_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran-ghalam@hotmail.com
تغییرخواه و تغییرناپذیر
تحریریه ایران فانوس 19.05.2012 http://iran-fanous.de/middle/982-Fanous-Tagir-19.05.2012.htm
همان گونه که تحریریه ایران فانوس طی ماه گذشته تحلیلی ارائه داده بود که فرانسه و همچنین سایر کشورهای اروپایی به دلیل سرمایه گذاری در جنگ و حمایت از جنگ طلبان از این پس ناچار به تغییر در اوضاع سیاسی و مالی و اجتماعی خود هستند، وگرنه اوضاع به همین منوال پیش نخواهد رفت. ولی این یک تحلیل سیاسی بود و ما از تغییر اوضاع فرانسه و یا اروپا، به نفع خود ارزیابی نداشته و به دنبال آن به رقص و پایکوبی نپرداختیم و یک پیروزی دیگر به حساب خود ننوشتیم. ولی فرقه مجاهدین که از تغییر سیاسی فرانسه دوباره به وجد آمده و شروع به رقص و پایکوبی کرده و آن تغییر را به حساب خود نوشت و بالاخره 17 ژوئن سال 2003 را عاملی تعیین کننده در این تغییر برشمرد و به گونه ای به نیروهای روحیه باخته اش در عراق و خارج از عراق غیر مستقیم اطمینان داد که امروز فرانسه و فردا تهران؛ این گونه تحلیلهای آبکی و فرصت طلبانه سالهاست که تنها برای حفظ نیرو به کار گرفته می شود. تغییر، امر مهمی در روند زندگی افراد و جوامع است. تغییر، به فرض اگر در عرصه طبیعت اتفاق نمی افتاد، چه بسا زندگی در روی زمین خسته کننده و یا ناممکن می بود. بنابراین، همانگونه که ما ایرانیها در روز اول سال و در آغاز تغییرات طبیعت، از خداوند آرزوی تغییر درونی خود را داریم، یعنی این که تغییر، امری بایسته و شایسته در زندگی فردی و اجتماعی است. اما این تغییر برای دیگران و به نفع خود نیست. بلکه فرد و جامعه و یا همه و همه به موازات هم، ناچار و ناگزیر به تغییر هستند وگرنه، تغییر برای دیگران و لاتغییر برای خود، یک امر منعت طلبانه و ناممکن می باشد. کسی و یا جریانی که از ابتدای خلقتش در نیم قرن قبل، شعار تغییر می داد و مردم را تشویق می کرد برای رسیدن به عدالت و آزادی و دنیای بهتر، باید تغییر را در راس حاکمیت جستجو کرد و نه در هیج جای دیگر، این دقیقاً یک امر اپورتونیستی و معکوس گویی است. اگر تغییر برای طبیعت بایسته و لازم است، برای حکومت لازم و واجب است، طبعاً برای تک تک اعضای آن جامعه به ویژه نیروهای تغییرخواه، امری حیاتی است. حال چگونه می شود، سازمانی که برای همه حکومتهای در ایران تغییر می خواست و می خواهد، اما برای خود که بخشی از جامعه ایرانی است، حتی یک هزارم تغییر را نمی پذیرد و به دیگرانی که حرف از تغییر آن سازمان می زنند، آنان را خائن و مزدور می نامد. چگونه است، جریانی با همه انرژی و توان و هزینه های سرسام آور، برای حاکمیت ایران تغییر می خواهد، اما برای ارباب خودش که یکی از سخت ترین و بی رحمترین حکومتهای جهان بود، ایجاد تغییر را مضر بر احوال خود و مردم می دانست. چگونه است، جریانی که در راستای محق جلوه دادن خط و خطوطش، در همه جای جهان به ویژه کشورهای عربی و سوریه، تغییرات را طالب است و تبلیغ می کند، اما طی همه عمرش حتی یک انتخابات آزاد و نظرسنجی اجتماعی به راه نیانداخته است. چگونه است، جریانی که برای حاکمیت سیاسی فرانسه تغییر می خواهد و آن تغییر را به نفع مردم و خودش می پندارد، اما این حق را به مردم و حاکمیت فرانسه نمی دهد که آنان نیز در باب تروریسم، تغییر را خواستار باشند. و به هر حال چگونه می شود، جریانی که هر جا مناسب با منافع و احوال خودش تشخیص داد، شعار تغییر بدهد اما آنجا که به انبوه اشتباهاتش برمی گردد، نباید در چنین اموراتی تغییر خواست. اینها یعنی نفاق و دورویی، اینها یعنی فرقه بسته و لاتغییر. اما با آنچه که گفته شد، شعار و تبلیغات تغییر این فرقه، به گونه ای نیست که دیگران می خواهند و به سود مردم است، بلکه به گونه ای است که تنها با منافع قدرت طلبانه خودش سازگار است و در مسیر به قدرت رسیدن آنان است، وگرنه تغییر در حاکمیت ایران و باز شدن باب گفتگو مابین ایران و غرب، اینها یعنی باز شدن راهی برای تغییرات، تغییراتی که راه جریانات تروریستی و جنگ را خواهد بست. این فرقه، تغییراتی که در هر جای جهان اتفاق بیافتد و راه جنگ و تروریسم را ببندد، باز هم مخالف است.
تحریریه ایران فانوس
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ من یک انسان هستم
تحریریه ایران فانوس 12.05.2012 http://iran-fanous.de/middle/914-Fanous-Ensan-12.05.2012.htm
حضور قدرتمند خانواده های گیلانی در مقابل و پشت سیمهای خاردار اسارتگاه تن و روح نسل سوخته، نشان و حکایت از ضدیت خرده دیکتاتورهایی هویت باخته با فرهنگ و هویت انسان ایرانی دارد. این حضور، همانطور که در روزهای گذشته در سایتهای اینترنتی آمده است، آنچنان عبرت انگیز است که انسان را به یاد نمونه هایی از عملکرد پدرخوانده و یکی از مرگبارترین دیکتاتورها می اندازد که او نیم قرن قبل تر از وارثان و خرده دیکتاتورها، به این همه رذالت و دنائت دست یافته بود، ولی به راستی که در تاریخ جز نام پلشت و ننگ جاودان، چیزی از او باقی نمانده است.
پل پوت که در ایام جوانی به دنبال عدالت اجتماعی بود و مجد و عظمت کهن کامبوج و کامبوجیان را در سر می پروراند، ولی همواره چیزی را در پستوی ذهنش مخفی نگه می داشت که تنها در اوان قدرت توانسته بود آن را بروز دهد. او که در ادامه مبارزه اش علیه سیهانوک از انقلاب مائو در چین الهام گرفته بود، سرانجام جنبش خمرهای سرخ در کامبوج را بنا نهاد و به دنبال زندگی و مرام مخفی، خودش را از همگان به ویژه از خانواده اش به دور نگه می داشت تا جایی که وقتی به قدرت رسید و برای اولین بار خود و ماهیت ضد انسانی اش را به همگان نشان داد، خانواده اش سخت متحیر و متعجب شدند و باورشان نمی شد که پل پت جوان و مبارز، هنوز زنده است و هم اکنون رهبر آدمکشان خمرهای سرخ می باشد.
پل پت تنها با خانواده مخالفت نداشت، بلکه او با هویت و انسانیت مردم و به ویژه اعضای وفادارش مخالف و در ستیز بود و دائماً اطرافیانش را به ظن جاسوسی برای آمریکا و شوروی، محکوم می کرد و زبان انتقادشان را کوتاه می کرد. در حالی که خود نه با کمونیستها و نه با آمریکا، تضاد ماهوی نداشت و در هر سر فصلی با آنان علیه دشمنان داخلی و ویتنام، همکاری می کرد. او شستشوی مغزی و اتهام زنی و تحقیر و قید و بند اعضایش را به آنجا رساند که یکی از اعضای وفادار و نزدیک پل پوت علناً اعلام کرد که از این پس، من یک حیوان هستم! به معنای واقعی نیز پل پوت از اعضایش چنین می خواست تا آنان انسان و منتقد و معترض و دارای خانواده و عواطف و هویت انسانی نباشند، بلکه بنا به گفته یکی از نزدیکان و فرماندهانش، حیوان زبان بسته و مطیع و اخته و جنگی باقی بمانند.
ولی هر چه هست، جهان نیم قرن از استبداد کبیر و دیکتاتوری و فاشیسم افسارگسیخته را پشت سر نهاده و امروزه خرده دیکتاتورها قادر نیستند با تجربه ای که از پدرخواندگان خود مانند پل پوت و صدام حسین و دیگران، به ارث برده و اندوخته اند، به گونه ای زور بگویند و ستم کنند که اطرافیانش اذعان دارند که ما از این پس حیوان هستیم! اعتراض خانواده های گیلانی، همان اعتراض خانواده های ایرانی و همانند اعتراض فرزندان شان در داخل و بیرون از اردوگاه اشرف است.
اعتراض خانواده های ایرانی به همراه فرزندان دربند و آزادشان، همان گونه که طی چند سال اخیر دیده و تجربه شد، میراث و حاصل زور و ستم پل پوتی و صدام حسینی را افشاء کرده و نه تنها شعار دلخواه خرده دیکتاتورها را که، من یک حیوان هستم را برای خود عیب و عار می دانند و به زبان نخواهند آورد، بلکه همواره با شعار، من یک انسان هستم، با وارثان دیکتاتورهای بزرگ به مقابله برخواسته و سرانجام دکان فریب و دغل و دجالیت را تخته خواهند کرد.
تحریریه ایران فانوس
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خرداد سال 1360 و نسلی سوخته
تحریریه ایران فانوس 07.05.2012 http://iran-fanous.de/middle/889-Fanous-30Khordad-07.05.2012.htm
برای کسی که گناهی مرتکب شده، شرم
بایسته است و در اصل نوعی ابزار دفاعی تلقی می شود وگرنه، گناهکاری که از
سر نادانی و سودجویی بخواهد گناهش را از خود ظاهراً مبرا و به دیگران نسبت
دهد، این وقاحت است که در هر حال تبلیغ می گردد و جزو ابزار دفاعی به شمار
می آید.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آیا رجوی به اروپا خواهد رسید؟!
تحریریه ایران فانوس 28.04.2012 http://iran-fanous.de/middle/853-Fanous-Erupa-28.04.2012.htm
مسعود رجوی هم اکنون رویایش رسیدن به تهران نیست، بلکه رسیدن به اروپاست. فردی که در اکثر رویاهایش شکست خورده و این بار نیز بسا با شکست مواجه گردد، بعید نیست. او که روزگاری در سال 1360 با هزار مصیبت و هزینه و تلفات انسانی و انرژی گزاف، خود را به پاریس رسانده بود و به قول خودش شکایت از حکومت ایران نزد غربی ها برده بود، پس از این که فهمید جنگ مابین ایران و عراق ادامه دارد و نان جنگ خوردن بهتر از نان سیاسی است، فرانسه و یاران فرانسوی را ترک کرد و عزم سفر عراق کرد تا ضمن بازی مابین جنگ، در کانون توجهات مادی و معنوی جنگ قرار گیرد و، حداکثر ظرفیت و توان جنگی خود را به همگان نشان دهد.
اما حال عراق سابق و جنگی وجود ندارد تا او به جنگ یا حتی به جرقه اش، دل خوش کند و ناچار است تا از مناقشات سیاسی و اتمی که مابین ایران و غرب وجود دارد، نقش آفرینی کند و سود ببرد. ولی او در پس همه اشتباهاتش که در پاریس و عراق مرتکب شد، آخرین اشتباهش، نرفتن همزمان با زنش به فرانسه بود. او این اشتباه را به خاطر محافظه کاری مفرطش مرتکب شد و چون خود را مجرم و بزرگ می پنداشت، ابتدا زنش را روانه فرانسه کرد تا باصطلاح راه خود را کوبیده و هموار کرده باشد. حادثه 17 ژوئن سال 2003 در پاریس، باعث شد تا رجوی غیبت صغرایش به غیبت کبری بدل شود. حال او نیک می داند که غیبت کبری اعتبارش را نزد خودی ها و غربی ها زیر سئوال خواهد برد و از اعتبارش خواهد کاست. این چنین است که او هم اکنون تحت تبلیغات عوامفریبانه، همه هم و غمش رسیدن به سلامت به اروپاست تا دوباره بتواند سکان کشتی طوفان زده اش را تا دیر نشده، به دست بگیرد.
یکی دیگر از دلایل عجله اش، این که او با تلاشهای فراوانش نتوانست مابین غرب و تهران جرقه و جنگ ایجاد کند و چه بسا فرسایشی شدن مناقشات و یا نزدیکی تهران با غرب، باعث شود که رجوی نتواند به غرب برسد و چه بسا این که سرنوشتش مانند سرنوشت کسانی چون کارلوس و اوجالان و بن لادن و دیگران، رقم به خورد.
به هر حال این امر بعید نیست. کسی که در طول عمرش برای همگان بد می خواست و به ویژه برای اعضایش بدتر می خواست، نصیبش همان بدی هایی گردد که همواره برای دیگران آرزو می کرد. کسی که در طول عمرش از دیگران و طبیعت و جامعه و تاریخ درس نیاموخت، از شکست و ذلت دیکتاتورهای عربی و ارباب خودش درس نیاموخت، از صعود و سقوط رهبران تروریسم در جهان درسی یاد نگرفت و به عقل و توانایی خود پر بهاء داد، نتیجه اش استمرار غیبت کبری و یا وجه المصالحه اش باشد.
اما اگر با درصدی از شانس و اقبال و پولهای کثیف، او برای حفظ جان و تتمه تشکیلاتش بتواند به اروپا برسد، در اروپای فردا دو چیز فرق دارد که عرصه و اوضاع را بر او تنگ تر خواهد کرد و نخواهد گذاشت که او این بار بدون قیمت و هزینه کافی، به کار و توطئه اش ادامه دهد.
1ـ مناسبات و ساختار سیاسی اروپا روز به روز در حال تغییر و تحول و اروپا به دلیل سالها دنباله روی از جنگ و جنگ طلبان و هزینه های انسانی و مالی بیهوده در ممالک جنگ زده، هم اکنون با مشکلات مالی و اجتماعی و سیاسی عدیده ای دست به گریبان است و از این پس دیگر فرصت و مجال حمایت و یا در افتادن با دیگران و یا حمایت از تروریستم را برای اعمال فشار و باجگیری در برون مرز، نخواهد داشت. اروپا به سمتی دیگر در حرکت است و شکاف زیستی مطمئنی برای تروریسم نخواهد بود.
2ـ اروپا هم اکنون حامل پتانسیل عظیمی از مردمی است که از جنگ و تروریسم به ستوه آمده اند. به ویژه خیل قربانیان تروریسم و حضور و فعالیتهای شان، قادر خواهد بود تا همچنان تبلیغات و تبهکاریهای تروریسم را خنثی نموده و چه بسا تروریسم را از چالشهای سیاسی و تبلیغاتی، به چالشهای قضایی بکشانند، تا جایی که رهبران تروریسم همان غیبت کبری را به حضور در اروپا ترجیح دهند.
تحریریه ایران فانوس 28.04.2012
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ درد، خود سلاحی است
مهدی خوشحال 20.04.2012 http://iran-fanous.de/middle/825-Khoshhal-Dard-20.04.2012.htm
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تحریریه ایران فانوس آغاز به کار سایت انجمن ایران یاران در فرانسه را تبریک میگوید.
تحریریه ایران فانوس 10.04.2012 http://iran-fanous.de/middle/800-Fanous-Tabrik-13.04.2012.htm
وظیفه انسانی هر جدا شده از فرقه
مجاهدین افشای ماهیت و عملکرد ضد انسانی این فرقه است زیرا نجات انسانهایی
که سالیان در بند این فرقه بودند و کمترین آگاهی نسبت به دنیای آزاد ندارند
را نباید فراموش کرد. بنابراین هرچه گسترده تر کردن این حرکت انسانی و
فرهنگی پر ثمرتر خواهد بود. همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عاقبت قرار داشتن در نوک
پیکان!
تحریریه ایران فانوس 10.04.2012 http://iran-fanous.de/middle/790-Fanous-NokePikan-10.04.2012.htm
سیمور هرش، خبرنگار مشهور آمریکایی که به منابع نظامی و اطلاعاتی هم دسترسی دارد، اخیراً مقاله ای نوشته و در آن بخشی دیگر از روابط و مناسبات خفیف و خائنانه مجاهدین خلق با یکی دیگر از اربابانش به نام آمریکا را برملا کرده است. جای تامل دارد. تاملی در دورویی و نفاق اربابان و رعایا. البته تامل برای مردم و کسانی که هنوز به همه زوایای تاریک این سازمان و افکار رهبرانش پی نبرده و نا آشنا هستند. ولی کسانی که شناخت کافی از ماهیت و حرکت سمت و سوی این سازمان و رهبرانش را دارند، کاملاً پذیرفته شده است که آنان پس از خروج از صدام حسین، به کجا و کدام سمت خواهند رفت. و حتی برای خود سازمان این مسیر تجربه شده و باصطلاح کوبیده شده است. آنان که همواره خود را نوک پیکان تکامل قلمداد می کنند و در پس این شعار عوامفریب، خواهان استفاده بردن از همه امکانات و ظرفیتها و فرصتهای موجود جهانی اعم از مشروع و نامشروع اند، چون که تنها آنان نوک پیکان تکامل اند و بدین سبب و علل از بعضی امکانات و ظرفیتها و ابزارهایی که دیگران قادر به شناخت و استفاده و نزدیکی به آنها نیستند، اما سران سازمان با زرنگی و هوشیاری انقلابی آن را شناخته اند، حال حق مسلم و مشروع خود می دانند که از این حداقلهای مبارزه به نحو احسن به نفع انقلاب نوین که همان منافع شخصی رهبران سازمان باشد، استفاده بهینه ببرند.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مجاهدین خلق بدون عراق تحریریه ایران فانوس 02.04.2012 http://iran-fanous.de/middle/774-Fanous-MojahedinBedoneEragh-02.04.2012.htm
با روند جداسازی اعضای سازمان مجاهدین از قرارگاه اشرف، که آن قرارگاه حکم سرزمین مادری را برای آنان داشت، شرایط جدید، یعنی کمپ لیبرتی را برای مجاهدین خلق می بایست شرایط بدون عراق ارزیابی کرد، عراقی که در گذشته به مثابه ظرفی ایزوله و جدا از جهان امروزی عمل می کرد و رهبران سازمان در آن ظرف، قادر بودند از همه نگاهها و دوربینها و معیارهای جهانی، به دور مانده و فرقه ای مذهبی و سیاسی بنا بر احوال منحصر به فرد رهبری سازمان بنا نهند. فرقه ای که عین احوال و شخصیت و اهداف و آرمان رهبرش است و به هیچ چیز دیگری در جهان شباهت ندارد.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ هنر افشاگری
تحریریه ایران فانوس 19.03.2012 http://iran-fanous.de/middle/749-Fanous-HonareEfshagari-19.03.2012.htm
یکی از دوستان که در یکی از کشورهای اروپایی زندگی می کند، او سه دهه قبل در ایران همراه با خانواده اش زندگی خوب و مرفه ای داشتند. پدرش فردی سرشناس و از نزدیکان رجال در حاکمیت بود ولی فرزند به دلیل فضایی که آن ایام در جامعه ایران فراگیر بود، به سیاست روی آورد و سپس به مجاهدین خلق پیوست و سرانجام همراه با زن و فرزندش به عراق رفت و در داستان انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین، بر خلاف اندک نزدیکانی که زخم برنداشته و یا زخمی سطحی برداشتند، او اما زخمی جانکاه بر تن و روحش وارد شد و همسرش فریب وعده های پوچ و توخالی را خورد و زودتر، قربانی مطامع رهبران سازمان واقع شد، ولی او عزم خروج و نجات یگانه فرزندش را در اروپا گرفت تا بخشی از زخمش را التیام بخشد، اما تا کنون بهبود نیافت و همراه با زخم کهنه اش که به شکل دردی مزمن و بهبودنیافتنی مبدل شده، روزگار خوشش را به ناخوشی سر می کند چون که او گمان می کند، دردش، نه گفتنی و نه شنیدنی و نه بهبودیافتنی است. به هر حال، او با این که هنوز زخم کهنه اش را بر تن و روحش تحمل می کند، شاید نمی داند و شاید مسایل و مشکلات زندگی باعث شده تا او نتواند قدری به مداوای دردش که دوایش در درون خودش نهفته است، بپردازد. او همچنین اخیراً و پس از افشاگری خانم بتول سلطانی، دوباره زخم کهنه اش تازه تر شد و پس از سالیانی که زخمش را نزد دوست و دشمن کتمان می کرد و جسارت واگویه اش را نداشت، زخمش را تازه تر یافت و متاسفانه نه توان و جسارت گفتن دارد و نه، نگفتن!
واقعیت امر این است که زخم زدن ایدئولوژی فرقه ای بر دوست و دشمن، یک امر بدیهی و رمز ماندگاریش به حساب می آید. همه ایدئولوژی های پیر و فرتوت نیز چنین اند. در وهله دوم، رهبری سازمان همواره بنا بر آنچه که خود با آزادی و مقاومت انسان سر ناسازگاری و عداوت داشت و دارد، با هر آن کس که به او و راه و ایدئولوژی ضد مقاومتش نه بگوید، سعی می کند زخمی کاری بر او وارد کند تا بعد ار آن توان مقاومت در مقابل زخمش را نداشته باشد و به موازات آن، رهبری می بایست همواره زخم مقاومین را عبرت اعضای باقیمانده قرار دهد و آنان را از جداشدن از سازمان و تشکیلاتش بترساند.
ولی افشاگری و اعتراض در مقابل استبداد در اصل یک هنر است. هنری نیکو و زیبا. هنری که با همه سختیها و مشقاتش، موهبتی است که نصیب هر کس نمی شود. هنری که به موازات وظایف انسانی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، از حیث اخلاقی، فرد معترض ناگزیر برای کسانی که در حین خطر هستند و یا به سمت خطر گام بر می دارند، هشدار و همت لازم را به خرج دهد و النهایه اگر عضو جداشده که زخم داشته باشد که حتماً دارد، تنها از طریق همین اعتراض و افشاگری است که قادر خواهد بود مرهمی بر زخمش بنهد و التیام و دارویی برای درد جانکاهش بیابد.
بیهوده نیست، سازمان در مقابل اعتراض و افشاگری اعضای رهاشده، هزینه های گزافی را در هر زمینه متحمل می شود و در این رابطه از فرهنگ و ادبیاتی بغایت هیستری و افراطی علیه منتقدین و معترضین استفاده می کند و آنان را به ارتداد و اعدام محکوم می کند و افشاگر علیه افشاگری راه می اندازد و بنا به تعبیری برای خود از میان قشری ضعیف و زخم خورده به زعم خودش، دشمن داخلی برای ترساندن اعضای ناراضی اش خلق و لانسه می کند که این تناقض در دنیای مدرن امری نادر، اما برای دستگاه و ایدئولوژی تحقیر، امری حیاتی به شمار می آید.
با این وجود، ما بر این اعتقاد هستیم که افشاگری علیه ستم و اختناق فرقه ای، امری لازم برای هر فرد جداشده از فرقه است و در این رابطه هر چه قدر عضو منتقد و معترض از فرهنگ و ادبیات مردمی و انسانی استفاده بهینه تری بکند، به همان اندازه تاثیر افشاگری بیشتر و در کنار آن رهبران سازمان نگران و عصبی تر خواهند شد.
تحریریه ایران فانوس
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زنان را آزاد کنید! تحریریه ایران فانوس 11.03.2012 http://iran-fanous.de/middle/731-Fanous-Zanan-11.03.2012.htm
از یکصد سال قبل که زنانی از شهر
نیویورک آمریکا برای احقاق حقوق مساوی شان با مردان، دست به اعتراض زدند تا
امروز در جوامع مدرن و سنتی زنان زیادی توانستند به حقوق بیشتر و حتی بیشتر
از مردان، دست یابند. دهم مارس امسال نیز که مصادف با روز زنان بود، در
اکثر نقاط جهان، زنان به دنبال حقوق برابر با مردان بودند.
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |