_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

شرحی کوتاه از غم دوری دو مادر اعضای اسیر در کمپ

 

 

مریم سنجابی، فریاد آزادی، بیست و دوم ژانویه 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Ghame%20Madaran.HTM

 

چندی پیش بطور اتفاقی ملاقاتی با دو تا از خانواده های اعضای اسیر در کمپ اشرف داشتم...

مادران گرانقدر "کرد امیر" و "حمید فر" که فرزندانشان "پیمان کرد امیر" و "مهدی حمیدفر" حدود 14 سال است در کمپ اشرف اسیر فرقه رجوی می باشند...

مادرانی خسته و با چشمانی منتظر و غمبار ولی امیدوار که شاید روزی بتوانند فرزندانشان را مجدداً در آغوش گرفته و سالیان تلخ انتظار آنها بسر آید...

وقتی شروع به سخن کردند بیش از پیش دلم به درد آمد و بسختی توان گوش دادن داشتم...

یکی از آنها گفت روزهای آخر سال 1376 بود، و در حالیکه در تدارک نوروز بودیم، یک روز مانده به سال جدید، پیمان و مهدی بدون خبر رفتند و بدون اینکه ما کوچکترین اطلاعی از رفتن آنها داشته باشیم... برای یافتن آنها آواره شهرها شدیم. این دو مادر 6 سال تمام بدون کوچکترین رد و اطلاعی تمام شهرهای ایران را زیر پا گذاشته و به هر جا سری می زدند و هر بار با دلی پر درد و با چشمانی اشکبار برمی گشتند... به امید روزی که شاید عزیزانشان را بیابند... و خدا می داند که چه برآنها گذشت و چه اشک ها که در فراق و دوری آنها نریختند.

و سرانجام پس از 6 سال آن هم بطور اتفاقی که یکی از اعضای سازمان جدا شده و مصاحبه ای داشته، از طریق وی مطلع می شوند که پیمان و مهدی به فرقه رجوی پیوسته اند...

آنها مجدداً تلاشهای دیگری برای دیدار و حتی تماس تلفنی با فرزندانشان آغاز می کنند ولی تا سال 1383 همچنان موفق نمی شوند... و آنچه که برای فرقه رجوی بی اهمیت ترین است اطلاع و یا ارتباط اعضا با خانواده هایشان می باشد... و این موضوعی نکوهیده و ممنوع در کمپ بود.

پس از اشغال عراق توسط نیروهای ائتلاف و استقرار نیروهای آمریکایی در کمپ اشرف درسال 1383-1384، یکی دوسال تعدادی از خانواده ها که توانستند ملاقاتی با فرزندانشان داشته باشند...آنها نیز موفق شدند سرانجام پس از 8-9 سال دیداری کوتاه و چند ساعته! با فرزندان خود داشته باشند.

در هنگام ملاقات، پیمان به مادرش گفته بود که نامه ها و کارت تبریک های بسیاری برای وی فرستاده است و... اما مشخص بود که هرگز فرقه اجازه ارسال حتی یک نامه که برخلاف خواستهای تشکیلات باشد را نیز به کسی نمی داد و در این 9 سال حتی اجازه یک تماس به آنها داده نشد بود...

آنها پس از 9 سال موفق شده بودند که ساعتی به دیدار عزیزانشان بروند ولی چه دیداری!... در کنار چندین نفر نگهبان و کنترل کننده... ولی همین هم تسلای دل آنها بود... تا اینکه دوباره همین امکان از آنها و از همه خانواده ها گرفته شد... و اکنون این دو مادر طبق گفته های خودشان بارها و بارها به پشت درب های اشرف آمده و ملتمسانه و آرزومندانه خواهان دیدار فرزندانشان شده اند. و در این راه سختی های بسیاری کشیدند.

مادر مهدی در پشت دیوارهای اشرف بخاطر غم دوری از فرزندش یکبار سکته نمود... و مادر پیمان با همه سرحالی اش حال دیگر به سختی توان راه رفتن دارد... ولی آمران و سران بی رحم کمپ طبق دستور رجوی دیگر هیچگاه به آنها اجازه دیدار ندادند و اینک هر بار هم که برای درخواست دیدار به پشت درب های اشرف می روند «سنگ و فحش و آتش» بدرقه راهشان می کنند تا مبادا «مهرِ مادری پیر و سالخورده در دل فرزندش آتش بپا کند و یا مبادا بوسه مهربان مادر و خواهری، عطوفت و مهربانی در قلب آنها بر جای بگذارد... و بایستی همچنان دیواری از بیرحمی و سنگدلی بین خانواده ها و فرزندان باقی باشد که مبادا از اراده هایشان برای خدمت کردن به رجوی کم شود»

مادر پیمان اما همچنان امیدوار و با صلابت با عشق مادری اش از وی سخن میگفت و در حالیکه به عکس های وی می نگریست می گفت اگر بیاید برایش یک ماشین می خرم... و هر جا بخواهد می رویم و... مادر مهدی نیز با مهربانی می گفت برای پسرم آپارتمانی خریده ام و در آرزوی روزی هستم که برگردد و خواهر مهربانش نیز می گفت... هرچه دارم برای اوست و هر کاری برای پسرانم کرده ام برای او نیز خواهم کرد...

به امید روزی که همه عزیزان در بند رجوی به خانه هایشان و نزد خانواده های منتظر و چشم در راهشان برگردند...

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه هایی که سران فرقه به اسم اسیران در چنگالشان می نویسند، جواب نه به راه حل مسالمت امیز

(رجوی گروگانگیر است، رجوی نماینده گروگانها نیست)

 

 

محمد رزاقی، وبلاگ رزاقی، پاریس، بیست و یکم ژانویه 2012
http://www.razaghi13.blogfa.com/post-231.aspx

 

فرقه مافیایی تروریستی رجوی نامه ای منسوب به اسیران چنگال خودش را در سایت فرقه درج کرده که معلوم است تمامی انچه در این نامه درج شده یک هدفی را دنبال می کند انهم به بن بست کشاندن راه حل نماینده سازمان ملل در عراق برای جابجائی اعضاء فرقه به کمپ لیبرتی است .

این نامه که از طرف سران فرقه مافیایی تنظیم شده پر از تناقض و درخواستهای غیر قانونی هست که مریم قجر چند هفته پیش در یک شوء با شرکت یک مشت جنایتکار امریکایی انها را بیان کرد .

سران فرقه در این نامه از زبان اعضاء اسیر اقدام به طرح چند سوال و خواسته کرده اند که هیچکدام مبنای حقوقی و قانونی ندارد و این سران فرقه هستند که باید به سوالات مجامع حقوق بشری ؛ به دادگاهای رسیدگی به جنایات جنگی ؛ به خانواده اعضاء و همینطور به خلق قهرمانی که مدعی ان هستند و به جدا شده ها از این فرقه که کدام یک از این خواسته ها را درنامه منسوب به اعضاء اسیر در چنگال خودتان به اجرا گذاشته اید !

در این نامه قید شده :

۱-ما در تاریکی نگه داشته شده ایم و یونامی درباره کمپ لیبرتی و شرایط آن و حداقل اطمینانهای لازم با ما شفاف نبوده است.

حال سران فرقه اگر راست می گویند و شهامت دارند بگویند بیش از 20 سال هست ایا اعضاء اسیر چیزی به جزء تاریکی که سران فرقه برای انها درست کرده اند چیز دیگری دیده اند؟

در طی این سالیان اعضاء اسیر در چنگال فرقه رجوی در کدام شرایط نگه داشته شده اند؟

ایا انها می اوانند به غیر انچه که سران فرقه می گویند و نشان می دهند چیز دیگری را ببینند؟

ایا اعضاء اسیر در فرقه رجوی حق انتخاب مسیر زندگی خودشان را دارند؟

ایا اعضاء اسیر می توانند گزینه های مختلفی در هر رابطه را ببینند و انتخاب کنند؟

ایا سران فرقه اجازه دیدن نوری در زندگی به اسیران چنگال خودشان را می دهند؟

وصدها سوالی که تا بحال گفته شده اما سران فرقه رجوی نه تنها جوابی نداده اند بلکه با تهمت زدن و ترور شخصیتی و حتی با حمله های وحشیانه فیزکی به منتقدین سعی در خاموش کردن انها بودند .

در این نامه همچنین قید شده :

۵-با کمال تأسف ما تا امروز هر قدر جستجو کردیم نامه ۲۸ دسامبر شما به ساکنان اشرف را بر روی سایت یونامی پیدا نکردیم و هیچکس به ما جواب نمیدهد که چرا؟ همچنانکه نمیدانیم چرا در مذاکرات مربوط به سرنوشت ما، نه ما، نه نمایندگان و نه حتی وکلای ما شرکت داده نمی شوند؟ وقتی شاکی حاضر نیست، قاضی، «تسهیل کننده» کارِ کدام طرف است؟

نویسنده منگول این نامه فراموش کرده که 2 هفته پیش رجوی در نشست صوتی از سوراخ موش قمپوز در میکرد که مریم قجر جهانی را بر افراشته و پیرو ز شده !

پس االان چه لزومی دارد که سران فرقه در روز روشن فانوس بدست به دنبال نامه 28 دسامبر انهم در سایت باشند ؟

این همان نکته ای هست که چند وقت پیش گفتم رجوی در اوج نیرنگ و فریبکاری و شیادی به اعضاء اسیر در اسارتگاه اشرف همه چیز را وارونه و دروغ می گوید حال سران فرقه با درج این نامه این را به اثبات رساندند .

در ادامه نامه امده است :

۷-شما گفته اید «مینی اشرف» در لیبرتی خط قرمز دولت عراق است. قربانی کردن و انهدام ساکنان اشرف و اپوزیسیون ایران چطور؟ شأن و شرافت انسانی ساکنان اشرف چطور؟ حق مالکیت ما چطور؟ آیا ما میتوانیم در لیبرتی مانند همه پناهجویان و پناهندگان و شهروندان عادی، به بیرون از دیوارهای بلند و قطور سیمانی برویم؟ آیا میتوانیم به پارک یا مسجد یا زیارت یا سینما برویم و به خدمات پزشکی دسترسی آزادانه داریم؟ آیا یونامی و کمیساریا در استانداردهای خود این موضوع را هم در نظر میگیرند یا بر خلاف حاکمیت عراق است؟

نویسنده منگول فراموش کرده که این موضوعات هزاران بار از طرف جدا شده ها و اعضائ خانواده ها مطرح شده که چرا اعضاء اسیر در اشرف حق تردد به بیرون را ندارند ؟

رجوی یا مریم قجر این روزها به هر کجا که میرسند دم از اموال اعضاء میزنند من به سران فرقه پیشنهاد می کنم که یک نمونه از اسناد خودرو اعضاء فرقه را به نمایش بگذارید تا معلوم شود چه کسانی در فرقه اموال منقول و غیر منقول دارند !

همچنین نویسنده منگول خان دراین نامه از رفتن به پارک وسینما سوال کرده که باید گفت الحق که رجوی شیاد شما را خوب تربیت کرده بچه شیاد اخه اعضاء اسیر در چنگالتان در خارج از اشرف کی به سینما و پارک رفته اند که این دومین بارشان باشد؟

اصلا اعضاء اسیرتان سینا رفتن یادشان هست؟ ایا می دانند که وقتی وارد سینما شدند کفشهایشان را باید در بیارند یا نه؟

این نامه کاملا به زبان سران فرقه گویای یک واقعیت هست سران فرقه جنایتکار رجوی بدنبال بهانه هستند تا جلو فروپاشی تشکیلات فرقه گرایانه خودشان را به هر قیمتی شده در اشرف حفظ کنند و به این شکل به دنبال بهانه هستند .

اما همچنان که گفتیم و باز هم خواهیم گفت رجوی و مریم قجر و دیگر سران فرقه نمایندگان اعضاء اسیر در اشرف نیستند انها برای حفظ منافع خودشان و سر پوش گذاشتن به جنایتهایشان در طی این سالیان همچنین برای فرار از بیان شکستهایشان به این بهانه تراشیها به اسم اعضاء رو اورده اند .

رجوی با نماینده تراشی برای اعضاء در چنگال خود و دارو دسته اش می خواهد خط و راه و روش سازمان ملل را به بن بست بکشاند این تنها راه رجوی برای جلو گیری از متلاشی شدن ساختار فرقه گرایانه اش هست تا بتواند به رو در رو قرار دادن اسیران خود با ارتش و پلیس عراق خود را نجات بدهد و هم اینکه دولت عراق را با ارگانهای بین المللی به بحثهای و دعوای کاذب بکشاند .

بار دیگر از دولت عراق و سازمانهای بین المللی در ارتباط با پرونده اردوگاه اشرف تقاضا می کنم که به هیچ عنوان نباید رجوی و دارو دسته اش را بعنوان نماینده و طرف حساب بشناسند این حق افراد ساکن در اردوگاه اشرف هست که بدون دخالت سران فرقه برای ادامه مسیر زندگیشان تصمیم بگیرند .

همچنین از همه فعالین حقوق بشر در بین ایرانیان و احزاب سیاسی ایرانی ؛ شخصیتهای سیاسی وخانواده های اعضاء اسیر در چنگال فرقه مافیایی رجوی ؛ جدا شده ها از فرقه رجوی تقاضا می کنم که با افشاگریهای خود اجازه ندهند سران فرقه بیشتر از این اسباب اسارت اعضاء خودشان را فراهم کنند .

مطمئن هستم و یقین دارم که فرقه رجوی به زودی متلاشی خواهد شد و اسیران چنگال فرقه رجوی قدم به دنیای ازاد خواهند گذاشت ان وقت رو سیاهی به کسانی خواهد ماند که در مقابل این همه جنایت فرقه رجوی لب بستندو دم بر نیاوردند .

این وعده را هم به سران فرقه جنایتکار رجوی می دهم که زمان قرار گرفتن همه شما در مقابل یک دادگاه عادلانه به جرم جنایت علیه بشریت نزدیک و شما را از این حکم فراری نیست چون حکم خدا و تاریخ و طبیعت است و به زودی این را خواهید دید که همان اسیران بعد از ازادی از اسارتگاه اشرف شما را چگونه به دادگاه خواهند کشاند این را به خاطر بسپارید .

پاریس : محمد رزاقی

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پرت وپلاگویی رجوی و فروپاشی فرقه تروریستی

 

 

جلیل عبدی، نوزدهم ژانویه 2012

http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11474

 

سران جنایتکارفرقه تروریستی این روزها لرزه ازهم پاشیده شدن تشکیلات مخوف خودرابه خوبی احساس میکنند.به همین خاطربه یاوه گویی و پرت و پلا گویی روی آورده اند وهرروزازاعلام حمایت هزاران پارلمانترواحزاب وغیره باعناوین مختلف ازفرقه جنایتکاروروبه زوال ومنفورخبرمیدهند!!

تشکیلات ازهم پاشیده رجوی با جعل کردن اخبار حمایت های دروغین از آمریکا گرفته تا اروپا تلاش میکند به نیروهای وارفته خود روحیه بدهد و طوری وانمود میکنند که گویا هیچ اتفاقی نیفتاده و دنیا در کنار اردوگاه اشرف ایستاده است!!!

جدیداً هم توغارهای تورا بورای افغانستان دنبال مردگان هم مسلک خودشان میگردند که به اصطلاح حمایت ازساکنان اردوگاه اشرف جمع کنند!! وجالب اینجاست که سران فرقه فکرمیکنند بازمیتوانند به نیروهای بدنه تشکیلات ازهم پاشیده روحیه بدهند ومثل گذشته وادارکنند تا نیروهای پایین ترمطیع و فرمانبردار سران جنایتکارفرقه بشوند. غافل ازاینکه این حرکات مذبوحانه تو بدنه تشکیلات کاملاًعکس عمل میکند وهرچه بیشتروارفتگی واستیصال سران گروهک تروریستی را نمایان میکند که درآستانه اضمحلال و فروپاشی به هرخس وخاشاکی چنگ میزنند که چند صباحی هم به عمرننگین خودشان ادامه بدهند. برای اثبات این حرف جدای ازمحفل هایی که نیروها تواین رابطه با هم دارند که ما هرروز شاهد بودیم فقط یادآوری میکنم به تیکه پرانی هایی که نفرات پایین ترهنگام خواندن فاکتهای عملیات جاری ازخودشان بروزمیدادند. وسران فرقه هم تو نشست ها با تهدید وارعاب به نفرات میگفتند نشست عملیات جاری برای لغزخوانی و بیرون ریختن تناقضات شما سرسیاست واستراتژی سازمان نیست.

باند جنایتکاررجوی به خوبی میدانند که ردیف کردن چند تریلی ازنفرات معلوم والحال که حتی هویت شان هم شناخته شده و قابل اثبات نیست درد بی درمان را از رجوی درمان نمیکند ولی مجبورهستند برای مطرح شدن فرقه و دادن روحیه برای نیروها دست به این کارها بزنند وخوب میدانند که سرنوشت سازمان منافقین جزفروپاشی چیزدیگری نیست.

فرقه تروریستی رجوی دروطن فروشی ومزدوری ازتمام گروههای مزدور و خائن گوی سبقت را ربوده اند وخیلی با آب وتاب از درگیری احتمالی بیگانگان با ایران وطن عزیزمان سربحث هسته ای که حق مسلم ملت ایران هست خبرمیدهند وابرازشادمانی میکنند. وقاحت و بی شرافتی را بنگرید به دشمنان ملت ایران پیام تشکر و تقدیرهم میفرستند و بیگانگان را برای تحریم نفت ازایران تشویق میکنند.

براحتی میشه فهمید سران فرقه چرا اینقدر تو رابطه با جابجایی ساکنان اشرف کارشکنی ومانع تراشی کرده ودولت عراق را متهم به نقض قوانین بین المللی میکنند ومردان و زنان ایرانی راهرچه بیشتر در اسارت نگه میدارند. چون طبق معمول با تحلیل های آبکی فکرمیکنند آمریکا به ایران حمله میکند وازاین گروه تروریستی البته ورشکسته واز دور خارج استفاده میکند!! بایدگفت که شتردرخواب بیند پنبه دانه.

سران منافقین بعد از چند دهه مزدوری برای بیگانگان درس عبرت نگرفته اند. اگرذره ای شرف ایرانی داشتند که البته ندارند بایستی ازخلق قهرمان ایران معذرت خواهی میکردند ولی این رجوی خائن اینقدرقدرت طلب هستش هنوزهم رویای سرنگونی و به تاج و تخت رسیدن را درسرمیپروراند. ولی یک واقعیتی هست که رجوی خیلی خوب میداند دیگرهیچ جایی درایران وبین ایرانیان ندارند و واقعیت دیگر این که او هیچ موقع به این واقعیت اعتراف نمیکند و نخواهدکرد

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مجاهدین خلق ـ تناقض شكل و محتوا (1)

 

 

الف. افشار، فریاد آزادی، نوزدهم ژانویه 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/
Tanaghoz1%20Shelo%20Mohtava.HTM

 

الف. افشار از اعضای پیشین مجاهدین

یكی از دوستان كه اكنون هم متاسفانه در فرقه رجوی اسیر است به من می گفت «آنچه كه مجاهدین در ویترین بیرونی خود می گذارند با محتوای شان زمین تا آسمان متفاوت است» این حرف بسیار پرمغز و واقعی است. اگر پروسه سازمان مجاهدین خلق را از ابتدا تاكنون بررسی كنید می بینید هیچوقت به شعارهایی كه داده اند وفادار نبوده اند و هرگز به آنچه در ظاهر ابراز می كرده اند پایبند نیستند.

اگر بلحاظ سیاسی نگاه كنید شعارهای ابتدای انقلاب مثل «مجاهد اعظم حضرت آیت الله خمینی» گرفته تا «بسیج همه نیروها برای دفع متجاوز» در جریان جنگ ایران و عراق تا «شعار ضدامپریالیستی سرلوحه عمل همه نیروهای انقلابی» و «نبرد با آمریكا» و غیره همه و همه بیانگر این است كه شعارهای آنها پس از اندی دقیقا به صد و هشتاد درجه عكس تبدیل شد و برخلاف حرفهای قبلی شان عمل كردند شعارهای جنگی آنها تبدیل شد به در آغوش صدام رفتن، شعارهای ضد امپریالیستی آنها هم به نوچه و نوكر آمریكا در آمدن.

اما آنچه كه من در این سلسله مقالات می خواهم به آن بپردازم تناقض در مواضع سیاسی مجاهدین نیست، مواضع سیاسی مجاهدین برهمگان روشن است و همه به چشم دیده اند اما آنچه كه شاید برای خیلیها روشن نباشد تناقض در مناسبات درونی آنهاست، تناقض بین حرفهای رهبری سازمان با آنچه كه بدنه فكر می كند می باشد.

بعنوان مثال می خواهم به تحلیلهای سیاسی رجوی اشاره كنم. در ابتدای انتخابات خرداد 76 و روی كار آمدن اصلاح طلبان در ایران، رجوی كه رو دست خورده بود و كاملا گیج بود در اطلاعیه ها و موضعگیریهای بیرونی رقم شركت كنندگان در انتخابات را در سراسر ایران كمتر از دو میلیون اعلام كرد، این در حالی بود كه بدلیل اتفاق نویی كه رخ داده بود تمامی اقشار مختلف اجتماعی در انتخابات شركت كرده بودند و ما هم كه در مناسبات بودیم علیرغم سانسور شدید خبری كه وجود داشت از لابلای خبرهایی كه درز می كرد می فهمیدیم كه وضع خیلی متفاوت تر از آنچیزی است كه سازمان می گوید.

رجوی در سالن اجتماعات اشرف همه را جمع كرد و شروع كرد به بحثهای سیاسی و با دلقك بازیهای مختلف سعی می كرد به نیروهایش روحیه بدهد و سرپا نگهدارد، گاه با تحلیل و تفسیر و گاه با تهدید آنها. رجوی انتخاب خاتمی را «جام زهر» تلقی می كرد و می گفت خاتمی نیز همانطور كه از نامش پیداست (خاتمه دهنده) مثل گورباچف كه پایان دهنده حكومت كمونیستی شوروی بود، عمل خواهد كرد.

اما در مورد تناقض آن فرق نوع نگرش نیروها با این مسئله بود، همه ما می دانستیم كه این تحلیل ها بكلی اشتباه است چون شرایط اساسا با آن چیزی كه رجوی می گفت متفاوت است. با هم كه حرف می زدیم به ریش رجوی می خندیدیم و می گفتیم این تحلیلها هم مثل تحلیلهای قبلی آبكی است و هیچ پایه بیرونی ندارد و صرفا تراوشهای ذهن یك فرد مریض است.

من شك ندارم كه حتی مسئولین بالا نیز خود این حرفها را قبول نداشتند و طبق رسم رایج كه همه را مجبور به موضعگیری می كردند پشت بلندگوها صف می كشیدند و ابراز می كردند كه «بحثها خیلی غنی است» یا «از ته چاه به نوك قله آمدیم» یا «برادر همه مان را دوباره زنده كرد» یا «واو (وارفتگی) شده بودیم الان شارژ شدیم» و الی آخر... این نشستهای رجوی بیش او دو هفته به طول انجامید و گاها از صبح تا شب یا از بعد از ظهر تا فردا صبح به طول می انجامید.

رجوی می خواست هرطور شده افكار خود را به كله همه فرو كند حالا هركس به میزانی كه جسارت در خودش داشت واكنش نشان می داد خیلیها با نیشخند از كنار آن می گذشتند خیلیها با خودش فقط پچ پچ می كردند و برخیهای دیگر هم كه هم محفل بودند شروع به گپ زدن می كردند.

مثلا یادم می آید كه باقر مفرد كه یكی از اعضای قدیمی سازمان است و از سال 61 در منطقه كردستان بسر می برد می گفت: «ما كه جرأت حرف زدن نداریم بذار هرچه دلش می خواهد بگوید» یا مجتبی كرمی می گفت: «حداقل توی نشست چرت زدن بهتر از این است كه بیرون توی آفتاب بریم سگ دو بزنیم» یا كرم لر می گفت «گوش مفت گیر آورده برای خودش حرافی می كند».

بعد از نشستهای رجوی تازه نشستهای شورای رهبری شروع می شد حالا می بایست درك و دریافتهای خودمان را از نشست رهبری بیان می كردیم در این نشستها تمام افراد می بایست موضعگیری می كردند و استثنا نداشت كسی جرأت حرف مخالف كه نداشت و اگر هم ساز مخالف می زد دردسرهای بعدی بود كه به زحمتش نمی ارزید پس بهتر بود یك چند جمله ای در تایید حرف رجوی پیدا می كردیم و می زدیم و از آن می گذشتیم...

ادامه دارد...

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نقش سازمان مجاهدین در ترور دانشمندان هسته ایی ایران

سکوت اسرائیل و سازمان مجاهدین و عدم موضع گیری در قبال این عملیات تروریستی؛ می تواند قابل توجه باشد

 

 

علیرضا میرعسگری، کانون آوا، کلن آلمان، هجدهم ژانویه 2012
http://aawaassociation.com/index.php?option=com_content&view
=article&id=467:1390-10-27-21-57-20&catid=82:us-politics&Itemid=459

 

مصطفی احمدی روشن دانشمند هسته ای ایران درتاریخ ۲۱ دی ۱۳۹۰ پس از خروج از منزل خود در ساعت ۸:۳۰ صبح توسط یک موتورسیکلت سوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی در خیابان گل نبی تهران (میدان کتابی) ترور شد.

احمدي روشن دانش‌آموخته دانشگاه صنعتي شريف در رشته‌ي مهندسي شيمي و از مقامات ارشد تاسيسات هسته‌اي نطنز بود.

پیش از ترور مصطفی احمدی روشن، سه فیزیکدان ایرانی به نام های مسعود علیمحمدی، مجید شهریاری و فریدون عباسی هدف سوء قصدهایی جداگانه قرار گرفته بودند.

سکوت اسرائیل و سازمان مجاهدین و عدم موضع گیری در قبال این عملیات تروریستی؛ می تواند قابل توجه باشد.

مطمئنا قابلیت های عملیاتی سازمان مجاهدین بعد از سرنگونی حامی اصلی خود ( صدام حسین دیکتاتور پیشین عراق) به حدی نیست که توان چنین عملیاتی را بدون پشتیبانی خارجی داشته باشد.

کما اینکه تقابل جدی اسرائیل با برنامه هسته ایی جمهوری اسلامی و از طرفی نقش مزدوری سازمان مجاهدین در همکاری با سرویس های غربی از قبیل موساد و سیا امری بدیهی است .

همانطور که اسرائیل به اهمیت و حساسیت یک ایران هسته ایی قدرتمند درخاورمیانه آگاهی دارد مزدوران خود فروخته رجوی نیز از این امر واقفند. رجوی در نشست های درونی سازمان مجاهدین که شخصا در آن حضور داشتم بر این امر تاکید می کرد که رسیدن ایران به انرژی هسته ایی به منزله قدرت و ثبات جمهوری اسلامی است و باید امر سرنگونی را فراموش کنیم ( به نقل از مسعود رجوی در جمع بندی درونی سازمان مجاهدین سال 2001).

مزدوران آموزش دیده رجوی که ایرانی زبان هم هستند و آموزش های مکفی تروریستی را پشت سر گذرانده اند بی تردید گزینه اول موساد در ترور دانشمندان هسته ایی ایران می باشند.

مروری کوتاه بر رسانه های خبری از این همکاری پرده بر می دارد.

- هفته نامه آلمانی اشپیگل: ترور دانشمندان و نخبگان ایران، بخشی از راهکار خرابکارانه اسراییل برای ایجاد وقفه و تعلل در برنامه هسته‌ای ایران است.

-روزنامه دیلی تلگراف: به نقل از کارشناسان اطلاعاتی آمریکا و یکی از ماموران سابق سیا که نامی از او برده نشده، گفته است که اسرائیلی ها از خرابکارها و آدمکش ها برای هدف قرار دادن دانشمندان هسته ای ایران استفاده کرده اند.

این مامور سابق سیا (سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا) به روزنامه دیلی تلگراف توضیح داد که چگونه گروه های اطلاعاتی اسرائیل و آمریکا با هم همکاری می کردند تا با شرکت های اروپایی فعال در ایران ارتباط بگیرند و عکس ها و دیگر اطلاعات محرمانه را در باره مکان های فعالیت هسته ای و موشکی ایران به دست آورند.

سازمان مجاهدین خلق که در دشمنی با ایران و ایرانی تمام مرزها را پشت سر گذاشته با کمال وقاحت توسط مسئولین شناخته شده خود در سایت های رسمی اشان به همکاری اطلاعاتی با سرویس های غربی اذعان کرده اند.

نقش شهریاری و عباسی (دو دانشمند هدف ترور)، فعال در پروژه اتمی جمهوری اسلامی، پیش از این بارها توسط ما افشا شده بود.( به نقل از سایت اینترنتی مجاهدین)

سازمان مجاهدین که بعداز سرنگونی صدام حسین به مانند طفلی یتیم می ماند برای جلب نظر اربابان جدید؛ خود را به هر شیو ه ایی عرضه می کند .برای نمونه به دو مورد از جست و خیزهای مزدوران شناخته شده سازمان مجاهدین اشاره می کنم.

- مهدی ابریشم چی عکس هایی ماهواره ای از دو مرکز هسته ایی را نشان داد و آدرس آنها را نیز اعلام کرد. وی گفت که سازمان او این اطلاعات را در اختیار سازمان بین المللی انرژی اتمی وابسته به سازمان ملل قرار داده است! برنامه اتمی ایران ابتدا در سال 2002 توسط سازمان مجاهدین خلق فاش شد. ( 24 سپتامبر 2009 به نقل از رادیو بی بی سی)

سخنان علیرضا جعفر زاده و سونا صمصامی از مزدوران شناخته شده مجاهدین در کنفرانسی در 7 آوریل 2011 حکایت از نقش سازمان مجاهدین در ترور دانشمندان هسته ایی ایران دارد.

کریستین ساینس مانیتور در گزارش خود از این کنفرانس می نویسد:

-جعفرزاده و سونا صمصامي در افشاگری تازه خود جزئیاتي در مورد این که کدام قطعه سانتریفوژ در کجا ساخته مي شود، ارائه کردند. این اطلاعات شامل اسامي مقامات نظامي ایران و کساني که مدیریت سایت تابا و شفیع زاده را به عهده دارند مي شوند که برخي از این افراد نامشان قبلا در فهرست شوراي امنیت ملي آمریکا قرار داشته اند.

آنها مي گویند اطلاعاتي که در جریان یک کنفرانس مطبوعاتي فاش شد، قبلا در اختیار مقامات آمریکایي گذاشته شده بود.

جعفرزاده جزئیات چگونگي عملکرد این دو سایت را تشریح کرد. او گفت که دست کارمنداني که بین این دو سایت در تردد هستند و اطلاعاتي را با خود حمل مي کنند، به کیف هاي شان بسته شده است تا کیف ها از آنان جدا نشود. همه تماس هاي تلفني این دو سایت شنود مي شود و آوردن هر نوع وسیله الکترونیکي و کامپیوتر هاي شخصي ممنوع است؛ انتقال هر نوع اطلاعاتي بشدت مشکل است. ( به نقل از کریستین ساینس مانیتور، 7 آوریل 2011)

مطمئنا عملیات تروریستی بدون اطلاعات مکفی به شکست می انجامد و نیروهای موساد با به کار گرفتن نیروهای بومی مزدور ( سازمان مجاهدین خلق) و به دست آوردن اطلاعات مورد نیاز ؛ دست به چنین ترورهایی میزند تا چه بسا جلوی پیشرفتهای ایران در زمینه انرژی هسته ایی را بگیرند.

احزاب؛ گروه ها و شخصیت های ایرانی که ادعای وطن پرستی و ایرانی بودن دارند باید با محکوم کردن عاملان این عملیات تروریستی موضع روشن خود را بیان کنند .

در پایان باید یاد آوری کرد که انرژی هسته ایی حق مسلم ایران است؛ تقابل و عملیات تروریستی مزدوران وطن فروش رجوی و سرویس های اطلاعاتی غربی نمی تواند خللی درعزم مردم ایران برای رسیدن به این خواسته ایجاد کند.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه محمد رزاقی به آقای مارتین کوبلر، نماینده ویژه دبیر کل ملل متحد در عراق

(رجوی گروگانگیر است. رجوی نماینده گروگانها نیست)

 

 

محمد رزاقی، فریاد آزادی، شانزدهم ژانویه 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Na.Ra.Martin%20Kubler.HTM

اقای مارتین کوبلر عزیز

مایلم قبل از شروع نامه بصورت مختصر خودم را برایتان معرفی بکنم

من محمد رزاقی هستم که نزدیک به 20 سال در درون مناسبات و تشکیلات فرقه رجوی عضویت داشتم و بطور شبانه روزی در قرارگاهای اهدائی صدام به رجوی اسیر فرقه رجوی بودم بله وقتی می گویم اسیر واقعیت دارد چون اگر اسیری می تواند از طریق صلیب سرخ جهانی با خانواده اش تماس داشته باشد سران فرقه رجوی این حق را هم از ما گرفته بودند و سران فرقه رجوی ما را از دنیای بیرون قطع کرده بودند همان کاری که اکنون با اسیران چنگالشان در اردوگاه عراق جدید ( اشرف سابق ) کماکان ادامه می دهند .

اقای مارتین کوبلر

در زمان صدام هر عضوی که با رجوی مخالفت می کرد با شکنجه و با فرستادن به زندان بد نام ابوغریب روبرو می شد و هستند کسانی که به دستور مستقیم رجوی به خاطر مخالفت با رجوی یا به زندان عراق تحویل داده شدند و یا در زندانهای خود رجوی زیر شکنجه قرار گرفتند که من هم جزء ان افراد هستم که بارها اعلام امادگی کرده ام در هر کجا و در هر زمان حاضر هستم برای اثبات گفته هایم با حضور نماینده سازمان ملل و اتحادیه اروپا ؛ مجامع حقوق بشری ؛ نمایندگان احزاب و رسانه ها در عراق یا در اروپا یا هر دادگاهی حضور داشته باشم و این خواسته را باز از این طریق به اطلاع شما می رسانم .

اقای کوبلر

من از طریق رسانه ها مطلع شدم که مریم قجر یکی از رهبران فرقه رجوی مدعی شده که به درخواست ایشان افراد اشرف حاضر شده اند کمپ اشرف را ترک کنند !

این نشان دهنده این واقعیت تلخ هست که نشان می دهد اعضاء اسیر در چنگال رجوی هیچکدام نمی توانند برای ادامه مسیر زندگیشان تصمیم بگیرند و هر انچه سران این فرقه بخواهند ان باید اجراء شود که این باید یک زنگ خطر جدی را به گوش شما برساند که شما با افراد طرف حساب نیستید بلکه با یک فرقه ای که فقط رهبران فرقه حق تصمیم گیری در مورد سرنوشت افراد را دارند .

همچنین مطلع شدم مریم قجر از اوور پاریس اطلاعیه داده و گفته 400 نفر با اموال منقول و غیر منقول ؛ و خودروهای خود حاضر هستند به کمپ لیبرتی بروند !

این یک بحث و مورد فریبکارانه هست که از سوی سران فرقه بطور خاص مریم قجر مطرح شده همه سالیان سال در فرقه رجوی بودیم حتی رنگ پول را هم ندیدیم ! همین خانم مریم قجر به همراه شوهرشان که جلسات مغزشویی تحت نام بحثهای اید ئولوژیک به راه می انداختند می گفتند : هیچ مجاهدی در این دنیا خق ندارد خودش را صاحب یک ریال بداند !

جای بسیار تعجب هست که سران فرقه یک شبه همه را صاحب اموال منقول ؛ غیر منقول کرده اند !

ایا می دانید چرا؟

مطمئن باشید همه این کارهای شیادانه رجوی برای جلو گیری از فروپاشی اسارتگاه اشرف هست و بس که سران فرقه این روزها به هر کجا که می رسند برای مظلوم نمایی ان را مطرح می کنند .

اقای مارتین کوبلر

من با شیوه های کاری رجوی کاملآ اشنا هستم و به یقین می توانم بگویم که رجوی هر قدمی را که بر می دارد با سناریو شیادانه مشخصی هست که اگر به ان توجه نشود به یکباره خواهید دید که در چنگال رجوی گرفتار شده اید به همین خاطر از شما تقاضا دارم که برای ازادی اعضاء اسیر در چنگال رجوی حساب افراد گرفتار با سران فرقه را کاملآ جدا کنید و اجازه ندهید که سران فرقه برای انها تصمیم بگیرند و افراد باید خود شرنوشت خود را تعیین کنند .

همچنین باید به اطلاع شما برسانم که هیچ عضوی در فرقه رجوی صاحب یک ریال؛ یک دینار یا یک دلار هم نیست و اگر سران فرقه مدارکی دال بر صاحب بودن اعضا به خودرو ... ارائه بدهند بدانید که تقلبی و ساخته خودشان هست و غیر قابل اعتبار ؛ چون خودم شاهد بودم که بعد از سرنگونی صدام سران فرقه در اشرف چگونه سند سازی جعلی می کردند .

سران فرقه در عراق و بعد از هرج و مرجهای سرنگونی صدام دیکتاتور بیش از 2000 خودرو و ماشین الات راهسازی را که اموال دولت و مردم عراق بود را دزدیدند و با سند سازی جعلی بعدآ انها را فروختند که باز حاضر هستم در هر دادگاه به این کارهای فرقه رجوی شهادت بدهم .

اقای مارتین کوبلر

حتمآ مطلع هستید که خانواده های اعضائ اسیر در چنگال رجوی بیش از 2 سال هست که در جلو اردوگاه عراق جدید ( اشرف سابق ) به تحصن نشسته اند و رجوی اجازه نمی دهد خانواده ها با عزیزان خودشان ملاقات کنند از همین رو میتوان به ماهیت این فرقه پی برد.

اقای مارتین کوبلر

من یقین دارم که سران فرقه رجوی بطور خاص مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو تلاش خواهند کرد راه حلی را که شما ارائه داده اید وبر سر ان با دولت قانونی عراق به توافق رسیده اید را به بن بست بکشانند و به بهانه تراشی های مختلف مانع اجراء ان توافق شوند به همین خاطر پیشاپیش به اطلاع شما و همه سازمانهای ذی ربط در این امر و دولت عراق می رسانم که رجوی و سران فرقه نمایندگان هیچ کس نیستند انها برای اهداف ضد بشری خودشان حاضر هستند جان افراد کمپ اشرف را به خطر بیندازند تا جلو متلاشی شدن تشکیلات فرقه گرایانه خودشان را حفظ کنند .

رجوی هر بار به بهانه تراشی خواهد پرداخت و اجازه نخواهد داد که اسیران چنگالش برای خود تصمیم بگیرند چون می دانند باز شدن درب اسارتگاه اشرف یعنی تمام شدن فرقه به رهبری رجوی !

با تجربیاتی که از این تشکیلات فرقه گرایانه دارم مطمئن هستم وارد کردن رجوی یا مریم قجر یا هر کس دیگر از سران فرقه در این کار باعث خواهد شد بهترین راه حلها هم به بن بست برسد تنها راهی که می تواند به مجامع بین المللی و دولت عراق کمک کند اینکه دست سران فرقه را از این پرونده کوتاه کرد و طرف حساب افراد بصورت مستقل برای انتخاب اینده خودشان باشند به غیر این رجوی کاری خواهد کرد که کار به درگیری بین ساکنان در اردوگاه اشرف با ارتش و پلیس عراق کشیده شود .

اقای مارتین کوبلر

من و دوستانم که از این فرقه جدا شده ایم حاضر هستیم تمامی تجربیات و نظرات خودمان را برای کمک به ازادی دوستانمان در اختیار شما و مجامع بین المللی قرار بدهیم تا کمکی باشد برای پرهیز از خشونت و خون ؛ خونریزی که رجوی بدنبال ان هست .

با کمال تشکر

پاریس : محمد رزاقی

رو نوشت :
دفتر ریاست جمهوری عراق
دفتر نخست وزیر عراق
دفتر نمایندگی سازمان ملل در عراق
کمیساریای عالی پناهندگی در عراق

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آینده سازمان مجاهدین خلق پس از عراق

 

 

مسعود خدابنده، ناظران می گویند، بی بی سی، سیزدهم ژانویه 2012
http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2012/01/post-28.html

 

(بی بی سی از انتشار نظرات متفاوت در مورد این موضوع استقبال می کند)

* مسعود خدابنده عضو پیشین شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران است

داستان اعضای سازمان مجاهدین خلق درعراق هنوز متحول است و تا به امروز هنوز یک نفر هم از "شهر اشرف" به "کمپ لیبرتی" منتقل نشده است؛ ولی خروج قریب الوقوع آنها از عراق قدمی رو به جلو برای بیش از سه هزار تنی که حداقل در هشت سال اخیر در بیابانهای عراق به انتظار نشسته اند. زندگی این افراد پس از خروج هر چه باشد مسلما بدتر از شرایط موجودشان نخواهد بود.

اما چه آینده ای برای سازمان مجاهدین خلق به صفت سازمانی متصور است؟ پاسخ این سئوال مبهم است، ولی یک چیز مشخص است: پرونده ای در عراق بسته و پرونده ای جدید، احتمالا در اروپا، باز خواهد شد.

هشتم ژوئن ۱۹۸۶، یعنی چند سالی پس از سی خرداد شصت و عزیمت یا فرار مسعود رجوی به پاریس، مجاهدین خلق (که من هم جزو آنها بودم) نه به اجبار، که بدلخواه و حتی تا حدودی به اصرار، خاک فرانسه را به قصد عراق در حال جنگ با ایران ترک کردیم. آن زمان ابوالحسن بنی صدر جزو اولین کسانی بود که در مورد پیامدهای این حرکت هشدار داد و از آن پس صف خود را از شورای ملی مقاومت و مجاهدین خلق جدا کرد. البته بسیاری دیگر نیز در آن زمان و یا کمی بعد از آن چنین کردند، از جمله دکتر قاسملو، خانبابا تهرانی، دکتر متین دفتری، برومند، ماسالی و...

حرکت به سوی بغداد بعد ها از سوی سازمان "پرواز تاریخ ساز دوم" لقب گرفت. آقای رجوی قبل از "عزیمت" در پیام ویدئویی "تودیع" گفت که "می روم تا بر افرازم آتش ها در کوهستان ها"، و صریحا اعلام نمود که با توجه به انتقال مجاهدین خلق از غرب به "جوار خاک میهن"، از این پس هر گونه "خارجه نشینی" و ادعای "مبارزه از فرنگ" نامشروع است. وی به صراحت گفت که مشروعیت همه خارجه نشینان فقط و فقط به خاطر "مبارزه مسلحانه ای" است که مجاهدین پرچمدار آنند، والا که "یک نفس در خارج هم از روز اول حرام بوده". و "اگر نبود بخاطر مبارزه مسلحانه مجاهدین، باید شرف شهادت در تهران را به فرار از کشور ترجیح می دادند". هنوز هم نمی دانم چرا آن روز عراق با نام "جوار خاک میهن"، کشوری خارجی و یا "خارجه" محسوب نشد.

به یاد می آورم اواخر ماه مه ۱۹۸۶ را که برنامه های "پرواز" ریخته شده است و من زودتر به بغداد رفته ام. چند هفته ای است برای آماده سازی ورود "برادر مسعود" و "خواهر مریم" در بغداد مستقر شده ایم تا روز هشتم ژوئن همراه تعدادی دیگر به پیشواز برویم. مسئولیت حفاظتی دارم و رابط مخابرات (سازمان اطلاعات عراق) هستم. برنامه به خوبی و خوشی انجام می شود و فرودگاه و عکس و فیلم و تبلیغات و حرکت قطار خودروها به سمت جنوب و مستقیما زیارت کربلا و نجف و بازگشت به ساختمان جلالزاده (میدان چهل دزد بغداد) و نشست جمعبندی و الی آخر. قبلا در پاریس هم کارم همین بوده و تازگی ندارد ولی اینجا یک فرق جدی با پاریس دارد. اینجا تا دندان مسلحیم.

به یاد می آورم برای این که "مسلحانه و قهرآمیز" سرنگون کنیم، اولین نیازمان همانا محلی بود، قرارگاهی بود و پادگانی بود که بشود جمع شد، آموزش دید، برنامه ریخت، مسلح شد و بعد "تیغ به دست و قهر آمیز درید و درید تا طلوع سرنگونی". و بیاد می آورم سفارت عراق در فرانسه را که در همانجا بحث محل و پادگان را هم کرده بودیم. و به یاد می آورم آن روزی را که به همراه آقای محمود عطایی با ماشین لندکروز ارتشی چهار بار در گل گیر کردیم تا بتوانیم خود را به کتیبه وسط پادگان متروکه خالص برسانیم و سربازخانه اهدایی را از افسر عراقی تحویل بگیریم و نامش را بگذاریم "قرارگاه اشرف".

بیاد می آورم چند روزی بعد از عملیات فروغ را که پس از چهار شبانه روز جنگیدن بدون خواب و خوراک و "دریدن" و "دریده شدن"، بالاخره یک نفر از هر چهار نفرمان زنده به قرارگاه برگشت. غالب کشته شدگان از فرط خستگی و کمبود خواب غش کرده بودند و زیر بمباران خوابشان برد تا "دریده" شوند. آن روز کسی از کسی سوال نمی کرد. کسی به چشم کسی نگاه نمی کرد. کسی سراغ کسی را نمی گرفت. کسی از زنده بودن خود خوشحال نبود. روزی بود که آب آشامیدنی مان هم بوی خون میداد با تلخ ترین مزه ها.

ژنرال عراقی را بیاد می آورم که آن روز، با آن چهره زمخت آفتاب سوخته عربی اش، مخفیانه اشک ریخت. ژنرالی که چهار روز قبل تنها تقاضایش این بود که سازمان دست از این "دیوانگی نظامی" بردارد ولی "فرماندهی ارتش رهایی بخش" تصمیم خود را گرفته بود. همین ژنرال دو روز قبل هم التماس کرده بود که فرمان عقب نشینی بدهید و نگذارید بقیه نفرات کشته شوند ولی باز "فرماندهی ارتش رهایی بخش" تصمیم خود را گرفته بود...

بگذریم و برگردیم سر اصل مطلب.

برآوردی از وضعیت کنونی

امروز کجا ایستاده ایم؟ آنطور که خانم رجوی در اطلاعیه هفته پیش مطلعمان کردند تتمه سازمان، امروز "با کوله های شخصی و وسائل آشپزخانه آماده انتقال به کمپ لیبرتی شده اند". افرادی اکثرا بیمار با متوسط سن قریب به پنجاه، به کمپی می روند که حتی نام آن فارسی یا عربی نیست.

سه دهه بعد از آن "پرواز و آن پیام تودیع"، امروز منتظر نشسته ایم که ببینیم چه تعداد از این رزمندگان سابق و ساکنین امروز "شهر اشرف" که اکثرا زخم عملیات، زخم بی خانمانی و طلاق جمعی و جدایی فرزند، زخم چند دهه قطع رابطه با جهان بیرون را هم به همراه دارند، خواهند توانست خود را از این جهنم خود ساخته به نقطه ای امن برسانند. "خود ساخته" هم که می گویم قصد آزار ندارم. می خواهم واقعیات دیده شود تا از چاله به چاه نیفتیم. از این بابت می گویم که فراموش نشود آقایان و خانم هایی که اکنون در کشور"عراق بدون صدام" هستند ده سال است همه توان تبلیغاتی، مالی، سیاسی و امنیتی خود را به کار برده اند که در این کشور بمانند و تا همین دیروز به در و دیوار نوشته بودند "چو اشرف نباشد تن من مباد" و اعلام می کردند که "اشرف بایستد، جهان خواهد ایستاد" و تهدید می کردند که "همینجا می مانیم و می میریم".

راستی این همه اصرار برای ماندن در عراق برای چه بود؟ با چه استراتژی یا تاکتیکی؟ به چه امیدی؟ پاسخ این سئوال را شاید بشود در جای دیگری جستجو کرد. دلیل این اصرار روشن نمی شود مگر این که دلیل و اشتیاق اولیه برای رفتن به عراق مشخص شود.

چرا مجاهدین به عراق رفتند؟

آقای رجوی بارها توضیح داده است که "راه دیگری نبود و اگر نمی رفتیم از بین رفته بودیم". او اگر چه دقیق ولی صرفا در چهارچوب تفکر و چارچوب اعتقادی و اهداف مورد نظر خود سخن گفته است؛ چرا که خیلی ها آن زمان همین حرکت را نوعی "خیانت" خوانده بودند. براستی چرا مجاهدین آن روز فکر می کردند که راه دیگری ندارند و "راه حل" های دیگران را نمی دیدند؟ واضح است. چون برای "مجاهد خلق" آن زمان هیچ تفکری خارج از آن چارچوب مشروعیت نداشت. چون ایدئولوژی، استراتژی و تاکتیک سازمان بر بنیان "برافروختن آتش در کوهستان ها" استوار بود.

شما اگر بدنبال ساخت و ساز باشید نهایتا سر از مصالح فروشی در می آورید. اگر معتقد به روشنگری و ارتقاء دانش و بینش نسل های بعد باشید لاجرم سر و کارتان به فروشگاههای لوازم التحریر و این روزها فروشگاههای کامپیوتر خواهد افتاد. اگر دنبال قیام باشید و برانگیختن مردم، سر از کارخانه و مسجد و اتحادیه ها و شوراهای محلی در می آورید و اگر بنیاد تفکر و ریشه اعتقادی تان "مبارزه مسلحانه و سرنگونی قهر آمیز" باشد، لاجرم بدنبال تفنگ و باروت هستید.

و البته این طرز تفکر مثل جن از بسم الله "لیبرالیسم" و "دموکراسی" وحشت دارد و فرار می کند. پاریس جای بقا و رشد این تفکر نیست. و این طرز تفکر الزامات دیگری هم دارد. بی اعتمادی مطلق به "دیگران"، مبارزه با هر آنکس که صد در صد با ما نیست، قهرمان پروری بر اساس قدرت بدنی، قدرت تحمل فشار، اجر و ارزش نهادن به صرف شکنجه شدن به هر دلیلی، و بعد سختی کشیدن، گرسنگی کشیدن، تحمل سرما و گرمای طاقت فرسا به هر دلیلی و حتی تولید سختی مصنوعی برای خود و اطرافیان، کم خوردن، کم خوابیدن، طلاق دادن همسر و جدا شدن از فرزند، قطع رابطه عاطفی با همه، تنفر از زندگی راحت و ... ما از شلاق زدن همدیگر در خوابگاه های دانشجویی شروع کردیم و به اینجا رسیدیم.

ما به عراق و یا به قول آقای رجوی به "جوار خاک میهن" رفتیم چون امکان عمیلات مرزی و ارسال تیم شهری و خمپاره زنی از پاریس نبود؛ رفتیم چون باقی راه های "سرنگونی قهر آمیز" را هم امتحان کرده بودیم. "سی خرداد شصت" را و "استراتژی جنگ شهری از طریق خطوط تلفن فرانسه" را و "خط هفت هفتم و زدن سر انگشتان رژیم" را و "خط پاسدارکشی حداکثر" را با خون هزاران بی گناه از همه طرفها آزموده بودیم و نتیجه نداده بود.

آقای بنی صدر آن روز گفت: "آقا به عراق نرو و در کنار دشمن منشین". شاید آن روز آقای بنی صدر باید می گفت "آقا این عقیده به سرنگونی مسلحانه را کمی پایین تر از آیه قرآن قرار بده، شاید راه حل های دیگر را هم ببینی".

مختصات سازمان مجاهدینی که به اروپا باز می گردد

عراق زمان صدام تنها دولتی است که از بدو تاسیس سازمان مجاهدین خلق ایران تا کنون از این گروه رسما پشتیبانی کرده است. این حکومت سال ها پیش سرنگون شد و سپس آمریکایی ها سازمان را خلع سلاح کردند.

امروز تنها راه پیش روی اعضای باقی مانده این سازمان که کمی بیش از سه هزار نفر هستند، رفتن به کشورهای غربی است. اما آینده "سازمان مجاهدین خلق ایران" مبهم است. مجاهدین خلق با چه هویتی؟ با چه پشتوانه ای؟ در چه وضعیت فیزیکی و روحی و بالاخره بدنبال چه؟ استراتژی سرنگونی مسلحانه قهر آمیز یا رد مبارزه مسلحانه؟ فاز سیاسی یا فاز نظامی؟ انقلاب های ایدئولوژیک چه می شوند؟ طلاق های جمعی ادامه می یابد یا تعطیل می شود؟ جامعه بی طبقه توحیدی و نظریه های دیگر کجا جا می گیرند؟ آرم خونین رنگ سازمان که توانسته همزمان تفنگ، داس، سندان و آیه قرآن را یکجا به نمایش بگذارد در کجا خواهد نشست؟ جواب خانواده ها را چه کسی خواهد داد؟

آیا می توان آرم سازمان مجاهدین خلق ایران را از"کمپ اشرف" آورد و بر پشت بام ساختمان مرکزی "کمپ اور سواواز" پاریس نصب کرد؟ یونیفورم ها چه می شود؟ کار شورای رهبری با آن تفاصیلی که در مورد انتخابشان گفته شده و اکنون پا به سن گذاشته اند و کار سرتیم هایی که تخصصشان فرماندهی تانک و نفربر یا تخریب بوده چه خواهد شد؟ آموزش دیده های امنیت و اطلاعات حکومت صدام به چه کاری گمارده خواهند شد؟ رابطین "هواداران" و "ایرانیان خارج از کشور" پس از بیست و اندی سال غیبت از حرکت سریع تکاملی در اروپا چگونه مواضع خود را تشریح خواهند کرد؟

اینها سوالاتی هستند که احتمالا با صدور یک پیام، پاسخ نخواهند گرفت. اینجا دیگر "اشرف" نیست و دروازه ای ندارد که قفل شود. با تیرکمان و فلاخن هم نمی شود مردم را دور نگه داشت. اینجا اروپاست و درب های اور توانایی قطع ارتباط مطلق "رزمنده مجاهد" با "جامعه فاسد و بورژوایی غرب" یا پدر، مادر، فرزند، همسر و... را نخواهند داشت.

روابط بین المللی سازمان هم دستخوش تغییر است. سازمان مجاهدینی که به اروپا بر می گردد دیگر "عنصر" مجاهد خلقی نیست که نفس تمامی اپوزیسیون از آتش سلاح او مشروعیت می گیرند. پس در این وضعیت برگ برنده مجاهدین کجاست؟

امکانات و محدویت های غرب در استفاده از "سازمان مجاهدین خلق" در صحنه بین المللی

سازمان مجاهدین مدعی است که غرب می تواند در مقابله با ایران روی آن حساب کند ولی واقعیت این است که با تعریف فعلی، اروپا علاقه ای به حضور مجاهدین خلق در خاکش ندارد. مجاهدین در حالت فعلی در محافل سیاسی غرب لشکری شکست خورده تلقی می شوند با سابقه ای اسفناک، بی خانمان، جان و مال باخته و در نتیجه ترسناک، غیر مترقبه و خطرناک و تا حدودی هم غیر قابل بازیافت.

امروز رودررویی غرب با ایران مشخصا بر سه محور استوار است. آمریکا ایران را متهم می کند که "ناقض حقوق بشر" است، از "تروریسم" حمایت می کند و به دنبال "بمب هسته ای" است. به بیان دیگر غرب از ایران می خواهد که از فعالیت سیاسی اجتماعی "فعالان متمایل به غرب" جلوگیری نکند، حضور اسرائیل را در منطقه به رسمیت بشناسد و غنی سازی اورانیوم را متوقف کند. ایران هم در مقابل می گوید که "دخالت در مسائل داخلی کشورها ممنوع!" حماس برگزیده مردم فلسطین و حزب الله برگزیده مردم لبنان است. غنی سازی اورانیوم هم جزو اختیارات قانونی امضا کنندگان پیمان منع گسترش سلاح هسته ای است.

حال ببینیم در این سه بحث، مجاهدین خلق چه نقشی می توانند ایفا کنند؟

در بحث حقوق بشر- با توجه به گزارشات مکرر مراکز آمریکایی مانند مرکز تحقیقاتی رند، دیدبان حقوق بشر و گزارشات متعدد اف بی آی و وزارت امور خارجه آمریکا، نه تنها نمی توان از سازمان مجاهدین در این بحث استفاده کرد، بلکه حتی باید از نزدیک شدن آنها به این بحث فعالانه جلوگیری کرد، چرا که این کار می تواند "کارت حقوق بشر" را از دست غرب خارج کند، و آن را مستقیما در دست حکومت ایران بگذارد. یاد آوری می کنم که سازمان مجاهدین خلق توسط روسیه یا چین به نقض حقوق بشر متهم و محکوم نشده اند. تمامی این منابع و شواهد و مدارکشان غربی و اکثرا آمریکایی هستند.

در بحث تروریسم - اینکه مجاهدین در سالهای اخیر ترور کرده اند یا نه و اینکه در لیست ممنوعه این کشور یا آن کشور باشند یا نباشند، سابقه این سازمان را پاک نمی کند و بنابراین سازمان مجاهدین خلق جایی برای عرض اندام در محکومیت "حمایت ایران از تروریسم" ندارد و فقط برگ برنده ای است در دست حکومت ایران و برعلیه "معیارهای دوگانه غرب".

در بحث اتمی - این تنها جایی است که در سال های اخیر امکان ایفای نقش سازمان البته بدون آرم و نام و تحت نام های تولید شده دیگر وجود داشته است. کنفرانس های مطبوعاتی گاه بگاه در واشنگتن و لندن و بروکسل و حضور تبلیغاتی در سالن های جنبی پارلمان ها در سالهای اخیر را به یاد داریم. ولی این نقش هم اکنون تا حدی کمرنگ شده و شاهدیم که در رویارویی های جدیدتر، مطالب و اطلاعات مستقیم به آژانس بین المللی انرژی اتمی تحویل می شود و بدین ترتیب اطلاعیه و کنفرانس مطبوعاتی هم غیر ضروری شده است.

ولی خارج از این سه بحث، بخصوص در سالهای اخیر یک نقش دیگر هم بوده که اساسا نه از طریق دولت ها که بیشتر از طریق لابی هایی برنامه ریزی شده است که خواستگاهشان الزاما خواستگاه دولت ای غربی نیست، و آن استفاده از مجاهدین خلق به عنوان خنثی کننده هر تلاشی است که بخواهد احتمال جنگ با ایران را کم و یا احتمال مذاکره با این حکومت را بیشتر کند.

استفاده از مجاهدین خلق بعنوان ابزاری برای ترویج کینه و شعله ور نگه داشتن خصومت

آقای احمدی نژاد وقتی صحبت از "نفی هولوکست" یا "بازبینی هولوکست" می کند، از سر بی اطلاعی تاریخی یا به قصد مطرح کردن بحثی تئوریک در دانشگاه ها نیست. این حرف پیام دارد. می خواهد مبادا روزی کسی بخواهد با اسرائیل سر میز مذاکره بنشیند.

با همین استدلال وقتی راس لهتینن (رئیس هیئت روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا) می گوید که برای مقابله با ایران مجاهدین خلق را از فهرست سازمان های تروریستی خارج کنیم تا بتوانیم مستقیما به آنها کمک مالی و پشتیبانی سیاسی برسانیم به این دلیل نیست که او نمی داند که مجاهدین خلق چه کسانی هستند و چه سابقه ای دارند؛ بلکه می خواهد به حاکمان ایران بگوید آنقدر از همه شما متنفرم که دشمنان شما را تشویق می کنم، حتی کسانی را که خودشان به کشتن هزاران تن از شما چه در مرزها و چه در خیابانهای شهرهایتان اذعان دارند و به آن افتخار هم می کنند.

همانطور که آقای احمدی نژاد دقت نمی کند که هولوکست صرفا به حکومت اسرائیل خلاصه نمی شود، خانم لهتینن هم توجه نمی کند که مشکل این گروه صرفا با حکومت ایران نیست و قربانیان ایرانی، عراقی، اروپایی و حتی خانواده ها و باقی ماندگان کشته شدگان آمریکایی را هم متاثر کرده است.

نگاه غالب ایرانیان به سازمان مجاهدین خلق

با توجه به سابقه سازمان مجاهدین خلق در متهم کردن سازمانها و شخصیت های مخالف خود در داخل و خارج از ایران و متهم بودن خود این سازمان به "جنگیدن در کنار صدام"، " نقض حقوق بشر" و "تروریسم کور" (اتهاماتی که سازمان مجاهدین خلق همه را رد می کند)، به نظر می رسد که بخش بزرگی از نسل جوان در داخل ایران نظر مثبتی نسبت به این سازمان نداشته باشند.

در خارج از کشور نیز به استناد رابطه دیگر نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی می توان برآورد کرد که بجز تعداد محدودی وابستگان قدیمی به شورای ملی مقاومت و مجاهدین خلق، بقیه نیروهای مخالف جمهوری اسلامی از راست ترین تا چپ ترین این طیف عملا نه تنها علاقه ای به نزدیکی به سازمان ندارند که در بسیاری از مواقع مخالفت صریح و روشن خود را با روش های مورد استفاده مجاهدین خلق ابراز کرده اند.

چاره چیست؟

به نظر می رسد که سازمان مجاهدین خلق اکنون بر سر دوراهی ای قرار گرفته که انتخاب هر راه، تبعات غیر قابل بازگشت خود را خواهد داشت. دوراهی بقا بر روند قبلی و خلق و خوی جهان سابق و یا تغییر جدی و کیفی به طرف واقعیات جدید و جهان امروز.

راه حل اول: اصرار بر روند گذشته

اگر سازمان بر انتخاب قبلی خود و روندی که تا کنون دنبال کرده است اصرار داشته باشد تبعات آن تقریبا روشن است و می توان بسیاری از حرکت های ماهها و حتی سالهای آینده را پیش بینی کرد. در چنین شقی حضور آقای رجوی در اروپا درست مثل زمانی که ایشان از ایران به پاریس آمدند الزامات خاص خودش را خواهد داشت. پیش بینی بنده این است که ما شاهد دو خط موازی شاخص که قبلا هم در حرکت سازمان در غرب دیده ایم خواهیم بود.

اول: حملات خشونت آمیزتر و گسترده تر به دفاتر و منافع و سفارتخانه های جمهوری اسلامی در کشورهای غربی (و احتمالا و در صورت لزوم منافع عراق، سوریه و لبنان). شیشه شکستن، پرتاب تخم مرغ به مقامات دولتی و دیپلمات ها در خیابانها در کنار بست نشستن های تبلیغاتی معمول و تظاهرات بیشتر با مدعوینی که در سالهای اخیر دیده ایم والبته همه اینها با انگیزه و خط "باز کردن جای از دست رفته در غرب" و بقول آقای رجوی "خارج کردن رقبا" از صحنه. این حرکتی است با شاخص های "حذفی" مجاهدین خلق سی سال قبل که امروز نه تنها الزاما به ضرر جمهوری اسلامی تمام نخواهد شد که با توجه به تجاربی که حکومت در این سالها بدست آورده است، احتمالا به نحوی موثر از آن بهره برداری می کند و با تمسک به آن دولت های اروپایی را تحت فشار می گذارد.

دوم: استفاده از رسانه های نوشتاری و گفتاری و فعال کردن دستگاه اطلاعاتی ای که در ماههای اخیر تا حدودی ساکت تر عمل کرده، برای تبلیغ علیه هر کس که بخواهد برعلیه مجاهدین و بخصوص رهبری آن سخن بگوید یا عمل کند. تفاوت این بار با گذشته البته "تعلیم دیدگی عنصر مجاهد خلق در دستگاه صدام" و خلق و خوی ناشی از گذراندن دورانی طولانی از زندگی قرارگاهی است که می تواند بر شدت عمل بیفزاید. البته در چنین سناریویی، حضور احتمالا خشن سازمان در میان جوامع ایرانیان خارج از کشور می تواند زنگ خطری جدی برای دستگاه های امنیتی کشورهای اروپایی باشد.

راه حل دوم: تغییرات بنیادی و به روز کردن سازمان

سازمان مجاهدین خلق در صورت ورود به اروپا از نقاط قوتی هم برخوردار خواهد بود که در گذشته نه تنها از آنها در مسیر همگامی با نیروهای اپوزیسیون بر علیه حکومت جمهوری اسلامی ایران استفاده نکرده، بلکه در موارد متعددی خواسته یا ناخواسته همین نقاط قوت را علیه همین اپوزیسیون بکار گرفته است. یکی از نقاط قوت مجاهدینی که از اردوگاه اشرف به اروپا می آیند، تعداد آنها و نقطه قوت دیگر انگیزه مبارزاتی آنهاست.

سازمان مجاهدین خلق (به عنوان یک سازمان و جمع و نه یک فرد یا یک رهبر) هنوز هم می تواند با خداحافظی جدی با گذشته و شروع فصلی نوین، اولین قدم ها را برای بازگرداندن اعتماد مردمی بردارد. عموم ایرانیان، چه در داخل کشور و چه در خارج، خواهان حذف نیروهای دیگر نیستند. آنها عموما اشتباهات را می بخشند و گناه یکی را بر گردن دیگری نمی اندازند. این مردم مسلما هر یک قدم مجاهدین (به عنوان نیرویی که جرئت پرداخت بهای جلب اعتماد مردم را دارد) را با چندین قدم پاسخ خواهند داد. البته تاکید می کنم که بحث بنده صرفا در مورد "سازمان مجاهدین خلق" است و نه افراد مشخص. در زاویه دیدم هم به هیچ وجه نه جنبه قانونی و قضایی را مطرح کرده ام (که جای خود را دارد و دادگاهها بدان رسیدگی می کنند) و نه جنبه های تاریخی را باز بینی کرده ام.

سازمان مجاهدین برای این پوسته شکنی که احتمالا تنها راه تضمین بقایش پس از عراق و در شرایط جدید غرب است، نیاز به تغییرات بنیادی سریع دارد و فقط آنگاه است که اساسا امکان بررسی قدم های بعدی، حرکت به سوی مردم و بده بستان با نیروهای مردمی دیگر را خواهد داشت. درچنین شرایطی می توان به تغییر دیدگاه نیروهای بین المللی و امکان همکاری غرب با این سازمان هم امیدوارتر بود. البته مجاهدین خلق برای این کار بسیار خطیر زمان زیادی ندارند.

در این طریق، مجاهدین خلق قبل از هر چیز باید به سیستم بسته و شدیدا کهنه رهبری مادام العمر و ریاست جمهوری ای که هجده سال پیش در "بهارستان" بغداد اعلام شده خاتمه دهند. من نه تنها این را به نفع اعضای مجاهد خلق که به یقین به نفع خود خانم و آقای رجوی هم می دانم. یقین دارم که بهترین کاری که آقا و خانم رجوی امروز می توانند برای ایران، سازمان مجاهدین و خودشان بکنند اعلام کناره گیری است.

مبرم ترین وظیفه کنونی مجاهدین خلقی که با آزادی از محدودیت های بیابانهای عراق به محیط باز اروپا می رسند از یک طرف جدا کردن اعتقادات شخصی از زندگی اجتماعیشان است (که ارتباط با خانواده، ازدواج، به روز شدن، آموزش اولیه زبان و جذب شدن در جامعه را هم شامل می شود) و از طرف دیگرجدا کردن خود و آینده سازمان از گذشته نه چندان درخشان گروه تحت رهبری آقای رجوی و همسرشان. این راه می تواند در کمترین فرصت زمانی با برگزاری انتخابات آزاد و با نظارت ناظرینی منتخب از میان طیف گروه های اپوزیسیون ایرانی در پاریس آغاز شود.

***
بی بی سی از انتشار نظرات متفاوت در مورد این موضوع استقبال می کند
http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2012/01/post-28.html

 

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد