_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran-ghalam@hotmail.com
اردوگاه اشرف، نماد برده داری نوین
مهدی خوشحال - آلمان 06.03.2012 http://iran-fanous.de/middle/712-Khoshhal-BardedariNovin-06.03.2012.htm
به دلیل عشق و علاقه ای که به طبیعت دارم، طی روزهای اخیر که فصل مناسبی برای رشد و نمو نباتات و گیاهان است، تعدادی از شاخه های درختان میوه ی جنگل را قلم زده و سپس آنها را در جای دیگری نشاء کردم تا از این طریق سهمم را نسبت به طبیعت سبز و کیفیت جنگل، ادا کرده باشم.
در همین احوال بود که یادم آمد بیش از دو دهه قبل وقتی که در عراق و برای باصطلاح مبارزه در آنجا و نزد مجاهدین خلق حضور داشتم، آنان برای سر کار گذاشتنم، گفتند که این صحرای بی آب و علف را آباد کنیم و اینجا لاجرم ایستگاه آخر ماست. به هر حال پس از درختکاری اطراف جاده ها، نوبت به ساختمان سازی فرارسید و من حدود سالهای 1368 تا 1370 را در قسمت های مختلف اردوگاه، به کارهای ساختمان سازی که به بخش پروژه معروف بود، مشغول شدم. کارها، واقعی و هم مصنوعی بودند. کارم با کارگران عراقی و سودانی از 7 صبح شروع می شد و تا ساعت 17 عصر به پایان می رسید و سپس به جز کارهای فردی و جمعی، نوبت به نشست های شبانه می رسید که تا ساعت 24 شب ادامه داشت. کارهای روزانه ام که در فصل تابستان تا دمای 50 درجه و در هوای آزاد ادامه داشت، آن قدر طاقت فرسا بود که گاهاً روزانه چندین بار از بینی ام خون جاری می شد. یکی از روزها که سخت درمانده و بریده بودم، تصمیم گرفتم تا برای درمان دردم نزد دکتر درمانگاه بروم، ولی سریعاً پشیمان شدم و از تصمیمم منصرف شدم، زیرا سال قبل تر که به ناراحتی معده دچار بودم و به خاطرش به درمانگاه اردوگاه و نزد دکتر صالح رفته بودم، او با تحقیر و مسخره، بیماری ام را پر خوری برشمرد و من از آن پس مبتلا به هر بیماری که می شدم، حاضر نمی شدم برای مداوا نزد دکتر صالح و یا دکترهای دیگر سازمان بروم.
گوشه ای از حرمان و رنجهایی که در داخل اردوگاه بر من گذشت را به این دلیل یاد کردم که این روزها در گوشه و کنار و رسانه های مختلف مجاهدین، اردوگاه اشرف را یکی از بهترین شهرهای خاورمیانه نام گذاشته اند! بدون این که اذعان کنند که این شهر را چه کسانی ساخته و چه کسانی نانش را خورده اند. امروزه، همه خرابه هایی که به شهر بدل می شوند، کارگرانش بابت ساخت شهر مزد دریافت می کنند و فرماندهان شهرها نیز از بابت ساخت شهرها از کارگران و رنجبرانش، تقدیر به عمل می آورند، نه این که بابت ساخت شهرها از کارگرانش دست پیش بگیرند و برای نپرداختن مزد، آنان را بریده و خائن خطاب کنند تا به زعم خودشان طلبکاری کارگران را به بدهکاری، آن هم به بدهکاری انقلاب و مردم، بدل کنند.
البته بنده که امروز این حکایت را نقل می کنم، زمانی دورتر و در نقاط مختلف عراق، دوران و روزگار سخت تر و عبرت آمیزی را پشت سر گذاشتم که آن هم نقل کردنی است. مثلاً طی سالهای 1364 تا 1368 حدود دو سال را در بالای قلل کوههای سلیمانیه و در داخل چادر به سر بردم و حدود دو سال دیگر را در غرب و جنوب عراق، داخل سنگرهای زیرزمینی به کارهای مختلف مشغول بودم، اگرچه همان زمان از سوسولیسم مجاهدین در ارتباط با خور و خواب و ادا و اطوارهای دیگر، متعجب می شدم، ولی آنچه که امروز از رهبران سازمان می شنوم، باعث حیرتم شده است. مثلاٌ می شنوم که آنها حضور اعضای خود در کمپ لیبرتی عراق را سخت و طاقت فرسا می نامند!
البته در ادامه همین مسیر و دعوایم با سران سازمان و برای آزادی گروگانها بود که روزی دیگر و همین چند سال قبل به زندان عراقی گرفتار شدم. زندان که نه، سلول انفرادی و آن هم نوع انفرادی که روزانه بیش از ده ساعت می بایست منتظر رفتن به دستشویی می ماندم و بزرگترین آرزویم، نوشیدن یک لیوان چای تازه و رویایم، رفتن به زندان جمعی بود. حال که می شنوم رهبران مجاهدین از مهمان نوازی و امکانات جوراجور عراقی ها، نزد اربابان شان گله و شکایت می کنند، به خودم امیدوار می شوم و در دل با خود نجوا می کنم که چه خوب شد، همان سوسول بیچاره و برده بی مزد و مواجب باقی نماندم و امروزه ضمن این که در آبادانی پیرامون و جامعه ای که در آن زندگی می کنم نقش دارم، همزمان در افشاء نظام برده داری نوین که به آن مبارزه مقدس نام نهاده اند، همت می ورزم.
"پایان"
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تحلیل های آبکی!
تحریریه ایران فانوس 27.02.2012 http://iran-fanous.de/middle/675-Fanuos-TahlileAbaki-27.02.2012.htm
چند هفته ای است، یعنی به دنبال
ترور آخرین دانشمند هسته ای در ایران، در گوشه و کنار محافل سیاسی، تحلیل
هایی در باب وابستگی و یا رد وابستگی مجاهدین خلق به اسراییل، به چشم می
خورد. در ابتدا، در سایت اینترنتی گویا، روایتی در مورد دست داشتن مجاهدین
در عملیات ترور اسراییل در ایران، نوشته شد. این روایت سیاسی در آغاز با
اما و اگر و علامت سئوال، شروع شد و تنها به صحت و سقم خبر از قول یکی از
رسانه های آمریکایی، اکتفا کرد و سرانجام نتیجه گرفت که اگر این خبر راست
نباشد، مجاهدین باید چنین و چنان بکنند و در راستای رد آن دعوا و شکایت
بکنند، و گرنه درست است!
27.02.2012
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آیا انتقال اولین دسته از فرقه مجاهدین به لیبرتی پایان راه است؟!
کریم غلامی - آلمان 23.02.2012 http://iran-fanous.de/middle/666-Gholami-ShroiNo-23.02.2012.htm
بعد از گذشت 42 سال از تاسیس سازمان مجاهدین و بعد از گذشت سال ها افشاگری اعضای منتقد و جداشده که همیشه همراه با درد و رنج و تلاش فعالین حقوق بشر بوده ، ولی متاسفانه هنوز خیلی ها از عمق ایدئولوژی فرقه رجوی (سازمان مجاهدین) درک و فهم کاملی ندارند. بسیاری دم از فروپاشی و تمام شدن این فرقه میزنند، بعضی ها جشن گرفته اند، بعضی ها هم ابراز دلسوزی میکنند. ولی متاسفانه کسی نیست که هشدار دهد و یا آژیرخطر را بصدا دربیاورد، واقعیت تلخ و بسیار ریشه داری درون این فرقه است که کسی به آن توجهی ندارد.
اگر ما قبول داریم که این سازمان یک
فرقه است، اگر ما قبول داریم که این فرقه طی 42 ساله گذشته با شستشوی مغزی
اعضایش و یک تشکیلات گسترده و بدون شکاف اعضایش را دربند نگه داشته، اگر
قبول داریم این فرقه از سال 1344 تا کنون در همه شرایط و همه مکانها
توانسته خودش را به هر شکلی منطبق بکند و این تشکیلات اهریمنی را حفظ بکند
و اگر قبول داریم ایدئولوژی این فرقه رهبری عقیدتی دارد که برای اعضایش
جایگاه خدا را گرفته، در نتیجه ما نیز باید دوران جدیدی را شروع کنیم شکل و
راه و روشهای فعالیتهای افشاگرانه مان عوض شود ما هم باید شکلی نو و روشی
نویی را شورع کنیم.
یک نگاهی کلی اگر به تاریخچه فرقه
مجاهدین بکنیم، ما از روز 19.02.2012 وارد مرحله ای جدید شده ایم: سالهای 1349 (1970) تا سالهای 1351 (1972) فرقه مجاهدین در این سالها ضربه کمرشکنی خورد تمامی اعضای کادر مرکزیت این سازمان دستگیر و اعدام شدند ولی مسعود رجوی همان ایدئولوژی و تشکیلات فرقه ای خودش را در شرایط زندان گسترش داد و عمق بیشتری به ایدئولوژی فرقه داد همان تشکیلات و فرقه مجاهدین که بنظر میرسید تمام شده است بلافاصله بعد از سال 1357 (1979) رنگ عوض کرد و چهره ای از خود نشان داد که در مدت زمان بسیار کوتاهی جهش بزرگی کرد ما نباید تظاهرات و متینگهای عظیم این فرقه را فراموش بکنیم. مسعود رجوی خودش را همراه با خمینی نشان داد با ادعای اسلام و ... خودش را مردمی نشان داد و بخش عظیمی از مردم را به حمایت از خودش کشاند.
بعداز سالهای 1360 (1981) مسعود
رجوی به اروپا فرار کرد و همان شخصی که با لباس عامیانه مردم و کاپشن نظامی
میچرخید تبدیل به یک شخصیت و کارکتر سیاسی با کت و شلوار اتو کشیده شد در
اروپا و آمریکا این فرقه شکلی مترقی و کروات پوش خودش را نشان داد تا باب
طبع طرفهای سیاسی باشد و در داخل ایران شکل چریکی و مخفی به خود گرفت و در
کردستان با لباس کردی خودش را هم شکل همراه و هم درد مردم کردستان نشان داد
(البته یادمان نرود که بعد از راندن مجاهدین از کردستان همین فرقه قاتل
مردم کردستان شد). بعد از سالهای 1365 (1986) بعد از رانده شدن از فرانسه و اروپا و ورود به عراق شکل دیگری به خود گرفت، کت و شلوار و کروات پوشها به افراد نظامی و یونیفرم پوش تبدیل شدند به یکباره یاد "کربلا" و عرب دوست شدند و مزدوری. تا سال 1372 (1993) تظاهر به یک ارتش کلاستیک و قوی تا نرخ خودش را جلوی خریداران بالاتر ببرد. از این سال به بعد رنگ و شکل جدیدی از این فرقه در اروپا و آمریکا میدیدیم مریم رجوی یونیفرم پوش و سلاح به کمر و کسی که فرمان "آتش آتش" میداد با لباسهای گرانقیمت و ... در اروپا با نام "خانم رییس جمهور" ظاهر شد و با برگذاری کنسرت با همان خواننده های "طاغوتی" و دم زدن از حقوق زنان و .... .
بعد از سال 2003 همان مجاهدینی که آمریکای "امپریالیست" که دشمن شماره یکشان بود همان مجاهدینی که سرودهای "سر کوچه کمینه ..." را میخواندند متحد آمریکا شدند و برای ارتش آمریکا خوش رقصی میکردند و برای مزدوری دم تکان میدادند. همان مسعود رجوی که میگفت "سلاح ناموس مجاهد خلق است" بعد از سال 2003 سلاح ها را دودستی تقدیم ارتش آمریکا کرد و به زبان خودش گفت "من هرگز نگفتم که سلاح ناموس مجاهد خلق است" و البته اینبار "اشرف ناموس مجاهد" شد و لباس فرم نظامی "لباس شرف مجاهد" بود الان کت و شلوار و کروات "لباس شرف مجاهد" شده است.
از سال 1970 تا امروز سال 2012 یعنی 42 سال مسعود رجوی همه ناموسها و همه شرافتها را فروخت و از این به بعد هم باز به فروش "ناموس" و "شرافت" ادامه خواهد داد خود مسعود رجوی بارها گفته که برای رسیدن به هدف هر سلاحی را توجیه میکند. این همان ایدئولوژی است که هر بی"ناموسی" و هر بی"شرافتی" را توجیه میکند. از امروز ما فعالین حقوق بشر باید هوشیارتر و آماده تر و فعالتر از گذشته به افشاگری این اهریمن بپردازیم برعکس خیلی ها که میگویند دیگر کارما تمام شده نه کار ما آغاز نویی پیدا کرده باید هوشیار باشیم که لیبرتی به زندان دیگری برای اعضای این فرقه تبدیل نشود نباید تسلیم هیچ کدام از فشارهای این فرقه بشویم.
و در نهایت از تلاش و فعالیت خستگی ناپذیر خانواده ها تقدیر میکنم که محکم و استوار ایستادند و قدم بزرگی برای رسیدن به هدف برداشتند و برایشان آرزوی بردباری و شکیبایی میکنم به امید روزی که همه خانواده ها به فرزندان عزیزشان برسند.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فقط خانم مریم رجوی بخواند ابراز نگرانی برای وضعیت بیماران یا سوء استفاده سیاسی
کریم غلامی - آلمان 10.02.2012 http://iran-fanous.de/middle/602-Gholami-Javabie-10.02.2012.htm
خانم مریم رجوی شما حتما مرا بیاد دارید و بخوبی میدانید که من کی هستم و برای سازمان مجاهدین چه فداکارها و از خودگذشتگی ها داشتم. بسیار برای من جالب و از طرفی هم دردناک بود که درست بعد از ارسال نامه ام به آقای مارتین کوپلر شما در بروکسل ابراز داشته اید که "از اتحادیه اروپا و ایالات متحده میخواهم تا فوراً تعدادی از ساکنان بیمار و زخمی اردوگاه اشرف را بپذیرند. ". خانم مریم رجوی واقعا برای من سئوال شده چه چیزی در شما تغییر کرده که بعد از 25 سال یاد بیماران و مجروحین اسیر در اشرف افتاده اید و از اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا هم شاکی هستید که "هرگونه تأخیر در این زمینه غیر قابل قبول و غیر موجه است." راستی مرگ عباس و فرهاد دوتا از مجروحین عملیاتهای مجاهدین که به دلیل عدم رسیدگی به وضعیت آنها و بیماریشان در اسارتگاه اشرف "غیر موجه" نبود، آیا صدا بیمار در اسارتگاه اشرف که شما آنها را از هرگونه دسترسی به دکتر و دارو محروم کرده اید که بسیاری از آنها در درد و رنج و بیماری و سکوت میمیرند آیا "غیر موجه" نیست. خانم مریم رجوی مگر شما نبودید که فتوا دادید که هر کسی ابراز بیماری و درد میکرد او را تمارض میخواندید و برایش نشست تشکیلاتی تشکیل میدادید و حتی او را مورد ضرب و شتم قرار میدادید که "تو بیمار نیستی و تمارض میکنی". خانم مریم رجوی آیا فراموش کرده اید در بهار سال 80 من به دلیل عفونت ریوی سخت بیمار شده بودم و تب 41 درجه داشتم ولی تو دو تا از چماقدارانت را فرستادی دنبال من که کشان کشان هم شده مرا به نشست خودت بیاورند آیا این را فراموش کرده ای. خانم مریم رجوی آیا فراموش کرده ای در سال 2003 در حمله ارتش آمریکا به عراق شما به فرانسه گریختید و بسیاری از همین مجاهدین بیمار و اسیر را زیر بمباران رها کردید تا کشته شوند نکند یادتان رفته همه کسانی که در اسارتگاه جلولا کشته شدند همگی بیمار و مجروح بودند که توان راه رفتن نداشتند در آنجا به شکل فجیعی کشته شدند نکند که فراموش کرده اید که شما و همسرتان آقای مسعود رجوی پا به فرار گذاشتید ولی دکتر اکبر شجاعانه کنار بیماران ماند و همراه آنها کشته شد. خانم مریم رجوی آیا فراموش کرده این که صندوق های بزرگ دارو که توسط ارتش آمریکا تحویل بیمارستان اشرف میشد ولی حتی یک دانه از این داروها به ساکنان اسیر در اشرف هم نمیرسید و این داروها در بازارهای بغداد به فروش میرسید و تو به همین بیماران و مجروحین میگفتی که ما در محاصره هستیم و دارو نمیتوانیم وارد بکنیم. خانم مریم رجوی آیا فراموش کرده اید که من از سال 2005 پایم شکست و به دستور تو مرا از هرگونه امکاناتی محروم کردند و حتی مرا از یک ویلچر (صندلی چرخدار) محروم کرده بودی و با همین وضعیت بیمار و مجروح بودنم بدستور تو مرا در نشست جمعی مورد ضرب و شتم قراردادند چرا به دلیل بیماری میخواهی سازمان را ترک بکنی. خانم مریم رجوی چرا طی سالهای 1986 تا سال 1990 نه جنگی بود و نه تحریمی نه سایر مشکلات دیگر چرا حتی یک مجروح را اجازه ندادی به اروپا و یا آمریکا برود تا درمان شود اگر آن زمان عباس و فرهاد را که خواهان رفتن به اروپا بودند میگذاشتید که بروند امروز هر دو آنها زنده بودند. خانم مریم رجوی اگر طی همان سالها همان تعداد محدود مجروح و بیمار را به اروپا و آمریکا می فرستادی آنها در شرایط خیلی بهتری نبودند. خانم مریم رجوی من در نامه ام به آقای کوپلر قطره ای از اقیانوس را گفتم و شما خودتان این را بخوبی میدانید. خانم مریم رجوی شما اگر کمی به فکر همین مجاهدین اسیر در زندان اشرف و یا فقط به فکر بیماران و مجروحین بودید سازمان نهایتا به خفت بارترین شکل از بین نمیرفت و هنوز نیروهایش به سازمان و رهبریش اعتماد داشتند ولی متاسفانه قدرت طلبی و فساد چنان شما را در بر گرفت که همه چیز را از جمله شرافت را به پول فروختید. و حال خانم مریم رجوی از شناختی که از شما و تفکرتان و عمل کردتان دارم به فکر مجروحین و بیمارن بودن شما چیزی جزء فریبکاری و بازی سیاسی بیش نیست یا میخواهی اینبار بیماران و مجروحین را سپر قرار بدهی و با بازدادن جسم و جان آنها چند روزی زمان بخری و یا در پوشش و نام بیمار و مجروح جنایتکاران و سران سازمان را فراری بدهی ولی به شما قول میدهم که هرگز اجازه نخواهم داد که چنین اتفاقی بیفتد. با خود عهد بسته ام که یار و پشتیبان و مدافع حقوق بیماران و مجروحین اسیر در زندان اشرف باشم. پس خانم مریم رجوی دست از جان و عمر و جسم دوستانم در زندان اشرف بردار اگر راست میگویی همین مجروحین و بیماران را بگذارید آزادانه و بدون کتک و ضرب و شتم (همان کاری که با من کردید) از زندان اشرف خارج شوند خانواده ها آنان و سازمانهای حقوق بشری به مشکلات آنها رسیدگی خواهند کرد "ما را به لطف تو امید نیست شر مرسان".
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نامه سرگشاده آقای کریم غلامی
به آقای مارتین کوپلر
کریم غلامی - آلمان 07.02.2012 http://iran-fanous.de/middle/584-Gholami-Name-07.02.2012.htm
با احترام
Open letter of Mr. Karim Gholami to Mr. Martin Kobler
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |