_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

مجاهدین و تحولات فرانسه، تقابل واقع گرایی و ساده انگاری

می توان حدس زد اولاند حتی با فرض کسب اکثریت کرسی های مجلس به هیچ وجه روی مجاهدین سوخته هزینه گذاری نخواهد کرد

 

 

بهار ایرانی، هجدهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7818

 

انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در هفته های اخیر باعث تحرک بیش از بیش مریم عضدانلو گردید. این تحرکات آنگونه که ظواهر امر و همچنین سوابق سیاسی دو رقیب اصلی انتخابات یعنی سارکوزی و اولاند نشان می داد، بر تمایل شدید سازمان به انتخاب اولاند به عنوان رئیس جمهوری آینده فرانسه حکایت می کرد. این روند با پیروزی اولاند و مشخصا با پیام تبریک مریم عضدانلو و متعاقب آن پایکوبی و شور و فتور مجاهدین ساکن اشرف و ترانزیت ابعاد گسترده تری به خود گرفت. اطلاعیه شورای ملی مقاومت خبر از پایکوبی ساکنین این دو اردوگاه می دهد به گونه ای که تصور می رود مجاهدین توفیق و پیروزی بزرگی در فرانسه و اروپا کسب کرده اند. البته درباره دلایل خشنودی سازمان آنگونه که در بیانیه شورای ملی مقاومت رجوی اشاره شده، اولاند از معدود سیاستمداران فرانسوی است که در جریان دستگیری مریم عضدانلو در ژوئن ۲۰۰۳ از وی پشتیبانی و پرونده تروریستی سازمان را به چالش کشیده است. مضاف بر اینکه اولاند به هر حال نماینده حزب سوسیالیست فرانسه است که از نظرگاه های سیاسی خاستگاه های حداقلی سازمان مجاهدین را نمایندگی می کند. هر چند این شباهت ها ماهیتا هیچ سنخیت و تعاملی با نظرگاه های ایدئولوژیکی و سیاسی سازمان نداشته و به لحاظ ریشه ای، چپ های اروپایی همواره با انواع برچسب های مارکسیستی از سوی مجاهدین و چپ های لنینیستی مواجه بوده اند. اما از آنجا که به زعم مجاهدین کاچی به از هیچی است، سازمان ولو به صورت تاکتیکی و ابزاری از به دست گرفتن قدرت توسط سوسیالیست های فرانسوی حمایت می کند. فارغ از این دلایل انتخاب اولاند حداقل از زاویه کینه ای که مجاهدین به دلیل مواضع سفت و سخت سارکوزی به عنوان وزیر کشور ژاک شیراک علیه سازمان داشته و دارد حائز اهمیت است. ناگفته نماند که مواضع سارکوزی در قبال جمهوری اسلامی نیز بر همسویی با آمریکا و تأکید بر تشدید تحریم ها و فشارهای مضاعف علیه ایران تأکید دارد. با این حال این موضع گیری ها چیزی از کینه مجاهدین نسبت به امثال سارکوزی کم نمی کند. البته دلایل سازمان برای جانبداری از اولاند به این پس زمینه ها ختم نمی شود، و می توان انتظارات و توقعات اتی سازمان از رئیس جمهور آینده فرانسه را با هدف دست یافتن به مقاصد مشخص تری دنبال کرد.

در حال حاضر وضعیت سازمان به گونه ای است که نه فرصت و نه حوصله ورود به تحرکات سیاسی – انتخاباتی در اروپا را ندارد، مگر اینکه در ارزیابی نهایی این تحرکات در آینده فرضی سازمان و برون رفت از بحران های آن نقش داشته و گره گشا باشد. در حال حاضر سازمان دریافته تخلیه اشرف و بطور مضاعف ترک عراق تأثیر زیادی بر سرنوشت و مشکلات آنها در اروپا خواهد گذاشت. این وضعیت و بعلاوه سابقه و ذهنیت منفی سیاستمداران فرانسوی از سازمان به هر حال بر تصمیمات آنها بی تأثیر نخواهد بود. تحرک و جانبداری سازمان به نفع اولاند از آن جهت حائز اهمیت است که قادر باشد گره از بخشی مشکلات موجود سازمان باز کنند. بازخوانی مشکلات کنونی سازمان در فرانسه ضرورت این رویکرد را نشان می دهد.

در حال حاضر مسئله ممانعت دولت فرانسه از کسانی که حتی دارای کارت پناهندگی از فرانسه می باشند مبرم ترین مشکل مجاهدین است. آنها در حال حاضر درگیر مشکل بازتأیید پناهندگی خود هستند و تا این پروسه طی نشود این افراد عجالتا موقعیت شان با بسیار کسانی که بلاتکلیف و سردرگم در ترانزیت مانده اند، تفاوت چندانی ندارد. بعلاوه مجاهدین در تلاش هستند بخشی از نیروهای خاص خود را به دلایل ویژه به سمت فرانسه گسیل دهند. مریم عضدانلو در اولین قدم در تلاش است به هر طریق شده این موانع اولیه را رفع کند. بعلاوه اینکه مقر اوور که از مدت ها پیش مورد تردید امنیتی بوده و هست، بعد از تخلیه اشرف و اخراج سازمان از عراق حساسیت های بیشتری را بر خواهد انگیخت.

تلاش همزمان مریم عضدانلو برای عادی سازی و خنثی نمودن حساسیت ها حول موجودیت مقر اوور از دیگر اهداف او محسوب می شود. بعلاوه مریم رجوی در صورت امکان روی ایزوله و محدود کردن مخالفان و منتقدین خود در فرانسه حساب ویژه ای باز کرده است. او تلاش خواهد کرد مثل همیشه با زدن برچسب های کلیشه ای و از جمله منتسب کردن اعضای سابق خود به دستگاه های امنیتی ایران آنها را با مشکل و محدودیت های عدیده مواجه کند. اگر چه این میزان توقع از فرانسوی های چپگرا خوش بینانه و دور از دسترس می نماید، اما این موارد را می توان به عنوان اهداف و انتظارات مهم سازمان از دولت اولاند برشمرد. انتظار دیگر سازمان استفاده از فرانسه برای رایزنی و میانجیگری برای حل معضل لیست تروریستی آمریکا است. اگر لیست تروریستی آمریکا را آنگونه که خود مجاهدین باور دارند، به عنوان مهمترین مانع تلقی کنیم، در این صورت بخش عمده تلاش مجاهدین معطوف به اعتماد سازی فرانسوی ها در راستای تغییر وضعیت آنها در لیست تروریستی آمریکا خواهد بود.

با تمامی این احوال بصراحت می توان گفت انتظارات مورد اشاره سازمان از دولت سوسیالیست فرانسه بغایت ساده لوحانه و ساده انگارانه است. آنچه مسلم اینکه تاکنون حداقل در سطح اروپا هیچ دولتی و در هیچ شرایطی به مجاهدین روی خوش نشان نداده است. فراتر اینکه به تجربه ثابت شده اروپایی ها علیرغم نرمش و انعطاف بیشتری که در مقایسه با آمریکا نسبت به سازمان نشان داده و می دهند، اما در زمان مقتضی و وقتی پای منافع کلان آنها در میان باشد به سادگی از امثال مجاهدین عبور خواهند کرد. بر این اساس می توان پیش بینی کرد تحولات فرانسه نه تنها نفعی برای سازمان نخواهد داشت که مشکلات سازمان در فرانسه را مضاعف خواهد کرد. این درست که بعضا برخی جناح ها در جریان رقابت های انتخاباتی با دستاویز قرار دادن حقوق بشر و دمکراسی و آزادی و حمایت از اپوزیسیون هایی مثل مجاهدین به جنگ رقبای انتخاباتی و اغلب پیروز خود می روند و به نوعی آنها را پله صعود خود به قدرت سیاسی می کنند، اما با کسب قدرت و پیروزی در عرصه های سیاسی، به دلیل الزامات و پرنسیب های کلی حاکم بر مناسبات جهانی ، آنها قادر به ادامه حمایت و جانبداری خود از امثال مجاهدین نیستند. بر این اساس می توان حدس زد سیاست های اولاند حتی با فرض اینکه او با کسب اکثریت کرسی های مجلس قادر به تشکیل دولت دلخواه خود باشد، به هیچ وجه روی مجاهدین سوخته هزینه گذاری نخواهد کرد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

متهم کردن عراق به جاسازی سلاح در اشرف، آخرین حربه سازمان مجاهدین

این برای اولین بار است که چنین ادعایی از سوی حامیان سازمان و در واقع سازمان مجاهدین مطرح می شود

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، هفدهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7852

 

سازمان مجاهدین با انتشار بیانیه ای تحت پوشش و نام مستعار کمیته بین المللی حقوق دانان اظهارات لوب وکیل وزارت امورخارجه آمریکا در خصوص اختفای سلاح در اشرف را کذب دانست. و همزمان به دولت آمریکا جهت بازرسی از اشرف توسط نیروهای آمریکایی فراخوان داد. این فراخوان آنگونه که بیانیه مدعی است در راستای جلوگیری از جنایات رژیم عراق ارائه شده است. این در حالی است که عین این اظهارات در روزهای گذشته بصورت کلیشه ای و پوشش نام ها و تشکل های مجازی که تمامی زیر مجموعه سازمان محسوب می شوند، منتشر می شود، اما نکته متمایزی که در بیانیه با امضای کمیته بین المللی حقوق دانان به چشم می خورد و آن را از سایر بیانیه های موازی متفاوت می کند، این است که در این بیانیه دولت عراق به جاسازی سلاح در اشرف متهم شده است. این برای اولین بار است که چنین ادعایی از سوی حامیان سازمان و در واقع سازمان مجاهدین مطرح می شود. طرح این ادعا همزمان با درخواست فوری بازرسی اشرف توسط یک هیئت ویژه ابهام و تردیدهای جدی در ماهیت فراخوان سازمان به بازرسی و همچنین طرح اتهام حقوق دانان به رژیم عراق دال بر اختفای سلاح در اشرف را باعث می شود.

کمیته حقوق دانان در بخشی از بیانیه خود آورده است :

” ادعای وکیل وزارت خارجه مایه نگرانی ماست چرا که تجربه نشان داده است دولت عراق که بسیار تحت نفوذ رژیم ایران است، می تواند با صحنه سازی و گذاشتن سلاح و مهمات در کمپ اشرف درصدد تکرار جنایات وحشیانه باشد. ما در کمیته بین المللی حقوقدانان در دفاع از اشرف، در گذشته نسبت به چنین توطئه ای صرفاً مشکوک و نگران بودیم، اما اکنون بعد از شنیدن اظهارات وکیل وزارت خارجه آمریکا، نگرانیمان مضاعف شده است.”

اینکه کمیته مذبور در چه زمانی این توطئه را پیش بینی کرده، بر خلاف همیشه که سازمان تمایل شدیدی به رونمایی از چنین اسناد و مدارکی دارد، اما در این مورد به چیزی استناد و ارجاع نمی شود، اما اینکه کمیته مذبور تلاش دارد پیشاپیش توپ را به زمین عراق بیندازد، از آن دست فرافکنی های لو رفته و نخ نما است که طرح آن در چنین شرایطی می تواند تا حدود زیادی بر اظهارات وکیل وزارت خارجه آمریکا صحه بگذارد. اینکه سازمان پس از اظهارات لوب بلادرنگ خواستار بازرسی اشرف شد، برای بسیاری شاید تعجب آور می نمود و این تصور را قوت می بخشید که سازمان واقعا نسبت به پاک بودن اشرف از سلاح اطمینان دارد و یا حداقل اینکه اطمینان دارد در بازرسی های مورد درخواست آنها چیزی عاید بازدیدکنندگان نخواهد شد. اما طرح این ادعا که پیشاپیش کشف سلاح در اشرف را توسط همین هئیت بازرسی به گردن دولت عراق بیندازد، بسیار حائز اهمیت است. بخصوص وقتی دلایل و انگیزه های مطرح شده از سوی کمیته مذبور در راستای همان ادعاهای بی پایه یعنی کشتار مجاهدین در اشرف مطرح می شود.

در واقع با بر هم نمایی این پازل ها که بطور حساب شده ای هر کدام آنها از زبان و قلم افراد مختلفی مطرح می شود، می توان به تصویر کاملی از سناریویی که مجاهدین برای خنثی کردن اظهارات وکیل لوب نوشته شده، دست یافت. والا چطور ممکن است مجاهدینی که پس از یک دهه خلع سلاح از ورود نیروهای عراقی به اشرف به قیمت کشته شدن و کشتن نیروهای عراقی جلوگیری می کرده و می کنند، ناگهان با گشاده رویی و سماجت اصرار به بازرسی مجدد اشرف و آن هم در اسرع وقت داشته باشند و مهمتر از اینکه حتی ادامه جابجایی و تخلیه اشرف را منوط به انجام این بازرسی و اعلام نتیجه نهایی آن کنند. صرفنظر از هر قضاوت و احتمالی، پیشاپیش باید اشاره کرد چنین واکنش ظاهرا مجاب کننده و پیرو آن انداختن مسئولیت احتمالی یافتن سلاح در اشرف به گردن مقامات عراقی بسیار بسیار شک برانگیز و معنی دار است. به این دلیل ساده که جا سازی سلاح توسط دولت عراق بر اساس هر فرضی امر غیر ممکنی است. قدر مسلم اینکه حمل سلاح توسط نیروهای عراقی و آن هم زیر کنترل دوربین های متعدد و مخفی سازمان که به شهادت آنچه در تلویزیون مجاهدین می بینیم کوچکترین تحرک را شکار می کند، واقعا چه اندازه امکان پذیر است. ثانیا هنوز بخش وسیعی از قرارگاه اشرف تحت کنترل خود مجاهدین هستند. و اتفاقات آن تعدادی که رجوی در اشرف به کشتن داد دقیقا با هدف جلوگیری و امتناع از دسترسی و کنترل نیروهای عراقی بوده است. این فرض که نیروهای عراقی بتوانند دور از کنترل مستقیم و غیر مستقیم به اختفای سلاح در اشرف مبادرت کنند، شاید برای کسانی که تصویری واقع بینانه و درستی از وضعیت قرارگاه اشرف و نسبت و موقعیت نیروهای عراقی به آن نداشته باشند، شاید بتواند قابل تأمل باشد، اما به یقین حتی کمیته حقوقدانان بین المللی کذایی نیز ندانند که طرح این ادعا چقدر بی پایه و غیر منطقی است. این ادعا می تواند جدی تلقی کردن اظهارات وکیل لوب مبنی بر احتمال اختفای سلاح در اشرف را به شدت قوت ببخشد. بدیهی است عکس العمل سازمان در مقابل اظهارات وکیل لوب جز تکذیب و فحاشی های معمول و در ادامه درخواست فوری به بازرسی اشرف راه حل دیگری نداشت. اما واقعیت امر این است که صرف تکذیب و فراخوان به بازرسی تمام مشکل را حل نمی کرد. به همین دلیل هم سازمان به عنوان آخرین گام برای حل این بحران از زبان کمیته حقوق دانان بین المللی مسئولیت کشف سلاح در اشرف را به گردن دولت عراق می اندازد تا توأمان هم خود را تبرئه کند و هم با دولت عراق تسفیه حساب کند.

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مجاهدین وزارت خارجه آمریکا را متهم به مزدوری!! کردند

اشتباه مجاهدین این است که تصور می کنند تحمیل چنین بیانیه هایی به فرماندهان آمریکایی در نهایت چیزی عاید آنها خواهد کرد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، هفدهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7830

 

برافروختگی و عصبانیت سازمان مجاهدین از اظهارات وکیل وزارت خارجه آمریکا در دادگاه استیناف واشینگتن در موضوع سلب اعتماد از گزارش فرماندهان آمریکایی، که نسبت به خلع سلاح کامل و دقیق قرارگاه اشرف ابراز تردید نموده و امکان اختفای سلاح در اشرف را محتمل شمرده، باعث شده که شورای ملی مقاومت رجوی اینبار حتی وزارت امور خارجه آمریکا را نیز به وابستگی و همسویی با جمهوری اسلامی متهم کند. این شاید اولین بار بعد از متهم کردن دولت کلینتون باشد که رهبری سازمان با این لحن شفاف و صریح مقامات آمریکا را به همدستی با جمهوری اسلامی متهم می کند. اما این بار بر خلاف گذشته که موضوع اتهامات نامگذاری سازمان در لیست تروریستی وزارت امورخارجه آمریکا بود، اینبار در شرایطی مطرح می شود که اولا بن بست ناشی از مذاکرات هسته ای ایران و آمریکا راه بر هر گونه پراگماتیسم سیاسی ادعایی به نفع آمریکا را منتفی نموده و چالش های فی مابین به حدی جدی شده که آمریکا و متحدان اش ایران را بر سر دو راهی گزینه راه حل نظامی و یا عقب نشینی قرار داده است. دوم اینکه صورت مسئله نسبت به گذشته کاملا متفاوت است. به این معنی که این بار این مجاهدین هستند که پشت فرماندهان آمریکایی ایستاده و در مقابل این مقامات و وزارت امورخارجه آمریکا است که فرماندهان نظامی مستقر و مسئول در اشرف را به چالش می کشد. ماهیت این منازعه از جهات مختلف متفاوت و نتایج آن به هیچ روی به نفع هیچکدام از طرف های منازعه نیست. اما با این حال قضیه آنقدر جدی هست که وزارت امورخارجه آمریکا نمی تواند امنیت و منافع دراز مدت امنیتی خود را به صرف چالش کشیدن عملکرد فرماندهان خود در اشرف معاوضه کند.

طرح این اتهام از سوی سازمان به وزارت امورخارجه آمریکا که: “ادعای انبار کردن و مخفی کردن تسلیحات و مهمات و مواد انفجاری در اشرف تکرار همان دعاوی حکومت عراق و رژیم ایران است.”

و همزمان واکنش فرماندهان نظامی آمریکا طی یک بیانیه تند با لحنی کم و بیش شبیه به آنچه مجاهدین مطرح کرده اند از جمله:

”اتهامات وکیل وزارت خارجه در مورد دسترسی نداشتن به کمپ اشرف و وجود سلاح و مهمات در کمپ مضحک است و اهانتی است به حرفه و تمامیت نیروهای آمریکایی که در اشرف خدمت کرده اند.”

و یا این اظهارات که :

“اتهامات بی اساس وزارت خارجه را ”بعنوان یک طرح ریاکارانه از روی استیصال برای توجیه بی اعتنایی وزارت خارجه به قانون و تن ندادن آن به حکم ژوئیه ۲۰۱۰ دادگاه که دستور بررسی بلادرنگ این لیست گذاری را داد” در نظر میگیرند”؛ نشان از اهمیت موضوع می دهد. اما با توجه به تمامی پیامدهای این درگیری لفظی آنچه محرز و قطعی است این که آمریکایی ها هیچگاه حاضر نیستند چنانچه در بیانیه آمده، حیثیت و اعتبار فرماندهان خود را وجه المصالحه نزدیکی به جمهوری اسلامی نمایند. این تازه در حالی است که آمریکایی ها حداقل تا برگزاری نشست ۵+۱ در عراق دستاورد دندان گیری در خصوص پرونده هسته ای ایران به دست نیاورده اند. ضمن اینکه اساسا نگاه به موضوعی چنین حساس از این منظر از اساس اشتباه است و باید اهمیت چنین چالشی را از زوایه دیگری ارزیابی کرد.

نفس موضع گیری خانم کلینتون و مشکوک تلقی کردن گزارش فرماندهان آمریکایی مستقر در اشرف گویای اهمیت موضوعی است که حداقل در توازن اعتبار ارتش آمریکا و حفظ امنیت منافع آمریکا در شکل کلان اش کفه را به سمت اولویت شق دوم سنگین می کند و آمریکا حاضر می شود برای جلب اطمینان صددرصدی حتی از اعتبار فرماندهان خودش مایه بگذارد. واقعیت امر این است که چالش موجود میان وزارت امورخارجه آمریکا و فرماندهان مورد اشاره و آن هم با موضوع یک سازمان تروریستی چیز کمی نیست. این تلقی که صورت مسئله یعنی چالش موجود میان خود آمریکایی ها بر سر مجاهدین یک بازی زرگری و از پیش طراحی شده باشد، کاملا منتفی است. به این معنی که باید حدس و گمانه آمریکای ها در خصوص مخفی کردن سلاح توسط مجاهدین در اشرف را جدی تلقی کرد. بعلاوه اینکه مخفی کردن سلاح می تواند تنها یکی از وجوه گمانه زنی های وزارت امورخارجه آمریکا باشد و چنانچه اظهارات لوب نشان می دهد حساسیت های موازی دیگری در این رابطه مد نظر است که شاید در مقایسه با مخفی کردن سلاح از اعتبار و اهمیت کمتری برخوردار باشند. گمانه هایی مبنی بر اینکه مجاهدین بجز سلاح ردپاهای ضدامنیتی مهم تری در اشرف بجا گذاشته باشند. اینکه فرماندهان آمریکایی ادعا می کنند اشرف را در زمان بازرسی و بکلی از وجود سلاح پاک کرده اند، دلیل کافی برای حصول اطمینان از پاک بودن اشرف از سلاح و سازوکارهای تهدیدکننده نیست. همچنین نمی تواند دلیلی هم بر متهم کردن فرماندهان به اهمال و مسامحه با مجاهدین باشد. این سوء برداشت از سوی فرماندهان که همه چیز را معطوف و نتیجه بی اعتمادی وزارت خارجه به خود تعبیر می کنند، کاملا اشتباه است و به نظر می رسد فحوای اظهارات وزارت امورخارجه به صورت قاطع و صریحی بر مقصر بودن فرماندهان دلالت نداشته باشد. بلکه منظور وزارت امورخارجه این باشد که وجود حفره ها و شکاف های موجود و نوع مناسبات و ترددهای سازمان به بیرون از اشرف و مراودات آنها با افراد و گروه های مسئله دار به اشکال مختلف امکان باز تهیه سلاح و انتقال آن به اشرف را فراهم کرده باشد.

این برداشت فرماندهان که اظهارات وزارت امورخارجه را اهانت و بی اعتبار کردن به آنها می پندارند، هم می تواند یک واکنش طبیعی از سوی آنها تلقی شود و هم این که می توان ردپای سازمان در انتشار چنین بیانیه ای را مورد بررسی قرار داد.

سازمان می داند چگونه با رفتن در شکاف های حاصله از این چالش زیر لوای دفاع از اعتبار فرماندهان آمریکایی آنها را نسبت به مقامات وزارت امورخارجه بد بین کند. اما مسئله این است که وزارت امورخارجه آمریکا نیز بخوبی از این ترفندها و فریبکاری ها و استراتژی بقا در شکاف سازمان مطلع است، و حتی پیشاپیش می دانست که چنان اظهاراتی توأمان باعث رنجش فرماندهان نظامی خود در اشرف و البته به وجد آمدن مجاهدین خواهد شد.

اما اشتباه مجاهدین این است که تصور می کنند تحمیل چنین بیانیه هایی به فرماندهان در نهایت چیزی عاید آنها خواهد کرد. غافل از اینکه وقتی مجاهدین حتی با جلب حمایت برخی نمایندگان کنگره از خود چیزی دندان گیری عایدشان نمی شود، بطور اولی چنین چالشی نه تنها سودی برای آنها نخواهد داشت که حساسیت های آمریکا روی آنها را مضاعف خواهد کرد.

مجاهدین در تازه ترین واکنش عراق را متهم به جاسازی سلاح در اشرف می کنند!!

مجاهدین دبلیو اس، هفدهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7847

کمیته حقوق دانان بین الملل از تشکل های پوششی سازمان مجاهدین طی بیانیه ای ضمن پذیرش احتمال اختفای سلاح در قرارگاه اشرف، اما مسئولیت آن را متوجه مقامات و دولت عراق نمود. این بیانیه که در تاریخ ۹۱/۰۲/۲۶ در سایت سازمان منتشر شده مدعی است چنین احتمالی را پیشتر هشدار داده است اما دلیلی برای ادعای خود ارائه نکرده است. در بیانیه مذبور در این رابطه آمده است :

” ادعای وکیل وزارت خارجه مایه نگرانی ماست چرا که تجربه نشان داده است دولت عراق که بسیار تحت نفوذ رژیم ایران است، می تواند با صحنه سازی و گذاشتن سلاح و مهمات در کمپ اشرف درصدد تکرار جنایات وحشیانه باشد. ما در کمیته بین المللی حقوقدانان در دفاع از اشرف، در گذشته نسبت به چنین توطئه ای صرفاً مشکوک و نگران بودیم، اما اکنون بعد از شنیدن اظهارات وکیل وزارت خارجه آمریکا، نگرانیمان مضاعف شده است.”

این ادعا همزمان با فرخوان سازمان مجاهدین به بازرسی مجدد قرارگاه اشرف توسط بازرسان آمریکایی، این ظن را قوت می بخشد که اظهارات وکیل لوب کاملا جدی است، و به همین جهت سازمان پیشاپیش متهم کردن مقامات عراقی به مخفی کردن سلاح در اشرف را به عنوان یک راه حل عاجل پیش روی دادگاه و وزارت امورخارجه آمریکا و همچنین سازمان ملل متحد گذاشته است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفر کوبلر به ایران در تارنمای مجاهدین

موضع گیری تند و خشمگینانه سازمان چندان هم بی ارتباط با خبر بازگشت تعدادی از اعضای سازمان به ایران نیست

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، شانزدهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7838

 

انتشار خبر اعلام آمادگی یک هزار نفر از اعضای سازمان مجاهدین مستقر در ترانزیت، برای بازگشت به ایران که هفته ها پیش توسط مقامات عراقی و ایرانی و برخی خبرگزاری ها انتشار یافت، آنگونه که باید و شاید جدی تلقی نشد. این خبر بخاطر جنبه های غافلگیرکننده از سوی رسانه ها با وسواس و ملاحظه و خیلی کم رنگ به رؤیت کاربران اینترنتی گذاشته شد. اما سفر غیر منتظره مارتین کوبلر نماینده سازمان ملل در اشرف به تهران و گفتگو با مقامات ایرانی درباره مسائل اشرف و ترانزیت و متعاقب آن بیانیه شتابزده و اعتراضی شورای ملی مقاومت رجوی ابعاد تازه ای به این خبر بخشید و زوایای مختلف این سفر و موضوعات آن همچنان موضوع گمانه زنی در رسانه ها شده است. این خبر هر چند برای کسانی که از مناسبات حاکم بر اشرف اطلاع دارند، امری قابل پیش بینی بوده، اما به هر حال رقم یک هزار نفر حتی برای این افراد، ضمن خوش آیندی و مسرت، غافلگیرکننده می نماید. نکته جالب قضیه اما واکنش آمیخته با عصبانیت شورای ملی مقاومت به سفر مارتین کوبلر به ایران و فی الواقع به صحت خبر فوق می باشد.

پیشتر به این مهم پرداخته بودیم که در صورت شکاف و ترک برداشتن تشکیلات که می تواند در اشکال جدایی سران از بدنه تشکیلاتی و یا جابجایی یا انتقال و یا حتی امکان بیرون آمدن موقت و چند ساعته اعضای سازمان از ظرف اشرف و تعامل آنها با دنیای بیرون باشد، امکان شکستن تمامی ظرف اشرف و در نتیجه ریزش بهمن وار درون تشکیلاتی امری محتمل و قابل پیش بینی است. این فرآیند با توجه به ریزش های انفرادی و چند نفری و آن هم در سخت ترین شرایط امنیتی و حفاظتی از اشرف و حالا از ترانزیت چندان دشوار نبود. به استناد همین تلاش های فردی و اغلب موفق که تاکنون باعث ریزش و فرار نزدیک به هزار نفر از اشرف و ترانزیت شده است، حالا می توان انتظار هر گونه فرار دستجمعی و گروهی از ترانزیت را داشت. ضمن اینکه حضور صلیب سرخ جهانی و تلاش های آن برای ایجاد ارتباط متقابل خانواده ها با فرزندان شان به هر حال به عنوان یک پارامتر قوی و البته قانونمند در این رابطه نقش مهم و کلیدی ایفا می کند. و البته برآشفتگی و برافروختگی سازمان از چنین وضعیتی و آنگونه که کوبلر و صلیب سرخ جهانی و دیگر نهادهای مربوطه را زیر فحش و اتهام و ناسزاگویی قرار داده، کاملا قابل انتظار است. و نکته اینجا است که هر چه این حملات و هجمه های غیر اخلاقی شدیدتر و ناسنجیده تر و غیر اخلاقی تر بروز کند، بخودی خود بیانگر موفقیت های کمی و کیفی در راستای نجات اسیران رجوی است. اهمیت مسئله برای سازمان وقتی مضاعف می شود که ظواهر امر نشان می دهد قرار است این نفرات جداشده به ایران بازگشته و به زندگی عادی خود برگردند. این مسئله از دو جهت برای سازمان حائز است؛ یکی نفس بازگشت این تعداد به ایران است که در نقطه مقابل جوسازی های سازمان و خط قرمز تلقی کردن برگشتن به ایران، فی النفسه می تواند برای رجوی سنگین تمام شود. و دوم از این جهت که علیرغم آن همه سال های طولانی تلاش رجوی برای ایزوله کردن و فرهنگ سازی فرقه ای در جهت ضدیت با زندگی، اما به محض فراهم شدن کمترین امکان و روزنه این افراد یک راست میروند سراغ زندگی و آنچه در فرهنگ انقلابی رجوی اصطلاحا به روزمرگی تشبیه شده است. به بیانی یعنی آن همه نمایش و آموزش و تئوری بافی وقتی به مصاف واقعیت می رود به طرفۀ العینی رنگ می بازد و مثل سراب محو و نابود می شود. اینها البته جزو جنبه های بدیهی مسئله است که سالهاست درباره آنها بحث می شود، اما فراتر از این جنبه های تاریخی موضوع این سطور محتوای تهدیدکننده!! بیانیه شورای ملی مقاومت و با عنوان هشدار مقاومت ایران نسبت به هرگونه دخالت دادن رژیم در پرونده اشرف است. البته اگر کسی با فرهنگ و دایره واژگانی سازمان آشنا نباشد بعید است متوجه شود منظور بیانیه از ردیف کردن این جملات و تعابیر چیست و فی الواقع می خواهد چه مطلب مهمی را القا و منتقل کند. اما برای کسانی که با آن لحن و فحوای آشنا هستند درک مطلب خیلی ساده و پیش بدیهی است و البته کنه مطلب برای سازمان غیر قابل هضم و تحمل ناشدنی است. به عنوان مثال به این بخش از بیانیه که تأکید دارد:

“همزمان با سفر آقای مارتین کوبلر نماینده ویژه ملل متحد درباره عراق، به تهران مقاومت ایران بار دیگر نسبت به هرگونه گفتگو با رژیم آخوندی در مورد اشرف و مداخله دادن این رژیم در موضوع اشرف هشدار می‌دهد و آن را غیرقانونی و غیرقابل قبول و نقض آشکار بسیاری از معاهدات و قوانین بین المللی می‌داند.”

بطور طبیعی می شود متوجه شد این موضع گیری تند و خشمگینانه چندان هم بی ارتباط با خبر بازگشت آن تعداد از اعضای سازمان به ایران نیست. و ظاهرا سازمان راهی جز این که پای جمهوری اسلامی را به میان بکشد برای خنثی سازی بازتاب های ویران کننده این خبر پیدا نکرده است. و اصلا به روی مبارک هم نمی آورد این آقایی که راهی تهران شده تا درباره سرنوشت آن اعضای سازمان با جمهوری اسلامی مذاکره و صحبت کند و یا درباره موضوعاتی مرتبط وارد صحبت شود، نماینده همان سازمان مللی است که تا پیش از این سازمان مدام از ضرورت دخالت و ایفای نقش انسان دوستانه آن صحبت می کرده است. و باز فراموش می کند که طبق توافق نامه میان عراق و سازمان ملل قرار نیست کسی به زور روانه ایران شود، و مسئولیت عواقب احتمالی اعمال هرگونه فشار برای بازگرداندن اعضای سازمان متوجه شخص آقای کوبلر به عنوان نماینده سازمان ملل یعنی بالاترین مرجع رسیدگی به مسئله اشرف است. خوب برای این سفر چنانچه بیانیه شورا تأکید دارد فرض بحث درباره اتخاذ راه حل برای اعضای سازمان فرض بدیهی است. و این فرض که بخشی از این افراد برای رفتن به ایران اعلام آمادگی کرده اند نیز محتمل است. و بدیهی است نفس این سفر هم به خواست و اراده همان کسانی صورت گرفته که پیشتر تمایل خود را برای رفتن به ایران به نماینده سازمان ملل اعلام کرده اند.

خوب در چنین شرایطی سازمان برای اینکه روی صورت مسئله اصلی خط بکشد و مسیر را عوض کند، ناگهان بحث هایی به میان می کشد که کمتر کسی متوجه مقصود و هدف بیانیه نویس می شود. و از طرفی آنگونه که بیانیه به نقل از منابع جمهوری اسلامی یادآور می شود اساسا در این مذاکرات آنچه موضوعیت ندارد سازمان مجاهدین است؛ و معلوم نیست اگر واقعا موضوع سفر سازمان است که بخودی خود مربوط به همان گمانه زنی های اولیه درباره انتشار خبر آمادگی هزاران نفر بر بازگشت به ایران می شود و اگر سازمان می خواهد از اساس منکر این موضوع بشود در آن صورت هم آنچه به قول خودش نقل کرده دخلی به مجاهدین ندارد، چنانچه در بخشی از بیانیه می خوانیم:

“به گزارش خبرگزاری رژیم در روز دوشنبه ۱۸اردیبهشت، آقای مارتین کوبلر که به تهران سفر کرده است، در دیدار با معاون کشورهای عربی و آفریقایی وزارت امور خارجه رژیم از نقش رژیم در «تقویت روند سیاسی و تحکیم ثبات و امنیت در عراق و منطقه» قدردانی کرد و «خواستار تداوم همکاری و تبادل نظر و ارائه راهکار در خصوص مسائل مورد نظر گردید» و دیدگاههای این رژیم را برای «اجرای وظایف سازمان ملل بسیار مؤثر» دانست و «از حمایتهای» ایران که «به‌منظور تقویت هرچه بیشتر وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی عراق صورت می گیرد» قدردانی کرد!”

اینکه این موضوعات چه دخلی می تواند با سازمان مجاهدین و محکومیت کوبلر بخاطر مذاکره با جمهوری اسلامی ایران داشته باشد، از آن دست هذیان گویی هایی است که سازمان را مجبور کرده بجای واقع بینی و طرح اصل موضوع و صورت مسئله اینگونه خود را به در و دیوار بزند.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بی اعتنایی غرب به ادعای ساخت بمب اتمی توسط سازمان مجاهدین

رویترز: این گزارش با برآورد اسرائیل و آمریکا در تضاد است؛ که گفته‌اند ایران هنوز تصمیمی برای ساخت بمب اتم نگرفته است

 

 

مجاهدین دبلیو اس، پانزدهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7827

 

تازه ترین ادعای سازمان مجاهدین در خصوص فعالیت های ایران برای ساخت بمب اتمی با سردی و بی اعتنایی غربی ها مواجه شد. سازمان مجاهدین طی ارائه گزارشی مدعی شده ۶۰ دانشمند و مهندس ایرانی در یک برنامه سازمان دهی شده و تحت نظارت وزارت دفاع بر روی ساخت بمب اتمی کار می کنند. این خبر که توسط خبرگزاری رویترز منتشر شده واکنش های متفاوت اما غالبا منفی را در میان شخصیت ها و دولت ها و مقامات آگاه غربی برانگیخته است. خبرگزاری رویترز به نقل از «دیپلمات‌ها» می‌نویسد سازمان مجاهدین خلق پس از افشای تأسیسات نطنز در سال ۲۰۰۲ کارنامه چندان روشنی نداشته‌اند. از سوی دیگر دیوید آلبرایت کارشناس ارشد اتمی آمریکایی، در این باره گفته است بهتر است به این ادعا «با شک و تردید بسیار» نگریست.

رویترز ضمن اشاره به همزمانی انتشار این گزارش با نشست ۵+۱ با ایران در عراق نوشته است: ” به نظر می‌رسد زمان انتشار این گزارش برای تحت تأثیر قرار دادن مذاکرات ایران و آژانس در روز دوشنبه و سه‌شنبه، و گفت‌وگوهای سوم خرداد در بغداد انتخاب شده باشد.”

رویترز در ادامه ضمن اشاره به برآوردهای آمریکا و اسرائیل در خصوص مردود دانستن فعالیت های ایران برای دستیابی به بمب اتم نوشته است: ” گزارش همچنین با برآورد اسرائیل و آمریکا در تضاد است که گفته‌اند ایران هنوز تصمیمی برای ساخت بمب اتم نگرفته است. “

دیوید آلبرایت، بنیانگذار مؤسسه دانش و امنیت بین‌الملل که فعالیت‌های هسته‌ای ایران را دنبال می‌کند با توجه به سابقه سازمان در امر انتشار خبرهای کذب و جعلی و رویکردهای تبلیغاتی و بی پایه مجاهدین بر علیه ایران گفته: «ما باید بسیار با شک و تردید با آنچه آنها می‌گویند برخورد کنیم.»

دیوید آلبرایت در ادامه با اشاره به کینه توزی های سازمان علیه جمهوری اسلامی و تلاش گسترده آنها برای منفی نشان دادن ایران افزوده: «(آنها) یک گروه اکتیویست هستند و انگیزه بسیار زیادی دارند که بگویند یک برنامه اتمی تسلیحاتی وجود دارد که به شدت در حال پیشرفت است.»

بی توجهی غرب به انتشار این خبر و مواضع منفی در این رابطه نشان از رو شدن ماهیت جنگ افروزانه مجاهدین می کند. لازم به توضیح است به دنبال انجام موفقیت آمیز نشست مقامات ایرانی با ۵ + ۱ در استانبول و تعیین زمان ادامه مذاکرات سازمان بیش از هر چیز در پی بی اعتبار کردن نتیجه مذاکرات و به نوعی القای بیهودگی روند مذاکرات است. اما به نظر می رسد روند مذاکرات همزمان با شکست های استراتژیک سازمان در عراق و اشرف بر بی اعتبار شدن بیش از بیش سازمان در غرب صحه خواهد گذاشت.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منطق رجوی مروری بر مواضع و تصمیمات رجوی از مقطع سال57 تا به امروز

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، چهاردهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7793

 

بارها با خودم فکر می کنم با منطق من درآوری رجوی به یقین کسی بتواند او را به انحرافات و اشتباهات اصولی و استراتژیک در طی حداقل سی و اندی سال گذشته متقاعد و مجاب کند. این مهم به دو دلیل میسر نیست. اول به این دلیل که او تاکنون تن به هیچ گفتمان انتقادی و حتی توضیحی در رابطه با گذشته نه به منتقدین بیرونی خود و نه به نیروهای تشکیلاتی خود نداده است. و دوم اینکه منطق رجوی از اساس با هیچ منطقی در بیرون از او قابل قضاوت، تحلیل و ارزیابی نیست. و لاجرم همه عملکرد و مواضع و تصمیمات او در تمام عمر تسلط اش بر سازمان نه تنها درست که بی بدیل و یگانه بوده است. به همین دلیل است که رجوی پیاپی تمام شکست های گذشته سازمان را به فتوحات و پیروزی های بزرگ و حتی غیر قابل تکرار تبدیل می کند. در همین پیام اخیر، او یک بار دیگر و در حین تخلیه اشرف که اظهار من الشمس یکی از شکست های استراتژیکی او است، آب پاکی روی دست همه ریخت و مثل همیشه با صراحت ضمن مرور تمامی آن افتضاحات کماکان بدون درنگ و تأمل از همه آنها به عنوان پیروزی یاد کرد.

اما اگر قرار باشد خارج از این قاعده من درآوری رجوی، حداقل مواضع و تصمیمات او را از مقطع سال ۵۷ و فاز سیاسی تا به امروز مرور کنیم در آن صورت متوجه خواهیم شد فاصله حقیقت با فتوحات کذایی رجوی در این مدت چقدر عمیق و حفره های حاصل از آن پرناشدنی است. در این مختصر تلاش می کنم این سرفصل ها را با نتایج و خروجی آنها مرور کنم تا متوجه شویم چرا رجوی تا به حال نه تنها تن به گفتمان و نقد گذشته نداده و نمی دهد که حتی حاضر نیست یک بار فرآیند و چشم انداز تصمیمات فعلی خود را با قاطعیت پیش بینی و مسئولیت خلاف آن را به عهده گرفته و خود را در قبال آن مسئول و در معرض داوری قرار دهد. در مرور این مواضع می توان فاز اول یعنی از مقطع بهمن ۵۷ تا سی خرداد ۱۳۶۰ را مبداء این بازخوانی قرار داد. دوره ای که اصطلاحا رجوی از آن به عنوان فاز سیاسی نام میبرد. این دوره که عمری بیش از ۱۶ ماه نداشت، خروجی و نتیجه اش به دست گرفتن سلاح و جنگ مسلحانه مقابل حاکمیت نوپای بعد از انقلاب بود. این خروجی با هر نوع گفتمانی و در رادیکال ترین شکل خود و تا امروز نه قابل توجیه و نه حتی قابلیت تئوری پردازی نداشته و ندارد. و معلوم نشده رجوی که تا آخرین روزهای منتهی به سی خرداد از جمهوری اسلامی به دلیل مواضع ضدامپریالیستی اش حمایت و پشتیبانی می کرد و چریک های فدایی شاخه اشرف دهقانی را به دلیل عملکردش در کردستان به چپ روی و افتادن در دام ضدانقلاب و امپریالیست متهم می کرد، بر اساس چه تحلیلی از شرایط به این نتیجه رسید که سلاح کشیدن مقابل جمهوری اسلامی ارجح از مبارزه علیه امپریالیست شده و درست در شرایطی که جمهوری اسلامی حتی به زعم رجوی از هر سو مورد تهاجم نظامی و سیاسی امپریالیست ها بود، او نیز در همین راستا دست به سلاح ببرد. و رجوی نتوانست به این سؤال اساسی و حیاتی جواب بدهد که چطور یک حاکمیت برآمده از انقلاب مردمی می تواند ظرف فقط ۱۶ ماه از یک رژیم خلقی و ضدامپریالیستی به یک رژیم ضدخلقی و ارتجاعی و نهایتا همدست امپریالیست ها تبدیل شود.

این اولین سؤال استراتژیکی از رجوی بود و هست که او هر بار برای فرار از آن به این جمله معروف بسنده کرد که اگر سی خرداد یک روز زودتر و یا یک روز دیرتر اتفاق می افتاد، آن وقت مشروعیت سازمان زیر سؤال می رفت. می بینیم که حاصل فاز سیاسی رجوی به دلیل ماهیت ریاکارانه اش که بعدها اذعان نمود به قصد آماده ساختن برای رویارویی نظامی روی آن حساب باز کرده بود، در نهایت به دلیل تحلیل های کودکانه و ذوق زدگی ناشیانه او از ارزیابی کمی نیروهای اش در مقایسه با وزنه توده های مردم به سی خرداد منجر و منتهی شد. مرحله دوم یعنی فاز نظامی گری رجوی که از سی خرداد شروع گردید در نهایت با تاکتیک جنگ چریکی شهری بیش از یک سال دوام نیاورد. ضربات استراتژیکی که سازمان تحمل کرد، باعث شد در اسرع وقت تاکتیک جنگ چریکی شهری اش را به تز منطقه ای تغییر داده و نیروهای اش را در نوار منطقه کردستان متمرکز کند. در این مرحله تمام هنر رجوی در زدن چند پایگاه مرزی و حمله به واحدهای نظامی و ارتشی در نوار مرزی کردستان خلاصه شد. فرآیند این دوره نیز با بروز اختلافات سیاسی با حزب دمکرات کردستان بر سر روابط پنهان رجوی با طارق عزیز و صدام به انتقال نیروهای سازمان به اروپا منجر شد.

سرفصل بعدی استقرار توأمان رجوی و تشکیلات او در اروپا بود. در این دوره عملیات تروریستی رجوی از فرانسه فرماندهی می شد. نتیجه این عملیات که در داخل به فرماندهی علی زرکش انجام می شد در نهایت منجر به محاکمه درون تشکیلاتی او و اعلام انقلاب ایدئولوژیک و افتضاحات حاشیه ای و متن این انقلاب گردید. اگر این دو مرحله را جمع بندی کنیم نتیجه نهایی می شود شکست کلی مشی مسلحانه در ابعاد میکرو و میلیمم. به یک معنی نتایج واقعی این دو دوره را می توان در خروج رجوی و تشکیلات اش از ایران و بعد شکست هسته های درونی به اصطلاح مقاومت جمع بندی کرد که در نهایت برای توجیه این شکست ها منجر به بروز و ظهور انقلاب ایدئولوژیکی و مهمتر از آنها رابطه با عراق و در نهایت اخراج رجوی از فرانسه و رفتن او به عراق در امتداد آن شکست ها می شود. رجوی که رفته بود از نوار مرزی عراق و ایران به قول خودش آتش بیفروزد و رفتن به عراق را متضمن سرنگونی تعبیر کرده بود، اما در نهایت بعد از اتمام جنگ و با عملیات فروغ عملا نتیجه کنده شدن از ایران و رفتن به اروپا و بعد تن دادن به هزینه های همکاری با صدام را یک جا دریافت کرد. اما مثل همیشه لب به اعتراف نگشود و مسبب این افتضاح را این بار بجای انداختن به دوش یکی مثل علی زرکش تمامی به دوش ارتش آزادیبخش انداخت. او برای سرپوش گذاشتن این شکست ناگزیر به اعلام شروع مرحله دوم انقلاب ایدئولوژیک یعنی بردن بیش از بیش سازمان به درون و در نهایت تبدیل سازمان به یک فرقه تروریستی قائم به خودش شد. در جمع بندی نتیجه رفتن رجوی به عراق یکی شکست تمام عیار جنگ رهایی بخشش به اتکای ارتش آزادیبخش بود و دیگر تبدیل سازمان به یک فرقه تمام عیار بود.

از این مرحله تا سقوط صدام و آمدن نیروهای آمریکا به منطقه رجوی عملا خود را قفل کرده بود. به این معنی که جز ارسال تیم های عملیاتی و خمپاره زنی به مناطق مسکونی و ایجاد تنفر بیشتر در مردم دستاوردی نداشت. در نهایت با آمدن آمریکا به عراق و سقوط صدام سازمان این بار سلاح هایی که تا آن زمان به یمن کمک های لجستیکی و مالی صدام تهیه کرده بود، از دست داد. هنر رجوی برای توجیه این وضعیت این بود که او بین سلاح و صاحب سلاح، صاحب سلاح را انتخاب کرده است.. پس تا اینجا نتیجه رفتن به عراق شکست تمام عیار استراتژیکی جنگ مسلحانه بود که تا پیش از آن در قالب روش های جنگ چریکی، منطقه ای، عملیات رهایی بخش و ارتش رهایی بخش و … تمام و کمال امتحان خود را پس داده بود. نتیجه تجربه های تلخ نظامی و استراتژیکی به اینجا ختم نشد. بلکه با قرار گرفتن نام سازمان در لیست های تروریستی اتحادیه اروپا، وزارت امورخارجه، و بقیه کشورهای اروپایی و بعد هم بیانیه دیدبان حقوق بشر و .. سازمان را در بیرون از خود و در عرصه جهانی به چالش های عمیق و اساسی تری دچار کرد. رجوی که بعد از سقوط صدام به قول خودش دنبال جلب حمایت و اعتماد صاحبخانه جدید یعنی آمریکا بود، این بار با سمبه پرزور وزارت امورخارجه آمریکا و از طرف دیگر نیاز مبرم اش برای جلب این اعتماد ناچار گردید در خفا نسبت به روش های خشونت آمیز و تروریستی و استراتژی مسلحانه اش که از بدو تأسیس سازمان تا آن زمان به آن می بالید ولو در خفا اظهار ندامت و پشیمانی بکند. این اظهار ندامت البته به منزله یک شکست عمده تر و این بار بالا آوردن مانیفست سازمانی بود که تا قبل از آن سلاح و مبارزه با آمریکا را تنها نقطه روشن و افتخارات فردی و تشکیلاتی تلقی می کرد. تا جایی که در اوج گرمی بازار جنگ مسلحانه برای اینکه رقبا را یکی لانسه کند اصولی گری را با دو مشخصه اعتقاد به مبارزه مسلحانه و ضدامپریالیست بودن گره و ارزیابی می کند. رجوی در سال ۱۳۶۱ در این رابطه می گوید:

“مبارزه انقلابی مسلحانه مبنا و شرط لازم برای پیروزی بر رژیم است. معیاری که چه شورای ملی مقاومت بر حسب مصوبات اش و چه سازمان مجاهدین خلق ایران، مقدم بر هر چیز سایر نیروها و جریانات و شخصیت ها را در رابطه با آن محک میزند.”

پس به بیانی می توان گفت رجوی حداقل از مقطع بالا آوردن جنگ مسلحانه در نزد آمریکایی ها به بعد هر چه باشد از آن پس نه اصولی است و نه به اصولی که خود تدوین کرده پایبند و ملتزم است. به این دلیل که مبنا و شرط لازم برای مبارزه با صفت انقلابی را زیر پا گذاشته است. رجوی در تأکید این معنا در بخشی دیگر از این توضیحات ادامه می دهد:

“انقلاب کنونی ما یک انقلاب رهایی بخش ضدامپریالیستی است. حتی نیروهای مبارزی که نمی خواهند به الزامات ناشی از مرحله انقلاب رهایی بخش و ضدامپریالیستی تن بدهند، آشکارا نمی توانند خصائص این مرحله را منکر شوند.”

پس کنار گذاشتن ماهیت ضدامپریالیستی و فراتر تلاش برای جلب اعتماد و اطمینان امپریالیست نیز به نوعی به منزله زیرپاگذاشتن یکی دیگر از معیارهای اصولی بودن است که رجوی به آن تن می دهد. پس تا اینجا رجوی هم سلاح و مشی مسلحانه و هم دشمنی با آمریکا را که شروط مبنایی برای مبارزه علیه جمهوری اسلامی و سرنگونی بوده از دست داده است. یعنی سوای انحرافات استراتژیکی و سیاسی، رجوی مسبب شکست های ایدئولوژیکی سازمان نیز هست. اما جالب اینجا است که رجوی بر خلاف همیشه از همان سالها فرآیند زیرپاگذاشتن این دو شرط مبنایی و لازم یعنی مبارزه انقلابی مسلحانه و ضدیت با آمریکا را پیش بینی می کند و می گوید:

“روشن تر بگویم: پشت کردن به مبارزه انقلابی مسلحانه و یا دوری از آن، مفهومی جز پشت کردن به خلق و انقلاب و یا اپورتونیسم و انحراف و بالمال تقویت عملی جبهه ارتجاع و امپریالیسم ندارد.”

اما باز پروسه شکست ها و افتضاحات رجوی به همینجا خاتمه نمی یابد. چرا که او پس از آن همه حالا به نقطه ای رسیده که برای یافتن یک تکه زمین و استقرار نباتی در آن به هر خفتی تن می دهد و اما کسی پیدا نمی شود این امکان اندک را به او ارزانی بدارد. اینکه چطور رجوی با این کارنامه کماکان می تواند آن همه افتضاح و انحراف و شکست سیاسی و ایدئولوژیکی و … را با صفت پیروزی و فتوحات زینت بدهد، تنها از کسی مثل رجوی بر می آید. این که رجوی تاکنون و پس از سی سال هنوز و حتی برای یکبار به یک پرسش و پاسخ ساده نه در درون و نه در بیرون تن نمی دهد، کاملا قابل فهم است. و اینکه رجوی چگونه قادر است علیرغم آن همه شکست و رسوایی کماکان خود را بی بدیل بداند، ریشه اش در این حقیقت نهفته است که منطق رجوی با منطق معمول بیرون از او کاملا در تضاد و تقابل است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردپای عامل خودسوزی های ۲۰۰۳ در آخرین پیام رجوی

رجوی با تأکید روی فاکتورهای ایدئولوژیکی، سیاسی و تشکیلاتی بودن مبارزه اش، بیش از هر زمان دیگر بر ماهیت فرقه ای حوادث گذشته و احتمالی آینده صحه می گذارد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، دوازدهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7777

 

پیام ۱۲ اردیبهشت مسعود رجوی حاوی اشارات گذرا و شتابزده به بخشی از کارنامه فرقه ای سازمان در گذشته های دور و نزدیک بود که یادآوری آنها را می توان در راستای تهدید به تکرار آنها قلمداد کرد. صرفنظر از اینکه این اشارات تا چه اندازه جدی تلقی شده یا فقط از جنبه تهدید و هراس افکنی ارزیابی شود، اما به هر حال بر قبول فاکتور اراده گرایی فردی، سازماندهی تشکیلاتی و نقش پذیری شخصی رجوی در آنها حکایت دارد. یکی از این اشارات کلیدی مربوط است به جوهره و مکانیزم این اقدامات گروهی و فردی که رجوی در کلیت آن را در اشکال ایدئولوژیکی، سیاسی و تشکیلاتی شاخص بندی و تأکید می کند:

“این اول روشن باشد که این کارزار یک کارزار در حقیقت ایدئولوژیک است. آزمایش اراده ها است. در حقیقت یک کارزار سیاسی ایدئولوژیک است. یک نبرد سیاسی، ایدئولوژیکی و تشکیلاتی است. که ببینیم کی می زند کی می خورد. یعنی چی، … عالی تر، پیچیده تر و بغرنج ترش جنگی است سیاسی تشکیلاتی و در اوج اش ایدئولوژیکی.”

به این ترتیب رجوی اصرار دارد ولو غیر مستقیم روی این نکته تأکید کند که برجستگی سازمان او در این است که هیچ اقدامی در تشکیلات او خودسرانه، خودبخودی و با انگیزه های فردی انجام نمی شود. به زبانی دیگر رجوی با این شاخص ها به نقش و اراده خود در آنچه پیش آمده و خواهد آمد صحه می گذارد.

لازم به ذکر است در خودسوزی های ۱۷ ژوئن سال ۲۰۰۳ حداقل ۲۵ نفر در سراسر اروپا به شدت مجروح و دو عضو زن سازمان به نام های صدیقه مجاوری و ندا حسنی جان خود را از دست دادند. برخی از این افراد از ناحیه سر و صورت دچار سوختگی های شدید شدند که آثار آن تا پایان عمر باقی خواهد ماند. این اقدامات به شدت افکار عمومی فرانسه و اروپا را تحت تأثیر و جریحه دار نمود و باعث گردید دولت فرانسه از بیم ادامه اینگونه اقدامات مریم عضدانلو را به قید ضمانت آزاد کند. البته آن پرونده همچنان مفتوح می باشد و جالب اینکه به دلیل ترس مقامات فرانسوی از تکرار آن فاجعه هنوز تلاشی برای رسیدگی و صدور حکم نشده است. در لابلای اظهارات و واکنش های مطبوعات، مقامات فرانسوی جنبه ها و ابعاد مختلفی از این اقدامات فرقه ای را مورد توجه قرار دادند. از جمله ژان فرانسوا کوپه، سخنگوی دولت فرانسه،‌ این خودسوزی ها را “شدیدا دراماتیک” خوانده و گفته بود:

“متأسفانه! این اعمال چیزهای زیادی درباره طرز فکر رهبری آنان را برایمان آشکار می کنند.”

حقایقی که از آن زمان به تناوب در خودزنی های فرقه ای اشرف می توان دنبال کرد. این اقدامات به حدی دور از انتظار و غافلگیرکننده بود که پلیس پاریس در حکمی فروش، حمل و نقل و استفاده از هرگونه محصول قابل اشتعال در بخش های خاصی از مرکز پاریس را ممنوع کرد. نیکلاس سارکوزی که آن زمان وزیر کشور فرانسه بود طی اظهار نظری درباره سازمان گفت:

“اعتراضات نشان دادند که تعصب مطلق مجاهدین خلق حقیقت دارد.”

در آن زمان پلیس فرانسه تعدادی از اعضای سازمان را به عنوان محرک دستگیر و تحویل دادگاه های فرانسه داد. اما ظاهرا دلایل متقنی برای اثبات سازماندهی شدن و تشکیلاتی بودن آنها پیدا نکرد. حالا به نظر می رسد دادگاهی که مدعی بود دلایل و شواهد کافی برای اثبات این اتهام پیدا نکرده، در صورت تمایل می تواند اعترافات رجوی را به منزله سند محکمه پسند مورد توجه قرار بدهد. صراحت رجوی روی سه فاکتور ایدئولوژیکی، سیاسی و تشکیلاتی اگر فی النفسه بر نفی هر گونه اقدام خودسرانه در تشکیلات او دلالت داشته باشد، می تواند به منزله اعتراف به نقش رهبری ایدئولوژیک و فرقه ای رجوی در این گونه حوادث داشته باشد. این در حالی است که از سوی دیگر مریم عضدانلو در عرصه های برون تشکیلاتی و تعاملات به اصطلاح سیاسی اش در اروپا از زبان و ادبیات و اهداف متفاوت و متضاد با رجوی صحبت می کند.

نکته مغفول مانده و مهم اینکه مسعود رجوی بر خلاف مریم رجوی که اصرار دارد برای مخاطبان غربی از هدف ها و ادبیات و دایره واژگانی متفاوت و مورد توجه اروپایی ها از جمله دمکراسی و ازادی و حقوق بشر و دمکراتیزاسیون و … استفاده کند، اما رجوی در مناسبات درون تشکیلاتی از ادبیات و دایره واژگانی به شدت همگون با اموزش های فرقه ایابایی ندارد که بلکه اصرار دارد تا از این طریق بر تعمدی بودن این تناقضات و استفاده ابزاری از این مفاهیم تاکید کند. مقایسه این دو نوع لحن و محتوای در صحبت های این دو بخوبی می تواند بر کارکردهای ابزاری ادعاهای مریم و از سوی دیگر ضرورت استفاده از زبان تشکیلاتی برای اعضای سازمان دلالت داشته باشد. فراتر از این تناقضات شکلی می شود به نقطه نظرات مسعود رجوی درباره نهادهای بین المللی از جمله سازمان ملل و حقوق بشر و همچنین سایر نشانه گزاری ها از جمله بحث قانون گرایی، مشروعیت نهادهای حقوقی و قضایی و … اشاره کرد که رجوی در پیام اخیرش از بیخ و بن مشروعیت و موضوعیت انها را منکر و انها را در لوای عدالت قطره چکانیبه سخره می گیرد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چند نکته درباره پیام ۱۲ اردیبهشت رجوی

این بدنه تشکیلاتی است که باید مسئولیت افتضاحات رجوی را به عهده بگیرد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، دهم می 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=7755

 

حرف های رجوی در ۱۲ اردیبهشت که از تلویزیون سازمان پخش شد، صرفنظر از ضرورتی که در این شرایط و مشخصا برای سر هم آوردن اوضاع متزلزل و نابسامان روحی و روانی اعضای سازمان داشت حاوی نکاتی است که سوای جدی تلقی کردن و نکردن برخی آنها از جمله تهدیدات بالقوه سازمان ملل و … به اجمال به آنها اشاره می شود.

۱- اینکه رجوی به اذعان و اعتراف خودش از تمامی اهرم ها و قابلیت های موجود بین المللی از جمله سازمان ملل، نهادهای حقوق بشری، کمیساریای عالی پناهندگان، صلیب سرخ جهانی و … و حتی نقش و جایگاه آمریکا در این میان به صورت کاملا ابزاری و تا آنجا که هدف های او را همسویی و دنبال کند، استفاده نموده و هر کجا هم که زاویه ای ایجاد شد به قول خودش از آنها عبور می کند و می رود دنبال روش های فرقه ای از جمله آنچه در جریان ۱۷ ژوئن سال ۲۰۰۳ در فرانسه و دهها مورد دیگر انجام داد. رجوی این رویکرد را به اذعان خودش تحت عنوان عدالت و قانون قطره ای تئوریزه کرد و آشکار گفت که از اساس همچون گذشته به موجودیت و موضوعیت چنین نهادهایی در دنیا اعتقاد ندارد.

۲- برای رجوی اینکه چند روزی تاریخ ضرب الاجل پایان آوریل دولت عراق جهت تخلیه کامل اشرف به تعویق بیفتد، خیلی حائز اهمیت است. چنانچه این بار نیز این تأخیر اجتناب ناپذیر چند روز و چند هفته را مستقیما گذاشت پای یک پیروزی بزرگ دیگر و آن را به مابقی کسانی که هنوز در اشرف هستند تبریک گفت. ماهیت فریبکارانه این شور و شعف وقتی روشن می شود که وی در همین پیام اساسا حرف از اشرفی نشان شدن اعضای سازمان می زند. به این معنی که بحث اشرف تمام شده است و آنگونه که از حرف های او می توان استنباط کرد او از این پس دیگر نیازی به واقعیت وجودی از دست رفته جایی به نام اشرف ندارد، چرا که از این پس هر کدام از اعضای او حقیقت اشرف را با خود حمل خواهند کرد. تأکید رجوی بر این جمله که من یک اشرفی هستم بر چنین مهمی دلالت دارد. حال سؤال اینجا است اگر فی الواقع رجوی به چنین درکی و انتقال آن به اعضای خود رسیده، دلیل این همه شور و شعف برای ماندن چند روز بیشتر در اشرف چیست؟

۳- ظاهرا شکست تازه رجوی برای او آنقدر حائز اهمیت و دارای تأثیر درونی بوده که خود را ملزم به تئوریزه و توجیه قدم به قدم جابجایی و تخلیه نماید. و در هربار حضورش برای قوت بخشیدن و تعمیق این توجیهات، بیش از هر چیز روی فیل تازه بالا رفتن مدار مبارزه در سطح بین المللی مانور بدهد. دخیل بستن او به کمیساریای عالی پناهندگان و سازمان ملل و آمریکا و … هر چند توانسته باشد برای مدتی کوتاه تخلیه کامل اشرف و اخراج نهایی از عراق را به تعویق بیندازد، اما با این همه رجوی در ماهیت امر دریافته که این سازوکارها در نهایت نه تنها دردی از او درمان نخواهد کرد، که به ضد خودش تبدیل خواهند شد. به همین دلیل هم از حالا با گرا دادن فرآیند این تعاملات را نشانه روی و نشانه گذاری می کند. اینکه رجوی در پیام ۱۲ اردیبهشت می گوید مسئله اینها عدالت واقعی نیست و عدالت شان قطره ای است که اگر واقعی بود دادگاه انگلیس می بایست یقه جک استروا را بگیرد و او را به عنوان جانی علیه بشریت مثل نازی ها محاکمه کند، دقیقا بر چنین رویکرد فریبکارانه و فرجام آن تأکید دارد. رجوی با این نشانه گذاری ها از یک سو می خواهد سقف انتظارات خود را از اهرم های مورد اشاره بین المللی نشان بدهد، و از سوی دیگر پیشایش بر درگیری با آنها اذعان داشته باشد.

۴- آنچه مسلم اینکه در حال حاضر و سوای ضرورت توجیه و ماست مالی وضعیت موجود از سوی رجوی، بحث انطباق سازی اعضای باقیمانده با شرایط حاکم بر مکان ترانزیت نیز بسیار حائز اهمیت است. اما طنز قضیه این است که رجوی از یک سو ادعا می کند افراد او بالفعل یک موشک در حال پرتاب هستند و باید از آنها به عنوان یک تهدید جدی تحت عنوان من یک اشرفی هستم، هراس داشت. اما همزمان وقتی قرار است نق بزند و مرتب بیانیه صادر کند، روی کمبودها و بعد هم تهدید مار و افعی و … در ترانزیت مانور بدهد تا آنجا که اینگونه القا کند افراد او در اشرف در ناز و نعمت بوده اند و حالا توان تحمل شرایط ترانزیت را ندارند و بخاطر همین هم یکی یکی می افتند مریض می شوند. یا آنگونه که مریم ادعا می کند این شرایط حتی می تواند و توانسته به مرگ افراد او منتهی شود. ظاهرا در این شرایط تضاد بین واقعیت وجودی افراد رجوی با حقیقت آرمانی که او می خواهد آنقدر زیاد شده که او ناخواسته به ورطه تناقض گویی و بیرونی کردن این تضادها میل می کند.

۵- بحث انطباق پذیری برای رجوی از آنجا حائز اهمیت است که او در این مدت حداقلی توانسته تأثیر شکاف های حاصله از برداشته شدن نسبی محاق تشکیلاتی روی افرادش را بوضوح در ریزش هایی که در ترانزیت اتفاق می افتد و همچنین سمت و سوی روحی و روانی موجود افرادش در آنجا بخوبی درک و لمس کند. اصرار رجوی بر القای اینکه ترانزیت همان اوین است و ابداع شعار فتح اوین شبه اوین، بر این تضادها و بروز غیر قابل کنترل آن در ترانزیت تأکید دارد. رجوی با اضافه کردن پسوند اوین به ترانزیت این هدف را دنبال می کند تا به زعم خودش روحیه مقاومت و ایستادگی افرادش در اوین را زنده کند و به اصطلاح با این انطباق سازی مکانی از بروز جدی چالش ها و تضادهای فردی جلوگیری کند. رجوی فعلا مشغول دو نوع انطباق سازی است. یکی انطباق سازی ذهنی افرادش نسبت به شکست استراتژی حفظ و بقای اشرف که از طریق مرور پرونده افتضاحات سی و اندی سال گذشته اش و تبدیل آنها به فتوحات بزرگ دنبال می کند. و یکی انطباق سازی مکانی نسبت به شرایط ترانزیت و تبدیل آن به اوین تا بلکه بتواند از ریزش نیروهای اش در ترانزیت که حاصل بیرون زدن تضادهای حاصله از وضعیت موجود است، جلوگیری کند. ابداع واژه و ترکیباتی همچون بر هم زدن تعادل صنفی، تعادل اشرفی، من یک اشرفی هستم، و … به دایره واژگانی رجوی در راستای ضرورت های همین انطباق سازی توأمان قابل ارزیابی است.

۶- رجوی همیشه روی حفظ و بقای سازمان ولو به شکل کاملا نباتی به خودش خیلی بالیده و می بالد. به زعم او همین که توانسته بالشخصه چیزی به نام سازمان مجاهدین خلق را در طی دهه های گذشته با هر ماهیت و کارکردی حفظ کند، کار شاقی کرده و از این بابت چنانچه بارها و بارها از اعضا خواسته باید بابت نعمت وجودی او شاکر باشند. اهمیت موضوع برای رجوی به اندازه ای هست که بیش از نیمی از پیام اخیرش را به القا و تئوریزه و توجیه کردن این مهم بپردازد. اما با این حال او با تأکید بر اینکه در تمام این دوران از سوی اعضا به سمت جلو هل داده شده، از همین موجودیت نباتی و تا زمانی که بتواند با آن خود را بر باقیمانده سازمان تحمیل کند، دفاع خواهد کرد. آن منتی هم که رجوی بابت این حیات نباتی بر سر افراد می گذارد، از این جهت است که در روزهای مبادا مثل بعد از شکست عملیات فروغ به آنها بگوید دلیل شکست فروغ را بجای اشتباهات و انحرافات من در ابتلائات و وابستگی های خودتان جستجو کنید. اینکه رجوی مدام در هر پیام و بخصوص در این آخری روی شکست اضدادش برای نابود کردن کل سازمان و همین ماندگاری تأکید دارد، از این جهت است. او سهم واقعی خودش در این بقای نباتی را با اشاره به درس های تبیین جهان به عنوان دستاوردی کاملا شخصی یادآور و مورد تأکید قرار می دهد. چنانچه در ادامه یادآوری می کند یک نشانه گذاری توأمان ایدئولوژیکی، سیاسی و حالا هم تشکیلاتی که این روزها اضافه شده است. در یک کلام رجوی با تأکید مکرر روی اینکه؛ در تمام این سالها شما (به معنی تشکیلات، اعضا و افراد) به من گفتید بتاز … بتاز … من تاختم که اگر شما نمی گفتید من قدمی پیش نمی گذاشتم، آشکارا مسئولیت تمامی شکست ها و افتضاحات و عملکرد خفت بار و خائنانه گذشته را به گردن اعضا می اندازد. هم چنانچه بعد از شکست سی خرداد نیز به شکل رندانه ای با طرح این ادعا که از سوی بدنه تشکیلاتی زیر فشار بوده، دست به سلاح برده، کل مسئولیت ورود به سی خرداد را به گردن هواداران و بدنه تشکیلاتی اش انداخت. اما حقیقت این است که رجوی تا زمانی که بتواند از این افتضاحات، فتوحات بزرگ بسازد، کماکان افتخار همه این فتحوات مجازی مرهون رهبری بی بدیل ایشان خواهد بود، در غیر این صورت این بدنه تشکیلاتی است که باید مسئولیت افتضاحات رجوی را به عهده بگیرد.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد