_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

مزدوری نوین

21.05.2012

بهزاد علیشاهی، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی
http://www.cibloggers.com/?p=11660

تفاوت شعار و عمل فرقه مجاهدین خلق هر روز بیشتر میشود , رابطه معکوس ورشکستگی با این تفاوت, حاکی از این است که مجاهدین نمیتوانند اوضاع جدیدِ حاکم بر خودشان را درک و با آن منطبق شوند .

شعار جنگ جنگ و مبارزه مسلحانه بدون الزامات و شرایط و حتی حالِ جنگ, امروزه دیگر تمسخر آمیز است , شعار حمایت مردمی بدون هیچ جاپایی در ایران و شعار یگانه اپوزسیون بودن بدون هیچ اعتباری مجاهدین را نه تنها در ایران و عراق که در دنیا ایزوله کرده است .

این فرقه سالیان است که مدعی است یگانه اپوزسیون و جانشین بی بدیل جمهوری اسلامی است , اما نه در اپوزسیون بازی و اپوزسیون سازی غرب شرکت داده میشود و نه حتی خودتمایل به بازی کردن نقش اپوزسیون را دارد ,سازمان مجاهدین از همان سالهای اولیه انقلاب و جریان سعادتی نشان داد که بجای تلاش برای مطالبات حقوق مردم و یا انتقاد از دستگاههای اجرایی یا ارائه پیشنهاد برای بهبود وضعیت رفاهی و اجتماعی و سیاسی مردم , بیشتر به زدو بندهای سیاسی و فروش اطلاعات و کسب حمایت خارجی علاقه دارد , برای مجاهدین خریدار زیاد مهم نبوده و نیست, شوروی سابق یا عراق سابق و یا اسرائیل و آمریکا و عربستان فعلی .

البته جاسوس بازی و پرونده سازی برای منتقدانش را هم باید به حساب همین خصلت گذاشت .

این شیوه عمل بدون هیچ تغییر و رشدی در کارائی و اجرا ازهمان زمان که سعادتی از طرف سازمان پرونده سر لشکر مقربی به ولادیمیر فنسینکو تحویل داد ,تا امروز ادامه دارد.البته با کاهش منابع جاسوسی, مثلا در آن زمان سعادتی در دادستانی انقلاب کار میکرد و مجاهدین هم با حمله به ارگانهای ساواک و پلیس مقدار زیادی اسناد دزدیده بودند و بدون اینکه به مردم ارائه دهند برای ارائه خدمات جاسوسی مخفی نگاه داشته بودند , همچنین در زمان صدام هم مجاهدین اطلاعاتی از شهرها پناهگاههای ایران و اماکن حساس و مهم داشتند و بلد بودنِ زبان فارسی هم به آنها در ارائه خدمات جاسوسی کمک میکرد , در اولین دوره افشاگری در باره پیشرفت های هسته ای ایران هم اطلاعات اسرائیل به آنها کمک کرد اما امروز آنها مانده اند و مقداری خبر از روزنامه های رسمی و تخلیه تلفنی که دیگر کارائی خود را از دست داده به اضافه فریب اطلاعاتی و کمی تخیل .

مجاهدین باید قبول کنند با این دست مایه اندک , مزدوریا جاسوس و خبرچین خوبی هم نخواهند بود .

قطعا اجرای ترور و انفجار بعنوان عامل و نه طراح هم نمیتواند به رزومه سازمان افزوده شود , چرا که نه امکان تبلیغ روی آن دارد و نه حتی از نظر درون گروهی میتواند کمک کننده باشد.

سازمانی که نه اپوزسیون است و نه توان مزدوری دارد و نه دیگر به بازی گرفته میشود آیا در روزهای آتی خواهد توانست با عوض کردن رویکرد و شیوه کار خود وارد فاز یا دوران دیگری شود ؟

یادمان هست در زمانی که سازمان در ایران توان هر روز یک عملیات و انفجار را از دست داد و کادرهای عملیاتی اش دستگیر شده وخانه های تیمی لو رفتند وبسیاری از اعضا به مصاحبه و نقد عملکرد سازمان مشغول شدند , سازمان برای نجات خود از این ورطه فاز عوض کرد و با رفتن به عراق و مزدوری برای صدام حسین خود را“ ارتش آزادیبخش نوین“ و این کار را“ استراتژی جنگ آزادیبخش نوین“ نامید .

سازمان سعی کرد این پس رفت و حقارت را با بکار بردن کلمه ” نوین ” بپوشاند, اما در عمل راه مرتجع شدن هر چه بیشتر و تبدیل شدن به فرقه را با سرعت بیشتری پیمود. اما آیا در این شرایط هم میتواند با واژه های” مزدوری نوین” یا “خبرچینی پست مدرنیسم ” این فضاحت را بپوشاند؟

تغییر فاز و یا دوران برای مجاهدین چه خواهد بود؟ آیا به دامان شیوخ ضد ایرانی عرب خواهند افتاد یا با بیرون آمدن از لیست دفتر و انجمن در اروپا و آمریکا باز خواهد کرد؟ البته سازمان سالهاست که از لیست تروریستی اروپا بیرون آمده اما همچنان از فرط تنفر ایرانیان خارج کشور و نیز احتیاط سازمانهای امنیت و پلیس کشورهای اروپایی توان گشودن دفتر وانجمن رادر این کشورها نداشته اند , باید منتظر ماند و حقارت جدید سازمان و توجیه این حقارت را دید و شنید . ولی پیشاپیش میتوان راندن این فرقه را با تلاشهای همه کنشگران و فعالان سیاسی و حقوق بشری وخانواده های اسرا و نیز جداشدگان , به فاز یا دوران جدید را تبریک گفت.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اعلام جدائی قربانعلی حسین نژاد و مجید محمدی از فرقه رجوی

بنیاد خانواده سحر، بغداد، بیست و یکم می 2012
http://www.saharngo.com/fa/story/1718


 


The Life of Camp Ashraf,
Mojahedin-e Khalq Victims of Many Masters

 

آقایان قربانعلی حسین نژاد معروف به غلام روابط و مجید محمدی که به تازگی توانسته اند با فرار از تشکیلات فرقه رجوی و رساندن خود به نیروهای عراقی آزادی خود را باز یابند طی نامه های جداگانه ای، که در زیر مشاهده میکنید، جدائی خود از این فرقه را اعلام نمودند.

اعلام جدایی قربانعلی حسین نژاد (غلام) از فرقۀ رجوی معروف به «مجاهدین خلق»

بسم الله الرحمن الرحیم

اینجانب قربانعلی حسین نژاد با اسم مستعار غلام، جدایی و در حقیقت رهایی خود از فرقۀ تبهکار رجوی معروف به سازمان مجاهدین خلق را اعلام می کنم.

من با سابقۀ تشکیلاتی و در حقیقت اسارت به مدت بیش از 30 سال در داخل این فرقه به عنوان مترجم عربی ارشد آن و مترجم همۀ کتابها و نشریات و اطلاعیه ها و نامه ها و بیانیه ها و سایت آن به زبان عربی همراه با انبوهی کار آموزشی در این زمینه، و با سابقۀ آشنایی با سازمان مجاهدین خلق و هواداری و فعالیت و زندان و تبعید سالیان و محرومیت در کادر اندیشه و راه انقلابی و اسلام راستین بنیانگذاران سازمان در 40 سال پیش و در حالیکه بارها برای خروج و فرار از تشکیلات و زندان این فرقه در ایران و در کشورهای خارج و بالاخره بارها هم در عراق بویژه در اسارتگاه اشرف طی 23 سال گذشته تلاش کرده ولی به علت کنترل و سرکوب شدید و نیز به علل خانوادگی موفق نشده بودم، سرانجام ظهر روز چهارشنبه 6 اردیبهشت 91 توانستم به کمک مسئولین و کارمندان نمایندگی سازمان ملل در عراق موقع بازدید هیئت مانیتورینگ حقوق بشر یونامی از کمپ لیبرتی کنترلها و تعقیب ومراقبت شدید اطلاعاتی های این فرقه را که در اشرف و لیبرتی حاکم کرده اند درهم شکسته و از کمپ جدید لیبرتی در بغداد خارج شوم.

از همان روزهای نخستین پیروزی انقلاب علیرغم اصرار برخی یاران و همبندانم در زندانهای شاه بر پیوستن حرفه ای به تشکیلات سازمان از این کار خودداری کردم و به خواست جوانان و مردم شهرم (میانه – آذربایجان شرقی) فرمانداری شهر زادگاهم (میانه) را بر عهده گرفتم و تا اینکه به صورت مستقل کاندیکاتوری خودم برای نمایندگی مردم شهرم در اولین دورۀ مجلس شورا بعد از انقلاب را اعلام کرده و لذا از سمتم استعفا دادم.

همۀ گروههای مذهبی مترقی شهرم در آن موقع از جمله سازمان مجاهدین خلق از کاندیداتوری من در انتخابات مجلس یکم حمایت کردند. بعد از بازگشتم به سر شغل اصلی و قبلی خود به عنوان دبیر دبیرستانهای کرج، در تابستان سال 60 با توجه به شرایطی که این سازمان با جنایاتش در جامعۀ ایران به وجود آورد به ناچار به اصرار مسئولان سازمان برای ورود به تشکیلات آن جهت مخفی شدن تن دادم تا اینکه من و همسرم را با یک فرزندم از کشور خارج کردند و بعد از سالها کار برای سازمان در زمینۀ تخصصم در کشورهای مختلف اروپا و به دنبال انتقال رهبری سازمان به عراق به علت نیاز شدیدی که به تخصصم (زبان عربی) داشتند مرا در سال 67همراه خانواده ام به عراق منتقل کردند.

در طول بیش از 20 سالی که در قرارگاههای مختلف این فرقه در عراق در بخش روابط خارجی (مربوط به امور ارتباط با رژیم صدام حسین) به عنوان عضو این سازمان و بالاخره با رده معاونت ارگان (بالاترین رده ای که مردان میتوانند در تشکیلات فرقه رجوی بگیرند)، به دلیل سابقه علیرغم اینکه من فضیحت موسوم به انقلاب ایدئولوژیک درونی را نپذیرفته بودم، به کار ترجمه می پرداختم به علت کارم از نزدیک شاهد مزدوری و نوکری تمام عیار رجوی و جاسوسیهای او و دستگاهش برای صدام حسین و رژیمش و بعد از سقوط او برای آمریکاییهای اشغالگر بودم.

او که کل سیستم رهبری و اداری اش جزء اطلاعات عراق و کل سیستم نظامی به اصطلاح ارتش آزادیبخشش جزء ارتش صدام بود طبق اسناد و نامه هایی که ترجمه می کردم و یا گزارشهای نزدیکترین افرادش که می خواندم به دنبال آخرین دیدارش با صدام حسین در شهریور سال 79 و درخواستش از وی مبنی بر افزایش سهمیۀ نفت به روزی 100 هزار بشکه (3 ملیون بشکه در ماه) به صورت کوپن از صدام حسین دریافت می نمود که کوپنها را به خارج فرستاده و تبدیل به دلار می کردندـ
سهمیۀ رجوی از نفت عراق پیش از این در سالهای مختلف بین 50 و 70 هزار بشکه بود و این مستمری ثابت غیر از میلیونها بشکه نفت بود که هر از چند گاهی از محل اضافه تولید یادداشت تفاهم نفت در مقابل غذا توسط صدام به رجوی اهدا می شد. این همان منبع درآمد میلیاردی و تمام نشدنی رجوی با سرمایه گذاریهای کلان آن در خارجه بوسیلۀ افراد و شرکتهای پوششی است که امروز نیز توسط مریم رجوی علاوه بر خرج کاخ پاریسی و لباسهای صد مدلی و جراحی چهرۀ خود برای جوان نمایی و «تابان» شدنش میلیون میلیون صرف هزینۀ برگزاری کنفرانسها و مهمانیهای آنچنانی در اروپا و آمریکا با پرداختهای کلان به سخنرانان از مقامات جنایت پیشۀ سابق سیا و امنیت و ارتش و دولتهای پیشین آمریکا از طریق شرکتهای لابی سازی و صرف آگهی های پرهزینه تبلیغاتی در مطبوعات آمریکا و اروپا و عراق و تلویزیونهای آمریکا و خرید هزاران وکیل و پارلمانتر اروپایی و آمریکایی و دهها مزدور عراقی برای نگهداشتن هرچه بیشتر اسرای فرقۀ خود در قید اسارت و جلوگیری از فروپاشی تشکیلات سرکوب و شکنجه و به کشتن دادن و تباه کردن هرچه بیشتر وقت و عمر بهترین جوانان و نیروهای کارآمد مردم ایران و التماس و گدایی از آمریکا برای خروج از لیست گروه های تروریستی که ظاهرا «استراتژی سرنگونی پشت راه بند تروریستی گیر کرده است»!! می گردد.

بدینگونه می بینیم که تمامی ادعاهای رجویها و دستگاهشان مبنی بر کمک مالی مردم ایران و تمامی ترفندهایشان مبنی بر جمع آوری کمک مالی برای سیمای مغازلت آمریکایی و اروپایی و دروغ و فریبشان و دیگر برنامه هایشان برای سرکیسه کردن ایرانیان در این رابطه تا کجا پوشالی و برای لاپوشانی کلان غارت نفت عراق و توجیه و سفیدسازی هزینه های میلیونی شان می باشد، تازه اینهمه اضافه بر گرفتن دهها هزار قبضه سلاح و دهها هزار تن مهمات از عراق بویژه چند ماه قبل از شروع جنگ سال 82 که سهمیۀ نفت شش ماه آینده (18 میلیون بشکه نفت) را هم به علت احتمال وقوع جنگ یکجا گرفتند می باشد. سلاحها و مهماتی که به بهانۀ نفوذ به داخل ایران و سرنگون کردن رژیم در صورت وقوع جنگ و حملۀ آمریکا و یا به تعبیر خود مسعود رجوی «کاسه لیسی» در صورت «شکستن تغار ماست» از عراق گرفته شد و تمامی آنها دو دستی تقدیم نیروهای متجاوز و اشغالگر آمریکا در همان عراق گردید که تا یکسال مشغول آتش زدن و منفجر کردن آنها در پادگان اشرف بودند.

همچنین اینجانب طی سالیان بعد از سقوط رژیم سابق عراق از نزدیک به علت کار ترجمه در بخش امور عراق شاهد دخالتهای سیستماتیک باند رجوی در امور عراق و جاسوسیهایشان علیه مردم و مقاومت عراق به سود نیروهای آمریکایی و همکاریهایشان با آمریکا برای اعمال نفوذ و قدرت و باقی ماندن در عراق و شاهد عینی تهیه و ترجمۀ انبوهی بیانیه ها و نامه ها و سخنرانیها و حتی مصاحبه های ساختگی و تقلبی به نام افراد و شیوخ و شخصیتها و گروههای عراقی و جمعیتها و تشکلهای پوششی و حتی موهوم با ادعای امضاهای میلیونی بی پایه و اساس و پرکردن فرمها با هزار هزار امضای دیناری توسط چند عراقی اجیر شده و تلاشها برای ایجاد تفرقه و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی در عراق و تشدید تضادها بین احزاب و گروههای سیاسی عراق بویژه در استان دیالی که پادگان اشرف در آن قرار دارد و تلاشها برای جلوگیری از مشارکت آنها در دولت و پارلمان و بالاخره تلاشها و بسیجهای البته تماما شکست خورده برای سرنگون کردن دولت عراق!، و تشکیل اتاق عملیات موقع انتخابات عراق برای تأثیر گذاری روی نتائج آن و در دیگر مناسبت ها به علاوۀ سرکوب و خفقان و کنترلها و تعقیب ومراقبتهای افراد و صحبتها و حتی افکار آنها و جلسات شکنجۀ روانی و تفتیش عقاید روزانه و جلسات شکنجۀ جنسی هفتگی در درون تشکیلات و ممنوعیت صحبت دو نفره و قطع رابطۀ افراد با دنیای بیرون و محروم کردن آنها از وسایل ارتباط جمعی جهان امروز و ارتباط با افراد خانواده شان حتی در داخل اشرف و زندانی کردن افراد در داخل مقرها و در زندانی به نام «خروجی» از جمله زندانی کردن خود من به جرم صحبت تکی با عراقیها با زدن تهمت غیر اخلاقی که جزئیات تمامی آنها را در مصاحبه ها و مقالاتم در آینده افشا خواهم کرد.

من طی دیداری که چند روز بعد از خروجم از لیبرتی و از صفوف این فرقه با آقای کوبلر نمایندۀ ویژۀ دبیر کل ملل متحد در عراق انجام دادم با شرحی کلی از تمام حقائق فوق و نیز وضعیتی که سران فرقه در لیبرتی که یک کمپ ترانزیت تحت نظر ملل متحد و تنها برای سکونت موقت افراد و نه کار دیگر می باشد ایجاد کرده اند و به عنوان «اشرف ثانی» در آنجا نیز بساط کنترل و تعقیب و مراقبت افراد و ایجاد مواضع پست و نگهبانی و اطلاعات و امنیت و اتاقهای کار روابط برای ادامۀ دخالتهایشان در امور عراق و اتاقها برای نشستهای تفتیش عقاید و شکنجۀ جنسی و روانی افراد به راه انداخته اند ایشان را در جریان واقعیت امر و اینکه اکثر افراد خواستار خروج از این فرقه هستند قرار داده و خواستار کمک به آنها از جمله موقع انجام مصاحبه ها و یا دیدارهای روزانه و گستردۀ مانیتورینگ حقوق بشر یونامی از لیبرتی برای خروج و فراهم کردن امکانات و فضای لازم برای نجات آنها شدم. ایشان نیز با خوش آمدگویی و تشکر و اظهار اینکه این موارد ضمن اثبات درستی آنچه افراد جدا شدۀ قبلی گفته اند نکات و مسائل جدیدی را برای او دربر داشت قول دادند که موضوع را پیگیری و تصمیمات جدیدی اتخاذ کنندـ

اینجانب ضمن تبریک به همۀ نجات یافتگان و رها شدگان از این فرقۀ تروریستی و ضد انسانی بویژه برادرانی که طی هفته های اخیر قبل یا بعد از من از لیبرتی یا در مسیر اشرف به لیبرتی بیرون آمده و از این فرقه جدا شده اند از آنان خواستار افشاگری و تلاش متحد و پیگیر از طریق رسانه ها و دولت عراق و مجامع بین المللی بویژه یونامی (نمایندکی سازمان ملل در عراق که مسئول این پرونده می باشد) برای نجات بقیۀ برادران و خواهران اسیرمان هستم.

قربانعلی حسین نژاد (غلام)
بغداد – 31 اردیبهشت 91

اعلام جدایی مجید محمدی

به نام خدا

من مجید محمدی هستم. مسیر زندگی ام از سال 1368 به انحراف گرایید واسیر فرقه ای شدم که خروج از آن تقریباً محال است.

تا کنون عده ای چون من توانسته اند خود را از چنگال رهبر خون آشام فرقه نجات دهند اما خوشبختانه روند جدیدی بعد از آخرین شکست استراتژیک رهبر دروغگوی فرقه آغاز شده که فکر می کنم رهایی اکثر اسیران را در پی داشته باشد.

رهبر دروغگوی فرقه کسی نیست جز مسعود رجوی خائن که نه تنها به آب و خاکش خیانت کرده بلکه همه داشته های معنوی و مادی اعضای فریب خورده فرقه را نیز فروخته است.

آنچه در دل دارم و دوست دارم با شما درمیان بگذارم دراین مجال اندک نمی گنجد، بنابراین درفرصت حاضر آنچه را که دوست دارم همه بدانند بیان می کنم.

من خیلی خوش شانس بودم که انسانیتم را دوباره به دست آوردم واز چنگال پست ترین دیو انسان نما رهایی یافتم. بله من از فرقه رجوی رها شدم، من آزاد شدم، می توانستم دوباره درهوای پاک انسانیت نفس بکشم. من افتخار می کنم که از فرقه ضدانسانی رجوی جداشدم.

مجید محمدی
بغداد – 31 اردیبهشت 91

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

درد، خود سلاحی است


 

مهدی خوشحال

20.04.2012

http://iran-fanous.de/middle/825-Khoshhal-Dard-20.04.2012.htm


حاصل سالها غربت و غربت نشینی و کار و تلاش و زندگی سخت و غیر طبیعی، چنین شد که برای اولین بار پایم به بیمارستان و بستر بیافتد و چند روزی بنشینم و نجواکنان با خود تامل کنم. تامل این که چطور شد، نسلی پر امید و پر انرژی، با همه سعی و تلاش و توانش، می خواست به قله برسد ولی سرانجام به دره رسید. دره هم همگان می دانند که تبعات و چالشهای ریسک پذیر خود را دارد. تبعاتی که حداقل برای من بدین گونه بود که بر بستر درد، درد روحی افزون تر از درد جسمی بود.


بر همین احوال بودم و در همین اثنا، دوست نازنینی از کشور هلند به من زنگ زد و جویای حالم شد. وقتی راز و درد دلم را با او گفتگو کردم، دانستم که او نیز دردی مثل من در سینه دارد و دردآشناست. به راستی که نسل ما به جز همین دوستان دردمند و دردآشنا، چه سرمایه دیگری در چنته دارند؟! به هر حال طی نیم ساعتی که با هم گفتگو کردیم، مشترکاً به این نتیجه رسیدیم، ما به دنبال رسیدن به قله، به دره سقوط کردیم و آنچه را که حال تحمل می کنیم و درد می کشیم، حاصل سقوطی شکننده و غیر قابل باور است.

 


به هر حال ما در دنیایی زندگی و کار و تلاش می کردیم که رهبران فریبکار و دغلبازش، از ساده لوحی و صداقت و فداکاری مان نهایت استفاده را کرده و چون نمی خواستند افکارمان به جایی که باید برسد، دائماً به بهانه این که مرحله سوزانی نکنیم، این مرحله سرعت و توان بیشتری می طلبد، اعضاء را با شتابی غیر قابل وصف و تخته گاز برای سوزاندن آنچه که نباید می سوخت، تشویق می کردند تا این که نتیجه سوختن های بیهوده، زنان بی مردان باقی ماندند، مردان بدون زنان، و از همه بدتر، کودکان بدون پدر و مادر و همه، بدون عشق و عواطف و امید و آرمان و آرزو و مال و زندگی، همه چیز را سوزاندند تا مرحله ای که رهبری به آن ابزار مبارزاتی دوران می نامید، نسوزد.


رهبری در حالی از همه طلبکار بود و از اعضایش طلب می کرد و می خواست تا برای بیشبرد امور، همه عشق و عواطف و جوانی و امید و آرمان و آرزو و خانواده و زن و همسر و فرزند و مادر و پدر و همه و همه چیز را در طبق اخلاص بگذارید و برای من بسوازانید که خود در نهانگاه ها دقیقاً عکس عمل می کرد و در غیاب اعضای چشم و گوش بسته و دنیای بسته تر، دائماً به دنبال عشق و ازدواج و زندگی و خوشگذرانی و مراسم عقد و اخوت و پیمان و بند و بست های سیاسی و مالی و جاسوسی و فروش هر آنچه را که تا حال کسی جرات فروشش را نداشت و بالاخره، به زیر پا گذاشتن همه ارزشهای انسانی و سیاسی و فرهنگی و نرمها و عرفها و حریمها و تابوهای جامعه ای، در تکاپو بود.

 


رهبری که گمان می کرد اعضاء به این بهانه آمده اند و شبانه روز در فکر این هستند تا جای رهبری را اشغال کنند، در حالی که اعضاء برای چیزی دیگر، کاری و امری دیگر آمده بودند اما هیهات، رهبری توان درک چنین چیزی را نداشت چون که خود از قماشی دیگر بود و فکر و مشغله دیگری در سر داشت.


او النهایه از همه تجربه های دیکتاتورهای پیشین و فعلی و اکثر ابزارهای ممکن در جهان، را استفاده کرد تا دردی مهیب و جانکاه را به اعضایش تزریق و تحمیل کند، تا اعضایش در اثر درد وارد شده نتوانند جای رهبری را بگیرند و به قداستش شک ببرند و آنچنان ضعیف و درمانده بشوند تا فرار از قید و بند رهبری ممکن نباشد. او درد را برای ویرانی تمام عیار ذهن و ضمیر و شخصیت اعضاء بکار گرفت تا آنان را وفادار مطلق و سپس شهید دستگاه فریب و دغل، بدل کند ولی هیهات، باز هم رهبری نتوانست این مهم انسانی را درک کند که کاربرد افراطی درد، می تواند مانند شمشیر دو لبه عمل کند و درد، خود به سلاحی تبدیل خواهد شد تا هر آنچه هست و نیست رهبری را به زیر سئوال ببرد و آنچه را که ویران کننده بود، به ویرانگاه بدل کند.


"پایان"
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تحریریه ایران فانوس آغاز به کار سایت انجمن ایران یاران در فرانسه را تبریک میگوید.

 

 

تحریریه ایران فانوس

10.04.2012

http://iran-fanous.de/middle/800-Fanous-Tabrik-13.04.2012.htm

 

وظیفه انسانی هر جدا شده از فرقه مجاهدین افشای ماهیت و عملکرد ضد انسانی این فرقه است زیرا نجات انسانهایی که سالیان در بند این فرقه بودند و کمترین آگاهی نسبت به دنیای آزاد ندارند را نباید فراموش کرد. بنابراین هرچه گسترده تر کردن این حرکت انسانی و فرهنگی پر ثمرتر خواهد بود.

دوستان و یاران ما در انجمن ایران یاران در فرانسه و در جایی که جولانگاه این فرقه می باشد فعالیت خود را آغاز کرده اند و از این زاویه اهمیت خیلی بیشتری برخوردار است زیرا هرکجا که ما باشیم و در مقابل ظلم و ستم این فرقه بایستیم عرصه را برایشان تنگ خواهیم کرد و جایی که نباشیم جولانگاه این فرقه خواهد شد.

با آرزوی بهترین ها برای انجمن ایران یاران امیدواریم که در این مسیر موفق و پیروز باشند و روزانه پیشرفت و دست آوردهایشان را ببینیم.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عاقبت قرار داشتن در نوک پیکان!
 

 

تحریریه ایران فانوس

10.04.2012

http://iran-fanous.de/middle/790-Fanous-NokePikan-10.04.2012.htm

 

سیمور هرش، خبرنگار مشهور آمریکایی که به منابع نظامی و اطلاعاتی هم دسترسی دارد، اخیراً مقاله ای نوشته و در آن بخشی دیگر از روابط و مناسبات خفیف و خائنانه مجاهدین خلق با یکی دیگر از اربابانش به نام آمریکا را برملا کرده است. جای تامل دارد. تاملی در دورویی و نفاق اربابان و رعایا. البته تامل برای مردم و کسانی که هنوز به همه زوایای تاریک این سازمان و افکار رهبرانش پی نبرده و نا آشنا هستند. ولی کسانی که شناخت کافی از ماهیت و حرکت سمت و سوی این سازمان و رهبرانش را دارند، کاملاً پذیرفته شده است که آنان پس از خروج از صدام حسین، به کجا و کدام سمت خواهند رفت. و حتی برای خود سازمان این مسیر تجربه شده و باصطلاح کوبیده شده است. آنان که همواره خود را نوک پیکان تکامل قلمداد می کنند و در پس این شعار عوامفریب، خواهان استفاده بردن از همه امکانات و ظرفیتها و فرصتهای موجود جهانی اعم از مشروع و نامشروع اند، چون که تنها آنان نوک پیکان تکامل اند و بدین سبب و علل از بعضی امکانات و ظرفیتها و ابزارهایی که دیگران قادر به شناخت و استفاده و نزدیکی به آنها نیستند، اما سران سازمان با زرنگی و هوشیاری انقلابی آن را شناخته اند، حال حق مسلم و مشروع خود می دانند که از این حداقلهای مبارزه به نحو احسن به نفع انقلاب نوین که همان منافع شخصی رهبران سازمان باشد، استفاده بهینه ببرند.


آنان وقتی که در دهه 60 وارد خاک عراق شده بودند با صدام حسین نیز چنین مناسبات و معامله ای را انجام دادند. البته صدام حسین پول همه فعالیتهای ضد جمهوری اسلامی و اپوزسیون ایرانی را به مجاهدین خلق پرداخت می کرد و از آنها درخواست داشت تا همه اپوزسیون ایرانی علیه جمهوری اسلامی متحد عمل کنند، ولی مجاهدین خلق که آن زمان نیز خود را تنها پرچمدار مبارزه و نوک پیکان می دانستند و دیگران را مخل و مزاحم مبارزه و قدرت، حتی همان چند گروهی که وابسته به صدام حسین و در عراق عمل می کردند را با خبرپراکنی دروغ گویی نزد ارباب، آنان را از دور جنگ و مبارزه خارج کرده و عراق و صدام حسین را تنها برای خود محفوظ باقی داشتند.


آری، کسی که جهت پوشش و معکوس جلوه دادن ماهیت ارتجاعی و ضد انسانی اش، خود را نوک پیکان تکامل و مبارزه و انقلاب می داند تا به فریب بیشتر مردم و اعضایش بپردازد، به همین سبب و علل، به خود حق می دهد تا از همه ابزارهای قانونی و غیرقانونی، مشروع و نامشروع، در حداکثر سرعت و توان استفاده کند و به پیش برود.


این ابزارها و امکانات که مدل هایی از آن عبارتند از، خیانت به باورها و ارزشهای مادی و معنوی مردم و فروش آنها به بیگانه برای به دست آوردن موقعیت و حمایت و امکانات دیگر، جاسوسی به نفع بیگانگان، دروغ خواندن و تحریف و لوث کردن اصل مبارزه به نفع موقعیت متزلزل و غیر واقعی خود، وابستگی مادی و معنوی به بسیاری از سرویسهای بیگانه، چه آنان که با جمهوری اسلامی و چه آنان که با ایران و ایرانی مشکل دارند، دروغ و ستم و فریب و زندانی کردن و شکنجه و سر به نیست کردن اعضای داخلی، گروگانگیری و فروش اعضاء به عنوان سیاهی لشگر به عوامل بیگانه و دشمنان ایران و ایرانی، وارونه جلوه دادن هویت و ماهیت خود و همچنین وارونه جلوه دادن همه ارزشهای موجود در جامعه، به نفع ایرانی ستیزی دشمنان ایران، بازی کردن با ترقه ها و زدن جرقه های جنگ مابین ایران و کسانی که با ایران سر جنگ دارند.
کسی که خود را زرنگ مبارزه و ختم روزگار می داند و دیگران را جملگی پخمه در عرصه های مختلف مبارزه که اگر آنان مسیر و سرعت خود را با مسیر و سرعت انقلاب نوین هماهنگ نکنند و به درخواستهای سران سازمان تمکین نکنند، جزو بریدگان از مبارزه و مرتجعین و ضدانقلابیون و وابستگان به جمهوری اسلامی خواهند بود، عاقبت چنین شخصیت خیالپرداز و متوهمی که در صف آخر هم جا ندارد و برای فریب و سرپوش، خود را در صف اول قلمداد می کند، یک نمونه اش، مقاله افشاگرانه ای است که سیمور هرش، نوشته است و حال بایست با پول فراوان که از فروش درد و رنج و اعتبار و انرژی و کودکان و خانواده اعضاء و ارزشها و اطلاعات مردم و کشورش به سرقت رفته است، خرج کرد و آن قدر حیف و میل و نثار لابی ها کرد تا افکار عمومی که نه، بلکه افکار شیاطین را متقاعد کرد که در نوک پیکان مبارزه بودن، همین بی اعتباریها و بی آبروییها را هم دارد. ولی با این حال باکی نیست، با پول می توان مسیر اوضاع را عوض کرد و به گونه ای دیگر جلوه داد و بی اعتباری و بی آبرویی را دور زد!


تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مجاهدین خلق بدون عراق

 

تحریریه ایران فانوس

02.04.2012

http://iran-fanous.de/middle/774-Fanous-MojahedinBedoneEragh-02.04.2012.htm

 

با روند جداسازی اعضای سازمان مجاهدین از قرارگاه اشرف، که آن قرارگاه حکم سرزمین مادری را برای آنان داشت، شرایط جدید، یعنی کمپ لیبرتی را برای مجاهدین خلق می بایست شرایط بدون عراق ارزیابی کرد، عراقی که در گذشته به مثابه ظرفی ایزوله و جدا از جهان امروزی عمل می کرد و رهبران سازمان در آن ظرف، قادر بودند از همه نگاهها و دوربینها و معیارهای جهانی، به دور مانده و فرقه ای مذهبی و سیاسی بنا بر احوال منحصر به فرد رهبری سازمان بنا نهند. فرقه ای که عین احوال و شخصیت و اهداف و آرمان رهبرش است و به هیچ چیز دیگری در جهان شباهت ندارد.


طی چند دهه اخیر، مجاهدین خلق به کرات ابزارهای کارشان را از دست داده و بدون ابزارهای سابق، همچنان به راه شان ادامه دادند. آنان طی سه دهه اخیر، کشور ایران، خیل اعضاء و هواداران، آبرو و اعتبار، بخشی از لابی های فریب خورده که برایشان به مثابه حامی عمل می کرد و به ویژه 9 سال گذشته صدام حسین، بزرگترین ابزار حیاتی خود را از دست دادند، ولی کماکان به راه خود ادامه دادند. امروز، شرایط و احوال آنان به گونه دیگری است. مجاهدین خلق نه تنها بخشی از ابزار کارشان، بلکه بخشی از هویت و کارکرد رهبری شان را که آن هویت و رهبری در گرو خاک عراق عمل می کرد و در آنجا قادر بودند تتمه اعضای خود را حفظ و حراست نمایند و مورد شست و شوی مغزی قرار دهند، در شرف از دست دادن هستند.
در خارج از عراق و اسکان آینده شان که احتمالاً کشورهای غربی و یا اروپا خواهد بود، این سرزمینها برای رهبران مجاهدین به مثابه عراق عمل نمی کنند. ضمن این که حیات رهبری در این نقاط مستلزم خطرات و مشکلات بسا لاینحل می باشد. زمین، زمین مخالفین و معترضین و منتقدین است و نه زمین صدام حسین.


رهبری سازمان، تا کنون و طی چند دهه اخیر، بسیاری از تصمیمگیریهای سهل و سخت و کوچک و بزرگ خود را با توجیه مبارزه و جنگ علیه جمهوری اسلامی اتخاذ می کرد، ولی در پشت همه آن تصمیمگیریهای سهل و سخت و کوچک و بزرگش، او به دنبال حفظ موقعیت خطیر و لرزان و نامشروع خود بود. او که از ابتدا تاکنون موقعیت و منسب خود را از راههای غیر مشروع و غیر دموکراتیک و با انواع حیله و فریب و سربه نیست کردن اطرافیانش، به دست آورده بود، در ادامه راه، در راستای قوت بخشیدن به موقعیت نامشروع اش همیشه تصمیماتی را در عرصه های مختلف سیاسی و مذهبی و مبارزاتی و کاری، به گونه ای اتخاذ می کرد و به پیش می برد تا موقعیت خودش نه ضعیف تر از گذشته، بلکه قویتر از گذشته گردد. مسایل دیگر، برای رهبری سازمان نه درجه دوم و سوم و چهارم، بلکه همه و همه اش بهانه و پوشش بوده است.
بنابراین، رهبری سازمان همه انرژی و توان و ابزار کار و سرمایه های مادی و معنوی سازمان و لابی هایش را در راستای حفظ موقعیت خود و تضعیف اعضاء و سازمانش به کار گرفت و برای او در طی مسیر تنها دو چیز مهم بود که اتفاق نیفتد و مابقی اگر اتفاق بیافتد، مهم نیست و قابل حل است و آن دو عبارت بودند از حذف رهبری و انشعاب در سازمان، که دومی نیز اگر اتفاق بیافتد می تواند موقعیت رو به تصاعد و قداست رهبری را در هم بشکند. خطر و بی آبرویی و بی اعتباری و درهم شکستگی که تاکنون اعضای جداشده از این سازمان برای رهبری خلق کردند، از این رو می توان به اهمیت و درجه خطر انشعاب آتی در سازمان، زمانی که اعضاء پایشان به یک کشور و محل امن برسند، پی برد. آن زمانی که نه رهبری وجود دارد به عنوان جادوگر، و نه عراقی وجود دارد به عنوان محل جادو و ترس و هراس و زندان و شکنجه، تا دوباره بتوانند همچنان اعضایشان را در چارچوب یک فرقه سیاسی و مذهبی حفظ و مدیریت کنند.


با این وجود، پاشنه آشیل فرقه مجاهدین را همچنان بر وجود رهبری و شقه شدن این فرقه ارزیابی می کنیم و اطمینان داریم که اگر رهبری سازمان نتواند به مثابه یک هیولای ترس و جادو در اروپا عمل کند و نتواند حضور فیزیکی داشته باشد، چه بسا تتمه رو به افول سازمانش دچار شقه و انشعاب شده و همچنان موقعیت رو به ضعف رهبری را ضعیف تر نمایند. حضور منتقدین و معترضین سابق این فرقه که هم اکنون در کشورهای اروپایی عرصه را از هر حیث بر فعالیت های این فرقه تنگ تر کرده اند، بدون شک به مثابه آخرین میخ تابوت فرقه عمل خواهند کرد.


تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هنر افشاگری

 

 

تحریریه ایران فانوس

19.03.2012

http://iran-fanous.de/middle/749-Fanous-HonareEfshagari-19.03.2012.htm

 

یکی از دوستان که در یکی از کشورهای اروپایی زندگی می کند، او سه دهه قبل در ایران همراه با خانواده اش زندگی خوب و مرفه ای داشتند. پدرش فردی سرشناس و از نزدیکان رجال در حاکمیت بود ولی فرزند به دلیل فضایی که آن ایام در جامعه ایران فراگیر بود، به سیاست روی آورد و سپس به مجاهدین خلق پیوست و سرانجام همراه با زن و فرزندش به عراق رفت و در داستان انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین، بر خلاف اندک نزدیکانی که زخم برنداشته و یا زخمی سطحی برداشتند، او اما زخمی جانکاه بر تن و روحش وارد شد و همسرش فریب وعده های پوچ و توخالی را خورد و زودتر، قربانی مطامع رهبران سازمان واقع شد، ولی او عزم خروج و نجات یگانه فرزندش را در اروپا گرفت تا بخشی از زخمش را التیام بخشد، اما تا کنون بهبود نیافت و همراه با زخم کهنه اش که به شکل دردی مزمن و بهبودنیافتنی مبدل شده، روزگار خوشش را به ناخوشی سر می کند چون که او گمان می کند، دردش، نه گفتنی و نه شنیدنی و نه بهبودیافتنی است. به هر حال، او با این که هنوز زخم کهنه اش را بر تن و روحش تحمل می کند، شاید نمی داند و شاید مسایل و مشکلات زندگی باعث شده تا او نتواند قدری به مداوای دردش که دوایش در درون خودش نهفته است، بپردازد. او همچنین اخیراً و پس از افشاگری خانم بتول سلطانی، دوباره زخم کهنه اش تازه تر شد و پس از سالیانی که زخمش را نزد دوست و دشمن کتمان می کرد و جسارت واگویه اش را نداشت، زخمش را تازه تر یافت و متاسفانه نه توان و جسارت گفتن دارد و نه، نگفتن!

 

واقعیت امر این است که زخم زدن ایدئولوژی فرقه ای بر دوست و دشمن، یک امر بدیهی و رمز ماندگاریش به حساب می آید. همه ایدئولوژی های پیر و فرتوت نیز چنین اند. در وهله دوم، رهبری سازمان همواره بنا بر آنچه که خود با آزادی و مقاومت انسان سر ناسازگاری و عداوت داشت و دارد، با هر آن کس که به او و راه و ایدئولوژی ضد مقاومتش نه بگوید، سعی می کند زخمی کاری بر او وارد کند تا بعد ار آن توان مقاومت در مقابل زخمش را نداشته باشد و به موازات آن، رهبری می بایست همواره زخم مقاومین را عبرت اعضای باقیمانده قرار دهد و آنان را از جداشدن از سازمان و تشکیلاتش بترساند.

 

ولی افشاگری و اعتراض در مقابل استبداد در اصل یک هنر است. هنری نیکو و زیبا. هنری که با همه سختیها و مشقاتش، موهبتی است که نصیب هر کس نمی شود. هنری که به موازات وظایف انسانی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، از حیث اخلاقی، فرد معترض ناگزیر برای کسانی که در حین خطر هستند و یا به سمت خطر گام بر می دارند، هشدار و همت لازم را به خرج دهد و النهایه اگر عضو جداشده که زخم داشته باشد که حتماً دارد، تنها از طریق همین اعتراض و افشاگری است که قادر خواهد بود مرهمی بر زخمش بنهد و التیام و دارویی برای درد جانکاهش بیابد.

 

بیهوده نیست، سازمان در مقابل اعتراض و افشاگری اعضای رهاشده، هزینه های گزافی را در هر زمینه متحمل می شود و در این رابطه از فرهنگ و ادبیاتی بغایت هیستری و افراطی علیه منتقدین و معترضین استفاده می کند و آنان را به ارتداد و اعدام محکوم می کند و افشاگر علیه افشاگری راه می اندازد و بنا به تعبیری برای خود از میان قشری ضعیف و زخم خورده به زعم خودش، دشمن داخلی برای ترساندن اعضای ناراضی اش خلق و لانسه می کند که این تناقض در دنیای مدرن امری نادر، اما برای دستگاه و ایدئولوژی تحقیر، امری حیاتی به شمار می آید.

 

با این وجود، ما بر این اعتقاد هستیم که افشاگری علیه ستم و اختناق فرقه ای، امری لازم برای هر فرد جداشده از فرقه است و در این رابطه هر چه قدر عضو منتقد و معترض از فرهنگ و ادبیات مردمی و انسانی استفاده بهینه تری بکند، به همان اندازه تاثیر افشاگری بیشتر و در کنار آن رهبران سازمان نگران و عصبی تر خواهند شد.

 

تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زنان را آزاد کنید!

 

تحریریه ایران فانوس

11.03.2012

http://iran-fanous.de/middle/731-Fanous-Zanan-11.03.2012.htm

 

از یکصد سال قبل که زنانی از شهر نیویورک آمریکا برای احقاق حقوق مساوی شان با مردان، دست به اعتراض زدند تا امروز در جوامع مدرن و سنتی زنان زیادی توانستند به حقوق بیشتر و حتی بیشتر از مردان، دست یابند. دهم مارس امسال نیز که مصادف با روز زنان بود، در اکثر نقاط جهان، زنان به دنبال حقوق برابر با مردان بودند.
در این حین اما کمتر از زنان به غایت ستمدیده ای گفته و شنیده شد که در واقع آن زنان سمبل ستم و ستم مضاعف در جهان امروز شناخته شده اند. شاید به دلیل این که آن زنان ناچاراً و همواره تبلیغ حقوق دیگران را سرپوش حقوق نداشته خود کرده اند، بدین سبب شاید جهانیان آنان را در زمره زنان حقوق مدار شمرده اند! در حالی که این گونه نیست و آنان کماکان مظلوم ترین استثمارشدگان یک ایدئولوژی بغایت بی رحم و اسارتبار هستند.


مریم عضدانلو، که خود رهبری این گروه از زنان را به عهده دارد و هم اکنون در پاریس زندگی می کند، خود اولین قربانی ایدئولوژیِ اسارت و تحقیر، آن هم در سال 1363 و در مهد دموکراسی و آزادی بوده و او متاسفانه بر عکس آنچه باید می پنداشت و انجام می داد، قید و بند و زنجیر کردن زنان دیگر را سرپوش دردهای خود دانست و به آن همت گماشت. در حالی که قاعدتاً عقل سلیم می گوید، هر زنی که در خانه و خانواده و جامعه ای مورد ظلم و ستم قرار گرفت، برای تشویق و عبرت دیگران، بایسته است با اصل ایدئولوژی و فرهنگ ستم و استثمار مقابله و اعتراض نماید، نه این که ستم و استثمار علیه دیگران را داروی دردهای خود بداند.


زنان مجاهد، از دیرباز برای هوی و هوس رهبران چنین ایدئولوژی تحقیر و اسارت، دست از خانه و وطن و مبارزه و اعتراض، شستند و به گروهی پیوستند که آن گروه، زنان مجرد را به عقد فرماندهان مرد در می آورد تا زنان را بیشتر به بند کشیده باشد. سپس هر گونه انتخاب پوشش و ازدواج و طلاق و فرزند داشتن و عاشق شدن نیز از زنان گرفته شد و زنان مجاهد، به عروسکهایی بدل شدند برای بازیهای شخصی و سیاسی فردی بیمار و مالیخولیایی که در اوج قله ستم و استثمار و برای بیشتر بند و زنجیر کشیدن شان، هزار زن را با هزار گردنبند مریمی به عقد و تملک خود در آورد و در وادی ددی و سبوعیت و درندگی و دریدن همه ارزشها و حریمها، سپس در راستای امیال شیطانی اش حتی لباس زنان را در زمره شرک و گناه و بریدگی به حساب آورد و همچنان داستان ظلم و ستم و خیانت و دنائت و استثمار بی سابقه علیه چنین زنانی ادامه دارد. زنانی که حق انتخاب پوشش، محل زندگی، ازدواج، طلاق، داشتن فرزند، دیدار خانواده و حتی مبارزه برای هر گونه حقوق دیگر را ندارند و تنها برده و کنیز و فدایی تمام عیار باقی مانده اند.
به همین دلایل و در ارتباط با روز جهانی زن، کانون ایران فانوس از همه دست اندرکاران و دوستداران حقوق زن اعم از ایرانی و غیر ایرانی، تقاضای عاجل دارد تا برای آزادی زنان مجاهد در عراق که چند دهه در اسارت و بردگی به سر می برند، بکوشند.


تا کنون و در کشور عراق، دو دسته 400 نفری از اعضای مجاهد را از اردوگاه اشرف به اردوگاه لیبرتی انتقال دادند. حال این اعضاء راضی و یا نارضی اند و برای مقاصدی در شرف آزادی قرار گرفته اند، ولی ما از دست اندرکاران انتقال و تمامی جوامعی که برای حقوق و آزادی زنان مسئول و کوشا هستند، تقاضا داریم تا در این رابطه، آزادی زنان مجاهد را در تقدم اول از اردوگاه اشرف و سپس از خاک عراق، فراهم نمایند.
با آرزوی آزادی و رهایی همه انسانهایی که زنجیر اسارت در ذهن و در دست و پا دارند، همچنین آرزوی آزادی کامل زنان مجاهد را از قید و بند ایدئولوژی تحقیر و اسارت را داریم.
کانون سیاسی ـ فرهنگی ایران فانوس
 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد