_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت

 

 

مهرداد ساغرچی - آلمان

05.03.2012

http://iran-fanous.de/middle/709-Sagharchi-AnSaboBeshghast-05.03.2012.htm


اگر همه دنیا هم میگفت که این رجوی فرقه است و باطل السحر آن اگاهی و راه پیدا کردن به دنیای آزاد و مهمتر ازهمه برداشتن چترو اجبار وهمینطور اسم تشکیلات است و بعد فرقه رجوی تکذیب میکرد باز هم نمیشد به این وضوح که در اطلاعیه سازمان البته به اسم شورا این را دید.من عین جمله رجوی را میگویم خودتان قضاوت کنید "مريم رجوی در ۱۲ اسفند به خانم کلينتون اطلاع داد در صورتی که.اطمينانهای حداقل در کمپ ليبرتی تأمين نشود، همه ساکنان اشرف و ليبرتی اگر دولت عراق جلوگيری نکند، آماده اند در ماه مارس عراق را با اموال منقولشان ترک کنند و با نظارت صليب سرخ و کميساريا با هزينه خودشان به طور موقت در منطقه مرزی اردن مستقر شوند. جايی که در زمان جنگ در سال۲۰۰۳ صليب سرخ و سازمان ملل برای پذيرش دهها هزار پناهجو چادر زده بودند."!!!!!!!!


دیدید چطور دم خروس که چه عرض کنم دم کانگورو بیرون زد!
قبلا میگفتن که ما باید در یک هتل باشیم که"" متمدن "" باشد چی شد؟؟؟ حالا میگن که میخواهیم درچادر در حصار و سیم خاردار زندگی کنیم!!! اینها مریض هستند که میخواهند در جائی که با امکانات شهری و تمدن فاصله زیادی دارد وصدها مساله دیگر ...زندگی کنند..
قبلا میگفتند که چند ماه برای جابجائی چند هزار نفر کم است الان زیر یکماه کافی است..


تازه به اینجا ختم نمیشود فکر بقیه جاها رو هم کرده در ادامه اطلاعیه میگویند""برای کنترل و اطمينان دولت اردن، اين قطعه زمين به وسيله ساکنان سياج کشی می شود و ساکنان تا رفتن به کشورهای ثالث آن را ترک نمی کنند مگر بيماری که معالجه او در داخل سياج امکانپذير نباشد. به اين وسيله نيازی به بازداشتگاه ليبرتی و دردسرها و مشکلات زنجيره يی آن نخواهد بود. منتهای انعطاف و حسن نيت مقاومت ايران و ساکنان اشرف اثبات می شود و دولت عراق نيز به حداکثر مطلوب خود می رسد. اين طرح نيازمند تصويب بودجه و هيچ هزينه يی از جانب سازمان ملل متحد و آمريکا و اتحاديه اروپا نيست. تسطيح زمين، نصب چادر، تأمين لجستيک و خدمات و مصالح مورد نياز تحت نظارت مقامات اردنی به طور کامل با هزينه ساکنان انجام می شود و انتقال ژنراتورهای برق از اشرف صورت می گيرد. داراييهای غيرمنقول ساکنان اشرف، تحت نظر و با حکميت يونامی و سفارت ايالات متحده در بغداد به فروش می رسد و صرف هزينه های جابه جايی و انتقال ساکنان به کشورهای ثالث می شود.""
اولا نباید اشتباه کنید که آنها بیمار نیستند بلکه خوب منافع و روش حفظ فرقه را بلدند اما من این را از بابت پرروئی و قباحت این فرقه میگم ..


باور فرمائید من هم انگشت به دهان ماندم از این """همه حسن نیت"""
باور کنید نمیخواهم بی ادبی کرده باشم ولی هیچ کلمه دیگری بجزحرام لقمه گی سیاسی و اخلاقی به ذهنم نمیرسه..اینو به خاطر اینکه به بچه های اسیردراشرف فکر میکنم که نمیگذارند نجات پیدا کنند میگویم.....به هر قیمت میخواهند تشکیلات و شرایط اشرف را حفظ کنند باور کنید چندی بعد خواهند" گفت ما در یک بیابان در اروپا حاضریم مستقر شویم و بعد هم میگویند ما خرج خودمان را در میاوریم ووووو تازه ژنراتور هم با خودشان خواهند برد نگران نباشید...


اینها عادت ندارند که در اتاق دو نفره استراحت کنند چون از نظر سازمان این جمع تبدیل به محفل میشود و زیرآب سازمان را میزنند و نمیشه دیگه...
حالا ببینید که چه روئی دارند هم برای سازمان ملل هم برای دولت عراق هم برای دولت اردن و..مشخص میکنند تازه در اطلاعیه هم همیشه قبلش خانم کلینتون با مریم رجوی طرف حساب است...
تازه هفته قبل میگن در لیبرتی نمیشه زندگی کرد اما در بیابان میخواهند چادر بزنند و زمین مسطح کنند و خلاصه بعضی وقتا ذهن انسان میماند ...البته هنوز تمام نشده اگر فکر میکنید من زیاده روی میکنم بشنوید بقیه حرفشان رو...


""" رجوی افزود: انتقال همه ساکنان اشرف به ليبرتی همچنين می تواند به بيابانهای مرزی ديگر کشورهای همجوار عراق (ترکيه، عربستان سعودی و کويت) صورت بگيرد"""
ببینید اینها مشکلشان نه"" عرض و طول لیبرتی است و نه فاضلاب لیبرتی نه دوربین و نه نگهبان "" مشکلشان همانا نابودی ظرف فاسدی به اسم تشکیلات فرقه است که لرزه به اندام تمامی رهبران و نان خوران فرقه انداخته که میترسند با بسته شدن تشکیلات حقوقشان قطع شود..بگذریم که کسانی که پول برای اونها جمع شدن با قطع پول هم خواهند رفت ..تازه رجوی گفته میخواهم تاسیسات را در بغداد بفروشم من که در حیرتم این حرفها چطور میزند ؟؟هنوز فکر میکنند زمان صدام است که هر کاری خواستند بکنند ..نه هرگز دیگر اینطور نیست من فکر میکنم این بخاطر این است که دولت عراق دیگر فریب خرابکاری و کارشکنی را نخورده و قاطعانه گفته تا 58 روز دیگه باید تخلیه کامل قلعه اشرف صورت بگیرد.حال بگذار هرچه میخواهند حرف بیابان عربستان و کویت و ترکیه وووورا بزنند میخواهند به هر صورت فرقه را حفظ کنند ولی نباید فکر کرد موضوع تمام شده است بلکه منتظر کارشکنی و سنگ اندازی و پرت و پلا گو ئیهای این رهبران روان پریش هنوز ادامه دارد. اما یک چیز مسلم است اینکه به چنین روز وروزگاری افتادن به خاطر خود بزرگ بینی و خودخواهی و از دست دادن فرصتهائی که برای اسیرا ن فراهم بود ولی هوس بازیها و خیالات پوشال نگذاشت ..اما دیگر گذشت زمان ان حرفها و باید گفت:


""آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت""".
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لوله فاضلاب

 


 

مهرداد ساغرچی - آلمان

02.03.2012

http://iran-fanous.de/middle/696-Sagharchi-LoleFazelab-02.03.2012.htm

 

از قدیم میگفتن که بدترین درد یک ملت این است که دانایان خود را به نادانی بزنند.
تقریبا چند دهه است که اپوزسیون و آلترناتیو کشورما دچار این درد بزرگ شده است.
به همین دلیل تمامی مشکلات همیشه تقصیر همسایه است.


اگر کسی حرفی بزند که دستی در قلم و نوشتن و خواندن ندارد این را گناهی نیست .اما وقتی کسی مثل هزار خانی که سالیان دراز است که در این مسیر قلم میزند حالا کار ندارم برای چی و کی! اما حداقل تعهد نوشتاری ایجاب میکند که آنچه که مینویسیم واقعا اگر به کسی یا کسانی فایده نمیرساند ضرر نرساند . مطلبی تحت عنوان"لوله فاضلاب" نوشته هزار خانی خواندم واز ته قلب برای ایشان تاسف خوردم. واقعا شما از شرایط پناهندگان در کشوری مثل آلمان خبردارید؟ یا در کشور فرانسه خبر دارید؟ اگر کمی قدم رنجه کنید و از کمپ ها ی پناهندگی بازدید کنید (البته میدانم شما اصلا نمیدانید کمپ چیه چون همیشه در اقامتگاه ویلائی در اور یا دیگر اماکن تحت مالکیت رجوی اقامت داشتید) البته فقط بازدید! بعد بگویید چرا یک لوله فاضلاب شکسته در کمپ موقت لیبرتی را با اردوگاه نازی مقایسه کردید! واقعا مرغ پخته هم از حرفهای شما و هر چه که از هواداری رجوی ها شنیده و نوشته میشود را به خنده میاورد.


این یعنی که شما ترجیح میدهید انسانها در زندان اشرف جلو گلوله بمانند و اجازه نفس کشیدن نداشته باشند اما در اردوگاهی که امکان مصاحبه و خروج از کشور سراسر بحران عراق دارند بمانند.
آقای هزار خانی آیا اطلاع داشتید که در" زندان بهشتگونه اشرف از نظرشما " چیزی به اسم لوله فاضلاب وجود ندارد. آیا میدانستید که وقتی چاههای توالتهای اشرف لبریز میشد و ماشین تخلیه بدلیل مختلف تاخیر داشت ما در محل زندگی مان درمیان دریاچه کوچکی از فاضلاب زندگی میکردیم. آیا میدانستید که برای اینکه نفرات راننده فاضلاب به خارج اشرف( در زمان ارباب بزرگ اقا صدام )نروند و دچار لحظه جنسی از دیدن یک زن روستائی نشوند در گوشه اشرف یک چاه عمیق حفر شد و ان قسمت در اشرف قابل تردد نبود به خاطر گازناشی از دریاچه مدفوع.... و داستان را خودتان بخوانید شما اگر خبر ندارید میتوانید از دوستان مجاهدت بپرسید دیگر روشن روشن میشوید.! شما خودتان چند باری که برای ملاقات آمدید و یک بار هم با من به عنوان اسیر سازمان در سال هزار وسیصدو هفتاد حرف زدید اصلا قوطی آبی که شما استفاده میکردید بسته بندی از اروپا برایتان آورده بودند...پس لطفا بجای سنگ اندازی و ایراد" صدمن ی غاز " و حرفهای گنده مث زندان وقیاس با اردوگاه اسیران نازی ببینیدکه تا سه ماه پیش بمدت چند سال" لیبرتی" پایگاه نیروهای آمریکائی بوده و شایددوستانتان الان به شما گفتند که ما مجاهدین به آمریکائیها برق و آب و اشامیدنی میدادیم . البته اگر گفتند تعجب نکنید چون این را بما در اشرف میگفتند.!!
به هر حال باید کمک کنید سایرین نیز به دنیای آزاد برسند وآگاهانه به راه و زندگی خود برگردند.


در ضمن اگر لازم دیدید از خانم رجوی بخواهید به همراه شما و سایر دوستان یک بازدید از لیبرتی داشته باشید .شما که عمر مفید خود را داشته اید و نباید از هیچ چیزی باکی داشته باشید. اما شک دارم که دوست شما حاضر باشد ماشین آخرین مدل و ویلا و آرامش اور سورواز را به قصد عراق و هوای نامناسب ترک کند اما بد نیست یک بار پیشنهادش را بدهید.
دور نیست که همه سوالات و حقایق آنچه سالیان بر ما اسیران رفته از زبان اسیران تازه رها شده برملا شود.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تحلیل های آبکی!

 

تحریریه ایران فانوس

27.02.2012

http://iran-fanous.de/middle/675-Fanuos-TahlileAbaki-27.02.2012.htm

 

چند هفته ای است، یعنی به دنبال ترور آخرین دانشمند هسته ای در ایران، در گوشه و کنار محافل سیاسی، تحلیل هایی در باب وابستگی و یا رد وابستگی مجاهدین خلق به اسراییل، به چشم می خورد. در ابتدا، در سایت اینترنتی گویا، روایتی در مورد دست داشتن مجاهدین در عملیات ترور اسراییل در ایران، نوشته شد. این روایت سیاسی در آغاز با اما و اگر و علامت سئوال، شروع شد و تنها به صحت و سقم خبر از قول یکی از رسانه های آمریکایی، اکتفا کرد و سرانجام نتیجه گرفت که اگر این خبر راست نباشد، مجاهدین باید چنین و چنان بکنند و در راستای رد آن دعوا و شکایت بکنند، و گرنه درست است!
به دلیل ضعیف و نارسا بودن چنین روایتی، در همان سایت اینترنتی دو مقاله دیگر بر روی سایت آمد، مبنی بر رد چنین خبری و این که عملیات ترور ممکن است از جانب پژاک و یا گروهی دیگر باشد، بنابراین از جانب مجاهدین نیست! و همین طور نوشتن هایی که بی تناسب به سیاست آی دزد نبود، وارد سایت های وابسته به مجاهدین شد، این که نویسنده مقاله سایت گویا شجره نامه اش، بیوگرافی و کارنامه اش سراسر خیانت و جنایت است و او حق حرف زدن و نوشتن در ارتباط با مجاهدین را ندارد، چه رسد به این که اتهام تروریسم را به آنان نسبت دهد!
واقعیت این است که وقتی ما در ارتباط با مجاهدین خلق اشتباه می کنیم، نقد می گوییم و می نویسیم و تحلیل غلط و نارسا ارائه می دهیم، عمداً یا سهواً به طرف مقابل اجازه رد و توهین و دعوا و دست پیش گرفتن و فرافکنی را می دهیم، آن هم در ارتباط با مقوله مهمی در سیاست اپوزسیون و ارتباط مجاهدین با دولت اسراییل، که این گونه بازیهای خطرناک می تواند به جنگ مابین ایران و اسراییل منجر شود. اول این که به این نوع نوشتار، از خبری که اتفاق افتاده است و راست یا دروغ باشد، تحلیل سیاسی نمی گویند، مثلاً در تهران عملیات ترور علیه یکی از شهروندان غیر نظامی از جانب اسراییل انجام پذیرد و ما بتوانیم دست مجاهدین را در این عملیات و یا در همکاریهای مختلف با اسراییل ببینیم. انگار که مجاهدین برای اولین بار دست به ترور یکی از شهروندان ایرانی می زنند و یا این که آنان تا به حال با هیچ سرویس امنیتی خارج از ایران همکاری نداشته اند و حال اگر بتوانند همکاری خود با طرف اسراییل را رد کنند، همه چیز انشاء الله به خوبی و خوشی خواهد بود!
نه، این گونه نیست. تحلیل سیاسی بدین گونه است، وقتی آن روز مجاهدین خلق عازم سفر به عراق و همکاری نزدیک و همه جانبه با دولت عراق بودند، بایست تحلیل می شد، امروز عراق، فردا اسراییل و یا هر که پول بیشتری بدهد. همان طور که یکی از بنیانگذاران شورای ملی مقاومت در حین انصراف و برکناریش از شورا، اعتراف کرد که رفتن مجاهدین به عراق و آن هم در شرایط جنگی، اشتباه فاحش است و سالم برگشتن شان مقدور نیست. یعنی همان، امروز عراق و فردا اسراییل و یا هر کس پول بیشتری بدهد.
به همان دلایلی که مجاهدین در همکاری با سازمان امنیت عراق افتخار می کنند که برای مبارزه ناچار شدند آبرو و اعتبار خود را مایه بگذارند، به همان دلیل این بار نیز بنا بر توجیهات مبارزه و جنگ مقدس شان، همکاری با اسراییل و یا سازمانهای امنیتی دیگر کشورها جزو افتخارات آنان محسوب می شود و برای آن توجیه فراوان دارند.
جدا از این، ما با عملکردهای سیاسی سازمان و رهبری سر و کار داریم که در عملکردهای شخصی و داخل سازمانی اش انبوه فساد و تباهی بزرگتر از وابستگی به اسراییل، دیده می شود. از سر به نیست کردن و حکم اعدام دادن اعضاء و طلاقهای جمعی و زندان و شکنجه و جاسوسی و رقص رهایی و صدها فاجعه و فساد شخصی و سیاسی در داخل عراق و اردوگاه اشرف. روشن تر از آفتاب خواهد بود که روی دیگر سکه در عرصه سیاسی و خارجی نیز به همان گونه باشد که بیش از سه دهه در داخل سازمان و روابط شان در عراق، اتفاق افتاده است.
بنابراین، تحلیلگر سیاسی اگر بخواهد در مورد مجاهدین خلق تحلیل کند و راه فرار را بر آنان ببندد، می بایست همواره به مسایل شخصی و تشکیلاتی و سوابق آنان که با هزاران شهود و سند به اثبات رسیده است، نگاهی بیاندازد و سپس تحلیل سیاسی خود را به گونه ای ارائه دهد که این سازمان با این عملکرد در داخل و خارج، به کدام سو خواهد رفت. کاری که اعضای جداشده از این سازمان به کرات اعتراف کردند که این سازمان به سمت یک فرقه تروریستی و وابسته خواهد رفت. همکاری با اسراییل و ترور شهروندان غیر نظامی، حتی اگر به فرض کار سازمان نباشد، اما در کارنامه گذشته شان چنین اشتباهاتی فراوان دیده می شود. بگذریم از این که مجاهدین در چنین شرایطی برای جلب رضایت اسراییل و یا هر دولت دیگری که مخالف ایران باشد، سر و دست می شکنند و حاضرند ارزان فروشی کرده و این نوع وابستگی و عملیات را جزو افتخارات مبارزاتی خود بشمرند تا لیاقت عملیاتی و راهگشایی به زعم خودشان، را به رخ اربابان شان بکشند، اگر که طرف مقابل آنان را به حساب یک گروه بازیگر که همچنان در داخل ایران قادر به بازیگری باشد، به حساب آورند.


تحریریه ایران فانوس

27.02.2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا انتقال اولین دسته از فرقه مجاهدین به لیبرتی پایان راه است؟!


 

کریم غلامی - آلمان

23.02.2012

http://iran-fanous.de/middle/666-Gholami-ShroiNo-23.02.2012.htm

 

بعد از گذشت 42 سال از تاسیس سازمان مجاهدین و بعد از گذشت سال ها افشاگری اعضای منتقد و جداشده که همیشه همراه با درد و رنج و تلاش فعالین حقوق بشر بوده ، ولی متاسفانه هنوز خیلی ها از عمق ایدئولوژی فرقه رجوی (سازمان مجاهدین) درک و فهم کاملی ندارند. بسیاری دم از فروپاشی و تمام شدن این فرقه میزنند، بعضی ها جشن گرفته اند، بعضی ها هم ابراز دلسوزی میکنند. ولی متاسفانه کسی نیست که هشدار دهد و یا آژیرخطر را بصدا دربیاورد، واقعیت تلخ و بسیار ریشه داری درون این فرقه است که کسی به آن توجهی ندارد.

 

 

اگر ما قبول داریم که این سازمان یک فرقه است، اگر ما قبول داریم که این فرقه طی 42 ساله گذشته با شستشوی مغزی اعضایش و یک تشکیلات گسترده و بدون شکاف اعضایش را دربند نگه داشته، اگر قبول داریم این فرقه از سال 1344 تا کنون در همه شرایط و همه مکانها توانسته خودش را به هر شکلی منطبق بکند و این تشکیلات اهریمنی را حفظ بکند و اگر قبول داریم ایدئولوژی این فرقه رهبری عقیدتی دارد که برای اعضایش جایگاه خدا را گرفته، در نتیجه ما نیز باید دوران جدیدی را شروع کنیم شکل و راه و روشهای فعالیتهای افشاگرانه مان عوض شود ما هم باید شکلی نو و روشی نویی را شورع کنیم.
 

یک نگاهی کلی اگر به تاریخچه فرقه مجاهدین بکنیم، ما از روز 19.02.2012 وارد مرحله ای جدید شده ایم:
 

سالهای 1349 (1970) تا سالهای 1351 (1972) فرقه مجاهدین در این سالها ضربه کمرشکنی خورد تمامی اعضای کادر مرکزیت این سازمان دستگیر و اعدام شدند ولی مسعود رجوی همان ایدئولوژی و تشکیلات فرقه ای خودش را در شرایط زندان گسترش داد و عمق بیشتری به ایدئولوژی فرقه داد همان تشکیلات و فرقه مجاهدین که بنظر میرسید تمام شده است بلافاصله بعد از سال 1357 (1979) رنگ عوض کرد و چهره ای از خود نشان داد که در مدت زمان بسیار کوتاهی جهش بزرگی کرد ما نباید تظاهرات و متینگهای عظیم این فرقه را فراموش بکنیم. مسعود رجوی خودش را همراه با خمینی نشان داد با ادعای اسلام و ... خودش را مردمی نشان داد و بخش عظیمی از مردم را به حمایت از خودش کشاند.


 

بعداز سالهای 1360 (1981) مسعود رجوی به اروپا فرار کرد و همان شخصی که با لباس عامیانه مردم و کاپشن نظامی میچرخید تبدیل به یک شخصیت و کارکتر سیاسی با کت و شلوار اتو کشیده شد در اروپا و آمریکا این فرقه شکلی مترقی و کروات پوش خودش را نشان داد تا باب طبع طرفهای سیاسی باشد و در داخل ایران شکل چریکی و مخفی به خود گرفت و در کردستان با لباس کردی خودش را هم شکل همراه و هم درد مردم کردستان نشان داد (البته یادمان نرود که بعد از راندن مجاهدین از کردستان همین فرقه قاتل مردم کردستان شد).
 

بعد از سالهای 1365 (1986) بعد از رانده شدن از فرانسه و اروپا و ورود به عراق شکل دیگری به خود گرفت، کت و شلوار و کروات پوشها به افراد نظامی و یونیفرم پوش تبدیل شدند به یکباره یاد "کربلا" و عرب دوست شدند و مزدوری. تا سال 1372 (1993) تظاهر به یک ارتش کلاستیک و قوی تا نرخ خودش را جلوی خریداران بالاتر ببرد. از این سال به بعد رنگ و شکل جدیدی از این فرقه در اروپا و آمریکا میدیدیم مریم رجوی یونیفرم پوش و سلاح به کمر و کسی که فرمان "آتش آتش" میداد با لباسهای گرانقیمت و ... در اروپا با نام "خانم رییس جمهور" ظاهر شد و با برگذاری کنسرت با همان خواننده های "طاغوتی" و دم زدن از حقوق زنان و .... .


 

بعد از سال 2003 همان مجاهدینی که آمریکای "امپریالیست" که دشمن شماره یکشان بود همان مجاهدینی که سرودهای "سر کوچه کمینه ..." را میخواندند متحد آمریکا شدند و برای ارتش آمریکا خوش رقصی میکردند و برای مزدوری دم تکان میدادند. همان مسعود رجوی که میگفت "سلاح ناموس مجاهد خلق است" بعد از سال 2003 سلاح ها را دودستی تقدیم ارتش آمریکا کرد و به زبان خودش گفت "من هرگز نگفتم که سلاح ناموس مجاهد خلق است" و البته اینبار "اشرف ناموس مجاهد" شد و لباس فرم نظامی "لباس شرف مجاهد" بود الان کت و شلوار و کروات "لباس شرف مجاهد" شده است.


 

از سال 1970 تا امروز سال 2012 یعنی 42 سال مسعود رجوی همه ناموسها و همه شرافتها را فروخت و از این به بعد هم باز به فروش "ناموس" و "شرافت" ادامه خواهد داد خود مسعود رجوی بارها گفته که برای رسیدن به هدف هر سلاحی را توجیه میکند. این همان ایدئولوژی است که هر بی"ناموسی" و هر بی"شرافتی" را توجیه میکند. از امروز ما فعالین حقوق بشر باید هوشیارتر و آماده تر و فعالتر از گذشته به افشاگری این اهریمن بپردازیم برعکس خیلی ها که میگویند دیگر کارما تمام شده نه کار ما آغاز نویی پیدا کرده باید هوشیار باشیم که لیبرتی به زندان دیگری برای اعضای این فرقه تبدیل نشود نباید تسلیم هیچ کدام از فشارهای این فرقه بشویم.

 

و در نهایت از تلاش و فعالیت خستگی ناپذیر خانواده ها تقدیر میکنم که محکم و استوار ایستادند و قدم بزرگی برای رسیدن به هدف برداشتند و برایشان آرزوی بردباری و شکیبایی میکنم به امید روزی که همه خانواده ها به فرزندان عزیزشان برسند.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فقط خانم مریم رجوی بخواند

ابراز نگرانی برای وضعیت بیماران یا سوء استفاده سیاسی

 

 

کریم غلامی - آلمان

10.02.2012

http://iran-fanous.de/middle/602-Gholami-Javabie-10.02.2012.htm

 

خانم مریم رجوی شما حتما مرا بیاد دارید و بخوبی میدانید که من کی هستم و برای سازمان مجاهدین چه فداکارها و از خودگذشتگی ها داشتم. بسیار برای من جالب و از طرفی هم دردناک بود که درست بعد از ارسال نامه ام به آقای مارتین کوپلر شما در بروکسل ابراز داشته اید که "از اتحادیه اروپا و ایالات متحده می‌خواهم تا فوراً تعدادی از ساکنان بیمار و زخمی اردوگاه اشرف را بپذیرند. ". خانم مریم رجوی واقعا برای من سئوال شده چه چیزی در شما تغییر کرده که بعد از 25 سال یاد بیماران و مجروحین اسیر در اشرف افتاده اید و از اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا هم شاکی هستید که "هرگونه تأخیر در این زمینه غیر قابل قبول و غیر موجه است." راستی مرگ عباس و فرهاد دوتا از مجروحین عملیاتهای مجاهدین که به دلیل عدم رسیدگی به وضعیت آنها و بیماریشان در اسارتگاه اشرف "غیر موجه" نبود، آیا صدا بیمار در اسارتگاه اشرف که شما آنها را از هرگونه دسترسی به دکتر و دارو محروم کرده اید که بسیاری از آنها در درد و رنج و بیماری و سکوت میمیرند آیا "غیر موجه" نیست.

خانم مریم رجوی مگر شما نبودید که فتوا دادید که هر کسی ابراز بیماری و درد میکرد او را تمارض میخواندید و برایش نشست تشکیلاتی تشکیل میدادید و حتی او را مورد ضرب و شتم قرار میدادید که "تو بیمار نیستی و تمارض میکنی". خانم مریم رجوی آیا فراموش کرده اید در بهار سال 80 من به دلیل عفونت ریوی سخت بیمار شده بودم و تب 41 درجه داشتم ولی تو دو تا از چماقدارانت را فرستادی دنبال من که کشان کشان هم شده مرا به نشست خودت بیاورند آیا این را فراموش کرده ای.

خانم مریم رجوی آیا فراموش کرده ای در سال 2003 در حمله ارتش آمریکا به عراق شما به فرانسه گریختید و بسیاری از همین مجاهدین بیمار و اسیر را زیر بمباران رها کردید تا کشته شوند نکند یادتان رفته همه کسانی که در اسارتگاه جلولا کشته شدند همگی بیمار و مجروح بودند که توان راه رفتن نداشتند در آنجا به شکل فجیعی کشته شدند نکند که فراموش کرده اید که شما و همسرتان آقای مسعود رجوی پا به فرار گذاشتید ولی دکتر اکبر شجاعانه کنار بیماران ماند و همراه آنها کشته شد.

خانم مریم رجوی آیا فراموش کرده این که صندوق های بزرگ دارو که توسط ارتش آمریکا تحویل بیمارستان اشرف میشد ولی حتی یک دانه از این داروها به ساکنان اسیر در اشرف هم نمیرسید و این داروها در بازارهای بغداد به فروش میرسید و تو به همین بیماران و مجروحین میگفتی که ما در محاصره هستیم و دارو نمیتوانیم وارد بکنیم. خانم مریم رجوی آیا فراموش کرده اید که من از سال 2005 پایم شکست و به دستور تو مرا از هرگونه امکاناتی محروم کردند و حتی مرا از یک ویلچر (صندلی چرخدار) محروم کرده بودی و با همین وضعیت بیمار و مجروح بودنم بدستور تو مرا در نشست جمعی مورد ضرب و شتم قراردادند چرا به دلیل بیماری میخواهی سازمان را ترک بکنی.

خانم مریم رجوی چرا طی سالهای 1986 تا سال 1990 نه جنگی بود و نه تحریمی نه سایر مشکلات دیگر چرا حتی یک مجروح را اجازه ندادی به اروپا و یا آمریکا برود تا درمان شود اگر آن زمان عباس و فرهاد را که خواهان رفتن به اروپا بودند میگذاشتید که بروند امروز هر دو آنها زنده بودند. خانم مریم رجوی اگر طی همان سالها همان تعداد محدود مجروح و بیمار را به اروپا و آمریکا می فرستادی آنها در شرایط خیلی بهتری نبودند.

خانم مریم رجوی من در نامه ام به آقای کوپلر قطره ای از اقیانوس را گفتم و شما خودتان این را بخوبی میدانید. خانم مریم رجوی شما اگر کمی به فکر همین مجاهدین اسیر در زندان اشرف و یا فقط به فکر بیماران و مجروحین بودید سازمان نهایتا به خفت بارترین شکل از بین نمیرفت و هنوز نیروهایش به سازمان و رهبریش اعتماد داشتند ولی متاسفانه قدرت طلبی و فساد چنان شما را در بر گرفت که همه چیز را از جمله شرافت را به پول فروختید.

و حال خانم مریم رجوی از شناختی که از شما و تفکرتان و عمل کردتان دارم به فکر مجروحین و بیمارن بودن شما چیزی جزء فریبکاری و بازی سیاسی بیش نیست یا میخواهی اینبار بیماران و مجروحین را سپر قرار بدهی و با بازدادن جسم و جان آنها چند روزی زمان بخری و یا در پوشش و نام بیمار و مجروح جنایتکاران و سران سازمان را فراری بدهی ولی به شما قول میدهم که هرگز اجازه نخواهم داد که چنین اتفاقی بیفتد. با خود عهد بسته ام که یار و پشتیبان و مدافع حقوق بیماران و مجروحین اسیر در زندان اشرف باشم. پس خانم مریم رجوی دست از جان و عمر و جسم دوستانم در زندان اشرف بردار اگر راست میگویی همین مجروحین و بیماران را بگذارید آزادانه و بدون کتک و ضرب و شتم (همان کاری که با من کردید) از زندان اشرف خارج شوند خانواده ها آنان و سازمانهای حقوق بشری به مشکلات آنها رسیدگی خواهند کرد "ما را به لطف تو امید نیست شر مرسان".

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه سرگشاده آقای کریم غلامی به آقای مارتین کوپلر

 

کریم غلامی - آلمان

07.02.2012

http://iran-fanous.de/middle/584-Gholami-Name-07.02.2012.htm

 

 

با احترام

من به عنوان یکی از مسئولین سابق سازمان مجاهدین و با 25 سال سابقه و مجروح عملیاتهای این سازمان، میخواهم توجه شما را به وضعیت بیماران و مجروحین این سازمان جلب بکنم. بعداز گذشت نزدیک به یک ماه از سال 2012 هنوز یک نفر از ساکنان اردوگاه اشرف خارج نشده و به مکان دیگری منتقل نشده اند. این شیوه و کارکرد رهبری سازمان مجاهدین است که با سنگ اندازی و بهانه تراشی در این روند اخلال ایجاد بکند، ولی در این میان بدترین شرایط شامل بیماران و مجروحین ساکن در اردوگاه اشرف میشود بنا بر این از شما میخواهم که توجه ویژه ای نصب به وضعیت مجروحین و بیماران داشته باشید و برای خارج کردن این افراد اولویت قائل شوید در همین رابطه به چند نکته توجه شمار جلب میکنم:

1. سازمان مجاهدین یک تشکیلات فرقه ای است که اعضای آن هیچ اختیاری برای تصمیم گیری ندارند. ایرانیانی که درون این فرقه اسیر هستند سالیان زیادی است که از هر گونه دسترسی به رسانه های جمعی محروم بوده اند. اعضای این سازمان از ابتدایی ترین امکانات مثل رادیو، تلوزیون، تلفن، اینترنت و روزنامه محروم هستند اخباری هم که به اعضای این گروه داده میشود تحریف شده و دست چین شده است. به همین دلیل اعضای این فرقه هیچگونه آگاهی نصبت به حق و حقوق خود و قوانین بین المللی ندارند که بتوانند آزادانه و آگاهانه تصمیم بگیرند.


2. رهبران این فرقه با اختناق و سرکوب شدید از درون و شانتاژ علیه تمامی اعضای جدا شده از این فرقه ترس شدیدی در درون تشکیلات ایجاد کرده است که اعضای این فرقه از ترس مجازات جدا شدن این فرقه را ترک نمی کنند. اعضایی که میخواهند جدا بشوند با مجازاتهای شدیدی روبرو میشوند مانند برگذاری نشست های مغز شویی و ضرب وشتم افراد در این نشست ها و در ادامه زندان و شکنجه و حتی مواردی بوده که این افراد سربنیست و اعدام شده اند.


3. این فرقه با احرم های زیادی اعضایش را مغزشویی میکند یکی از این احرم ها نشست های مغزشویی طولانی است طی سالیان طولانی و تکرار مکرر مغز اعضای خود را پر از دروغ کرده است دروغ های مثل اینکه هر فردی از این فرقه جدا شود توسط وزارت اطلاعات ایران و دولت عراق تحت تعقیب قرار میگرد و زندانی و شکنجه و اعدام میشود به همین دلیل اعضای این فرقه از ترس جانشان این فرقه را ترک نمی کنند.


4. از سال 2003 تا سال 2009 اردوگاه اشرف تحت کنترل ارتش آمریکا بود به این فرقه تسحیلات فراوانی مثل دارو امکانات پزشکی و سوخت و مواد غذایی میرساند ولی هیچ یک از این اقلام به دست اعضای این گروه نمی رسید این اقلام یا در بازادهای سیاه عراق فروخته میشد و یا در انحصار رهبران این فرقه بود. به عنوان مثال من یک بانک اطلاعاتی برای داروخانه اردوگاه اشرف برنامه نویسی کردم. به مدت یکسال برای نوشتن این بانک و توسعه آن به این داروخانه در رفت و آمد بودم، بارها شاهد بودم که جعبه های بزرگ دارو در ابعاد 2 متر مکعب توسط ارتش آمریکا تحویل این داروخانه میشد ولی طی این سالیان حتی یکی از این داروها را من در دست هیچ یک از اعضای این فرقه ندیدم و رهبران این فرقه به اعضای بیمارشان می گفتند که دولت عراق از ورود دارو به اردوگاه ممانعت میکند و ما دارو نداریم.


5. مرگ بیماران و مجروحین این فرقه به دلیل عدم درمان آنها. به دوتا از دوستانم اشاره میکنم آقای عباس حاج حسینی عباس در یکی از عملیات های این فرقه در سال 1988 از ناحیه نخاع گردن مورد اثابت گلوله قرار گرفت و فلج شد عباس همیشه خواهان رفتن به اروپا بود تا مورد معالجه قرار بگیرد ولی رهبران این فرقه نه تنها توجهی به این مسئله نکردند بلکه دوبار که من شاهد بودم توسط مسعود رجوی رهبر این فرقه مورد تحدید قرار گرفت که اگر به این خواسته اش اسرار بکند او را تحویل دولت ایران خواهد داد. بار اول در نشستهای مغز شویی سال 1995 و بار دوم در نشست های مغز شویی سال 2002. ولی متاسفانه به دلیل عدم توجه به عباس او به دلیل بیماری فوت کرد و قبر عباس اکنون در قطعه مروارید اردوگاه اشرف است. و دوست دیگرم آقای فرهاد ... در یکی از عملیاتهای این فرقه در سال 1986 از ناحیه نخاع کمر مورد اثابت گلوله قرار گرفت و فلج شد. فرهاد همیشه خواهان خروج از این فرقه بود ولی رهبران این فرقه مانع میشدند تا اینکه در سال 2008 به دلیل شکستگی استخوان پا و عدم درمان او پایش عفونت میکند و نهایتان به دلیل بیماری فوت میکند.


6. رهبران این فرقه همیشه در تلاش بودند که وضعیت بیماران و مجروحین را مخفی کنند و تا هیچ ارگان بین المللی نتواند به بیماران و مجروحین این فرقه دسترسی داشته باشد تا این فرقه پاسخگوی مرگ این بیماران و مجروحین نشود.

با توجه به نکات فوق از شما درخواست دارم بطور ویژه به وضعیت بیماران و مجروحین رسیدگی شود و وضعیت حقوقی آنها در اولویت قرار بگیرد تا هرچه سریعتر به پزشک و دارو دسترسی پیدا بکنند تا از مرگ تعداد بیشتری جلوگیری شود. من تا سال 2009 درون این فرقه بودم آمار آن روز بیش از 50 مجروح که شامل فلج و قطع عضو بود و بعد از سال 2009 طی دو درگیری و اتفاقاتی که افتاده تعداد این مجروحین بیشتر شده است.
برای کمک به این افراد ابتدا آنها را از سیطره این فرقه خارج کنید تا در رابطه با حقوق و امکانات درمانیشان به آگاهی برسند که بتوانند آزادانه و آگاهانه در رابطه با آینده و زندگیشان تصمیم بگیرند. در این رابطه من بطور داوطلبانه با شما هماری میکنم حتی از سفر به عراق و یاری رساندن به این افراد کوتاهی نمیکنم.


با احترام
کریم غلامی
 

 

Open letter of Mr. Karim Gholami to Mr. Martin Kobler


Respectfully


I , as one of the former officials of pmoi( People’s Mujahedin Organization of Iran) with 25 years record of service and a wounded of pmoi military operations, would like to draw your attention to the conditions of the patients and the wounded in this organization. after passing almost one month of the new year , 2012, no one has left Ashraf camp to another place yet. This is the method and the function of the pmoi leadership which by putting obstacles and hurdles and creating different excuses ,disrupt the peaceful routine, but amid all problems the conditions of the patients and the wounded who are residing in Ashraf camp , is the worst , so I am urging you to have special attention to the wounded and patients in this camp and you should prioritize them in leaving the camp , in this regard I draw your attention to the following points:


1. Pmoi is a cultic organization which its members do not have any authority to make a decision . the Iranians who are captive in this cult , for years have been deprived of having any access to the Media . the pmoi members have been deprived of the preliminary facilities such as Radio, TV, Telephone, internet, and Newspaper , and the News which is given to the members of this cult is censored and chosen by the pmoi operatives. For this reason the members of this cult do not have any idea about their rights and international laws to make a decision freely and consciously .


2. The leaders of this cult by severe strangulation and suppression against their own members inside the organization and making false and fake accusations against all separated members of this cult , have created great concern and fear inside the organization and as a result of that the members of this cult because of their fear of punishment do not dare to leave the cult. the members who want to separate from the cult will be facing harsh and cruel punishments such as forcible participation in brainwashing sessions which in these sessions they will be beaten up and in continuation they will be facing imprisonment accompanied by inhuman tortures and in some cases even the dissidents got executed and disappeared .


3. This cult by different ways and methods brainwashes its own members and during many years of nonstop brainwashing, it has filled the head of its own members with many lies, for instance if someone separates from the cult will be indicted by Iranian and Iraqi intelligence service and they will be imprisoned , tortured and finally executed by them , so the members of this cult because of their fear of being caught and executed , do not dare to leave this cult whatsoever.


4. From 2003 to 2009 the Ashraf camp had been under the supervision and control of the US army and during those years , they had been receiving many facilities such as medication and medicine, medical facilities , fuel and food but non of those stuffs had never reached to the hands of the cult members and instead those items were sold in Iraq black markets or they were used by the leaders and operatives of this cult. For instance I programmed a database for the pharmacy in Ashraf camp and to complete this programming I was going to this pharmacy consecutively for one year . I had seen many times that very big size boxes of medicine by the dimensions of 2 cubic meters were given to that pharmacy by the US army but during those years I had never seen even one of those medicines in the hands of the cult members whatsoever, and instead the leaders of this cult were saying to their patients that the Iraqi government does not allow the medical facilities to enter to the camp and we do not have any medicine .


5. The death of the patients and the wounded of this cult as a result of the lack of treatment : I would like to draw your attention to the health situation of the two of my friends , the first one Mr. Abbas Haj Husseini who in one of the cult military operations in 1988 got wounded by a bullet in his Cervical Spinal Cord and he got paralyzed , Abbas always wanted to go to Europe to be treated and cured but the leaders of this cult not only did not pay attention to his request , but also as I saw twice he was threatened by Massoud Rajavi , the leader of this cult , to be handed over to the Iranian government. The first time was in 1995 and the second time was in 2002 , but unfortunately as a result of the lack of attention and treatment , he died and was buried in pmoi cemetery called Ghatayeh Morvarid( The Pearl) in Ashraf Camp.
My second friend , Mr. Farhad……… who in one of the pmoi military operations in 1986 got wounded by a bullet in his Lumbar Spinal Cord and he got paralyzed . Farhad always wanted to leave this cult but the leaders of this cult rejected his request all the time and finally in 2008 as a result of the foot bone fracture and the lack of treatment ,his foot got infected and he died.


6. The leaders of this cult have been always endeavoring and struggling to cover up and conceal the situation of their patients and wounded so no international organizations be able to have access to these patients and wounded because the leaders of this cult do not want to be accountable and responsive for their death .


According to the facts mentioned above , I am urging you to pay special attention to those patients and wounded and their juridical situation be prioritized so they can be able to have access to the doctor and medicine as soon as possible to prevent the death of many more. I had been in this cult till 2009, till then the number of the wounded , paralyzed and mutilation , was 50 and after 2009 during two conflicts which occurred in there , the number of injured has increased.
To help these people , first you should take them out of the cult perimeter so they can meet their medical needs and get familiar with their rights to make a decision for their future and life freely and consciously . in this regard I am ready to cooperate with you voluntarily and even, if it is necessary to go to Iraq to help those people , I will do it.


Respectfully
Karim Gholami
 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد