_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran-ghalam@hotmail.com
می خواهیم برویم مرز اردن!
کریم حقی، انجمن پیوند، چهارم
مارس 2012
بازی موش و گربه و بحران سازیهای مصنوعی رهبران مجرم فرقه رجوی همچنان و با تمام قوا ادامه دارد. رهبران فرقه منظور مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو میباشند. گزارش تناقضات منصوب به مهدی ابریشمچی اگر واقعی باشد نشانگر عمق بحران در تاروپود تشکیلات فرقه رجوی از یک سو و اوج بی هویتی؛ سردرگمی، بی شخصیتی؛ تنزل و ابتدال افرادی نظیر مهدی ابریشمچی از سوی دیگر می باشد. کسانی نظیر مهدی ابریشمچی که بیش از 40 سال از عمر؛ زندگی؛ توانمندی و حتی زن و ناموس خود را در اختیار تفکر و سازمانی گذاشتند؛ که بعد از گذشت اینهمه سال؛ ثمره و محصول آن به جز شکست های ممتدد و دست به دامن شدن راست ترین و ارتجاعی ترین و جنایتکارترین سیاست بازان آمریکایی و اسرائیلی نمیباشد. بعد از شامورتی بازیهایی که رهبران فرقه رجوی به بهانه استاندارد نبودن کمپ ترانزیت لیبرتی براه انداختنه و ترکیدن لوله فاضلاب؛ گشت پلیس عراق در داخل کمپ و وجود مار افعی و اژدهای چند سر؛ را دلیل آوردند. این سنگ اندازیها تا جایی ادامه یافت تا بان کی مون دبیر کل سازمان ملل مجددا به استمرار روند مسالمت آمیز تخلیه اشرف تاکید کردند. هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا هم در یک بازی هویچ و چماق تذکر داد که همکاری مجاهدین در خروج از اشرف در تعیین وضعیت آنان؛ مبنی بر ابقا و یا خروج از لیست گروههای تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا تاثیر خواهد داشت. مریم رجوی که آشکارا از سخنان خانم کلینتون به وجد آمده بود با انتشار بیانیه ای ضمن اعلام قبولی خروج از کمپ اشرف خواهان آن شد که خروج از اشرف با خروج نام مجاهدبن از لیست گروههای تروریستی وزارت امور خارجه همزمان باشد. کسی از خانم رجوی سوال نکرد که خروج از لیست گروههای تروریستی اینقدر ارزش دارد که تمامی نفرات خودتان را به اردوگاهی همطراز اردوگاه نازیان منتقل نمائید؟ و حالا مرکب بیانیه قبلی خشک نشده؛ مریم خانم بیانیه دیگری صادر کرده اند. این بار می گوید اگر حداقل ها را برای ما نمی توانید تضمین کنید؛ پس ما را به مرز اردن منتقل کنید. مریم خانم و شوهرشان بر این تصورند که با این جر زدن های لحظه ای زمان می خرند. می گویند از این ستون به آن ستون فرج است. اینقدر خسته و گیجشان می کنیم تا به خواست هایمان برسیم. اما شاید نمی دانند که روی دیگر این رفتار؛ رو شدن مناسبات فرقه ای مجاهدین است نزد مقامات سازمان ملل متحد؛ و نزد مقامات آمریکایی که از نزدیک تمامی رفتارهایشان را تحت نظر دارند. و اجماع تمامی دست اندرکاران پرونده فرقه بر این نکته که نمی توان به رهبران آن اعتماد کرد. جر زنی های بی پایان؛ آخرین شانس های خروج نسبتا آبرومندانه از اشرف را بر باد می دهد و راهی جز این باقی نمی گذارد که بقجه هایتان را بدهند زیر بغل تان و با پس گردنی بیندازنتان بیرون و درب را هم محکم پشت سرتان ببندند. هیج آدم عاقلی نمی گذارد کار به این جاها برسد.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رجوی خود را به خواب زده بهانه گیری ها و جر زدن های بی پایان رجوی همچنان ادامه دارد
کریم حقی، انجمن پیوند، بیست و
نهم فوریه 2012
بعد از ورود اولین دسته از اعضای فرقه رجوی به کمپ لیبرتی؛ این ادا و اطوار درآوردن سبک و روش دیگری به خود گرفته است. خط کلی این است تا کمپ لیبرتی فاقد استاندارهای لازم معرفی بشود. کمپ لیبرتی؛ فاضلاب ندارد؛ توالت به اندازه کافی ندارد؛ مار و افعی دارد؛ پلیس عراق داخل کمپ گشت می زند؛ ئوربین مدار بسته داخل محوطه کمپ کار گذاشته اند و دهها بهانه جویی دیگر.. راه حل از نظر رجوی؛ ماندن در اشرف است. و برگشت دادن 400 نفری که به لیبرتی منتقل شده اند. قراردادها و کنوانسیون های بین المللی مفهوم و کارکرد خود را دارند. کمپ لیبرتی؛ کمپ موقت است جهت تعیین تکلیف پناهندگی ساکنان آن. هزاران کمپ از این قبیل در گوشه و کنار دنیا وجود دارد. از لبنان و سوریه که هزاران پناهنده فلسطینی قریب به شش دهه است در آن روزگار می گذرانند تا افغانستان و ترکیه و کشورهای پناهنده پذیر اروپایی. خانم و آقای رجوی در کمپ های پناهندگی نبوده اند تا درد و سختی پناهندگان را درک و لمس کنند. در کمپ های پناهندگی هلند در بعضی مواقع خانواده های پناهنده مجبور بودند یک اتاق را به طور مشترک استفاده کنند. در صف غذا بایستند با افرادی از ملیت ها و فرهنگ های گوناگون. جهت رفتن به دکتر و مداوا یک الی دو هفته منتظر بمانند. قوانین کمپ را راعایت کنند هر چند در مواردی قوانین مربوطه را قبول نداشتند. در هلند چندین پناهنده به دلیل درگیری با پلیس با شلیک گلوله از پای درآمدند. و همین چندی پیش بود که در آتش سوزی محل نگهداری پناهندگان دیپورتی در فرودگاه آمستردام تعدادی متقاضی پناهندگی زنده زنده در آتش سوختند. رجوی کمپ لیبرتی را با اردوگاه نازیان در جنگ دوم جهانی مقایسه می کند. این توهینی بیشرمانه به قربانیان بیگناه نازیسم است. هزاران انسان بیگناه در بازداشتگاههای نازیها از سرما و گرسنگی و بیماری جان دادند. کدامیک از بازداشتگاههای نازیان کولر گازی داشت؟ رجوی بهتر است عوض اینهمه خباثت و رذالت؛ بپذیرد دیگر جایی در عراق ندارد. سه دهه سرمایه گذاری در عراق و استراتژی ارتش آزادیبخش! بیهوده و بی ثمر بوده است. ممکن است سیاستمداران کرایه ای در قبل جیره و مواجبی که از رجوی و شرکاء دریافت می کنند هر ربط و یابسی را به هم ببافند؛ مطالباتی از دولت عراق داشته باشند که دولتهای مطبوعشان همان مطالبات را در مورد افراد پناهنده به کشور خودشان رعایت نمی کنند. قرار نبوده و نیست تا کمپ لیبرتی به اردوگاه اشرف دوم مبدل شود. پرونده خونین و پر از خیانت و ادبار اردوگاه اشرف در حال بسته شدن است. رجوی و تعداد مشخصی از فرماندهان و کادرهای بالای فرقه رجوی ( قریب به 100 نفر) که دستشان به خون بیگناهان ایرانی و عراقی آلوده است می بایستی که در دادگاه جنایات جنگی به محاکمه کشیده شوند. مابقی بایستی کمک شوند تا با انتخاب خودشان به محلی امن منتقل شوند تا مابقی عمر را بتوانند از حداقل حقوقی که هر انسانی از آن بهره مند است برخوردار شوند.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دوران ما بعد اشرف
انجمن پیوند، بیست و هفتم فوریه
2012
با خروج اولین دسته از نفرات فرقه رجوی از اردوگاه اشرف؛ حضور پر مسئله نیروهای مجاهدین در عراق وارد فاز جدیدی می شود. هر چند باید همچنان نسبت به دسیسه ها و انگیزه های رجوی نسبت به راه اندازی حمام خون حساس و مراقب بود؛ اما شرایط کیفا تغییر کرده است. فاز نهایی و اضمحلال تمامی فرقه ها با خونریزی؛ خودکشی دستجمعی؛ اعضاء به همراه بوده است. با ورود اولین دسته از اعضای فرقه رجوی به کمپ لییرتی؛ دور تازه ای از بهانه جویی های بی پایان رجوی شروع شده است. رجوی شرایط کمپ لیبرتی را غیر استاندارد و غیر انسانی می خواند. در حالی که در مقایسه با سایر کمپ های پناهندگی؛ کمپ لیبرتی از استانداردهای بالایی برخوردار است. رجوی بهتر است شرایط کمپ لیبرتی را با دوران تحول قرارگاه اشرف؛ سعید محسن، و... مقایسه کند. زمانی که رجوی اردوگاه اشرف را از صدام حسین تحویل گرفت؛ به غیر از چند ساختمان پیش ساخته " فیافی" و چند قلعه تاسیسات دیگری نداشت. مثل سرخ پوستان در چادر زندگی می کردیم و با اولین بارندگی تا خرخره در گل و لای فرو می رفتیم. نه آب به اندازه کافی بود؛ نه توالت و حمام. نه جاده بود و نه تاسیسات زیربنایی دیگر. در تابستان طوفان شن همه را زمین گیر می کرد. در قرارگاه سعید محسن مور و ملخ؛ هزار هزار از در و دیوار بالا می رفتند و خواب و آرامش را بر ساکنان اردوگاه حرام کرده یودند. رجوی در دسته بندی های سیاسی به یارگیری های جدید روی آورده و بیشتر از سیاستمداران اروپایی، به سیاست بازان امریکایی و اسرائیلی روی آورده است . رجوی باور دارد؛ کشورهای اروپایی مجبور به تابعیت از جهت گیریهای آمریکا هستند. به هر حال و با هر کم و کیفی؛ کمپ اشرف بسته خواهد شد. و با تخته شدن درب اشرف؛ رجوی یکی از پایه های استراتژی خود را از دست خواهد داد. کشورهای اروپایی و غربی محل عمده تمرکز فیزیکی مجاهدین خواهد بود. نیروهای منتقد و جدا شده از رجوی بایستی استراتژی و مسیر حرکت مشخصی برای شرایط جدید داشته باشند. در راستای تدوین استراتژی و منشور فعالعیت برای دوران مابعد اشرف؛ جلسه ی بحث و گفتگویی در محل دفتر انجمن پیوند برگزار شد. علاوه بر آقایان حسن عزیری و کریم حقی؛ دوستان و همکاران دیگر پیوند از کشورهای انگلستان؛ سوئد؛ آلمان؛ نروژ و کانادا از طریق پالتاک در مباحث شرکت داشتند. نهایتا دستور کاری در دو مرحله تنظیم شد. دستور کار شش ماهه بعنوان مرحله کوتاه مدت. دستور کار درازمدت و همه جانبه.
انجمن پیوند از تمامی انجمن ها
و دوستان جدا شده تقاضا دارد تا با نگرشی دقیق به تبیین و تدوبن شرایط
جدید مابعد اشرف بپردازند تا زمینه های همکاری های مشترک جهت مقابله با
شرایطی که چندان هم آسان نخواهد بود بوجود بیاید.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ابراز خرسندی کانون ایران قلم از آغاز ترک پادگان اشرف رجوی در برابر عزم جزم بینالمللی، دولت عراق، خانواده های قربانیان و اعضای جداشده از این فرقه سر تعظیم فرود آورد
24.02.2012 تحریریه ایران قلم
- در شرایطی که مسعود رجوی نزدیک به 26 سال را در صحراهای عراق، بدنبال سراب جوانان این میهن را قربانی هوس های خود کرد. - درحالیکه استراتژی ارتش وابسته باصطلاح آزادیبخش در خاک عراق رسما وعلنا به گل نشسته است. - در زمانی که رجوی همه چیز را یک جا باخته است ولی سرافکنده هنوز دعوی پیروزی میکند. - در روزگاری که رجوی راه چاره خود را نه تکیه بر مردم بلکه در سرسپردگی تمامعیار به سرویس های غربی و اسراییلی و موساد جستجو کرده و به کمک همین سرویس ها دانشمندان هسته ای ایران را به فرموده اسراییلی ها هدف قرار میدهد. - و در شرایطی که سازمان مجاهدین ماکت شرمساری کل اپوزیسیون باصطلاح خارج کشور شده که چشمانشان را آگاهانه بر همین حقایق روشن وابستگی مجاهدین به غرب بسته اند.
آری در چنین شرایطی رجوی وادار شده است که پادگان اهدایی صدام حسین را که بیش از ربع قرن در آن سکنی گزیده بود را شرمگینانه آرام آرام ترک کند و بی سر وصدا به سوی پایگاه ساخته شده آمریکاییان به نام « لیبرتی ! » نقل مکان کند.
بارها گفتهایم و باز هم تکرار میکنیم که رجوی در دوران حیات اش هرگز از گندم ری نخواهد خورد . رجوی منفور ایران و ایرانی و تاریخ این سرزمین باقی خواهد ماند . بخاطر آنکه نمونه کم نظیری از وابستگی به بیگانگان آن هم وابستگی به اعراب ضد ایرانی را در تاریخ معاصر به نمایش گذاشت او که با وابستگی به صدام راه خود را آغاز نمود اکئون تا خرخره با اسراییلی ها و دشمنان مردم ایران رفته است . از همین روست که رجوی منفوریت اجتماعی و لعن تاریخی را یک جا برای خود وبازماندگانش به ارمغان برده اس او همچنین در سالهای پایانی عمر لعن ونفرین هزاران هزار خانواده داغدار و جوان از دست داده و یا اسیر را با خود همراه کرده است.
این تجربه بسیار تلخ و تأسف آور البته به بهای خون هزاران جوانان ایرانی رقم خورد وسالهای جوانی و سرزندگی پرشور هزاران جوان دیگر درصحراهای عراق به یغما رفت .
آنچه مهم است اینکه رجوی علیرغم این گذشته توأم با خیانت و جنایت بلاخره مجبور به اجرای این امر تاریخی و مهم شد که در راستای انحلال ظرف ایدئولوژی و استراتژی عقبمانده خود را گام بردارد، اگر چه تا پایان راه هنوز باقیست . آنچه که به وی برمیگردد حداقل در 10 سال گذشته پس از آشغال عراق توسط آمریکا پیوسته سعی داشته و دارد که از این امر سرپیچی کند تا شاید فرجی حاصل شده و مجدداً توسط آمریکاییان مسلح شود . ولی شاید او نمی داند که آمریکاییان دهها همچون او را به سرچشمه برده و تشنه برگردانده است.
در همین جا بایست از استقامت و پایداری تک تک خانوادههایی که باطل السحر ایدئولوژی رجوی هستند تقدیر نمود و برآنان درود فرستاد، پدران ومادران پیری که در کهنسالی در سرما و گرما رجوی خیانتکار و وطن فروش را با پایداری شان در جلوی درب اصلیترین پایگاهش در جهان به محاکمه کشید اند.
همچنین از خیل بسیار رها شدگان و جداشدگانی که با قلم و قدم خویش این ارگان عنکبوتی را افشا نمودند و تشت رسوایی تشکیلات فرقه ای و ایدئولوژی بیمارگونه رجوی را از بام آسمان به زمین انداختند.
درود بر همه قهرمانانی که از سختیها و تهمت ها نهراسیدند و از ژنو و کانادا و آمریکا و انگلیس گرفته تا صحراهای عراق ره سپردند و از بام تا شام مرگ ایدئولوژی رجوی و جفایی که در نزد جوانان ایرانی کرده بود را فریاد زدند.
البته این از نتایج سحر است واقعیت اینکه رجوی و تشکیلات وی در عراق ضربهای استراتژیک و جبران ناپذیر و فراموش ناشدنی را دریافت کرده است و از همین رو که هرگز تا پایان و ترک خاک عراق دست بردار نخواهد بود و باز هم با سنگ اندازیهای مستمر در مسیر پناهندگی واقعی افراد اسیرو گروگان دراشرف ایجاد مشکل خواهد کرد، اما اکنون دیگر کار از کار گذشته است چون با باز شدن پای محاکم حقوقی چون سازمان ملل و کمیساریای عالی پناهندگی رجوی همه چیز را یک جا باخته است و قادر نیست شرایط را به گذشته بازگرداند .
اکنون بیش از هر زمان دیگر زمان به زیان رجوی و اندیشه پوسیده و بیمار گونه اش پیش میرود. همانطور که در گذشته ا شاره کرده بودیم تجربه عملی در مقابل رهبران این سازمان نشان میدهد قاطعیت و فشار سیاسی و حقوقی هر چه بیشتر نتیجه بخش بوده و رهبران دیکتاتور این سازمان قادر نخواهند بود مسیر مسالمت آمیز بررسی پروسه حقوقی این افراد را با خشونت و خونریزی قابل پیشبینی از طرف مسعود و مریم رجوی لکه دار سازند.
کانون ایران قلم که طی پنچ سال گذشته تلاش خود را جهت آزادی اسیران و گروگانهای این فرقه تروریستی سازمان داده است یکبار دیگر ضمن خوشوقتی و ابراز شادمانی برای شروع مرحله تاریخی و لازم الاجرا در پروسه نابودی این فرقه خشونت طلب ابراز امیدواری میکند که با نقل مکان افراد مستقر درپادگان اشرف این مراحل عملی گردد:
1. مصاحبه اختصاصی و بدور از شرایط تحمیلی فرقه رجوی در فضای باز و آزاد توسط مسئولان کمیساریای عالی پناهندگان اجرایی گردد. 2. شستشوی مغزی و شکنجه روانی و جسمی هزاران قربانی این سازمان پایان پذیرد. 3. با دخالت ارگانهای بینالمللی و همچنین دولت عراق امکان ملاقات حضوری خانوادهها با فرزندانشان هرچه سریع ترعملی گردد. 4. شروع فصل جدیدی از زندگی بدور از القائات اندیشه رجوی شرایطی را فراهم کند که باقی عمر این عزیزان همچون هیزمی برای بقای عمر این تشکیلات جهنمی بکار برده نشود .
با امید به روزهای بهتر بار دیگر کانون ایران قلم و هیئت تحریریه آن تبریکات صمیمانه خود را به مناسبت این پیروزی بزرگ ابراز میدارد.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مجاهدین خلق بدون اشرف
تحریریه انجمن
ایران فانوس - آلمان 20.02.2012 http://iran-fanous.de/middle/652-Fanous-BedoneAshraf-20.02.2012.htm
بنا بر اولتیماتوم دولت و مردم عراق مبنی بر خروج بی قید و شرط مجاهدین خلق از خاک عراق و بنا بر وساطت و پا در میانی سازمان ملل و بعضی از کشورهای غربی، سرانجام نفرات سازمان طی روزهای گذشته 397 تن برای اولین بار، ناچار شدند کمپ اشرف را به مقصد کمپ آزادی واقع در نزدیکی بغداد، ترک کنند. نفرات حاضر، قبل از خروج از کمپ اشرف، بنا بر فرمان رهبران شان، برای آخرین بار باصطلاح با شهدای خود واقع در گورستان مروارید، دیدار و خداحافظی کردند که این به مثابه برگشت ناپذیر بودن ماجرا و جدیت دولت عراق در ارتباط با تخلیه اراضی اشرف و رها شدن از یکی از مشکلات بزرگ دولت و مردم، می باشد.
کمپ اشرف که در ابتدا حدود 30 کیلومترمربع مساحت داشت و بعدها وسعیتر شد، از اواخر سال 1365 به سفارش صدام حسین به مجاهدین خلق سپرده شد. آن ایام مصادف با جنگهای گردانی مجاهدین خلق بود. یعنی همان جنگهایی که مجاهدین با همکاری ارتش عراق به ارتش ایران شبیخون می زدند. مسعود رجوی که چند ماه قبل تر وارد عراق شده بود، کمپ اشرف را در یک نشست جمعی موهبتی برشمرد که از این پس همه نیروها می توانند با همدیگر و در یک جا آموزشهای سیاسی و تشکیلاتی را فرابگیرند. او با امکانات فراوانی که از دولت وقت عراق دریافت می کرد، به بازسازی کمپ اشرف می پرداخت و این در حالی بود که در ابتدا به نیروهایش وعده دو سال ماندن در عراق را داده بود و او در ادامه تصریح کرد که اگر ماندن ما در عراق بیشتر از دو سال به درازا بکشد، ما خواهیم سوخت، چرا این که از پس تبعات و سوالات فراوان مردم و مخالفینی که ماندن ما در عراق را مورد سوال و نقد قرار خواهند داد، بر نخواهیم آمد.
سرانجام مسعود رجوی که خود به دیدار نیروهای پراکنده اش در مرزهای ایران و عراق نمی رفت و در شان خود نمی دید، نیروهایش را از جبهه های جنگ واقع در سراسر مرزهای ایران و عراق، به پادگان اشرف گسیل داشت و برایشان انواع و اقسام آموزشهای تشکیلاتی و سیاسی و ایدئولوژیک، بر قرار کرد تا به زعم خودش در یکسان سازی نیروها و کنترل و مهار آنان هزینه کمتری پرداخت نماید. با این حال، پادگان اشرف از حیث درختکاری و ساختمان سازی و انواع پروژه های دیگر و بسیج نیروها برای آبادانی آن محل تقریباً به شهرکی بدل شد که حتی مدرسه و اسکان خانواده ها را نیز در خود جای داده بود که بعد از دو سال همه امکانات کودکان و خانواده ها به دلیل ضرورت جنگ، برچیده شد و پادگان اشرف تماماً به پادگانی خشک و بی روح بدل شد و اگرچه همه نیروهای سازمان و بعضاً رهبرانش نیز به آنجا تردد داشتند، پادگان اشرف از آن پس به نماد قدرت و امکانات و حضور و جولان دادن مجاهدین خلق در خاک عراق، طی دهه های 70 و 80 بدل شد.
با وجود این که پادگان اشرف طی سلسله آموزشهای مسعود و مریم رجوی به یک فرقه بسته و نظامی بدل می شد، از طرف دیگر حصارها و سیم های خارداری که هر روز بر گرد این کمپ کشیده می شد و عرصه را بر اعضا و ناراضیان تنگ تر می کرد، پادگان اشرف ضمن نماد قدرت و اتوریته و هژمونی رهبران سازمان، اختناق و استبداد و دیکتاتوری عریان و افسارگسیخته را علیه نیروهای راضی و ناراضی آنچنان تست و آزمایش می کرد که هنوز هم اعمال و رفتارهای غیرانسانی و ضد حقوق بشری که رهبران سازمان علیه اعضایشان به کار برده و به راه انداخته اند، برای جامعه جهانی شناخته شده نیست و باورش سخت است. با این اوصاف که مسعود رجوی از پتانسیل مبارزاتی بخشی از جوانان ایرانی به تمرین دیکتاتوری و تست و آزمایش انواع مفاسد شخصی و تشکیلاتی خود می پرداخت و از شعر و شعارهای سابق سازمانش فاصله می گرفت و قادر بود توسط امکاناتی که از صدام حسین گرفته بود و بسته بودن درب پادگان اشرف، همه نیروهایش را به گروگان بگیرد و به بردگی بکشاند، کم کم سرو صدای مخالفین و معترضین از این نوع دیکتاتوری نوین، بلند و بلندتر شد تا جایی که وجود و صدای اعضای جداشده در اروپا، به یکی از معضلات و موانع بزرگ بر پیش راه مجاهدین خلق بدل شد، رهبرانی که می رفتند تا با فریب و مظلوم نمایی، خلقی را به گروگان بگیرند. به دنبال همین و طی دو سال گذشته، صدها خانواده ایرانی نیز خود را به صف اول مبارزه علیه مجاهدین رسانده و خواهان یکی از حقوق اولیه خود و فرزندان دربندشان که در داخل قرارگاه اشرف محبوس بودند، شدند. این دومین ضربه، همچنین توانست در بی آبرویی و بی اعتباری رهبران سازمان قوت بیشتری ببخشد و حتی خیل نیروهای ناراضی در درون سازمان را منفعل و از بدنه تشکیلات جدا سازد و به جمع نیروهای معترض و مخالف سازمان ملحق نماید.
این چنین بود، البته در ابتدا فعالیت های سیاسی و حقوق بشری اعضای جداشده از این سازمان در پشت جبهه و سپس فعالیت های شبانه روزی خانواده های مجاهدین طی دو سال گذشته و آنهم در خط مقدم نبرد، عرصه را از هر حیث بر رهبران سازمان تنگ کرد و اعتماد به نفس را از آنان گرفت و نگذاشت تا رهبران سازمان که برای حفظ پادگان اشرف و دستاوردهای نامشروعی که در آن انباشته بودند و به قول و به زعم خودشان برای حفظ و بقاء آن، عاشوراگونه ایستادگی خواهند کرد، جامه عمل پوشانده شود.
در اینجا جا دارد تا از زحمات همه نیروهایی که چه در عرصه بین المللی، چه در داخل عراق، چه نیروهای ناراضی و خانواده هایی که از ایران برای اعتراض به عراق می رفتند، قدردانی کرد و یقین حاصل نمود که با همین همت و پیکار مجدد، می توان باقیمانده سازمان را از اراضی مردم عراق کوچاند و به عقب نشینی واداشت و البته، النهایه رهبران سازمان را به خاطر سی سال جنایت و خیانت به دادگاه های صالحه کشاند.
تحریریه ایران فانوس
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آغاز انتقال ۳۹۰ نفر از ساکنان اشرف: چرا رجوی به خاک اشرف چسبیده است؟
بنیاد خانواده سحر، بغداد،
نوزدهم فوریه 2012
روز گذشته انتقال حدود 390 نفر
از ساکنان پادگان فرقه ای اشرف به پادگان لیبرتی یا الحریه (آزادی)
آغاز شد. این تعداد همگی از افراد با سابقه و قدیمی سازمان بودند که
توسط رهبران فرقه دستچین شده و اعزام گردیده اند. رجوی به اعزام این
تعداد افراد گزینش شده تن داده است تا باز هم زمان بیشتری بخرد تا بلکه
اشرف را چند صباحی هم شده حفظ نماید. اینها کسانی هستند که اعتماد نسبی
سازمان به آنها از دیگران به مراتب بیشتر بوده است.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تقدیر از فرمانده ثریا و تبریک به خانواده ها دیوار برلینی پادگان اشرف فروریخت
عباس صادقی، انجمن ایران سبز،
آلمان، نوزدهم فوریه 2012
نام خانم ثریا عبدالهی برای همه کسانی که دستی در آتش مبارزه با فرقه رجوی دارند مترادف است با سنگ صبور خانواده ها یی که بدنبال یوسف گمگشته ای راهی بیابانهای همواره طوفانی ونفرین شده عراق در پشت سیم های خار دار پادگان اشرف شدند وچشم انتظار لحظه ای دیدار با فرزندی ،پدری ،خواهری یا مادری به تحصن نشسته اند. حتی سنگ صبور رها شده هایی که با ریسک گذشتن ازجان خود از جهنم رجوی فرار کرده وخود را به آغوش همیشه باز خانواده ها رسانده اند و هر کس که زخمی عمیق از رجوی بواسطه سالیان جدایی اجباری از همسر فرزند وخانواده وجامعه در دل داردبرای پیوستن مجدد به دریای زلال عواطف خانوادگی ، پای صحبت های مادرانه خانم عبدالهی نشسته است. هر کسی که ایشان را از نزدیک دیده باشد وبرای اولین بار پای صحبت از دل برآمده وی نشسته باشد در اولین برداشت فکر میکند ایشان باید سالها مناسبات فرقه ای رجوی را از نزدیک تجربه کرده باشد ویا ایشان یکی از رها شدگان از چنگال اختاپوسی رجوی است که سالیان زندگی خود را وقف مبارزه با فرقه رجوی نموده و در این راه آبدیده شده است که اینقدر نسبت به ماهیت رجوی وسازمان جهنمی آن اینگونه روان سخن میگوید واشراف کامل دارد. من این افتخار را داشتم تا از نزدیک این شیره زن را ملاقات کنم وچند روزی شاهد تلاشهای خستگی ناپذیرش به همراه سایر خانواده ها باشم به همین دلیل، مناسبت فرو ریختن دیوار بلاهت رجوی مرا بر آن داشت تا با نوشتن چند سطر شاید بتوانم حق مطلب را در رابطه با ایشان وکار سترگی که در این مدت انجام داده اند را ادا کنم. هر آنچه که میگوید بر دل مینشیند ودر کوتاه زمانی مخاطب را به اشراف کامل از مناسبات افراد اسیر در حصار پادگانی رجوی میرساندزیرا همه حرفهایش از دلی زخم خورده ورنج غربت کشیده برای دیدار عزیزش برمیآید. خانم ثریا نظامی نیستند اما رجوی به در ستی ایشان را فرمانده ثریا خطاب میکند وکاملا هم به حق ایشان را فرمانده اطلاق میکند زیرا از آرزوهای رجوی بوده که از خیل فرماندهان زن ومردی را که به این نام منصوب کرده یکی وفقط یکی را همچون خانم عبدالهی مسئولیت پذیر وفرمانده ومدیر میداشت . البته طبیعی است که رجوی نتواند چنین فرماندهانی داشته باشد زیرا در باطلاق فرقه ای گل سرخی چون خانم ثریا نمیرویدو با اغماض فراوان میتوان گفت در شوره زار رجوی گل خر زهره بسیار روئیده است. ناگفته نماند که همه فرماندهان نظامی عراقی هم که خانم عبدالهی را از نزدیک میشناسند ومدیریت ایشان را دیده اند لقب زیبنده (عقید ثریا ) که به عبی معادل ژنرال میباشد را برای وی بکار میبرند. به نقل از همه نفراتی که موفق به فرار از قلعه رجوی شده اند کابوس (فرمانده ثریا ) گریبان رجوی را رها نمیکرده وهراز گاهی که ایشان برای مداوای بیماری به بغداد میرفتند وچند روزی صدای ایشان از بلند گو پخش نمیشده رجوی اظهار پیروزی وآرامش میکرده است، خوب آرزوهای شتر مابانه رجوی بوده است ... به لطف خدا ایشان حضور داشتند تا دیوار برلینی پادگان اشرف فروریخت.
خانم عبدالهی در کوره تحصن سه ساله به همراه سایر خانواده ها با مسئولیت پذیری شگرف به شاخص و سمبل از خود گذشتگی تبدیل شد که فقط در چهارچوب فداکاری مهر مادری میتوان به آن پاسخ داد وگرنه با دریدگی که وحوش رجوی طی این سه سال از خود نشان دادند و فرزندان را وادار به سنگ زدن وسیلی زدن به پدران ومادران پیر وسالخورده میکرد جای هیچ مقاومتی رادر معادلات معمول باقی نمیگذاشت چه رسد به موفقیت خانواده ها در فروپاشی قلعه الموتی رجوی وتسلیم نمودن رجوی برای انتقال ساکنان پادگان به کمپ لیبرتی وبرآورده شدن خواست چندین ساله خانواده ها و دیدار مستقل وآزادانه با عزیزانشان خارج از کنترل امنیتی شکنجه گران وبازجوهای رجوی. شاید اگر رجوی به اندازه یک ارزن شعور استراتژیک میداشت در بهمن سال 1388 که خانم عبدالهی به همراه تعداد دیگری از خانواده های اسیران پادگان اشرف برای یک ملاقلت ساده با فرزندش امیر اصلان حسن زاده به درب پادگان آمده بود برخورد توهین آمیز و دور از انسانیت رجوی مواجه نمیشد و به این درخواست ساده که آمده ام فرزندم را بعد از سالیان دوری وبیخبری ملاقات کنم پاسخ منطقی میداد شاید امروز آتش آه وعزم راسخ خانواده ها به فرماندهی خانم عبدالهی دامانش را نمیسوزاند ودودمانش بر باد نمیرفت. (دشمنان مردم از احمقها آفریده شده اند) خطاب به مریم قجر وشوهر کوتوله فکر ایشان باید گفت کوره انقلاب واقعی پولاد هایی آبدیده نظیر خانم عبدالهی تولید میکند که دیو وددانی چون شمایان را از صفحه سیاسی روزگار پاک میکند. این کوره محصول آتشی بود که شما با دست خود علیه خانواده ها بپا کردید که امروز خانم عبدالهی سمبل پایمردی واستواری این خانواده ها شد. توصیه من به رهبر مفقود شده این فرقه اینست که بد نیست گذری کوتاه بر سرگذشت خانم عبدالهی وخانواده ها داشته باشید تا شاید درس عبرتی برای آینده تاریکشان باشد. به مصاحبه خانم عبدالهی با رادیو فردا و بنیاد خانواده سحر دقت کنید: ثریا عبداللهی در مصاحبه با رادیو فردا گفت: "امیراصلان تنها پسرم است. او برای کار به ترکیه رفته بود. فردی بنام علی آنکارایی به بهانه رفتن به آلمان او را به عراق اورده و در دام رجوی گرفتار کرد. من سال ها بود هیچ خبری از او نداشتم". "من سازمان مجاهدین خلق را نمی شناختم. سازمان را ازطریق افرادیکه در این مدت از پادگان فرارکرده اند شناختم". خانم عبداللهی به بنیاد خانواده سحر گفت: "در حقیقت در سال 1384، یکی از بچه ها که از سازمان فرارکرده بود به من گفت که امیر در عراق و در اشرف است. خیلی خوشحال شدم با خودم گفتم او خادم امام علی (ع) در نجف اشرف است ولی چرا به ما زنگ نمی زند. هر بار تلویزیون صحنه های بارگاه حضرت علی (ع) را نشان می داد به نوه ام می گفتم دایی اینجاست. بعدها فهمیدم منظور از اشرف چیست و اشرف کجاست". خانم عبداللهی ساعت ها و با دقت پای صحبت افراد جداشده که طی این دو سال و یا در سالهای گذشته از زندان اشرف فرارکرده و در جمع خانواده ها حضور می یافتند می نشست. در همین کوره ها بود که خانم عبدالهی به همراه سایر خانواده ها تصمیم گرفتند به هر قیمت این دیوارهای جهل وعنکبوتی فرقه رجوی را منهدم کنند وموجب رهایی فرزندانشان شوند. از این پس خانم عبدالهی نه فقط برای رهایی فرزند خودش که آزادی هر فرد گرفتار در حلقه گرگها برایش یک آرمان شد.وی همه اسرای اشرف را فرزندان خود میداند. البته که در این مسیر کم مصیبت ندیده است ،دوری مستمر از خانواده ،از سنگ پرانی ابن ملجم ها گرفته تا فحش وفضیحت های وحوش رجوی ودشنامهایی که رجوی علیه وی روزانه پخش میکند و فشار طاقت فرسای مسئولیت ومدیریت خانواده ها وزنده نگه داشتن امید به موفقیت در برابر دیو ترسناکی چون رجوی و نهایتا بیماری قلبی ناشی از این همه فشار و استرس که گاها پزشکان را وامیداشت که اجبارا وی را در محیط بیمارستان ودور از هرگونه اظطراب وهیجان بستری کنند. با این همه ایشان همواره در چنین شرایطی هم از پیگیری کارها غافل نشدند تا امروز که موعد تسلیم بلاهت بار رجوی فراهم شد ورجوی مجبور شد از زبان مریم قجر شرایط تسلیم وشکست در برابر عزم پولادین خانواده ها دولت عراق وسازمان ملل را بپذیرد وزمینه رهایی همه اسیران قلعه الموتی اشرف فراهم شود. به سهم خودم جا دارد از همه زحمات ایشان تقدیر نمایم زیرا من هم یکی از همان افراد گرفتار در قلعه رجوی بودم و معنی اسارت در چنگال رجوی را با گوشت وپوست واستخوان لمس کرده ام وارزش این فداکاری ها را میدانم و اگر نبودند مادرانی چون ایشان این پیروزی خانواده ها وشکست خفت بار رجوی به این زودی میسر نمیشد. این موفقیت را به خانم عبدالهی (فرمانده ثریا) همه خانواده های اسرای قلعه اشرف تبریک میگویم.
عباس صادقی
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خانواده ایستاد اشرف افتاد، اشرف نایستاده افتاد
عباس صادقی، ایران سبز، هفدهم
فوریه 2012
راستی چه شد که اشرف افتاد؟
قرار بود اشرف بایستد تا جهانی بایستد؟
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |