_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

پاسخ دبیر کل ملل متحد به مریم رجوی؛ افعی های لیبرتی،کار « رژیم » است!

 

 

محمد علوی، آریا ایران، پاریس، بیست و هشتم فوریه 2012
http://www.ariaonline.info/?p=1398

 

خانم رجوی عزیز و دوست داشتنی

قبل از پاسخگویی به اطلاعیه تان می خواستم درد دلی با شما داشته باشم.چند روز پیش وقتی نماینده گان ما با چمدان خالی از تهران بازگشتند،از جاسوسان شما انتظار دیگری می رفت.انتظار داشتم “تنها آلترناتیو رژیم”،یکی از فیل های نادر اتمی اش را هوا می کرد تا همه سرگرم شوند.آخر مثل همیشه دروغ که خناق نیست، گلوی دروغگو را بگیرد و خفه اش کند.اما انگار شما هم از بس دروغ گفته اید از تفریط در دروغگویی خسته شده اید.چرا؟نمی دانم!

امروز که اول اطلاعیه را می خواندم،پیش خودم گفتم چندان هم بی سیاست نیستید.اگر از افشا سازی اتمی صرفنظر کرده اید یا برای یک روز مبادای دیگر واگذار نموده اید،موضوع داغ تری در کف داشته اید.وگرنه برای خانم کلینتون این همه خودشیرینی نمی کردید.عالی است.آفرین!

از مدتی پیش که نامه هایمان در رفت و آمد است،ایمان تازه ای به شما پیدا کرده ام.باور کنید نمی دانم اسمش چیست؟شاید یک انقلاب باشد.از نوعی که می گویند مبتکرش شما و شوهر دومتان است.ولی خواهشا این موضوع پیش خودمان بماند!

بهر حال از اینکه موضوع جدیدی را روی میز گذاشته اید من و همکارانم را از سردرگمی نجات دادید.در این وانفسا هر چقدر کله ام را به میز سازمان ملل فشار می دادم،حاصلی جز کج و معوج دیدن دنیا برایم نداشت.اما با افشاگری جدید شما که “رژیم” توانسته است مارهای افعی را به کمپ لیبرتی بفرستد،متوجه شدم که “خطر رژیم در عراق صدها بار از خطر اتمی شدن بیشتر است.”

راستش من هم مثل شما دنبال بهانه ای جدید بودم.تا یک جورهایی سرو ته همه چیز را به اسم رژیم تمام کنم.فقط نمی دانم چرا بعضی وقت ها این همه گند می زنید.اگر ننوشته بودی که “بنابر توصیه خانم کلینتون” راضی به زحمت ارسال نفرات به لیبرتی شده ای کار ما ساده تر می شد.

از طرفی ما که غریبه نیستیم.چند وقتی بود اطلاعیه های قدیمی تان را ورق می زدم.این طور که معلوم است،این آدم ها ظاهرا هر کدام کلی چریک هستند.از طرفی مگر کمپ اشرف مار نداشت که این همه به ترس و لرز افتاده اند.پس چطوری می خواستند سرنگون کنند؟پیش قاضی و معلق بازی؟

می گویند اینها هر کدام چندین دوره کماندویی با کلاه سبزها و کلاه قرمزی های صدام گذرانده اند.در هر دوره چریکی،هر کدام سر چندین مار را از لجنزارهای “حمرین” بیرون کشیده، با دندان کنده و گوشتش را درسته قورت داده اند.حالا به ما که رسیده اند از دو مار رهگذر فراری می شوند؟از طرفی چرا من را به مخمصه می اندازی زن؟خب،بگو چکار کنم؟این همه ناز کردنت برای چیست؟

حتما اطلاعیه ات را در یک شب رنگی نوشته ای.واقعا از دست چند مار بی آزار می خواهی همه چیز را خراب کنی؟همانطور که قبلا گفتم بعضی وقت ها زیادی گند می زنی.الان که دارم انتهای اطلاعیه ات را میخوانم مقداری شک برم داشت.آخر عزیز من لیبرتی همانطور که از اسمش برآمده “لیبرتی” است،نه زندان؟با اینحال اگر نمی دانی بدان،تا چند ماه پیش نزدیک به ۱۰٫۰۰۰ سرباز “ارتش آزادیبخش آمریکا” به مدت ۱۰ سال در ّآن خراب شده زندگی کرده اند.آیا شما عزیز تر از آنهایید؟

بیا و با ما دودوزه بازی نکن.سر ما هم چیزی را خراب نکن که حال و حوصله ناز و اطوار”کمیته حقیقت یاب” ات را ندارم.اگر از من می پرسی عبور افعی ها از کمپ لیبرتی، کار “رژیم” است.همین طناب سی ساله را ول نکن تا برای عاقبت تان حَرَجی باشد.از طرفی این همه برای خودت ستاره نچین.ما خودمان از این و آن گدایی میکنیم.آنوقت تو می گویی “انسان های بیگناه” شما را به کاخ صدام یا هتل چند ستاره ببریم؟ نکند انتظار داری همه را به “اورسوراواز” پست کنیم؟!

از طرف دبیر کل سازمان ملل متحد
محمد علوی
۲۷ فوریه ۲۰۱۲

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

علیرضا رحمانی در مسیر اشرف به لیبرتی موفق به فرار شد

اعلام جدایی علیرضا رحمانی

 

 

بنیاد خانواده سحر، بغداد، بیست و هفتم فوریه 2012
http://www.saharngo.com/fa/story/1703

 

آقای علیرضا رحمانی که هفته گذشته در حین انتقال گروهی از نفرات سازمان مجاهدین خلق به اردوگاه لیبرتی توانست فرار کرده و خود را به خانواده های مستقر در مقابل پادگان اشرف برساند، متن کوتاه زیر را نسبت به اعلام جدائی خود از فرقه رجوی به مسئولین بنیاد خانواده سحر در بغداد تحویل داده است که عینا از نظرتان میگذرد:

بنام خدا

من علیرضا رحمانی بدین وسیله جدایی خودم را از فرقه رجوی اعلام می کنم و از این که توانستم در فرصت پیش آمده آزادی خودم را بدست آورم بی اندازه خوشحالم و خدا را شکر میکنم.

در تشکیلات فرقه رجوی حق حتی آزاد اندیشیدن هم نداشتم و دائم تحت فشار و شکنجه روحی و زیر شدیدترین نوع تفتیش عقاید با نام عملیات جاری بودم و الان احساس میکنم عشق به زندگی و رهایی که طی ده سال در وجودم مرده بود دوباره زنده شده و از این بابت فوق العاده احساس رضایت میکنم.

 

علیرضا رحمانی
بغداد 26/2/2012

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ابراز خرسندی کانون ایران قلم از آغاز ترک پادگان اشرف

رجوی در برابر عزم جزم بین‌المللی، دولت عراق، خانواده های قربانیان و اعضای جداشده از این فرقه سر تعظیم فرود آورد

 

24.02.2012

تحریریه ایران قلم

 

-   در شرایطی که مسعود رجوی نزدیک به 26 سال را در صحراهای عراق، بدنبال سراب جوانان این میهن را قربانی هوس های خود کرد.

-   درحالیکه استراتژی ارتش وابسته باصطلاح آزادیبخش در خاک عراق رسما وعلنا به گل نشسته است.

-   در زمانی که رجوی همه چیز را یک جا باخته است ولی سرافکنده هنوز دعوی پیروزی میکند.

-   در روزگاری که رجوی راه چاره خود را  نه تکیه بر مردم بلکه در سرسپردگی تمام‌عیار به سرویس های غربی و اسراییلی و موساد جستجو کرده و به کمک همین سرویس ها دانشمندان هسته ای ایران را به فرموده اسراییلی ها هدف قرار میدهد.

-   و در شرایطی که سازمان مجاهدین ماکت شرمساری کل اپوزیسیون باصطلاح خارج کشور شده که چشمانشان  را آگاهانه بر همین حقایق روشن وابستگی مجاهدین به غرب بسته اند.

 

آری در چنین شرایطی رجوی وادار شده است که پادگان اهدایی صدام حسین را که بیش از ربع قرن در آن سکنی گزیده بود را شرمگینانه آرام آرام ترک کند و بی سر وصدا به سوی پایگاه ساخته شده آمریکاییان به نام « لیبرتی ! » نقل مکان کند.

 

بارها گفته‌ایم و باز هم تکرار میکنیم که رجوی در دوران حیات اش هرگز از گندم ری نخواهد خورد .  رجوی منفور ایران و ایرانی و تاریخ این سرزمین باقی خواهد ماند . بخاطر آنکه نمونه کم نظیری از وابستگی به بیگانگان آن هم وابستگی به اعراب ضد ایرانی را در تاریخ معاصر به نمایش گذاشت او که با وابستگی به صدام راه خود را آغاز نمود اکئون تا خرخره با اسراییلی ها و دشمنان مردم ایران رفته است .

 از همین روست که  رجوی منفوریت اجتماعی و لعن تاریخی را یک جا برای خود وبازماندگانش به ارمغان برده اس او همچنین در سالهای پایانی عمر لعن ونفرین هزاران هزار خانواده داغدار و جوان از دست داده و یا اسیر را با خود همراه کرده است.

 

این تجربه بسیار تلخ و تأسف آور البته به بهای خون هزاران جوانان ایرانی رقم خورد وسالهای جوانی و سرزندگی پرشور  هزاران جوان دیگر درصحراهای عراق به یغما رفت .

 

آنچه مهم است اینکه رجوی علی‌رغم این گذشته توأم با خیانت و جنایت بلاخره مجبور به اجرای این امر تاریخی و مهم شد که در راستای انحلال ظرف ایدئولوژی و استراتژی عقب‌مانده خود را گام بردارد، اگر چه تا پایان راه هنوز باقیست . آنچه که به وی برمیگردد حداقل در 10 سال گذشته پس از آشغال عراق توسط آمریکا پیوسته سعی داشته و دارد که از این امر سرپیچی کند تا شاید فرجی حاصل شده و مجدداً توسط آمریکاییان مسلح شود . ولی شاید او نمی داند که آمریکاییان دهها همچون او را به سرچشمه برده و تشنه برگردانده است.

 

در همین جا بایست از استقامت و پایداری تک تک خانواده‌هایی که باطل السحر ایدئولوژی رجوی هستند تقدیر نمود و برآنان درود فرستاد،  پدران ومادران پیری که در کهنسالی در سرما و گرما رجوی خیانت‌کار و وطن فروش را با پایداری شان در جلوی درب اصلی‌ترین پایگاهش در جهان به محاکمه کشید اند.

 

همچنین از خیل بسیار رها شدگان و جداشدگانی که با قلم و قدم خویش این ارگان عنکبوتی را افشا نمودند و تشت رسوایی تشکیلات فرقه ای و ایدئولوژی بیمارگونه رجوی را از بام آسمان به زمین انداختند.

 

درود بر همه قهرمانانی که از سختی‌ها و تهمت ها نهراسیدند و از ژنو و کانادا و آمریکا و انگلیس گرفته تا صحراهای عراق ره سپردند و از بام تا شام مرگ ایدئولوژی رجوی و جفایی که در نزد جوانان ایرانی کرده بود را فریاد زدند.

 

البته این از نتایج سحر است واقعیت اینکه رجوی و تشکیلات وی در عراق ضربه‌ای استراتژیک و جبران ناپذیر و فراموش ناشدنی را دریافت کرده است و از همین رو  که هرگز تا پایان و ترک خاک عراق دست بردار نخواهد بود و باز هم با سنگ اندازیهای مستمر در مسیر پناهندگی واقعی افراد اسیرو گروگان دراشرف ایجاد مشکل خواهد کرد، اما اکنون دیگر کار از کار گذشته است چون با باز شدن پای محاکم حقوقی  چون سازمان ملل و کمیساریای عالی پناهندگی رجوی همه چیز را یک جا باخته است و قادر نیست شرایط را به گذشته بازگرداند .

 

اکنون بیش از هر زمان دیگر زمان به زیان رجوی و اندیشه پوسیده و بیمار گونه اش پیش میرود.

همانطور که در گذشته ا شاره کرده بودیم تجربه عملی در مقابل رهبران این سازمان نشان میدهد قاطعیت و فشار سیاسی و حقوقی هر چه بیشتر نتیجه بخش بوده و رهبران دیکتاتور این سازمان قادر نخواهند بود مسیر مسالمت آمیز بررسی پروسه حقوقی این افراد را با خشونت و خونریزی قابل پیش‌بینی از طرف مسعود و مریم رجوی لکه دار سازند.

 

کانون ایران قلم

که طی پنچ سال گذشته تلاش خود را جهت آزادی اسیران و گروگانهای این فرقه تروریستی سازمان داده است یکبار دیگر ضمن خوشوقتی و ابراز شادمانی برای شروع  مرحله تاریخی و لازم الاجرا در پروسه نابودی این فرقه خشونت طلب ابراز امیدواری میکند که با نقل مکان افراد مستقر درپادگان اشرف این مراحل عملی گردد:

 

1.      مصاحبه اختصاصی و بدور از شرایط تحمیلی فرقه رجوی در فضای باز و آزاد توسط مسئولان کمیساریای عالی پناهندگان اجرایی گردد.

2.      شستشوی مغزی و شکنجه روانی و جسمی هزاران قربانی این سازمان پایان پذیرد.

3.      با دخالت ارگانهای بین‌المللی و همچنین دولت عراق امکان ملاقات حضوری خانواده‌ها با فرزندانشان هرچه سریع ترعملی گردد.

4.      شروع فصل جدیدی از زندگی بدور از القائات اندیشه رجوی شرایطی را فراهم کند که باقی عمر این عزیزان همچون هیزمی برای بقای عمر این تشکیلات جهنمی بکار برده نشود .

 

با امید به روزهای بهتر بار دیگر کانون ایران قلم و هیئت تحریریه آن  تبریکات صمیمانه خود را به مناسبت این پیروزی بزرگ ابراز میدارد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مجاهدین  خلق  بدون اشرف

 

 

تحریریه انجمن ایران فانوس - آلمان

20.02.2012

http://iran-fanous.de/middle/652-Fanous-BedoneAshraf-20.02.2012.htm

 

 

بنا بر اولتیماتوم دولت و مردم عراق مبنی بر خروج بی قید و شرط مجاهدین خلق از خاک عراق و بنا بر وساطت و پا در میانی سازمان ملل و بعضی از کشورهای غربی، سرانجام نفرات سازمان طی روزهای گذشته 397 تن برای اولین بار، ناچار شدند کمپ اشرف را به مقصد کمپ آزادی واقع در نزدیکی بغداد، ترک کنند. نفرات حاضر، قبل از خروج از کمپ اشرف، بنا بر فرمان رهبران شان، برای آخرین بار باصطلاح با شهدای خود واقع در گورستان مروارید، دیدار و خداحافظی کردند که این به مثابه برگشت ناپذیر بودن ماجرا و جدیت دولت عراق در ارتباط با تخلیه اراضی اشرف و رها شدن از یکی از مشکلات بزرگ دولت و مردم، می باشد.

 

کمپ اشرف که در ابتدا حدود 30 کیلومترمربع مساحت داشت و بعدها وسعیتر شد، از اواخر سال 1365 به سفارش صدام حسین به مجاهدین خلق سپرده شد. آن ایام مصادف با جنگهای گردانی مجاهدین خلق بود. یعنی همان جنگهایی که مجاهدین با همکاری ارتش عراق به ارتش ایران شبیخون می زدند. مسعود رجوی که چند ماه قبل تر وارد عراق شده بود، کمپ اشرف را در یک نشست جمعی موهبتی برشمرد که از این پس همه نیروها می توانند با همدیگر و در یک جا آموزشهای سیاسی و تشکیلاتی را فرابگیرند. او با امکانات فراوانی که از دولت وقت عراق دریافت می کرد، به بازسازی کمپ اشرف می پرداخت و این در حالی بود که در ابتدا به نیروهایش وعده دو سال ماندن در عراق را داده بود و او در ادامه تصریح کرد که اگر ماندن ما در عراق بیشتر از دو سال به درازا بکشد، ما خواهیم سوخت، چرا این که از پس تبعات و سوالات فراوان مردم و مخالفینی که ماندن ما در عراق را مورد سوال و نقد قرار خواهند داد، بر نخواهیم آمد.

 

سرانجام مسعود رجوی که خود به دیدار نیروهای پراکنده اش در مرزهای ایران و عراق نمی رفت و در شان خود نمی دید، نیروهایش را از جبهه های جنگ واقع در سراسر مرزهای ایران و عراق، به پادگان اشرف گسیل داشت و برایشان انواع و اقسام آموزشهای تشکیلاتی و سیاسی و ایدئولوژیک، بر قرار کرد تا به زعم خودش در یکسان سازی نیروها و کنترل و مهار آنان هزینه کمتری پرداخت نماید. با این حال، پادگان اشرف از حیث درختکاری و ساختمان سازی و انواع پروژه های دیگر و بسیج نیروها برای آبادانی آن محل تقریباً به شهرکی بدل شد که حتی مدرسه و اسکان خانواده ها را نیز در خود جای داده بود که بعد از دو سال همه امکانات کودکان و خانواده ها به دلیل ضرورت جنگ، برچیده شد و پادگان اشرف تماماً به پادگانی خشک و بی روح بدل شد و اگرچه همه نیروهای سازمان و بعضاً رهبرانش نیز به آنجا تردد داشتند، پادگان اشرف از آن پس به نماد قدرت و امکانات و حضور و جولان دادن مجاهدین خلق در خاک عراق، طی دهه های 70 و 80 بدل شد.

 

با وجود این که پادگان اشرف طی سلسله آموزشهای مسعود و مریم رجوی به یک فرقه بسته و نظامی بدل می شد، از طرف دیگر حصارها و سیم های خارداری که هر روز بر گرد این کمپ کشیده می شد و عرصه را بر اعضا و ناراضیان تنگ تر می کرد، پادگان اشرف ضمن نماد قدرت و اتوریته و هژمونی رهبران سازمان، اختناق و استبداد و دیکتاتوری عریان و افسارگسیخته را علیه نیروهای راضی و ناراضی آنچنان تست و آزمایش می کرد که هنوز هم اعمال و رفتارهای غیرانسانی و ضد حقوق بشری که رهبران سازمان علیه اعضایشان به کار برده و به راه انداخته اند،  برای جامعه جهانی شناخته شده نیست و باورش سخت است.

با این اوصاف که مسعود رجوی از پتانسیل مبارزاتی بخشی از جوانان ایرانی به تمرین دیکتاتوری و تست و آزمایش انواع مفاسد شخصی و تشکیلاتی خود می پرداخت و از شعر و شعارهای سابق سازمانش فاصله می گرفت و قادر بود توسط امکاناتی که از صدام حسین گرفته بود و بسته بودن درب پادگان اشرف، همه نیروهایش را به گروگان بگیرد و به بردگی بکشاند، کم کم سرو صدای مخالفین و معترضین از این نوع دیکتاتوری نوین، بلند و بلندتر شد تا جایی که وجود و صدای اعضای جداشده در اروپا، به یکی از معضلات و موانع بزرگ بر پیش راه مجاهدین خلق بدل شد، رهبرانی که می رفتند تا با فریب و مظلوم نمایی، خلقی را به گروگان بگیرند.

به دنبال همین و طی دو سال گذشته، صدها خانواده ایرانی نیز خود را به صف اول مبارزه علیه مجاهدین رسانده و خواهان یکی از حقوق اولیه خود و فرزندان دربندشان که در داخل قرارگاه اشرف محبوس بودند، شدند. این دومین ضربه، همچنین توانست در بی آبرویی و بی اعتباری رهبران سازمان قوت بیشتری ببخشد و حتی خیل نیروهای ناراضی در درون سازمان را منفعل و از بدنه تشکیلات جدا سازد و به جمع نیروهای معترض و مخالف سازمان ملحق نماید.

 

این چنین بود، البته در ابتدا فعالیت های سیاسی و حقوق بشری اعضای جداشده از این سازمان در پشت جبهه و سپس فعالیت های شبانه روزی خانواده های مجاهدین طی دو سال گذشته و آنهم در خط مقدم نبرد، عرصه را از هر حیث بر رهبران سازمان تنگ کرد و اعتماد به نفس را از آنان گرفت و نگذاشت تا رهبران سازمان که برای حفظ پادگان اشرف و دستاوردهای نامشروعی که در آن انباشته بودند و به قول و به زعم خودشان برای حفظ و بقاء آن، عاشوراگونه ایستادگی خواهند کرد، جامه عمل پوشانده شود.

 

در اینجا جا دارد تا از زحمات همه نیروهایی که چه در عرصه بین المللی، چه در داخل عراق، چه نیروهای ناراضی و خانواده هایی که از ایران برای اعتراض به عراق می رفتند، قدردانی کرد و یقین حاصل نمود که با همین همت و پیکار مجدد، می توان باقیمانده سازمان را از اراضی مردم عراق کوچاند و به عقب نشینی واداشت و البته، النهایه رهبران سازمان را به خاطر سی سال جنایت و خیانت به دادگاه های صالحه کشاند.

 

تحریریه ایران فانوس

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آغاز انتقال ۳۹۰ نفر از ساکنان اشرف: چرا رجوی به خاک اشرف چسبیده است؟

 

 

بنیاد خانواده سحر، بغداد، نوزدهم فوریه 2012
http://www.saharngo.com/fa/story/1701

روز گذشته انتقال حدود 390 نفر از ساکنان پادگان فرقه ای اشرف به پادگان لیبرتی یا الحریه (آزادی) آغاز شد. این تعداد همگی از افراد با سابقه و قدیمی سازمان بودند که توسط رهبران فرقه دستچین شده و اعزام گردیده اند. رجوی به اعزام این تعداد افراد گزینش شده تن داده است تا باز هم زمان بیشتری بخرد تا بلکه اشرف را چند صباحی هم شده حفظ نماید. اینها کسانی هستند که اعتماد نسبی سازمان به آنها از دیگران به مراتب بیشتر بوده است.

قرار بود ساکنان اشرف ماهها قبل منتقل شوند ولی رهبران فرقه مدام بهانه تراشی کردند و مانع از این کار شدند و مبالغ هنگفتی صرف لابی های مختلف برای فشار بر ملل متحد و دولت عراق نمودند تا این امر را به تأخیر اندازند. در حال حاضر قرار است تمامی ساکنان اشرف تا ماه آوریل جابجا شوند که البته رجوی همچنان به بهانه تراشی های خود ادامه میدهد و سعی دارد این امر را باز هم به عقب بیندازد و تاجائی که میتواند از اشرف تکان نخورد.

سؤالی که در ذهن بسیاری از افراد و ارگانها، از مقامات عراقی و بین المللی گرفته تا جداشدگان و خانواده ها، و از خبرنگاران و رسانه ها گرفته تا حامیان و متحدین فرقه رجوی، شکل گرفته اینست که واقعا چرا رجوی میخواهد به هر قیمتی که شده از اشرف خارج نشود و اینقدر با بهانه تراشی های ابلهانه به خاک اشرف چسبیده است. راستی رجوی در اشرف چه میجوید که در مثلا پادگان لیبرتی قابل حصول نیست و یا اشرف چه موقعیتی برای وی به وجود آورده که در جای دیگری امکان دستیابی به آن نمیباشد.

واقعیت اینست که پادگان اشرف آخرین مقر و پایگاه رژیم صدام حسین معدوم است که تاکنون به یمن حفاظت نیروهای آمریکائی، به طور مستقیم در گذشته و بطور غیر مستقیم در حال حاضر، دست نخورده باقی مانده و علیرغم حکم های متعدد قضائی توسط دادگاه های صالحه در عراق، که تجسس و تفتیش داخلی آنرا بر اساس انبوهی گزارشات مبنی بر ارتکاب انواع جرایم در آن ملزم می سازد، ناگشوده باقی مانده است.

تا جائی که اطلاعات بدست آمده از درون پادگان فرقه ای اشرف برما معلوم میسازد، جواب این سؤال را میتوان در موارد و موضوعات زیر جستجو کرد:

1. زندان و زندانیان: یک واقعیت انکارناپذیر در اشرف وجود ناراضیانی است که قبل از اینکه فرصت فرار پیدا کنند به زندانهای داخل پادگان افتاده اند. برخی از این افراد در حبس های انفرادی هستند و هیچگونه ارتباطی با حتی دنیای درون پادگان ندارند. رجوی می بایست قبل از ترک کامل اشرف تکلیف این افراد را مشخص کند چرا که آزاد شدن آنان به معنی برملا شدن بسیاری وقایع است که برای رجوی به لحاظ استراتژیک گران تمام میشود. در میان این افراد اعضای قدیمی و سرشناس کم نیستند که فعلا بهتر است نامی از آنان برده نشود. رجوی بارها بطور علنی در برابر همگان اعلام کرده است که هیچ یک از این ناراضیان و جداشدگان (بریده مزدور خائن به زعم رجوی) نباید زنده از اشرف خارج شوند. آیا رجوی دارد وقت تلف میکند تا بتواند ابتدا به حساب این افراد برسد و موقعیتی بوجود بیاورد تا بلکه خون آنها را به گردن عراقی ها انداخته و سوء استفاده دوجانبه نماید؟ بهرحال قدر مسلم اینست که جان این عده قویا درخطر است.

2. فرار نیروها: جابجا شدن از اشرف به معنی خروج از دروازه های آن، برای برخی بعد از بیش از دو دهه، است. فرقه رجوی امنیت نیروها را در هنگام جابجائی بهانه میکند حال آنکه وحشت او استفاده از فرصت بدست آمده توسط برخی از نیروها و فرار و پیوستن آنان به خانواده هاست که دو سال است حی و حاضر در دروازه اشرف به انتظار نشسته و یک نفس عزیزان خود را صدا کرده اند. رجوی میخواهد در فرصت بدست آمده بازهم نیروهای خود را تست کند تا اگر کسانی پتانسیل فرار دارند در هنگام جابجائی مراقبت های لازم را به عمل آورد یا قبل از آن تمهیداتی بیندیشد.

3. گورهای دستجمعی: وقتی در روز 8 آوریل 2011 نیروهای عراقی بخشی از شمال پادگان اشرف را تصرف کردند، در جستجوهائی که بعمل آوردند، یک گور دستجمعی پیدا کردند که گمان قوی این بود که اسرای کویتی باشند که در داخل اشرف نگهداری میشدند که نهایتا هم سربه نیست شده و در همانجا به صورت جمعی دفن گردیدند. وجود یک گور دستجمعی سؤالات بسیاری را مطرح میکرد و جا داشت مابقی پادگان هم مورد تجسس قرار گیرد که البته برخی با اعمال نفوذه های خود مانع از آن شدند. بعید نیست که از این قبیل گورها، چه مربوط به اعضای فرقه و چه مربوط به مخالفین صدام حسین، هنوز هم در اشرف باشند و شاید رجوی دارد تلاش میکند که تا حد ممکن وقت تلف کند تا تکلیف این گورها را هم روشن نماید. همچنین اطلاعاتی مبنی بر کشتن و دفن کردن افراد ناراضی در داخل اشرف بدست آمده است که در صورت دسترسی به پادگان قابل کشف و نشان دادن هستند.

4. مخفی کردن سلاح و مهمات: بسیاری از کسانی که توانسته اند از اشرف فرار کنند تأیید کرده اند که فرقه مقادیر زیادی سلاح و مهمات در درون پادگان پنهان کرده است که در صورت جابجا شدن لو میروند. نیروهای عراقی افرادی که از اشرف به لیبرتی میروند را به دقت مورد بازرسی قرار میدهند که کاملا در انجام این کار محق هستند و هر دولت دیگری نسبت به یک فرقه تروریستی با سوابق سازمان مجاهدین خلق همین ملاحظات را انجام میداد. گزارشاتی هم مبنی بر پنهان شدن سلاح های کشتار جمعی صدام حسین در داخل پادگان در گذشته داده شده اند.

5. مخفی کردن سران رژیم گذشته: شواهد بسیاری در دست است که نشان میدهد برخی از صدامی ها بعد از سرنگون شدن دیکتاتور معدوم در داخل پادگان اشرف پناه داده شدند و از آنجا به هدایت اعمال تروریستی و خرابکارانه در داخل عراق مشغول بودند. رفت و آمد مستمر و حفاظت شده سازمان مجاهدین خلق در زیر چتر حمایتی نیروهای آمریکائی این امکان را فراهم میکرد تا ارتباط مستقیمی بین بقایای رژیم گذشته عراق در داخل اشرف و همچنین در کشور اردن (عزت ابراهیم، دختران صدام، و غیره) برقرار شود. آیا این عده خواهند توانست در پوش نیروهای سازمان مجاهدین خلق از دید نیروهای عراقی مخفی بمانند؟

6. مخفی بودن شخص رجوی: یک احتمال وجود دارد که رجوی در سنگرهای زیرزمینی ضد اتمی داخل اشرف که در زمان صدام حسین ساخته شده اند پنهان باشد که با خروج تمامی نیروها از اشرف و وارد شدن نیروهای عراقی مجبور به خارج شدن از آن خواهد بود.

7. تأثیرات روانی: برکسی پوشیده نیست که خارج شدن از اشرف که ظرف استراتژیک (ارتش آزادیبخش ملی) و ظرف ایدئولوژیک (انقلاب ایدئولوژیک و عملیات جاری) سازمان بوده است تأثیرات روانی خاص خود را بر نیروها خواهد گذاشت و روند جدائی آنان از فرقه را سرعت خواهد بخشید.

باید توجه کرد که سؤال اصلی این نیست که رجوی در اشرف چه میجوید. سؤال اصلی اینست که رجوی برای ترک اشرف و واگذار کردن آن به صاحبان اصلی اش از چه میترسد؟ چه چیزی قرار است بعد از ترک اشرف برملا شود که اینقدر رجوی را به وحشت انداخته است؟ رجوی با اعزام تعداد محدودی افراد منتخب به پادگان لیبرتی قصد دارد وضعیت را تست کند که به چه میزان میتوان افراد یا اجناسی را به دور از دید عراقی ها منتقل نمود.

تا جائی که به خانواده های دردمند و رنج کشیده که تعدادی از آنها دو سال است در برابر پادگان فرقه ای اشرف تنها با یک خواسته یعنی دیدار با عزیزانشان متحصن هستند بر میگردد، خارج شدن اسیران عینی و ذهنی فرقه رجوی شروع مثبتی برای رسیدن آنان به لیبرتی، الحریه، و آزادی است. باشد که تک تک این افراد بتوانند نهایتا در شرایطی قرار گیرند که آزادانه و مستقلانه تصمیم گرفته و سرنوشت خود را تأیین نمایند.

بنیاد خانواده سحر همچنان در جهت خواست خانواده ها به فعالیت های حقوق بشری و انسان دوستانه خود ادامه میدهد و تا رسیدن به این مقصود و کسب رضایت خانواده ها، چه در مجاورت اشرف باشد و چه در مجاورت لیبرتی، از پای نمی نشیند.

بنیاد خانواده سحر
بغداد – 19 فوریه 2012

عکس ها از آسوشییتدپرس AP

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تقدیر از فرمانده ثریا و تبریک به خانواده ها

دیوار برلینی پادگان اشرف فروریخت

 

 

عباس صادقی، انجمن ایران سبز، آلمان، نوزدهم فوریه 2012
http://www.iran-sabz.de

 

نام خانم ثریا عبدالهی برای همه کسانی که دستی در آتش مبارزه با فرقه رجوی دارند مترادف است با سنگ صبور خانواده ها یی که بدنبال یوسف گمگشته ای راهی بیابانهای همواره طوفانی ونفرین شده عراق در پشت سیم های خار دار پادگان اشرف شدند وچشم انتظار لحظه ای دیدار با فرزندی ،پدری ،خواهری یا مادری به تحصن نشسته اند.

حتی سنگ صبور رها شده هایی که با ریسک گذشتن ازجان خود از جهنم رجوی فرار کرده وخود را به آغوش همیشه باز خانواده ها رسانده اند و هر کس که زخمی عمیق از رجوی بواسطه سالیان جدایی اجباری از همسر فرزند وخانواده وجامعه در دل داردبرای پیوستن مجدد به دریای زلال عواطف خانوادگی ، پای صحبت های مادرانه خانم عبدالهی نشسته است.

هر کسی که ایشان را از نزدیک دیده باشد وبرای اولین بار پای صحبت از دل برآمده وی نشسته باشد در اولین برداشت فکر میکند ایشان باید سالها مناسبات فرقه ای رجوی را از نزدیک تجربه کرده باشد ویا ایشان یکی از رها شدگان از چنگال اختاپوسی رجوی است که سالیان زندگی خود را وقف مبارزه با فرقه رجوی نموده و در این راه آبدیده شده است که اینقدر نسبت به ماهیت رجوی وسازمان جهنمی آن اینگونه روان سخن میگوید واشراف کامل دارد.

من این افتخار را داشتم تا از نزدیک این شیره زن را ملاقات کنم وچند روزی شاهد تلاشهای خستگی ناپذیرش به همراه سایر خانواده ها باشم به همین دلیل، مناسبت فرو ریختن دیوار بلاهت رجوی مرا بر آن داشت تا با نوشتن چند سطر شاید بتوانم حق مطلب را در رابطه با ایشان وکار سترگی که در این مدت انجام داده اند را ادا کنم.

هر آنچه که میگوید بر دل مینشیند ودر کوتاه زمانی مخاطب را به اشراف کامل از مناسبات افراد اسیر در حصار پادگانی رجوی میرساندزیرا همه حرفهایش از دلی زخم خورده ورنج غربت کشیده برای دیدار عزیزش برمیآید.

خانم ثریا نظامی نیستند اما رجوی به در ستی ایشان را فرمانده ثریا خطاب میکند وکاملا هم به حق ایشان را فرمانده اطلاق میکند زیرا از آرزوهای رجوی بوده که از خیل فرماندهان زن ومردی را که به این نام منصوب کرده یکی وفقط یکی را همچون خانم عبدالهی مسئولیت پذیر وفرمانده ومدیر میداشت .

البته طبیعی است که رجوی نتواند چنین فرماندهانی داشته باشد زیرا در باطلاق فرقه ای گل سرخی چون خانم ثریا نمیرویدو با اغماض فراوان میتوان گفت در شوره زار رجوی گل خر زهره بسیار روئیده است.

ناگفته نماند که همه فرماندهان نظامی عراقی هم که خانم عبدالهی را از نزدیک میشناسند ومدیریت ایشان را دیده اند لقب زیبنده (عقید ثریا ) که به عبی معادل ژنرال میباشد را برای وی بکار میبرند.

به نقل از همه نفراتی که موفق به فرار از قلعه رجوی شده اند کابوس (فرمانده ثریا ) گریبان رجوی را رها نمیکرده وهراز گاهی که ایشان برای مداوای بیماری به بغداد میرفتند وچند روزی صدای ایشان از بلند گو پخش نمیشده رجوی اظهار پیروزی وآرامش میکرده است، خوب آرزوهای شتر مابانه رجوی بوده است ...

به لطف خدا ایشان حضور داشتند تا دیوار برلینی پادگان اشرف فروریخت.

خانم عبدالهی در کوره تحصن سه ساله به همراه سایر خانواده ها با مسئولیت پذیری شگرف به شاخص و سمبل از خود گذشتگی تبدیل شد که فقط در چهارچوب فداکاری مهر مادری میتوان به آن پاسخ داد وگرنه با دریدگی که وحوش رجوی طی این سه سال از خود نشان دادند و فرزندان را وادار به سنگ زدن وسیلی زدن به پدران ومادران پیر وسالخورده میکرد جای هیچ مقاومتی رادر معادلات معمول باقی نمیگذاشت چه رسد به موفقیت خانواده ها در فروپاشی قلعه الموتی رجوی وتسلیم نمودن رجوی برای انتقال ساکنان پادگان به کمپ لیبرتی وبرآورده شدن خواست چندین ساله خانواده ها و دیدار مستقل وآزادانه با عزیزانشان خارج از کنترل امنیتی شکنجه گران وبازجوهای رجوی.

شاید اگر رجوی به اندازه یک ارزن شعور استراتژیک میداشت در بهمن سال 1388 که خانم عبدالهی به همراه تعداد دیگری از خانواده های اسیران پادگان اشرف برای یک ملاقلت ساده با فرزندش امیر اصلان حسن زاده به درب پادگان آمده بود برخورد توهین آمیز و دور از انسانیت رجوی مواجه نمیشد و به این درخواست ساده که آمده ام فرزندم را بعد از سالیان دوری وبیخبری ملاقات کنم پاسخ منطقی میداد شاید امروز آتش آه وعزم راسخ خانواده ها به فرماندهی خانم عبدالهی دامانش را نمیسوزاند ودودمانش بر باد نمیرفت.

(دشمنان مردم از احمقها آفریده شده اند)

خطاب به مریم قجر وشوهر کوتوله فکر ایشان باید گفت کوره انقلاب واقعی پولاد هایی آبدیده نظیر خانم عبدالهی تولید میکند که دیو وددانی چون شمایان را از صفحه سیاسی روزگار پاک میکند.

این کوره محصول آتشی بود که شما با دست خود علیه خانواده ها بپا کردید که امروز خانم عبدالهی سمبل پایمردی واستواری این خانواده ها شد.

توصیه من به رهبر مفقود شده این فرقه اینست که بد نیست گذری کوتاه بر سرگذشت خانم عبدالهی وخانواده ها داشته باشید تا شاید درس عبرتی برای آینده تاریکشان باشد.

به مصاحبه خانم عبدالهی با رادیو فردا و بنیاد خانواده سحر دقت کنید:

ثریا عبداللهی در مصاحبه با رادیو فردا گفت: "امیراصلان تنها پسرم است. او برای کار به ترکیه رفته بود. فردی بنام علی آنکارایی به بهانه رفتن به آلمان او را به عراق اورده و در دام رجوی گرفتار کرد. من سال ها بود هیچ خبری از او نداشتم".

"من سازمان مجاهدین خلق را نمی شناختم. سازمان را ازطریق افرادیکه در این مدت از پادگان فرارکرده اند شناختم".

خانم عبداللهی به بنیاد خانواده سحر گفت: "در حقیقت در سال 1384، یکی از بچه ها که از سازمان فرارکرده بود به من گفت که امیر در عراق و در اشرف است. خیلی خوشحال شدم با خودم گفتم او خادم امام علی (ع) در نجف اشرف است ولی چرا به ما زنگ نمی زند. هر بار تلویزیون صحنه های بارگاه حضرت علی (ع) را نشان می داد به نوه ام می گفتم دایی اینجاست. بعدها فهمیدم منظور از اشرف چیست و اشرف کجاست".

خانم عبداللهی ساعت ها و با دقت پای صحبت افراد جداشده که طی این دو سال و یا در سالهای گذشته از زندان اشرف فرارکرده و در جمع خانواده ها حضور می یافتند می نشست.

در همین کوره ها بود که خانم عبدالهی به همراه سایر خانواده ها تصمیم گرفتند به هر قیمت این دیوارهای جهل وعنکبوتی فرقه رجوی را منهدم کنند وموجب رهایی فرزندانشان شوند.

از این پس خانم عبدالهی نه فقط برای رهایی فرزند خودش که آزادی هر فرد گرفتار در حلقه گرگها برایش یک آرمان شد.وی همه اسرای اشرف را فرزندان خود میداند.

البته که در این مسیر کم مصیبت ندیده است ،دوری مستمر از خانواده ،از سنگ پرانی ابن ملجم ها گرفته تا فحش وفضیحت های وحوش رجوی ودشنامهایی که رجوی علیه وی روزانه پخش میکند و فشار طاقت فرسای مسئولیت ومدیریت خانواده ها وزنده نگه داشتن امید به موفقیت در برابر دیو ترسناکی چون رجوی و نهایتا بیماری قلبی ناشی از این همه فشار و استرس که گاها پزشکان را وامیداشت که اجبارا وی را در محیط بیمارستان ودور از هرگونه اظطراب وهیجان بستری کنند.

با این همه ایشان همواره در چنین شرایطی هم از پیگیری کارها غافل نشدند تا امروز که موعد تسلیم بلاهت بار رجوی فراهم شد ورجوی مجبور شد از زبان مریم قجر شرایط تسلیم وشکست در برابر عزم پولادین خانواده ها دولت عراق وسازمان ملل را بپذیرد وزمینه رهایی همه اسیران قلعه الموتی اشرف فراهم شود.

به سهم خودم جا دارد از همه زحمات ایشان تقدیر نمایم زیرا من هم یکی از همان افراد گرفتار در قلعه رجوی بودم و معنی اسارت در چنگال رجوی را با گوشت وپوست واستخوان لمس کرده ام وارزش این فداکاری ها را میدانم و اگر نبودند مادرانی چون ایشان این پیروزی خانواده ها وشکست خفت بار رجوی به این زودی میسر نمیشد.

این موفقیت را به خانم عبدالهی (فرمانده ثریا) همه خانواده های اسرای قلعه اشرف تبریک میگویم.

عباس صادقی
19.02.2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خانواده ایستاد اشرف افتاد، اشرف نایستاده افتاد

 

 

عباس صادقی، ایران سبز، هفدهم فوریه 2012
http://www.iran-sabz.de/2Haupt/2012/februar/87.HTM

 

راستی چه شد که اشرف افتاد؟ قرار بود اشرف بایستد تا جهانی بایستد؟

قرار بود به یمن انقلاب خوار مریم اشرف بایستد تا دوباره تسلیح شودپس چی شد اینجوری شد؟

از فردا در کمپ لیبرتی نشست عملیات جاری چگونه برگذار میشود؟

تکلیف بندهای انقلاب چی میشود؟

از این پس تکلیف بند الف و طلاق همسر وحائل رهبری چه میشود؟

پس تکلیف سالیان قطع ارتباط با جهان خارج و خانواده به بهانه حفظ ارزشهای مجاهدی چه میشود؟

در جوار خاک میهن تکلیف سرنگونی چی میشود؟

از فردا چه کسی برای عبور از تنگه چهار زبر راهگشایی میکند؟

پس تکلیف این جمله تاریخی برادر (شریف) که فرموده بودند: خانواده مظهر فساد و استثمار است و باید آنرا منفجر و نابود کرد چه میشود؟ (البته در شهر مریم همیشه کچل را زلفعلی خطاب میکردند، شرافت ایشان هم به جهت پیشدستی در پیشکشی خوار مریم منصوب به ایشان شده بود).

بعید هم نیست که افتادن اشرف یکی دیگر از بندهای انقلاب باشد که جدیدا برادر مسعود آن را کشف کرده اند وافراد باقیمانده از فردا موظف به اثبات آن باشند، مثلا بگویند بدون اشرف هم میجنگیم واتفاقا بیشتر هم میجنگیم.

اما با این همه چی شد که رجوی دوباره مانند شرایط "خلع سلاح ،تن به خفت پذیرش شرایط دولت عراق برای تخلیه پادگانش داد ؟

کدام یا کدامین شرایط موجب تسلیم در برابر خواست منطقی و به حق خانواده ها، دولت عراق وسازمان ملل شد؟

هر شرایطی که منجر به این تسلیم شده باشد قطعا حضور وپافشاری وثبات قدم خانواده ها در این تصمیم اجباری رجوی حرف اول را زده ویکبار دیگر خانواده به معنای واقعی کلمه "باطل سحر" فرقه رجوی ، مریم قجر وتمامیت سازمانش را آچمز کرد .

البته پایداری دولت عراق در برابر فشار لابیهای اسرائیلی که از کانالهای سیاسی آنرا هدایت میکردند نیزقابل تقدیر بسیار است.

شکست رجوی وخروج خفت بار آن از پادگان عراق جدید، نه فقط تخلیه یک مکان که منجر به زمین افتادن تشت رسوایی فرقه تروریستی رجوی در خاک عراق شده باشد، بلکه آغاز سقوط واضمحلال تفکر پوسیده ومشمئز کننده ای است که بهترین نیروهای یک کشور را به مدت30سال تحت کنترل بیمار گونه یک بیمار روانی قرار داده بود.

این خروج به مثابه شکست ایدئولوژی واستراتژی منصوب به آن است ،هر چند که مریم قجر بخواهد با افازات احمقانه آنرا توجیح کند ومدعی شود:

"در پی "اطلاع از توصیه و اطمینان های خانم کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا" از این دسته از ساکنان اشرف خواست که به کمپ حریه بروند".

جدای از این حرف های مفت وصد من یغازمریم قجر ، رجوی مجددا مجبور به پوشیدن دامنی شد که اندازه قامتش بود ولو اینکه خانم کلینتون توصیه کرده باشد.

اینکه چه کسی گفته انجام بده مهم نیست اینکه چه کاری انجام شده مهم است :تو بدم بمیر وبدم.....

خانم قجر بهتر میداند که این فقط رفتن افراد به کمپ لیبرتی نیست بلکه خروج تابوت ایدئولوژی فرقه رجوی است که از ظرف خودش خارج میشود وبه سمت گورستان میرود.

رجوی بهتر از هر کسی معنی خروج خفت بار از پادگان اشرف را میداند به همین دلیل بیش از هشت سال تلاش کرد به انواع واقسام توطئه متوسل شود تا مانع این اتفاق بزرگ شود اما گویا سنبه حضور خانواده ها خیلی پر زور بوده است که رجوی زیر بار آن رفته است.

از دیگر دلایل دخیل در تخلیه پادگان اشرف را هم میتوان افشاگری تلویزیون ان بی دانست .

"شبکه تلويزيونی ان بی سی از قول دو مقام آگاه آمريکايی اعلام کرده است که تروردانشمندان هسته ای ايران با همکاری موساد و سازمان مجاهدين خلق به اجرا گذاشته شده است". همين مقام ها گفته اند پرزيدنت اوباما از اين ماجرا با خبر است.

"سگ داند وپینه دوز که در انبان چیست"
"وزارت امورخارجه اسرائيل از رد يا تائيد اين خبر خودداری کرده، اما يک سخنگوی اين وزارتخانه گفته است که تا زمانی که تمام مستندات گزارش ان بی سی را نبيند درباره آن اظهار نظر نمی کند".

اینکه این سازمان همواره به دنبال یک عنصر خارجی جهت ادامه بقاء بوده است موضوع جدیدی نیست اما این بدان معنی است که توانسته این عنصر خارجی را بیابد وخود را به آن قلاب کند،به همین دلیل رجوی بیدرنگ اقدام به خروج از پادگان اشرف میکند.

پیش از اعلام این اقدام از سوی رجوی نیز سخنگوی دبیر کل ملل متحد بر این نکته تاکید کرده بود.

سخنگوی دبیر کل سازمان ملل متحد روز چهارشنبه (۱۵ فوریه) با انتشار بیانیه ای خواستار آغاز انتقال ساکنان اردوگاه اشرف به اردوگاه لیبرتی شده است.
در این بیانیه آماده است:" دبیر کل اعتقاد دارد زمان برای آغاز بلادرنگ فرایند انتقال ساکنان اردوگاه اشرف فرا رسیده است."

این شکست بزرگ رجوی را قبل از هر کس باید به خانواده های متحصن در عراق ، اعضاء ناراضی درون حصار رجوی ،وهمه جداشده ها تبریک گفت که این سرآغازی برای به محاکمه کشاندن رجوی در دادگاه صالحه میباشد.

عباس صادقی
17.02.2012

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد