_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran-ghalam@hotmail.com
از شعار ضدامپریالیستی تا در یوزگی آمریكایی ها
محمد. ب، فریاد آزادی، بیست و
دوم فوریه 2012
روزگاری بود كه شعار ضدامپریالیستی رجوی گوش فلك را كر كرده بود. از بزرگ كردن عملیاتهای نظامی علیه نیروهای آمریكایی در زمان شاه، تا سرودهای انقلابی ضد آمریكایی «سركوچه كمینه» و سرود «نبرد با آمریكا» و اعلام حمایت از اشغال سفارت آمریكا درتهران تا اطلاعیه های آتشین علیه امپریالیست های جهانخوار و غیره. به بریده ای از نشریه مجاهد در سال 58 نگاه كنید:
شاید سازمان مجاهدین بخواهد رضا رضایی را نیز از آن خود نداند، همان كه روی كتاب آبی رنگ زندگی رضا رضایی نوشته است، «قاتل سرهنگ آمریكایی كشته شد» و یا شاید سرود «سر كوچه كمینه» را از آن خود نمی داند كه ابتدای آن گوینده با صدای رسا می گوید: «شعر این ترانه پس از اعدام انقلابی سرهنگ هافكینز مستشار نظامی آمریكا در ایران سروده شده است»:
شاید رجوی نمی دانست كه روزی دست به دامن امپریالیست خواهد شد. دست به دامن آمریكای جنایتكار، آنهم جنایتكارترین و جنگ طلبترین جناحهای آن. و الا اگر می دانست اینطور شعارهای ضد امپریالیستی نمی داد.
شاید رجوی نمی دانست روزی همسرش عكس یادگاری در كنار جان بولتون خواهد گرفت. و با آنها كنفرانس مطبوعاتی برگزار خواهد كرد. دولت ایران هر چقدر كه ضد حقوق بشر باشد و هر چقدر كه بد باشد آیا اندازه یك ارزن از جنایتهای آمریكا را انجام داده است؟ آیا به اندازۀ آمریكا در افغانستان و پاكستان و عراق و سومالی و پاناما و ویتنام و ژاپن جنایت كرده است؟ آیا بمب اتم درهیروشیما و در ناكازاكی انداخته است؟ آیا در افغانستان و عراق، مردم غیر نظامی و بیگناه را به خاك و خون كشیده است؟ و هزاران مورد دیگر... به عكسهای زیر توجه كنید:
افلاس و درماندگی جریانی مثل
سازمان مجاهدین خلق را بایستی دید كه با شعار ضدامپریالیستی تاسیس شد و
رهبران پیشین آن رهایی خلق را از چنگال امپریالیستها، مبارزه مسلحانه
می دیدند و آمریكا را سد راه تكامل می دیدند ولی الان آمریكا مهد
دمكراسی شده و كنگره و سنای آمریكا پاتوق آنها گشته است. تمام تلاش
سازمان مجاهدین طی هشت سال گذشته با صرف میلیونها دلار این بوده كه از
لیست تروریستی وزارت خارجه آمریكا خارج شوند تا بتوانند در آمریكا راحت
رفت و آمد كنند و تا بتوانند شاید یك وزیری یا یك مقام چندم دولتی نیم
نگاهی به آنها بكند... عجبا!!!
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مجاهدین خلق بدون اشرف
تحریریه انجمن ایران فانوس - آلمان 20.02.2012 http://iran-fanous.de/middle/652-Fanous-BedoneAshraf-20.02.2012.htm
بنا بر اولتیماتوم دولت و مردم عراق مبنی بر خروج بی قید و شرط مجاهدین خلق از خاک عراق و بنا بر وساطت و پا در میانی سازمان ملل و بعضی از کشورهای غربی، سرانجام نفرات سازمان طی روزهای گذشته 397 تن برای اولین بار، ناچار شدند کمپ اشرف را به مقصد کمپ آزادی واقع در نزدیکی بغداد، ترک کنند. نفرات حاضر، قبل از خروج از کمپ اشرف، بنا بر فرمان رهبران شان، برای آخرین بار باصطلاح با شهدای خود واقع در گورستان مروارید، دیدار و خداحافظی کردند که این به مثابه برگشت ناپذیر بودن ماجرا و جدیت دولت عراق در ارتباط با تخلیه اراضی اشرف و رها شدن از یکی از مشکلات بزرگ دولت و مردم، می باشد.
کمپ اشرف که در ابتدا حدود 30 کیلومترمربع مساحت داشت و بعدها وسعیتر شد، از اواخر سال 1365 به سفارش صدام حسین به مجاهدین خلق سپرده شد. آن ایام مصادف با جنگهای گردانی مجاهدین خلق بود. یعنی همان جنگهایی که مجاهدین با همکاری ارتش عراق به ارتش ایران شبیخون می زدند. مسعود رجوی که چند ماه قبل تر وارد عراق شده بود، کمپ اشرف را در یک نشست جمعی موهبتی برشمرد که از این پس همه نیروها می توانند با همدیگر و در یک جا آموزشهای سیاسی و تشکیلاتی را فرابگیرند. او با امکانات فراوانی که از دولت وقت عراق دریافت می کرد، به بازسازی کمپ اشرف می پرداخت و این در حالی بود که در ابتدا به نیروهایش وعده دو سال ماندن در عراق را داده بود و او در ادامه تصریح کرد که اگر ماندن ما در عراق بیشتر از دو سال به درازا بکشد، ما خواهیم سوخت، چرا این که از پس تبعات و سوالات فراوان مردم و مخالفینی که ماندن ما در عراق را مورد سوال و نقد قرار خواهند داد، بر نخواهیم آمد.
سرانجام مسعود رجوی که خود به دیدار نیروهای پراکنده اش در مرزهای ایران و عراق نمی رفت و در شان خود نمی دید، نیروهایش را از جبهه های جنگ واقع در سراسر مرزهای ایران و عراق، به پادگان اشرف گسیل داشت و برایشان انواع و اقسام آموزشهای تشکیلاتی و سیاسی و ایدئولوژیک، بر قرار کرد تا به زعم خودش در یکسان سازی نیروها و کنترل و مهار آنان هزینه کمتری پرداخت نماید. با این حال، پادگان اشرف از حیث درختکاری و ساختمان سازی و انواع پروژه های دیگر و بسیج نیروها برای آبادانی آن محل تقریباً به شهرکی بدل شد که حتی مدرسه و اسکان خانواده ها را نیز در خود جای داده بود که بعد از دو سال همه امکانات کودکان و خانواده ها به دلیل ضرورت جنگ، برچیده شد و پادگان اشرف تماماً به پادگانی خشک و بی روح بدل شد و اگرچه همه نیروهای سازمان و بعضاً رهبرانش نیز به آنجا تردد داشتند، پادگان اشرف از آن پس به نماد قدرت و امکانات و حضور و جولان دادن مجاهدین خلق در خاک عراق، طی دهه های 70 و 80 بدل شد.
با وجود این که پادگان اشرف طی سلسله آموزشهای مسعود و مریم رجوی به یک فرقه بسته و نظامی بدل می شد، از طرف دیگر حصارها و سیم های خارداری که هر روز بر گرد این کمپ کشیده می شد و عرصه را بر اعضا و ناراضیان تنگ تر می کرد، پادگان اشرف ضمن نماد قدرت و اتوریته و هژمونی رهبران سازمان، اختناق و استبداد و دیکتاتوری عریان و افسارگسیخته را علیه نیروهای راضی و ناراضی آنچنان تست و آزمایش می کرد که هنوز هم اعمال و رفتارهای غیرانسانی و ضد حقوق بشری که رهبران سازمان علیه اعضایشان به کار برده و به راه انداخته اند، برای جامعه جهانی شناخته شده نیست و باورش سخت است. با این اوصاف که مسعود رجوی از پتانسیل مبارزاتی بخشی از جوانان ایرانی به تمرین دیکتاتوری و تست و آزمایش انواع مفاسد شخصی و تشکیلاتی خود می پرداخت و از شعر و شعارهای سابق سازمانش فاصله می گرفت و قادر بود توسط امکاناتی که از صدام حسین گرفته بود و بسته بودن درب پادگان اشرف، همه نیروهایش را به گروگان بگیرد و به بردگی بکشاند، کم کم سرو صدای مخالفین و معترضین از این نوع دیکتاتوری نوین، بلند و بلندتر شد تا جایی که وجود و صدای اعضای جداشده در اروپا، به یکی از معضلات و موانع بزرگ بر پیش راه مجاهدین خلق بدل شد، رهبرانی که می رفتند تا با فریب و مظلوم نمایی، خلقی را به گروگان بگیرند. به دنبال همین و طی دو سال گذشته، صدها خانواده ایرانی نیز خود را به صف اول مبارزه علیه مجاهدین رسانده و خواهان یکی از حقوق اولیه خود و فرزندان دربندشان که در داخل قرارگاه اشرف محبوس بودند، شدند. این دومین ضربه، همچنین توانست در بی آبرویی و بی اعتباری رهبران سازمان قوت بیشتری ببخشد و حتی خیل نیروهای ناراضی در درون سازمان را منفعل و از بدنه تشکیلات جدا سازد و به جمع نیروهای معترض و مخالف سازمان ملحق نماید.
این چنین بود، البته در ابتدا فعالیت های سیاسی و حقوق بشری اعضای جداشده از این سازمان در پشت جبهه و سپس فعالیت های شبانه روزی خانواده های مجاهدین طی دو سال گذشته و آنهم در خط مقدم نبرد، عرصه را از هر حیث بر رهبران سازمان تنگ کرد و اعتماد به نفس را از آنان گرفت و نگذاشت تا رهبران سازمان که برای حفظ پادگان اشرف و دستاوردهای نامشروعی که در آن انباشته بودند و به قول و به زعم خودشان برای حفظ و بقاء آن، عاشوراگونه ایستادگی خواهند کرد، جامه عمل پوشانده شود.
در اینجا جا دارد تا از زحمات همه نیروهایی که چه در عرصه بین المللی، چه در داخل عراق، چه نیروهای ناراضی و خانواده هایی که از ایران برای اعتراض به عراق می رفتند، قدردانی کرد و یقین حاصل نمود که با همین همت و پیکار مجدد، می توان باقیمانده سازمان را از اراضی مردم عراق کوچاند و به عقب نشینی واداشت و البته، النهایه رهبران سازمان را به خاطر سی سال جنایت و خیانت به دادگاه های صالحه کشاند.
تحریریه ایران فانوس
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آغاز انتقال ۳۹۰ نفر از ساکنان اشرف: چرا رجوی به خاک اشرف چسبیده است؟
بنیاد خانواده سحر، بغداد،
نوزدهم فوریه 2012
روز گذشته انتقال حدود 390 نفر
از ساکنان پادگان فرقه ای اشرف به پادگان لیبرتی یا الحریه (آزادی)
آغاز شد. این تعداد همگی از افراد با سابقه و قدیمی سازمان بودند که
توسط رهبران فرقه دستچین شده و اعزام گردیده اند. رجوی به اعزام این
تعداد افراد گزینش شده تن داده است تا باز هم زمان بیشتری بخرد تا بلکه
اشرف را چند صباحی هم شده حفظ نماید. اینها کسانی هستند که اعتماد نسبی
سازمان به آنها از دیگران به مراتب بیشتر بوده است.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تقدیر از فرمانده ثریا و تبریک به خانواده ها دیوار برلینی پادگان اشرف فروریخت
عباس صادقی، انجمن ایران سبز،
آلمان، نوزدهم فوریه 2012
نام خانم ثریا عبدالهی برای همه کسانی که دستی در آتش مبارزه با فرقه رجوی دارند مترادف است با سنگ صبور خانواده ها یی که بدنبال یوسف گمگشته ای راهی بیابانهای همواره طوفانی ونفرین شده عراق در پشت سیم های خار دار پادگان اشرف شدند وچشم انتظار لحظه ای دیدار با فرزندی ،پدری ،خواهری یا مادری به تحصن نشسته اند. حتی سنگ صبور رها شده هایی که با ریسک گذشتن ازجان خود از جهنم رجوی فرار کرده وخود را به آغوش همیشه باز خانواده ها رسانده اند و هر کس که زخمی عمیق از رجوی بواسطه سالیان جدایی اجباری از همسر فرزند وخانواده وجامعه در دل داردبرای پیوستن مجدد به دریای زلال عواطف خانوادگی ، پای صحبت های مادرانه خانم عبدالهی نشسته است. هر کسی که ایشان را از نزدیک دیده باشد وبرای اولین بار پای صحبت از دل برآمده وی نشسته باشد در اولین برداشت فکر میکند ایشان باید سالها مناسبات فرقه ای رجوی را از نزدیک تجربه کرده باشد ویا ایشان یکی از رها شدگان از چنگال اختاپوسی رجوی است که سالیان زندگی خود را وقف مبارزه با فرقه رجوی نموده و در این راه آبدیده شده است که اینقدر نسبت به ماهیت رجوی وسازمان جهنمی آن اینگونه روان سخن میگوید واشراف کامل دارد. من این افتخار را داشتم تا از نزدیک این شیره زن را ملاقات کنم وچند روزی شاهد تلاشهای خستگی ناپذیرش به همراه سایر خانواده ها باشم به همین دلیل، مناسبت فرو ریختن دیوار بلاهت رجوی مرا بر آن داشت تا با نوشتن چند سطر شاید بتوانم حق مطلب را در رابطه با ایشان وکار سترگی که در این مدت انجام داده اند را ادا کنم. هر آنچه که میگوید بر دل مینشیند ودر کوتاه زمانی مخاطب را به اشراف کامل از مناسبات افراد اسیر در حصار پادگانی رجوی میرساندزیرا همه حرفهایش از دلی زخم خورده ورنج غربت کشیده برای دیدار عزیزش برمیآید. خانم ثریا نظامی نیستند اما رجوی به در ستی ایشان را فرمانده ثریا خطاب میکند وکاملا هم به حق ایشان را فرمانده اطلاق میکند زیرا از آرزوهای رجوی بوده که از خیل فرماندهان زن ومردی را که به این نام منصوب کرده یکی وفقط یکی را همچون خانم عبدالهی مسئولیت پذیر وفرمانده ومدیر میداشت . البته طبیعی است که رجوی نتواند چنین فرماندهانی داشته باشد زیرا در باطلاق فرقه ای گل سرخی چون خانم ثریا نمیرویدو با اغماض فراوان میتوان گفت در شوره زار رجوی گل خر زهره بسیار روئیده است. ناگفته نماند که همه فرماندهان نظامی عراقی هم که خانم عبدالهی را از نزدیک میشناسند ومدیریت ایشان را دیده اند لقب زیبنده (عقید ثریا ) که به عبی معادل ژنرال میباشد را برای وی بکار میبرند. به نقل از همه نفراتی که موفق به فرار از قلعه رجوی شده اند کابوس (فرمانده ثریا ) گریبان رجوی را رها نمیکرده وهراز گاهی که ایشان برای مداوای بیماری به بغداد میرفتند وچند روزی صدای ایشان از بلند گو پخش نمیشده رجوی اظهار پیروزی وآرامش میکرده است، خوب آرزوهای شتر مابانه رجوی بوده است ... به لطف خدا ایشان حضور داشتند تا دیوار برلینی پادگان اشرف فروریخت.
خانم عبدالهی در کوره تحصن سه ساله به همراه سایر خانواده ها با مسئولیت پذیری شگرف به شاخص و سمبل از خود گذشتگی تبدیل شد که فقط در چهارچوب فداکاری مهر مادری میتوان به آن پاسخ داد وگرنه با دریدگی که وحوش رجوی طی این سه سال از خود نشان دادند و فرزندان را وادار به سنگ زدن وسیلی زدن به پدران ومادران پیر وسالخورده میکرد جای هیچ مقاومتی رادر معادلات معمول باقی نمیگذاشت چه رسد به موفقیت خانواده ها در فروپاشی قلعه الموتی رجوی وتسلیم نمودن رجوی برای انتقال ساکنان پادگان به کمپ لیبرتی وبرآورده شدن خواست چندین ساله خانواده ها و دیدار مستقل وآزادانه با عزیزانشان خارج از کنترل امنیتی شکنجه گران وبازجوهای رجوی. شاید اگر رجوی به اندازه یک ارزن شعور استراتژیک میداشت در بهمن سال 1388 که خانم عبدالهی به همراه تعداد دیگری از خانواده های اسیران پادگان اشرف برای یک ملاقلت ساده با فرزندش امیر اصلان حسن زاده به درب پادگان آمده بود برخورد توهین آمیز و دور از انسانیت رجوی مواجه نمیشد و به این درخواست ساده که آمده ام فرزندم را بعد از سالیان دوری وبیخبری ملاقات کنم پاسخ منطقی میداد شاید امروز آتش آه وعزم راسخ خانواده ها به فرماندهی خانم عبدالهی دامانش را نمیسوزاند ودودمانش بر باد نمیرفت. (دشمنان مردم از احمقها آفریده شده اند) خطاب به مریم قجر وشوهر کوتوله فکر ایشان باید گفت کوره انقلاب واقعی پولاد هایی آبدیده نظیر خانم عبدالهی تولید میکند که دیو وددانی چون شمایان را از صفحه سیاسی روزگار پاک میکند. این کوره محصول آتشی بود که شما با دست خود علیه خانواده ها بپا کردید که امروز خانم عبدالهی سمبل پایمردی واستواری این خانواده ها شد. توصیه من به رهبر مفقود شده این فرقه اینست که بد نیست گذری کوتاه بر سرگذشت خانم عبدالهی وخانواده ها داشته باشید تا شاید درس عبرتی برای آینده تاریکشان باشد. به مصاحبه خانم عبدالهی با رادیو فردا و بنیاد خانواده سحر دقت کنید: ثریا عبداللهی در مصاحبه با رادیو فردا گفت: "امیراصلان تنها پسرم است. او برای کار به ترکیه رفته بود. فردی بنام علی آنکارایی به بهانه رفتن به آلمان او را به عراق اورده و در دام رجوی گرفتار کرد. من سال ها بود هیچ خبری از او نداشتم". "من سازمان مجاهدین خلق را نمی شناختم. سازمان را ازطریق افرادیکه در این مدت از پادگان فرارکرده اند شناختم". خانم عبداللهی به بنیاد خانواده سحر گفت: "در حقیقت در سال 1384، یکی از بچه ها که از سازمان فرارکرده بود به من گفت که امیر در عراق و در اشرف است. خیلی خوشحال شدم با خودم گفتم او خادم امام علی (ع) در نجف اشرف است ولی چرا به ما زنگ نمی زند. هر بار تلویزیون صحنه های بارگاه حضرت علی (ع) را نشان می داد به نوه ام می گفتم دایی اینجاست. بعدها فهمیدم منظور از اشرف چیست و اشرف کجاست". خانم عبداللهی ساعت ها و با دقت پای صحبت افراد جداشده که طی این دو سال و یا در سالهای گذشته از زندان اشرف فرارکرده و در جمع خانواده ها حضور می یافتند می نشست. در همین کوره ها بود که خانم عبدالهی به همراه سایر خانواده ها تصمیم گرفتند به هر قیمت این دیوارهای جهل وعنکبوتی فرقه رجوی را منهدم کنند وموجب رهایی فرزندانشان شوند. از این پس خانم عبدالهی نه فقط برای رهایی فرزند خودش که آزادی هر فرد گرفتار در حلقه گرگها برایش یک آرمان شد.وی همه اسرای اشرف را فرزندان خود میداند. البته که در این مسیر کم مصیبت ندیده است ،دوری مستمر از خانواده ،از سنگ پرانی ابن ملجم ها گرفته تا فحش وفضیحت های وحوش رجوی ودشنامهایی که رجوی علیه وی روزانه پخش میکند و فشار طاقت فرسای مسئولیت ومدیریت خانواده ها وزنده نگه داشتن امید به موفقیت در برابر دیو ترسناکی چون رجوی و نهایتا بیماری قلبی ناشی از این همه فشار و استرس که گاها پزشکان را وامیداشت که اجبارا وی را در محیط بیمارستان ودور از هرگونه اظطراب وهیجان بستری کنند. با این همه ایشان همواره در چنین شرایطی هم از پیگیری کارها غافل نشدند تا امروز که موعد تسلیم بلاهت بار رجوی فراهم شد ورجوی مجبور شد از زبان مریم قجر شرایط تسلیم وشکست در برابر عزم پولادین خانواده ها دولت عراق وسازمان ملل را بپذیرد وزمینه رهایی همه اسیران قلعه الموتی اشرف فراهم شود. به سهم خودم جا دارد از همه زحمات ایشان تقدیر نمایم زیرا من هم یکی از همان افراد گرفتار در قلعه رجوی بودم و معنی اسارت در چنگال رجوی را با گوشت وپوست واستخوان لمس کرده ام وارزش این فداکاری ها را میدانم و اگر نبودند مادرانی چون ایشان این پیروزی خانواده ها وشکست خفت بار رجوی به این زودی میسر نمیشد. این موفقیت را به خانم عبدالهی (فرمانده ثریا) همه خانواده های اسرای قلعه اشرف تبریک میگویم.
عباس صادقی
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خانواده ایستاد اشرف افتاد، اشرف نایستاده افتاد
عباس صادقی، ایران سبز، هفدهم
فوریه 2012
راستی چه شد که اشرف افتاد؟
قرار بود اشرف بایستد تا جهانی بایستد؟
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرقه پرستی وخوش رقصی رجوی برای بیگانگان با پوش دفاع ازاشرف!!!
جلیل عبدی، شانزدهم فوریه 2012
هدف مریم رجوی
دردیداربانمایندگان وشخصیت های آمریکایی واروپایی برای همگان روشن
است.همین عنصرخود فروخته وخائن اخیراً به پارلمان اروپا رفته ودرظاهر
میخواست از دوستان اروپایی وآمریکایی اش بخاطرحمایت از ساکنان اشرف
قدردانی کند.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خانواده ها تا آخر ایستاده اند
بنیاد خانواده سحر، بغداد،
پانزدهم فوریه 2012
ایمیل ها و پیام های زیادی
داشتیم که پرسیده بودند چرا دیگر از خانواده ها خبری نیست و ابراز
نگرانی شده بود که آیا آنان همچنان در تحصن در برابر پادگان اشرف هستند
یا خیر. همچنین ذکر شده بود که چرا دیگر پیام های صوتی رهاشدگان منعکس
نمیگردد. لازم به ذکر است که حضور خانواده ها در شهرک آزادی فرقی با
گذشته نکرده و آنان همچنان حضور فعال دارند.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سنگ پرانی فدائیان رجوی به خانواده ها، جدا شدگان، مامورین عراقی و خبرنگاران اروپایی رجوی اجازه دیدار با گروگانها را نمیدهد
ایران اینترلینک، کمپ عراق جدید (سابقا اشرف)، دیالی، عراق، چهاردهم فوریه 2012 http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11669
لینک به فایل تصویی جهت دانلود (100 مگا بایت)
گروه تروریستی مجاهدین خلق به پشتوانه حمایت واشنگتن و تلاویو با استفاده از تیرو کمان و سنگ به خانواده ها، جداشدگان، مامورین عراقی و خبرنگاران اروپایی حمله می کند و خواستار ایجاد درگیری و کشتن و به کشتن دادن هستند. خانواده ها برای دیدار با عزیزان به گروگان گرفته شده خود در کمپ بدنام اشرف وارد سومین سال تحصن می شوند ولی رجوی به هیچ وجه حاضر به باز کردن دربها و یا دادن اجازه برای دیداری موقت از پشت سیم های خار دار نیست. رجوی و دستیاران جنایتکارش برخی از این گروگانها را بیش از دو دهه در کمپ اشرف به اسارت گرفته اند. عراق خواستار حکومت قانون بر این بخش از کشور است ولی لابی های امریکایی و اسرائیلی فشار می آورند و خواستار ابقای کمپ تروریستی هستند
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ملاقات اعضای انجمن ایران فانوس با صلیب سرخ
تحریریه انجمن ایران فانوس - آلمان فرانکفورت 11.02.2012 http://iran-fanous.de/middle/610-Fanous-Molagat-11.02.2012.htm
سه تن از اعضای انجمن سیاسی ـ فرهنگی ایران فانوس، روزپنج شنبه 09.02.2012 در شهر فرانکفورت آلمان با چند تن از کارمندان صلیب سرخ، طی نشست کوتاهی به گفتگو پرداختند. طی گفتگوی دوستانه اعضای انجمن ایران فانوس با کارمندان صلیب سرخ فرانکفورت، آنان پس از ابراز احساسات عمیق و همدردی، قول کمکهای انساندوستانه را داده و قول دادند تا راه حلها و تالمات اعضای جداشده از مجاهدین را به سمع مقامات بالاتر برسانند.
اعضای ایران فانوس با آنکه خود از قربانیان فرقه مجاهدین و جنگ زده هستند، به ویژه یکی از اعضاء شان به نام کریم غلامی هنوز هم مجروح جنگی باقی مانده و دچار آسیب های فیزیکی فراوان است و آثاز زخم و جراحت جنگ و سالیان اختناق سازمانی بر پیکر ایشان به وضوح دیده می شود، با این وصف، اعضای انجمن ایران فانوس برای خود کمکی نخواسته بلکه از صلیب سرخ کمکهایی را در راستای آزادسازی دیگر اعضای دربند فرقه در عراق، درخواست نمودند. اعضای انجمن ایران فانوس ضمن یک گفتگوی شفاهی با صلیب سرخ، همچنین نامه ای کتبی را ارائه دادند و در آن راه حل انسانی و سریع در جهت کمکهای دارویی و پزشکی و انساندوستانه به اعضای فرقه در عراق ارائه دادند.
اعضای انجمن ایران فانوس طی گفتگوی شفاهی، ضمن نقل بخشی از تالمات و رنجهای سازمانی که طی سالیان در عراق گرفتارش بودند، به اعضای صلیب خاطرنشان کردند که سران فرقه مجاهدین در وهله اول جنگ شان با اعضای داخلی است و جنگ علیه حکومت ایران در درجه دوم قرار دارد. هم اکنون نیز سران مجاهدین از اعضای اسیر و دربند، به گونه ای ابزاری و خلاف شان انسانی آنان انجام می دهند. رهبران فرقه، اعتقاد به خون و قربانی برای گشایش هر درب بسته ای را دارند و زین سبب آنان هرگز اعضای داخل فرقه را به مثابه انسان محسوب نمی کنند، انسانی که در جهان امروز دارای حق و حقوقی برابر با همه انسانهای دیگر باشد. لهذا ما از شما که یکی از ارگانهای انسانی سازمان ملل هستید، خواستاریم تا بدانچه ما تعریف کرده و گواهی می دهیم، به داد اعضاء و قربانیان یکی از خطرناک ترین فرقه های تروریستی در عراق که مجاهدین خلق نام دارند برسید.
تحریریه انجمن ایران فانوس
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فقط خانم مریم رجوی بخواند ابراز نگرانی برای وضعیت بیماران یا سوء استفاده سیاسی
کریم غلامی - آلمان 10.02.2012 http://iran-fanous.de/middle/602-Gholami-Javabie-10.02.2012.htm
خانم مریم رجوی شما حتما مرا بیاد دارید و بخوبی میدانید که من کی هستم و برای سازمان مجاهدین چه فداکارها و از خودگذشتگی ها داشتم. بسیار برای من جالب و از طرفی هم دردناک بود که درست بعد از ارسال نامه ام به آقای مارتین کوپلر شما در بروکسل ابراز داشته اید که "از اتحادیه اروپا و ایالات متحده میخواهم تا فوراً تعدادی از ساکنان بیمار و زخمی اردوگاه اشرف را بپذیرند. ". خانم مریم رجوی واقعا برای من سئوال شده چه چیزی در شما تغییر کرده که بعد از 25 سال یاد بیماران و مجروحین اسیر در اشرف افتاده اید و از اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا هم شاکی هستید که "هرگونه تأخیر در این زمینه غیر قابل قبول و غیر موجه است." راستی مرگ عباس و فرهاد دوتا از مجروحین عملیاتهای مجاهدین که به دلیل عدم رسیدگی به وضعیت آنها و بیماریشان در اسارتگاه اشرف "غیر موجه" نبود، آیا صدا بیمار در اسارتگاه اشرف که شما آنها را از هرگونه دسترسی به دکتر و دارو محروم کرده اید که بسیاری از آنها در درد و رنج و بیماری و سکوت میمیرند آیا "غیر موجه" نیست. خانم مریم رجوی مگر شما نبودید که فتوا دادید که هر کسی ابراز بیماری و درد میکرد او را تمارض میخواندید و برایش نشست تشکیلاتی تشکیل میدادید و حتی او را مورد ضرب و شتم قرار میدادید که "تو بیمار نیستی و تمارض میکنی". خانم مریم رجوی آیا فراموش کرده اید در بهار سال 80 من به دلیل عفونت ریوی سخت بیمار شده بودم و تب 41 درجه داشتم ولی تو دو تا از چماقدارانت را فرستادی دنبال من که کشان کشان هم شده مرا به نشست خودت بیاورند آیا این را فراموش کرده ای. خانم مریم رجوی آیا فراموش کرده ای در سال 2003 در حمله ارتش آمریکا به عراق شما به فرانسه گریختید و بسیاری از همین مجاهدین بیمار و اسیر را زیر بمباران رها کردید تا کشته شوند نکند یادتان رفته همه کسانی که در اسارتگاه جلولا کشته شدند همگی بیمار و مجروح بودند که توان راه رفتن نداشتند در آنجا به شکل فجیعی کشته شدند نکند که فراموش کرده اید که شما و همسرتان آقای مسعود رجوی پا به فرار گذاشتید ولی دکتر اکبر شجاعانه کنار بیماران ماند و همراه آنها کشته شد. خانم مریم رجوی آیا فراموش کرده این که صندوق های بزرگ دارو که توسط ارتش آمریکا تحویل بیمارستان اشرف میشد ولی حتی یک دانه از این داروها به ساکنان اسیر در اشرف هم نمیرسید و این داروها در بازارهای بغداد به فروش میرسید و تو به همین بیماران و مجروحین میگفتی که ما در محاصره هستیم و دارو نمیتوانیم وارد بکنیم. خانم مریم رجوی آیا فراموش کرده اید که من از سال 2005 پایم شکست و به دستور تو مرا از هرگونه امکاناتی محروم کردند و حتی مرا از یک ویلچر (صندلی چرخدار) محروم کرده بودی و با همین وضعیت بیمار و مجروح بودنم بدستور تو مرا در نشست جمعی مورد ضرب و شتم قراردادند چرا به دلیل بیماری میخواهی سازمان را ترک بکنی. خانم مریم رجوی چرا طی سالهای 1986 تا سال 1990 نه جنگی بود و نه تحریمی نه سایر مشکلات دیگر چرا حتی یک مجروح را اجازه ندادی به اروپا و یا آمریکا برود تا درمان شود اگر آن زمان عباس و فرهاد را که خواهان رفتن به اروپا بودند میگذاشتید که بروند امروز هر دو آنها زنده بودند. خانم مریم رجوی اگر طی همان سالها همان تعداد محدود مجروح و بیمار را به اروپا و آمریکا می فرستادی آنها در شرایط خیلی بهتری نبودند. خانم مریم رجوی من در نامه ام به آقای کوپلر قطره ای از اقیانوس را گفتم و شما خودتان این را بخوبی میدانید. خانم مریم رجوی شما اگر کمی به فکر همین مجاهدین اسیر در زندان اشرف و یا فقط به فکر بیماران و مجروحین بودید سازمان نهایتا به خفت بارترین شکل از بین نمیرفت و هنوز نیروهایش به سازمان و رهبریش اعتماد داشتند ولی متاسفانه قدرت طلبی و فساد چنان شما را در بر گرفت که همه چیز را از جمله شرافت را به پول فروختید. و حال خانم مریم رجوی از شناختی که از شما و تفکرتان و عمل کردتان دارم به فکر مجروحین و بیمارن بودن شما چیزی جزء فریبکاری و بازی سیاسی بیش نیست یا میخواهی اینبار بیماران و مجروحین را سپر قرار بدهی و با بازدادن جسم و جان آنها چند روزی زمان بخری و یا در پوشش و نام بیمار و مجروح جنایتکاران و سران سازمان را فراری بدهی ولی به شما قول میدهم که هرگز اجازه نخواهم داد که چنین اتفاقی بیفتد. با خود عهد بسته ام که یار و پشتیبان و مدافع حقوق بیماران و مجروحین اسیر در زندان اشرف باشم. پس خانم مریم رجوی دست از جان و عمر و جسم دوستانم در زندان اشرف بردار اگر راست میگویی همین مجروحین و بیماران را بگذارید آزادانه و بدون کتک و ضرب و شتم (همان کاری که با من کردید) از زندان اشرف خارج شوند خانواده ها آنان و سازمانهای حقوق بشری به مشکلات آنها رسیدگی خواهند کرد "ما را به لطف تو امید نیست شر مرسان".
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |