_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

طلوع و غروب یک استراتژی

 

 

حسن عزیزی، انجمن پیوند، هفدهم می 2012

 

 

داشتم تلویزیون ماهواره ای مجاهین موسوم به سیمای آزادی را تما شا می کردم تا ببینم در این شرایط حساس وکمر شکن که رهبری مجاهدین با آن دست به گریبان است چه سمت وسویی را دنبال می کند صحنه ای دیدم که مرا به گذشته ها برد، گذشته های دور به خرداد ماه سال1359 امجدیه تهران سخنرانی مسعود رجوی در مقابل خیل عظیم هوادارن سازمان که از اقصا نقاط کشور خود جوش خود را به تهران رسانده بودند ، خیلی ها شب را در پا رک ها بسر برده بودند تا اینکه در این گرد هم آیی شرکت کنند.

همین سخنرانی احساسی رجوی در آن زمان سیل هوادار بود که به سمت سازمان جاری کرد واغلب درب خانه های دل مردم را بروی سازمان باز کرد وهمین استقبال توده ای بودکه ظرفیت رجوی را محک زد وماهیت قدرت طلبانه اورا درست یکسال بعد یعنی 30خرداد سال 1360بر ملا نمود.

قدرت طلبان آنزمان چه طیف قدرت حاکم وچه رهبران سازمان مجاهدین که کینه ها از یک دیگر در طول پروسه زندان ستم شاهی در دل داشتند برای تصفیه حساب های دیرینه خود صحنه سیاسی اجتماعی ایران را بعد از انقلاب نو پای سال 1357 مورد تاخت وتاز کینه توزانه قرار دادند وسنگ بنای یک استراتژی برادر کشی را بنا نهادند که تا به امروز کم وبیش ادامه دارد.

رجوی توانست از همان فردای 30 خرداد سال 1360 به بی آینده کردن وسوزاندن نفرات خود بپردازد.

با بسته شدن فضای سیاسی جامعه فضای خشونت وخون را که خواسته بخشی از حاکمیت آنزمان هم بود را به مردم ایران ونیروهای سیاسی جامعه تحمیل کند.

از همان سی خرداد شصت به بعد ترورهای کور سازمان از یک طرف ودستگیری و تیر باران هوادارن سازمان از طرف دیگر ادامه یافت ونسلی بی پناه از هر دو طرف قربانی قدرت خواهی شدند.

بعد از مدتی رجوی از ایران به فرانسه گریخت ونیروی عظیمی را بدون هیچ پناهی زیر تیغ رها کرد ، کسی که با آن کاپشین چریکی ، وآن سخنان احساسی وبا تکیه به آیه های قرآن برای جوانان ساده لوح آنزمان دانه می پاشید و دم از اسلام انقلابی میزد و امام حسین (ع) را پیشوای عقیدتی خود مطرح می کرد ودم از حکومت عدل علی میزد پس از چندی دست در دست نماینده جلاد جوانان مردم ایران گذاشت ودر قطعه زمین اهدایی صدام حسین همان قربانیان بی پناه راکه در داخل کشور توسط خودش سوخته بودند وبه او پناه آورده بودند به زنجیر وزندان کشید

هم اکنون که به گذشته بر می گردم وبا شناختی که پس از سالها همراهی وفعالیت از این سازمان چه در داخل ایران ، کردستان ایران وعراق، وپایگاه های مختلف این سازمان به خصوص اسارتگاه اشرف پیدا کرده ام متاسفانه به این مهم رسیدم که استراتژی سازمان مد ت ها قبل از شروع عملیات مسلحانه 30 خرداد 60 رویا رویی قهر آمیز با رژیم وتصاحب قدرت را به جنگ ایران و عراق گره زده بودوبایستی 30 خرداد شکل می گرفت و اگر رهبری سازمان از تحمیل این سر فصل خونین از آن یاد می کند دروغی بیش نیست.

در پناه این استراتژی شوم وضد میهنی ترورهای کور توسط معدودی تیم های عملیاتی شروع شد ، انفجار مراکز حساس وترور شخصیت های کلیدی انجام گرفت وبرای اولین بار این سازمان بود که عملیات انتحاری را در ایران بنا نهاد.

در مقابل این ضربات وارده به رژیم این بدنه بی پناه بود که بایستی بهای آنرا می پرداخت، نود در صد نیروها در آن سالهای سیاه قطع ارتباط باسازمان بودند وبه علت شناخته شدگی به زندگی مخفی روی آورده بودند ده در صد نیروی وصل به سازمان در سازماندهی تیم های عملیاتی فضای امنیتی را تا می توانستند به نیروها تحمیل کردند شرایط بقدری سخت بود که بعضی مواقع به فکرمان میزد اگر خودمان را معرفی کنیم بلکه با کشته شدن از این همه استرس ودر بدری نجات پیدا کنیم ولی خط و خطوط سازمانی که از رادیو مجاهد می گرفتیم که وظیفه مبرم نیروهای فاقد ارتباط حفظ خود است، این اجازه را به ما نمی داد.

وبرای تکمیل این پازل خیانت قسمت های مختلف آنرا بایستی در نهایت در تشکیل به اصطلاح ارتش آزادیبخش دست ساز صدام حسین دید ،وتمامی حرکت ها و خط و خطوط سازمان را از این منظر مورد ارزیابی قرار داد.

فرار رجوی از ایران به فرانسه ، اقامت در عراق وملاقاتهای او با صدام،ودر نهایت تشکیل ارتش مزدوری برای برادر کشی در جنگ ایران وعراق.

رجوی توانست مدت ها از این استراتژی خون و خیانت بهره ببرد ولی هیچ وقت فکر نمی کرد در چنین مخمصه ای که درحال حاضر گیر کرده گرفتار آید ، همه قدرت طلبان این چنیند موقعی سرشان به سنگ می خورد که دیگردیر شده است.

این استراتژی در30خرداد طلوع کرد وچون ذائده جنگ ضد میهنی بود پس از اتمام جنگ هم تمام شد وبا بر چیده شدن اشرف برای همیشه غروب میکند.

حسن عزیزی 16-05-2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هدیه ای برای دوست گرامی مجید محمدی

 

 

عباس صادقی، ایران سبز، پانزدهم می 2012
http://www.iran-sabz.de/2Haupt/2012/Mai/64.HTM

 

 

مجید عزیز سلام وخوش آمدی واز اینکه توانستی آزادیت را با فرار از قلعه شیطانی رجوی بدست بیاوری به تو وخانواده گرامیت تبریک میگویم.

دوست گرامی چندی پیش سفری به عراق داشتم و از نزدیک با خانواده های متحصن در درب پادگان شیطانی رجوی دیدار داشتم ودر یکی از از این دیدارها با مادر گرامی شما از نزدیک صحبتی داشتم ووقتی گفتم مجید را میشناسم و مدتها با هم در یک جا بودیم مانند همه مادران اشکهای مادرانه خود را نثار من کرد و من هم خاک قدمش را طوطیای چشم خود کردم وبوسیدم ؛جای تو خالی بود

وقتی هم خبر دار شدم موفق به فرار شدی اشک شوق ریختم و دردل مادر عزیز را تحسین کردم که میگفت مجید من صدای مرا بشنود بال پرواز درمیآورد وفرار میکند.

مجید عزیز تو با همت خود توانستی از چنگال و قلعه شیطانی رجوی خلاص شوی اما بدان دعای خیر مادرت تو را از چنگ اهریمنی چون رجوی خلاص کرد.

مجددا به تو وخانواده گرامیت وبویژ مادر تبریک میگویم و بواسطه این نامه هدیه ای ارزشمند برایت میگذارم چون میدانم حالا که در دنیای آزاد بسر میبری میتوانی آنرا مشاهده کنی وحالشو ببری

من با مادر در کنار دیوار برلینی پادگان اشرف مصاحبه کوتاهی داشتم که الان بهترین فرصت برای دیدن آن است.

این مصاحبه کوتاه را بعنوان هدیه ای ارزشمند به تو تقدیم میکنم.

ارادتمند
عباس صادقی

 

لینک به فایل تصویری جهت دانلود (پنجاه مگا بایت)

 

لینک به مصاحبه با خانم محمدی، مادر مجید محمدی

 


(آقای صادقی، کنفرانس بغداد، نوامبر 2011)

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رابطه "شقیقه و گوزن" از زبان لرد کارلایل

 

 

عباس صادقی، ایران سبز، چهاردهم مای 2012
http://www.iran-sabz.de/2Haupt/2012/Mai/56.HTM

 

معمولا سیاستمداران اروپایی در دوران سیاستمداری خود بیلان مشخصی از فعالیتهای خود در زمینه های مخلتف (اجتماعی ؛سیاسی؛ اقتصادی ؛فرهنگی؛حقوقی) درکارنامه خود دارند که چه در دوران نمایندگی ویا پس از پایان دوره نمایندگی خود به آن کارنامه شناخته میشوند و این کارنامه میزانی است جهت قضاوت در رابطه با نماینده مورد نظر.

 

در این بین به کارنامه درخشان آقای به اصطلاح "لرد کارلایل" بر میخوریم و با نگاهی به سوابق درخشانتر ایشان بعنوان عضو مجلس اعیان انگلستان ؛بررسی کننده قوانین ضد تروریسم وچه و...... که از زبان فرقه رجوی بیان میشود از همان ابتدا به میزان تاثیر گذاری این فرد در بین سیاستمداران انگلیسی میتوان پی برد زیرا ایشان اگر طلا هم میبودند وقتی با نجاست فرقه ای رجوی دمساز شده اند لقب "لرد چوب دو سر طلا" را به خود منصوب کرده اند

اینکه این لقب برای ایشان بالاتر از لقب "لرد" باشد یا خیر را فقط خود ایشان است که با قرار گرفتن در حیطه وچهارچوب فرقه ای که به آن مزین شده اند تشخیص میدهند.

 

اما تا آنجا که به نگارنده بعنوان شهروند اروپایی مربوط میشود ایشان در کارنامه خود هیچ فعالیتی به غیر از حمایت از یک فرقه تروریستی در طول حیات سیاسی خود در مجلس عوام انگلستان نداشته است و سوال اینجاست که ایشان محض رضای کدام بسته پیشنهادی اینگونه سرگرم گرفتن موش در سرسراها وکریدورهای تشکیلات فرقه ای رجوی از خود مایه میگذارند.

 

طبق اعترافات حامیان گذشته این فرقه ویا کسانی که به نفع این فرقه سخنرانی ویا یقه درانی میکردند ؛این خدمات هرگز محض رضای خدا نبوده وبابت یک سخنرانی 20دقیقه ای مبلغ صد تا دویست هزار دلار دریافت میکرده اند؛ ایشان را نمیدانم چقدر دریافت میکنند زیرا ظاهرا هنوز کار ایشان با این فرقه تمام نشده است و هنوز واقعیت موضوع بر همگان آشکار نشده است ؛ باید منتظر بود تا دوره نمایندگی ایشان تمام شود ویا کار رو به اتمام فرقه رجوی به پایان برسد تا شرایط بازگو شدن آن فراهم شود.

 

از وجوح مشترک همه حامیان پولکی این فرقه میتوان حدس زد که اینان بعنوان سیاستمدار قصد پیش بردن خطی را دارند ویا بعنوان پادو وخدمتکار صرفا حامل وبیان کننده اطلاعیه فرقه رجوی هستند.

 

همه پادوها بدون استثناء به نوعی اطلاعیه های سازمان را با همان ادبیان فرقه ای وصد بار تحریف شده و غلو شده طوطی وار تکرار میکنند.

اینجاست که شنونده وخواننده پی میبرد که این آدم پادوی رجوی است ویا سیاستمدار است.

 

فعلا قصد قضاوت در باره این "لرد کارلایل"را نداریم اما نظری به مقاله ایشان میاندازیم وقضاوت را به خوانندگان واگذار میکنیم ؛ من اصلا نمیگویم ایشان پادو ومنتر رجوی است؛ نمیگویم پول گرفته با کنیز گرفته ویا اصلا مریم رجوی را گرفته است ؛ بلکه همانگونه که گفتم قضاوت را به خوانندگان واگذار میکنم.

 

به مقاله ایشان توجه بفرمایید:

"وضعيت خطير 3300 تن ساكنان اشرف و ليبرتي يك موضوع بين المللي است كه به سرنوشت يک ملت بزرگ و آينده کل منطقه مربوط ميشود و زمان آن است كه جامعه جهاني از حقوق مخالفان ايراني در عراق دفاع كند، زيرا مستقيما به سود جامعه بين المللي است".

 

ایشان حتما در همین سه سطر توانسته به رابطه ارشمیدستی شقیقه وگوزن پی ببرند.

 

اینکه وضعيت خطير 3300 تن ساكنان اشرف و ليبرتي يك موضوع بين المللي است فقط میتواند از ذهن بیمار شخص رجوی تراوش کند ولاغیر. زیرا این جمله ترجمه دیگر "اشرف بایستد دنیا میایستد" وهمان شکری است که قبلا رجوی میل کرده بود و حالا خودش جرات به زبان آوردنش را ندارد واینبار از زبان این لرد فلک زده بیان میشود .

 

و اینکه این وضعیت خطیر به سرنوشت یک ملت بزرگ وآینده کل منطقه هم مربوط میشود را البته جزء همان توهمات این بیمار در حال احتضار رجوی است که بیم آن دارد با تخلیه کامل اشرف سر از دادگاه دربیاورد وچون دراین توهم بسر میبرد که "ملت یعنی رجوی" پس نتیجه میگیرد که با تخلیه اشرف و از بین رفتن محتوایی رجوی یک ملت از بین میرود.

البته من شک دارم جناب لرد خودش این مقاله را خوانده باشدزیرا هر کسی که با الفبای سیاست وحقوق آشنایی داشته باشد میداند در بهترین حالت تلاش برای پذیرش پناهندگی افراد گرفتار در صحاری عراق و درخواست برای منطقه ای وجهانی کردن آن تفاوت از زمین تا آسمان است وسوال اینجاست که جناب لرد چگونه میخواهد این فاصله را به هم گره بزند ونکند خدای نکرده جناب لرد مشائر خود را از دست داده باشند زیرا آثار آنرا در جمله سوم هم میتوان دید.

 

در جمله سوم از دید رجوی والبته در مقاله جناب لرد حالا که موضوع ساکنان اشرف به سرنوشت یک ملت ومنطقه مربوط میشود و در حال حاضر این سرنوشت واپسین لحظات خود را سپری میکند پس زمان اقدام جامعه بین المللی برای جلو گیری از یک ترژدی جهانی فرا رسیده که از حقوق مخالفان در عراق که کسی جز رجوی نیست دفاع کنند.

لابد حالا که اشرف نایستاد تا جهان بایستد وظیفه جهان است که بپا خیزد تا اشرف بایستد.

 

جناب لرد لطفا یکبار باهم نظری به مقاله شما بیاندازیم:

"وضعيت خطير 3300 تن ساكنان اشرف و ليبرتي يك موضوع بين المللي است كه به سرنوشت يک ملت بزرگ و آينده کل منطقه مربوط ميشود و زمان آن است كه جامعه جهاني از حقوق مخالفان ايراني در عراق دفاع كند، زيرا مستقيما به سود جامعه بين المللي است".

جناب لرد: آدم وعالم فهمیدند که مشکل اصلی در حال حاضر برای اسیران ساکن در اشرف در قدم اول خروج مسالمت آمیز آنان واستقرار در کمپ ترانزیت یا همان لیبرتی است تا در قدم بعد بتوانند به کمک کمیساریای عالی پناهندگان و صلیب سرخ وکمک دولت عراق مابقی عمر باقیمانده خود را در کشور ثالث بعنوان پناهنده در محیطی آرام سر کنند.

 

در این مسیر گزینه های زیادی وجود ندارد ویکی از گزینه ها پذیرش این افراد از سوی کشورهای اروپایی یا آمریکایی است که متاسفانه تا به امروز بدلیل سابقه وماهیت تروریستی فرقه ای که شما از آن دفاع میکنید این گزینه پاسخ نداده است و این افراد قربانی ماهیت تروریستی فرقه رجوی شده اند.

.

گزینه دوم انتخاب داوطلبانه این افراد جهت رفتن به ایران و بهرمند شدن از حمایت خانوادگی است که تجربه افرادی که از فرقه جدا شده اند وبه ایران رفته اند نشان میدهد که از تضمین های لازم امنیتی نیز برخوردار هستندو صلیب سرخ هم میتواند آنرا تائید کند.

 

گزینه سومی وجود ندارد که این افراد بتوانند بعنوان پناهنده از آن استفاده کنند و همچنان در عراق باقی بمانند و یا از پناهندگی جمعی وتحت کنترل فرقه مورد حمایت شما برخوردار شوند وپا فشاری روی این موضوع یعنی هلاک کردن این افراد در بیابانهای عراق که دقیقا این همان خواست رهبری فرقه تروریستی رجوی است که متاسفانه شما آگاهانه یا ناخواسته در این مسیر قرار گرفته اید.

 

چنانچه شما راه حلی یا گزینه ای خارج از گزینه های فوق پیدا کردید یا احیانا کشف کردید که به حل مسالمت آمیز انتقال ساکنان اسیر در اشرف کمک میکند لطفا اعلام کنید تا من یکی از مدافعان آن باشم.

 

هر چند مانند سایر حامیان فرقه رجوی شکی در این نیست که جناب لرد هم منطقا دلیلی برای حمایت از یک فرقه تروریستی ندارند وموضوع همیشگی همان بسته های پیشنهادی است که سایر سخنرانها وحامیان فرقه بواسطه آن میتوانند چشم بروی وجدان خود ببندند (البته اگر داشته باشند) ولی به حکم وظیفه انسانی باید حقایق را برای امثال لرد بیان کرد تا شاید هنوز ذره ای انسانیت در وجود آنان زنده باشد.

 

سرتا پای این به اصطلاح مقاله که به اسم جناب لرد نوشته شده چیزی جز اطلاعیه های تکراری فرقه رجوی نیست ومضمون همه آنها دلالت بر این دارد و از جامعه جهانی وقدرتهای خارجی میخواهد که رژیم ایران را سرنگون کنید زیرا رجوی در حال احتضار است.

 

لطفا به ادامه مقاله توجه بفرمایید تا مطمئن شوید که به یمن القائات ایدئولوژیکی فرقه رجوی جناب لرد متخصص "شقیقه و گوزن"شده اند:

"پس از يک دور جديد مذاکرات بين رژيم ايران و پنج عضو دائم شوراي امنيت بعلاوه آلمان، ممکن است در صحنه بين المللي يک آرامشي وجود داشته باشد. اما اين خوش بيني به وضوح نابجاست. زيرا هيچ موضوع اساسي مشخصي مورد بحث قرار نگرفت. اگر چه مذاکرات بيشتري در بغداد در ماه مه برگزار خواهد شد، اما با توجه به گزارش معتبر رويتر ، دو طرف مثل دو قطب متضاد از هم فاصله دارند.

در حالي که در جلسات پيش مي روند، همه گزينه هاي سازگار با استانداردهاي متمدن بايد روي ميز باقي بماند. اين گزينه ها بايد شامل تغيير رژيم در ايران باشد.

لرد كارلايل در مقاله خود كه در هافينگتون پست منتشر شد، مي افزايد: در چنين شرايطي مسئله مبرم و مورد نگراني بين المللي فوري حفاظت ناراضيان ايراني است. يعني موضوع بيش از 3300 تن از اعضاي جنبش اپوزيسيون اصلي، سازمان مجاهدين خلق ايران که در عراق مستقر هستند"

 

ربط این داستان با مقوله پناهندگی افراد مستقر در لیبرتی چیست همان داستان تخصصی است که امثال جناب لرد در مکتب رجوی به آن دست یافتند.

مابقی مقاله جناب لرد همانند شعارهایی است که در اطلاعیه مریم قجر به هر مناسبتی دیده میشود مانند لیبرتی زندان است ...رژیم در انزوا قرار دارد .....ودر لیبرتی مار وافعی دارد... ودرختکاری ممنوع شده و... موج بهار عرب سراسر منطقه را در مي نوردد.... از فرط وحشت نياز مبرمي براي از بين بردن مخالفان خود احساس مي کنند.....سایر محملاتی که روزانه از کله گندیده شده رهبری فرقه تراوش میکندو حالا از زبان این لرد قربانی شده بیان میشود.

 

همه این لاطائلات فرقه رجوی وجیغهای بنفشی که از لابلای اطلاعیه هاومقالات که به اسامی لردها سناتورها وسخنرانان اجیر شده بیرون میزند ونهایتا به این امر اعتراف دارند که خروج از اشرف الزامی است وراه برگشت ندارد واتفاقا در مقاله جناب لرد هم به آن اعتراف شده است که "با اين وجود ساكنان اشرف ثابت کرده اند به قولشان وفادارند و آماده اند ناملايمات را تحمل کنند" ومعنی ومفهوم آن اینست که ظرف ایدئولوژیک اشرف شکسته است وبازگشت به نقطه قبلی غیر ممکن شده واین نوید آزادی اعضاء اسیر در تشکیلات جهنمی فرقه رجوی است .

 

هیچ منع قانونی وحقوقی جهت حضور پر رنگ خانواده ها در کمپ لیبرتی وجود ندارد و این بر خانواده ها وما بعنوان افراد رها شده از چنگال اختاپوسی رجوی است که با حضور در کنار لیبرتی نقطه قوتی برای خلاصی دوستان وعزیزانمان شویم که در این صورت اتفاقا راه پناهندگی این افراد در کشورهای اروپایی نیز هموار میشود زیرا یکی از شروط پذیرش پناهندگی در کشور های اروپایی برای این افراد اثبات جدایی از این فرقه تروریستی است.

با امید به موفقیت و آزادی همه افراد گرفتار در تشکیلات فرقه تروریستی رجوی.

 

عباس صادقی

14.05.2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

"گذری به زندان های سال 73"

در پادگان اشرف

 

 

عباس صادقی، ایران سبز، بیست و هفتم آوریل 2012
http://www.iran-sabz.de/

 

در پی افشای زندانها واسامی شکنجه گران فرقه رجوی وماجرای زندان های سال 1373 توسط اقای محمد رزاقی در دو مقاله پی در پی ؛همچنین به کشته شدن اقای قربانعلی ترابی در زیر شکنجه اشاره کرده بودند ومن هم لازم دیدم به کشته شدن آقای پرویز احمدی در همان زندانها در ماه رمضان سال 1373 و مختصری هم به ما قبل آن بپردازم.

سابقه ماجرای زندان 73

از سال 1371 به بعد موج ریزش نیرو وتقاضا برای خروج از تشکیلات رجوی در عراق رو به افزایش بود ودر پایان سال 1372 ونیمه اول سال 73 موج ریزش نیرو وتقاضا برای خروج از تشکیلات فرقه رجوی در عراق به اوج خود رسیده بود.

تا قبل از این سال(1373-/1372)بطور تک نمود تعدادی توانسته بودند خود را از جهنم تشکیلات رجوی در عراق به اروپا برسانند وشرایط درون فرقه ای را در بین ایرانیان ساکن در اروپا بازگو کنند ومناسبات فرقه ای وشستشوی مغزی مانند طلاق های اجباری درون تشکیلات و شرکت در کشتار اکراد عراقی را افشا کنند و طبق اعترافات رجوی بیش از 90 درصد انرژی سازمان در آن سال ها صرف مقابله با این افشاگری ها میشد و عملا بند "ر" انتصاب مریم رجوی به ریاست جمهوری را به چالش جدی کشیده بودند.

همچنین افرادی که طی سالهای 1369 تا 1371 در اعتراض به طلاق های اجباری ودر اعتراض به همکاری سازمان با ارتش عراق در سرکوب اکراد عراقی در شمال وشیعیان در جنوب این کشور ؛ رسما از سازمان جدا شده بودند وموفق شده بودند خود را به اروپا برسانند ؛اقدام به افشاگری های گسترده ای نزد سازمان های مدافع حقوق بشری کرده بودند وتوانسته بودند با نماینده ویژه سازمان ملل (آقای کاپیتورن) ملاقات کنند وشرایط حاکم بر نفرات محصور در پادگان الموتی اشرف را به گوش انان برسانند؛ که این خود ضربه بزرگی به تمامیت فرقه در عراق واروپا محسوب میشد .

این افراد بانوشتن خاطرات خود بصورت مقالات در روزنامه های معتبر وانتشار وچاپ کتاب های متعدد ؛توانستند توجه عموم را به سرنوشت افراد اسیر در فرقه رجوی جلب کنند.

افرادی مانند آقای هادی شمس حائری؛ با نوشتن خاطرات تکان دهنده خود وفرزندانش در عراق وچاپ کتاب مرداب و سردبیری نشریه پیوند وهمچنین آقای مهدی خوشحال ؛که قلم شیوای خود را بعنوان سلاح در مبارزه علیه فرقه رجوی بکار گرفت وبا نوشتن کتاب کنترل نیرو وعنکبوت وپایه گذاری انجمن ایران پیوند به همراه آقای کریم حقی وآقای بهمن راستگو در آن سالیان که رجوی اروپا را جولانگاه عربده کشان خود کرده بود توانستند چهره بزک کرده رجوی را به بهترین شکل ممکن عریان کنند واین عروس حجله صدام را از عرش به فرش بکشانند ونتیجه آن شود که رجوی مجبور شود 90درصد انرژی وتوان تشکیلات مخرب خود را صرف مقابله با آنان کنند.

شرح مختصر وقایع فوق صرفا جهت گریزی به گذشته بود تا به علت وعلل زندان 73 برسیم وگرنه برسی کامل انچه بر جداشدگان رفت خود فصلی جداگانه میطلبد.

بر این اساس بود که رجوی دریافت هر فردی که حتی یکروز در مناسبات فرقه ای سازمان در عراق حضور داشته است وچهره عریان سازمان را در عراق مشاهده کرده است از پتانسیل لازم برای تبدیل شدن به یک عضو ناراضی ونهایتا خواهان جدایی از سازمان را دارد وچنانچه از حصار تشکیلات رجوی خارج شود سد سدیدی است در مقابل سازمان که مقابله با آن در صورت استمرار غیر ممکن است وبه همین دلیل همزمان با مقابله با ریزشی های فرقه در خارج از عراق باید چاره ای اندیشید تااین سیل ویرانگر را از سر چشمه یعنی مرکز ریزش در عراق خشکاند.

در آن سال کلیه نیروها در پادگان اشرف در غالب 3مرکز وجود داشتند.

هر مرکز دارای 3محور بود وهر محور از 4یگان وبه اصطلاح 4لشکر تشکیل میشد .

هر محور دارای یک افسر امنیت که مسئول پیگیری امنیتی یگانها را بعهده داشت ویک افسر اطلاعات که وظیفه اصلی آن جمع اوری اطلاعات عملیاتی بود اما در عمل هر دوی اینها وظیفه حفظ امنیتی نیروها را بعهده داشتند.

همانطور که در مقاله اقای محمد رزاقی امده است جزء زندان بانان یا بازجوها وشکنجه گران فرقه بودند.

علاوه بر امار ارائه شده توسط آقای رزاقی تعدادی از این شکنجه گران عبارتند از:

افشین ابراهیمی
محسن تاج الدین
سعید تقدیری
مسعود اسد
حسین باغبان
محمدعلی محتسبی
صمد کلانتری
فرهاداشراقی
عباس میناچی
محمدصادق صادقی
حسن رودباری
محسن امینی
جلال منتظم
سعید مهدویه
احمد بوستانی
محمدرضا باقرزاده
محسن نیکنامی

در سال 73 این افسران اطلاعات وامنیت در هماهنگی با فرماندهان مراکز وظیفه داشتند کلیه افراد مضنون را بلحاظ تشکیلاتی در سه وضعیت قرمز؛ زرد ؛ وخاکستری تقسیم بندی وبه کمیسیون قضایی ارتش معرفی کنند.

1- وضعیت قرمز : شامل افرادی میشد که بالفعل بودند واز تشکیلات وسازمان اعلام بریدگی وجدایی کرده بودند وخواستار خروج از سازمان وعراق شده بودندو در انتظار اعلام زمان خروج از طرف تشکیلات بودند.

2-وضعیت زرد : شامل افرادی میشد که بلقوه بودند و پتانسیل بریدگی وجدایی از تشکیلات را در تقدیر خود داشتند ونهایتا بلحاظ تشکیلاتی به وضعیت قرمز وارد میشدند.

3-وضعیت خاکستری: شامل افرادی میشد که علیرغم سابقه 3تا 5ساله در تشکیلات رجوی در تردید تشکیلاتی بسر میبردند وهنوز خواستگاه مشخص وعلنی از خود بارز نکرده بودند اما از قابلیت لازم برای قرار گرفتن در مسیر زرد برخوردار بودندویا کفه آنان به سمت تشکیلات سنگینی نمیکرد.

طبق براورد افسران اطلاعاتی رجوی بیش از 500 نفراز افراد در 3وضعیت اعلام شده قرار داشتند.

از اوایل اذر ماه 73 تا اواسط دیماه در مجموع حدود 500 نفردستگیر و روانه زندان شده بودند.

کلیه افسران به اصطلاح امنیت واطلاعات برای همین منظور مستقیمادر جریان قرار گرفته بودند و نقش اصلی را در دستگیری افراد ناراضی به عهده داشتند.

نحوه بازداشت

نحوه بازداشت عموم نفرات زندان 73 با ترفند اعزام به ماموریت داخل کشور و خارج کردن افراد مورد نظر از سطح مقرها در قرارگاه اشرف با اندکی تفاوت در نحوه دستگیری ها انجام گرفت..

تا قبل از این دستگیری ها ما شاهد غیبت ناگهانی تعداد زیادی از فرماندهان ارشد بودیم که ما فکر میکردیم به نشست رجوی رفته اند. اما در واقع برای راه اندازی و اماده سازیهای زندان رفته بودند.

به دلیل کثرت دستگیریها سازمان مجبور شد برای پر کردن خلا ناشی از فقدان نیرو در هر مرکز، محورهای تابعه را در هم ادغام کند و عملا از هر مرکز که دارای 3محور بود آنها را در یک محور سرجمع کند.

به طور مثال محور 5 ،8 و 2 را تبدیل به محور 5 کرد و این کار را با هر سه مرکز انجام داد و به قول بچه های زندان سازمان مجبور شد یک سوم کار کند و دو سوم بقیه یا در زندان بودند یا مشغول تدارک و پشتیبانی زندان اعم از زندانبان، بازجو، ترددات زندان یا آشپزخانه زندان بودند.

بعد از ابلاغ بازداشت به فرد دستگیر شده ریل برای همه تقریبا ثابت بود. ابتدا رفتن به زندان انفرادی که مدت آن برای همه یکسان نبود وکسانی بودند که از یکسال قبل در انفرادی بسر میبردند.

طول و عرض سلول انفرادی اجازه دراز کشیدن را نمیداد یا باید می نشستی تا بتوانی پاها را دراز کنی یا اگر می خواستی بخوابی باید پاها را کامل جمع میکردی.

نگارنده مدت 20 روز را در سلول انفرای گذراند و در نیمه های شب 25 آذر با دستبند و چشم بند به سلول دیگری منتقل شدم که توانستم بعد از 20 روز زندانیان دیگری را ببینم.

در این سلول بعد از مدتها تا توانستم قدم زدم. 8 نفر دیگر در این سلول بودند که 4نفر از آنان را می شناختم و از سه ماه پیش آنها در محور ما ناپدید شده بودند

هر چند در نهایت تاسف یکی از آن چهار نفر به نام هودی از قهرمانان جودو استان لرستان چند سال بعد در سال 79 به طرز مشکوکی کشته شد.

نفر دوم اکبر اکبرزادگان مجددا از سال 1380 ابتدا در زندانهای سازمان بصورت انفرادی نگهداری و سپس به زندان ابوغریب فرستاده شد.

نفر سوم مهران .....که از سرنوشت او اطلاعی ندارم و فعلا به دلیل حفظ جانش از بردن نام کامل او خودداری میکنم

نفر چهارم علیرضا طاهرلونام داشت وتا یک قدمی مین والمارا رفته بود وبطور معجزه آسایی با مین برخورد نکرده بود وهم اکنون در ایران زندگی میکند..

بعد از آشنائی با بقیه هم سلولی ها با فراق بال و دور از کنترلهای تشکیلاتی و حضور مسئول، محفل درون زندان را تشکیل دادیم.

این چهار نفر و نفرات دیگری در بقیه سلولها از سه ماه پیش در زندان بودند و گویا از اولین گروههای زندان سال73 بودند و معلوم میشد که سازمان از مدتها قبل تصمیم به برپائی گسترده بگیر و ببندها گرفته بود و با دستچین کردن افراد در سطح محدود قصد داشته سیستم خود را یک بار چک کند تا به قول بتول رجائی تضادهای آن را در بیاورد و برای بازجویی، شکنجه، اعتراف گیری و سناریونویسی و فیلم برداری از سوژه و نهایتا سربه نیست کردن افراد سر سخت پشت هیچ مانعی گیر نکند.

این چهار نفر هم مثل خود نگارنده و بقیه افرادی که در عراق حضور داشتند روزی با امید برای آزادسازی میهن و بردن ارمغان صلح و آزادی و عدالت برای خلق به سازمان آرمانی خود پیوسته بودند و دار و ندار و هست و نیست خود را به رهبری پاکباز و بی بدیل!؟ دو دستی تقدیم کرده بودند، بعد از سالیان حضور در عراق و تشکیلات رجوی، جرات کرده بودند به شیوه های سرکوب درونی اعتراض و نقطه نظرات سیاسی و استراتژیک خود را بیان کنند و مشی مبارزه مسلحانه، رهبری عقیدتی و انقلاب ایدئولوژیک و همکاری با عراق را زیر سؤال ببرند و از این جهت مورد خشم و غضب رهبری قرار گرفته بودند.

آنان ابتدا مورد ضرب و شتم قرار گرفته و سپس روانه زندان شده بودند و در اواخر آبان 73 پس از دریافت مهربانی ها و عطوفت رهبری از سوی سیستم امنیتی رجوی در نیمه های شب به اتفاق دو نفر دیگر (در مجموع 6نفر) در میدان های مین مرز بین ایران و عراق رها شده بودند و دو نفر از آنان گرفتار مین شده و قربانی شده بودند.

این چهار نفر با مشاهده وضعیت دوستان خود تا صبح در محل خود متوقف شده و با روشن شده هوا توانسته بودند خود را نجات داده به عقب برگردند و پس از طی مسافت طولانی خود را به یکی از پاسگاههای مرزی عراق تسلیم کنند.

در پاسگاه عراقی جرات نکرده بودند که بگویند مجاهدین آنها را به داخل میدان مین فرستاده اند بلکه گفته بودند نفراتی از مجاهدین هستند که برای ماموریت به داخل ایران می رفته اند که دو نفر از آنها روی مین رفته و مجبور به بازگشت شده اند.

پاسگاه عراقی مدت سه روز آنها را نگه میدارد و موضوع را به مقامات عراق گزارش میکند. پس از سه روز نفراتی از اداره اطلاعات و امنیت (استخبارات عراق) آنها را تحویل میگیرند و ضمن اعتراض به سازمان مجاهدین که چرا بدون اطلاع عراق اقدام به فرستادن تیم به داخل ایران کرده است این چهار نفر را تحویل سازمان مجاهدین میدهد.

سازمان بعد از تحویل گرفتن و انتقال مجدد آنها به زندان آنان را مورد پذیرائی گرم و بردارانه شکنجه گرانی چون نادر رفیعی نژاد، اسدالله مثنی، فرهاد اشراقی، جلال منتظمی (کاک جعفر) ، سید سادات دربند (عادل) مختار، نریمان و ... قرار میگیرند و دو شب بعد از مرز دیگری به اجبار به داخل خاک ایران فرستاده می شوند و با شلیک رگبار مسلسل آنان را بدرقه میکنند تا مطمئن شوند که به خاک عراق باز نخواهند گشت.

این چهار نفر با تجربه قبلی در این زمینه تا صبح درجایی پنهان میمانند و صبح دوباره روانه یکی از پاسگاههای عراقی میشوند. بعد از آمدن نفرات استخبارات عراق به امید اینکه بتوانند به رمادی بروند ماجرا را برای استخبارات عراق بازگو میکنند

موضوع برای عراقی ها جالب توجه میشود چون متوجه میشوند که باتوجه به موارد مشابه یعنی روی مین رفتن نفراتی در روزها و هفته های قبل در میادین مین مرزی ایران و عراق ، اتفاقاتی در درون سازمان افتاده که سازمان به این شیوه بدون سرو و صدا مشغول تصفیه فیزیکی درونی است.

- عراق متوجه میشود که سازمان کلاه گشادی را دارد سر عراق میگذارد.

برای عراق اهمیت نداشت و برایش مهم نبود که سازمان چه بلایی سر نیروهای خودش می آورد بلکه این برای عراق اهمیت داشت که طبق قراردادی که با سازمان د اشته اولا هر عملی را که سازمان چه سیاسی و چه نظامی انجام میدهد با اطلاع و تائید عراق باشد

ثانیا عراق مابه ازاء هر نفر تحت سلاح مجاهدین 2هزار دلار حق رزمندگی و پانصد دلار حق پناهندگی به سازمان مجاهدین پرداخت میکرد.

حالا عراق متوجه شده بود که نه تنها سازمان مشغول تصفیه حسابهای درونی است و این تصفیه حسابها در داخل عراق و در میدان مین انجام میشود بلکه این افراد که کشته شده یا به داخل ایران فرستاده می شوند همچنان در لیست حقوق بگیران عراق باقی مانده اند

چه بسا خیل کسانی که روزی وارد عراق شده بودند و در لیست نفرات سازمان بودند و مخارج آن را عراق می پرداخته امروز وجود خارجی نداشته باشند و مثل نمونه های فوق توسط سازمان با استفاده از میادین مین یا شیوه های دیگری سربه نیست شده باشند اما همچنان در لیست حقوق بگیران عراق باشند.

کما اینکه تا قبل از این موضوع عراق نفراتی را در مرز دستگیر میکرد که آنان مدعی بودند از اعضای سازمان مجاهدین هستند و وقتی عراق از سازمان استعلام میکرد سازمان مجاهدین منکر چنین اعضایی میشد و عراق هم آنان را به عنوان جاسوس تلقی کرده و به زندان ابوغریب می فرستاد که هنوز هم از سرنوشت تعداد زیادی از آنان اطلاعی در دست نیست.

اما این بار بر اثر اشتباه سازمان که یک بار این سه نفر را از عراقی ها تحویل گرفته بود دیگر نمیتوانست منکر آنان شود.

شاید که تعداد زیادی از افراد زندان 73 در لیست و کاندید اعزام به میدان مین بودند که با لو رفتن و علنی شدن این طرح و هشیار شدن طرف عراقی از کشته شدن در میدانهای مین نجات پیدا کردند.

این چهار نفر هرچند با گفتن واقعیت امر به استخبارات عراق به کمپ پناهندگی راه پیدا نکردند اما توانستند از مرگ حتمی نجات پیدا کنند و میزی را که سازمان چیده بود برهم بزنند و جان عده ای را نیز نجات بدهند و از شکاف بوجود آمده بین سازمان و عراق در آن شرایط حداکثر استفاده را بکنند.

علاوه بر این نفرات افراد دیگری نیز در این سلول بودند که تعدادی از آنان هم اکنون در اروپا بسر میبرند از جمله:

نادر نادری

محمد رزاقی که در فرانسه بسر میبرند.

وتعدادی دیگر که به دلیل جابجایی من به سلول دیگری نام آنها را نمیدانم.

من قربانعلی ترابی را فقط یکبار دیدم که امکان صحبت با او نبود زیرا وقتی او را به بازجویی بردند مرا هم به سلول دیگری بردند که خیلی بزرگتر از سلول قبلی بود و17نفر در آنجا بسر میبردند.

نفرات این سلول عبارت بودند از:

علی جلالی
بساط علی مشکینفام
علیرضا میزعسگری
محمد تقی ابخضر
علی قشقاوی
محمد سید حسینی
پرویز احمدی
علی خوشحال
الیاس کرمی
محمد کریمی
جمشید چهارلنگی
فرهانی
جلیل بزرگمهر
خلیل بزرگمهر
وتعدادی دیگر........

چگونگی دستگیری وقتل پرویز احمدی توسط شکنجه گران رجوی

متاسفانه در این سلول من و نفرات فوق شاهد قتل مظلومانه پرویز احمدی بودیم.

پرویز در آخرین لحظات روی دستهای من جان داد.

پرویز روزی که از قرار پزشکی بغداد برمیگشت وهنوز لباس (عادی سازی )غیرنظامی بر تن داشت جلو درب ورودی قرارگاه توسط اسدالله مثنی به بهانه رفتن به پیش بتول رجایی سوار بر خودرو جیپ میشود ومانند بقیه به مرکز 12سابق برده میشود وتوسط مجید عالمیان تفهیم اتهام نفوذ به ارتش میشود ودستبند زده میشود وبه زندان کنار(سوله سوخته )اورده میشود.

پرویز را برعکس بقیه که لباس زندان داشتند با همان لباس شهر به سلول آوردندو نوبت اول همان شب به بازجویی رفت واواخر شب او را با چشم کبود شده ولباس پاره به سلول برگرداندندو قبل از ورود به سلول توی راهرو توسط نریمان ومختار مورد شکنجه مجدد قرار گرفت و ما از داخل سلول صدای ضربات و فحاشی آنها را کاملا میشنیدیم .

همه نفرات کم وبیش بازجویی دردوران انفرادی را تجربه کرده بودیم وبعد از بازویی وکتک کاری به کنج انفرادی میرفتیم وفشار روحی زیادی نداشت اما اینبار یکی از بازجویی با سر وصورت خونین برمیگشت وخود را در بین افرادی میدید که تا چند روز قبل مسئول وفرمانده آنها بود ؛این برای همه تجربه جدیدی بود وپرویز با دیدن بقیه نفرات که او را به اینصورت میدیدند کاملا از دست رفت وتا سحر در گوشه ای نشسته بود وگریه میکرد وبا هیچکس حرف نزد وهیچ کدام هم تا سحر به پرویز نزدیک هم نشدیم؛ بعد از سحر یکی از هم یگانی های پرویز فضا را شکست وبه او نزدیک شد وبقیه هم به طرف او رفتیم.

توی سلول همه سیگار نداشتند وتا ان لحظه هم کسی سیگار به بقیه نمیداد اما این اتفاق مناسبات جدیدی را بوجود اورد و تعداد کمی که سیگار داشتند همه سیگارها را جلوی پرویز گذاشتند ؛ واین یک فرهنگ شد برای دفعات بعد که هر کس از بازجویی برمیگشت با سیگار از وی استقبال میشد.

معلوم بود پرویز سیگاری نیست چون بلد نبود سیگار بکشد اما ناشیانه میکشید.هنوز کسی حرف نمیزد وکسی جرات سوال کردن نداشت اما با برپا شدن سفره سحری یخ همه آب شد وپچ پچ کنان سوال از پرویز شروع شد وپرویز هم شروع به سوال از بقیه که چرا شما را اینجا اوردند وما هم به تناسب جواب دادیم به همان دلیل که تورا اوردند.

کم کم فضای خنده و شوخی باز شد و بعد از سحر از پرویز پرسیدیم چی میخواهند وبا تو چکار کردند با بغض گفت به من میگویند مزدور رژیم وگفتند بنویس که فلاحیان تو را فرستاده برای ترور رهبری...

خیلی ها هنوز فکرمیکردند که سازمان برای چک عملیاتی همه نفرات را اینجا اورده واین بازجویی وکتک کاری برای تربیت نفرات است بزودی تمام میشودویا چک ایدئولوژیک استو.......

روز بعدقبل از افطار دوباره پرویز را بردند و یکساعت قبل از سحرروز بعد ما متوجه باز شدن درب سلول شدیم.

ما در یک سلول بزرگ دو اتاقه ال مانند بودیم که درب ورودی در وسط دو اطاق قرار داشت هنگامی که درب سلول باز میشد همه به داخل اطاقها میرفتیم وجلو درب خالی میشد.

درب باز شد ونریمان و مختار زیر بغل یکنفر را گرفته بودند واو را را انداختند داخل و درب را بستند؛ درب که بسته شد همه هجوم بردیم به طرف وسط ...

ما از روی لباس او فهمیدیم پرویز است ؛صورت او غیر قابل شناسایی بود صورت بطرز وحشتناکی سیاه وکبود شده بود گوشها کاملا ورم کرده وشکسته بودند؛بینی شکسته بود و از درون ورم کرده بود مجرای بینی بسته بود ؛از گردن به بالا کاملا سیاه شده بود چشمها باز نمیشدند .

همه وحشت کرده بودیم انگشتان دست شکسته شده بودند وتا بالای ارنج سیاه شده بود.

شلوار لی تا بالای زانو پاره شده بود وپاها ورم کرده وخون مرده شده بودند واستخوانها سیاه شده بودند.

همه کپ کرده بودیم ؛ اکثر نفرات با دیدن این صحنه دور پرویز را خالی کردند؛ چهار نفری پرویز را به داخل اتاق اوردیم وقتی او را بلند کردیم یکبار ناله کرد اما توان نداشت ؛ بدن ورم کرده او هیچ شباهتی به پرویز نداشت.

خوب نفس نمیکشید وخر خر میکرد ؛فکر کردم خون توی گلوش لخته شده سعی کردم دهانش را باز کنم اما دندانهای خونینش قفل کرده بود ؛به یکی از بچه ها گفتم یک لیوان اب گرم از زندانبان بگیر؛رفت در زد ومختار امد همه گفتند خون تو گلوش گیر گرده آب گرم میخواهیم مختار خیلی خونسرد جواب داد نیاز نیست این مزدورخودشو به موش مردگی زده و دریچه را بست ورفت.

پرویز به تشنج افتاد و من تازه فهمیدم ضربه مغزی شده وخر خر هم ناشی از خونریزی مغزی بوده؛ تعدادی از شوک این صحنه هق هق میکردند پرویز در حال مرگ بود واز دست هیچکس کاری ساخته نبود و فقط گریه میکردیم ؛من سر پرویز را بلند کردم او را نیم خیز کردم تا شاید با بلند کردنش فشار خون احتمالی کمتر بشه ؛ کمی بهتر نفس میکشید اما دوباره تشنج کرد وبعد از تشنج دیگه حرکتی نداشت ؛ رگ گردنش نبض نداشت چند بار ماساژ قلبی دادم اما هیچ واکنشی نداشت ؛ قفل دهان باز شده بود اما هیچ دم وباز دمی علیرغم ماساژ قلبی نداشت وحشت کردم داد زدم در بزنید بگو نفس نمیکشه؛ دوباره بچه ها در زدند ومختار آمد همه داد زدیم نفس نمیکشه مختار داخل آمد واو هم ماساژ قلبی داد ولی نتیجه نداشت.

بعد مختار پاهای پرویز را گرفت و کشان کشان به بیرون سلول برد اونو تو راهرو گذاشت درب سلول را بست وما دیگه پرویز را ندیدیم.

موقع سحر مختار دریچه را باز کرد وگفت سهم پرویز را نگه دارید برمیگرده حلش خوب شده.

به غیر از چند نفری که هنوز فکر میکردند این یک ریل چک ایدئولوژیک است کسی حرف مختار را جدی نگرفت..............ای کاش راست میگفت.

قتل پرویز یک نمونه علنی بود وهنوز امار دقیقی از افراد ناراضی کشته شده توسط رجوی وجود ندارد.

قتلهای غیر علنی افراد همین سلول مانند:

علی خوشحال

الیاس کرمی

جلیل بزرگمهر

هودی از قهرمانان جودو استان لرستان

افرادی که به روی میدانهای مین فرستاده شدند و........

به این آمار زیر دقت کنید در یک پادگان 3500 نفره واینهمه آمار تافات؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آمارخودکشي ها:

1- ناصر محمدي
2- کريم پدرام
3- احمد رضاپور
4- رحيم نام مستعار رسول
5- معصومه غيبي پور
6 - يعقوب حقيقت فرد
7- علي فتحي
8- يعقوب کر
9- مونا نوروزي

آمار تصادفات:

1- مسرت معيني سال1991
2-آذر احمدي
3 - نسرين پارسيان
4-مريم طريقت نژاد
5- سياوش مقيمي
6- اشرف حاتميان
7- حسين مرحج
8- يعقوب ضيايي
9- احمد گماري
10- پرويز نظري
11-عباس ازموده
12-پروين مسرت
13 -جهانبخش عظيميان
14 -کاوه
15-محمد حاصلي
16-مصطفي عبدلي اشتياني

آمار سکته قلبي:

1- هايده همتي
2- بهزاد قادري
3- رضا نباتي
4- کامران بيات
5- محمد ولي کلبي
آمارآتش سوزي و خود سوزي
1- هما بشردوست
2- محمد افتخاري
3- فرمان شفا بين

این آمار صرفا تا سال 1381 میباشد وشامل افراد سر به نیست شده بعد از سقوط پدر خوانده رجوی را شامل نمیشود.

باشد که روزی رجوی تاوان این همه جنایات را در یک دادگاه صالحه با حضور اعضاء جداشده پس بدهد.

 

عباس صادقی
آلمان 27.04.2012

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد