_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran-ghalam@hotmail.com
امسال، سال سرنگونی
محمود سپاهی - پاریس 30 مارس 2012
سال دیگه، میدون آزادی با خواهر مریم و برادر...!
اواخر سال 80 بود که وارد اردوگاه اشرف شدم. چند روزی به عید مانده بود. عید شد وهمه با هم روبوسی میکردند و به هم میگفتند، این سال آخره، سال دیگه، میدان آزادی، تهران و... شد ساله 81 و این برنامه به شکل قبلی ولی داغ تر ادامه داشت. سالیان برای خودش میگذشت و افراد بیخبر از دنیا، منتظر سال جدید بودند که بگویند، سال سرنگونی. من با گوش خودم ده بار این جمله را شنیدم که رد و بدل میشد. خلاصه چند روز پیش، دوستی در ایمیل من مطلبی فرستاده که از سایت مجاهدین گیر آورده بود و در این مطلب دیدم که با کمال جهالت و وقاحت باز مجاهدین میگفتند که انشاالله سال سرنگونی به دست ارتش پرتوان مریم و با انقلاب مریم و با چی چی مریم و...
به یاد آن لطیفه افتادم که به یکی گفتند، چرا در کلاس چهارم پنج بار رفوزه شدی؟ گفت، بابام میخواد دوازده سال دیگه هم درس بخونم، گفتیم، پایه هام قوی بشه مثله آپارتمان! حالا داستان افراد فریب خورده اشرف با انقلاب مریم و ارتش مریم هم همین هست که سالیان سال باید تکرار کنند که سال آخر هست و سال دیگر در تهران هستیم. آخر یک عقل سالم این حرف را در این شرایط میزند، گروه گروه که در حال جا به جایی هستند و به کمپ ترانزیت برده میشوند، تعداد زیادی که آماده فرار از زندان اشرف هستند، تعدادی که مجروح و زخمی کنج بیمارستان خوابیده و منتظر مرگ هستند، آن تعداد دیگر که از شدت پیری و بی عقلی حالی ندارند، حال این شعار سرنگونی، از کجای مریم قجر در میاد، باید تحقیق کرد. ارتشی با جمعیت حدود 4 هزار نفر تا دندان مسلح با پشتیبانی صدام، مجاهدین عدم وجود آمریکا در منطقه و هزاران مثبت دیگر در آن سالیان جزمزدوری نتوانست کاری از پیش ببرد. الان با این بساط چه کار میخواهد بکند، من و ما مانده ایم.
یک روز مانده بود به عید که اعلام کردند بردیا امیر مستوفی بر اثر ایست قلبی قوت کرده است، من به عنوان کسی که ده سال بردیا را از نزدیک میشناختم، این خبر را قبول ندارم و شک ندارم که برنامه ای در کار بوده و این یک بهانه تراشی علیه جا به جایی بوده و برای این بهانه گیری نیاز به یک قربانی دیگر بوده است که قرعه این دفعه به اسم این ناکام افتاده است. خدایش بیامرزد که بی هیچ و پوچ به دست مجاهدین کشته شد. من متعجبم از دولت عراق دنبال گور دسته جمعی در بیایانهای اشرف میگردد. من میگویم کل اشرف گوردسته جمعی هست و کل افراد در اشرف دفن روحی و روانی شده اند. اول زنده ها را نجات بدهید، بعد نوبت کشته شده ها میرسد. چون اگر به همین روال پیش برود، یکی یکی ایست قلبی خواهند کرد، البته به قول رهبران مجاهدین. مجاهدین فکر میکنند که میتوان همه را با زبان فریب داد و با پول خرید، با مظلوم نمایی و دروغ دل به دست آورد و با فریب به این جنایات ادامه داد. ولی باید به این کلاشان گفت که دیگر حنای شما رنگی ندارد و اگر دارد، بزنید ریش خود مسعود رجوی که از ترس ریشش سفید شده استو مردم دنیا الان فهمیده اند که جنایت کار کیست و کجاست و تنها چیزی که مبهم هست، این هست که چرا و تا به کجا این جنایات ادامه خواهد یافت. ای کاش برسد روزی که مسعود رجوی و دیگر رهبران مجاهدین را پشت میز محاکمه ببینیم و بشنویم جنایاتی که طی این سالیان مرتکب شده اند و آن روز را، هم من میبینم وهم شما، چون دیر نیست و خواهد آمد. با آرزوی آزادی زندانیان زندان اشرف
محمود سپاهی ــــــــــــ پاریس 30 مارس 2012
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مجاهدین درجنگ با آینده
میلاد آریایی
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ هنر افشاگری
تحریریه ایران فانوس 19.03.2012 http://iran-fanous.de/middle/749-Fanous-HonareEfshagari-19.03.2012.htm
یکی از دوستان که در یکی از کشورهای اروپایی زندگی می کند، او سه دهه قبل در ایران همراه با خانواده اش زندگی خوب و مرفه ای داشتند. پدرش فردی سرشناس و از نزدیکان رجال در حاکمیت بود ولی فرزند به دلیل فضایی که آن ایام در جامعه ایران فراگیر بود، به سیاست روی آورد و سپس به مجاهدین خلق پیوست و سرانجام همراه با زن و فرزندش به عراق رفت و در داستان انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین، بر خلاف اندک نزدیکانی که زخم برنداشته و یا زخمی سطحی برداشتند، او اما زخمی جانکاه بر تن و روحش وارد شد و همسرش فریب وعده های پوچ و توخالی را خورد و زودتر، قربانی مطامع رهبران سازمان واقع شد، ولی او عزم خروج و نجات یگانه فرزندش را در اروپا گرفت تا بخشی از زخمش را التیام بخشد، اما تا کنون بهبود نیافت و همراه با زخم کهنه اش که به شکل دردی مزمن و بهبودنیافتنی مبدل شده، روزگار خوشش را به ناخوشی سر می کند چون که او گمان می کند، دردش، نه گفتنی و نه شنیدنی و نه بهبودیافتنی است. به هر حال، او با این که هنوز زخم کهنه اش را بر تن و روحش تحمل می کند، شاید نمی داند و شاید مسایل و مشکلات زندگی باعث شده تا او نتواند قدری به مداوای دردش که دوایش در درون خودش نهفته است، بپردازد. او همچنین اخیراً و پس از افشاگری خانم بتول سلطانی، دوباره زخم کهنه اش تازه تر شد و پس از سالیانی که زخمش را نزد دوست و دشمن کتمان می کرد و جسارت واگویه اش را نداشت، زخمش را تازه تر یافت و متاسفانه نه توان و جسارت گفتن دارد و نه، نگفتن!
واقعیت امر این است که زخم زدن ایدئولوژی فرقه ای بر دوست و دشمن، یک امر بدیهی و رمز ماندگاریش به حساب می آید. همه ایدئولوژی های پیر و فرتوت نیز چنین اند. در وهله دوم، رهبری سازمان همواره بنا بر آنچه که خود با آزادی و مقاومت انسان سر ناسازگاری و عداوت داشت و دارد، با هر آن کس که به او و راه و ایدئولوژی ضد مقاومتش نه بگوید، سعی می کند زخمی کاری بر او وارد کند تا بعد ار آن توان مقاومت در مقابل زخمش را نداشته باشد و به موازات آن، رهبری می بایست همواره زخم مقاومین را عبرت اعضای باقیمانده قرار دهد و آنان را از جداشدن از سازمان و تشکیلاتش بترساند.
ولی افشاگری و اعتراض در مقابل استبداد در اصل یک هنر است. هنری نیکو و زیبا. هنری که با همه سختیها و مشقاتش، موهبتی است که نصیب هر کس نمی شود. هنری که به موازات وظایف انسانی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، از حیث اخلاقی، فرد معترض ناگزیر برای کسانی که در حین خطر هستند و یا به سمت خطر گام بر می دارند، هشدار و همت لازم را به خرج دهد و النهایه اگر عضو جداشده که زخم داشته باشد که حتماً دارد، تنها از طریق همین اعتراض و افشاگری است که قادر خواهد بود مرهمی بر زخمش بنهد و التیام و دارویی برای درد جانکاهش بیابد.
بیهوده نیست، سازمان در مقابل اعتراض و افشاگری اعضای رهاشده، هزینه های گزافی را در هر زمینه متحمل می شود و در این رابطه از فرهنگ و ادبیاتی بغایت هیستری و افراطی علیه منتقدین و معترضین استفاده می کند و آنان را به ارتداد و اعدام محکوم می کند و افشاگر علیه افشاگری راه می اندازد و بنا به تعبیری برای خود از میان قشری ضعیف و زخم خورده به زعم خودش، دشمن داخلی برای ترساندن اعضای ناراضی اش خلق و لانسه می کند که این تناقض در دنیای مدرن امری نادر، اما برای دستگاه و ایدئولوژی تحقیر، امری حیاتی به شمار می آید.
با این وجود، ما بر این اعتقاد هستیم که افشاگری علیه ستم و اختناق فرقه ای، امری لازم برای هر فرد جداشده از فرقه است و در این رابطه هر چه قدر عضو منتقد و معترض از فرهنگ و ادبیات مردمی و انسانی استفاده بهینه تری بکند، به همان اندازه تاثیر افشاگری بیشتر و در کنار آن رهبران سازمان نگران و عصبی تر خواهند شد.
تحریریه ایران فانوس
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زنان را آزاد کنید! تحریریه ایران فانوس 11.03.2012 http://iran-fanous.de/middle/731-Fanous-Zanan-11.03.2012.htm
از یکصد سال قبل که زنانی از شهر
نیویورک آمریکا برای احقاق حقوق مساوی شان با مردان، دست به اعتراض زدند تا
امروز در جوامع مدرن و سنتی زنان زیادی توانستند به حقوق بیشتر و حتی بیشتر
از مردان، دست یابند. دهم مارس امسال نیز که مصادف با روز زنان بود، در
اکثر نقاط جهان، زنان به دنبال حقوق برابر با مردان بودند.
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |