_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

توهمات یک بیمارروانی

(رجوی پیش از عملیات فروغ: برای ثبت در تاریخ میگویم!)

 

 

کانون آوا، دهم ژانویه 2012
http://aawaassociation.com/index.php?option=com_content&view
=article&id=431:1390-10-19-22-55-31&catid=82:us-politics&Itemid=459

 

بدون شرح برای ثبت در تاریخ
سخنرانی مسعود رجوی پیش از عملیات فروغ جاویدان

عصر روز جمعه 31/4/67، حدود ساعت 6 بعدازظهر به قسمت‌های مختلف مستقر در قرارگاه اشرف و اردگاه‌های دیگر ابلاغ شد كه همه برای سخنرانی رجوی رأس ساعت 8 در سالن عمومی حضور داشته باشند.

ساعت در حدود 30/11 شب بود كه مسعود و مریم وارد سالن شدند ... رجوی شروع به سخنرانی كرد . حدود نیم ساعت از شروع صحبتش گذشته بود كه ناگهان آن را قطع كرد و گفت:
كارهای بزرگ در پیش داریم. مگر ما نگفته بودیم كه « اول مهران بعدا تهران »؟
[دست زدن حضار همراه با شعار «امروز مهران، فردا تهران»]

در همین زمان دو نفر نقشه بزرگی از ایران را آوردند و در سمت چپ او، در كنار نقشه دیگری كه قبلا وجود داشت، نصب كردند و رفتند. پس از ساكت شدن جمعیت، رجوی به جلوی نقشه رفت و جلسه بدین گونه ادامه یافت:

رجوی: دیگر وقت آن رسیده است كه به ایران برویم. طرح عملیات بزرگی را كشیده‌ایم كه در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم می‌شود. (هورای جمعیت)

البته این دفعه احتیاج به ماكت و كالك منطقه‌ای نداشتیم چون این بار قرار است به تهران برویم.
[دست زدن حضار و شعار «امروز تهران ، فردا مهران» ]
البته نام آن را با عنایت به نام پیامبر اسلام « فروغ جاویدان »
نام گذارده‌ایم. (صلوات حضار) و عملیات را به اسم امام حسین (ع) آغاز خواهیم كرد. چون این بار احتیاج به ماكت نداشتیم گفتیم چه ضرورتی دارد؟ خود نقشه ایران را بیاورید. (با چوب دستی از سمت چپ نقشه قصرشیرین، باختران و تهران را نشان می‌دهد) همانند شهاب باید به تهران برویم. از لحظه‌ها ـ حتی كوچكترین لحظه‌ها ـ باید استفاده كرده، نباید هیچ لحظه‌ای را از دست بدهیم. زیرا در این عملیات لحظه‌ها تعیین كننده و سرنوشت سازند. این عملیات باید در عرض 2 یا 3 روز انجام شود چون فقط اگر عملیات با این سرعت انجام شود رژیم فرصت بسیج نیرو پیدا نخواهد كرد؛ چون اصلا به فكرش هم نمی‌رسد كه ما بتوانیم در عرض این مدت به تهران برسیم و احتمالا نمی‌تواند هیچ عكس‌العمل مؤثری انجام بدهد.

البته در عملیات چلچراغ از شما خواستم كه سرعتتان در آن حد باشد. پس از جریانات عملیات چلچراغ با فرماندهان نشستیم و به جمع‌بندی و بررسی پرداختیم كه عملیات بعدی چه باشد؟ پس از بحث و بررسی‌های زیاد دیدیم در عملیات قبلی كه مهران بوده است و از مشكل‌ترین عملیات‌های مرزی بود، بعد از گرفتن ستاد لشگر می‌توانستیم جلوتر برویم و هیچ نیرویی هم بر سر راهمان نبود. با توجه به اینكه همیشه در عملیات‌ها به صورت تصاعدی عمل كرده‌اید، یعنی وسعت هر عملیاتتان از قبلی بیشتر بوده است ـ آفتاب از پیرانشهر وسیعتر و مهران از آفتاب ـ حالا باید این عملیات هم نسبت به چلچراغ تفاوت كیفی داشته باشد. بنابراین فكر كردیم كه در عملیات بعدی ـ هر چه كه باید باشد ـ حداقل این است كه باید یك مركز استان را بگیریم.

در این صورت مگر ما دیوانه‌ایم كه پس از گرفتن مركز استان آن را ول كنیم و برگردیم؟ خوب، یا همان جا می‌‌مانیم ، یا به طرف تهران حركت می‌كنیم. ولی باز در مقایسه با كار قبلی دیدیم استان خلی كم و كوچك است و (با لحن طنز‌آلود) آخر شما دیگر بچه نیستید كه بروید یك شهر را بگیرید! اگر بخواهید وسیع‌تر از عملیات‌های قبلی عمل كنید هیچ راهی غیر از فتح تهران ندارید (دست زدن حضار و ابراز احساسات) .

البته یك سری می‌گفتند برویم اهواز را بگیریم و یك سری می‌گفتند برویم كرمانشاه را بگیریم. ما نشستیم و فكر كردیم و دیدیم باید از طریق كرمانشاه برویم زیرا اولا تا حدودی وضع و شرایط مسیری كه انتخاب كرده‌ایم نسبت به قبل مناسبت‌تر و بهتر است، چون عراق تا قصرشیرین و سرپل ذهاب پیش رفته است و این بار نیاز به خط شكنی نداریم و به راحتی می‌توانیم تا كرمانشاه برویم. ثانیا نزدیك‌ترین نقطه مرزی برای رسیدن به تهران كرمانشاه است. از آن به بعد بر اساس تقسیمات انجام شده 48 ساعته به تهران خواهیم رسید. البته روی لشگر 84 و 88 شناسایی انجام داده‌ایم اگر موقعیت سیاسی مثل قبول قطعنامه 598 شورای امنیت از طرف ایران پیش نمی‌آمد شاید فقط در همان جا (كرمانشاه) عمل می‌كردیم ولی حالا ایران خیلی ضعیف شده است و ما یك راست می‌رویم تهران را می‌گیریم.

باید بدانید كه ما از قبل تصمیم انجام این عملیات بزرگ را داشتیم و می‌خواستیم آن را دیرتر انجام دهیم اما پذیرش قطعنامه كار ما را تسریع كرد؛ یعنی به دلیل شرایط سیاسی جدید مجبوریم یكی دو ماه آن را زودتر انجام دهیم. تصمیمی كه ما گرفتیم تصمیم بسیار حساس و مشكلی بود و ما چاره‌ای جز عمل نداریم و اگر الان اقدام نكنیم فرصت از دست خواهد رفت زیرا بعد از اینكه بین ایران و عراق صلح شود ما در اینجا قفل می‌شویم و دیگر نمی‌توانیم كاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل می‌شویم. پس بایستی آخرین تلاش خودمان را هم بكنیم و یك بار دیگر كل سازمان را به صحنه بفرستیم و مطمئن هستیم كه پیروزیم و از هم اكنون من این پیروزی را به شما و خلق قهرمان ایران تبریك می‌گویم.

اگر ما به تحلیل‌هایی كه در مورد رژیم داشته‌ایم معتقد هستیم زمان مناسبی برای ما به وجود آمده است. ما در تحلیل از جنگ گفتیم كه رژیم در منتهای ضعف حاضر به توقف جنگ می‌شود و دلیل قبول قطعنامه از طرف آنها هم همین است. ما نباید این فرصت تاریخی را از دست بدهیم . باید حمله كنیم و كارش را یكسره كنیم. رژیم دیگر نیروی جنگی لازم را ندارد و نمی‌تواند نیروی جبهه را تأمین كند؛ مثلا عراق در همین چند عملیاتی كه كرده است به راحتی توانسته مناطقی را پس بگیرد و هر چه خواسته جلو رفته است . «فاو» را گرفته و جزایر مجنون و چند نقطه دیگر را با چند ساعت جنگ باز پس گرفته است .

ملت دیگر از جنگ خسته شده‌اند و همه مخالف جنگ هستند و كسی به جبهه نمی‌آید. كسانی كه در جبهه هستند افرادی هستند كه آنها را به زور از شهرها و روستاها دستگیر كرده‌اند و به جبهه فرستاده‌اند و میلی به جنگیدن ندارند. تمام لشگرها و نیروهای رژیم در حملات عراق ضربه كاری خورده و پراكنده هستند و یارای مقابله با ما را ندارند. پس هم از لحاظ نظامی تعادل خود را از دست داده‌ است و هم از لحاظ سیاسی در انزوای بین‌المللی قرار دارد.

البته در عملیات چلچراغ یك نفر به كمك شما آمد و آن حضرت علی (ع) بود كه به شما كمك كرد و این بار هم حضرت محمد (ص) و امام حسین (ع) به كمك شما می‌آیند (!!!) و شما باید به اندازه چندین نفر كار كنید و سختی را تحمل كنید. البته در این نه روز كه اعلام آماده باش بود شما خیلی كار كردید و كار یكی یا دو ماه را در 3 روز كرده‌اید.

از حالا باید همگی آماده باشید كه هر وقت گفتیم حركت می‌كنیم آماده باشید. شاید سازمان 25 سال پیش به وجود آمد تا در چنین روزی به چنین كاری دست بزند.

ما از طرف قصرشیرین می‌رویم. در آنجا لشكر 81 با عراق درگیر است ، لشگر 58 و لشگر 88 در سومار درگیر هستند، لشگر 64 در پیرانشهر است و تنها امكان دارد لشگر 28 در راه به استقبال ما بیاید.

[در اینجا رجوی فردی را از میان جمعیت صدا می‌زند و می‌پرسد:] اگر لشكر سنندج بیاید چه كار می‌كنی؟
[آن فرد جواب داد:] :نمی‌آید.
رجوی: نگو نمی‌آید. بگو اگر آمد داغانش می‌كنیم.
[بلند می‌شود و روی نقشه به دنبال شهرها می‌گردد]
كاری كه ما می‌خواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یك ابر قدرت است ؛ چون فقط یك ابر قدرت می‌تواند كشوری را ظرف این مدت تسخیر كند؛ به طور مثال بغداد تا مر زایران 180 كیلومتر فاصله دارد و در طول 8 سال جنگ ایران ادعای گرفتن آن را نكرده است؛ و همین طور عراق هم ادعای گرفتن تهران را نكرده است اما ما می‌خواهیم برویم تهران را بگیریم. (با طنز) خوب، چه میشه كرد دیگه! بعضی وقت‌ها این طور پیش میاد دیگه! [دوباره به نقشه اشاره می‌كند]

ما به ترتیب به قصرشیرین ، سرپل ذهاب، اسلام‌آباد و بعد كرمانشاه می‌رویم. بعد از آن همدان، قزوین، تاكستان، كرج و بالاخره تهران. (كف زدن حضار)

ابتدا از محور قصرشیرین كه در دست عراق است وارد می‌شویم و تا سرپل ذهاب می‌رویم؛ البته از طریق جاده آسفالته. بعد كرند و اسلام‌آباد را توسط یك لشگر كه فرمانده آن احمد واقف است . پس از فتح اسلام‌آباد یك تیپ در كرند و 2 تیپ در اسلام‌آباد مستقر می‌شوند، كه در ضمن راه ورودی شهر را نیز تحت كنترل می‌گیرند. اسم عملیات این محور را به نام «حنیف» نام‌گذاری كرده‌ایم.

بعد از اسلام‌آباد به سمت كرمانشاه حركت می‌كنیم، كه اسم این عملیات «سعید محسن» است و دو لشگر به مسئولیت صالح در كرمانشاه عمل می‌كند . صالح آماده‌ای؟
صالح: بله
رجوی: مسئولیت همه آماده‌اند؟
صالح: بله
رجوی: شما قرار شد به كجا بروید؟
صالح: كرمانشاه. تقسیم بندی هم شده است كه تیپ‌ها باید در كدام نقاط متمركز شوند. تیپ ... به سراغ صدا و سیما می‌رود، تیپ ... به سراغ زندان دیز‌ل‌آباد می‌رود و زندانیان را آزاد می‌كند و آنهایی را كه می‌خواهند مسلح می‌كند، و تیپ ... سپاه بعثت و قرارگاه نجف را می‌گیرد و به همین ترتیب جعفر راه ورودی كرمانشاه، تیپ افسانه پادگان نزدیك آن، و تیپ جلیل دروازه خروجی كرمانشاه را به اضافه هوانیروز دارند. البته مردم را می‌فرستیم كه زندانیان دیزل‌آباد را آزاد كنند.

رجوی: اول شهر را بگیرند، بعد زندان را؛‌چون تصرف شهر مهم‌تر است. ما در كرمانشاه اعلام جمهوری دموكراتیك اسلامی می‌كنیم. این تیپ‌ها در كرمانشاه مستقر می‌شوند و 2 تیپ به سنندج و بقیه به سمت همدان حركت می‌كنند. نام عملیات محور همان را به نام «بدیع زادگان» گذاشته‌ایم. محمود قائم‌شهر آماده‌ای ؟
محمود: بله
رجوی: می‌دانی باید به كجا بروید و چه هدف‌هایی را در شهر در دست بگیرید؟
محمود: بله ، همدان
رجوی: بعد از آنكه به همدان رسیدید و مستقر شدید یكی از تیپ‌های زیر نظر خودت را برای كمك به تهران بده. وقتی همدان و صدا و سیمای آن را گرفتید صدای مجاهد را پخش كنید و به مردم اعلام كنید كه ما داریم می‌آییم.
محمود: باشد.
رجوی: رادار همدان باید منهدم شود تا هواپیماها نتوانند درست كار كنند از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید، هر سه ساعت به سه ساعت دستور می‌دهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران كنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد.
نادر (7): از لحاظ پوشش هوایی چطوری؟
نادر: در دست ماست و می‌توانیم كنترل كنیم.
رجوی: اگر هواپیمایی بخواهد از نوژه بلند شود چه كار می‌كنید؟
نادر: می‌زنیم، اگر چیزی بخواهد پرواز كند كلا فرودگاه را می‌زنیم.
رجوی:كاملا مطمئن هستید؟
نادر، بله می‌توانیم .
رجوی: علاوه بر آن ضد هوایی و موشك سام 7 هم كه داریم؟
نادر: بله داریم .
رجوی: فتح‌الله تو می‌روی قزوین و تاكستان را می‌گیری. یكی از هدف‌ها علاوه بر مراكز سپاه لشگر 16 قزوین است. پس از خلع سلاح تمام نیروهای نظامی و انتظامی در آنجا مستقر می‌شوی و وقتی مستقر شدی یكی از تیپ‌های خود را به كمك تهران بفرست چون در آنجا نیاز هست. پس از آن 2 تیپ راهی تاكستان شده و در آنجا مستقر می‌شود و پشت سر آن منوچهر با یك لشگر راهی كرج می‌شود و آنجا را تصرف می‌كند. البته نام عملیات محورهای قزوین و تاكستان را به نام «سردار» نام گذارده‌ایم.

پس از آن 4 لشگر و 2 تیپ تحت نام كلی «سیمرغ» و تحت فرماندهی محمود عطایی راهی تهران می‌شوند، كه مهدی ابریشم‌چی هم معاون او در این عملیات است. [محمود عطایی و مهدی ابریشم‌چی دست یكدیگر را می‌فشارند] ضمنا اگر یادتان باشد در انقلاب ایدئولوژیك گفتم كه یك سیمرغ بود كه به كوه قاف رسید و آن روز هم گفتم كه سیمرغ «مریم» بود. علت اینكه این اسم «سیمرغ» را انتخاب كردم حرف همان روز است. (كف زدن حضار) .
مریم: (با اطوار) چرا این اسم را گذاشتی؟
رجوی: می‌بخشید كه بدون مشورت جناب‌عالی این اسم را گذاشتم.

در آنجا تیپ لیلا فرودگاه مهر‌آباد ،
تیپ ... سلطنت‌آباد،
تیپ فرهاد صدا و سیما،
تیپ فرشید زندان اوین،
تیپ .... مراكز سپاه،
تیپ ... نخست وزیری،
تیپ ... مجلس شورا،
تیپ ... ستاد ارشت
و تیپ كاظم در جماران عمل می كند. (هورا و كف زدن حضار)

هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستون‌ها خواهد بود. از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراق پشتیبان ما هستند و تمام ماشین‌ها به صورت ستون حركت می‌كنند.

البته این عملیات‌ را دو عامل درجه یك تهدید می‌كند؛ یكی اینكه از طرف رژیم خمینی از طریق هواپیما مورد حمله و بمباران قرار بگیریم چون روز جاده همه به یك ستوان حركت می‌كنیم ؛ ثانیا چون صف ماشین‌ها خیلی طولانی است اگر ماشین‌هایی خراب شوند و یا از دور خارج شوند نباید به خاطر آن همه ستون متوقف شوند و بایستی آن را به سرعت از دور خارج كرد و از ماشین زاپاس استفاده كرد و یا كلا آن را از دور خارج كرد و معطل آن نشد. در ضمن هیچ ماشینی حق سبقت گرفتن ازجلویی را ندارد و همین طور حق عقب‌ افتادن را هم ندارد.

هر جا كه رسیدید سر راه جاده‌ها را باز كنید. تیپ‌های مأمور در شهر مأمور تأمین جاده‌های آن شهر می‌باشند و هر تیپ با رسیدن به آن شهر وارد آن شده و بقیه ستوان بلافاصله به حركت خود ادامه می‌دهند. ضمنا اگر اسیر شدید راجع به خط سیر عملیات كه از كدام جاده و از كدام شهرهاست. چیزی نگویید و بگویید كه عملیات قرار بود تا همین جا باشد.

(رو به محمود قائم‌شهر) محمود، خوب فهمیدی كه باید به كجا بروی؟ یك دفعه به قائم‌شهر نروی! و اول به همدان برو، كار و مسئولیت خودت را انجام بده، بعدا كه به تهران آمدی مازندران را به تو می‌دهم.

[رو به قاسم] حیف كه مردم اصفهان بی‌بخارند و الا یك تیپ را هم به تو می‌دادم كه به اصفهان برویم.
[محمود عطایی فرمانده محور تهران را صدا می‌كند و او پای میكروفون می‌آید از او پرسید] وضعیت چطور است؟
عطایی: خوب است . با نیروی هوایی و هوانیروز عراق هماهنگ شده است. ماشین‌ها آماده است، مهمات بارگیری شده، و تیپ‌ها تا حدودی توجیه شده‌اند و تا رسیدن به شهرها بهداری هم آمادگی لازم را دارد و هیچ گونه نگرانی وجود ندارد. در لابه لای ستون تعمیركار سیار و فیلم‌بردار سیار هم در حال حركت هستند.

رجوی: در این عملیات مردم به حمایت از ما برمی‌خیزند. كسانی كه حاضرند با ما بیایند را از پادگان‌ها و مراكز سپاه مسلح كنید و هر چه خواستند تا تهران بیایند آنها را با خودتان ببرید.

در این عملیات نیروهای زیادی به ما كمك خواهند كرد. از طرفی درب زندان‌ها كه باز شود آنها هم به ما هستند و با ما خواهند آمد . نیروهای زندان بالقوه با ما هستند. البته هر جا رفتید اگر مردم آنجا تسلیم شدند كه كاری با آنها ندارید و اگر جنگیدند با آنها بجنگند و هر جا رسیدید از مردم كمك بگیرید و كارها را به خود مردم بدهید و از این نترسید كه مردم اسلحه‌دار می‌شوند و چه خواهد شد.

محمود، وقتی كه تهران را گرفتی در خیابان طالقانی به ساختمان بنیاد علوی می‌روی. در طبقه پنجم آنجا اتاقی است كه روزی اتاق من و اشرف و موسی بوده است. سلام من را به ساكنین آنجا می‌رسانی و اگر مردم آنجا بودند جای دیگری را به آنها بده چون ما را بعد از انقلاب به زور از آنجا بیرون كردند. آن اتاق را برای من نگه‌دار تا وقتی كه به تهران آمدم در آنجا مستقر شوم.

[رو به فرید] خوب فرید، شما چه كار می‌كنید؟ در اولین روزی كه نیروها به مقصد رسیدند شما باید 24 ساعته برنامه داشته باشید و مسئله را به گوش همه ملت ایران برسانید. كار و بارتان جفت و جور هست؟ برنامه‌تان تنظیم شده است؟

فرید: ما 24 ساعته برنامه خواهیم داشت.

رجوی: برای ثبت در تاریخ می‌خواهم هر كس با این طرح موافق است دست بلند كند.
[همه دست‌ها را بلند كردند. رجوی تك تك به همه نگاه كرد. رو به فیلمبردارها و انتظامات:]
شما چرا دستتان را بلند نمی‌كنید؟]
[آنها هم دستشان را بلندكردند. ]

[رو به حضار:] آیا ما دیوانه نیستیم كه می‌خواهیم چنین كاری بكنیم؟ آیا به نظر شما چنین كاری شدنی است و آیا احمقانه نیست؟ اگر كسی مخالفتی دارد بیاید و صحبت كند و كسی هم حق ندارد با او مخالفت كند.

[رجوی نشست و یك سیگار روشن كرد. در همین حین زنی از میان جمعیت بلند شد و دست خود را بلند كرد. همه حضار با تعجب به او نگاه می‌كردند.]

رجوی: پشت میكروفون بیا و حرف‌های خودت را بگو.

زن: من مخالف نیستم، اما اینكه می‌گویید مردم با ما هستند فكر نمی‌كنم چنین باشد. من و شوهرم چند شب قبل از خارج آمده‌ایم و خود من 4 ماه است كه از ایران آمده‌ام. مردمی كه من دیده‌ام با ‌آنچه كه شما می‌گویید تفاوت دارند. فكر نمی‌كنم آنها به ما كمك كنند. هیچ گونه جو سیاسی نظیر آنچه كه شما می‌گویید تفاوت دارند. فكر نمی‌كنم آنها به ما كمك كنند. هیچ گونه جو سیاسی نظیر آنچه شما به آن اشاره می‌كنید در ایران به وجود نیامده است، چون خیلی‌ها در ایران هستند كه حتی رادیو مجاهد را گوش نمی‌دهند و از مجاهدین هم به كلی بی‌خبرند. شما چطور انتظار دارید با اختناق شدیدی كه وجود دارد چنین كسانی در تهران بلند شوند واز ما حمایت كنند؟

رجوی: درست می‌گویی و درست صحبت كردی ولی من الان تو را قانع می‌كنم. این نظر تو به 4 ماه پیش برمی‌گردد و الان ایران خیلی فرق كرده است. از آن گذشته تا ما شهری را آزاد نكنیم مردم با ما نخواهند شد. ما روی نیروی خومان حساب می‌كنیم. مردم در وهله اول نخواهند آمد و حتی ممكن است از ما بترسند و همانطور كه گفتی بروند و درهایشان را ببندند؛ ولی وقتی كه رفتیم و در كرمانشاه مستقر شدیم و مردم دیدند كه تعادل قوا به سمت ما می‌چرخد یك قدم بیرون می‌گذارند و ما در شهر می‌گردیم و اعلام می‌كنیم كه هستیم و آن وقت مردم جرأت می‌كنند درها را باز كنند و بعد جلو آمده از ما حمایت می‌كنند و ما هم كارها را به دست مردم می‌دهیم. ولی در ابتدا آنچه تو گفتی درست است. در آن موقع كه شما در ایران بودید چقدر از مردم مخالف [آیت الله]خمینی بودند؟
زن: 90 درصد
رجوی: این 90 درصد اگر بفهمند كه مجاهدین به شهرشان آمده‌اند حتما از آنها حمایت می‌كنند و مردم وقتی كه دیدند سپاه و كمیته دیگر نیست حتما نمی‌ترسند و وقتی كه اسلحه گرفتند خودشان همه كاره می‌شوند و شما فقط آنها را راهنمایی می‌كنید.
البته اگر در این عملیات شكست هم بخوریم تأثیرش آن قدر هست كه باعث برپایی قیام توسط مردم شود، چون رژیم وضعیتی ندارد كه تا عید دوام بیاورد. ولی ما در وضعیتی مثل 30 خرداد قرار داریم و باید به این كار تن بدهیم.

البته برای من تصمیم‌گیری در این مورد مشكل بود چون بهترین نیروها و نفراتی را كه در سال‌های زندان با هم بودیم به داخل صحنه می‌فرستیم. ما در این عملیات می‌خواهیم تمام سازمان و مام ارتش آزادی‌بخش را به میدان جنگ ببریم. این ، خودش ریسك بالایی دارد، چون جنگ دو وجه دارد؛ یا شكست یا پیروزی. در صورتی كه شكست باشد موجودیت سازمان به خطر می‌افتد.
[یك نفر از ته سالن: خون اشرف می‌جوشد ، مسعود می‌خروشد]

ما در قدیم 3 یا 4 نفر را در ایران داشتیم كه آن عملیات ها را می‌كردند كه سپاه و كمیته ها هیچ كاری نمی‌توانستند بكنند. این ساسان كجاست؟
(رو به ساسان) شما در سال 60 در عملیات‌های تهران چه كار می‌كردید؟

ساسان: بالطبع با این نیرویی كه داریم می‌رویم و حتما برایمان موفقیت‌آمیز خواهد بود. زیرا در سال 60 و 61 در تهران فقط 8 تا 10 تیم نظامی در سراسر تهران داشتیم كه نیروهای كمیته و پاسداران از دست ما در امان نبودند. مثلا یك تیم 3 نفره ما این طرف میدان مصدق می‌ایستاد، یك تیم آن طرف و سراسر مسیر را به راحتی می‌بستند و نیروهای پاسدار و كمیته هم كاری نمی‌توانستند بكنند و از ما می‌خوردند.

مریم: (رو به زن) شما خیالتان راحت باشد. همه چیز آماده است و طرح‌ها دقیق می‌باشد. شما ناراحت نباشید. ما در 30 خرداد از روی اسیتصال و ضعف با رژیم برخورد كردیم ولی امروز از موضع قدرت با او برخورد خواهیم كرد. البته دلیل اینكه ما می‌خواهیم این قدر زود دست به این عملیات بزنیم این است كه رژیم در حال حاضر هم دچار بحران نیرویی شده و هم روحیه نیروهایش به دلیل شكست‌های پیاپی ضعیف شده است. برای همین هم می‌خواهد صلح صوری كند تا وقت پیدا كند و بسیج نیرو كند. به همین دلیل ما باید تا دیر نشده از این فرصت استفاده كنیم و این عملیات را انجام دهیم ولی قبلا بین هر عملیات یكی دو ماه برای كارهای مقدماتی، از جمله شناسایی و آماده كردن خودروها و دیگر وسایل و مانور وقت لازم داشتیم، كه در حال حاضر موفق شدیم همه كارها را در عرض همین مدت كوتاه بعد از عملیات چلچراغ انجام دهیم كه كار بسیار شاقی بود ولی با روحیه بالای افراد ما و عنصر مجاهد بودن كه در همه بوده است این كار در این مدت كوتاه عملی شد و خیلی‌ها در این مدت كوتاه، آموزش‌های پیچیده‌ای نظیر كار با تانك را هم یاد گرفتند و آماده عملیات شدند. عده‌ای هم راجع به وضعیت بچه‌های كوچك سؤال كردند كه ما بچه‌ها را بعد از آنكه تهران فتح شد سوار اتوبوس می‌كنیم و به تهران می‌آوریم.

رجوی: از هر كس می‌پرسم بلند شود و جواب بدهد. طاهره (16) چه كار كردی؟ كارها رو به راه است؟ دیگر فشنگ كم نمی‌آورید؟ كنسرو و آب میوه به اندازه كافی داریم؟

طاهره: نه این دفعه خیلی زیاد داریم و تقسیمات وسایل هم انجام شده است. مهمات به اندازه كافی و حتی بیشتر از آنچه مورد نیاز است برداشته‌اند. هزار تفنگ اضافی رسیده است و تانك‌ها و خودروها هم اكثرا رسیده و بقیه هم تا فردا ظهر می‌رسد. كنسرو هم به تعداد كافی تهیه شده كه حتی ممكن است زیاد هم بیاید.

رجوی: محمود وضعیت به لحاظ امكانات چطور است؟ كم و كسری ندارید؟ همه خودروهای مورد نیاز رسیده است؟

محمود: بله، فقط مقدار كمی مانده ، كه تا فردا ظهر تمام می‌شود.

رجوی: فاطمه وضعیت درمانی به لحاظ دارو و پزشك و آمبولانس همه آماده هستند یا نه ؟
فاطمه : بله آماده است.
رجوی: قرار بود برای حمل مجروحین هلی‌كوپتر بگیرید و داشته باشید گرفته‌اید؟
فاطمه: مسئله آن هم تا فردا حل خواهد شد.
رجوی: دكتر حمید را هم ببرید. كاظم هم آمده است. مسئله درمانی اینجا مسئولیتش با كاظم باشد كه در این زمینه چیزی كم نیاورید.

ما در این راه عاشوراگونه می‌رویم اما با این بار با زمانی كه در 30 خرداد 60 شروع كردیم فرق می‌كند، چون در آن موقع چشم‌انداز پیروزی نداشتیم و عاشوراگونه شروع كردیم ولی این بار چشم‌انداز پیروزی داریم كه خیلی ملموس است . البته همه افراد باید بدانند كه می‌خواهند چه كار كنند. ما كاری می‌خواهیم بكنیم كه همه دنیا تعجب كنند و یكد دفعه بفهمند كه ما در تهران هستیم و خمینی دیگر وجود ندارد.

مریم: درست است كه ما به خاطر وظیفه‌ای كه داریم عاشوراگونه وارد می‌شویم ولی در اینكه ما حتما پیروز می‌شویم هیچ شكی نداریم. الان جبهه‌ها خالی شده و وقتی كه از جبهه آن طرف‌تر برویم كسی نیست كه جلو ما را بگیرد و ما آن قدر می‌خواهیم با سرعت پیش برویم كه هركس كه مجروح شد باید خودش مسئله‌اش را حل كند كه باعث كندی ستون نشود.

رجوی: اگر كس دیگری حرفی دارد باید بگذارد در میدان آزادی تهران بگوید و جمع‌بندی عملیات هم در همان‌جا خواهد شد. طی چند روزی كه ما در اردوگاه قدم زده‌ایم شاهد بوده‌ایم كه بچه‌ها چقدر كار كرده‌اند. دیدم جیپی را نفربر كرده‌اند و تویوتایی را زرهی كرده‌اند، كه اینها همه نشان دهنده آمادگی ماست.
[با خنده] روی جیپ‌های رزمی آرم ایران را زده‌اند كه ما خیلی خوشحال هستیم كه كشورمان سازنده شده است.
[رو به یكی از فرماندان] كمرشكن‌ها را خالی كرده‌ایم؟ تانك‌های 6 چرخ آماده‌اند؟
فرمانده : بله

رجوی: تانك‌های 6 چرخ سرعتشان زیاد است و هر سه تا از آنها كه وارد یك شهر شود همان رژه‌اش جو وحشت را حاكم می‌كند. ما برای همین از این تانك‌ها استفاده می‌كنیم.

مریم: در پایان مطلبی بود كه می‌خواستم بگویم و آن اینكه از فرماندهان تیپ‌ها می‌خواهم كه بعد از نشست ساعتی به شما فرصت بدهند تا بچه‌ها همدیگر را ببینند و از هم خداحافظی كنند.

در اینجا نشست تمام شد و همه دست زدند و شعار دادند و نهایتا سرودی پخش شد.

-

آری رچوی به همین سادگی و با چند ورد اینگونه و با این شیوه وبا دست زدن به رذیلانه ترین بازی یعنی باعواطف واحساسات پاک هزاران بخت برگشته که عشق وآرزویی به جز آزادی میهن نداشتند آنها رادر عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان به کشتن داد.

جواب این خونها چه می شود؟

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بهانه تراشی های عجیب و غریب فرقه رجوی در روند جابجایی ساکنان اشرف

 

 

مریم سنجابی، بغداد، نهم ژانویه 2012

 

درپی تمکین دولت نوری المالکی در برابر درخواست بان کیمون دبیر کل سازمان ملل متحد مبنی برتمدید 6 ماهه ضرب الاجل خروج فرقه رجوی از خاک عراق ، توافقات اولیه بین نمایندگان سازمان ملل ودولت عراق بر سرطرح انتقال ساکنان اشرف به کمپ لیبرتی بعمل آمده است ، در این راستا مقرر گردید در اجرای مرحله اول طرح ، حدود 400 نفراز ساکنان اشرف در روزهای آتی به کمپ لیبرتی منتقل شوند تا مراحل ثبت و مصاحبه صلیب و کمیساریای عالی پناهندگان برای انتقال آنان به کشوری ثالث انجام پذیرد ، دولت عراق که تلاش می کند با حفظ پرستیژحقوق بشری خود ، با پرداخت کمترین هزینه سیاسی از شر این فرقه تروریسستی که مردم عراق بحق آنرا " طاعون سیاه " می نامند خلاص شود ، تمام سعی خود را می نماید تا هر گونه بهانه و موانع موجود درمسیر خروج مسالمت آمیز ساکنان اشرف از خاک عراق را برطرف نماید ، به همین خاطر با هماهنگی و تأیید نمایندگان سازمان ملل متحد و صلیب سرخ جهانی ، کمپ لیبرتی که توسط نیروهای آمریکایی ساخته شده و مجهز به انواع وسایل استقراری، رفاهی و تاسیساتی بوده ودارای ظرفیت مناسب و استاندارد برای اسکان چندین هزار تفر می باشد را برای اسکان نیروهای فرقه آماده نموده است ، اما متاسفانه علیرغم هماهنگیها و اقدامات بعمل آمده ، سران فرقه رجوی ماهیت آشوب طلبانه خود را آشکار کرده و با هدف ایجاد شکاف در توافقات بعمل آمده و نهایتا به شکست کشاندن راه حل مسالمت آمیز جابجایی ، دست به ایجاد تنش و کارشکنی در روند اجرای طرح زده و بهانه های غیر معقول و غیر قانونی می آورند. سران فرقه قصد دارند با دجالیت خاص خودشان ، دولت عراق را در عدم اجرای طرح مقصر جلوه دهند .

این روزها سایتها و سیمای ضد آزادی فرقه رجوی با شانتاژ و بلوای تبلیغاتی ، اطلاعیه ها و خبرهای عوام فریبانه متعددی که فاقد هرگونه مبانی حقوقی و قانونی هستند را با هدف فرافکنی و سنگ اندازی در روند کار جابجایی نیروهایش به کمپ لیبرتی پخش می نمایند ، از طرف دیگر مسعود رجوی درست در آخرین روز سال میلادی یعنی همان آخرین روز ضرب الاجل دولت عراق ، در شوی مسخره خود بنام " اشرف کار زار آزادی " به ساکنان اشرف بخاطر عدم اجرای ضرب الاجل دولت عراق ، تبریک گفته و آنان را وادار می نماید تا برای جنگ صد برابر و عزم حد اکثر در ماندگاری اشرف وصیت نامه بنویسند و شعار یا مرگ یا اشرف سر دهند . عجبا ! عجبا از این همه دریدگی، وقاحت و پستی . دبیر کل سازمان ملل متحد با رویکردی انسانی وساطت نموده وخواهان تمدید ضرب الاجل ازسوی دولت عراق می شود و دولت عراق هم بخاطر رعایت احترام افکار عمومی جهان تمدید 6 ماهه ضرب الاجل خود را می پذیرد ، آنوقت رجوی این مردک بیمارعدم اجرای ضرب الاجل را پیروزی خود و ایستادگی اشرف می خواند و دم از ماندگاری اشرف می زند.

در حالیکه دولت عراق از 9 ماه قبل ضرب الاجل خروج ساکنان کمپ اشرف از عراق تا پایان سال میلادی 2011 را رسمأ اعلام کرده بود ، سران سازمان در این مدت هیچ اقدام مثبتی که دال بر تمایل آنها بر پرهیز از خشونت و تلاش برای حل مسالمت آمیز موضوع اشرف باشد انجام ندادند و فرصت 9 ماهه را عملا صرف جنگ تبلیغاتی و همسویی و همراهی با برخی عوامل معلوم الحال عراقی در براندازی دولت مالکی کردند ، رجوی با تظاهر به قبول طرح جابجایی قصدی جز خرید زمان بیشتر برای هر چه شعله ورتر کردن آتش جنگ با مالکی را نداشته و ندارد.

سران فرقه که اکنون بخوبی دریافته اند ، خروج نیروهایشان از اشرف پایه های تشکیلات جهنمی شان را سست و لرزان خواهد نمود ، به تکاپو افتاده و خواسته ها و بهانه های مضحکی را جهت کارشکنی بطورمکرر مطرح میکنند از جمله می گویند :
( در چنين شرايطی ضروری است که آمريکا و سازمان ملل، تضمينهای حداقل را هر چه سريع تر برآورده کنند تا ساکنان اشرف برای رفتن به ليبرتی اطمينان پيدا کنند. هم چنين امکان بازديد فوری چند نفر از مهندسان اشرف از کمپ ليبرتی به منظور ارزيابی نيازهای فنی و استقراری و لجستيکی ليبرتی بايد فراهم شود و دولت عراق نمی بايست برای انتقال داراييهای منقول از جمله خودروها به ليبرتی هيچ محدوديتی ايجاد کند. علاوه بر اين لازم است که ترتيبات مناسب برای فروش اموال غيرمنقول آنان و انتقال پول آن به خودشان را فراهم سازد).

سران فرقه خوب می دانند که کمپ لیبرتی کمپی است بسیار مجهز که قبل از این محل استقرار نیروهای آمریکایی بوده ، همان آمریکاییهایی که نامشان شاه بیت تمام سخنرانیهای مریم رجوی و مسعود رجوی در درخواست تأمین حفاظت و تضمینهای لازم برای جابجایی بوده است ، مضافأ اینکه این کمپ به لحاظ ظرفیت و استاندارهای اسکان به تأیید نمایندگان سازمان ملل رسیده واین موضوع رسما اعلام گردیده است و طرح دوباره موضوع از سوی سران فرقه چیزی جز فریبکاری و جارو جنحال بیهوده و شانتاژهمیشگی رجوی و سران فرقه اش نیست ، آنها فقط می خواهند با تاکتیک " از این ستون تا آن ستون فرج است " وقت کشی نموده تا بقول خودشان " شاید در این مدت اتفاقی بیقتد که به نفعشان باشد "

خنده دار اینجاست که رجوی و دار ودسته اش ازاستانداردهای بین المللی صحبت میکنند در حالی که همین الان در اشرف نیروهایش از داشتن هر گونه امکانات ارتباطی از قبیل تلفن ، شبکه اینترنت ، ماهواره ، رادیو ، روزنامه و ... محروم می باشند ، خیلی از افراد اشرف حتی نمی دانند که چگونه باید از موبایل استفاده کنند ، همین حالا ساکنان اشرف در آسایشگاههای 25 تا 30 نفره ساکن هستند . نکته دیگری که مضحک می باشد این است که گفته اند ، سا کنان اشرف می خواهند داراییهای غیر منقول خود را بفروشند و با داراییهای منقول و خودروهای شخصی خود به لیبرتی بروند ! چطور شد گوهران بی بدیل و نوامیس آرمانی که تا دیروزحق داشتن هیچ چیز شخصی را نداشتند ، امروز یکباره صاحب اموال منقول و غیر منقول و ماشینهای شخصی شدند؟! تا آنجا که من بخاطر دارم در اشرف هر فرد فقط می توانست یک تخت فلزی نظامی و یک کمد فلزی که چند دست لباس فرم ارتش و یک دست کت و شلوار و یکی دو جفت پوتین و کفش داخلش بود ، داشته باشد . شاید منظور فرماندهان اشرف از خودروهای شخصی آیفاهای ارتش است که برای عادی سازی رنگ آبی و سفید و .. به آنها مالیدند!

تقریبا سه چهار سال پیش سازمان تعدادی خودروی سواری نیسان بطور قاچاق وارد اشرف کرده که در هیچ کجا در عراق ثبت نشدند و حتی پلاکهایی هم که به آنها نصب کردند پلاکهای نمره موقت قلابی و قدیمی هستند ، این خودروها هم به هیچ وجه شخصی نبوده و فقط در اختیار سلسله مراتب بالای فرماندهی بوده ، براستی نمیدانم که این صاحبان خودروهای شخصی چگونه می خواهند با گواهینامه های قلابی که در اشرف جعل می کردند از اشرف تا لیبرتی رانندگی کنند ؟!

شاید از آنجاییکه اعضاء این فرقه در دوران دیکتاتور سابق عراق به یمن توجهات ملوکانه جناب صدام حسین ملتزم به رعایت قوانین عراق نبوده و اساسا خود را برتر از قوانین می دانستند و در سالهای پس از سقوط صدام نیز در کشور!! مستقل و کوچک خود اشرف به برکت حمایتهای بی دریغ آمریکاییهای بزرگواراستقلال کامل حقوقی و مدنی داشتند ، هنوزهم حال و هوای آن ایام خوش در سرشان بوده و خود را به هیچ قانون و قراردادی پایبند نمی بینند !!

در این شرایط که امکان جابجایی و انتقال امن ساکنان قراراه اشرف پیش آمده ، تقابل ، کار شکنی وبهانه تراشی های واهی سران فرقه قرون وسطایی قابل فهم است چرا حیات آنان به ارتزاق از خون نیروهایی وابسته است که در اشرف اسیرند ، رهایی این نیروها از قید و بند تشکیلات و ایدئولوژی فرقه مساوی با فروپاشی فرقه خواهد بود .

مریم سنجابی
9/1/2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دلم برای خودم تنگ شده است (1)

 

 

مسعود جابانی، پیام رهایی، هفتم ژانویه 2012
http://payamerahai.com/?p=2184#more-2184

 

چگونه می توانیم دنیای ذهنی دوستان جداشده مان را بشناسیم و در قلب و ضمیرشان نهال امید و انعطاف و عشق و گذشت بنشانیم. آنگاه که تنفر و خشونت از آنان رخت بربندند دلشان برای خودشان تنگ خواهد شد. خودی که از ” به خودآ ” یعنی خدا سرچشمه خواهد گرفت. خودی که هویت فردی پیدا کرده است و در جامعه خود رابه بوته آزمایش خواهد گذاشت. خودی که از اسارت بیخودی ها رها شده و در بستر نیازها و کنش و واکنش ها، هویت فرد را شکل می دهد.

آنگاه که رها شده دلش برای خودش تنگ شود دیگر در ضمیر ناخود اگاهش هم کابوسی شکل نخواهد گرفت. به خود آمدن تلاشی برای به خدا رسیدن است. آنجائیکه دیگر از خداهای تحمیلی و تزریقی اثری نخواهد بود.

بزودی با موج جدیدی از دوستان جداشده مان در کشورهای مختلف مواجه خواهیم شد. خصوصا وابستگان فامیلی با نگرانی ها و دلواپسی هایشان می توانند پس از سالها دوری در کنار یکدیگر قرار گیرند. در همین رابطه نوع تنظیم رابطه و برخورد این عزیزان با رها شدگان از اهمیت خاصی برخوردار است و حتی می تواند فشار مضاعفی را بر آنان تحمیل کند. نکاتی را که در زیر مشاهده می کنید از کتاب ” روانشناسی خشونت و ترور” انتخاب شده است تا شاید بتواند به همه ما در برخورد با دوستان رها شده مان از مناسبات فرقه یاری رساند.

چگونه می شود به رها شدگان از فرقه یاری رسانید؟

وقتی صحبت از فرقه به میان می آید باید در درجه اول به موضوع التصاق روانشناسی و اسارت و داده های ذهنی فرد رها شده توجه نمائیم. یکی از هولناکترین تجاربی که خانواده و دوستان با آن مواجه هستند نوع و سرعت تغییرات در فردی است که توسط فرقه عضوگیری شده است. این تغییرات واضح و روشن هستند ولی غالبا مردم متوجه ارتباط این رفتار به فرقه نمی گردند.

برخی از تغییرات شناخته شده در افراد رها شده از فرقه

دفاع تهاجمی

* عوض شدن شیوه صحبت کردنشان و استفاده از کلمات ویژه برای بیان نظراتشان

* مخفی کاری

* ضعف در توان برقراری ارتباطات منعطف و صمیمی

* به نظر خانواده سرد و بی احساس می آیند

* از دست دادن حس و درک شوخی

* عصبی، و بی تفاوت در مقابل مسائل معمول روزانه

* از دست دادن توانائی ها ی منطقی و انتقادی و قضاوت

* علاقه به نوشتارهای جدید

* حساسیت های بسیارشدید در قبال انتقاد

* دلواپسی ها و جوش زدن های غیر منطقی

در تفهیم و تفاهم با اعضا جداشده به این تغییرات که در بسیاری موارد دلواپسی ها و نگرانی های بسیاری را به دنبال دارد پی می بریم. لازم است که بدانیم در موارد بسیاری نداشتن این توانائی ها به عنوان پوئن مثبتی برای عضو اسیر در داخل مناسبات محسوب می شده است و نشانه رشد و ترقی او بوده است.

بسیار مهم است که این شرایط را درک کنیم و نگذاریم که احساسات برما غلبه کرده و صحبت های ما برای آنها غیرقابل تحمل گردند و نهایتا به قطع دیالوگ بیانجامد. با توجه به مواردی که مطرح کردیم بهتر است که از چک لیست زیر برای عنوان راهنما استفاده کنیم

بایدها و نبایدها در گفتگو و ارتباط با عضو جداشده

باید احساس عشق و علاقه شما را بوضوح لمس کرده و ریشه های گسسته احساسی و عاطفی دو باره در وجودش ریشه بدواند.

باید کارهای خانه را دسته جمعی در خانواده به انجام رسانید.

باید نشان داد که هیچ تقصیری متوجه عضو جداشده نیست.

باید از تصمیم گیری های ساده او استقبال کرد و او را در انتخاب و سلیقه و نوع چیزهائیکه برایش دلپسند است، آزاد گذاشت.

باید به او فرصت داد تا هرچه که می خواهد در مورد فرقه با شما صحبت کند.

باید در روزهای اول رها شدن، عضو جداشده را در خارج از منزل همراهی کرد.

باید سعی کرد تا حداکثر ارتباط از طریق نامه، تلفن و غیره با عضو جداشده حفظ گردد حتی اگر عکس العملی مشاهده نگردد.

باید در هرفرصتی بتوان عشق و علاقه خود را به فرد رها شده، نشان داد.

باید شیرینی روابط قبل از اسارتش را در مناسبات فرقه تحت عناوین مختلف به او یادآوری کرد. (ازطریق نشان دادن عکس وخاطرات)

باید از آمدن فرد به خانه استقبال کرد هر چند که او با اکراه ان را بپذیرد.

باید سعی شود تا در صورت شنیدن ناسزا و توهین از سوی عضو رها شده با او مدارا کنید.

باید سعی کرد که کتب مربوط به فرقه و کنترل ذهن را بیشتر مطالعه کنید و از سازمان های ضد فرقه یاری بطلبید.

نباید گفت که تو در فرقه بودی و ترا شستشوی مغزی داده اند.

نباید گفت که تو باید احساس گناه کنی و شرمنده باشی.

نباید میزان کنترل فرقه را بروی فرد دستکم گرفت.

نباید با خشونت و عصیان با فرد جداشده برخورد کرد.

نباید احساس تنهائی کند و نتواند احساساتش را با شما در میان بگذارد.

نباید عقاید او را مسخره کرد.

نباید رو درروی فرد قرار گرفت و به قضاوت علیه او پرداخت.

نباید نا امید شد در بسیاری موارد بهبودی زمان طولانی را طلب می کند.

نباید کنترل های خفه کننده بر او اعمال کرد.

در باره نیاز خانواده ها

پس از وصل عضو جداشده به خانواده ، فضای خانواده و روابط و مناسبات فامیلی بهم می ریزد و هرکس به نحوی می خواهد با فرد رها شده تنظیم رابطه و رابطه برقرار کند. افراد درجه اول خانواده با او احساس بیگانگی می کنند فرد جداشده نیز دستخوش بحران روحی عظیمی می گردد و سعی می کند که خودش را با محیط جدید وفق بدهد.

ادامه دارد

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

"تا امروز یعنی 5 ژانویه حتی یک نفر هم ازآن 400 نفر اولیه از پادگان اشرف خارج نشده است"

دهن کجی تشکیلات فرقه مجاهدین به جامعه جهانی

 

 

بتول سلطانی

05.01.2012

 

مسعود رجوی موقع آمدن به عراق گفت که میروم آتش برافروزم در کوهستانها ....
بارها و بارها بعد از آن در هزاران نشست سعی کرد خط تحمیلی خودش را تنها راه درست و ناگزیر و حتی جائی که در تاکتیک و استراتژیک کم می آورد سعی می کرد آن را توجیه عاشورائی کند. محوری ترین بحثها یکی آمدن به  عراق و یکی هم حمله به خاک ایران از عراق و شکست و کشته شدن هزار نفر از جمله کسانی که تازه از خارج آمده و فقط گوشت دم توپ بودند. او تقریبا روزها و هفته ها نشست می گذاشت و بعد از سرکوب و تهدید هر مخالفی و حذف از نشست و ترس دیگران از اینکه چاره ای نیست جز اینکه بگویند بهترین کار را تو کردی تازه حضرتعالی رأی گیری می کرد و بعد فیلمبرداری رسمی می شد و می گفت ثبت شد در تاریخ.
بعد گفتند اشرف کانون استراتژیک مقاومت قلب تپنده جنبش مردم ایران بعد گفتند که اشرف ایستادگی می کند و جهان ایستادگی می کند و بعد گفتند" چو اشرف نباشد تن من مباد " و بعد گفتند بیا   بیا    بیا
ما ایستاده ایم و بعد شعار"ایران اشرف آزادی" بعد گفتند که اشرف ناموس هر مجاهد خلق است
مسعود رجوی تا می توانست اصرار کرد و حتی در این راستا در سال گذشته که زیاد هم دور نیست تعداد زیادی کشته و زخمی هم برجای گذاشت.
وی حتی نمی گذاشت که یک خبرنگار حساب نشده و بدون سناریو و برنامه ریزی تشکیلاتی به داخل سازمان برود
حتی به یک خانواده منتقد اجازه ورود و دیدار نداد چه از خارج کشور و چه از ایران
حتی به یک عضو منتقد وجدا شده خودش اجازه صحبت نداد و حتی ابتکار خانواده ها که صدای ما جدا شده ها را از بلندگو ها پخش می کردند با پارازیت و اقدامات مختلف خنثی می کرد تا صدا به کسی نرسد
با پشتوانه نشستهای جمعی و توبیخی و استهزا اعضا را مجبور و تشویق می کرد که به خانواده ها فحش و ناسزا بدهند و سنگ پرتاب کنند ودر تلویزیون فرقه ظاهر شده وعلیه خانواده ها مصاحبه کنند.
وی همچنان تا آنجا که می توانست خرج پارلمانترها و گردهم آئی های مریم رجوی کرد تا اشرف را نگهدارد و از لیست سیاه وزارت خارجه آمریکا در بیایند و سر همین موضوعات روزها و ماهها تحصن و هزینه های نجومی کرد.
اما اخیرا گفت که ما اشرف را ترک می کنیم بدون یک کلمه انتقاد از خود عجبا! عجبا! باید پرسید پس همه آنچه که در بالا ذکر شد چه بود
در سازمان نه در مشی و نه در استراتژی هیچ چیز عوض نشده و باید منتظر اقدامات مرگبار و خشونت بار این فرقه بود نظیر خودسوزیهای هدایت شده در کشورهای اروپائی و نظر تحریک و درگیری با نیروهای حفاظت دولت عراق.
براستی کدام نیرو را دیده اید که بجای تشکر از نفر حفاظتش به او حمله کند
این در هیچ منطقی جز منطق این فرقه نمی گنجد.
اما همه اینها از کجا سرچشمه می گیرد از خط و استراتژی شکست خورده رجوی که به هیچ قیمت حاضر نیست یک انتقاد جدی از خودش بکند
افسوس که باز هم سازمان ملل و طرف حسابها فریب می خورند.
آنها وقتی که دیدند انگشت اتهام بصورت تمام عیار سمت آنها می رود و دیگر در برابر اراده جامعه جهانی توان ایستادگی ندارند فقط در حرف آنهم با هزار شرط و شروط غیر معقول و غیر منطقی گفتند که تخلیه اشرف را قبول کردند و به ا ین ترتیب توپ را به زمین سازمان ملل انداختند
تا فقط زمان بخرند.
اینها منتظر هستند و از تحلیلهای رجوی است که آمریکا برای مقابله با ایران چاره ای جز انتخاب این نیروی طرد شده و جمع شده از جانب مقاومت و جامعه ایران نداشته باشد آنها شبانه روز خواب پنبه دانه ای ارتش لیبی را می بینند که با آن الگو از اینها استفاده بشود عناصری که استراتژی شان روی انتخاب آنها توسط قدرتهای بزرگ بناشده است
استراتژی آنها بند این ا ست که در دولت عراق چه کسی صاحبخانه بشود و آنها برای برکناری دولت منتخب مالکی فعالیت می کنند و هزینه می کنند تا برکنار شود یا تضعیف شود لازم به یادآوری است این همان سازمانی است که بعد از سرنگونی صدام برای برآورده کردن همین استراتژی صاحبخانه چه میهمانی هائی مرتب در اشرف برگزار می کرد و چه مبالغی هنگفتی در عراق و جامعه عراق صرف انتخابات می کرد این همان سازمانی است که برای این منظور حدود 300 جوان عراقی را خریداری کرده بود و به پادگان کشانده و بصورت پانسیون آموزش و حقوق می داد تحت عنوان میلیشیای عراقی.
حال این اشتباه محاسبه وجود دارد که گوئی این سازمان است که دنبال رفاه و آسایش اعضایش است
آنها نیروهای آمریکائی را فریب دادند و طی هشت سال باز هم حاکمیت ظالمانه خود را تحت عنوان تشکیلات بر روی این افراد تثبیت کردند. وحال هم با فریب سازمان ملل باز هم می خواهند به کارشان ادامه بدهند نیروهای آمریکائی در همدستی با آنها افرادی مثل ما جداشدگان را در پشت سیم های خاردار زندانی کرده بودند و چهار سال تمام زندان مخفی بنام تیف فقط کارش زندان کردن نفرات جداشده این سازمان بود معامله کثیفی که در قبال پیشبرد خط عدم تعارض با این گروه پیش می برد.
از نظر من نفراتی که در این پادگان باقی مانده اند بیمارانی هستند که چاره ا ی جز سرسپاری تشکیلاتی ندارند.
سازمان یک جا اشاره می کند که در این قرارگاه کودکان هستند اما صدای جامعه جهانی در نمی آید از آنها سوآل کند که کودکان را اینها چگونه فریب داده اند و به این قرارگاه کشانده اند. چگونه این سازمان حتی بعد از سرنگونی سازمان با سوء استفاده عاطفی از عضو خودش که سالها در سازمان شستشو مغزی شده بنام مهین لطیف و عواطف خواهری خانم پروانه لطیف را بهمراه فرزندان و همسرش به این پادگان کشاند و در اسارت برد و آنها را به این پادگان کشاندند و توجیه شدند بگویند که ما در معرض شهید شدن در ایران بودیم و به اشرف پناهنده شدیم. اصلا نیازی نیست تا بعد از این صحبت من سازمان مصاحبه ای با خانم پروانه لطیف انجام دهد تا خلاف آن را بگوید چرا که دست سازمان رو شده است و پیشنهاد می کنم که تشکیلات حداقل دست به ابتکار جدیدی بزند.
کجاست سازمان ملل که سوآل کند چگونه این تشکیلات حدود 300 تن از فرزندان از نفراتی که در این تشکیلات عضو هستند را با هزار شیوه که از حوصله این بحث خارج است به عراق و این پادگان کشاند نفرات زیر سنی همچون زهره نظری- بهرام رازانی- شهناز رازانی- ندا امین انارکی که بعدا در سازمان سن آنها به 18 رسید و همین الان هم تشکیلاتش دست از این بچه ها بر نمی دارد و در آخرین اقدام می دانم که سراغ آنها رفته و از آنها خواسته است که بیایند علیه دولت عراق امضا جمع آوری کنند که مثلا بستگان ما در آنجا در خطر مرگ هستند در حالیکه سازمان طبق اظهارات آخرین نفراتی که از آنجا فرار کرده اند نظیر خانم مریم سنجابی نیروهای پلیس را تحریک و خود را با آنها درگیر می کردند من در اینجا حتی ترجیح می دهم عین مطلبی از وی در رابطه با تحریک مردم و مالکین عراق و بهره برداری سیاسی از آن را در اینجا بیاورم چرا که در آن مقاطع من آنجا نبودم
" بارها مسعود رجوی در جلسات عمومی اعلام میکرد، اگر هزار نفر در اشرف بمیرند مهم نیست . ویا بارها میگفت 72نفر هم برای من بماند کافی است. و بارها و بارها مریم رجوی شخصا اعلام میکرد فقط مسعود زنده بماند کافی است ... علاوه بر این همین سال گذشته برای یک نمایش تلویزیونی که اعلام نمایند عشایر عراقی به ما حمله کرده اند ،درحالیکه همه نفرات را مجهز به کلاهخود و سپر کرده بودند؛ ابتدا به مدت چند دقیقه تمام خانواده های عراقی وعشایری که به اعتراض و برای بستن کمپ اشرف بصورت مسالمت آمیز آمده بودند را سنگ باران نموده. و آنها را تحریک کردند وسپس به همه ساکنان اسیر و در بند دستور داده شد بروید جلوی سیاج ایستاده و بدون استفاده از کلاهخود و سپرسنگ بخورید و تکان نخورید، تا تعداد زیادی سنگ بخورند و مجروح شوند و سرو صورتشان خون آلود شود، که بتوانند اعلام کنند بیش از صد نفر در سنگ پرانی !! عشایر عراقی مجروح شده اند.
و درحالیکه برای آن صورت های خونین ! خوشحالی میکردی و پیام تبریک دادی حال به فکر امنیت و سلامت هستی. درحالیکه این حرف جز طرفندی بیش نیست ... و انتقالی که قانونی و زیر نظر یک دولت باشد، مسلما مشکلی نخواهد داشت. مگر اینکه لرزه دیدار ساکنان اشرف با نیروهایی خارج از کمپ به جان شما افتاده باشد
"
بله این جمله ها و این کارکرد سازمان برای من بسیار قابل فهم و آشناست
سازمان با هیاهو و جنجال که شیوه همیشگی اش است سازمان ملل و دولت عراق را وادار به عقب نشینی می کند و این وسط تنها ضرر کنندگان بیمارانی هستند که در این پادگان به سر می برند و حال منتظر هستند تا ببینند دستورات بعدی تشکیلات برای آنها چیست و اینبار باید چه نقشی را بازی کنند. چرا باید سازمان ملل بپذیرد که باز هم نماینده ای از این سازمان پای میز مذاکره بیاید و قیم افراد شود. و شرط و شروط تعیین کند نه اینکه خواستار سلامت و امنیت این افراد هستند نه اینکه هشت سال است که کوشیده اند تا آنها را از عراق خارج کنند.
چرا باید این سازمان اسامی بدهد و چرا نباید سازمان ملل بر اساس افرادی که پاسپورت دارند اسامی بدهد که استعداد بیشتری برای خروج دارند از قبیل 300 نفر از فرزندان نفراتی که آنجا هستند و اینها به شیوه ای که در بالا توضیح دادم به این تشکیلات کشانده شده اند.
آیا سازمان ملل کوچکترین حسن نیتی از این تشکیلات طی این هشت سال برای خروج دیده است برای مصاحبه آزادانه یا اینکه دائما بر طبل ماندن در اشرف کوبیده است و حتی تا آنجا که توانسته است حتی به داخل اشرف هم کشانده است
چرا نباید بر سر میز مذاکره یکی از جداشدگان نباشد چون این تشکیلات فقط کارش فریب و ریاکاری است برای پیشبرد اهداف رجوی و دست آنها را بیشتر از هر کس نیروی منتقد خودشان می خواند نفراتی همچون خانم مریم سنجابی- سعید شاهسوندی- محمد حسین سبحانی- هادی شمس حائری- کریم حقی- حسن پیرانسر- حامد صرافپورو.....
متأسفانه تا مادامیکه این کوتاهی ها حتی از جانب نیروهای آمریکائی که به اصطلاح برای آزاد سازی این پادگان آمدند اما بجای آن به همدستی و معامله پرداختند و در حالیکه در چند صد متری اشرف بودند ولی این تشکیلات من را زندانی کرده بود و نشستهای تفتیش عقاید برگزار می کرد باشد.
و حال هم باز با به رسمیت دادن به تشکیلاتی که زندان دارد و دستور اعدام مخالف را می دهد و پذیرش نماینده و سخنگو از جانب آن و فشار به دولت عراق برای پذیرش این تشکیلات بدون اینکه دولتهای غربی و آمریکا این تعداد را بصورت فردی بپذیرند تا شاید گامی برای درمان این افراد باشد.
آیا باز هم دادن مجوز به این سازمان برای ادامه اسارت نیست. آیا این یک معامله کثیف سیاسی نیست برای نگهداشتن برگی که شاید در آینده بتوانند بعنوان اهرم فشار بر روی دولت ایران از آن استفاده کنند استفاده از جان و هستی انسانهائی که آنجا به درمان نیاز دارند و از نظر روانی بیمارند کسانی همچون همسر من حسین مرادی که او هم بیماریست که وقتی ما به درب این پادگان مراجعه کردیم تا او را ببینیم او بهمراه دو محافظ بنامهای برادر اسفندیار و برادر فرید ماهوتچی در حالیکه او را می پائیدند آمد و او به ما فحش می داد و حمله کرد!
 تاوقتی که این کوتاهی ها باشد فرقه ها جرأت می کنند اینگونه در میان ما انسانها را به اسارت بگیرند از آنها بیمارانی بسازند که با سناریو تشکیلاتی رسما در تلویزیون فرقه ظاهر شوند و ناسزا به خانواده خود بگویند. بیمارانی که به مانند من که در برابر فرستادن بچه شیرخواره و 5 ساله ام  تسلیم خواسته های تشکیلات بشوم. بیمارانی که بدون داشتن اختلاف از همسران خود طلاق بگیرند......کسی دیگری را جز رجوی دوست نداشته باشند و در نشستها به همرزمان خود تف انداخته به آنها فحش دهند اینها کارکردهای روانی این بیماران است
بعد آنها مدعی دفاع از حقوق بشر دارند آمریکا که مجسمه آزادی را درکشورش دارد و دم از آزادی و دمکراسی می زند اما کارکردش را آنجا دیدیم که چگونه چندین و چندین سال ما جداشده ها را بعد از فرار از  این تشکیلات در حالیکه بیمار بودیم زندانی کرده بود ودر حال بند وبست با این گروه بود حتی یادم است که وقتی ما فرار می کردیم نفراتی از این تشکیلات باز می آمدند برا تفتیش بدنی ما!
بعد سازمان ملل مدعی کمک به این نفرات است و بان کی مون از دولت عراق خواهش می کنم که زمان تمدید کند اما بعد می رود با سران این تشکیلات پای مذاکره و بند و بست و بعد مریم رجوی فرمان می دهد که خودروهای نظامی مان و متعلقاتمان را می خواهیم ببریم معلوم نیست که در پی تغییر محل استراتژیک هستند یا در پی پناهنده شدن!
 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه سرگشاده کانون ایران قلم به دیوان عدالت اتحادیه اروپا

 

ایران قلم

04.01.2012

 

تأیید شما مبنی بر عدم پذیرش سازمان مجاهدین به عنوان یک گروه تروریستی بعد از اعتراض به حقو دولت فرانسه، بی‌شک یک اشتباه بزرگ قضایی است و دیوانی که به نام عدالت نام گرفته است در این مورد مشخص عدالت را زیر پا گذاشته و مردم ا یران این خطای بزرگ شما را که به نظر میرسد یک امر سیاسی است نخواهند بخشید.

دلایل ما از این قرار است.

1. این سازمان از بدو تولد مشی مبارزه مسلحانه را به عتوان اصلی‌ترین ابزار، برای کسب قدرت سیاسی انتخاب کرده است و از زمان شاه به این سو بر آن اصرار دارد.

2. سازمان مجاهدین اولین سازمانی است که به تأیید خودشان عملیات انتحاری را در خاور میانه سازمان داده و در ایران به اجرا درآورده‌اند ، عملیاتی که از آن پس الگویی برای «گروه القاعده در افعانستان» و دیگر سازمان های خشونت طلب در خاور میانه شده است.

3. سازمان مجاهدین به رهبری مسعود رجوی در عراق و مریم رجوی در پاریس با انتخاب خمپاره باران شهرهای ایران در سال 1376 برابر با 1987 میلادی سند بزرگ و غیرقابل انکاری برای اعمال خشونت سیاسی تا مرز قربانی شدن شهروندان عادی از خود بجا گذاشته و بئلیل دهها سند و مدرک زنده نمیتواند آنرا پنهان و کتمان کند.

4. در هیچ مکان رسمی وبه شکل علنی و بر اساس یک سند مشخص سازمان مجاهدین و رهبری آن درعراق و پاریس اعلام نکرده است که مبارزه مسلحانه را کنار گذاشته است و حافظه مردم ایران را نمیتوان با سیاسی کاری و فریب مقامات قضایی در اروپا به بازی گرفت و یا عامرانه مردم ایران را انسانهای ناهوشیار ارزیابی نمود کاری که عملاً دیوان عدالت اتحادیه اروپا به آن مبادرت ورزیده است.

5. سمبل سلاح و مسلسل در آرم رسمی این سازمان از 40 سال پیش تاکنون نشانگر افکار و منش خشونت طلبانه این سازمان است که تغییری در آن صورت نگرفته است.

قاضیان محترم دیوان عدالت اتحادیه اروپا

متأسفانه شما برخروج چنین سازمانی (با مشخصات ذکر شده در بالا ) از لیست تروریستی اتحادیه اروپا مهر تایید زده اید و مردم ایران فکر میکنند که در هر اقدام خشونت طلبانه این سازمان در آینده « دیوان عدالت اتحادیه اروپا » باید نقش و سهم خود را دیده و سنگینی بار آنرا بر وجدان های انسانی خود حس کند امری که دور از انتظار مردم ایران نیست .

همانطور که اطلاع دارید «مبارزین باسک در اسپانیا » اخیراً طی یک اطلاعیه رسمی از اعمال خشونت و تروریسم به عنوان ابزاری برای کسب هویت و قدرت سیاسی دست کشیده است و آن را رسما و علناً اعلام کردند و مردم اسپانیا و سیاسیون این کشور پس از این رخداد مبارزین باسک را مورد ارزیابی مجدد قرار میدهند.

در سالیان گذشته ارتش آزادیبخش ایرلند نیز مبارزه سیاسی را به عنوان راه‌کار اصلی برای تحقق اهداف سیاسی برگزیده است و شاخه نظامی این سازمان را منحل اعلام کرد . دنیای امروز دنیایی بدور از خشونت سیاسی حرکت میکند نمیتوان شمشیر و سلاح را برای اعمال عقاید و تحمیل آن بر مردم در عصر فضا و قرن بیست و یکم برگزید.

دیوان محترم عدالت اتحادیه اروپا
شما اگر به عنوان یک مقام مهم و عدالت خواه در خاک اروپا بر خطا ها و اعمال تروریستی این سازمان چشم فرو بسته اید ، بر اساس مسئولیت های سنگین انسانی خود از این سازمان بخواهید که اگر اعتقاد راسخ به نفی مبارزه مسلحانه به عنوان اصلی‌ترین ابزار تحمیل عقیده سیاسی خود داشته و آنرا برای همیشه به کناری نهاده است و همچون انسانهای متمدن در اقصی نقاط جهان راه حل های سیاسی را برای ابراز نظرات و پیشرفت خود پذیرفته و به آن تعهد عملی دارد آنرا رسما و علناً برای مردم ایران و جهانیان اعلام دارد و از این سازمان بخواهید که همین دگرگونی را طی اطلاعیه رسمی اعلام نماید . در غیر این صورت بپذیرید که شما نیز فریب سیاست‌های دروغین این سازمان و وکلای استخدامی آنرا خورده‌اید ، ولی مردم ایران هوشیارانه تحرکات این سازمان را زیر نظر داشته و هرگز فریب نخواهند خورد . واقعیت تلخ این است که بهای تروریسم و خشونت نهادینه شده در فرقه تروریستی مجاهدین را قبل از هرچیز مردم ایران می پردازند و این امر در مسیر دمکراسی ایران زیان های جبران ناپذیری را وارد ساخته است .
با احترام
کانون ایران قلم
4 ژانویه 2012
 


The open letter of the Iranian Pen Club to the European supreme court of justice

 
your confirmation regarding not to accept and recognize the pmoi( People’s Mujahedin Organization of Iran) as a terrorist organization after the French government just and truth objection and appeal , there is no doubt that it is a very big juridical mistake and it seems that the European supreme court which the justice has been designated as its name , has trampled the name of justice in this case, and Iranian people will not forgive your mistake which it seems that is a political matter. Our reasons are as follows:
1. This organization( pmoi) from the beginning of its foundation has utilized the behavior of arm struggle as the main tool to gain the political power and since the Shah’s time , this organization has insisted on this behavior .
2. This organization, according to their own confirmation is the first organization which organized the suicide missions in the middle east and carried out those missions in Iran, the missions which became as pattern and sample for the terrorist organizations such as Al Qaida in Afghanistan and the other violent organizations in the middle east.
3. The pmoi by its leadership ,Massoud Rajavi in Iraq and Maryam Rajavi in Paris had begun its mortar attacks inside Iranian cities in 1987 ( 1376) which is the biggest and the most undeniable document and proof of their violent behavior against the ordinary Iranian residents , and they can not hide or deny any of those attacks as a result of tens of vital documents and proofs which are available.
4. The pmoi and its leadership in Iraq and in Paris has not declared yet officially and in any place by showing a reliable and clear document that they have set aside and abandon the arm struggle . the Iranian people’s mind and memory can not be fooled by the deceit and political play of the juridical authorities in Europe and by their deliberately evaluation of the Iranian as ignorant people which specially and practically the European supreme court of justice has done it in this case.
5. The symbol of arm and submachine gun as logo in their emblem since 40 years ago shows their violent thoughts and behavior which has not been changed yet.
The honorable and distinguished judges of the European supreme court of justice
Unfortunately you have reconfirmed the delisting of this organization( with the traits mentioned above) from the European union terrorist list and the Iranian people think that in any violent activity which this organization may implement perpetrate in future , the European supreme court of justice should see its share and role in it and they should sense its heavy burden on their conscience and this fact is not far from the Iranian people’s expectations.
As you know well that the Basque combatants in Spain recently according to an official statement declared their renunciation and abdication from terrorism and violence as a tool for gaining identity and political power and they declared it officially and openly and Spanish people and politicians will reevaluate the Basque combatants after their declaration.
During past years the Irish Liberation army also has chosen the political struggle as the main solution for reaching to its political objectives and as a result of that they disbanded their military wing. Today’s world move forward far from using political violence , and using sword and arm for exertion and indoctrination of the thoughts and beliefs on the people in the space era and 21 century is completely out of question .
Honorable European supreme court of justice
If you as an important authority and justice seeker on the European soil has closed your eyes on pmoi terrorist activities and their mistakes , according to your heavy humane responsibilities ask this organization that if they truly believe in denunciation and banishment of the arm struggle as the main tool for compelling and the exertion of their political beliefs and also if they have abandoned the arm struggle for ever and like the civilized people throughout the world have accepted the political solutions to express their thoughts and beliefs and they are practically committed to it , they should declare it officially and openly for Iranian people and the people throughout the world and you should ask this organization to declare this transformation by an official statement . otherwise you should accept that you have been deceived by their false policies and their hired lawyers but their movement and activities are under vigilant Iranian people surveillance and they will not be deceived.
The bitter truth is that before of all the Iranian people have been paying the price of the terrorism and the institutionalized violence in mujahedin’s terrorist cult and this fact has begotten an irrecoverable and irreparable losses on Iran democracy path.
Respectfully
The Iranian Pen Club
04.01.2012
 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پایان تاریک

 

 

ادوارد ترمادو، ایران سبز، سوم ژانویه 2012
http://www.iran-sabz.de/2Haupt/2012/jan/05.HTM

 

پس از سالها مقاومت بی دلیل برای ماندن در عراق و قلدری وسرکشی در برابر هر گونه قانون ویا پیشنهاد انسانی برای آزادی اسیران در فرقه بالاخره سران فرقه مجاهدین ناخواسته مجبور به تن دادن در برابر واقعیت ها شدند.

پس از سرنگونی دیکتاتورعراق می توان گفت که اعضای جدا شده از سازمان هزاران مقاله در رابطه با شرایط حاکم درعراق و شرایط مجاهدین ومنطقه نوشته و هشدار داد ند، اما کسانی که می بایست به این هشدارها توجه کنند نه تنها توجه نکردند بلکه به نویسندگان همین مقالات تاخت تاز کرده و هزاران مارک هم زدند، حضور خانواده های افرادی که در اردوگاه اشرف گرفتار هستند در مقابل درب اشراف را با توهین وبرخوردهای هیستیریک پاسخ دادند، شرایط را طوری چرخاندند که نیروهای عراقی مجبور شدند دست به خشونت بزنند وهمین باعث شد که تعدادی جان خود را در راهی بی هدف و گمراه کننده از دست بدهند.

مجاهدین اگر در امورات سیاسی روز عمیق می بودند می بایست در فردای سرنگونی صدام خود داوطلبانه خاک عراق را ترک می کردند این برایشان در تمام دنیا و از دیدگاه همه هم محترمانه بود وهم اینکه تلفات بی جا نمی دادند و هم اینکه در این هشت نه سال عمر این افراد تباه تر نمی شد و تا کنون در هر جائی که بودند خود را تثبیت کرده بودند و می توانستند زندگی تازه ای را آغاز کنند.

اما متاسفانه سران فرقه نه تنها در امورات سیاسی عمیق و دوراندیش نبودند بلکه تنها در فکر منافع خود بوده وبرای همین منافع جان بیش از 4000 نفر را در قربانگاه اشرف به خطر انداختند و در همین راستا دروغپردازی های زیادی هم انجام داده اند منجمله اینکه، اشرف در محاصره نیرو های عراقی با قطع آب و برق و سوخت ویا مواد غذائی یا دارو مواجه است، اگر به اطلاعیه های سازمان در همین رابطه توجه کنیم وآنها را کنار هم قرار دهیم تا امروز از بی آبی و عدم داشتن مواد غذائی یا دارو در اشرف می بایست جنبنده ای در اردوگاه اشرف یافت نمی شد، بنده اساسآ قصد تکذیب اطلاعیه های مزبور را ندارم اما تاکید می کنم که داستان به این شکل هرگز نبوده شاید مقداری فشار به آنها از سوی دولت عراق وارد شده باشد اما نه به این شکل که خود برای تبلیغ و جلب توجه جهانی اعلام کردند.

امروز اما پس از اینکه در این سالیان با اجاره کردن لابی های از دور خارج شده چند هزار دلاری وخرج های آنچنانی هیچ کاری نتوانستند صورت دهند مجبور به ترک عراق شدند، خانم رجوی پس از صرف هزاران هزار دلار برای زنده نگه داشتن اسم و رسم خود در میان غربی ها و البته با ریخته شدن خون تعدای بی گناه در کمپ اشرف تازه متوجه شده که این لابی های از دور خارج دیگر حتی برای مطرح شدن اسم خودش هم کابردی ندارند پس برای اینکه بار دیگر در جهان خود را مطرح کند پیشنهاد می دهد تا برای مزاکره با دولت عراق راهی بغداد شود، در حالیکه خانم رجوی خوب می دانست که دولت عراق این پیشنهاد را هرگز نخواهد پذیرفت، البته این پیشنهاد یک برد دیگری هم برای ایشان دارد آنهم تاثیر آن روی اعضای فرقه است، با این کار وی قصد دارد به اعضای اردوگاه اشرف بگوید ببینید در این شرایط حساس و خطرناک رهبر شما آماده بود تا از جان خود بگذرد و به عراق بیاید، به عراقی که سازمان مدعی است دولتش وابسته به رژیم ایران است، البته اعضای اردوگاه اشرف سالها قبل به چشم خود دیده اند که وی وقتی که شرایط سخت شد بطور ناگهانی سر از پاریس در آورد و بقول خودش جگر گوشگانش را عراقی رها کرد که ممکن بود همه از بین بروند.

حالا هم دوباره به این فرقه توصیه می کنیم که این افراد را در انتخاب زندگی خود آزاد بگذارید تا بتوانند گذشته به باد رفته خود را با حداقل ها جبران کنند اگر چه عمر رفته بازنخواهد گشت اما می توان در محیط آزاد برای باقی مانده عمر حداقل ها را بوجود آورد

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سال 2012 فرارسید

 


مهدی خوشحال

02.01.2012

http://iran-fanous.de/middle/485-Khoshhal-Sale2012-02.01.2012.htm


سال 2011 میلادی، با همه خوب و بدش به پایان رسید. اگرچه در ابتدای سال پیشگویی هایی مبنی بر این که جهان در سال 2012 چنین و چنان خواهد شد، اوج گرفته بود. اما جملگی پیشگویی ها هنوز اتفاق نیافتاده، ولی به قول ما ایرانی ها، سالی که نکوست، از بهارش پیداست. یعنی با آنچه که در طی سال 2011 اتفاق افتاد، می توان ادامه کمیت این تحولات را در سال 2012 ارزیابی و مشاهده کرد، یا این که تحولات کیفی در این سال اتفاق خواهد افتاد. به هر حال آرزو این است، جملگی و نتیجه تحولات سال 2011 و سالی که پیش رو داریم، به سود مردم باشد و نه به زیانشان.
در سال 2011، در چند نقطه جهان از جمله خاورمیانه و غرب آسیا، جنگ و درگیری های نظامی اتفاق افتاد و مردم از بابت آن ها خسارت دیدند. در چندین کشور خاورمیانه و عربی، اعتراضات خیابانی به درگیریهای نظامی و انقلاب منجر شد که به بهار عربی مشهور شد. در آمریکا و بعضی از کشورهای اروپایی، اعتراضات خیابانی علیه مدیریت نظام سرمایه داری اتفاق افتاد. از بحران های مالی و نارضایتی ناشی از نظام سرمایه در بعضی از کشورهای اروپایی، دولتهایی سقوط کردند. در بعضی از ممالک تحت ستم، مردم تعدادی از دیکتاتورها را که به بت بدل شده بودند را از قدرت به زیر کشیدند. در عراق و افغانستان جنگ زده، ناآرامیها و شورشها و بمب گذاریها و تلفات انسانی و تروریسم، همچنان در اوج بوده و نشانی از پیشرفت و ثبات نبوده است. فاجعه اتمی فوکوشیما در ژاپن اتفاق افتاد. مهاجرت و تلفات جانی ناشی از خطر مهاجرت، همچنان در اوج بوده است. جمعیت جهان به هفت میلیارد نفر رسیدند که از این تعداد، یک میلیارد نفرش گرسنه هستند و انواع بلایای طبیعی و غیر طبیعی، محصول سال 2011 میلادی بوده اند که مردم طی این سال از طریق رسانه ها از آنها و سایر اخبار بد مطلع شده اند.
با آنچه که در بالا شمرده شد و جملگی وقایع می توانستند اعتراضات و اخبار کوچکتر را تحت الشعاع خود قرار دهند، دو نمونه اعتراض در کشور عراق و خارج از عراق، اتفاق افتاد که جهان چندان که باید به آن ها نپرداخته و در حاشیه هم قرار نگرفته اند، اما به حد و اندازه و مشروعیت و عدم مشروعیت آن نیز پرداخته نشده است و آن دو عبارتند از، اعتراضات هواداران مجاهدین خلق در راستای بقاء و استمرار اردوگاه اشرف و متقابلاً، اعتراض خانواده های اسرا در راستای نجات و آزادی فرزندان شان از اردوگاه و خاک عراق.
طبعاً اینها جزو بازی روزگار است. واضح و مبرهن است، آنان که در بقاء اردوگاه اشرف می کوشیدند، یا قدرتهای جنگ طلب خارجی بودند که می خواستند از طریق این نیرو به دولت ایران فشار وارد کنند و یا این که هواداران شرمنده و فریب خورده مجاهدین بودند که با هواداری از ابقاء یاران شان در اسارت، می خواهند هویت و موجودیت خود را در مبارزه علیه حکومت ایران اعلام نمایند. هر دو این نیروهای خارجی و ایرانی، دارند از نیرویی حمایت می کنند که آن نیرو، مدتهای مدیدی است شکست خورده و در حد مترسک قابل استفاده است و نه بیشتر. متقابلاٌ اما، اعتراض خانواده ها از نجات و آزادی اسراء، گواه این واقعیت است که اسرای باقیمانده در اشرف در امتداد خط خودویرانی و خود فریبی، به ته خط رسیده و از این پس تنها به عنوان سپر بلای رهبران شان کارکرد دارند و نه یک نیروی سیاسی که میل به دموکراسی و آزادی دارد.
با آنچه که از رویدادهای سال 2011 تعبیر و تفسیر می شود، در بسیاری از نقاط جهان دعوا بر سر نان و خاک توهم و مسایلی شبیه به اینها بوده است، در حالی که در جهان ما به اندازه همه و تا چند برابر این جمعیت، نان و خاک و عشق و آزادی وجود دارد، اگر که آگاهی و شعور لازم جهت رسیدن و دیدن و درک آنها وجود داشته باشد.
وقتی به خاطر مرگ دیکتاتوری، مردم می گریند و حتی اذعان می کنند که پرنده ها نیز عزادارند، این باورهای غلط، به همراه داده های غلط دیگر می توانند جهان را به کام ترس و طمع و قحطی و ویرانی فرو ببرند، همان گونه که بایست اعتراف نمود، اکثر یا همه رویدادهای منفی و ناگوار سال 2011، نتیجه مستقیم باورها و از درون پندارهای غلط مردم نشئت گرفته است.
به هر حال ضمن تبریک و تهنیت سال 2012، آرزوی این را دارم که رخدادهای سال آینده متفاوت با سال قبل باشد. در سال گذشته، اگر چه دعوای زیادی بر سر مسایل مادی منجمله نان و خاک و قدرت و حرص و طمع و زیاده خواهی های دیگر بوده، در سال جدید اگر دعوایی باشد، بر سر مسایلی چون فرهنگ و آزادی و معنویت باشد.


"پایان"

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کارشکنی یا همکاری – بازهم فرقه پرستی

 

 

مریم سنجابی، فریاد آزادی، سی و یکم دسامبر 2011
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/KarShekani%20Ya%20Hamkari.HTM

سرانجام پس از 8سال تن ندادن به قوانین دنیای روز و گردن کشی کردن ورجز خوانی فرقه رجوی در عراق، بالاخره سران فرقه اعلام کردند که جابجایی کمپ اشرف را می پذیرند. وبه اردوگاه جدید می روند تا از آنجا به کشورهای خارجی سفر کنند.

در این رابطه پرداختن به چند نکته ضروری است، اولا که مریم رجوی در این بین مثل همیشه برای مطرح شدن خودش و همچنین برای پاسخ ندادن به واقعیت ها و حساب پس ندادن در برابر آنچه که سالیان بر اسیران فرقه گذشته و هزاران نفر را ربوده و در این فرقه اسیر کرده و اجازه هر گونه دسترسی به دنیای بیرون را از آنها گرفته اند، با وقاحت و پروریی تمام شرط هایی برای این جابجایی اعلام نموده که هر کدام از این بندها جز فریبکاری و ریاکاری چیز دیگری نیست .

۱-انتقال امن و سالم ساکنان اشرف، بدون هیچ استثنا، با خودروها و اموال منقولشان به کمپ لیبرتی تحت نظارت بین المللی.

در این رابطه باید گفت تنها کسانی که به فکر امنیت و سلامت ساکنان اشرف نیستند تو و سران فرقه هستید، چرا که بخوبی تمام بحث های سالهای اخیر را به یاد داریم .... بارها مسعود رجوی در جلسات عمومی اعلام میکرد، اگر هزار نفر در اشرف بمیرند مهم نیست . ویا بارها میگفت 72نفر هم برای من بماند کافی است. و بارها و بارها مریم رجوی شخصا اعلام میکرد فقط مسعود زنده بماند کافی است ... علاوه بر این همین سال گذشته برای یک نمایش تلویزیونی که اعلام نمایند عشایر عراقی به ما حمله کرده اند ،درحالیکه همه نفرات را مجهز به کلاهخود و سپر کرده بودند؛ ابتدا به مدت چند دقیقه تمام خانواده های عراقی وعشایری که به اعتراض و برای بستن کمپ اشرف بصورت مسالمت آمیز آمده بودند را سنگ باران نموده. و آنها را تحریک کردند وسپس به همه ساکنان اسیر و در بند دستور داده شد بروید جلوی سیاج ایستاده و بدون استفاده از کلاهخود و سپرسنگ بخورید و تکان نخورید، تا تعداد زیادی سنگ بخورند و مجروح شوند و سرو صورتشان خون آلود شود، که بتوانند اعلام کنند بیش از صد نفر در سنگ پرانی !! عشایر عراقی مجروح شده اند.

و درحالیکه برای آن صورت های خونین ! خوشحالی میکردی و پیام تبریک دادی حال به فکر امنیت و سلامت هستی. درحالیکه این حرف جز طرفندی بیش نیست ... و انتقالی که قانونی و زیر نظر یک دولت باشد، مسلما مشکلی نخواهد داشت. مگر اینکه لرزه دیدار ساکنان اشرف با نیروهایی خارج از کمپ به جان شما افتاده باشد.

۲-نظارت شبانه روزی سازمان ملل و ایالات متحده تا زمان انتقال آخرین نفر به کشور ثالث.

در این رابطه نیز بایستی گفت اگر شما کارشکنی نکنید سازمان ملل طبق قوانین خودش کارش را میکند. و در رابطه با ایالات متحده "و امپریالیسم"!! نیز نمیدانم چقدر مشتاق این دشمن قدیم و دوست امسال شده اید... و ایالات متحده چه ربطی به شما دارد و از چه زمانی نیروی مستقل و حفاظت شخصی شما شده که ما خبرنداریم .

معلوم نیست که از یک طرف حرف مذاکره با دولت عراق زده میشود واز طرف دیگر هنگام انتقال و حفاظت ،عراقی ها بایستی خارج سیاج بوده و حفاظت نیز بعهده آمریکا!! باشد.

۳-آغاز کار کمیساریای عالی پناهندگان.

آیا تا کنون چه کسی بر سر راه آغاز کار کمیساریای عالی پناهندگان کارشکنی کرده و در طی این سالیان ساکنان اشرف را برده خود خوانده و اجازه نداده که افراد به حق قانونی خود دست یابند و بطور انفرادی با کمیساریا وصلیب مصاحبه کنند براستی که در وارونه گویی استادید. چه کسی برگه های جعلی چاپ کرده و در صورتیکه کمیساریا و صلیب سرخ افراد را با هویت فردی و شخصی پناهنده و پناهجو مخاظب قرار میدهند همچنان ریاکارانه اصرار بر پناهجویی جمعی دارید تا هویت و شخصیت افراد را انکار کنید تا دکان شیادی و بردگی کمپ اشرف باقی بماند.

۴-استقرار نیروهای عراقی در بیرون سیاج محل جدید تا به‌طور خاص نزدیک به ۱۰۰۰زن مجاهدخلق از آسایش و امنیت کافی برخوردار باشند.

آیا مطمئن هستی که الان آن 1000 زن امنیت و آسایش دارند ...یا اینکه امنیت و آسایش آنها را در این می بینی که از دنیای بیرون و زندگی جاری جدا بوده و چون بردگانی در دوران پارینه سنگی و قرون وسطی بوده و... این زنان رنگ آفتاب و مهتاب را نبینند و در ملک طلق تو و رجوی باشند !!!!

آری شاید هموطنان و زنان آزاده دنیا خبر نداشته باشند که بر زنان در کمپ اشرف چه می گذرد که پیشنهاد میکنم مقاله "سراب آزادی زنان" را در صورت امکان مطالعه نمایند.

فقط اشاره ای کافی است که بگویم در طی سالیان در کمپ اشرف ،زنان از کوچکترین و اولیه ترین حقوق انسانی محروم بوده و همواره تحت یک استثمار وحشتناک فکری و فیزیکی قرار داشته اند.زنان و دختران ساکن در کمپ اجازه دیدار با هیچ مردی را ندارند ؛ حق انتخاب لباس و پوشش مورد نظر خود را ندارند ، اجازه هیچ اظهار نظری را ندارند و اجازه تردد به هیچ مکانی که در آن محل ها مردان باشند را ندارند ... و به مانند بردگانی که فقط بایستی مطیع اوامر تشکیلات بوده و تمام عواطف شان را نیز نثار رهبری !!!کنند نگهداری می شوند. و همواره بصورت اسیرانی جدا از دنیای بیرون هستند.

حال خانم رجوی نگران چه می باشد ؟ احتمالا یا اینکه زنان مسلمان!! با دیدن دنیای بیرون و سربازان عراقی شورش کنند و یا اینکه نگران مسائل شرعی هستند که نبایستی رنگ این زنان را کسی از خارج از کمپ ببیند !!!

و در هر حال در رابطه با اصرار به استقرار نیروهای عراقی در خارج کمپ و این همه پافشاری بر عدم تماس اسرای کمپ با نیروهای عراقی و خانواده ها و ندیدن دنیای بیرون برای چیست و فکر میکنید تا کی ؟ میتوانید اعضای درون کمپ را بی اطلاع از واقعیت های جهان به بندگی خود وادارید؟ تا کی ؟

۵-لغو محاصره و کلیه تهدیدها و اذیت و آزار و اقدامهای سرکوبگرانه و احکام ساختگی دستگیری بدون استثنا.

این محور نیازی به توضیح زیادی ندارد ... لغو محاصره یعنی اینکه درب اشرف را باز کنید تا به مانند قبل بازهم ما بتوانیم از ایران و ترکیه و ... نیروهای جوان را فریفته و تحت عنوان فرستادن به خارج آنها را دزدیده و به کمپ ببریم و بگوییم نیروهای جدید به ما می پیوندند!! من شاهدی هستم که در سالهای بین 80تا 87 صدها نفر را ستاد داخله تشکیلات فرقه رجوی ازترکیه و ایران بدون این که شناختی از ایدئولوژی پوسیده سازمان داشته باشند به کمپ صادر می کرد و این افراد بیچاره بعد از رسیدن به اشرف تازه می فهمیدند چه بلایی سرشان آمده و خیلی از این نفرات هم که زوج هایی بودند آنها را نیز تحت نام انقلاب و با زور از هم جدا کرده و دیگر اجازه حتی یک دیدار یک دقیقه ای هم به آنها نمیدادند و... به این شکل افراد در درون کمپ زندانی شده و ناخواسته در این تشکیلات قرار میگرفتند که خود شرحی جداگانه دارد... (آقایان داریوش – صادق – محمد - علی - احمد و....تنها نمونه ای از این افراد هستند که از ترکیه آنها را تحت پوش فرستادن به خارج و دادن پاسپورت به اشرف منتقل کرده و آنگاه آموزش های تشکیلاتی برای آنان می گذاشتند که باصطلاح آنها را مجاهد!!کنند)

لغو محاصره یعنی اینکه افرادی دست چین شده از عشایر و نفرات عراقی را وارد کمپ کردن و آموزش خرابکاری و جاسوسی به آنها دادن .

لغو محاصره یعنی اینکه خلاف قوانین کشور "صاحبخانه" هرکار غیرقانونی را مختارانه انجام دادن و مشروع کردن.

۶-فروش داراییهای غیرمنقول ساکنان اشرف تحت نظارت ملل متحد و بازپرداخت آن برای هزینه های حفاظت و استقرار و انتقال ساکنان به کشورهای ثالث.

اولا در این رابطه باید گفت با آن هزینه های میلیونی که در جشن ها و برنامه های خارج کشور بطور مستمر میکنید نه برای حفاظت و نه برای استقرار به پولی نیاز ندارید و تا قاچاق و دلالی و یکسری حمایت های مشکوک ... هست مشکل مالی نخواهید داشت و دوما این اموال متعلق به ساکنان کمپ خواهد بود و باید که زیرنظر همان کمیساریا و صلیب سرخ و همان "سازمان ملل و کلاه آبی " بایستی به تک تک ساکنان داده شود ونه به سران سازمان که برای مخارج خرابکاری و استخدام مزدور و سخنران های اجاره ای و مهمانی ها و لباسهای خانم رجوی ... صرف شود.

مریم سنجابی دسامبر 2011

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفر مریم رجوی به عراق

 

 

مریم سنجابی، فریاد آزادی، بغداد، سی ام دسامبر 2011
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt
/Safar%20Maryam%20Be%20Iraq.HTM

 

درخبرها آمده بود که مریم رجوی آمادگی خود را برای سفر به بغداد و گفتگو با دولت عراق با حضور نماینده ویژه دبیرکل، مشاور ویژه وزیر خارجه آمریکا درباره اشرف، نماینده ویژه خانم اشتون در امور اشرف، نایب رئیس پارلمان اروپا، رئیس هیأت رابطه با عراق و همچنین وکیلان اشرف... اعلام کرده بود.

اگر کسانی از ماهیت و نیات درونی سران فرقه، خصوصا مسعود و مریم رجوی اطلاعی نداشته باشند شاید در ظاهر این خبر فکر کنند که ایشان در پی عملی انسانی و حقوق بشری است ولی متاسفانه حتی از ظاهر خبر نیز می توان تا حدود زیادی به ماهیت و نیت درونی همین خانم پی برد.

سفر به بغداد... اولاَ برای گفتگو با دولت عراق... باید گفت بعد از دهسال فرار از عراق و رفتن به خارجه و سیر سیاحت و درحالیکه عزیزانت!! زیر بمباران نیروهای ائتلاف بودند و پس از به کشتن دادن حدود 50 تن تحت عنوان اینکه در اشرف بایستید و مقاومت بکنید، و جنگ علنی با دولت عراق چه در سرداری، جز اینکه بازهم می خواهی از این فرصت پیش آمده نهایت سواستفاده برای مطرح شدن وقانونی کردن خودت کنی؟... و اینکه حتما این هم یادت رفته سر تا پای تو غیر قانونی است و روزی بایستی به تک تک جوانان این میهن حساب پس بدهی؟

دوم اینکه یک تریلی اسامی قطار کردن که بایستی همراه وی در این سفر باشند و مد ظله «ناکام ریاست جمهوری» را در این سفر همراهی نمایند... اینها هم جز عقدۀ ناکامی در ریاست و جاه مقام نیست ...

و راستی اگر مریم و مسعود رجوی دلشان برای ساکنان بیگناه و قربانی کمپ اشرف می سوخت بی ریاتر و ساده تر از این حرف ها می توانستند کمک کنند:

-همان طور که هفت سال تمام نوکری و حلقه بگوشی نیروهای امریکایی را در اشرف برعهده داشتند، می توانستند با نیروهای عراقی نیز همکاری کرده و کوتاه بیایند و اینقدر نفرات بیگناه را به کشتن ندهند.

-همانطور که هفت سال تمام به هر ساز آمریکایی ها رقصیدند می توانستند با دولت عراق نیز تشریک مساعی کرده و به قوانین کشور «صاحبخانه» تن دهند.

-همانطور که در سال 82 به پای میز مذاکره با آمریکایی ها رفتند، می توانستند خیلی زودتر از این و قبل از به کشتن دادن و اسیر بودن این همه نفر در کمپ... قرارداد تفاهم با نیروهای عراقی نیز امضا کنند.

حال خانم رجوی به سرش زده که به عراق برگردد!... کاش می گفت «می خواهم سری هم به اشرف بزنم و حداقل عکسی هم با خواهران نازنینم با صورت های خونین و خاک آلود و آفتاب سوخته آنها بگیرم»...

شاید هم خجالت کشیده که با آن لباس های اشرافی اش در کنار ساکنان خاک آلود! عکسی بگیرد ...

و شاید هم از خارجه نشینی و پاریس و کناررود خانه اورسوراواز خسته شده و خواسته کمی در گرمای سوزان و سرمای بیابان در کنار خواهران و برادرانش در اشرف باشد... نمی دانم از خودش بپرسید.

اما از نظر من خوب بود و ای کاش به ایشان اجازه داده می شد که حتماً سری به عراق می زد تا محصول کارهایش را ببیند! آخر این دهسال اخیر برای بقای اشرف!!! ایشان بسیار زحمت کشیده بودند:

ساکنان اشرف را در بند و حصار کشیدن و حتی اجازه دسترسی به یک تلفن و تماس چه با خانواده و چه با دنیای بیرون ندادن و برای سالیان انسان ها را در یک حصار فکری نگه داشتن که حتی اجازه دسترسی به یک کانال خبری نداشته باشند و جز حرف های رجوی و فرقه را نشنیدن و شب تا صبح مشغول دعا و مجیزگویی رهبری بودن... در درون کمپی جدا از دنیای بیرون...

و سپس ایشان زحمت می کشید و هر هفته یکبار از الف تا یاء و هفته بعد از یاء تا الف یک سری محورهای عجیب و غریب تحت عنوان بحث جدید به خورد این ساکنان بدبخت می داد و آنها را بازخواست می کرد چرا اینقدر من و مسعود را کم دوست دارید و شما همه تنبل و بیکاره و عجوزه و بی ناموس و نرینه وحشی و مادینه... هستید و... خودش هم در پاریس سخت مشغول کارهایش بود و فرصت زیادی هم نداشت، کارهایی از جمله دستور لباس های جدیدش و مهمانی های متنوع و یادگیری زبان های مختلف و... کار بسیار سختی! که هر کسی از پس آن برنمی آید ...

و حال پس از دهسال خسته شده اند و خواسته اند سری به اشرف بزنند ای کاش می آمد و جگرگوشه های!!! «تنبل و بیکاره و...» را می دید و کمی در کنار آنان می ماند.

و البته این شجاعت را دارد و الا که دهسال پیش بی خبر بسوی پاریس نمی شتافت!

مریم سنجابی دیماه 1390

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد