_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran-ghalam@hotmail.com
مسئول بلند مرتبه سابق سازمان مجاهدین خلق به سؤالات پاسخ میدهد
سایت آزادی تفکر (فیدوم آف
مایند)، مصاحبه با دکتر مسعود بنی صدر، بیست و نهم فوریه 2012
این متن با مجوز کامل مورد استفاده قرار میگیرد – پرسش و پاسخ یک گزارشگر با مسعود بنی صدر (نویسنده کتاب "مسعود: خاطرات یک شورشی ایرانی، انتشارات ساقی، سال 2004).
موجب افتخار من بود که چند
ساعتی را با مسعود سپری نمایم. به عقیده حرفه ای من، نفوذ افراطی
(مغزشوئی) که توسط این فرقه مخرب (مجاهدین خلق) جهت جذب، القای ذهن، و
حفظ کنترل بر اعضای بدنه سازمان اعمال میگردد فوق العاده شدید است.
بعد از ظهر بخیر مسعود از اینکه قبول کردی با من صحبت کنی بسیار متشکرم. فکر میکنم که ارتباط ایمیلی بهتر است، لذا سؤالاتم را در زیر می آورم. مقداری راجع به سوابق امر است. من میخواهم در خصوص نقشی که مجاهدین خلق میتوانند در شرایط فعلی ایران داشته باشند بنویسم؛ خصوصا اگر حمایت از سازمان مجاهدین خلق به صورت علنی یا به صورت مخفی بتواند برای آمریکا و اسرائیل مفید باشد، یا اگر اساسا تأثیری – چه مثبت و چه منفی – بر برنامه هسته ای ایران داشته باشد.
سؤالات: مجددا تشکر میکنم. با آرزوی بهترین ها، گزارشگر
گزارشگر عزیز، پاسخ من به سؤالات شما در زیر آمده است: ابتدا اجازه بدهید به سؤال آخر شما جواب بدهم چرا که مبنای خوبی برای پاسخ به سایر پرسش های شما خواهد بود. دیدگاه من نسبت به سازمان مجاهدین خلق:
به عقیده من، سازمان مجاهدین
خلق از سال 1985 به یک فرقه مخرب تبدیل شد، چرا و چگونه؟ من این موضوع
را در مقاله ای که لینک آنرا در زیر می آورم تشریح نموده ام. بطول
خلاصه، من معتقدم تمامی گروه های خشونت طلب و تروریست برای بقای خود
راهی به غیر از تبدیل شدن به یک فرقه مخرب ندارند. وقتی در سال 1981
استراتژی و متعاقبا تمامی تاکتیک های سازمان مجاهدین خلق به تروریسم
کور تغییر کرد؛ این سازمان برای بقا چاره ای جز اینکه به تدریج به یک
فرقه بدل گردد نداشت.
خوشبختانه امروزه بسیاری از
سازمان های مستقل، متخصصان، و حتی دولت ها قبول دارند که سازمان
مجاهدین خلق تمامی خصوصیات یک فرقه مخرب را دارا میباشد؛ برای مثال
میتوانید به گزارش RAND مراجعه نمائید. متن کامل این گزارش را میتوانید
در لینک زیر بخوانید. من اعتقاد دارم که تمامی فرقه ها برای جذب نیرو و همچنین مانیپوله کردن ذهن اعضا نیاز به یک دکترین یا یک ایدئولوژی دارند، ولی در واقعیت آنها تنها دو اصل بیشتر ندارند که پیروان فرقه می بایست به آنها وفادار باشند و حتی برای آن بمیرند و کشته شوند: 1. بقای فرقه به هر قیمت 2. اطاعت محض و وفاداری نسبت به رهبر فرقه
فرقه ها برای وادار نمودن اعضای
خود به پذیرش این دو اصل در درون خود از متدهای مختلف مانیپولاسیون ذهن
استفاده میکنند (اگر بخواهید بیشتر بدانید میتوانید مقاله مرا در این
خصوص در لینک زیر مطالعه نمائید) و در بیرون از خود فریب دادن دیگران
را به عنوان بخشی از دکترین خود تئوریزه می نمایند (به شکلی که، من
اعتقاد دارم تمامی فرقه های مخرب، به لحاظ ایدئولوژیک منافق هستند)؛ به
عبارت ساده تر آنان علنا و اصالتا اعتقاد دارند که "هدف وسیله را توجیه
میکند". یا به عبارت دیگر به شکل بوقلمون، میتوانند ظرف چند ساعت یا
حتی چند دقیقه بسته به شرایط یا منافع فوری یا دراز مدتشان رنگ عوض
کنند. بعد از انقلاب ایران، در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 میلادی، سازمان مجاهدین خلق از یک سازمان چریکی (یا تروریستی، بسته به تعریفی که افراد مختلف ارائه میدهند) به یک گروه سیاسی تبدیل گشت که هزاران جوان ایرانی را جذب نمود. ولی بعد از بازگشت مجددا به تروریسم، با نادیده گرفتن و نقض نمودن اخلاقیات، اعتقادات، و اصول مردم، خصوصا همکاری با رئیس جمهور وقت عراق صدام حسین بعد از تجاوز عراق به خاک ایران، تمامی حمایت خود در داخل ایران را از دست داد و در حقیقت در انظار عمومی به عنوان خائن به مصالح ملی شناخته شد. اگر چه مجاهدین خلق حدود 3400 عضو در عراق دارند و شاید چند صد نفری هم عضو و هوادار در اروپا و آمریکا داشته باشند، ولی میتوانید مطمئن باشید که در مقایسه با هر گروه ایرانی دیگر (چه موافق و چه مخالف دولت ایران، و چه در داخل و چه در خارج از ایران) به شدت مورد تنفر ایرانیان هستند و به همین علت است که گروه اوپوزیسیون دیگری (چه در داخل و چه در خارج از ایران) حاضر به همکاری با آنان نیست. متوسط سن اعضای سازمان مجاهدین خلق حدود 45 سال است، و از آنجا که در سال 2003 توسط آمریکائی ها خلع سلاح شدند، میتوانم بگویم که اکثریت اعضایشان بسیار مسن و فاقد آموزش برای هر گونه فعالیت نظامی واقعی و مؤثر هستند. با این وجود، این بدان معنی نیست که آنان این ظرفیت را ندارند که مجددا به یک گروه ترویستی تبدیل گردند، یا هرگز نمیتوانند چند هدف ساده از جمله دانشمندان ایرانی را مورد سوء قصد قرار دهند. - آیا کمک مالی یا دادن تعلیمات به سازمان مجاهدین خلق یا افرادی از این سازمان میتواند به لحاظ استراتزیک (چه برای اسرائیل و چه برای ایالات متحده) منطقی باشد؟ یا این کلا ایده خوبی نیست؟ اولا؛ سازمان مجاهدین خلق یک فرقه مخرب است، و از ابزارهای فرقه ای استفاده میکند؛ آنان همیشه به دنبال منافع خاص خودشان هستند. ممکن است اینها در یک یا چند مقطع قابل استفاده باشند، ولی در کل از آنجا که به هیچ قاعده، اخلاق، اصل، یا قراردادی پایبند نیستند (به غیر از دو ارزش اصلی تمامی فرقه های مخرب که در بالا ذکر شد)، همانند القاعده، غیر قابل اعتماد می باشند. لذا به لحاظ استراتژیک اعتقاد دارم که به نفع هیچ کس یا هیچ کشوری نیست که، نه تنها به مجاهدین خلق، بلکه به هیچ فرقه مخرب دیگری، اعتماد کند و لازم است توجه شود که همکاری با آنان ممکن است بزودی به کابوس خودشان، همانند همکاری ایالات متحده با القاعده در افغانستان در دوره اشغال شوروی سابق، بدل گشته و فاجعه 11 سپتامبر دیگری را بوجود آورد. ثانیا، من مجبورم سؤال شما را به دو بخش تقسیم کنم، یکی در خصوص اسرائیل و دیگری در خصوص ایالات متحده؛ چرا که فکر میکنم منافع آنان در ایران، اگر چه بر اساس لابی AIPAC یکی به نظر میرسد، اما به لحاظ استراتژیک متفاوت است. من اصالتا فکر میکنم و احساس می نمایم اگر ایالات متحده قبول کند که دوران شاه برای همیشه به اتمام رسیده و ایران را همانطور که هست بپذیرد؛ نه تنها به طور استراتژیک میتواند با ایران در صلح به سر ببرد بلکه ممکن است حتی به متحدان نزدیک یکدیگر نیز تبدیل گردند. (خوب، اگر از من بپرسید چرا، من می بایست یک مقاله مفصل نوشته و به تشریح فرهنگ ایرانیان که کاملا با فرهنگ همسایگان غربی و جنوبی متفاوت است و توضیح در خصوص تمدن و پیشرفت و رشد علمی ایرانیان که کاملا متفاوت با همسایگان شرقی و شمالی است و سایر مسائل بپردازم). بهرحال، حتی اگر ایالات متحده علیه منافع خودش و صرفا به خاطر منافع تاکتیکی اسرائیل تصمیم بگیرد تا علیه رژیم فعلی ایران وارد عمل شود، چنانچه بر روی گروهی که یک فرقه مخرب است و به بادکنکی می ماند که ممکن است بزرگ به نظر برسد (بخاطر تبلیغات پیچیده ای که دارد و ابزاری که در این رابطه مورد استفاده قرار میدهد) ولی کاملا توخالی است، و منفور ایرانیان است و هیچ شانسی در کسب هیچ حمایتی (چه در داخل و چه در خارج از کشور) در میان آنان ندارد سرمایه گذاری نماید، به مراتب بیشتر به زیان منافع خود عمل کرده است. خواهش من اینست که فریب حقه های تبلیغاتی سازمان مجاهدین خلق از جمله منتقل کردن دو یا سه هزار عضو و هوادارشان از یک کشور به کشور دیگر یا استفاده از ملیت های دیگر در اجتماعاتشان که برای نشان دادن حمایت در میان ایرانیان برپا میشوند را نخورید. جمعیت ایران حدود 75 میلیون نفر است و بیش از 2 میلیون ایرانی صرفا در ایالات متحده زندگی میکنند و شاید یک میلیون دیگر هم در اروپا باشند. برای اسرائیل، مجددا اگر در خصوص منافع استراتژیک صحبت میکنید، من احساس میکنم و اعتقاد دارم که منافع دراز مدت آنان رسیدن به یک نوع توافق با فلسطینی ها بر پایه همزیستی مسالمت آمیز و همکاری متقابل است. در این حالت من فکر میکنم که حتی رژیم فعلی ایران، نه تنها یک مانع نیست، بلکه حتی میتواند به هر دو طرف برای رسیدن به یک صلح و دوستی پایدار (همانگونه که یهودیان هزاران سال در ایران در صلح و آرامش و در هماهنگی با زرتشتیان، مسلمانان و مسیحیان زندگی کرده اند) کمک نماید. ولی اگر در خصوص دولت اسرائیل و خصوصا دولت افراطی دست راستی کنونی صحبت میکنید، اگر چه در گذشته آنان از مجاهدین خلق مثلا در اعلام یافته های اسرائیل در خصوص سایت های غنی سازی اورانیوم در نطنز استفاده کرده اند (در حالیکه هیچ گروه اوپوزیسیون ایرانی حاضر به انجام این کار نبود)، و ممکن است از آنان برای سوء قصد به دانشمندان ایرانی استفاده کرده باشند، ولی من همچنان فکر میکنم که اعتماد کردن به یک فرقه ایده جالبی نیست. سرمایه گذاری روی کسانی که تحت کنترل ذهن در یک فرقه مخرب هستند؛ که تمامی آنان در ایزولاسیون روانی زندگی میکنند و برای وفادار ماندن به گروه و رهبرش مجبورند در ایزولاسیون ذهنی و فیزیکی نسبت به جامعه خود زندگی نمایند، این ایده خوبی حتی برای دولت فعلی اسرائیل نیست. من مطمئن هستم که آنان میتوانند به جای همکاری با سازمان مجاهدین خلق از مزدوران جوان تر و وفادارتری برای انجام اقدامات کثیف خود استفاده نمایند. کلام آخر در خصوص این سؤال اینکه؛ من اصلاتا فکر میکنم هر نوع همکاری با سازمان مجاهدین خلق چه از جانب غرب، چه از جانب ایالات متحده، و چه از جانب اسرائیل تنها به نفع رژیم ایران است که میتواند به ایرانیان نشان دهد که علیرغم تمامی شعارهای حقوق بشری، دموکراسی خواهی، و نبرد علیه ترور که غربی ها میدهند، در عمل از چه نوع افرادی حمایت میکنند و چه نوع حکومتی برای ایران تدارک دیده اند. - آیا سازمان مجاهدین خلق میتواند به صورت فعال سعی نماید علیه رژیم ایران و برنامه هسته ایش اعمال خرابکارانه انجام دهد؟ بیش از سی سال است که آنان سعی میکنند به ایران آسیب برسانند، و کاری به غیر از اقدامات تروریستی و کشتن چند هزار نفر که اهداف ساده ای بوده اند و مانیپوله کردن و فریب چند گزارشگر و پارلمانتر در کشورهای غربی کار دیگری نتوانسته اند انجام دهند. اگر در زمان صدام حسین، وقتی افرادشان خیلی جوان تر،متحدتر، و بهره مند از امکانات نامحدود عراق – شامل پول، سلاح، و تعلیمات – بودند نتوانستند کاری علیه ایران انجام دهند، یا فعالیت های ایران را متوقف نمایند؛ خیلی مشکل میتوان تصور کرد که آنان در حال حاضر بتوانند کار مؤثری انجام دهند. - آیا این به نفع ایالات متحده است که سازمان مجاهدین خلق را از لیست سازمان های تروریستی خارج نماید؟ کاش تمامی کشورها از جمله ایالات متحده قانونی علیه فرقه های مخرب داشتند؛ در آن صورت نیازی به داشتن قانون علیه گروه های تروریستی نبود چرا که تمامی سازمان های تروریستی جهت بقای خود عاقبت ناچار میبایست به یک فرقه مخرب تبدیل گردند. لطفا فراموش نکنید که تمامی فرقه های مخرب در خصوص آنچه که ادعا میکنند غیرقابل اعتماد هستند، و تمامی آنان نرم های شهروندی و اخلاقیات را برای بقای خود زیر پا میگذارند. ولی از آنجا که در حال حاضر هیچ کشوری به غیر از شاید فرانسه چنین قانونی به تصویب نرسانده است، خارج کردن نام سازمان مجاهدین خلق از لیست تروریستی به نظر من ایده بسیار بدی است. این کار مغایر با ادعاهای ایالات متحده که خود را در جنگ با تروریسم یا حامی گروه های دموکراتیک میداند است (حداقل در میان ایرانیان)؛ و به این صورت به یک فرقه مخرب که تمامی حقوق اعضای خود را نقض میکند مشروعیت می بخشد، و به روابط دراز مدت آمریکائی ها با مردم ایران لطمه وارد می نماید. احساس من اینست که این کار حتی میتواند پرستیژ ایالات متحده را در نزد ایرانیان، شاید معادل کودتای 1953 در ایران، تخریب کند. - عواقب منفی حمایت از سازمان مجاهدین خلق چیست؟ فکر میکنم به این سؤال در بالا پاسخ داده ام. - اگر اسرائیل تصمیم بگیرد تا ضربه نظامی به ایران بزند، آیا سازمان مجاهدین خلق میتواند یک متحد مهم برای اسرائیل باشد؟ چگونه؟! من چنین چیزی نمیبینم. وقتی در خصوص ضربه نظامی اسرائیل صحبت میکنیم، منظور فقط اقدام و حمله هوائی است و در این حالت نیازی به کسی در داخل کشور ندارند چرا که براحتی از طریق ماهواره میتوان سایت های هسته ای ایران را رصد کرد. اسرائیل خوب میداند که با یک یا دو یا چند ضربه نظامی علیه ایران، نمیتواند فعالیت های هسته ای ایران را متوقف کند؛ لذا من احساس میکنم که هدف آنان مجبور کردن ایران به نشان دادن واکنش است که عاقبت ایالات متحده را مجبور نماید وارد جنگ علیه ایران شود. در این حالت هم نه سازمان مجاهدین خلق و نه هر گروه اپوزیسیون دیگری، نه برای ایالات متحده و نه برای اسرائیل سودی ندارند؛ همانطور که گروه های اپوزیسیون عراق زمانی که جنگ واقعی علیه صدام حسین شروع شد فایده ای نداشتند. مطمئنا در چنین سناریوئی تمامی ایرانیان، از جمله ایرانیان مخالف (در داخل و در خارج از ایران) دولت فعلی ایران را حمایت خواهند کرد. - اگر طرح این سؤال اشکالی نداشته باشد، چرا شما سازمان مجاهدین خلق را ترک کردید و دیدگاه شما نسبت به سازمان در حال حاضر چیست؟ اگر از کسانی که از فرقه های مخرب جدا میشوند این سؤال با بپرسید جواب های متفاوتی خواهید شنید. آنان ممکن است جواب بدهند که دفعتا متوجه شدند چقدر گروه مربوطه بد است و اعضا را مانیپوله میکند و مردم عادی را فریب میدهد و بدین وسیله کلاه برداری میکند و پول جمع میکند و غیره؛ در خصوص سازمان مجاهدین خلق، کسانی را دیده ام که ادعا میکنند که دفعتا متوجه شدند که سازمان خائن به مصالح مردم ایران است، با دشمنان ایران همکاری میکند؛ یا میگویند که وقتی شروع به همکاری با صدام حسین کردند، یا وقتی کردهای عراقی را سرکوب نمودند از آنان جدا شدند. ولی پاسخ صادقانه و واقعی من اینست: من از آنان جدا شدم چون دیگر نمیتوانستم بیش از این خودم را تغییر دهم و مابقی هویت و فردیت و شخصیت خودم را هم به آنان واگذار نمایم. بین سالهای 1987 (وقتی من و همسر سابقم هوادار سازمان مجاهدین خلق شدیم) و 1996 (وقتی من فرار کردم)، از طریق استفاده از تکنیک های مختلف کنترل ذهن مجبور گردیدم هر آنچه که میخواستند را به آنها بدهم. ابتدا دارائی ام و هر آنچه مالک آن بودم، سپس هر عشقی که احساس میکردم، هر گونه تعلق خاطر یا رابطه ای که با کشورم داشتم، خانواده ام و دوستانم در ایران، سپس وقتی آنان از تمامی اعضا خواستند که همسرانشان را طلاق بدهند، من عشق زندگی ام را هم از دست دادم، همسر عزیزم، و به مدت شش سال دیگر نتوانستم فرزندانم را ببینم، من سلامتی را از دست دادم، و بسیاری اوقات تا حد مرگ پیش رفتم. نهایتا در مرحله آخر این سیستم مانیپولاسیون ذهن، آنان از من خواستند تا خودم، هویتم و شخصیتم را هم طلاق بدهم؛ من سعی کردم و بخش بزرگی از آنرا هم واگذار نمودم، ولی دیگر بیشتر از آن نمیتوانستم و لذا فرار کردم. صادقانه بگویم ادعاهای دیگران را که میگویند آنان به فلان درک و بهمان شناخت رسیدند را نمیفهمم و نمیتوانم قبول کنم، چرا که فکر میکنم کسانی که تحت مانیپولاسیون ذهن در یک فرقه مخرب هستند هیچ شانسی برای دیدن واقعیات ندارند و هیچ درکی نسبت به آنچه که میگویند و انجام میدهند نمیتوانند داشته باشند که بخواهند آنرا برفرض رد کنند. تنها زمانی که آنان فرار میکنند – بر حسب حسن تصادف یا به این دلیل که دیگر قادر نیستند آنچه که فرقه از آنان میخواهد را برآورده کنند – و تنها بعد از چند سال کار مداوم، میتوانند به این شناخت برسند که چه بلائی بر سرشان آمده و چه کارهائی برای فرقه انجام داده اند. - سؤال آخر، آیا چیز دیگری هم هست که لازم باشد بدانم، یا آیا کسی هست که لازم باشد با او هم صحبت کنم؟ فکر میکنم که تا همین اندازه بیش از حد کافی گفته ام و سرتان را درد آورده ام. با بهترین آرزوها مسعود
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اسکار « اصغر فرهادی » و جعبه سیاه مجاهدین
جواد فیروزمند، آریا ایران،
پاریس، بیست و نهم فوریه 2012
مرز بندی و بعبارت دقیق تر
مبارزه عامدانه سازمان مجاهدین با پیشرفت ایرانیان،الگوی تمام قد
محتوای سیاسی-ایدئولوژیکی این گروه است.با اینکه مجموعه بسیار مطولی از
سایت ها،رادیو،تلویزیون،مجله و گروه های سازماندهی شده خارج از کشور را
در اختیار دارند،عامدانه هیچ خبری از درخشش هموطنان ایرانی خود منعکس
نمی کنند.و این در شرایطی است که غربی ها،با داشتن اختلاف یا دشمنی
علنی با حاکمیت،التزام اخلاقی و انسانی خود را معامله نکرده و در صحنه
های بین المللی،جایی که یک ایرانی شایسته خود را تحمیل کرده
باشد،اعتراف لازم را نموده اند!
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یک اگر گفتی و افتاد اینهمه
کانون وبلاگنویسان مستقل
ایرانی، بیست و هشتم فوریه 2012
مجاهدین تغییر نکرده اند آنها
هنوز هم ظرفیت نقد ندارند , قدرتشان به شدت کم شده است , دیگر
نمیتوانند در عراق مخالفان و منتقدانشان را به رمادی بفرستند یا به
ابوغریب و یا در اشرف به زندان بیندازند و شکنجه کنند , لااقل نه به آن
شدت . در خارج کشور هم هوادارانشان متزلزل هستند وگرنه هر روز آنها را
برای قتل و کشتار مخالفانشان اعزام میکردند , در ایران هم نه اقبالی
دارند و نه قدرتی و اگر میداشتند زندان و شکنجه بود و اعدام مخالفان.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این ناخدای مجنون لنگر کشیده در خون
کانون وبلاگنویسان مستقل
ایرانی، بیست و سوم فوریه 2012
اگر بگوییم حیات فرقه رجوی بر
خونریزی و کشتار است ؛ تاریخچه این فرقه را خلاصه کرده ایم . قتل و
ترور و حتی به خاک و خون کشاندن اعضای خود برای رسیدن به قدرت همیشه
راه حل اصلی سازمان برای فرار از مشکلات و بن بست های استراتژیک و
ایدئولوژیکش بوده است .
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خروج سی صد و نود نفر ازاسارتگاه اشرف نداشتن ناموس و شرف مسعود و مریم رجوی است
مجید روحی، وبلاگ روحی، بیستم
فوریه 2012
وضعیت اسارتگاه اشرف و اعضای اسیر در چنگال مسعود و مریم رجوی به جایی رسیده که بعد از 30 سال وطن فروشی و خود فروشی سیاسی و جنایت و خیانت و دوری از وطن، به شکلی ذلیلانه و خجالت آور باید اسارتگاه اشرف را ترک کرده و به کشوری دیگر پناهنده شوند. زیرا در هیچ کشوری به یک گروه تروریستی امکان اقامت و فعالیت نمی دهند مگر آن که به صورت یک شهروند عادی و با فروپاشی فرقه و تشکیلات رجوی زندگی کنند اقدامات نظامی و سیاسی فرقه رجوی در خاک عراق علیه مردم این کشور و مردم ایران به حدی گسترده و متنوع بوده که قابل چشم پوشی نیست و تقریبا اقشار مختلف مردم ایران و عراق در جریان خود فروشی های سیاسی و جنایتها و خیانت های مختلف و اقدامات زشت مسعود و مریم رجوی بوده اند به همین خاطر دولت عراق حاضر به کنار آمدن با فرقه رجوی نیست و بر خروج هر چه سریعتر فرقه رجوی از کمپ اشرف تاکید دارد. ومردم عراق به خصوص کشاورزان و اهالی مناطق نزدیک به اسارتگاه اشرف نیز خواستار ترک فرقه رجوی از این منطقه هستند اعضا و نیروهای فرقه رجوی در سال 1986 ميلادي یعنی 1365 به عراق گريختند و تحت حمايت صدام حسين برادر خونی مسعود رجوی اسارتگاه اشرف را در نزديکی مرز ايران برپا کردند و حالا بعد از 26 سال، با خفت و ذلالت باید عراق را ترک کنند زیرا سرنوشت خود را به زندگی فردی مانند صدام حسین گره زدند که علاوه بر حمله به کشورهای کویت و ایران، به مردم عراق به خصوص کردها و شیعیان نیز ظلم کردند و نام خود را در لیست بزرگترین متجاوزان تاریخ ثبت کرد و برگی سیاه برای خود رقم زدند مسعود رجوی نیز با همکاری خود با صدام حسین برادر خونیش عملا هم به ملت ایران و هم به ملت عراق به خصوص شیعیان و کردها ظلم کردند و صدام حسین با سرنوشت شوم و سقوط خود عملا مسعود رجوی و فرقه اش را نیز باخود به داخل جهنمی کشاند که تاریخ در مورد آنها قضاوت بدی خواهد داشت. اگر چه جوسازی های مختلف مسعود و مریم رجوی و مقابله با پلیس و نیروهای عراق با هدف وقت خریدن باعث شد که آمریکا خواستار شش ماه زمان بیشتر برای ترک اسارتگاه اشرف شود تا گروه فرقه رجوی با ترک اسارتگاه اشرف در یک اسارتگاه دیگر متعلق به آمریکا در عراق ساکن شوند، اما دولت عراق با این درخواست ها مخالفت کرده و عده ای از دولتمردان و اعضای پارلمان عراق نیز اعلام کرده اند که زیر بار فشارهای آمریکا نمی رویم و به اندازه کافی به فرقه رجوی و مسعود و مریم رجوی وقت داده شده بود و بیش از این لازم نیست که وقت بیشتر بدهیم براین اساس باید اعلام کرد که انزوای فرقه رجوی نه تنها از سوی آخوندهای دجال و ملت ایران، بلکه از سوی مردم و دولت عراق و همچنین از سوی دولت های اروپا و آمریکا نیز کلید خورده است زیرا اعمال مسعود و مریم رجوی و فرقه رجوی تنها به یک اشتباه در محاسبات سیاسی مربوط نمی شود بلکه محورهای مختلفی را نیز شامل می شود همکاری مسعود و مریم رجوی با صدام در داخل عراق و کمک به صدام در کشتار شیعیان و انتقال کردها و همکاری با صدام در اقداماتی که بر علیه مردم عراق انجام داده اند حمله به ایران از طریق خاک عراق در عملیات مرصاد و عملیات های سال 1380 برخی اقدامات پراکنده دیگر در نقاط مرزی و داخل خاک ایران و جنایات علیه ایران از طریق اعمال خرابکارانه، بمب گذاری، ترور مسوولان و شهروندان ایرانی فعالیت اعضای فرقه رجوی در حوادث بعد از انتخابات و جریان فتنه کشتار هموطنان تعدادی از مردم بی گناه عادی و ... در نقاط مختلف کشور و جنایت هایی که در داخل خاک ایران انجام داده اند و..... بخشی از جنایات و خیانت ها و نفاقی است که فرقه رجوی انجام داده اند.
علاوه بر تخلفاتی که فرقه رجوی
در ایران و عراق انجام داده از سوی دولت های غربی به عنوان گروه
تروریستی شناخته شده اند و آمریکا و دولت های اروپا به فرقه رجوی و
رهبران فراری این فرقه یعنی مسعود رجوی و مریم رجوی روی خوش نشان نمی
دهند در نتیجه اعضای اسیر در اسارتگاه اشرف راهی برای زنده ماندن و در
امان بودن جز از هم پاشیدن این فرقه و تشکیلات دیکتاتوری ندارند و اگر
می خواهند به کشورهای دیگر مهاجرت کنند یا پناهنده شوند راهی جز این
ندارند که خود را از چنگال مسعود و مریم رجوی و زنان شورای رهبری همان
حرامسرای مسعود رجوی در اسارتگاه اشرف نجات دهند وضعیت اسارتگاه اشرف و
تاکید عراق بر خروج نیروهای فرقه رجوی از خاک عراق و اسارتگاه اشرف به
مراحل حساسی رسیده و بسیاری از نیروهای بین المللی برخی دولتمردان عراق
و آمریکایی ها به دنبال آن هستند که نیروهای فرقه رجوی اسارتگاه اشرف
را ترک و تخلیه کنند عده ای به دنبال آن هستند که فرقه رجوی در زیر
پرچم امریکا و بیگانگان در یکی از اردوگاه های آمریکا در عراق اسکان
موقت داشته باشند اما دولت و مردم عراق با این موضوع مخالف هستند و با
وجود آن که آمریکایی ها به دنبال تمدید شش ماهه تخلیه اسارتگاه اشرف
هستند اما دولت عراق با این درخواست مخالف است عده ای از طرفداران به
اصطلاح حقوق بشر و هواداران مسعود و مریم رجوی و فرقه رجوی در کشورهای
اروپایی و آمریکا به دنبال آن هستند که بر اساس طرحی که همکاری سازمان
ملل را به دنبال دارد فرقه رجوی به تدریج عراق را ترک کنند و به
کشورهای اروپایی ملحق شوند اما از آن جا که فرقه رجوی به عنوان یک گروه
تروریستی شناخته شده امکان فعالیت گروهی و تشکیلاتی نخواهند داشت و
باید به عنوان شهروندان عادی کشورهای مختلف زندگی خود را ادامه دهند
براین اساس عده ای از هواداران فرقه رجوی و حتی مخالفان فرقه رجوی
مخالف ترک فرقه رجوی از عراق و اسارتگاه اشرف هستند و نگران هستند که
آسیبی به فرقه رجوی برسد یا فرقه رجوی به دیگران آسیب برسانند مگر آن
که به طور کلی فعالیت های نظامی و سیاسی را ترک کنند و مانند شهروند
عادی در اروپا و...زندگی کنند
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روز پاسخگوئی رجوی ها نزدیک است
علی جهانی 19.02.2012
می گفت می خواهد آتش بر افروزد
در کوهستانها و بعدش که صدام سرنگون شد و رجوی یتیم گشت و با آمدن
امریکا در عراق رجوی دید سنبه پر زور هست لذا سعی کرد خودش را به ارتش
آمریکا آویزان کند و در این راه نه تنها از همه شعارهای توخالی و بی
محتوای گذشته خویش نظیر آمریکا ببر کاغذی هست و یا آمریکائی بیرون رو
خونت روی زمینه دست برداشت بلکه برای خوش خدمتی به ارباب جدیدش همه
اطلاعاتی را که از صدام داشت در اختیار ارتش آمریکا قرار داد و بدون
کوچترین مقاومتی تن به خلع سلاح داد سلاحی که رجوی می گفت ناموس مجاهد
خلق هست و هرگز مجاهد از سلاحش جدا نمی شود ولی برای خوش رقصی جلوی
ارباب جدیدش رجوی با یک تحلیل آبکی رجوی گفت جهت حرکت موازی با ارتش
آمریکا در عراق ما سلاحها را می دهیم تا صاحب سلاح را حفظ کنیم و اسم
این خلع سلاح را گذاشت گرد آوری سلاح و تا مدتها هم در مناسبات به
نیروها این وعده و وعیدهای دروغین را می داد که دوباره سلاحها را به ما
بر می گردانند و یادم هست که با اینکه سلاحها در یک محل جمع شده بودند
تا بعدا منهدم شوند هر هفته نیروها را جهت لجستیک هفتگی زرهی سر این
تانکها و نفربر ها می بردند تا اینطور وانمود کنند که این سلاحها بر می
گردند. اما سرانجام دیدیم که همه این سلاحها توسط ارتش آمریکا در عراق
منهدم گشت و رجوی ها اینبار دیدند دیگر نمی توانند با بهانه برگشت
سلاحها نیروها را بفریبند گفتند اشرف سنگر مقاومت هست و کانون مبارزه
در همه دنیا هست و باید میخ اشرف را محکم بکوبیم و برا ی حفظ اشرف
حاضریم تن و جان ما را فدا کنیم و مریم قجر عضدانلو در حالی که درجوار
رود
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |