_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

چند نکته درباره پیام ۱۲ اردیبهشت رجوی

این بدنه تشکیلاتی است که باید مسئولیت افتضاحات رجوی را به عهده بگیرد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، دهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7755

 

حرف های رجوی در ۱۲ اردیبهشت که از تلویزیون سازمان پخش شد، صرفنظر از ضرورتی که در این شرایط و مشخصا برای سر هم آوردن اوضاع متزلزل و نابسامان روحی و روانی اعضای سازمان داشت حاوی نکاتی است که سوای جدی تلقی کردن و نکردن برخی آنها از جمله تهدیدات بالقوه سازمان ملل و … به اجمال به آنها اشاره می شود.

۱- اینکه رجوی به اذعان و اعتراف خودش از تمامی اهرم ها و قابلیت های موجود بین المللی از جمله سازمان ملل، نهادهای حقوق بشری، کمیساریای عالی پناهندگان، صلیب سرخ جهانی و … و حتی نقش و جایگاه آمریکا در این میان به صورت کاملا ابزاری و تا آنجا که هدف های او را همسویی و دنبال کند، استفاده نموده و هر کجا هم که زاویه ای ایجاد شد به قول خودش از آنها عبور می کند و می رود دنبال روش های فرقه ای از جمله آنچه در جریان ۱۷ ژوئن سال ۲۰۰۳ در فرانسه و دهها مورد دیگر انجام داد. رجوی این رویکرد را به اذعان خودش تحت عنوان عدالت و قانون قطره ای تئوریزه کرد و آشکار گفت که از اساس همچون گذشته به موجودیت و موضوعیت چنین نهادهایی در دنیا اعتقاد ندارد.

۲- برای رجوی اینکه چند روزی تاریخ ضرب الاجل پایان آوریل دولت عراق جهت تخلیه کامل اشرف به تعویق بیفتد، خیلی حائز اهمیت است. چنانچه این بار نیز این تأخیر اجتناب ناپذیر چند روز و چند هفته را مستقیما گذاشت پای یک پیروزی بزرگ دیگر و آن را به مابقی کسانی که هنوز در اشرف هستند تبریک گفت. ماهیت فریبکارانه این شور و شعف وقتی روشن می شود که وی در همین پیام اساسا حرف از اشرفی نشان شدن اعضای سازمان می زند. به این معنی که بحث اشرف تمام شده است و آنگونه که از حرف های او می توان استنباط کرد او از این پس دیگر نیازی به واقعیت وجودی از دست رفته جایی به نام اشرف ندارد، چرا که از این پس هر کدام از اعضای او حقیقت اشرف را با خود حمل خواهند کرد. تأکید رجوی بر این جمله که من یک اشرفی هستم بر چنین مهمی دلالت دارد. حال سؤال اینجا است اگر فی الواقع رجوی به چنین درکی و انتقال آن به اعضای خود رسیده، دلیل این همه شور و شعف برای ماندن چند روز بیشتر در اشرف چیست؟

۳- ظاهرا شکست تازه رجوی برای او آنقدر حائز اهمیت و دارای تأثیر درونی بوده که خود را ملزم به تئوریزه و توجیه قدم به قدم جابجایی و تخلیه نماید. و در هربار حضورش برای قوت بخشیدن و تعمیق این توجیهات، بیش از هر چیز روی فیل تازه بالا رفتن مدار مبارزه در سطح بین المللی مانور بدهد. دخیل بستن او به کمیساریای عالی پناهندگان و سازمان ملل و آمریکا و … هر چند توانسته باشد برای مدتی کوتاه تخلیه کامل اشرف و اخراج نهایی از عراق را به تعویق بیندازد، اما با این همه رجوی در ماهیت امر دریافته که این سازوکارها در نهایت نه تنها دردی از او درمان نخواهد کرد، که به ضد خودش تبدیل خواهند شد. به همین دلیل هم از حالا با گرا دادن فرآیند این تعاملات را نشانه روی و نشانه گذاری می کند. اینکه رجوی در پیام ۱۲ اردیبهشت می گوید مسئله اینها عدالت واقعی نیست و عدالت شان قطره ای است که اگر واقعی بود دادگاه انگلیس می بایست یقه جک استروا را بگیرد و او را به عنوان جانی علیه بشریت مثل نازی ها محاکمه کند، دقیقا بر چنین رویکرد فریبکارانه و فرجام آن تأکید دارد. رجوی با این نشانه گذاری ها از یک سو می خواهد سقف انتظارات خود را از اهرم های مورد اشاره بین المللی نشان بدهد، و از سوی دیگر پیشایش بر درگیری با آنها اذعان داشته باشد.

۴- آنچه مسلم اینکه در حال حاضر و سوای ضرورت توجیه و ماست مالی وضعیت موجود از سوی رجوی، بحث انطباق سازی اعضای باقیمانده با شرایط حاکم بر مکان ترانزیت نیز بسیار حائز اهمیت است. اما طنز قضیه این است که رجوی از یک سو ادعا می کند افراد او بالفعل یک موشک در حال پرتاب هستند و باید از آنها به عنوان یک تهدید جدی تحت عنوان من یک اشرفی هستم، هراس داشت. اما همزمان وقتی قرار است نق بزند و مرتب بیانیه صادر کند، روی کمبودها و بعد هم تهدید مار و افعی و … در ترانزیت مانور بدهد تا آنجا که اینگونه القا کند افراد او در اشرف در ناز و نعمت بوده اند و حالا توان تحمل شرایط ترانزیت را ندارند و بخاطر همین هم یکی یکی می افتند مریض می شوند. یا آنگونه که مریم ادعا می کند این شرایط حتی می تواند و توانسته به مرگ افراد او منتهی شود. ظاهرا در این شرایط تضاد بین واقعیت وجودی افراد رجوی با حقیقت آرمانی که او می خواهد آنقدر زیاد شده که او ناخواسته به ورطه تناقض گویی و بیرونی کردن این تضادها میل می کند.

۵- بحث انطباق پذیری برای رجوی از آنجا حائز اهمیت است که او در این مدت حداقلی توانسته تأثیر شکاف های حاصله از برداشته شدن نسبی محاق تشکیلاتی روی افرادش را بوضوح در ریزش هایی که در ترانزیت اتفاق می افتد و همچنین سمت و سوی روحی و روانی موجود افرادش در آنجا بخوبی درک و لمس کند. اصرار رجوی بر القای اینکه ترانزیت همان اوین است و ابداع شعار فتح اوین شبه اوین، بر این تضادها و بروز غیر قابل کنترل آن در ترانزیت تأکید دارد. رجوی با اضافه کردن پسوند اوین به ترانزیت این هدف را دنبال می کند تا به زعم خودش روحیه مقاومت و ایستادگی افرادش در اوین را زنده کند و به اصطلاح با این انطباق سازی مکانی از بروز جدی چالش ها و تضادهای فردی جلوگیری کند. رجوی فعلا مشغول دو نوع انطباق سازی است. یکی انطباق سازی ذهنی افرادش نسبت به شکست استراتژی حفظ و بقای اشرف که از طریق مرور پرونده افتضاحات سی و اندی سال گذشته اش و تبدیل آنها به فتوحات بزرگ دنبال می کند. و یکی انطباق سازی مکانی نسبت به شرایط ترانزیت و تبدیل آن به اوین تا بلکه بتواند از ریزش نیروهای اش در ترانزیت که حاصل بیرون زدن تضادهای حاصله از وضعیت موجود است، جلوگیری کند. ابداع واژه و ترکیباتی همچون بر هم زدن تعادل صنفی، تعادل اشرفی، من یک اشرفی هستم، و … به دایره واژگانی رجوی در راستای ضرورت های همین انطباق سازی توأمان قابل ارزیابی است.

۶- رجوی همیشه روی حفظ و بقای سازمان ولو به شکل کاملا نباتی به خودش خیلی بالیده و می بالد. به زعم او همین که توانسته بالشخصه چیزی به نام سازمان مجاهدین خلق را در طی دهه های گذشته با هر ماهیت و کارکردی حفظ کند، کار شاقی کرده و از این بابت چنانچه بارها و بارها از اعضا خواسته باید بابت نعمت وجودی او شاکر باشند. اهمیت موضوع برای رجوی به اندازه ای هست که بیش از نیمی از پیام اخیرش را به القا و تئوریزه و توجیه کردن این مهم بپردازد. اما با این حال او با تأکید بر اینکه در تمام این دوران از سوی اعضا به سمت جلو هل داده شده، از همین موجودیت نباتی و تا زمانی که بتواند با آن خود را بر باقیمانده سازمان تحمیل کند، دفاع خواهد کرد. آن منتی هم که رجوی بابت این حیات نباتی بر سر افراد می گذارد، از این جهت است که در روزهای مبادا مثل بعد از شکست عملیات فروغ به آنها بگوید دلیل شکست فروغ را بجای اشتباهات و انحرافات من در ابتلائات و وابستگی های خودتان جستجو کنید. اینکه رجوی مدام در هر پیام و بخصوص در این آخری روی شکست اضدادش برای نابود کردن کل سازمان و همین ماندگاری تأکید دارد، از این جهت است. او سهم واقعی خودش در این بقای نباتی را با اشاره به درس های تبیین جهان به عنوان دستاوردی کاملا شخصی یادآور و مورد تأکید قرار می دهد. چنانچه در ادامه یادآوری می کند یک نشانه گذاری توأمان ایدئولوژیکی، سیاسی و حالا هم تشکیلاتی که این روزها اضافه شده است. در یک کلام رجوی با تأکید مکرر روی اینکه؛ در تمام این سالها شما (به معنی تشکیلات، اعضا و افراد) به من گفتید بتاز … بتاز … من تاختم که اگر شما نمی گفتید من قدمی پیش نمی گذاشتم، آشکارا مسئولیت تمامی شکست ها و افتضاحات و عملکرد خفت بار و خائنانه گذشته را به گردن اعضا می اندازد. هم چنانچه بعد از شکست سی خرداد نیز به شکل رندانه ای با طرح این ادعا که از سوی بدنه تشکیلاتی زیر فشار بوده، دست به سلاح برده، کل مسئولیت ورود به سی خرداد را به گردن هواداران و بدنه تشکیلاتی اش انداخت. اما حقیقت این است که رجوی تا زمانی که بتواند از این افتضاحات، فتوحات بزرگ بسازد، کماکان افتخار همه این فتحوات مجازی مرهون رهبری بی بدیل ایشان خواهد بود، در غیر این صورت این بدنه تشکیلاتی است که باید مسئولیت افتضاحات رجوی را به عهده بگیرد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چگونه صلیب سرخ به اضداد مجاهدین تبدیل می شود!!

اساسا وظیفه صلیب سرخ جهانی تلاش برای برقراری ارتباط و در نهایت نجات انسان ها از شرایطی است که با هر تعریف و دلیلی بر آنها تحمیل شده است

 

 

بهار ایرانی، نهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7752

شاید کمتر کسی نداند اطلاعیه ۲۰ ماده ای مطول، تکراری، کسالت بار، مضحک شورای ملی مقاومت در محکومیت صلیب سرخ جهانی که با آن صدای آمیخته به حب و بغض و کینه فرقه ای گوینده به مدت یک ساعت از تلویزیون مجاهدین پخش شد، در ماهیت امر یک خودزنی فرقه ای – تروریستی بیش نبوده و نیست که پیش از هر هدف و خاصیتی نویسندگان آن و بالاتر از همه خانم و آقای رجوی را افشا و مورد مضحکه عام و خاص قرار داده است. خلاصه پیام فارغ از همه جنجال ها و فضاسازی های همیشگی سازمان این است که چرا سازمان صلیب سرخ جهانی اقدام به ردوبدل کردن نامه های ساکنین ترانزیت با خانواده های آنها و همچنین تلاش برای برقراری رابطه بی واسطه بین آنها نموده است. و فراتر از همه اینکه چرا صلیب سرخ جهانی با چنین اقدامی موجب فرار برخی از اعضای سازمان از مکان ترانزیت و رفتن آنها به سمت خانواده شده است. این عصاره و مخلص آن بیانیه ای است که زمین و زمان را به هم می دوزد تا ثابت کند پشت اقدامات صلیب سرخ جهانی، و هم فرار ساکنین ترانزیت از تشکیلات رجوی، جمهوری اسلامی است و لاغیر!! و البته این مضحک ترین بخش ادعا و بیانیه شورای ملی مقاومت رجوی است. چرا که سبب شده رجوی خودش را به جهالت بزند و فراموش کند که اساسا وظیفه نهاد بین المللی مثل صلیب سرخ جهانی تلاش برای برقراری ارتباط، اطلاع رسانی و در نهایت نجات انسان ها از شرایطی است که با هر تعریف و دلیلی بر آنها تحمیل شده است. بهتر است پیش از هر چیز بخش کلیدی این اطلاعیه را مرور کنیم :

“در روز دوشنبه ۱۱ اردیبهشت (۳۰ آوریل۲۰۱۲) دفتر کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد در بیرون از دیوارهای کمپ لیبرتی، ۱۷نفر از ساکنان را برای احراز هویت و انجام مصاحبه، طبق روش معمول، فرا خواند. اما با کمال تعجب هفت تن از آنان به‌طور غافلگیرانه، به جای کمیساریا با نماینده صلیب مواجه شدند که به گفته خودش برای رساندن نامه و وصل«ارتباطات خانوادگی» به این محل آمده بود. … ورای این عمل مجرمانه و غافلگیر کننده صلیب سرخ خوشبختانه سه تن از مجاهدین ناراضی از اینکه صلیب سرخ برایشان نامه آورده به وکلایشان شکایت کرده اند و قصد دارند صلیب سرخ را سو کنند!”

نکته جالب اینکه اطلاعیه تأکید می کند چهار نفر باقیمانده که همگی از یک خانواده بوده از طریق همین امکانی که صلیب سرخ در اختیار آنها گذاشته با خانواده های خود در نروژ تلفنی صحبت کرده اند.

“چهار تن از این هفت نفر که اعضای خانواده مجاهد شهید عبدالرضا رجبی بودند با خویشاوندان خود در نروژ تلفنی صحبت کردند.”

اقدامی که به شدت مورد اعتراض شورای رجوی قرار گرفته است. خوب در این صورت با فرض سو کردن صلیب توسط آن سه نفر ادعایی، می شود اینگونه نتیجه گیری کرد که ولو به فرض صحت ادعای شما مبنی بر همدستی صلیب سرخ با جمهوری اسلامی و حتی به فرض مزدور بودن صلیب سرخ؛ اما حداقل اینکه این چهار نفر خانواده رجبی اعتراضی نسبت به اقدام مزدورانه!! صلیب سرخ نکرده، و به میل و اراده خود با خانواده تماس گرفته و زور و اجباری در کار نبوده است. و نکته جالب تر اینکه بیانیه شورا تأکید دارد که برخی بستگان این خانواده نیز توسط جمهوری اسلامی اعدام یا کشته شده اند. با این حساب معلوم نیست این چهار نفر علیرغم آن همه فضاسازی رجوی علیه خانواده های اطلاعاتی!! و نقش مستقیم وزارت اطلاعات و جمهوری اسلامی در ایجاد اینگونه روابط و تعاملات خانوادگی و همه هشدارهای رجوی درباره لابی های جمهوری اسلامی با نهادهای مورد اشاره چطور حاضر شده اند از همین امکانات که به زعم بیانیه دست نشاندگان جمهوری اسلامی در اختیار افراد او قرار داده اند، با خانواده هایشان تماس بگیرند.

اما عکس آن را می توان نتیجه گیری کرد، اینکه به هر حال هنوز افراد حاضر در ترانزیت زیر فشار و محاط تشکیلاتی رجوی حتی قادر به ایجاد رابطه تلفنی با خانواده خود نیستند. و این فرض قریب به یقین حداقل مسئولان ترانزیت را موظف می کند نسبت به تأمین فضای آزاد و بدون نظارت سازمان برای آزاد شدن از قید تشکیلات و در ادامه فراهم شدن واقعی فرصت انتخاب بیشترین اهتمام ممکن را بخرج بدهند.

واقعیت و مسئله اصلی این است که شورای ملی مقاومت رجوی بخوبی می داند داستان ترانزیت و تأسف اش از کج کردن راه اعضای اش از کمیساریای به نهادهایی مثل صلیب سرخ و حتی دولت عراق، به همین هفت نفر ختم نخواهد شد. می داند که نقش و وظیفه و جایگاه نهادی مثل صلیب سرخ جهانی نه به جمهوری اسلامی مرتبط و مربوط است و نه به اهرم و فشارهای کذایی مورد نظر ایشان نیازمند است، و مهمتر از همه اینکه می داند ترانزیت آنگونه که از اسم و ماهیت اش بر می آید، ترانزیت است. یعنی محل عبور یعنی ساده ترین تعبیر و معنایی که از آن متصور هستیم. بنابراین باید از اینجا هم رفت. اما خاصیت ترانزیت این است که در مقایسه با اشرف افراد در اینجا از امکان و توان و اعتماد به نفس بیشتری برای رفتن همیشگی از قلعه های الموت رجوی را برخوردارند. پس بطور طبیعی ضریب ریزش هم در مقایسه با اشرف به مراتب بیشتر است. اما باز جای شکرش باقی است که شورای رجوی کمی انصاف به خرج داده و از اساس نرفته پشت این ادعا که همان مزدوران مستقیم وزارت اطلاعات رفته اند در لباس مأموران صلیب سرخ جهانی. این را از این جهت می گویم که وقتی در همین بیانیه رجوی برای اثبات ادعاهای اش مثلا سری به جایگاه سوئیس در مناسبات اقتصادی اش با ایران می زند و به این نتیجه میرسد که چون رده بندی این معاملات طی سال ۲۰۰۳ تا به امسال از رده پنجم به رده دوم رسیده، پس لاجرم دولت سوئیس هم در این قائله دست داشته و پای او را هم به میان می کشد، بطور طبیعی طرح ادعای این همانی رجوی و شورای او چندان هم غافلگیرکننده و دور از ذهن نخواهد بود.

اما فارغ از این شوخی های بامزه رجوی و شورای او، به کل صورت مسئله رجوی و وضعیت حال و آینده او همچون وضعیت او در سه دهه گذشته باید از زاویه الغریق یتشبث من کل الخشاش نگاه کرد. در غیر این صورت همچون رجوی داریم وقت خود و مخاطب مان را تلف می کنیم. بدتر اینکه به شعور توأمان یکدیگر هم توهین می کنیم.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تأملی در وضعیت امروز رجوی با نیم نگاهی به گذشته

حال رجوی نه محصول اشتباهات و انحرافات که معلول یک استراتژی است. این استراتژی نیز کسب قدرت سیاسی به هر قیمت است

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، هشتم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7738

 

مسعود رجوی در آخرین مواضع اش که با عنوان کارزار شماره ۵ از سیمای آزادی پخش گردید، به بهانه مرور مواضع و سرفصل های گذشته سازمان نقبی به جریان آمدن به عراق و اتفاقات مرتبط با آن زده و مدعی شده وقتی فرانسه از او خواسته از خاک اش برود و او عراق را به عنوان جایگزین انتخاب کرده، بسیاری با تصمیم او مخالفت کرده و او را از رفتن به عراق منع کرده اند، اما از آنجایی که به قول خودش می خواسته به دل تضادها بزند و آتش بیفروزد بر این تصمیم اصرار ورزیده است. از جمله ادعاهایی که در این رابطه و به اعتراف خود برای اولین بار مطرح می کند، ملاقات نماینده پادشاه مراکش با او بوده که ضمن ممانعت او از رفتن به عراق به درخواست پادشاه مراکش از او خواسته تا با کلیه اعضای سازمان با هواپیمای اختصاصی که برای او فرستاده به مراکش برود و در آنجا اقامت گزیند. سوای اینکه این ادعا راست باشد یا نباشد، اما نکته حائز اهمیت اینکه رجوی می گوید همه با رفتن او به عراق مخالف بوده اند. از جمله مثلا درباره یکی از دلایل مخالفان اش می گوید آنها می گفتند می خواهی بروی عراق چه کنی، آنجا جنگ است و تو در معرض خطر قرار می گیری و من گفتم دقیقا به همین خاطر است که می خواهم بروم عراق. سوای انگیزه های ماهوی رجوی برای این انتخاب که از جوانب مختلف به آن پرداخته شده و حالا پس از یک ربع قرن بیشتر و عینی تر بر ملا و روشن شده، اما آنچه جالب می نماید وضعیت فعلی رجوی است و پیش بینی های درستی که حتی نزدیک ترین افراد به او و در خصوص سرنوشت نهایی اش بعد از رفتن به عراق پیش بینی می کرده که معلوم می شود یا رجوی از اساس به قول یکی از همین نزدیکان از عقل نرمال برخوردار نبوده و یا اینکه پای یک معامله درست و حسابی با صدام در کار بوده که آخرش معلوم شد شق دوم بوده است. وضعیت فعلی رجوی همه حداقل دلالت و حکایت از این دارند که علیرغم همه اشتباهات استراتژیکی که رجوی تاکنون مرتکب شده، رفتن او به عراق از همه بدتر بوده است. به این دلیل که حالا رجوی بعد از یک ربع قرن حضور در عراق تازه دو مرتبه ناچار است در خوش بینانه ترین حالت برگردد به اروپا یا فرانسه. به یک معنی در نقطه زیر صفر. به این دلیل که گذشته از هدر دادن آن همه نیرو و هزینه در عراق که البته تمامی اش از جیب مردم عراق و هواداران ساده و آرمانخواه پرداخته شده، اما به دلایل سیاسی یا همان پراتیکال نه تنها دستاوردی نداشته که ضمن از دست دادن همه آن امکانات سرقت شده حالا میان زمین و هوا معلق مانده است. یکی از کسانی که در آن زمان اصرار زیادی داشته تا او از رفتن به عراق منصرف شود ابوالحسن بنی صدر اولین متحد رجوی در شورای ملی مقاومت و اولین رئیس جمهور مجازی رجوی است. که به دلیل خودسری ها و خیره سری ها و در ماهیت امر رویکردهای به غایت خائنانه و حتی غیر قابل تحمل رجوی او هم نتوانست خفت همراهی او را تاب بیاورد و همان سالهای اولیه و بعد از ملاقات رجوی با طارق عزیز از شورا و رجوی جدا شد. بنی صدر می گوید علیرغم جدایی از رجوی اما به واسطه تلاش کردم او از رفتن به عراق منصرف شود و دلایل اش را نیز از طریق همین واسطه ها به رجوی منتقل کرده است. بنی صدر در توضیحاتی درباره اهداف رجوی از رفتن به عراق به نقل از او می گوید:

” به من میگفت … یک تکه زمین میخواهیم که رژیم عراق به ما بدهد آنجا در مرز ایران و عراق از اونجا فراخوان می دهیم و مردم میآیند به طرف ما، خیلی خندیدم. ..گفتم این چه چیزهایی است که می گویید شما همین رفتید مرز عراق و گفتید مردم ایران من آمدم اینجا و اینها راه می افتند میلیون میلیون می آیند مرز و شما هم با آنها می روید تهران را فتح می کنید و تمام ؟

بگو میخواهم بروم عراق معامله کنم با رژیم صدام و میخواهم بروم عراق و این حرف ها را هم بریز باصطلاح آب رودخانه و خودت را سبک نکن با گفتن این حرف ها. چون هر کسی این حرف ها را بشنود میگه اصلا شما بکلی یک عقل سیاسی جای خود، اصلا عقل ندارید چون آدم عاقل همچنین حرف هایی نمی زند. قبل از رفتن هم گفتم که نکن این کار را میروی آنجا می شوی – وجه المصالحه – اسباب دست.”

بنی صدر در بخش دیگری از اظهارات اش در همین رابطه می گوید:

” تا قبل از اینکه برود به عراق بله بوسیله کسانی که عضو آن شورا بودند بهش پیغام دادم که نکن. به آنها هم گفتم که این جوان است نگذارید خودش را نفله کند و سازمان را هم نفله کند … این کارهایی که این آقا می کند خودکشی است. من بسیار تأسف می خورم که ایشون خود و سازمان اش را باصطلاح از آن سیانور هایی که می گفتند اگر کسی در معرض دستگیری قرار گرفت باید بخورد از اعضای سازمان ایشون به همه داره میخوراند خود و بقیه خودکشی میکند یک خودکشی سیاسی این خیلی جای تأسف دارد. و تمام کوشش را کردم که این کار را نکند و نرود به عراق .”

بنی صدر همچنین ادامه می دهد:

“بوسیله همین آقایان، به او گفتم … برای رسیدن به قدرت به چه کارها حاضری دست بزنی؟ از جمله اینکه گفتم آدم عاقل با رژیم دعوا میکنه که برود دست نشانده صدام بشود؟ تا اینجا حاضری. به او گفتم شما از این به بعد دیگر برای جمهوری اسلامی بی خطر شدی. تمام. فرض کنیم آن رژیم برود و جاده ها را هم باز کنند مردم ایران نخواهند گذاشت شما پای تان از عراق به تهران برسد، تمام شد کار شما . خودتان به چند جهت خودکشی کردید. “

بنی در جای دیگری تلویحا اشاره می کند، به او گفتم این جنگ تمام می شود و دست تو به هیچ کجا بند نخواهد بود. هر جنگی در نهایت مجبور به تمام شدن و تفاهم است. دولت ها به هر حال ناگزیر به خاتمه دادن به جنگ هستند و بر اساس منافع ملی شان با هم تفاهم می کنند. در آن صورت تو هم کشور و مردم خودت را از دست داده ای هم اینکه از آنجا به بعد همین صدام دیگر تو را تحمل نخواهد کرد و مجبور خواهی شد برگردی همینجا.”

سوای هر قضاوتی درباره عملکرد بنی صدر اما به هر حال پیش بینی وضعیت امروز سازمان از سوی اولین متحد او که به سرعت هم از او جدا شد، بیش از هر چیز گویای این حقیقت است که حال رجوی نه محصول اشتباهات و انحرافات که معلول یک استراتژی است. این استراتژی نیز کسب قدرت سیاسی به هر قیمت است. اما مسئله اینجا است که رجوی علیرغم تن دادن به هر ضرورت و الزامی برای رسیدن به قدرت سیاسی، اما به قولی فاقد حداقل بضاعت عقلی و تحلیل از شرایط آینده است. او شرایط را بر اساس آنچه ذهن کوچک اما آلوده به شهوت قدرت و دستیابی زود هنگام به آن ایجاب کند، تحلیل می کند. ورطه ای که امروز رجوی در آن گرفتار آمده و تلاش می کند با آسمان و ریسمان کردن و تلقی پیچیده شدن مبارزه و کارزار به نوعی آن را توجیه و تئوریزه کند، در واقع از جنس همان تحلیل ها و آینده نگری هایی است که در تصور او می شد با گرفتن یک تکه خاک و مستقر شدن در آن، رؤیاهای اش را تحقق ببخشد. با چنین برداشت قریب به یقینی از رجوی پیش بینی اینکه از این به بعد رجوی به کجا خواهد رفت و چه سرنوشتی در انتظار او است، چندان دشوار نیست.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی: اگر صدام سقوط كند ما غرق فراموشی خواهیم شد. حیات ما به حمایت ما از رژیم صدام حسین بستگی دارد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، پنجم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7703

 

مسعود رجوی در سال ۱۹۹۹ گفته است: ” اگر این دولت سقوط کند ما غرق فراموشی خواهیم شد. حیات ما به حمایت ما از رژیم صدام حسین بستگی دارد.”۱ اینکه این جمله تا چه اندازه واقعی و تا چه اندازه یک مانور سیاسی و تبلیغاتی بوده، شرایط فعلی می تواند درباره صحت و سقم آن داوری کند. یعنی درست در زمانی که نه از تاک نشانی مانده و نه از تاک نشان. نه صدامی در کار است و نه اشرف و سازمانی که بتواند آن گذشته و دوران اقتدار تشکیلاتی رجوی در سایه صدام را تداعی کند. حالا رجوی توأمان هم صدام را از دست داده و هم می رود تا برای همیشه قرارگاه اشرف و به یک معنی ظرف ایدئولوژیکی خود را از دست بدهد. در این صورت آیا چنانچه مورد تأکید و پیش بینی رجوی بوده سازمان در حال طی مسیر فراموشی و غرق شدن تمام و کمال است.؟ آیا ادعاهای امروز رجوی مبنی رفتن او به بالاترین مدار و مناسبات جهانی واقعیت است یا از سر توهم و فریبکاری؟ حل این معادله با توجه به شرایط حساسی که سازمان در آن قرار گرفته و از جمله سمبه پر زوری که نهادهای بین المللی و دولت عراق بر گرده سازمان گذاشته اند، تا چه اندازه در غرق شدن سازمان نقش دارند. آیا می توان گفت این صریح ترین و درست ترین پیش بینی رجوی در تمام حیات سیاسی و تشکیلاتی اش بوده است. از یک منظر می توان گفت بلی. این واقع بینانه ترین ادعایی است که رجوی در تمام طول حیات سیاسی اش بیان داشته است.

حالا سؤال این است که پروسه فراموشی و غرق شدن سازمان از چه مرحله و مراحلی خواهد گذشت؟ این پروسه الزاما به نابودی تمام و کمال سازمان منجر خواهد شد یا باید شاهد دگرگونی کمی در مناسبات و مرگ تدریجی آن باشیم. واقعیت امر این است که چه رجوی چنان ادعایی بر زبان آورده باشد و چه اصلا اشاره ای به این حقیقت نکرده باشد، اما واقعیت های جاری پیش رو بر چنین فرجامی تأکید دارد. مضاف بر اینکه فاکتورهایی وجود دارد که می توان به استناد آنها سرعت و شیب غرق شدن سازمان را بیش از بیش احساس کرد. زمانی که رجوی این ادعا را مطرح کرد تنها صدام را به عنوان یک حامی سیاسی و مالی قدر در پشت خود داشت. به همان اندازه نیز صدام تنها یک حامی سیاسی و البته نظامی در جلو خود داشت و آن هم رجوی و دستگاه تشکیلاتی او بود. صرف این ادعا از سوی رجوی و در همان زمان مؤید این مهم بود که این دو به دلایل مختلف سرنوشت شان به یک اندازه به هم گره خورده است. در واقعیت امر هم از زمان سقوط صدام شمارش معکوس برای غرق شدن سازمان آغاز شده بود و حالا شیب این غرق شدن در مقایسه با گذشته ای نه چندان دور بیشتر و بیشتر شده است. یک وجه مشخصه این غرق شدن را باید در تنهایی و انزوای سیاسی و بی پشتوانگی سازمان و رجوی جستجو کرد. اگر حمایت عده ای کلاش و کلاهبردار اجاره ای از رجوی را کنار بگذاریم و بطور واقعی بخواهیم ببینیم چه تعداد با انگیزه های انسانی و … از رجوی حمایت می کنند، در این صورت متوجه خواهیم شد رجوی بیش از هر زمان دیگر تنها و بی پشتوانه و حتی فاقد کمترین توجه ترحم آمیز است. رجوی و تشکیلات او در حالی که بیش از هر زمان به حمایت و یا حداقل کمک های انسانی و حتی بظاهر مالی نیازمند است، اما در عمل حتی همان کشورهایی که نام سازمان را از لیست تروریستی خود خارج کرده اند، نه حاضر به پناه دادن سازمان هستند و نه حتی دادن کمک های مالی به سازمان مللی که واسطه و میانجی جابجایی و انتقال از عراق است. در عرصه های سیاسی علیرغم ادعاها و انتشار طومار و سخنرانی و میتینگ و تحصن و تظاهرات و … اما آنچه عملا شاهد هستیم انزوا و استیصال بیش از بیش رجوی است.

بر خلاف آن همه بیانیه و اطلاعیه ای که شورای ملی مقاومت در خصوص نقض تعهدات سازمان ملل و دولت عراق صادر می کند و بعضا هم تهدید به فاجعه انسانی را ضمیمه آن نموده، اما در عمل و در کمال درماندگی و استیصال گروه گروه از ساکنان اشرف به ترانزیت منتقل می شوند. به لحاظ بسیاری می توان گفت هیچگاه رجوی و سازمان او را تا این اندازه مستأصل و درمانده و به قولی در حال دست و پازدن ندیده بودیم. حامیان و سیاستمداران اجاره ای سازمان هم چنانچه می بینیم کاری از دست شان ساخته نیست، جز اینکه در این وانفسا به هر طریق ممکن رجوی را تلکه کنند. بر خلاف گذشته که صدامی بود و سمبه نسبتا پرزوری که به هر حال رجوی کم و بیش می توانست روی آن حساب باز کند، اما امروز همه چیز در نقطه مقابل رجوی قرار دارد. هیچکس در کنار او نیست و همه برای این موقعیت رودرویی خود با رجوی دلایل متقن و کافی دارند. به قول ایرانی ها رجوی خالی برای خالو وانگذاشته است که امروز کسی به معنی واقعی و از جایگاه حقیقی و حقوقی اش بتواند از او دفاع کند. رجوی به بیانی تمامی درها را به رو و پشت سر خود بسته است. و در این میان تنها کسی هم که می توانست به نوعی روی حمایت های او حساب باز کند اکنون استخوان های اش هم خاک شده است.

رجوی راست گفته بود که اگر صدام نباشد او غرق خواهد شد. راست گفته بود که شریان اصلی حیات او به حیات صدام بسته است. راست گفته بود که او و صدام متحدان خونی، سیاسی، ایدئولوژیکی و استراتژیکی هم هستند. اگر برای لحظه ای آن تصویر درهم و بهت زده صدام در زمان دستگیری و بیرون آوردن از پناهگاه اش را متصور شویم، خواهیم توانست کم و بیش تصویری همانند صدام آن زمان از رجوی امروز در ذهن خود مرور کنیم. تصویر کسی که در حال غرق شدن است و مشغول آخرین دست و پا زدن ها برای یافتن تخته پاره ای تا بلکه فرجی برسد. اما فی الحال و با شرایطی که شاهد هستیم هیچ نشانی از نجات غریق احساس نمی شود. واقعیت این است که رجوی باید همراه صدام غرق می شد، اما به دلایلی نشد. و از جهات بسیاری هم بهتر این بود که بماند و روی دیگر سکه بدون صدام بودن را تجربه کند. بماند و درباره تنها پیش بینی و حرف درستی که زده تأمل و فکر کند. همین که رجوی قادر بوده چنین سرنوشتی را برای خود پیش بینی کند، فی النفسه صحه بر تمامی اتهامات و جرائمی می گذارد که در تمام سالهای رابطه صدام و رجوی مطرح بوده است. عمق این رابطه به حدی بوده که رجوی بر خلاف همیشه که گزافه و زیاده و … می گوید اینبار اما بی هیچ اغراق راست ترین حرف زندگی اش را بزند. صرف این حرف رجوی دلالت بر حقایق بسیاری دارد که می شود درباره یکایک آنها و ساعتها و روزها سخن گفت. می شود درباره حال و روزی که این روزها رجوی به آن دچار است سخن گفت. البته به این شرط که او را از جایگاه واقعی اش ببینی، عجالتا او را از آن قله فرضی پیروزمندانه روی زمین سفت بیاوری و بر اساس داشته های اش درباره او به قضاوت بنشینی. به عنوان کسی که حالا فقط دربدر یافتن یک قطعه خاک لم یزرع در جوار اردن و قطر و عربستان و … است، اما از او دریغ می شود. تردید نکنید این وضعیت برای رجوی از همان دو دهه پیش و با فرض ساقط شدن صدام از قدرت مثل روز روشن بوده است. برای همین هم از هست و نیست خود برای حمایت از صدام مایه گذاشت. و بالعکس صدام نیز برای داشتن رجوی چیزی کم نگذاشت. اما امروز صدام رفته است و رجوی هم در حال غرق شدن است. هیچ دستی حتی از موضع انسان دوستانه و بدتر از همه ترحم نیز برای گرفتن رجوی از میان امواج دراز نیست.

۱٫کالبد شکافی یک جریان ایدئولوژیک، آنتوان گسلر
۱۴۲٫ Report by Haqqe Moni, former militant of the MKO interviewed by Ilail
Zayer, in Al Hayat, in Courrier International, 21-27 october 1999.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گذشته، حال و آینده رجوی

تصور اینکه رجوی اجازه خواهد داد این افراد و در صورت استقرار گروهی یا فردی در کشورهای ثالث به زندگی فردی خود باز گردند، تصور کاملا اشتباهی است

 

 

بهار ایرانی، چهارم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7722

 

در شرایطی که همه نگاه ها و توجهات به جابجایی و انتقال ساکنان اشرف به ترانزیت و متعاقب آن به چگونگی و مکان استقرار نهایی اعضای سازمان به کشور یا کشورهای ثالث معطوف است، کمتر کسی متوجه این سؤال است که در شرایط موجود مخفیگاه رجوی کجاست؟ در آینده فرضی او در کجا مستقر خواهد شد؟ چگونه و با تکیه و حمایت و پشتیبانی و امکانات چه کسانی از مخفیگاه فعلی اش به مخفیگاه بعدی خواهد رفت؟ اگر رجوی بر اساس گمانه زنی هایی که شده در قرارگاه اشرف باشد، چگونه جابجا خواهد شد؟ و چنانچه گمانه ها بر این باشد که او در مخفیگاهی بیرون از عراق پنهان است، پس از انتقال نهایی ساکنان اشرف به ترانزیت او چگونه با اعضای سازمان تماس خواهد داشت؟ تسلط او بر مناسبات تشکیلاتی در ترانزیت با چه سازوکارهایی اعمال خواهد شد. سوای اینها مسئولیت او در قبال آوارگی و بلاتکلیفی اعضای سازمان چیست؟ آیا درخواست سازمان مبنی بر ماندن تعدادی از ساکنان اشرف به بهانه مراقبت از اموال سازمان تا تعیین تکلیف نهایی به احتمال بودن رجوی در اشرف ربط دارد؟ دانستن یا ندانستن مخفیگاه رجوی در این شرایط چه اندازه اهمیت دارد؟ سکوت رجوی در حال حاضر و علیرغم اعتراضات سازمان به روند جابجایی چه معنایی دارد؟ در حال حاضر ممانعت او از تصمیمات فردی اعضای سازمان چگونه مادی و اعمال می شود.؟ واقعیت این است که مسکوت گذاشتن سؤالات فوق در ارتباط با رجوی خواست خود رجوی و سران سازمان است. همانگونه که هر گونه سؤال درباره رجوی همچنان به عنوان خط قرمز تلقی می شود.

واقعیت این است که نهادهای ذی ربط در امر جابجایی از جمله سازمان ملل و آمریکا نسبت به این سؤالات و اساسا نقش رجوی در سازمان و آینده آن حداقل در ظاهر امر چندان حائز اهمیت نیست. آیا این انفعال و سکوت می تواند به منزله بی اهمیت بودن صورت مسئله و احتمالا توافقات پشت پرده در این خصوص باشد؟ هر چند مقامات عراقی کم و بیش در رابطه با عملکرد گذشته رجوی در عراق معترض و خواستار بررسی و محاکمه او و برخی افراد شناخته شده هستند. اما ظاهرا آنها هم به گونه ای در اصلی و فرعی کردن ترتیب بندی مقاصدشان در رابطه با تعیین تکلیف سازمان به نوعی اصل خارج کردن اعضای سازمان از خاک شان را بر مطالبات دیگر مقدم می دارند. در نگاه واقع بینانه چنین به نظر می رسد پروسه جابجایی و خارج شدن اعضای سازمان از عراق اولویت استراتژیک و اصلی مقامات عراقی باشد. اگر این فرض درست باشد، به موضوع باید از دریچه و زاویه دیگری نگاه کرد. از این زاویه که سرنوشت چند هزار اسیر و قربانی رجوی در آینده چه خواهد شد و چگونه می شود از این فرصت در جهت آزادسازی چند هزار قربانی رجوی استفاده کرد؟ چگونه می شود حداقل از این فرصت در جهت بازگرداندن آنها به زندگی عادی و خارج از کنترل و محاط رجوی اقدام کرد.

تصور اینکه رجوی اجازه خواهد داد این افراد و در صورت استقرار گروهی یا فردی در کشورهای ثالث به زندگی فردی خود باز گردند، تصور کاملا اشتباهی است. هر چند به نظر می رسد ظاهرا عمر مفید این افراد برای رجوی تمام شده و حداقل اینکه بسیاری از آنها جز هزینه تراشیدن کاری از دست شان بر نمی آید؛ اما نباید از نظر دور داشت که رجوی به هر حال از این آخرین سرمایه های خود و بدون انتفاع بردن لازم و کامل نخواهد گذشت. اگر رجوی قرارش بر این بود که از این افراد به عنوان سپر انسانی در اشرف استفاده و آنها را به نیت سوء استفاده های تبلیغاتی به کشتن بدهد، اما به دلایلی از جمله حضور سازمان ملل و دیگر نهادهای بین المللی موفق به این مهم نشد، اما با این وجود نباید تصور کرد رجوی از این امکان خواهد گذشت و اجازه خواهد داد آنها براه خود و به میل و اراده درباره آینده خود تصمیم بگیرند. بی جواب گذاشتن سؤالات مورد اشاره درباره رجوی به منزله حفظ آن خطرات بالقوه و بالفعلی است که ذهن رجوی را کماکان به خود مشغول دارد. اینکه رجوی درباره آینده این اسرا چه نقشه ای در سر دارد، تقریبا امر پوشیده ای است، اما اینکه آنها را به هر حال هزینه اهداف سیاسی خود خواهد کرد، امر قطعی و لاجرمی است.

باید تأکید کرد اهتمام سازمان ملل و مقامات عراقی به برآورده شدن حداقل مطالبات خود در خصوص تخلیه و خارج کردن اعضای سازمان به کشور ثالث، فی النفسه و بدون احتساب و در نظر گرفتن تصمیمات اتخاذ شده آنها در رابطه با رجوی به نوعی مغایر معیارها و پرنسیب های حقوق بشری است. وقتی بیانیه دیدبان حقوق بشر سازمان ملل به استناد گزارشات و تحقیقات خود عامل نقض حقوق بشر در سازمان را مسعود رجوی معرفی می کند و سازمان را مبتنی بر فرقه شخصیتی و حول رجوی ارزیابی می کند، قاعدتا باید نسبت به آینده افرادی که در حال حاضر و هنوز به عنوان قربانی و گروگان رجوی محسوب می شوند، احساس تکلیف و مسئولیت کند. وقتی وزارت امورخارجه آمریکا در بیانیه های خود بصراحت از اعمال انواع فشارهای جسمی و روحی و فیزیکی و آزارهای فرقه ای توسط رجوی پرده بر می دارد، قاعدتا در چنین بزنگاه تغییر و تحولی نمی تواند نسبت به جان کسانی که در فرصت آزاد شدن از محاط تشکیلاتی رجوی قرار گرفته اند بی تفاوت باشد. سازمان ملل و آمریکا و دیگر نهادهای ذی ربط باید در چنین شرایطی از تمام اهرم ها و امکانات خود برای ایجاد فرصت انتخاب و تصمیم گیری برای آینده این قربانیان استفاده کند. شکاف حتی مجازی بین رجوی و ساکنان اشرف باید از وضعیت بالقوه به فعل درآید تا ایشان بتوانند بدون هراس از اهرم های مرئی و نامرئی رجوی درباره آینده خود تصمیم بگیرند. در چنین وضعیتی پاسخ دادن به سؤالات درباره رجوی می تواند میزان اعتماد به نفس افراد را برای انتخاب و تصمیم گیری و تجربه دنیای آزاد بالا برده و توان تصمیم گیری آنها را مضاعف کند.

نادیده گرفتن و در نقطه مقابل جدی گرفتن سؤالات فوق در رابطه با رجوی و در چنین شرایط حساسی می تواند هم به منزله از دست دادن فرصت و امکانی برای نجات جان هزاران انسان و هم توأمان استفاده مطلوب برای نجات جان و روح و رها کردن آنها نقشی کاملا دوگانه ایفا کند. اینکه همه اذعان داشته باشیم رجوی مقصر و مسئول اصلی فجایع گذشته و آینده بوده و خواهد بود، گره ای باز نخواهد کرد و چیزی عوض نخواهد شد. اگر صادقانه در قبال قربانیان رجوی احساس تعهد و مسئولیت می کنیم، اگر قلبا مایل به نجات آنها و پس از چند دهه اسارت و استثمار جسمی و روانی هستیم، باید که در این مقطع حساس و تعیین کننده به پرسش ها و نقش رجوی درباره تحولات فرضی سازمان فعال و مسئولانه برخورد کنیم. مشکل عراق با خارج شدن سازمان و با هر اندازه تأخیر به هر حال حل خواهد شد و رجوی راه بازگشتی ندارد. می شود از این فرصت برای تعیین تکلیف نهایی رجوی به عنوان مسئول حداقل فجایعی که در عراق انجام داده و همچنین جلوگیری از ادامه فجایع آینده بیشترین و بهترین استفاده ممکن را برد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اموال اشرف و بهانه هایی برای طرح برخی حقایق

گذاشتن شرط و شروط های تهدیدآمیز گذشته و البته طرح پیشنهاد ملتمسانه اخیر تأثیری در روند تخلیه نهایی بجا نخواهد گذاشت

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، دوم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7719

 

این روزها سازمان سخت مشغول صدور انواع بیانیه و اطلاعیه هایی است که با نعل و وارو زدن و تهدید و التماس و … تلاش دارد آب رفته را به نوعی به جوی بازگردانده و یا حداقل به شکل ساده انگارانه ای روی صورت مسئله اصلی که همانا تخلیه خفت بار اشرف است خاک بپاشد و وانمود کند که نه تنها چیزی از دست نداده که به قول رجوی در مدار بالاتری از مبارزه و کارزار برای سرنگونی قرار گرفته است. اما آنچه مسلم اینکه روند جابجایی ساکنان اشرف به ترانزیت علیرغم تهدیدات رجوی در پیام ۲۷ اسفند اما همچنان ادامه دارد. این روند نه به دلیل تمایل به جابجایی که از سرناچاری و اجباری است که بعد از آن همه خویشتن داری و نشان دادن حسن نیت از سوی مقامات عراقی و نهادهای مربوطه، اما در نهایت به دلیل سماجت های کودکانه بیش از اندازه رجوی، حالا به اجبار و ناگزیری از مجرای دیگری در حال انجام است. با این حال اما ظاهرا قرار نیست رجوی بنشیند و بیش از این خود را مضحکه عام و خاص نکند. طرح بهانه ها و فیمه های بنی اسرائیلی و تهدیدهای پوچ و فیگورهای دیپلماسی مآبانه و رفتن در ریل تعامل با وزارت خارجه آمریکا و سازمان ملل و … صدور اطلاعیه های ساعتی و دقیقه ای همه و همه فقط در راستای کاهش سوزش از دست دادن اشرف و کانون استراتژیک نبرد و یتیم شدن آلترناتیو کذایی است. اگر به تراکم این اطلاعیه ها نگاه کنیم و به موضوعاتی که هر کدام در نوع خود علاوه بر تکراری بودن، اساسا نه به چشم می آیند و نه برای نهادهایی مثل سازمان ملل پشیزی ارزش حقوقی و حقیقی دارد، در این صورت در خواهیم یافت که مفهوم استیصال و درماندگی برای رجوی در همان مدار بالایی است که او مدعی است مبارزه و کارزار او اینک در آن مدارج و مدار بالای بین المللی قرار گرفته است.

اما با این حال آنچه به نظر می رسد باید روی آن کمی تأمل کرد و علیرغم استیصال و درماندگی مورد اشاره، برخی پیشنهاداتی است که پس از طرح آن از موضع بالا و تهدید، حالا رنگ و بوی التماس و پیشنهاد و ترحم نمایی به خود گرفته است و در ادامه تهدیدهای پیشین در خصوص امتناع از جابجایی، حالا به سمت نوعی ترحم نمایی رنگ عوض می کند. از جمله بعد از اینکه تهدیدات رجوی و بیانیه ها و مواضع مهرتابان برای تحمیل خواسته های سازمان افاقه نکرد، حالا لحن بیانیه ها به این سمت می رود که با دادن اطمینان صددرصدی به سازمان ملل، اما تا حد امکان و برای بهانه هایی از این دست که اموال سازمان در این شرایط حیف و میل نشود و کسانی بتوانند از داخل اشرف ناظر بر فروش و استرداد پول های آن باشند، تعدادی از ساکنان اشرف بتوانند تا تعیین تکلیف نهایی اموال سازمان کماکان در اشرف باقی بمانند. در بیانیه ایی که به همین مناسبت از سوی سازمان صادر شده در این رابطه آمده است :

“لازم است تا پایان حل وفصل مسئله بشکل نهایی تعداد کافی از افراد در اشرف برای حفاظت از دارائیها و اموال باقی بمانند.».

پیشتر روی این نکته تأکید شده بود که رجوی تا آنجا که تیغ اش ببرد از تخلیه اشرف امتناع خواهد کرد. به هر بهانه و به هر وسیله. از زور و فشارهای سیاسی از سوی حامیان خود و تهدیدهای فرقه ای و درگیری های مسبوق به سابقه و در نهایت ترحم نمایی و … تلاش خواهد کرد این روند را متوقف کند. اما آنچه در عمل مشاهده می شود ظاهرا تمامی مفرها و راه های بهانه گیری برای رجوی مسدود شده است. در خصوص اموال سازمان نیز تا آنجا که به مسائل حقوقی بر می گردد، مسئله بر اساس تعهدات مندرج در توافق نامه ۲۵ دسامبر ۲۰۱۱ باید که از مجرای خود حل و فصل گردد. بنابراین گذاشتن شرط و شروط های تهدیدآمیز گذشته و البته طرح پیشنهاد ملتمسانه اخیر تأثیری در روند جابجایی و تخلیه نهایی بجا نخواهد گذاشت. اما اینکه آیا اساسا اموال ادعایی تا چه اندازه قابلیت تبدیل به پول نقد شدن دارند و یا ندارند، باید این مهم را لحاظ کرد که سازوکارهای موجود در اشرف سوای آن وسایل به اصطلاح شخصی که محدود به چند قلم بیشتر نمی شود مابقی اساسا باید ضمن طبقه بندی و ارزیابی مالی تحویل کمیته ای مستقل شود تا درباره کارکرد و کاربرد آنها و همچنین مجوز فروش و واگذاری آنها به افراد حقیقی و حقوقی مورد مطالعه و بررسی قرار بگیرد.

اینکه چه اقلامی از اموال سازمان ماهیت و کارکرد غیر قانونی داشته و دارد و چه اندازه از آنها نابود یا موجود است، اینها مسائلی است که در حال حاضر از درجه انتفاع برای سازمان خارج است. قدر مسلم آنچه تاکنون بر سر آن مذاکره و تصمیم گرفته شده، افراد و ساکنانی هستند که باید از خاک عراق خارج شوند و پیش از آن قرارگاه اشرف را به مقصد ترانزیت تخلیه کنند. بنابراین بقیه مسائل مطروحه فرع بر مسئله اصلی هستند. چنانچه پیشتر هم اشاره شده اساسا هنوز مالکیت سازمان بر آنچه در اشرف وجود دارد به لحاظ حقوقی و حقیقی احراز نشده است. اگر سازمان ملل می خواهد با واگذاری این اموال به نوعی قال قضیه را بکند و اموال اشرف را به نوعی پیشکش و باج سبیل تخلیه سریع تر اشرف کند، بحث دیگری است. اما اگر قرار است مسائل از مجرای قانونی حل و فصل شود، در این صورت سازمان ملل و دیگر نهادهای ذی ربط ناگزیر هستند چنانچه تاکنون و بعد از توافق ۲۵ دسامبر بدون ملاحظه کاری مجری توافقات بوده، در این خصوص نیز مسیری را طی کنند که پیش از تأمین نظر مجاهدین، منافع ملی و مردم عراق و آن هم پس از سه دهه مفت خوری سازمان در عراق و غارت اموال مردم محروم آنجا تأمین گردد. اینکه سازمان مطرح کرده تا تعیین تکلیف اموال سازمان تعدادی در اشرف باقی بمانند، بدون شک یک مانور تبلیغاتی بیش نیست. اما سوای این جنبه های سیاسی و تبلیغاتی، اما به هر حال وقتی قرار است درباره ۵ میلیون دلار اموال غیر منقول سازمان تصمیم گیری شود، الزاما باید نهادها و کمیته هایی منحصر و مخصوص برای بررسی مسئله تشکیل و از همین حالا دست بکار شوند. سازمان باید همانگونه که دندان طمع خود از قرارگاه اشرف غصب شده را کشید، در ادامه بپذیرد که آنچه در اشرف موجود است همانا حاصل و نتیجه کامیون های دینار و دلاری است که از صدام و از دسترنج محرومین ترین اقشار مردم عراق غصب کرده است. واقعیت این است که سازمان به معنای واقعی در عراق صاحب مال و اموالی نیست. به این دلیل ساده که وقتی رجوی ها به عراق آمدند با دستهای خالی اما با سوداهای بزرگ وارد عراق شدند. این درست که آن همه سوداها و آرزوهای خیالی نقش بر آب شدند، اما این دلیل نمی شود که با دست های پر دینار و دلار خاک غضب شده عراق را ترک کنند. دینارها و دلارهای احتمالی که سازمان ادعای استرداد آنها را دارد به نوعی شاید بتواند مرهم کوچکی بر زخم های عمیق حاصل از شکستن کانون استراتژیک نبرد باشد، اما این هم حق آنها نیست. حق آنها همان است که همانطور که با دست خالی وارد عراق شدند، با همان ترتیب و البته از روی ترحم جان خود را بردارند و بروند و به انتظار دادگاهی بنشینند که عملکرد حداقل سه دهه آنها را به محاکمه بکشد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در حاشیه و متن خبر مصدوم شدن سه نفر از اعضای ترانزیت

سازمان هنوز در فکر ایجاد جریان سازی های خشونت آمیز است

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، اول می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7714

 

شورای ملی مقاومت سازمان مجاهدین در اطلاعیه شماره ۲۷ خود در رابطه با ترانزیت مدعی شده :

“ساعت ۱۰ صبح روز چهارشنبه ۶ اردیبهشت، در نقض آشکار توافقات با نماینده ویژه دبیرکل (نامه ۲۶ اسفند ۹۰ -۱۶ مارس ۲۰۱۲ مارتین کوبلر) یک خودروی نیروهای مسلح عراقی در یک اقدام تحریک آمیز و به غایت ضد انسانی در مسیر حرکت خود در داخل قسمت مسکونی شماره ۴ به سه تن از ساکنان لیبرتی زد و مجاهدان خلق مهدی کمالی، مرتضی قره اوغلان و حمزه قادری، آسیب دیدند. ….”

تا اینجا بیانیه هیچ اشاره ای به دلیل این اتفاق نمی کند و استنباط خواننده این است که خودروهای مورد اشاره به صرف آزار و اذیت و در نهایت زیر کردن افراد وارد کمپ ترانزیت شده اند، اما بیانیه هر چند با اکراه اما در ادامه در توضیح چرایی این اتفاق می نویسد:

“خودروی نیروهای عراقی با یک جراثقال برای برداشتن دیوارهای سیمانی، که حفاظ بنگالهای مسکونی در برابر انفجارها و شلیک خمپاره است، به طور غیرمجاز وارد قسمت مسکونی شده بود و به همین خاطر مورد اعتراض ساکنان قرار گرفت. …. “

خوب تا اینجا معلوم شد خودروهای مورد نظر به همراه یک جراثقال و جهت برداشتن دیوارهای سیمانی که به زعم بیانیه حافظ بنگال های مسکونی در برابر انفجارها و شلیک خمپاره بوده، وارد ترانزیت شده اند. اینکه تاکنون و پس از انتقال اعضای سازمان به ترانزیت چند بار این مکان در معرض شلیک خمپاره و انفجار قرارگرفته، سؤالی است که نویسندگان بیانیه باید جواب بدهند. سوای اینکه وقتی نیروهای ناظر و سازمان ملل و آمریکا امنیت ساکنان ترانزیت را تضمین کرده اند، چه دلیلی دارد که سازمان با چنین اقداماتی که قطعا در راستای تضمین همین امنیت و رفاه بهتر ساکنان صورت می گیرد، مخالفت کند و بدتر از همه بر اساس آنچه در همین بیانیه اعتراف می کند:

“مجاهد خلق مرتضی قره اوغلان در اعتراض به این رفتار جنایتکارانه ضدانسانی در برابر خودروی پلیس دراز کشیده … ” این همه صغری و کبری قطعا منظورش القای تکرار رفتارهای مشابه آن چیزی است که در گذشته در اشرف دستاویز تحرکات و تحریکات واقع می شده، و پیغام اش این است که سازمان هنوز در فکر ایجاد جریان سازی های خشونت آمیز است. والا در شرایطی که همه چیز دلالت بر عادی بودن وضعیت و سیر طبیعی جابجایی و استقرار دارد، چه دلیلی دارد سازمان دست به این گونه اقدامات تحریک آمیز بزند. آنچه مسلم اینکه این گونه اقدامات سوای آن جنبه ها و کارکردهای درون فرقه ای یک روش ابداعی برای تصفیه حساب های درون تشکیلاتی است. به یک معنی بر این باور هستیم ریزش ها و مخالفت ها و نارضایتی های عمده درون تشکیلاتی از آنجا که نباید بازتاب بیرونی داشته باشند و بنابه دستور رجوی هرگونه اقدام به فرار و جدایی از تشکیلات مجازاتی معادل مرگ دارد، بعید نیست برخی از این اقدامات به مثابه یک سازوکار بازدارنده برای خروج از تشکیلات و متعاقبا سوء استفاده های تبلیغاتی هم حائز اهمیت و هم مورد تأکید است. در همین راستا شاید لازم باشد اسامی همچون مهدی کمالی، مرتضی قره اوغلان و حمزه قادری و … را به خاطر بسپاریم تا در آینده نزدیک به دلایل واقعی اقدامات آنها پی ببریم. ضمن اینکه به خاطر سپردن این نام ها حداقل این حسن را خواهد داشت که سازمان را نسبت به اقدامات احتمالی حتی در خصوص به کشتن دادن این افراد تا حدود زیادی دست به عصا کند.

به کشتن دادن ناراضیان و مخالفان درون تشکیلاتی در سازمان و تبدیل آنها از معاند به شهید یکی از پروژه های قدیمی و فرقه ای رجوی است که معلوم نیست تا اکنون چند ده نفر از آنها با همین روش های فرقه ای کشته شده اند. برای رجوی اهمیت خارج شدن از سازمان به اندازه ای است که ترجیح می دهد از آنها شهدای خاموش بسازد تا زندگانی که فقط به عنوان مخالف از تشکیلات او خارج شده اند. حتی اگر بعد از خروج از تشکیلات به عناصری منفعل و سرخورده و منزوی تبدیل شوند، باز هم ترجیح می دهد عنوان جداشده را با عنوان شهید مجاهد خلق … معاوضه کند. چنانچه قرائن و شواهد نشان داد در جریان درگیری های اشرف تعدادی از این همین ناراضیان و مخالفان رجوی قربانی چنین پروژه ضدانسانی شدند. نام های مورد اشاره به نوعی می توانند کاندیدای چنین مرگ های فجیع و مظلومانه ای در مناسبات به شمار بروند.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چالش های اروپا و غرب با مجاهدین و آینده نامعلوم (۱)

نگاهی به ردپاها و رفتارهای سازمان در سه دهه گذشته در کشورهای اروپا

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سی ام آوریل 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7708

 

مارتین کوبلر نماینده ویژه سازمان ملل متحد در امور اشرف در آخرین اظهار نظرها درباره شرایط اشرف و انتقال اعضاء آن به کشور یا کشورهای ثالث گفته است تاکنون هیچ کشوری حاضر به پذیرش اعضای سازمان جهت پناهندگی نشده، و بعلاوه فراخوان او جهت امدادهای مالی برای تأمین ۳۶ میلیون هزینه جابجایی اعضای سازمان نیز به جز یک کشور که آن هم بخش کمی از این مبلغ را بطور غیر رسمی تقبل کرده، هیچ کشوری حاضر به دادن کمک مالی به سازمان نشده است. وی همچنین تأکید کرده است چالش اصلی معضل اشرف و ساکنان آن بعد از جابجایی به عدم پذیرش سازمان توسط کشورها بر می گردد.

آنچه مسلم اینکه منظور کوبلر بطور مشخص امتناع کشورهای اروپایی و بخصوص اعضای اتحادیه اروپا است که بطور مشخص سال گذشته به رأی شورای عالی دادگاه این اتحادیه نام سازمان را از لیست تروریستی خود خارج کردند. با این حساب به نظر می رسد توقع کوبلر و سازمان ملل از این فراخوان پاسخ مساعد کشورهایی است که ولو به شکل صوری هم شده نام سازمان را از لیست تروریستی خود خارج کرده اند. اما آیا بواقع این تصمیم از سوی کشورهای عضو اتحادیه اروپا به معنی به رسمیت شناختن و مشروعیت بخشیدن به سازمان است.؟ صورت مسئله علی الظاهر باید که بر چنین مهمی دلالت داشته باشد، اما آنچه عملا رخ می دهد در نقطه مقابل بیانگر بی اعتمادی کشورهای عضو اتحادیه اروپا و سایر کشورهای اروپایی به سازمانی است که در حال حاضر و بیش از هر زمان دیگر به کمک و مساعدت مالی و سیاسی نیازمند است. حالا این سؤال مطرح می شود که با چنین وصفی چرا کشورهای یاد شده از دادن پناهندگی و پذیرش اعضای سازمان امتناع می کنند. و به صورت مسئله می توان از این منظر نیز نگاه کرد که این کشورها بر پایه چه منطق و استدلال و دلیلی باید که به اعضای سازمان پناهندگی سیاسی اعطا کنند؟ علاقمند هستم موضوع را از این زاویه نگاه کنیم که ببینیم سازمان در طی سه دهه گذشته چه ردپاها و رفتارهایی از خود در کشورهای اروپایی بجا گذاشته که بتوان بر اساس آن به قبول یا رد دادن پناهندگی به آنها در حال حاضر کمک کند.

در این مختصر تلاش می کنم از زوایای مختلفی و به استناد آنچه سازمان در کشورهای اروپایی انجام داده و همچنین عملکرد سازمان در عراق و بخصوص بعد از سقوط صدام به دلایل و چرایی امتناع کشورهای اروپایی از دادن پناهندگی به سازمان بپردازم. پیشتر مایل هستم نگاه مخاطبان را به آنچه سازمان در طی حداقل یک دهه گذشته در ارتباط با دولت قانونی عراق انجام داده و بخصوص در موضوع امتناع از تن دادن به قوانین جاری آن کشور معطوف کنم. از آن جمله می شود به روابط آشکار و پنهان سازمان با گروه های تروریستی و بقایای حزب بعث و .. اشاره کرد. می شود به ادعای مالکیت سازمان بر بخشی از خاک کشور عراق یعنی قرارگاه اشرف و تمرد تمام و کمال از قوانین جاری عراق اشاره کرد. بررسی چالش ده ساله عراق با سازمان برای خارج کردن سازمان از عراق بخودی خود می تواند برای بسیاری از سؤال ها و چالش های پیش رو انگیزاننده و موجه باشد. سمت و سوی سازمان در واکنش به خاستگاه های قانونی و مصوبات پارلمان عراق مبنی بر عدم پذیرش گروه های تروریستی و سوء استفاده های مختلف سازمان از خویشتن داری و همچنین رفتن در حفره های اختلاف میان آمریکا و عراق بر سر تعیین تکلیف سازمان و .. اینها موارد مشخصی هستند که می توان به استناد آنها به نوعی به کشورهای اروپایی برای امتناع از پذیرش سازمانی که تحت هیچ قواعد شناخته شده عمل نمی کند، حق داد. گذشته از این تجربه یعنی مشکلات و چالش هایی که سازمان برای عراق ایجاد کرده، می توان به ردیابی موارد مشابه و تخلفات ریز و درشتی که سازمان طی سالهای متمادی در کشورهای غرب بجا گذاشته اشاره کرد. در این مختصر فقط به اجمال و تیتروار به موارد مشخص و شناخته شده ای از این تخلفات می پردازم. مواردی که توأمان هم برای دولت های غربی، هم شهروندان و هم دستگاه های امنیتی و نهادهای دولتی و غیر دولتی هر کدام به تناسب قابلیت هایی که برای سوء استفاده داشته اند، به نوعی در معرض سوء استفاده سازمان قرار گرفته اند. اتفاقا هر یک از این موارد را سوای آنچه ما مورد اشاره قرار خواهیم داد در منابع رسمی غربی و خبرگزاری های مختلف و گزارشات رسمی دولت ها از جمله سرویس های امنیتی فرانسه و آلمان و هلند و … روی مورد به مورد آنها تأکید شده است. در اینجا برای مستند کردن این دلایل از گزارشات آرتور گسلر در کتاب کالبد شکافی یک جریان ایدئولوژیک استفاده خواهم کرد. پیشتر سعی می کنم این موارد را به اجمال و تیتروار مرور کنم.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ارزیابی پیام های مریم رجوی به رقبای انتخاباتی ریاست جمهوری فرانسه

رجوی: پیروزی فرانسوا اولاند بخاطر قرار گرفتن در جانب مردم و مقاومت ایران در سخت ترین شرایط پس از ۱۷ ژوئن است

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، بیست و هشتم آوریل 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7699

 

پیام تبریک مریم رجوی به فرانسوا اولاند دبیر کل پیشین حزب سوسیالیست فرانسه در دور اول انتخابات ریاست جمهوری فرانسه بطور آشکار بر دو نکته اساسی تأکید دارد. اول اینکه مریم رجوی آشکارا رضایت خود را از شکست سارکوزی و بطور موازی تمایل خود برای پیروزی فرانسوا اولاند را اعلام می دارد. و نکته دوم اینکه وی اولین تلاش های سیاسی – تبلیغاتی خود را برای قرار دادن خود و مجاهدین در کانون مهمترین تحولات داخلی فرانسه نشان می دهد. اگر یادمان باشد در دوره پیشین انتخابات ریاست جمهوری فرانسه رجوی به دلایل متعدد تلاش های گسترده ای برای شکست سارکوزی بعمل آورد. دلیل عمده این رویکرد صرفنظر از آنکه رقیب سارکوزی یک زن بود و همین موضوع فی النفسه می توانست بستر مناسبی برای تبلیغات ایدئولوژیکی و متعاقب آن سیاسی سازمان فراهم کند، به دلیل مواضع سارکوزی در رابطه با سازمان و مشخصا مواضع او در رابطه با ماهیت تروریستی سازمان مجاهدین به شکل آشکاری بر رودرویی با سارکوزی اصرار داشت. در طی چهار سال ریاست جمهوری سارکوزی مواضع و عملکرد مریم رجوی در قبال دولت سارکوزی از عدم رضایت مندی وی از عملکرد و مواضع دولت او حکایت می کند. به همین دلیل انتخابات اخیر فرانسه بهترین فرصت ممکن را به زعم مریم رجوی برای توأمان انتقامجویی و هم به نوعی ریکاوری و احیای حیات سیاسی سازمان درفرانسه فراهم آورده است.

این فرصت درست در شرایطی که همه چیز در بالاترین سطح جامعه اروپایی به زیان و بر علیه سازمان است، به نوعی به مثابه تنها نقطه امید مریم رجوی و سازمان مجاهدین برای برون رفت از بن بست بی اعتنایی و بی مهری و حداقل در فرانسه محسوب می شود. در پیام مریم رجوی چنانچه قابل پیش بینی بود، گزاره هایی همچون موضوع حقوق بشر، جدایی دین از دولت، دفاع از دمکراسی و … و همچنین سمپاتی اولاند از سازمان به عنوان شاخص هایی برای امیدواری و تمایل به پیروزی وی توصیف شده است. اما نکته جالب توجه و البته مضحک این پیام، تعبیر دلیل پیروزی اولاند به حمایت از مجاهدین خلق است که بطور رندانه و زیرکانه ای به آن اشاره شده است، در این رابطه می خوانیم: “خانم رجوی پیروزی فرانسوا اولاند را بخاطر دفاع درخشان او از حقوق بشر و دمکراسی و همچنین قرار گرفتن در جانب مردم و مقاومت ایران در سخت ترین شرایط پس از ۱۷ ژوئن، پیروزی درخشان وجدان و ارزشهای تاریخی فرانسه در برابر حکومت دینی و در برابر بی عدالتی و فاشیسم و بنیادگرایی توصیف کرد.” تأکید روی جملات از جانب ما است. با این حساب مریم رجوی پیروزی نهایی اولاند را محصول و مرتبط با پیوند وی با سازمان مجاهدین محسوب می کند. اما پیش از پرداختن به دلایل واقعی پیش دستی مریم رجوی در تبریک به اولاند باید به پیام مشابهی که شورای ملی به نقل از مریم رجوی خطاب به ژان لوک ملانشون، کاندیدا و رهبر جبهه چپ ارسال کرده اشاره کرد که ضمن خواستار پیشرفت و پیروزی ایشان در آینده تمایل خود را نسبت به چپ گرایان فرانسوی نشان داده است. در همین رابطه می خوانیم:

“خانم رجوی در پیام تبریک دیگری به ژان لوک ملانشون، کاندیدا و رهبر جبهه چپ، کارزار گسترده انتخاباتی، و اقبال و پیشرفت شتابان او را نشانه دوران جدیدی که فرانسه به آن قدم میگذارد، خواند. دورانی که با عطش فراگیر به عدالت و آزادی و برابری، ممتاز می شود و ارزشهای اصیل جمهوری بویژه جدایی دین و دولت را در برابر دیکتاتوری وخودکامگی به نمایش میگذارد.”صرفنظر از اینکه تمایل سازمان به انتخاب نهایی کدام یک از این دو رقیب بیشتر یا کمتر بوده، اما آنچه مهم به نظر می رسد اینکه سازمان اهداف مشترکی را در رابطه با رقبای سارکوزی دنبال می کند. اما اینکه هدف و انتظارات سازمان از تحولات آینده و ریاست جمهور آتی فرانسه چه خواهد بود بطور مشخص می شود در موارد زیر خلاصه کرد.

۱- هدف اولی و استراتژیک سازمان زدودن و حذف سوابق سازمان از حافظه سیاستمداران اول فرانسه است. عملکرد سازمان در طی چند دهه اخیر، بخصوص اتفاقات مرتبط به پرونده تروریستی و دستگیری مریم رجوی و تبعات ناشی از آن که در شکل خودسوزی های گسترده در فرانسه و اروپا خودنمایی کرد و جدای از ادعاهایی که سازمان در خصوص سیاسی بودن اتهامات مرتبط با این پرونده مطرح کرده است، به هر حال بر این نکته اذعان دارد که سرویس های امنیتی و اطلاعاتی فرانسه بیشترین تمرکز و حساسیت را روی سازمان مجاهدین خلق اعمال و حفظ کرده اند. معوق بودن پرونده ۱۷ ژوئن پیش از اینکه دلایل حقوقی داشته باشد، به هر حال به برخی ملاحظات سیاسی مربوط می شود که دولتمردان فرانسوی را در این رابطه دست به عصا کرده است. آنها نمی خواهند با به جریان انداختن این پرونده بار دیگر شاهد اتفاقاتی شبیه آنچه در ژوئن ۲۰۰۳ رخ داد باشند. جریحه دار کردن احساسات افکار عمومی بیشترین هزینه ای بود که دولتمردان آن زمان بابت خودسوزی های سازمان پرداختند و اهمیت قضیه برای آنها به حدی بود که ناچار به عقب نشینی و معوق انداختن پرونده شدند. اما از آن زمان تا اکنون اتفاقات ۱۷ ژوئن بطرز تعیین کننده و دافعه برانگیزی در حافظه مردم فرانسه و بخصوص سیاستمداران آن باقی مانده است. به اندازه ای که هر تغییر و تحول سیاسی در فرانسه به نوعی متأثر از این اتفاقات و موضع گیری سیاست مداران گره خورده است. تلاش مشخص سازمان تا حد امکان زدودن جنبه های ناهنجار و آزاردهنده این واقعه و در نقطه مقابل تأکید بر محق نشان دادن مواضع و عملکرد سازمان بوده و هست. از این رو نشانه های آشکار پیام مریم رجوی در همین پیام بر چنین تمایل و رویکردی تأکید دارد.

۲- وضعیت بلاتکلیفی سازمان و بخصوص عدم پذیرش اعضای سازمان توسط کشورهای اروپایی به یکی از مهمترین چالش های سازمان تبدیل شده است. بعلاوه امتناع کشورهای اروپایی و همچنین فرانسه از پذیرفتن کسانی که پیشتر موفق به اخذ پناهندگی شده، اما از پذیرش آنها امتناع می شود، یکی از مهمترین مسائلی است که سازمان با آن درگیر است. دلبری های مریم رجوی در این پیام به نوعی می تواند در راستای زدودن سابقه سازمان حائزاهمیت باشد. مریم رجوی در تلاش است تا با نزدیک کردن خود به رئیس جمهور آینده در مواضع دولت آینده فرانسه تا حد امکان تأثیر مثبت و جانبدارانه بگذارد. واقعیت این است که سازمان بعد از اشرف اوور را به عنوان مناسب ترین و بهترین گزینه برای استقرار تشکیلات اشرف نشان خود انتخاب کرده است. هر گونه تلاش سازمان برای نزدیکی به ریاست جمهور آینده فرانسه از این جهت بیشترین اهمیت ممکن را دارا است. فرانسه برای سازمان از این جهت بیشترین اهمیت را دارد که کیفی ترین و بیشترین امکانات انسانی، مالی و سیاسی و … در آنجا متمرکز و سازماندهی کرده است.

۳- تخلیه قرارگاه اشرف و خارج کردن مجاهدین از عراق به هر حال تأثیرات خاص خود را بر کشورهایی خواهد گذاشت که به نوعی میزبان سازمان مجاهدین هستند. در حال حاضر و بعد از اشرف و عراق، بیشترین حساسیت ممکن روی قرارگاه دوم سازمان در قلب اروپا یعنی اوورسورواز است. سالها است در رابطه با انتقال اعضای سازمان بعد از خروج از عراق به فرانسه و در اوور گمانه زنی می شود. این گمانه زنی حالا و در روند جابجایی و اخراج قریب الوقوع سازمان از عراق شدت و قوت بیشتری می گیرد. به نظر می رسد با توجه به استقرار موقت مریم رجوی و تثبیت فرضی اوور، بهترین و امکان پذیرترین گزینه ممکن برای استقرار اعضای اخراج شده سازمان اوور باشد. تلاش مریم رجوی از جمله نزدیک کردن خود به سیاستمداران آتی فرانسه در همین راستا حائز اهمیت است. بعلاوه هشدارهای مستمر به دولتمردان فرانسوی درباره خطرات قریب الوقوع و بالقوه ناشی از حضور مجاهدین در فرانسه به هر حال مریم رجوی را با احتمال تأثیرگذاری و واکنش نسبت به این هشدارها حساس کرده است. تلاش او برای نزدیکی و جلب اعتماد و رضایت سیاستمداران و بخصوص رئیس جمهوری آتی فرانسه در راین راستا قابل ارزیابی است.

۴- چنانچه تلاش های چند هفته اخیر کشورهای ۱ + ۵ نشان می دهد، چالش مسئله هسته ای ایران با اروپا و غرب وارد مرحله تازه ای شده است که بیشترین امیدواری را برای حل دیپلماتیک مسئله ایجاد کرده است. این در حالی است که مسئله هسته ای ایران به عنوان یکی از مهمترین و حیاتی ترین چالش های میان ایران و غرب دستمایه تلاش های جنگ افروزانه و حداقل تیره نگه داشتن روابط ایران با غرب است. چنانچه در گراهای مستقیم و غیر مستقیم سازمان ملاحظه می شود ترجیع بند آنها القای بی اعتمادی و راه حل نظامی به غرب و آمریکا است. یکی دیگر از اهداف نزدیکی مریم رجوی به رئیس جمهور آینده فرانسه را می توان در راستای تیره نمایی این مناسبات و بدبینی نسبت به روند مذاکرات اروپا و ایران ارزیابی کرد.

۵- مریم رجوی سالها است به عنوان بال سیاسی مسعود رجوی در تلاش برای کسب مشروعیت و جلب اعتماد و اعتماد سازی برای سازمان به عنوان بهترین آلترناتیو جمهوری اسلامی است. سازمان در طی سه دهه و بخصوص یک دهه اخیر تمام تلاش خود را معطوف به این امر کرده است که تا حد امکان به این مهم نائل شود. برای این امر سوء استفاده از رقابت های انتخاباتی و شکاف های حاصله از اختلاف نظر جناح های سیاسی به یکی از مهمترین امکانات و بسترهای سیاسی برای جلب اعتماد جریان های مختلف سیاسی تبدیل شده است. سازمان این مهم را به دلایلی از جمله ماهیت ایدئولوژیکی و چپ گرایانه خود در نزدیکی به جریانات چپگرا در اروپا معطوف کرده بود. اما با این حال شکست جریان های و احزاب چپ در اروپا باعث نشد تا این تلاش ها کم رنگ شود. از آنجا که رویکردهای پراگماتیستی و فریبکارانه سازمان به یکی از مؤلفه های سیاسی سازمان شناخته شده، آنچه در حال حاضر برای سازمان حائز اهمیت است نزدیکی به هر بهانه ممکن به جناح های حاکم و برنده در رقابت های انتخاباتی است. در چنین شرایطی برای سازمان هیچ تفاوتی نمی کند که برنده این رقابت راست ترین و ارتجاعی ترین جناح ها باشد، مهم پذیرفتن آنها و جلب اعتماد برای پیشبرد اهداف مورد نظر سازمان است. رویکرد مزورانه و فریبکارانه مریم رجوی در ارسال دو پیام جداگانه برای اولاند و ژان لوک ملانشون در همین رابطه حائز اهمیت و ارزیابی است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شکست های استراتژیکی رجوی از دو منظر!

رجوی بجای اینکه خودش را در معرض تعامل با بیرونی ها بگذارد، ترجیح می دهد عمدتا در نگاه درونی ها قضاوت شود

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، بیست و هفتم آوریل 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7693

 

اینکه مسعود رجوی چرا تا این زمان و تحت هیچ شرایطی حاضر به قبول شکست های استراتژیکی نشده و بدتر از آن هر افتضاح و شکست سیاسی و استراتژیکی را به یک فتح الفتوح و پیروزی بزرگ تعبیر و تفسیر کرده، از آن دست سؤالاتی است که هر چند بارها به آن پرداخته شده اما تاکنون پاسخ قانع کننده و واقع بینانه ای به آن داده نشده است. براستی با چه بینش و چارچوب فکری و ساختارهای اندیشگونگی یا در نقطه مقابل با چه مکانیزم های فرافکنانه ای می توان تا این اندازه از واقعیت گریزان و به سمت توهم و دیگر فریبی سوق پیدا کرد؟ براستی چه عواملی باعث می شود فی المثل و علیرغم اینکه پدیده سی خرداد با آن افتضاح نظامی و سیاسی خاتمه می یابد، اما در جمع بندی یکساله رجوی آن را به یک امر بی بدیل تعبیر و تفسیر می کند. چه می شود که فی المثل عمیلات فروغ جاویدان با آن همه تلفات نظامی و افتضاحات سیاسی رجوی تنها پس از چند روز آن را برای رزمندگان باقیمانده از عملیات فروغ به مثابه راهگشایی و بقای سازمان تعبیر و تفسیر می کند. چه می شود وقتی رجوی آن همه روی ایستادگی و مقاومت روی اشرف تأکید می کند، اما عملا و در حال حاضر به بدترین شکل ممکن و با تضرع و درماندگی و علیرغم آن همه اصرار و اعتراض بر نقض تعهدات سازمان ملل و تهدیدهای مستقیم و غیر مستقیم اما عملا گروه گروه به ترانزیت جابجا می شوند که به تعبیر رجوی مصداق زندان است، اما با این حال از این افتضاح و شکست نیز به عنوان یک پیروزی بین المللی نام برده می شود و آن را ادامه کارزار یک و دو تعبیر می کند که معلوم نیست جنبه های مادی و عینی پیروزی کارزارهای شماره یک و دو آن را در کجا و با چه جنبه های مادی باید جستجو کرد.

براستی رجوی از چه زاویه و با چه مبنای ارزشی و ایدئولوژیکی اینگونه از شکست های بزرگ پیروزی های عظیم و خیرکننده می سازد و چگونه است که این رهبری درتمام عمر سیاسی و رهبری خود بر سازمان حتی یک مورد از اشتباه و یا خودانتقادی به عنوان یکی از اصول عام تشکیلاتی به کم و کاستی ها اعتراف نمی کند. چرا در نقطه مقابل همیشه عده و شماری هستند که وظیفه اصلی شان بعد از اعلام پیروزی های بزرگ در این است که به اشکال مختلف این ادعای رهبری را تئوریزه و جنبه مادی و عینی برای آن پیدا کنند؟ اصلا چگونه می شود صرفنظر از این همه شکست کسی بتواند ادعا کند در عمر سیاسی و بخصوص قرار گرفتن در رأس رهبری یک سازمان تا حالا اشتباهی مرتکب نشده و هر چه بوده به قول خودش خیر مطلق بوده و پیروزی. وضعیت چنین آدمی حتی در مقایسه با پیامبران که با صفت معصوم شناخته و متمایز می شوند، به مراتب بر جنبه های غیر عادی و متافیزیکی و روابط فرازمینی کیفا متفاوتی دلالت و حکایت می کند. اما لازم نیست برای شناخت ابعاد و ماهیت چنین آدمی زیاد وارد معقولات شویم. لازم نیست به خودمان فشار بیاوریم که ببینیم چه عوامل و مکانیزم ها از آدم معمولی و متوسطی مثل رجوی یک نابغه و آدم منحصر به فرد و متفاوتی می سازد، نکته حائز اهمیت در مورد چنین آدمی اینکه وقتی شکست می خورد و قرار است این شکست ها را با پیروزی های متوهمانه رنگ آمیزی و بجای فتوحات بزرگ حقنه کند، این است که دقیقا به فاکتورهایی استناد می کند که پیشتر درباره اهمیت این اقدامات و نتایج پیروزمندانه آن سخن گفته است. مثلا همین تغییر فاز مبارزه چریکی شهری و تبدیل آن به جنگ منطقه ای و بعد رفتن رجوی به فرانسه و بعد پرواز تاریخ سازش به عراق و در ادامه عملیات فروغ جاویدان و این آخری هم استقامت در اشرف به هر طریق ممکن و سرانجام تحمیل خفت بار تخلیه اشرف و باز تعبیر یک پیروزی بزرگ و تاریخی، و سخن گفتن از ادامه کارزار بین المللی و الخ ، براستی ریشه این همه توهم گرایی، یا عوام فریبی و یا فریبکاری در کجا است؟ آیا منشاء آن توهم مزمن رجوی است؟ یا رجوی بر خلاف این خیلی هم واقع بینانه است و این واقع بینی او را ناگزیر به این سمت می برد که هیچ وقت خودش را از تنگ و تا نینداخته و به آینده از زاویه از این ستون به آن ستون فرج، به موضوعات و شکست ها نگاه می کند و به قولی همه هنرش در این است که بتواند این روحیه را به اعضای خود حقنه کند و آب هم از آب تکان نخورد.

واقعیت امر این است که این پدیده می تواند از دو زاویه و منظر مورد ارزیابی و قضاوت قرار گیرد، یکی از زاویه دید اعضای درونی سازمان که به رجوی جز از موضع ستایش ولو فرمالیته و ظاهری نگاه نمی کنند و ادعاهای او را وحی منزل تلقی می کنند. و یکی هم از نگاه بیرونی ها. نتیجه اما کما و کیفا متفاوت و متعارض است. در نگاه درونی ها آنگونه که تأکید شد رجوی همانا رهبری بی بدیل و استثنایی است که همیشه حداقل چند دهه از زمان و مکان اش جلوتر است. اما در نگاه بیرونی ها رجوی دچار خودشیفتگی مزمن و قابل ترحمی است که باید از این زاویه ارزیابی و قضاوت شود. نتیجه اینکه نگاه بیرونی ها به رجوی نگاهی توأم با حقارت و عقب ماندگی ذهنی است که ظاهرا راه علاجی هم برای آن متصور نیستند. زیرا بیماری رجوی سالهای متمادی است از مرحله درمان گذشته است. برای همین هم رجوی بجای اینکه خودش را در معرض تعامل با بیرونی ها بگذارد، ترجیح می دهد عمدتا در نگاه درونی ها قضاوت شود. درونی ها به دلیل تربیت فرقه ای و تشکیلاتی شان و عاداتی که طی این همه سال به آن مبتلا شده اند چاره ای ندارند جز اینکه این پدیده نادر عصر را با همین شرایط تحمل کنند. آنها بیشتر برای سرپوش گذاشتن بر اشتباهات تاریخی و از دست دادن عمر و فنا کردن هستی شان چاره ای حتی به تمارض کردن ندارند. رجوی هم با علم به این شرایط روحی و روانی دوست دارد بیشتر در نگاه این درونی ها جلوه کند. و به شدت از اینکه با بیرونی ها وارد گفتمان و تعامل شود پرهیز می کند. این وقاحت و فرافکنی رجوی هم در نگاه همین درونی ها کارکرد دارد، در نقطه مقابل آن نگاه بیرونی ها که به رجوی به دیده آدمی قابل ترحم نگاه می کنند. کسی که همچون دن کیشوت اگر قرار باشد به عالم واقع برگردد و روی زمین و بدون تصور دشمنان و آسیاب های بادی زندگی کند، در آن صورت پیشتر از اینکه دادگاه عدالتی درباره او حکم بدهد، خود دست به انتحار خواهد زد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

صاحبان واقعی اموال سازمان در اشرف چه کسانی هستند؟

این اموال در واقع نتیجه خون هزاران انسان بی گناهی است که چه در ایران و چه در عراق توسط سازمان بر زمین ریخته شده است

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، بیست و پنجم آوریل 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7690

 

شورای ملی مقاومت سازمان مجاهدین با انتشار بیانیه ای در اعتراض به عدم تحویل اموال منقول قرارگاه اشرف همچنین اعتراض به نقض تعهدات نماینده سازمان ملل، دولت عراق در خصوص به رسمیت شناختن مالکیت سازمان بر اموال و تعهد به فروش استرداد پول آنها به سازمان اقدام به فراخوان داده است. در این بیانیه لیست مبسوطی از دارایی های منقول سازمان در اشرف و همچنین محاسبه دارایی های غیر منقول شامل زیرساخت ها و تأسیسات و احداث ساختمان و سایر تأسیسات رفاهی، تفریحی، و … مختلف ارائه شده است. ارزیابی و محاسبه سازمان از دارایی های غیر منقول خود آنگونه که در بیانیه تصریح شده است، مشتمل بر ۵۰۰ میلیون دلار برآورد شده است. بیانیه سازمان در این خصوص آورده است :
 


“قیمت مالکیتهای غیرمنقول در اشرف اکنون ۵۰۰ میلیون دلار ارزیابی می شود که شامل زیرساختها، تأسیسات، ساختمانها، جاده کشی و سیستمهای آب و برق و فاضلاب است.”

این برآورد در کنار دارایی های منقول سازمان که مشروح آن در همین بیانیه لیست شده از این قرار است :

خودروها و انواع ماشین آلات (۱۲۰۰ دستگاه)، ژنراتورها و تجهیزات تولیدبرق (۷۰۰ قطعه دستگاه)
چاپخانه و پرینتر و دستگاههای تکثیر (۳۰۰ فقره)
دستگاهها و تجهیزات درمانی (۳۰۰ فقره)
دستگاهها و تجهیزات صنعتی و تولیدی(بیش از ۴۰۰ فقره)
دستگاهها و وسائل خانگی ۴۰۰۰۰ فقره)
دستگاهها و وسایل آشپزخانه (۶۰۰ قطعه و دستگاه)
دستگاههای سرمایشی و گرمایشی (۱۰۰۰۰ فقره)
دستگاهها و تجهیزات صوت و تصویر (۳۰۰۰ قطعه و دستگاه)
دستگاهها و تجهیزات ارتباطات تلفنی (۲۰۰ فقره)
بنگال و کانتینر (۵۰۰ عدد)
دستگاهها و الزامات آبرسانی (۲۰۰۰ فقره)
تجهیزات دفاع مدنی (۳۰۰۰ قطعه)
در همین رابطه و در بخش دیگری در خصوص احیای قرارگاه اشرف از بیابان لم یزرع به یک شهر مدرن و صاحب امکانات زیر آمده است :

” ساکنان اشرف طی ۲۶سال اشرف را از یک بیابان خشک، به یک شهر مدرن با ایستگاه برق و شبکه برق رسانی، دو ایستگاه پمپاژ آب از رودخانه و سیستم های تصفیه آب و آبرسانی، خیابان کشی، دانشگاه، کتابخانه، موزه، بیمارستان، گورستان، مسجد، پارک، دریاچه، مزارع، کارگاههای صنعتی، تأسیسات ورزشی وتفریحی و پناهگاههای زیر زمینی در برابر بمبارانها و حملات مکرر رژیم ایران با موشکهای اسکاد B تبدیل کردند. در این شهر صدها ساختمان و سالن اجتماعات با صدهاهزار متر مربع زیر بنا و نزدیک به ۱۰۰ کیلومتر راه و خیابان آسفالته وجود دارد.”

صرفنظر از صحت و سقم این آمار و ارقام و محاسبات مالی، به هر حال این سؤال به عنوان پیش فرض روی میز سازمان قرار می گیرد که این حجم از دارایی های ادعایی از چه طریق و از چه منابعی تأمین شده است. این ارقام البته سوای اینکه بخش اعظمی از اموال منقول سازمان که شامل اداوت جنگی از جمله تانک ها و خودروهای نظامی و سلاح های سبک و سنگین می شود، پیشتر توسط نیروهای ائتلاف و آمریکا مصادره و متأسفانه نابوده شده است. جمع این اموال به هر حال نیازمند یک کار کارشناسانه و جدی است. منهای این آمار و ارقام و موجودی ها بدیهی است در اشرف تجهیزات و وسایل دیگری وجود دارد که سازمان به دلایل کاملا امنیتی و غیره از طرح و ادعا درباره آنها خودداری می کند. این موارد آنگونه که بعضا مورد تأکید برخی اعضای فراری از اشرف قرار گرفته به مرور نابود و محو شده اند. با این حساب بطور واقعی نمی توان به رقم واقعی ارزش اموال منقول و غیر منقول در اشرف پی برد. هر چند با همین ارقامی که سازمان می دهد جا برای طرح بسیاری سؤالات درباره منابع اصلی آنها به قوت خود باقی است. این ارقام را باید با ارقام سایر هزینه های جاری، موضوعی، موردی، و … جمع کرد تا ببینیم حجم واقعی درآمدها و مخارج سازمان و از جمله هزینه هایی که صرف مخارج یومیه و همچنین تلویزیون مجاهدین میشود در نهایت چقدر است. در این صورت بدیهی است اولین سؤال این خواهد بود که منابع این حجم پول مصروف شده و نشده که فی الحال هزینه برگزاری کنفرانس ها و همایش ها و هزینه تردد و ایاب و ذهاب و … حامیان و سیاه لشکرهای سازمان در اروپا را شامل می شود، از چه منابعی تهیه و تغذیه می شود. در اینکه به هر حال بخشی از ارزش اشرف همانگونه که در بیانیه مورد تأکید قرار گرفته محصول استثمار جسمی اعضای سازمان است شکی نیست، اما باید اذعان کرد بخش عمده ارزش اشرف به همان امکانات مورد اشاره مرتبط می شود. براستی صاحبان اصلی این اموال چه کسانی هستند؟ این سؤالی است که در تمامی موارد مربوط به دارایی های نقدی و غیر نقدی و … سازمان مربوط و مطرح است. یا حداقل در خصوص اموال و دارایی هایی که سازمان در عراق و مشخصا در قرارگاه اشرف مدعی آن است، جدی تر مطرح می شود.

برای اثبات این ادعا شایسته است هیئتی جهت تحقیق منابع سازمان تشکیل شود. وظیفه این هیئت باید بررسی منابع مالی سازمان و حداقل در طی سه دهه اقامت در قرارگاه اشرف باشد. آنچه مسلم اینکه پیشتر به اندازه لازم و اقناع کننده ای افشاگری های لازم در راستای اعطای کمک های بلاعوض صدام و البته از جیب مردم محروم عراق و توسط بالاترین مقامات ارتش و سرویس های استخبارات عراق صورت گرفته است. بعلاوه تصاویر مستند از حمل دینارهای عراقی که با کامیون به سمت قرارگاه اشرف بارگیری می شوند، همچنین ساخت دهها مقر اقامت برای مسعود رجوی در شهرهای بزرگ عراق از جمله بغداد و … اهداء ادوات نظامی و .. وسایل لوکس و قیمتی مربوط به مقرهای رجوی، امکانات امنیتی و هزینه های مربوط به آن، و دهها موضوع و موارد نامکشوف و پنهانی دیگر از موارد و موضوعاتی هستند که به نظر می رسد هرگونه بی تفاوتی و مسامحه در قبال چند و چون و کم و کیف آنها بر نقض حقوق ملت عراق توسط همزمان صدام و سازمان دلالت دارد.

اما فارغ از این ضرورت ها آنچه حائز اهمیت نشان می دهد موضع طلبکارانه سازمان در قبال چپاول اموال ملت عراق و مطالبات غیر قانونی آنها است. به نظر می رسد این میزان وقاحت و حالت تهاجمی سازمان در رابطه با اموال اشرف حاکی از اولویت بندی است که مقامات عراقی و در راستای ضرورت و اولویت خارج کردن سازمان از عراق بخرج می دهند. همچنانکه مسکوت گذاشتن حکم جلب ۶۰ تن از اعضای سازمان توسط قوه قضائیه عراق که تمامی پروسه های قانونی و قضایی آن طی شده و تا مرحله صدور حکم جلب و دستگیری هم پیش رفته، ظاهرا در چنین مرحله ای می رود تا با انفعال و بی تفاوتی مقامات مسئول عراقی به فراموشی سپرده شود. این درست که در حال حاضر ضرورت اخراج مجاهدین از عراق همه چیز را و حتی جنایات و چپاول اموال و پول های مردم عراق را تحت الشعاع قرار داده است، اما نباید از نظر دور داشت این موضع انفعالی پیش از اینکه به تسریع امر خروج و جابجایی سازمان منتهی شود، سازمان را در موضع طلبکاری قرار خواهد داد. والا چه کسی است که نداند اشرف با هر عنوان و صفت و وضعیتی که در حال حاضر دارد و پیش از اینکه محصول استثمار جسمی اعضای سازمان باشد، به دینارها و پول های بی حساب و کتابی وابسته بوده و هست که صدام در ازای خیانت و جنایت های اعمال شده بر مردم ایران و بعضا ملت عراق دریافت کرده است. این اموال در واقع نتیجه خون هزاران انسان بی گناهی است که چه در ایران و چه در عراق توسط سازمان بر زمین ریخته شده است.

اینکه حالا سازمان از موضع بالا و دست پیش ادعای مالکیت بر این اموال و مطالبه وجوه نقدی آن را داشته باشد، از آن دست ادعاهایی است که هر اندازه بی تفاوتی و انفعال در قبال آن سازمان را گام به گام به سمت سرقت تمام و کمال آنها تشویق خواهد کرد. اینکه سازمان در همین بیانیه ادعا می کند فاکتور خرید اموال منقول موجود در اشرف را تحویل مقامات سازمان ملل نموده بسیار جای تأمل دارد. در واقع چیزی که می تواند ثابت کند صاحب یا صاحبان اصلی این اموال چه کسانی هستند نه سندسازی ها و فاکتور سازی های سازمان که پاسخ سرراست و بی واسطه به این سؤال است که پول خرید این اموال از کجا تأمین شده است؟ این اموال ادعایی چه رابطه ای با کامیون های مملو از دیناری دارد که به استناد تصاویر از طریق صدام در اختیار سازمان قرار گرفته است. اگر قرار است به صرف بیرون کردن سازمان از عراق دهها سؤال مالی و سیاسی و پرونده های جنایی و جرائم سازمان در عراق مسکوت گذاشته مانده و به بوته فراموشی سپرده شود، بی شک مردم عراق و کسانی که جان و مال شان در طی سه دهه حضور سازمان در عراق به یغما و به قتل رسیده است، از این بذل و بخشش که مصداق خرج که از کیسه میهمان بود … است، هرگز نه خواهند بخشید و نه کسانی را که به دلایل سیاسی و غیره چشم بر ستم سه دهه مجاهدین بر مردم عراق بسته خواهند گذشت. نباید تسلیم شدن سازمان به خروج از عراق را بهانه و بهای فراموش کردن سؤالات اساسی در خصوص غارت و تصاحب و روابط سیاسی و نظامی سازمان با صدام نمود. سؤال اساسی برای مقامات عراقی، نماینده سازمان ملل و نهادهای بین المللی باید این باشد که صاحبان واقعی و اصلی اموال قرارگاه اشرف چه کسانی هستند؟ باید این سؤال و پیش از اینکه تصمیمی از جانب هر مقامی درباره اموال منقول و غیر منقول قرارگاه اشرف گرفته شود، مطرح و پاسخ داده شود.

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد