_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

دیدار اعضای پیشین مجاهدین با مقامات سفارت عراق در پاریس

 

 

فریاد آزادی، پنجم آوریل 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Sefarat%20Iraq%202.HTM

صبح امروز چهارشنبه چهارم آوریل 2012، تنی چند از اعضای پیشین مجاهدین با مقامات سفارت عراق در پاریس ملاقات نموده و گفتگوهای مهمی با مسئولین ذیربط به انجام رسانیدند. در این ملاقات که 2.5 ساعت به طول انجامید، آقایان محمد کرمی، جعفر ابراهیمی و حامد صرافپور ضمن برشمردن شماری از جنایتهای سران فرقۀ رجوی طی ربع قرن حضور در عراق، نکات مهمی حول مسائل درونی اشرف و کمپ لیبرتی مورد تبادل نظر و گفتگو قرار دادند.

گفتگوها که در اتاق پذیرایی سفارت انجام گرفت، از ساعت 11 صبح تا 1.5 بعد از ظهر به وقت پاریس ادامه یافت. در طی این مدت دو تن از مقامات سفارتخانه سوآلاتی در مورد چگونگی وضعیت درونی مجاهدین و همچنین پیرامون عملیاتهایی که با همکاری صدام انجام می گرفت و مسائل مربوط به کشتار مردم عراق و کردستان در جنگهای سال 1991 مطرح نمودند که به طور مفصل حول این موضوعات صحبت شد.

در این گفتگوهای رسمی، مسائل مهمی مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت که می توان به صورت خلاصه در محورهای زیر مطرح نمود:

الف-کشتار مردم کردستان در جنگهای موسوم به «مروارید 1 و 2» در مناطق مختلف از جمله طوزخورماتو و خانقین و جلولاء و کفری.

ب-جنایتهای مسعود رجوی در اشرف علیه اعضای مجاهدین.

پ-دهها مورد خودکشی و خودسوزی و خودزنی در اشرف که به خاطر فشارهای شدید روحی و جسمی بر اعضای مجاهدین وارد می شده است.

ت-شکنجه و قتل اعضای سابقه دار معترض در زندانها و در مأموریتهای مختلف.

ث-همکاری مسئولین امنیتی مجاهدین با استخبارات عراق جهت سرکوب معترضین و فرستادن آنان به زندان ابوغریب.

ج-چگونگی در اسارت نگه داشتن افراد در شرایط مختلف زمانی و مکانی در عراق بخصوص پس از سقوط صدام.

چ-ترفندهای رهبران مجاهدین در مواجهه با سازمان ملل و دیگر ارگانهای حقوق بشری.

ح-چگونگی و علت دفع خانواده ها و آزار و اذیت آنان در مسیر دیدار با عزیزانشان در اشرف.

خ-شرایط کمپ لیبرتی و چگونگی به اسارتگاه مبدل کردن این محل توسط رجوی ها جهت حفظ نیروها در شرایطی مشابه اشرف.

س-ایجاد و فراهم نمودن امکاناتی جهت ملاقات خانواده ها با عزیزانشان.

ش-ضرورت ایجاد شرایط لازم جهت مصاحبه های کاملاً خصوصی و بدور از کنترل رهبران فرقه که در آن افراد بتوانند بدور از دید سران فرقه و بدون داشتن فضای ترس و خوف، برای سرنوشت خویش تصمیم گیری نمایند.

ص-ضرورت دادگاهی کردن آمران و عاملان شکنجه و کشتار و زندانی کردن معترضین و مخالفان (در درون فرقه).

ض-مدارک و اسناد مورد نیاز جهت دادگاهی کردن عامران و آمران شکنجه و کشتار و سرکوب در مناسبات مجاهدین (در خاک عراق).

در پایان این گفتگوی ارزشمند و کارساز، مقامات حاضر در سفارت ابراز امیدواری نمودند که در ملاقاتهای آینده مسائل ریزتری مورد بحث و بررسی قرار گیرد تا راههای بهتری جهت رهایی اسیران فرقه هموار گردد... مشروح گفتگوها و مسائل تبادل نظر شده، در روزهای آینده انتشار خواهد یافت.

فریاد آزادی. پاریس
4 آوریل 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گناه خانواده های اعضای فرقه رجوی چیست؟

 

 

جعفر ابراهیمی، فریاد آزادی، پاریس، دوم آوریل 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Gonahe
%20Kha.Azaye%20Ferghe%20Rajavi.HTM

 

قبل از هرچیز درود می فرستم به پایداری و مقاومت خانواده های اعضای دربند فرقه رجوی، آنها با صبر و تحمل دوساله شان به رجوی و دار و دسته توهم زده شان فهماندند که گول فریبکاریهای رجوی را نمی خورند. آنها با پذیرش سختی طاقت فرسای این دو سال، با گرما و سرما و با مریضی و شرایط سخت اقامت، به جامعه جهانی این پیام بسیار روشن را رسانیدند که این سازمان تا چه حد سکت و بسته و تا چه حد ظالم و ریاکار و دروغگو است.

حال باید دید واقعاً این خانواده های درد کشیده چه گناهی کرده اند که تا این اندازه رجوی شیره جانشان را گرفته است؟ مگر آنها چه چیزی می خواهند و چه انتظار غیرمعقولی دارند جز دیدن فرزندانشان؟

در سال 2005 وقتی افشاگری اعضای جداشده باعث فشار بر سازمان شد که اجازه هیچ تماس تلفنی و دیدار (بدون کنترل) به اعضای سازمان داده نمی شود، رجوی با یک فریب تاکتیکی خواست جلوی اربابهای آینده اش مانوری به اجرا درآورد که اثبات کند به اعضای خود اجازه تماس می دهند و گفته های جداشده ها دروغ است!. در این رابطه برای مدتی از اعضای خود خواست تا با خانواده هایشان تماس بگیرند. اما اینکار تاکتیکی هم حساب شده بود و خودشان تعیین می کردند این افراد به خانواده خود چه بگویند و حول چه چیزی بحث و گفتگو کنند:

به یکی می گفتند به خانواده بگو که سازمان بعد از سقوط صدام و بمبارانهای آمریکا امکانات درمانی و پزشکی خود را از دست داده و از طرفی هم تحت فشار شدید و محاصره دچار کمبود پول برای تهیه دارو و مواد صنفی و غیره شده است... در ادامه هم باید می گفت که مثلاً مجروح شده و اگر خانواده اش به او کمک نکنند امکان فلج شدن تا آخر عمر را دارد. با این نوع توجیه، به خانواده از سه جنبه ضربۀ شدید وارد می کردند:

نخست: دچار ضربه روحی و روانی شدید به خاطر وضعیت جسمانی عزیزانشان می شدند.

دوم: مجبور بودند به هر وسیله ممکن پول درخواستی فرزندانشان را برای سازمان تهیه کنند.

سوم: خطر احتمال زیاد دستگیری توسط جمهوری اسلامی به خاطر همکاری با مجاهدین را به جان می خریدند.

البته اینچنین توجیهات بسته به موقعیت و شرایط هر یک از اعضای فرقۀ رجوی تغییر می کرد و برای هر کدام سناریویی در نظر گرفته بودند. به عنوان مثال نگارنده (ابراهیم جعفری) باید همان توضیح فوق را می دادم با این تفاوت که به جای طرح «مجروح شدن» بایستی مسئله تحصیل و مشکلات صنفی را عنوان می کردم.

رجوی از این کارها چند هدف را دنبال می کرد (البته بدون در نظر گرفتن عواطف و احساسات خانواده ها و اعضای خودش، چون واقعیت این بود که هر دو طرف به جدّ ضربه می خوردند)، این اهداف چه بود:

1- جلوی اربابانش نشان می داد که این افشاگری ها صحت ندارد و جداشده ها دروغگو هستند.

2- در صورت امکان، حتا اگر شده یک نفر را هم از بیرون فریب دهد و به درون فرقه بکشاند.

3- مال و منال خانواده های بدبخت اعضا را به این طریق چپاول می کرد و به جیب خود سرازیر می نمود.

4- برخی از اعضای خانواده را به اشرف می کشانید و آنان را با ترفندهای متنوع همانجا نگه می داشت و به مرور اسیر خود می ساخت که نمونه هایی از این قبیل بسیار بود. به این ترتیب هم ریزش شدید نیروهای خود را و هم کمبود نیروی خود را جبران می نمود.

5- خانواده ها را فریب می داد و از آنان جهت تبلیغ در داخل و انتقال پوستر و تراکت به شهرهای مختلف استفاده می کرد.

6- با نشان دادن چهره ای دروغین از خودش به برخی خانواده ها، آنان را وادار به جاسوسی از داخل می کرد و بعد از استفاده کافی از آنان، موجبات دستگیری آنان را فراهم می ساخت و بعد از دستگیری تبلیغات فراوان روی آنها انجام می داد که باعث اعدام آنان شود و بعد از همین مسئله برای تبلیغات بیشتر و مهمتر از آن حس انتقام گیری عزیزان آنها استفاده می کرد و باعث می شد که آن مجاهد ساکن اشرف بخاطر خانواده اش هم که شده از فرقه جدا نشود و به خونخواهی ترغیب شود... و این دور همچنان ادامه داشته باشد...

با توجه به توضیحاتی که شرح دادم، رجوی از همان ابتدا تا توانسته به خانواده های اعضایش ضربه زده است:

-چه از زمان جنگ چریکی که از منزل خانواده ها به عنوان پایگاه امن استفاده می کرد و بعد از لو رفتن آن خانه، خانواده ناچار بود تاوان پس بدهد...،

-چه بعد از انقلاب ایدئولوژیکی که خانواده ها را دچار فروپاشی نمود...،

-چه دوسال گذشته که به خانواده های اعضای خود اجازه یک دیدار ساده با عزیزانشان نمی داده است...،

-و چه همین روزها که به آخر بازی رسیده و باز هم حاضر نیست یک نمرۀ مثبت در کارنامه اش در این زمینه داشته باشد و بدنبال زندان سازی دیگری در این و آن کمپ و کشور است تا بدتر از پادگان مخوف اشرف، خانواده ها را از دیدار با عزیزان اسیر خود محروم سازد...

با آرزوی آزادی همه اسیران
جعفر ابراهیمی. پاریس
2 آوریل 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بنگاه شهید سازی مجاهدین و توطئه هایشان

 

 

بهزاد علیشاهی
30.03.2012

http://www.cibloggers.com/?p=10605

 

وقتی مسعود رجوی در پیامش به اشرفی ها میگوید اگر سربازان عراقی در اشرف یا لیبرتی به شما حمله نکنند ده بار و اگر حمله کنند صدبار برنده اید , خب معلوم است دنبال صد بار برنده شدن است و از اعضای گرفتارش در عراق میخواهد هر طور شده سربازان عراقی را وادار به حمله کند.صد البته که شهید دادن و شهید ساختن سیاست همیشگی سران این فرقه بوده است , راه حل اصلی این فرقه برای خروج از بحران همیشه کشته دادن بوده وهست ؛ این عمیقا باعث نگرانی است , مجاهدین اصولا همه مشکلاتشان را با کشتن و شهید نامیدن حل میکنند.

 

من به شخصه بسیاری اعضای مخالف را میشناختم که به جای پاسخ به سئوالات و ابهامات و انتقاداتشان , آنها را یا از پشت با تیر زدند و یا به عملیات واهی فرستاده که روی مین یا در انفجار کشته شوند و بجای یک مخالف یک شهید داشته باشند , آنها را هم که نتوانستند به این شکل از بین ببرند به شکل سانحه یا اعلام مرگ طبیعی کشتند و یا با قهر و کین در زندان و شکنجه که امروز گورهای جمعی پیدا شده و شاهدان عینی جداشده گواه است .

 

رجوی ها میخواهند مشکل سرشکستگی در انتقالشان به کمپ ترانزیت لیبرتی را نیز با خون حل کنند , شاید تحلیل آنها این است که خون و کشته در لیبرتی و مظلوم نمایی در این باره به بیرون آمدنشان از لیست تروریستی  کمک خواهد کرد.

 

مریم رجوی به مناسبت فوت ” بردیا امیر مستوفیان ” در کمپ لیبرتی پیام میدهد و از او با نام ” اولین شهید ” نام میبرد گویی منتظر شهیدان بعدی هم هست .

 

مجاهدین اعلام میکنند که به کمپ ترانزیت لیبرتی حمله خمپاره ای شده در حالی که هیچ شواهدی در این باره وجود ندارد.

 

واین شاید شروع توطئه های مجاهدین برای به کشتن دادن اعضایشان در لیبرتی باشد.

 

بدون شک بردیا امیر مستوفیان این قربانی مجاهدین خلق نه از خستگی فوت کرد و نه دکتر عراقی علت فوت را ایست قلبی اعلام کرد, او حتی آنظور که مجاهدین ادعا میکنند مهندس هم نبود .

 

بردیا امیر مستوفیان که  سال ۱۳۴۵ در لاهیجان به دنیا آمده بود , در آلمان و در شهر فرانکفورت زندگی میکرد, او تازه به مدرسه عالی این شهر رفته بود که در سال ۱۳۷۱ توسط دفتر مجاهدین در آلمان جذب سازمان شده و به عراق منتقل شد , بردیا سه سال بعد از تصمیم گیری اش برای پیوستن به مجاهدین و آمدن به عراق پشیمان بود و این باعث دستگیری و زندانی شدنش توسط مسئولین مجاهدین خلق در کمپ اشرف شد , سه ماه زندان وشکنجه  به بردیا فهماند که برای خروج از اشرف راهی وجود ندارد , او فهمید که نه از مدارکش خبری هست و نه دولت عراق اجازه خروج میدهد تازه ممکن است به جرم ورود غیر قانونی به عراق سالها هم به زندان ابوغریب بیفتد , بردیا  ناچار در عراق و در کمپ اشرف ماند , اسنادی که او در زندان و زیر اجبار امضا کرده بود و از دست دادن امکاناتی که در آلمان داشت و نیز گذشت عمر هر روز او را ببشتر به صورت انسانی درمیاورد که علیرغم میل باطنی اش از سر استیصال در اشرف و در مناسبات مجاهدین مانده و برای دورکردن فشارها و نشست ها و زندگی کمی راحت تر به سادگی به خواستهای مجاهدین تن داده و همان چیزهایی را میگفت که مسئولین دوست داشتند بشنوند .

 

تجربه فرار در حین انتقال از اشرف به کمپ لیبرتی باعث شده بود که بردیا نیز که از نظر سازمان حلقه ضعیف به حساب میامد تحت نظر و مراقبت شخص دیگری قرار بگیرد , سکوت وگوشه گیری و به اصطلاح توی خود بودن بردیا مدتها  قبل از انتقال برای هر کس با او ارتباطی داشت قابل تشخیص بود , بعد از ورود به لیبرتی  در فرصتی که همه مشغول دیدار نفرات سری قبل بوده و تدارک نوروز را میدیدند بردیا در یک بنگال دور از انظار جان میدهد , شاید بررسی های پلیس و گفتگو با شاهدان این قضیه را بهتر روشن کند بخصوص که  فرد مسئول بردیا در طی مسیر هم در همان لحظات از انظار دور بود , دکتر عراقی بعد از معاینه بردیا اعلام میکند که او فوت کرده و قلب او نمیزند , همین کلمات برای مجاهدین کافی بود که با شانتاژ بگویند که دکتر عراقی مرگ را ایست قلبی اعلام کرده وایست قلبی هم ناشی از خستگی بوده است , درحالی که علت مرگ فقط با کالبد شکافی و بررسی کامل مشخص میشود ,کاری که مجاهدین از آن هراس دارند و به زبان نمی آورند .

 

عدم کنترل خانواده ها درکمپ ترانزیت و نیز عدم ارتباط اعضای منتقل شده به این کمپ با جهان آزاد و وضعیت بحرانی این سازمان ,لیبرتی را به محلی خطرناک تبدیل کرده است , هزاران اقدام غیرقانونی و جنایتکارانه و غیر انسانی در این کمپ از جمله خرابکاری در تاسیسات آب و فاضلاب , دستور برای ساییدن انگشتان قبل از تشکیل پرونده برای مشخص نشدن اثر انگشت , نشست های عملیات جاری و فشار روحی و روانی ناشی از آن و…….. نشان میدهد که ارگانهای بین المللی وظیفه سنگین تری در قبال این کمپ دارند و همچنین دولت عراق باید در دستگیری آمرمان وعاملان این جنایت ها جدیت بیشتری به خرج دهد.

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بسته بندی یک فرقه برای صدور

 

 

بهزاد علیشاهی
17.03.2012

http://hasanzebel.blogfa.com/post-894.aspx

 

اشرف سقوط کرده است , سقوط اشرف را حالا مریم و مسعود رجوی هم باورکرده اند , مجاهدین سقوط اشرف را پذیرفته اند هم در شعار و هم در روشهای کار.,مسعود رجوی در نشست و کال کنفرانسش با قربانیان مستقر در اشرف میگوید اشرف امروزکارخودش را کرده است و خبرهایی که از شهرهای ایران میرسد و نیز مقاومت ایرانیان خارج از کشور ما حصل و نشاندهنده این است که اشرف کارو مسئولیت تاریخی خودش را انجام داده , مسعود رجوی با این حرفها به سقوط اشرف اذعان کرده و از آنجا که میداند خبرشهرهای ایران و حمایت ایرانیان خارج از کشور را کسی باور نمیکند میگوید "ممکن است این حرفها را امروز متوجه نشویید ولی بیست سال بعد خواهید فهمید که چه کرده اید"

بله نگرانی ,تلاش و مبارزه رهبری مجاهدین خلق دیگر برای حفظ اشرف نیست , غم و درد آنها در دوچیز خلاصه میشود , جلوگیری از محاکمه برخی از اعضای رده بالا و مسئولان سازمان که شاکیان خصوصی دارند و بسته بندی و ارسال فرقه ای که سالها برای ساختش زحمت کشیده اند به خارج از عراق با دستخوردگی و ضایعات هرچه کمتر.

ابزار مجاهدین برای جلوگیری از محاکمه؛ مظلوم نمایی و به کشتن دادن قربانیان و فعالیت های سیاسی و برگزاری جلسات و تحصن و تظاهرات است , آنها میخواهند با بین المللی کردن اشرف  و انتقال اشرفیان به کمپ ترانزیت و مظلوم نمایی در این باره و حتی دادن قربانیان, همه ناظران واقعه و حتی شاکیان خصوصی خودشان را متقاعد کنند که همین انتقال ها  و سختی هایی که دچارش شده اند برایشان کافی است و در این شرایط سخت و برای پیشبرد هر چه آرامتر انتقال بهتر است حرف محاکمه را به میان نیاورد , آنها عملا با این شیوه میخواهند وجدانهای بیدار را به سکوت وادار کنند , کاری که در جریان دستگیری مریم رجوی در فرانسه با دستگاه قضایی و پلیس فرانسه انجام دادند و نتیجه گرفتند. شاید با این اوصاف حتی جداشدگان و شاهدان زنده جنایت های سازمان هم به سقوط اشرف و پراکنده شدن مجاهدین و احتمال رهایی اعضای اسیر دل خوش کرده و شکرگذار باشند . اما کمتر از محاکمه برای دستگاه رهبری کننده فرقه مجاهدین بی عدالتی محض است .

همچنین ابزاررهبری مجاهدین برای بسته بندی فرقه و انتقال هرچه دست نخورده تر آن عبارت است از سفت و سخت تر شدن نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی و ....حالا دیگر نشست ها در اشرف و مقر ترانزیت مجاهدین سخت تر و مصرانه تر اداره میشود ,محفل و صحبت های چند نفره غیر کاری و بدون حضور مسئول که همیشه ممنوع بوده امروز خطر به حساب میآید و مجاهدین برای جلوگیری از این خطر برای نشسست ها افراد را از یگانهای مختلف جمع میکنند تا بعد از نشست هرکدام به مقر خود رفته و همدیگر را نبینند ,( در اشرف هر هفتاد هشتاد نفر در یک مقر زندگی میکنند بدون اینکه اجازه تردد به مقرهای دیگر را داشته باشند)  حالا مسئولین قربانیان فرقه خود را برای شرایطی آماده میکنند که ممکن است مسئولی با آنها نباشد , به آنها میگویند حالا شما هرکدام تک تک یک قهرمان و فرمانده هستید و در این سالها چنان ساخته شده اید که هریک از شما میتواند مملکتی را بهم بریزد.

قربانیان اشرف نشین برای رفتن به کمپ ترانزیت به دقت توجیه میشوند , پافشاری بر خروج جمعی از عراق ورفتن به یک مکان واحد ؛ همکاری نکردن با هیچ سازمان بین المللی و منجمله سازمان ملل و بدبین کردن افراد به این سازمانها ؛ ایجاد کینه و دشمنی با سربازان و دولت عراق در بین اعضا از دیگر آماده سازیهای آنها برای بسته بندی فرقه است .

رهبری مجاهدین این روزها مشغول تصفیه و سوزاندن صدها هزار برگه و سند وهارددیسک های کامپیوتری وفیلم هایی است که ممکن است برایشان دردسر ساز باشد . آنها آشکارا به اعضای اسیر میگویند که راه نجات و رهایی این است که مطیع و گوش بفرمان رهبری باشید و مثل پیچ و مهره در ماشین عظیم سازمان عمل کنید تا این ماشین بتواند خوب کار کند..

مجاهدین خلق به اعضایی که بیست سال است از جهان وتمدن و انسان دورنگه داشته شده اند قبل از خروج از اشرف آموزش موبایل و اینترنت میدهند , آنها با دست به دست کردن و وقت کشی زمینه ها و مقدمات بسته بندی فرقه خود را برای ترانزیت تدارک می دیده اند .

نابودی مقر یک فرقه و جابجایی مجاهدین از آن هیچگاه منظور نهایی مخالفان و منتقدان سازمان و شاهدان و قربانیان جنایت آنها نبوده است , محاکمه رهبران و فرماندهان و آمران و عاملان جنایت  و جلوگیری از انتقال جمعی و تشکیل مجدد فرقه و قربانی گیری توسط آنها را باید خواستار شد .

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زن در دستگاه ارتجاعی رجویسم

 

 

هدایت، سایت فریاد آزادی، پانزدهم مارس 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Zan
%20Dar%20Dasjgah%20Ertejae%20Rajavism.HTM

 

در دیدگاه ارتجاعی رجویسم زن یک ابزار است هرچند که در زیر کلمات زیبایی پنهان شود. در عمل و پراتیک مشخصه بردگی زن در دستگاه رجویسم مشخص میشود. رجوی با یک کودتا تحت نام "انقلاب ایدئولوژیک" تئوری بغایت ارتجاعی خود را به عنوان "رهایی زن" در "مریم" سمبلیزه کرد و به زنان دستگاه خود، حتی به مردان خود، میگفت "دست خود را به مریم بدهید" تا "رها" شوید. ولی نگاهی به بردگی مریم رجوی درمقابل مسعود رجوی میتوان فهمید که تا چه حد این ادعا ی "رهایی" صحت میتواند داشته باشد؟. مریم رجوی که همسر مهدی ابریشمچی بوده است و حتی دارای یک فرزند دختر بنا به "خواست خودش" از همسر سابقش جدا میشود و از مسعود رجوی "خواستگاری" میکند. مسعود رجوی این "میمنت" را معرفی "رهایی زن از استثمار جنسیت" معرفی میکند و مردان را دارای "نرینگی" دانسته که چون "حیوان" میباشند و بایستی که این "نرینگی" خود را با یک دید "تبعیض مثبت" پیوند بزنند و در تشکیلات، میدان را برای زنان خالی نموده و بعد بصورت فرمالیستی "شورای رهبری" مجاهدین خلق را از زنان تشکیل داد که بعد ها به حرمسرای شخصی او تبدیل شده است .

ادعای رجوی برای علت جدایی مهدی از مریم این بوده است که "استقلال" و "رهایی" زن از بند استثمار باید باشد. ولی در واقع او زنجیر را به دست و پای مریم رجوی با یک نیاز تشکیلات برای عروج رجوی و بحران در دستگاه رجوی زنجیر کرد که او در واقع از همسر سابقش مهدی ابریشمچی جدا شده و به عقد مسعود رجوی در بیاید. چرا چنین نیازی بود؟ مگر نمیشد که مریم رجوی همسر و زندگی سابق خود را حفظ نماید و نقش رهبری در مجاهدین را بگیرد! نه نمیشد چون رجوی در واقع خود را "از جنس دیگر" میدانست که اکنون که مریم رجوی نیز -البته معلوم نیست چرا- از جنس دیگر شده است باید از جنس مادون مهدی ابریشمچی جدا شود تا به مرز ماقبل خداگونه رجوی عروج پیدا کند و بتواند در کنار رهبری رجوی قرار گیرد. این نوع دیدگاههای مقدس مابانه تنها یک دیدگاه سکت میباشد که در چنین دستگاه فکر ی خود را نشان داده است .

در واقع اولین پایه استثمار در دستگاه مردانه را خود رجوی با جدایی مهدی از مریم پایه ریزی کرده است و او را ابزار بازی های دستگاه سکت خود نموده است و شرط همپای شدن با رهبر را جدایی او از همسر سابقش مهدی و بعد همسر مسعود شدن گذاشته است. در واقع دستگاه جنسی از درون این "رهایی زن" رجوی از همان قدم اول فوران میکند و البته در رویاهای رجوی برای رسیدن به تهران از نظر دستگاه رمانتیک ایرانی "شیرین وفرهاد" و یا "شاه و شهبانو" در ذهن رجوی تبلور داشته است که این "زوج" در ذهن ها با یک نوع تقدیس شدن همراه میباشد. نگارنده بیاد میاورم زمانی که صدای مجاهد را با هزار زحمت در ایران میخواستم گوش بدهم، چگونه نامه های تهوع آور باصطلاح هواداران و اعضای مجاهدین در رابطه با این نسخه همه دردها "رهایی مریم و رهبری" خوانده میشد و چگونه در تشکیلات ارتجاعی رجوی اعضای آن در مقابل میکروفون قرار گرفته و از انواع دردهای روحی، جسمی و سو هاضمه و اسهال را عنوان میکردند که این "انقلاب مریم" که باعث درمان این اعضا شده بود.

پس نتیجه اینکه: مریم رجوی که سمبل "رها" شدن در دستگاه "انقلاب ایدئولژیک" رجوی بود خود یک موجود استثمار زده شده در دست مسعود رجوی بود که بی جهت نیز او نام ر جوی را برای خود برنگزید و برعکس، هرچند مریم رجوی در گزینه نامش توجیه کرده بود که "نام رجوی را برگزیدم چون سمبل شهدا" میباشد ولی در عمق ارتجاع رجویسم و شوینیستی مردانه رجوی بود که او خود را مریم رجوی نامید! مریم رجوی در دستگاه رجوی نه تنها سمبل "رهایی" نبود بلکه سمبل استثمار و سرکوب زنان در یک دستگاه فکری سکت گونه رجویسم بود .

انعکاس در تشکیلات

زن در دستگاه اسلامی مجاهدین به روی مانند دستگاه آخوندی"مرکز فساد" است و برای همین باید از چشم مرد پوشیده شود که نمونه آن نیز جدا سازی زنان و مردان در دستگاه رجوی حتی در هنگام صرف غذا میباشد که بایستی جدا از یکدیگر بنشینند و یا زن و مرد نبایستی تنها باشند و همیشه حداقل سه نفر. البته از این بگذریم که بعدها این مسائل به مراسم دیگ، غسل هفتگی و... نیز تبدیل شد که در واقع افراد از جمله زنان بایستی از عقده های جنسی خود بگویند و از آنچه که در ذهنشان در این مورد عبورمیکند که بعضی مواقع به قضایای طنزآمیزی تبدیل میشد: دوست جدا شده ای تعریف میکرد که یک نفر در گزارشات هفتگی خود یک خوابی را دیده بوده است که نمی گفته است و اصرار از طرف مسئول جلسه و نشست مربوطه که باید بگویی. طرف مربوطه میگوید آخر اگر بگویم سری بر تنم باقی نمیماند: ایشان خواب سکس با مریم رجوی را دیده بود و این ذهنش را مشغول کرده بود. البته بعد از گفتن خواب خود به گفته این دوست حسابی او را مشت و مال داده بودند که این را از روی بدجنسی گفته است و نه خواب واقعی اش نبوده است! هرچند خود رهبر در خلوت کار دیگر میکند-مانند آخوندها.

ازدواج و طلاقهای تشکیلاتی در درون دستگاه رجوی زن را بصورت ابزاری از استثمار جنسی درآورده بود که پس از طلاقهای اجباری نیز این تشدید شد چون زن و مردی که نیازهای جنسی خود را سرکوب نمایند و در واقع کلمه "دوستت دارم" در یک تشکیلات سرکوب شود که عشق به رهبری صیقل بخورد خود نشانی از یک سرکوب چندگانه در یک دستگاه فکری ارتجاعی مانند رجویسم است.

البته در دستگاه رجویسم این بیماری "رهایی" و "عشق به رهبری" باعث شد که به گفته زنان جدا شده و عضو شورای رهبری مجاهدین حتی این زنها بعضا رحم آنها خارج شود که تمامی هم وغم این زنان به "رهبر" متمرکز شود و باز به گفته زنان عضو شورای رهبری مجاهدین که جدا شده اند مسعود رجوی تمامی "اعضای شورای رهبر ی را به عقد" خود درآورده است و نیازهای جنسی خود را با انواع و اقسام مراسمها بصورت مریض گونه ای ارضا میکرده است -البته دروغ یا واقعیت بودن آن را کسی جز همین زنان نمیتوانند شهادت دهند که بعضاً این کار را کرده اند.

نتیجه گیری: در دستگاه رجویسم زن ابزاری است در دست "رهبر مقدس" شده و در واقع حتی مریم رجوی هم که رجوی به عنوان "رهایی زن" آنها را معرفی میکند خود ابزاری است در دست و بیماریهای کیش شخصیتی و تقدیس شده او. و رهایی زن در یک دستگاه فکری اسلامی ابدا در کل ممکن نیست چرا که در دستگاه اسلامی از جمله مجاهدین به زن برخورد جنسی و شوونیستی میشود که بایستی خود را از مرد حفظ نماید و در حجاب نگه دارد و بی جهت نیست که مریم رجوی هنوز در دستگاه استثماری سمبل اسارت زن که یعنی پوشش اسلامی است را دارد و حتی در روابط بیرونی از دست دادن مردها با زنها خودداری میشود هر چند برای رهبر در خلوت همه چیز شرعا هلال میشود از عریان شدن زنان شورای رهبری در مقابل رهبر و مراسم ویژه به عقد درآوردن زنان شورای رهبری برای مسعود رجوی! تا "صداقت و عشق" خود را به رهبری ثابت نماید.

دستگاه رجوی در مورد زن نشات گرفته از همان اسلام ارتجاعی است که با سس سکت رجویسم نیز آغشته شده است که در نهایت استثمار زن را در سازمان مجاهدین نه تنها رفع نکرده است بلکه صد چندان نموده است این گفته زنانی است که از بند این سکت مافیایی رهایی یافته اند.

از: هدایت
چهاردهم مارس 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زنان را آزاد کنید!

 

تحریریه ایران فانوس

11.03.2012

http://iran-fanous.de/middle/731-Fanous-Zanan-11.03.2012.htm

 

از یکصد سال قبل که زنانی از شهر نیویورک آمریکا برای احقاق حقوق مساوی شان با مردان، دست به اعتراض زدند تا امروز در جوامع مدرن و سنتی زنان زیادی توانستند به حقوق بیشتر و حتی بیشتر از مردان، دست یابند. دهم مارس امسال نیز که مصادف با روز زنان بود، در اکثر نقاط جهان، زنان به دنبال حقوق برابر با مردان بودند.
در این حین اما کمتر از زنان به غایت ستمدیده ای گفته و شنیده شد که در واقع آن زنان سمبل ستم و ستم مضاعف در جهان امروز شناخته شده اند. شاید به دلیل این که آن زنان ناچاراً و همواره تبلیغ حقوق دیگران را سرپوش حقوق نداشته خود کرده اند، بدین سبب شاید جهانیان آنان را در زمره زنان حقوق مدار شمرده اند! در حالی که این گونه نیست و آنان کماکان مظلوم ترین استثمارشدگان یک ایدئولوژی بغایت بی رحم و اسارتبار هستند.


مریم عضدانلو، که خود رهبری این گروه از زنان را به عهده دارد و هم اکنون در پاریس زندگی می کند، خود اولین قربانی ایدئولوژیِ اسارت و تحقیر، آن هم در سال 1363 و در مهد دموکراسی و آزادی بوده و او متاسفانه بر عکس آنچه باید می پنداشت و انجام می داد، قید و بند و زنجیر کردن زنان دیگر را سرپوش دردهای خود دانست و به آن همت گماشت. در حالی که قاعدتاً عقل سلیم می گوید، هر زنی که در خانه و خانواده و جامعه ای مورد ظلم و ستم قرار گرفت، برای تشویق و عبرت دیگران، بایسته است با اصل ایدئولوژی و فرهنگ ستم و استثمار مقابله و اعتراض نماید، نه این که ستم و استثمار علیه دیگران را داروی دردهای خود بداند.


زنان مجاهد، از دیرباز برای هوی و هوس رهبران چنین ایدئولوژی تحقیر و اسارت، دست از خانه و وطن و مبارزه و اعتراض، شستند و به گروهی پیوستند که آن گروه، زنان مجرد را به عقد فرماندهان مرد در می آورد تا زنان را بیشتر به بند کشیده باشد. سپس هر گونه انتخاب پوشش و ازدواج و طلاق و فرزند داشتن و عاشق شدن نیز از زنان گرفته شد و زنان مجاهد، به عروسکهایی بدل شدند برای بازیهای شخصی و سیاسی فردی بیمار و مالیخولیایی که در اوج قله ستم و استثمار و برای بیشتر بند و زنجیر کشیدن شان، هزار زن را با هزار گردنبند مریمی به عقد و تملک خود در آورد و در وادی ددی و سبوعیت و درندگی و دریدن همه ارزشها و حریمها، سپس در راستای امیال شیطانی اش حتی لباس زنان را در زمره شرک و گناه و بریدگی به حساب آورد و همچنان داستان ظلم و ستم و خیانت و دنائت و استثمار بی سابقه علیه چنین زنانی ادامه دارد. زنانی که حق انتخاب پوشش، محل زندگی، ازدواج، طلاق، داشتن فرزند، دیدار خانواده و حتی مبارزه برای هر گونه حقوق دیگر را ندارند و تنها برده و کنیز و فدایی تمام عیار باقی مانده اند.
به همین دلایل و در ارتباط با روز جهانی زن، کانون ایران فانوس از همه دست اندرکاران و دوستداران حقوق زن اعم از ایرانی و غیر ایرانی، تقاضای عاجل دارد تا برای آزادی زنان مجاهد در عراق که چند دهه در اسارت و بردگی به سر می برند، بکوشند.


تا کنون و در کشور عراق، دو دسته 400 نفری از اعضای مجاهد را از اردوگاه اشرف به اردوگاه لیبرتی انتقال دادند. حال این اعضاء راضی و یا نارضی اند و برای مقاصدی در شرف آزادی قرار گرفته اند، ولی ما از دست اندرکاران انتقال و تمامی جوامعی که برای حقوق و آزادی زنان مسئول و کوشا هستند، تقاضا داریم تا در این رابطه، آزادی زنان مجاهد را در تقدم اول از اردوگاه اشرف و سپس از خاک عراق، فراهم نمایند.
با آرزوی آزادی و رهایی همه انسانهایی که زنجیر اسارت در ذهن و در دست و پا دارند، همچنین آرزوی آزادی کامل زنان مجاهد را از قید و بند ایدئولوژی تحقیر و اسارت را داریم.
کانون سیاسی ـ فرهنگی ایران فانوس
 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد