_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran-ghalam@hotmail.com
پیام صوتی آقایان محمد کرمی و بهزاد علیشاهی
کانون وبلاگ نویسان مستقل
ایرانی، بیستم ژانویه 2012
این پیامها خطاب به اسیران وگروگانهای سازمان مجاهدین در عراق و در کمپ اشرف ضبط و برای پخش از بلندگوهای اطراف قرارگاه ارسال شده است.
متن پیام بهزاد علیشاهی: دوستان عزیز ,کسانی از شما روزهاو هفته ها و ماه های گذشته از اشرف گریخته اند , با آنها در فیس بوک و ایمیل تماس داشته ام و گفته اند که همین پیامها به تصمیم گیری درست و فرار کمکشان کرده است ؛ آنها امروز حقیقت بیشتری از سازمان را میبینند چرا که بیرون از فرقه محدود مجاهدین و فضای محصور اشرف به جهان آزاد نگاه میکنند؛بی دغدغه بی تحمیل وتحلیل تشکیلاتی و آزاد آزاد , ودیگر نیازی به صحبت با آنان نیست اما با شما صحبت میکنم چون میدانم که روز و شب آنجا از مقاومت و فدا و صداقت و پایداری توی گوشتان میخوانند چیزی که در وجود مسئولان و فرماندهانتان و بخصوص مسعود و مریم پیدا نمیکنید,به اسم صبر و مقاومت و مبارزه با جمهوری اسلامی میخواهند تنها روزنه امیدی که برای شما باز شده را کور کنند. حرفهایی که در باره تبدیل شدن پایگاه لیبرتی به زندان میزنند را باورنکنید , من به جرئت میتوانم بگویم هیچ زندانی به نحوست و درازی و خفقان و شکنجه های روحی و روانی در دنیا پیدا نمیکنید که با اشرف برابری کند, چند دهه در این خراب شده با پارک و استخر و فروشگاه و مسجد بی مسما و مضحکش و هزار ضابطه مسخره تر میخواهید زندگی کنید؟ چرا باید حتی در مقابل سازمان ملل هم مریم رجوی و رهبری مجاهدین بجای شما حرف بزند ؟کوچکترین حق شما که استقلال رای و نظر است همیشه زیر پا گذاشته شده ,تا جایی برای سازمان مفید هستید و اشرف نشین قهرمان محسوب میشوید که در فقط حرفهای مسئولین و رهبری سازمان را تایید کنید و جیغ بزنید حاضر حاضر بگویید و راضی به مرگ خودتان باشید , وگرنه اگر نظرتان را مستقل بیان کنید با همه سابقه و زجر و سختی که در سازمان کشیده اید یکشبه میشوید مزدور و بریده , اما این تهمت و تهدیدها و این اتهامات سازمان در دنیای خارج از اشرف دیگر خریداری ندارد و همه به آن میخندند. شما میتوانید در خارج از عراق در هرکشوری که شما را بپذیرد مستقل و بدون اربابی به اسم سازمان زندگی کنید , زندگی مستقل برای هر کسی در هر شرایطی امکان پذیر است . فرار از این خراب شده به سادگی امکانپذیر است کاری که سازمان کرده فقط و فقط کم کردن جرات و جسارت شماو سخت کردن رهایی در ذهن های شماست وگرنه در عمل کار بسیار راحت تر از آنچیزی است که فکرش را میکنید , اگر نتوانستید لااقل در مصاحبه ها خودتان باشید و دغدغه های ذهن خودتان را بگویید از امیدو آرزو و خوشبینی خودتان برای ادامه یک زندگی روشن و بدون سلطه حرف بزنید و بدانید که گره زدن سرنوشت و اینده خودتان به سازمان برعکس تبلیغات سازمان هیچ ثمری برایتان ندارد, مخارج و هزینه و مشکلات شما از قبیل بیماری و فراگیری زبان و وکیل و غیره با کشوری است که شما را بپذیرد و سازمان هیچ نقشی ندارد برعکس سازمان با شعارهای نا ممکن میخواهد همه شما را به یک خونریزی و قتل عام گسترده سوق دهد ,شعارهای سازمان در باره شیوه پناهندگی شما همانقدر غیر عملی و ناممکن و مسخره است که شعار سرنگونی جمهوری اسلامی با ارتش آزادیبخش و با کمک ارتش عراق و صدام غیر عملی و مسخره بود. پیروی کردن از سیاست اشتباه ومغایر با شخصیت و خواست خودتان نه احترام به خون کشته شده هاست و نه نشان شرف و آزادگی . دوستان عزیزم مجید سجادی ,حسین ناظم , محسن خسروانی ,عباس هوشمند ,فرید فلاحی , عیسی آزاده , رمضان زارع , مرتضی حسن زاده, اسماعلی پور حسن , بهروز ثابت , محسن و مرتضی و حمید و بقیه دوستان قرارگاه هفتمی ها و تبلیغاتی ها یوسف و حمید اشتری و همه شما عزیزان دیگر تردید و دودلی و چه کنم چه کنم را کنار بگذارید , یکبار خودتان تصمیم بگیرید زندگی و سرنوشت الان بیشتر از همیشه در دست خودتان است , اگرفرار کردید چه بهتر ویکروز هم زودتر بهتر و اگرنه نمیخواهید فرارکنید لااقل نگذارید سازمان برای شما تصمیم بگیرد. پناهندگی شما در هر کشوری بصورت تکی امکانپذیر است و شدنی و ساده وهمه کمک ها و تجارب در اختیار شما ست اگر هم میخواهید با خانواده خود زندگی کنید که بازهم از هیچ چیز و هیچ کس هراس نداشته باشید . خط سازمان و راه سازمان کشاندن شما به سوی مرگ و نابودی است تا دیر نشده راه خود را جدا کنید. قربان شما منتظر تماس با تک تک شما در دنیای آزاد دوست قدیمی شما بهزاد علیشاهی
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پیام صوتی آقای محمد رزاقی به دوستان اسیر در کمپ اشرف، گروگانهای مسعود و مریم رجوی (رجوی میداند کبابی در کار نیست)
محمد رزاقی، وبلاگ رزاقی،
پاریس، نوزدهم ژانویه 2012
با سلام به همه دوستانم در اسارتگاه رجوی
دوستان انچه را امروزه رجوی و
دارو دسته اش به شما در رابطه خروج از عراق می گویند دروغ و فریبی بیش
نیست بدانید رجوی برای خروج شما شروع به بهانه تراشی کرده . سفسطه بازی رجوی در مورد مریم قجر هم خنده دار بود که می گفت مریم اولین اشرفی ! در اروپا جهانی را بر انگیخته است! این اوج شیادی رجوی هست ؛ مریم قجر با پرداخت دهها هزار دلار برای هر سخنران ان ها را با خرج هزینه های زیاد به یک جلسه می اورد اما رجوی به شما وارونه گویی میکند ؛ دروغهای شاخدار می گوید طوری که شما باور کنید خبری هست نه رجوی خوب می داند که بوی کباب نیست و خر داغ می کنند . خوب از خودتان سوال کنید اگر در اروپا و امریکا می توان در صف اول بود و اولین اشرفی پس چرا رجوی این اجازه را به شما نمی دهد که در اروپا باشید؟ رجوی با این شیادی باز می خواهد فرار خودش و مریم قجر را به یک نوعی توجیه بکند ای کاش رجوی سر سوزنی شهامت داشت و این اجازه را می داد که شما از اخبار بیرون خبر دار شوید انگاه خودتان می دیدید که رجوی در ته دره هم نمی تواند به ایستد چه رسد به ان سفسطه هایی که می کند. بهانه گیریهای رجوی را خودتان در مورد رفتن به کمپ لیبرتی به خوبی می بینید اری رجوی با این بهانه گیریهای بنی اسرائلی نخواهد گذاشت شما به این راحتی به کمپ دیگر بروید . آیا فکر میکنید رجوی به نهادهای بین المللی اجازه خواهد داد شما از عراق خارج شوید این یک خیال باطل و سرابی بیش نیست و این را خودتان بهتر می دانید که رجوی هرگز حاضر نخواهد شد این فرصت را شما بدست بیاورید همین فرصت یعنی شکست استراتژِی ؛ شکست ایدئولوژیک و سیاسی رجوی .
دوستان ؛ برات ربیعی ؛ علی
یوسفی ؛ یعقوب ترابی؛ مهندس صابر؛ فرامرز حبیبی ؛ غلامعلی ترابی؛ محمد
سلطانی ؛ اکبر ونائی ؛ محمود شمس ؛ محمد علی دالوند ؛ حسن شرقی و
دوستانم که صدای من را می شنوید ماندن در اسارتگاه رجوی یعنی مرگ بی
هدف ؛ الت دست رجوی شدن ؛ یعنی برده یک عده قاتل و جاسوس شدن ؛ یعنی به
فناء دادن عمرو زندگی و جان خود ؛ در یک کلمه می گویم رجوی و مریم قجر
از شما برای ادامه زندگی خائنانه خودشان در اروپا سوء استفاده می کنند
و بس . مثل کسانی که در هفته های پیش از اشرف فرار کردند که درهمان نشست هم رجوی از ترس و به دروغ امار 24 نفر را میدهد در صورتی که تو این مدت بیش از 60 نفر از اشرف فرار کرده و نزد خانواده ها در شهرک ازادی رفته اند. اری خانواده های شما تصمیم گرفته اند بعد از ازاد کردن شما از اسارتگاه اشرف به همین شکل در جلو اوور پاریس برای ازادی بقیه اسیران تحصن کنند و شعار امروز اشرف ؛ فردا اوور از هم اکنون لرزه بر اندام رجوی انداخته است . دوستان :
رجوی می خواهد با فریب و نیرنگ
خارجه رفتن شما را در اسارت فرقه خودش نگهدارد فریب رجوی شیاد و دارو
دسته اش را نخورید خودتان را از کشتارگاهی که رجوی درست کرده نجات
بدهید به پلیس و ارتش عراق اعتماد کنید و به خانواده هایی که در اطراف
اردوگاه اشرف هستند خودتان را به انها برسانید و ادامه مسیر زندگیتان
را خودتان انتخاب کنید این حق شما هست اما رجوی این را از شما گرفته.
پاریس : محمد رزاقی
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تلاش بی وقفه در باتلاق سازمان مجاهدین خلق تا قوزک پا در باتلاق فرورفته است اشتباه نشود هرگزنمیتواند پا پس کشد چرا که با سر درباتلاق شیرجه زده است
بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل،
هجدهم ژانویه 2012
دومطلب شامل تلاش بی وقفه در باتلاق و پاسخی به آینده مجاهدین خلق پس از عراق — دهه پنجاه مجاهدین خلق در ایران با نزدیک کردن و همراه نشان دادن خود با همه علایق مردم در آن سالها توانستند رشد کنند ,آنها میخواستند با این فریب از طریق انتخابات به قدرت دست یابند .فضای باز جامعه و رشد تدریجی آگاهی مردم قطعا مطلوب مجاهدین خلق نبود هرچند هیچگاه بصورت علنی دلخوری خود را از این بابت نشان ندادند امادرعمل به مبارزه با آن همت گماشته و در عوض سعی کردند برای جلب رای و اعتماد مردم روی احساسات مذهبی وفرهنگی خاص آنها سوار شوند ,کاری که به دلیل طینت قدرت طلبانه موفق به انجام آن نشدند . دهه شصت مجاهدین خلق مانند برف در گرمای روشنگریها و بحث های خیابانی در حال آب شدن بودند, همه گروههای سیاسی دیگر هم,در آنزمان سابقه و سیاست ها و استراتژی مجاهدین را نقدکرده ونسبت به عواقب آن هشدار میدادند. مجاهدین دست به اقداماتی مانند نقد همراه با افترای جریانات سیاسی ومظلوم نمایی ,کردند تا بلکه این مرحله را بگذارانند آنها فکر میکردند با کسب قدرت به آن چنگ خواهند زد و دیگر کسی نخواهد توانست قدرت را از آنان بگیرد. وقتی مجاهدین خلق دیدند که ادامه بازی در میدان نقادی و بحث باعث روشنگری بیشتر جامعه میشود و در نهایت به ضرر خودشان خواهد بود ,دست از این کار کشیده و سعی کردند با بازسازی فضای پلیسی دوران شاه یعنی همان موقع که سازمان شکل گرفته بود, دوباره خود را احیا و نیرومند کنند , حرکات مسلحانه و درگیری و ترور در این راستا توانست آنها را درکشاندن فضای جامعه به التهاب کمک کنداما با این روش در احیای سازمان و کسب قدرت توفیقی حاصل نشد چرا که مردم کارتهای دست بازیگران را بخوبی میدیدند؛ مجاهدین خلق برای از دست نرفتن تمام و کمال هوادار و هیمنه اش تصمیم گرفت که معدود هوادارانش را از ایران خارج کند مقصد کردستان عراق و اروپا بودو مسیر ترکیه و پاکستان و عراق . دهه هفتاد مجاهدین خلق که بیم داشتند هوادارانشان در خارج از ایران جذب زندگی شخصی ویا گروههای سیاسی دیگر شوند و رهبری سازمان بماند و حوضش , با یک چرخش بزرگ بنای یک فرقه مخوف را در دستور کار قرار دادند , اهل فرقه باید از دنیا قطع میشدند آنها باید رهبری رجوی را خداگونه میپذیرفتند و بخاطرش دست به هر جنایتی میزدند و هر جنایت رهبر را هم صحیح و صواب می انگاشتند, فرقه البته در اورسورواز فرانسه تاسیس شد و جنایتهایش در اروپا و ایران شکل گرفت اما برای رشد یک فرقه کامل و جامع اروپا مانع محسوب میشد , فضای بورژوایی و تبادل آزاد اندیشه و نظر و رسانه مهمترین موانع اروپا به حساب میامد ,برخی از همان چیزهایی که آنها را از ایران فراری داده بود . اورسورواز تحت کنترل شدید قرار گرفت ویک جامعه بسته ایجاد شد؛ محلی مناسب برای مغزشویی ایجاد شد, در فیلم آن سالها میبینیم که باقر نامی در اورسورواز بخاطرمراسم ازدواج مسعود با زن دوستش همین مریم از خود بیخود شده و غش میکند و فریاد میزند که سراسر نور میبینم و خواننده آواز میخواند که خوشا خوشا عشق که از قدومش قبیله ما زبند رسته و ادامه میدهد که از آنهمه خون زبند نرستیم خوشا خوشا…………….اما هنوز این محل برای زندانی کردن ناراضیان و شکنجه و کنترل فیزیکی بر افراد چندان مطلوب نبود.حرکت به عراق به منظور تکمیل تام و تمام فرقه انجام شد, اگر حرکت سازمان را در سالهای حیاتش به پاگذاشتن به درون باتلاق تشبیه کنیم تا اینجا شاید سازمان تا قوزک پا در باتلاق فرورفته بود و میتوانست پا پس کشد , این مثال برای سازمان ثابت ماند و از این به بعد نیز تا همان قوزک پا در باتلاق بود با این تفاوت که بعد از شیرجه و حرکت و استقرار در خاک عراق حالا سازمان از سر وارد باتلاق شده بود . دهه هشتاد سازمان در عین فرقه سازی وتکمیل بنای یک فرقه شخصی مختص رهبری سازمان , نقش یک بنگاه خدماتی برای صدام را هم ایفا میکرد , بنگاه شرارت و جنایت و ترور و خشونت , آنها در این سالها نه تنها علیه ایران و ایرانی که علیه مخالفان و حتی اعضای منتقد هم مرتکب جنایت شدند و چنان خود را وابسته کرده و زندگی انگلی پیشه کردند که دیگر برایشان حیات مستقل امکان پذیر نبود , آنها بعد از سقوط صدام بندناف قطع شده خود را به دست گرفته و برشکم های شیوخ منطقه و اسرائیل و امریکا میسائیدند, دیدار شخصی از سازمان به اسم نادر با شخصی از پژاک به اسم روژان و یک نماینده از موساد در آلمان در سالهای اخیر بخوبی تشنگی و بی تابی سازمان برای اتصال بندنافش را به هرکس و هرجا نشان میدهد.خودشان هم میدانند اشرف از دست رفته اما از بین رفتن نیروها و مضمحل شدن سازمان , از بین رفتن سیاست ارتش آزادیبخش و امکان افشاگری اعضای جداشده و برملاشدن جنایتها در اشرف و بسیار موارد پنهان دیگر آنها را وادشته که تا میتوانند در راه فروپاشی اشرف اخلال کرده و حرکت آن را کند کنند , شاید به امید جنگی شروع جنگی دیگر در منطقه یا آمدن ایاد علاوی و ظهور صدامی دیگر در عراق و یا یک قتل عام و پایانی خوش به زعم رهبری سازمان . اما این تاخیرها نه تنها تا الان کمکی نکرده بلکه که عواقب وخیم تری هم برای سازمان به بار آورده است , حالا سازمان باید پاسخگو باشد , حالادیگرحنای مظوم نمایی اش رنگی نداردو حالا باید منتظر دستگیری و محاکمه مسئولین جنایتکار باشد.حالا نافرمانی و فروپاشی فرقه از درون آزارش میدهد. دهه نود شاید سازمان که دیگر بساطش از ایران و جوارخاک ایران برچیده شده یک آلت دست برای عملیات کور ترور خواهد بود. دستگاه ترور و خشونت در ایران ویک فرقه بسته و کم جمعیت در اروپا والبته بطورحتم نیاز خواهد داشت به یک جارو جنجال و فیل هوا کردن مانند آنچه در سرفصلهای فرورفتن در باتلاق انجام میداد, هواکردن فیلهایی مثل تاسیس شورای ملی مقاومت , تاسیس ارتش آزادیبخش , ازدواج مسعود و مریم , همردیفی مریم رجوی و انقلاب ایدئولوژیک ,عاشورای مجاهدین و پروازتاریخساز و پیمان باصدام و……همه این سرفصلها جزخون و اختناق و خشونت و واپس گرایی البته حاصلی برای ایران و ایرانی و حتی اعضای مجاهدین نداشته است . امروز دو برهه زمانی پیش روی ماست و دومرحله که میتواند بدون حضور و فعالیت ما فاجعه بار رخ دهد. همه جداشده ها و منتقدین فرقه و همه فعالان حقوق بشری باید برای دو مرحله آماده باشند : اول گذر مجاهدین از عراق و پایان کارو فعالیت و فرقه آنها درجوارخاک میهن و دوم روند شکل گیری حالت بعدی این فرقه و دگردیسی آن که باید دید نتیجه اش چه موجودی خواهد بود , برای نجات اعضای دربند , برای روشن کردن چشم خانواده ها ی این گروگانها و برای خدمت به وطن ومردم باید در تسریع روند اول کوشید کاری که میتوانیم و نیز باید مانع از دگردیسی فرقه رجوی بعد از خروج از عراق شوییم کاری که باید توانش را کسب کنیم. پاسخ به مجاهدین خلق بار اول نیست که کلا فضای حیات و خط سیاسی و حتی عقاید خود را رندانه و زیرکانه عوض کرده اند آنها خانه های تیمی را کنار گذاشتند و به فرانسه رفتند و همزمان در کردستان و با حزب دمکرات هم مقر شدند , همچنین مناطق کردی ایران را به قصد خاک عراق و قرارگاه اشرف ترک کردند از خط و فاز سیاسی به فاز نظامی از ترور و انفجار شهری یه ارتش آزادیبخش و حمله به مرزداران و میخواهم بگویم که در عوض کردن خط مهارت و تجربه دارند هر بار هم به کسی توضیح نداده اند و حتی نگفته اند که خط قبلی اشتباه بوده یا به نتیجه نرسیده ؛ آنها هر بار وانمود کرده اند که این تغییر روشها نه اجبار زمانه و از سر واماندگی و از دست دادن حمایت اجتماعی که از تکامل روش قبلی به روش حاضر رسیده اند , در مرود فرانسه و مقر اورسورواز هم بد نیست خاطره ای را نقل کنم , برادربهنام همین سید المحدثین که میشناسید درآن زمانها که من در اشرف بودم برای ماموریتی به فرانسه آمد و بعد از سالی دوباره به اشرف برگشت آن موقع با هم در یک محل کار میکردیم و چند بار در نشست ها به او گیر دادند که انگار هنوز حال و هوای فرانسه در سرش است , روزی که در اتاق کارش نشسته بود و داشت تلفن داخلی را وصل میکرد با خنده گفت فرق فرانسه و اشرف برای من همین تفاوت اتصال تلفنهاست وگرنه من در فرانسه هم تمام یکسال را در یک اتاق بودم و اینجا هم اتاق همان شکل است . فرقه هایی هم بوده اند که در اروپا شکل گرفته و مقرشان در غرب متمدن بوده منظورم این است که سازمان میتواند فرقه سازی و فرقه بازی اش را ادامه دهد . من پشگویی نمیکنم که چه خواهد شد اما با شناختی که از روش سازمان دارم میتوانم شرایط مختلف را حدس بزنم . - اگر تعداد زیادی کشته شوند و کمتر پایشان به خارج عراق برسد سازمان روی خون کشته ها سوار خواهد شد و جشن پیروزی خون برقرار میکند و پرچم خونخواهی و نفرت را در اروپا علم میکند که همان گوجه زدنها و با کمک از مابهتران توطئه و ترور در ایران خواهد بود کما اینکه اطلاع واثق دارم که نماینده سازمان هم اکنون با نماینده پژاک و طرف اسرائیلی در آلمان ملاقات داشته اند . - اگر تعداد بیشتری سرخورده و مایوس و جداشوند بقول سازمان بریده و کمتر پایشان به خارج و غرب برسد باز سازمان از توطئه و نفوذ و خیانت پرچمی خواهد افراشت و ضمن جشن پیروزی نفرات از توطئه گذشته باز وارد همان خط بالا خواهد شد با این تفاوت که این نفرات را زیر فشار روحی میگذارد و مقصر جلوه میدهد تا بخاطر پاک شدن گناهشان دست به هر اقدامی بزنند. - اگر تعداد بیشتری پایشان به خارج باز شود و فریبهای سازمان که از آنها خواسته با سازمان باشند تا مسائلشان در اروپا حل شود و پشتشان به کوه امکانات سازمان گرم باشد کارگر شد که سازمان این افراد را به سلاح خشم و نفرت و دشمنی مسلح خواهد کرد تا بلای جان مخالفان سازمان باشند و هم اینکه خط اول را دوباره پیگیری کند و در هر صورت سازمان ضعیف تر از اشرف در زمان صدام البته خواهد توانست برج و باروی خودش را برافرازد و تنها یک راه است که فکر میکنم بی آیندگی سازمان را نهایی خواهد کرد , راهی که چهره واقعی سازمان بدون پوشش مخالفتش با جمهوری اسلامی و بدون شعر وشعارها بیرون بیفتد و آنهم نه به خاطر افشاگری ده یا صد و یا حتی هزار نفر اشرفی از روابط و مناسبات داخل سازمان که بخاطر محاکمه سران و مسئولین سازمان در عراق توسط یک دادگاه بیطرف. بله این محاکمه و فقط این محاکمه است که اگر رخ دهد شاید قشری از سازمان که مخالف توتالیتاریسم رجوی و این مناسبات فرقه است بتواند به حیات خودبعنوان یک اپوزسیون با پذیرش همه اشتباهات و خطاها و جنایت ها ادامه دهد و بقیه و منجمله مسئولین و سران فعلی سرافکنده خلق و تاریخ خواهند شد
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حقوق بشر باضافه ملاحضات سیاسی و ایضأ ایدئولوژیک از جان رجوی چه میخواهیم؟
بهزاد علیشاهی، کانون وبلاگ
نویسان مستقل ایرانی، دوازدهم ژانویه 2012
نوشتار بنیاد خانواده سحر در باب فعالیت های حقوق بشری را خواندم, بعنوان یک جداشده که بیش از بیست سال از زندگی ام را در اشرف گذرانده ام ضمن تأیید همه فاکت های این نوشتار ؛ دلم میخواهد نظرات شخصی خودم را در این باب ارائه کنم ؛ من سالهاست که نسبت به سازمان مجاهدین خلق کینه ای به دل ندارم ,شاید از هنگام خروج که فهمیدم سازمان چطور ما را اسیر احساس و کینه و مخلوطی از سیاست و عرفان هپروتی کرده بود.اما ورای این, همیشه تلاشم و هدفم و آرزویم روزی است که مسعود رجوی و مریم رجوی و مسئولین جنایتکار سازمان را در مقابل میز محاکمه ببینم ؛درجایی که برخلاف طینت و روش سالیان آنها پاسخگوی مردم باشند جایی که حقایق نهفته اشرف و سازمان روشن شود و جایی که ریشه این روش با روشن شدن آن برای همیشه در سرزمین ما بخشکد. من در ده دوازده سال اول اقامتم در اشرف باور کنید از خیلی از جنایتهای سازمان که کنار گوشم رخ میداد بیخبر بودم ,و بعد از باخبر شدن من خیلی ها بودند که هنوز در بیخبری به سر میبردند و میبرند , من پنج ماه مستمر توسط سازمان شکنجه شدم ,کتک خوردم در توالت از سقف بصورت مچاله آویزان شدم درحالی که شکنجه گران یک به یک در نوبت پست و نگهبانی شان روی سر و صورت من ادار میکردند و غذایم را کف همان توالت میریختند , بعد از آن ماجرا با هم محفلی های صمیمی ام که در سازمان بودند و آنها هم مخالف شیوه و روش سازمان بودند وقتی این ماجرا را میگفتم باور نمیکردند و میگفتند که سازمان دیگر این مسائل را رعایت میکند . برای همین معتقدم که وقتی جداشده ها از درون سازمان حرف میزنند نه تنها غلو نیست بلکه گوشه ای از تمام ماجرایی است که در سازمان گذشته یکی دست برگوش فیل ساییده و یکی پای فیل را لمس کرده و حقیقت تمام جنایت هنوز ناگفته و ناشنیده باقی است. من معتقدم که همانطور که شما به آن نامه ای که به دستتان رسیده اشاره کردید سازمان رندانه میخواهد با دلایل سیاسی و ایدئولوژی جنایتهایش را توجیه کند ,همانطور که کریم قصیم گاه و بیگاه نعره میکشد و میگوید مگر پارتیزانهای جنگ جهانی که علیه فاشیست میجنگیدند و بمب هم میگذاشتند و احیانا پلها و تاسیسات کشور خودشان را خراب هم میکردند تروریست و ضدملی بودند؟ آنها برای توجیه جنایتهایشان قرآن میخوانند و از لنین و مارکس هم نقل قول میکنند. قبول دارم که کار حقوق بشری یک انگیزه خوب و یک نور امید برای اسیران و نیز یک فشار برای تغییر روش و سرخم کردن سازمان است , اما میپندارم که این کار حقوق بشری خاص با کمک به کودکان بی سرپرست و یا سیل زدگان و بیماران خاص متفاوت است ,اینجا گاه قربانی کمک ها را پس میزند , اینجا گاه برخی ناظرین بجای اینکه بگویند خدا خیرتان بدهد گاه سکوت میکنند و گاه فکر میکنند نیاز به این کارها نیست , اینجا کسی و اراده ای و سیاستی و ایدئولوژی خاص سازمان مجاهدین خلق مقابل هر فعالیت حقوق بشری ایستاده است , سازمان با شانتاژ با تبلیغ با پول و با دیپلماسی و …. میخواهد مانع هر فعالیت حقوق بشری شود و شده , درنتیجه باید هر فعالیتی همراه باشد با افشای سیاست و ایدئولوژی فریبکارانه و باطل سازمان تا موثر افتد. باید گفت و نشان داد و فهماند که سازمان مجاهدین اپوزسیون نیست , مسلمان نیست , ایرانی نیست ,برحق نیست ,مبارز نیست ,روشنفکر نیست ,فمینیست نیست ودمکرات و اهل منطق و آزادیخواه هم نیست. اینکه گفته اید معمولا جداشده سخت لب به سخن باز میکنند را قبول دارم و درک میکنم کما اینکه چند روز پیش وقتی با دوستان جداشده در باره روابط ناسالمی که به دلیل انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک بین مردان در اشرف حاکم شده ,بنا به ملاحظات و برای حفظ شأن کسانی که اگر خد ا بخواهد در حال آزاد شدن هستند ,همه متفق القول بودند که در این باره سکوت کنند ؛اما همه این شرایط را نه یک نقض حقوق بشر معمولی بل نقض حقوق بشری که بر یک سیاست و ایدئولوژی استوار است ایجاد کرده و برای هرفعالیت حقوق بشری باید آنها را هم در معرض دید قرار داد و با آنها هم به مبارزه پرداخت. یک دیکتاتور متفاوت با یک حادثه طبیعی عمل میکند ,دیکتاتور مانع هر فعالیت حقوق بشری میشود کما اینکه خودتان هم اشاره کرده اید , اما این مانع را دیکتاتور با یک ابزاری ایجاد میکند , دیکتاتور لیبی ابزارش سلاح بود و سرکوب و ایدئولوژی مسخره اش و تا وقتی که با سلاح که ابزار آن دیکتاتور بود به مقابله با آن بپرداختند هیچ فعالیت حقوق بشری امکان به ثمر رسیدن نداشت , مبارزین و مخالفین قذافی کتاب سبزش را به تمسخر گرفتند و زیر پا انداختند و در مقابل خشونتش, سلاح به دست گرفتند چرا که ماهیتش برای ایجاد خفقان نظامی بود با مایه های ایدئولوژی و سیاست. رجوی یک فرقه ایجاد کرده کاش در همان ده دوازه سال اول سکونتم در اشرف کسی پیدا میشد و چند سیلی محکم به من میزد و مرا برای چند روز از حصارهای فرقه دور میکرد تا زودتر میفهمیدم که کجا گیر افتاده ام و الان ممنونش بودم که مانع شد تا ده دوازده سال دیگر از عمرم را تلف نکنم , ده دوازده سالی که هر سال فرقه منسجم تر و گیر و بند به دست و پای ما بیشتر شد. کاش فرانسه بعد از دستگیری مریم رجوی از خودسوزی و شانتاژ مجاهدین نمیترسید و او را به محاکمه ای علنی میکشاند تا چند ده نفر دیگر از اروپا راهی اشرف نمیشدند و الان گیر مجاهدین نبودند که تلاش حقوق بشری برایشان لازم باشد . کاش آنموقع میدانستم و در اروپا بودم و برای محاکمه مریم رجوی جلوی دادگاه یا هر جای دیگر تحصن میکردم ؛ فکر میکنید آن کار اگر میشد ماهیت سیاسی داشت یا حقوق بشری؟ تلاش برای دستگیری ,محاکمه و مجازات یک متجاوز و قاتل زنجیره ای در جامعه قطعا یک تلاش حقوق بشری است و نجات قربانیان آتی. و کلام آخر اینکه ترسم این است که سخن از حقوق بشر بی ملاحظات سیاسی و ایدئولوژی آنطور که در برخی مخالفان خارجه نشین سازمان دیده ام نتیجه اش ترحم باشد بر پلنگ تیز دندان و ستمکاری بر گوسفندان ؛ همانطور که اینجا با ژست حقوق بشری گاه بی آنکه بدانند چه گذشته اقدامات دولت عراق علیه مجاهدین را محکوم میکنند.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مسعود و مریم رجوی در جنایت و کشتن مردم بی گناه روی پول پوت را سفید کردند
مجید روحی، وبلاگ روحی، دهم
ژانویه 2012
پل پوت ، رهبر خمر های سرخ است،
شاید یکی از پلیدترین انسان هایی باشد که دنیا تا کنون به چشم خویش
دیده است. در طی حکومت او در کامبوج بیش از دو میلیون نفر از جمعیت هشت
میلیون نفری کامبوج کشته شدند. او معتقد بود که در کامبوج تنها نیاز به
دو میلیون نفر دارد تا در مزارع کار کنند او شعار معروفی داشت که می
گفت نگه داشتن تو هیچ نفعی برای من ندارد و کشتن تو هم هیچ هزینه ای
ندارد مسعود رجوی دست پل پوت و گروه خمرهای سرخ را در کشتن از پشت بسته
و روی پل پوت و گروه خمرهای سرخ را سفید کردن تلفیق کمونیسم و عقیده
محلی : پل پوت؛ این جنایتکار روانی ، عقیده محلی بودایسم را با کمونیسم
درهم آمیخت و یک ایدولوژی جدید به وجود آورد که بنیان فکری خمرهای سرخ
را تشکیل می داد. بر اساس این عقیده هر جنایتی برای آنها آزاد بود
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بهانه تراشیهای رجوی برای جلو گیری از بستن اسارتگاه اشرف!
محمد رزاقی، فریاد آزادی، نهم
ژانویه 2012
چند روزی هست که سران فرقه
مافیایی رجوی بطور خاص مریم قجر از اوور پاریس در اطلاعیه های رنگارنگ
به بهانه های مختلف از عدم ترک کمپ عراق جدید (اشرف) سابق به مواردی
استناد می کند که هیچ کدام از این خواسته ها دلیل بر نرفتن به کمپ
لیبرتی نمی تواند باشد. خواسته هایی که مضحک و در عین حال شیادانه
هستند.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نامه گروهی از اعضای پیشین مجاهدین به دیوان عالی عدالت اروپا
فریاد آزادی، هفتم ژانویه 2012
لینک به متن انگلیسی
جمعی از اعضای پیشین مجاهدین طی نامه ای به دیوان عالی عدالت اروپا، ضمن بیان شرح مبسوطی از وضعیت فرقۀ رجوی و اقداماتی که رهبری این فرقه طی سه دهه به انجام رسانیده و طی آن انبوهی نقض حقوق بشر و نقض قوانین بین المللی را مرتکب شده است، از قضات این دیوان درخواست نمودند تا بررسی و پژوهش بیشتری حول این فرقۀ و سران آن داشته باشند و اعلام نمودند در صورت نیاز آمادگی هرگونه همکاری با آنان جهت شناخت هویت درونی این فرقه و شهادت در مورد تمامی اقدامات ضد انسانی و نقض کنندۀ حقوق بشر توسط سران فرقه را خواهند داشت. ترجمۀ این نامه به همراه متن اصلی آن در زیر آمده است:
قضات محترم دیوان عدالت اروپا
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد
|