_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین (قسمت بیست و نهم)

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، بیست و نهم مارس 2012

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Enghelab%2029.HTM

 

لینک به قسمتهای 1 الی 5 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 6 الی 10 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 11 الی 15 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 16 الی 20 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 21 الی 25 انقلاب ایدئولوژیک

 

کتاب

پیشواز سین آ

بحث تشکیلاتی – ایدئولوژیک

فصل اول

تعریف مجاهد خلق و شرایط عضویت در سازمان

1-هر سازمان و حزب و تشکیلات انقلابی با سه چیز مشخص می شود:

الف-ایدئولوژی راهنمای عمل که تعیین کنندۀ جهان بینی و سمتگیری تاریخی و طبقاتی آن است. (ریشه)

ب-تشکیلات و سازمان درونی کار که ظرف حیات و عامل برپایی آن است. (ساقه)

ج-خط مشی سیاسی و استراتژیک که تنظیم رابطۀ آن سازمان را با جامعه و قدرت حاکم بر آن مشخص می کند و سازمان به این وسیله هدفهای خود را گام به گام محقق می کند. (میوه)

2-رابطۀ عضویت = رابطۀ ارگانیک = رابطۀ اندام واره با همان گروه خون و یا نبض و سلسله اعصاب و واکنشها.

چو عضوی به درد آورد روزگار/// دگر عضوها را نماند قرار

3-در سلسله مراتب تشکیلاتی، عضویت کیفی ترین مرز است.

مجاهد خلق = عضو سازمان با 7 خصوصیت مشخص می شود که هر کدام از این 7 ویژگی را از دست بدهد عضویتش ساقط می شود:

1)قبول آگاهانه و مختارانۀ ایدئولوژی اسلام و تشیع انقلابی (ضد استثماری و ضد خمینی و آخوندهای ارتجاعی) با پایبندی به شعائر.

2)انقلاب پذیری (ضد ایدئولوژی جنسیت و فردیت) با پایبندی به بندهای انقلاب درونی مجاهدین بویژه هژمونی خواهران ذیصلاح مجاهد (شورای رهبری)

3)قبول آگاهانۀ استراتژی با پایبندی به ارتش آزادیبخش و سیاستهای انقلابی (ضدشیخ و شاه = ضد استبداد و وابستگی)

4)تشکیلات پذیری = انضباط آهنین = دستور پذیری تشکیلاتی = فرمانپذیری نظامی = قبول سانترالیزم (ضد لیبرالیزم و مسئولیت گریزی)

5)انتقاد پذیری = جهاد اکبر = مبارزۀ وقفه ناپذیر ایدئولوژیک درونی = عملیات جاری با تضمین جمعی

6)شهادت پذیری

7)حرفه ای بودن (تمام وقت)

4-عضویت با مجموعۀ آموزشهای تئوریک (علمی و فلسفی و تاریخی و سیاسی و اقتصادی) و همچنین با آموزشهای عملی (نظامی و عملیاتی) محرز و تصویب می شود. تا احراز شرایط لازم هر چند سال هم که طول بکشد نباید ابلاغ عضویت نمود. عضویت بایستی رسماً ابلاغ و با سوگند حضوری و مکتوب مسجل شود.

5-شرایط کاندیدای عضویت (K) همان شرایط عضویت و تلاش برای احراز آن است.

6-برادری که به ارتش آزادیبخش آمده است و شرایط کاندید عضویت را دارد، پس از دورۀ شش ماه پذیرش وارد یگان رزمی می شود کاندید دوم عضویت است. به شرط دارا بودن شرایط عبور از آزمایشهای نظری و آزمایشهای عملی 3 سال پس از ورود به ارتش آزادیبخش کاندید اول عضویت و پس از 5 سال عضو سازمان می شود.

7-در ارتش آزادیبخش یا عضو داریم/ یا کاندید عضویت

تذکر: تعداد کمی رزمندۀ مجاهد که به طور انفرادی به قرارگاههای مجاهدین پیوسته اند از روز اول در تقاضانامه و فرم پرسشی آنها مشخص بوده و به ضوابط قرارگاههای میزبان و همچنین به عملیات جاری با تضمین جمعی ملتزم هستند.

8-هوادار کسی است که ایدئولوژی و خط مشی سیاسی – استراتژیک را قبول دارد و مدافع آن است و در همین راستا کار و کمک می کند اما هنوز به طور حرفه ای تشکیلات پذیر و رزم آور نشده است.

H3 = هوادار در رابطه (مقداری کار و کمک می کند)

H2 = هوادار نیمه وقت (3 روز در هفته)

H1 = هوادار حرفه ای (تمام وقت) که لااقل سه سال کار بطور مستمر و حرفه ای (تمام وقت) در ارتباط با تشکلهای هوادار سازمان کار کرده است.

(((نگارنده: همانطور که ملاحظه نمودید، شرایط عضویت در مجاهدین 7 محور دارد که پیش از آن تنها شامل 5 محور می شد و رجوی ضمن تکمیل بندهای قبلی و تغییراتی در آن، دو محور دیگر را نیز به آن اضافه نمود. وی معتقد بود که شرط اساسی عضویت در سپاه پاسداران جمهوری اسلامی چیزی جز لمپنیزم!!! نیست، ولی در نقطه مقابل، شرایط عضویت در مجاهدین بر صداقت و فدا و فروتنی و... استوار است، بگذریم که گذر زمان نشان داد که رجوی در مسیر انحطاط خود بجز «لمپنیزم در گفتار و نوشتار» چیزی به همراه نیاورد و در این راه تلاش نمود هرچقدر می تواند نیروهایش را نیز به این دستگاه بیالاید و در «کردار» هم در این چندسال اخیر مشاهده می شود که رفتار نیروهای وفادارش با خانواده های بست نشسته در کنار اشرف جز لمپن بازیهای منزجر کننده نیست و سنگ پرانی و لات بازی علیه خواهران و مادران و... دیگر اسیران اشرف دقیقاً تأیید کنندۀ همین موضوع می باشد. البته در قلب اروپا نیز چنین ویژگیهایی در بین آنان گسترش یافته است و فحاشیهای بسیار رکیک زنان و مردان این فرقه خود گویای این حقیقت است و یک نمونۀ آن برخوردهای بشدت زشت و حیرت انگیز صدها نیروی گسیل شده توسط مریم به جلوی دادگاه ایوبونه می باشد که از هیچگونه فحش ناموسی به شاهدان فروگذار نکردند، و نگارنده که خود ربع قرن در این فرقه گذرانده را نیز از آن به حیرت انداخته بود...

به توهینی که یکی از خانمهای شورای رهبری اروپا نشین در برابر توضیحی که به او دادم به اینجانب کرده است نظری بیندازید تا بهتر معنای لمپنیزمی را که رجوی به مدارهای پیرامون خودش آموخته است فهم نمایید. این جملات توسط خانم «فاطمه.ر» برای من ارسال شده است و می توان حدس زد در مناسبات این فرقه چه می گذرد:

«برو گمشو مرتیکه کثافت بی شرف دزد ناموس...»

اما رکن اساسی شرایط عضویت در مجاهدین همانطور که دیده می شود در بالاترین نقطه، سرسپاری کامل به ولایت مطلقۀ مسعود رجوی است که خود را در محورهای مختلف نمودار می سازد:

v اعتقاد به شیعۀ 12 امامی که لازمۀ پذیرش رهبری مطلقۀ رجوی در غیاب امام دوازدهم است و بدون آن اساس ولایت او زیر سوآل می رود. و در همین راستا پایبندی به انقلاب ایدئولوژیک مریم که عصارۀ آن طلاق از همسر و ولایت مطلقۀ مسعود رجوی است.

v پذیرش استراتژی جنگ مسلحانه که خود دستاورد رهبری رجوی است.

v انتقادپذیری که نام دیگر عملیات جاری و غسل هفتگی می باشد و دو ابزار مهم سرکوب در دستان مسعود رجوی است.

v شهادت پذیری که فرد را مبدل به رباتی در دستان مسعود رجوی می سازد تا هروقت اراده نمود اعضا را به قتلگاه بفرستد همانگونه که در نقاط مختلف به اسم حرکتهای عاشوراگونه افراد را به کام مرگ فرستاده و جان خود را نجات داده است.

v حرفه ای بودن به معنای تمام وقت در خدمت رجوی بودن است.

v تشکل پذیری که به معنای پذیرش سلسله مراتب فرماندهی هرمی دستگاه رجوی می باشد.

همانطور که شرح داده شد تمام این محورها ستونهایی هستند برای اعمال هژمونی مطلقۀ مسعود رجوی بر افراد، و او هیچ شکافی را برای جاودانی ساختن حاکمیت بی بدیل خود باقی نگذاشته است)))

ادامه دارد....

 

انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین (قسمت بیست و هشتم)

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، بیست و دوم ژانویه 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Enghelab%2028.HTM

 

«غسل هفتگی»

هدیه بزرگ مسعود رجوی به مجاهدین

گل انقلاب مریم و تکمیل کنندۀ عملیات جاری

کتاب جدید البته مقدماتی داشت که زمینه های آنرا مسعود رجوی در میانۀ نشستهای موسوم به «طعمه» آماده ساخته بود. این کتاب حاوی دهها بند مختلف می شد که در واقع مجموعه ای از سختگیریها و اجبارات و تحمیلات تشکیلاتی و ایدئولوژیکی بود. با خواندن این کتاب می توان به عمق تفکرات شخص مسعود رجوی و جامعه ای که قرار بود بنیانگزار آن باشد پی برد، نمونه ای بی بدیل از برده داری مدرن. در ابتدای این کتاب شرایط عضویت در مجاهدین ذکر شده است با بندهایی که رجوی به آن اضافه نموده بود. برای فهم هرچه بیشتر این دستگاه جدید که توسط رجوی پایه ریزی شد، لازم است تمامی این کتاب در یک مبحث مجزا مورد بررسی قرار گیرد.

(در رابطه با بندهای این کتاب در ادامه نکاتی را خواهم گفت اما جهت اطلاع هموطنان این نکته را پیشاپیش شرح می دهم که اهمیت آن به حدی برای رجوی زیاد بود که چندماه پیش از سرنگونی صدام کلیه نسخه های موجود که در دست نیروها بود جمع آوری و به آتش کشیده شد. نگارنده خود یک نسخه از این کتاب را که طی چندین روز تلاش مستمر با آن امکانات اندک تایپ و چاپ و به صورت یک کتابچه درآورده بودم در اختیار داشتم که طی بازرسی شدید وسایل شخصی که بعداً راجع به آن خواهم نوشت توقیف و نسخه های مجازی آنرا نیز که در دیسکت داشتم تحویل گرفتند و اعتراضات من نیز به جایی نرسید و گفته شد دستور «خواهر رقیه» است که هرچه دیسکت و دستنوشته هست جمع آوری شود...

بعد از این جریان تا مدتها بعد از فرار از اشرف افسوس می خوردم که چرا یک نسخه از آنرا نتوانسته ام به همراه بیاورم. اما خوشبختانه بعد از یکسال موفق شدم نسخه ای از آنرا که یکی از دوستان طی فرار از اشرف با خود به بیرون آورده بود بیابم که به عنوان بخشی از مبحث انقلاب ایدئولوژیک، آنرا در اختیار هموطنان می گذارم)

پیش از رفتن به مباحث این کتاب، بایستی به نشستی که مسعود رجوی در هفته های پایانی «نشست طعمه» برگزار نمود اشاره کنم:

مسعود که بعد از حادثۀ تروریستی 11 سپتامبر اوضاع را دگرگون شده می دید، تلاش داشت هرچه زودتر سر و ته نشستهای سرکوب خود را به هم بیاورد و دستگاه جدیدی را سازمان دهد. برای همین ابتدا کلاسهایی را که ذکر کردم راه اندازی نمود که افراد سرگرم آن باشند و خودش فرصتی برای جمعبندی داشته باشد و آنگاه به موازات آن نیز کل دستگاه را وارد آموزش کلاسیک دیگری نمود که حول «ورزش» بود. برای اینکار ابتدا تعدادی از فرماندهان یگانها را برای آموزش به قرارگاه اشرف منتقل نموده بود تا نزد افسران عراقی متخصص ورزش دوره های فشرده ای را بگذرانند و بازگردند. پس از بازگشت این فرماندهان، کلیه افراد موظف شدند در کلاسهای بزرگی به صورت قرارگاهی شرکت نمایند. در این کلاس ها تقسیم کار شده بود و یکی از مربیان به صورت تئوریک در مورد تغذیه صحبت می کرد و یکی دو مربی دیگر بعد از شرح مختصری از تمرینات جدید، به صورت عملی تمامی افراد را به ورزش روزانه می بردند که حدود دو ساعت در روز بود. ورزشها فشرده و هر روز سناریوی خود را داشت بله لحاظ استقامتی و کششی و قدرتی... حضور در این کلاسها برای همه اجباری بود و البته اکثراً از آن استقبال می نمودند چون از نشستهای سرکوب خیلی ساده تر و بهتر بود.

در یکی از این روزها نشست دیگری توسط مسعود رجوی برگزار گردید که مسعود مثل همیشه بعد از مقدمه چینی و بحثهای سیاسی و بعد تشکیلاتی، وارد بحثهای ایدئولوژیک گردید. وی همانطور که در مباحث قبلی شرح داده بودم، هدف نهایی اش (از که از کشاندن بحثهای اجرائی و تشکیلاتی به مسائل جنسی)، این بود که دست به یک اقدام ریسک پذیر در سطح ارتش خود بزند که می دانست ممکن است تبعاتی در پی داشته باشد، اما عزم جزم کرده بود چنین ریسکی را بپذیرد تا بلکه شمشیر دو لبۀ سرکوب اش بتواند هرچه بیشتر نیروها را تحت کنترل داشته باشد و ریزش آنها جلوگیری نماید. تا آن روز تنها حربه ای که در دست داشت نشستهای روزانۀ «عملیات جاری» بود که شرح مفصل آنرا در مباحث پیشین داده بودم، اما این نشستها نیز به مرور تأثیرات خود را از دست داده بود کما اینکه بعد از چندسال از شروع آن، اوضاع به حدی خراب شده بود که رجوی را ناچار نمود دادگاههای استالینی خود را به اسم «نشست طعمه» برگزار نماید. لاجرم می بایستی آن حربه را با یک شمشیر دولبه تعویض نماید که از آن پس با هر رفت و برگشتی فرصت را از نیرو جهت تفکر نسبت به اوضاع منطقه ای و جهانی سلب نماید....

در این نشست، مسعود با ذکر آنچه در نشستهای مختلف چند ماهه گذشته بود، جمعبندی کرد که تمام مشکلات افراد نهایتاً به یک نقطه آغاز بازمی گشته است که همانا مسائل و مشکلات جنسی افراد بوده است! به این معنا که تمام سستی ها و اعتراضات و کمبودها و نق زدن ها و غر زدن ها... ریشه در افکار جنسی و عاطفی افراد داشته که چون گفته نمی شده و یا ماکزیمم به صورت دربسته به «برادر مسئول» نوشته می شده است کارآیی لازم را پیدا نمی کرده و به مرور عادی و روزمره می شده و در نتیجه عنصر مجاهد در این تناقضات مستمر و روزانه غرق می شده و این عدم یگانگی او با جمع و رهبری اش موجبات به هم خوردن روابط و مناسبات درونی و تشکیلاتی را فراهم می نموده است. در ادامه هم از این تناقضات ناگفتۀ جنسی، مجموعه تناقضات تشکیلاتی و ایدئولوژیک و سیاسی و استراتژیک بیرون می زده است و مجاهد خلق را مبدل به یک شیطان می نموده است که مدام با مسئولین خود جنگ و جدال پیدا می کرده است!

راه حل این معضل را نیز مسعود رجوی پیدا کرده بود که قصد داشت در این نشست به آن بپردازد. راه حلی که شخص مریم قجرعضدانلو از آن به عنوان هدیه ای از مسعود رجوی نام برد و همان لحظه خطاب به مجاهدین گفت که قدر این هدیۀ گرانبها را بدانید و از مسعود به خاطر چنین هدیۀ بزرگی تشکر کنید چرا که مسعود باز هم بهای انقلاب شما را از جیب خود پرداخته است و بدانید که این شما نیستید که بها می پردازید بلکه شخص مسعود است!

هدیۀ مسعود رجوی چیزی نبود جز برپایی «نشستهای غسل هفتگی»!.

مسعود اعلام کرد که همه مجاهدین موظفند از این پس هفته ای یکبار فکتهای مربوط به مسائل جنسی و عاطفی خود را نوشته و در جمع لایه های خود آنرا بخوانند! در این رابطه هم به طور مشخص برنامۀ نشستهای هفتگی را اعلام نمود که به این شرح ابلاغ گردید:

روزهای شنبه تا چهارشنبه: یک تا یک و نیم ساعت نشستهای «عملیات جاری». هر شخص باید حتماً در طول هفته حداقل یکبار سوژه شود و این مرز سرخ است. در این نشست بایستی هر فرد فکتهای خودش را بخواند و جمع نیز بایستی انتقادات خودش را به او بکند و برایش تکلیف بگذارند تا خود را اصلاح نماید.

روزهای پنجشنبه: به مدت یکساعت نشست «غسل هفتگی». هر شخص باید در این نشست فکتهای جنسی خود را در میان جمع بخواند و جمع نیز باید او را مورد بمباران قرار دهد تا افکار جنسی او در نطفه نابود شود و مجاهد خلق در میان تناقضات جنسی خود غرق نشود که بعد از مدتی تبدیل به شیطان رجیم شود!

روزهای جمعه: نشستهای «صفرصفر یگانی». در این نشست کلیه افراد یک ستاد یا مرکز حضور داشته باشند و فرصتی باشد که نفرات یگانهای مختلف به همدیگر انتقاد کنند. در این نشست افراد می توانند به فرماندهان خود نیز انتقاد کنند. نکتۀ تکمیلی اینکه مسعود مشخصاً تأکید داشت روی اینکه: خواهر به خواهر، خواهر به برادر، برادر به برادر انتقاد نمایند.... در این میان اگر دقت کنید چیزی به اسم انتقاد «برادر از خواهر» وجود ندارد!

(لازم به ذکر است که خود مسعود رجوی در سال 1372 و در نشستهای بند «ش» این اجازه را به همه افراد داده بود که به شورای رهبری خویش نیز انتقاد کنند کما اینکه در همان نشستها یکی از نفرات پایین سازمان به شورای رهبری خودش «گیتی گیوه چینیان» انتقاد داشت در مورد کلاسهای آموزش... که البته شخص خانم گیوه چینیان آنرا قبول نداشت ولی مسعود رجوی به صراحت او را مورد انتقاد قرار داد و گفت: «به هرحال این برادر از شما انتقاد دارد، حتماً مشکلی بوده است». لحن مسعود به گونه ای بود که خانم گیوه چینیان نتوانست مقاومت کند و انتقاد را پذیرفت و گفت مسئله را دنبال می کند. این اولین بار و آخرین بار بود که مسعود یک خواهر و «بخصوص شورای رهبری» را در یک جمع مورد انتقاد قرار می داد و از او می خواست که انتقاد یک «برادر» را بپذیرد... اینک بعد از 8 سال کلاً همه چیز دگرگون شده بود و برادر حق نداشت از خواهر انتقاد نماید! اینرا رجوی به صراحت نگفت ولی عین جملاتی که بکار برد همان بود که آوردم و در عمل هم البته همانطور که از خودم فکت آورده بودم، جرم بزرگ من انتقاد به خواهران بود!)

با اعلام اینکه از این پس همگی باید نشست «غسل هفتگی» داشته باشند، شور و هلهله سالن را فرا گرفت! البته شروع کننده نفرات مشخصی از شورای رهبری و سران مجاهدین بودند که بقیه هم از ترس آنچه گذشته بود کف زدن را آغاز کردند. به این ترتیب استارت نشست عجیب و غریب دیگری زده شد و مسعود هم از جنگهای ویتنام مثال زد که مبارزان ویتنامی حتا در زیر بمباران هم دست از انتقاد و انتقاد از خود بر نمی داشته اند! در زیر این کف زدنهای ظاهر، آنچه مشخص بود دلهرۀ افراد از انجام چنین نشستهایی بود. همۀ ما غرق در بهت و حیرت که چگونه می توان افکار جنسی خود را در یک جمع خواند و بعد هم افراد به سویت تهاجم کنند و فحاشی کنند؟ اما دستور مسعود رجوی را چگونه می شد بعد از آنهمه نشستهای سرکوب اجرا نکرد؟ طبیعی بود که در دلهای همۀ ما چیزی در حال چالش و تنش باشد و وجود ما را دلهره از چنین موقعیتی پر کرده باشد! در ادامه خواهم گفت که چگونه نشستهای غسل هفتگی استارت خورد و چه کسی این نشستها را در قرارگاههای مختلف استارت زد تا بقیه بتوانند آنرا به پیش ببرند.

اما در این نقطه تاریخ را دوسال به عقب می برم. درست دوسال پیش از آن زمانی که باز هم در همان قرارگاه باقرزاده حضور داشتیم. در آن زمان نشستهای «عملیات جاری» به شیوه ای که شرح داده بودم و بر اساس محورهای ذکر شده در مباحث پیشین به اجرا در می آمد. به این ترتیب که هر شخص در دفتر عملیات جاری خویش ابتدا «فکت» روزانۀ خود را می نوشت و «زبان نون» را بکار می برد و آنگاه «نقطه آغاز» آنرا شرح می داد و در پایان «نتیجه گیری» می نمود و برای خود «تعهد» می گذاشت... (در مورد این اصطلاحات پیشتر شرح داده بودم). اما در یک نشست عمومی مسعود رجوی، قرار بر این شد که افراد به جای بسنده کردن به «نقطه آغاز»، به موضوع دیگری هم اشاره نمایند و آن چیزی نبود جز «نقطه پایان»!. و اما نقطه پایان به چه معنا بود؟

از دید مسعود رجوی اکثر کارهای ناشایست که توسط اشخاص انجام می گیرد و از «فردیت» آنها ناشی می شود (عصبانی شدن، خودنمایی کردن، کم کاری، فرمان ناپذیری، حسادت، رقابت منفی و...) ریشه در جنسیت آن اشخاص دارد! به این شکل که فرد مشکلات و کمبودهای عاطفی و جنسی خود را در اشکال مختلف نمود بیرونی می دهد که شامل موارد ذکر شده می شود. یعنی برای نمونه اگر کسی جلوی مسئول خواهر خودش مظلوم نمایی می کند، قصد «محبت طلبی» از سوی او را دارد. و یا اگر کسی مدام به مسئول خواهر خود مراجعه می کند و خودش دنبال حل مسائل نمی رود، قصد «جذب» او را دارد و یا می خواهد «ارتزاق جیم» کند (ارتزاق جیم به معنای پاسخ دادن به احساس جنسی و تغذیه غریزۀ جنسی است)، و همچنین اگر کسی پرخاشگری می کند و یا حرکات لمپنی از خود بروز می دهد و یا شاخ و شانه می کشد، به نوعی «خودنمایی جلوی جنس مونث» است و به قصد «جذب جنس مخالف» انجام می دهد، و علاوه بر آن مثلا اگر کسی با مسئول برادر خود و یا همتای تشکیلاتی خود رقابت منفی دارد و می خواهد زیرآب آنها را بزند، به نوعی می خواهد خودش را جلوی جنس مونث بزرگ و قدرتمند نشان دهد تا وی را مجذوب خود نماید... (همۀ این رفتارهای ذکر شده طبعاً در مورد زنان به شکل دیگری نمایان می شد که از جمله می توان به حسادتهای زنانه، حسرت، عدم پذیرش مسئول خواهر، عدم نشان دادن اقتدار در برابر مردان یا نرمش داشتن در برابر آنها و از این قبیل فکتها).

با توجه به موضوعات ذکر شده، قرار بر این شد که به محورهای عملیات جاری، «نقطه پایان» نیز گنجانده شود و هر شخص با توجه به فکتهایی که در طول روز دارد، به این اشاره کند که فلان عمل را به چه نیتی انجام داده است! این نوع گزارش خوانی زیاد دوام پیدا نکرد و گویا با واکنش منفی افراد مواجه شد و یا اینکه با توجه به نوع تناقضاتی که خوانده می شد، عملاً خواهران مجاهد که مسئول چنین نشستهایی بودند با مسائلی مواجه می شدند که حول موضوعات جنسی بود و شرم و حیای زنان مجاهد محدودیتهایی را بدنبال داشت. به همین خاطر چنین محوری را از گزارشات عملیات جاری حذف نمودند.

اینک دوسال از آن جریان می گذشت و مسعود رجوی با اعلان تشکیل نشستهای غسل هفتگی، این دو پدیده را از هم تفکیک نموده بود که زنان و مردان مجزا از هم به این مسائل بپردازند و با هم ادغام نشوند. با این دو نشست تعطیل ناپذیر که رجوی بنیان گذاشته بود، عملاً دو بال انقلاب ایدئولوژیک مریم برای سرکوب شخصیت و سرکوب جنسی افراد تکمیل شده بود. از این پس مسعود با توجیهات به ظاهر منطقی و واقعی و حساب شده که به آن سس ایدئولوژیک نیز اضافه نموده بود می توانست هر نوع مخالفت و اعتراضی را در نطفه خفه نماید و آنرا به حساب مبارزه با نفس و مبارزه با فردیت و جنسیت در مسیر رسیدن به تقوای رهاییبخش بگذارد. وی معتقد بود که مجاهد خلق بایستی در این نشست که «غسل هفتگی» نامیده شد، تمامی احساسات و تناقضات جنسی و عاطفی خود را در جمع به معرض تماشا بگذارد تا آنها بتوانند این احساسات شیطانی را در نطفه بمباران کرده و اجازه ندهند این تناقضات که می تواند منجر به معضلات تشکیلاتی و استراتژیکی و سیاسی شود به مرور از وی یک شیطان رجیم بسازند که با سازمان مجاهدین و خواسته های خدایی رهبری آن به مخالفت برخاسته و به جبهۀ خمینی بپیوندند! و مورد لعن و نفرین خداوند در دنیا و آخرت باشند!

مسئولیت راه اندازی و توجیه و توضیح و استارت زدن این نوع نشستها در تمامی قرارگاهها بر دوش احمد واقف (مهدی برائی) گذاشته شده بود. چند روز بعد در قرارگاه هفتم نیز ابتدا به ما به عنوان فرماندهان قسمتهای مختلف گفته شد فوراً به نشست برادر احمد برویم! در این نشست کوچک احمد واقف به باز کردن این موضوع پرداخت و از محسنات آن سخن گفت و اینکه باید کمک کنیم این نشستها جاری شود و توضیحات مختصری نیز حول چگونگی برگزاری آن داد. پس از یک هفته مجدداً اعلام شد که برادر احمد (مهدی برائی) نشست غسل هفتگی برای فرماندهان دسته و یگان گذاشته که بایستی در آن شرکت کنیم!

محل نشست یکی از بنگالهای پیش ساخته در قرارگاه باقرزاده بود. همه ما (شامل فرماندهان دسته و یگان قرارگاه هفتم) به نوعی قلبمان می تپید که در این نشست قرار است چگونه فکت بخوانیم؟ یک میز در این بنگال گذاشته شده بود و پیرامون آن دو ردیف صندلی چیده شده بود. همگی پیرامون آن نشستیم و مهدی برائی (احمد واقف) مجدداً توضیحات مختصری راجع به ارزش و اهمیت این نشستها که هدیه ای! از جانب مسعود رجوی به رزمندگانش بود سخت گفت و نشست را آغاز نمود.

در مجموع چهار یا پنج نفر موفق به خواندن فکتهای جنسی خود شدند که در مجموع با اختلافات کمی مشابه همدیگر بودند. در این فکتها اساساً روی موضوعات زیر تمرکز بیشتری داشت:

--خودارضایی مستمر نفرات از شدت فشارهای جنسی و نداشتن رابطه با جنس مخالف

--میل درونی برای دیدن زنان هنرپیشه و یا گوینده در تلویزیونها و یا دیدن عکسهایی از این قبیل در تلویزیون و مجله

--تلاش برای داشتن ارتباط با زنان مجاهد به شکل مراجعات مستمر و بی دلیل به خواهران مسئول در مقر

--لذت بردن از دیدن زنان عرب در مأموریتهای شهری

--یادآوری خانواده و همسر و تلاش برای دیدن آنها اگر این نمونه ها در خود اشرف بودند

با خواندن این فکتها، نفرات دیگر با بلند کردن دست و اجازه گرفتن از احمد واقف شروع به حمله می کردند و شخص سوژه را با واژه هایی از قبیل «بی شرف، تو شرم نداری، مرتیکه، خجالت نمی کشی؟....» مورد سوآل قرار می دادند که چرا در درون مناسبات پاک!!! مجاهدین چنین کارهایی را انجام داده است؟ و یا چرا به رهبری خیانت کرده است و یا چرا براحتی در دستگاه جیم (جنسی) غرق شده بوده است؟

به این ترتیب اولین جلسات نشست غسل هفتگی توسط احمد واقف استارت زده شد و نفرات به سر کار خویش بازگشتند. اما این نشستها صرفاً جنبه آموزشی و تست داشت. احمد واقف روزانه از مقرهای مختلف نمونه هایی را جمع آوری و به نزد مسعود و مریم می برد و طبعاً در مقرهای زنان مجاهد نیز چنین نشستهایی توسط مهوش سپهری و تعدادی از زنان شورای رهبری برگزار و گزارش آن به مسعود و مریم داده می شد. مسعود و مریم هم با جمعبندی این نشستها، نکات تازه ای را مطرح می کردند تا بتوانند با شکلی مناسب تر نشستها را در سطح وسیع گسترش دهند. به همین خاطر مدتی طول کشید تا استارت این نشستها به شکل گسترده و منظم زده شود. یکی دو هفته بعد از این جریان، در هر مقر و ستادی نشستهای غسل هفتگی برگزار گردید که مسئولیت آن بر دوش برادران مسئول همان ستاد و رسته ها بود. (تقریبا در هر قرارگاه ده جلسه مختلف برای سطوح مختلف تشکیلاتی برگزار می شد که مختص روزهای پنجشنبه و جمعه بود. روزهای پنجشنبه مدارهای بالاتر و روزهای جمعه مدارهای پایین تشکیلات). با توجه به جمعبندی های مسعود رجوی، این نشستها همانند نشستهای طعمه برگزار نشد که در آن همه بلند شوند و فحاشی کنند. بلکه در اولین جلسات با اجازه مسئول نشست چند نفر بلند شده و دو سه جمله پرخاشگرانه به سوژه می گفتند و می نشستند. در نشستهای بعدی قرار بر این شد که سوژه ها فقط به خواندن فکت بسنده کنند و کسی هم به آنها حرفی نزند. علت این امر چیزی نبود جز اینکه مسعود رجوی به این نتیجه رسید که اگر توهین و فشار روی سوژه زیاد شود از آن پس دیگر سوژه فکتهای جدی خود را مطرح نخواهد کرد و در نهایت پنهانکاری آغاز می شود و کسی از خود فکت نخواهد نوشت. در این رابطه توضیح داده شد که صرف خواندن این فکتها در میان جمع بزرگترین شرمساری را برای اشخاص بدنبال دارد و دیگر نیازی به داد و بیداد کردن دیگران نخواهد بود، و مهم خواندن فکتها و یگانه شدن با جمع و پاک شدن از آلودگی است.

ادامه دارد....

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد