_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

تعبیر خواب مریم رجوی از لیبرتی

 

 

خدابخش میریان، بنیاد خانواده سحر، بغداد، دهم مارس 2012
http://www.saharngo.com/fa/story/1707

 

مطلب زیر را آقای خدابخش میریان که اخیرا توانسته است خود را از اسارت فرقه رجوی رها سازد نوشته است که عینا در زیر از نظرتان میگذرد:

تعبیر خواب مریم رجوی از لیبرتی

ترس مریم رجوی از انتقال به لیبرتی و بهانه های بی پایان وی را که این روزها میشنوم خیلی برایم بیشتر این واقعیت روشن میشود که بالاخره همه آن دروغهائی که در این مدت به گوش ما فرو کرده اند دارد با مواجه شدن با واقعیتهای بیرون ذوب میشوند.

البته همانطور که همه میدانیم ترس مریم رجوی از لیبرتی نه وجود چند مار یا مشکل فاضلاب آنجا بلکه از این است که ساکنان اشرف و همه آن کسانی که در این مدت با دروغهای رهبری فرقه و تحت تبلیغات یکطرفه همراه با ترساندن افراد از وضعیت بیرون از فرقه، مجبور به ماندن در اشرف بوده اند با دیدن واقعیت های بیرون دیگر بگویند کافی است و ما دیگر سرنوشتمان را به دست فرقه رجوی نمیدهیم.

این همان تعبیر خوابی است که مریم رجوی از رفتن به لیبرتی میکند چرا که حساب میکند اگر سری های بعد ساکنان اشرف به لیبرتی بروند دیگر امکان اینکه بتوان نفرات توجیه شده و تحت فرمان کامل خودش را بفرستد نیست و اینکه در گروههای بعدی خیلی ها دنبال یک فرصت هستند که از این وضعیت خلاصی پیدا بکنند که البته اینطور خواهد شد و دیگر نشستهای طولانی مسعود رجوی و نشستهای تحقیر کننده مسولین در اشرف نمیتواند جلوی این واقعیت را بگیرد.

واقعیت اینست که ساکنان اشرف دیگر از دست دروغهای سران فرقه خسته شده اند و دیگر دروغهایشان را نمپذیرند. البته همینکه الان در اشرف مانده اند هم خود نتیجه تباه کردن زندگی آنها توسط رهبری فرقه است که واقعا برای هیچ کس هویتی باقی نگذاشته اند و اینکه اجازه فکر کردن هم در اشرف نمیدهند و امکان آن وجود ندارد. ولی با رفتن به لیبرتی این امکان بوجود میآید که حداقل ساکنان به خودشان، به آینده شان، و به دروغهائی که مستمر میشنیدند فکر کنند. این همان ترس رجوی ها از لیبرتی، و نه مار و افعی و حفظ جان اشرفی ها، است. اگر واقعا حفظ جان اشرفی ها را میخواست در 19 فروردین 90 افراد را بخاطر یک زمین خالی و بیابانی که حتی سالیان که در اشرف بودیم آنجا متروکه بود را با دروغ که عراقی ها گفته اند شلیک نمیکنند و شما میتوانید به آنها سنگ بزنید و عقب نشینی میکنند جان اشرفیان را به دم تیغ نمیداد.

خدابخش میریان
بغداد، 2012/3/4

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حداقل اطمینان‌های درخواست شده ساکنان اشرف کدامند؟

 

 

عباس صادقی، ایران سبز، آلمان، هشتم مارس 2012
http://www.iran-sabz.de/

 

بعد از اینکه هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، روز چهارشنبه گفت که همکاری مجاهدین خلق در بستن اردوگاه اشرف تاثیر مهمی در تصمیم‌گیری ایالات متحده در خصوص وضعیت این گروه در فهرست «گروه‌های تروریستی خارجی» دارد مریم رجوی در غیاب همسر مفقود الاثر شده اش ابتدا سراسیمه از آن استقبال کرد و خواستار همزمانی خروخ نام این سازمان از لیست گروه های تروریستی وزارت خارجه آمریکا گردید ومدعی شد که این لیست از ابتدا فقط برای استمالت از رژیم ايران ابداع شده است.

تا اینجای کارمعنی ومفهوم بیانیه فرقه تروریستی رجوی این است که که همه جیغ وفریادهای قبلی این فرقه ومواجب بگیران شورایی آن وادعای غیر استاندارد بودن کمپ لیبرتی برای نفرات اعزام شده کشک بوده وبهانه ای جهت دریافت امتیاز مصونیت رهبر ومابقی نفرات تحت پیگرد قضایی بوده است وچنانچه رجوی از این امتیاز برخوردار شود نه فقط کمک لیبرتی از استانداردهای لازم برخوردار است بلکه رجوی حاضر است همه نفرات باقیمانده در پادگان اشرف را هم یک شبه مورد معامله قرار دهد وهیچ اعتراضی هم به لوله شکسته وافعی های آدمخوار و نامناسب برای هزار زن مسلمان ودیوار های بلند؛ دوربین های مدار بسته؛ اطاقهای دونفره ؛نگهبانان مسلح و.......نخواهد داشت.

گویا فقدان حضور شخص رجوی در تزلزل وگیجی و تصمیم گیری بقایای این فرقه تاثیر بسزایی داشته است که مریم رجوی را وادار به تصمیم گیری های نسنجیده لحظه ای کرده است ,زیرا اگر شخص رجوی حضور داشت "روی مرغ یک پا دارد" میایستاد و برای چانه زنی واخذ امتیاز سر سوزنی از انتقال دستجمعی به کشور ثالث کوتاه نمیآمد واجازه نمیداد که کوچکترین شکافی در ظرف ایدئولوژیکی پادگان اشرف بوجود بیاید وتن به جابجایی هیچیک از نفرات را به کمپ لیبرتی نمیداد.

پذیرش خروج اولین سری از نفرات به کمپ لیبرتی ولو اینکه از تشکیلاتی ترین ها و ایدئولوژیک ترینها دستچین شده باشد ؛ تاثیر پذیری از محیط عاری از کنترل تشکیلاتی فرقه ای راه را برای خروج از سیطره ایدئولوژیکی آنان باز میکند ولو اینکه مدتها خود را در اتاق های در بسته محصور کنند؛ مانند بیماری معتاد که تحت درمان قرار میگیرد کافی است که سم اعتیاد ی که روزانه مصرف میکرده قطع شود ؛روند احیاء بیمار با خروج از محیط آلوده (پادگان اشرف)شروع میشود ودر قدم بعد سموم فرقه ای وایدئولوژیکی از ضمیر وذهن این بیماران خارج میشود ومیتوانند خود را پیدا کنند وبرای خود تصمیم بگیرند.

این همان پادزهری بود که رجوی سالیان سال اجازه نمیداد که در دسترس نفرات قرار بگیرد اما امروز نفرات اسیر فرقه رجوی از این نوش دارو برخوردارند و راه برگشت به نقطه قبلی وجود ندارد.

به همین دلیل مریم رجوی در ابتدا ضمن استقبال ازسخنان خانم هیلاری کلینتون ؛ تنها شرط پذیرش خروج همه نفران از پادگان اشرف به کمپ لیبرتی را خارج کردن همزمان نام سازمان از لیست گروه های تروریستی وزارت خارجه آمریکا توسط آمریکا اعلام میکند(معامله آبرومندانه یعنی همه را میدهم برای تضمین سلامت رهبری) زیرا ایشان بوی کباب به مشامشان رسیده بود اما نمیدانست که "خر داغ میکنند"بیچاره فکر کرده بود خروج همه نیرو بصورت یکپارچکه وتحت سیطره تشکیلاتی فرقه انجام میشود و هم از امتیاز خروج از لیست برخوردار میشود هم ظرف ایدئولوژیکی سازمان را حفظ کرده ؛فقط مکان را جابجا کرده اند که این جابجایی تلفات ریزشی زیادی روی دست سازمان نمیگذارد.

اما وقتی متوجه شد یا بهتر بگویم متوجه اش کردند که خبری از کنترل تشکیلاتی در کمپ لیبرتی نیست و وعده احتمالی خانم کلینتون هم فعلا ماده نمیشود ودر صورت تن دادن به این درخواست ؛ کارت نیرویی را از دست میدهد وبا ریزش جدی نیروها مواجهه میشود یعنی بزرگترین کارت برنده سازمان برای معامله و تضمین کننده مصونیت قضایی رهبری فرقه را از دست میدهد ؛ در روز شنبه با تصحیح اشتباه محاسبه قبلی تصمیم میگیرد آب رفته را دوباره به جوی تشکیلات پادگانی فرقه برگرداند.

اطلاعیه های بعدی مریم رجوی گویای فهم جدید ایشان از شرایط جدید است که با آسمان ریسمان کردن فقط یک جمله را میخواهد بیان کند ؛" سلامتی ومصونیت قضایی رجوی در گرو حفظ وکنترل نیرودر پادگان اشرف یا در بیابانهای همه دنیا"است

به بیانیه جدید فرقه توجه کنید:

مریم رجوی در بیانیه‌ای که در وب‌سایت این سازمان انتشار یافت به هیلاری کلینتون اطلاع داد «در صورتی که اطمینان‌های حداقل در کمپ لیبرتی تأمین نشود، اگر دولت عراق جلوگیری نکند همه ساکنان اشرف و لیبرتی آماده‌اند در ماه مارس، عراق را با اموال منقول شان ترک کنند و با نظارت صلیب سرخ و کمیساریا، با هزینه خودشان، به طور موقت در منطقه مرزی اردن مستقر شوند؛

سوال من از خانم رجوی اینجاست که چی شد تا روز جمعه عصر پذیرفته بودی در صورت همزمانی خروج از لیست تروریستی وزارت خارجه آمریکا جابجایی صورت بگیرد ؛ چه اتفاقی از جمعه عصر تا صبح شنبه افتاد که دوباره کمپ لیبرتی «یک زندان یا اردوگاه کار اجباری»شد و «هیچ یک از اطمینان‌های حداقل که ساکنان اشرف درخواست کرده بودند، فراهم نشده‌ بود؟

خانم رجوی شما یا بیمار هستید یا نادان شاید هم هردوی اینها باشید؛قصد توهین ندارم اما لازم است شما به یک روانپزشک مراجعه کنید وتحت درمان قرار بگیرید؛ من همواره گفته ام وباز هم تکرار میکنم که اولین قربانی فرقه رجوی شما هستید زیرا شما اولین کسی هستید که بطور رسمی قربانی و تسلیم خواسته رجوی شدید ومجبور شدید کانون خانوادگی خود را فدای امیال رجوی کنید؛اما هنوز فرصت باقی است ومیتوانید برگردیدالبته اگر هنوز ذره ای از عنصر اختیار در وجود شما زندگی میکند.......

برای آگاهی مختصر شما باید عرض کنم که در حال حاضر در هیچ کجای دنیا به غیر از پادگان اشرف اردوگاه کار اجباری یافت نمیشود وبرای فهم شما بایدبگویم تعریف قرن نوزدهمی اردوگاه کار اجباری عبارت است از :

"قرار دادن عده ای از افراد در یک محیط بسته که امکان هیچگونه ارتباطی با دنیای خارج نداشته باشند واین افراد محکومنداز صبح تا شام مشغول کار سخت جسمانی باشند تا ما به ازاء این کار جسمانی غذای روزانه دریافت کنند"

آیا نفرات گرفتار در پادگان اشرف وتحت کنترل شما غیر از این هستند ؛افرادی که مشخص نیست به چه جرمی در درون پادگان شما سالیان محکوم به قطع ارتباط با دنیا ومجبور به کار مستمر جسمی شده اند وعلاوه بر این در پایان کار جسمانی باید مورد تهاجم روحی وذهنی هم قرار بگیرند؛ شما به غیر از غذای روزانه چه امکان دیگری را در اختیار این افراد قرار داده اید؟

آیا این افراد امکان ارتباط حضوری با اقوام دور یا نزدیک خود را دارند؟

آیا این افراد از مینیمم امکان ارتباط تلفنی در طول سالیان با هیچ بنی بشری برخوردار بوده اند؟

اساسا طرز استفاده از تلفن را میدانند؟

در دنیای امروز که حتی در زندانها امکان تلفن ؛اینترنت وجود دارد در دنیایی که هر بچه مدرسه ای با موبایل خود میتواند ایمایل خود را در سر کلاس درس چک کند ؛نفرات پادگان اشرف میدانند ایمایل آدرس چیست؟فیس بوک یعنی چه ؟ چت روم. تویترو..........چیست؟

آیا نفرات محصور در پادگان اشرف از اخبار دنیا با خبر میشوند؟

طرز استفاده از رادیو و تلویزیون را آموزش دیده اند ؟ریموت کنترل تلویزیون را میشناسند؟

آیا نفرات پادگان میتوانند دو نفره بدور از پیامدهای امنیتی وتشکیلاتی شما فقط ده دقیقه با هم گپ و صحبت داشته باشند؟

شما که بهتر از هرکسی میدانید جواب همه این سوالات بالا منفی است.

بنظر شما اگر این بخت برگشته ها حتی در شرایط زندان ابوغریب زمان صدام میبودند خوشبخت تر از امروز نبودند؟

به شهادت همه اعضاء ناراضی شما که به فرمان شما به زندان ابوغریب فرستاده شدند شرایط غیر قابل تحمل زندان ابو غریب از مناسبات فرقه ای شما صد بار بهتر بوده است.

حالا با همه این تفاصیل آیا کمپ لیبرتی که سابقا محل استقرار نیروهای آمریکایی بوده است و دفتر سازمان ملل در بغداد هم طی بیانیه ای اعلام کرده که امکانات کمپ لیبرتی با استانداردهای بین المللی همخوانی دارد میتواند اردوگاه کار اجباری باشد؟

آیا گزارش فنی که توسط متخصصین مسکن در سی ام ژانویه 2012 که تایید کننده نظر سازمان ملل در مورد کمپی که تا همین اواخر بیش از پنج هزار و پانصد نفر از نظامیان آمریکایی را در خود جای داده بود دروغ است یا مشکل شما با این کمپ چیز دیگری است و شما دیگر نمیتوانید در این کمپ کنترل تشکیلاتی مورد نظر خود را اعمال کنید؟

شرایط کمپ لیبرتی بدتر است یا بیابان‌های مرزی دیگر کشورهای همجوار عراق مانند ترکیه، عربستان سعودی و کویت؟

خانم رجوی این بیابانها از چه امتیازی برخوردارند که کمپ آماده لیبرتی از آن برخوردار نیست؟

حداقل اطمینان‌های درخواست شده ساکنان اشرف کدامند که همه ساکنان "اشرف ولیبرتی" آنها را در بیابانهای مرز اردن یا بیابانهای کشور های همجوار عراق نظیر ترکیه وعربستان وکویت یکجا کشف کرده اند اما در کمپ لیبرتی اثری از آنها وجود ندارد؟

خانم رجوی اینکه میگویم به روانپزشک مراجعه کنید بی دلیل نیست ؛به همین بیانیه خودتان دوباره نگاه کنید متوجه میشوید من راست میگویم :

"«خروج مأموران عراقی مسلح به تیربار از هفت نقطه در داخل محوطه تنگ و کوچک کمپ، که حدود ۱۰۰۰ زن مسلمان در آن سکونت خواهند کرد؛دسترسی آزادانه و مستقیم به خدمات پزشکی و وکلا و خانواده‌هایشان، آزادی رفت و آمد، انتقال خودروها و اموال منقول از اشرف به لیبرتی یا انتقال آنها به خارج از عراق و فروش مالکیت‌های غیرمنقول در اشرف تحت نظارت ملل متحد و بازپرداخت آن برای هزینه‌های انتقال و باز اسکان در کشورهای ثالث» را در بر می‌گیرد"

نگفتم شما بیمار هستید؟

1-حضور مأموران عراقی مسلح به تیربار از هفت نقطه در داخل محوطه تنگ و کوچک کمپ، که حدود ۱۰۰۰ زن مسلمان در آن سکونت خواهند کرد چه منافاتی با منافع پناهندگان دارد؟ مگر قصد عملیات نظامی دارید که این ماموران مسلح مانع شما بشوند؟

ربط این لاطائلات به حضور 1000زن مسلمان در کمپ لیبرتی چیست؟

در تمام کمپ های پناهندگی دنیا حفاظت کمپ با نیروهای نظامی است و در عموم کمپهای پناهندگی اروپا زنان مسلمان تا به امروز با هیچ مشکلی از این ناحیه مواجهه نشدند؛ کما اینکه در کمپ رمادی در زمان ولینعمت شما صدام حسین تا سال 1990 خیلی از زنان مسلمانی که ازسازمان شما جدا شده بودند در کمپ تحت حفاظت نظامی زندگی میکردند وما هرگز بیاد نداریم که شما یکبار از این بابت اظهار نگرانی کرده باشید.

2- دسترسی آزادانه و مستقیم به خدمات پزشکی و وکلا و خانواده‌هایشان.

اتفاقا این یکی از نگرانی های شماست که افراد این کمپ بر عکس پادگان اشرف هم از امکان دسترسی آزادانه ومستقیم به خدمات پزشکی برخوردارند وهم میتوانند وکیل بگیرند وعلیه شما اقامه دعوی کنند وهم اینکه خانواده هایشان برای دیدن آنها وهم آنها برای دیدن خانواده هایشان لحظه شماری میکنند.

اتفاقا هر چه در اشرف محدودیت مراجعه مستقیم به خدمات پزشکی وجود داشت وبرای رفتن به درمانگاه باید ریل هفت خان تشکیلاتی را طی میکردی تا موفق به دیدن پزشک میشدی ؛اینجا درمانگاه داخل کمپ است ودسترسی به آن به اندازه رفتن تا سالن غذا خوری بدون دغدغه ومسئول تشکیلاتی است.

3-در رابطه با اموال منقول هم شوخی میکنید چون تعریف شما از مجاهد خلق یعنی بری بودن از اموال وامیال شخصی است وهمه چیزشان متعلق به رهبری است وآنکه حق اموال وامیال دارد رهبری است ولا غیر .

حالا چی شده که شما درد اموال منقول ساکنان اشرف گرفته اید؟

حداقل اطمینان‌های واقعی در خواست شده ساکنان اشرف هم این است که شما آنها را برای باقیمانده عمرشان آزاد کنید؛ اگر بیابانهای مرز اردن وسایر بیابانهای دنیا خوب است ارزانی خودتان ؛پس چرا خودت در پاریس با خدم وحشم زندگی میکنی وچادر نشینی در بیابانها را به این بندگان خدا حواله میکنی.

اسرای پادگان اشرف اگر هم اموالی دارند در بیرون از پادگان اشرف و در نزد خانواده هایشان است ودر این رابطه چیزی برای از دست دادن ندارند؛پیشاپیش همه را به شما میبخشند اگر مردم عراق گذاشتند آنها را با خودتان به اور ببرید.

واقیعیت اما این است که شما برای این اسرای گرفتار در پادگان اشرف نه داعیه امنیتی دارید نه دغدغه زنان مسلمان ونه نگرانی پزشکی؛ یک مشکل شما دارید که دیگر نمیتوانید روی نفرات خارج شده از پادگان اشرف سیطره تشکیلاتی وایدئولوژیکی داشته باشید و بازگشت به نقطه قبلی هم برایتان امکان پذیر نیست والتماس ودرخواست مصرانه از خانم کلینتون، دبیرکل بان کی مون، خانم اشتون، آنتونیو گوترز، خانم پیلای و رییس صلیب سرخ برای جابجایی به بیابانها ونهایتا تهدید به ایجاد بحران و کشتار دستجمعی ساکنان اشرف هم کارساز نیست چون دیگردر چنین نقطه وشرایطی نیستید.

قافیه را باخته اید وتن به جابجایی داده اید بنظر من این نقد را بگیرید ودست از آن نسیه بدارید که فردا شاید همین وعده را نیز خانم کلینتون به شما ندهد ومجددا شما مجبور شوید هم چوب وهم پیاز را بخورید وهم صد تومان را بدهید.
اما بهترین کار ابتدای به ساکن مراجعه به روانپزشک است شاید هنوز فرصت داشته باشید ؛شاید هم خیلی دیر شده باشد اما شما مراجعه کنید شاید امیدی باشد ودرمان شوید.

 

عباس صادقی08.03.2012

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دستگاه مردار سازی رجوی

 

 

کریم حقی، انجمن پیوند، ششم مارس 2012
http://www.cibloggers.com/?p=10108

 

اگر مسعود رجوی را فاقد تمامی مختصات لازم و ضروری برای یک رهبر سیاسی بدانیم؛ رهبری با اشتباهات کشنده؛ و اشتباه محاسبات سیاسی مهلک. اما تخصصی که رجوی دارد در هیچکدام از رهبران و مسولان سازمانها و گروههای سیاسی ایرانی یافت نمی شود.

تخصص در مردار سازی.

نگاهی بیندازید به آخر و عاقبت سازمان مجاهدین.

بنیانگذاران مجاهدین؛ شاید از تجربه سیاسی کافی بهره مند نبودند.

برداشت شان از اسلام؛ ملغمه ای بود از اسلام و مارکسیسم؛ شاید بخاطر اینکه بتوانند با مارکسیسم که گفتمان رایج و غالب دوران شاه بود بتوانند مقابله نمایند.

فرصت طلبانی؛ دوست داشتنی.

پایه های سازمانی چریکی را بنیان گذاشتند که دمکراتیک نبود و نمی توانست باشد.

به تبع ضدیت مرسوم با غرب که مشخصه تمامی تشکیلات سیاسی ایرانی در آن دوران بود؛ مفاهیم حقوق بشر؛ آزادیهای فردی؛ و دمکراسی؛ در ساختار تشکیلاتی که بوجود آوردند جایی نداشت.

اما انسانهای با ایمان و صادقی بودند. هر چند راهشان نمی توانست به تغییراتی دمکراتیک منجر شود؛ اما با تمامی جان و هستی شان به راهی که به آن ایمان داشتند وفادار ماندند.

زمانیکه این میراث به رجوی رسید؛ بویژه بعد از سال ۱۳۶۴ که سازمان در کلیت خود به عراق تحت حاکمیت صدام حسین کوچید؛ طی یک فرایند تدریجی؛ رجوی هیچ چیزی از آن میراث باقی نگذاشت.

تبدیل شد به مهره ای در دستان جلاد عراق.

تمامی مهره های قدیمی و زندان رفته های زمان شاه را به تدریج کنار گذاشت و شاخشان را شکست.

کسب قدرت به هر قیمت را جایگزین ایدئولوژی جهاد و ایثار بنیانگذاران نمود.

رهبری دستجمعی را به رهبری خداگونه تک نفره مبدل کرد.

اگر محمد آقای حنیف نژاد مجرد بود؛ رجوی در هر فرصتی زنی دیگر اختیار نمود و حتی از زن نزدیکترین یارش و رفیق اش هم نگذشت.

از اسلام مورد اعتقاد مجاهدین پوسته ای بیش باقی نگذاشت.

می گفتند بر سر در سازمان نوشته شده که دربهای ورودی سازمان به زحمت باز می شود اما دربهای خروجی اش همیشه باز است. اما رجوی با هر نیرنگ و فریبی اعضاء و هواداران نگونبخت را به عراق کشاند؛ و برای جلوگیری از خروجشان بساط زندان و شکنجه راه انداخت.

کل سازمان مجاهدین با آنهمه سابقه و مبارزه تبدیل شد به دستگاه مردار سازی رجوی.

صدها انسان آزاده؛ صادق و مبارز و آرمانخواه که با کوله باری از سابقه و جانبازی وارد مجاهدین شدند؛ بعد از چند سالی که از اقامتشان در مناسبات فرقه ای مجاهدین گذشت؛ آن زنان و مردان آرمانخواه و شورشی مبدل به کارمندانی بله قربان گو شدند. رجوی رده تشکیلاتی را همطراز قبه های ارتش شاهنشاهی نمود که افراد برای حفظ و بدست آوردنش به هر ذلت و خواری تن دادند و چشم و زبانشان را بر انحرافات روزافزون رجوی بستند و در انتها خوب خوب هاشان مبدل به انسانهایی متوهم؛ تحقیر شده؛ ضعیف؛ بی اراده؛ متزلرل؛ غیر سیاسی شدند.

از شور و شوق اولیه شان جز حرمان و حزن بر جای نماند.

از غافله تمدن و پیشرفت عقب ماندند.

و آنهایی که ژن های همگن بیشتری با رجوی داشتند؛ مبدل به مشتی شکنجه گر و جلاد شدند. دوستان سابق شان را به بند کشانده و دمار از روزگارشان درآوردند.

انسانهایی مالیخولیایی و سرخورده. ماشین هایی کوکی بی اراده؛ که کلید کوکشان دست رجوی بوده و هست.

سرنوشت شورای دست ساز رجوی با چهار و نصفی عضو باقیمانده آن بهتر از سازمان مجاهدین و اعضایش نیست.

رجوی در سودا و رویای سرنگونی قریب الوقوع حکومت ایران؛ شورایی تشکیل داد که می بایستی بیشترین گروههای سیاسی را نمایندگی می کرد. تعدادی از احزاب و سازمانها و تشکل های سیاسی آن دوران تحت تاثیر موج ترورها و بمب گذاریهای مجاهدین با تصور اشتباه پیروزی سهل و قریب الوقوع به این شورا پیوستند.

آنهایی که سالم تر بودند؛ در دو سال اولیه حیات شورا راهشان را جدا کردند. آنهایی که ماندند؛ انگیزه ماندنشان نان بود نه سیاست.

بعضی ها حتی زنانشان را هم ثبت نام کردند تا کوپن حقوقشان دوبل شود.

اما رجوی نان مفت به کسی نمی داد.

به شورائیان نان داد اما نامشان را ستاند.

یکی آرم سازمانشان را به رجوی فروخت.

دیگری بازوبند پهلوانی اش را.

آن یکی باقی مانده نام و آبرویی را که از مبارزات دوران شاه اندوخته بود.

دست و دلبازی رجوی عقل و هوش را از سر همه آنهایی که به بوی کباب آمده بودند پرانده بود.

اما اگر به حال و روز کنونی این جماعت نظری بیفکنیم؛ مثال واضح و روشن خسر الدنیا والاخره هستند.

مطلب کوتاه ” فاضلاب های لیبرتی” را که منوچهر هزار خانی قلمی کرده است را بخوانید. پیرمرد چی داد و چی پس گرفت.

روزگاری گل سرسبد روشنفکری ایران بود. اما به یمن فروش وجدان خود به رجوی؛ مبدل به پیر هذیان گویی شده که قاطی بودن از سرتاسر نوشته اش می بارد.

کریم قصیم؛ با آن همه پز روشنفکری و آزادیخواهی؛ نقشی بیشتر از یک شستن دست جلاد بهش نمی دهند. رجوی در عراق جنایت می کند و کریم قصیم در تلویزیون بی بی سی رگ گردن کلفت می کند که اردوگاه اشرف بالاترین تکنولوژی اینترنتی را دارد و تمامی اخبار مربوط به زندان و شکنجه در مناسبات مجاهدین ساخته وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است.

مهدی سامع آرم فروش؛ که خود را وارث حمید اشرف و بهروز دهقانی و مسعود احمد زاده می داند؛ برای اینکه جیره ماهانه اش قطع نشود؛ رقص لزگی هم می کند.

از این جماعت چی مانده است؟

هر چند رجوی جیب هایشان را از دلارهای حرام پر کرده است. اما وجدان؛ روح و آرمانهایشان را ستانده است.

جماعتی مفلوک و رانده شده. سرخورده و بیمار.

رجوی هر کسی؛ مجاهد و شورایی؛ ایرانی و غیر ایرانی؛ خواسته و ناخواسته با وی همراه شد؛ به مردار تبدیل نمود.

مگر آنانی که بر این دستگاه جهنمی شوریدند.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

می خواهیم برویم مرز اردن!

 

 

کریم حقی، انجمن پیوند، چهارم مارس 2012

 

بازی موش و گربه و بحران سازیهای مصنوعی رهبران مجرم فرقه رجوی همچنان و با تمام قوا ادامه دارد.

رهبران فرقه منظور مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو میباشند. گزارش تناقضات منصوب به مهدی ابریشمچی اگر واقعی باشد نشانگر عمق بحران در تاروپود تشکیلات فرقه رجوی از یک سو و اوج بی هویتی؛ سردرگمی، بی شخصیتی؛ تنزل و ابتدال افرادی نظیر مهدی ابریشمچی از سوی دیگر می باشد.

کسانی نظیر مهدی ابریشمچی که بیش از 40 سال از عمر؛ زندگی؛ توانمندی و حتی زن و ناموس خود را در اختیار تفکر و سازمانی گذاشتند؛ که بعد از گذشت اینهمه سال؛ ثمره و محصول آن به جز شکست های ممتدد و دست به دامن شدن راست ترین و ارتجاعی ترین و جنایتکارترین سیاست بازان آمریکایی و اسرائیلی نمیباشد.

بعد از شامورتی بازیهایی که رهبران فرقه رجوی به بهانه استاندارد نبودن کمپ ترانزیت لیبرتی براه انداختنه و ترکیدن لوله فاضلاب؛ گشت پلیس عراق در داخل کمپ و وجود مار افعی و اژدهای چند سر؛ را دلیل آوردند.

این سنگ اندازیها تا جایی ادامه یافت تا بان کی مون دبیر کل سازمان ملل مجددا به استمرار روند مسالمت آمیز تخلیه اشرف تاکید کردند.

هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا هم در یک بازی هویچ و چماق تذکر داد که همکاری مجاهدین در خروج از اشرف در تعیین وضعیت آنان؛ مبنی بر ابقا و یا خروج از لیست گروههای تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا تاثیر خواهد داشت.

مریم رجوی که آشکارا از سخنان خانم کلینتون به وجد آمده بود با انتشار بیانیه ای ضمن اعلام قبولی خروج از کمپ اشرف خواهان آن شد که خروج از اشرف با خروج نام مجاهدبن از لیست گروههای تروریستی وزارت امور خارجه همزمان باشد.

کسی از خانم رجوی سوال نکرد که خروج از لیست گروههای تروریستی اینقدر ارزش دارد که تمامی نفرات خودتان را به اردوگاهی همطراز اردوگاه نازیان منتقل نمائید؟

و حالا مرکب بیانیه قبلی خشک نشده؛ مریم خانم بیانیه دیگری صادر کرده اند. این بار می گوید اگر حداقل ها را برای ما نمی توانید تضمین کنید؛ پس ما را به مرز اردن منتقل کنید.

مریم خانم و شوهرشان بر این تصورند که با این جر زدن های لحظه ای زمان می خرند. می گویند از این ستون به آن ستون فرج است. اینقدر خسته و گیجشان می کنیم تا به خواست هایمان برسیم.

اما شاید نمی دانند که روی دیگر این رفتار؛ رو شدن مناسبات فرقه ای مجاهدین است نزد مقامات سازمان ملل متحد؛ و نزد مقامات آمریکایی که از نزدیک تمامی رفتارهایشان را تحت نظر دارند. و اجماع تمامی دست اندرکاران پرونده فرقه بر این نکته که نمی توان به رهبران آن اعتماد کرد.

جر زنی های بی پایان؛ آخرین شانس های خروج نسبتا آبرومندانه از اشرف را بر باد می دهد و راهی جز این باقی نمی گذارد که بقجه هایتان را بدهند زیر بغل تان و با پس گردنی بیندازنتان بیرون و درب را هم محکم پشت سرتان ببندند.

هیج آدم عاقلی نمی گذارد کار به این جاها برسد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی خود را به خواب زده

بهانه گیری ها و جر زدن های بی پایان رجوی همچنان ادامه دارد

 

 

کریم حقی، انجمن پیوند، بیست و نهم فوریه 2012

 

بعد از ورود اولین دسته از اعضای فرقه رجوی به کمپ لیبرتی؛ این ادا و اطوار درآوردن سبک و روش دیگری به خود گرفته است.

خط کلی این است تا کمپ لیبرتی فاقد استاندارهای لازم معرفی بشود.

کمپ لیبرتی؛ فاضلاب ندارد؛ توالت به اندازه کافی ندارد؛ مار و افعی دارد؛ پلیس عراق داخل کمپ گشت می زند؛ ئوربین مدار بسته داخل محوطه کمپ کار گذاشته اند و دهها بهانه جویی دیگر..

راه حل از نظر رجوی؛ ماندن در اشرف است. و برگشت دادن 400 نفری که به لیبرتی منتقل شده اند.

قراردادها و کنوانسیون های بین المللی مفهوم و کارکرد خود را دارند.

کمپ لیبرتی؛ کمپ موقت است جهت تعیین تکلیف پناهندگی ساکنان آن.

هزاران کمپ از این قبیل در گوشه و کنار دنیا وجود دارد. از لبنان و سوریه که هزاران پناهنده فلسطینی قریب به شش دهه است در آن روزگار می گذرانند تا افغانستان و ترکیه و کشورهای پناهنده پذیر اروپایی.

خانم و آقای رجوی در کمپ های پناهندگی نبوده اند تا درد و سختی پناهندگان را درک و لمس کنند.

در کمپ های پناهندگی هلند در بعضی مواقع خانواده های پناهنده مجبور بودند یک اتاق را به طور مشترک استفاده کنند. در صف غذا بایستند با افرادی از ملیت ها و فرهنگ های گوناگون. جهت رفتن به دکتر و مداوا یک الی دو هفته منتظر بمانند. قوانین کمپ را راعایت کنند هر چند در مواردی قوانین مربوطه را قبول نداشتند. در هلند چندین پناهنده به دلیل درگیری با پلیس با شلیک گلوله از پای درآمدند. و همین چندی پیش بود که در آتش سوزی محل نگهداری پناهندگان دیپورتی در فرودگاه آمستردام تعدادی متقاضی پناهندگی زنده زنده در آتش سوختند.

رجوی کمپ لیبرتی را با اردوگاه نازیان در جنگ دوم جهانی مقایسه می کند. این توهینی بیشرمانه به قربانیان بیگناه نازیسم است. هزاران انسان بیگناه در بازداشتگاههای نازیها از سرما و گرسنگی و بیماری جان دادند.

کدامیک از بازداشتگاههای نازیان کولر گازی داشت؟

رجوی بهتر است عوض اینهمه خباثت و رذالت؛ بپذیرد دیگر جایی در عراق ندارد. سه دهه سرمایه گذاری در عراق و استراتژی ارتش آزادیبخش! بیهوده و بی ثمر بوده است.

ممکن است سیاستمداران کرایه ای در قبل جیره و مواجبی که از رجوی و شرکاء دریافت می کنند هر ربط و یابسی را به هم ببافند؛ مطالباتی از دولت عراق داشته باشند که دولتهای مطبوعشان همان مطالبات را در مورد افراد پناهنده به کشور خودشان رعایت نمی کنند.

قرار نبوده و نیست تا کمپ لیبرتی به اردوگاه اشرف دوم مبدل شود.

پرونده خونین و پر از خیانت و ادبار اردوگاه اشرف در حال بسته شدن است.

رجوی و تعداد مشخصی از فرماندهان و کادرهای بالای فرقه رجوی ( قریب به 100 نفر) که دستشان به خون بیگناهان ایرانی و عراقی آلوده است می بایستی که در دادگاه جنایات جنگی به محاکمه کشیده شوند. مابقی بایستی کمک شوند تا با انتخاب خودشان به محلی امن منتقل شوند تا مابقی عمر را بتوانند از حداقل حقوقی که هر انسانی از آن بهره مند است برخوردار شوند.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دوران ما بعد اشرف

 

 

انجمن پیوند، بیست و هفتم فوریه 2012

 

با خروج اولین دسته از نفرات فرقه رجوی از اردوگاه اشرف؛ حضور پر مسئله نیروهای مجاهدین در عراق وارد فاز جدیدی می شود.

هر چند باید همچنان نسبت به دسیسه ها و انگیزه های رجوی نسبت به راه اندازی حمام خون حساس و مراقب بود؛ اما شرایط کیفا تغییر کرده است.

فاز نهایی و اضمحلال تمامی فرقه ها با خونریزی؛ خودکشی دستجمعی؛ اعضاء به همراه بوده است.

با ورود اولین دسته از اعضای فرقه رجوی به کمپ لییرتی؛ دور تازه ای از بهانه جویی های بی پایان رجوی شروع شده است.

رجوی شرایط کمپ لیبرتی را غیر استاندارد و غیر انسانی می خواند. در حالی که در مقایسه با سایر کمپ های پناهندگی؛ کمپ لیبرتی از استانداردهای بالایی برخوردار است.

رجوی بهتر است شرایط کمپ لیبرتی را با دوران تحول قرارگاه اشرف؛ سعید محسن، و... مقایسه کند.

زمانی که رجوی اردوگاه اشرف را از صدام حسین تحویل گرفت؛ به غیر از چند ساختمان پیش ساخته " فیافی" و چند قلعه تاسیسات دیگری نداشت. مثل سرخ پوستان در چادر زندگی می کردیم و با اولین بارندگی تا خرخره در گل و لای فرو می رفتیم. نه آب به اندازه کافی بود؛ نه توالت و حمام. نه جاده بود و نه تاسیسات زیربنایی دیگر. در تابستان طوفان شن همه را زمین گیر می کرد.

در قرارگاه سعید محسن مور و ملخ؛ هزار هزار از در و دیوار بالا می رفتند و خواب و آرامش را بر ساکنان اردوگاه حرام کرده یودند.

رجوی در دسته بندی های سیاسی به یارگیری های جدید روی آورده و بیشتر از سیاستمداران اروپایی، به سیاست بازان امریکایی و اسرائیلی روی آورده است . رجوی باور دارد؛ کشورهای اروپایی مجبور به تابعیت از جهت گیریهای آمریکا هستند.

به هر حال و با هر کم و کیفی؛ کمپ اشرف بسته خواهد شد. و با تخته شدن درب اشرف؛ رجوی یکی از پایه های استراتژی خود را از دست خواهد داد. کشورهای اروپایی و غربی محل عمده تمرکز فیزیکی مجاهدین خواهد بود.

نیروهای منتقد و جدا شده از رجوی بایستی استراتژی و مسیر حرکت مشخصی برای شرایط جدید داشته باشند.

در راستای تدوین استراتژی و منشور فعالعیت برای دوران مابعد اشرف؛ جلسه ی بحث و گفتگویی در محل دفتر انجمن پیوند برگزار شد.

علاوه بر آقایان حسن عزیری و کریم حقی؛ دوستان و همکاران دیگر پیوند از کشورهای انگلستان؛ سوئد؛ آلمان؛ نروژ و کانادا از طریق پالتاک در مباحث شرکت داشتند.

نهایتا دستور کاری در دو مرحله تنظیم شد.

دستور کار شش ماهه بعنوان مرحله کوتاه مدت.

دستور کار درازمدت و همه جانبه.

انجمن پیوند از تمامی انجمن ها و دوستان جدا شده تقاضا دارد تا با نگرشی دقیق به تبیین و تدوبن شرایط جدید مابعد اشرف بپردازند تا زمینه های همکاری های مشترک جهت مقابله با شرایطی که چندان هم آسان نخواهد بود بوجود بیاید.

انجمن ایران پیوند
26 فوریه 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ابراز خرسندی کانون ایران قلم از آغاز ترک پادگان اشرف

رجوی در برابر عزم جزم بین‌المللی، دولت عراق، خانواده های قربانیان و اعضای جداشده از این فرقه سر تعظیم فرود آورد

 

24.02.2012

تحریریه ایران قلم

 

-   در شرایطی که مسعود رجوی نزدیک به 26 سال را در صحراهای عراق، بدنبال سراب جوانان این میهن را قربانی هوس های خود کرد.

-   درحالیکه استراتژی ارتش وابسته باصطلاح آزادیبخش در خاک عراق رسما وعلنا به گل نشسته است.

-   در زمانی که رجوی همه چیز را یک جا باخته است ولی سرافکنده هنوز دعوی پیروزی میکند.

-   در روزگاری که رجوی راه چاره خود را  نه تکیه بر مردم بلکه در سرسپردگی تمام‌عیار به سرویس های غربی و اسراییلی و موساد جستجو کرده و به کمک همین سرویس ها دانشمندان هسته ای ایران را به فرموده اسراییلی ها هدف قرار میدهد.

-   و در شرایطی که سازمان مجاهدین ماکت شرمساری کل اپوزیسیون باصطلاح خارج کشور شده که چشمانشان  را آگاهانه بر همین حقایق روشن وابستگی مجاهدین به غرب بسته اند.

 

آری در چنین شرایطی رجوی وادار شده است که پادگان اهدایی صدام حسین را که بیش از ربع قرن در آن سکنی گزیده بود را شرمگینانه آرام آرام ترک کند و بی سر وصدا به سوی پایگاه ساخته شده آمریکاییان به نام « لیبرتی ! » نقل مکان کند.

 

بارها گفته‌ایم و باز هم تکرار میکنیم که رجوی در دوران حیات اش هرگز از گندم ری نخواهد خورد .  رجوی منفور ایران و ایرانی و تاریخ این سرزمین باقی خواهد ماند . بخاطر آنکه نمونه کم نظیری از وابستگی به بیگانگان آن هم وابستگی به اعراب ضد ایرانی را در تاریخ معاصر به نمایش گذاشت او که با وابستگی به صدام راه خود را آغاز نمود اکئون تا خرخره با اسراییلی ها و دشمنان مردم ایران رفته است .

 از همین روست که  رجوی منفوریت اجتماعی و لعن تاریخی را یک جا برای خود وبازماندگانش به ارمغان برده اس او همچنین در سالهای پایانی عمر لعن ونفرین هزاران هزار خانواده داغدار و جوان از دست داده و یا اسیر را با خود همراه کرده است.

 

این تجربه بسیار تلخ و تأسف آور البته به بهای خون هزاران جوانان ایرانی رقم خورد وسالهای جوانی و سرزندگی پرشور  هزاران جوان دیگر درصحراهای عراق به یغما رفت .

 

آنچه مهم است اینکه رجوی علی‌رغم این گذشته توأم با خیانت و جنایت بلاخره مجبور به اجرای این امر تاریخی و مهم شد که در راستای انحلال ظرف ایدئولوژی و استراتژی عقب‌مانده خود را گام بردارد، اگر چه تا پایان راه هنوز باقیست . آنچه که به وی برمیگردد حداقل در 10 سال گذشته پس از آشغال عراق توسط آمریکا پیوسته سعی داشته و دارد که از این امر سرپیچی کند تا شاید فرجی حاصل شده و مجدداً توسط آمریکاییان مسلح شود . ولی شاید او نمی داند که آمریکاییان دهها همچون او را به سرچشمه برده و تشنه برگردانده است.

 

در همین جا بایست از استقامت و پایداری تک تک خانواده‌هایی که باطل السحر ایدئولوژی رجوی هستند تقدیر نمود و برآنان درود فرستاد،  پدران ومادران پیری که در کهنسالی در سرما و گرما رجوی خیانت‌کار و وطن فروش را با پایداری شان در جلوی درب اصلی‌ترین پایگاهش در جهان به محاکمه کشید اند.

 

همچنین از خیل بسیار رها شدگان و جداشدگانی که با قلم و قدم خویش این ارگان عنکبوتی را افشا نمودند و تشت رسوایی تشکیلات فرقه ای و ایدئولوژی بیمارگونه رجوی را از بام آسمان به زمین انداختند.

 

درود بر همه قهرمانانی که از سختی‌ها و تهمت ها نهراسیدند و از ژنو و کانادا و آمریکا و انگلیس گرفته تا صحراهای عراق ره سپردند و از بام تا شام مرگ ایدئولوژی رجوی و جفایی که در نزد جوانان ایرانی کرده بود را فریاد زدند.

 

البته این از نتایج سحر است واقعیت اینکه رجوی و تشکیلات وی در عراق ضربه‌ای استراتژیک و جبران ناپذیر و فراموش ناشدنی را دریافت کرده است و از همین رو  که هرگز تا پایان و ترک خاک عراق دست بردار نخواهد بود و باز هم با سنگ اندازیهای مستمر در مسیر پناهندگی واقعی افراد اسیرو گروگان دراشرف ایجاد مشکل خواهد کرد، اما اکنون دیگر کار از کار گذشته است چون با باز شدن پای محاکم حقوقی  چون سازمان ملل و کمیساریای عالی پناهندگی رجوی همه چیز را یک جا باخته است و قادر نیست شرایط را به گذشته بازگرداند .

 

اکنون بیش از هر زمان دیگر زمان به زیان رجوی و اندیشه پوسیده و بیمار گونه اش پیش میرود.

همانطور که در گذشته ا شاره کرده بودیم تجربه عملی در مقابل رهبران این سازمان نشان میدهد قاطعیت و فشار سیاسی و حقوقی هر چه بیشتر نتیجه بخش بوده و رهبران دیکتاتور این سازمان قادر نخواهند بود مسیر مسالمت آمیز بررسی پروسه حقوقی این افراد را با خشونت و خونریزی قابل پیش‌بینی از طرف مسعود و مریم رجوی لکه دار سازند.

 

کانون ایران قلم

که طی پنچ سال گذشته تلاش خود را جهت آزادی اسیران و گروگانهای این فرقه تروریستی سازمان داده است یکبار دیگر ضمن خوشوقتی و ابراز شادمانی برای شروع  مرحله تاریخی و لازم الاجرا در پروسه نابودی این فرقه خشونت طلب ابراز امیدواری میکند که با نقل مکان افراد مستقر درپادگان اشرف این مراحل عملی گردد:

 

1.      مصاحبه اختصاصی و بدور از شرایط تحمیلی فرقه رجوی در فضای باز و آزاد توسط مسئولان کمیساریای عالی پناهندگان اجرایی گردد.

2.      شستشوی مغزی و شکنجه روانی و جسمی هزاران قربانی این سازمان پایان پذیرد.

3.      با دخالت ارگانهای بین‌المللی و همچنین دولت عراق امکان ملاقات حضوری خانواده‌ها با فرزندانشان هرچه سریع ترعملی گردد.

4.      شروع فصل جدیدی از زندگی بدور از القائات اندیشه رجوی شرایطی را فراهم کند که باقی عمر این عزیزان همچون هیزمی برای بقای عمر این تشکیلات جهنمی بکار برده نشود .

 

با امید به روزهای بهتر بار دیگر کانون ایران قلم و هیئت تحریریه آن  تبریکات صمیمانه خود را به مناسبت این پیروزی بزرگ ابراز میدارد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مجاهدین  خلق  بدون اشرف

 

 

تحریریه انجمن ایران فانوس - آلمان

20.02.2012

http://iran-fanous.de/middle/652-Fanous-BedoneAshraf-20.02.2012.htm

 

 

بنا بر اولتیماتوم دولت و مردم عراق مبنی بر خروج بی قید و شرط مجاهدین خلق از خاک عراق و بنا بر وساطت و پا در میانی سازمان ملل و بعضی از کشورهای غربی، سرانجام نفرات سازمان طی روزهای گذشته 397 تن برای اولین بار، ناچار شدند کمپ اشرف را به مقصد کمپ آزادی واقع در نزدیکی بغداد، ترک کنند. نفرات حاضر، قبل از خروج از کمپ اشرف، بنا بر فرمان رهبران شان، برای آخرین بار باصطلاح با شهدای خود واقع در گورستان مروارید، دیدار و خداحافظی کردند که این به مثابه برگشت ناپذیر بودن ماجرا و جدیت دولت عراق در ارتباط با تخلیه اراضی اشرف و رها شدن از یکی از مشکلات بزرگ دولت و مردم، می باشد.

 

کمپ اشرف که در ابتدا حدود 30 کیلومترمربع مساحت داشت و بعدها وسعیتر شد، از اواخر سال 1365 به سفارش صدام حسین به مجاهدین خلق سپرده شد. آن ایام مصادف با جنگهای گردانی مجاهدین خلق بود. یعنی همان جنگهایی که مجاهدین با همکاری ارتش عراق به ارتش ایران شبیخون می زدند. مسعود رجوی که چند ماه قبل تر وارد عراق شده بود، کمپ اشرف را در یک نشست جمعی موهبتی برشمرد که از این پس همه نیروها می توانند با همدیگر و در یک جا آموزشهای سیاسی و تشکیلاتی را فرابگیرند. او با امکانات فراوانی که از دولت وقت عراق دریافت می کرد، به بازسازی کمپ اشرف می پرداخت و این در حالی بود که در ابتدا به نیروهایش وعده دو سال ماندن در عراق را داده بود و او در ادامه تصریح کرد که اگر ماندن ما در عراق بیشتر از دو سال به درازا بکشد، ما خواهیم سوخت، چرا این که از پس تبعات و سوالات فراوان مردم و مخالفینی که ماندن ما در عراق را مورد سوال و نقد قرار خواهند داد، بر نخواهیم آمد.

 

سرانجام مسعود رجوی که خود به دیدار نیروهای پراکنده اش در مرزهای ایران و عراق نمی رفت و در شان خود نمی دید، نیروهایش را از جبهه های جنگ واقع در سراسر مرزهای ایران و عراق، به پادگان اشرف گسیل داشت و برایشان انواع و اقسام آموزشهای تشکیلاتی و سیاسی و ایدئولوژیک، بر قرار کرد تا به زعم خودش در یکسان سازی نیروها و کنترل و مهار آنان هزینه کمتری پرداخت نماید. با این حال، پادگان اشرف از حیث درختکاری و ساختمان سازی و انواع پروژه های دیگر و بسیج نیروها برای آبادانی آن محل تقریباً به شهرکی بدل شد که حتی مدرسه و اسکان خانواده ها را نیز در خود جای داده بود که بعد از دو سال همه امکانات کودکان و خانواده ها به دلیل ضرورت جنگ، برچیده شد و پادگان اشرف تماماً به پادگانی خشک و بی روح بدل شد و اگرچه همه نیروهای سازمان و بعضاً رهبرانش نیز به آنجا تردد داشتند، پادگان اشرف از آن پس به نماد قدرت و امکانات و حضور و جولان دادن مجاهدین خلق در خاک عراق، طی دهه های 70 و 80 بدل شد.

 

با وجود این که پادگان اشرف طی سلسله آموزشهای مسعود و مریم رجوی به یک فرقه بسته و نظامی بدل می شد، از طرف دیگر حصارها و سیم های خارداری که هر روز بر گرد این کمپ کشیده می شد و عرصه را بر اعضا و ناراضیان تنگ تر می کرد، پادگان اشرف ضمن نماد قدرت و اتوریته و هژمونی رهبران سازمان، اختناق و استبداد و دیکتاتوری عریان و افسارگسیخته را علیه نیروهای راضی و ناراضی آنچنان تست و آزمایش می کرد که هنوز هم اعمال و رفتارهای غیرانسانی و ضد حقوق بشری که رهبران سازمان علیه اعضایشان به کار برده و به راه انداخته اند،  برای جامعه جهانی شناخته شده نیست و باورش سخت است.

با این اوصاف که مسعود رجوی از پتانسیل مبارزاتی بخشی از جوانان ایرانی به تمرین دیکتاتوری و تست و آزمایش انواع مفاسد شخصی و تشکیلاتی خود می پرداخت و از شعر و شعارهای سابق سازمانش فاصله می گرفت و قادر بود توسط امکاناتی که از صدام حسین گرفته بود و بسته بودن درب پادگان اشرف، همه نیروهایش را به گروگان بگیرد و به بردگی بکشاند، کم کم سرو صدای مخالفین و معترضین از این نوع دیکتاتوری نوین، بلند و بلندتر شد تا جایی که وجود و صدای اعضای جداشده در اروپا، به یکی از معضلات و موانع بزرگ بر پیش راه مجاهدین خلق بدل شد، رهبرانی که می رفتند تا با فریب و مظلوم نمایی، خلقی را به گروگان بگیرند.

به دنبال همین و طی دو سال گذشته، صدها خانواده ایرانی نیز خود را به صف اول مبارزه علیه مجاهدین رسانده و خواهان یکی از حقوق اولیه خود و فرزندان دربندشان که در داخل قرارگاه اشرف محبوس بودند، شدند. این دومین ضربه، همچنین توانست در بی آبرویی و بی اعتباری رهبران سازمان قوت بیشتری ببخشد و حتی خیل نیروهای ناراضی در درون سازمان را منفعل و از بدنه تشکیلات جدا سازد و به جمع نیروهای معترض و مخالف سازمان ملحق نماید.

 

این چنین بود، البته در ابتدا فعالیت های سیاسی و حقوق بشری اعضای جداشده از این سازمان در پشت جبهه و سپس فعالیت های شبانه روزی خانواده های مجاهدین طی دو سال گذشته و آنهم در خط مقدم نبرد، عرصه را از هر حیث بر رهبران سازمان تنگ کرد و اعتماد به نفس را از آنان گرفت و نگذاشت تا رهبران سازمان که برای حفظ پادگان اشرف و دستاوردهای نامشروعی که در آن انباشته بودند و به قول و به زعم خودشان برای حفظ و بقاء آن، عاشوراگونه ایستادگی خواهند کرد، جامه عمل پوشانده شود.

 

در اینجا جا دارد تا از زحمات همه نیروهایی که چه در عرصه بین المللی، چه در داخل عراق، چه نیروهای ناراضی و خانواده هایی که از ایران برای اعتراض به عراق می رفتند، قدردانی کرد و یقین حاصل نمود که با همین همت و پیکار مجدد، می توان باقیمانده سازمان را از اراضی مردم عراق کوچاند و به عقب نشینی واداشت و البته، النهایه رهبران سازمان را به خاطر سی سال جنایت و خیانت به دادگاه های صالحه کشاند.

 

تحریریه ایران فانوس

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آغاز انتقال ۳۹۰ نفر از ساکنان اشرف: چرا رجوی به خاک اشرف چسبیده است؟

 

 

بنیاد خانواده سحر، بغداد، نوزدهم فوریه 2012
http://www.saharngo.com/fa/story/1701

روز گذشته انتقال حدود 390 نفر از ساکنان پادگان فرقه ای اشرف به پادگان لیبرتی یا الحریه (آزادی) آغاز شد. این تعداد همگی از افراد با سابقه و قدیمی سازمان بودند که توسط رهبران فرقه دستچین شده و اعزام گردیده اند. رجوی به اعزام این تعداد افراد گزینش شده تن داده است تا باز هم زمان بیشتری بخرد تا بلکه اشرف را چند صباحی هم شده حفظ نماید. اینها کسانی هستند که اعتماد نسبی سازمان به آنها از دیگران به مراتب بیشتر بوده است.

قرار بود ساکنان اشرف ماهها قبل منتقل شوند ولی رهبران فرقه مدام بهانه تراشی کردند و مانع از این کار شدند و مبالغ هنگفتی صرف لابی های مختلف برای فشار بر ملل متحد و دولت عراق نمودند تا این امر را به تأخیر اندازند. در حال حاضر قرار است تمامی ساکنان اشرف تا ماه آوریل جابجا شوند که البته رجوی همچنان به بهانه تراشی های خود ادامه میدهد و سعی دارد این امر را باز هم به عقب بیندازد و تاجائی که میتواند از اشرف تکان نخورد.

سؤالی که در ذهن بسیاری از افراد و ارگانها، از مقامات عراقی و بین المللی گرفته تا جداشدگان و خانواده ها، و از خبرنگاران و رسانه ها گرفته تا حامیان و متحدین فرقه رجوی، شکل گرفته اینست که واقعا چرا رجوی میخواهد به هر قیمتی که شده از اشرف خارج نشود و اینقدر با بهانه تراشی های ابلهانه به خاک اشرف چسبیده است. راستی رجوی در اشرف چه میجوید که در مثلا پادگان لیبرتی قابل حصول نیست و یا اشرف چه موقعیتی برای وی به وجود آورده که در جای دیگری امکان دستیابی به آن نمیباشد.

واقعیت اینست که پادگان اشرف آخرین مقر و پایگاه رژیم صدام حسین معدوم است که تاکنون به یمن حفاظت نیروهای آمریکائی، به طور مستقیم در گذشته و بطور غیر مستقیم در حال حاضر، دست نخورده باقی مانده و علیرغم حکم های متعدد قضائی توسط دادگاه های صالحه در عراق، که تجسس و تفتیش داخلی آنرا بر اساس انبوهی گزارشات مبنی بر ارتکاب انواع جرایم در آن ملزم می سازد، ناگشوده باقی مانده است.

تا جائی که اطلاعات بدست آمده از درون پادگان فرقه ای اشرف برما معلوم میسازد، جواب این سؤال را میتوان در موارد و موضوعات زیر جستجو کرد:

1. زندان و زندانیان: یک واقعیت انکارناپذیر در اشرف وجود ناراضیانی است که قبل از اینکه فرصت فرار پیدا کنند به زندانهای داخل پادگان افتاده اند. برخی از این افراد در حبس های انفرادی هستند و هیچگونه ارتباطی با حتی دنیای درون پادگان ندارند. رجوی می بایست قبل از ترک کامل اشرف تکلیف این افراد را مشخص کند چرا که آزاد شدن آنان به معنی برملا شدن بسیاری وقایع است که برای رجوی به لحاظ استراتژیک گران تمام میشود. در میان این افراد اعضای قدیمی و سرشناس کم نیستند که فعلا بهتر است نامی از آنان برده نشود. رجوی بارها بطور علنی در برابر همگان اعلام کرده است که هیچ یک از این ناراضیان و جداشدگان (بریده مزدور خائن به زعم رجوی) نباید زنده از اشرف خارج شوند. آیا رجوی دارد وقت تلف میکند تا بتواند ابتدا به حساب این افراد برسد و موقعیتی بوجود بیاورد تا بلکه خون آنها را به گردن عراقی ها انداخته و سوء استفاده دوجانبه نماید؟ بهرحال قدر مسلم اینست که جان این عده قویا درخطر است.

2. فرار نیروها: جابجا شدن از اشرف به معنی خروج از دروازه های آن، برای برخی بعد از بیش از دو دهه، است. فرقه رجوی امنیت نیروها را در هنگام جابجائی بهانه میکند حال آنکه وحشت او استفاده از فرصت بدست آمده توسط برخی از نیروها و فرار و پیوستن آنان به خانواده هاست که دو سال است حی و حاضر در دروازه اشرف به انتظار نشسته و یک نفس عزیزان خود را صدا کرده اند. رجوی میخواهد در فرصت بدست آمده بازهم نیروهای خود را تست کند تا اگر کسانی پتانسیل فرار دارند در هنگام جابجائی مراقبت های لازم را به عمل آورد یا قبل از آن تمهیداتی بیندیشد.

3. گورهای دستجمعی: وقتی در روز 8 آوریل 2011 نیروهای عراقی بخشی از شمال پادگان اشرف را تصرف کردند، در جستجوهائی که بعمل آوردند، یک گور دستجمعی پیدا کردند که گمان قوی این بود که اسرای کویتی باشند که در داخل اشرف نگهداری میشدند که نهایتا هم سربه نیست شده و در همانجا به صورت جمعی دفن گردیدند. وجود یک گور دستجمعی سؤالات بسیاری را مطرح میکرد و جا داشت مابقی پادگان هم مورد تجسس قرار گیرد که البته برخی با اعمال نفوذه های خود مانع از آن شدند. بعید نیست که از این قبیل گورها، چه مربوط به اعضای فرقه و چه مربوط به مخالفین صدام حسین، هنوز هم در اشرف باشند و شاید رجوی دارد تلاش میکند که تا حد ممکن وقت تلف کند تا تکلیف این گورها را هم روشن نماید. همچنین اطلاعاتی مبنی بر کشتن و دفن کردن افراد ناراضی در داخل اشرف بدست آمده است که در صورت دسترسی به پادگان قابل کشف و نشان دادن هستند.

4. مخفی کردن سلاح و مهمات: بسیاری از کسانی که توانسته اند از اشرف فرار کنند تأیید کرده اند که فرقه مقادیر زیادی سلاح و مهمات در درون پادگان پنهان کرده است که در صورت جابجا شدن لو میروند. نیروهای عراقی افرادی که از اشرف به لیبرتی میروند را به دقت مورد بازرسی قرار میدهند که کاملا در انجام این کار محق هستند و هر دولت دیگری نسبت به یک فرقه تروریستی با سوابق سازمان مجاهدین خلق همین ملاحظات را انجام میداد. گزارشاتی هم مبنی بر پنهان شدن سلاح های کشتار جمعی صدام حسین در داخل پادگان در گذشته داده شده اند.

5. مخفی کردن سران رژیم گذشته: شواهد بسیاری در دست است که نشان میدهد برخی از صدامی ها بعد از سرنگون شدن دیکتاتور معدوم در داخل پادگان اشرف پناه داده شدند و از آنجا به هدایت اعمال تروریستی و خرابکارانه در داخل عراق مشغول بودند. رفت و آمد مستمر و حفاظت شده سازمان مجاهدین خلق در زیر چتر حمایتی نیروهای آمریکائی این امکان را فراهم میکرد تا ارتباط مستقیمی بین بقایای رژیم گذشته عراق در داخل اشرف و همچنین در کشور اردن (عزت ابراهیم، دختران صدام، و غیره) برقرار شود. آیا این عده خواهند توانست در پوش نیروهای سازمان مجاهدین خلق از دید نیروهای عراقی مخفی بمانند؟

6. مخفی بودن شخص رجوی: یک احتمال وجود دارد که رجوی در سنگرهای زیرزمینی ضد اتمی داخل اشرف که در زمان صدام حسین ساخته شده اند پنهان باشد که با خروج تمامی نیروها از اشرف و وارد شدن نیروهای عراقی مجبور به خارج شدن از آن خواهد بود.

7. تأثیرات روانی: برکسی پوشیده نیست که خارج شدن از اشرف که ظرف استراتژیک (ارتش آزادیبخش ملی) و ظرف ایدئولوژیک (انقلاب ایدئولوژیک و عملیات جاری) سازمان بوده است تأثیرات روانی خاص خود را بر نیروها خواهد گذاشت و روند جدائی آنان از فرقه را سرعت خواهد بخشید.

باید توجه کرد که سؤال اصلی این نیست که رجوی در اشرف چه میجوید. سؤال اصلی اینست که رجوی برای ترک اشرف و واگذار کردن آن به صاحبان اصلی اش از چه میترسد؟ چه چیزی قرار است بعد از ترک اشرف برملا شود که اینقدر رجوی را به وحشت انداخته است؟ رجوی با اعزام تعداد محدودی افراد منتخب به پادگان لیبرتی قصد دارد وضعیت را تست کند که به چه میزان میتوان افراد یا اجناسی را به دور از دید عراقی ها منتقل نمود.

تا جائی که به خانواده های دردمند و رنج کشیده که تعدادی از آنها دو سال است در برابر پادگان فرقه ای اشرف تنها با یک خواسته یعنی دیدار با عزیزانشان متحصن هستند بر میگردد، خارج شدن اسیران عینی و ذهنی فرقه رجوی شروع مثبتی برای رسیدن آنان به لیبرتی، الحریه، و آزادی است. باشد که تک تک این افراد بتوانند نهایتا در شرایطی قرار گیرند که آزادانه و مستقلانه تصمیم گرفته و سرنوشت خود را تأیین نمایند.

بنیاد خانواده سحر همچنان در جهت خواست خانواده ها به فعالیت های حقوق بشری و انسان دوستانه خود ادامه میدهد و تا رسیدن به این مقصود و کسب رضایت خانواده ها، چه در مجاورت اشرف باشد و چه در مجاورت لیبرتی، از پای نمی نشیند.

بنیاد خانواده سحر
بغداد – 19 فوریه 2012

عکس ها از آسوشییتدپرس AP

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تقدیر از فرمانده ثریا و تبریک به خانواده ها

دیوار برلینی پادگان اشرف فروریخت

 

 

عباس صادقی، انجمن ایران سبز، آلمان، نوزدهم فوریه 2012
http://www.iran-sabz.de

 

نام خانم ثریا عبدالهی برای همه کسانی که دستی در آتش مبارزه با فرقه رجوی دارند مترادف است با سنگ صبور خانواده ها یی که بدنبال یوسف گمگشته ای راهی بیابانهای همواره طوفانی ونفرین شده عراق در پشت سیم های خار دار پادگان اشرف شدند وچشم انتظار لحظه ای دیدار با فرزندی ،پدری ،خواهری یا مادری به تحصن نشسته اند.

حتی سنگ صبور رها شده هایی که با ریسک گذشتن ازجان خود از جهنم رجوی فرار کرده وخود را به آغوش همیشه باز خانواده ها رسانده اند و هر کس که زخمی عمیق از رجوی بواسطه سالیان جدایی اجباری از همسر فرزند وخانواده وجامعه در دل داردبرای پیوستن مجدد به دریای زلال عواطف خانوادگی ، پای صحبت های مادرانه خانم عبدالهی نشسته است.

هر کسی که ایشان را از نزدیک دیده باشد وبرای اولین بار پای صحبت از دل برآمده وی نشسته باشد در اولین برداشت فکر میکند ایشان باید سالها مناسبات فرقه ای رجوی را از نزدیک تجربه کرده باشد ویا ایشان یکی از رها شدگان از چنگال اختاپوسی رجوی است که سالیان زندگی خود را وقف مبارزه با فرقه رجوی نموده و در این راه آبدیده شده است که اینقدر نسبت به ماهیت رجوی وسازمان جهنمی آن اینگونه روان سخن میگوید واشراف کامل دارد.

من این افتخار را داشتم تا از نزدیک این شیره زن را ملاقات کنم وچند روزی شاهد تلاشهای خستگی ناپذیرش به همراه سایر خانواده ها باشم به همین دلیل، مناسبت فرو ریختن دیوار بلاهت رجوی مرا بر آن داشت تا با نوشتن چند سطر شاید بتوانم حق مطلب را در رابطه با ایشان وکار سترگی که در این مدت انجام داده اند را ادا کنم.

هر آنچه که میگوید بر دل مینشیند ودر کوتاه زمانی مخاطب را به اشراف کامل از مناسبات افراد اسیر در حصار پادگانی رجوی میرساندزیرا همه حرفهایش از دلی زخم خورده ورنج غربت کشیده برای دیدار عزیزش برمیآید.

خانم ثریا نظامی نیستند اما رجوی به در ستی ایشان را فرمانده ثریا خطاب میکند وکاملا هم به حق ایشان را فرمانده اطلاق میکند زیرا از آرزوهای رجوی بوده که از خیل فرماندهان زن ومردی را که به این نام منصوب کرده یکی وفقط یکی را همچون خانم عبدالهی مسئولیت پذیر وفرمانده ومدیر میداشت .

البته طبیعی است که رجوی نتواند چنین فرماندهانی داشته باشد زیرا در باطلاق فرقه ای گل سرخی چون خانم ثریا نمیرویدو با اغماض فراوان میتوان گفت در شوره زار رجوی گل خر زهره بسیار روئیده است.

ناگفته نماند که همه فرماندهان نظامی عراقی هم که خانم عبدالهی را از نزدیک میشناسند ومدیریت ایشان را دیده اند لقب زیبنده (عقید ثریا ) که به عبی معادل ژنرال میباشد را برای وی بکار میبرند.

به نقل از همه نفراتی که موفق به فرار از قلعه رجوی شده اند کابوس (فرمانده ثریا ) گریبان رجوی را رها نمیکرده وهراز گاهی که ایشان برای مداوای بیماری به بغداد میرفتند وچند روزی صدای ایشان از بلند گو پخش نمیشده رجوی اظهار پیروزی وآرامش میکرده است، خوب آرزوهای شتر مابانه رجوی بوده است ...

به لطف خدا ایشان حضور داشتند تا دیوار برلینی پادگان اشرف فروریخت.

خانم عبدالهی در کوره تحصن سه ساله به همراه سایر خانواده ها با مسئولیت پذیری شگرف به شاخص و سمبل از خود گذشتگی تبدیل شد که فقط در چهارچوب فداکاری مهر مادری میتوان به آن پاسخ داد وگرنه با دریدگی که وحوش رجوی طی این سه سال از خود نشان دادند و فرزندان را وادار به سنگ زدن وسیلی زدن به پدران ومادران پیر وسالخورده میکرد جای هیچ مقاومتی رادر معادلات معمول باقی نمیگذاشت چه رسد به موفقیت خانواده ها در فروپاشی قلعه الموتی رجوی وتسلیم نمودن رجوی برای انتقال ساکنان پادگان به کمپ لیبرتی وبرآورده شدن خواست چندین ساله خانواده ها و دیدار مستقل وآزادانه با عزیزانشان خارج از کنترل امنیتی شکنجه گران وبازجوهای رجوی.

شاید اگر رجوی به اندازه یک ارزن شعور استراتژیک میداشت در بهمن سال 1388 که خانم عبدالهی به همراه تعداد دیگری از خانواده های اسیران پادگان اشرف برای یک ملاقلت ساده با فرزندش امیر اصلان حسن زاده به درب پادگان آمده بود برخورد توهین آمیز و دور از انسانیت رجوی مواجه نمیشد و به این درخواست ساده که آمده ام فرزندم را بعد از سالیان دوری وبیخبری ملاقات کنم پاسخ منطقی میداد شاید امروز آتش آه وعزم راسخ خانواده ها به فرماندهی خانم عبدالهی دامانش را نمیسوزاند ودودمانش بر باد نمیرفت.

(دشمنان مردم از احمقها آفریده شده اند)

خطاب به مریم قجر وشوهر کوتوله فکر ایشان باید گفت کوره انقلاب واقعی پولاد هایی آبدیده نظیر خانم عبدالهی تولید میکند که دیو وددانی چون شمایان را از صفحه سیاسی روزگار پاک میکند.

این کوره محصول آتشی بود که شما با دست خود علیه خانواده ها بپا کردید که امروز خانم عبدالهی سمبل پایمردی واستواری این خانواده ها شد.

توصیه من به رهبر مفقود شده این فرقه اینست که بد نیست گذری کوتاه بر سرگذشت خانم عبدالهی وخانواده ها داشته باشید تا شاید درس عبرتی برای آینده تاریکشان باشد.

به مصاحبه خانم عبدالهی با رادیو فردا و بنیاد خانواده سحر دقت کنید:

ثریا عبداللهی در مصاحبه با رادیو فردا گفت: "امیراصلان تنها پسرم است. او برای کار به ترکیه رفته بود. فردی بنام علی آنکارایی به بهانه رفتن به آلمان او را به عراق اورده و در دام رجوی گرفتار کرد. من سال ها بود هیچ خبری از او نداشتم".

"من سازمان مجاهدین خلق را نمی شناختم. سازمان را ازطریق افرادیکه در این مدت از پادگان فرارکرده اند شناختم".

خانم عبداللهی به بنیاد خانواده سحر گفت: "در حقیقت در سال 1384، یکی از بچه ها که از سازمان فرارکرده بود به من گفت که امیر در عراق و در اشرف است. خیلی خوشحال شدم با خودم گفتم او خادم امام علی (ع) در نجف اشرف است ولی چرا به ما زنگ نمی زند. هر بار تلویزیون صحنه های بارگاه حضرت علی (ع) را نشان می داد به نوه ام می گفتم دایی اینجاست. بعدها فهمیدم منظور از اشرف چیست و اشرف کجاست".

خانم عبداللهی ساعت ها و با دقت پای صحبت افراد جداشده که طی این دو سال و یا در سالهای گذشته از زندان اشرف فرارکرده و در جمع خانواده ها حضور می یافتند می نشست.

در همین کوره ها بود که خانم عبدالهی به همراه سایر خانواده ها تصمیم گرفتند به هر قیمت این دیوارهای جهل وعنکبوتی فرقه رجوی را منهدم کنند وموجب رهایی فرزندانشان شوند.

از این پس خانم عبدالهی نه فقط برای رهایی فرزند خودش که آزادی هر فرد گرفتار در حلقه گرگها برایش یک آرمان شد.وی همه اسرای اشرف را فرزندان خود میداند.

البته که در این مسیر کم مصیبت ندیده است ،دوری مستمر از خانواده ،از سنگ پرانی ابن ملجم ها گرفته تا فحش وفضیحت های وحوش رجوی ودشنامهایی که رجوی علیه وی روزانه پخش میکند و فشار طاقت فرسای مسئولیت ومدیریت خانواده ها وزنده نگه داشتن امید به موفقیت در برابر دیو ترسناکی چون رجوی و نهایتا بیماری قلبی ناشی از این همه فشار و استرس که گاها پزشکان را وامیداشت که اجبارا وی را در محیط بیمارستان ودور از هرگونه اظطراب وهیجان بستری کنند.

با این همه ایشان همواره در چنین شرایطی هم از پیگیری کارها غافل نشدند تا امروز که موعد تسلیم بلاهت بار رجوی فراهم شد ورجوی مجبور شد از زبان مریم قجر شرایط تسلیم وشکست در برابر عزم پولادین خانواده ها دولت عراق وسازمان ملل را بپذیرد وزمینه رهایی همه اسیران قلعه الموتی اشرف فراهم شود.

به سهم خودم جا دارد از همه زحمات ایشان تقدیر نمایم زیرا من هم یکی از همان افراد گرفتار در قلعه رجوی بودم و معنی اسارت در چنگال رجوی را با گوشت وپوست واستخوان لمس کرده ام وارزش این فداکاری ها را میدانم و اگر نبودند مادرانی چون ایشان این پیروزی خانواده ها وشکست خفت بار رجوی به این زودی میسر نمیشد.

این موفقیت را به خانم عبدالهی (فرمانده ثریا) همه خانواده های اسرای قلعه اشرف تبریک میگویم.

عباس صادقی
19.02.2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خانواده ایستاد اشرف افتاد، اشرف نایستاده افتاد

 

 

عباس صادقی، ایران سبز، هفدهم فوریه 2012
http://www.iran-sabz.de/2Haupt/2012/februar/87.HTM

 

راستی چه شد که اشرف افتاد؟ قرار بود اشرف بایستد تا جهانی بایستد؟

قرار بود به یمن انقلاب خوار مریم اشرف بایستد تا دوباره تسلیح شودپس چی شد اینجوری شد؟

از فردا در کمپ لیبرتی نشست عملیات جاری چگونه برگذار میشود؟

تکلیف بندهای انقلاب چی میشود؟

از این پس تکلیف بند الف و طلاق همسر وحائل رهبری چه میشود؟

پس تکلیف سالیان قطع ارتباط با جهان خارج و خانواده به بهانه حفظ ارزشهای مجاهدی چه میشود؟

در جوار خاک میهن تکلیف سرنگونی چی میشود؟

از فردا چه کسی برای عبور از تنگه چهار زبر راهگشایی میکند؟

پس تکلیف این جمله تاریخی برادر (شریف) که فرموده بودند: خانواده مظهر فساد و استثمار است و باید آنرا منفجر و نابود کرد چه میشود؟ (البته در شهر مریم همیشه کچل را زلفعلی خطاب میکردند، شرافت ایشان هم به جهت پیشدستی در پیشکشی خوار مریم منصوب به ایشان شده بود).

بعید هم نیست که افتادن اشرف یکی دیگر از بندهای انقلاب باشد که جدیدا برادر مسعود آن را کشف کرده اند وافراد باقیمانده از فردا موظف به اثبات آن باشند، مثلا بگویند بدون اشرف هم میجنگیم واتفاقا بیشتر هم میجنگیم.

اما با این همه چی شد که رجوی دوباره مانند شرایط "خلع سلاح ،تن به خفت پذیرش شرایط دولت عراق برای تخلیه پادگانش داد ؟

کدام یا کدامین شرایط موجب تسلیم در برابر خواست منطقی و به حق خانواده ها، دولت عراق وسازمان ملل شد؟

هر شرایطی که منجر به این تسلیم شده باشد قطعا حضور وپافشاری وثبات قدم خانواده ها در این تصمیم اجباری رجوی حرف اول را زده ویکبار دیگر خانواده به معنای واقعی کلمه "باطل سحر" فرقه رجوی ، مریم قجر وتمامیت سازمانش را آچمز کرد .

البته پایداری دولت عراق در برابر فشار لابیهای اسرائیلی که از کانالهای سیاسی آنرا هدایت میکردند نیزقابل تقدیر بسیار است.

شکست رجوی وخروج خفت بار آن از پادگان عراق جدید، نه فقط تخلیه یک مکان که منجر به زمین افتادن تشت رسوایی فرقه تروریستی رجوی در خاک عراق شده باشد، بلکه آغاز سقوط واضمحلال تفکر پوسیده ومشمئز کننده ای است که بهترین نیروهای یک کشور را به مدت30سال تحت کنترل بیمار گونه یک بیمار روانی قرار داده بود.

این خروج به مثابه شکست ایدئولوژی واستراتژی منصوب به آن است ،هر چند که مریم قجر بخواهد با افازات احمقانه آنرا توجیح کند ومدعی شود:

"در پی "اطلاع از توصیه و اطمینان های خانم کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا" از این دسته از ساکنان اشرف خواست که به کمپ حریه بروند".

جدای از این حرف های مفت وصد من یغازمریم قجر ، رجوی مجددا مجبور به پوشیدن دامنی شد که اندازه قامتش بود ولو اینکه خانم کلینتون توصیه کرده باشد.

اینکه چه کسی گفته انجام بده مهم نیست اینکه چه کاری انجام شده مهم است :تو بدم بمیر وبدم.....

خانم قجر بهتر میداند که این فقط رفتن افراد به کمپ لیبرتی نیست بلکه خروج تابوت ایدئولوژی فرقه رجوی است که از ظرف خودش خارج میشود وبه سمت گورستان میرود.

رجوی بهتر از هر کسی معنی خروج خفت بار از پادگان اشرف را میداند به همین دلیل بیش از هشت سال تلاش کرد به انواع واقسام توطئه متوسل شود تا مانع این اتفاق بزرگ شود اما گویا سنبه حضور خانواده ها خیلی پر زور بوده است که رجوی زیر بار آن رفته است.

از دیگر دلایل دخیل در تخلیه پادگان اشرف را هم میتوان افشاگری تلویزیون ان بی دانست .

"شبکه تلويزيونی ان بی سی از قول دو مقام آگاه آمريکايی اعلام کرده است که تروردانشمندان هسته ای ايران با همکاری موساد و سازمان مجاهدين خلق به اجرا گذاشته شده است". همين مقام ها گفته اند پرزيدنت اوباما از اين ماجرا با خبر است.

"سگ داند وپینه دوز که در انبان چیست"
"وزارت امورخارجه اسرائيل از رد يا تائيد اين خبر خودداری کرده، اما يک سخنگوی اين وزارتخانه گفته است که تا زمانی که تمام مستندات گزارش ان بی سی را نبيند درباره آن اظهار نظر نمی کند".

اینکه این سازمان همواره به دنبال یک عنصر خارجی جهت ادامه بقاء بوده است موضوع جدیدی نیست اما این بدان معنی است که توانسته این عنصر خارجی را بیابد وخود را به آن قلاب کند،به همین دلیل رجوی بیدرنگ اقدام به خروج از پادگان اشرف میکند.

پیش از اعلام این اقدام از سوی رجوی نیز سخنگوی دبیر کل ملل متحد بر این نکته تاکید کرده بود.

سخنگوی دبیر کل سازمان ملل متحد روز چهارشنبه (۱۵ فوریه) با انتشار بیانیه ای خواستار آغاز انتقال ساکنان اردوگاه اشرف به اردوگاه لیبرتی شده است.
در این بیانیه آماده است:" دبیر کل اعتقاد دارد زمان برای آغاز بلادرنگ فرایند انتقال ساکنان اردوگاه اشرف فرا رسیده است."

این شکست بزرگ رجوی را قبل از هر کس باید به خانواده های متحصن در عراق ، اعضاء ناراضی درون حصار رجوی ،وهمه جداشده ها تبریک گفت که این سرآغازی برای به محاکمه کشاندن رجوی در دادگاه صالحه میباشد.

عباس صادقی
17.02.2012

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد