_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

نامه سرگشاده به وزیر محترم کشورآلمان

 

 

جمشید طهماسبی، پنجم می 2012

 

جناب آقای دکتر هانس پیتر فردریش

وزیر محترم کشورآلمان

 

سازمان مجاهدین خلق ظاهرا تصمیم دارد به مناسبت «سالگرد 30 خرداد » گرد همایی در پاریس برگزار کند اگرچه هدف از بر پای چنین گرد هماییهای پر خرجی چیزی جز پنهان کردن چهره واقغی گردانندگان این سازمان نیست که بخوبی در گزارش دیدبان حقوق بشر تا حدی به تصویر کشیده شده تا ازاین طرق خود را به عنوان یک جریان دمکرات و اپوزیسیون درتبعید نمایش بدهد.

«جو استورک، مدير بخش خاورميانه و شمال آفريقا ديدبان حقوق بشر مي گويد: اين اشتباه بزرگي است که براي مخالفت با جمهوري اسلامي، از گروهي اپوزيسيون که مسوول نقض جدي حقوق بشر است حمايت شود.»

آقای وزیر یکی از اصلیترین کشورهای که مجاهدین برای بردن نیرو صرفا به عنوان سیاهی لشکر در آن سرمایه گذاری میکنند کشور آلمان است با توجه به گستردگی هایمهای پناهندگی و حضور پناهجویانی که تحت شرایط سخت دراین کمپها زندگی میکنند.

این قبیل پیشنهادات مثل بردن آنها به یک صفر چند روزه برای کسانی که معمولا امکان رفتن به خارج از محدوده این کمپها را برای مدتهای طولانی معمولا ندارند فکر میکنم به اندازه کافی می تواند جذابیت داشته باشد.

واز طرقی با توجه به عدم اطلاع اغلب این پناهجوان از عواقب ومشکلات قانونی که می تواند برای آنها در آین رابطه ایجاد شود وازآنجای که مراجعه کنندگان هم برای پیشبرد اهداف خودشان آنان را با دادن این قول که مسئله بردن و بر گرداندن شما را ما حل میکنیم در واقع آنها را فریب می دهند.

ودر مواقعی هم که تصادفا هنگام ورود وخروج از مرز با پلیس برخورد میکنند میگویند که از وضعیت اقامتی فرد اطلاعی نداشته و او را رها میکنند.

البته فکر میکنم این موضوعی نیست که سیستم امنیتی شما از آن بی اطلاع باشند بلکه بارها با این گونه اقدامات غیر قانونی پلیس مواجع شده و بعضا در گزارشات برخی ازدستگاه های مربوطه نیز به آن اشاره شده ولی با تعجب می بینیم که همچنان این کارغیرقانونی ادامه دارد.

این بار نیزافراد وابسطه به سازمان مجاهدین ازهم اکنون دست به کار شده و با بسیج اعضای وابسته به خود در صدد جلب سیاهی لشگر از کمپ های پناهندگی هستند.

من با این اطلاع رسانی انتظار دارم در راستای جلوگیری از انجام چنین اقدامات غیر قانونی گامهای عملی برداشته شود و از طرف دیگر پناهجویان ساکن کمپهای پناهندگی را با اطلاع رسانی به موقع نسبت به چنین اقداماتی هوشیار کنید.

به عنوان یک شهروند آلمانی وظیقه خودم می دانم اعلام آمادگی کنم در صورت نیاز هرزمان که لازم باشد حاظرم اطلاعات بیشتری در این زمینه و بطور خاص در رابطه با مکانیزمها و طرفندهای که در این رابطه سازمان مجاهدین بکار می گیرد در اختیار شما قرار بدهم.

با احترام جمشید طهماسبی

 

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حفظ تاریکخانه تشکیلاتی به هر قیمت

 

 

جمشید طهماسبی، بیست و دوم آوریل 2012
Tahmesebi@yahoo.de

 

برای آقای رجوی که رسیدن به قدرت بهرقیمت برایش اصل وبه اسارت گرفتن انسانها برای هزینه کردن در راه کسب قدرت امری طبیعی است اما بدون حصارهای فیزیکی وتشکیلاتی قرارگاه اشرف غیر ممکن می باشد.
حفظ جان افراد گرفتار درعراق برای او امری درجه چندم، وازآن بعنوان یک اهرم فشارو وسیله ای در راه تحقق اهدافشان که همان حفظ تاریکخانه تشکیلات به هر قیمت است استفاده میکنند.

درهمین راستا دربسیج تمام عیاری که با بالاترین هزینه ممکن به راه انداختند می بینیم تنها چیزی که به دنبال آ ن نیستند تلاش و تمرکز روی مقوله پذیرش افراد و پیدا کردن مکانی برای ترک عراق است .

و این با توجه به نگاه و رویاهای رهبری مجاهدین که معتقد است:

«اگر روزی ارتش آمریکا ما را خلع سلاح کرد، روزی هم خودشان دو دستی سلاح هایمان را تقدیمان خواهند کرد» خیلی تعجب بر انگیز نیست.

و بنابرهمین تصورات تمامی فعالیت ها وظرفیت های خود را درراستای حفظ وجا انداختن اتوریته تشکیلاتی خود در وضعیت تحمیل شده فعلی در لیبرتی دارند و اصل دعوا بعد ازترک اجباری اشرف با دولت عراق وسازمان مملل هم برسرهمین است.

ظاهر ا فراموش کردند وقتی که اعضای مجاهدین به عنوان فرد و نه سازمان درخواست پناهندگی کردند و ملل متحد هم آنها را بعنوان " متقاضیان پناهندگی " به رسمیت شناخت دیگر چیزی بنام تشکیلات مجاهدین وجود خارجی ندارد.

تا جای که هنری ووستر، مدير دفتر امور ايران در وزارت خارجه آمريکا، می گويد:

« با توجه به کنترل غيردموکراتيکی که رهبران اين گروه بر اعضا دارند گروه نميتواند پيشقراول دموکراسی که آمريکا برای ايران در نظر دارد، قلمداد شوند اما چرا کشورها حاضر نيستند مجاهدين را بپذيرند؟

سکونت ٣۰ ساله آنها در اردوگاه اشرف آنها را از دنيا منزوی کرده است و اطلاعات واقعی و معتبر در مورد گذشته آنها و اينکه آيا واقعاً واجد شرايط پناهندگی ميشوند يا نه، در دست نيست. از طرف ديگر همين خبرهای جديد که ادعا می شود اعضای مجاهدين در داخل ايران از طرف اسراييل دست به حملات ميزنند، خود عاملی بازدارنده است »

جدای از اینکه بیانات آقای هنری ووستربخشی از واقعیت را بیان میکند ولی میتواند غیر مصتقیم خبر از زمینه سازی بدهد که مطلوب مجاهدین است جرا که همین اظهارات را با بیانی دیگر از زبان آقای راندل یکی دیگر از کسانی که برای پروژه نگهداشتن مجاهدین درعراق سخت تلاش میکند اینطور میشنویم:

« خب، پروسه کمیساریای پناهندگی ملل متحد با سرعت یک مصاحبه کامل در روز پیش میرود. اگر اینرا حساب کنی هشت تا نه سال برای همه ۳۴۰۰ ساکن طول میکشد تا به کشورهای دیگر جابجا شوند»
به زبان ساده حالا که هیچ کشوری حاضر به پذیرش آنها نیست بیغ ریش عراق چسپیده اند

و لیبرتی کمپ ترانزیت نیست در نتیحه همان کسانی که حاظر نیستند خودشان آنها را بپذرند فرمان صادر می کنند:

«اعضای ارشد پارلمان اروپا و پارلمان وسنای بلژیک، از دبیرکل ملل متحد خواستند، ضمن محکوم کردن هرگونه اعمال خشونت ازسوی دولت عراق، از خواستهای مشروع ساکنان ازجمله احترام به حق مالکیت بر اموالشان، حق سازندگی و تکمیل ساختارها، و برآورده کردن استاندارهای انساندوستانه وحقوق بشری دفاع کندو دولت عراق را وادار سازد که کمپ لیبرتی را به عنوان یک کمپ پناهندگی، براساس قوانین شناخته شده پناهندگی، به رسمیت بشناسد»

رویکردی که به نوعی خاستگاه سازمان و رهبری آن هست و تنها گزینه ایده آل برای حفظ وادامه حیات تشکیلاتی که از زبان همپیمانان او بیان و دنبال میشود.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی: یا درعراق می مانیم و یا پرونده ما در عراق بسته می شود

 

 

جمشيد طهماسبی، نهم آوریل 2012
Tahmesebi@yahoo.de

 

رهبری مجاهدین با درگیرکردن نهادهای بین المللی به ویژه نماینده سازمان ملل، با هدف به چالش کشیدن تصمیم دولت عراق،با این تصورکه درگام بعد بتواند درشکاف بین این دوامکان مانور بیشتری داشته باشد.

ودرگام نخست هم ظاهرا خیل ذوق زده وسراز پا نمی شناخت،اما درعمل دیدیم که کشیده شدن پای نماینده سازمان ملل به این موضوع مثل آواری شد که بر سر مجاهدین خراب شده باشد، تا جای که باند گرداننده آنها ديوانه وارخود را بر در ودیوار می زند.

و این را از واکنشهای امثال آقای کریم قصیم که این روزها دایه مهربان تراز مادر شده تا جای که نقش سخنگوی مجاهدین را هم بازی میکند بخوبی می توان دید.

(آقای کوبلر. طوری عمل می کند که انگار وامدارسپاه قدس و سفارت جمهوری اسلامیست, نه نماینده ملل متحد در آن جا. درواقع اصل فایده اینست که گوشه ای از سیاست مماشات و رویه اجرایی آن آشکارشده. بوی گند فاضلابهای لیبرتی , همان بوی گند سیاست مماشات آمریکا و توطئه های مربوطه درعراق علیه مقاومت ایرانست. این جا باید به دلاوری و ایثار مجاهدین رفته به لیبرتی ادای احترام کنم که با خطرپذیری و روحیه مقاوم خود واقعیتها را به طورانکارناپذیری افشاء کردند
ازشانه خالی کردنها ودغلکاریهای این آقای کوبلر این طوربرمی آد که فسادی درکارهست و ای بسا ریشه فساد در لاس زدن با رژیم و سفارتش دربغداد باشد)

اما در گیرشدن نهادهای بی طرف برای نیروهای به گروگان گرفته شده حداقل این مزیت را داشت و دارد چرا که امکان رودرروی با نیروهای عراقی با حضور نمایندگان ناظر سازمان ملل تا حد زیادی عملا از بین رفت واگرنه تا به حال با بحرانهای که در پی هرجابجای بوجود آمده امکان درگیری و به زمین ریخته شدن خون شمار دیگری بود .

چیزی که رهبری مجاهدین به غایت از آن نه تنها استقبال میکنند بلکه در چنین شرایطی همچنان که در موارد مشابه شاهد آن بودیم، تا جای که به آنها برمیگردد این شاه کلید ومشکل گشای هر مسئله ای بوده و هست آری نیروهای محسور درچنگال آقای رجوی ارزشی بیش از مرغ عزا و عروسی نداشته و در شرایط حاظر که بنا به گقته خودش ترجیه میدهند پرونده مجاهدین درعراق بسته شود میتواند به مراتب از بهترین گزینه ها باشد..

رمز و راز معمای به ظاهرا حل نشده ای که رهبری سازمان مسراست افرادی را که مدعی وفاداری آنها به خود وحتی انتخاب خودشان؟!! برای ماندن درعراق است،آنهم درشرایطی که بسیاری از صاحب نظران عراق فعلی را باتلاقی برای مجاهدین می بینند می خواهد در این باتلاق غرق کند درهمین است.

واقعیت تلخی که تصورآن مشکل،اما چیزی که خواسته گرداندگان مجاهدین است وهر راه حل دیگری غیرازاین چون که بلقوه میتواند موانع ارتباط با دنيای آزاد را بردارد ازنظرآنان فاجعه ای است غیر قابل تحمل، به همین دلیل آقای رجوی بارها گفته که« یا درعراق می مانیم و یا پرونده ما در عراق بسته می شود » یعنی همه درعراق کشته می شوند.

حال پرونده چه کسانی در عراق بسته می شود روشن است کادرهای اصلی سازمان و رهبری خاص الخاص که یا عراق را ترک کرده و یا در مکان امن دیگری بسر می برند پس تنها کسانی که از نظر سازمان باید مانند مرغ عزا وعروسی درهرجا ذبح شوند کادرهای بی پناهی هستند که تنها کاربردشان برای چنین شرایطی است .

ازآنجا که پیش بینی شرایط فعلی با در نظر گرفتن وضعیت عراق و بازیگران صخنه بعد از صدام آن چندان مشکل و دوراز ذهن نبود،از همان ابتدای بحران عراق هشدار دادیم وبه کمک سایر دوستانی که این خطر را احساس می کردند هر آنچه در توان داشتیم بکار گرفتیم تا زمینه خروج اين افراد را با استمداد طلبیدن ازهمین سازمانهای حقوق بشری فراهم کنیم ولی متاسفانه با سنگ اندازیهایی دست اندرکاران باند گردانده کارچندانی نتوانستيم از پیش ببريم ومحصولش وضعیت فاجعه بار کنونی است .

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا فرانسه با تروریست های ایرانی برخورد خواهد کرد؟

 

 

جواد فیروزمند، آریا ایران، ششم آوریل 2012
لینک به منبع

 

نگاه به این مسئله در فرانسه چندان دشوار نیست. بعنوان مثال سازمان مجاهدین خلق که از حمایت مالی و تدارکاتی عربستان سعودی نیز برخوردار است، به کارنامه انفجارها،ترورها و حمله از عراق به شهرهای ایران افتخار می نماید. آنها در ۲۵ سال گذشته ۳ بار از فرانسه اخراج شده اند.اما هر بار بدلایل نامعلومی به فرانسه بازگشته و فعالیت های سازمان یافته خود را از سر گرفته اند.آنها با ارائه رشوه های کلان به برخی شخصیت های فرانسوی وآمریکایی در صدد فریب افکار عمومی هستند.اما آیا می توان واقعه ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ را فراموش نمود؟آنها همچون “محمد مراح” برای فرار از پاسخگویی و با ایجاد هراس اجتماعی خود را به آتش کشیدند تا مانع از اعمال قانون گردند.جایی که هم اکنون از لیست تروریستی خارج شده اند اما همچنان به تروریسم و اعمال خشونت معتقد می باشند.

شهر “تولوز” که یکی از مناطق علمی و صنعتی فرانسه محسوب می گردد،روزهای خونینی را در نیمه دوم ماه مارس گذشته از سرگذراند.پس از قتل چند کودک و پلیس توسط یک تروریست سلفی وابسته به عربستان سعودی و القائده،نیروی ویژه فرانسه آپارتمان قاتل را به محاصره در آورده و پس از شکست مذاکرات در پی یک درگیری ۳۲ ساعته او را کشت.

این مسئله در آستانه انتخابات ریاست جمهوری فرانسه به موضوع روز جامعه مبدل گردید.آقای سارکوزی در یک جلسه انتخاباتی هشدار داد که عملیات های دیگری بر علیه اسلامگرایان افراطی سلفی در راه است.در پی این اظهارات چندین گروه در شمال و جنوب فرانسه دستگیر و زندانی شدند.با اینکه عملیات های ضد تروریستی پلیس ادامه دارد،تلویزیون ها و مطبوعات فرانسه نیز در بررسی و تجزیه و تحلیل این موضوع فعالیت بسیار زیادی از خود نشان داده اند.

“روزنامه فیگارو روز چهارشنبه با انتشار نامه رسمی آقای سارکوزی به مبلغین اسلامی نوشت؛هشدار داده شده است از موعظه های آتشین که می تواند مشوق خشونت در کشور باشد پرهیز گردد.”

“هفته نامه نوول ابزرواتور حوادث “تولوز” وروابط “محمد مراح” با افراط گرایان اسلامی از جمله سلفی ها در ‏فرانسه را مورد توجه قرار داده و گفتگویی انجام داده است با ژیل کپل استاد دانشگاه و کارشناس گروه های ‏افراطی در فرانسه، درباره نفوذ و تهدید سلفی ها در این کشور.‏

“ژیل کپل” در این گفتگو می گوید شمار سلفی ها در فرانسه از چندین هزار تن فراتر نمیرود.اما بدلیل نفوذ ‏مالی و مذهبی عربستان سعودی در جهان، آنان سعی دارند از “اسلام ناب” نمایندگی کنند. بگفته او این افراد بر ‏خلاف گذشته، که یک مرجع دینی برای پخش افکار و عقاید وجود داشت، بیشتر سعی دارند از طریق اینترنت ‏به نشر و اشاعه افکار خود،از افکار جهادی گرفته تا اشاعه فعالیت های تروریستی بپردازند.‏ 

فعالیت های گروه های سلفی بقول “ژیل کپل”، بر خلاف القاعده که از سازماندهی تشکیلاتی و منضبط برخوردار ‏بود، بر فعالیت های غیر سازمانی استوار است که در آن افراد، با کسب نظریات افراطی، سعی می کنند ‏دست به عملیات تروریستی بزنند.اما آقای گیدیسل از موسسه تحقیقاتی مسایل اطلاعاتی معتقد است؛نحوه انعکاس رسانه ای و مدیریت ابعاد سیاسی پرونده محمد مراح،به افزایش احساس خطر دامن زد.برای اینکه این جوان اکنون به الگو و یا قهرمان مسلمان بدل شده و مدت ۴۸ ساعت موضوع اخبار بین المللی بود.در حقیقت این مسئله به نوعی باعث تشدید عملیات ضد تروریستی شد.”

این مجموعه تحقیقات نشان می دهد که بیش از ۱۰٫۰۰۰ سلفی وابسته به عربستان سعودی که در فرانسه زندگی می کنند نفوذ مالی و تشکیلاتی زیادی در مساجد دارند.آنها بعنوان یک نیروی خفته خشن می توانند آرامش جامعه فرانسه را تحت تاثیر قرار دهند.فعالیت سلفی های تحت نفوذ عربستان سعودی منحصر به فرانسه نیست.آنها در سراسر اروپا ،آفریقا و خاورمیانه حضور داشته و همراه با القائده و سایر گروه های تروریستی منطقه دست به ترورهای بسیار فجیعی زده اند.

از پارتنرهای بسیار معروف این گروه که در پاکستان،ترکیه،عراق،ایران،سوریه،اردن و اروپا فعالیت می کنند،می توان از سازمان مجاهدین خلق،پژاک وجندالله نام برد.گروه هایی که در لیست تروریستی آمریکا بوده و همکاری یا حمایت از آنان جرم محسوب می گردد.اما این گروه ها از فضای دموکراتیک اروپا بخصوص آلمان،انگلستان وفرانسه سوء استفاده نموده و در این کشورها خود را بعنوان جایگزین و اوپوزیسیون حکومت ایران معرفی می نمایند.

نگاه به این مسئله در فرانسه چندان دشوار نیست. بعنوان مثال سازمان مجاهدین خلق که از حمایت مالی و تدارکاتی عربستان سعودی نیز برخوردار است،به کارنامه انفجارها،ترورها و حمله از عراق به شهرهای ایران افتخار می نماید.آنها در ۲۵ سال گذشته ۳ بار از فرانسه اخراج شده اند.اما هر بار بدلایل نامعلومی به فرانسه بازگشته و فعالیت های سازمان یافته خود را از سر گرفته اند.آنها با ارائه رشوه های کلان به برخی شخصیت های فرانسوی وآمریکایی در صدد فریب افکار عمومی هستند.اما آیا می توان واقعه ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ را فراموش نمود؟آنها همچون “محمد مراح” برای فرار از پاسخگویی و با ایجاد هراس اجتماعی خود را به آتش کشیدند تا مانع از اعمال قانون گردند.جایی که هم اکنون از لیست تروریستی خارج شده اند اما همچنان به تروریسم و اعمال خشونت معتقد می باشند.

اخبار بسیار موثقی وجود دارد که نشان می دهد سازمان مجاهدین خلق با سلفی های عربستان سعودی در عراق،پاکستان،اردن،لیبی،سوریه و فرانسه رابطه بسیار نزدیک و قابل توجهی دارد.آنها در فرانسه ارتباطات بسیار وسیعی با اسلامگرایان افراطی داشته و همه ساله ضیافت های باشکوهی را به همراه آنان برگزار می کنند.حال که آقای سارکوزی و دولت فرانسه در آستانه انتخابات ریاست جمهوری وعده تشدید مبارزه با تروریسم و اسلامگرایان افراطی را می دهند،باید دید برخورد با گروه های افراطی ایرانی که در لیست تروریستی آمریکا نیز قرار دارند چگونه خواهد بود؟

۲۰۱۲/۰۴/۴
جواد فیروزمند

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چگونه در فرانسه با تروریسم مبارزه کنیم؟

 

 

جواد فیروزمند، آریا ایران، پاریس، اول آوریل 2012
لینک به منبع

 

 

از روز چهارشنبه گذشته همزمان با مبارزات انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری،خطر حضور تروریسم در فرانسه احساس شد.فردی که متهم به قتل کودکان وشهروندان فرانسوی بود،طی یک درگیری ۳۲ ساعته کشته شد.اما آیا خطر رفع گردید؟

برخی از طرفداران لائیسیته می گویند عامل بسیاری از ترورها و عملیات های تروریستی ریشه اسلامی دارد.ولی نمی توانند پاسخ مناسبی برای کشتارهای نژادی،فرقه ای و کشتار در نروژ ارائه دهند.۷ ماه پیش “اندرس برینگ” که یک مسیحی افراطی بود ۹۲ کودک و شهروند نروژی را کشت و صدها تن را نیز زخمی کرد.او گفته بود “کارش ضروری بوده است.”کدام ضرورت؟آیا مسیحیت اجازه کشتار دسته جمعی و ترور صادر میکند؟



در باره بن لادن و القاعده نیز چنین برداشتی وجود دارد.برخی معتقدند که گونه ای از تروریسم اسلامی است.اما آیا اسلام به القاعده دستور کشتار دسته جمعی و ترور صادر کرده است؟خیر!

پس نقاط مشترک ترورهای نژادی،قتل های فرقه ای ، کشتار نروژ،قتل های زنجیره ای در آمریکا،جنگ و کشتار در عراق،افغانستان و … در کجاست؟چگونه می توان جامعه را در برابر تروریسم واکسینه کرد؟

ضعف غرب در شناخت جوامع و ادیان شرقی به کنتاکت فکری وعملی با آنان منجر می گردد.مذهب ستیزی و تبلیغ بر علیه ادیان راه کار درستی نیست چرا که جنگ صلیبی یا جنگ های مشابه آن در دنیای امروز هیچ وقت تکرار نخواهد شد.اما با کشف عوامل اصلی می توان راه حل های مناسب ارائه داد.چرا که همزمان با کنترل و پیشگیری باید ریشه های اصلی تولید تروریسم را از بین برد.چگونه؟

ریشه های اصلی تروریسم در سراسر جهان فرقه گرایی است.فرقه هایی مافیایی و خطرناک که در میان ما زندگی می کنند و همیشه در کنار ما هستند.و درست در سربزنگاه ضربه خود را به آرامش جامعه زده اند.

القاعده قبل از اینکه فرمانبر یک ایده مذهبی باشد،حامل تشکیلات فرقه ای است.تشکیلاتی که در محیط مسلمانان شکل گرفته و از پوشش اسلامی برای پیشبرد اهداف خود استفاده می کند.پوششی که ربطی به اسلام و مسلمانان ندارد.این ایده تفاوتی با ایده افراط گرایان نژادی ندارد.افرادی که در آلمان،نروژ،فرانسه و … دست به کشتار نژادی زده اند از تشکیلات مشابه القاعده تبعیت می کنند.بنابر این اگر فقط به فکر کنترل باشیم ضربه خواهیم خورد.بهای اصلی را به شناخت فرقه ها و راه و روش مبارزه با آن باید اختصاص داد.

واقعه تاسف بار “تولوز” با خودسوزی اعضای مجاهدین در ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ قابل مقایسه نیست.روزی که ۲۰ عضو گروه تروریستی مجاهدین دست به انتحار زدند تا از فرقه رجوی حمایت کنند.کسانیکه ده ها هزار ایرانی را ترور کرده و خانواده های بسیار زیادی را متلاشی نموده اند،هنوز در لیست تروریستی آمریکا قرار داشته و مقر فرماندهی آنان در اورسوراواز- فرانسه قرار دارد.

مجاهدین خلق نمونه یک فرقه تروریستی تمام عیار است که حتی در اروپا دست از تهدید مخالفان خود برنداشته اند.آنها سال ۲۰۰۹ میلادی از لیست تروریستی اتحادیه اروپا خارج شدند اما آیا قوانین درونی فرقه رجوی تغییر کرد؟بسیاری از ساکنان پایگاه اورسوراواز از فرماندهان واحد های عملیاتی و شبکه های ترور در ایران و عراق هستند.اما آیا آنها تغییر کردند؟ مجاهدین خلق می گویند در فرانسه و اروپا کسی را ترور نکرده اند.اما آیا کسانیکه ترور و کشتار هموطنان خود را مثل آب خوردن انجام می دادند،می توانند به آرامش و امنیت جامعه فرانسه نفعی برسانند؟

خبرگزاری های بین المللی از وجود رابطه بین مجاهدین خلق و القائده در عراق،سوریه،عربستان،اردن،پاکستان و افغانستان خبر می دهند.آیا می توان پرسید بین ایدئولوژی و تشکیلات مجاهدین خلق و “تروریست ساکن تولوز” چه رابطه ای ممکن است وجود داشته باشد؟

با تسلیت به مردم و قربانیان حادثه تروریستی در فرانسه تاکید می کنم؛راه مبارزه با تروریسم،مبارزه قاطع و همه جانبه با فرقه های خطرناک است!

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بنگاه شهید سازی مجاهدین و توطئه هایشان

 

 

بهزاد علیشاهی
30.03.2012

http://www.cibloggers.com/?p=10605

 

وقتی مسعود رجوی در پیامش به اشرفی ها میگوید اگر سربازان عراقی در اشرف یا لیبرتی به شما حمله نکنند ده بار و اگر حمله کنند صدبار برنده اید , خب معلوم است دنبال صد بار برنده شدن است و از اعضای گرفتارش در عراق میخواهد هر طور شده سربازان عراقی را وادار به حمله کند.صد البته که شهید دادن و شهید ساختن سیاست همیشگی سران این فرقه بوده است , راه حل اصلی این فرقه برای خروج از بحران همیشه کشته دادن بوده وهست ؛ این عمیقا باعث نگرانی است , مجاهدین اصولا همه مشکلاتشان را با کشتن و شهید نامیدن حل میکنند.

 

من به شخصه بسیاری اعضای مخالف را میشناختم که به جای پاسخ به سئوالات و ابهامات و انتقاداتشان , آنها را یا از پشت با تیر زدند و یا به عملیات واهی فرستاده که روی مین یا در انفجار کشته شوند و بجای یک مخالف یک شهید داشته باشند , آنها را هم که نتوانستند به این شکل از بین ببرند به شکل سانحه یا اعلام مرگ طبیعی کشتند و یا با قهر و کین در زندان و شکنجه که امروز گورهای جمعی پیدا شده و شاهدان عینی جداشده گواه است .

 

رجوی ها میخواهند مشکل سرشکستگی در انتقالشان به کمپ ترانزیت لیبرتی را نیز با خون حل کنند , شاید تحلیل آنها این است که خون و کشته در لیبرتی و مظلوم نمایی در این باره به بیرون آمدنشان از لیست تروریستی  کمک خواهد کرد.

 

مریم رجوی به مناسبت فوت ” بردیا امیر مستوفیان ” در کمپ لیبرتی پیام میدهد و از او با نام ” اولین شهید ” نام میبرد گویی منتظر شهیدان بعدی هم هست .

 

مجاهدین اعلام میکنند که به کمپ ترانزیت لیبرتی حمله خمپاره ای شده در حالی که هیچ شواهدی در این باره وجود ندارد.

 

واین شاید شروع توطئه های مجاهدین برای به کشتن دادن اعضایشان در لیبرتی باشد.

 

بدون شک بردیا امیر مستوفیان این قربانی مجاهدین خلق نه از خستگی فوت کرد و نه دکتر عراقی علت فوت را ایست قلبی اعلام کرد, او حتی آنظور که مجاهدین ادعا میکنند مهندس هم نبود .

 

بردیا امیر مستوفیان که  سال ۱۳۴۵ در لاهیجان به دنیا آمده بود , در آلمان و در شهر فرانکفورت زندگی میکرد, او تازه به مدرسه عالی این شهر رفته بود که در سال ۱۳۷۱ توسط دفتر مجاهدین در آلمان جذب سازمان شده و به عراق منتقل شد , بردیا سه سال بعد از تصمیم گیری اش برای پیوستن به مجاهدین و آمدن به عراق پشیمان بود و این باعث دستگیری و زندانی شدنش توسط مسئولین مجاهدین خلق در کمپ اشرف شد , سه ماه زندان وشکنجه  به بردیا فهماند که برای خروج از اشرف راهی وجود ندارد , او فهمید که نه از مدارکش خبری هست و نه دولت عراق اجازه خروج میدهد تازه ممکن است به جرم ورود غیر قانونی به عراق سالها هم به زندان ابوغریب بیفتد , بردیا  ناچار در عراق و در کمپ اشرف ماند , اسنادی که او در زندان و زیر اجبار امضا کرده بود و از دست دادن امکاناتی که در آلمان داشت و نیز گذشت عمر هر روز او را ببشتر به صورت انسانی درمیاورد که علیرغم میل باطنی اش از سر استیصال در اشرف و در مناسبات مجاهدین مانده و برای دورکردن فشارها و نشست ها و زندگی کمی راحت تر به سادگی به خواستهای مجاهدین تن داده و همان چیزهایی را میگفت که مسئولین دوست داشتند بشنوند .

 

تجربه فرار در حین انتقال از اشرف به کمپ لیبرتی باعث شده بود که بردیا نیز که از نظر سازمان حلقه ضعیف به حساب میامد تحت نظر و مراقبت شخص دیگری قرار بگیرد , سکوت وگوشه گیری و به اصطلاح توی خود بودن بردیا مدتها  قبل از انتقال برای هر کس با او ارتباطی داشت قابل تشخیص بود , بعد از ورود به لیبرتی  در فرصتی که همه مشغول دیدار نفرات سری قبل بوده و تدارک نوروز را میدیدند بردیا در یک بنگال دور از انظار جان میدهد , شاید بررسی های پلیس و گفتگو با شاهدان این قضیه را بهتر روشن کند بخصوص که  فرد مسئول بردیا در طی مسیر هم در همان لحظات از انظار دور بود , دکتر عراقی بعد از معاینه بردیا اعلام میکند که او فوت کرده و قلب او نمیزند , همین کلمات برای مجاهدین کافی بود که با شانتاژ بگویند که دکتر عراقی مرگ را ایست قلبی اعلام کرده وایست قلبی هم ناشی از خستگی بوده است , درحالی که علت مرگ فقط با کالبد شکافی و بررسی کامل مشخص میشود ,کاری که مجاهدین از آن هراس دارند و به زبان نمی آورند .

 

عدم کنترل خانواده ها درکمپ ترانزیت و نیز عدم ارتباط اعضای منتقل شده به این کمپ با جهان آزاد و وضعیت بحرانی این سازمان ,لیبرتی را به محلی خطرناک تبدیل کرده است , هزاران اقدام غیرقانونی و جنایتکارانه و غیر انسانی در این کمپ از جمله خرابکاری در تاسیسات آب و فاضلاب , دستور برای ساییدن انگشتان قبل از تشکیل پرونده برای مشخص نشدن اثر انگشت , نشست های عملیات جاری و فشار روحی و روانی ناشی از آن و…….. نشان میدهد که ارگانهای بین المللی وظیفه سنگین تری در قبال این کمپ دارند و همچنین دولت عراق باید در دستگیری آمرمان وعاملان این جنایت ها جدیت بیشتری به خرج دهد.

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بسته بندی یک فرقه برای صدور

 

 

بهزاد علیشاهی
17.03.2012

http://hasanzebel.blogfa.com/post-894.aspx

 

اشرف سقوط کرده است , سقوط اشرف را حالا مریم و مسعود رجوی هم باورکرده اند , مجاهدین سقوط اشرف را پذیرفته اند هم در شعار و هم در روشهای کار.,مسعود رجوی در نشست و کال کنفرانسش با قربانیان مستقر در اشرف میگوید اشرف امروزکارخودش را کرده است و خبرهایی که از شهرهای ایران میرسد و نیز مقاومت ایرانیان خارج از کشور ما حصل و نشاندهنده این است که اشرف کارو مسئولیت تاریخی خودش را انجام داده , مسعود رجوی با این حرفها به سقوط اشرف اذعان کرده و از آنجا که میداند خبرشهرهای ایران و حمایت ایرانیان خارج از کشور را کسی باور نمیکند میگوید "ممکن است این حرفها را امروز متوجه نشویید ولی بیست سال بعد خواهید فهمید که چه کرده اید"

بله نگرانی ,تلاش و مبارزه رهبری مجاهدین خلق دیگر برای حفظ اشرف نیست , غم و درد آنها در دوچیز خلاصه میشود , جلوگیری از محاکمه برخی از اعضای رده بالا و مسئولان سازمان که شاکیان خصوصی دارند و بسته بندی و ارسال فرقه ای که سالها برای ساختش زحمت کشیده اند به خارج از عراق با دستخوردگی و ضایعات هرچه کمتر.

ابزار مجاهدین برای جلوگیری از محاکمه؛ مظلوم نمایی و به کشتن دادن قربانیان و فعالیت های سیاسی و برگزاری جلسات و تحصن و تظاهرات است , آنها میخواهند با بین المللی کردن اشرف  و انتقال اشرفیان به کمپ ترانزیت و مظلوم نمایی در این باره و حتی دادن قربانیان, همه ناظران واقعه و حتی شاکیان خصوصی خودشان را متقاعد کنند که همین انتقال ها  و سختی هایی که دچارش شده اند برایشان کافی است و در این شرایط سخت و برای پیشبرد هر چه آرامتر انتقال بهتر است حرف محاکمه را به میان نیاورد , آنها عملا با این شیوه میخواهند وجدانهای بیدار را به سکوت وادار کنند , کاری که در جریان دستگیری مریم رجوی در فرانسه با دستگاه قضایی و پلیس فرانسه انجام دادند و نتیجه گرفتند. شاید با این اوصاف حتی جداشدگان و شاهدان زنده جنایت های سازمان هم به سقوط اشرف و پراکنده شدن مجاهدین و احتمال رهایی اعضای اسیر دل خوش کرده و شکرگذار باشند . اما کمتر از محاکمه برای دستگاه رهبری کننده فرقه مجاهدین بی عدالتی محض است .

همچنین ابزاررهبری مجاهدین برای بسته بندی فرقه و انتقال هرچه دست نخورده تر آن عبارت است از سفت و سخت تر شدن نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی و ....حالا دیگر نشست ها در اشرف و مقر ترانزیت مجاهدین سخت تر و مصرانه تر اداره میشود ,محفل و صحبت های چند نفره غیر کاری و بدون حضور مسئول که همیشه ممنوع بوده امروز خطر به حساب میآید و مجاهدین برای جلوگیری از این خطر برای نشسست ها افراد را از یگانهای مختلف جمع میکنند تا بعد از نشست هرکدام به مقر خود رفته و همدیگر را نبینند ,( در اشرف هر هفتاد هشتاد نفر در یک مقر زندگی میکنند بدون اینکه اجازه تردد به مقرهای دیگر را داشته باشند)  حالا مسئولین قربانیان فرقه خود را برای شرایطی آماده میکنند که ممکن است مسئولی با آنها نباشد , به آنها میگویند حالا شما هرکدام تک تک یک قهرمان و فرمانده هستید و در این سالها چنان ساخته شده اید که هریک از شما میتواند مملکتی را بهم بریزد.

قربانیان اشرف نشین برای رفتن به کمپ ترانزیت به دقت توجیه میشوند , پافشاری بر خروج جمعی از عراق ورفتن به یک مکان واحد ؛ همکاری نکردن با هیچ سازمان بین المللی و منجمله سازمان ملل و بدبین کردن افراد به این سازمانها ؛ ایجاد کینه و دشمنی با سربازان و دولت عراق در بین اعضا از دیگر آماده سازیهای آنها برای بسته بندی فرقه است .

رهبری مجاهدین این روزها مشغول تصفیه و سوزاندن صدها هزار برگه و سند وهارددیسک های کامپیوتری وفیلم هایی است که ممکن است برایشان دردسر ساز باشد . آنها آشکارا به اعضای اسیر میگویند که راه نجات و رهایی این است که مطیع و گوش بفرمان رهبری باشید و مثل پیچ و مهره در ماشین عظیم سازمان عمل کنید تا این ماشین بتواند خوب کار کند..

مجاهدین خلق به اعضایی که بیست سال است از جهان وتمدن و انسان دورنگه داشته شده اند قبل از خروج از اشرف آموزش موبایل و اینترنت میدهند , آنها با دست به دست کردن و وقت کشی زمینه ها و مقدمات بسته بندی فرقه خود را برای ترانزیت تدارک می دیده اند .

نابودی مقر یک فرقه و جابجایی مجاهدین از آن هیچگاه منظور نهایی مخالفان و منتقدان سازمان و شاهدان و قربانیان جنایت آنها نبوده است , محاکمه رهبران و فرماندهان و آمران و عاملان جنایت  و جلوگیری از انتقال جمعی و تشکیل مجدد فرقه و قربانی گیری توسط آنها را باید خواستار شد .

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زن در دستگاه ارتجاعی رجویسم

 

 

هدایت، سایت فریاد آزادی، پانزدهم مارس 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Zan
%20Dar%20Dasjgah%20Ertejae%20Rajavism.HTM

 

در دیدگاه ارتجاعی رجویسم زن یک ابزار است هرچند که در زیر کلمات زیبایی پنهان شود. در عمل و پراتیک مشخصه بردگی زن در دستگاه رجویسم مشخص میشود. رجوی با یک کودتا تحت نام "انقلاب ایدئولوژیک" تئوری بغایت ارتجاعی خود را به عنوان "رهایی زن" در "مریم" سمبلیزه کرد و به زنان دستگاه خود، حتی به مردان خود، میگفت "دست خود را به مریم بدهید" تا "رها" شوید. ولی نگاهی به بردگی مریم رجوی درمقابل مسعود رجوی میتوان فهمید که تا چه حد این ادعا ی "رهایی" صحت میتواند داشته باشد؟. مریم رجوی که همسر مهدی ابریشمچی بوده است و حتی دارای یک فرزند دختر بنا به "خواست خودش" از همسر سابقش جدا میشود و از مسعود رجوی "خواستگاری" میکند. مسعود رجوی این "میمنت" را معرفی "رهایی زن از استثمار جنسیت" معرفی میکند و مردان را دارای "نرینگی" دانسته که چون "حیوان" میباشند و بایستی که این "نرینگی" خود را با یک دید "تبعیض مثبت" پیوند بزنند و در تشکیلات، میدان را برای زنان خالی نموده و بعد بصورت فرمالیستی "شورای رهبری" مجاهدین خلق را از زنان تشکیل داد که بعد ها به حرمسرای شخصی او تبدیل شده است .

ادعای رجوی برای علت جدایی مهدی از مریم این بوده است که "استقلال" و "رهایی" زن از بند استثمار باید باشد. ولی در واقع او زنجیر را به دست و پای مریم رجوی با یک نیاز تشکیلات برای عروج رجوی و بحران در دستگاه رجوی زنجیر کرد که او در واقع از همسر سابقش مهدی ابریشمچی جدا شده و به عقد مسعود رجوی در بیاید. چرا چنین نیازی بود؟ مگر نمیشد که مریم رجوی همسر و زندگی سابق خود را حفظ نماید و نقش رهبری در مجاهدین را بگیرد! نه نمیشد چون رجوی در واقع خود را "از جنس دیگر" میدانست که اکنون که مریم رجوی نیز -البته معلوم نیست چرا- از جنس دیگر شده است باید از جنس مادون مهدی ابریشمچی جدا شود تا به مرز ماقبل خداگونه رجوی عروج پیدا کند و بتواند در کنار رهبری رجوی قرار گیرد. این نوع دیدگاههای مقدس مابانه تنها یک دیدگاه سکت میباشد که در چنین دستگاه فکر ی خود را نشان داده است .

در واقع اولین پایه استثمار در دستگاه مردانه را خود رجوی با جدایی مهدی از مریم پایه ریزی کرده است و او را ابزار بازی های دستگاه سکت خود نموده است و شرط همپای شدن با رهبر را جدایی او از همسر سابقش مهدی و بعد همسر مسعود شدن گذاشته است. در واقع دستگاه جنسی از درون این "رهایی زن" رجوی از همان قدم اول فوران میکند و البته در رویاهای رجوی برای رسیدن به تهران از نظر دستگاه رمانتیک ایرانی "شیرین وفرهاد" و یا "شاه و شهبانو" در ذهن رجوی تبلور داشته است که این "زوج" در ذهن ها با یک نوع تقدیس شدن همراه میباشد. نگارنده بیاد میاورم زمانی که صدای مجاهد را با هزار زحمت در ایران میخواستم گوش بدهم، چگونه نامه های تهوع آور باصطلاح هواداران و اعضای مجاهدین در رابطه با این نسخه همه دردها "رهایی مریم و رهبری" خوانده میشد و چگونه در تشکیلات ارتجاعی رجوی اعضای آن در مقابل میکروفون قرار گرفته و از انواع دردهای روحی، جسمی و سو هاضمه و اسهال را عنوان میکردند که این "انقلاب مریم" که باعث درمان این اعضا شده بود.

پس نتیجه اینکه: مریم رجوی که سمبل "رها" شدن در دستگاه "انقلاب ایدئولژیک" رجوی بود خود یک موجود استثمار زده شده در دست مسعود رجوی بود که بی جهت نیز او نام ر جوی را برای خود برنگزید و برعکس، هرچند مریم رجوی در گزینه نامش توجیه کرده بود که "نام رجوی را برگزیدم چون سمبل شهدا" میباشد ولی در عمق ارتجاع رجویسم و شوینیستی مردانه رجوی بود که او خود را مریم رجوی نامید! مریم رجوی در دستگاه رجوی نه تنها سمبل "رهایی" نبود بلکه سمبل استثمار و سرکوب زنان در یک دستگاه فکری سکت گونه رجویسم بود .

انعکاس در تشکیلات

زن در دستگاه اسلامی مجاهدین به روی مانند دستگاه آخوندی"مرکز فساد" است و برای همین باید از چشم مرد پوشیده شود که نمونه آن نیز جدا سازی زنان و مردان در دستگاه رجوی حتی در هنگام صرف غذا میباشد که بایستی جدا از یکدیگر بنشینند و یا زن و مرد نبایستی تنها باشند و همیشه حداقل سه نفر. البته از این بگذریم که بعدها این مسائل به مراسم دیگ، غسل هفتگی و... نیز تبدیل شد که در واقع افراد از جمله زنان بایستی از عقده های جنسی خود بگویند و از آنچه که در ذهنشان در این مورد عبورمیکند که بعضی مواقع به قضایای طنزآمیزی تبدیل میشد: دوست جدا شده ای تعریف میکرد که یک نفر در گزارشات هفتگی خود یک خوابی را دیده بوده است که نمی گفته است و اصرار از طرف مسئول جلسه و نشست مربوطه که باید بگویی. طرف مربوطه میگوید آخر اگر بگویم سری بر تنم باقی نمیماند: ایشان خواب سکس با مریم رجوی را دیده بود و این ذهنش را مشغول کرده بود. البته بعد از گفتن خواب خود به گفته این دوست حسابی او را مشت و مال داده بودند که این را از روی بدجنسی گفته است و نه خواب واقعی اش نبوده است! هرچند خود رهبر در خلوت کار دیگر میکند-مانند آخوندها.

ازدواج و طلاقهای تشکیلاتی در درون دستگاه رجوی زن را بصورت ابزاری از استثمار جنسی درآورده بود که پس از طلاقهای اجباری نیز این تشدید شد چون زن و مردی که نیازهای جنسی خود را سرکوب نمایند و در واقع کلمه "دوستت دارم" در یک تشکیلات سرکوب شود که عشق به رهبری صیقل بخورد خود نشانی از یک سرکوب چندگانه در یک دستگاه فکری ارتجاعی مانند رجویسم است.

البته در دستگاه رجویسم این بیماری "رهایی" و "عشق به رهبری" باعث شد که به گفته زنان جدا شده و عضو شورای رهبری مجاهدین حتی این زنها بعضا رحم آنها خارج شود که تمامی هم وغم این زنان به "رهبر" متمرکز شود و باز به گفته زنان عضو شورای رهبری مجاهدین که جدا شده اند مسعود رجوی تمامی "اعضای شورای رهبر ی را به عقد" خود درآورده است و نیازهای جنسی خود را با انواع و اقسام مراسمها بصورت مریض گونه ای ارضا میکرده است -البته دروغ یا واقعیت بودن آن را کسی جز همین زنان نمیتوانند شهادت دهند که بعضاً این کار را کرده اند.

نتیجه گیری: در دستگاه رجویسم زن ابزاری است در دست "رهبر مقدس" شده و در واقع حتی مریم رجوی هم که رجوی به عنوان "رهایی زن" آنها را معرفی میکند خود ابزاری است در دست و بیماریهای کیش شخصیتی و تقدیس شده او. و رهایی زن در یک دستگاه فکری اسلامی ابدا در کل ممکن نیست چرا که در دستگاه اسلامی از جمله مجاهدین به زن برخورد جنسی و شوونیستی میشود که بایستی خود را از مرد حفظ نماید و در حجاب نگه دارد و بی جهت نیست که مریم رجوی هنوز در دستگاه استثماری سمبل اسارت زن که یعنی پوشش اسلامی است را دارد و حتی در روابط بیرونی از دست دادن مردها با زنها خودداری میشود هر چند برای رهبر در خلوت همه چیز شرعا هلال میشود از عریان شدن زنان شورای رهبری در مقابل رهبر و مراسم ویژه به عقد درآوردن زنان شورای رهبری برای مسعود رجوی! تا "صداقت و عشق" خود را به رهبری ثابت نماید.

دستگاه رجوی در مورد زن نشات گرفته از همان اسلام ارتجاعی است که با سس سکت رجویسم نیز آغشته شده است که در نهایت استثمار زن را در سازمان مجاهدین نه تنها رفع نکرده است بلکه صد چندان نموده است این گفته زنانی است که از بند این سکت مافیایی رهایی یافته اند.

از: هدایت
چهاردهم مارس 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زنان را آزاد کنید!

 

تحریریه ایران فانوس

11.03.2012

http://iran-fanous.de/middle/731-Fanous-Zanan-11.03.2012.htm

 

از یکصد سال قبل که زنانی از شهر نیویورک آمریکا برای احقاق حقوق مساوی شان با مردان، دست به اعتراض زدند تا امروز در جوامع مدرن و سنتی زنان زیادی توانستند به حقوق بیشتر و حتی بیشتر از مردان، دست یابند. دهم مارس امسال نیز که مصادف با روز زنان بود، در اکثر نقاط جهان، زنان به دنبال حقوق برابر با مردان بودند.
در این حین اما کمتر از زنان به غایت ستمدیده ای گفته و شنیده شد که در واقع آن زنان سمبل ستم و ستم مضاعف در جهان امروز شناخته شده اند. شاید به دلیل این که آن زنان ناچاراً و همواره تبلیغ حقوق دیگران را سرپوش حقوق نداشته خود کرده اند، بدین سبب شاید جهانیان آنان را در زمره زنان حقوق مدار شمرده اند! در حالی که این گونه نیست و آنان کماکان مظلوم ترین استثمارشدگان یک ایدئولوژی بغایت بی رحم و اسارتبار هستند.


مریم عضدانلو، که خود رهبری این گروه از زنان را به عهده دارد و هم اکنون در پاریس زندگی می کند، خود اولین قربانی ایدئولوژیِ اسارت و تحقیر، آن هم در سال 1363 و در مهد دموکراسی و آزادی بوده و او متاسفانه بر عکس آنچه باید می پنداشت و انجام می داد، قید و بند و زنجیر کردن زنان دیگر را سرپوش دردهای خود دانست و به آن همت گماشت. در حالی که قاعدتاً عقل سلیم می گوید، هر زنی که در خانه و خانواده و جامعه ای مورد ظلم و ستم قرار گرفت، برای تشویق و عبرت دیگران، بایسته است با اصل ایدئولوژی و فرهنگ ستم و استثمار مقابله و اعتراض نماید، نه این که ستم و استثمار علیه دیگران را داروی دردهای خود بداند.


زنان مجاهد، از دیرباز برای هوی و هوس رهبران چنین ایدئولوژی تحقیر و اسارت، دست از خانه و وطن و مبارزه و اعتراض، شستند و به گروهی پیوستند که آن گروه، زنان مجرد را به عقد فرماندهان مرد در می آورد تا زنان را بیشتر به بند کشیده باشد. سپس هر گونه انتخاب پوشش و ازدواج و طلاق و فرزند داشتن و عاشق شدن نیز از زنان گرفته شد و زنان مجاهد، به عروسکهایی بدل شدند برای بازیهای شخصی و سیاسی فردی بیمار و مالیخولیایی که در اوج قله ستم و استثمار و برای بیشتر بند و زنجیر کشیدن شان، هزار زن را با هزار گردنبند مریمی به عقد و تملک خود در آورد و در وادی ددی و سبوعیت و درندگی و دریدن همه ارزشها و حریمها، سپس در راستای امیال شیطانی اش حتی لباس زنان را در زمره شرک و گناه و بریدگی به حساب آورد و همچنان داستان ظلم و ستم و خیانت و دنائت و استثمار بی سابقه علیه چنین زنانی ادامه دارد. زنانی که حق انتخاب پوشش، محل زندگی، ازدواج، طلاق، داشتن فرزند، دیدار خانواده و حتی مبارزه برای هر گونه حقوق دیگر را ندارند و تنها برده و کنیز و فدایی تمام عیار باقی مانده اند.
به همین دلایل و در ارتباط با روز جهانی زن، کانون ایران فانوس از همه دست اندرکاران و دوستداران حقوق زن اعم از ایرانی و غیر ایرانی، تقاضای عاجل دارد تا برای آزادی زنان مجاهد در عراق که چند دهه در اسارت و بردگی به سر می برند، بکوشند.


تا کنون و در کشور عراق، دو دسته 400 نفری از اعضای مجاهد را از اردوگاه اشرف به اردوگاه لیبرتی انتقال دادند. حال این اعضاء راضی و یا نارضی اند و برای مقاصدی در شرف آزادی قرار گرفته اند، ولی ما از دست اندرکاران انتقال و تمامی جوامعی که برای حقوق و آزادی زنان مسئول و کوشا هستند، تقاضا داریم تا در این رابطه، آزادی زنان مجاهد را در تقدم اول از اردوگاه اشرف و سپس از خاک عراق، فراهم نمایند.
با آرزوی آزادی و رهایی همه انسانهایی که زنجیر اسارت در ذهن و در دست و پا دارند، همچنین آرزوی آزادی کامل زنان مجاهد را از قید و بند ایدئولوژی تحقیر و اسارت را داریم.
کانون سیاسی ـ فرهنگی ایران فانوس
 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد