_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

مجاهدین و رسوایی افشاگری سیمون هرش

 

 

ن. هدایت، فریاد آزادی، پاریس، ششم می 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/
Rosvaie%20Efshagari%20Simor%20Hersh.HTM

 

آیا این همکاری بین مجاهدین خلق و امریکا یک مساله عجیب است و یا برآمده از یک واقعیتی است که در سیاستهای رهبری مجاهدین خلق وجود داشته است. یک نگاهی به گذشته این جریان از زمان قیام سال پنجاه و هفت علیه دیکتاتوری شاه و روی قدرت آمدن خمینی این مساله را روشن میکند .

باید این را در ابتدا دانست که رجوی یک تفکر راست خود محورانه در سازمان مجاهدین خلق ایجاد کرد که با گذشته رهبری بنیانگذار تفاوت اساسی داشت. او مثلا بر خلاف تمامی بنیانگذاران مجاهدین در یک ساخت و پاخت در دفاعیات خود در بیدادگاههای شاه بهیچ روی شخص شاه را مورد حمله قرار نداد و همزمان برادر او در خارج کشور بنام کاظم رجوی به ساخت و پاخت و تبلیغ برای آزادی او پرداخت که باعث نجات رجوی از اعدام شد. در واقع یک دیدگاه راست فرصت طلبانه او را از مرگ و اعدام نجات داد. در اسناد منتشر شده بعد از قیام پنجاه و هفت مشخصا رجوی به همکاری با ساواک پرداخت و تمامی اطلاعات خود را تحت عنوان "اطلاعات سوخته شده "تحویل ساواک داد.

او بعد از به قدرت رسیدن خمینی سعی کرد که حول محور او یک "جبهه ضد امپریالیستی" به دور "امام امت" تشکیل دهد و به حمایت از خمینی پرداخت تا جایی که سازمان مجاهدین برای "مقابله با توطئه های امپریالیستی" به "میلیشیای" خود این دستور العمل را داد که با "برادران پاسدار" همکاری کنند.

رجوی در حین انتخابات نیم بند رژیم بلافاصله بعد از قیام پنجاه وهفت با نیروهای لیبرال و راست به همکاری پرداخت بطوریکه رجوی آن را در "تضاد و وحدت انقلابی" تئوریزه کرد و در روزنامه مجاهد آنزمان در یک سلسله مقالات منتشر شد که دیدگاههای راست رجوی را دنبال میکرد و در واقع وحدت خود را نه با چپ ها بلکه از درون خود حکومت در لیبرالها در مقابل ارتجاع که در آنزمان از نظر انها هنوز خمینی نبود بلکه در حزب جمهوری اسلامی و بهشتی خلاصه میشد دنبال میکرد که در اوجش نیز با بنی صدر به وحدت رسید و با یک تفکر ذهنی که مردم در پشت بنی صدر "ده میلیونی" میباشند در جهت قدرت حرکت کرد و به گفته اعضای سازمان مجاهدین در جهت تسخیر قدرت در همان سی خرداد شد که بر اساس وحدت با بنی صدر به عنوان پشتیبانی توده ای همراه بود. که البته این حرکت با سرکوب گسترده رژیم مواجه شد و رجوی به پاریس فرار کرد همراه با بنی صدر و در انجا قول سرنگونی رژیم طی "شش ماه" را در مصاحبه ای با یک روز نامه فرانسوی را داد. و در انجا با نیروهای راست در زرورق چپ بعضا مانند قصیم و راستهایی مانند جبهه دمکراتیک متین دفتری و حزب دمکرات و بنی صدر به تشکیل "شورای ملی مقاومت" زد که این افراد نیز بخاطر خود محوری های سازمان مجاهدین و در راس آنها رجوی از آنها جدا شدند و رجوی در یک دیدگاه راست چیزی به عنوان "دیپلماسی انقلابی" را دنبال کرد که چیزی جز دویدن به دنبال نیروهای بورژوا و پارلمانتاریستهای غربی برای گرفتن امضا و حمایت و به رسمیت شناخته شدن از طرف امپریالیستها نبود .

پس از آن در این دیدگاه راست به اتحاد با یک طرف جنگ ارتجاعی در بین رژیم ایران و عراق زد و با صدام حسین همگام شد و در واقع طرف یک جنگ ارتجاعی شد که در همکاری و با همگامی با صدام حسین همراه بود و در ذهنیات خود رجوی عملیاتی را با پشتیبانی ارتش عراق انجام داد که همه انها با شکست روبرو شد ولی همزمان نیز در درون مجاهدین یک کودتای خاص بنام "انقلاب ایدئولزیک را دامن زد که چیزی جز نابود کردن ته باقیمانده ساختارهای سیاسی یک سازمان نبود و اسم آنرا "انقلاب ایدئولوژیک" نهاد و خود را "رهبر ایدئولژیک" نامید که در واقع به قلع و قمع ناراضیان از سیاست های خود در درون سازمان دست زد و مرض جنسی ارتجاعی خود را به عنوان "رهایی زن در مریم" انعکاس داد و دیدگاه راست ارتجاعی خود از زن را به عنوان "رهایی استثمار زن" که "چپ تر از مارکسیسم" است را به هواداران واعضای خود میفروخت وهمزمان در سرکوب ناراضیان در داخل سازمان بویژه پس از حمله اول آمریکا به عراق و همکاری مجاهدین در سرکوب داخلی با صدام حسین طیف وسیعی از ناراضیان از این سازمان جدا شدند چرا که با دیدگاههای دیکتاتور مآبانه رجوی و البته شکستهای عملی ذهنیات رجوی در عمل بوده است .

همزمان با روی کار آمدن کلینتون در آمریکا به عنوان رییس جمهوری و پایان موقت جنگ اول امریکا در عراق رجوی همسر خود مریم رجوی را به عنوان "رئیس جمهور مقاومت" برگزید و او را به عنوان "بال سیاسی" به خارج فرستاد که در دل امپریالیستها مشروعیت برای "بازوی نظامی" یعنی "ارتش ازادی بخش" بدست آورد و مریم رجوی در پاریس به عنوان "رئیس جهور ایرانیان" فعال شد و "شبهای همبستگی" و شوهای متفاوت در پاریس برقرار شد و همزمان به کلینتون نیز رجوی پیام تبریک ارسال کرد و برعکس بیل کلینتون هم پیام تبریک فرستاد و در دل رجوی و بیل برای یکدیگر شعف و غش میرفت و مجاهدین هم در سراسر جهان در روز سی تیر آن روز را با مصدق گره زده و اعضای مجاهدین این را "آخرین تظاهرات بزرگ قبل از سرنگونی" مینامیدند و میگفتند که "سال اخر است" چرا که با پیام بیل آنها جشن هایی هم در پایگاههای خود برپا کردند که امسال "سال اخر است" که بناگاه در رژیم ایران یک "رفرمیست" سر و کله اش پیدا شد با یک عبای سفید و لبخندی بر لب "سید" حقه بازی بنام خاتمی! و به یکباره سفره رجوی برای "سرنگونی" و "بال استراتژیک سیاسی" برهم خورد و بیل اسم آنها را در "لیست تروریستی" خود قرار داد و با خاتمی چشم و ابرو رفت!. سر رجوی بی کلاه ماند و رجوی در یک پیام داخلی -نه علنی جرأت نکرد- گفت که امریکاییها "نامرد" هستند. البته این "نامردی" آمریکاییها باعث نشد که رجوی سالها بعد باز به ساخت و پاخت نپردازد و روی انها سرمایه گذاری نکند...

و زمانی که آمریکاییها عراق را اشغال کردند یا بهتر بگوییم همزمان که این بو را کشیدند که صدام دیگر رفتنی است به ساخت و پاخت های پشت پرده با اشغالگران عراق پرداختند . نماینده آنها در آمریکا بنام علیرضا جعفرزاد شد کارشناس سیاسی فاکس نیوز جنگ طلب وابسته به نئوکانها و صهیونیستها که رئیس ان و صاحب ان مرداخ معروف است و به یکباره رجوی که هرگونه "رفراندمی" را رد میکرد شد هوادار رفراندوم و در دورتموند خانم رجوی چند بند وعده برای ایرانیان را دوباره خواند از جمله "تضمین برای بازار ازاد" و "تضمین منافع" اروپا و آمریکا و بعد هم حمایت از رفراندوم! با کسی مانند چنی مشاور امنیتی رئیس جمهور آمریکا که به "شاهزاده سیاهی" معروف است در یک مراسمی "رفراندم رفراندوم این است صدای مردم" را سر داد! و بعد هم اقای حسین مدنی سخنگوی اشرف در سال دو هزار و پنج در یک مصاحبه با روزنامه لوس انجلس تایمز گفت: ما اماده هر نوع همکاری با کشورهای دمکراتیک از جمله با آمریکا هستیم. و یا در برنامه ای در تلویزیون یک المان همکار پنتاگون در مورد این "هر نوع همکاری" میگوید که "آنها برای ما کارهایی میکردند که خود از انجام آن شرم داشتیم" که البته تا حدودی اش را در "نوادا" دیدیم و در همکاری ترورها در ایران از کارشناسان اتمی رژیم که در جنگ های هیئت حاکمه آمریکا بر انتخابات ریاست جمهوری امروز بیرون میزند و اشکار میشود !

نتیجه: اینکه این روند دگردیسی ضد انقلابی و راست در درون مجاهدین یک شبه اتفاق نیافتاده است و چیز عجیبی هم نیست بلکه از دل سیاستهای راست رجوی در درون این سازمان بیرون میاید و امثال آقای لرستانی دنباله روی همان مهدی سامع ها هستند که در واقع در زرورق چپ راست ترین و ارتجاعی ترین جریانها را میخواهند رنگ کرده به عنوان "انقلابی" به ما قالب کنند. سازمان مجاهدین یک جریان ارتجاعی است که با ارتجاع خمینی تفاوت اساسی ندارد، هم ردای مذهبی دارد و هم سالهاست که در خدمت سیاستهای امپریالیستی خود را بفروش میگذارد روزی او را میخرند و به عنوان ابزار از آن استفاده میکنند و روز دیگر که دیگر بدرد نمیخورد او را کنا ر میگذارند !

ن.هدایت
پنجم می 2012

 

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه جمعی از اعضای پیشین مجاهدین به وزارت کشور فرانسه

 

 

پاریس. فریاد آزادی

1 می 2012

http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Na.Vez.Dakheleh.HTM

 

اعضای پیشین مجاهدین در فرانسه که طی سالهای گذشته تاکنون موفق به فرار از اشرف و رسانیدن خود به اروپا شده اند، طی نامه ای به وزارت داخله و خارجه فرانسه، ضمن اشاره به صدها مراسم و کنفرانس و گردهمایی مریم رجوی در اروپا و آمریکا که طی آن میلیونها یورو هزینه شده است، از وزارت کشور فرانسه درخواست نمودند که منابع مالی این فرقه خطرناک و تروریستی را بیش از گذشته تحت کنترل قرار داده و بررسی کنند. در این نامه همچنین هشدار داده شد که عدم کنترل چنین فرقه های مخربی که هزاران عملیات تروریستی انجام داده اند، آینده اروپا را به خطر خواهد انداخت. ترجمه متن نامه که به زبان فرانسوی نوشته شده در زیر آمده است. این نامه همچنین به زبان انگلیسی نیز ترجمه شده تا به مراجع ذیربط دیگر نیز تحویل داده شود:

اعضای مغزشویی شده مجاهدین در حال آتش زدن خویش به فرمان مسعود و مریم رجوی

 

وزارت کشور محترم فرانسه

با احترام

ما جمعی از اعضای جدا شده از سازمان مجاهدین خلق هستیم که هرکدام 20 تا 30 سال با مسعود و مریم رجوی همراه بوده ایم ولی بعد از مشاهده اعمال ضدانسانی و غیردمکراتیک و فرقه ای این سازمان، با پذیرش ریسک زیاد توانستیم از اشرف فرار کنیم و خود را به نیروهای آمریکایی برسانیم و الان بیشتر از سه سال است در فرانسه ساکن هستیم. ما همچنان شاهد تهدیدات تروریستی رهبران مجاهدین حتا در فرانسه هستیم و این خطر بزرگی برای جامعه فرانسه می باشد.

محترماً به اطلاع می رسانیم که طبق خبرهای دریافتی از دوستان و آشنایانی که در برنامه های این فرقه شرکت می کنند، رهبران فرقه تصمیم دارند به رسم همه ساله خود در ماه ژوئن مراسم بزرگی برگزار کنند و از هم اکنون مشغول تدارک آن هستند. این مراسم قرار است در روز 23 ژوئن در سالن ویل پن به اجرا درآید و بی تردید برگزاری آن صدها هزار یورو هزینه در بر دارد و اگر مجموعه میهمانی های مربوط به آن و دعوت از دهها سیاستمدار آمریکایی و اروپایی را نیز به مخارج آن بیفزاییم که هر کدام بنا به گفته خودشان بین 25 تا 50 هزار دلار به غیر از هزینه های هتل و ترددات و غذا دریافت می کنند، می توان حدس زد که چه مبلغ نجومی بایستی صرف این مراسم گردد.

ما می دانیم بر اساس اسناد مختلف انتشار یافته در یوتوب و دهها سایت دیگر، رهبران مجاهدین در ازای همکاریهای تروریستی و امنیتی پولهای نجومی از صدام دریافت می کرده اند که بخش عمده آن به اروپا منتقل می شده است و در این میان می توان به میلیونها دلار ناشی از قاچاق نفت عراق و پولشویی هایی که در اروپا و آمریکا داشته اند اشاره نمود. اما آنچه امروز همچنان در پرده ای از ابهام وجود دارد اینکه پس از سقوط صدام و در نه سال گذشته رهبران مجاهدین با اتکا به چه منابع مالی توانسته اند صدها مراسم بزرگ و کوچک در اروپا و به طور خاص در فرانسه برگزار نمایند؟

مسئولین محترم وزارت کشور فرانسه

حتماً بهتر از ما می دانید که طی دوسال گذشته چندین مراسم بزرگ و دهها برنامه کوچک تر توسط مریم رجوی در فرانسه اجرا شده است (به جز صدها برنامه دیگر که در آمریکا و سایر کشورهای اروپایی داشته اند). بدون تردید برای هر کدام دهها تا صدها هزار یورو هزینه شده که مجموع این همه مراسم و میتینگ و کنفرانس و گردهمایی میلیونها یورو بودجه نیاز دارد. در این برنامه ها با توجه به اسناد و شواهد معتبر، صدها تن از دانشجویان اروپایی و یا افراد بی خانمان و یا پناهجویانی از افغانستان و... بکار گرفته شده اند تا در ازای مبالغی بین 30 تا 40 یورو، تظاهراتها و گردهمایی ها را وسعت بدهند و روی آن تبلیغ نمایند. می توانید هزینۀ سفر این افراد به پاریس را نیز به مجموع هزینه ها اضافه نمایید.

به علت پولشویی هایی که مجاهدین سابقاً در اروپا داشته اند، آیا این فرقه ضد دمکراتیک که توان و تجربه بالایی برای انجام عملیاتهای تروریستی و نیز مغزشویی افراد دارد (با توجه به دهها مورد خودسوزی در پاریس و دیگر شهرهای اروپا به فرمان مستقیم مسعود و مریم رجوی)، نیاز به کنترل بیشتر توسط دولت فرانسه را ندارند؟ آیا مشخص است که مریم رجوی برای برگزاری اینهمه سخنرانی و کنفرانس و گردهمایی از چه منابعی پول دریافت می کند و چگونه در حالیکه در سایتهای خود از مردم کمک می خواهند، قادر هستند برای هر سخنرانی صدها هزار یورو خرج نمایند؟

با توجه اخباری که چندین مقام آمریکایی افشا نموده اند، برخی از مجاهدین آموزشهای ویژه ای برای انجام ترور دیده و در ترور دانشمندان ایرانی هم شرکت داشته اند. این زنگ خطری برای فرانسه خواهد بود که جوانان فرانسوی نیز به سوی آنان گرایش پیدا کنند. مسلماً حضور فرقه هایی مثل مجاهدین اگر کامل تحت نظارت نباشند بشدت برای فرانسه و اروپا خطرناک خواهد بود.

جمعی از اعضای پیشین مجاهدین ساکن فرانسه

رونوشت:

وزارت خارجه فرانسه

اعضای مغزشویی شده مجاهدین در حال آتش زدن خویش به فرمان مسعود و مریم رجوی

 

 

Honorable French Interior Minister

 

Respectfully,

We are a group of separated MEK members who have spent 20-30 years of our lives with Massoud and Maryam Rajavi in Iraq. But after observing the inhumane, undemocratic and cultic measures of this organization we succeeded, by undertaking great risks, in escaping from Ashraf camp and were able to take refuge with the US forces and for the past 3 years we have resided in France. We have also observed the MEK leadership’s terrorist threats even in France and consider this a huge danger for French society.

Respectfully, we would like to inform you that according to messages received from our friends who participate in MEK programmes (gatherings and ceremonies and etc.), the cult leaders have decided, as is the custom each year and as in previous years, to organize a large ceremony in the month of June, and they have begun their preparations from now. This ceremony is scheduled to take place on 23rd June in Ville Pinte Hall. There is no doubt that holding such a ceremony will cost them hundreds of thousands of Euros, and if we add to that the cost of all the banquets pertaining to this ceremony as well as the cost of inviting tens of American and European politicians, each one of whom, as they have confirmed, receives 25 to 50 thousand dollars as well as the cost of their hotel and transport and food which are all paid for in addition to their participation fee, so by simple calculation we can reach an astronomical amount of money which will be spent on this ceremony.

We know, according to the documents and evidence published and broadcast in You Tube and tens of other sites, that the leadership of the MEK as a result of terrorist and security co-operation have been receiving astronomical amounts of money as well as money from Saddam Hussein - a huge amount of which has been transferred to Europe - and in this regard we should refer to the millions of dollars gained from trafficking and smuggling Iraqi oil and petroleum and the money laundering which the MEK have undertaken in Europe and the US. But today there are ambiguities surrounding us and we ask ourselves, after the fall of Saddam Hussein and during the past 9 years, based on what financial resources have the MEK succeeded in holding hundreds of small and large ceremonies in Europe, especially in France?

Honorable officials and the authorities of the French Ministry of the Interior

Surely you know, much better than us, that during the past two years many large ceremonies as well as tens of smaller programmes have been organized and carried out by Maryam Rajavi in France (apart from hundreds of other programmes which they have organized in the US and in other European countries). Without any doubt for each one of those ceremonies tens and hundreds of thousands of Euros have been spent, and in fact organizing all those meetings, ceremonies, conferences need millions of Euros. According to authenticated documents and evidence, hundreds of European students or homeless people or asylum seekers from Afghanistan and other countries have participated and have been paid 30 to 40 Euros each to enlarge the MEK demonstrations and meetings for MEK propaganda purposes, and they have also been paid well to come to Paris to participate in those programs - such expenses can be added to the other expenses which were mentioned above.

In addition to the money laundering that the MEK formerly perpetrated in Europe, this anti-democratic cult is capable of carrying out terrorist missions as well as their capability in brainwashing people (tens of self-immolations in Paris and other European cities by the direct order of Massoud and Maryam Rajavi). Should the French government not be more vigilant and impose greater control? Is it really clear how Maryam Rajavi gains money for organizing all those meetings and conferences and where her financial resources lie, and when the MEK operatives urge and beg people for financial aid on their own websites, how are they capable of spending hundreds of thousand Euros for each gathering and meeting?

According to the news, which some American figures have exposed, some MEK members have been specially trained to kill and assassinate and they have also allegedly participated in killing and assassinating the Iranian scientists. This is a warning signal for France that French youth may also be attracted to them. Surely, the presence of the cults like the MEK without being controlled and watched by the government, will be severely dangerous for France and European countries.

With kind regards,

Some of the former MEK members residing in France

 

Transcript

French State Department

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وطن فروشی و خیانت، طینت مجاهدین خلق

رابطه با دولت عراق و كشورهای عربی (2)

 

 

محمد ب، فریاد آزادی، پاریس، سی ام آوریل 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Vatan-Frooshi2.HTM

 

در قسمت قبل این مقاله دیدیم كه رجوی در دیماه 1361 هجری شمسی در پاریس با طارق عزیز معاون نخست وزیر و وزیر خارجه عراق مقلاقات كرد و طرح صلحی را به امضا رساند. این در حالی بود كه دولت عراق با حملات وحشیانه به مرزهای ایران جنگ را آغاز كرده بود و همزمان با امضای این قرارداد نیز حملات هوایی به شهرهای ایران و زمینی به مرزها و سربازان ایران به شدت ادامه داشت.

 

 

رجوی با این كار جبهه جدیدی علیه خود باز كرد. اعضای شورای به اصطلاح ملی مقاومت كه هم پیمانان او بودند اكنون به مخالفت با این طرح پرداختند. اولین مخالف آقای ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور پیشین و اصلی ترین ثقل شورا كه البته شورا را نیز به اعتبار او تشكیل داده بودند، بود. بدنبال آن افرادی نظیر لاهیجی، خانبابا تهرانی و غیره نیز كه كمی وجهه ملی و مستقل داشتند از شورا فاصله گرفتند.

بدین ترتیب رجوی تبدیل به همپیمان صدام شد، از طرفی صدام بی مهابا شهرهای ایران را بمباران و گلوله باران می كرد به تصویر زیر كه نمونه ای از بمباران شهرهای ایران توجه كنید:

 

 

اكنون سازمان مجاهدین كم كم از مناطق مرزی كردستان عراق به داخل عراق كشیده میشد. در بغداد پایگاهی به اسم جلالزاده تاسیس شد كه دفتر مجاهدین در بغداد بود این دفتر تا اشغال صدام نیز در همان منطقه وجود داشت. رجوی یكی از دستیاران مهم خود را بعنوان رابط با دولت عراق معرفی كرد. عباس داوری كه از نزدیكان رجوی بود به این كار منصوب شد و به دولت عراق معرفی گردید.

 

 

در آستانه این دگردیسی مجاهدین با عراق اتفاق دیگری نیز در جنگ افتاد. نیمه سال 1362 ارتش ایران منطقه نیمه آزاد كردستان عراق را شروع به پاكسازی كرد. در این منطقه كه گروههای مخالف از جمله مجاهدین بیتوته كرده بودند و عملیات نظامی در داخل ایران انجام می دادند طی چند روز پاكسازی شد و تمام گروههای مسلح به خارج از مرزهای ایران رانده شدند. در مجاهدین این جنگ به «جنگ آلان» معروف شده بود. در این جنگ مجاهدین تلفات فراوانی دادند فرماندهی مجاهدین به داخل خاك عراق منتقل شد.

به این ترتیب تمامیت بدنه مجاهدین به داخل عراق منتقل شد. در طی سالهای قبل از ورود رجوی به عراق فرماندهی نظامی مجاهدین در عراق به عهده ابراهیم زاكری بود. از این پس عملیاتها و تحركات نظامی آنها تماما با هماهنگی با دولت عراق بود و همه رفت و آمدهای آنها به خارج از طریق فرودگاه بغداد صورت می گرفت.

 

 

همكاری اطلاعاتی و امنیتی مجاهدین با عراق شكل رسمی و ارگانیك به خود گرفت. یكی از اصلی ترین وظیفه مجاهدین شنود بیسیم نیروهای ایرانی و پیاده كردن و كشف رمز پیامها و تحویل شان به مقامات عراقی است. وظیفه دوم نیز تخلیه تلفنی سربازان ایرانی و گرفتن اخبار و تحولات جبهه جنگ می باشد. كتاب «مجاهدین خلق از پیدایش تا فرجام» در بخش مربوط به همكاری اطلاعاتی سازمان با عراق می نویسد:

«در سالهای اوایل جنگ از آنجایی كه صدام به لزوم جمع آوری اطلاعات در رابطه با ایران و جلوگیری از آسیب پذیری ارتش و ماشین جنگی اش در ارتباط با نفوذ و درز اطلاعات به ایران پی برده بود سیستم استخبارات (بخش اطلاعات) را از وزارت دفاع جدا كرده و مستقیم زیر نظر خودش قرار داد. همكاری مجاهدین با استخبارات باعث شد تا این ارگان شعبه های جمع آوری و عملیاتی نیرومندی را در ایران راه بیندازد از این مقطع، اطلاعات بسیاری درباره تغییر و تحولات و نقل و انتقالات نیروهای ایران از طریق سازمان در اختیار استخبارات قرار گرفت.

مهمترین رؤسای استخابارت در دوران همكاری سازمان با آن، عبارت بودند از: سرلشكر وفیق السامرایی، سرلشكر خالد التكریتی، سرلشكر معتمد دحام و سرلشكر عاید مخلف، مؤثرترین فرد در تصمیمات و اقدامات، قصی فرزند صدام حسین بود.»

مهمترین ماموریت های ذاتی و جنبی استخبارات از این قرار بودند:

ـ جمع آوری اطلاعات نظامی از كشورهای هدف

ـ جمع آوری اطلاعات جاری و نزدیك از مرزهای مشترك

ـ تهیه نقشه ها و عكسهای هوایی و ماهواره ای

ـ اقدامات ضد اطلاعاتی نیروهای حریف و تحركات مشكوك نیروهای عراقی

 

 

مجاهدین بیشترین كمك را به سیستم اطلاعاتی صدام در رابطه با ایران كه اصلی ترین دشمن صدام بود و كشوری كه در حال جنگ با اوست، می كرد. در طول تمامی مرزهای ایران با عراق با فواصل كوتاه مجاهدین به شنود مكالمات سربازان ایران می پرداختند و آنها را پس از رمز گشایی به مقامات عراقی تحویل می دادند. «مرصد» كه به معنی دیدگاه در زبان عربی می باشد محلی است كه جلوترین محل دیدبانی نیروهای عراقی بود. یك سنگرمستحكم در لبه جلویی جبهه به مجاهدین اختصاص داده بودند كه در آن بیسمهای مختلف در حال كار بود و در هر سنگر سه الی چهار نفر از مجاهدین بودند كه بصورت بیست و چهار ساعته مكالمات نیروهای ایران را مانیتور می كردند و همینطور بوسیله دوربینهای دیدبانی قوی منطقه را زیر نظر داشتند. این مكانهای مانیتور مكالمات ایرانیها، در طول 1200 كیلومتر مرز مشترك ایران و عراق از كردستان گرفته تا جنوب خوزستان ادامه داشت.

افزون بر این مجاهدین پنج قرارگاه اصلی به نامهای «سردار خیابانی»، «حنیف»، «اشرف» و دو قرارگاه دیگر در جنوب تاسیس كردند. هر كدام از این قرارگاهها سه پایگاه عملیاتی نیز داشتند كه به مرز نزدیك تر بود و برای نقل و انتقال از آن استفاده می شد.

فرماندهی این قرارگاهها به ترتیب: ابراهیم ذاكری، محمد حیاتی، محمود عطایی، مهدی برائی و مهدی افتخاری بودند. هر كدام از این قرارگاهها سه گردان را شامل می شد كه فرمانده آنها اعضای هیئت اجرایی و اعضای قدیمی سازمان بودند، بعنوان مثال قرارگاه اشرف شامل گردان 200 به فرماندهی مهدی كتیرایی، گردان 300 به فرماندهی غلامرضا پورآگل، و گردان 700 به فرماندهی حسین ابریشم چی بود. فرمانده پشتیبانی نیز ثریا شهری بود.

وظیفه اصلی این قرارگاهها به لحاظ نظامی، یكی شناسایی در منطقه مرزی برای انجام عملیات نظامی روی نیروهای ایرانی بود، و دیگری شنود روی مكالمات ایرانیها و جمع آوری اطلاعات برای سیستم استخبارات عراق. كه اطلاعات جمع آوری شده به سیستم اطلاعات مجاهدین منتقل میشد و پس از بررسی و موضع بندی كردن آن به استخبارات تحویل داده می شد.

ستاد اطلاعات مجاهدین در آن زمان علاوه بر شنود مسئولیت دیگری نیز داشت و آن تخلیه اطلاعاتی از طریق تلفن بود. كه آنها با خانواده سربازان و مقامات نظامی ایرانی و یا با سربازان تماس می گرفتند و از آنها به شكلهای مختلف سعی می كردند اطلاعات جمع آوری كنند و با كنار هم گذاشتن این اطلاعات به نتیجه واحدی می رسیدند و آن نتیجه البته برای نیروهای عراقی خوشایند بود.

وظیفه دیگر ستاد اطلاعات مجاهدین جمع آوری اطلاعات از داخل ایران بود. افرادی كه تحت عنوان «هسته های مقاومت» سازمان معرفی می كرد تنها وظیفه شان جمع آوری اطلاعات نظامی و انتقال آن به سازمان و سپس به عراق بود. از جمله اینكه موقع اصابت موشك، گرای موشكها را تصحیح می كردند و از آمار كشته ها و زخمیها و تلفات مردم ایران به سازمان گزارش می دادند.

و اما سال 1365 فرا رسید. سالی كه برای رجوی و سازمان مجاهدین خلق سال سرنوشت بود. عملیاتهای مسلحانه در داخل ایران تاكنون برای رجوی جواب نداده بود، انقلاب ایدئولوژیك نیز كه برای سرپوش گذاشتن بر این شكستهای پی در پی نظامی بود نیز داشت به فراموشی سپرده می شد. اكنون رجوی می بایست تصمیم دیگری می گرفت، تدوین یك استراتژی دیگر. اشتباهی كه از سال 60 با دست بردن به سلاح شروع كرده بود هر روز می بایست با اشتباهی دیگر دنبال می كرد و اكنون بزرگترین و خطرناك ترین اشتباه رجوی یعنی پناه بردن به دشمن شماره یك ایران، كه اكنون در حال جنگ تمام عیار با كشور میباشد یعنی صدام بود. آقای علی اكبر راستگو از اعضای پیشین بخش سیاسی سازمان، در توصیف این وضعیت چنین می گوید:

 

«...در اوایل سال 1365 و در اوج دوران آشفتگی‌های سیاسی ـ استراتژیك سازمان، دست غیبی به یاری مسعود رجوی آمد. دولت ژاك شیراك، رجوی را به دلیل عدم توجه به قوانین داخلی و امنیتی كشور فرانسه از این كشور اخراج كرد. شورای ملی مقاومت در نشست 23 اردیبهشت ماه 65 خود طی بیانیه ‌ای اعلام كرد كه «برای خنثی كردن توطئه‌های دشمن از یك سو و پاسخ‌گویی به الزام‌های مرحله جدید تدارك قیام از سوی دیگر، محل اقامت آقای مسعود رجوی مسئول شورا از اروپا به كشور عراق منتقل می‌شود. شورای ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح انقلاب از نزدیك، امری لازم و آخرین گام برای عبور به خاك میهن می ‌داند. ...». به دنبال عزیمت مسعود رجوی از پاریس به بغداد، در همه امور سازمان تغییراتی ایجاد شد. این تغییرات در شیوه سازماندهی نیروها و جنگ برای سرنگون كردن حكومت اسلامی در نظر گرفته شده بود. در همین راستا، شیوه جنگ‌ها كه پیش از ‌آن پارتیزانی در كردستان و جنگ چریك شهری در شهرهای ایران بود، به شكل جنگ‌های گردانی در مناطق مرزی با ارتش و سپاه پاسداران ایران سازماندهی شد. ضمن اینكه این دوران مصادف بود با شدت گرفتن جنگ هشت‌ساله بین ایران و عراق.
با آغاز عملیات گردانی كه تكامل جنگ‌های چریكی و پارتیزانی نامگذاری شد، استراتژی جنگ آزادیبخش در آذرماه 1365 پا گرفت. در این راستا چون این استراتژی در نهایت به سود طرف عراقی تمام می‌ شد، سیل آموزش‌های نظامی، كمك‌های مادی، تسلیحاتی، پشتیبانی، لجستیكی، اطلاعاتی و سلاح‌های عراق به سمت سازمان مجاهدین خلق سرازیر شد.»

 

آقای هادی شمس حائری عضو سابق شورای مركزی سازمان كه خود تا سال 1370 در عراق با تشكیلات همكاری می ‌كرد و اكنون از منتقدان این سازمان است در این باره نوشته است:

«... در سال 1365 به دلیل پاره‌ای مسائل كه بر ما معلوم نیست، و آن طور كه مجاهدین می ‌گویند در یك معامله پنهانی بین فرانسه و رژیم جمهوری اسلامی، رجوی از فرانسه اخراج و به عراق عزیمت می‌ كند. رجوی در درون روابط ادعا كرد كه از مدت‌ها قبل قصد داشت كه به عراق بیاید. (رجوی چند روز پس از ورودش به عراق از محل اقامتش در بغداد طی یك مكالمه تلفنی به نگارنده گفت كه من مدت‌ها پیش می‌ خواستم به عراق بیایم اما شرایط اجازه نمی‌ داد.) اما در روابط بیرونی چنین وانمود می‌كرد كه دولت فرانسه در اثر زد و بندهای امپریالیستی و توطئه چریك‌های فدائی خلق، او را اخراج نموده و ناگزیر گشته به عراق بیاید. با آمدن رجوی به عراق كه از روی ناچاری و اجبار بود، بار دیگر ماشین تحلیل سازمان به كار افتاد و طی نشست‌های متعدد این پرواز را پرواز سرنوشت ساز و نقطه عطف پرخیر و بركت برای «مقاومت» ایران برآورد كردند و گفتند: «با آمدن رهبری به عراق ما اكنون در فاز سرنگونی [جمهوری اسلامی] قرار گرفته‌ایم»... پس از چند ماه گفتند كه «سازمان به این نتیجه رسیده كه جنگ چریك شهری و فرماندهی از پشت خط تلفن، راست روی بوده و جوابگوی به میدان كشیدن عنصر اجتماعی و سرنگونی نیست و به منزله عبور از سوراخ سوزن است و حالت میكرو دارد... با آمدن «برادر» (اصطلاحی كه در تشكیلات برای رجوی بكار می برند) به عراق اوضاع دگرگون شده و ما در آستانه حاكمیت قرار گرفته‌ ایم و لذا عملیات نظامی هم باید متناسب با این مرحله، یعنی ماكرو باشد. از طرف دیگر ما تا به حال از فرصت جنگ ایران و عراق، آنچنان كه باید و شاید استفاده نكرده‌ ایم و به ‌آن بهای كافی نداده ‌ایم. در صورتی كه چنین موهبتی در كنار ما وجود دارد و ما می ‌توانیم جنگ جبهه‌ ای را با رژیم شروع كنیم...»... در اثبات و درستی خط تشكیل ارتش و اندر مزایا و بركات و تردید ناپذیری آن، چنان با شور و شوق و خوش ‌باوری سخن می‌ گفتند كه گویا این آدم‌های آنها نبودند كه در مورد خط و خطوط قبلی هم با همین اصرار و پافشاری، آنها را درست ‌ترین می‌ خواندند.»

 

 

رجوی خود در توصیف این اقدام در پیامی كه تحت عنوان «تودیع» فرستاد چنین گفته است:

«من فردا از اینجا از فرانسه خواهم رفت . البته این سفری است خطیر فوق العاده خطیر و سرنوشت ساز پر از خطر، خطرهای مختلف. قرار بود 7-8-10 روز پیش بروم، اما نشد یعنی نگذاشتند چند روزی خودم را به مثابه ی گروگانی یافته بودم اما به هر حال فردا خواهم رفت...»

در گزارش وزارت امور خارجه آمریكا درباره سازمان كه در سال 1373 انتشار یافت، ماجرای رفتن رجوی به عراق برای همكاری نظامی مستقیم با ارتش صدام، این گونه تشریح شد:

«در ژوئن سال 1986 فرانسه، رجوی را طبق آنچه رسانه‌ ها حدس می‌زدند معامله ‌ای با دولت ایران باشد، مجبور به ترك آن كشور ساخت. طبق این گزارشات، سفر رجوی، بهایی بود كه فرانسه برای آزادی گروگان ‌‌های فرانسوی در لبنان پرداخت. سازمان مجاهدین خلق این اخراج را به عنوان «پرواز تاریخ‌ ساز رجوی برای صلح و ‌آزادی» جلوه داد. وكیل سابق رجوی، كه یك حقوقدان ایران مقیم فرانسه بود، این حركت را چنین بیان می‌ دارد: «وقتی رجوی به فرانسه آمد، او و هوادارانش به سرعت با كمبود پول مواجه شدند. دولت عراق به وی پیشنهاد حمایت داد و آنان پذیرفتند. در دراز مدت، آنان به عوامل رژیم عراق مبدل گشتند و بیشتر اعتبار خود را در ایران از دست دادند.»


پژوهشگر نظامی «آنتونی كوردزمن» تجزیه و تحلیل دیگری را ارائه داد:

«نتیجه نهایی اقدام فرانسه، در هر حال، دادن امكان دسترسی بسیار بیشتر رجوی به تسلیحات، امكانات آموزش در نزدیكی مرز، و منابع مالی بیشتری بود.»

طبق گزارشات مطبوعات، بیش از هزار عضو مجاهدین در استقرار رجوی در بغداد به وی پیوستند. عراقی‌ ها نیز برای دهن ‌كجی به دولت ایران، از او در مراسمی كه معمولاً در مورد رهبر یك دولت صورت می‌گرفت، استقبال نمودند.


برای انجام عملیات نظامی كه میزان تهدید آن برای ایران به طرز مضحكی با «پشه» مقایسه شده است، مجاهدین اتحاد جانبدارانه‌ ای با عراق تحت حاكمیت صدام حسین به پیش برده، ارتش آزادیبخش ملی مجاهدین كه به لحاظ پول، تسلیحات، پایگاه به صدام متكی بود، به ابزاری در جنگ عراق با ایران مبدل گشت.»


سازمان هم در پاسخ به بیانیه وزارت خارجه آمریكا با تأكید بر ناگزیر بودن انتقال تشكیلات به عراق، تشكیل ارتش در ادامه «سیاست صلح» را «موجب شكوفایی»ـ خواند و «آلت دست بودن» آن توسط صدام را «ادعای كذب» توصیف نمود، و هم سویی سازمان با دول غربی در همكاری با عراق به دلیل روابط حسنه آمریكا و اروپا و رژیم صدام در آن مقطع را یادآوری كرد:

«تهیه كنندگان گزارش وزارت خارجه عمداً از یاد می‌برند كه مجاهدین زمانی به عراق رفتند كه، قبل و بعد از آن، عالی ‌ترین روابط بین آمریكا و اروپا باعراق برقرار بود و عالی‌ رتبه ‌ترین سناتورهای آمریكایی یا مقام‌های وزارت خارجه به عراق رفت و آمد داشته و مقام‌ های عراقی توسط رییس جمهور آمریكا، پذیرفته می‌ شدند.»

 

ادامه این مطلب را در قسمت آینده مطالعه بفرمایید.

محمد ب. عضو پیشین مجاهدین

بیست و نهم آوریل 2012

 

همچنین .......

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد