_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran-ghalam@hotmail.com
انتقال به لیبرتی آیا چیزی را عوض کرد؟
ادوارد ترمادو، انجمن ایران
سبزف بیست و پنجم مارس 2012
در دوران صدام حسین در عراق کمپ رمادی زیر نظر سازمان ملل و کمیته صلیب سرخ جهانی بود و به افرادی که از ایران به هر دلیلی به عراق پناه می اوردند یا کسانی که از سازمان مجاهدین جدا می شدند تا حل و فصل مسا ئل پناهندگی در کشور ثالثی اسکان می داد، معمولآ در اردوگاه رما دی این مسا ئل به کندی پیش می رفت و ممکن بود که فردی حتی چند سال برای گرفتن پناهندگی از کشور ثالثی در اردوگاه رمادی منتظر بماند اما در نها یت مشکل فرد حل می شد، نمونه آن بچه های جدا شده ای هستند که اکن.ن در کشور های اروپائی خصوصآ در دانمارک و در هلند و یا در دیگر نقاط اروپا و حتی امریکا یا کانادا هستند.
اما در دورانی سازمان مجاهدین با ریزش شدید نیرو مواجه شد انهم در دورانی که با حمایت همه جانبه صدام حسین در اوج بود، مسعود رجوی تصمیم گرفت تا برای جلو گیری از این ریزش نیرو چاره ای بیاندیشد وبا زدو بند با مقامات عراقی ورودی کمپ رمادی را به روی افراد جدا شده از سازمان بست و از مقامات عراقی درخواست کرد که از این پس هر کسی که از سازمان جدا شود مستقیم به زندان ابوغریب منتقل شود، زیرا افراد به محض رسیدن به دنیای آزاد تبدیل به یک متتقد از سارمان می شدند، این را هم اعلام کرد که از این پس هر کس که از سازمان جدا شود تحویل مقامات عراقی داده خواهد شد، عراق اما از خدا خواسته چون در دست حکومت ایران انبوهی اسیر باقیمانده داشت برای تبادل به ایرانی جماعت نیاز داشت و برایش نیز تفاوتی نداشت که این فرد چه کسی است، از مجاهدین جدا شده یا اینکه بطور غیر قانونی وارد خاک عراق شده، بر اساس قانون عراق برای فردی که وارد زندان ابوغریب می شد به جرم ورود غیر قانونی به عراق می بایست 8 سال در زندان ابوغریب بماند.
با این حال اگر مقامات عراقی با مقامات ایران کنار می آمدند تبادلی هم صورت می گرفت، همانگونه که با بنده و عده ای از دوستانم انجام شد وبه ضرب و زور ما را به ایران دادند، البته هدف رجوی از تحویل افراد جدا شده به زندان ابوغریب دو چیز بود، ابتدا اینکه از رفتن افراد به اروپا جلوگیری شود تا مبادا مناسبات درونی و رفتار غیر انسانی که در درون سازمان جاری بود لو برود تا سازمان منتقدی نداشته باشد و دوم اینکه افراد جدا شده در زندان ابوغریب آنقدر شکنجه شوند تا اینکه چهار دست و پا و التمای کنان به سازمان پناه آورده و تابع آنچیزی باشند که سازمان می خواست.
به هر حال امروز صدام حسین وجود ندارد و حکومت دیکتاتوری او هم در عراق حاکم نیست، برای جدا شدگان از سازمان هم زندانی به نام ابوغریب وجود خارجی ندارد، کمپ رمادی هم که زیر نظر سازمان ملل یا صلیب سرخ جهانی باشد نیست، اعضای سازمان هم دسته دسته از اشرف به کمپ لیبرتی منتقل می شوند، کمپی که برای رفتن به آنجا هزاران خروار نازو ادا در آوردند.
اما انتقال از اشرف به لیبرتی از نظر اینجانب وقتی کار ساز است که در کنار آن افراد بتوانند اولآ بطور آزادانه با خانواده های خود ملاقات خصوصی داشته باشند بدون حضور افراد سازمان، دومآ برای کسانی که تمایل به ماندن در سازمان را ندارند و حتی تمایل به بازگشت به ایران را هم ندارند مکانی زیر نظر سازمان ملل و صلیب سرخ جهانی در نظر گرفته شود تا افرادی که مایل هستند بتوانند از آن طریق کما مثل سابق برای خروج از عراق اقدام نمایند، دولت عراق و نیز سازمان های بین المللی که دست در موضوع جابجائی از اشرف به لیبرتی دارند بایستی مقدم بر هر چیزی دیدار افراد با خانواده هایشان را در نظر داشته باشند، سازمان های حقوق بشری نبایستی بر ایستادگی خانواده هائی که اکثرآ پدران ومادران سالخورده هستند و در این مدت طولانی گرما و سرمای عراق را تنها برای دیدار عزیزان خود تحمل کردند نادیده بگیرند، از نظر انسانی این ابتدائی ترین حق خانواده هاست که بتوانند با عزیزان خود دیدار کنند منهای این یعنی نغض ابتدائی ترین حقوق انسانی و زدو بند برای به در بردن سران سازمان.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کمپ لیبرتی و نازو اداهای رزم آوران آزادی
ادوارد ترمادو، انجمن ایران
سبزف پانزدهم مارس 2012
همانگونه که خیلی ها می دانند
بنده به مدت 9 سال ناقابل به عنوان اسیر جنگی درعراق سر کرده ا م ، در
این مدت روزگار تلخی بر ماها گذشت از کتک خوردنهای بی جهت گرفته تا
گرسنگی و تشنگی کشیدن تا خوردن فحش و ناسرا های ناموسی توسط سربازان و
افسران عراقی تا الی.......... آخر، از دشمن توقع ناز کشیدن و مهربانی
هم نداشتیم چونکه با هم در جنگ بودیم واین رفتار هم برای ما قابل فهم
بود.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ وحشت از فرو ریختن دیوارمناسبات غیرمتعارف
جمشید طهماسبی، دوازدهم مارس
2012
خانم رجوی در یکی از آخرین موضع گیریهایشان اعلام کردند که بیابانهای مرزی اردن را به کمپ لیبرتی ترجیح میدهند: « اگر دولت عراق جلوگیری نکند همه ساکنان اشرف و لیبرتی آماده اند در ماه مارچ، عراق را با اموال منقولشان ترک کنند و با نظارت صلیب سرخ و کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد، با هزینه خودشان، به طور موقت در منطقه مرزی اردن مستقر شوند.» برای پی بردن به رمز و راز نهفته دراین نوع تلاشها که بیشتر به دست و پا زدن کسی که در لجنزار گیر کرده می ماند کافیست به کلیدیترین وجه تمایز لیبرتی با بیابانهی مرزی توجه کنیم. بزرگترین وپایه ای ترین امتیازی که این بیابانها نسبت به لیبرتی ازآن برخوردارند نبودن کنترل است یعنی محیطی ایزوله که نبود آن میتواند راه به فرو ریختن حصارها و مناسبات غیر متعارف تشکیلاتی ببرد.چیزیکه مجاهدین برای حفظ سلطه خود بر تمامی زوایای زندگی افراد به آن قبل از هرچیز نیازمندند و خانم رجوی هم به خوبی به الزامات آنهم اشاره میکند: « این قطعه زمین بهوسیله ساکنان سیاج کشی می شود و ساکنان تا رفتن به کشورهای ثالث آن را ترک نمیکنند مگر بیماری که معالجه او در داخل سیاج امکانپذیر نباشد» اگردقت کنیم درتمام پروسه مسئله اشرف چه آنجا که با دولت عراق درگیرمیشوند و چه دربیرون عراق هیچگاه موضوع رسیدن افراد به دنیای آذاد وخلاص شدن ازجهنم عراق در نگاه و خواسته های رهبری مجاهدین یا اصلا جای ندارد و اگر هم برای رد گم کردن در جای مجبور میشوند به آن اشاره ای بکنند موضوعی دست چندم است. البته اینروزها آش اینقدر شوراست هرناظربیطرفی هم روی آن انگشت میگذارد از جمله: یک مقام مسئول دولت اوباما درپروندۀ جابجایی اعضای مجاهدین خلق دربارۀ درخواست مریم رجوی برای انتقال به اردن می گوید: « مریم رجوی می خواهد یک اردوگاه خودمختار نظامی را در اختیارش بگذارند» وی در این باره می افزاید: « هرکس چنین توصیه ای به مریم رجوی کرده، جداً به یک راه حل انسانی آسیب وارد نموده است. روشن است که وی قصد کمک به آنها را ندارد» وحالا که دیگربه هیچ قیمتی امکان حفظ تاریکخانه اشرف وجود ندارد تمام تلاش خود را برای تبدیل مکان جدید متناسب بااین نیازحیاتی یعنی حقظ حاکمیت بلامنازع تشکیلاتی درمحیطی ایزوله میکنند که آقای رجوی بخوبی از آن به عنوان مکانی استرلیزه شده یاد می کردند. البته هر کس از نزدیک با مناسبات مجاهدین آشنا ی داشته باشد به آنها حق میدهد، چرا که درزمینه ایجاد رابطه با دنیای بیرون و الزامات جبری آن تجارب بسیار تلخی دارند. چرا که هرجا چنین امکانی هرچند محدود فراهم بوده باعث گریز و ریزش نیروها شده از جمله در پروسه اعزام نیروبه اروپا درسال 1994به همراه مریم که تعداد زیادی فرار را بر قرار ترجع دادند آنهم از نفراتی که دست چین واز فیلترهای چند لایه مختلف عبور کرده بودند. و از دل همین تجارب تلخ بود که ظوابط خروج تک نفره از پایگاها ممنوع چه دراروپا وعراق وچه درجاهای دیگردر آمد .
ادامه دارد
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دم خروس حسن نیت
جمشید طهماسبی، چهارم مارس 2012
مجاهدین روی «حسن نیت ساکنان برای جابجایی» تأکید و مانورزیادی می کنندَ، اما واقعیت این است که جنس و ماهیت این حسن نیت نیز مانند ماهیت تن به خلع سلاح دادن تنها درنقطه استیصال مطلق توسط نیروهای نظامی آمریکایست که ازاساس هیچ دلیلی جزیک عقب نشینی نداشت که به مثابه نوشیدن اجباری جام زهری برای رهبری مجاهدین بود. پس به خوبی قابل درک است که جبر ترک اشرف نیز نه تنها هیچ ربطی به داشتن حسن نیت ندارد بلکه در واقع با این فرار به جلو بدنبال دست آویزی بودند که بتوانند با اتکا به آن اول خود را از خطر برخورد و رویاروی با سازمان ملل و نهادهای وابسطه به آن نجات دهند. و در گام بعد در راستای سناریو از قبل تنظیم شده خرید زمان با اتکا به وسط کشیده شدن پای نهادهای فوق دست بازتری برای خرید زمان با این امید که شرایط عراق در راستای رویای بر باد رفته آنان تغیر کند. چرا تا آنجا که به آنها بر میگردد نه تنها هیچ تمایلی به خروج این نیروهای به گروگان گرفته شده از جهنم عراق ندارند ،بر عکس بر اساس مواضع علنی خودشا ن دم خروس این گونه حسن نیت آنها کاملا هویداست. ایران اشرف لیبرتی: - سایت همبستگي ملي «.... با رفتن به لیبرتی، اشرفیان، رژیم ومماشاتگران رااز نظر سیاسی، بین المللی ، حقوقی ، اخلاقی واجتماعی خلع سلاح ومحاصره کرده اند، ... پوش سازمان ملل و توافقاتی که با کوبلر می کند وبطریق اولی زیر سوال رفتن صلاحیت و توانمندی نماینده دبیرکل در ایستادگی بر موضع بی طرفی وتسهیل کننده مورد ادعای وی در این باره است.یعنی کانال عادی سازی شده اعمال نفوذ رژیم برای فشارونابودی بیشتراشرفیان بدین ترتیب گل گرفته وبسته می شود... این شرایط وموقعیت جدید اشرفیان نه قابل بازگشت دادن به قبل است ونه قابل اغماض.موضوعی است جهانی با پیروزی محتوم.... » اگر چه آش این دوگانگی در حرف وعمل آنچنان شور شده که وزیر امور خارجه آمریکا خانم کلینتون هم روی آن انگشت گذاشته و اعلام کرد: «...با توجه به تلاشها برای جابهجايی ساکنان (اردوگاه اشرف)، همکاری مجاهدين خلق برای بستن صلح آميز و موفقيت آميز اردوگاه اشرف، پايگاه اصلی شبه نظامی مجاهدين خلق، يک عنصر کليدی در هرگونه تصميم گيری در خصوص وضعيت سازمان مجاهدين خلق در فهرست گروه های تروريستی خارجی است. ... درهمین زمینه، يک مقام ارشد دولت آمريکا که نخواسته نامش فاش شود، به خبرگزاری رويترز گفته است: اظهارات خانم کلينتون در روز چهارشنبه پيامی عمدی به مجاهدين خلق بود اين مقام آمريکايی اضافه کرده است:«يکی از دلايلی که ما می خواستيم اين پيام را بدهيم اين است که همکاری مجاهدين خلق تاکنون ناهمگون و متناقض بوده است» آری وقتی بر این باور باشیم که میتوان« بحرانی را با بحرانی دیگر مهار کرد» به ناچار به جای نگاه بجلو و انطباق با آن چاره ای جز به گذشته پناه بردن و در رویای آن در غلتیدن نیست.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ارتزاق از خون
جمشید طهماسبی، بیست و هشتم
فوریه 2012
فرصت بسیارارزشمندی که با دخالت
سازمان ملل برای نجات کسانی که براستی درعراق به گروگان گرفته شده اند
بدست آمده، اما ازواکنشهای روزهای اخیر دستگاه تبلیغاتی مجاهدین می
توان چنین نتیجه گرفت، که بار دیگر رهبری مجاهدین درراستای به بن بست
کشدن این امکان ازهیچ تلاشی فروگزار نخواهد کرد.
( ......لیبرتی از هم اکنون یک
تجربه شکست خورده است و انتقال سایر افراد به آن امکانپذیر
نیست.....ساکنان لیبرتی به این نتیجه رسیده اند که بدون تأمین و تضمین
اطمینانهای حداقل، تنها راه برای جلوگیری از بدتر شدن وضعیت، بازگشت
آنها به اشرف است.)
باید با تمام توان و با تکیه بر
بعد انسانی موضوع، به دست اندرکاران این زمینه سازی نشان دهند که ما از
اینگونه جنایتها متنفریم و درمقابل این تدارک کشتار خاموش نمی مانیم.
با به تصویرکشیدن زشتی این
جنایت اجازه ندهیم که مثل همیشه رهبری مجاهدین در پس پرده های خون و
احساسات مجالی برای طرح هیچ سئوال دیگری باقی نگذارد . پس به هرشکل که میتوانیم وبا هر آنچه در توان داریم از جمله با روشنگری وپرداختن به ابعاد مختلف شرایط کنونی برای نجات جان هزاران گروگان اشرف با تمام توان و به هر وسیله ای که می توانیم و با هر امکانی که می تواند وجود داشته باشد بیاری برخیزیم.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اشرف برای مجاهدین همه چیز یا هیچ چیز
جمشید طهماسبی، کانون وبلاگ
نویسان مستقل ایرانی، بیست و یکم فوریه 2012
خارج شدن اولین گروه مجاهدین از
اشرف ظاهرا با قصد ترک عراق و رفتن به کشورهای دیگر آیا به مفهوم این
است که ازوقوع فاجعه فاصله گرفتیم و یا این امکان نخواهند داشت و بازهم
فجایع دیگری در راه است.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تقدیر از فرمانده ثریا و تبریک به خانواده ها دیوار برلینی پادگان اشرف فروریخت
عباس صادقی، انجمن ایران سبز،
آلمان، نوزدهم فوریه 2012
نام خانم ثریا عبدالهی برای همه کسانی که دستی در آتش مبارزه با فرقه رجوی دارند مترادف است با سنگ صبور خانواده ها یی که بدنبال یوسف گمگشته ای راهی بیابانهای همواره طوفانی ونفرین شده عراق در پشت سیم های خار دار پادگان اشرف شدند وچشم انتظار لحظه ای دیدار با فرزندی ،پدری ،خواهری یا مادری به تحصن نشسته اند. حتی سنگ صبور رها شده هایی که با ریسک گذشتن ازجان خود از جهنم رجوی فرار کرده وخود را به آغوش همیشه باز خانواده ها رسانده اند و هر کس که زخمی عمیق از رجوی بواسطه سالیان جدایی اجباری از همسر فرزند وخانواده وجامعه در دل داردبرای پیوستن مجدد به دریای زلال عواطف خانوادگی ، پای صحبت های مادرانه خانم عبدالهی نشسته است. هر کسی که ایشان را از نزدیک دیده باشد وبرای اولین بار پای صحبت از دل برآمده وی نشسته باشد در اولین برداشت فکر میکند ایشان باید سالها مناسبات فرقه ای رجوی را از نزدیک تجربه کرده باشد ویا ایشان یکی از رها شدگان از چنگال اختاپوسی رجوی است که سالیان زندگی خود را وقف مبارزه با فرقه رجوی نموده و در این راه آبدیده شده است که اینقدر نسبت به ماهیت رجوی وسازمان جهنمی آن اینگونه روان سخن میگوید واشراف کامل دارد. من این افتخار را داشتم تا از نزدیک این شیره زن را ملاقات کنم وچند روزی شاهد تلاشهای خستگی ناپذیرش به همراه سایر خانواده ها باشم به همین دلیل، مناسبت فرو ریختن دیوار بلاهت رجوی مرا بر آن داشت تا با نوشتن چند سطر شاید بتوانم حق مطلب را در رابطه با ایشان وکار سترگی که در این مدت انجام داده اند را ادا کنم. هر آنچه که میگوید بر دل مینشیند ودر کوتاه زمانی مخاطب را به اشراف کامل از مناسبات افراد اسیر در حصار پادگانی رجوی میرساندزیرا همه حرفهایش از دلی زخم خورده ورنج غربت کشیده برای دیدار عزیزش برمیآید. خانم ثریا نظامی نیستند اما رجوی به در ستی ایشان را فرمانده ثریا خطاب میکند وکاملا هم به حق ایشان را فرمانده اطلاق میکند زیرا از آرزوهای رجوی بوده که از خیل فرماندهان زن ومردی را که به این نام منصوب کرده یکی وفقط یکی را همچون خانم عبدالهی مسئولیت پذیر وفرمانده ومدیر میداشت . البته طبیعی است که رجوی نتواند چنین فرماندهانی داشته باشد زیرا در باطلاق فرقه ای گل سرخی چون خانم ثریا نمیرویدو با اغماض فراوان میتوان گفت در شوره زار رجوی گل خر زهره بسیار روئیده است. ناگفته نماند که همه فرماندهان نظامی عراقی هم که خانم عبدالهی را از نزدیک میشناسند ومدیریت ایشان را دیده اند لقب زیبنده (عقید ثریا ) که به عبی معادل ژنرال میباشد را برای وی بکار میبرند. به نقل از همه نفراتی که موفق به فرار از قلعه رجوی شده اند کابوس (فرمانده ثریا ) گریبان رجوی را رها نمیکرده وهراز گاهی که ایشان برای مداوای بیماری به بغداد میرفتند وچند روزی صدای ایشان از بلند گو پخش نمیشده رجوی اظهار پیروزی وآرامش میکرده است، خوب آرزوهای شتر مابانه رجوی بوده است ... به لطف خدا ایشان حضور داشتند تا دیوار برلینی پادگان اشرف فروریخت.
خانم عبدالهی در کوره تحصن سه ساله به همراه سایر خانواده ها با مسئولیت پذیری شگرف به شاخص و سمبل از خود گذشتگی تبدیل شد که فقط در چهارچوب فداکاری مهر مادری میتوان به آن پاسخ داد وگرنه با دریدگی که وحوش رجوی طی این سه سال از خود نشان دادند و فرزندان را وادار به سنگ زدن وسیلی زدن به پدران ومادران پیر وسالخورده میکرد جای هیچ مقاومتی رادر معادلات معمول باقی نمیگذاشت چه رسد به موفقیت خانواده ها در فروپاشی قلعه الموتی رجوی وتسلیم نمودن رجوی برای انتقال ساکنان پادگان به کمپ لیبرتی وبرآورده شدن خواست چندین ساله خانواده ها و دیدار مستقل وآزادانه با عزیزانشان خارج از کنترل امنیتی شکنجه گران وبازجوهای رجوی. شاید اگر رجوی به اندازه یک ارزن شعور استراتژیک میداشت در بهمن سال 1388 که خانم عبدالهی به همراه تعداد دیگری از خانواده های اسیران پادگان اشرف برای یک ملاقلت ساده با فرزندش امیر اصلان حسن زاده به درب پادگان آمده بود برخورد توهین آمیز و دور از انسانیت رجوی مواجه نمیشد و به این درخواست ساده که آمده ام فرزندم را بعد از سالیان دوری وبیخبری ملاقات کنم پاسخ منطقی میداد شاید امروز آتش آه وعزم راسخ خانواده ها به فرماندهی خانم عبدالهی دامانش را نمیسوزاند ودودمانش بر باد نمیرفت. (دشمنان مردم از احمقها آفریده شده اند) خطاب به مریم قجر وشوهر کوتوله فکر ایشان باید گفت کوره انقلاب واقعی پولاد هایی آبدیده نظیر خانم عبدالهی تولید میکند که دیو وددانی چون شمایان را از صفحه سیاسی روزگار پاک میکند. این کوره محصول آتشی بود که شما با دست خود علیه خانواده ها بپا کردید که امروز خانم عبدالهی سمبل پایمردی واستواری این خانواده ها شد. توصیه من به رهبر مفقود شده این فرقه اینست که بد نیست گذری کوتاه بر سرگذشت خانم عبدالهی وخانواده ها داشته باشید تا شاید درس عبرتی برای آینده تاریکشان باشد. به مصاحبه خانم عبدالهی با رادیو فردا و بنیاد خانواده سحر دقت کنید: ثریا عبداللهی در مصاحبه با رادیو فردا گفت: "امیراصلان تنها پسرم است. او برای کار به ترکیه رفته بود. فردی بنام علی آنکارایی به بهانه رفتن به آلمان او را به عراق اورده و در دام رجوی گرفتار کرد. من سال ها بود هیچ خبری از او نداشتم". "من سازمان مجاهدین خلق را نمی شناختم. سازمان را ازطریق افرادیکه در این مدت از پادگان فرارکرده اند شناختم". خانم عبداللهی به بنیاد خانواده سحر گفت: "در حقیقت در سال 1384، یکی از بچه ها که از سازمان فرارکرده بود به من گفت که امیر در عراق و در اشرف است. خیلی خوشحال شدم با خودم گفتم او خادم امام علی (ع) در نجف اشرف است ولی چرا به ما زنگ نمی زند. هر بار تلویزیون صحنه های بارگاه حضرت علی (ع) را نشان می داد به نوه ام می گفتم دایی اینجاست. بعدها فهمیدم منظور از اشرف چیست و اشرف کجاست". خانم عبداللهی ساعت ها و با دقت پای صحبت افراد جداشده که طی این دو سال و یا در سالهای گذشته از زندان اشرف فرارکرده و در جمع خانواده ها حضور می یافتند می نشست. در همین کوره ها بود که خانم عبدالهی به همراه سایر خانواده ها تصمیم گرفتند به هر قیمت این دیوارهای جهل وعنکبوتی فرقه رجوی را منهدم کنند وموجب رهایی فرزندانشان شوند. از این پس خانم عبدالهی نه فقط برای رهایی فرزند خودش که آزادی هر فرد گرفتار در حلقه گرگها برایش یک آرمان شد.وی همه اسرای اشرف را فرزندان خود میداند. البته که در این مسیر کم مصیبت ندیده است ،دوری مستمر از خانواده ،از سنگ پرانی ابن ملجم ها گرفته تا فحش وفضیحت های وحوش رجوی ودشنامهایی که رجوی علیه وی روزانه پخش میکند و فشار طاقت فرسای مسئولیت ومدیریت خانواده ها وزنده نگه داشتن امید به موفقیت در برابر دیو ترسناکی چون رجوی و نهایتا بیماری قلبی ناشی از این همه فشار و استرس که گاها پزشکان را وامیداشت که اجبارا وی را در محیط بیمارستان ودور از هرگونه اظطراب وهیجان بستری کنند. با این همه ایشان همواره در چنین شرایطی هم از پیگیری کارها غافل نشدند تا امروز که موعد تسلیم بلاهت بار رجوی فراهم شد ورجوی مجبور شد از زبان مریم قجر شرایط تسلیم وشکست در برابر عزم پولادین خانواده ها دولت عراق وسازمان ملل را بپذیرد وزمینه رهایی همه اسیران قلعه الموتی اشرف فراهم شود. به سهم خودم جا دارد از همه زحمات ایشان تقدیر نمایم زیرا من هم یکی از همان افراد گرفتار در قلعه رجوی بودم و معنی اسارت در چنگال رجوی را با گوشت وپوست واستخوان لمس کرده ام وارزش این فداکاری ها را میدانم و اگر نبودند مادرانی چون ایشان این پیروزی خانواده ها وشکست خفت بار رجوی به این زودی میسر نمیشد. این موفقیت را به خانم عبدالهی (فرمانده ثریا) همه خانواده های اسرای قلعه اشرف تبریک میگویم.
عباس صادقی
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خانواده ایستاد اشرف افتاد، اشرف نایستاده افتاد
عباس صادقی، ایران سبز، هفدهم
فوریه 2012
راستی چه شد که اشرف افتاد؟
قرار بود اشرف بایستد تا جهانی بایستد؟
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرقه پرستی وخوش رقصی رجوی برای بیگانگان با پوش دفاع ازاشرف!!!
جلیل عبدی، شانزدهم فوریه 2012
هدف مریم رجوی
دردیداربانمایندگان وشخصیت های آمریکایی واروپایی برای همگان روشن
است.همین عنصرخود فروخته وخائن اخیراً به پارلمان اروپا رفته ودرظاهر
میخواست از دوستان اروپایی وآمریکایی اش بخاطرحمایت از ساکنان اشرف
قدردانی کند.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خانواده ها تا آخر ایستاده اند
بنیاد خانواده سحر، بغداد،
پانزدهم فوریه 2012
ایمیل ها و پیام های زیادی
داشتیم که پرسیده بودند چرا دیگر از خانواده ها خبری نیست و ابراز
نگرانی شده بود که آیا آنان همچنان در تحصن در برابر پادگان اشرف هستند
یا خیر. همچنین ذکر شده بود که چرا دیگر پیام های صوتی رهاشدگان منعکس
نمیگردد. لازم به ذکر است که حضور خانواده ها در شهرک آزادی فرقی با
گذشته نکرده و آنان همچنان حضور فعال دارند.
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |