_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran-ghalam@hotmail.com
بنگاه شهید سازی مجاهدین و توطئه هایشان
بهزاد علیشاهی http://www.cibloggers.com/?p=10605
وقتی مسعود رجوی در پیامش به اشرفی ها میگوید اگر سربازان عراقی در اشرف یا لیبرتی به شما حمله نکنند ده بار و اگر حمله کنند صدبار برنده اید , خب معلوم است دنبال صد بار برنده شدن است و از اعضای گرفتارش در عراق میخواهد هر طور شده سربازان عراقی را وادار به حمله کند.صد البته که شهید دادن و شهید ساختن سیاست همیشگی سران این فرقه بوده است , راه حل اصلی این فرقه برای خروج از بحران همیشه کشته دادن بوده وهست ؛ این عمیقا باعث نگرانی است , مجاهدین اصولا همه مشکلاتشان را با کشتن و شهید نامیدن حل میکنند.
من به شخصه بسیاری اعضای مخالف را میشناختم که به جای پاسخ به سئوالات و ابهامات و انتقاداتشان , آنها را یا از پشت با تیر زدند و یا به عملیات واهی فرستاده که روی مین یا در انفجار کشته شوند و بجای یک مخالف یک شهید داشته باشند , آنها را هم که نتوانستند به این شکل از بین ببرند به شکل سانحه یا اعلام مرگ طبیعی کشتند و یا با قهر و کین در زندان و شکنجه که امروز گورهای جمعی پیدا شده و شاهدان عینی جداشده گواه است .
رجوی ها میخواهند مشکل سرشکستگی در انتقالشان به کمپ ترانزیت لیبرتی را نیز با خون حل کنند , شاید تحلیل آنها این است که خون و کشته در لیبرتی و مظلوم نمایی در این باره به بیرون آمدنشان از لیست تروریستی کمک خواهد کرد.
مریم رجوی به مناسبت فوت ” بردیا امیر مستوفیان ” در کمپ لیبرتی پیام میدهد و از او با نام ” اولین شهید ” نام میبرد گویی منتظر شهیدان بعدی هم هست .
مجاهدین اعلام میکنند که به کمپ ترانزیت لیبرتی حمله خمپاره ای شده در حالی که هیچ شواهدی در این باره وجود ندارد.
واین شاید شروع توطئه های مجاهدین برای به کشتن دادن اعضایشان در لیبرتی باشد.
بدون شک بردیا امیر مستوفیان این قربانی مجاهدین خلق نه از خستگی فوت کرد و نه دکتر عراقی علت فوت را ایست قلبی اعلام کرد, او حتی آنظور که مجاهدین ادعا میکنند مهندس هم نبود .
بردیا امیر مستوفیان که سال ۱۳۴۵ در لاهیجان به دنیا آمده بود , در آلمان و در شهر فرانکفورت زندگی میکرد, او تازه به مدرسه عالی این شهر رفته بود که در سال ۱۳۷۱ توسط دفتر مجاهدین در آلمان جذب سازمان شده و به عراق منتقل شد , بردیا سه سال بعد از تصمیم گیری اش برای پیوستن به مجاهدین و آمدن به عراق پشیمان بود و این باعث دستگیری و زندانی شدنش توسط مسئولین مجاهدین خلق در کمپ اشرف شد , سه ماه زندان وشکنجه به بردیا فهماند که برای خروج از اشرف راهی وجود ندارد , او فهمید که نه از مدارکش خبری هست و نه دولت عراق اجازه خروج میدهد تازه ممکن است به جرم ورود غیر قانونی به عراق سالها هم به زندان ابوغریب بیفتد , بردیا ناچار در عراق و در کمپ اشرف ماند , اسنادی که او در زندان و زیر اجبار امضا کرده بود و از دست دادن امکاناتی که در آلمان داشت و نیز گذشت عمر هر روز او را ببشتر به صورت انسانی درمیاورد که علیرغم میل باطنی اش از سر استیصال در اشرف و در مناسبات مجاهدین مانده و برای دورکردن فشارها و نشست ها و زندگی کمی راحت تر به سادگی به خواستهای مجاهدین تن داده و همان چیزهایی را میگفت که مسئولین دوست داشتند بشنوند .
تجربه فرار در حین انتقال از اشرف به کمپ لیبرتی باعث شده بود که بردیا نیز که از نظر سازمان حلقه ضعیف به حساب میامد تحت نظر و مراقبت شخص دیگری قرار بگیرد , سکوت وگوشه گیری و به اصطلاح توی خود بودن بردیا مدتها قبل از انتقال برای هر کس با او ارتباطی داشت قابل تشخیص بود , بعد از ورود به لیبرتی در فرصتی که همه مشغول دیدار نفرات سری قبل بوده و تدارک نوروز را میدیدند بردیا در یک بنگال دور از انظار جان میدهد , شاید بررسی های پلیس و گفتگو با شاهدان این قضیه را بهتر روشن کند بخصوص که فرد مسئول بردیا در طی مسیر هم در همان لحظات از انظار دور بود , دکتر عراقی بعد از معاینه بردیا اعلام میکند که او فوت کرده و قلب او نمیزند , همین کلمات برای مجاهدین کافی بود که با شانتاژ بگویند که دکتر عراقی مرگ را ایست قلبی اعلام کرده وایست قلبی هم ناشی از خستگی بوده است , درحالی که علت مرگ فقط با کالبد شکافی و بررسی کامل مشخص میشود ,کاری که مجاهدین از آن هراس دارند و به زبان نمی آورند .
عدم کنترل خانواده ها درکمپ ترانزیت و نیز عدم ارتباط اعضای منتقل شده به این کمپ با جهان آزاد و وضعیت بحرانی این سازمان ,لیبرتی را به محلی خطرناک تبدیل کرده است , هزاران اقدام غیرقانونی و جنایتکارانه و غیر انسانی در این کمپ از جمله خرابکاری در تاسیسات آب و فاضلاب , دستور برای ساییدن انگشتان قبل از تشکیل پرونده برای مشخص نشدن اثر انگشت , نشست های عملیات جاری و فشار روحی و روانی ناشی از آن و…….. نشان میدهد که ارگانهای بین المللی وظیفه سنگین تری در قبال این کمپ دارند و همچنین دولت عراق باید در دستگیری آمرمان وعاملان این جنایت ها جدیت بیشتری به خرج دهد.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسته بندی یک فرقه برای صدور
بهزاد علیشاهی http://hasanzebel.blogfa.com/post-894.aspx
اشرف سقوط کرده است , سقوط اشرف را حالا مریم و مسعود رجوی هم باورکرده اند , مجاهدین سقوط اشرف را پذیرفته اند هم در شعار و هم در روشهای کار.,مسعود رجوی در نشست و کال کنفرانسش با قربانیان مستقر در اشرف میگوید اشرف امروزکارخودش را کرده است و خبرهایی که از شهرهای ایران میرسد و نیز مقاومت ایرانیان خارج از کشور ما حصل و نشاندهنده این است که اشرف کارو مسئولیت تاریخی خودش را انجام داده , مسعود رجوی با این حرفها به سقوط اشرف اذعان کرده و از آنجا که میداند خبرشهرهای ایران و حمایت ایرانیان خارج از کشور را کسی باور نمیکند میگوید "ممکن است این حرفها را امروز متوجه نشویید ولی بیست سال بعد خواهید فهمید که چه کرده اید" بله نگرانی ,تلاش و مبارزه رهبری مجاهدین خلق دیگر برای حفظ اشرف نیست , غم و درد آنها در دوچیز خلاصه میشود , جلوگیری از محاکمه برخی از اعضای رده بالا و مسئولان سازمان که شاکیان خصوصی دارند و بسته بندی و ارسال فرقه ای که سالها برای ساختش زحمت کشیده اند به خارج از عراق با دستخوردگی و ضایعات هرچه کمتر. ابزار مجاهدین برای جلوگیری از محاکمه؛ مظلوم نمایی و به کشتن دادن قربانیان و فعالیت های سیاسی و برگزاری جلسات و تحصن و تظاهرات است , آنها میخواهند با بین المللی کردن اشرف و انتقال اشرفیان به کمپ ترانزیت و مظلوم نمایی در این باره و حتی دادن قربانیان, همه ناظران واقعه و حتی شاکیان خصوصی خودشان را متقاعد کنند که همین انتقال ها و سختی هایی که دچارش شده اند برایشان کافی است و در این شرایط سخت و برای پیشبرد هر چه آرامتر انتقال بهتر است حرف محاکمه را به میان نیاورد , آنها عملا با این شیوه میخواهند وجدانهای بیدار را به سکوت وادار کنند , کاری که در جریان دستگیری مریم رجوی در فرانسه با دستگاه قضایی و پلیس فرانسه انجام دادند و نتیجه گرفتند. شاید با این اوصاف حتی جداشدگان و شاهدان زنده جنایت های سازمان هم به سقوط اشرف و پراکنده شدن مجاهدین و احتمال رهایی اعضای اسیر دل خوش کرده و شکرگذار باشند . اما کمتر از محاکمه برای دستگاه رهبری کننده فرقه مجاهدین بی عدالتی محض است . همچنین ابزاررهبری مجاهدین برای بسته بندی فرقه و انتقال هرچه دست نخورده تر آن عبارت است از سفت و سخت تر شدن نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی و ....حالا دیگر نشست ها در اشرف و مقر ترانزیت مجاهدین سخت تر و مصرانه تر اداره میشود ,محفل و صحبت های چند نفره غیر کاری و بدون حضور مسئول که همیشه ممنوع بوده امروز خطر به حساب میآید و مجاهدین برای جلوگیری از این خطر برای نشسست ها افراد را از یگانهای مختلف جمع میکنند تا بعد از نشست هرکدام به مقر خود رفته و همدیگر را نبینند ,( در اشرف هر هفتاد هشتاد نفر در یک مقر زندگی میکنند بدون اینکه اجازه تردد به مقرهای دیگر را داشته باشند) حالا مسئولین قربانیان فرقه خود را برای شرایطی آماده میکنند که ممکن است مسئولی با آنها نباشد , به آنها میگویند حالا شما هرکدام تک تک یک قهرمان و فرمانده هستید و در این سالها چنان ساخته شده اید که هریک از شما میتواند مملکتی را بهم بریزد. قربانیان اشرف نشین برای رفتن به کمپ ترانزیت به دقت توجیه میشوند , پافشاری بر خروج جمعی از عراق ورفتن به یک مکان واحد ؛ همکاری نکردن با هیچ سازمان بین المللی و منجمله سازمان ملل و بدبین کردن افراد به این سازمانها ؛ ایجاد کینه و دشمنی با سربازان و دولت عراق در بین اعضا از دیگر آماده سازیهای آنها برای بسته بندی فرقه است . رهبری مجاهدین این روزها مشغول تصفیه و سوزاندن صدها هزار برگه و سند وهارددیسک های کامپیوتری وفیلم هایی است که ممکن است برایشان دردسر ساز باشد . آنها آشکارا به اعضای اسیر میگویند که راه نجات و رهایی این است که مطیع و گوش بفرمان رهبری باشید و مثل پیچ و مهره در ماشین عظیم سازمان عمل کنید تا این ماشین بتواند خوب کار کند.. مجاهدین خلق به اعضایی که بیست سال است از جهان وتمدن و انسان دورنگه داشته شده اند قبل از خروج از اشرف آموزش موبایل و اینترنت میدهند , آنها با دست به دست کردن و وقت کشی زمینه ها و مقدمات بسته بندی فرقه خود را برای ترانزیت تدارک می دیده اند . نابودی مقر یک فرقه و جابجایی مجاهدین از آن هیچگاه منظور نهایی مخالفان و منتقدان سازمان و شاهدان و قربانیان جنایت آنها نبوده است , محاکمه رهبران و فرماندهان و آمران و عاملان جنایت و جلوگیری از انتقال جمعی و تشکیل مجدد فرقه و قربانی گیری توسط آنها را باید خواستار شد .
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زن در دستگاه ارتجاعی رجویسم
هدایت، سایت فریاد آزادی، پانزدهم
مارس 2012
در دیدگاه ارتجاعی رجویسم زن یک
ابزار است هرچند که در زیر کلمات زیبایی پنهان شود. در عمل و پراتیک مشخصه
بردگی زن در دستگاه رجویسم مشخص میشود. رجوی با یک کودتا تحت نام "انقلاب
ایدئولوژیک" تئوری بغایت ارتجاعی خود را به عنوان "رهایی زن" در "مریم"
سمبلیزه کرد و به زنان دستگاه خود، حتی به مردان خود، میگفت "دست خود را به
مریم بدهید" تا "رها" شوید. ولی نگاهی به بردگی مریم رجوی درمقابل مسعود
رجوی میتوان فهمید که تا چه حد این ادعا ی "رهایی" صحت میتواند داشته
باشد؟. مریم رجوی که همسر مهدی ابریشمچی بوده است و حتی دارای یک فرزند
دختر بنا به "خواست خودش" از همسر سابقش جدا میشود و از مسعود رجوی
"خواستگاری" میکند. مسعود رجوی این "میمنت" را معرفی "رهایی زن از استثمار
جنسیت" معرفی میکند و مردان را دارای "نرینگی" دانسته که چون "حیوان"
میباشند و بایستی که این "نرینگی" خود را با یک دید "تبعیض مثبت" پیوند
بزنند و در تشکیلات، میدان را برای زنان خالی نموده و بعد بصورت فرمالیستی
"شورای رهبری" مجاهدین خلق را از زنان تشکیل داد که بعد ها به حرمسرای شخصی
او تبدیل شده است .
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زنان را آزاد کنید!
تحریریه ایران فانوس 11.03.2012 http://iran-fanous.de/middle/731-Fanous-Zanan-11.03.2012.htm
از یکصد سال قبل که زنانی از شهر
نیویورک آمریکا برای احقاق حقوق مساوی شان با مردان، دست به اعتراض زدند تا
امروز در جوامع مدرن و سنتی زنان زیادی توانستند به حقوق بیشتر و حتی بیشتر
از مردان، دست یابند. دهم مارس امسال نیز که مصادف با روز زنان بود، در
اکثر نقاط جهان، زنان به دنبال حقوق برابر با مردان بودند.
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |