ببینم»
گلناز اسفندياری، رادیو فردا،
بیست و دوم دسامبر 2011
http://www.radiofarda.com/content/f7_IV_with_Soraya_
Abdollahi_mother_of_Ashraf_camp_resident/24430667.html
در حالی که هنوز آینده ساکنان
اردوگاه اشرف مشخص نیست، شماری از خانوادههای این افراد نیز از مدتها
پیش در وضعیت بلاتکلیفی به سر میبرند. اردوگاه اشرف واقع در شمال
بغداد اعضای سازمان مجاهدین خلق را در جای داده است.
ثریا عبداللهی، مادر یکی از ساکنان اردوگاه اشرف، میگوید که از دو سال
پیش به قصد دیدن فرزندش امیر در اطراف اردوگاه ساکن شده، اما به گفته
او سازمان مجاهدین از دیدار آنان ممانعت به عمل میآورد.
خانم عبداللهی به رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی میگوید که فرزندش از
۱۰ سال پیش ساکن اردوگاه اشرف است:
(لینک به فایل صوتی)
ثریا عبداللهی: من بهمن ماه سال
۱۳۸۸ خورشیدی به اینجا آمدم و متأسفانه تا به امروز اصلاً نتوانستهاند
بچهام را ببینم. او را دوباره به تلویزیون سیمای آزادی آوردهاند.
بچهام به حالت خیلی عصبی شروع به فحاشی کردن؛ تهدید کردن و بسیجی
خواندن من کرد.
به هر حال من ۲۰ سال زحمت بچهام را کشیدهام. میدانست که من با چه
شرایطی او را بزرگ کردهام. نمیدانم چه بر سر او گذشت و چه تهدیداتی
شد؟ اصلاً چرا تهدیدش کردند و چرا به این صورت به تلویزیون آورده
بودندش؟ چرا او را بر علیه مادرش، مادری که جوانیاش را برای فرزندانش
گذاشته، او را تحریک کرده بودند و چرا باید این جور صحبت کند؟ من تعجب
میکنم.
باشناختی که از پسرتان دارید، فکر میکنید علت این اتفاقات چیست؟
با توجه به اینکه من الان دو سال است اینجا هستم. از طریق کسانی که از
سازمان فرار کردهاند، چه کسانی که در سالهای گذشته فرار کردهاند و
چه کسانی که در طول این دو سال گذشته که ما اینجا بودهایم فرار
کردهاند، من فهمیدم که بچه من زیر فشار جسمی و روحی خیلی شدیدی قرار
دارد.
نه تنها فرزند من؛ بلکه بچههایی که خانوادههاشان اینجا هستند، و
نمیگذارند که به هیچ عنوان ما فرزندانمان را ببینیم.
آنوقت شما از ایران به آنجا رفتید تا پسرتان را ببینید؟
بله. من از استان اردبیل به اینجا آمدم.
و در طول این دوسال شما کجا زندگی میکنید؟
اول که من به اینجا آمدم حدود سه یا چهار خانواده بیشتر نبودیم. ما فکر
میکردیم میآییم و بچههایمان را میبینیم و برمیگردیم. به همین دلیل
هم برای ما یک [محل] اسکان جلوی درب اشرف قرار دادند و بعد از آن بود
که اسکانهایمان زیادتر شد و از حدود ۱۰ نفر به ۱۰۰ نفر رسید.
الان که حدود دو سال از این ماجرا میگذرد، چیزی حدود ۴۰۰ یا ۵۰۰ نفر
در اینجا مستقر هستند.
خانم عبداللهی؛ ممکن است به طور کوتاه و خلاصه توضیح بدهید که اصلاً چه
شد که پسر شما ساکن اردوگاه اشرف شد؟
فرزند من سال ۱۳۸۱ قرار بود به آلمان برود، اما متأسفانه هر کاری کردیم
ویزای آلمان را به او ندادند. دوستی داشت که میخواست او را از طریق
ترکیه به آلمان ببرد، من هم موافقت کردم و او به ترکیه رفت و در هتل
آنکارا ساکن بود.
از هتل آنکارا با من تماس گرفت و گفت مردی به اسم علی آنکارایی پیدا
شده که حدود ۶۰۰ یا ۷۰۰ نفر را میخواهد به آلمان ببرد ولی برای این
کار مقداری پول میخواهد.
بچه من در این میان حدود سه سال و نیم یا نزدیک به چهار سال بعد از این
اتفاق گم شد. از طریق شخصی که از سازمان فرار کرده بود و من و پسرم را
میشناخت، و آمد مرا پیدا کرد از طرف فرزندم بعد از چهار سال خبر آورد.
من پرسیدم شما کجا هستید که این جور گم شدهاید؟ او هم گفت ما در کمپ
اشراف هستیم.
پیش از این پسر شما عضو سازمان مجاهدین بود؟ تا جایی که شما
میدانستید؟
نه. نه. نه تنها عضو این تشکیلات نبود بلکه ما این سازمان و این نامها
و عنوانها را هم نمیشناختیم.
بارها و بارها من از سازمان ملل و حقوق بشر و از کمیساریای عالی
پناهندگان و دولت عراق درخواست کمک کردهام که من شرایط خاصی دارم و هر
جور شده میخواهم این فرزندم را حداقل دو سه دقیقه ببینم و شرایط زندگی
خودم را برایش بگویم. و شرایط بیرون از کمپ اشرف را هم برایش روشن کنم.
اما متأسفانه کسانی که در درون سازمان هستند، هیچ اطلاعی از بیرون
سازمان ندارند. هیچ رسانهای در اختیارشان نیست و هیچ نمیدانند. فقط
یک کانال تلویزیونی آنهم به صورت کاملا سانسور شده در اختیار آنهاست.
نه رادیو، نه تلویزیون و نه روزنامه در اختیارشان نیست. و از هیچ چیزی
خبر ندارند.
مقامات سازمان مجاهدین خلق این گونه حرفها را رد میکنند و میگویند
که افرادی که در کمپ اشرف هستند، به میل خودشان آنجا زندگی میکنند،
هیچ محدودیتی ندارند و با میل خودشان در آنجا ماندهاند.
اگر واقعاً این ادعایشان درست است پس تمام سیم خاردارها را بردارند.
تمام کانکسهای نگهبانی را جمع کنند. هر صد متری یک کانکس گذاشتهاند و
بچههای آنجا چهار نفر، چهار نفر دارند نگهبانی میدهند، اینها را جمع
کنند.
دوربینهای مدار بسته را جمع کنند. دوربینهای دید در شب را جمع کنند.
به طور کامل تمام درهای مقرها را باز کنند.
الان دو سال است که من اینجا هستم. سیم خاردارها به طور چهار لایه،
چهار لایه به طرف سازمان چیده شده است.
شما گفتید که پسرتان هم گفته است که نمیخواهد شما را ببیند.
پسرم به اجبار این حرف را زده است. به من که نگفته است. عرض کردم
خدمتتان که این حرف را پشت تلویزیون سیمای آزادیشان گفته است.
گزارشهایی وجود دارد که سازمان مجاهدین خلق اعلام کرده است که در صورت
دریافت تضمینهای امنیتی، این سه هزار عضو خود را از اردوگاه اشرف خارج
میکند. نظر شما در این مورد چیست؟
انشاءالله که موافقت کنند. آن کسانی که از درون سازمان فرار کردهاند،
میگویند که قرصهای سیانور در اختیار اکثر اعضای این سازمان قرار داده
شده است و هر کس بخواهد به زور از اینجا برود باید حتماً قرص سیانورش
را بخورد.
این اطلاعات را شما از کجا دارید خانم عبداللهی؟
از طریق اشخاصی که در عرض همین یکی دو هفته گذشته از کمپ اشرف فرار
کردهاند فهمیدهام. تمام اطلاعات راجع به درون سازمان را ما از این
افراد فرار کرده دریافت کردهایم.
اگر فرض را بر این بگیریم که اجازه جا به جایی داده بشود، خواست شما
چیست؟ اینکه فقط پسرتان را ببینید یا اینکه میخواهید به ایران برگردد؟
خواسته واقعی شما چیست؟
نه تنها من بلکه خانواده تمام این ۶۰۰ یا ۷۰۰ نفری که به کمپ اشرف
رفتهاند، خواستهمان این است که این افراد اول باید از کمپ بیایند
بیرون. در مرحله نخست باید روشن سازی بشوند. در جریان تمام مسائل روز و
اخبار روز قرار بگیرند. چون این افراد چیزی بین ۳۰ یا ۲۰ یا ۱۰ سال در
محیطی کاملا بسته و ایزوله زندگی کردهاند.
به همین دلیل من مادر در کنار سایر خانوادهها این انتظار و درخواست را
دارم که اول از همه ذهن اینها را روشن کنند. پیش از ملاقات با
خانوادهها آنها را در جریان مسائل واقعی روز قرار بدهند، آن وقت
اجازه ملاقات این اشخاص با خانوادهها را بدهند.
یعنی منظورتان از «روشن سازی» این افراد این است که با حق و حقوقشان
آشنا بشوند؟ ببینند که در خارج از اردوگاه چه امکاناتی برایشان وجود
دارد؟ و بر این اساس خودشان آگاهانه تصمیم بگیرند که میخواهند چکار
کنند؟
دقیقاً. من هیچ اجباری در انتخاب اینکه پسرم باید حتما با من بیاید،
ندارم.
اگر الان میتوانستید به طور کوتاه با پسرتان صحبت کنید، به او چه
میگفتید؟ مهمترین چیزی که میخواستید به او بگویید چه بود؟
به او میگفتم که امیرم، واقعاً دوستت دارم و زندگی و نفسم را به پایت
میریزم تا زمانی که پرواز کنی و به اوج برسی. به آنجایی که خودت ایمان
و عقیده داری. من دوست ندارم در عقیده کسی، حتی فرزند خودم مداخله کنم.
ولی میخواهم فرزندم آزاد زندگی کند. در محیط بسته نباشد.
چرا باید ازدواج کردن برای بچه من حرام باشد؟ چرا کار کردن، خانه
داشتن، حق فرزند داشتن، ملاقات با خانواده و دوستان، دیدار با مادر و
خواهر و وابستگان برای فرزندم باید ممنوع باشد؟
میخواهم مثل بقیه مادرها وقتی فرزندم را میبینم به وجودش افتخار
کنم. به همین سادگی. غیر از این دیگر هیچ چیزی نمیخواهم.
همچنین
.......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جهان
ایستاد و اشرف فرو ریخت!
امیر حسین پناهی، آریا ایران،
پاریس، بیست و یکم دسامبر 2011
http://ariairan.com/fa/?mod=view&id=11949
اشرف فرو می ریزد
علیرغم 9 سال سرکشی از قانون کشور میزبان وبه اسارت نگه داشتن 3400 عضو
سازمان تروریستی مجاهدین در پادگان اشرف،میلیون ها دلار هزینه لابی گری
در جلسات مارکتینگ سیاست غرب،انتشار لیست های تبلیغاتی و دروغین چند
میلیونی حمایت برای حفاظت از اشرف،صدها هزار ساعت کار پوشالی تشکیلات
سرگردان در اروپا، ده روز دیگر«اشرف» فرومی ریزد و پایان رجوی در عراق
رقم میخورد!
روز سه شنبه 20 دسامبر 2011 برابر با 29 آذر 1390 ،بالاخره دولت آمریکا
از ساکنان اردوگاه اشرف در عراق خواست طرح سازمان ملل را برای جابجايی
خود به محلی در بغداد بپذيرند.در این "خواسته" آمرانه که هیچ تمنایی
مشاهده نمی شود،"مقامات ايالات متحده اظهار داشته اند اعضای سازمان
مجاهدين خلق بايد محل کنونی خود را ترک کنند و به محل جديد و موقتی در
نزديکی فرودگاه بغداد نقل مکان کنند تا در آنجا کار انتقال آنها به
کشوری ثالث انجام پذيرد. اعضای اين سازمان که حاضر به بازگشت به ايران
و يا انتقال به کشور ثالث نباشند، می توانند درخواست پناهندگی کنند.
مقامات ايالات متحده همچنين به سازمان مجاهدين خلق نسبت به تهديد به
مقاومت در برابر بستن اردوگاه هشدار داده اند و از آنها خواسته اند
«واقعبين باشند و مخالفت را کنار گذارند.»
با اینحال مریم رجوی که خود را مورد خطاب دولت آمریکا یافته،فرصت را
مغتنم شمرده وضمن تشکر از پادرمیانی باراک اوباما؛" با اعلام آمادگی
اصولی ساکنان اشرف برای انتقال به کمپ آزادی، فراهم کردن تضمینهای
حداقل برای تأمین امنیت و سلامت ساکنان اشرف را خواستار شده است." اما
مقام های آمریکایی برخلاف رویا پردازی خانم رئیس گفته اند؛"محل اقامت
جديد مجاهدين تحت کنترل دولت عراق و زير نظر سازمان ملل اداره خواهد
شد."
تضمین های حداقل
رجوی در شرایطی تضمین های حداقل خود را گوشزد می کند که "باید" اشرف را
ترک گفته و تحت نظر دولت عراق در محلی موقت اسکان یابد.بنابر این گنده
گویی راجع به "امنیت و آسایش 1000 زن مسلمان" که تا چندی پیش کاری جز
دلربایی و سرو مشروب به میهمانان آمریکایی نداشتند،یک فرافکنی مضحک
است.ظاهرا این نامه از مدت ها پیش خاک می خورده و برای شرایطی آماده
گردیده بود که "جهانی تکان بخورد و اشرف محکم و استوار بایستد."اما
موضع آمرانه مقامات آمریکایی نشان داد که پرونده "اشرف"بدون پیش شرط
های دلخواه و تکان خوردن جهان بسته خواهد شد.چرا که از نظر آنان دولت
عراق تاکنون تضمین های لازم را برآورده کرده و این تشکیلات مخوف رجوی
در عراق بوده که طبق عادت دیرینه به یاغی گری و کشتاراعضای خود دست زده
است.لذا سردسته تروریست ها در شرایطی نیست که بتواند برای دیگران شرط
تعیین نماید!
کمپ آزادی
قرار است 10 روز دیگر،دسته دسته از ساکنان پادگان اشرف کوله های خود را
برداشته و تحت نظر ماموران دولت عراق به سمت کمپ آزادی قدم بردارند.بنا
به گزارشات بسیاری از اعضای جداشده،قریب به 200 تن از این افراد در
فرماندهی عملیات کشتار مردم عراق و ایران دست داشته اند.همچنین یک سوم
از 3400 تن ، اعضای برجسته واحدها،تیم های عملیاتی و "راهگشا"یانی بوده
اند که طی بیش از 20 سال مستقیما در انواع عملیات های مرگ شرکت داشته
اند.افراد زیادی را به قتل رسانده و بسیاری را مجروح نموده اند.با این
افراد چه خواهند کرد؟
چند سئوال حقوقی و انسانی
1.دولت عراق و سازمان ملل با افراد مجرم در"کمپ آزادی" چگونه برخورد
خواهند کرد؟
2.آیا قوانین پناهندگی،حقوق بشر و ... مانع از اجرای عدالت درباره آنان
خواهد شد؟
3.چگونه می توان از قربانیان ترور و شکنجه فرقه رجوی در شرایطی که
مجرمان و آمران کشتار از صحنه جرم می گریزند دفاع نمود؟
4.چه طرحی برای شکایت بر علیه جانیان و تروریست های حرفه ای تشکیلات
رجوی در کمپ آزادی وجود خواهد داشت؟
5.آیا چیزی بنام "تشکیلات" و ساختاری که مجددا افراد را در کمپ آزادی
به بند بردگی رجوی بکشد، وجود خواهد داشت؟
6.آیا دولت ایران به کسانیکه خواستار بازگشت به کشورشان باشند تسهیلات
لازم را ارائه خواهد نمود؟
7.خانواده هایی که طی دو سال گذشته بدستور رجوی موفق به ملاقات با
فرزندانشان در پادگان اشرف نشدند،آیا مسئولان کمپ آزادی حقوق اولیه
آنان مبنی بر ملاقات با عزیزانشان را رعایت خواهند نمود؟
همچنین
.......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسیج
خانواده ها به سمت پادگان اشرف در عراق
بنیاد خانواده سحر، بغداد،
بیستم دسامبر 2011
http://www.saharngo.com/fa/story/1670
با نزدیک شدن پایان سال میلادی
2011 و اتمام ضرب الاجل تعیین شده از جانب دولت عراق مبنی بر اینکه
سازمان مجاهدین خلق می بایست مقر فرقه ای خود در پادگان عراق جدید
(سابقا اشرف) را ترک کرده و آنرا به مقامات عراقی تحویل دهد، فوجی از
خانواده های دردمند و رنج کشیده که نگران حال عزیزان خود هستند به سمت
پادگان اشرف بسیج شده اند.
شمار این خانواده ها که از تمامی کشورهای دنیا از کانادا گرفته تا
ایران حرکت کرده اند روز بروز بیشتر میشود. تاکنون صدها تن از این
خانواده ها توانسته اند، علیرغم شرایط نامناسب جوی و حتی ناامنی در
استان دیالی عراق و فقدان امکانات جابجائی و استقراری، خودشان را به
شهرک آزادی در مجاورت پادگان اشرف برسانند و در آنجا مستقر گردند. آنان
میخواهند شاهد برآورده شدن آرزوی خود و آزادی و رهائی عزیزان اسیرشان
باشند.
این خانواده ها که سالیان سال است از بستگان خود بی اطلاع هستند
امیدوار شده اند تا در خلال تحولات اخیر بتوانند ردی و نشانی از عزیز
خود بدست آورند و شاید گم شده خود را بار دیگر در آغوش بگیرند. آنان هر
شرایط سختی را به جان خریده اند تا شاهد رهائی عزیز خود باشند. این
خانواده ها بار دیگر قدرت مهر و عاطفه خانوادگی را در برابر ترفندهای
فرقه ای به نمایش گذاشته اند.
همانطور که در جریان هستید در چندین نوبت افرادی که اخیرا توانسته اند
از پادگان فرقه ای اشرف با پذیرش خطرات مربوطه فرار کنند اذعان داشته
اند که حضور خانواده ها و خصوصا بستگان خودشان و شنیدن صدای آنان از
بلندگوها انگیزه فرار را در آنها بوجود آورده است. اطلاع از همین امر
باعث شد تا خانواده های بیشتری امیدوار گردند که حضور آنان در برابر
پادگان فرقه ای اشرف میتواند به رهائی عزیزشان کمک نماید و با این
انگیزه از گوشه و کنار ایران و جهان حرکت کرده اند.
لازم به ذکر است که از نظر ما
هیچکس بیشتر و بالاتر از خانواده های قربانیان اسیر فرقه رجوی در
پادگان اشرف نمیخواهد و نمیتواند به آنان کمک کند و عالی ترین مصالح
آنان را در نظر داشته باشد. نماینده واقعی این افراد همانا پدر و مادر
و بستگانشان هستند که با قبول مشقات بسیار به یاری آنان آمده اند.
تمامی طرف های قضیه، چه دولت عراق، چه دولت آمریکا، چه اتحادیه اروپا و
چه ارگان های بین المللی لازم است این واقعیت را قبول کنند که خانواده
ها بخش جدی این قضیه هستند و خواست آنان قطعا باید به حساب آورده شود.
نزدیک به دوسال است که خانواده های این قربانیان با تحمل سختی های
بسیار در برابر دروازه پادگان اشرف به تحصن نشسته اند و تنها خواسته
آنان دیدار با عزیزانشان است و در هر تحول احتمالی این خواسته باید به
رسمیت شناخته شده و محقق گردد.
اخبار تکمیلی در این رابطه در فرصت مناسب به اطلاع هموطنان رسانده
خواهد شد.
به امید رهائی تک تک رفقای در بند در اسارتگاه اشرف
بنیاد خانواده سحر
20 دسامبر 2011
همچنین
.......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعلام
جدائی مهدی نادری و جلال فیضیان از فرقه رجوی
بنیاد خانواده سحر، بغداد،
هجدهم دسامبر 2011
http://www.saharngo.com/fa/story/1668
آقای مهدی نادری، با سابقه 23
ساله، که چندی قبل توانست از پادگان فرقه ای اشرف در عراق فرار کرده و
خود را به خانواده های متحصن در مقابل این پادگان برساند طی بیانیه
کوتاهی که تسلیم مسئولین بنیاد خانواده سحر نمود جدائی خود را از فرقه
رجوی اعلام داشت.
متن بیانیه آقای نادری به شرح زیر است:
بنام خالق یکتا
اینجانبب مهدی نادری از شهرستان جیرفت، ورودی 1367
در تاریخ 2/9/90 از اسارتگاه اشرف خلاص شدم.
من بدینوسیله جدایی خود را از سازمان مجاهدین خلق اعلام می دارم.
اذعان به اشتباه گناه نیست. انسان با اراده ای که دارد هر زمان می
تواند تغییر کند.
در یک جمله ساده و کوتاه، 23 سال پیش اشتباه کردم و فریب شعارهایی را
خوردم که تا بخود آمدم دیدم در جهنم گرفتار هستم و راه بازگشت ندارم.
جوانیم، روحم، احساسم، عواطفم، خانواده ام، آزادیم، خاکم و حتی
انسانیتم را کشتند و فدای منافعشان کردند. تف به این منافع پست و
حقیرکه نخواستند بگویند به بن بست رسیده اند، که نخواستند بگویند خانه
از پای بست ویران بوده است. صدها سوال بی پاسخ وجود دارد که جبر تاریخ
روزی پاسخ آنها را خواهد گرفت.
اما خوشحالم که در این سراب گم نشدم و آزاد و رها گشتم و با پشت کردن
به گذشته سیاه و تلخ، به آینده ای زیبا و درخشان امیدوارم.
به امید روزیکه یاران دربند دیگرم را در آزادی دوباره ببینم.
بار خدایا خودت کمک کن
مهدی نادری
بغداد 17/12/2011
همچنین آقای جلال فیضیان
(فریدون) از کرمانشاه (ورودی 1380) نیز جدائی خود از سازمان مجاهدین
خلق را اعلام نمود. او نیز در تاریخ 2/9/1390 توانست از پادگان فرقه ای
اشرف فرار کرده و آزادی خود را بازیابد.
آقای فیضیان از دوستان نزدیک
مهرداد امیری است که فرار مهرداد در ایجاد انگیزه فرار در وی مؤثر بوده
است. دو دوست مجددا در شرایط رهائی در کنار یکدیگر ایستاده اند.
سایت ایران قلم از انتشار
مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است
مسئولیت
مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد
|