_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

بی اعتنایی غرب به ادعای ساخت بمب اتمی توسط سازمان مجاهدین

رویترز: این گزارش با برآورد اسرائیل و آمریکا در تضاد است؛ که گفته‌اند ایران هنوز تصمیمی برای ساخت بمب اتم نگرفته است

 

 

مجاهدین دبلیو اس، پانزدهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7827

 

تازه ترین ادعای سازمان مجاهدین در خصوص فعالیت های ایران برای ساخت بمب اتمی با سردی و بی اعتنایی غربی ها مواجه شد. سازمان مجاهدین طی ارائه گزارشی مدعی شده ۶۰ دانشمند و مهندس ایرانی در یک برنامه سازمان دهی شده و تحت نظارت وزارت دفاع بر روی ساخت بمب اتمی کار می کنند. این خبر که توسط خبرگزاری رویترز منتشر شده واکنش های متفاوت اما غالبا منفی را در میان شخصیت ها و دولت ها و مقامات آگاه غربی برانگیخته است. خبرگزاری رویترز به نقل از «دیپلمات‌ها» می‌نویسد سازمان مجاهدین خلق پس از افشای تأسیسات نطنز در سال ۲۰۰۲ کارنامه چندان روشنی نداشته‌اند. از سوی دیگر دیوید آلبرایت کارشناس ارشد اتمی آمریکایی، در این باره گفته است بهتر است به این ادعا «با شک و تردید بسیار» نگریست.

رویترز ضمن اشاره به همزمانی انتشار این گزارش با نشست ۵+۱ با ایران در عراق نوشته است: ” به نظر می‌رسد زمان انتشار این گزارش برای تحت تأثیر قرار دادن مذاکرات ایران و آژانس در روز دوشنبه و سه‌شنبه، و گفت‌وگوهای سوم خرداد در بغداد انتخاب شده باشد.”

رویترز در ادامه ضمن اشاره به برآوردهای آمریکا و اسرائیل در خصوص مردود دانستن فعالیت های ایران برای دستیابی به بمب اتم نوشته است: ” گزارش همچنین با برآورد اسرائیل و آمریکا در تضاد است که گفته‌اند ایران هنوز تصمیمی برای ساخت بمب اتم نگرفته است. “

دیوید آلبرایت، بنیانگذار مؤسسه دانش و امنیت بین‌الملل که فعالیت‌های هسته‌ای ایران را دنبال می‌کند با توجه به سابقه سازمان در امر انتشار خبرهای کذب و جعلی و رویکردهای تبلیغاتی و بی پایه مجاهدین بر علیه ایران گفته: «ما باید بسیار با شک و تردید با آنچه آنها می‌گویند برخورد کنیم.»

دیوید آلبرایت در ادامه با اشاره به کینه توزی های سازمان علیه جمهوری اسلامی و تلاش گسترده آنها برای منفی نشان دادن ایران افزوده: «(آنها) یک گروه اکتیویست هستند و انگیزه بسیار زیادی دارند که بگویند یک برنامه اتمی تسلیحاتی وجود دارد که به شدت در حال پیشرفت است.»

بی توجهی غرب به انتشار این خبر و مواضع منفی در این رابطه نشان از رو شدن ماهیت جنگ افروزانه مجاهدین می کند. لازم به توضیح است به دنبال انجام موفقیت آمیز نشست مقامات ایرانی با ۵ + ۱ در استانبول و تعیین زمان ادامه مذاکرات سازمان بیش از هر چیز در پی بی اعتبار کردن نتیجه مذاکرات و به نوعی القای بیهودگی روند مذاکرات است. اما به نظر می رسد روند مذاکرات همزمان با شکست های استراتژیک سازمان در عراق و اشرف بر بی اعتبار شدن بیش از بیش سازمان در غرب صحه خواهد گذاشت.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منطق رجوی مروری بر مواضع و تصمیمات رجوی از مقطع سال57 تا به امروز

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، چهاردهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7793

 

بارها با خودم فکر می کنم با منطق من درآوری رجوی به یقین کسی بتواند او را به انحرافات و اشتباهات اصولی و استراتژیک در طی حداقل سی و اندی سال گذشته متقاعد و مجاب کند. این مهم به دو دلیل میسر نیست. اول به این دلیل که او تاکنون تن به هیچ گفتمان انتقادی و حتی توضیحی در رابطه با گذشته نه به منتقدین بیرونی خود و نه به نیروهای تشکیلاتی خود نداده است. و دوم اینکه منطق رجوی از اساس با هیچ منطقی در بیرون از او قابل قضاوت، تحلیل و ارزیابی نیست. و لاجرم همه عملکرد و مواضع و تصمیمات او در تمام عمر تسلط اش بر سازمان نه تنها درست که بی بدیل و یگانه بوده است. به همین دلیل است که رجوی پیاپی تمام شکست های گذشته سازمان را به فتوحات و پیروزی های بزرگ و حتی غیر قابل تکرار تبدیل می کند. در همین پیام اخیر، او یک بار دیگر و در حین تخلیه اشرف که اظهار من الشمس یکی از شکست های استراتژیکی او است، آب پاکی روی دست همه ریخت و مثل همیشه با صراحت ضمن مرور تمامی آن افتضاحات کماکان بدون درنگ و تأمل از همه آنها به عنوان پیروزی یاد کرد.

اما اگر قرار باشد خارج از این قاعده من درآوری رجوی، حداقل مواضع و تصمیمات او را از مقطع سال ۵۷ و فاز سیاسی تا به امروز مرور کنیم در آن صورت متوجه خواهیم شد فاصله حقیقت با فتوحات کذایی رجوی در این مدت چقدر عمیق و حفره های حاصل از آن پرناشدنی است. در این مختصر تلاش می کنم این سرفصل ها را با نتایج و خروجی آنها مرور کنم تا متوجه شویم چرا رجوی تا به حال نه تنها تن به گفتمان و نقد گذشته نداده و نمی دهد که حتی حاضر نیست یک بار فرآیند و چشم انداز تصمیمات فعلی خود را با قاطعیت پیش بینی و مسئولیت خلاف آن را به عهده گرفته و خود را در قبال آن مسئول و در معرض داوری قرار دهد. در مرور این مواضع می توان فاز اول یعنی از مقطع بهمن ۵۷ تا سی خرداد ۱۳۶۰ را مبداء این بازخوانی قرار داد. دوره ای که اصطلاحا رجوی از آن به عنوان فاز سیاسی نام میبرد. این دوره که عمری بیش از ۱۶ ماه نداشت، خروجی و نتیجه اش به دست گرفتن سلاح و جنگ مسلحانه مقابل حاکمیت نوپای بعد از انقلاب بود. این خروجی با هر نوع گفتمانی و در رادیکال ترین شکل خود و تا امروز نه قابل توجیه و نه حتی قابلیت تئوری پردازی نداشته و ندارد. و معلوم نشده رجوی که تا آخرین روزهای منتهی به سی خرداد از جمهوری اسلامی به دلیل مواضع ضدامپریالیستی اش حمایت و پشتیبانی می کرد و چریک های فدایی شاخه اشرف دهقانی را به دلیل عملکردش در کردستان به چپ روی و افتادن در دام ضدانقلاب و امپریالیست متهم می کرد، بر اساس چه تحلیلی از شرایط به این نتیجه رسید که سلاح کشیدن مقابل جمهوری اسلامی ارجح از مبارزه علیه امپریالیست شده و درست در شرایطی که جمهوری اسلامی حتی به زعم رجوی از هر سو مورد تهاجم نظامی و سیاسی امپریالیست ها بود، او نیز در همین راستا دست به سلاح ببرد. و رجوی نتوانست به این سؤال اساسی و حیاتی جواب بدهد که چطور یک حاکمیت برآمده از انقلاب مردمی می تواند ظرف فقط ۱۶ ماه از یک رژیم خلقی و ضدامپریالیستی به یک رژیم ضدخلقی و ارتجاعی و نهایتا همدست امپریالیست ها تبدیل شود.

این اولین سؤال استراتژیکی از رجوی بود و هست که او هر بار برای فرار از آن به این جمله معروف بسنده کرد که اگر سی خرداد یک روز زودتر و یا یک روز دیرتر اتفاق می افتاد، آن وقت مشروعیت سازمان زیر سؤال می رفت. می بینیم که حاصل فاز سیاسی رجوی به دلیل ماهیت ریاکارانه اش که بعدها اذعان نمود به قصد آماده ساختن برای رویارویی نظامی روی آن حساب باز کرده بود، در نهایت به دلیل تحلیل های کودکانه و ذوق زدگی ناشیانه او از ارزیابی کمی نیروهای اش در مقایسه با وزنه توده های مردم به سی خرداد منجر و منتهی شد. مرحله دوم یعنی فاز نظامی گری رجوی که از سی خرداد شروع گردید در نهایت با تاکتیک جنگ چریکی شهری بیش از یک سال دوام نیاورد. ضربات استراتژیکی که سازمان تحمل کرد، باعث شد در اسرع وقت تاکتیک جنگ چریکی شهری اش را به تز منطقه ای تغییر داده و نیروهای اش را در نوار منطقه کردستان متمرکز کند. در این مرحله تمام هنر رجوی در زدن چند پایگاه مرزی و حمله به واحدهای نظامی و ارتشی در نوار مرزی کردستان خلاصه شد. فرآیند این دوره نیز با بروز اختلافات سیاسی با حزب دمکرات کردستان بر سر روابط پنهان رجوی با طارق عزیز و صدام به انتقال نیروهای سازمان به اروپا منجر شد.

سرفصل بعدی استقرار توأمان رجوی و تشکیلات او در اروپا بود. در این دوره عملیات تروریستی رجوی از فرانسه فرماندهی می شد. نتیجه این عملیات که در داخل به فرماندهی علی زرکش انجام می شد در نهایت منجر به محاکمه درون تشکیلاتی او و اعلام انقلاب ایدئولوژیک و افتضاحات حاشیه ای و متن این انقلاب گردید. اگر این دو مرحله را جمع بندی کنیم نتیجه نهایی می شود شکست کلی مشی مسلحانه در ابعاد میکرو و میلیمم. به یک معنی نتایج واقعی این دو دوره را می توان در خروج رجوی و تشکیلات اش از ایران و بعد شکست هسته های درونی به اصطلاح مقاومت جمع بندی کرد که در نهایت برای توجیه این شکست ها منجر به بروز و ظهور انقلاب ایدئولوژیکی و مهمتر از آنها رابطه با عراق و در نهایت اخراج رجوی از فرانسه و رفتن او به عراق در امتداد آن شکست ها می شود. رجوی که رفته بود از نوار مرزی عراق و ایران به قول خودش آتش بیفروزد و رفتن به عراق را متضمن سرنگونی تعبیر کرده بود، اما در نهایت بعد از اتمام جنگ و با عملیات فروغ عملا نتیجه کنده شدن از ایران و رفتن به اروپا و بعد تن دادن به هزینه های همکاری با صدام را یک جا دریافت کرد. اما مثل همیشه لب به اعتراف نگشود و مسبب این افتضاح را این بار بجای انداختن به دوش یکی مثل علی زرکش تمامی به دوش ارتش آزادیبخش انداخت. او برای سرپوش گذاشتن این شکست ناگزیر به اعلام شروع مرحله دوم انقلاب ایدئولوژیک یعنی بردن بیش از بیش سازمان به درون و در نهایت تبدیل سازمان به یک فرقه تروریستی قائم به خودش شد. در جمع بندی نتیجه رفتن رجوی به عراق یکی شکست تمام عیار جنگ رهایی بخشش به اتکای ارتش آزادیبخش بود و دیگر تبدیل سازمان به یک فرقه تمام عیار بود.

از این مرحله تا سقوط صدام و آمدن نیروهای آمریکا به منطقه رجوی عملا خود را قفل کرده بود. به این معنی که جز ارسال تیم های عملیاتی و خمپاره زنی به مناطق مسکونی و ایجاد تنفر بیشتر در مردم دستاوردی نداشت. در نهایت با آمدن آمریکا به عراق و سقوط صدام سازمان این بار سلاح هایی که تا آن زمان به یمن کمک های لجستیکی و مالی صدام تهیه کرده بود، از دست داد. هنر رجوی برای توجیه این وضعیت این بود که او بین سلاح و صاحب سلاح، صاحب سلاح را انتخاب کرده است.. پس تا اینجا نتیجه رفتن به عراق شکست تمام عیار استراتژیکی جنگ مسلحانه بود که تا پیش از آن در قالب روش های جنگ چریکی، منطقه ای، عملیات رهایی بخش و ارتش رهایی بخش و … تمام و کمال امتحان خود را پس داده بود. نتیجه تجربه های تلخ نظامی و استراتژیکی به اینجا ختم نشد. بلکه با قرار گرفتن نام سازمان در لیست های تروریستی اتحادیه اروپا، وزارت امورخارجه، و بقیه کشورهای اروپایی و بعد هم بیانیه دیدبان حقوق بشر و .. سازمان را در بیرون از خود و در عرصه جهانی به چالش های عمیق و اساسی تری دچار کرد. رجوی که بعد از سقوط صدام به قول خودش دنبال جلب حمایت و اعتماد صاحبخانه جدید یعنی آمریکا بود، این بار با سمبه پرزور وزارت امورخارجه آمریکا و از طرف دیگر نیاز مبرم اش برای جلب این اعتماد ناچار گردید در خفا نسبت به روش های خشونت آمیز و تروریستی و استراتژی مسلحانه اش که از بدو تأسیس سازمان تا آن زمان به آن می بالید ولو در خفا اظهار ندامت و پشیمانی بکند. این اظهار ندامت البته به منزله یک شکست عمده تر و این بار بالا آوردن مانیفست سازمانی بود که تا قبل از آن سلاح و مبارزه با آمریکا را تنها نقطه روشن و افتخارات فردی و تشکیلاتی تلقی می کرد. تا جایی که در اوج گرمی بازار جنگ مسلحانه برای اینکه رقبا را یکی لانسه کند اصولی گری را با دو مشخصه اعتقاد به مبارزه مسلحانه و ضدامپریالیست بودن گره و ارزیابی می کند. رجوی در سال ۱۳۶۱ در این رابطه می گوید:

“مبارزه انقلابی مسلحانه مبنا و شرط لازم برای پیروزی بر رژیم است. معیاری که چه شورای ملی مقاومت بر حسب مصوبات اش و چه سازمان مجاهدین خلق ایران، مقدم بر هر چیز سایر نیروها و جریانات و شخصیت ها را در رابطه با آن محک میزند.”

پس به بیانی می توان گفت رجوی حداقل از مقطع بالا آوردن جنگ مسلحانه در نزد آمریکایی ها به بعد هر چه باشد از آن پس نه اصولی است و نه به اصولی که خود تدوین کرده پایبند و ملتزم است. به این دلیل که مبنا و شرط لازم برای مبارزه با صفت انقلابی را زیر پا گذاشته است. رجوی در تأکید این معنا در بخشی دیگر از این توضیحات ادامه می دهد:

“انقلاب کنونی ما یک انقلاب رهایی بخش ضدامپریالیستی است. حتی نیروهای مبارزی که نمی خواهند به الزامات ناشی از مرحله انقلاب رهایی بخش و ضدامپریالیستی تن بدهند، آشکارا نمی توانند خصائص این مرحله را منکر شوند.”

پس کنار گذاشتن ماهیت ضدامپریالیستی و فراتر تلاش برای جلب اعتماد و اطمینان امپریالیست نیز به نوعی به منزله زیرپاگذاشتن یکی دیگر از معیارهای اصولی بودن است که رجوی به آن تن می دهد. پس تا اینجا رجوی هم سلاح و مشی مسلحانه و هم دشمنی با آمریکا را که شروط مبنایی برای مبارزه علیه جمهوری اسلامی و سرنگونی بوده از دست داده است. یعنی سوای انحرافات استراتژیکی و سیاسی، رجوی مسبب شکست های ایدئولوژیکی سازمان نیز هست. اما جالب اینجا است که رجوی بر خلاف همیشه از همان سالها فرآیند زیرپاگذاشتن این دو شرط مبنایی و لازم یعنی مبارزه انقلابی مسلحانه و ضدیت با آمریکا را پیش بینی می کند و می گوید:

“روشن تر بگویم: پشت کردن به مبارزه انقلابی مسلحانه و یا دوری از آن، مفهومی جز پشت کردن به خلق و انقلاب و یا اپورتونیسم و انحراف و بالمال تقویت عملی جبهه ارتجاع و امپریالیسم ندارد.”

اما باز پروسه شکست ها و افتضاحات رجوی به همینجا خاتمه نمی یابد. چرا که او پس از آن همه حالا به نقطه ای رسیده که برای یافتن یک تکه زمین و استقرار نباتی در آن به هر خفتی تن می دهد و اما کسی پیدا نمی شود این امکان اندک را به او ارزانی بدارد. اینکه چطور رجوی با این کارنامه کماکان می تواند آن همه افتضاح و انحراف و شکست سیاسی و ایدئولوژیکی و … را با صفت پیروزی و فتوحات زینت بدهد، تنها از کسی مثل رجوی بر می آید. این که رجوی تاکنون و پس از سی سال هنوز و حتی برای یکبار به یک پرسش و پاسخ ساده نه در درون و نه در بیرون تن نمی دهد، کاملا قابل فهم است. و اینکه رجوی چگونه قادر است علیرغم آن همه شکست و رسوایی کماکان خود را بی بدیل بداند، ریشه اش در این حقیقت نهفته است که منطق رجوی با منطق معمول بیرون از او کاملا در تضاد و تقابل است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردپای عامل خودسوزی های ۲۰۰۳ در آخرین پیام رجوی

رجوی با تأکید روی فاکتورهای ایدئولوژیکی، سیاسی و تشکیلاتی بودن مبارزه اش، بیش از هر زمان دیگر بر ماهیت فرقه ای حوادث گذشته و احتمالی آینده صحه می گذارد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، دوازدهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7777

 

پیام ۱۲ اردیبهشت مسعود رجوی حاوی اشارات گذرا و شتابزده به بخشی از کارنامه فرقه ای سازمان در گذشته های دور و نزدیک بود که یادآوری آنها را می توان در راستای تهدید به تکرار آنها قلمداد کرد. صرفنظر از اینکه این اشارات تا چه اندازه جدی تلقی شده یا فقط از جنبه تهدید و هراس افکنی ارزیابی شود، اما به هر حال بر قبول فاکتور اراده گرایی فردی، سازماندهی تشکیلاتی و نقش پذیری شخصی رجوی در آنها حکایت دارد. یکی از این اشارات کلیدی مربوط است به جوهره و مکانیزم این اقدامات گروهی و فردی که رجوی در کلیت آن را در اشکال ایدئولوژیکی، سیاسی و تشکیلاتی شاخص بندی و تأکید می کند:

“این اول روشن باشد که این کارزار یک کارزار در حقیقت ایدئولوژیک است. آزمایش اراده ها است. در حقیقت یک کارزار سیاسی ایدئولوژیک است. یک نبرد سیاسی، ایدئولوژیکی و تشکیلاتی است. که ببینیم کی می زند کی می خورد. یعنی چی، … عالی تر، پیچیده تر و بغرنج ترش جنگی است سیاسی تشکیلاتی و در اوج اش ایدئولوژیکی.”

به این ترتیب رجوی اصرار دارد ولو غیر مستقیم روی این نکته تأکید کند که برجستگی سازمان او در این است که هیچ اقدامی در تشکیلات او خودسرانه، خودبخودی و با انگیزه های فردی انجام نمی شود. به زبانی دیگر رجوی با این شاخص ها به نقش و اراده خود در آنچه پیش آمده و خواهد آمد صحه می گذارد.

لازم به ذکر است در خودسوزی های ۱۷ ژوئن سال ۲۰۰۳ حداقل ۲۵ نفر در سراسر اروپا به شدت مجروح و دو عضو زن سازمان به نام های صدیقه مجاوری و ندا حسنی جان خود را از دست دادند. برخی از این افراد از ناحیه سر و صورت دچار سوختگی های شدید شدند که آثار آن تا پایان عمر باقی خواهد ماند. این اقدامات به شدت افکار عمومی فرانسه و اروپا را تحت تأثیر و جریحه دار نمود و باعث گردید دولت فرانسه از بیم ادامه اینگونه اقدامات مریم عضدانلو را به قید ضمانت آزاد کند. البته آن پرونده همچنان مفتوح می باشد و جالب اینکه به دلیل ترس مقامات فرانسوی از تکرار آن فاجعه هنوز تلاشی برای رسیدگی و صدور حکم نشده است. در لابلای اظهارات و واکنش های مطبوعات، مقامات فرانسوی جنبه ها و ابعاد مختلفی از این اقدامات فرقه ای را مورد توجه قرار دادند. از جمله ژان فرانسوا کوپه، سخنگوی دولت فرانسه،‌ این خودسوزی ها را “شدیدا دراماتیک” خوانده و گفته بود:

“متأسفانه! این اعمال چیزهای زیادی درباره طرز فکر رهبری آنان را برایمان آشکار می کنند.”

حقایقی که از آن زمان به تناوب در خودزنی های فرقه ای اشرف می توان دنبال کرد. این اقدامات به حدی دور از انتظار و غافلگیرکننده بود که پلیس پاریس در حکمی فروش، حمل و نقل و استفاده از هرگونه محصول قابل اشتعال در بخش های خاصی از مرکز پاریس را ممنوع کرد. نیکلاس سارکوزی که آن زمان وزیر کشور فرانسه بود طی اظهار نظری درباره سازمان گفت:

“اعتراضات نشان دادند که تعصب مطلق مجاهدین خلق حقیقت دارد.”

در آن زمان پلیس فرانسه تعدادی از اعضای سازمان را به عنوان محرک دستگیر و تحویل دادگاه های فرانسه داد. اما ظاهرا دلایل متقنی برای اثبات سازماندهی شدن و تشکیلاتی بودن آنها پیدا نکرد. حالا به نظر می رسد دادگاهی که مدعی بود دلایل و شواهد کافی برای اثبات این اتهام پیدا نکرده، در صورت تمایل می تواند اعترافات رجوی را به منزله سند محکمه پسند مورد توجه قرار بدهد. صراحت رجوی روی سه فاکتور ایدئولوژیکی، سیاسی و تشکیلاتی اگر فی النفسه بر نفی هر گونه اقدام خودسرانه در تشکیلات او دلالت داشته باشد، می تواند به منزله اعتراف به نقش رهبری ایدئولوژیک و فرقه ای رجوی در این گونه حوادث داشته باشد. این در حالی است که از سوی دیگر مریم عضدانلو در عرصه های برون تشکیلاتی و تعاملات به اصطلاح سیاسی اش در اروپا از زبان و ادبیات و اهداف متفاوت و متضاد با رجوی صحبت می کند.

نکته مغفول مانده و مهم اینکه مسعود رجوی بر خلاف مریم رجوی که اصرار دارد برای مخاطبان غربی از هدف ها و ادبیات و دایره واژگانی متفاوت و مورد توجه اروپایی ها از جمله دمکراسی و ازادی و حقوق بشر و دمکراتیزاسیون و … استفاده کند، اما رجوی در مناسبات درون تشکیلاتی از ادبیات و دایره واژگانی به شدت همگون با اموزش های فرقه ایابایی ندارد که بلکه اصرار دارد تا از این طریق بر تعمدی بودن این تناقضات و استفاده ابزاری از این مفاهیم تاکید کند. مقایسه این دو نوع لحن و محتوای در صحبت های این دو بخوبی می تواند بر کارکردهای ابزاری ادعاهای مریم و از سوی دیگر ضرورت استفاده از زبان تشکیلاتی برای اعضای سازمان دلالت داشته باشد. فراتر از این تناقضات شکلی می شود به نقطه نظرات مسعود رجوی درباره نهادهای بین المللی از جمله سازمان ملل و حقوق بشر و همچنین سایر نشانه گزاری ها از جمله بحث قانون گرایی، مشروعیت نهادهای حقوقی و قضایی و … اشاره کرد که رجوی در پیام اخیرش از بیخ و بن مشروعیت و موضوعیت انها را منکر و انها را در لوای عدالت قطره چکانیبه سخره می گیرد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چند نکته درباره پیام ۱۲ اردیبهشت رجوی

این بدنه تشکیلاتی است که باید مسئولیت افتضاحات رجوی را به عهده بگیرد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، دهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7755

 

حرف های رجوی در ۱۲ اردیبهشت که از تلویزیون سازمان پخش شد، صرفنظر از ضرورتی که در این شرایط و مشخصا برای سر هم آوردن اوضاع متزلزل و نابسامان روحی و روانی اعضای سازمان داشت حاوی نکاتی است که سوای جدی تلقی کردن و نکردن برخی آنها از جمله تهدیدات بالقوه سازمان ملل و … به اجمال به آنها اشاره می شود.

۱- اینکه رجوی به اذعان و اعتراف خودش از تمامی اهرم ها و قابلیت های موجود بین المللی از جمله سازمان ملل، نهادهای حقوق بشری، کمیساریای عالی پناهندگان، صلیب سرخ جهانی و … و حتی نقش و جایگاه آمریکا در این میان به صورت کاملا ابزاری و تا آنجا که هدف های او را همسویی و دنبال کند، استفاده نموده و هر کجا هم که زاویه ای ایجاد شد به قول خودش از آنها عبور می کند و می رود دنبال روش های فرقه ای از جمله آنچه در جریان ۱۷ ژوئن سال ۲۰۰۳ در فرانسه و دهها مورد دیگر انجام داد. رجوی این رویکرد را به اذعان خودش تحت عنوان عدالت و قانون قطره ای تئوریزه کرد و آشکار گفت که از اساس همچون گذشته به موجودیت و موضوعیت چنین نهادهایی در دنیا اعتقاد ندارد.

۲- برای رجوی اینکه چند روزی تاریخ ضرب الاجل پایان آوریل دولت عراق جهت تخلیه کامل اشرف به تعویق بیفتد، خیلی حائز اهمیت است. چنانچه این بار نیز این تأخیر اجتناب ناپذیر چند روز و چند هفته را مستقیما گذاشت پای یک پیروزی بزرگ دیگر و آن را به مابقی کسانی که هنوز در اشرف هستند تبریک گفت. ماهیت فریبکارانه این شور و شعف وقتی روشن می شود که وی در همین پیام اساسا حرف از اشرفی نشان شدن اعضای سازمان می زند. به این معنی که بحث اشرف تمام شده است و آنگونه که از حرف های او می توان استنباط کرد او از این پس دیگر نیازی به واقعیت وجودی از دست رفته جایی به نام اشرف ندارد، چرا که از این پس هر کدام از اعضای او حقیقت اشرف را با خود حمل خواهند کرد. تأکید رجوی بر این جمله که من یک اشرفی هستم بر چنین مهمی دلالت دارد. حال سؤال اینجا است اگر فی الواقع رجوی به چنین درکی و انتقال آن به اعضای خود رسیده، دلیل این همه شور و شعف برای ماندن چند روز بیشتر در اشرف چیست؟

۳- ظاهرا شکست تازه رجوی برای او آنقدر حائز اهمیت و دارای تأثیر درونی بوده که خود را ملزم به تئوریزه و توجیه قدم به قدم جابجایی و تخلیه نماید. و در هربار حضورش برای قوت بخشیدن و تعمیق این توجیهات، بیش از هر چیز روی فیل تازه بالا رفتن مدار مبارزه در سطح بین المللی مانور بدهد. دخیل بستن او به کمیساریای عالی پناهندگان و سازمان ملل و آمریکا و … هر چند توانسته باشد برای مدتی کوتاه تخلیه کامل اشرف و اخراج نهایی از عراق را به تعویق بیندازد، اما با این همه رجوی در ماهیت امر دریافته که این سازوکارها در نهایت نه تنها دردی از او درمان نخواهد کرد، که به ضد خودش تبدیل خواهند شد. به همین دلیل هم از حالا با گرا دادن فرآیند این تعاملات را نشانه روی و نشانه گذاری می کند. اینکه رجوی در پیام ۱۲ اردیبهشت می گوید مسئله اینها عدالت واقعی نیست و عدالت شان قطره ای است که اگر واقعی بود دادگاه انگلیس می بایست یقه جک استروا را بگیرد و او را به عنوان جانی علیه بشریت مثل نازی ها محاکمه کند، دقیقا بر چنین رویکرد فریبکارانه و فرجام آن تأکید دارد. رجوی با این نشانه گذاری ها از یک سو می خواهد سقف انتظارات خود را از اهرم های مورد اشاره بین المللی نشان بدهد، و از سوی دیگر پیشایش بر درگیری با آنها اذعان داشته باشد.

۴- آنچه مسلم اینکه در حال حاضر و سوای ضرورت توجیه و ماست مالی وضعیت موجود از سوی رجوی، بحث انطباق سازی اعضای باقیمانده با شرایط حاکم بر مکان ترانزیت نیز بسیار حائز اهمیت است. اما طنز قضیه این است که رجوی از یک سو ادعا می کند افراد او بالفعل یک موشک در حال پرتاب هستند و باید از آنها به عنوان یک تهدید جدی تحت عنوان من یک اشرفی هستم، هراس داشت. اما همزمان وقتی قرار است نق بزند و مرتب بیانیه صادر کند، روی کمبودها و بعد هم تهدید مار و افعی و … در ترانزیت مانور بدهد تا آنجا که اینگونه القا کند افراد او در اشرف در ناز و نعمت بوده اند و حالا توان تحمل شرایط ترانزیت را ندارند و بخاطر همین هم یکی یکی می افتند مریض می شوند. یا آنگونه که مریم ادعا می کند این شرایط حتی می تواند و توانسته به مرگ افراد او منتهی شود. ظاهرا در این شرایط تضاد بین واقعیت وجودی افراد رجوی با حقیقت آرمانی که او می خواهد آنقدر زیاد شده که او ناخواسته به ورطه تناقض گویی و بیرونی کردن این تضادها میل می کند.

۵- بحث انطباق پذیری برای رجوی از آنجا حائز اهمیت است که او در این مدت حداقلی توانسته تأثیر شکاف های حاصله از برداشته شدن نسبی محاق تشکیلاتی روی افرادش را بوضوح در ریزش هایی که در ترانزیت اتفاق می افتد و همچنین سمت و سوی روحی و روانی موجود افرادش در آنجا بخوبی درک و لمس کند. اصرار رجوی بر القای اینکه ترانزیت همان اوین است و ابداع شعار فتح اوین شبه اوین، بر این تضادها و بروز غیر قابل کنترل آن در ترانزیت تأکید دارد. رجوی با اضافه کردن پسوند اوین به ترانزیت این هدف را دنبال می کند تا به زعم خودش روحیه مقاومت و ایستادگی افرادش در اوین را زنده کند و به اصطلاح با این انطباق سازی مکانی از بروز جدی چالش ها و تضادهای فردی جلوگیری کند. رجوی فعلا مشغول دو نوع انطباق سازی است. یکی انطباق سازی ذهنی افرادش نسبت به شکست استراتژی حفظ و بقای اشرف که از طریق مرور پرونده افتضاحات سی و اندی سال گذشته اش و تبدیل آنها به فتوحات بزرگ دنبال می کند. و یکی انطباق سازی مکانی نسبت به شرایط ترانزیت و تبدیل آن به اوین تا بلکه بتواند از ریزش نیروهای اش در ترانزیت که حاصل بیرون زدن تضادهای حاصله از وضعیت موجود است، جلوگیری کند. ابداع واژه و ترکیباتی همچون بر هم زدن تعادل صنفی، تعادل اشرفی، من یک اشرفی هستم، و … به دایره واژگانی رجوی در راستای ضرورت های همین انطباق سازی توأمان قابل ارزیابی است.

۶- رجوی همیشه روی حفظ و بقای سازمان ولو به شکل کاملا نباتی به خودش خیلی بالیده و می بالد. به زعم او همین که توانسته بالشخصه چیزی به نام سازمان مجاهدین خلق را در طی دهه های گذشته با هر ماهیت و کارکردی حفظ کند، کار شاقی کرده و از این بابت چنانچه بارها و بارها از اعضا خواسته باید بابت نعمت وجودی او شاکر باشند. اهمیت موضوع برای رجوی به اندازه ای هست که بیش از نیمی از پیام اخیرش را به القا و تئوریزه و توجیه کردن این مهم بپردازد. اما با این حال او با تأکید بر اینکه در تمام این دوران از سوی اعضا به سمت جلو هل داده شده، از همین موجودیت نباتی و تا زمانی که بتواند با آن خود را بر باقیمانده سازمان تحمیل کند، دفاع خواهد کرد. آن منتی هم که رجوی بابت این حیات نباتی بر سر افراد می گذارد، از این جهت است که در روزهای مبادا مثل بعد از شکست عملیات فروغ به آنها بگوید دلیل شکست فروغ را بجای اشتباهات و انحرافات من در ابتلائات و وابستگی های خودتان جستجو کنید. اینکه رجوی مدام در هر پیام و بخصوص در این آخری روی شکست اضدادش برای نابود کردن کل سازمان و همین ماندگاری تأکید دارد، از این جهت است. او سهم واقعی خودش در این بقای نباتی را با اشاره به درس های تبیین جهان به عنوان دستاوردی کاملا شخصی یادآور و مورد تأکید قرار می دهد. چنانچه در ادامه یادآوری می کند یک نشانه گذاری توأمان ایدئولوژیکی، سیاسی و حالا هم تشکیلاتی که این روزها اضافه شده است. در یک کلام رجوی با تأکید مکرر روی اینکه؛ در تمام این سالها شما (به معنی تشکیلات، اعضا و افراد) به من گفتید بتاز … بتاز … من تاختم که اگر شما نمی گفتید من قدمی پیش نمی گذاشتم، آشکارا مسئولیت تمامی شکست ها و افتضاحات و عملکرد خفت بار و خائنانه گذشته را به گردن اعضا می اندازد. هم چنانچه بعد از شکست سی خرداد نیز به شکل رندانه ای با طرح این ادعا که از سوی بدنه تشکیلاتی زیر فشار بوده، دست به سلاح برده، کل مسئولیت ورود به سی خرداد را به گردن هواداران و بدنه تشکیلاتی اش انداخت. اما حقیقت این است که رجوی تا زمانی که بتواند از این افتضاحات، فتوحات بزرگ بسازد، کماکان افتخار همه این فتحوات مجازی مرهون رهبری بی بدیل ایشان خواهد بود، در غیر این صورت این بدنه تشکیلاتی است که باید مسئولیت افتضاحات رجوی را به عهده بگیرد.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد