_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

کاخها برای چه کاری ساخته می شوند؟!

 

 

مهدی خوشحال

23.01.2012

http://iran-fanous.de/middle/536-Khoshhal-Khakhha-23.01.2012.htm

 

شب مهتابی و هوا گرم است. ستاره ها در آسمان می درخشند. پشت بام کاخی بزرگ و مجلل، خواجه ای لم داده و ستاره ها را نظاره می کند. دود سیگارش را به هوا می فرستد و حسرت می کشد. در حسرت آنچه در داخل کاخ می گذرد و زمزمه و شادیهای شبانه شان به گوش می رسد. در حسرت خواجه گی مادام العمرش و این که بر فرض محال اگر داخل کاخ هم می بود، فرقش، حسرت بیشتر است و بیشتر. خواجه، نگهبان بیرون کاخ و شبستان درونش است و جالب تر این که این همه بند و زنجیر و جهل و حقارت را، برای باز کردن زنجیرهای بسته بر دست و پا و رها کردن خلقی شمرده اند که آن مردمان، نه از این و نه از آن، خبری ندارند!

به راستی، کاخها را برای چه و که و برای چه کاری می سازند؟ در گذشته، کاخ سازی و کاخ نشینی امری مرسوم تر بود و هم اکنون معمولاً کاخها را به شکل و شمایل گذشته نمی سازند. در گذشته، فرمانروایان و سلاطین و پادشاهان، از دسترنج مردم کاخهایی برای خود می ساختند تا ضمن در امان ماندن از تهاجم دشمنان، مردم نیز از دیدن کاخهایی که معمولاً در زمین های مرتفع ساخته می شد، انگشت حیرت به دهان بگزند و به جلال و عظمت کاخ نشینان واقف شوند. همچنین، استحکام و ابهت کاخها، نشانی برای تاریخ و مردم آینده آن سرزمین باشد تا به یاد آورند که آنجا چه کسانی و در چه موقعیتی به سر می بردند. ولی آنچه تا کنون از ساخت و هیبت کاخها کمتر گفته شد، اندرون شان بود که برای خوشگذرانی و بزم و لهو و لعب کاخ نشینان و مهمانان ویژه شان استفاده می شد. صاحبان کاخهای بزرگ که جملگی مرد بودند، برای تزیین و طراوت و استفاده بهینه تر از کاخها، کلکسیونی از زنان حرم و مردان خواجه را برای شبستان گرم خود به کار می گرفتند. تا امروز نیز از کاخ و کاخ نشینی جدا از این که گفته و شنیده شد، استفاده نشد و هیچ کس از کاخ خود مثلاً برای کشف و خلق آثار و هضم و جذب ایدئولوژی و سیاست مداری و راهگشایی و فرماندهی صحنه جنگ وعملیات ترور و تجارت پول و غیره، استفاده نکرد.

  منظورم از آنچه آورده شد، به مطالب حیرت آوری بود که طی روزهای گذشته، خانم مریم سنجابی طی سلسله مقالاتی به نام کاخهای مسعود رجوی، در سایت های اینترنتی اعتراف و افشاء کرده است. همه آنچه که خانم سنجابی نوشته اند، قابل باور است. اما با شناختی که از مسعود رجوی با پنهان کاریهای پر سابقه اش وجود دارد، او این همه کاخ، آن هم در داخل خاک عراق را به منظورهایی نساخت که کاخ نشینان دیگر و یا صدام حسین ساخته است. معمولاً کاخهای مخفی را برای پیشبرد اهداف نظامی و چریکی به کار نمی برند، و اگر چه ساخت این همه کاخ برای کسی که عاقبتی شبیه صدام حسین را دارد، قابل تامل است و نشان از عقده های فروخورده صاحبان کاخهاست، با این وجود، اهمیت بهینه این کاخها نه در شکل و شمایل و آشپزخانه و سالن اجتماعات و باغچه و درختان سبز و تزیینات انحرافی و غیره نهفته است، بلکه اهمیت اصلی اش در چیزهایی است که در درون کاخها می گذشته است، مثل رقص رهایی زنان، خوش رقصی خواجگان، حفظ مدارک و اسناد و جواهرات و النهایه زجر و شکنجه معترضان که معمولاً اینها در  بسیاری از کاخهای ستم وجود داشته و تا زمانی که کاخ نشینان متواری نشده و کاخها فرو نریخته اند، مردم از پستو و زیرزمین این گونه کاخها بی خبرند. تجربه نشان از این دارد که صاحبان این کاخها، از زیباییهای بیرون و درون کاخ انگیزه نمی گیرند، بلکه تنها از تحقیر و اسارت و عریانی و خواجگی زنان و مردان کاخ است که انگیزه می گیرند و لذت می برند.

مواردی از این دست که خانم بتول سلطانی به آنها و از درون کاخهای ظلم اشاره کرده و متاسفانه هنوز تمامی داستان برملا نشده و تنها به گوشه ای از رقص رهایی زنان را اشاره کرده اند، یکی از دلایل بر پا شدن کاخهای ستم است که به دست رجالگان حقیر و با دلارهای خونین ساخته شده است. خانم سلطانی، با جسارت تمام از اسرار و وقایع درون کاخها گفته است که آن اسرار، بسا مهمتر و تکاندهنده تر از شکل و شمایل و ساخت پر هزینه کاخهایی است که خانم سنجابی نوشته اند.

با آرزوی این که کسان دیگری مانند خانمها مریم سنجابی و بتول سلطانی، بیایند و مابقی داستانی که از کاخها و  اندرون کاخهای جهل و تباهی رهبران کوتاه قامت، گذشته است را افشاء و اعتراف نمایند. النهایه و در مسیر زمان، همه کاخهای ستم به دست ستم دیدگان فرو می ریزند و آنچه که از آنها و برای عبرت روزگار باقی میماند، اسرار درونش است.

"پایان"

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نگاهی گذرا به مجموعه کاخهای رجوی در عراق (قسمت سوم)

 

 

مریم سنجابی، فریاد آزادی، نوزدهم ژانویه 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Kakh%20Rajavi3.HTM

لینک به قسمت اول
http://iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11443

لینک به قسمت دوم
http://iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11456

کاخ پارسیان (کاخ هزار و یک شب)

مجهزترین و بزرگترین محل اقامت رجوی کاخی بود نزدیک منطقۀ فلوجه در غرب بغداد و در همسایگی قرارگاه باقرزاده (پادگان طارق ارتش عراق). به این مجموعه کاخ «پارسیان» گفته می شد. این محل بعد از سقوط صدام توسط ارتش آمریکا تسخیر شد و فرماندهان نظامی آمریکا نام «کاخ هزار و یک شب» را بر آن نهادند.

ساخت این مجتمع بزرگ در دهۀ 70 خورشیدی، توسط صدها کارگر و دهها پیمانکار و مهندس عراقی انجام شد، و 6 سال کار تکمیل آن طول کشید. در هنگام ساخت این پروژه، به من ماموریت داده شد تا بعنوان ناظر حفاظتی بر روند کار مهندسان، پیمانکاران و کارگران عراقی نظارت داشته باشم. در چند روز اول حضورم در آنجا بدلیل وسعت کاخ و پیچیده بودن نقشه و تعدد اطاقها و راهروها و حیاطها، در پیچ و خم آنجا گم شده و برای برگشت به محل کار اولیه ام دچار مشکل و سردرگمی می شدم. اکثر کادرها و اعضای سازمان نیزاز ساخت این کاخ خبر نداشتند چرا که کار در یک فضای کاملا حفاظت شده و پوشیده انجام می شد.

نمایی از کاخ هزار و یک شب رجوی

کاخ پارسیان در وسط باغی بزرگ قرار گرفته بود. در محوطه آن استخر بزرگی که اطراف آن با مرمر سنگ فرش بود قرار داشت. حد فاصل میان کاخ تا استخر، آبنمایی بسیار زیبا که از دو طرف بوسیله باغچه های گل احاطه شده بود قرار داشت. لازم به ذکر است که این باغ نیز همزمان با احداث کاخ ساخته شده و فضایی خشک و بیابانی داشت، ولی در مدت زمانی بسیار کوتاه، با خرید و کاشت هزاران درخت (از قبیل درختان میوه، درختان تزئینی، انواع نخلها انواع گلها و چمنها)، بیابانی خشک را به باغی سرسبز تبدیل کردند، بطوریکه تمام محوطه غرق گل و گیاه و درخت شده بود. این محوطه حیاط مرکزی کاخ محسوب می شد. علاوه بر آن در سه طرف دیگر ساختمان کاخ نیز حیاطهای زیبا و سرسبز ایجاد شده بود، یعنی در چهار طرف ساختمان، حیاط سازی صورت گرفته بود که هر کدام وصف خود را می طلبد.

رسیدگی به فضای سبز کاخ برعهدۀ زنان شورای رهبری بود، بدین ترتیب که تعدادی از این زنان هر هفته از صبح تا ظهر بصورت نوبتی کارهای باغبانی و نظافت محوطه کاخ را انجام می دادند. دلیل اینکه این کار حتما باید توسط زنان شورای رهبری انجام می شد را «حفاظت از رهبری» بیان می کردند، اما واقعیت چیز دیگری بود، رجوی با این کار اولاً این زنان بیچاره را تحقیر می کرد تا بقول خودش مبادا فکر کنند کسی هستند و اطاعت پذیرتر شوند، ثانیاً نمی خواست از نیروهای رده پایین کسی زندگی شاهانه او را ببیند.

ساختمان اصلی کاخ پارسیان از چهار قسمت تشکیل شده بود:

قسمت اول: محل اقامت مسعود رجوی که در ضلع شمال غرب بنا قرار داشت و حدوداً 30 اتاق شامل اتاق های کار شخصی و خواب، سالنهای متعدد پذیرایی و جلسات خصوصی، کتابخانه و انواع سرویسهای بهداشتی و چندین راهرو و پاسیوی بزرگ بود. در انتهای راهروی اصلی، سالن هایی برای جلسات و تجمعات بزرگ و محل های پذیرایی و اماکن بهداشتی خاص مهمانان قرار داشت.

قسمت دوم: محل اقامت مریم رجوی که در ضلع شمال شرق بنا واقع شده بود و همانند ساختمان مسعود، شامل بیش از 25 اتاق های خواب، اتاق های کار بزرگ و سالن های جلسه و اتاق های کار خصوصی... بود. در قسمتی از این محل، یک استخر زمستانی مدرن و بزرگ احداث شده بود که اطراف آن را پر از گل های زیبا و درخت های آپارتمانی کرده بودند، یکی از اتاق های خواب و محل کار شخصی مریم مشرف به این قسمت بود.

قسمت سوم: بخش جنوبی ساختمان، که آن هم شامل بیش از 25 الی 30 اتاق، سالن و دفاتر کار بود که متعلق به قسمت دفتر مرکزی رجوی ها بود. در این قسمت آشپزخانه ها و چند انبار و محل های پذیرایی بسیار مجهز نیز قرار داشت.

قسمت چهارم: این قسمت که یک پناهگاه بتونی ضد بمب بسیار مجهز و بزرگ بود در زیر ساختمان کاخ قرار داشت. این پناهگاه از طریق یک تونل بزرگ به خارج محوطه کاخ راه داشت تا در صورت بروز هر گونه خطری، مسعود و مریم رجوی بتوانند از آن استفاده کنند و یا از کاخ بسلامت خارج شوند.

ساختمان کاخ بعد از اتمام کار با شیک ترین و گران قیمت ترین وسایل و مبلمان تزیین شده و فرشها و کفپوش های گران قیمت و انواع وسایل تزینینی و گلدان های آپارتمانی و... کاخ را در ردیف کاخهای سلطنتی قرار داده بود. کل ساختمان به انواع سیم کشی های برق اصلی، برق اضطراری، تلفن، اینترنت، شبکه محلی کامپیوتر، تلویزیونهای ماهواره ای، سیستم آژیر اضطراری، سیستم حفاظتی، وسایل سرمایش و گرمایش، تهویه و... مجهز شده بود. در کنار این کاخ عظیم، در قسمت شمال شرقی یک ساختمان ویلایی با یک هال و7 الی 8 اتاق بسیار زیبا و مجلل ساخته شده بود که بطور معمول استفاده خاصی نداشت.

در کنار این کاخ، یک مجموعه ساختمانی شامل یک سالن بزرگ 700 نفره آمفی تئاتر به نام سالن احمدی، یک سالن غداخوری 700 نفره مشرف به باغ میوه، یک ساختمان اداری با یک سالن بزرگ و یک آشپزخانۀ بسیار مجهز ساخته شده بود. صندلی هایی که در سالن آمفی تئاتر احمدی استفاده شده بود همه از بهترین صندلی های چرخدار بود و سن سالن به سبک سازمان ملل با سنگ های مرمر سبز تزئین شده بود. و مجموعه سالن و رستوران آن با گرانقیمت ترین وسائل تجهیز شده بود... در اطراف ساختمان اصلی کاخ چندین ساختمان اداری و مسکونی نیز با استفاده های مختلف نیز بنا شده بود که جای شرح جداگانه ای دارد...

خیابان های اصلی کاخ نیز پوشیده از آسفالت درجه یک با بلوارها و باغچه هایی با گل های رنگین بود. کاخ و مجموعه های ساختمانی داخل آن با دیوارهای بلند 4 متری احاطه شده و با درب های بزرگ آهنی از محوطه قرارگاه پارسیان جدا می شد.

قرارگاه باقرزاده

رجوی همچنین دستور داده بود تا یک خانۀ موقت بزرگ نیز در قرارگاه «باقرزاده» که چسبیده به مقر کاخهای پارسیان بود برایش بسازند. این خانه نیز برای زمانهایی استفاده می شد که رجوی در قرارگاه باقرزاده نشست برگزار می کرد که می توان به سلسله نشستهای سرکوب که به نام «نشست طعمه» معروف شد اشاره کرد. گهگاه مریم نیز در این خانه نشستهای خیلی کوچکی برای فرماندهان برگزار می نمود.

باید اشاره کنم که در کنار هر یک از این خانه های مجهز، یک پناهگاه نیز با هزینه های هنگفت ساخته می شد تا در صورت بروز هر حمله ای، رجوی بطور موقت در آن پناه بگیرد. این نوع پناهگاهها با تجهیزات نظامی خاصی ساخته می شدند که مخصوص فرماندهان رده بالای نظامی در شرایط جنگی بود.

علاوه بر این مکانها، مقرهای متعددی برای رجوی در سایر قرارگاههای سازمان ساخته شده بود که اگر بطور اتفاقی گذرش به آن قرارگاهها افتاد، مکانی شیک و مجهز داشته باشد. در واقع رجوی کاخها و خانه های متعدد و متنوعی در مناطق مختلف عراق برای خود ساخته بود. خانه هایی که شاید در سال به ندرت یکی دو روز از آن استفاده می شد، و در کنار این همه ساختمان و کاخ های شیک، بطور متوسط بالغ بر 200 نفر به عنوان کادر حفاظت و انتظامات و دفاتر شخصی رجوی با وی بودند... و دهها ماشین شیک و ضدگلوله نیز در اختیار وی بود.

وصف هزینه های درباری و افسارگسیختۀ آشپزخانه های شخصی و پذیرایی های وی در این مقاله نمی گنجد. و این در حالی بود که نیروهایش گاه تا هفته ها و ماهها در سرما و گرمای بیابانهای عراق بسر می بردند و از داشتن آب و غذا و آسایشگاه مناسب محروم می شدند و در آن مکانها از شرایط بهداشتی خوبی هم برخوردار نبوده و توالتها و حمامهای آنها از گونی و برزنت ساخته می شد و در مواقع توفانی اساساً غیرقابل استفاده بود. البته زمانی هم که در قرارگاهها مستقر بودند ناچار می شدند به صورت فشرده روی تختهای دو طبقه استراحت کنند و گاه برای داشتن یک هواکش و یا یک دستگاه گرمایشی-سرمایشی و یا یک آبگرمکن سالم مجبور می شدند ماهها گزارش و درخواست بنویسند.

اینها عین حقیقتی است که اعضای سازمان همه بر آن شهادت خواهند داد. مشکل آسایشگاه، مشکل مجموعه بهداشتی و یا بند رخت نیروها اکثر اوقات روی میز مسئولین بود و گفته می شد بودجه برای این مشکلات نداریم چه رسد به دیگر امکانات استقراری و رفاهی. جالب اینجا بود که مدام گفته می شد سازمان بودجه از کجا بیاورد؟!!!. البته با همین وضع و در همان شرایط باز هم بایستی در نشستهای مختلف از خود انتقاد می کردند که چرا کار خود را به خوبی انجام نداده و یا در این شرایط غرولند کرده اند و از کمبود امکانات نالیده اند، واعجبا!!!

به این ترتیب، کسی که برای سالیان طولانی با شعار مردم فریب «پیش به سوی جامعۀ بی طبقۀ توحیدی» و با ادعای «ضداستثماری» بودن خویش شعارهای ضد تبعیض طبقاتی و ضد بورژوازی سر می داد و ادعای رهبری عقیدتی داشت و خود را جانشین امام زمان محسوب و ارتش خود را منسوب به وی می نمود و شعار برابری سر می داد، به این شکل غیرقابل باور در هرکجا می رسید در چشم و هم چشمی با صدام حسین و در حسرت اینکه چرا او به مقام سلطنت و ولایت نرسیده است، برای خود بهترین خانه ها و گردشگاهها را انتخاب می نمود و خواب ایران «آزاد و دمکراتیک» فردا را می دید!

باید به این نکته نیز اشاره کرد که تمامی کاخها و مقرهای رجوی (حتی مواردی که موقتی بودند) سالی دوبار تعویض مبلمان و دکوراسیون می شدند. به ویژه بعد از بازگشت مریم رجوی از فرانسه در 1375، وی به شدت تجملی تر از قبل شده و به صورت بیمارگونه ای به دنبال تجملات بود. در ابتدا رجوی ها مشتری فروشگاه هایی بودند که برای کاخهای صدام تولید می کردند، اما بعد از بازگشت مریم از فرانسه، دیگر همه چیز می بایست با مارک غربی باشد و به ناچار از اروپا وارد عراق می کردند که البته شامل مواد غذایی هم می شد که هفته ای دوبار با کامیون یخچالدار از اردن برای مصرف رجوی ها خریداری می گشت.

شگفت اینجاست که مسعود رجوی بارها در نشستهای مختلف عمومی صحبت از این می کرد که وقتی ارتش او تهران را فتح کرد برایش یک اتاق در «بنیاد علوی» در نظر بگیرند تا وی در همانجا زندگی نماید! آری، همان شخصیتی که اینگونه با مظلوم نمایی می خواست خود را جلوی دیگران انسانی «قانع به حداقل» بنمایاند، در یک سرزمین دیگر و در حالی که هنوز به هیچ قدرتی دست نیافته بود، پشت سر هم با هزینه های نجومی برای خود کاخ و تفریحگاه برپا می کرد... آیا چنین شخصیتی اگر در کشوری چون ایران به قدرت می رسید، می توانست به یک اتاق در یک ساختمان قدیمی بسنده نماید؟

شیوۀ زندگی رجوی در عراق، این حقیقت را نشان می داد که خودش بیش از همه بر صحت گفتار و اندیشه هایش ناباور بوده که اینگونه کاخ ها و ساختمان های مستحکم و متعدد برای خود برپا می نمود و گویی می دانست که هرگز از عراق بیرون نخواهد رفت و تحلیل های دروغین و ریاکارانه اش فقط برای فریب نیروهایش است.

مریم سنجابی

18 ژانویه 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گذرا به مجموعه کاخهای رجوی در عراق (قسمت دوم)

 

 

مریم سنجابی، فریاد آزادی، شانزدهم ژانویه 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Kakh%20Rajavi2.HTM

لینک به قسمت اول
http://iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11443

خانه ها و کاخهای رجوی در بغداد

رجوی در شهر بغداد نیز تعداد زیادی خانه و ویلا و تفریحگاه داشت، برخی از این خانه ها مخفی و خارج از مقرهای سازمان واقع شده و اعضای سازمان از وجود آنها بی اطلاع بودند و برخی نیز در مقرهای سازمان بودند که بعنوان محل اقامت شخصی و یا دفتر کار مورد استفادۀ مسعود رجوی قرار می گرفتند. تعدادی از خانه ها و ویلاهای شخصی رجوی در بغداد را می توان به ترتیب زیر نام برد:

1-تفریحگاه «رامسر» در منطقۀ حبانیه: در کنار دریاچه حبانیه چند ویلای تفریحی مجلل بود که جزء محل های مخفی رجوی محسوب می شد و تعداد بسیار کمی از کادرها از وجود این ویلاها اطلاع داشتند. مریم و مسعود رجوی هر از چندگاهی برای تفریح و استراحت به آنجا می رفتند. آنها حتی تمام کادر حفاظت و دفتر خود را به همراه نمی بردند و با تعداد بسیار کمی که محرم اسرار بودند به این تفریحگاه می رفتند.

2-مقر امن در منطقۀ مسبح بغداد: این ویلای دو طبقه که کاملاً مبله و در کنار 2 خانۀ امن مخابرات عراق قرار داشت، برای ملاقاتهای رجوی با مقامات این سازمان امنیتی استفاده می شد که توسط مخابرات عراق به وی اهدا شده بود. بعضاً رجوی قبل از رفتن به ملاقات با مقامات بالای عراقی، ابتدا در این ویلا توقف کوتاهی می کرد و سپس رابط مخابرات عراق او را از این محل به همراه اسکورت برای ملاقات می برد.

3-مقر بابایی در منطقۀ ابونواس: این مجموعه آپارتمانی که در منطقۀ زیبایی مشرف بر رودخانۀ دجله قرار داشت نیز اهدایی مخابرات عراق بود که برای ملاقاتهای رجوی با مقامات مخابرات عراق و یا استقرار برای چند روز استفاده می شد.

4-مقر انزلی در منطقۀ اعراس هندیه: این مجمع نیز اهدایی مخابرات عراق به مسعود رجوی بود که در همسایگی خانه های امن قرار داشت و برای ملاقات با مقامات امنیتی عراق از آن استفاده می شد.

5-مقر اندلس: در شهر بغداد در نزدیکی میدان آندلس دو خیابان بزرگ شامل چندین هتل و تعداد زیادی خانه های بزرگ و کوچک در تصرف سازمان بود که از جمله می توان به سعادتی، سیفی، جلالزاده، طباطبایی، بکایی، ضابطی، داداش زاده، تالار بهارستان، ملک مرزبان و اکبرزادگان و... اشاره نمود (به جز در منطقۀ آندلس، سازمان در نقاط دیگری هم پایگاههایی داشت که از جمله می توان به پایگاه رضایی و سعید محسن اشاره نمود که دومی گاه و بیگاه مورد استفاده رجوی قرار می گرفت. اما در این مقاله هدف شرح مجموعه کاخهای رجوی است که با هزینه های هنگفت ساخته شده بود). مدتی پس از پایان جنگ کویت، در ابتدا و انتهای این دو خیابان دیوارهای بلند 4 متری کشیده شد و درب های آهنی بزرگی در پیرامون آن نصب گردید. تعدادی از خانه ها متعلق به شهروندان عراقی بود که به مرور بخاطر شرایط دشوار محل و محدودیتهای حفاظتی و امنیتی که برایشان ایجاد می شد، به ناچار خانه شان را به سازمان فروختند و از آن محل رفتند و به این ترتیب پس از چندین سال، این محل به شکل یک دژ محکم در وسط شهر بغداد در اختیار رجوی قرار گرفت (دقیقاً همین عمل را مریم رجوی در پاریس و در منطقۀ اورسوراواز انجام داده و در حال گسترش آن است و بعید نیست در آیندۀ نزدیک یک دژ بزرگ و خطرناک در اروپا داشته باشند که الان هم محلی برای قطع کردن ارتباط اعضای فرقه با جهان خارج شده است). از مجموعه خانه های موجود در این محل می توان به کاخهای زیر اشاره نمود:

الف-مقر سیفی: این ساختمان محل استقرار رجوی در بغداد در سال 65 بود (که در کنار «مقر سعادتی» اولین مقر رجوی در بغداد، قرار داشت و نشستهای اولیۀ شورا و ملاقاتهای وی با مقامات عراقی در این ساختمان برگزار می شد که طبقه همکف و زیر زمین آن خاص ملاقاتها و مهمانیها بود). خانه های اطراف سیفی از سکنه تخلیه شده بودند و خیابان از هر دو طرف بسته و هر رفت و آمد پیاده و سواره در این خیابان ممنوع شده بود و همواره نگهبانهای مخابرات عراقی و حفاظت خود وی در این خیابان پست و گشت می دادند. زیر زمین سیفی جهت استفاده به عنوان سنگر تقویت شده بود.

ب-مقر بکایی: در خیابان دوم مقر آندلس، ساختمان زیبایی همسان با یک کاخ زیبا بازسازی شده بود که مخصوص ملاقاتهای رجوی و برای پذیرائی ها بود و نشستهای قدیم شورا نیز در این محل برگزار می شد.

(بعدها با تخریب چند ساختمان به نام سنجری، محل دیگری به نام «تالار بهارستان» جهت نشستهای شورا ساخته شد که مسعود رجوی برای برگزاری نشستهای خود از آن استفاده می کرد. در سال 1374 همین تالار برای نشستهای موسوم به «حوض» استفاده شد که در آن تمام نیروهای خود را تهدید نمود که از این پس هیچکس به خارج فرستاده نخواهد شد و هرکس خواهان جداشدن از سازمان باشد، بایستی دو سال را در زندان خروجی بماند تا اطلاعاتش پاک شود و بعد تحویل استخبارات عراق خواهد شد که در آنجا به جرم ورود غیرقانونی به عراق محاکمه و 8 سال در زندان ابوغریب زندانی و بعد به عنوان اسیرجنگی با رژیم ایران تبادل خواهد شد. وی در همین مقر بود که از مشت آهنین سخن گفت و اینکه از این پس با کمک استخبارات عراق به مخالفان خود با «مشت آهنین» پاسخ می دهد).

ج-ساختمان B: نهایتا مقر اصلی رجوی در یک ساختمان 4 طبقه بزرگ و شیک بنام «ساختمان B» در کوچه ای در خیابان دوم قرار گرفت که دقیقا آنرا در پشت یک ساختمانی دیگر بنام «ساختمان A» انتخاب کرده بودند. ساختمان A (که 5 طبقه و حدود 100 اتاق را شامل می شد) در تمام طول سال جهت حفاظت از رجوی خالی نگه داشته می شد و تنها چند ماه از سال آن هم تعداد محدودی از مسئولین و نیروهای خارج کشور که به عراق می آمدند را در این ساختمان اسکان می دادند.

نکته ای پیرامون هتل نوفوتیل بغداد: روبروی مجموعه ساختمانهای آندلس که یک دژ عظیم به حساب می آمد، هتل نوفوتیل بغداد قرار داشت و بدلیل مشرف بودن به خیابانی که خانۀ مسعود در آنجا قرار داشت، نوعی نگرانی حفاظتی ایجاد کرده بود. به همین دلیل سازمان دو طبقه از این هتل گران قیمت را با صرف هزینه ای نجومی بصورت دائم اجاره کرده و آنرا بصورت خالی نگهداری می کرد تا حفاظت رجوی کاملاً تامین و تضمین گردد (این در حالی بود که رجوی فقط سه الی چهار ماه از سال را در بغداد می گذراند).

در زمان هایی که در بغداد و در یگان انتظامات بودم حدود 100 نفر علاوه بر انبوه نیروهای عراقی بطور شبانه روزی کارشان حفاظت از مقرهای رجوی در بغداد بود.

قرارگاه اشرف

در قرارگاه اشرف، مکانهای متعددی برای رجوی ساخته شده بود که از جمله می توان به نقاط زیر اشاره نمود:

1-خانه های موقت سالن اجتماعات اشرف: درست چسبیده به سالن اجتماعات قرارگاه اشرف دو خانۀ موقت برای رجوی ساخته شده بود. اولین خانه که شامل چند اطاق برای پذیرایی و استراحت بود در ضلع جنوبی سالن قرار داشت، خانه دیگر در ضلع جنوب غربی قرار داشت که دارای یک حیاط متوسط دارای باغچه های گلکاری شده و اطاقهای خواب و پذیرایی و یک مجموعۀ بهداشتی بود. این خانه بدلیل برخی تغییرات در سالن اجتماعات و جابجا شدن جایگاه سخنرانی مسعود ساخته شد. این خانه ها تنها زمانهایی مورد استفاده قرار می گرفت که مسعود رجوی نشستهای جمعی در سالن اجتماعات برگزار می کرد و در هنگام آنتراکت به آنجا رفته و مورد پذیرایی قرار می گرفت.

2-خانۀ ثابت ستاد فرماندهی: اینجا یک مقر کاملاً مجلل و بزرگ در حد فاصل دو خیابان 400 و 600 و در امتداد زمین صبحگاه اصلی اشرف، شامل ساختمان های متعدد و پناهگاههای بزرگ زیر زمینی با فضایی بسیار بزرگ بود... البته هیچگاه به نیروهای بدنۀ سازمان گفته نمی شد که اینجا خانه مسعود است و به مرور نفرات به همدیگر اطلاع دادند و این امر برای همگان روشن شد. عکس زیر محدودۀ حافظتی این خانه را از زاویۀ بالا نشان می دهد. فلش آبی رنگ پناهگاه زیرزمینی و فلش سبزرنگ سالن کوچک ستاد با گنجایش حدود 500 نفر را نشان می دهند. در بخش شمال غربی این مجموعه، سالن تیر مخصوصی قرار داشت که رجوی برای تمرینات تیراندازی از آن استفاده می کرد.

در مورد اهمیت پناهگاه ضدبمب این مقر برای مسعود رجوی، آقای محمدحسین سبحانی (از مسئولین بخش حفاظت رجوی) در کتاب «روزهای تاریک بغداد» به تقصیل نوشته و توضیح داده است که چگونه شخص مسعود رجوی تأکید خاصی بر مخفی بودن پروژه داشته است تا نیروهایش نفهمند که رهبر سازمان برای حفظ جان خود و همسرش پناهگاه ضد بمب می سازد.

3-کاخ و پناهگاه ضدبمب خیابان 100: در بخش غربی تصفیه خانۀ آب اشرف و تقاطع خیابانهای 100 و 400 برای مسعود و مریم رجوی خانه ای بسیار مجهز و لوکس که در واقع یک پناهگاه ضد بمب بود، به شکل کاملاً محرمانه با کد «سیمرغ» توسط مهندسین و پیمانکاران عراقی ساخته شد. اعضای سازمان از وجود این پناهگاه کاملا بی اطلاع بودند چرا که در هنگام ساخت آن، برای درز نکردن اطلاعات گفته می شد اینجا یک منبع زیرزمینی برای ذخیره آب آشامیدنی تأسیس می شود!.

مقر جدید که با میلیونها دلار هزینه برپا شد و «سیمرغ» نام گرفت، شامل یک محوطه بسیار بزرگ با فضای سبز زیبایی در اطراف آن و نیز یک ساختمان مرکزی شامل ده ها اتاق و سالن های کوچک و بزرگ با نقشه ای پیچیده بود. ساخت این مجموعه نزدیک به سه سال به طول انجامید، این مقر جدید نیز با گرانترین وشیک ترین وسایل ساختمانی و وسایل کار تجهیز شده بود و مبلمان آن بطور سفارشی از اروپا خریداری و وارد عراق شده بود. آنگونه که گفته می شد، این پناهگاه عظیم، با الگوبرداری از پناهگاه ضدبمب اتمی صدام حسین، برای شرایط بسیار اضطراری ساخته شده بود. رجوی طی مدت طولانی اختفای چندین سالۀ خود در این مقر زندگی می کرد.

محمدحسین سبحانی در کتاب خود اشارۀ کوچکی به این پناهگاه بسیار بزرگ که با هزینه های چندین میلیون دلاری ساخته شد، دارد:

(((سازمان در نهایت توانست منطقۀ مناسبی را در داخل قرارگاه اشرف شناسایی و پناهگاه ضدبمب را برای رجوی در آن منطقه بسازد. این پناهگاه در تقاطع خیابانهای 100 و 400 قرارگاه اشرف و روبروی تصفیه خانۀ آب قرارگاه ساخته شد.)))

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نگاهی گذرا به مجموعه کاخهای رجوی در عراق (قسمت اول)

 

 

مریم سنجابی، فریاد آزادی، سیزدهم ژانویه 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Kakh%20Rajavi1.HTM

 

سینه تاریخ پر است از بیداد پادشاهانی که کاخهای ستم خویش را بر اجساد مردم بیچاره، ضعیف و درمانده بنا می کردند، گویی جلال و جبروت پادشاهی شان در عظمت کاخهایشان نهفته بود، و وسعت نظر و صحت اندیشه و پاکی اعمالشان، در وسعت و زیبایی و تعداد کاخهایشان متبلور می گشت. کاخهای کوچک، بزرگ، سرخ، سبز، سفید، تابستانی، زمستانی، ییلاقی، ساحلی و... همه، چیزی نبودند جز دیوارهای ساتر میگساریها و عیاشیها و خوشگذرانی های صاحبانشان، جز دیوارهای فاصل و حائل بین مردمی فقیر و خسته و فرسوده و زخمی و مجروح، با ظالمانی تن پرور و خوشگذران و سودجو و خونریز و... وجه مشترک همه از فراعنه مصر گرفته تا پادشاهان ریز و درشت ایران تا امپراطوران روم تا خلفاء و امراء بی دین بلاد اسلامی، در کاخ نشینی و زندگی درباری و تجملاتیشان خلاصه می شود. آنها از مردم خویش بردگانی می ساختند که باید کار می کردند و جان می دادند تا ولی نعمتانشان تمام ایام را در آرامش، آسایش و رفاه بگذرانند و در زرق و برق خیره کننده کاخهایشان غرق شوند.
آنچه امروز مرا به تعجب واداشته و وادارم کرده تا دست به قلم ببرم، هیچیک از این پادشاهان و امپراطوران و فراعنه وامراء کاخ نشین نیستند بلکه شخصیتی متوهّم و دیوانۀ قدرت است که در تقلیدی جنون آمیز از آن کاخ نشینان، کاخهای بسیاری برای خود بنا نموده است و با دروغ و فریب، هزاران انسان بیگناه را به بردگی گرفته و هزاران نفر را قربانی کرده است. این مقاله را برای ثبت در سینۀ تاریخ می نویسم و برای اینکه اگر کسی هنوز بر این باور است که در سازمان مجاهدین رهبری انقلابی، صادق، فداکار، ضد تبعیض و استثمار وجود دارد، بداند که این خیالی خالی و توهمی پوچ بیش نیست، چرا که یک رهبر انقلابی که اتفاقأ دم از صدق و فدا نیز می زند باید همانند مردمی که سنگش را به سینه می زند زندگی کند و با نیروها و هوادارانش صادق باشد، اما دریغ! دریغ از صداقت و فدا و یکرنگی!
شاید کمتر کسی باشد که نام مسعود رجوی و فرقه اش را نشنیده باشد، اما شک ندارم که کمتر کسی هست که از ماهیّت واقعی و پنهان او و اینکه در درون فرقه اش چه می گذرد، با خبر باشد.
رجوی اگر چه به ظاهر فرعون و امپراطور و پادشاه و امیر نبوده و نیست، اما همانند آنان زندگی می کند، خدمه و نوکر و کنیز و سلطان بانو و... دارد، شکنجه گر و زندان و زندانبان دارد، هیچ مخالفتی را علیه خود برنمی تابد و دست به قتل و تهدید مخالفان خود می زند و یا شخصیتشان را تخریب می کند. او همانند پادشاهان ظالم و قلدر نیز به عیش و نوش و قدرت خود می اندیشید و در خانه ها و کاخهای گرانقیمت روزگار می گذراند. و فکر می کرد این حق اوست و بقیۀ اعضای سازمان نبایستی در راحتی و رفاه باشند و بایستی همواره در شرایط سخت باشند تا روحیه انقلابی خود را حفظ کنند!!
در همینجا ضمن قدردانی و سپاسگزاری از همۀ دوستانی که در این کار مرا یاری داده اند یادآوری می کنم که این مجموعۀ با ارزش با کمک و همکاری تعدادی از دوستان جداشده از سازمان تهیه شده و محصول یک کار جمعی است...
البته قصد ندارم به همۀ ابعاد زندگی اشرافی رجوی بپردازم، بلکه فقط می خواهم به کاخها، خانه ها و پناهگاههایی که او با دلارهایی که از صدام حسین و برخی منابع دیگر، در ازای وطن فروشی و خیانت به مردم و جوانان ایران گرفته و برای خود و سلطان بانویش مریم ساخته، اشاره ای داشته باشم.
در حالیکه نیروهای صادق اما فریب خوردۀ سازمان با توهم و خیال مبارزه انقلابی در بیابانهای تفتیده و داغ عراق در شرایط بسیار سخت و طاقت فرسا روزگار می گذرانیدند، و در حالیکه همواره دستگاه تبلیغات سازمان از شرایط بد مالی سازمان و نیاز به پول برای ادامۀ به اصطلاح مبارزه سخن می راند و با دورویی تمام دست کمک پیش خلق قهرمان! بلند می کرد، و در حالیکه مهدی ابریشمچی، در تلویزیون فرقه ظاهر می شد و شوی مسخرۀ گلریزان را اجرا می کرد و پول قلک بچه های هواداران از همه جا بیخبر را بعنوان کمک مالی می گرفت...، مسعود رجوی با صرف میلیونها دلار در نقاط مختلف عراق در حال ساختن کاخ و خانه و پناهگاه برای خود و مریم بود.
وی در چندین مکان مختلف در عراق برای خود خانه هایی مجهز ساخته بود که هرکدام متناسب با شرایط حفاظتی و امنیتی تا میلیونها دلار هزینه در برداشتند، تعدادی از این خانه ها برای استقرار موقت و تعدادی نیز خانه های دائمی او بودند. در این رابطه می توان به خانه ها و کاخهای زیر اشاره نمود:

قرارگاه بدیع زادگان
این قرارگاه در نزدیکی بغداد قرار داشت و در سال 1365 تأسیس و قرارگاه حنیف نامگذاری شده بود و اساساً یکی از قرارگاههای پنجگانۀ نظامی در سالهای 1365 و 1366 محسوب می شد، ولی از سال 1366 که نیروهای نظامی ساکن آن به شهر کوت منتقل شدند، این قرارگاه مبدل به محل اصلی فعالیت ستادهای سیاسی و تبلیغات شد. در قسمت انتهایی قرارگاه بدیع (غرب قرارگاه) که حدود یک چهارم قرارگاه را تشکیل می داد یکی دیگر از محل های استقرار رجوی قرار داشت. این محل نیز بصورت بسیار شیک و مجلل و با استحکامات قوی ساخته شده و در طول سالیان نیز به ساختمان اصلی آن، اتاق ها و سالن های مجلل مختلف برای جلسات کوچک و بزرگ اضافه شده بود. ناگفته نماند فضای سبز این محل نیز بطور اختصاصی ایجاد شده بود که دارای استخر و درختانی بسیار زیبا بود. و اطراف محل با دیوارهایی بسیار بلند از قرارگاه بدیع جدا می شد.

مقر محمد آباد در منطقۀ کفری
این مقر شامل یک مجموعۀ سنگری و استحکامات در تپه های کفری بود که به صورت یک روستا عادیسازی و مورد استفاده رجوی ها در دوران جنگ کویت قرار گرفت. با توجه به چشم انداز شروع حمله نیروهای ائتلاف به عراق پس از اشغال کویت، سنگرسازی گسترده ای به همراه استتار و عادیسازی به شکل یک روستا در این منطقه برای رجوی ها آغاز شد و چند ماه به طول کشید که همه وسایل راحتی برای آنها در نظر گرفته شود.
رجوی بیشتر دوران 40 روزۀ جنگ و بمبارانها را در این محل سپری کرد. این در حالی بود که سایر نفرات همراه رجوی ها -اعم از کادر حفاظت و دفتر او و ستادهای همراهش- از هیچ سنگری برخوردار نبودند و می باید در چادر و یا کانکس سر کنند. پس از اتمام جنگ، برای اینکه این محل به دست کردهای عراقی نیفتد، به آتش کشیده و تخریب شد.

مقر فروغ 1 در منطقۀ کربلا
فروغ 1، یکی از ویلاهایی بود که توسط مخابرات عراق و برای اختفا و حفاظت رجوی ها از بمبارانهای نیروهای ائتلاف به وی داده شده بود. چون آمریکا و نیروهای ائتلاف به دلیل موقعیت مذهبی شهرهای کربلا و نجف، آن محلها را هدف قرار نمی دادند، با گسترش و شدت یافتن بمبارانها در روزهای پایانی جنگ، رجوی ها به این ویلا منتقل شدند و همواره یک مقام مخابرات عراق نیز همراه آنان بود. پس از ورود نیروهای زمینی آمریکا به عراق از جنوب که تا ناصریه پیش رفتند، و با شروع قیام مردم در استانهای جنوبی و نجف و کربلا، رجوی ها به سرعت از مهلکه گریخته و به اشرف (و بعد به مقرشان در فیلق دوم) رفتند. این ویلا و ویلاهای دیگری که توسط همراهان و بخش حفاظت رجوی استفاده می شد، مورد حمله قیام کنندگان قرار گرفت و 3 تن از نفرات سازمان (که در گورستان مروارید به عنوان شهدای کربلا برایشان نماد ساخته شد) کشته شدند. البته بعدها گفته شد این نفرات برای یک مأموریت به کربلا رفته بودند تا کسی از مخفی شدن رجوی در آنجا مطلع نشود.

قرارگاهی بزرگ در نزدیکی مرز
قرارگاهی وسیع در نزدیکی بعقوبه و نزدیک مرز ایران و عراق نیز بطور کامل در اختیار رجوی قرار داده شده بود که منطقه ای سرسبز و وسیع و دارای ساختمانهایی شیک بود که بطور دائم یک تیم 5 نفره حفاظتی در آنجا بسر می بردند. من یکی دو بار به این قرارگاه تردد داشتم حتی از اسم و آدرس دقیق آن نیز مطلع نشدم. این مقر به طور عام هیچگاه مورد استفاده نیروها قرار نگرفت و تعداد محدودی از نیروهای حفاظت رجوی از این مقر اطلاع داشتند.

کاخ تکریت
به دلیل فشارهای رجوی برای تصاحب یکی از کاخهای صدام، و از آنجا که عراقیها مخالف دادن کاخ در مجتمع کاخهای صدام در کرخ (بغداد) به وی بودند، بالاخره این کاخ در تکریت به وی داده شد. هزینه زیادی برای لوکس تر و تجملی تر کردن آن صرف شد ولی به دلیل موقعیت جغرافیایی آن و ترس از تردد به تکریت، این کاخ هیچ وقت مورد استفاده رجوی قرار نگرفت و تنها برای ارضای تجمل طلبی و زیاده خواهی های آنها بود.

کاخ سامرا
این کاخ که یک ویلای دو طبقه در شهر سامرا بود «آقا» نام داشت و تنها جهت زیارت مسعود رجوی از آن استفاده می شد. اما با وجود این که بیشتر از دوبار برای مدتی کوتاه از آن استفاده نشد، هزینه زیادی از بابت لوکس سازی آن صرف شد.

قرارگاه علوی
این محل ابتدا سنگر ضد بمب و مقر فرماندهی جبهه شمال صدام در نزدیکی پادگان سپاه دوم عراق (فیلق 2) بود. این سنگر اصلی فرماندهی و ساختمانهای مجاورش، بعداً بخشی از قرارگاه علوی شد که نزدیک شهر مقدادیه در استان دیاله عراق واقع شده بود. سنگر فرماندهی بزرگ شامل اتاقهای متعدد و سالن جلسه و رستوران و مجهز به سیستم تهویه ضد شیمیایی، میکربی و اتمی و کاملا نوسازی و مبله شده بود که در جریان اشغال عراق توسط آمریکا، به طور کامل منهدم گردید. این قرارگاه را رجوی به پاس خدمات ارزنده اش به دیکتاتور عراق در جنگ علیه ایران از وی هدیه گرفته بود، که البته پس از تحویل گیری از دولت صدام، به طور کامل مورد بازسازی قرار گرفت و به مکانی بسیار شیک و زیبا تغییر شکل یافت.

ادامه دارد....

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مسئله حقوق بشر نبایستی به ملاحظات سیاسی مشروط گردد

 

 

بنیاد خانواده سحر، بغداد، یازدهم ژانویه 2012
http://www.saharngo.com/fa/story/1684

نامه ای مطول و مفصل داشتیم که بعد از توضیحات مبسوط در دفاع از سازمان مجاهدین خلق و آوردن دلایل سیاسی در توجیه عملکردهای این سازمان، نهایتا به این جمله ختم شده بود که "از جان رجوی چه میخواهید؟".

باید عرض شود که ما از جان رجوی و از جان هر کس دیگری که طرف هستیم چیزی نمی خواهیم. به هیچ عنوان با مسعود رجوی بحث سیاسی و ایدئولوژیکی هم نداریم. اصلا کار ما سیاسی نیست و هر کداممان یک ایده ای داریم. ما صرفا یک سری سؤالات مشخص مربوط به حقوق اولیه انسان ها داریم که به هیچ پارامتری هم نمیتواند مشروط شود و مایلیم رجوی، یا هر کس دیگری از جانب او، در این خصوص پاسخگو باشد. اینرا بدون اغراق میگوئیم که پرونده جرائم حقوقی رجوی، خصوصا در قبال اعضای فرقه خودش، در محاکم قضائی عراق از پرونده صدام حسین هم قطورتر است و هزاران برگ سند و مدرک در آن وجود دارد.

سؤال شده بود که آیا اساسا چنین امکانی وجود ندارد که جداشده ها (بریده ها به زعم نویسنده) در اظهارات خود، به علت دشمنی که با سازمان پیدا کرده اند، غلو نمایند و خلاف واقع بگویند؟

جواب ما اینست که البته که چنین امکانی وجود دارد.

آیا هر آنچه که فراریان از اشرف (اخراج شدگان به زعم نویسنده) میگویند را باید بدون چون و چرا به عنوان حقایق محض پذیرفت؟

قطعا اینطور نیست.

اما از طرف دیگر ما هم هرگز نمیتوانیم همه حرفهای رجوی و حامیان ایرانی و غیر ایرانیش را حقیقت محض پنداشته و هیچ شکی نسبت به ادعاهایشان نداشته باشیم.

وقتی تعداد کثیری که توانسته اند از اشرف فرار کنند همگی یک مطلب را میگویند و همگی بر بسیاری حقایق که در استانداردهای جهانی امروزی نقض فاحش اولیه ترین حقوق انسانی تعریف میگردد صحه میگذارند، باید پذیرفت که موضوع حداقل ارزش رسیدگی و دخالت سازمان های بین المللی حقوق بشری را دارد و نمیتوان صرفا آنرا به پارامتر های دیگر، از جمله مسائل سیاسی، مشروط کرده و از روی آن گذشت. واقعیت اینست که هیچ کس از درون اشرف اطلاعی ندارد و مسئولین سازمان مجاهدین خلق اجازه هیچگونه دسترسی به افراد داخل آنرا نمیدهند و لذا تنها منبع خبری از اشرف کسانی هستند که توانسته اند از آنجا فرار کنند و این واقعیت هم غیر قابل انکار است که اشرف جائی است که افرادی از آنجا فرار میکنند.

عین الله شعبانی 7 ماه است که از اشرف فرار کرده است. او 23 سال بطور کامل و شبانه روزی و بدون کوچکترین ارتباطی با دنیای خارج در پادگان اشرف و زیر نظر 24 ساعته تشکیلات بوده است. او در جنگ ایران و عراق سرباز بود. در سال 1367 در آخرین عملیات از ناحیه پا تیر خورد و مجروح شد و اسیر نیروهای عراقی گشت. او را ابتدا به یک اردوگاه و سپس به زندان ابوغریب بردند و هرگز در دستگاه صلیب سرخ به عنوان اسیر جنگی به ثبت نرسید و صلیب از وجود او هیچ اطلاعی نداشت. هیچگونه رسیدگی درمانی در قبال او صورت نگرفت و او را با همان حالت مجروح در حالیکه خون بسیاری از دست داده بود در زندان ابوغریب رها کردند تا اینکه مسئولین سازمان مجاهدین خلق به سراغ او رفتند و او از سر ناچاری دعوت آنان را قبول کرد و البته گرفتارتر شد. خانواده اش تا سال 1382 هیچ اطلاعی از وضعیت او نداشتند و او را مفقود جنگی به حساب می آوردند تا اینکه از طریق جداشدگان اطلاع یافتند که او در اشرف است.

او میگوید: "در اشرف که بودم چند بار درخواست کردم که با صلیب سرخ دیدار داشته باشم ولی موافقت نکردند. خیلی ها مثل من ثبت نشده بودند. صلیب سرخ خواسته بود تا با اسرای جنگی که به سازمان پیوسته اند ملاقات کند. سازمان حتی از کسانی که ثبت نام شده بودند پای یک نامه انگلیسی امضا گرفت که اینها نمیخواهند با صلیب دیدار داشته باشند. این افراد، که سازمان یقین داشت در صورت دیدار با صلیب جدا خواهند شد، ابتدا متوجه نشدند که پای چه چیزی را امضا کرده اند. سازمان صرفا تعدادی را که فکر میکرد جدا نخواهند شد به صلیب نشان داد که بسیاری از آنها همان موقع (بعد از آتش بس) جدا شده و به ایران رفتند. هیچ ایده ای از شرایط خارج از قرارگاه نداشتم و می ترسیدم که فرار کنم یا جدا شوم و باز گرفتارتر گردم. اما بالاخره صدای خانواده ها که از بلندگوها پخش میشد مرا تشویق کرد تا تصمیم خودم را بگیرم".

روز 23 اردیبهشت امسال (1390)، محمدرضا گلی اسکاردی (بعد از 23 سال) و غفار بال افکنده (بعد از 10 سال) با کمک یکدیگر و بعد از ریختن یک طرح فرار مشترک، موفق شدند از پادگان فرقه ای اشرف بگریزند و خود را به جمع خانواده ها برسانند.

محمدرضا از سال 1357 وقتی دانشاموز دبیرستان بود هوادار سازمان مجاهدین خلق شده بود. او فکر میکرد که این بهترین سازمانی است که تاکنون بر روی کره زمین وجود داشته است. با این دید و با تبلیغاتی که از رادیو مجاهد شنیده بود به عراق رفت و به سازمان پیوست.

خانواده او از ابتدا از وجودش در اشرف اطلاع داشتند. او چندین نوبت طی این 23 سال از عراق به دلایل مختلف که عمدتا برای جذب نیرو یا کمک مالی بود مأمور شد تا با خانواده اش در ایران تلفنی صحبت کند. این مکالمات همیشه توسط مسئولین سازمان که حضور فیزیکی داشتند کنترل میشد. او هر بار مجبور بود به خانواده اش بگوید که جایش خوب است و کاملا از شرایط خود راضی است و آنها را هم تشویق به آمدن بکند. خانواده او هم البته حرفش را باور میکردند و خیالشان راحت بود.

او میگوید: "آنچه در اشرف طی این سالیان دیدم کاملا مغایر با آنچیزی بود که در ایران تصور میکردم. هر آنچه که در تبلیغاتشان میگفتند دروغ محض بود. خفقان در داخل اشرف حد و مرز نداشت و واقعا اشرف جای ماندن نبود. از طرفی سازمان هر روزنه ای به بیرون از اشرف را کور کرده بود و هیچ تصویری از آنچه که بعد از جدا شدن بر سرمان خواهد آمد نداشتیم. صدای خانواده ها که از بلندگو ها پخش میشد نور امیدی بر دلهای ما تاباند. من و غفار در یک مقر بودیم و با هم تصمیم گرفتیم که طرحی ریخته و فرار کنیم و نهایتا خود را به عراقی ها و خانواده ها رساندیم".

غفار بال افکنده میگوید: "سه نفر بودیم که برای یافتن کار و ارتقای زندگی مان به ترکیه رفتیم، غافل از اینکه سازمان از قبل در ترکیه تور پهن کرده تا امثال ما را بدام بیندازد. عاقبت مثل خیلی های دیگر گول ترفندهای سازمان را خوردیم و به این طریق سر از اشرف در آوردیم. از همان روز اول گفتم که نمیخواهم اینجا بمانم که مرا مخیر کردند که یا بمانم و یا توسط عراقی ها به اتهام ورود غیر قانونی محاکمه شده و به زندان ابوغریب فرستاده شوم. یکی از ما موقع آمدن آمریکائی ها و دیگری بعد از آن جدا شدند و رفتند. من اما از جداشدن و فرار میترسیدم. هر زمان که میگفتم میخواهم بروم فورا تحت شدیدترین فشارهای روحی و فیزیکی قرار میگرفتم و تا حرفم را پس نمیگرفتم دست از سرم بر نمی داشتند. صدای خانواده ها به من قوت قلب داد و مطلع شدم که تعدادی توانسته اند فرار کنند و امیدوار شدم که در پشت حصارهای اشرف زندگی به گونه ای دیگر در جریان است که میتواند نوید بخش باشد. با محمدرضا قرارهایمان را گذاشتیم و تعهد کردیم که کسی بوئی نبرد و بالاخره طرح فرارمان را اجرا کردیم. حاصل یک لحظه غلفت در ترکیه، تلف شدن 10 سال از عمرم در عراق و شکنجه روحی و جسمی بود که این مدت متحمل شدم".

اگر بخواهیم به همین منوال ادامه دهیم و فاکت و نمونه و استشهادیه بیاوریم چندین کتاب قطور خواهد شد. چگونه میشود تصور کرد که تمامی این سرگذشت ها قلابی و ساختگی بوده و تنها رجوی راست می گوید. آیا کسی هست که با دلیل و مدرک این اظهارات را از اساس رد کند؟

اگر مختصری در خصوص فرقه های مخرب کنترل ذهن مطالعه کنید و نمونه های آنرا با رفتار و کردار سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی مقایسه نمائید، یقین خواهید کرد که این یک گروه معمولی که با جمهوری اسلامی مبارزه میکند نیست. این گروه افراد خود را سوژه مغزشوئی قرار داده و اراده آزاد را از آنان گرفته و این نفرات را برده وار استثمار میکند. فرقه رجوی مصداق بارز برده داری نوین است که این روزها توسط جامعه شناسان و روان شناسان خیلی مطرح میشود.

کسانی که از فرقه ها جدا میشوند معمولا سخت لب به سخن باز میکنند و از 100 واقعیت یکی را هم برملا نمی نمایند. جداشدگان فرقه ها دلایل خاص خودشان را دارند و آنان نسبت به اینکه با تمام تحصیلات و هوش و ذکاوتی که داشته اند اینچنین بازیچه دست یک قدرت طلب مال دوست شهوت پرست شده اند شرم دارند و ترجیح میدهند خاطرات خود را برای همیشه در درون خود نگاه دارند. خانم بتول سلطانی سالها نزد ما در عراق بود و زمانی که به اروپا رفت پرده از خیلی از مسائل مربوط به شخص رجوی برداشت و تا آن زمان چیزی نگفته بود.

فرقه ها تلاش میکنند منتقدین خود را سرکوب و منکوب نمایند و آنها را مورد اتهام قرار بدهند و بگویند که آنان این حرف ها را از روی دشمنی میزنند. اولا چرا آنها باید بعد از جدا شدن دشمن شوند؟ مگر هر کس از هر حزب و گروهی جدا میشود بلافاصله به دشمنی با آن می پردازد؟ کسی که 23 سال و بعضا 30 سال از عمر خود را بلاوقفه در این سازمان گذرانده چرا باید بعد از خروج دیگر ذره ای سمپاتی به آن نداشته باشد؟ ثانیا آیا همه کسانی که جدا شده اند و تعداد آنها تا جائی که ما ارتباط داریم به صدها تن میرسد و استشهادیه های آنان در دستگاه قضائی عراق موجود است همگی از اول تا آخر دروغ میگویند؟ آیا یک کلام راست از اینهمه نمونه های نقض اولیه ترین حقوق بشر در داخل پادگان اشرف وجود ندارد؟ آیا همه آنها کارمندان و مأموران وزارت اطلاعات و نیروی قدس و غیره بوده اند؟

اگر منطقی فکر کنیم همین نمونه که رجوی مانع دیدار خانواده ها با عزیزانشان که سالیان سال است آنها را ندیده اند میشود کافی است تا پی به ماهیت او و مناسبات درونی فرقه اش ببریم. آیا به نظر شما هیچ دلیل سیاسی میتواند نقض حقوق اولیه انسان ها، خصوصا کسانی که تمامی هست و نیست خود را در راه مبارزه گذاشته و داوطلبانه به این راه وارد شده اند، توجیه نماید؟

ما میخواهیم سؤال کنیم که آیا ساکنان اشرف دسترسی آزاد به اطلاعات لازم را دارند؟ آیا آنها واقعا در شرایطی هستند که بتوانند آگاهانه و مستقل تصمیم بگیرند؟ آنا آنان که بعضا بیش از دو دهه است که از دنیای خارج قطع شده و تحت مانیپولاسیون ذهنی تحت عنوان عملیات جاری قرار داشته اند صاحب اراده آزاد هستند؟ همه میدانند که چنین چیزی نیست و رجوی اجازه باز شدن حصارها را نمیدهد. سازمان های بین المللی هم بنا بر مصالح سیاسی کاملا منفعل شده اند ولی این انفعال نمیتواند واقعیت را بپوشاند. واقعیت اینست که افرادی که در اشرف مستقر هستند بر اساس استانداردهای بین المللی اسیر ذهنی و عینی محسوب میشوند که ابتدا باید اطلاعات کافی از دنیای بیرون از فرقه در اختیار آنان قرار گیرد تا بتوانند با اراده آزاد که از آنان سلب شده تصمیم بگیرند.

مایلیم که دوستان و عزیزان، موافق یا مخالف، نظرات خود را به اطلاع ما برسانند تا ما هم بتوانیم مسیر حرکت خود را بهتر انتخاب نمائیم.

بنیاد خانواده سحر
بغداد 11 ژانویه 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه سرگشاده خانم سلطانی به نهادهای بین المللی و مدافع حقوق بشر

 

بتول سلطانی

11.01.2012

 

 

مطلع شدم که حدود 3000 نفر اسیری که در قرارگاه اشرف سالیان سال است از هرگونه حق دسترسی به اینترنت و دنیای آزاد و جامعه و خانواده و مطبوعات آزاد محروم بوده اند در حال انتقال از این اردوگاه می باشند. شاید برای آنها راه خروجی از بن بست تشکیلات باشد و بسیار متأسفم از اینکه می بینم باز این سازمان در حال تحمیل سلطه ظالمانه تشکیلات خودش به جامعه بین المللی است با توجه به اینکه این گروهی است با 30 سال در عراق و تجربه زیادی در به اسارت گرفتن افراد دارد در همین رابطه توجه کمیسیاریای عالی پناهندگی و دولت عراق و همینطور دولت فرانسه را به محورهای زیر جلب می کنم


1. سازمان مجاهدین خلق دنبال خرید زمان به هر قیمتی است تا بیشتر و بیشتر بتواند این افراد را در اسارت بیشتر نگهدارد. بنابر این هر گونه زمان دادن بیشتر به این فرقه را محکوم می کنم چرا که وی هشت سال وقت داشت تا اگر دنبال سکونت و اقامت افراد خودش بود کوچکترین اقدامی در این مسیر یعنی فرستادن به جاهای امنی می کرد در حالیکه ما می بینیم تمام کار این سازمان از بعد از سرنگونی صدام حسین کوبیدن بر طبل درگیری و خشونت و حفظ تشکیلات و سوء استفاده از افراد اسیر در اشرف هست و به این وضعیت کماکان در حال ادامه دادن است. دامی که سازمان در برخورد با نیروهای آمریکائی که پادگان را محاصره کردند تجربه دارد و متأسفانه توانست با فریب دادن آنها تشکیلات ظالمانه خود را حفظ کند و طی این سالیان همچنان به مغز شوئی افراد و اسارت آنها و درگیری های خونین ادامه دهد.
از شما می خواهم که در دامی که سازمان برای طرفهای خودش همچون دولت عراق و یا کمیساریای پناهندگان پهن می کند نروید تعیین نماینده و استناد کردن به خواست داوطلبانه کسانی که قدرت انتخاب از آنها سلب شده است و سالیان دراز تحت شستشوی مغزی بوده اند و از آنها در برابر خانواده شان رفتاری همچون پرتاب سنگ با فلاخن سر می زند بسیار دور از عقل و منطق است و این افراد بایستی تحت سرپرستی خانواده یا مراکز دیگر تحت روان درمانی قرار بگیرند

2.درخواست دارم تا زمانیکه اعضای این تشکیلات در اردوگاه جدید نگهداری میشوند با آنان درست مانند افراد مستقر در اردوگاه های پناهندگی ملل متحد در سایر نقاط جهان برخورد شود و اجازه داده نشود که سران فرقه رجوی همچون گذشته مقدرات آنان را در دست گرفته و به مغزشوئی شان مشغول باشند همچنانکه با همین شیوه در تمام مدتی که آمریکائی ها در عراق مستقر بودند به کسی اجازه ورود به مقرها را نداده و تشکیلات مخوفشان و حکومتشان بر افراد را حفظ کردند درخواست دارم ترتیبی اتخاذ شود تا امکاناتی از قبیل مطبوعات، تلفن، تلویزیون، اینترنت، و پست در اختیار نفرات قرار بگیرد. آنان سالیان سال است که از این امکانات محروم بوده و این وسایل فقط در اختیار سران بالای این سازمان بوده است تا فرمان های اقدام به خشونت و دستوراتی که از فرانسه مقر مریم رجوی بود به حاکمان تشیلاتی ابلاغ و آنها بر سر این اسرا پیاده کنند.
نباید اجازه داده شود تا بار دیگر آنان از جانب تمامی ساکنان پادگان صحبت کرده و امکان دسترسی به اعضای بدنه فرقه را به نهادهای بین المللی ندهند و سلسله مراتب گذشته در فرقه رجوی حفظ شود و نشست های تفتیش عقاید و مغزشوئی تحت عنوان "عملیات جاری" برگزار شده و همچنان فشارهای روحی و عصبی و حتی جسمی و فیزیکی بر قربانیان فرقه اعمال گردد. چرا که در این نشست های مغزشویی تحت عنوان"عملیات جاری" که توسط مسئولین بالا و شخص مسعود و مریم رجوی کنترل وخط داده می شود افراد زیر ضرب روحی و روانی قرار گرفته و شخصیت آنها خرد می شود و از آنها افرادی فاقد اراده و برده وار ساخته می شود.

3. حقوق انسانی افراد داخل اردوگاه از جمله حق ازدواج، حق دیدار با همسر و فرزند و بستگان در داخل اردوگاه، و ارتباط با خانواده در خارج از اردوگاه به رسمیت شناخته شده و امکانات آن بدون دخالت مسئولین فرقه فراهم گردد. طلاق های اجباری اعمال شده توسط رجوی باید ملغی گردد و خانواده های از هم پاشیده مجددا گرد هم آیند. این افراد سالیان سال است که از خانواده و دوستان و کلا جهان خارج از فرقه بی خبر بوده اند. اولا بصورتی فوری خبر سلامتی آنان به خانواده هایشان توسط مسئولین نهادهای بین المللی مانند صلیب سرخ جهانی داده شود، ثانیا امکان ارتباط حداقل تلفنی یا مکاتبه ای با خانواده برای آنان فراهم گردد، و ثالثا در قدم بعدی ترتیب دیدارهای مرتب حضوری بدون حضور مسئولین فرقه داده شود.

4. من باشناختی که از نوع تفکرات سران اینفرقه دارم مطمئن هستم آنها برای ایجاد اختلال درروند طرح سازمان ملل درخواست هایی رامطرح می کنند که هیچ گونه قرابتی با معیارها وقوانین پناهجویی ندارد بنابراین به شما هشدار می دهم هرگز درمقابل خواست سران اینفرقه کوتاه نیائید وطرح آزادسازی این اسیران وگروگان ها را به اجرا گذارید..... و به هیچ عنوان قبول نکنید که سازمان نماینده یا سخنگو معرفی کندجابجائی نفرات بایستی به انتخاب سازمان ملل باشد نه اینکه اسامی بصورت گروههائی باشد که سازمان تعیین می کند و سلسله مراتب مشخص می کند که باز هم سلطه تشکیلاتی را در قرارگاه جدید حفظ کند لذا هرگونه عقب نشینی حتی بصورت اندک دراین مورد ازجانب کمیساریای پناهندگان باعث جان گرفتن این ونفس تازه کردن این مرده درحال احتضارخواهد گردید که در چنین صورتی سران اینگروه مجددا خواست های غیرمنطقی وغیرقانونی متعددی را جهت اتلاف وقت وبه شکست کشاندن ریل پناهندگی در پیش می گیرند _ برای نمونه می توان به یکی درخواست مریم رجوی اشاره نمود که طی آن عنوان نموده افرادی که قراراست به کمپ تازه منتقل شوند باید خود روهای خودرانیز به محل تازه منتقل نمایند! _ چنین درخواست هایی نشان می دهند که سران اینفرقه به دنبال حل این مشکل ومرتفع کردن مشکل پناهندگی این افراد نیستند و فکرمی کنند که انتقال آنها به کمپ تازه یک اساس کشی جهت ایجاد یک کمپ اشرف دیگراست ! _ همگان می داند که اولا_مالک اصلی این وسائل نقلیه دولت ومردم عراق هستند _ دوما _ برای اقامت دریک کمپ پناهجویی تحت نظرکمیساریا نیازی به خودروهای نظامی نیست ......
بنابراین مسئولین دولت عراق باید مجددا تاکید نمایند که افراددرحال انتقال تنها قادرهستند وسائل کاملا شخصی خودرا به ازکمپ عراق جدید خارج نمایند _ سنگ اندازی سران فرقه درراه طرح سازمان ملل ازورای همینگونه درخواستها پیداست

5.همانگونه که مشاهده می شود اخیرا با توجه به بن بست استراتژیک در عراق این تشکیلات مخوف در حال تمرکز و فعالیت در اروپا و آمریکا و بخصوص شهر فرانسه است و در همین راستا شهرداران مختلف شهر های فرانسه از جمله اورسورواز ، ویلپنت ، پاریس، تاورنی و و تعدادی از نمایندگان سابق مجالس و رؤسای دانشگاه های کشور فرانسه را مورد بمباران تبلیغاتی خود قرار داده است که در ا ین زمینه هم هشدار می دهم که قلعه اووروسورواز در فرانسه امکان خوبی را برای مسعود و مریم رجوی فراهم آورده است تا در آنجا به حیات فرقه ای خود ادامه دهد
با احترام ، بتول سلطانی

رونوشت به :
دفتر نخست وزیری عراق
وزارت خارجه فرانسه
کمیساریای عالی پناهندگان



Open letter of Mrs. Soltani to the international pro-human rights institutions and organizations


I got informed that 3000 captives ,who have been deprived of any right to have access to the internet , free world as well as society , family and the free Press , finally are going to be transferred and displaced from this garrison( Ashraf).
May be this will be a way out for them from the organizational dead end and I ,as the former member of the pmoi commanding council ,am truly sorry that I see this organization is trying its best to force and compel its tyrant domination over international society according to their 30 years of experience of keeping people as captives in Iraq , in this regard I would like to draw attention of the United Nations High Commissioner for Refugees( UNHCR), the Iraqi government as well as the French government to the following topics:


1. The people’s Mujahedin Organization is trying its best to buy time by all means to keep those people in captivity as much as possible consequently I condemn any extra time giving to this cult because the leadership of this cult had enough time (eight years )to find safe places and residency for their members and during those eight yeas they could easily send those stranded members to the safe places but in stead we can see clearly that the only thing which the pmoi leadership did after the downfall of Saddam Hussein, was beating on the drums of scuffle and violence and preserving their organization and taking advantage of those captives in Ashraf and this situation has been continuing up to now. The trap which the pmoi leadership has enough experience about it specially in dealing with American forces ,who besieged the garrison(Ashraf) , they could preserve their tyrant organization and during these years they have been continuing the brainwashing of their members as well as keeping them as captives and continuing bloody scuffles with Iraqi forces.
I am urging you not to fall into the same trap which this organization has created for the Iraqi government as well as the UNHCR to keep those stranded members in captivity as much as possible. I am urging you to help those stranded members ,who have been under severe brainwashing methods for years, by interviewing them individually. Their families have been under severe insults , abusive behaviors, and accusations by the pmoi operatives. These stranded members should be under supervision of their families or other humanitarian organizations to be treated from all those psychological and physical pressures.


2. During their stay in the new camp, I am urging you to deal with them like other refugees who have been living in your refugee camps throughout the world, and do not allow the pmoi leadership to take their control and continue brainwashing them like before and like the time which American forces were in charge of the camp , the pmoi leadership did not allow any families and others to enter and visit their loved ones and by this method, the pmoi leadership could preserve its horrifying organization . I am urging you to beget the conditions for those stranded members to have access to the internet, telephone, television , The Press, and The Post . Those members have been deprived of all those things for years and the only people who were allowed to have access to all those , were the commanders and high ranking members of this organization to have their communications with the headquarter of Maryam Rajavi in France to receive violent orders for using them against those members.
You should not allow the pmoi leadership to speak on the behalf of all those members again and they deprive those members of having access to the international institutions and humanitarian organizations and do not allow them to stablish their former organizational hierarchy again and do not allow them to continue their brainwashing and thought detection sessions so called Amaliyateh Jari( current mission) again to put more psychological pressure on the body and soul of all those members. In those sessions which are directly ordered by Massoud and Maryam Rajavi , the stranded members have been under severe psychological pressures which destroy their personality and trample their prestige and at the end of those sessions ,those members become as aimless and without will slaves in the hands of the pmoi leadership.


3. The humane rights of all those members inside the camp such as the right of marriage , the right of meeting and visiting their wife or husband and children should be officially recognized , and they should be allowed to have visitation with their loved ones outside of the camp as well without any interference of the pmoi operatives and leadership. The exerted forcible divorces should all be revoked and the divorced families should have the right to be reunited again. These people have not had any news about their families , friends and the outside world for years. First of all their health news should be given to the families urgently by the international institutions like the Red Cross , second of all they should have access to the telephone and mail to get in touch with their families as well ,and third of all they should be allowed to have regular meetings and visitations with their families and beloved ones without the interference of the pmoi operatives and leadership.


4. As far as I know this cult and its leadership , I am completely sure that they will disrupt the United Nations program and its plan by having requests which does not have any similarity with the refugee criteria and standards and regulations which exist in UN and I warn you not to accept the pmoi leadership requests and instead you should carry out and implement your plan to free all those captives and hostages as soon as possible. You should not accept by no means that the pmoi leadership choose a representative or spokesman to speak on the behalf of all those members. The UN should be fully responsible for any displacement of the members and pmoi leadership should not interfere in this matter by giving UN the list of names with organizational hierarchy who want to be displaced to beget their organizational domination in the new camp once more . Any UNHCR retreat from these facts mentioned above will revive the pmoi leadership objectives which will beget unlawful and illogical requests to kill time and creating more obstacles and hurdles on the refugee path of all those members. For instance I can mention one of Maryam Rajavi’s recent requests that ¨the people who wants to be displaced to the new camp , they should transfer their vehicles to the new camp as well!¨ These kind of requests show that the pmoi leadership do not think about solving the problems of their members and their refugee cases and the only thing which they think about is relocating Ashraf camp as a whole to the new camp and create another Ashraf in there! First of all everybody knows that the real owner of those vehicles is Iraqi government ,second of all residing in other camp as refugee seekers which is under direct supervision of UNHCR, it is no need to have military cars and vehicles in there……….
For this reason the Iraqi officials should reiterate to them once more that the people who are going to be displaced from Ashraf to the new camp should take only their personal stuffs with them ,and these kind of requests from pmoi leadership shows their intention of putting obstacles and hurdles on the UN path and its plan.


5. As it is Chrystal clear that after the dead end of the pmoi strategy and its failure in Iraq , the pmoi leadership and its horrifying organization has concentrated and focused its activities in United States ,Europe , and specially in France and in this regard the Mayors of different cities in France such as Auvers sur Oise , Villepinte, Paris , Taverny , and some of the former members of the French assembly and the deans of the French universities have been under pmoi propaganda bombardment . I warn all French politicians about the pmoi headquarter in Auvers sur oise which is a very good place for both Massoud and Maryam Rajavi to continue their cultic life in there.


Respectfully
Batul Soltani
Transcript
the Iraqi prime minister office
the French state department
the United Nations High Commissioner for Refugees
 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

"تا امروز یعنی 5 ژانویه حتی یک نفر هم ازآن 400 نفر اولیه از پادگان اشرف خارج نشده است"

دهن کجی تشکیلات فرقه مجاهدین به جامعه جهانی

 

 

بتول سلطانی

05.01.2012

 

مسعود رجوی موقع آمدن به عراق گفت که میروم آتش برافروزم در کوهستانها ....
بارها و بارها بعد از آن در هزاران نشست سعی کرد خط تحمیلی خودش را تنها راه درست و ناگزیر و حتی جائی که در تاکتیک و استراتژیک کم می آورد سعی می کرد آن را توجیه عاشورائی کند. محوری ترین بحثها یکی آمدن به  عراق و یکی هم حمله به خاک ایران از عراق و شکست و کشته شدن هزار نفر از جمله کسانی که تازه از خارج آمده و فقط گوشت دم توپ بودند. او تقریبا روزها و هفته ها نشست می گذاشت و بعد از سرکوب و تهدید هر مخالفی و حذف از نشست و ترس دیگران از اینکه چاره ای نیست جز اینکه بگویند بهترین کار را تو کردی تازه حضرتعالی رأی گیری می کرد و بعد فیلمبرداری رسمی می شد و می گفت ثبت شد در تاریخ.
بعد گفتند اشرف کانون استراتژیک مقاومت قلب تپنده جنبش مردم ایران بعد گفتند که اشرف ایستادگی می کند و جهان ایستادگی می کند و بعد گفتند" چو اشرف نباشد تن من مباد " و بعد گفتند بیا   بیا    بیا
ما ایستاده ایم و بعد شعار"ایران اشرف آزادی" بعد گفتند که اشرف ناموس هر مجاهد خلق است
مسعود رجوی تا می توانست اصرار کرد و حتی در این راستا در سال گذشته که زیاد هم دور نیست تعداد زیادی کشته و زخمی هم برجای گذاشت.
وی حتی نمی گذاشت که یک خبرنگار حساب نشده و بدون سناریو و برنامه ریزی تشکیلاتی به داخل سازمان برود
حتی به یک خانواده منتقد اجازه ورود و دیدار نداد چه از خارج کشور و چه از ایران
حتی به یک عضو منتقد وجدا شده خودش اجازه صحبت نداد و حتی ابتکار خانواده ها که صدای ما جدا شده ها را از بلندگو ها پخش می کردند با پارازیت و اقدامات مختلف خنثی می کرد تا صدا به کسی نرسد
با پشتوانه نشستهای جمعی و توبیخی و استهزا اعضا را مجبور و تشویق می کرد که به خانواده ها فحش و ناسزا بدهند و سنگ پرتاب کنند ودر تلویزیون فرقه ظاهر شده وعلیه خانواده ها مصاحبه کنند.
وی همچنان تا آنجا که می توانست خرج پارلمانترها و گردهم آئی های مریم رجوی کرد تا اشرف را نگهدارد و از لیست سیاه وزارت خارجه آمریکا در بیایند و سر همین موضوعات روزها و ماهها تحصن و هزینه های نجومی کرد.
اما اخیرا گفت که ما اشرف را ترک می کنیم بدون یک کلمه انتقاد از خود عجبا! عجبا! باید پرسید پس همه آنچه که در بالا ذکر شد چه بود
در سازمان نه در مشی و نه در استراتژی هیچ چیز عوض نشده و باید منتظر اقدامات مرگبار و خشونت بار این فرقه بود نظیر خودسوزیهای هدایت شده در کشورهای اروپائی و نظر تحریک و درگیری با نیروهای حفاظت دولت عراق.
براستی کدام نیرو را دیده اید که بجای تشکر از نفر حفاظتش به او حمله کند
این در هیچ منطقی جز منطق این فرقه نمی گنجد.
اما همه اینها از کجا سرچشمه می گیرد از خط و استراتژی شکست خورده رجوی که به هیچ قیمت حاضر نیست یک انتقاد جدی از خودش بکند
افسوس که باز هم سازمان ملل و طرف حسابها فریب می خورند.
آنها وقتی که دیدند انگشت اتهام بصورت تمام عیار سمت آنها می رود و دیگر در برابر اراده جامعه جهانی توان ایستادگی ندارند فقط در حرف آنهم با هزار شرط و شروط غیر معقول و غیر منطقی گفتند که تخلیه اشرف را قبول کردند و به ا ین ترتیب توپ را به زمین سازمان ملل انداختند
تا فقط زمان بخرند.
اینها منتظر هستند و از تحلیلهای رجوی است که آمریکا برای مقابله با ایران چاره ای جز انتخاب این نیروی طرد شده و جمع شده از جانب مقاومت و جامعه ایران نداشته باشد آنها شبانه روز خواب پنبه دانه ای ارتش لیبی را می بینند که با آن الگو از اینها استفاده بشود عناصری که استراتژی شان روی انتخاب آنها توسط قدرتهای بزرگ بناشده است
استراتژی آنها بند این ا ست که در دولت عراق چه کسی صاحبخانه بشود و آنها برای برکناری دولت منتخب مالکی فعالیت می کنند و هزینه می کنند تا برکنار شود یا تضعیف شود لازم به یادآوری است این همان سازمانی است که بعد از سرنگونی صدام برای برآورده کردن همین استراتژی صاحبخانه چه میهمانی هائی مرتب در اشرف برگزار می کرد و چه مبالغی هنگفتی در عراق و جامعه عراق صرف انتخابات می کرد این همان سازمانی است که برای این منظور حدود 300 جوان عراقی را خریداری کرده بود و به پادگان کشانده و بصورت پانسیون آموزش و حقوق می داد تحت عنوان میلیشیای عراقی.
حال این اشتباه محاسبه وجود دارد که گوئی این سازمان است که دنبال رفاه و آسایش اعضایش است
آنها نیروهای آمریکائی را فریب دادند و طی هشت سال باز هم حاکمیت ظالمانه خود را تحت عنوان تشکیلات بر روی این افراد تثبیت کردند. وحال هم با فریب سازمان ملل باز هم می خواهند به کارشان ادامه بدهند نیروهای آمریکائی در همدستی با آنها افرادی مثل ما جداشدگان را در پشت سیم های خاردار زندانی کرده بودند و چهار سال تمام زندان مخفی بنام تیف فقط کارش زندان کردن نفرات جداشده این سازمان بود معامله کثیفی که در قبال پیشبرد خط عدم تعارض با این گروه پیش می برد.
از نظر من نفراتی که در این پادگان باقی مانده اند بیمارانی هستند که چاره ا ی جز سرسپاری تشکیلاتی ندارند.
سازمان یک جا اشاره می کند که در این قرارگاه کودکان هستند اما صدای جامعه جهانی در نمی آید از آنها سوآل کند که کودکان را اینها چگونه فریب داده اند و به این قرارگاه کشانده اند. چگونه این سازمان حتی بعد از سرنگونی سازمان با سوء استفاده عاطفی از عضو خودش که سالها در سازمان شستشو مغزی شده بنام مهین لطیف و عواطف خواهری خانم پروانه لطیف را بهمراه فرزندان و همسرش به این پادگان کشاند و در اسارت برد و آنها را به این پادگان کشاندند و توجیه شدند بگویند که ما در معرض شهید شدن در ایران بودیم و به اشرف پناهنده شدیم. اصلا نیازی نیست تا بعد از این صحبت من سازمان مصاحبه ای با خانم پروانه لطیف انجام دهد تا خلاف آن را بگوید چرا که دست سازمان رو شده است و پیشنهاد می کنم که تشکیلات حداقل دست به ابتکار جدیدی بزند.
کجاست سازمان ملل که سوآل کند چگونه این تشکیلات حدود 300 تن از فرزندان از نفراتی که در این تشکیلات عضو هستند را با هزار شیوه که از حوصله این بحث خارج است به عراق و این پادگان کشاند نفرات زیر سنی همچون زهره نظری- بهرام رازانی- شهناز رازانی- ندا امین انارکی که بعدا در سازمان سن آنها به 18 رسید و همین الان هم تشکیلاتش دست از این بچه ها بر نمی دارد و در آخرین اقدام می دانم که سراغ آنها رفته و از آنها خواسته است که بیایند علیه دولت عراق امضا جمع آوری کنند که مثلا بستگان ما در آنجا در خطر مرگ هستند در حالیکه سازمان طبق اظهارات آخرین نفراتی که از آنجا فرار کرده اند نظیر خانم مریم سنجابی نیروهای پلیس را تحریک و خود را با آنها درگیر می کردند من در اینجا حتی ترجیح می دهم عین مطلبی از وی در رابطه با تحریک مردم و مالکین عراق و بهره برداری سیاسی از آن را در اینجا بیاورم چرا که در آن مقاطع من آنجا نبودم
" بارها مسعود رجوی در جلسات عمومی اعلام میکرد، اگر هزار نفر در اشرف بمیرند مهم نیست . ویا بارها میگفت 72نفر هم برای من بماند کافی است. و بارها و بارها مریم رجوی شخصا اعلام میکرد فقط مسعود زنده بماند کافی است ... علاوه بر این همین سال گذشته برای یک نمایش تلویزیونی که اعلام نمایند عشایر عراقی به ما حمله کرده اند ،درحالیکه همه نفرات را مجهز به کلاهخود و سپر کرده بودند؛ ابتدا به مدت چند دقیقه تمام خانواده های عراقی وعشایری که به اعتراض و برای بستن کمپ اشرف بصورت مسالمت آمیز آمده بودند را سنگ باران نموده. و آنها را تحریک کردند وسپس به همه ساکنان اسیر و در بند دستور داده شد بروید جلوی سیاج ایستاده و بدون استفاده از کلاهخود و سپرسنگ بخورید و تکان نخورید، تا تعداد زیادی سنگ بخورند و مجروح شوند و سرو صورتشان خون آلود شود، که بتوانند اعلام کنند بیش از صد نفر در سنگ پرانی !! عشایر عراقی مجروح شده اند.
و درحالیکه برای آن صورت های خونین ! خوشحالی میکردی و پیام تبریک دادی حال به فکر امنیت و سلامت هستی. درحالیکه این حرف جز طرفندی بیش نیست ... و انتقالی که قانونی و زیر نظر یک دولت باشد، مسلما مشکلی نخواهد داشت. مگر اینکه لرزه دیدار ساکنان اشرف با نیروهایی خارج از کمپ به جان شما افتاده باشد
"
بله این جمله ها و این کارکرد سازمان برای من بسیار قابل فهم و آشناست
سازمان با هیاهو و جنجال که شیوه همیشگی اش است سازمان ملل و دولت عراق را وادار به عقب نشینی می کند و این وسط تنها ضرر کنندگان بیمارانی هستند که در این پادگان به سر می برند و حال منتظر هستند تا ببینند دستورات بعدی تشکیلات برای آنها چیست و اینبار باید چه نقشی را بازی کنند. چرا باید سازمان ملل بپذیرد که باز هم نماینده ای از این سازمان پای میز مذاکره بیاید و قیم افراد شود. و شرط و شروط تعیین کند نه اینکه خواستار سلامت و امنیت این افراد هستند نه اینکه هشت سال است که کوشیده اند تا آنها را از عراق خارج کنند.
چرا باید این سازمان اسامی بدهد و چرا نباید سازمان ملل بر اساس افرادی که پاسپورت دارند اسامی بدهد که استعداد بیشتری برای خروج دارند از قبیل 300 نفر از فرزندان نفراتی که آنجا هستند و اینها به شیوه ای که در بالا توضیح دادم به این تشکیلات کشانده شده اند.
آیا سازمان ملل کوچکترین حسن نیتی از این تشکیلات طی این هشت سال برای خروج دیده است برای مصاحبه آزادانه یا اینکه دائما بر طبل ماندن در اشرف کوبیده است و حتی تا آنجا که توانسته است حتی به داخل اشرف هم کشانده است
چرا نباید بر سر میز مذاکره یکی از جداشدگان نباشد چون این تشکیلات فقط کارش فریب و ریاکاری است برای پیشبرد اهداف رجوی و دست آنها را بیشتر از هر کس نیروی منتقد خودشان می خواند نفراتی همچون خانم مریم سنجابی- سعید شاهسوندی- محمد حسین سبحانی- هادی شمس حائری- کریم حقی- حسن پیرانسر- حامد صرافپورو.....
متأسفانه تا مادامیکه این کوتاهی ها حتی از جانب نیروهای آمریکائی که به اصطلاح برای آزاد سازی این پادگان آمدند اما بجای آن به همدستی و معامله پرداختند و در حالیکه در چند صد متری اشرف بودند ولی این تشکیلات من را زندانی کرده بود و نشستهای تفتیش عقاید برگزار می کرد باشد.
و حال هم باز با به رسمیت دادن به تشکیلاتی که زندان دارد و دستور اعدام مخالف را می دهد و پذیرش نماینده و سخنگو از جانب آن و فشار به دولت عراق برای پذیرش این تشکیلات بدون اینکه دولتهای غربی و آمریکا این تعداد را بصورت فردی بپذیرند تا شاید گامی برای درمان این افراد باشد.
آیا باز هم دادن مجوز به این سازمان برای ادامه اسارت نیست. آیا این یک معامله کثیف سیاسی نیست برای نگهداشتن برگی که شاید در آینده بتوانند بعنوان اهرم فشار بر روی دولت ایران از آن استفاده کنند استفاده از جان و هستی انسانهائی که آنجا به درمان نیاز دارند و از نظر روانی بیمارند کسانی همچون همسر من حسین مرادی که او هم بیماریست که وقتی ما به درب این پادگان مراجعه کردیم تا او را ببینیم او بهمراه دو محافظ بنامهای برادر اسفندیار و برادر فرید ماهوتچی در حالیکه او را می پائیدند آمد و او به ما فحش می داد و حمله کرد!
 تاوقتی که این کوتاهی ها باشد فرقه ها جرأت می کنند اینگونه در میان ما انسانها را به اسارت بگیرند از آنها بیمارانی بسازند که با سناریو تشکیلاتی رسما در تلویزیون فرقه ظاهر شوند و ناسزا به خانواده خود بگویند. بیمارانی که به مانند من که در برابر فرستادن بچه شیرخواره و 5 ساله ام  تسلیم خواسته های تشکیلات بشوم. بیمارانی که بدون داشتن اختلاف از همسران خود طلاق بگیرند......کسی دیگری را جز رجوی دوست نداشته باشند و در نشستها به همرزمان خود تف انداخته به آنها فحش دهند اینها کارکردهای روانی این بیماران است
بعد آنها مدعی دفاع از حقوق بشر دارند آمریکا که مجسمه آزادی را درکشورش دارد و دم از آزادی و دمکراسی می زند اما کارکردش را آنجا دیدیم که چگونه چندین و چندین سال ما جداشده ها را بعد از فرار از  این تشکیلات در حالیکه بیمار بودیم زندانی کرده بود ودر حال بند وبست با این گروه بود حتی یادم است که وقتی ما فرار می کردیم نفراتی از این تشکیلات باز می آمدند برا تفتیش بدنی ما!
بعد سازمان ملل مدعی کمک به این نفرات است و بان کی مون از دولت عراق خواهش می کنم که زمان تمدید کند اما بعد می رود با سران این تشکیلات پای مذاکره و بند و بست و بعد مریم رجوی فرمان می دهد که خودروهای نظامی مان و متعلقاتمان را می خواهیم ببریم معلوم نیست که در پی تغییر محل استراتژیک هستند یا در پی پناهنده شدن!
 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد