_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

پایان تاریک

 

 

ادوارد ترمادو، ایران سبز، سوم ژانویه 2012
http://www.iran-sabz.de/2Haupt/2012/jan/05.HTM

 

پس از سالها مقاومت بی دلیل برای ماندن در عراق و قلدری وسرکشی در برابر هر گونه قانون ویا پیشنهاد انسانی برای آزادی اسیران در فرقه بالاخره سران فرقه مجاهدین ناخواسته مجبور به تن دادن در برابر واقعیت ها شدند.

پس از سرنگونی دیکتاتورعراق می توان گفت که اعضای جدا شده از سازمان هزاران مقاله در رابطه با شرایط حاکم درعراق و شرایط مجاهدین ومنطقه نوشته و هشدار داد ند، اما کسانی که می بایست به این هشدارها توجه کنند نه تنها توجه نکردند بلکه به نویسندگان همین مقالات تاخت تاز کرده و هزاران مارک هم زدند، حضور خانواده های افرادی که در اردوگاه اشرف گرفتار هستند در مقابل درب اشراف را با توهین وبرخوردهای هیستیریک پاسخ دادند، شرایط را طوری چرخاندند که نیروهای عراقی مجبور شدند دست به خشونت بزنند وهمین باعث شد که تعدادی جان خود را در راهی بی هدف و گمراه کننده از دست بدهند.

مجاهدین اگر در امورات سیاسی روز عمیق می بودند می بایست در فردای سرنگونی صدام خود داوطلبانه خاک عراق را ترک می کردند این برایشان در تمام دنیا و از دیدگاه همه هم محترمانه بود وهم اینکه تلفات بی جا نمی دادند و هم اینکه در این هشت نه سال عمر این افراد تباه تر نمی شد و تا کنون در هر جائی که بودند خود را تثبیت کرده بودند و می توانستند زندگی تازه ای را آغاز کنند.

اما متاسفانه سران فرقه نه تنها در امورات سیاسی عمیق و دوراندیش نبودند بلکه تنها در فکر منافع خود بوده وبرای همین منافع جان بیش از 4000 نفر را در قربانگاه اشرف به خطر انداختند و در همین راستا دروغپردازی های زیادی هم انجام داده اند منجمله اینکه، اشرف در محاصره نیرو های عراقی با قطع آب و برق و سوخت ویا مواد غذائی یا دارو مواجه است، اگر به اطلاعیه های سازمان در همین رابطه توجه کنیم وآنها را کنار هم قرار دهیم تا امروز از بی آبی و عدم داشتن مواد غذائی یا دارو در اشرف می بایست جنبنده ای در اردوگاه اشرف یافت نمی شد، بنده اساسآ قصد تکذیب اطلاعیه های مزبور را ندارم اما تاکید می کنم که داستان به این شکل هرگز نبوده شاید مقداری فشار به آنها از سوی دولت عراق وارد شده باشد اما نه به این شکل که خود برای تبلیغ و جلب توجه جهانی اعلام کردند.

امروز اما پس از اینکه در این سالیان با اجاره کردن لابی های از دور خارج شده چند هزار دلاری وخرج های آنچنانی هیچ کاری نتوانستند صورت دهند مجبور به ترک عراق شدند، خانم رجوی پس از صرف هزاران هزار دلار برای زنده نگه داشتن اسم و رسم خود در میان غربی ها و البته با ریخته شدن خون تعدای بی گناه در کمپ اشرف تازه متوجه شده که این لابی های از دور خارج دیگر حتی برای مطرح شدن اسم خودش هم کابردی ندارند پس برای اینکه بار دیگر در جهان خود را مطرح کند پیشنهاد می دهد تا برای مزاکره با دولت عراق راهی بغداد شود، در حالیکه خانم رجوی خوب می دانست که دولت عراق این پیشنهاد را هرگز نخواهد پذیرفت، البته این پیشنهاد یک برد دیگری هم برای ایشان دارد آنهم تاثیر آن روی اعضای فرقه است، با این کار وی قصد دارد به اعضای اردوگاه اشرف بگوید ببینید در این شرایط حساس و خطرناک رهبر شما آماده بود تا از جان خود بگذرد و به عراق بیاید، به عراقی که سازمان مدعی است دولتش وابسته به رژیم ایران است، البته اعضای اردوگاه اشرف سالها قبل به چشم خود دیده اند که وی وقتی که شرایط سخت شد بطور ناگهانی سر از پاریس در آورد و بقول خودش جگر گوشگانش را عراقی رها کرد که ممکن بود همه از بین بروند.

حالا هم دوباره به این فرقه توصیه می کنیم که این افراد را در انتخاب زندگی خود آزاد بگذارید تا بتوانند گذشته به باد رفته خود را با حداقل ها جبران کنند اگر چه عمر رفته بازنخواهد گشت اما می توان در محیط آزاد برای باقی مانده عمر حداقل ها را بوجود آورد

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سال 2012 فرارسید

 


مهدی خوشحال

02.01.2012

http://iran-fanous.de/middle/485-Khoshhal-Sale2012-02.01.2012.htm


سال 2011 میلادی، با همه خوب و بدش به پایان رسید. اگرچه در ابتدای سال پیشگویی هایی مبنی بر این که جهان در سال 2012 چنین و چنان خواهد شد، اوج گرفته بود. اما جملگی پیشگویی ها هنوز اتفاق نیافتاده، ولی به قول ما ایرانی ها، سالی که نکوست، از بهارش پیداست. یعنی با آنچه که در طی سال 2011 اتفاق افتاد، می توان ادامه کمیت این تحولات را در سال 2012 ارزیابی و مشاهده کرد، یا این که تحولات کیفی در این سال اتفاق خواهد افتاد. به هر حال آرزو این است، جملگی و نتیجه تحولات سال 2011 و سالی که پیش رو داریم، به سود مردم باشد و نه به زیانشان.
در سال 2011، در چند نقطه جهان از جمله خاورمیانه و غرب آسیا، جنگ و درگیری های نظامی اتفاق افتاد و مردم از بابت آن ها خسارت دیدند. در چندین کشور خاورمیانه و عربی، اعتراضات خیابانی به درگیریهای نظامی و انقلاب منجر شد که به بهار عربی مشهور شد. در آمریکا و بعضی از کشورهای اروپایی، اعتراضات خیابانی علیه مدیریت نظام سرمایه داری اتفاق افتاد. از بحران های مالی و نارضایتی ناشی از نظام سرمایه در بعضی از کشورهای اروپایی، دولتهایی سقوط کردند. در بعضی از ممالک تحت ستم، مردم تعدادی از دیکتاتورها را که به بت بدل شده بودند را از قدرت به زیر کشیدند. در عراق و افغانستان جنگ زده، ناآرامیها و شورشها و بمب گذاریها و تلفات انسانی و تروریسم، همچنان در اوج بوده و نشانی از پیشرفت و ثبات نبوده است. فاجعه اتمی فوکوشیما در ژاپن اتفاق افتاد. مهاجرت و تلفات جانی ناشی از خطر مهاجرت، همچنان در اوج بوده است. جمعیت جهان به هفت میلیارد نفر رسیدند که از این تعداد، یک میلیارد نفرش گرسنه هستند و انواع بلایای طبیعی و غیر طبیعی، محصول سال 2011 میلادی بوده اند که مردم طی این سال از طریق رسانه ها از آنها و سایر اخبار بد مطلع شده اند.
با آنچه که در بالا شمرده شد و جملگی وقایع می توانستند اعتراضات و اخبار کوچکتر را تحت الشعاع خود قرار دهند، دو نمونه اعتراض در کشور عراق و خارج از عراق، اتفاق افتاد که جهان چندان که باید به آن ها نپرداخته و در حاشیه هم قرار نگرفته اند، اما به حد و اندازه و مشروعیت و عدم مشروعیت آن نیز پرداخته نشده است و آن دو عبارتند از، اعتراضات هواداران مجاهدین خلق در راستای بقاء و استمرار اردوگاه اشرف و متقابلاً، اعتراض خانواده های اسرا در راستای نجات و آزادی فرزندان شان از اردوگاه و خاک عراق.
طبعاً اینها جزو بازی روزگار است. واضح و مبرهن است، آنان که در بقاء اردوگاه اشرف می کوشیدند، یا قدرتهای جنگ طلب خارجی بودند که می خواستند از طریق این نیرو به دولت ایران فشار وارد کنند و یا این که هواداران شرمنده و فریب خورده مجاهدین بودند که با هواداری از ابقاء یاران شان در اسارت، می خواهند هویت و موجودیت خود را در مبارزه علیه حکومت ایران اعلام نمایند. هر دو این نیروهای خارجی و ایرانی، دارند از نیرویی حمایت می کنند که آن نیرو، مدتهای مدیدی است شکست خورده و در حد مترسک قابل استفاده است و نه بیشتر. متقابلاٌ اما، اعتراض خانواده ها از نجات و آزادی اسراء، گواه این واقعیت است که اسرای باقیمانده در اشرف در امتداد خط خودویرانی و خود فریبی، به ته خط رسیده و از این پس تنها به عنوان سپر بلای رهبران شان کارکرد دارند و نه یک نیروی سیاسی که میل به دموکراسی و آزادی دارد.
با آنچه که از رویدادهای سال 2011 تعبیر و تفسیر می شود، در بسیاری از نقاط جهان دعوا بر سر نان و خاک توهم و مسایلی شبیه به اینها بوده است، در حالی که در جهان ما به اندازه همه و تا چند برابر این جمعیت، نان و خاک و عشق و آزادی وجود دارد، اگر که آگاهی و شعور لازم جهت رسیدن و دیدن و درک آنها وجود داشته باشد.
وقتی به خاطر مرگ دیکتاتوری، مردم می گریند و حتی اذعان می کنند که پرنده ها نیز عزادارند، این باورهای غلط، به همراه داده های غلط دیگر می توانند جهان را به کام ترس و طمع و قحطی و ویرانی فرو ببرند، همان گونه که بایست اعتراف نمود، اکثر یا همه رویدادهای منفی و ناگوار سال 2011، نتیجه مستقیم باورها و از درون پندارهای غلط مردم نشئت گرفته است.
به هر حال ضمن تبریک و تهنیت سال 2012، آرزوی این را دارم که رخدادهای سال آینده متفاوت با سال قبل باشد. در سال گذشته، اگر چه دعوای زیادی بر سر مسایل مادی منجمله نان و خاک و قدرت و حرص و طمع و زیاده خواهی های دیگر بوده، در سال جدید اگر دعوایی باشد، بر سر مسایلی چون فرهنگ و آزادی و معنویت باشد.


"پایان"

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کارشکنی یا همکاری – بازهم فرقه پرستی

 

 

مریم سنجابی، فریاد آزادی، سی و یکم دسامبر 2011
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/KarShekani%20Ya%20Hamkari.HTM

سرانجام پس از 8سال تن ندادن به قوانین دنیای روز و گردن کشی کردن ورجز خوانی فرقه رجوی در عراق، بالاخره سران فرقه اعلام کردند که جابجایی کمپ اشرف را می پذیرند. وبه اردوگاه جدید می روند تا از آنجا به کشورهای خارجی سفر کنند.

در این رابطه پرداختن به چند نکته ضروری است، اولا که مریم رجوی در این بین مثل همیشه برای مطرح شدن خودش و همچنین برای پاسخ ندادن به واقعیت ها و حساب پس ندادن در برابر آنچه که سالیان بر اسیران فرقه گذشته و هزاران نفر را ربوده و در این فرقه اسیر کرده و اجازه هر گونه دسترسی به دنیای بیرون را از آنها گرفته اند، با وقاحت و پروریی تمام شرط هایی برای این جابجایی اعلام نموده که هر کدام از این بندها جز فریبکاری و ریاکاری چیز دیگری نیست .

۱-انتقال امن و سالم ساکنان اشرف، بدون هیچ استثنا، با خودروها و اموال منقولشان به کمپ لیبرتی تحت نظارت بین المللی.

در این رابطه باید گفت تنها کسانی که به فکر امنیت و سلامت ساکنان اشرف نیستند تو و سران فرقه هستید، چرا که بخوبی تمام بحث های سالهای اخیر را به یاد داریم .... بارها مسعود رجوی در جلسات عمومی اعلام میکرد، اگر هزار نفر در اشرف بمیرند مهم نیست . ویا بارها میگفت 72نفر هم برای من بماند کافی است. و بارها و بارها مریم رجوی شخصا اعلام میکرد فقط مسعود زنده بماند کافی است ... علاوه بر این همین سال گذشته برای یک نمایش تلویزیونی که اعلام نمایند عشایر عراقی به ما حمله کرده اند ،درحالیکه همه نفرات را مجهز به کلاهخود و سپر کرده بودند؛ ابتدا به مدت چند دقیقه تمام خانواده های عراقی وعشایری که به اعتراض و برای بستن کمپ اشرف بصورت مسالمت آمیز آمده بودند را سنگ باران نموده. و آنها را تحریک کردند وسپس به همه ساکنان اسیر و در بند دستور داده شد بروید جلوی سیاج ایستاده و بدون استفاده از کلاهخود و سپرسنگ بخورید و تکان نخورید، تا تعداد زیادی سنگ بخورند و مجروح شوند و سرو صورتشان خون آلود شود، که بتوانند اعلام کنند بیش از صد نفر در سنگ پرانی !! عشایر عراقی مجروح شده اند.

و درحالیکه برای آن صورت های خونین ! خوشحالی میکردی و پیام تبریک دادی حال به فکر امنیت و سلامت هستی. درحالیکه این حرف جز طرفندی بیش نیست ... و انتقالی که قانونی و زیر نظر یک دولت باشد، مسلما مشکلی نخواهد داشت. مگر اینکه لرزه دیدار ساکنان اشرف با نیروهایی خارج از کمپ به جان شما افتاده باشد.

۲-نظارت شبانه روزی سازمان ملل و ایالات متحده تا زمان انتقال آخرین نفر به کشور ثالث.

در این رابطه نیز بایستی گفت اگر شما کارشکنی نکنید سازمان ملل طبق قوانین خودش کارش را میکند. و در رابطه با ایالات متحده "و امپریالیسم"!! نیز نمیدانم چقدر مشتاق این دشمن قدیم و دوست امسال شده اید... و ایالات متحده چه ربطی به شما دارد و از چه زمانی نیروی مستقل و حفاظت شخصی شما شده که ما خبرنداریم .

معلوم نیست که از یک طرف حرف مذاکره با دولت عراق زده میشود واز طرف دیگر هنگام انتقال و حفاظت ،عراقی ها بایستی خارج سیاج بوده و حفاظت نیز بعهده آمریکا!! باشد.

۳-آغاز کار کمیساریای عالی پناهندگان.

آیا تا کنون چه کسی بر سر راه آغاز کار کمیساریای عالی پناهندگان کارشکنی کرده و در طی این سالیان ساکنان اشرف را برده خود خوانده و اجازه نداده که افراد به حق قانونی خود دست یابند و بطور انفرادی با کمیساریا وصلیب مصاحبه کنند براستی که در وارونه گویی استادید. چه کسی برگه های جعلی چاپ کرده و در صورتیکه کمیساریا و صلیب سرخ افراد را با هویت فردی و شخصی پناهنده و پناهجو مخاظب قرار میدهند همچنان ریاکارانه اصرار بر پناهجویی جمعی دارید تا هویت و شخصیت افراد را انکار کنید تا دکان شیادی و بردگی کمپ اشرف باقی بماند.

۴-استقرار نیروهای عراقی در بیرون سیاج محل جدید تا به‌طور خاص نزدیک به ۱۰۰۰زن مجاهدخلق از آسایش و امنیت کافی برخوردار باشند.

آیا مطمئن هستی که الان آن 1000 زن امنیت و آسایش دارند ...یا اینکه امنیت و آسایش آنها را در این می بینی که از دنیای بیرون و زندگی جاری جدا بوده و چون بردگانی در دوران پارینه سنگی و قرون وسطی بوده و... این زنان رنگ آفتاب و مهتاب را نبینند و در ملک طلق تو و رجوی باشند !!!!

آری شاید هموطنان و زنان آزاده دنیا خبر نداشته باشند که بر زنان در کمپ اشرف چه می گذرد که پیشنهاد میکنم مقاله "سراب آزادی زنان" را در صورت امکان مطالعه نمایند.

فقط اشاره ای کافی است که بگویم در طی سالیان در کمپ اشرف ،زنان از کوچکترین و اولیه ترین حقوق انسانی محروم بوده و همواره تحت یک استثمار وحشتناک فکری و فیزیکی قرار داشته اند.زنان و دختران ساکن در کمپ اجازه دیدار با هیچ مردی را ندارند ؛ حق انتخاب لباس و پوشش مورد نظر خود را ندارند ، اجازه هیچ اظهار نظری را ندارند و اجازه تردد به هیچ مکانی که در آن محل ها مردان باشند را ندارند ... و به مانند بردگانی که فقط بایستی مطیع اوامر تشکیلات بوده و تمام عواطف شان را نیز نثار رهبری !!!کنند نگهداری می شوند. و همواره بصورت اسیرانی جدا از دنیای بیرون هستند.

حال خانم رجوی نگران چه می باشد ؟ احتمالا یا اینکه زنان مسلمان!! با دیدن دنیای بیرون و سربازان عراقی شورش کنند و یا اینکه نگران مسائل شرعی هستند که نبایستی رنگ این زنان را کسی از خارج از کمپ ببیند !!!

و در هر حال در رابطه با اصرار به استقرار نیروهای عراقی در خارج کمپ و این همه پافشاری بر عدم تماس اسرای کمپ با نیروهای عراقی و خانواده ها و ندیدن دنیای بیرون برای چیست و فکر میکنید تا کی ؟ میتوانید اعضای درون کمپ را بی اطلاع از واقعیت های جهان به بندگی خود وادارید؟ تا کی ؟

۵-لغو محاصره و کلیه تهدیدها و اذیت و آزار و اقدامهای سرکوبگرانه و احکام ساختگی دستگیری بدون استثنا.

این محور نیازی به توضیح زیادی ندارد ... لغو محاصره یعنی اینکه درب اشرف را باز کنید تا به مانند قبل بازهم ما بتوانیم از ایران و ترکیه و ... نیروهای جوان را فریفته و تحت عنوان فرستادن به خارج آنها را دزدیده و به کمپ ببریم و بگوییم نیروهای جدید به ما می پیوندند!! من شاهدی هستم که در سالهای بین 80تا 87 صدها نفر را ستاد داخله تشکیلات فرقه رجوی ازترکیه و ایران بدون این که شناختی از ایدئولوژی پوسیده سازمان داشته باشند به کمپ صادر می کرد و این افراد بیچاره بعد از رسیدن به اشرف تازه می فهمیدند چه بلایی سرشان آمده و خیلی از این نفرات هم که زوج هایی بودند آنها را نیز تحت نام انقلاب و با زور از هم جدا کرده و دیگر اجازه حتی یک دیدار یک دقیقه ای هم به آنها نمیدادند و... به این شکل افراد در درون کمپ زندانی شده و ناخواسته در این تشکیلات قرار میگرفتند که خود شرحی جداگانه دارد... (آقایان داریوش – صادق – محمد - علی - احمد و....تنها نمونه ای از این افراد هستند که از ترکیه آنها را تحت پوش فرستادن به خارج و دادن پاسپورت به اشرف منتقل کرده و آنگاه آموزش های تشکیلاتی برای آنان می گذاشتند که باصطلاح آنها را مجاهد!!کنند)

لغو محاصره یعنی اینکه افرادی دست چین شده از عشایر و نفرات عراقی را وارد کمپ کردن و آموزش خرابکاری و جاسوسی به آنها دادن .

لغو محاصره یعنی اینکه خلاف قوانین کشور "صاحبخانه" هرکار غیرقانونی را مختارانه انجام دادن و مشروع کردن.

۶-فروش داراییهای غیرمنقول ساکنان اشرف تحت نظارت ملل متحد و بازپرداخت آن برای هزینه های حفاظت و استقرار و انتقال ساکنان به کشورهای ثالث.

اولا در این رابطه باید گفت با آن هزینه های میلیونی که در جشن ها و برنامه های خارج کشور بطور مستمر میکنید نه برای حفاظت و نه برای استقرار به پولی نیاز ندارید و تا قاچاق و دلالی و یکسری حمایت های مشکوک ... هست مشکل مالی نخواهید داشت و دوما این اموال متعلق به ساکنان کمپ خواهد بود و باید که زیرنظر همان کمیساریا و صلیب سرخ و همان "سازمان ملل و کلاه آبی " بایستی به تک تک ساکنان داده شود ونه به سران سازمان که برای مخارج خرابکاری و استخدام مزدور و سخنران های اجاره ای و مهمانی ها و لباسهای خانم رجوی ... صرف شود.

مریم سنجابی دسامبر 2011

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفر مریم رجوی به عراق

 

 

مریم سنجابی، فریاد آزادی، بغداد، سی ام دسامبر 2011
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt
/Safar%20Maryam%20Be%20Iraq.HTM

 

درخبرها آمده بود که مریم رجوی آمادگی خود را برای سفر به بغداد و گفتگو با دولت عراق با حضور نماینده ویژه دبیرکل، مشاور ویژه وزیر خارجه آمریکا درباره اشرف، نماینده ویژه خانم اشتون در امور اشرف، نایب رئیس پارلمان اروپا، رئیس هیأت رابطه با عراق و همچنین وکیلان اشرف... اعلام کرده بود.

اگر کسانی از ماهیت و نیات درونی سران فرقه، خصوصا مسعود و مریم رجوی اطلاعی نداشته باشند شاید در ظاهر این خبر فکر کنند که ایشان در پی عملی انسانی و حقوق بشری است ولی متاسفانه حتی از ظاهر خبر نیز می توان تا حدود زیادی به ماهیت و نیت درونی همین خانم پی برد.

سفر به بغداد... اولاَ برای گفتگو با دولت عراق... باید گفت بعد از دهسال فرار از عراق و رفتن به خارجه و سیر سیاحت و درحالیکه عزیزانت!! زیر بمباران نیروهای ائتلاف بودند و پس از به کشتن دادن حدود 50 تن تحت عنوان اینکه در اشرف بایستید و مقاومت بکنید، و جنگ علنی با دولت عراق چه در سرداری، جز اینکه بازهم می خواهی از این فرصت پیش آمده نهایت سواستفاده برای مطرح شدن وقانونی کردن خودت کنی؟... و اینکه حتما این هم یادت رفته سر تا پای تو غیر قانونی است و روزی بایستی به تک تک جوانان این میهن حساب پس بدهی؟

دوم اینکه یک تریلی اسامی قطار کردن که بایستی همراه وی در این سفر باشند و مد ظله «ناکام ریاست جمهوری» را در این سفر همراهی نمایند... اینها هم جز عقدۀ ناکامی در ریاست و جاه مقام نیست ...

و راستی اگر مریم و مسعود رجوی دلشان برای ساکنان بیگناه و قربانی کمپ اشرف می سوخت بی ریاتر و ساده تر از این حرف ها می توانستند کمک کنند:

-همان طور که هفت سال تمام نوکری و حلقه بگوشی نیروهای امریکایی را در اشرف برعهده داشتند، می توانستند با نیروهای عراقی نیز همکاری کرده و کوتاه بیایند و اینقدر نفرات بیگناه را به کشتن ندهند.

-همانطور که هفت سال تمام به هر ساز آمریکایی ها رقصیدند می توانستند با دولت عراق نیز تشریک مساعی کرده و به قوانین کشور «صاحبخانه» تن دهند.

-همانطور که در سال 82 به پای میز مذاکره با آمریکایی ها رفتند، می توانستند خیلی زودتر از این و قبل از به کشتن دادن و اسیر بودن این همه نفر در کمپ... قرارداد تفاهم با نیروهای عراقی نیز امضا کنند.

حال خانم رجوی به سرش زده که به عراق برگردد!... کاش می گفت «می خواهم سری هم به اشرف بزنم و حداقل عکسی هم با خواهران نازنینم با صورت های خونین و خاک آلود و آفتاب سوخته آنها بگیرم»...

شاید هم خجالت کشیده که با آن لباس های اشرافی اش در کنار ساکنان خاک آلود! عکسی بگیرد ...

و شاید هم از خارجه نشینی و پاریس و کناررود خانه اورسوراواز خسته شده و خواسته کمی در گرمای سوزان و سرمای بیابان در کنار خواهران و برادرانش در اشرف باشد... نمی دانم از خودش بپرسید.

اما از نظر من خوب بود و ای کاش به ایشان اجازه داده می شد که حتماً سری به عراق می زد تا محصول کارهایش را ببیند! آخر این دهسال اخیر برای بقای اشرف!!! ایشان بسیار زحمت کشیده بودند:

ساکنان اشرف را در بند و حصار کشیدن و حتی اجازه دسترسی به یک تلفن و تماس چه با خانواده و چه با دنیای بیرون ندادن و برای سالیان انسان ها را در یک حصار فکری نگه داشتن که حتی اجازه دسترسی به یک کانال خبری نداشته باشند و جز حرف های رجوی و فرقه را نشنیدن و شب تا صبح مشغول دعا و مجیزگویی رهبری بودن... در درون کمپی جدا از دنیای بیرون...

و سپس ایشان زحمت می کشید و هر هفته یکبار از الف تا یاء و هفته بعد از یاء تا الف یک سری محورهای عجیب و غریب تحت عنوان بحث جدید به خورد این ساکنان بدبخت می داد و آنها را بازخواست می کرد چرا اینقدر من و مسعود را کم دوست دارید و شما همه تنبل و بیکاره و عجوزه و بی ناموس و نرینه وحشی و مادینه... هستید و... خودش هم در پاریس سخت مشغول کارهایش بود و فرصت زیادی هم نداشت، کارهایی از جمله دستور لباس های جدیدش و مهمانی های متنوع و یادگیری زبان های مختلف و... کار بسیار سختی! که هر کسی از پس آن برنمی آید ...

و حال پس از دهسال خسته شده اند و خواسته اند سری به اشرف بزنند ای کاش می آمد و جگرگوشه های!!! «تنبل و بیکاره و...» را می دید و کمی در کنار آنان می ماند.

و البته این شجاعت را دارد و الا که دهسال پیش بی خبر بسوی پاریس نمی شتافت!

مریم سنجابی دیماه 1390

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد