_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

عدم خشونت: فلسفه‌ای برای قرن ۲۱

 

 

رادیو بی بی سی

http://www.radiofarda.com/content/f3_nonviloence_philosophy_for_21_century/24544801.html

 

همگان با اين پرسش محوری هستی‌‌شناختی‌ آشنا هستند: چرا به جای "نيستی"، "هستی" هست؟ اما پرسش اصلی‌ هستی‌شناسی‌ ديگری هم وجود دارد که بشر هيچ‌گاه قادر به پاسخ نبوده است: "چرا به جای عدم خشونت، خشونت وجود دارد؟"

زمانی‌که از ماهاتما گاندی پرسيدند که آيا مقاومت بدون خشونت از اشکال "عمل مستقيم" است، او پاسخ داد: "از اشکال نيست بلکه تنها شکل آن است". او مقاومت بدون خشونت را "عظيم‌ترين نيرو در دنيا" می‌‌ناميد و آن را نيرويی می‌دانست که مثبت‌تر از الکتريسيته و حتی قدرتمندتر از "اتر" است. گاندی معتقد بود که عدم خشونت می‌تواند در هر مرحله‌ای از تجربۀ بشری به اجرا گذشته شود. بنابراين، عدم خشونت برای گاندی نه تنها يک تاکتيک سياسی، بلکه معنويت و روش زندگی‌ نيز بود.
 


امروزه حيطه‌های اجتماعی، فرهنگی‌ و سياسی خالی‌ از معنويت است. با اين حال، عدم خشونت گاندی‌وار ايده‌آلی دلگرم‌کننده را در اختيارفعالان مدنی در  جهان قرار می‌دهد. بر اين اساس، گاندی ندای پيامبرگونۀ قرن بيست و يکم باقی‌ می‌ماند و عدم خشونت او ما را تشويق می‌‌کند که به خاطر آنچه که به عنوان حقيقت ‌ و عدالت می‌شناسيم به مبارزه ادامه دهيم. توجه اصلی‌ فلسفهٔ عدم خشونت گاندی در وحلهٔ اول به مفهوم خود تحقق يافتگی‌ است، به عنوان فرايند بکارگيری مشارکت مدنی و نيرومندسازی جامعۀ مدنی در رويارويی با دولت.

طبيعت دارمايی تمدن، گاندی را بر آن می‌دارد که مفهوم  "سواراج " را به خانه‌ای با پنجره‌ها و درهای باز تشبيه کند. بنابراين، سواراج که اساساً به معنی پذيرای ديگران بودن است، به معنای ساختن شخصيت خود در زندگی‌ به عنوان پروژه‌ای اخلاقی‌ نيز می‌باشد.

بر اين اساس، تمدن تنها تعبيری از آزادی نيست. آزادی حقيقی‌ فقط اين نيست که هر چه بخواهيم انجام دهيم، بلکه همچنين توانايی اطمينان يافتن از اين است که آنچه انتخاب می‌کنيم نتيجهٔ احساس وظيفه و همبستگی انسانی‌ باشد.

به عبارت ديگر، برای اينکه تمدن يک پروسهٔ اخلاقی‌ ممتد باشد بايد با ويژگی‌‌های پويا و نوآورنهٔ گفتگو کردن تلفيق شود. اين همان چيزی است که به رفع دوگانگی بين کهنه و نو، سنت و مدرنيته، و استمرار و تغيير کمک می‌کند. بنابراين، گفتگو که شامل صحبت کردن و گوش دادن است به عنوان نيروی ارتباط ‌گيری، ظرفيت آن را دارد که به بقا و رشد تمدنها کمک کند. لذا، ايدهٔ "برخورد تمدنها" به ظرفيت انسان برای گفتگو و امکان تکامل تمدن به مانند موجودی زنده مشکوک است. امروزه در زمانی که انسان با سناريوی ترسناک درگيری منافع ملی‌، بنيادگرايی دينی، و تعصب قومی و نژادی مواجه است عدم خشونت می‌تواند طريقه‌ای مطمئن برای پايه‌ريزی يک سيستم جهان وطنی‌ جديد باشد.

اگرچه بسياری همچنان معتقدند که عدم خشونت ابزاری بی‌اثر در مقابل ديکتاتوری و قتل عام است شکی نيست که در چند دههٔ اخير بسياری از ابتکارات دموکراتيک را که بر اساس مبارزات بی‌خشونت و تاکيد بر حقوق بشر بنا نهاده شدند و به تشکيل جامعه مدنی بر مبنای بنياد‌های اخلاقی‌ مستحکم کمک کردند می‌توان به نوعی نوگانديگری برای صلح و عدالت ارتباط داد. در دنيايی مانند دنيای ما با فجايعی عظيم مانند تروريسم بين‌المللی، فقر، بيسوادی، و تعصب آشکار است که تاريخ هنوز می تواند با انتخاب بنا شود.

انتخاب عدم خشونت از آن ماست چرا که همان طور که کانت بيش از دويست سال پيش نوشت، ما " به گونه‌ای اجتناب ناپذير، با هم"زندگی‌ می‌‌کنيم. به عبارت ديگر، در دنيايی زندگی‌ می‌‌کنيم که سرنوشت‌ها با هم تداخل دارند و فرهنگ‌ها به شدت در هم تنيده شده اند. ديگر ما در دنيايی با جوامع بسته که در آن تنها دستورات استبدادی و سنت‌های مذهبی‌ مشروعيت تاريخی‌ دارند زندگی‌ نمی‌کنيم. هيچ گاه در تاريخ بشر عدم خشونت چنين اهمیّت حساسی برای ساکنين کرهٔ زمين نداشته است. در اين ميان، تنها وحشيانه‌ترين و مستبدانه‌ترين رژم‌ها کوشيده اند که مردم خود را از فکر کردن و تمرين کردن ايدهٔ عدم خشونت باز دارند.

تفاوت عدم خشونت و صلح پرستی

بين مردم گرايشی به تفاوت نگذاشتن بين عدم خشونت و صلح پرستی یا Pacifism وجود دارد. Pacifism  از ريشه لاتين peace (صلح) ميايد و مانند ريشه‌اش ميتواند به صورت گسترده يا محدود به کار رود. در معنی‌ محدود،صلح پرستی دربارهٔ نفی خشونت ممکن بين دولت هاست. به اين معنا، معمولاً  صلح پرستان مخالف هرگونه جنگ و نظاميگری هستند. بسياری از صلح پرستان مسيحی‌ معتقدند که جنگ اخلاقی‌ نيست، چون بر خلاف تعاليم عيسی مسيح است.

اين بدان معنا نيست که همه صلح پرستان مذهبی‌ هستند. کاملا امکان پذير است که بدون داشتن يک پس زمينهٔ مذهبی‌، موضعی صلح پرستانه اتخاذ شود. در مورد صلح پرستی در معنی‌ گسترده تر، معمولاً استدلال می‌‌شود که خشونت ذاتاً غير اخلاقی‌ و ظالمانه است و بنابرين ضرورتا مردود است. اما صلح پرستی و عدم خشونت دو چيز متفاوتند. صلح پرستی يک روش عدم تجاوز و تهاجم است، اما عدم خشونت روش زندگی‌ و راهی‌ برای درک و مديريت رابطهٔ بين انسان هاست. مردود دانستن جنگ و کشتار به عنوان مترادف صلح پرستی، معنی‌ کلی‌ عدم خشونت را که فلسفه‌ای پويا، فعال، سازنده و آينده نگر است و برای عدالت و تغييرات مثبت اجتماعی و سياسی کار می‌‌کند پوشش نمی دهد. عدم خشونت تلاشی مستمر، فراگير و روزمره است.

گاندی عدم خشونت را به وضوح اين طور فرموله کرده است: "عدم خشونت ارزشی منزوی نيست که توسط فرد برای صلح و رستگاری نهايی‌ او اعمال شود، بلکه قاعده‌ای رفتاری برای جامعه است...دانستن ارزش حقيقی‌ عدم خشونت، بکارگيری آن در تمام مسائل دنيوی است."

اخيرا، عدم خشونت از يک تاکتيک مقاومت ساده به هدفی‌ جهان وطنی بر اساس مسئوليت جهانی‌ و برنامهٔ بين‌المللی برای اصول دمکراسی تبديل شده است. برخی‌ اتفاقات در سه دههٔ گذشته مانند تروريسم بين‌المللی، نقض حقوق بشر و تخريب محيط زيست موجب عواقبی گسترده در سرتاسر جهان شده و نگرانی عميق برای سياست جهانی‌ عدم خشونت را برانگيخته است. تمام اين مسائل جهانی‌ می‌‌توانند در سطحی جهانی‌ به بهترين نحو حل و فصل شوند.

بنابرين سياست جهانی‌ عدم خشونت تنها وظيفه دولت‌ها نيست بلکه وظيفه جامعه مدنی، سازمان‌های بين دولتی، غير دولتی و فرا ملی‌ نيز می‌‌باشد. راه رو به جلو برای نهاد‌های مدنی، مقابله با تهديدهای امنيتی جديد و خشونت از طريق ترويج اصول مسالمت آميز و تشکيل قانون جهانی‌ نظم و قانون مداری است. آنها می‌‌بايست با استفاده از راه‌های مسالمت آميز تخريب محيط زيست، مورد اضطراری و حوادث، برخورد دين و فرهنگ، و نوسانات کنترل نشدهٔ جهانی‌ شدن را نيز مديريت کنند. از همه مهم تر جامعه بين‌المللی تعهد و وظيفه اخلاقی‌ دارد که در کار کشورهايی که تمايل به بی‌قانونی و خشونت داشته و قادر به محافظت از شهروندان خود در مقابل نقض حقوق بشر نيستند مداخله کرده و آنها را کنترل کند.

به اين ترتيب، در حوزه همزيستی‌ جهان وطنی و همبستگی‌ انسانی‌‌، عدم خشونت به عنوان تنها راه منحصر به فرد برای احساس مسئوليت در مقابلهٔ جمعی با تهديدها و چالش‌ها و ارائه‌ محيط زيستی‌ بهتر مطرح می‌‌شود. تنها يک جامعه عاری از خشونت می‌‌تواند راه را برای تشکيل موسسات در حال توسعه باز کرده و خود را از بی‌عدالتی‌ها و نقض حقوق بشر رها ساخته و بين فرهنگ‌ها و مذاهب هماهنگی‌ برقرار کند. در قرنی که ترور در خشونت نهادينه شده، تا جايی‌ که زندگی‌ و ذهنيت حداقل دو سوم بشر را تحت تاثير قرار داده و خشونت در اشکال مختلف مستقيماً در فرهنگ روزمرهٔ ما نفوذ کرده، نمی‌‌توانيم بيش از اين سياست شترمرغی در پيش گرفته و از طرح اين پرسش سرباز زنيم که"مسئول چه کسی‌ است؟"

سونامی خشونت

مواجه شدن با مسئوليت در دنيای امروز فقط مسالهٔ رعايت اصول اخلاقی‌ نيست. پيدا کردن راه حل برای خشونت جهانی‌ که ما را درگير کرده ديگر نمی‌‌تواند فقط يک موضوع آکادميک باقی‌ بماند. نه تنها تفکّر در سياست جهانی‌ عدم خشونت، بلکه همکاری برای يافتن راه‌هايی‌ عملی‌ برای تحقق آن نيازی ضروری می‌‌باشد.

در تلاش برای فهميدن و عملی‌ کردن چنين دستور کاری، جستجو برای مدل‌های حقيقی‌ مسئوليت و تمرين عدم خشونت می‌ تواند به معنی‌ واقعی‌ کلمه کافی‌ باشد. امروزه در بستر جهانی‌ شدن، پيام عدم خشونت گاندی به عنوان جايگزينی مسالمت آميز برای خشونت تا حد زيادی مرتبط و در اغلب موارد مؤثر بوده است. خشونتی که ابعادی وحشتناک از قبيل قتل عام‌های دسته جمعی، خصومت‌های گروهی، تروريسم سياسی و مذهبی‌  پيدا کرده است.

سونامی خشونت که در سال‌های اخير بيشتر جهان را در چنگ خود گرفتار کرده سوال‌های بيشتری را نسبت به گذشته به وجود آورده است. سوال‌هايی‌ مانند اينکه چگونه مردم می‌‌توانند به گونه‌ای مؤثر و از راه‌های مسالمت آميز به خشونت دوران ما پاسخ دهند، و اينکه چگونه می‌توان جهانی‌ بهتر ساخت که با علل جنگ و تروريسم مبارزه کند. چگونه می‌‌توان اقدام صلح آميز را از ايده‌آلی تحسين برانگيز به وسيله‌ا‌ی مؤثر برای تغيير اجتماعی و سياسی تبديل کرد؟ اين ضروری‌ترين پرسش قرن ماست.

پيام گاندی چشم انداز جديد عدم خشونت را به عنوان پادزهری برای تروريسم و سياست‌های يک جانبه در جهان ما پايه ريزی کرده است. با وجود آنکه فلسفهٔ عدم خشونت مهاتما گاندی شناخته شده است، بايد برای دانستن اينکه چه چيزی الهام بخش گاندی برای طی‌ کردن مسير ساتياگراها شد قدمی‌ فراتر گذشت.

برای گاندی آهيمسا خود پايان و غايت نبود، بلکه اين "حقيقت" بود که غايت بود و عدم خشونت از نظر او مطلوب‌ترين وسيله برای بدست آوردن آن در زمان او بود. او به اين نتيجه رسيد که در تلاش برای بدست آوردن حقيقت بايد عاری از خودخواهی و نفس پرستی‌ شد که بدون تمرين عدم خشونت امکان پذير نيست.

بنابراين پيام گاندی اين بود که برای پيروزی در مبارزه با خشونت بايد غير خودخواهانه عمل کرد.اين عاری بودن از خودخواهی بايد از يک احساس وظيفه ناشی‌ شود تا به جای تمايل به کشتن محافظت کند. بر طبق نظر گاندی، بزرگ ‌ترين وظيفه اخلاقی‌ مبارزه با بی‌ عدالتی بود حتی اگر منجر به رنج کشيدن ما شود، چراکه از طريق اين رنج کشيدن می‌‌توانيم به ديگران نشان دهيم که اشتباه می‌‌کنند.

گاندی می‌‌دانست که بر خلاف پرخاش گری خشونت پديده‌ای طبيعی نيست و نهايتاً انسانيت را از ما می‌‌ربايد. بنابر اين او ما را دعوت به تغيير در روش زندگی‌ و نوع نگرش به مسائل کرد تا اين گونه بتوانيم دنيا را تغيير دهيم. او ميگفت:"شما بايد خود تغييری باشيد که می‌‌خواهيد در دنيا ببينيد." قدرت اين کلمات، که بيش از ۶۰ سال پيش گفته شده، اغلب در خشونت اجتماعی و سياسی دنيای ما غرق شده است. اما گاندی به احتمال زياد مهم‌ترين متفکری است که احکامش می‌‌تواند راهنمای دنيای بحران زدهٔ قرن ۲۱امّ باشد. در ارتباط با گاندی بحث‌های زيادی و به طرق بسياری انجام شده است. بعضی می‌پرسند که آيا اصول عدم خشونت، سادگی‌، و اعتماد به نفس گاندی می‌‌توانند هنوز در جامعه سياسی امروز که از نظر اخلاقی‌ گناهکار و قابل سرزنش است به حيات خود ادامه دهند؟

بی‌ شک با همهٔ خشونتی که دنيای ما مواجه است، همه در برابر ايده‌آل‌های گاندی ناشنوا نيستند. او هم چنان به عنوان ستون و پايهٔ عدم خشونت، در رهبرانی مانند نلسون ماندلا و دالايی لاما زنده است. نظرات او در مورد ساتياگراها، ساروودايا، و از همه مهم تر گفتگوی ميان اديانهم چنان مربوط و کاربردی است. امروز، "ساتياگراها"ی گاندی به سرچشمهٔ قدرت برای ناتوانان و به اميد برای نااميدان تبديل شده است. گاندی به جهانی‌ خسته از کشتار و تخريب نشان داد که پايبندی به عدم خشونت فقط منحصر به حوزه خصوصی نيست بلکه می‌‌تواند در مقياس بين‌المللی نيز اعمال شود.

گاندی مسلماً با تعيين استاندارد‌های اخلاقی جهانی‌، به عرصهٔ سياست جهانی‌ معنویّت و روحانيت بخشيد. او با اين کار توانست قامت اخلاقی‌ بشر را راست و در امور جهانی‌ الگوی اخلاقی‌ جديدی را توصيه کند.

الگوی گاندی اگرچه مانند شعلهٔ کوچک شمعی است، اما تاريکی‌ جنگ را برطرف کرده، به روح مجروح ما گرمی‌ بخشيده، و با سادگی‌ و فروتنی با بی‌ رحمی قدرت برهنه مقابله می‌‌کند. بنابراين، بايد پرسيد که آيا عدم خشونت گاندی در دنيای امروز عملی‌ است؟

الگوی عدم خشونت گاندی نمونه و الهام بخش بسياری از رهبران سياسی جهان در ۵۰ سال گذشته بوده است. ماندلا که قبل از رهبری دمکراسی چند نژادی آفريقای جنوبی به عنوان اولين رئيس جمهور سياه پوست در ۱۹۹۴، ۲۸ سال را در زندان به خاطر مبارزه با حکومت  آپارتايد سپری کرده بود، از گاندی الهام گرفته بود.به گفته ماندلا، "کمکی‌ را که فلسفهٔ گاندی به تحول صلح آميز در آفريقای جنوبی و به التيام اختلاف مخرب بشری ناشی‌ از عمل شنيع آپارتايد کرد نمی‌‌توان کوچک شمرد." از نظر ماندلا، "در دنيايی متأثر از خشونت و نزاع، پيام صلح و عدم خشونت گاندی کليد ادامهٔ حيات بشر در قرن ۲۱امّ است."

با انديشه‌ای مشابه عاليجناب دالايی لاما به ترويج عدم خشونت و گفتگو به عنوان راه حل‌هايی‌ عملی‌ تر برای درگيری‌های دنيای امروز پرداخته است. آنچه که دالايی لاما به عنوان سياست عملی‌ پيشنهاد می‌‌کند کاملا در تقابل با منطق جهان سياسی ‌ است که ما در آن زندگی‌ می‌‌کنيم. دالايی لاما در نطقی که به مناسبت دريافت جايزهٔ صلح نوبل در اسلو، در ۱۰ دسامبر ۱۹۸۹ کرد توصيه کرد که "کل فلات تبت تبديل به منطقهٔ آهيمسا شود، محرابی از صلح و عدم خشونت که در آن انسان‌ها بتوانند با صلح و هارمونی زندگی‌ کنند." او جايزه را به عنوان احترام به مهاتما گاندی، که تفکر و زندگيش الهام بخش او بود، پذيرفت. از نظر عاليجناب دالايی لاما، "دنيای امروز نيازمند کشف دوبارهٔ مهاتما گاندی است چراکه اصول و ايده‌های حقيقت و عدم خشونت او به امروز بيشتر مربوط است."

ايدهٔ "حداقل اخلاقی جهانی‌" 

گاندی و ساتياگراها ی او برای رهبرانی مانند واسلاو هاول نيز نمونهٔ اقدام سياسی بوده است. هاول يکبار خود را ستايندهٔ گاندی ناميد و تصديق کرد که، "انعکاس کار گاندی حتی ممکن است در تلاش او و دوستانش، در چارتر ۷۷، برای ايجاد مقاومتی مسالمت آميز در برابر رژيم توتاليتر کشورشان ديده شود." از نظر هاول، "عمل گاندی پيروزی کاريزمای انسانيت در برابر احساسات اوباشانه بود. اين پيروزی بزرگی‌ برای ايدهٔ عدم خشونت، صبر، همزيستی‌، و فهم و ادراک بود. اين پيروزی بزرگی‌ بود برای آنچه که من حداقل اخلاقی‌ می‌‌نامم، حداقلی که مردم را از همهٔ فرهنگ‌ها در مقابل نفرت و بيزاری متقابل برخاسته از تفاوت‌های عقيدتی‌ و سنت‌های فرهنگی‌ پيوند می‌‌دهد."

مهم تر از آن، هاول پيشنهاد ايدهٔ "حداقل اخلاقی جهانی‌" را می‌‌دهد که می‌‌تواند به عنوان اساسی‌ برای قوانين و هنجارهای همزيستی‌ در جوامع ملی‌ و فراملی دنيای آينده برگزيده شود. حکمت هاول حداقلی قانونی برای گفتگو و همزيستی‌ بين فرهنگ هاست و در قلب مسائل قرن ۲۱امّ جای می‌‌گيرد. وقتی‌ به تفاوت در ارزش‌ها به اين مفهوم نگريسته می‌‌شود، چندان مشکل نيست که شرق و غرب به روشی‌ برای ارتباط گرفتن با يکديگر دست يابند و در عين حال نيز به فرهنگ‌ها و سنت‌های هم احترام بگذارند.

بنابراين، بدون حداقل ارزش‌های مشترک که به عنوان نقطهٔ شروعی برای همزيستی‌ اخلاقی‌ و گفتگو عمل می‌‌کند، نمی‌‌توان متقابلاً يگديگر را به رسميت شناخت. اين يک مسئوليت عميق سراسری را برای انسان‌ها به همراه می‌‌آورد. مسئوليتی که می‌‌تواند با تمام مسائل اصلی‌ تمدن امروز مقابله کند.

برای پيشرفت اخلاقی‌ عميق در کنار پيشرفت تکنولوژی و عقلانيت ابزاری، بشر نيازمند آن است که در قبال حيات طبيعی بر روی کرهٔ زمين احساس مسئوليت کند. اين گونه احساس تعلق به جهان و مسئوليت همراه با آن است که می‌‌تواند همهٔ فرهنگ‌ها و سنت‌های مذهبی‌ را از هميشه به هم نزديک تر کند. صبر و تحمل و عدم خشونت در اينجا واژه‌های کليدی هستند. البته مسائلی‌ هستند که قابل تحمل نبوده و نمی‌‌توان برايشان عذر و بهانه آورد. در اين زمينه آشويتس، گولاگ، نسل کشی‌ها در يوگسلاوی سابق و رواندا و دارفور مثال‌های خوبی‌ هستند. در چنين مواردی، جايی‌ برای تحمل و گفتگو باقی‌ نمی‌‌ماند. همان طور که توماس من در رمانش، کوه جادو، گفته، "در برابر شيطان صبر و تحمل جنايت است."

آيا می‌‌توان با آشويتس يا گولاگ گفتگو کرد؟ گفتگو با کسانی‌ که اعتقاد به گفتگو ندارند مشکل است، اما غير ممکن نيست، وگرنه عدم خشونت اهميتی در سرنوشت انسان ندارد. قطعا آشويتس و گولاگ نمايانگر پايان گفتگو و ديالوگ هستند. بنابراين، بايد فقط سکوت کرد و سرنوشت قربانی‌ها را شنيد. ديالوگ تا سر حد آشويتس، نه تنها فقط با سکوت، بلکه با بازنگری در مورد طبيعت و ذات خشونت انسان آغاز می‌‌شود. ساده‌ترين توضيح برای آشويتس تاکنون اين بوده که خشونت انسان هيچ حد و مرزی ندارد.

درک اين واقعيت که خشونت بشر در هيروشيما و آشويتس تا حدی بود که نژاد بشر برای جلوگيری از نابودی خود ناگزير از عقب نشينی از آن شد، شکنندگی سعادت انسان و سرنوشت ناقص او را نشان می‌‌دهد که منجر به ادامهٔ جستجوی او برای حقيقت می‌‌شود. خشونت تنها با حقيقت کنترل می‌‌شود و حقيقت نيز تنها با عدم خشونت پايدار می‌‌ماند. اگر بشريت عدم خشونت را به عنوان الگويی برای همزيستی‌ انتخاب کند، بايد حقيقت را نيز به عنوان اصل آن بپذيرد.

مسلما، تنها "يک راه" برای حقيقت وجود ندارد. به همان تعداد که انسان هست حقيقت هم وجود دارد. گاندی می‌‌گويد:"درخت تنها يک تنه دارد  اما دارای  شاخه و برگ بسياری است ، مکتب فقط يکيست و آن مکتب بشر است. اما مذاهب و اديان متعددند." اين ايده که هرکس تکه‌ای از حقيقت را با خود دارد منجر به اين پرسش می‌‌شود که چگونه می‌‌توان با يکديگر ارتباط برقرار کرد؟ اگر باور کنيم که هرکس قسمتی‌ از حقيقت را دارد، بايد به آن گوش سپرده و به خود فرصت کشف آن را بدهيم. بايد اميدوار باشيم که به اين طريق اشتراک و تبادل گفتگو بين افراد به وجود آيد.

اين يکی‌ از قوی‌ترين ايده‌های عملی‌ گاندی است که راه را برای راه حل‌های ابتکاری تر و موثرتر که مخصوصاً با هم در تضادند باز می‌‌کند. اگر با جدیّت به گاندی در چهارچوبی جهانی‌ بينديشيم، نبايد تعجب کنيم که نه تنها اميد در متمايز بودن ديگری، و در گوشه‌ای از زندگی‌ تاکنون، بلکه در فراتر از سياست به مفهوم سلطه جای دارد. يعنی‌ اگر با جدیّت به گاندی بينديشيم، عجيب نيست که در مقابل خشونت اميد جهان را در عدم خشونت بيابيم.


عدم خشونت هنوز قلمروی ناشناخته است و بشريت در درک ارتباط آن با قرن ۲۱امّ با مشکل مواجه است. اگر تمدن فرايندی باشد که در طی‌ آن بشر دستخوش تغييری اخلاقی از خشونت به سوی‌ ايجاد و اطاعت از قوانين ديالوگ در مدنيت شود، بنابراين عدم خشونت مولفه‌ای عمومی‌ برای هر تعريفی از تمدن است. عدم خشونت موضوع اصلی‌‌ هر تمدنی است. بنابراين گفتگو، دموکراسی، و درهم کنش مدنی تنها وقتی‌ در جامعه ضمانت می‌‌يابد که هر عضو آن دست از اعمال خشونت بردارد. بنابراين جامعه دمکراتيک جامعه‌ای است که افراد را به سوی‌ گفتگو و مدنيت هدايت کند. قبل از آن، فرهنگ عدم خشونت بايد به اطلاع و آگاهی‌ عموم رسيده و بين شهروندان آن جامعه ترويج شود.

اين شرطی لازم برای گفتگوی ميان فرهنگی‌ و ميان مذهبی‌ است. پس ضروری‌ترين کار، به چالش کشيدن تعصب و تنفری است که پشت ديواری از سنت‌هایِ ظاهراً متمدن پنهان شده است. تا زمانيکه عدم خشونت اسير و گرفتار فرهنگ تنفر و عدم تحمل که همبستگی‌ و دوستی‌ را رد می‌کند باشد، فرهنگ خشونت در زندگی‌ ما دست بالا را دارد. اما به همان اندازه هم درک جامعه‌ای که بخواهد بدون ديگران به حيات ادامه دهد مشکل است. بدون ديگران هيچ انسانيتی وجود ندارد. ما احساس انسان بودن می‌‌کنيم چون می‌‌دانيم که ديگران وجود دارند و به نژاد بشر تعلق داريم. روسو در اميل می‌ نويسد: "من تصور نمی‌‌کنم که کسی‌ که به هيچ چيز احتياج نداشته باشد بتواند به چيزی عشق بورزد. من تصور نمی‌‌کنم که کسی‌ که به هيچ چيز عشق نورزد بتواند خوشحال باشد."

بنابراين همبستگی‌، دوستی‌، و همزيستی‌ در گفتگو از نظر اخلاقی‌ به تعصب، تنفر، و خشونت ارجحيت دارند. آگاهی‌ از اين که هدف تاريخ بشر نه قدرت و تسلط بلکه به رسميت شناختن و همزيستی‌ است، به ما اين امکان را می‌‌دهد که به گونه‌ای فکر و عمل کنيم که عدم خشونت اصل مشترک زندگيمان باشد. اين سراغاز يک خود اصلاح سازی اخلاقی‌ بشريت است که بايد به يک درک فراسياسی برسد و بنابراين نشانگر محدوديت‌های سياست است. جايی‌ که سياست بر خلاف يا علی‌ رغم اخلاق نباشد زندگی‌ مشترک زير پرچم صلح و بر طبق اين فرمان ادامه می‌‌يابد: نبايد بکشيد. اين يک ايدهٔ هوشيار، روشن، و الهام بخش است که بين راه‌های دمکراتيک و راه‌های مستبدانهٔ اداره يک جامعه تمايز قائل می‌‌شود. راه دموکراسی، علی‌ رغم همهٔ ضعف هايش، اين فرصت را برای افراد فراهم می‌‌کند که به بلوغ مسئوليت و تفکر برسند. اين فرايند خود تحقق يافتگی مسالهٔ خود را در غياب خشونت دارد. نااميدی در مقابل خشونت نااميدی از دموکراسی است.

درحالی که اکثر مردم در مورد اعمال خشونت سياسی فکر می‌‌کنند اشتباه  است اگر انتظار داشته باشيم که پرهيز ازخشونت توسط عدهٔ معدودی مؤثر و پايدار باشد. درستی‌ اين مساله را کارل جسپرز اين گونه تصديق می‌‌کند: "در اخلاقيات اعتقاد اخلاقی‌ راسخ قاطعانه است، در سياست موفقيت" اما اين هم حقيقت دارد که در غياب اخلاقيات، موفقيت در سياست طولانی‌ مدت نخواهد بود. بنابراين، سياسی به "فراسياسی" وابسته است، که خود از سياست مستقل باقی‌ می‌‌ماند. اگر سياست به "فراسياسی" وابسته نماند ممکن است به تباهی منجر شود.

به اين معنا که رويدادهای سياسی مسئوليت اخلاقی‌ با خود می‌‌آورند، و متقابلاً ديدگاه‌های اخلاقی‌ هم اثر خود را بر تصميم گيری‌های سياسی می‌‌گذارند. سياست بدون اخلاق اعمال قدرت صرف است. تنها در ارتباط با اخلاق است که سياست می‌‌تواند به فضيلتی عمومی‌ ارتقا يابد. در تاريخ بشر اقدامات سياسی در تلاش برای تدريس و تحميل رفتار اخلاقی‌ بر ديگران سبب ارتکاب جنايات هولناکی شده‌اند.

گاندی فهميده بود که معنوی کردن سياست اخلاقی‌ کردن آن نيست، بلکه بيشتر تلاش برای تعريف دوباره سياست از لحاظ مسئوليت مدنی در يک حوزه عمومی‌ شفاف و صريح است. سياست، وجدان اخلاقی‌ و مسئوليت اجتماعی نقش‌های مدنی است. عدم خشونت هستهٔ اصلی‌ يک سياست مسئولانه و وظيفه شناسانه است. سياست قدرت در اواخر قرن بهترين نمايانگر خطرات استفاده از ابزار به جای اهداف بود. معمولاً خشونت ابزاری برای رسيدن به يک هدف است تا اين که خود هدف باشد. عدهٔ بسيار محدودی طالب دنيای جنگ، جنايت، و ترور هستند. اما در مورد سياست عدم خشونت، عدم خشونت ابزار و نيز هدف است.

با توجه به سياست و تکنولوژی خشونت، اگر بخواهيم بررسی‌ کنيم که در چه جايگاهی قرار داريم، تنها نتيجه‌ای که می‌‌توانيم بگيريم اين است که در دنيايی بدون عقلانيت زندگی‌ می‌‌کنيم. زمان آن فرا رسيده که در هزاره جديد بشر از لحاظ سياسی، اقتصادی، و فرهنگی‌ با عقلانيت عدم خشونت عهدی دوباره ببندد. اگر می‌‌خواهيم زنده بمانيم و پيشرفت کنيم، بايد ياد بگيريم که با هم بدون خشونت زندگی کنيم. گاندی می‌‌گفت: "اميدی برای دنيای دردمند به جز راه باريک و مستقيم عدم خشونت نيست." اگر می‌‌خواهيم محصول همزيستی‌ در گفتگو و ديالوگ را در آينده درو کنيم، بايد بذر عدم خشونت بکاريم. بيش از شصت سال پس از مرگ گاندی، با اين انتخاب مواجه هستيم. اين به عهدهٔ قرن ۲۱ است که در اين مورد تصميم بگيرد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دنیای عجیب مجاهدین خلق

 

 

رادیو بی بی سی

 

برنامه ای از سرویس جهانی رادیو بی بی سی  – مجاهدین خلق یک گروه تروریستی هستند یا قربانیان تروریست ؟ آنها یک گروه خطرناک هستند یا یک گروه درمعرض خطر؟ این برنامه که به کوشش Owen Bennett  تهیه شده است . او سعی میکند پاسخی بر این پرسشها به دست دهد , برای تهیه این گزارش ۵۳ دقیقه ای با تعدادی از جداشدگان از فرقه مجاهدین نیز گفتگوهایی انجام شده است این گزارش را میتوانید از لینک زیر بشنویید یا دانلود کنید .

 

 

http://www.4shared.com/mp3/vamWLrxf/MPSH0011212.html

 

لینک به صفحه بی بی سی

http://www.bbc.co.uk/iplayer/episode/p00q88z2/Your_World_The_Strange_World_of_the_Peoples_Mujahedin

 

 

 

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رسم وفا

همه شب ز وفا میسوزم – که وفا به شما آموزم

 

 

کانون وبلاگنویسان مستقل ایرانی، پنجم آوریل 2012
http://www.cibloggers.com/?p=10689

 

ویدئوی حاضر گفتگوی آقای هادی شمس حائری است با فرزندانش , دلتنگی های پدری که سعی میکند حرفش را به گوش فرزندانش برساند , فرزندانی که سالهاست توسط فرقه مجاهدین خلق بعد از ربوده شدن از کشور آلمان در حین درس و تحصیل به عراق منتقل شده اند و در آنجا همچنان در اسارت هستند , آقای شمس حائری امیدوار است که این صحبتها به گوش فرزندانش برسد ؛ شاید با اضمحلال قلعه اشرف این آرزوی دیدار و همچنین ارزوی صدها پدر و مادر دیگر برای دیدار عزیزانشان محقق شود . همچنین در ویدئوی دوم آقای حائری به یاد ایام کودکی فرزندانش نصرت و امیر و برای تجدید خاطره زمانی که برایشان میخواند, ترانه شمع شبانه را میخواند .

ما از صمیم قلب خواهان محقق شدن آرزوی دیدار برای کسانی هستیم که عزیزی در اسارت فرقه مجاهدین دارند و دراین راه با تمام توان تلاش خواهیم کرد.

 

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نمایندگان دلسوز مردم ایران یا اجیر شدگان و مزدبگیران در سورچرانیهای مریم رجوی؟

اجیر شدگان و مزدبگیران در سورچرانیهای مریم رجوی  را بهتر بشناسید

 

 

بتول سلطانی

03.04.2012

 

در اخباری که از سیمای رجوی در تاریخ 29.03.2012 پخش می شد. آنها مثل همیشه مشغول سورچرانی بودند و نمایندگان اسبق و معلوم الحالی که دار و دسته رجوی با هزار مصیبت و هزینه آنها را تشویق به صحبت کرده بودند حدودا 15 نفری از افراد و از کشورهای مختلف که با فرقه رجوی همکاری می کنند، به تعریف و تمجید از مریم رجوی که سیاست جنگ پرداختند ، یکی هم به نام مک گلاسکی بود که خود را از فرماندهان حفاظت اشرف معرفی شد و خیلی بدون مقدمه و بی ربط به نام من اشاره کرد و آنچنان ناشیانه مطالب صد بار قرقره شده از گلوی مجاهدین را از حفظ بیان کرد که مریم رجوی را آنچنان به تشویق و تحسین وادار کرد که گوئی آن آمریکائی با صحبت بر علیه من بر زخم دل مریم خانم را از رسوا شدن دکان هرزه درائی و فاسقه کاری برای شوهر جنایتکارش سخت به درد آمده بود مرحم می گذاشت. بسیاری از کسانی که این برنامه را دیده اند اولین سوالی که برایشان پیش آمده است اینکه آخر چرا باید یک نظامی آمریکایی دلش برای مردم ایران بسوزد و یا چرا باید مدعی باشد که افراد جداشده از فرقه مجاهدین از جمله من که هیچ شناختی وی ندارد آدم های خائن و خیانت کاری هستند؟

کوس رسوائی و خرید افراد و تغذیه و تبلیغ سورهای مریم رجوی که از دسترنج خون و زحمات یک نسل همه چیز به غارت رفته است همه جا صدایش شنیده می شود و این تشکیلات چاره دیگری جز این اراجیف و لاتائلات ندارد.

 

تا ببینیم تا کی با این شیوه می تواند به حیات خود ادامه دهد اما مطمئن باشد که نه تنها جائی در تاریخ مبارزات این میهن ندارد بلکه همچون کاخ ابن زیاد لعنتگاه آیندگان خواهد شد.

در ضمن باید خطاب به این مقامهای اسبق بگویم که اگر فکر می کنند با نشخوار این اراجیف می توانند کثافتکاری های خود را در همدستی با این تشکیلات در زندانی و محبوس کردن نفرات جدا شده در تیف و یا همکاری رذیللانه با با این گروه در تفتیش بدنی و همینطور بستن راه فرار و خروج اسیران و حفظ تشکیلات رجوی در عراق به مدت چندین و چند سال با وجودیکه این گروه در لیست سیاه آمریکا بود و سیاست دو درگی می توانند جنایات خود را در عراق و بخصوص بخصوص در رابطه با همدستی با سران این تشکیلات ماستمالی کنند زهی خیال باطل است و همچنین بستن چنین اتهاماتی نمی تواند توجیه دریافت هزینه های کلان برای فقط گفتن یک جمله بر علیه منتقدان این تشکیلات باشد. باز هم لازم به توضیح است که این تشکیلات عاجز از صحبت مستقیم و بی واسطه و درمانده از موضعگیری مستقیم راجع به این جانب می باشد چرا که اگر مستقیم وعلنی به این مسئله بپردازد جز ضرر چیزی عایدش نخواهد شد لذا این مزخرفات را می دهد تا مزدورانش نشخوار کنند .

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مصاحبه سایت ایران قلم با خانم نسرین ابراهیمی

خیانت و استثمار مضاعف در حق زنان در درون فرقه مجاهدین خلق ( قسمت اول )

 

 

ایران قلم

01.04.2012

 

سایت ایران قلم:

با تشکر از شما خانم نسرین ابراهیمی برای شرکت در این مصاحبه. ممکن است در ابتدا بیوگرافی مختصری از خودتان بفرمایید. چه موقع با سازمان مجاهدین آشنا شدید؟ چگونه به عراق و تشکیلات این سازمان رفتید؟ چرا از سازمان مجاهدین خلق جدا شدید؟

 

خانم نسرین ابراهیمی:

من هم از شما تشکر می کنم. من تنها 14 سال داشتم که با سازمان مجاهدین آشنا شدم ؛ دانش آموز سال اول نظری بودم ؛ دلیل اینکه هم به سمت سازمان جذب شدم فشارهایی بود که در جامعه ایران روی جوانها هستش و نبودن مینیممهای آزادیهایی که حق هر انسانی هست .

من در سن خیلی کمی با سازمان آشنا شدم و واقعیتهای سازمان مجاهدین را نمی دانستم ؛ فقط شندیده بودم که سازمان برای آزادی مردم ایران مبارزه می کند ؛ و یا از آزادی پوشش و مذهب شنیده بودم که در سازمان وجود دارد واین خیلی برایم مهم بود ؛ و یا در مورد پیشرفت زنان در سازمان شنیده بودم که من را وادار به ترک خانواده ام کرد و با انکه سن خیلی کمی داشتم ولی از خانه فرار کردم که بروم پیش سازمان ؛ من با تمام وجودم سازمان را دوست داشتم , واقعا لحظه شماری می کردم برای رفتن و پیوستن به این سازمان رویایی .

من با کمک دختر داییم توانستیم 2 قاچاقچی را پیدا کنیم و به من کمک کنند که بروم عراق پیش مجاهدین ؛ که از مرز وپای پیاده وارد خاک عراق شدیم و بعد هم خودمان را به عراقیها معرفی کردیم . که به دلیل قراردادی که مجاهدین با عراقیها در زمان صدام حسین داشتن هر کسی که وارد خاک عراق می شد و درخواست می کرد که می خواهد پیش مجاهدین برود ؛ عراقیها باید او را در زندان چندین ماه نگه می داشتن و حتی تحت فشار و بعضی ها را تحت شکنجه قرار می دادند که مجاهدین مطمئن شوند که این فرد نفوذی رژیم به داخل عراق نیست . برای همین ما هم تحت همین برخورد قرار گرفتیم و بعد ازمدتی که دیدند که خبری نیست ما را تحویل مجاهدین دادند .

 

من وقتی که وارد پایگاه سازمان در بغداد شدم ؛ بلند بلند گریه کردم و احساس کردم که به تمام آرزوهایم رسیدم ؛ خوشحال بودم برای خودم و برای جوانهای ایران و برای ملت ایران که با مجاهدین به همه چیز خواهند رسید .

 

سایت ایران قلم:

پس خانم ابراهیمی چه شد که آن امیدها و آرزوها و تصوراتی که در ذهن خود در مورد مجاهدین داشتید ، تبدیل به یأس و نامیدی شد؟

 

خانم نسرین ابراهیمی:

ولی متاسفانه, متاسفانه این خوشحالیها و سر از پا نشناختنها فقط چند روز بود , چون بلافاصله مجاهدین با من یک مصاحبه ترتیب دادند و در اولین کلمات ماهیت خودشان را بیرون ریختند .

به خوبی یادم هست که به من گفتند که یک برگه را باید امضا کنم که اگر روزی از عملیات فرار کنم حکم من اعدام است . این اولین زاویه من با سازمان بود . من یکی از دلایل جدی که عاشق سازمان بودم این بود که فکر می کردم که سازمان اعدام ندارد .

بعد هم که وقتی که مرا به اشرف منتقل کردند در یک پروسه 3 ماهه به من گفتند که : حجاب در مجاهدین اجباری و تغییر مذهب هم وجود ندارد و باید مسلمان باشم و نماز و .... اجباریست .

لباس و نوع پوشش فقط همانی است که مجاهدین ان را به عنوان فرم ارتش می شناسند و به جز این فرم حق پوشش دیگه ای وجود نداشت .

حق تماس با خانواده و دوستان در ایران و یا خارج ایران وجود نداشت .

طلاق شوهر و یا زن چه کسی که مجرد بود و چه کسی که مزدوج بود , یعنی اینکه کسی حق ازدواج نداشت و ممنوع بود . البته فکر کردن حتی به آن گناه محسوب می شد و ممنوع بود .

صحبت کردن با مردان به شدت ممنوع بود و اگر کسی با مردی بدون اجازه صحبتی می کرد به شدت تحت برخورد شدید قرار می گرفت . همینطور صحبت کردن با هر کس دیگه ای هم ممنوع بود , منظورم حتی با زنان هم حق هر صحبتی نداشتیم و فقط در حد احوال پرسی صحبت مجاز بود و بیشتر از این اگر کسی صحبتی می کرد ممنوع بود .

کار اجباری بود و خواب اضافه بر آن زمانی که مشخص شده بود هم ممنوع بود.

و صدها ممنوعیت دیگر......

هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه از آمدن به سازمان پشیمان بودم و فهمیدم که هر چی شنیده بودم فقط تبلیغاتی بیش نبوده و همه اون حرفها فقط یک رویا بوده .

من در ایران آزادی نداشتم ولی حداقل می توانستم لباسی که خودم دلم می خواهد بپوشم و یا حق ازدواج و یا حق صحبت با خانواده ام کسی از من نگرفته است و یا کسی از من مثل برده ها کار نمی کشید و ....

از همان روز اول با کاغذی که جلوی من گذاشتند که به زور می گفتند باید امضا کنم که حکم من اعدام است اگر از عملیات فرار کنم , بقیه داستان دیگه روشن بود . من از همان روز اول مخالفت خودم را نشان دادم و گفتم که من چی فکر می کردم در مورد سازمان و حالا که همه اش دروغه پس دلیلی برای ماندن من نیست . و خوب چه فرقی می کرد رژیم با مجاهدین ,شما تصورش را بکنین , خوب به طبع من توی ایران باور کنید از آزادیهای بیشتری برخوردار بودم . و فکر می کنم که مجاهدین خیانت بزرگی در حق جوانهایی کردن که با هزاران امید و آرزو به مجاهدین پیوستن برای بردن آزادی به ایران .   متاسفانه پایه سازمان انطوری که من توی این سالیان دیدم و با پوست و استخوانم حس کردم , دورویی و دروغ و خیانت بنا شده و دلیل جدایی من هم همین بود.

 

سایت ایران قلم :

ممکن است در مورد استثمار زنان در درون سازمان مجاهدین توضیح دهید. شما در مصاحبه های مختلف نقل کردید که رهبری مجاهدین دستور خارج کردن رحم زنان را می داده است. در این مورد می توانید توضیحاتی را برای مخاطبین سایت ایران قلم بفرمایید.

 

خانم نسرین ابراهیمی :

همانطوری که گفتم من فکر می کردم که شعارهای سازمان در مورد زنان حقیقت دارد , ولی حداقل اون چیزی که من دیدم, در این سازمان اولین خیانت به نظر من در حق زنان انجام شده است .

قبل از هر چیز دوست دارم به این نکته اشاره کنم که من در سن 16 سالگی در سازمان به مدت یک سال در زندان بودم .

به خوبی به یاد دارم که یکی از زنان مجاهدین برای من از خاطره میلیشیاهایی تعریف می کرد که فقط 15-16 سال داشتن و زیر سن قانونی بودند  که رژیم اونها را زندان می کرده و تحت همه نوع شکنجه ای قرار می داده و خیلی ها را هم  اعدام کرده است , این داستان من را که زیر سن  بودم به شدت تحت تاثیر قرار می داد و من را از رژیم متنفر و متنفرتر می کرد , باورش برایم سخت بود ولی می دانستم که حقیقت داشته است .

ولی در کمال تعجب متوجه شدم که سازمان بسیار علاقه مند است که در این مسائل از رژیم پیشی بگیرد  و گویا سازمان عقده زندانی کردن و کشتن و شکنجه کردن آدمها را دارد , اون هم کسانی که خودشان با هزار امید و آرزو وارد این سازمان شدند و حاضر شدند که همه چیز خود را فدای ملت ایران بکنند  . من که هنوز 16 سال داشتم , به دلیل اعتراضم به حکم اعدامی که باید امضا می کردم و یا اعتراضم به این همه ممنوعیت , سازمان می خواست یک زهر چشمی از من بگیرد و برای خفه کردن و ترساندن من , من را زندانی کنند که دیگر هرگز به هیچ چیز اعتراضی نکنم و هر چی گفته می شود انجام بدهم.

خوب حقیقتا این مسئله خیلی برای من دردناک بود , تصورش را بکنید که با اون همه شور و فطور بعد با همچین مسائلی روبرو شوید , یعنی همه اون چیزهایی که من در مورد سازمان فکر می کردم فقط یک سراب بود .

من معتقدم که در درون سازمان به زنان بیشتر ظلم شد , هر چند به ظاهر آنها مسئولین این سازمان هستند ولی کافی است که این مسئله را از درون هم نگاه کنیم .

قبل از هر چیز همه ماها به خوبی می دانیم که رابطه مادر با فرزندش و عشق و وابستگی که مادر به فرزند دارد غیر قابل وصف است , و همیشه در داستانهایی که می خواهند از عشق واقعی صحبت کنند مثال رابطه مادرها با فرزندانشان را می آورند . شما تصورکنید که جایی وجود دارد که این عشق , یعنی عشق مادر به فرزندش حرام اعلام شود و به خاطر یک شخص دیگری باید مادر از فرزندش جدا شود , من فکر می کنم که این بزرگترین خیانت رجوی به زنان داخل سازمان بود که مادرها را از فرزندانشان جدا کرد که به قول مریم رجوی همه عشق زنان داخل سازمان یکسویه مال رجوی بشود و  عشق ورزیدن به غیر از رجوی به هر کس دیگری حرام بود.

و بدتر از همه هم اینکه , بعد از این جدایی هیچ مادری حق نداشت که از فرزند خود جویای خبری شود , چون ذهن هم باید فقط به رجوی خودشیفته فکر می کرد و نه به گرفتن خبری از زنده بودن یا ... فرزند .

دومین خیانت و ستم رجوی به زنان داخل سازمان این بود که اونها را از شوهرانشان جدا کرد و بعد هم همه را محرم خود کرد .

 

سایت ایران قلم:

یعنی چی رجوی زنان را محرم خود می کرد، ممکن است بیشتر توضیح بدهید؟

 

خانم نسرین ابراهیمی :

بارها در نشستهای مریم رجوی که با ما داشتند به ما می گفتند که فکر کردن به هر مرد دیگری جز رجوی یعنی خیانت به رجوی است . بحث حریم رهبری یکی از بندهای مهم به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان مجاهدین  بود . حریم رهبری یعنی اینکه تنها مرد زندگی ما رجوی است و فکر کردن به غیر از او خیانت محسوب می شد . و به خوبی به یاد دارم که مریم رجوی با ما نشستی داشتند به نام چهار دیواری , گفتند که در ایران زنی که به خونه شوهرش می رفت با لباس سفید می رفت و با کفن سفید هم خارج می شد . از ما می خواست که با مسعود هم همین باشیم , و می گفتند که تصور کنید که زنی در ایران با شوهرش یک چهار دیواری است ولی ذهن و قلبش به فکر شخصی خارج از اون چهاردیواری باشد و ببینید که این فکر چقدر زشت و آزار دهنده می باشد . پس اگر ذهن شما خارج از این چهاردیواری رفت بفهمید که چقدر زشت است .

بارها گفته بود که شما خوشگلترین را دارید پس دیگه چی می خواهید ؟ و یا می گفت که مسعود فقط مال من نیست و مال همه زنان داخل سازمان است . از ما می خواست که مثل خودش باشیم و جز به مسعود به هیچ کس دیگه ای فکر نکنیم . همه ما بعد از اینکه عضو می شدیم , رجوی گردن ما گردنبندی می انداختند که این در حقیقت حلقه ازدواج هر نفر محسوب می شد با رجوی .

خیانت بعدی رجوی به این زنان این بود که برای اینکه زنها را به زندگی در آینده کاملا نا امید کند: تمامی زنان به طور خاص زنان جوان باید جلوی آفتاب کارهای سخت و طاقت فرسا انجام می دادند , و مریم رجوی بارها گفته بود که صورت زنان را وقتی دوست دارد که آفتاب سوخته باشند . به این وسیله صورت زنان به شدت آفتاب سوخته و پر از لکه های آفتاب می شد و بر اثر کار زیاد و فشار صورتها شکسته می شد . در حقیقت می خواستند که صورتها کاملا زشت بشود که هر کسی با خودش فکر کند که من که سنم که کم نیست و قیافه ام هم سوخته و زشت شده , پس دیگه همان بهتر که در این خراب شده یعنی اشرف بمانم تا بپوسم , چون جامعه مرا نخواهد پذیرفت .

در بین زنان , دستهای پر از پینه و زخم و صورتهایی سوخته و داغون ارزش بود و اگر کسی غیر از این بود گفته می شد که تن به کار نمی دهد و خیلی اوقات در نشستهای تحقیر کردن آدمها , این افراد باید جوای این سوال را می دادند که چرا صورتشان سوخته نیست و دستهایشان پینه بسته نیست .

 

سایت ایران قلم:

من از شما قبلا شنیده بودم که در سازمان مجاهدین زنان مجبور می شدند که رحم خود را خارج کنند. برای چی رهبری فرقه مجاهدین  چنین کاری را دنبال می کرد؟

 

خانم نسرین ابراهیمی :

بله ، باید اشاره کنم که یکی دیگر ازشیوه های  غیر انسانی که رجوی علیه زنان به کار می گرفت این بود که : زنانی که کوچیکترین مشکلی داشتند , و مشکل آنها می شد ازبه راحتی از طرق دیگری حل کرد ولی سازمان  آنها را وادار می کرد که رحمشان خارج شود .  و اگر کسی هم مقاومتی می کرد گفته می شد که مگر برای خودت آینده و زندگی متصور هستی ؟ مگر همه ما طلاق مادام العمر نداده ایم ؟ پس اگر ریگی در کفشت نیست چرا مقاومت می کنی .

من یکی از زنانی که مورد عمل قرار گرفته بود را دیدم , واقعا دردناکترین صحنه زندگیم را دیدم , چون نمی توانست که همه انچه که در دل دارد را بگوید و حرف زدن در این  موارد ممنوع بود و مورد برخورد جدی قرار می گرفتیم ولی با آهی که کشید و گریه ای که کرد فکر می کنم هر کسی می تواند بفهمد که اون چی می کشید.

یکی دیگه از بلاهایی که سر زنها می آوردند این بود که در غذای زنان کافور می ریختند و برای کم کردن غریضه جنسی در غذاها کافور می ریختند و این باعث شده بود که صورت زنها با مردها فرقی نمی کرد . و زنها ریش در می آوردند , خیلی واضح هستش که صورت یک زن که ریش داشته باشه چه وضعیتی است و چقدر دردناک هستش و عذاب آور هستش واقعا .

 

ادامه دارد

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مجاهدین درجنگ با آینده
(اشتباه محاسبه استراتژیک مجاهدین و آغاز دورانی جدید )

 

 

میلاد آریایی
27.03.2012


بزرگترین اشتباه استراتزیک مجاهدین طی دهه های اخیر زمانی آغاز شد که پذیرفتند پای مجامع حقوقی و بین‌المللی به مسایل انان باز شود و رهبری خودشیفته رجوی فکر میکرد قادر خواهد بود که شرایط را به نفع خود تغییر دهد ولی نه تنها اینگونه نشد بلکه سرآغاز یکی سخت ترین و پر مصیبت باز ترین مراحل زندگی آنان تا به نابودی آغاز گردید.

این امر باعث گردید با سرافکندگی بسیار درگروههای 400 نفری پادگانی که ربع قرن در پناه صدام حسین درآن مخفی شده بوده ، به زور قانون و رای مجامع حقوقی همچون سازمان ملل بیرون کشیده شوند و از سویی دیگر امکان سنگ اندازی و چک وچانه زدن را رجوی خودش از خودش سلب کرد.

جریانی که با نام مجاهدین در سرزمین ایران شکل گرفت و تا امروز قریب به 40 سال ازعمر آن میگذرد توانست با فریب و دروغ انبوهی از انرژی‌های متراکم و مستعد برای پیشرفت ایران و ایرانی را به کام مرگبار خود کشد . این جریان درست 10 سال قبل در سال 2002 با ورود آمریکاییان به عراق مجبور به خلع سلاح و اکنون در سال 2012 مجبور به ترک خاک اهدایی شد که به زعم خود در خاک بیگانگان دعوی تشکیل ارتش آزادیبخش را داشت.

سابقه درگیری‌ها وستیز مجاهدین با دشمنان شان بطور تاریخی از سال 1350 آغاز شده است را میتوان بطور جریان وار در دهه های متفاوت اینگونه بررسی نمود .

دهه 50 ، آغاز درگیری آنان با رژیم شاهنشاهی و وابسته به آمریکا بود.

دهه 60 ، شروع درگیری‌های مسلحانه وعصر خونین انان با جمهوری اسلامی برای کسب قدرت سیاسی آغاز گردید.

دردهه 70، در این دهه نوک حمله و جنگ و ستیز آنان با نیروهای منتقد و معترض درونی شان رقم میخورد و نهایتا با حکم اعدام ناراضیان شکل تازه‌ای گرفته و سرکوب یا خاموش کردن آنان به هرقیمت در دستور مسعود رجوی قرار میگیرد.

دهه 80 ، شکل درگیری مجاهدین سمت و سوی جدیدی پیدا کرد و اعظم انرژی آنان به درگیری با دولت نوپا و قانونی عراق اختصاص یافت جایی که تا آن زمان نزدیک به ربع قرن را به قول خودشان مهمان این مردم و خاک بودند .

از دهه 90 ، تصور من این است که دوران جدید و بسیار شرمگینانه ای برای آنان آغاز شده است دورانی که شروع تازه‌ای از درگیری‌های مجاهدین با جامعه بین الملل بویژه سازمان ملل را نوید میدهد و دامنه این درگیری‌ها بنا به تجربه سالیان گذشته قطعاً فزونی خواهد گرفت و این امر مجاهدین را بالاجبار وارد وادی و مرحله جدیدی کرده است.

البته در یک نگاه کلی سازمان مجاهدین اکنون به عنوان یک نیروی وابسته در جرگه نیروهای اپوزیسیون حکومت تهران قطعاً قابل بررسی نیست. این نیرو قبل از هر چیز بایست به لحاظ درونی پاسخگوی نقض ابتدایی ترین حقوق افراد در روابط اش و به لحاظ بیرونی وابستگی و همکاری مستقیم با بیگانگان و بویزه اسراییلی ها باشد. چنین پدیده‌ای در روند تلاشی و نابودی فیزیکی خود اکنون پس از مجبور شدن به ترک خاک عراق تنها و تنها به دست کشورهای غربی و بویژه آمریکا چشم دوخته که چگونه با وی معامله میکنند و در این مسیرهر گونه ابتکار عملی را چون 2 دهه گذشته کاملاً از دست داده استو تنها مجری اوامر نیروهای ضد ایرانی است.

در تحلیل نهایی سازمان مجاهدین و شخص رجوی درحال حاضر تلاش میکند که هر طور شده حداقل تا زمان برگزاری انتخابات آینده آمریکا و مشخص شدن رئیس جمهور جنگ طلب در عراق باقی بماند تا شاید زمانه به کام آن‌ها گردد و در صورت جرقه جنگ جدیدی در این منطقه از جهان آنان هیزم آوارن پر جیره و مواجب آن باشند ولی این رؤیای رجوی همچون هزاران رؤیای مدفون شده وی به حقیقت نخواهد پیوست .

از سویی دیگر پر واضح است که تا پایان سال میلادی 2012 پروسه پذیرش پناهندگی افراد و پاسخ مثبت دیگر کشورهای غربی برای انتقال همه افراد اسیر و به گروگان گرفته شده امر دور از واقعیت به نظر میرسد لذا رجوی در شرایط فعلی به خودش قبولانده است شاید تا چند سالی پروسه انتقال آنان به کشور دیگری بطول انجامد و البته از این منظر تنها و تنها به جنگی دیگر و شرایط طوفانی تر علیه ایران توسط آمریکا می‌اندیشد و به نتیجه انتخابات آمریکا بسیار دل خوش کرده است.

در یک کلام مجاهدین رودرروی آینده با هزاران مشکل لاینحل صف آرایی کرده‌اند و «در جنگ با آینده » خلاصه ترین وبهترین یبان وضعیت فعلی آنان است.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هنر افشاگری

 

 

تحریریه ایران فانوس

19.03.2012

http://iran-fanous.de/middle/749-Fanous-HonareEfshagari-19.03.2012.htm

 

یکی از دوستان که در یکی از کشورهای اروپایی زندگی می کند، او سه دهه قبل در ایران همراه با خانواده اش زندگی خوب و مرفه ای داشتند. پدرش فردی سرشناس و از نزدیکان رجال در حاکمیت بود ولی فرزند به دلیل فضایی که آن ایام در جامعه ایران فراگیر بود، به سیاست روی آورد و سپس به مجاهدین خلق پیوست و سرانجام همراه با زن و فرزندش به عراق رفت و در داستان انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین، بر خلاف اندک نزدیکانی که زخم برنداشته و یا زخمی سطحی برداشتند، او اما زخمی جانکاه بر تن و روحش وارد شد و همسرش فریب وعده های پوچ و توخالی را خورد و زودتر، قربانی مطامع رهبران سازمان واقع شد، ولی او عزم خروج و نجات یگانه فرزندش را در اروپا گرفت تا بخشی از زخمش را التیام بخشد، اما تا کنون بهبود نیافت و همراه با زخم کهنه اش که به شکل دردی مزمن و بهبودنیافتنی مبدل شده، روزگار خوشش را به ناخوشی سر می کند چون که او گمان می کند، دردش، نه گفتنی و نه شنیدنی و نه بهبودیافتنی است. به هر حال، او با این که هنوز زخم کهنه اش را بر تن و روحش تحمل می کند، شاید نمی داند و شاید مسایل و مشکلات زندگی باعث شده تا او نتواند قدری به مداوای دردش که دوایش در درون خودش نهفته است، بپردازد. او همچنین اخیراً و پس از افشاگری خانم بتول سلطانی، دوباره زخم کهنه اش تازه تر شد و پس از سالیانی که زخمش را نزد دوست و دشمن کتمان می کرد و جسارت واگویه اش را نداشت، زخمش را تازه تر یافت و متاسفانه نه توان و جسارت گفتن دارد و نه، نگفتن!

 

واقعیت امر این است که زخم زدن ایدئولوژی فرقه ای بر دوست و دشمن، یک امر بدیهی و رمز ماندگاریش به حساب می آید. همه ایدئولوژی های پیر و فرتوت نیز چنین اند. در وهله دوم، رهبری سازمان همواره بنا بر آنچه که خود با آزادی و مقاومت انسان سر ناسازگاری و عداوت داشت و دارد، با هر آن کس که به او و راه و ایدئولوژی ضد مقاومتش نه بگوید، سعی می کند زخمی کاری بر او وارد کند تا بعد ار آن توان مقاومت در مقابل زخمش را نداشته باشد و به موازات آن، رهبری می بایست همواره زخم مقاومین را عبرت اعضای باقیمانده قرار دهد و آنان را از جداشدن از سازمان و تشکیلاتش بترساند.

 

ولی افشاگری و اعتراض در مقابل استبداد در اصل یک هنر است. هنری نیکو و زیبا. هنری که با همه سختیها و مشقاتش، موهبتی است که نصیب هر کس نمی شود. هنری که به موازات وظایف انسانی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، از حیث اخلاقی، فرد معترض ناگزیر برای کسانی که در حین خطر هستند و یا به سمت خطر گام بر می دارند، هشدار و همت لازم را به خرج دهد و النهایه اگر عضو جداشده که زخم داشته باشد که حتماً دارد، تنها از طریق همین اعتراض و افشاگری است که قادر خواهد بود مرهمی بر زخمش بنهد و التیام و دارویی برای درد جانکاهش بیابد.

 

بیهوده نیست، سازمان در مقابل اعتراض و افشاگری اعضای رهاشده، هزینه های گزافی را در هر زمینه متحمل می شود و در این رابطه از فرهنگ و ادبیاتی بغایت هیستری و افراطی علیه منتقدین و معترضین استفاده می کند و آنان را به ارتداد و اعدام محکوم می کند و افشاگر علیه افشاگری راه می اندازد و بنا به تعبیری برای خود از میان قشری ضعیف و زخم خورده به زعم خودش، دشمن داخلی برای ترساندن اعضای ناراضی اش خلق و لانسه می کند که این تناقض در دنیای مدرن امری نادر، اما برای دستگاه و ایدئولوژی تحقیر، امری حیاتی به شمار می آید.

 

با این وجود، ما بر این اعتقاد هستیم که افشاگری علیه ستم و اختناق فرقه ای، امری لازم برای هر فرد جداشده از فرقه است و در این رابطه هر چه قدر عضو منتقد و معترض از فرهنگ و ادبیات مردمی و انسانی استفاده بهینه تری بکند، به همان اندازه تاثیر افشاگری بیشتر و در کنار آن رهبران سازمان نگران و عصبی تر خواهند شد.

 

تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زنان را آزاد کنید!

 

تحریریه ایران فانوس

11.03.2012

http://iran-fanous.de/middle/731-Fanous-Zanan-11.03.2012.htm

 

از یکصد سال قبل که زنانی از شهر نیویورک آمریکا برای احقاق حقوق مساوی شان با مردان، دست به اعتراض زدند تا امروز در جوامع مدرن و سنتی زنان زیادی توانستند به حقوق بیشتر و حتی بیشتر از مردان، دست یابند. دهم مارس امسال نیز که مصادف با روز زنان بود، در اکثر نقاط جهان، زنان به دنبال حقوق برابر با مردان بودند.
در این حین اما کمتر از زنان به غایت ستمدیده ای گفته و شنیده شد که در واقع آن زنان سمبل ستم و ستم مضاعف در جهان امروز شناخته شده اند. شاید به دلیل این که آن زنان ناچاراً و همواره تبلیغ حقوق دیگران را سرپوش حقوق نداشته خود کرده اند، بدین سبب شاید جهانیان آنان را در زمره زنان حقوق مدار شمرده اند! در حالی که این گونه نیست و آنان کماکان مظلوم ترین استثمارشدگان یک ایدئولوژی بغایت بی رحم و اسارتبار هستند.


مریم عضدانلو، که خود رهبری این گروه از زنان را به عهده دارد و هم اکنون در پاریس زندگی می کند، خود اولین قربانی ایدئولوژیِ اسارت و تحقیر، آن هم در سال 1363 و در مهد دموکراسی و آزادی بوده و او متاسفانه بر عکس آنچه باید می پنداشت و انجام می داد، قید و بند و زنجیر کردن زنان دیگر را سرپوش دردهای خود دانست و به آن همت گماشت. در حالی که قاعدتاً عقل سلیم می گوید، هر زنی که در خانه و خانواده و جامعه ای مورد ظلم و ستم قرار گرفت، برای تشویق و عبرت دیگران، بایسته است با اصل ایدئولوژی و فرهنگ ستم و استثمار مقابله و اعتراض نماید، نه این که ستم و استثمار علیه دیگران را داروی دردهای خود بداند.


زنان مجاهد، از دیرباز برای هوی و هوس رهبران چنین ایدئولوژی تحقیر و اسارت، دست از خانه و وطن و مبارزه و اعتراض، شستند و به گروهی پیوستند که آن گروه، زنان مجرد را به عقد فرماندهان مرد در می آورد تا زنان را بیشتر به بند کشیده باشد. سپس هر گونه انتخاب پوشش و ازدواج و طلاق و فرزند داشتن و عاشق شدن نیز از زنان گرفته شد و زنان مجاهد، به عروسکهایی بدل شدند برای بازیهای شخصی و سیاسی فردی بیمار و مالیخولیایی که در اوج قله ستم و استثمار و برای بیشتر بند و زنجیر کشیدن شان، هزار زن را با هزار گردنبند مریمی به عقد و تملک خود در آورد و در وادی ددی و سبوعیت و درندگی و دریدن همه ارزشها و حریمها، سپس در راستای امیال شیطانی اش حتی لباس زنان را در زمره شرک و گناه و بریدگی به حساب آورد و همچنان داستان ظلم و ستم و خیانت و دنائت و استثمار بی سابقه علیه چنین زنانی ادامه دارد. زنانی که حق انتخاب پوشش، محل زندگی، ازدواج، طلاق، داشتن فرزند، دیدار خانواده و حتی مبارزه برای هر گونه حقوق دیگر را ندارند و تنها برده و کنیز و فدایی تمام عیار باقی مانده اند.
به همین دلایل و در ارتباط با روز جهانی زن، کانون ایران فانوس از همه دست اندرکاران و دوستداران حقوق زن اعم از ایرانی و غیر ایرانی، تقاضای عاجل دارد تا برای آزادی زنان مجاهد در عراق که چند دهه در اسارت و بردگی به سر می برند، بکوشند.


تا کنون و در کشور عراق، دو دسته 400 نفری از اعضای مجاهد را از اردوگاه اشرف به اردوگاه لیبرتی انتقال دادند. حال این اعضاء راضی و یا نارضی اند و برای مقاصدی در شرف آزادی قرار گرفته اند، ولی ما از دست اندرکاران انتقال و تمامی جوامعی که برای حقوق و آزادی زنان مسئول و کوشا هستند، تقاضا داریم تا در این رابطه، آزادی زنان مجاهد را در تقدم اول از اردوگاه اشرف و سپس از خاک عراق، فراهم نمایند.
با آرزوی آزادی و رهایی همه انسانهایی که زنجیر اسارت در ذهن و در دست و پا دارند، همچنین آرزوی آزادی کامل زنان مجاهد را از قید و بند ایدئولوژی تحقیر و اسارت را داریم.
کانون سیاسی ـ فرهنگی ایران فانوس
 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد