_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

اشکهای خونین مریم قجر!

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، بیست و دوم مارس 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/
Ashk-haye%20Khoonin%20Maryam.HTM

 

روز گذشته مریم رجوی با انتشار پیام تسلیت در مورد یکی از جان باختگان فرقه تلاش نمود «ایست قلبی» این عضو قدیمی خویش را به گردن دولت عراق بیندازد:

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=107363

(((خانم مريم رجوی با درود به روان پاک مجاهد خلق شهيد برديا امير مستوفيان و با تجليل از ارزشهای والای انقلابی، قهرمانی و وفای عهد او، شهادت اين مجاهد پاکباز را به خانواده او، به مردم شهر زادگاهش لاهيجان، به مجاهدين خلق ايران به ويژه مجاهدان انتقال يافته به ليبرتی تسليت گفت و ابراز اطمينان نمود که همرزمانش و نيز اشرف نشانها در ايران و سراسر جهان جای او را پر خواهند کرد.

اين اشرفی پاکباخته که هم چون ديگر يارانش در سومين گروه اعزامی به ليبرتی، پس از دو شبانه روز تلاش مستمر و پس از ۱۶ ساعت بازرسيهای سخت و موهن مأموران عراقی، سحرگاه امروز وارد ليبرتی شده بود، اندکی بعد از ورود و ادای نماز صبح، دچار ايست قلبی شده و به ديار رفيق اعلی پرکشيد.

او که به تشخيص پزشکان عراقی در اثر ايست قلبی ناشی از خستگی و فشار جان به جان آفرين تسليم کرد نخستين شهيد «زندان آزادی» شد. مجاهد خلق برديا امير مستوفيان از فرزندان دلير مردم گيلان بود و از حدود ۲۰ سال پيش به صفوف رزم و نبرد عليه دژخيم ضدبشر پرداخت و تا آخرين لحظه بر سوگند مجاهدت و بر عهد و پيمان خود با خدا و خلق پايدار و استوار ماند.

مريم رجوی افزود: اين بسيار تأسف بار و غيرقابل توجيه است که قولهای داده شده در مورد چگونگی انتقال ساکنان اشرف نقض شده و اين جابه جايی به يک پروسه غيرآزادانه، ناامن و سرکوبگرانه تبديل شده است. به نحوی که در سومين دور اين جابه جايی مأموران عراقی علاوه بر طولانی کردن طاقت فرسا و اهانت بار بازرسيهای چندگانه، و علاوه بر تحميل انواع ممنوعيتها که ناقض استانداردهای حقوق بشری است، اين بار حمله به اعضای مجاهدين توسط نيروهای ويژه با به کارگيری باتون های برقی را نيز افزودند.

مريم رجوی مؤکداً از دبيرکل ملل متحد و وزير خارجه ايالات متحده خواست که به تعهدات خود در مورد تأمين شرايط يک انتقال امن و آزادانه و جلوگيری از زندان سازی کمپ جديد عمل کنند و دولت عراق را وادار سازند که اعمال محدوديتهای سرکوبگرانه عليه مجاهدان آزادی و پيروی از دستورات رژيم ولايت فقيه برای ايجاد يک فاجعه انسانی را متوقف کند.)))

این خانم مکار که در حیله گری کم نظیر و نزد شوهرش فوت و فنّ همۀ دجالگری ها را بخوبی آموخته است، کمپ لیبرتی را «زندان آزادی» توصیف نمود و با فرومایگی خاص خودش، بدون اینکه نیم نگاهی به گذشته پر ننگ و فضاحت مناسبات تشکیلاتی موجود در فرقه اش بیندازد و عامل اینهمه خودکشی و خودزنی و خودسوزی و سکته های قلبی را در آن مناسبات بشدت استثماری و برده وار جستجو کند، ایست قلبی یک فرد مسن را به چندساعت ایستادن در صف بازرسی!!! نسبت داد و با شارلاتان بازی تلاش کرد یکبار دیگر با دستاویز قرار دادن بهانه ای دیگر، در مسیر انتقال مسالمت آمیز نیروهایش به لیبرتی سنگ اندازی نماید!.

این بانوی جنگ و کشتارِ خشونت طلب و تبهکار که بخاطر حفظ شوهر جانی و خائن خویش، هر روز ضحاک گونه عده ای را به کام مرگ می کشاند (و پیش از این نیز طبق شهادت اعضای شورای رهبری فرقه اش که با به خطر انداختن جانشان موفق به فرار شده اند، رهبران سازمان مافیایی خود را موظف کرده بود اعلام کنند بخاطر خودش هزاران شورای رهبری را در صورت نیاز سر خواهند برید و در نشستهای عمومی هم به طور غیرمستقیم گفته بود ارزش مسعود رجوی از تمام مردم ایران برتر است... و با چنین استدلالات ضدبشری صدها زن اسیر فرقه را نیز بخاطر لذت و رفاه مسعود رجوی، با دستان خویش به حجله گاه فرستاده بود)، همچنان نابخردانه تصور می کند با گله های گوسفند و مردمی نادان طرف است (که خود و شوهرش قرار است آنان را شبانی کرده و به چراگاه ببرد)، غافل از این است که دوران ارباب-رعیتی و تکلیف مداری و نادان پروری گذشته است و مردم ایران با اصحاب کهف پادگان اشرف که دهها سال از فناوریهای جهان دور و به هیچ اطلاعاتی دسترسی ندارند، متفاوت هستند و نمی توان تهوع ناشی از شوک و استرس خود را به خورد دیگران داد. به مریم قجر باید گفت روزانه میلیونها نفر در نقاط مختلف اروپا و آمریکا و دیگر کشورها در صفهای طولانی بازرسی قرار می گیرند و اگر قرار بر سکته کردن در این گونه موارد بود، روزانه بایستی صدها پیرمرد و پیرزن در سراسر فرودگاهها و اماکن تحت کنترل پلیس و غیره سکته می کردند!.

مریم قجر به حدی آشفته و سردرگم است که متوجه نیست خودش هر روز در محافل مختلف از مجاهدین به عنوان رزمندگان آزادی و ارتش آزادیبخش نام می برد که آمادۀ سرنگونی رژیم هستند و مقاوم ترین انسانهای روی زمین محسوب می شوند!!! و آنگاه ابلهانه مدعی است یکی از این نیروهای ویژه اش بخاطر چند ساعت توی صف بودن سکته کرده است!.

خطاب به او باید گفت: ای زن مکار! اگر چنین ابرنیروهایی تحمل یک صف چندساعته بازرسی را ندارند چگونه مدعی جنگ بزرگ برای سرنگونی می باشی؟ و چگونه انتظار داری قدرتهای خارجی به چنین نیروهای وارفته ای که سه ساعته سکته می کنند اتکا کند و آنان را مثل وحشی های اسلام گرای لیبی و سوریه مسلح کند و به داخل ایران سرازیر کند؟ کسانی که یک بازرسی را در فضای نرمال تحمل نمی کنند چگونه می خواهند صدای بمب و موشک را تحمل کنند؟

بگذریم که اینها چیزی جز استیصال را نمایان نمی کند و جز شارلاتانیزم سیاسی مریم قجر نیست، اما سوآل دیگری که مطرح است اینکه اگر این سکته بخاطر فشارهای سربازان عراقی بوده است (که گیریم چنین بوده است)، پس صدها مورد دیگر که طی سالهای گذشته و به طور خاص در زمان صدام حسین صورت گرفته ناشی از چه نوع فشارهایی بوده است؟ آلان محمدی چرا خودزنی کرد؟ کریم پرهام چرا خود زنی کرد؟ عادل جدیدیان چرا سکته کرد؟ هما چرا خودسوزی کرد؟ خدام گلمحمدی چرا خودسوزی کرد؟ عیسی چرا سکته کرد؟ (مهران.ک برای من تعریف کرد که عیسی به وی گفته بود این روزها مرا مدام توی فشار می گذارند که بگوید ساکت بودن او بخاطر مسائل جنسی است! و نهایتاً بخاطر هیمن فشارها سکته کرد)، علینقی حداد چرا خودکشی کرد؟... از این موارد بسیار است چه قبل از سقوط صدام و چه بعد آن، روزگاری همه این جنایتها فاش خواهد شد و اتفاقاً بخاطر ترس از این مسئله شما به هذیان گویی افتاده اید خانم مریم قجرعضدانلو! اینها را تنها من نمی گویم بلکه بسیاری از جداشدگان به آن پرداخته و دهها مقاله راجع به آن نوشته اند، چه پاسخی دارید؟

http://nasimerehai.tebyan.net/viewPost.aspx?PostID=176974
 

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/KarShekani%20Ya%20Hamkari.HTM  

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Sharm%20Kon.HTM  

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Sarab%20Azadi%20Zanan%20Dar%20Fergheh%20Rajavi.HTM  

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Tarh%20Farib%20Baraye%20Mandan%20Dar%20Iraq.HTM  

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Bahaneh%20Tarashi%20Rajavi.HTM  

http://nasimerehai.tebyan.net/viewPost.aspx?PostID=163237  

http://nasimerehai.tebyan.net/viewPost.aspx?PostID=162869  

http://nasimerehai.tebyan.net/viewPost.aspx?PostID=162695  

از اینها گذشته، دهها تن بنا به دستور شما در قلب اروپا دست به خودسوزی زده اند، بارها صحبت از حرکات عاشورایی نموده اید، بارها گفته اید اشرف را به بهایی کشته شدن همه نفرات آن حفظ خواهید کرد... ایدئولوژی شما جز مرگ را ترویج نمی کند، پس چگونه دیگران را متهم می کنید تا خود را مبرّا نمایید؟

شما قبل از هر کسی دیگر باید به جرم جنایت علیه بشریت به محاکمه کشیده شوید، ریختن اشک تمساح مبدل به روش جاری شما شده ولی دیگر هیچ وجدان آگاهی را فریب نخواهد داد و مردم ایران شما را مقصر اصلی تمامی جنایتهایی می دانند که در اشرف به وقوع پیوسته است. این شما هستید که باید پاسخ دهید که در یک مکان کوچک با این تعداد محدود از جمعیت چرا اینهمه آمار خودکشی و خودسوزی و خودزنی و قتل و سکته قلبی دارید، شما که همیشه سازمان مافیایی خود را دمکراتیک ترین و فوق دمکراتیک ترین سازمان و ارتش جهان می خواندید و به مفهوم دمکراسی توهین می کردید...

حامد صرافپور
22 مارس 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این همه ناز و تنعم که خزان می فرمود...

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، دوازدهم مارس 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Nazo%20Tanaom%20Khazan.HTM

 

چرا بعد از گذشت حدود 2 ماه از پذیرش باسمه ای جابجایی نیروها و تخلیه اشرف، مریم قجرعضدانلو همچنان جلوی خواستۀ سازمان ملل سنگ اندازی می کند و از گاز گرفتن پای ارباب خود هم پروایی ندارد؟!. علت اینهمه خرابکاری در تأسیسات لیبرتی چیست؟ ابتدا مریم رجوی زیر فشارهای بین المللی پذیرفت که نیروهایش را تحت فشار نگذارد و به لیبرتی بفرستد.... در ادامه باز هم سنگ اندازی شروع شد و بالاخره 400 نفر منتقل شدند و دوباره سنگ اندازی و بهانه تراشی و نوبت دور دوم رسید و ابتدا روزنامۀ السومریه به نقل از شهردار خالص اعلام نمود 400 تن از مجاهدین که جهت رفتن به لیبرتی آماده شده بودند، از جابجایی امتناع کرده و دست به اعتراض زده اند:

http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11867

و بالاخره روز پنجشنبه گذشته 400 نفر بعدی به لیبرتی اعزام شدند که در میان وسایل آنها مقادیری اسلحۀ سرد و فرستنده های جیبی و لباسهای ضدگلوله یافت شده بود:

http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11884

 

نگاهی به گذشته:

در طی 9 سال مریم رجوی مدام بر طبل اشرف می کوبید و فریاد «اشرف حفظ شرف» سر می داد و بارها نیروهای خود در اشرف را به کام مرگ فرستاد تا نگذارد این زندان بدنام با شیوه های مسالمت آمیز تعطیل شود. در این سالیان فرقۀ رجوی تحت حمایت پنتاگون قرار داشت و به همین خاطر دولت عراق توان اخراج این فرقه را نداشت و رجوی با بستن یک قرارداد اطلاعاتی-امنیتی با ژنرالهای آمریکایی و استخدام افسران فراری استخبارات عراق و حزب بعث صدام توانسته بود اعتماد ارتش آمریکا را به خود جلب نموده و با فروش اطلاعات نظامی و امنیتی ایران و عراق به آنها، از یک طرف نیروهای جداشدۀ خود را به مدت چندین سال در بازداشتگاههای مخوف آمریکا اسیر و بلاتکلیف نگهدارد (تا به دنیای آزاد پا نگذارند و چهرۀ خیانتبار و جنایتکار این فرقه را افشا نکنند) و از سویی جلوی فرار دیگر نیروها و در نتیجه فروپاشی سریع خود را بگیرد، و از سوی دیگر هم تحت حمایت موساد با انواع فعالیتها در راستای توطئه علیه ایران، زمینه را برای حمله آمریکا به ایران بگشاید و از این فضای خاک آلود به نان و نوایی در ایران برسد و همچون کرزای و احمد چلبی با کمک نیروهای آمریکایی به تهران نقل مکان نماید... و البته این مسئله را چندین بار به خود ما گوشزد نموده بود که: «اگر تا بحال مجاهدین خون می دادند که به تهران برسند، با آمدن آمریکا به عراق، خود سربازان آمریکایی می روند جلو و کشته می شوند و ما هم به تهران می رویم... این که برای ما بهتر است.».

با چنین استدلالی بود که رجوی بعد از اشغال کویت تمام عیار به خدمت پنتاگون و سیا و موساد در آمد و بازار جدیدی برای فروش اطلاعات کشورش پیدا نمود. اشتباه استراتژیک رجوی این بود که تصور می کرد آمریکاییها همچون صدام حسین به حداقل اصولی پایبند هستند و به قول خود تا آخر وفا می کنند و بر اساس تحلیلهای نادرست همیشگی خود تصور می کرد گام بعدی آمریکا ایران خواهد بود و بلافاصله به ایران حمله خواهد کرد و هرگز تصور نداشت عراق مبدل به باتلاقی برای ارتش آمریکا گردد و حضور وی در خدمت ارباب جدید موقتی باشد و بعد از استفاده شدن، دور انداخته شود. با چنین تصوراتی واهی، هر خوشرقصی که می توانست برای اربابان جدید به اجرا درآورد:

-از گفتن اینکه «نسیم دمکراسی در عراق در حال وزیدن است» توسط مریم رجوی، در کشوری که رجوی خود همیشه آنرا مستقل ترین و مردمی ترین کشور و تنها متحد استراتژیک خود می دانست،

-تا «شبه نظامی نامیدن و تروریست خواندن نیروهای فلسطینی» که پیش از آن رزمندگان فلسطین نامیده می شدند،

-تا «تروریست خواندن نیروهای القاعده» که پیش از آن کشته شده های آنرا شهید می نامیدند،

-تا «دیکتاتور» خواندن کسی چون صدام که سالیان طولانی به عنوان تنها دوست در جهان و تنها متحد استراتژیک خویش محسوب می کردند،

-تا گفتن اینکه «اشغال عراق ربطی به ما ندارد»، با اینکه خود مسعود رجوی صراحتاً گفته بود اگر آمریکا جرأت کند به تنها متحد ما در جهان حمله کند فرمان حمله را صادر خواهم کرد،

-تا «انواع همکاری و ملاقات با جنایتکارترین و منفورترین جناح جنگ طلب آمریکایی» که پیش از آن به عنوان ارباب بی مروت دنیا و امپریالیزم نامیده می شدند،

-و تا کثیف ترین و خیانتبار ترین «اعمال تروریستی علیه دانشمندان اتمی ایران» که حتا مقامات آمریکایی از گفتن آن ابراز شرم می کردند...

در ادامۀ همین «دگردیسی ضد انقلابی!» بود که مریم رجوی با وجود اینکه از ابتدای اشغال عراق مدام بر آمادگی برای خروج از اشرف و عراق سخن می گفت و حتا در چند ماه اول همه نیروهای خود را به لحاظ ذهنی آماده ساخته بود تا آمادۀ اخراج باشند و بارها در نشستهای داخلی از طریق شورای رهبری به همه ما پیام می داد که باید آماده باشیم به نقاط دیگر عراق برویم و اردو بزنیم، و یا به سه کشور منتقل خواهیم شد و... در عرض مدتی کوتاه تغییر استراتژی داد و خروج از اشرف را یک «فاجعه» نامید!. فاجعه ای که تا آن زمان به ذهنش خطور نکرده بود و همانا فروپاشی فرقه و افشای فساد و خیانت و جنایت رهبری عقیدتی اش بود و مهمتر از همه به خطر افتادن جان مسعود رجوی در صورت ترک اشرف و عدم توانمندی در حفظ این شخص در خاکی که متعلق به خودش نبود و اکثریت مردم دشمن وی بودند.

با روشن شدن چشم انداز چنین فاجعه ای بود که مریم رجوی بلافاصله بعد از خروج نیروهای آمریکایی از بخش حفاظت اشرف، نوری مالکی را که تا آن زمان مزدور و آلت دست جمهور اسلامی می خواندند مبدل به «برادر مالکی» کردند و بلافاصله بعد از اینکه همین «برادر مالکی» از ایشان خواست جهت پیگیری مسائل قانونی و حقوقی به همان شکل که در تمامی کشورهای غربی نیز صورت می گیرد، تک تک مجاهدین با وزارت کشور عراق مصاحبه داشته باشند و پرونده تشکیل بدهد... دوباره او را مبدل به «مزدور و دست نشانده» نمودند و با اقدامات تحریک آمیز خویش دو خونریزی بزرگ در اشرف براه انداختند و دهها نفر را به کشتن دادند.

 

پیش از این در مقاله هایی که منتشر شد، علت اصلی پایفشاری مریم قجر به حفظ اشرف مورد بررسی قرار گرفت و افشا گردید که حضور شخص مسعود رجوی و نگرانی از جان وی علت اصلی نگهداشتن ساکنان اشرف به عنوان یک سپر گوشتی پیرامون اوست و به همین خاطر مریم قجر می خواهد با ریختن خون صدها مجاهد اسیر، احساسات انسانی مجامع بین المللی را متوجه خویش سازد و با پریشان کردن افکار جهانی، زمینه را برای خروج مطمئن مسعود رجوی از اشرف آماده سازد و بازیهای مختلفی هم که با اجرای نمایش «بازار شام کشته شدگان اشرف» براه انداخت و چهل روز در دفن آنان تأخیر داشت، چیزی نبوده و نیست جز تحریک دیگر مجاهدین اسیر به خودکشی و خودسوزی و خودزنی و نیز برانگیختن احساسات مردم برای «حفظ اشرف» که همانا «حفظ جان مسعود رجوی» می باشد:

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/PayFeshari%20Maryam.HTM

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Rajavi%20Kojast.HTM

 

کارزارهای شکست خورده، یا کارناوالهای پیروزی؟

پس از اعلام رسمی دولت عراق برای اخراج مجاهدین تا پایان سال 2011 میلادی، مریم و مسعود رجوی به قول خودشان کارزار دیگری به راه انداختند تا به زعم ایشان دنیا را متقاعد سازند تا به دولت عراق فشار بیاورند برای حفظ قرارگاهی به اسم اشرف جهت ادامۀ حکومت مسعود رجوی در آنجا. برای چنین کارزاری در عرصۀ بین المللی، مریم رجوی میلیونها دلار خرج نمود یک قلم بیش از یک میلیون دلار به جیب گشاد بازنشستگان سیاسی-نظامی اروپایی و آمریکایی ریخت و در نهایت نیز نتوانست کار خود را به سرانجام دلخواه برساند و در حالی که می توانست با صرف همین هزینه ها تمامی مجاهدین را به اروپا منتقل کند، آگاهانه و به دلیلی که ذکر شد همان پولهای نجومی را خرج حفظ نفرات در اشرف به هر قیمت نمود.

با شکست بسیج چندین ماهه مریم در سراسر اروپا و آمریکا و تحمیل شدن خروج فرقه از اشرف بخصوص از طرف اربابانش در ایالات متحده، مریم که تا آنروز با خفت و خواری وصف ناپذیری از سیاستمداران آمریکایی به خوبی یاد می کرد و آنان را می ستود، بناگاه مهار از کف داد و تمامی جیره خوارانش از جمله حسن داعی و دیگر شوراییهای مفتخوری چون دکتر کریم قصیم را به صحنه آورد تا به مقامات آمریکایی بپرند و آنان را به استمالت و کوتاه آمدن در برابر رژیم متهم نمایند و کم مانده بود صراحتاً هیلاری کلینتون را هم مزدور جمهوری اسلامی بخوانند!. و این در حالی بود که رجوی در پیام صوتی خویش در 9 شهریور 1390 به مناسبت عید فطر که در نشست سالن اجتماعات اشرف برگزار گردید، به شکلی مفتضحانه پول دادن و رشوه و دستمزد دادن به این مقامات بازنشسته (که خودشان در برابر دوربین خبرگزاریهای مهم اعتراف کرده بودند و کلیپهای آن در یوتوب موجود است) را با تمسخر رد کرد و به ساکنان از همه جا بی خبر اشرف که به هیچ رسانه ای دسترسی ندارند چنین وانمود کرد که این موضوع از طرف جمهوری اسلامی عنوان شده و دروغ است!. در دقیقۀ 69 این کلیپ می توانید دروغگویی آشکار رجوی را بشنوید:

http://www.youtube.com/watch?v=CEdMzKXD37w

سخنان مسعود رجوی:

(((می گویند که مجاهدین مقامات آمریکایی را با پول خریده اند. هه! عجب ابرقدرتی هستند این مجاهدین. هه! حالا چگونه می شود پاتریک کندی را خرید و او اصلاً چه نیازی دارد به پول مجاهدین یا امثال مجاهدین داستان شگفت دیگری است...)))

 

و اما این هم اعتراف مستقیم پاتریک کندی و یکی دیگر از مقامات آمریکایی به گرفتن پول از مجاهدین در صدای آمریکا. دقیقۀ 2 کلیپ، دروغهای آشکار رجوی:

http://www.youtube.com/watch?v=F5GMbAsRn0I

 

در هر صورت با وجود آنهمه هیاهو، هیلاری کلینتون و اوباما از رهبران فرقۀ رجوی خواستند تا به خواسته های مجامع حقوق بشری و دولت و قوانین عراق احترام گذاشته و بنا به خواستۀ نمایندۀ سازمان ملل در عراق نیروهایشان را بدون خونریزی به لیبرتی منتقل نمایند. مریم رجوی که تا آن لحظه «حفظ اشرف» را «حفظ شرف» می دانست و خروج از آنرا به عنوان فاجعه نام می برد و مدام بر طبل حرکت عاشورایی می کوبید، و شوهرش نیز با برگزاری نشستهای جمعی در قرارگاه اشرف سخنرانی و رجزخوانی می نمود که «اشرف خواهد ایستاد و جهان هم خواهد ایستاد!» و «مقاومت اشرف یعنی مقاومت کل خاورمیانه!»، بناگاه تمامی شعر و شعارها حول حماسۀ حسین ابن علی و عاشورا را فراموش کرد و در برابر تشر خانم کلینتون کرنش نمود و اعلام کرد که «بنا به توصیۀ خانم کلینتون» نیروهایش را به لیبرتی خواهد فرستاد. و بدین ترتیب «حسین زمانه» از خیر «مقاومت کل خاورمیانه» گذشت و پا روی شرف خویش گذاشت و به «ذلت» تن داد تا بلکه فرجی حاصل شود و مسعود رجوی چند صباح دیگری به حیات خود ادامه دهد:

http://www.maryam-rajavi.com/index.php?option=com_content&
view=article&id=705:-400-&catid=16:2009-08-05-07-59-06&Itemid=48

 

با اعلام پذیرش خروج از اشرف، به این نکته اشاره کردیم که علت پذیرش این امر با توجه به اینکه مریم به هیچوجه روی جان مسعود سرمایه گذاری نمی کند از دو حال خارج نیست: یا او به محل امنی که می تواند اردن و یا عربستان و کویت باشد منتقل شده است و یا توافق شده که وی در کشاکش جابجایی ها به محل امنی منتقل شود تا از کشتار مجاهدین برای حفظ جان خودش دست بردارد و اجازه دهد انتقال بدون خونریزی باشد. در هر صورت پذیرش چنین انتقالی می باید با اطمینان خاطر از حفظ جان مسعود رجوی همراه بوده باشد در غیر اینصورت مریم جز به حرکت عاشوراگونه هزاران مجاهد برای بدر بردن شوهرش به چیز رضایت نخواهد داد:

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Paziresh%20Khorooj.HTM

به موازات این تلاشها و تحرکات سیاسی، دولت عراق بنا به درخواست بان کیمون ضرب العجل خروج را به مدت 4 ماه تمدید نمود تا فرصتی باشد برای انتقال آرام مجاهدین. ولی بلافاصله پس از این پذیرش، مسعود رجوی که بشدت از فروپاشی درونی در هراس بود، به رجزخوانی پرداخت و طی سخنرانی مفتضحی که گوشه هایی از آن در یوتوب گذاشته شده است، تمدید چهارماهۀ ماندگاری در اشرف را به عنوان یک پیروزی بزرگ برای خود و فرقه اش عنوان نمود و آنرا «کارزار پیروزی» نام نهاد و مرحله دیگری از عملیاتها با رمز «کارزار آزادی» را اعلام نمود:

http://www.youtube.com/watch?v=f0cQejEgPNw

 

از آن پس مریم رجوی فرصتی پیدا کرد تا با وقت کشی و سنگ اندازی بتواند در جابجایی ساکنان اشرف خلل ایجاد کند تا بلکه گشایشی حاصل شود و به قول مسعود رجوی: «تغاری بشکند، ماستی بریزد، جهان گردد به کام کاسه لیسان!». این استراتژی مسعود رجوی بود. منظور او از شکستن تغار برپا شدن جنگ بود و اینکه آب گل آلود شود و ایشان به عنوان یک کاسه لیس (که نام دیگر پابوسی و پاچه خاری و سر در آخور بیگانگان کردن است)، به نان و نوایی در ایران آینده برسد.

 

بهانه تراشی و سنگ اندازی ها:

به این ترتیب از همان ابتدا با اینکه قراردادی برای جابجایی اولیۀ 400 نفر از اشرف به لیبرتی شروع بسته شده بود، مریم دهها بهانه و شرط برای رفتن به لیبرتی پیش روی سازمان ملل گذاشت و از غیر استاندارد بودن و غیر آماده بودن لیبرتی سخنها گفت و دبّه درآورد که دولت عراق حاضر نشده کارشناسان فنی این فرقه را جهت بازدید به آن منطقه برند و نظرات آنان را جویا شود!. طبیعی بود که چنین درخواستی در عرصۀ بین المللی یک درخواست مضحک و ناشدنی است چرا که در هیچ کشور به اصطلاح دمکراتیکی از پناهجویان جهت سکنی داشتن در کمپ پناهندگی دعوت نمی شود که ابتدا آنجا را چک کنند و نظر بدهند که مناسب زندگی هست یا خیر؟

این بهانۀ بشدت تمسخر برانگیز مریم رجوی که با هیاهوی جیره خواران او در فرنگ از جمله دکتر کریم قصیم و چند جیره خوار شورایی دیگر همراه بود، نه مورد قبول سازمان ملل قرار گرفت و نه مورد تأیید اربابان آمریکایی مریم رجوی. به نحوی که هم نمایندۀ سازمان ملل و هم دولت عراق و یونامی چنین اعتراضی را قبول نکردند و به صراحت گفتند که این کمپ تا چندی پیش پذیرای 5500 سرباز آمریکایی بوده است و طبعاً می توان 3000 نفر را در آن سکنی داد و از استانداردهای لازم برخوردار است (کل کمپ لیبرتی به طوری که گفته شده است چیزی حدود 70 هزار نیروی آمریکایی را در خود جای داده بوده است).

پیش از آن جان بولتون نیز آب پاکی را بر دستان مریم رجوی پاشیده و گفته بود که دیگر دوران اشرف تمام شده است و باید از عراق بروند ولی ایشان توجه چندانی نکرده بود. برخی از این سنگ اندازیها قبلاً مورد نقد و بررسی قرار گرفته است:

 

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Tarh%20
Farib%20Baraye%20Mandan%20Dar%20Iraq.HTM

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Tarfand%20BonyadGerayane.HTM

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Bahaneh%20Bi%20Payan%20Rajavi.HTM

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Na.Ra.Martin%20Kubler.HTM

 

پس از اینکه مریم رجوی متوجه شد نمی تواند بیش از این جامعه جهانی را به بازی بگیرد، 400 تن از افراد پیر و یا دستچین شده را با آموزشها و توجیهات کافی آماده رفتن به کمپ لیبرتی نمود. اما کارزار ایشان برای تخریب و سنگ اندازی به پایان نرسیده بود. وی از قبل برنامه هایی را برای اجرا داشت که می بایستی در لیبرتی توسط نیروهای آموزش دیده اش به اجرا در می آمد. برای اینکار، از همان ابتدا تخریب وسایل و امکانات رفاهی و استقراری شروع شد و همزمان تمامی رسانه های مجاهدین و جیره خواران شورایی این سازمان هیاهوی مفتضحی را آغاز کردند. این عملیات تخریب که سازمان مجاهدین ید طولا و تجارب بسیاری در انجام آنها دارد و طی دهها سال مبارزۀ مسلحانه و بمبگذاری کسب نموده است (و علاوه بر آن تجربۀ برخی از نفوذیهای خودشان در تیف که با ایجاد خرابکاری فضای آنجا را به هم می ریختند تا آرامش و آسایش جداشدگان را به هم بزنند و باعث بازگشت آنها به اشرف شوند هم مورد استفاده قرار گرفته است)، با شکستن امکانات داخل بنگالها و انبار کردن زباله ها و جلوگیری از ورود ماشینهای شهرداری به داخل کمپ و عکس برداری و ارسال به رسانه های مجاهدین آغاز شد و به لوله های فاضلاب رسید. عجیب اینکه همزمان تمامی رسانه ها و جیره خواران مجاهدین و حتا شورای ملی مقاومت رجوی متخصص فاضلاب شدند و تمامی اخبار و مقالات آنها حول مسئلۀ فاضلاب چرخیدن آغاز نمود! و آقای هزارخانی که که یک روز هم در هیچ کمپ و بازداشتگاهی بسر نبرده و بزرگترین دغدغه اش محل سفر و گردش خانواده شان است، بناگاه لیبرتی را از اردوگاه نازی ها هم بدتر خواندند و متخصص بازداشتگاه شدند (ایشان البته طی چهار سال بازداشت صدها جداشده در یک محوطۀ خاکی 300 در 300 متری که انواع سیمهای خاردار و خاکریز و موانع نظامی از جمله مین پیرامون آن نصب شده بود و برخی افراد به نقطه دیوانگی رسیدند و حتا برخی از شدت فشار درخواست داشتند به زندان ابوغریب منتقل شوند، به یاد اردوگاههای نازی نبودند... اما همینکه تعدادی از رزمندگان به محل سابق استقرار سربازان آمریکایی که نگارنده «حامد صرافپور» به مدت یک هفته در آن مستقر بودم و برایم بسیار راحت تر از زندان تیف بود، منتقل شدند به یاد مصائب این اردوگاه افتادند!!!).

جالبتر اینکه این حادثه همزمان شد با بازدید آقای مارتین کوبلر نمایندۀ سازمان ملل از کمپ لیبرتی! که بخوبی نشانگر سناریوهای از پیش تعیین شده رجوی جهت خرابکاری در تأسیسات کمپ است:

 

http://www.youtube.com/watch?v=Yyb_Cy0Gnrk

http://ir-efshagari.com/index.php?option=com_content&vi
ew=article&id=5023:catrin&catid=3:2010-12-28-06-02-26&Itemid=4

http://www.iranncr.org/index.php?option=com_content&
view=article&id=1389:2012-02-24-07-06-41&catid=36:1390

 

برخی از این نگاره ها به روشنی نشان می دهد که مجاهدین با دست خود امکانات را تخریب می کنند و یا زباله ها را روی هم می ریزند و به خودروهای شهرداری اجازه ورود به کمپ را نمی دهند تا عکسهای آنرا به دست مسئولان رسانده و با هیاهو مدعی شوند در لیبرتی امکانات استاندارد وجود ندارد!

 

همانطور که در عکسهای فوق دیده می شود لوله فاضلابی نشکسته است و شیر آب منبع کاملاً سالم است و می توان براحتی آنرا بست ولی به عمد اینها آنرا باز گذاشته اند تا محوطه به گند کشیده شود و هیاهو براه اندازند. در مورد زباله ها هم مسئولین مربوطه صراحتاً اعلام کردند خود مجاهدین اجازه ورود خودروهای زباله به کمپ را نمی دهند تا محوطه کثیف شود و هیاهو براه بیندازند. خبر زیر به نقل از خبرگزاری «ای پی اف» فرانسه است:

(((نماینده سازمان ملل ضمن تاکید بر اینکه هدف انتقال به موقت ترانزیت (لیبرتی) تعیین وضعیت پناهندگی این افراد است افزود: اگر در کمپ موقت ترانزیت (لیبرتی) زباله وجود دارد می توان زباله ها را جمع آوری کرد و دولت عراق هم آمادگی دارد کامیون های حمل زباله را در اختیار آنها قرار دهد، اما تا زمانی که مجاهدین حاضر نباشند که این کامیون ها را در کمپ موقت ترانزیت (لیبرتی) راه بدهند، جمع آوری زباله امکان پذیر نیست.)))

http://nejatngo.org/fa/post.aspx?id=12168

 

بهانه های چه هدفی را دنبال می کند؟

اینهمه بهانه های کودکانه و خرابکاری در لیبرتی چیزی جز برای یک مصرف داخلی نمی توانست باشد هرچند که با هدف جانبی برانگیختن احساسات هموطنان در خارج هم انجام می شد ولی مریم رجوی بخاطر بحرانی که گریبانگیرش شده است دچار سردرگمی ناهنجاری شده بود که دیگر نمی توانست خوب تشخیص دهد مردم در بیرون اشرف به اخبار روز دسترسی دارند و می توانند بفهمند وقتی چندین مقام سازمان ملل و عراق و آمریکا اعلام می کنند کمپ لیبرتی دارای استاندارد لازم هست، بر اساس مبانی حداقل حقوقی اینرا می گویند و خودشان هم بخوبی می دانند که کمتر کمپی در جهان برای پناهندگان هست که در یک کشور جنگ زده به پای کمپی برسد که خود نیروهای آمریکایی چندین سال در آن مستقر بوده و زندگی می کرده اند و بهانه های واهی برای آسفالته نبودن کمپ و حضور پلیس و غیره معقول نمی تواند باشد. بخصوص اینکه دهها و صدها جداشده از فرقه رجوی در طی چندین سال گذشته بخوبی چهرۀ پر فریب رجوی را به همگان شناسانده اند و ترفندهای رهبری فرقه تماماً برای هموطنان لو رفته است.

به همین علت تنها کارآیی این هیاهوها و خرابکاری ها، این بود که فیلمها و عکسها را به افراد بی خبر ساکن اشرف نشان دهند و آنها را از رفتن به کمپ جدید بترسانند و وادارشان کنند به شورش علیه سازمان ملل و بعد سنگ اندازیها را به گردن ساکنان کمپ بیندازند و مریم رجوی را از فشار سیاسی و حقوقی و قانونی به در ببرند. در نتیجه همانطور که ابتدا اشاره شد در اولین مرحله دومین سری مجاهدین که قرار بود به کمپ لیبرتی بروند بنا به توجیه و درخواست فرماندهان مجاهدین دست به مقاومت زده و گفتند حاضر به جابجایی نیستند!

(درست مشابه همین موضوع در تابستان 2005 رخ داد که قرار بود آمریکاییها حدود 300 تن از اسیران جنگی سابق جنگ ایران و عراق را که در اشرف بودند به تیف بیاورند و در آنجا سکنی دهند تا خودشان مستقیماً با نمایندگان صلیب سرخ ملاقات داشته باشند... برای اینکار یک بلوک با حدود 50 چادر بزرگ برای این افراد آماده شد ولی رهبری مجاهدین که می دانست چنین کاری یک ریزش جدی بدنبال خواهد داشت و حداقل بخش عمدۀ نفرات هرگز به اشرف باز نخواهند گشت، دست به ترفند جدیدی زد که طی آن افراد معترض شوند و به مقامات آمریکایی بگویند ما به درون تیف نخواهیم آمد! اینکار با سناریوی مشخصی همراه بود به این شکل که همۀ آنها را به میدان صبحگاه اشرف برده بودند تا همانجا به صورت جمعی بگویند ما به تیف نمی رویم و صلیب سرخ در داخل اشرف باید با ما گفتگو کند. درون اشرف هم یعنی جایی که خود مسئولین سازمان حضور داشته باشند و افراد را تحت کنترل بگیرند تا از ترس حاضر به جداشدن نشوند. در نتیجه این جابجایی منتفی گردید و صلیب سرخ موفق نشد آنگونه که خواستۀ خودش و اسیران بود با آنان دیدار سری داشته باشد و حرفهای دل آنان را بشنود.)

و این سناریو یکبار دیگر داشت تجربه می شد با این تفاوت که اینبار دیگر رجوی تحت حمایت آمریکاییها نبود که اخبار در نطفه خفه شود و جامعه جهانی داشت مستقیم بر انتقال نظارت می کرد و رجوی شکست خورد و بالاخره روز پنجشنبه 18 اسفند نفرات سری دوم هم به لیبرتی منتقل شدند...

 

اما:

اگر قرار است همه این نیروها به لیبرتی منتقل شوند و مریم هم پذیرفته است و تا بحال دو سری را به آنجا اعزام کرده است چرا نمی گذارد این جابجایی به شکلی مسالمت آمیز و بدون دردسر انجام گیرد؟

شاید جواب این سوآل همچنان به همان نکاتی برگردد که در ماهها و هفته های گذشته به اشکال گوناگون شرح داده شد. این دردسر سازیها از حالتهای زیر جدا نیست:

حالت نخست: مسعود رجوی همچنان در اشرف مخفی است و گفتگوها برای انتقال او به نتیجه مورد نظر نرسیده و هنوز هیچ کشور غربی حاضر به راه دادن او نشده است. و بعد از افشای حضور مسعود رجوی در اشرف توسط برخی جداشده ها، مریم قجر برای «ایز گم کردن» اعلام پذیرش نموده است تا توجهات روی حضور مسعود در اشرف متمرکز نشود و بحث به حاشیه کشیده شود.

این حالت با توجه به مجموعه فاکتهایی که طی یک و نیم ماه گذشته به صور مختلف مشاهده شده است، می تواند محتمل ترین باشد، و اعضای پیشین مجاهدین نیز اشاره ای به این مسئله کرده بودند که در مقاله های آقای محمد رزاقی و خانم مریم سنجابی قابل مشاهده است:

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Tarhe%20Shayadaneh%20Rajavi.HTM

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Ordon%20Totea%20Jadid.HTM

بدین جهت، مریم قجر با سنگ اندازی و بهانه تراشی و خرابکاریهایی که انجام می دهد در تلاش است تا:

الف: فشار بین المللی جهت تخلیه سریع اشرف را کم کند و فرصت بیشتری برای ادامۀ مذاکرات با غربی ها برای در بردن مسعود داشته باشد...

ب: زمان بیشتری بخرد تا شاید در این اوضاع به هم ریخته ایران به جنگ کشیده شود و اوضاع منطقه از هم بپاشد و مجاهدین بتوانند (در گرد و خاک نظامی بپاشده توسط غرب و اسرائیل) زوج حسرت به دل رجوی را با شعار فسیل شدۀ «می بریمش به تهران» به ایران بخزانند و تخت ولایت را به ایشان بسپارند (نمونه لیبی)...

البته بنا به شواهد سیاسی منطقه و جهان، مورد دوم خیالی واهی بیش نیست، چرا که اگر بر فرض محال جنگ مورد نظر رجوی در بگیرد، یکی از جاهایی که بشدت مورد حمله و انهدام قرار خواهد گرفت قرارگاه اشرف خواهد بود و رجوی فرصتی برای سازماندهی پیدا نخواهد کرد که نیروهای فرتوت بدون سلاح و از کار افتادۀ خود را جمع و جور کند (این حمله هم موشکی و هم زمینی توسط بسیاری از نیروهای شبه نظامی عراقی خواهد بود. یعنی همان اتفاقی که در سال 1370 در حال وقوع بود و یا در سال 1382 نیز انجام گرفت و فقط حضور نیروهای آمریکایی باعث شد نیمه تمام بماند). ضمن اینکه هیچ کشور خارجی روی رجوی سرمایه گذاری نخواهد کرد چون حضور سبز مردم در انتخابات 1388 نشان داد که رجوی بخاطر افشا شدن خیانتهایش دیگر حتا صد نفر نیروی اجتماعی هم در ایران برای خود باقی نگذاشته است و مردم به این جریان سیاسی وابسته و وطنفروش راه نخواهند داد.

حالت دوم: مسعود رجوی به محل واسط (1-اردن، 2-عربستان، 3-کویت) منتقل شده است و تلاش جهت انتقال او به کشورهای غربی در جریان است.

این حالت با توجه به فاکتهای ذکر شده در اولویت دوم است بویژه اینکه اردن از پذیرش درخواست مریم سر باز زد و پیشنهاد او را نپذیرفت. در این احتمال، مریم می خواهد با چوب لای چرخ گذاشتن فرصت کافی جهت انتقال مسعود به کشور ثالث را داشته باشد (چون به جز حضور در یک کشور غربی دمکراتیک، مطلقاً نمی توان امید داشت که مسعود مورد معامله دولتها قرار نگیرد و تنها محل امن برای او کشورهای اروپای غربی و آمریکا است)، و ضمناً با ترسناک نشان دادن لیبرتی، نیروهای پایین خود را از رفتن به کمپ جدید بترساند و چنین وانمود کند که اوضاع بشدت خراب و ترسناک است و او با از خودگذشتگی مشغول انتقال فرماندهان و بخشی از شورای رهبری به آن محل خطرناک است و فرقه مثل همیشه در حال پرداخت بهای مبارزه از بالا است تا راه برای نفرات پایین هموار شود...

مریم با این ترفند ابتدا جلوی اعتراضات نیروهای پایین را می گیرد و آنان را به نوعی بدهکار خود می سازد و نمی گذارد آنها برای رفتن خود را جلو بیندازند و زودتر از موعد مقرر باعث به هم ریختن وضع در کمپ جدید شوند. چون حضور نیروهای به قول خودشان «حلقۀ ضعیف» و «معترض» که سالها توسط رجوی شکنجه شده اند می تواند بسیار خطرناک باشد و مهار را از دست رجویها در کمپی که تحت تسلط تشکیلات نیست خارج سازد. در این میان رجوی هم موفق می شود 2-3 درصد نیروهای کلیدی خود را همان ابتدا و قبل از خراب شدن اوضاع به محل امن برساند و هزاران تن از افراد پایین را هم به مانند سپر گروگان نگه دارد و به سازمان ملل فشار آورد هرچه زودتر آن چند درصد را تعیین تکلیف نماید تا او اجازه دهد بقیه بیایند...

حالت سوم: مسعود رجوی در محل امن است و هدف مریم از سنگ اندازی و تنش و تهدید و بهانه تراشی، ایجاد فضای اعتراضی و شورشی در اشرف است تا بعد از انتقال بخش کلیدی نیروهای خود، بقیه را به اعتراض و شورش وادارد تا با پلیس درگیر و کشته شوند و بدین ترتیب با یک تیر دو نشان بزند. هم خون معترضین خطرناک خودش را بر زمین بریزد و هم با این خونها باعث شود که مجامع بین المللی هرچه زودتر آن 2-3 درصد نیروهای کلیدی که در محل امن لیبرتی هستند تعیین تکلیف کنند و به خارج بفرستند... این احتمال که رجوی کاملاً در محل امنی باشد ضعیف است وگرنه لزومی نداشت مریم رجوی پشت سر هم مار بیندازد و خرابکاری کند و منابع فاضلاب را در زیر پای نفرات دستچنین شدۀ خودش خالی کند و آنها را به این شکل افتضاح توی فاضلاب بیندازد! و توی زباله ها غرق کند و بالاترین مقامات جیره خوار شورایی را متخصص فاضلاب و اردوگاه شناسی کند و مسئله فاضلاب را به عنوان مهمترین مسئله در دستور شورای ملی مقاومت بگذارد که روزگاری برای آیندۀ ایران برنامه ریزی می کرد!.

اینها حالاتی است که می تواند متصور باشد ولی ایده آل مریم عضدانلو این است که مسعود به خارج منتقل و در اورسوراواز مستقر شود و به اقدامات تروریستی بپردازد، و آن اندک نیروهای مهم را هم از اشرف خارج و به اروپا اعزام کند تا خط او را پیش ببرند و بقیه را هم به کشتن داده و یا به ایران بفرستد. این نهایت آرزوی مریم قجرعضدانلو است و کارزار آزادی مد نظر او هم چیزی جز آزاد سازی مسعود و تنی چند از رهبران و سران کلیدی فرقه مثل احمد واقف و عباس داوری و مژگان پارسایی و فهیمه اروانی و امثال اینها نیست. بقیه افراد برای او تنها ایجاد زحمت خواهند کرد که از همین الان در فکر متلاشی کردن و نابودی فیزیکی و سیاسی آنهاست چه با فرستادنشان به ایران و چه با درگیر کردن آنان با پلیس و به کشتن دادن تک تک آنان به هر شکل ممکن.

اگر به ترفندهای رجوی اشراف داشته باشیم خواهیم توانست جلوی هرگونه خونریزی را گرفته و اجازه ندهیم مریم عضدانلو با فراری دادن مسعود رجوی و تنی چند از مغزهای متفکر فرقه اش، بقیه افراد بیگناه را فدای اهداف شیطانی خویش سازد و به کشتن دهد. اگر مریم عضدانلو بخواهد به سنگ اندازی و بلوا ادامه دهد بهترین کار جامعه جهانی دستگیری و محاکمۀ او در اروپا به جرم جنایت علیه بشریت می باشد. مریم و مسعود رجوی علارغم اینکه نیروهایی از خودگذشته در اختیار داشته اند، بشدت ترسو بوده و بخاطر حفظ جان خود از هیچ اقدامی فروگذار نیستند. برای همین اگر مریم در خطر دستگیری قرار گیرد بسرعت دست از بازی برخواهد داشت و در مقابل ارادۀ بین المللی تمکین خواهد نمود و اسیران را برای تصمیم گیری آزاد خواهد کرد.

 

حامد صرافپور

یازدهم مارس 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تمنای مریم عضدانلو از هیلاری کلینتون

«لطفاً اول هویج را بدهید ما حتماً به لیبرتی خواهیم رفت!»

 

 

حامد صرافپور 2 مارس 2012

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Tamana%20Az%20Hilari.HTM

 

پس از تذکر هیلاری کلینتون به فرقۀ رجوی جهت خروج صلح آمیز از اشرف، مریم قجر که تصور می کند با این بازیها به خانۀ کدخدا راه پیدا خواهد کرد با التماس و تمنای دیپلماتیک از وی درخواست نمود قبل از جابجایی به لیبرتی فرقه اش را از لیست تروریستی بیرون بیاورند!

(((در پی اظهارات چهارشنبه شب 10 اسفند (29 فوريه)، هيلاری کلينتون، وزير خارجه ايالات متحده، در جلسه استماع کميته خارجی مجلس نمايندگان آمريکا درباره نقش کليدی انتقال ساکنان اشرف به کمپ ليبرتی در لغو برچسب تروريستی، خانم مريم رجوی، رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران، از تأکيدهای خانم کلينتون درباره امنيت و سلامت ساکنان اشرف استقبال کرد و به همين منظور خواستار لغو برچسبی شد که از ابتدا فقط برای استمالت از فاشيسم دينی حاکم بر ايران ابداع شده است.

خانم رجوی با يادآوری اينکه، مشروط کردن خروج از ليست به جابه جايی به لحاظ اصولی و قانونی موضوعيت ندارد، به منظور حل همه مشکلات در اسرع وقت، خواستار همزمانی خروج از ليست و انتقال شد و افزود: لغو اين برچسب، دست يافتن به اطمينانهای حداقل برای انتقال ساکنان اشرف به ليبرتی را به طور جدی تسهيل می کند.)))

 

http://ir-efshagari.com/index.php?option=com_content&view=article&id=5107:catrin&catid=3:2010-12-28-06-02-26&Itemid=4

 

 

مریم قجرعضدانلو که تا همین امروز تمامی سایتهای مجاهدین را مملو از تبلیغات «غیر استاندارد بودن لیبرتی» نموده است، از هشدار هیلاری کلینتون سپاسگزاری نمود و در یک عقب نشینی حقارت آمیز توأم با التماس از ایشان «خواستار خروج از ليست و انتقال، برای حل همه مشکلات در اسرع وقت شد». وی در این درخواست هیچگونه پیش شرطی جهت استاندارد کردن کمپ مطرح ننموده است و تنها به چند جمله کلی بسنده کرده و «خواستار پشتيبانی خانم کلينتون از تأمين اطمينانهای حداقل، طبق استانداردهای انسان دوستانه و حقوق بشری در کمپ ليبرتی برای انتقال موفق و صلح آميز بقيه ساکنان اشرف» شده است!.

وی البته باز هم مثل همیشه شرح نداد که منظورش از استانداردهای «انسان دوستانه و حقوق بشری» کدام است و کدامین استاندارد را خودش طی ربع قرن در عراق به اجرا گذاشته که از دیگران انتظار آنرا دارد؟ چون هیچ برده داری برای بردگان خود امتیاز انسانی قائل نیست که به آنها استاندارد انسان دوستانه عنایت کند! و طی اینهمه سال ایشان با اسیران اشرف جز مانند یک بردۀ مدرن برخورد نکرده است و هزاران نمونه آنرا جداشدگان از فرقه شرح داده و به قلم آورده اند.

گویا همۀ جیغ و دادهای مریم بر سر غیر استاندارد بودن کمپ لیبرتی و «خواهان بازگشت شدن نیروها» هیچ نبود جز اینکه ایشان تضمینی برای حضور شوهرش در آمریکا پیدا کند و ایشان را به خدمت «ارباب بی مروت دنیا» بفرستد تا مثل گذشته به پایبوسی خان مشرف شود و به عنوان یک «نوکر رانده شده از درگاه ارباب» به حساب نیاید.

و اینها همه عاقبت پشت کردن به مردم و وطنفروشی و جنایت است که طی سالیان مرتکب شده اند و بی تردید شام دولت ریا و جنایت ایشان نیز فرا خواهد رسید. روزگاری مسعود رجوی در نشستهای مختلف مدعی می شد به صدام حسین گفته که منتظر باش تا رفسنجانی با پای برهنه به عراق بیاید!!! و حالا بیست سال بعد از آن رجزخوانی ها، خودش سر تا پا برهنه شده و باز هم به نزد ارباب جدید راه نمی دهند.

 

حامد صرافپور

2 مارس 2012

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد