_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

انتقال به اردن توطئه جدید

 

 

مریم سنجابی، دوازدهم مارس 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Ordon%20Totea%20Jadid.HTM

 

در خبرها بود که فرقه رجوی به سرش زده که به جای انتقال به کمپ لیبرتی افرادش را به مرز اردن و سپس از طریق اردن به کشورهای دیگر بفرستد و ظاهر امر این است که گویا دیگر نمی خواهند در عراق مانده و هرچه سریعتر قصد خروج دارند.

بعد از آن همه آشوب و بلوا و نمایشنامه بازی کردن گروه منتقل شده به لیبرتی، که اینجا پر از مار است و عقرب... و زندان است و امکانات ندارد... این روزها بیشتر مشخص شد که این ترفند ها برای چه و زمینه ساز چه نقشه جدیدی بود.

سال 82 شمسی درحالیکه از زمین و آسمان گلوله و آتش بر سر مردم بی پناه عراق می ریخت و ما نیز که آن زمان در کمپ اشرف و یا آواره بیابان ها بوده و همه در خطر بودیم، مریم رجوی به همراه حدود 100 الی 200 نفر که پیشمرگ و حفاظت وی بودند از مرز اردن گریخت و یارانش را در میان آن همه خطر رها کرده و به پاریس رفت.

آنچه که از خبرها نیز مشخص است در چند سال اخیر سران فرقه سرمایه گذاری زیادی روی کشور اردن و مخصوصا پارلمانترهای آن می کردند و در این راه میلیون ها دلار پول نیز صرف خریدن رای و سمپات کردن یک سری از مقامات و اعضای مجلس آنجا کردند. راستی این همه سرمایه گذاری برای چی بود؟...

کشور اردن هم مرز عراق و بهترین راه بدر بردن سران اصلی و مخصوصاً رجوی از کمپ اشرف می باشد.

پس از آن سناریوهای خنده دار که: لیبرتی دارای استاندارد رفتارهای انسانی ووو نیست...، اینجا زندان است...، اینجا امکان زندگی نیست، و... حالا نوبت این شد که با این برنامۀ از پیش تعیین شده، رجوی و آن دسته از سران مورد نیاز را با نقشه ای از کشور اردن فراری دهند و مثل همیشه بقیه نیروها را ول کنند. و طبعاً هر بلایی هم که سرشان بیاید برای فرقه مهم نخواهد بود...

البته تا کنون با موضعگیری هوشیارانه کشور اردن که اعلام نمود آنها را نمی پذیرد این نقشه برای مدتی به تعویق خواهد افتاد.

کمی به عقب نگاه کنیم، آنچه که از تاریخچه و سوابق این فرقه برمی آید و ماهیت اش نیز جز این نیست، تا آنجا که امکان دارد خودش را به در و دیوار می زند و هر بلوایی را به راه خواهد انداخت تا با هر شیوه ای که شده فقط رجوی و یک سری نورچشمی هایش را نجات بدهد... و در این مسیر هر چقدر هم که بتواند از امکان ملاقات آزاد سایر اعضا با سازمان های بین المللی و جهانی جلوگیری نماید، کوتاهی نمی کند و هر چقدر هم کشته شوند مهم نیست و هرگونه مانع و بدبختی نیز بر سر راه انتقال بقیه اعضا ایجاد کند نیز مهم نخواهد بود... چرا که تنها هدف اصلی در این زمان که دیگر امکان ماندن در عراق را ندارند... فقط و فقط بدر بردن رجوی و یکسری نفرات محدود می باشد.

البته که برای آنها حتی از دست دادن یک نفر نیز یک قدم به مرگ تشکیلات و ایدئولوژی فرقه نزدیکتر شدن است. و نمی خواهند هیچگاه این امکان را در اختیار اعضا قرار بدهند که بتوانند خودشان برای سرنوشت و آینده شان تصمیم بگیرند و تا جائیکه به اندیشه رجوی بر می گردد آنها افرادی هستند که سال هاست جسم و جان و فکر و آزادی را از آنان گرفته و ایشان مالک تام الاختیار آنان است و این افراد جز اسیرانی بی گناه و در بند، هویت دیگری ندارند. اما نقشه برتر و موضوع حیاتی همانا فعلا بدر بردن رجوی است.

با این سنگ اندازی ها و این نقشه های مختلف... هر بار بیشتر روشن می شد که به دنبال چه هدف ها و مقصود هایی هستند.

به نظر اینجانب البته که ای کاش می شد رجوی و سران اصلی گناهکار آن که سالیان دراز افراد بیگناه را با ریاکاری فریب داده و به زیر سلطه خود آورده اند به حسابرسی کشاند... ولی اینگونه افراد دیکتاتور چه به حسابرسی کشانده شوند و چه نشوند محکوم تاریخ و آزادی و اندیشه های والای انسانی خواهند بود و دیر یا زود بساط آنها برچیده خواهد شد و دیگر نخواهند توانست اینگونه جوانان بیگناه را به اسارت فکری خود درآورند. آن روز دیر نیست...

مریم سنجابی

20 اسفند 1390
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این همه بازی و وقت کشی

 

 

مریم سنجابی، فریاد آزادی، یازدهم مارس 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/In%20
Hameh%20Bazi%20Va%20Vaght%20Koshi.HTM

 

8 سال گذشت و بازی تمام نشد. 8 سال جان و عمر انسان ها به بازی گرفته شد و حاصل زندگی آنها توسط سران فرقه به یغما رفت و بازی تمام نشد. 8 سال گذشت ولی باز هم از اصرار و وقت کشی و تلاش های بیهوده و جنگ افروزی و کینه و نفرت تمام نشد.

سرانجام پس از 8 سال جنگ علنی و غیر علنی و ایجاد آشوب با دولت عراق، و پس از 8 سال دروغ و نیرنگ به خورد اعضای اسیر دادن و 8 سال کارشکنی های مختلف، بالاخره در اثر فشارهای بین المللی و بی آبرو شدن سران سازمان در اثر افشاگری های اعضا جداشده که صدای بقیه اسیران را به گوش دنیا رساندند، و سرانجام با به اثبات رسیدن غیر قانونی بودن سازمانی با اندیشه فرقه ای و معتقد به مشی مبارزه مسلحانه و تروریستی... بالاخره رجوی قبول کرد که کمپ اشرف را خالی کنند.

ولی به مصداق ضرب المثل از این ستون تا آن ستون یا فرج است... باز هم در این مسیر از هرچه حقه بازی و کلک و گمراه کردن چه افراد درون کمپ و چه تاثیر گذاری روی افکار بیرونی با تیره کردن اوضاع ... کوتاهی نکرده و نمی کنند و الحق که در این راه بسیار پرتلاش و خستگی ناپذیر قسم خورده اند.

ظاهرا کمپ لیبرتی قرار بود ترانزیتی بر سرراه انتقال افراد به خارج کشور و ترک عراق باشد و نه محل استقرار دائمی و آسایش و مبارزه و جنگی دیگر علیه دولت عراق و...

ولی ببینید چگونه سران بیچاره فرقه به هرخس و خاشاکی دست می زنند تا شاید کمی بیشتر درعراق مانده و قدرت و سلطه خود را بر کمپ اشرف و افراد آنجا از دست نداده و همچنان از مرگ ایدئولوژی پوسیده ی فرقه کمی بیشتر جلوگیری کنند. نمایشنامه هایی که برای این رسیدن به این هدف براه انداخته اند: از داد فغان و بلوا در کمپ جدید که اینجا مار وعقرب دارد... امکانات زندگی ندارد... استانداردهای رفتاری ندارد... و زندان است و غیره... گویای همین مطلب است.

آنچه که به روشنی پیداست با خروج سازمان مجاهدین از عراق و رسیدن افراد آن به کشورهای خارجی و امکان دسترسی به دنیای آزاد بسختی می توانند آن سلطه قبل را بر روی اعضا داشته باشند. و همچنین با آشنا شدن این افراد با دنیای بیرون (که برای بیش از 20 سال است از پیشرفت های دنیا در همه زمینه های حقوقی و فلسفی و تکنولوژی سیاسی و اقتصادی دور نگه داشته شده اند)، دیگر آنها نیز مثل سابق به زیر سلطه افکار دیکتاتوری تشکیلات نخواهند رفت. به همین دلیل سران فرقه و آن دسته افراد محدود سرسپرده نیز نمی توانند مثل سابق افراد را فریب داده و به بند بکشند...

با روشن بودن این موضوع، رجوی در این دوران تلاش دارد هر چه می تواند انجام دهد و هر تیری در چنته دارد را رها کند تا شاید چند صباحی بیشتر در عراق باقی بماند و حتی در این بین بلحاظ سیاسی باز هم با تئوری های احمقانه و توخالی نیز قدم برمی دارند... افکاری نظیر اینکه تحولات کشور سوریه منجر به سقوط دولت آن شود و یا آرزوی کشیده شدن نا آرامی های خاورمیانه به عراق و یا حمله اسرائیل به ایران و برهم خوردن تعادل منطقه... همه این آرزوها برای این است که شاید دری به تخته بخورد و مجددا فرقه رجوی امکان ماندن در عراق را پیدا کند. و به همین خاطر سعی می کنند پروسه انتقال هر چه بیشتر طول بکشد تا باز هم بتوانند اعضا را در بی خبری مطلق از دنیا و البته ایدئولوژی فرقه نگه دارند، و چند صباحی دیگر تشکیلات و ایدئولوژی عقب مانده خود را حفظ کنند و از مرگ فیزیکی سازمانی که مدت هاست روح آن مرده و دیگر حیاتی ندارد جلوگیری کنند.

و رجوی غافل از این حقیقت که: روزی که حکم به جنگ و برادرکشی داد، روزی که حکم به اعمال تروریستی داد، روزی که حکم به جاسوسی علیه خاک کشورش داد، روزی که به انسان های بیگناهی که مظلومانه و صادقانه به خدمتش درآمده بودند خیانت کرد و به آنها اعلام کرد که دیگرشما جسم و جان تان متعلق به خودتان نیست و همه دارایی شما مال من است، و روزی که مادران را از فرزندانشان جدا کرد، و آن روزی که زنان و مردان را از هم جدا کرد و حکم طلاق داد و همه را بسان پادشاهان دیکتاتور مایملک خود اعلام نمود... روزی که بیش از500 تن از اعضای وفادارش را به زندان انداخت و شکنجه کرد، روی که حکم مرگ مهری موسوی و مینو فتحعلی بیگناه و یکسری افراد دیگر را صادرکرد، روزی که قوانین زندان بر کمپ جاری کرد و سرانجام روزی که خودشیفته و مغرور و بی ظرفیت از آن همه صداقت اعضای بیگناهش شد و جاه و مقام و قدرت طلبی چیره برعقلش شد... این ایدئولوژی مرده بود و دیگر حیاتی نداشت.

و از آن روز «رجوی» دیگر... «رجوی» نبود...

مریم سنجابی
20 اسفند 1390

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تعبیر خواب مریم رجوی از لیبرتی

 

 

خدابخش میریان، بنیاد خانواده سحر، بغداد، دهم مارس 2012
http://www.saharngo.com/fa/story/1707

 

مطلب زیر را آقای خدابخش میریان که اخیرا توانسته است خود را از اسارت فرقه رجوی رها سازد نوشته است که عینا در زیر از نظرتان میگذرد:

تعبیر خواب مریم رجوی از لیبرتی

ترس مریم رجوی از انتقال به لیبرتی و بهانه های بی پایان وی را که این روزها میشنوم خیلی برایم بیشتر این واقعیت روشن میشود که بالاخره همه آن دروغهائی که در این مدت به گوش ما فرو کرده اند دارد با مواجه شدن با واقعیتهای بیرون ذوب میشوند.

البته همانطور که همه میدانیم ترس مریم رجوی از لیبرتی نه وجود چند مار یا مشکل فاضلاب آنجا بلکه از این است که ساکنان اشرف و همه آن کسانی که در این مدت با دروغهای رهبری فرقه و تحت تبلیغات یکطرفه همراه با ترساندن افراد از وضعیت بیرون از فرقه، مجبور به ماندن در اشرف بوده اند با دیدن واقعیت های بیرون دیگر بگویند کافی است و ما دیگر سرنوشتمان را به دست فرقه رجوی نمیدهیم.

این همان تعبیر خوابی است که مریم رجوی از رفتن به لیبرتی میکند چرا که حساب میکند اگر سری های بعد ساکنان اشرف به لیبرتی بروند دیگر امکان اینکه بتوان نفرات توجیه شده و تحت فرمان کامل خودش را بفرستد نیست و اینکه در گروههای بعدی خیلی ها دنبال یک فرصت هستند که از این وضعیت خلاصی پیدا بکنند که البته اینطور خواهد شد و دیگر نشستهای طولانی مسعود رجوی و نشستهای تحقیر کننده مسولین در اشرف نمیتواند جلوی این واقعیت را بگیرد.

واقعیت اینست که ساکنان اشرف دیگر از دست دروغهای سران فرقه خسته شده اند و دیگر دروغهایشان را نمپذیرند. البته همینکه الان در اشرف مانده اند هم خود نتیجه تباه کردن زندگی آنها توسط رهبری فرقه است که واقعا برای هیچ کس هویتی باقی نگذاشته اند و اینکه اجازه فکر کردن هم در اشرف نمیدهند و امکان آن وجود ندارد. ولی با رفتن به لیبرتی این امکان بوجود میآید که حداقل ساکنان به خودشان، به آینده شان، و به دروغهائی که مستمر میشنیدند فکر کنند. این همان ترس رجوی ها از لیبرتی، و نه مار و افعی و حفظ جان اشرفی ها، است. اگر واقعا حفظ جان اشرفی ها را میخواست در 19 فروردین 90 افراد را بخاطر یک زمین خالی و بیابانی که حتی سالیان که در اشرف بودیم آنجا متروکه بود را با دروغ که عراقی ها گفته اند شلیک نمیکنند و شما میتوانید به آنها سنگ بزنید و عقب نشینی میکنند جان اشرفیان را به دم تیغ نمیداد.

خدابخش میریان
بغداد، 2012/3/4

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حداقل اطمینان‌های درخواست شده ساکنان اشرف کدامند؟

 

 

عباس صادقی، ایران سبز، آلمان، هشتم مارس 2012
http://www.iran-sabz.de/

 

بعد از اینکه هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، روز چهارشنبه گفت که همکاری مجاهدین خلق در بستن اردوگاه اشرف تاثیر مهمی در تصمیم‌گیری ایالات متحده در خصوص وضعیت این گروه در فهرست «گروه‌های تروریستی خارجی» دارد مریم رجوی در غیاب همسر مفقود الاثر شده اش ابتدا سراسیمه از آن استقبال کرد و خواستار همزمانی خروخ نام این سازمان از لیست گروه های تروریستی وزارت خارجه آمریکا گردید ومدعی شد که این لیست از ابتدا فقط برای استمالت از رژیم ايران ابداع شده است.

تا اینجای کارمعنی ومفهوم بیانیه فرقه تروریستی رجوی این است که که همه جیغ وفریادهای قبلی این فرقه ومواجب بگیران شورایی آن وادعای غیر استاندارد بودن کمپ لیبرتی برای نفرات اعزام شده کشک بوده وبهانه ای جهت دریافت امتیاز مصونیت رهبر ومابقی نفرات تحت پیگرد قضایی بوده است وچنانچه رجوی از این امتیاز برخوردار شود نه فقط کمک لیبرتی از استانداردهای لازم برخوردار است بلکه رجوی حاضر است همه نفرات باقیمانده در پادگان اشرف را هم یک شبه مورد معامله قرار دهد وهیچ اعتراضی هم به لوله شکسته وافعی های آدمخوار و نامناسب برای هزار زن مسلمان ودیوار های بلند؛ دوربین های مدار بسته؛ اطاقهای دونفره ؛نگهبانان مسلح و.......نخواهد داشت.

گویا فقدان حضور شخص رجوی در تزلزل وگیجی و تصمیم گیری بقایای این فرقه تاثیر بسزایی داشته است که مریم رجوی را وادار به تصمیم گیری های نسنجیده لحظه ای کرده است ,زیرا اگر شخص رجوی حضور داشت "روی مرغ یک پا دارد" میایستاد و برای چانه زنی واخذ امتیاز سر سوزنی از انتقال دستجمعی به کشور ثالث کوتاه نمیآمد واجازه نمیداد که کوچکترین شکافی در ظرف ایدئولوژیکی پادگان اشرف بوجود بیاید وتن به جابجایی هیچیک از نفرات را به کمپ لیبرتی نمیداد.

پذیرش خروج اولین سری از نفرات به کمپ لیبرتی ولو اینکه از تشکیلاتی ترین ها و ایدئولوژیک ترینها دستچین شده باشد ؛ تاثیر پذیری از محیط عاری از کنترل تشکیلاتی فرقه ای راه را برای خروج از سیطره ایدئولوژیکی آنان باز میکند ولو اینکه مدتها خود را در اتاق های در بسته محصور کنند؛ مانند بیماری معتاد که تحت درمان قرار میگیرد کافی است که سم اعتیاد ی که روزانه مصرف میکرده قطع شود ؛روند احیاء بیمار با خروج از محیط آلوده (پادگان اشرف)شروع میشود ودر قدم بعد سموم فرقه ای وایدئولوژیکی از ضمیر وذهن این بیماران خارج میشود ومیتوانند خود را پیدا کنند وبرای خود تصمیم بگیرند.

این همان پادزهری بود که رجوی سالیان سال اجازه نمیداد که در دسترس نفرات قرار بگیرد اما امروز نفرات اسیر فرقه رجوی از این نوش دارو برخوردارند و راه برگشت به نقطه قبلی وجود ندارد.

به همین دلیل مریم رجوی در ابتدا ضمن استقبال ازسخنان خانم هیلاری کلینتون ؛ تنها شرط پذیرش خروج همه نفران از پادگان اشرف به کمپ لیبرتی را خارج کردن همزمان نام سازمان از لیست گروه های تروریستی وزارت خارجه آمریکا توسط آمریکا اعلام میکند(معامله آبرومندانه یعنی همه را میدهم برای تضمین سلامت رهبری) زیرا ایشان بوی کباب به مشامشان رسیده بود اما نمیدانست که "خر داغ میکنند"بیچاره فکر کرده بود خروج همه نیرو بصورت یکپارچکه وتحت سیطره تشکیلاتی فرقه انجام میشود و هم از امتیاز خروج از لیست برخوردار میشود هم ظرف ایدئولوژیکی سازمان را حفظ کرده ؛فقط مکان را جابجا کرده اند که این جابجایی تلفات ریزشی زیادی روی دست سازمان نمیگذارد.

اما وقتی متوجه شد یا بهتر بگویم متوجه اش کردند که خبری از کنترل تشکیلاتی در کمپ لیبرتی نیست و وعده احتمالی خانم کلینتون هم فعلا ماده نمیشود ودر صورت تن دادن به این درخواست ؛ کارت نیرویی را از دست میدهد وبا ریزش جدی نیروها مواجهه میشود یعنی بزرگترین کارت برنده سازمان برای معامله و تضمین کننده مصونیت قضایی رهبری فرقه را از دست میدهد ؛ در روز شنبه با تصحیح اشتباه محاسبه قبلی تصمیم میگیرد آب رفته را دوباره به جوی تشکیلات پادگانی فرقه برگرداند.

اطلاعیه های بعدی مریم رجوی گویای فهم جدید ایشان از شرایط جدید است که با آسمان ریسمان کردن فقط یک جمله را میخواهد بیان کند ؛" سلامتی ومصونیت قضایی رجوی در گرو حفظ وکنترل نیرودر پادگان اشرف یا در بیابانهای همه دنیا"است

به بیانیه جدید فرقه توجه کنید:

مریم رجوی در بیانیه‌ای که در وب‌سایت این سازمان انتشار یافت به هیلاری کلینتون اطلاع داد «در صورتی که اطمینان‌های حداقل در کمپ لیبرتی تأمین نشود، اگر دولت عراق جلوگیری نکند همه ساکنان اشرف و لیبرتی آماده‌اند در ماه مارس، عراق را با اموال منقول شان ترک کنند و با نظارت صلیب سرخ و کمیساریا، با هزینه خودشان، به طور موقت در منطقه مرزی اردن مستقر شوند؛

سوال من از خانم رجوی اینجاست که چی شد تا روز جمعه عصر پذیرفته بودی در صورت همزمانی خروج از لیست تروریستی وزارت خارجه آمریکا جابجایی صورت بگیرد ؛ چه اتفاقی از جمعه عصر تا صبح شنبه افتاد که دوباره کمپ لیبرتی «یک زندان یا اردوگاه کار اجباری»شد و «هیچ یک از اطمینان‌های حداقل که ساکنان اشرف درخواست کرده بودند، فراهم نشده‌ بود؟

خانم رجوی شما یا بیمار هستید یا نادان شاید هم هردوی اینها باشید؛قصد توهین ندارم اما لازم است شما به یک روانپزشک مراجعه کنید وتحت درمان قرار بگیرید؛ من همواره گفته ام وباز هم تکرار میکنم که اولین قربانی فرقه رجوی شما هستید زیرا شما اولین کسی هستید که بطور رسمی قربانی و تسلیم خواسته رجوی شدید ومجبور شدید کانون خانوادگی خود را فدای امیال رجوی کنید؛اما هنوز فرصت باقی است ومیتوانید برگردیدالبته اگر هنوز ذره ای از عنصر اختیار در وجود شما زندگی میکند.......

برای آگاهی مختصر شما باید عرض کنم که در حال حاضر در هیچ کجای دنیا به غیر از پادگان اشرف اردوگاه کار اجباری یافت نمیشود وبرای فهم شما بایدبگویم تعریف قرن نوزدهمی اردوگاه کار اجباری عبارت است از :

"قرار دادن عده ای از افراد در یک محیط بسته که امکان هیچگونه ارتباطی با دنیای خارج نداشته باشند واین افراد محکومنداز صبح تا شام مشغول کار سخت جسمانی باشند تا ما به ازاء این کار جسمانی غذای روزانه دریافت کنند"

آیا نفرات گرفتار در پادگان اشرف وتحت کنترل شما غیر از این هستند ؛افرادی که مشخص نیست به چه جرمی در درون پادگان شما سالیان محکوم به قطع ارتباط با دنیا ومجبور به کار مستمر جسمی شده اند وعلاوه بر این در پایان کار جسمانی باید مورد تهاجم روحی وذهنی هم قرار بگیرند؛ شما به غیر از غذای روزانه چه امکان دیگری را در اختیار این افراد قرار داده اید؟

آیا این افراد امکان ارتباط حضوری با اقوام دور یا نزدیک خود را دارند؟

آیا این افراد از مینیمم امکان ارتباط تلفنی در طول سالیان با هیچ بنی بشری برخوردار بوده اند؟

اساسا طرز استفاده از تلفن را میدانند؟

در دنیای امروز که حتی در زندانها امکان تلفن ؛اینترنت وجود دارد در دنیایی که هر بچه مدرسه ای با موبایل خود میتواند ایمایل خود را در سر کلاس درس چک کند ؛نفرات پادگان اشرف میدانند ایمایل آدرس چیست؟فیس بوک یعنی چه ؟ چت روم. تویترو..........چیست؟

آیا نفرات محصور در پادگان اشرف از اخبار دنیا با خبر میشوند؟

طرز استفاده از رادیو و تلویزیون را آموزش دیده اند ؟ریموت کنترل تلویزیون را میشناسند؟

آیا نفرات پادگان میتوانند دو نفره بدور از پیامدهای امنیتی وتشکیلاتی شما فقط ده دقیقه با هم گپ و صحبت داشته باشند؟

شما که بهتر از هرکسی میدانید جواب همه این سوالات بالا منفی است.

بنظر شما اگر این بخت برگشته ها حتی در شرایط زندان ابوغریب زمان صدام میبودند خوشبخت تر از امروز نبودند؟

به شهادت همه اعضاء ناراضی شما که به فرمان شما به زندان ابوغریب فرستاده شدند شرایط غیر قابل تحمل زندان ابو غریب از مناسبات فرقه ای شما صد بار بهتر بوده است.

حالا با همه این تفاصیل آیا کمپ لیبرتی که سابقا محل استقرار نیروهای آمریکایی بوده است و دفتر سازمان ملل در بغداد هم طی بیانیه ای اعلام کرده که امکانات کمپ لیبرتی با استانداردهای بین المللی همخوانی دارد میتواند اردوگاه کار اجباری باشد؟

آیا گزارش فنی که توسط متخصصین مسکن در سی ام ژانویه 2012 که تایید کننده نظر سازمان ملل در مورد کمپی که تا همین اواخر بیش از پنج هزار و پانصد نفر از نظامیان آمریکایی را در خود جای داده بود دروغ است یا مشکل شما با این کمپ چیز دیگری است و شما دیگر نمیتوانید در این کمپ کنترل تشکیلاتی مورد نظر خود را اعمال کنید؟

شرایط کمپ لیبرتی بدتر است یا بیابان‌های مرزی دیگر کشورهای همجوار عراق مانند ترکیه، عربستان سعودی و کویت؟

خانم رجوی این بیابانها از چه امتیازی برخوردارند که کمپ آماده لیبرتی از آن برخوردار نیست؟

حداقل اطمینان‌های درخواست شده ساکنان اشرف کدامند که همه ساکنان "اشرف ولیبرتی" آنها را در بیابانهای مرز اردن یا بیابانهای کشور های همجوار عراق نظیر ترکیه وعربستان وکویت یکجا کشف کرده اند اما در کمپ لیبرتی اثری از آنها وجود ندارد؟

خانم رجوی اینکه میگویم به روانپزشک مراجعه کنید بی دلیل نیست ؛به همین بیانیه خودتان دوباره نگاه کنید متوجه میشوید من راست میگویم :

"«خروج مأموران عراقی مسلح به تیربار از هفت نقطه در داخل محوطه تنگ و کوچک کمپ، که حدود ۱۰۰۰ زن مسلمان در آن سکونت خواهند کرد؛دسترسی آزادانه و مستقیم به خدمات پزشکی و وکلا و خانواده‌هایشان، آزادی رفت و آمد، انتقال خودروها و اموال منقول از اشرف به لیبرتی یا انتقال آنها به خارج از عراق و فروش مالکیت‌های غیرمنقول در اشرف تحت نظارت ملل متحد و بازپرداخت آن برای هزینه‌های انتقال و باز اسکان در کشورهای ثالث» را در بر می‌گیرد"

نگفتم شما بیمار هستید؟

1-حضور مأموران عراقی مسلح به تیربار از هفت نقطه در داخل محوطه تنگ و کوچک کمپ، که حدود ۱۰۰۰ زن مسلمان در آن سکونت خواهند کرد چه منافاتی با منافع پناهندگان دارد؟ مگر قصد عملیات نظامی دارید که این ماموران مسلح مانع شما بشوند؟

ربط این لاطائلات به حضور 1000زن مسلمان در کمپ لیبرتی چیست؟

در تمام کمپ های پناهندگی دنیا حفاظت کمپ با نیروهای نظامی است و در عموم کمپهای پناهندگی اروپا زنان مسلمان تا به امروز با هیچ مشکلی از این ناحیه مواجهه نشدند؛ کما اینکه در کمپ رمادی در زمان ولینعمت شما صدام حسین تا سال 1990 خیلی از زنان مسلمانی که ازسازمان شما جدا شده بودند در کمپ تحت حفاظت نظامی زندگی میکردند وما هرگز بیاد نداریم که شما یکبار از این بابت اظهار نگرانی کرده باشید.

2- دسترسی آزادانه و مستقیم به خدمات پزشکی و وکلا و خانواده‌هایشان.

اتفاقا این یکی از نگرانی های شماست که افراد این کمپ بر عکس پادگان اشرف هم از امکان دسترسی آزادانه ومستقیم به خدمات پزشکی برخوردارند وهم میتوانند وکیل بگیرند وعلیه شما اقامه دعوی کنند وهم اینکه خانواده هایشان برای دیدن آنها وهم آنها برای دیدن خانواده هایشان لحظه شماری میکنند.

اتفاقا هر چه در اشرف محدودیت مراجعه مستقیم به خدمات پزشکی وجود داشت وبرای رفتن به درمانگاه باید ریل هفت خان تشکیلاتی را طی میکردی تا موفق به دیدن پزشک میشدی ؛اینجا درمانگاه داخل کمپ است ودسترسی به آن به اندازه رفتن تا سالن غذا خوری بدون دغدغه ومسئول تشکیلاتی است.

3-در رابطه با اموال منقول هم شوخی میکنید چون تعریف شما از مجاهد خلق یعنی بری بودن از اموال وامیال شخصی است وهمه چیزشان متعلق به رهبری است وآنکه حق اموال وامیال دارد رهبری است ولا غیر .

حالا چی شده که شما درد اموال منقول ساکنان اشرف گرفته اید؟

حداقل اطمینان‌های واقعی در خواست شده ساکنان اشرف هم این است که شما آنها را برای باقیمانده عمرشان آزاد کنید؛ اگر بیابانهای مرز اردن وسایر بیابانهای دنیا خوب است ارزانی خودتان ؛پس چرا خودت در پاریس با خدم وحشم زندگی میکنی وچادر نشینی در بیابانها را به این بندگان خدا حواله میکنی.

اسرای پادگان اشرف اگر هم اموالی دارند در بیرون از پادگان اشرف و در نزد خانواده هایشان است ودر این رابطه چیزی برای از دست دادن ندارند؛پیشاپیش همه را به شما میبخشند اگر مردم عراق گذاشتند آنها را با خودتان به اور ببرید.

واقیعیت اما این است که شما برای این اسرای گرفتار در پادگان اشرف نه داعیه امنیتی دارید نه دغدغه زنان مسلمان ونه نگرانی پزشکی؛ یک مشکل شما دارید که دیگر نمیتوانید روی نفرات خارج شده از پادگان اشرف سیطره تشکیلاتی وایدئولوژیکی داشته باشید و بازگشت به نقطه قبلی هم برایتان امکان پذیر نیست والتماس ودرخواست مصرانه از خانم کلینتون، دبیرکل بان کی مون، خانم اشتون، آنتونیو گوترز، خانم پیلای و رییس صلیب سرخ برای جابجایی به بیابانها ونهایتا تهدید به ایجاد بحران و کشتار دستجمعی ساکنان اشرف هم کارساز نیست چون دیگردر چنین نقطه وشرایطی نیستید.

قافیه را باخته اید وتن به جابجایی داده اید بنظر من این نقد را بگیرید ودست از آن نسیه بدارید که فردا شاید همین وعده را نیز خانم کلینتون به شما ندهد ومجددا شما مجبور شوید هم چوب وهم پیاز را بخورید وهم صد تومان را بدهید.
اما بهترین کار ابتدای به ساکن مراجعه به روانپزشک است شاید هنوز فرصت داشته باشید ؛شاید هم خیلی دیر شده باشد اما شما مراجعه کنید شاید امیدی باشد ودرمان شوید.

 

عباس صادقی08.03.2012

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دستگاه مردار سازی رجوی

 

 

کریم حقی، انجمن پیوند، ششم مارس 2012
http://www.cibloggers.com/?p=10108

 

اگر مسعود رجوی را فاقد تمامی مختصات لازم و ضروری برای یک رهبر سیاسی بدانیم؛ رهبری با اشتباهات کشنده؛ و اشتباه محاسبات سیاسی مهلک. اما تخصصی که رجوی دارد در هیچکدام از رهبران و مسولان سازمانها و گروههای سیاسی ایرانی یافت نمی شود.

تخصص در مردار سازی.

نگاهی بیندازید به آخر و عاقبت سازمان مجاهدین.

بنیانگذاران مجاهدین؛ شاید از تجربه سیاسی کافی بهره مند نبودند.

برداشت شان از اسلام؛ ملغمه ای بود از اسلام و مارکسیسم؛ شاید بخاطر اینکه بتوانند با مارکسیسم که گفتمان رایج و غالب دوران شاه بود بتوانند مقابله نمایند.

فرصت طلبانی؛ دوست داشتنی.

پایه های سازمانی چریکی را بنیان گذاشتند که دمکراتیک نبود و نمی توانست باشد.

به تبع ضدیت مرسوم با غرب که مشخصه تمامی تشکیلات سیاسی ایرانی در آن دوران بود؛ مفاهیم حقوق بشر؛ آزادیهای فردی؛ و دمکراسی؛ در ساختار تشکیلاتی که بوجود آوردند جایی نداشت.

اما انسانهای با ایمان و صادقی بودند. هر چند راهشان نمی توانست به تغییراتی دمکراتیک منجر شود؛ اما با تمامی جان و هستی شان به راهی که به آن ایمان داشتند وفادار ماندند.

زمانیکه این میراث به رجوی رسید؛ بویژه بعد از سال ۱۳۶۴ که سازمان در کلیت خود به عراق تحت حاکمیت صدام حسین کوچید؛ طی یک فرایند تدریجی؛ رجوی هیچ چیزی از آن میراث باقی نگذاشت.

تبدیل شد به مهره ای در دستان جلاد عراق.

تمامی مهره های قدیمی و زندان رفته های زمان شاه را به تدریج کنار گذاشت و شاخشان را شکست.

کسب قدرت به هر قیمت را جایگزین ایدئولوژی جهاد و ایثار بنیانگذاران نمود.

رهبری دستجمعی را به رهبری خداگونه تک نفره مبدل کرد.

اگر محمد آقای حنیف نژاد مجرد بود؛ رجوی در هر فرصتی زنی دیگر اختیار نمود و حتی از زن نزدیکترین یارش و رفیق اش هم نگذشت.

از اسلام مورد اعتقاد مجاهدین پوسته ای بیش باقی نگذاشت.

می گفتند بر سر در سازمان نوشته شده که دربهای ورودی سازمان به زحمت باز می شود اما دربهای خروجی اش همیشه باز است. اما رجوی با هر نیرنگ و فریبی اعضاء و هواداران نگونبخت را به عراق کشاند؛ و برای جلوگیری از خروجشان بساط زندان و شکنجه راه انداخت.

کل سازمان مجاهدین با آنهمه سابقه و مبارزه تبدیل شد به دستگاه مردار سازی رجوی.

صدها انسان آزاده؛ صادق و مبارز و آرمانخواه که با کوله باری از سابقه و جانبازی وارد مجاهدین شدند؛ بعد از چند سالی که از اقامتشان در مناسبات فرقه ای مجاهدین گذشت؛ آن زنان و مردان آرمانخواه و شورشی مبدل به کارمندانی بله قربان گو شدند. رجوی رده تشکیلاتی را همطراز قبه های ارتش شاهنشاهی نمود که افراد برای حفظ و بدست آوردنش به هر ذلت و خواری تن دادند و چشم و زبانشان را بر انحرافات روزافزون رجوی بستند و در انتها خوب خوب هاشان مبدل به انسانهایی متوهم؛ تحقیر شده؛ ضعیف؛ بی اراده؛ متزلرل؛ غیر سیاسی شدند.

از شور و شوق اولیه شان جز حرمان و حزن بر جای نماند.

از غافله تمدن و پیشرفت عقب ماندند.

و آنهایی که ژن های همگن بیشتری با رجوی داشتند؛ مبدل به مشتی شکنجه گر و جلاد شدند. دوستان سابق شان را به بند کشانده و دمار از روزگارشان درآوردند.

انسانهایی مالیخولیایی و سرخورده. ماشین هایی کوکی بی اراده؛ که کلید کوکشان دست رجوی بوده و هست.

سرنوشت شورای دست ساز رجوی با چهار و نصفی عضو باقیمانده آن بهتر از سازمان مجاهدین و اعضایش نیست.

رجوی در سودا و رویای سرنگونی قریب الوقوع حکومت ایران؛ شورایی تشکیل داد که می بایستی بیشترین گروههای سیاسی را نمایندگی می کرد. تعدادی از احزاب و سازمانها و تشکل های سیاسی آن دوران تحت تاثیر موج ترورها و بمب گذاریهای مجاهدین با تصور اشتباه پیروزی سهل و قریب الوقوع به این شورا پیوستند.

آنهایی که سالم تر بودند؛ در دو سال اولیه حیات شورا راهشان را جدا کردند. آنهایی که ماندند؛ انگیزه ماندنشان نان بود نه سیاست.

بعضی ها حتی زنانشان را هم ثبت نام کردند تا کوپن حقوقشان دوبل شود.

اما رجوی نان مفت به کسی نمی داد.

به شورائیان نان داد اما نامشان را ستاند.

یکی آرم سازمانشان را به رجوی فروخت.

دیگری بازوبند پهلوانی اش را.

آن یکی باقی مانده نام و آبرویی را که از مبارزات دوران شاه اندوخته بود.

دست و دلبازی رجوی عقل و هوش را از سر همه آنهایی که به بوی کباب آمده بودند پرانده بود.

اما اگر به حال و روز کنونی این جماعت نظری بیفکنیم؛ مثال واضح و روشن خسر الدنیا والاخره هستند.

مطلب کوتاه ” فاضلاب های لیبرتی” را که منوچهر هزار خانی قلمی کرده است را بخوانید. پیرمرد چی داد و چی پس گرفت.

روزگاری گل سرسبد روشنفکری ایران بود. اما به یمن فروش وجدان خود به رجوی؛ مبدل به پیر هذیان گویی شده که قاطی بودن از سرتاسر نوشته اش می بارد.

کریم قصیم؛ با آن همه پز روشنفکری و آزادیخواهی؛ نقشی بیشتر از یک شستن دست جلاد بهش نمی دهند. رجوی در عراق جنایت می کند و کریم قصیم در تلویزیون بی بی سی رگ گردن کلفت می کند که اردوگاه اشرف بالاترین تکنولوژی اینترنتی را دارد و تمامی اخبار مربوط به زندان و شکنجه در مناسبات مجاهدین ساخته وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است.

مهدی سامع آرم فروش؛ که خود را وارث حمید اشرف و بهروز دهقانی و مسعود احمد زاده می داند؛ برای اینکه جیره ماهانه اش قطع نشود؛ رقص لزگی هم می کند.

از این جماعت چی مانده است؟

هر چند رجوی جیب هایشان را از دلارهای حرام پر کرده است. اما وجدان؛ روح و آرمانهایشان را ستانده است.

جماعتی مفلوک و رانده شده. سرخورده و بیمار.

رجوی هر کسی؛ مجاهد و شورایی؛ ایرانی و غیر ایرانی؛ خواسته و ناخواسته با وی همراه شد؛ به مردار تبدیل نمود.

مگر آنانی که بر این دستگاه جهنمی شوریدند.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

می خواهیم برویم مرز اردن!

 

 

کریم حقی، انجمن پیوند، چهارم مارس 2012

 

بازی موش و گربه و بحران سازیهای مصنوعی رهبران مجرم فرقه رجوی همچنان و با تمام قوا ادامه دارد.

رهبران فرقه منظور مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو میباشند. گزارش تناقضات منصوب به مهدی ابریشمچی اگر واقعی باشد نشانگر عمق بحران در تاروپود تشکیلات فرقه رجوی از یک سو و اوج بی هویتی؛ سردرگمی، بی شخصیتی؛ تنزل و ابتدال افرادی نظیر مهدی ابریشمچی از سوی دیگر می باشد.

کسانی نظیر مهدی ابریشمچی که بیش از 40 سال از عمر؛ زندگی؛ توانمندی و حتی زن و ناموس خود را در اختیار تفکر و سازمانی گذاشتند؛ که بعد از گذشت اینهمه سال؛ ثمره و محصول آن به جز شکست های ممتدد و دست به دامن شدن راست ترین و ارتجاعی ترین و جنایتکارترین سیاست بازان آمریکایی و اسرائیلی نمیباشد.

بعد از شامورتی بازیهایی که رهبران فرقه رجوی به بهانه استاندارد نبودن کمپ ترانزیت لیبرتی براه انداختنه و ترکیدن لوله فاضلاب؛ گشت پلیس عراق در داخل کمپ و وجود مار افعی و اژدهای چند سر؛ را دلیل آوردند.

این سنگ اندازیها تا جایی ادامه یافت تا بان کی مون دبیر کل سازمان ملل مجددا به استمرار روند مسالمت آمیز تخلیه اشرف تاکید کردند.

هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا هم در یک بازی هویچ و چماق تذکر داد که همکاری مجاهدین در خروج از اشرف در تعیین وضعیت آنان؛ مبنی بر ابقا و یا خروج از لیست گروههای تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا تاثیر خواهد داشت.

مریم رجوی که آشکارا از سخنان خانم کلینتون به وجد آمده بود با انتشار بیانیه ای ضمن اعلام قبولی خروج از کمپ اشرف خواهان آن شد که خروج از اشرف با خروج نام مجاهدبن از لیست گروههای تروریستی وزارت امور خارجه همزمان باشد.

کسی از خانم رجوی سوال نکرد که خروج از لیست گروههای تروریستی اینقدر ارزش دارد که تمامی نفرات خودتان را به اردوگاهی همطراز اردوگاه نازیان منتقل نمائید؟

و حالا مرکب بیانیه قبلی خشک نشده؛ مریم خانم بیانیه دیگری صادر کرده اند. این بار می گوید اگر حداقل ها را برای ما نمی توانید تضمین کنید؛ پس ما را به مرز اردن منتقل کنید.

مریم خانم و شوهرشان بر این تصورند که با این جر زدن های لحظه ای زمان می خرند. می گویند از این ستون به آن ستون فرج است. اینقدر خسته و گیجشان می کنیم تا به خواست هایمان برسیم.

اما شاید نمی دانند که روی دیگر این رفتار؛ رو شدن مناسبات فرقه ای مجاهدین است نزد مقامات سازمان ملل متحد؛ و نزد مقامات آمریکایی که از نزدیک تمامی رفتارهایشان را تحت نظر دارند. و اجماع تمامی دست اندرکاران پرونده فرقه بر این نکته که نمی توان به رهبران آن اعتماد کرد.

جر زنی های بی پایان؛ آخرین شانس های خروج نسبتا آبرومندانه از اشرف را بر باد می دهد و راهی جز این باقی نمی گذارد که بقجه هایتان را بدهند زیر بغل تان و با پس گردنی بیندازنتان بیرون و درب را هم محکم پشت سرتان ببندند.

هیج آدم عاقلی نمی گذارد کار به این جاها برسد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی خود را به خواب زده

بهانه گیری ها و جر زدن های بی پایان رجوی همچنان ادامه دارد

 

 

کریم حقی، انجمن پیوند، بیست و نهم فوریه 2012

 

بعد از ورود اولین دسته از اعضای فرقه رجوی به کمپ لیبرتی؛ این ادا و اطوار درآوردن سبک و روش دیگری به خود گرفته است.

خط کلی این است تا کمپ لیبرتی فاقد استاندارهای لازم معرفی بشود.

کمپ لیبرتی؛ فاضلاب ندارد؛ توالت به اندازه کافی ندارد؛ مار و افعی دارد؛ پلیس عراق داخل کمپ گشت می زند؛ ئوربین مدار بسته داخل محوطه کمپ کار گذاشته اند و دهها بهانه جویی دیگر..

راه حل از نظر رجوی؛ ماندن در اشرف است. و برگشت دادن 400 نفری که به لیبرتی منتقل شده اند.

قراردادها و کنوانسیون های بین المللی مفهوم و کارکرد خود را دارند.

کمپ لیبرتی؛ کمپ موقت است جهت تعیین تکلیف پناهندگی ساکنان آن.

هزاران کمپ از این قبیل در گوشه و کنار دنیا وجود دارد. از لبنان و سوریه که هزاران پناهنده فلسطینی قریب به شش دهه است در آن روزگار می گذرانند تا افغانستان و ترکیه و کشورهای پناهنده پذیر اروپایی.

خانم و آقای رجوی در کمپ های پناهندگی نبوده اند تا درد و سختی پناهندگان را درک و لمس کنند.

در کمپ های پناهندگی هلند در بعضی مواقع خانواده های پناهنده مجبور بودند یک اتاق را به طور مشترک استفاده کنند. در صف غذا بایستند با افرادی از ملیت ها و فرهنگ های گوناگون. جهت رفتن به دکتر و مداوا یک الی دو هفته منتظر بمانند. قوانین کمپ را راعایت کنند هر چند در مواردی قوانین مربوطه را قبول نداشتند. در هلند چندین پناهنده به دلیل درگیری با پلیس با شلیک گلوله از پای درآمدند. و همین چندی پیش بود که در آتش سوزی محل نگهداری پناهندگان دیپورتی در فرودگاه آمستردام تعدادی متقاضی پناهندگی زنده زنده در آتش سوختند.

رجوی کمپ لیبرتی را با اردوگاه نازیان در جنگ دوم جهانی مقایسه می کند. این توهینی بیشرمانه به قربانیان بیگناه نازیسم است. هزاران انسان بیگناه در بازداشتگاههای نازیها از سرما و گرسنگی و بیماری جان دادند.

کدامیک از بازداشتگاههای نازیان کولر گازی داشت؟

رجوی بهتر است عوض اینهمه خباثت و رذالت؛ بپذیرد دیگر جایی در عراق ندارد. سه دهه سرمایه گذاری در عراق و استراتژی ارتش آزادیبخش! بیهوده و بی ثمر بوده است.

ممکن است سیاستمداران کرایه ای در قبل جیره و مواجبی که از رجوی و شرکاء دریافت می کنند هر ربط و یابسی را به هم ببافند؛ مطالباتی از دولت عراق داشته باشند که دولتهای مطبوعشان همان مطالبات را در مورد افراد پناهنده به کشور خودشان رعایت نمی کنند.

قرار نبوده و نیست تا کمپ لیبرتی به اردوگاه اشرف دوم مبدل شود.

پرونده خونین و پر از خیانت و ادبار اردوگاه اشرف در حال بسته شدن است.

رجوی و تعداد مشخصی از فرماندهان و کادرهای بالای فرقه رجوی ( قریب به 100 نفر) که دستشان به خون بیگناهان ایرانی و عراقی آلوده است می بایستی که در دادگاه جنایات جنگی به محاکمه کشیده شوند. مابقی بایستی کمک شوند تا با انتخاب خودشان به محلی امن منتقل شوند تا مابقی عمر را بتوانند از حداقل حقوقی که هر انسانی از آن بهره مند است برخوردار شوند.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دوران ما بعد اشرف

 

 

انجمن پیوند، بیست و هفتم فوریه 2012

 

با خروج اولین دسته از نفرات فرقه رجوی از اردوگاه اشرف؛ حضور پر مسئله نیروهای مجاهدین در عراق وارد فاز جدیدی می شود.

هر چند باید همچنان نسبت به دسیسه ها و انگیزه های رجوی نسبت به راه اندازی حمام خون حساس و مراقب بود؛ اما شرایط کیفا تغییر کرده است.

فاز نهایی و اضمحلال تمامی فرقه ها با خونریزی؛ خودکشی دستجمعی؛ اعضاء به همراه بوده است.

با ورود اولین دسته از اعضای فرقه رجوی به کمپ لییرتی؛ دور تازه ای از بهانه جویی های بی پایان رجوی شروع شده است.

رجوی شرایط کمپ لیبرتی را غیر استاندارد و غیر انسانی می خواند. در حالی که در مقایسه با سایر کمپ های پناهندگی؛ کمپ لیبرتی از استانداردهای بالایی برخوردار است.

رجوی بهتر است شرایط کمپ لیبرتی را با دوران تحول قرارگاه اشرف؛ سعید محسن، و... مقایسه کند.

زمانی که رجوی اردوگاه اشرف را از صدام حسین تحویل گرفت؛ به غیر از چند ساختمان پیش ساخته " فیافی" و چند قلعه تاسیسات دیگری نداشت. مثل سرخ پوستان در چادر زندگی می کردیم و با اولین بارندگی تا خرخره در گل و لای فرو می رفتیم. نه آب به اندازه کافی بود؛ نه توالت و حمام. نه جاده بود و نه تاسیسات زیربنایی دیگر. در تابستان طوفان شن همه را زمین گیر می کرد.

در قرارگاه سعید محسن مور و ملخ؛ هزار هزار از در و دیوار بالا می رفتند و خواب و آرامش را بر ساکنان اردوگاه حرام کرده یودند.

رجوی در دسته بندی های سیاسی به یارگیری های جدید روی آورده و بیشتر از سیاستمداران اروپایی، به سیاست بازان امریکایی و اسرائیلی روی آورده است . رجوی باور دارد؛ کشورهای اروپایی مجبور به تابعیت از جهت گیریهای آمریکا هستند.

به هر حال و با هر کم و کیفی؛ کمپ اشرف بسته خواهد شد. و با تخته شدن درب اشرف؛ رجوی یکی از پایه های استراتژی خود را از دست خواهد داد. کشورهای اروپایی و غربی محل عمده تمرکز فیزیکی مجاهدین خواهد بود.

نیروهای منتقد و جدا شده از رجوی بایستی استراتژی و مسیر حرکت مشخصی برای شرایط جدید داشته باشند.

در راستای تدوین استراتژی و منشور فعالعیت برای دوران مابعد اشرف؛ جلسه ی بحث و گفتگویی در محل دفتر انجمن پیوند برگزار شد.

علاوه بر آقایان حسن عزیری و کریم حقی؛ دوستان و همکاران دیگر پیوند از کشورهای انگلستان؛ سوئد؛ آلمان؛ نروژ و کانادا از طریق پالتاک در مباحث شرکت داشتند.

نهایتا دستور کاری در دو مرحله تنظیم شد.

دستور کار شش ماهه بعنوان مرحله کوتاه مدت.

دستور کار درازمدت و همه جانبه.

انجمن پیوند از تمامی انجمن ها و دوستان جدا شده تقاضا دارد تا با نگرشی دقیق به تبیین و تدوبن شرایط جدید مابعد اشرف بپردازند تا زمینه های همکاری های مشترک جهت مقابله با شرایطی که چندان هم آسان نخواهد بود بوجود بیاید.

انجمن ایران پیوند
26 فوریه 2012

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد