_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

رهبری که در هیچ نشیبی دیده نشد

24.05.2012

مهرداد ساغرچی ـ ایران فانوس

http://iran-fanous.de/middle/991-%20sagharchi%2024.05.2012.htm

هر دم از این باغ بری میرسد

کمتر کسی است که اسم برادر غلام در سازمان مجاهدین  را نشنیده یا ندیده باشد، قربانعلی حسین نژاد معروف به ""غلام روابط "" که یکی از قدیمیترین در قسمت روابط سازمان که بدلیل مترجم رسمی بودنش از جریان خیلی زد وبندهای پشت پرده رهبری انقلابی مستقر در کاخ  خبر نداشته باشد..

او در ابتدای انقلاب 57 فرمانداری شهر میانه را به عهده داشته است...

آری این طور است که وقتی حصار وزندان کم کم ضعیف شود یکی یکی ازهمه طیف های موجود از هر نسلی که در سازمان رفتند خارج میشوند..حال که کادری با سابقه ای از زمان شاه در سازمان بوده دیگر رجوی که نمیتواند بگوید که اینها همه مزدور است..این طور است که هر کس که ذره ای جرات داشته باشد بیرون میزند..این است جبر تاریخ یک تصمیم گیری اشتباه و یک خط و استراتژی غلط و شعارهای تو خالی  و پوشالی که سرمایه این شعار جان و عمر انسانها بوده است..حال باید گفت کدام خط از خرداد 60 درست بوده است..؟؟؟کو آن استراتژی بی بدیل که رجوی از آن میگفت؟؟؟کو آن رهبری که ادعا کرد که من در صف مقدم و صلیب بر دوش هستم؟؟؟دیدی همه اش کشک و شعار و ملق بازی برای مطرح شدن ومطرح ماندن بود...البته که جای تعجب ندارد کسی که برای حفظ جانش حاضر است زن و فرزند شیر خواره اش به اسم پرواز تاریخ ساز  جا بزند و همه کس و همه جا جار من مرغ عشق آزادی را بزند و بدنبال اسارت زن و فرزندش به جشن ازدواج سومش نام رهایی انسان از زنجیر های جبر ساز بزند..بی دلیل نیست که دست روزگار هرگز ساکت نیست و یکی یکی نزدیکترین های خودش به افشاگری میپردازند...حال معلوم میشود محبوبیتی که رجوی بر سر درامد و منبع مالی سازمان از خلق قهرمان میگفت ناشی از چی بوده است..بیچاره نیروها که خام خیالانه فکر میکردیم این کمکها از داخل ایران است ببینید "غلام روابط" یا مترجم سابق  رجوی و مهدی ابریشم چی چه میگوید:

او(رجوی) که کل سیستم رهبری و اداری اش جزء اطلاعات عراق و کل سیستم نظامی به اصطلاح ارتش آزادیبخشش جزء ارتش صدام بود طبق اسناد و نامه هایی که ترجمه می کردم و یا گزارشهای نزدیکترین افرادش که می خواندم به دنبال آخرین دیدارش با صدام حسین در شهریور سال 79 و درخواستش از وی مبنی بر افزایش سهمیۀ نفت به روزی 100 هزار بشکه (3 ملیون بشکه در ماه) به صورت کوپن از صدام حسین دریافت می نمود که کوپنها را به خارج فرستاده و تبدیل به دلار می کردندـ

 سهمیۀ رجوی از نفت عراق پیش از این در سالهای مختلف بین 50 و 70 هزار بشکه بود و این مستمری ثابت غیر از میلیونها بشکه نفت بود که هر از چند گاهی از محل اضافه تولید یادداشت تفاهم نفت در مقابل غذا توسط صدام به رجوی اهدا می شد. این همان منبع درآمد میلیاردی و تمام نشدنی رجوی با سرمایه گذاریهای کلان آن در خارجه بوسیلۀ افراد و شرکتهای پوششی است که امروز نیز توسط مریم رجوی علاوه بر خرج کاخ پاریسی و لباسهای صد مدلی و جراحی چهرۀ خود برای جوان نمایی و «تابان» شدنش میلیون میلیون صرف هزینۀ برگزاری کنفرانسها و مهمانیهای آنچنانی در اروپا و آمریکا با پرداختهای کلان به سخنرانان از مقامات جنایت پیشۀ سابق سیا و امنیت و ارتش و دولتهای پیشین آمریکا از طریق شرکتهای لابی سازی و صرف آگهی های پرهزینه تبلیغاتی در مطبوعات آمریکا و اروپا و عراق و تلویزیونهای آمریکا و خرید هزاران وکیل و پارلمانتر اروپایی و آمریکایی و دهها مزدور عراقی برای نگهداشتن هرچه بیشتر اسرای فرقۀ خود در قید اسارت و جلوگیری از فروپاشی تشکیلات سرکوب و شکنجه و به کشتن دادن و تباه کردن هرچه بیشتر وقت و عمر بهترین جوانان و نیروهای کارآمد مردم ایران و التماس و گدایی از آمریکا برای خروج از لیست گروه های تروریستی که ظاهرا «استراتژی سرنگونی پشت راه بند تروریستی گیر کرده است»!! می گردد.

 

حال دیر شده است که سازمان بخواهد موضع گیری کند چرا که آن پرده برون افتاد و به یک صد سوال بی پاسخ جوابی درخور داده شد...حال باز بگو که ما به آمریکائی ها برق و آب میدادیم...باورتان نمیشود ولی در نشستها میگفتند به آمریکائیهای مستقر دراشرف و اطراف آن برق و اب میدهیم...

غلام روابط و مترجم سابق  رجوی و مهدی ابریشم چی میگوید:

همچنین اینجانب طی سالیان بعد از سقوط رژیم سابق عراق از نزدیک به علت کار ترجمه در بخش امور عراق شاهد دخالتهای سیستماتیک باند رجوی در امور عراق و جاسوسیهایشان علیه مردم و مقاومت عراق به سود نیروهای آمریکایی و همکاریهایشان با آمریکا برای اعمال نفوذ و قدرت و باقی ماندن در عراق و شاهد عینی تهیه و ترجمۀ انبوهی بیانیه ها و نامه ها و سخنرانیها و حتی مصاحبه های ساختگی و  تقلبی به نام افراد و شیوخ و شخصیتها و گروههای عراقی و جمعیتها و تشکلهای پوششی و حتی موهوم با ادعای امضاهای میلیونی بی پایه و اساس و پرکردن فرمها با هزار هزار امضای دیناری توسط چند عراقی اجیر شده و تلاشها برای ایجاد تفرقه و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی در عراق و تشدید تضادها بین احزاب و گروههای سیاسی عراق بویژه در استان دیالی که پادگان اشرف در آن قرار دارد و تلاشها برای جلوگیری از مشارکت آنها در دولت و پارلمان و بالاخره تلاشها و بسیجهای البته تماما شکست خورده برای سرنگون کردن دولت عراق!، و تشکیل اتاق عملیات

این خط سرخ خلل ناپذیر رهبریی که از روزی که در مبارزه سازمانش سختی پیش آمد غیبش زد...و ببنید که در روز و شب و گرمای بی پایان ان سرزمین نفرین شده چندین ساعت باید بیگاری میدادیم به اسم اینکه مستقل باشیم و بهای استقلال بپردازیم...و این چنین است که کسی که بعد از سالیان از سازمان بیرون میاید فقط همان لباسش را دارد و  بس.

رهبری که در همه سر فصلهای استراتژیک سازمان جایش خالی بود...نگاهی سریع از خرداد 60 تا امروز میبینید که هر بار به یک بهانه غیبش زده ..یک بار در تهران غیب شد و در پاریس ظاهر شد تا اپوزسیون را معرفی کند ..بعد در سرفصل بعدی دیگران کاشت و خودش غیب شد و و و ...

رهبری که در هیچ نشیبی پیدا نبود.

این سخن و این دردها بسیار است که فکر میکنم با گذشت زمان و خروج تعداد بیشتری از کسانی که در جریان جزییات زیادی از پس پرده داشتند وقایع و اخبار تازه تری به گوشمان خواهد رسید.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

موضوع نشست: موافقت با جابجایی به لیبرتی


 

24.05.2012

نادر نادری، وبلاگ صبا، فرانسه
http://www.saba1963.blogfa.com/post-40.aspx

موضوع نشست : موافقت با جابجایی به لیبرتی

مکان : سالن بهارستان اشرف سابق

زمان : یک هفته قبل از اعلام موافقت از طرف مسئولین اسارتگاه

مسئول جلسه: زهره اخیانی .مژگان پارسائی . احمد واقف .عباس داوری . وبقیه تعذیه گردانان ریز درشت .

برای فریب اعضای پائین تر و افراد تحت مسئولین شان . موضوع نشست احتمال حمله امریکا و اسرائیل به ایران بالاتر رفته و باید آماده گی هر تحرکی داشته باشیم (اگر مورد سوال قرار گرفتید )

بعد از سوز گداز ها و چاره ای دیگر و انتخابی دیگر نداریم. و باز طبق معمول این بلائی است که ما سر رهبری آوردیم و نکرده ها و عدم وارد شدن صد در صد در انقلاب مریم و باز رهبری از خودش دارد بها می دهدو...........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟سوال یکی از برادران مسئول که البته تا جای من یادم میآد فقط بخاطر سابقه اش به او رده می دادن ذگذریم که بله ؟؟؟؟؟

که راستی خواهر زهره نقش دوستان شورائی در این دوران چی بود ما فقط در این دوران فقط چند تا مقاله آن هم از یکی دونفرشان را دیدیم و.....؟؟؟؟ در این جا خواهر مژگان یا همان هند جگر خوار بارگاه رجوی جواب می دهد .مگر قبلان کاری کردن که حالا در این دوران کاری بکنند ؟بجز یکی دوتا بقیه لوطی پای نقاره. کارشان در مراسم ها لمباندن و سر وقت هم اجاره اشان را میگیرند(این کلمه اجاره ای بودن و نرخ بالا پائین بودن را قبلا هم مسعود رجوی بکار برده بود ) که دیگه این مواقعه یک تعدادی هستند که میان میکروفون را قبضه می کنند . یکی از برادران مسئول بلند میشه میگه که پس به چه دردی میخورند مگر ما خودمان خواهران شورای رهبری کم داریم که یک سری کمسیون ها را به آنها دادیم . زهره اخیانی وارد میشه که در حال حاظر برای وجهه سیاسی و چشم پر کنی نیاز داریم تا بعد همینطور که میگید خودمان کم نداریم.

باز یکی از برادران مسئول تناقضش را میگه که . خواهر زهره من یک سوال دارم در واقع تناقضم است که آقای پرویز خزائی قبلا خیلی فعال بود یادم هست اولین سفر خواهر مریم به نروژ را تا جای اطلاع دارم خزائی پشت آن بود الان خبری از ایشان نیست راستش را بخواهید یکی دو جا سر این موضوع محفل داشتیم.جواب را مژگان پارسائی میده که یا آقا ندیدی یا نمی دانی آقا چیه که به این الکلی دائم الاخمرمیگی آقا حیف کلمه آقا برای این مردک هرزه تا غر غره تو ج (جیم واژه ای است که توی سازمان برای افرادی که به زن زندگی و غرایزش فکر می کند حتی بطور طبیعی نه انحرافی و در سازمان طبق قانون انقلاب مریم یک گناه بزرگ است)

راستی چی شده که آقای خزائی که یک زمانی شیر لر می گفتید حالا هرزه شده ؟زمانی که معظم له را بردن نروژ آقا آقا می کردید حالا حیف آقا شده ؟زمانی در معرفی او با آب تاب می گفتید به خیلی از امتیاز های دنیوی. مالی جایگاه های شغلی . سیاسی و.... پشت پا زده حالا هرزه شده دائم الاخمر و هرزه مردکه شده ؟؟ انچه من حدس میزنم بر اساس تجربه ام حتما به مریم بانو گفته بکش کنار دنیا نیاز به هوای تازه دارد . و این ایدئولوژی قرون وسطی پوسیده و متعفن را جمع کن .

بله خانم رجوی از این ببعد هر تکانی بخورید بنا به وظایف انسانیم در اختیار دنیا قرار خواهم داد .

هند جگر خوار بارگاه رجوی (مژگان پارسائی) با با نزن تو سر خودت آفتاب همیشه پشت ابر نمی ماند یک جای چهره واقعی شما رو میشه مثل همین نشستی که دهن باز کردی . آرزو میکنی که ای کاش هر گز این جلسه را نمی گذاشتی.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رؤیاها یا سراب های رجوی

...؛ اما نباید از این نکته هم غافل شد که رجوی هنوز برای ماندن در اشرف و یا حداقل در خاک عراق در حال دست و پا زدن است

24.05.2012

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس
http://www.mojahedin.ws/?p=7872

تهدیدهای یک ریز و بی وقفه سازمان مجاهدین و مریم عضدانلو به متوقف کردن جابجایی تا مثلا برآورده شدن این درخواست و آن خواست و انجام مفاد توافق نامه ۲۵ دسامبر و گرفتن تضمین های امنیتی و مکمل و ملزومات و … الخ در طی تمامی مراحل پنجگانه انتقال ساکنین اشرف به ترانزیت ادامه داشته و هر بار هم روی بهانه هایی متمرکز بوده، و اما به موقع لازم هم طی یک بیانیه و انتشار بیانیه ای با محتوایی کاملا جعلی و من درآوردی و ادعای گرفتن باج و تضمین های تازه موافقت شده که مثلا این دفعه هم گروه چندم بروند ولی در صورت دست نیافتن مجاهدین به مطالبات شان بار دیگری در کار نیست و جابجایی متوقف خواهد شد. این سناریو حالا آنقدر تکراری و بی مزه شده که ظاهرا حال خودشان را نیز به هم زده است. مثلا بعد از انتقال گروه پنجم به ترانزیت مریم رجوی که دیگر بهانه مطرح ناشده ای برای تکرار تهدید توقف به جابجایی در چنته نداشت، اینبار موضوع اتهامات وکیل لوب مبنی بر اختفای اسلحه در اشرف را دستاویز قرار داده و تهدید نمود که تا زمان بازرسی مجدد اشرف توسط نیروهای آمریکایی و اعلام نهایی نتایج از پیوستن مابقی اشرف نشین ها به اشرف نشان ها جلوگیری خواهد کرد. ظاهرا حالا باید ببینیم این تهدید و التیماتوم با وساطت و میانجیگری چه کسی به ادامه انتقال گروه ششم به ترانزیت منجر خواهد شد. اما گذشته از این رویه مضحک و خنده آور، تازه ترین حربه سازمان برای تهدید به توقف جابجایی این بار درخواست گروه ها و حامیان خارجه نشین از سازمان برای جلوگیری از ادامه انتقال و تا زمان برآورده شدن و تحقق توافقات ۲۵ دسامبر است. سایت همبستگی سازمان با انتشار بیانیه ای به امضای گروه موسوم به کمیته یمنی دفاع از اشرف ضمن صغری و کبری های معمول از سازمان خواسته تا زمان برآورده شدن این مطالبات از ادامه جابجایی خودداری نمایند. در بیانیه این کمیته آمده است:

” … بنابراین درخواست داریم تا زمانی که مسائل معوقه و وعده های مارتین کوبلر به ساکنان اشرف که در بیانیه اش و تمامی توافقات مکتوب حاصل شده قبلی جامه عمل نپوشیده، جابه جایی متوقف گردد. ساکنان اشرف از حسن زندگی در امنیت و آسایش و امنیت به عنوان پناهندگان حفاظت شده برخوردارند. به نام انسانیت و ارزشهای اخلاقی و پیمانهای بین المللی وجدانهای شما را فرا می خوانیم که نقطه پایانی بر این رنجها و سختیها بگذارید. درخواست داریم که پروژه جابه جایی تا حل و فصل بحران جاری و تحقق وعده های آقای مارتین کوبلر در نامه اش خطاب به ساکنان اشرف و لیبرتی و اجرای بند به بند تمامی توافقات متوقف شود. “

معلوم نیست وقتی از تهدیدهای مستقیم سازمان و مریم رجوی برای توقف جابجایی آبی گرم نشده و نخواهد شد، چطور درخواست یک گروه مجعول و پوششی می تواند بر این روند در قالب درخواست و التماس و تهدید و یا توسل به هر اهرم دیگری خلل وارد کند؟ معلوم نیست وقتی مسعود رجوی به صراحت از مکان ترانزیت به عنوان زندان یاد می کند، اما با این حال اعتراف می کند که به ساکنان اشرف گفته همه باید بروید و در این امر تردید نکنید که میروید و خواهید رفت، پس این همه بیانیه و تهدید و التماس و واسطه تراشی و اتهام افکنی و جوسازی چه معنایی دارد. واقعیت امر این است آن چیزی که گروهک رجوی انتظارش را هم داشت، اتفاق افتاد. یعنی تخلیه اشرف و عجالتا تا تعیین مکان ثالث رفتن به ترانزیت. واقعیت امر هم این است که این مانع تراشی ها حکم دل خشک کنندگی برای سازمان دارد، اما نباید از این نکته هم غافل شد که رجوی هنوز برای ماندن در اشرف و یا حداقل در خاک عراق در حال دست و پا زدن است؛ آن هم به زعم برخی نه برای خرید زمان و با هدف بیرون آمدن از لیست تروریستی و برای بستن دهان عراق، و ادامه استراتژی براندازانه ارتش رهایی بخشش، خیر. چون فاتحه این استراتژی مدتها است خوانده شده است. و حتی مسئله پناهندگی سازمان در عراق از نظر رجوی و آنگونه که در نشست های درون تشکیلاتی و در سطح شورای رهبری مطرح کرده، اصلا موضوعیت ندارد. آنگونه که رجوی مطرح کرده مسئله پناهندگی برای او فقط در اروپا موضوعیت دارد و بس. و آن هم نه برای بدنه تشکیلاتی و همه افرادش که به اعتراف رجوی اگر او همه زورش را هم بزند فقط می تواند برای سیصد نفر از افرادش در اروپا و فرانسه پناهندگی بگیرد. و به تصریح او بقیه باید گلیم خودشان را از آب بکشند. و آن هم منوط بر این است که به زعم رجوی قابلیت های انقلابی بودن خودشان را حفظ کنند. اما اینکه ماندن رجوی در اشرف و عراق از چه جهت حائز اهمیت می نماید، باز به اذعان رجوی در این است که حضور در اشرف می تواند ظرف ایدئولوژیکی، سیاسی، تشکیلاتی را از خطر فروپاشی مصون و قابلیت های مورد نظر از جهات نظامی را حفظ سازد. و دوم اینکه رجوی چنانچه برای اعضای شورای رهبری اش تأکید کرده اینکه، خطر حمله آمریکا به ایران قطعی است. چرا که به زعم او مسائل و چالش های بین آمریکا با ایران حول مسئله هسته ای، حقوق بشر، حمایت از فلسطین و … راه حل دیپلماسی و سیاسی ندارد و لاجرم به رودرویی نظامی آمریکا با ایران منجر خواهد شد. رجوی بر این باور است که نقش و جایگاه سازمان برای آمریکا در چنین موقعیتی حائز اهمیت است. زیرا آمریکایی ها می دانند و می توانند که از سازمان در هر شرایطی به عنوان چماق علیه ایران استفاده کنند، و در این شرایط بخصوص به دلیل قابلیت های چند وجهی نظامی، جاسوسی، جغرافیایی، اقلیمی و تروریستی که سازمان دارد، چاره ای جز استفاده از آنها ندارد. به همین دلیل آنها باید و تا زمان فرارسیدن این رودررویی به هر قیمت و حداقل در خاک عراق باقی بمانند. و جالب اینکه رجوی ظاهرا فکر همه جا را کرده و تأکید کرده مسئله جابجایی و انتقال بدنه به کشور ثالث و گرفتن پناهندگی آنقدر به زمان نیازمند است که کمیساریا و دیگر نهادهای مرتبط به تأکید او اگر خیلی زرنگ باشند و بجنبند در سال فقط می توانند مقدمات انتقال و گرفتن پناهندگی تنها برای سی نفر را انجام بدهند. او گفته ما باید از این زمان برای آن بزنگاه کمال استفاده را ببریم.

اینکه این حساب و کتاب های رجوی چقدر با واقعیت مادی انطباق و همسویی دارد، بحث مستقلی است و البته هم کهنه و قدیمی، تا اندازه ای هم تکراری و ملال آور که کسی حتی دیگر روی کمترین احتمال نزدیکی اش با تحولات عینی هیچ حساب و کتاب منیممی نیز باز نمی کند. اما آنچه عجالتا حائز اهمیت است، اینکه رجوی در میان راه این زمان خریدن و انتظار کشیدن برای روز مورد نظرش یعنی حمله آمریکا به ایران، باید فکر عاجلی برای این بکند که تا همین چند ماه آینده اصلا چیزی به نام ارتش بالقوه آزادیبخش در واقعیت مادی موجودیت خواهد داشت یا خیر. والا اینگونه تشبثات به تهدید خالی نکردن اشرف و توقف جابجایی از سوی مریم و شورای ملی مقاومت و حالا هم کمیته فلان و فلان، اینها هیچکدام چاره کار رجوی را نمی کند و نخواهد کرد.

و به عنوان حسن ختام این که، گیریم مابقی اشرف نشین ها هم به اشرف نشان ها ملحق نشوند، گیریم که اصلا تا آخر دنیا هم پروسه اداری انتقال سازمان به کشور ثالث طول بکشد و دست آخر هم انجام نشود، گیرم که حتی آمریکایی ها به ایران حمله کردند و سازمان هم به اتفاق و در رکاب آنها وارد خاک ایران شد، در آن صورت تازه سازمان می رسد به حرف اولین هم پیمان خودش یعنی اولین رئیس جمهور برگزیده انقلاب نوین دمکراتیک او یعنی بنی صدر که سی سال پیش به او گفته بود، شما با رفتن به عراق همه راه های بازگشت به مردم ایران را پشت سر خود خراب می کنید، و بدانید مردم ایران پس از اینکه از طریق خاک عراق متجاوز به داخل ایران بروید، فقط در انتظار محاکمه شما هستند و بس.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انقلاب ایدئولوژیک مریم (قسمت سی ام)

24.05.2012

حامد صرافپور، فریاد آزادی، پاریس
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Enghelab%2030.HTM

فصل دوم

ارتش آزادیبخش

9-خصوصیات یک ارتش:

ارتش عالیترین و متکاملترین و کم شکافترین ساختار اداری و سازماندهی در تاریخ بشر است. زیرا انسان مجبور بوده است برای جنگیدن با دشمن و برای حفظ خودش از ضربات، به حداکثر:

-جمع گرایی

-نظم پذیری

-انضباط

-سرعت عمل

-فرمان پذیری

-بستن شکافها در برابر دشمن

-و بالاترین تکنیک و تاکتیک روی بیاورد.

لباس متحد الشکل و صبحگاه و شامگاه و نظام جمع و آنکادر کردن و همۀ آیین ها و تشریفات نظامی و حتا موزیک نظامی در همین راستاست.

-سنگ بنای ارتشهای ارتجاعی جهل و اجبار و تقسیم بندیهای طبقاتی برای دفاع از منافع طبقۀ حاکم است. اما نقطه عزیمت یک ارتش انقلابی، آگاهی و اختیار و قبول داوطلبانۀ حداکثر نظم و انضباط برای تحقق یک آرمان انقلابی است.

-خلقهایی که مبارزات آنها به حد یک ارتش آزادیبخش و انقلابی تکامل پیدا کرده است قطعاً پیروز می شوند.

10-ارتش آزادیبخش ملی ایران عالیترین ثمره و بیمه نامۀ مبارزات صد سالۀ اخیر مردم ایران از مشروطه به بعد است که مجاهدین آن را پس از طی کردن و ارتقای خط مشی های دیگر برای سرنگونی دشمن ضدبشری بنیاد گذاشته اند.

11-این ارتش نمی تواند و نباید سرباز صفر داشته باشد و تماماً با افسر می جنگد. زیرا:

الف-استراتژی جنگ آزادیبخش نوین که تکیه اش بر زمین آزاد شده نیست و نمی تواند باشد، چون در تهاجم مطلق جواب دارد و نه در تدافع.

ب-در خاک خارجی تجمع نیروی انبوه کمّی جواب ندارد و تأکید روی کیفیت و عنصر داوطلب پایبند به عملیات جاری است.

ج-هژمونی و فرماندهی خواهران

د-موتور محرک آن عنصر مجاهد انقلاب کرده و بدون اسکان است.

12-سازمان مجاهدین خلق ایران در ارتش آزادیبخش آزمایشی تاریخی پس می دهد و به کمال می رسد. هر مجاهد خلق یک افسر ارتش آزادیبخش است.

فصل سوم

مفهوم و علائم انقلاب مریم

13-تعریف: انقلاب مریم = بندهای ناشی شده از کسر رهایی = سلاح بی همتا = شورای رهبر / راهبری عقیدتی =

سرچشمۀ داراییها و تواناییها برای مجاهدین و ارتش آزادیبخش.

-در صورتیکه سلاح انقلاب و عملیات جاری بر زمین گذاشته شود، نه ارتش خواهیم داشت، نه آلترناتیو مستقل و انقلابی.

-این سلاح در سیاست و استراتژی، بیش از حمایت یک ابرقدرت برای ما عمل می کند، و در 12 سال گذشته آزمایش پس داده است.

-این سلاح ضد جنسیت و فردیت فروبرنده است.

-ضرورت این انقلاب تنها پس از درک ضرورت استراتژیک و سیاسی آن برای سرنگونی میسر است و الا درک و دریافتهای انحرافی، فردی، خصلت گرایانه و ریاضت کشانه خواهیم داشت.

-این بالاترین حماسه ایدئولوژیک عصر ماست.

(((توضیحات نگارندۀ مقاله: همانطور که ملاحظه می شود، رجوی سلاح انقلاب ایدئولوژیک و به تبع آن عملیات جاری را مهمترین عنصر در سیاست و استراتژی خود معرفی می کند که حتا برتر از حمایت یک ابرقدرت برای وی سود به همراه داشته است... از این جمله می توان بخوبی درک نمود که چرا مسعود رجوی اینهمه به عملیات جاری و غسل هفتگی و انقلاب مریم بها داده است و حتا بیماران را نیز به اجبار وادار به شرکت در آن می نمود. و همچنین الان بهتر می توان فهمید که چرا در این شرایط بغرنج سیاسی و منطقه ای، وی ناچار به دامان همان ابرقدرتهایی پناه برده است که روزگاری مدعی مبارزه با آنها بود. مسعود بخوبی می داند که پایان اشرف، پایان دجالگریها و سرکوبهای قرون وسطایی اوست و با پایان گرفتن این اسارتگاه دیگر هرگز نمی تواند سرکوبهای پیشین را ادامه دهد و این سلاح به قول خودش استراتژیک را از دست خواهد داد و یا بشدت بی تأثیر خواهد شد و لاجرم بایستی دست به دامان ابرقدرتها شود تا جایگزینی برای سلاح انقلاب ایدئولوژیک وی باشند)))

14-علائم عبور:

1)شهامت شیرجه رفتن و جسارت ایدئولوژیکی برای بیرون ریختن تناقضات دارد و خودش بی طاقت است تا هرچه سریعتر و مسئولانه تر خود را پاکیزه نماید و بنابراین خود پیشقدم بردن آبروی کاذب خود می شود تا آبروی رهایی بخرد.

-هدف از تناقض نوشتن تعیین داوطلبانه مختصیات درونی و ایدئولوژیکی برای پیدا کردن دهانۀ آتش تا با تضمین جمعی و آتشباری سنگین و صدبرابر درهم کوبیده شود.

-هدف اقرار کشیشی برای آرامش وجدان بطور کاذب نیست.

-هدف سرکوفت زدن و اعمال فشار نیست.

-سمت گیری بجانب خشک شدن تناقض دانی و سفید شدن قلب و ضمیر است.

اقرار کشیشی - پرتاب به جلو - سرکوفت

(((توضیحات نگارندۀ مقاله: هدف از نوشتن تناقضات را رجوی «خشک شدن تناقض دانی» مطرح می کند. تناقض به معنای داشتن اختلافهای عمیق افراد با سیاستها و یا استراتژی و یا حتا اختلاف با سرکوبهایی بود که رجوی به اسم عملیات جاری و دیگ و دیگچه به خورد افراد می داد. وی مدعی بود که هدف از نوشتن این تناقضات سرکوب نیست و این دقیقاً نشان می دهد که همۀ افراد و یا اکثریت آنها معتقد بودند که نشستهای عملیات جاری مبدل به محلی برای سرکوب شده است. اما رجوی آنرا سرکوب تفسیر نمی کرد بلکه می خواست کسی دیگر جرأت نکند تناقضی در برابر سیاستهایش داشته باشد. وی افرادی را نیاز داشت که قلب و ضمیری به قول خودش پاک و سفید داشته باشند، یعنی هیچ تناقضی نسبت به خودش نداشته باشند و همانند رباتی به وی خدمت کنند.)))

2)از لیبرالیسم (ولنگاری و ولگردی) سیاسی و استراتژیک و ولگردی تشکیلاتی و ایدئولوژیک بغایت منزجر است. به انضباط آهنین هم در ایدئولوژی و شعائر پایبند است.

3)مشکل کرسی و رده و بالا و پایین کار کردن در اینجا و آنجا ندارد. چون پاره ای از همان رهبری و همان رهبری و همان سازمان و ناموس ایدئولوژیکی اوست.

4)در عملیات جاری بر مشکل طلاق و «ج» غلبه می کند، آن میدان را فتح می کند، تحت کنترل در می آورد و تناقضات مربوطه را بلادرنگ با تهاجم حداکثر و با آتشباری سنگین در هم می کوبد.

(((توضیح نگارندۀ مقاله: در محور فوق به خوبی می توان فهم نمود که آنچه رجوی به عنوان «طلاق داوطلبانه» از آن یاد کرده و می کند در واقع همیشه به عنوان معضلی بر روی میز او بوده است. اکثر نیروهای او ناچار شدند در میان نشستهای جمعی و در اوج اجبار به سوی طلاق دادن همسران خود روی بیاورند. کما اینکه خود شاهد بودم پیش از جنگ خلیج فارس بسیاری داوطلبانه طلاق گرفته بودند ولی وقتی مشخص شد این طلاق گرفتن جدی شده و دیگر چشم اندازی برای وصل و ارتباط خانوادگی نیست، بلافاصله بعد از جنگ کویت و آتش بس آمریکا و عراق، درخواست خروج داده و نتوانستند چنین حالتی را تحمل کنند. اما بقیه افراد همچنان تصور می کردند بزودی در این شرایط دشوار رژیم سرنگون خواهد شد و به ایران خواهند رفت و دوران طلاق پایان خواهد گرفت. البته آن زمان رجوی گفته بود بعد از سرنگونی همه می توانند خانواده و همسر داشته باشند و هنوز بحث علی الدوام مطرح نشده بود. این بحث زمانی مطرح شد که دیگر امکان خروج از سازمان تقریباً به نقطه صفر رسیده بود و همۀ افراد ناگزیر از پذیرش آن بودند.)))

5)تا مغز استخوان و بدون تظاهر و فرمالیزم به بند «د» معتقد و پایبند است.

6)هرچه بیشتر دریافت کند از خود تهی تر می شود. خود را هرچه عام تر می کند و نه خاص تر و ویژه تر. یعنی برعکس حالتی که دریافت سم و فاسد کننده است.

7)در عملیات جاری می خواهد بقیه را هم علیه دشمن ضدبشری در انقلاب ذوب کند و در این راه اول از همه از خودش مایه می گذارد.

8)به کیسه ارتش و سازمان و رهبری چیزی می ریزد نه اینکه فقط برداشت و برای خود خرج کند.

9)با عملیات جاری و آتشباری و تهاجم سنگین حتا اگر در موردی شکست بخورد یا بلغزد، بلادرنگ از جا برمی خیزد، «واو» نمی شود و به حفظ سنگر انقلاب و پاک کردن آثار شکست از روح و روان خود قیام می کند.

10)هیچ نشانه ای از درخود بودن و استیصال ندارد و سراپا اهل پاسخگویی و پرداخت و مسئولیت است و خدا را هم به آن شکر می گذارد.

-درخود بودن یعنی پاسخگو و مسئول نبودن، یعنی غرق در حسابهای ذهنی و انواع توهمات بودن.

(((توضیح نگارندۀ مقاله: در اینجا رجوی از دیگران می خواهد که «سراپا اهل پاسخگویی» باشند و این درحالی است که مریم عضدانلو وی را تنها و تنها «پاسخگوی خدا» می دانست و مدعی بود که مسعود نباید پاسخگوی ما باشد.)))

فصل چهارم

عارضه ها و رهنمودها

15-آدمی برای پرهیز از مسائل حقیقی خودش (ج و ف) برای فرار از فاش کردن حقیقت به انواع فلسفی یا سیاسی یا استراتژیکی و یا تشکیلاتی چنگ می زند تا پشت آن سنگر و موضع بگیرد و در قدم بعد از این سنگر خودساخته دست به تهاجم بزند.

مثلا مناسبات یا عملیات جاری را علم می کند یا مسئله فلسفی یا سیاسی عنوان می کند.

چاره کار در این است که اصل دعوا را بشناسیم، بشکافیم تا قطر زره «ن» برملا شود.

(((توضیحات نگارندۀ مقاله: این محور از بحث حاکی از مجموعه اعتراضات و انتقادات گستردۀ تشکیلاتی و ایدئولوژیکی است که به صورت تناقضات مختلف برای مسعود رجوی و دیگر مسئولان سازمان نوشته می شد و رجوی برای ردّ تمامی آنها و زدن زیرآب کل اعتراضات و انتقاداتی که علیه سیاستهای او –البته به صورت بسیار خفیف و دوستانه و ضعیف- بیان می شد مطرح نمود. باید به این نکته اشاره کنم که هیچکس جرأت نداشت چیزی را به طور صریح به رجوی بگوید چون می دانست خشم رجوی عواقب سنگینی بدنبال دارد و هرگونه تناقض و تضادی که بود به شکلی کاملاً نرم و دوستانه برای وی نوشته می شد و او به این طریق باز هم تحمل نداشت و آنها را ناشی از مسائل جنسی و... قلمداد می کرد که کسی از آن پس جرأت بیان همان انتقاد و اعتراض ساده را هم نداشته باشد.)))

16-اگر کسی اعتماد نداشتن جمع به خودش را بهانه کرد، باید گفت: اعتماد را باید کسب کرد اعتماد رایگان نیست.

17-توقف و درجا زدن پشت مسائل دنیای گذشته (از کودکی تا دیروز) یعنی خیز برنداشتن برای آینده.

18-کسی که زمین خورد بلادرنگ باید برخیزد و خود را بتکاند. درازکش و تسلیم مرز سرخ است.

19-هر طلبکاری بیانگر یک بدهکاری پرداخت نشده است.

20-اگر کسی گفت ضعیف هستم و نمی توانم، باید گفت: قوی شو! می توانی.

21-اگر گفت لیاقت و صلاحیت ندارم، باید گفت: پیدا کن!

22-اگر گفت شرم می کنم، باید گفت: البته شرم یک احساس انقلابی است. مقدمۀ تغییر است. آنقدر زیاد شرم کن که تغییر کنی.

(((رجوی در حالی از دیگران می خواست که شرم کنند و آنرا با استناد به سخنان لنین یک احساس انقلابی می خواند که خود به زشت ترین شکل ممکن نیروهای معترض و منتقد را سرکوب می نمود و آنان را بخاطر درخواست جدایی بعد از دوسال زندانی کردن در اشرف به استخبارات عراق تحویل می داد تا به عنوان ورود غیرقانونی 8 سال در ابوغریب زندانی نمایند و نهایتاً به عنوان اسیر جنگی با جمهوری اسلامی مبادله نمایند!... و حتا در زندان ابوغریب هم دست از سر آنان بر نمی داشت و از مقامات عراق می خواست تا نگذارد این افراد به سازمان ملل و کمیساریای عالی پناهندگان دسترسی پیدا کنند. اسناد آن در کلیپهای مخفی استخبارات عراق یافت شده است.)))

23-مجروح شدن و بیماری و از دست دادن اعضای بدن در جریان نبرد آزادیبخش آزمایش بزرگی است که سرفرازی در آن و صبر و مقاومت در برابر آن بسا فراتر از شهادت در عملیات است.

24-به کادرهایی که در خانواده سازمانی بدنیا آمده اند/ به بازماندگان شهیدان/ به میلیشیای سابق و لاحق باید دوچندان سخت گرفت چون در تهدید ولدادگی خود هستند. دوچندان دریافت کرده اند، موجی از دریافتهای مستمر را بلحاظ سیاسی و اجتماعی با خود دارند، پس انتظار هم دوبرابر و مسئولیت هم دو چندان است.

25-فسیل شدن در دستگاه «ن» نداریم. انکار «ن» یعنی که فرد منکر قفل شدن خودش در این عنصر است.

26-آنچه را که آدمی بیش از هرچیز از آن فرار می کند مشکل در همانجاست.

27-فردیت غلیظ به قطبیت راه می برد، که در مناسبات جمعی قابل تحمل نیست. قطب الزام به پاسخگویی ندارد و برای همین باید از او فاصله گرفت. الا اینکه هستۀ «ن» را بمباران کند.

(((توضیح نگارندۀ مقاله: مسعود در حالی که خودش را تنها به خدا پاسخگو می داند دیگران را به قطبیّت متهم می نماید!. البته هدف وی از طرح چنین محوری، این است که زیرآب مسئولان پیشین سازمان را بزند و اجازه ندهد مسئولین پیشین سازمان مجاهدین که با وی دچار اختلاف فکری هستند، در درون مناسبات روی دیگران موثر باشند و جلوی او قد علم کنند. به این ترتیب از همگان می خواهد که از چنین اشخاصی فاصله بگیرند و قرینطینه اش نمایند. نمونه های متعددی از این قبیل مسئولان در سازمان بودند که برجسته ترین آنان «مهدی افتخاری» بود. هیچکس جرأت نداشت با وی گفتگو کند و یا با او رابطه داشته باشد، چرا که هر گونه رابطه با چنین اشخاصی می توانست مشکوک تلقی شود و فرد مارک بریدگی و محفل زدن بخورد و مورد حسابرسی و سرکوب قرار گیرد.)))

28-هر مجاهدی در طرفین طیف دچار ابتلاء و آزمایش بریدگی یا شهادت همسر سابق شده است، باید از این آزمایش سرفرازانه عبور کند و آنگاه مجدداً وارد دنیای جدید ارتش مریم شود. یعنی باید حفرۀ طلاق خود را دریابد.

29-لمپنیسم (به معنای عامیانه لات بازی) که میدان دادن به عناصر بی طبقه و بی هویت حاشیه تولید است، خوره مناسبات جمعی است. (هر کس که از اردوگاه آمده است باید ریشۀ لمپن بازی را قطع کند. دیگر دکان اردوگاه نداریم).

30-فهرست حقه بازیها:

-ویژه کردن خود به هر دلیل

-استیصال و عجز و ناتوانی

-مظلوم بازی

-لائیک بازی کسی که حتا یک لحظه مجاهدی داشته است

-تمارض

-...

این قبیل موارد چیزی جز بهانه جویی برای سرباز زدن از قیام به مسئولیت نیست، یعنی که فرصت طلبی برای فرار از مسئولیت است.

(((توضیحات نگارندۀ مقاله: نکات فوق که تحت عنوان حقه بازیها مطرح شده است، خود نمونۀ دیگری از بیگاری کشیدن و اجبار در پذیرش تفکرات ایدئولوژیک مسعود رجوی است. از نظر رجوی هرگونه ابراز بیماری کردن، ابراز ناتوانی از انجام کاری داشتن به دلیل مشکلات و بیماریها و ضعفها، به اسم تمارض و ویژه کردن خود و... بایستی سرکوب می شد.

همچنین اگر کسی قبلاً خود را مجاهد و معتقد به اسلام معرفی کرده بود دیگر طبق این محور به هیچوجه نمی توانست بگوید که من لائیک هستم و یا کمونیست و مسیحی هستم و چنین شخصی بشدت مورد برخورد قرار می گرفت و سرکوب می شد... تصور می کنم همین یک محور برای شناخت رجوی کافی باشد که همگان بدانند رجوی چه آینده ای را برای ایران در نظر گرفته بود.)))

ادامه دارد...
حامد صرافپور
24 می 2012

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اداره خزانه داری امریکا تحقیق می کند، دریافت رشوه توسط برخی از امریکایی ها ومنابع مالی فرقه رجوی

24.05.2012

الف .مینو سپهر، وبلاگ زنان در اسارت فرقه رجوی
http://www.banafsheh707.blogfa.com/post-292.aspx

سرانجام سر تلاش های گسترده فرقه رجوی جهت خرید چند امریکایی برای تاثیرگزاری درتصمیم احتمالی وزارت امور خارجه امریکا درمورد لیست تروریستی درخمره گیرکر دوبوی گند وکثافت دریافت ملیونها دلار پول کثیف توسط مزدوران امریکایی _ اسرائیلی در همه جا پیچید...............تحقیق گسترده اداره خزانه داری امریکا

http://www.radiofarda.com/content/f2-iran-mujaheddin-khalq-mek
-guardian-report-lobby-for-terrorists-delisting-capitol-hill/24590463.html


http://www.radiofarda.com/content/f8-ft-mek/24281990.html

http://www.sott.net/articles/show/245606-Target-Iran-
America-and-Israel-to-Officially-Unleash-MEK-Terrorist-Cult


خزانه داری امریکا اعلام کرد تحقیقات خود را دردو موضوع آغاز کرده است _ اول _ دریافت رشوه از جانب چند سیاستمدار ونظامی سابق از فرقه رجوی _ 2 _ شناسایی منابع تامین دلارهای کثیف فرقه رجوی

یکم _رسیدگی به پرونده دریافت ملیونها دلار رشوه ازجانب امریکایی ها

نزدیک به دوسال است فرقه تروریستی رجوی با پرداخت دلارهای کثیف مزدوری مشتی سیاستمدار ونظامی سابق وتعدادی از نمایندگان کنونی امریکا را به خط کرده تا این مزدوران اجاره ای درکنارشرکت درنمایش های مسخره اینفرقه درمورد تحت فشارقراردادن وزارت امورخارجه امریکا جهت بازبینی درلیست ترور نیزلابی گری نمایند _افرادی چون رودی جولیانی _ هوارددین_ جیمزوسلی _ اد رندل _ پاتریک کندی _ رزا لهتینن _ هیوشلتون _لوئیس فری _ تام ریچ _ جان بولتن

البته لازم بیاداوری است که درمیان این افراد غیراز پاتریک کندی و رزا لهتینن ( نمایندگان کنونی کنگره)بقیه بازنشسته وازرده خارج بوده وتنها عاملین نفوذاسرائیل درحاکمیت امریکا شناخته شده اند.

آانچه مورد این افراد تحت تحقیق قراردارداینست : آیا این افراد با دریافت رشوه ازفرقه رجوی قانون ممنوعیت هرگونه حمایت از گروه های تروریستی را نقض کرده وزیرپانهاده اند ؟

طبیعی است اگر این بررسی وتحقیق برپایه قوانین حاکم برامریکا دنبال گردد _ اینگونه افراد باید بخاطر حمایت ودریافت رشوه ازیکی از گروه ههای ثبت شده درلیست ترورباید تحت پیگردقانونی قرارگیرند پرکه برپایه قوانین امریکا هرگونه حمایت مالی _ سیاسی _ نظامی _ تبلیغی از گروه های تروریستی ممنوع است و کسانی که این قانون را زیرپاگذارند پس از ورود به خاک امریکا دستگیر وتحت تعقیب قانون قرارخواهند گرفت ....

درچنین صورتی اداره خزانه داری امریکا باید این حامیان فرقه تروریستی رجوی رابخاطر نادیده گرفتن قانون ودریافت رشوه از یک گروه منفورتروریستی را تحت پیگرد قانون قراردهد....

دوم _ شناسایی رد ملیون ها دلارپول کثیف اهدایی فرقه رجوی به امریکایی ها

دراین بند خزانه داری امریکا بدنبال کشف این واقعیت است که منبع ومنشا این ملیونها دلار پرداختی فرقه رجوی درکجاست؟

گرچه اداره خزانه داری امریکا تحقیقات خوددراین مورد رابرمبنای کمک های اسرائیل وعربستان به این گروه تروریستی بنیان نهاده است که قابل توجه می باشد ولیکن منابع این گروه مافیایی متفاوتند و این فرقه تروریستی علاوه برکمک های این دوکشور طی سال های حضور درعراق ملیونها دلار حق مزدوری برای صدام را درآنکشور ودیگرکشورهای منطقه و دیگرنقاط جهان سرمایه گذاری کرده است _تنوع سرمایه گذاری وفعالیت های اقتصادی فرقه رجوی درجهان نیز متفاوت هستند عوامل این باند مافیایی درهمه زمینه های خلاف کاری مشغول هستند از قاچاق مواد مخدر تا قاچاق انسان _ از قاچاق اسلحه ودارو تا قاچاق کمک غذایی برای کودکان _ از جعل اسناد وکلاهبرداری تا قاچاق نفت ومواد سوختی وارز _ از تاسیس کاباره ورستوران تا خانه های روسپیگری دراروپا کوشش می نمایند _ بنابرگزارش مسئول پرونده خلاف کاری این گروه درفرانسه درپی کشف 7 ملیون دلار وصدهاهزاریورو درمخفی گاه وخانه های تیمی این گروه تاکنون 29 نفردرفرانسه وسوئیس تحت تعقیب قرارگرفته ودستگیرشده اند واین پرونده خلافکاری وپولشویی دردادگاه های آنکشور همچنان گشوده است..

فعالیت های اقتصادی فرقه رجوی درعراق تحت اشغال امریکایی ها

بنابراطلاعاتی که دراختیاردولت قراردارد امریکا بین سال های 2003/2008 فرقه رجوی را درقراردادهای بازسایی عراق شرکت داده است ودرهمین راستا فرقه رجوی ملیونها دلار از حق مزدوری برای صدام را درگشایش بنگاه ها وشرکت های اقتصادی درآنکشورصرف نموده است...!

بنابراین بنظرمی رسد دستگاه های اطلاعاتی امریکا از تمامی منابع درآمد فرقه رجوی اطلاعات کاملی دراختیاردارند _

شروع تحقیقات اداره خزانه داری امریکا درمورد منابع این گروه مافیایی _ تروریستی گرچه خبرتازه ای نیست ولیکن مطرح شدن این خبردررسانه ها راباید به پیشرفت این اداره درکشف کامل منابع این باند تبهکارجستجو کرد.

انتشارچنین اخباری درکنارکشف انبارهای مخفی اسلحه ومهمات دراسارتگاه اشرف راباید بعنوان یک مجموعه مورد ملاحظه قرارداد _ کنارگذاری تکه های این پازل نشان می دهند که امریکا سرانجام باتوجه به گزارش سال 2005 دیده بان حقوق بشر ( خروج ممنوع ) وهمچنین گزارش جامع موسسه تحقیقاتی وزارت دفاع ( RAND) و صدالبته اطلاعاتی که خود داشته واعضای سابق اینفرقه نیزبدان افزوده اند بدین نتیجه رسیده است که این گروه تبهکارتروریستی باید منحل وسران آن تحت تعقیب قرارگیرند _ بنابراین باید درآبنده نه چندان دور چشم براه انتشاراخبار بیشتری درمورد اینفرقه از جانب امریکا باشیم

صدام جنایتکاررا از مخفی گاه بیرون کشیده وبدست عدالت سپردند – چنین سرانجامی بی تردید درانتظارسران فرقه رجوی خواهد بود.....سحرنزدیک است ......

الف .مینو سپهر 2012/05/25
کدشناسه متن PSCODE.IBN.NR:445800/05/2012/286AF

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بازی با کارت سوخته در استانه نشست بغداد

23.05.2012

ادوارد ترمادو، ایران سبز، آلمان
http://www.iran-sabz.de/2Haupt/2012/Mai/92.HTM

در روزهای اخیر گزارش ها حاکی از آن بود که احتمالآ وزارت امور خارجه امریکا مجاهدین را از لیست تروریستی خود خارج خواهد کرد ، البته این خبر تنها برای سران فرقه خوشحال کننده است تا برای مدتی سر هواداران خود را گرم کنند اما دیگران را هرگز نمی تواند فریب دهد.

خانم هیلاری کلینتون وزیر خارجه ایالات متحده بر این اساس که اگر مجاهدین در انتقال از اشرف به لیبرتی بازی گوشی نکنند وسر به زیر به زندان جدید خود بروند در آن صورت ممکن است که این کار صورت بگیرد به شرط آنکه بچه های خوبی باشند.

اما بایستی به تاریخ پخش خبر هم دقت کرد، انتقال مجاهدین از اشرف به لیبرتی تقریبآ رو به اتمام است اما خبر بطور گسترده درست چند روز قبل از برگذاری نشست 1+5 برسر موضوع هسته ای ایران در بغداد پخش میشود تا هشداری باشد برای رژیم که مبادا در نشست بغداد دست از پا خطا کند.

اگر فرض را براین بگذاریم که امریکا یک چنین کاری هم انجام دهد آیا چیزی تقییر خواهد کرد؟ شاید در اروپا یا امریکا کسانی بگویند که خوب این سازمان دیگر در لیست سیاه تروریستی نیست اما در صحنه سیاسی اجتماعی ایران آیا مردم چنین فکر می کنند؟ مسلمآ نه چرا که این مردم ایران هستند که از نزدیک اعمال این گروه را دیده وآنرا لمس کرده اند در واقع مجاهدین امتحان خود را در برابر مردم ایران پس داده و در آن مرفوض شده اند، ومهمترین نکته این است که این مردم ایران هستند که برای آینده خود و کشور خود تصمیم میگیرند نه امریکا قادر به این کار است و نه کل دنیا.

نا گفته نماند که بازی با کارت سوخته سیاستی است لو رفته اگر بخاطر داشته باشید اروپا هم همین بازی را انجام داد واین گروه را از لیست تروریستی اروپا خارج کرد اما نه تنها نتیجه ای در برنداشت بلکه باعث پیچیده شدن اوضاع هم شد، البته یک سیاست امریکا هم این است که این گروه را به آرامی به حاشیه براند و برای همین هم کمپ اشرف را از آنان گرفت تا هیچ مکان استراتژیکی نداشته باشند، مجاهدین و هواداران آنان بایستی این را بدانند که در صورت خروج از لیست تروریستی امریکا مانند دیگر گروه ها خنثی خواهند بود و تنها نامی از آنان باقی خواهد ماند اگر چه هم اکنون هم خنثی هستند اما به دلیل بودن در لیست تروریستی وزارت امور خارجه امریکا حداقل نامشان بر سر زبان هاست.

* * *

ادوارد ترمادو، میهمان برنامه به عبارت دیگر، مارس 2011

ادوارد تِرمادو، مهمان برنامه به عبارت دیگر، زندگی پرماجرایی را از سر گذرانده است. او 9 سال اسیر عراقی ها بوده، در زندان ابوقریب زندانی بوده، به ارتش سازمان مجاهدین خلق ایران در عراق پیوسته، بعد زندانی آنها شده، سر از زندان اوین درآورده است. او می گوید از رفتن به جبهه پشیمان نیست ولی پیوستن به مجاهدین خلق بزرگترین اشتباه زندگی اش بوده است. چرا و چگونه یک مسیحی جذب سازمانی با تفکر اسلامی شد؟ با او اخیرا در خانه اش در شهر کلن آلمان صحبت کردم.
تاریخ پخش: 2011/03/22

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اندک اندک جمع یاران می رسند

22.05.2012

مهرداد ساغرچی ـ سایت فانوس

http://iran-fanous.de/middle/988-sagharchi%2022.05.2012.htm

دوست خوب و نازنین و زجر کشیده ام سیروس آزادیت مبارک، سیروس هم از جمله جوانان پاک از خطه جنوب ایران زمین بود که فریب شعارهای سازمان خورد و سازمان با نیرنگ های تو خالی او را به سرزمین توهم رجوی ها کشاند.

یادم میآید جوانی با ذوق و طبع شعر که لیسانس خودش را گرفته بود و با یک داستان غم انگیز به این مسیر کشانده شد.

او بسیار دقیق و با ادب و نزاکتی درخور یک ایرانی اصیل درخجالت از گفتن دردها و سوالات متعدد سیاسی و خطی همیشه در لفافه بالاخره سوالات متعددش را در جلسات میکرد و بعد از اینکه چندین بار مورد برخوردهای تشکیلاتی مافیائی قرار گرفت..مجبور شد در انزار ساکت بشود ولی بدلیل دوستی  که باهم داشتیم همیشه سوالاتش و درد دل هایش را میگفت.

خواندم که در نوشته اش مبنی بر خروجش از سازمان گفته بود که در سال 88 .و 90 هر دو بار مورد اصابت گلوله قرار میگیرد..ببینید آنانکه نفرات به جلو گلوله میفرستند با هزار انگ و مارک و تهمت نمیگذارند که مجروح مورد معالجه قرار بگیرد..

سیروس خود نوشته است"

":من در جریان وقایع روزهای 6 و7 مرداد 1388 و همینطور 19 فروردین90 مورد اصابت گلوله قرار گرفتم که بر اثر ضایعات ناشی از آن دچار پارگی شکم شدم و نیاز جدی و مبرم به عمل جراحی پیدا کردم.

 

با وجود اینکه امکان عمل جراحی در خارج از پادگان اشرف فراهم بود و طی این مدت چند تن از دوستان من که از دردهای مشابه رنج میبردند مورد عمل جراحی در بیمارستان قرار گرفتند، اما به بهانه های واهی از قبیل اینکه عازم لیبرتی هستیم از رفتن من برای عمل جراحی ممانعت بعمل آوردند. من از آنها درخواست رفتن به لیبرتی کردم که باز هم با مخالفت بی دلیل آنها مواجه شدم....

انسان از خواندن این سطور باورش نمیشود که در باره ایرانی یا هم وطن خودش دارد حرف میزند...اما خیلی خوب است که این مطالب را کسی گفته که تازه چند روز است که بیرون آمده ..اما یک نکته جالب هم قابل بررسی است که سازمان بالاخره تسلیم شده است و مجبور است به اسم اخراج  از دست نیروهای معترض خلاص بشود و این هم از خیرات جابجائی و رفتن به کمپ لیبرتی  است که زندانهای مخفی قلعه اشرف مجبورا جمع شده است..حال فرقه بیاید در اور سورواز فریاد بزند که مارا از لیست ترور دربیاورید ...بگذارید این جماعت عقده ای و خودم بزرگ بین از لیست بیرون بیاید ..ببینید چه چیز تغییر میکند..هیچ چیز تغییر نمیکند برای کسانی که به نیروی زیر دست مجروح خودشان چنان میکنند ...خروج از لیست از این ماهیت چیزی عوض نمیکند..حال بگذار هر چه میخواهند پول خرج بازنشستگان سیاسی نظامی غرب بکنند..اما تاریخ قضاوت خودش را خواهد کرد...چگونه است که مریم رجوی در فرانسه امکان بهترین پزشکی جهان را دارد.!اما نیروئی که با گلوله هائی در بدن دست و پنجه نرم میکند ...انگ خائن و مزدور میخورد و این چنین است هرگز ذره ای از نیکی و یا ذره ای از بدی بی حساب نمیماند....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فروپاشی نرم در گروهک رجوی

رجوی جای اصلی درد را بروز نمی دهد. بجای اینکه بگوید بطور واقعی کجای او درد می کند، مدام آدرس اشتباه می دهد

22.05.2012

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس
http://www.mojahedin.ws/?p=7866

 

این روزها سوای همه مشکلات و بحران هایی که گریبان سازمان و رهبری آن را گرفته، مسئله فرار اعضای سازمان از اشرف و در حین جابجایی و البته از ترانزیت بیشتر از هر چیز اسباب نگرانی رجوی را رقم زده است. فرار اعضای قدیمی و سابقه دار و رده های تشکیلاتی بالا در طی یکی دو ماه اخیر حالا تبدیل به رویه حداقل یک روز در میان شده است. نگاهی اجمالی به آمار و ارقام از حساسیت موضوع حکایت دارد. می توان به چندین مورد از این فرارها اشاره کرد؛ خدابخش میریان، عبدالمجید رئوفیان، سیروس مرسل پور، مجتبی هاشمی، مجید محمدی، حسن یزدی، شهاب کریمی، میثم پناهی، قربانعلی حسینی نژاد با نام مستعار غلام از اعضای قدیمی و با سابقه بخش روابط خارجی در عراق، آقای محمد کریم میری، علی قزل قارشی، صادق خاوری (صمد)، محمد کریم گل شیر میری (حامد)، احسان بیدی، علی نجاتی، سیروس مرسل پور، علیرضا رحمانی و . . . این لیست قطعا در روزهای آینده نام ها و اسامی بیشتری را به خود اضافه خواهد کرد. اهمیت موضوع برای سازمان تا جایی پیش رفته که از یک سو نه به این فرارها اشاره می کند و نه حتی مثل گذشته دیگر قادر نیست از رویه لو رفته و نخ نما شده بریده و نفوذی و خائن و …. برای توجیه این فرارها استفاده کند. برای همین ترجیح می دهد سکوت کند و به روی خود نیاورد که اصل موضوع چیست. اما همزمان دست به تلاش های مرتبط و موازی برای جلوگیری از این بحران روزافزون می زند. در این رابطه می توان به مجموعه فعالیت هایی که بر ضد مارتین کوبلر نماینده سازمان ملل انجام داده و می دهد، و یا متهم کردن صلیب سرخ جهانی به زدوبند با جمهوری اسلامی و یا زدن انواع اتهامات ریز و درشت به کمیساریای عالی پناهندگان و یا حتی متهم کردن وزارت امورخارجه آمریکا به همدستی با ایران که در نوع خودش بدیع و غیر منتظره است و یا تهدید مریم رجوی به جلوگیری از جابجایی تا بازرسی نیروهای آمریکایی از اشرف و اعلام نتیجه نهایی و این آخری که بیشتر از همه حساسیت موضوع را برای رجوی عیان می کند، واکنش مسخره سازمان تحت عنوان “دارالوکاله میشگان دوریا در لندن” بعنوان وکیل مجاهدین خطاب به ساکنان در کمپ لیبرتی و اشرف تحت این عنوان که : ” . . . سؤالات مغرضانه که در مصاحبه با پناهجویان در کمپ لیبرتی مطرح میشود ربطی به تعیین استاتوی پناهندگی آنها ندارد . . . ” تمامی به مثابه واکنش های سازمان در قبال بحران فرار افراد از ترانزیت و در ادامه جلوگیری از ریزش و تلاش نرم مناسبات بجامانده رجوی تلقی کرد.

حساسیت موضوع پیشاپیش تا جایی بوده که برای جلوگیری از این سرنوشت محتوم، رجوی از سالها پیش نسبت به وقوع بسترها و زمینه های چنین فرآیندی (فروپاشی نرم) بحث و فحص و نشست هایی جهت مقابله با این پدیده برگزار کرده است. آنچه مثلا از فحوای این حرف ها که از سوی برخی اعضای جداشده سازمان مطرح، و استنباط می شود، بر این مسئله تأکید دارد. در این اظهارات رجوی روی دو محور متمرکز بوده. یکی اصرار او بر حضور نیروهای آمریکایی به عنوان ناظر و کنترل کننده قرارگاه اشرف و دیگری حفظ و حراست از مناسبات درونی سازمان به هر قیمت. اگر یادمان باشد سازمان تا همین چند ماه پیش و قبل از توافقات ۲۵ دسامبر هنوز روی بازگرداندن کنترل اشرف به نیروهای آمریکایی تأکید داشت. این اصرار بیشتر از آن جهت بود که رجوی قبلا روی تنظیم رابطه نیروهای آمریکایی با تشکیلات اش به تفاهم رسیده بود.

رجوی بارها در نشست های شورای رهبری گفته است ما با آمریکایی ها هیچ مشکلی نداریم. آنها می توانند به داخل اشرف بیایند، می توانند هر کاری دل شان می خواهد انجام بدهند، اما به آنها گفته ایم کاری به مناسبات تشکیلاتی ما نداشته باشند. حتی رجوی فراتر رفته و گفته رژه راه نمی اندازیم، کاری به مناسبت ها نداریم، همه نشانه ها و علائم سازمان را بر می داریم، به شرط اینکه کاری به مناسبات درونی ما نداشته باشند. یا در همین رابطه به نقل از مژگان گفته می شود که او به آمریکایی ها گفته؛ اینها (ساکنان اشرف) مشتی آپاچی و سرخپوست هستند، چیزی حالی شان نیست و سر نخ شان دست ما است تا هر کاری ازشان بخواهیم انجام می دهند. گفته؛ اینها تا زمانی که کاری به مناسبات شان نداشته باشید، کاری به کسی ندارند و مگر وقتی از آنها خواسته بشود. اگر می خواهید به شما گزندی نرسانند فقط کاری به مناسبات درونی آنها نداشته باشید. رجوی در ادامه درباره تفاوت برخورد آمریکایی ها و عراقی ها اضافه کرده؛ عراقی ها بر خلاف آمریکایی ها به همین مناسبات درونی ما کار دارند. آنها کسانی هستند که خون و بحران زیاد دیده و پشت سر گذاشته اند و از تهدیدهای ما ابایی ندارند. به قصد بر هم زدن مناسبات ما می آیند. و بنابراین تا آخر باید مقابل شان ایستادگی کرد. حتی اگر قرار شده روی تپه های پارک عملیات جاری برگزار کنیم باید این کار را بکنیم.

اهمیت این حرف ها در این است که تأکید کنیم مناسبات درونی سازمان تا چه اندازه برای رجوی حائز اهمیت بوده و هست تا جایی که اصرار رجوی بر بازگرداندن کنترل اشرف به دست نیروهای آمریکایی در راستای چنین ضرورتی تنظیم و تأکید شده است. از طرفی پیشتر افراد جدا شده از سازمان نیز بصورت نظری و تجربی از سالها پیش به این نتیجه رسیده بودند که بر هم خوردن این مناسبات پاشنه اشیل رجوی است. منتهی روی ظرف اشرف به عنوان یکی از پارامترهای مهم در حفظ این مناسبات تأکید شده بود. صحت همه این اظهار نظرها و نقل قول ها را می شود در همین پیام ۱۲ اردیبهشت رجوی ردیابی کرد. شاید نه به این صراحت و دقت، اما کاملا قابل فهم و درک است که ارتباط این اظهارات با صورت مسئله اصلی رجوی چقدر تماتیک است. جایی که رجوی در توضیح هدف جابجایی می گوید:

“ صورت مسئله چیه؟ خوب حالا که زورش نرسید به بیرون کردن از اشرف. زورش نرسید به پراکندگی، بیاید با مشکل آب و برق و سوخت و باد و شن و طوفان و اینها، مجاهدی را که عادت کرده توی فضای خودمونی ساخته شده خودش در اشرف باشه، تعادل اش را در هم بریزد. تعادل صنفی اش را بر هم بریزد که این مغلوب شرایط صنفی بشود.”

حقیقت این است آن تعادل صنفی که رجوی روی آن تأکید دارد، در واقع آن محاط تشکیلاتی با کلیه ملزومات حفاظتی، امنیتی و روانی است که اینجا از نام مستعارش یعنی تعادل صنفی استفاده می شود. والا معنی واقعی تعادل صنفی را هر کسی که با مفاهیم و ادبیات تشکیلاتی آشنا باشد می فهمد چیست. و بر خلاف آنچه رجوی روی اش زوم می کند، نه حائز اهمیت است و نه اصلا محلی از اعراب در چارچوب بحث هایی که او مطرح می کند دارد؛ و برای کسانی هم که با این واژه ها چندان قرابت و ذهنیتی ندارند، توضیح اش خیلی راحت است. به این معنی که تعادل صنفی همانگونه که از اسم اش بر می آید، روی مختصات قرار و مدارهای زندگی عادی عده ای که با هم زندگی می کنند، و موضوع اش ایجاد تعادل و توازن بین شرایط و نیازها و امکانات اش دور می زند، خلاصه می شود و نه چیز دیگری. و این چیزی نیست که فی النفسه بتواند بر بود و نبود آن عده در وضعیت دیگری آن چنان تأثیری بگذارد که تعادل آنها را بر هم بزند؛ مگر این که بحث رفاه طلبی و عدم انطباق پذیری فرد بین نیازها و امکانات در میان باشد، که در این صورت باید به تناقضات بیشتری که بیرون می زند، پاسخ داده شود. حالا رجوی با هر عنوان و تعبیری که می خواهد به قضیه نگاه و آن را تحلیل کند، چندان اهمیتی ندارد.

اهمیت موضوع در این است که می بینیم با کمترین ترک در مناسبات درونی سازمان بر خلاف آن همه هیاهویی که رجوی حول آهنین بودن و استحکام و اهمیت انقلاب مریم براه انداخته، در واقعیت امر این مناسبات چه اندازه شکننده و تارعنکبوتی است که با کمترین نسیم و وزش بیرونی پاره و شکسته می شود. می بینیم آدم های درون این مناسبات چگونه مثل جوجه ای که با نوک زدن بر پوسته راه خروج اش به دنیای بیرون را باز می کند، جیک جیک کنان از هوای بیرون از این ظرف، ذوق زده می شوند و پر می کشند از اشرف و ترانزیت و میان راه این دو پر می کشند و آزاد می شوند و قدر مسلم اینکه هیچ چیزی نمی تواند مانع از تنفس هوای بیرون بشود. برای اینکه این پوسته با هر مکانیزم و امکان و شرایطی که می توان متصور شد، ترک برداشته، قدری نور و هوای تازه به این محفظ بسته تابیده است. وضعیت موجود حاکم بر مناسبات سازمان کم و بیش چیزی شبیه آن جوجه هایی است که دارند آخرین نوک های شان را به ترک حاصل از جابجایی برای بیرون آمدن از پوسته تشکیلاتی به جداره های درونی آن می زنند. این نوک زدن ها از چند جا می توانند به بیرون سر باز کنند و منجر به رهایی بشوند. یکی به شکل همین فرارهای روزمره که شاهد هستیم. یکی به شکل ارتباطات و تعاملات خانوادگی است که از طریق پل های عاطفی متقابل میان افراد و خانواده های آنها و توسط صلیب سرخ زده می شود، می توان ردیابی کرد. تأثیرات آن را هم می توان در متهم کردن صلیب سرخ جهانی به زدوبند با جمهوری اسلامی مشاهده کرد. یکی هم در شکل هجمه ای که سازمان از نظر تبلیغاتی و روانی و … علیه مارتین کوبلر براه انداخته که النهایه به متهم کردن بالاترین مرجع بین المللی ختم شده است. اظهارات رجوی درباره سازمان ملل بوضوح بر این نکته تأکید دارد. و این آخری که از همه جالب تر است متهم کردن کمیساریای عالی پناهندگان سیاسی به این که از افراد سازمان سؤالات نامربوط پرسیده می شود. اینکه این سؤالات نامربوط چه هستند و اگر رجوی به اراده و ایستادگی افرادش آنقدر اعتقاد دارد که آنها را به اشرف نشان و موشک و .. تشبیه می کند، چه دلیلی دارد از طرح چند سؤال این اندازه به هراس افتاده باشد که هجمه ای آنچنان کارزار گونه بر علیه کمیساریای عالی پناهندگان براه بیندازد. اهمیت این مسئله را هم می شود در نامه به اصطلاح وکلای اشرف بخوبی دریافت که این ها با هر میزان ادعا اما در ماهیت امر چقدر از آن صورت مسئله اصلی یعنی آن ترک خوردن پوسته تشکیلاتی که رجوی به عنوان تغییر شرایط صنفی نام می برد، ترس و هراس جدی دارند.

اما نکته جالب اش این است که رجوی جای اصلی درد را بروز نمی دهد. بجای اینکه بگوید بطور واقعی کجای او درد می کند، مدام آدرس اشتباه می دهد. به پای کوبلر و مالکی و سازمان ملل و آمریکا و صلیب سرخ جهانی و حالا هم کمیساریای عالی پناهندگان می پیچد. در حقیقت تا حالا کسی از تیغ اتهامات و فحاشی های او در امان نمانده است. همه اینها بخاطر این است که یک جایی از رجوی به درد آمده که همان پاشنه اشیل است. همان جایی که در نهایت به فروپاشی نرم منجر می شود.

____________________________________________________________________

معرکه گیری جدید  سران فرقه رجوی برای به کشتن دادن اسیران قلعه اشرف

21.05.2012

غفور فتاحیان ، فرانسه ـ  انجمن یاران

www.iran-yaran.fr

این بار سران فرقه باند ورشکسته رجوی که نفسهای اخرش را می کشد برای باج گیری از جامعه جهانی و کار شکنی در امر انتقال اسیران به کمپ ترانزیت سناریوی کثیف دیگری را علم کرده و از زبان  اسیران اشرف به وزیر خارجه امریکا  گفته که گویا تا خواسته انها توسط امریکا براورده نشود روند انتقال را ادامه نمی دهند.

اولا باید به سران این باند کثیف وجنایت کارگفت بازی تمام شده و هر شیادی وشعبده بازی که دراستین داشتی بکار گرفتی اما دردی از هزار درد شما دوا نکرد و تنها هدف شما خونرزی و کشت و کشتار در قلعه اشرف است ان هم برای خرید زمان که شاید دردی را دواکند چون رجوی تشنه خون است واین هم بارها وبارها در نشست های درونی می گفت که من تمام  کارهایم را با خون دادن پیش می برم .

همین چند وقت پیش که با یکی از دوستانی که به تازگی از اسارت رجوی رها شده بود صحبت می کردم می گفت که بعد از درگیری با پلیس عراق که در ان 50تن به کام مرگ فرستاد شدن  بلافاصله رجوی پیام داد وگفت شمایان خوب نجنگیدید.  اگر بجای 50 تن 150 تن کشته می دادیم اشرف را بیمه می کردیم مثل اینکه رجوی جنایت کار از کیسه خلیفه می بخشد که اینطوری با جان اعضای خود بازی می کند حال باید به این باند تروریستی گفت  تازه شما و بقیه سردمداران این فرقه جنایت کار که مرتکب این همه جنایت شده ا ید بایستی به پای میز محاکمه کشید شوید.

رجوی فکر می کند که به این شاخ و آن شاخ پریدن واین همه فیل هوا کردن و با شیادی و معرکه گیری راه گریزی پیدا می کند ولی باید به این شعبده باز سیاسی گفت کور خوندید ما تمام جدا شده ها عهد کردیم تا تو و تمام شکنجه گران این فرق را به دست دادگاه ها بین المللی نسپاریم از پای نخواهیم نشست ان موقع است که شاید مرهمی باشد بر دردهای پدران ومادران سالخوردی که سالیان سال چشم انتظار فرزندان خود بودند.

از سوی دیگر این پرسش مطرح هست که حال چرا رجوی این همه سنگ امریکا را به سینه می زند و خواستار بازرسی قلعه اشرف توسط امریکا است؟ .... چون براحتی می توانند باآمریکایی ها کنار بیایند و آنها را فریب بدهد هم مانند گذشته که تجربه فراوانی هم در این رابطه دارند وهروقت هم که چینن موردی پیش می امد جاهای که خود سران فرقه مشخص می کردند امریکا بازرسی می کردند وحال هم اگر سران فرقه رجوی  ریگی در کفش ندارند چرا این همه واهمه دارند از بازرسی قلعه اشرف توسط دولت عراق.  آیا سرباز زدن سران فرقه رجوی از خواسته برحق دولت عراق دهن کجی به جامعه بین المللی نیست؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همه مردان مریم رجوی

21.05.2012

مجاهدین مونیتور
http://mojahedinmonitor.blogspot.de/

انصار رجوی: حلقه اصلی هدایت کننده مریم رجوی

نگارنده بر اساس مصاحبه با افرادی که به حلقه اصلی و هدایت گر گروه رجوی نزدیک بوده اند معتقد است مریم رجوی اصولا شخصیت یک فعال سیاسی را ندارد و حتی از بهره هوشی بالایی برخوردار نیست. او توسط تنی چند از آقایان قدیمی گروه مجاهدین که عمدتا پیش از بهمن 57 اعضای این گروه بوده اند هدایت و راهبری می شود.

در رده بالای تشکیلات مجاهدین خلق از این افراد به اختصار به نام "انصار" نام برده می شود که بار مذهبی و تاریخی دارد.

این آقایان بر حسب ضرورت تبلیغاتی مجاهدین خلق در پس پرده باقی مانده اند و نام و نشان اندکی از آنان وجود دارد تا مریم رجوی درخشنده تر بنظر برسد

محمد علی جابرزاده (قاسم) مشاور ارشد مریم رجوی

محمد علی توحیدی(فرید) وظیفه نگارش سخنرانی ها و پیام های مریم با وی است.

هادی روشن روانی مشاور امنیتی و اطلاعاتی رجوی

محمد سید المحدثین (بهنام) هماهنگ کننده روابط خارجی مریم رجوی

______________________________________

مزدوری نوین

21.05.2012

بهزاد علیشاهی، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی
http://www.cibloggers.com/?p=11660

تفاوت شعار و عمل فرقه مجاهدین خلق هر روز بیشتر میشود , رابطه معکوس ورشکستگی با این تفاوت, حاکی از این است که مجاهدین نمیتوانند اوضاع جدیدِ حاکم بر خودشان را درک و با آن منطبق شوند .

شعار جنگ جنگ و مبارزه مسلحانه بدون الزامات و شرایط و حتی حالِ جنگ, امروزه دیگر تمسخر آمیز است , شعار حمایت مردمی بدون هیچ جاپایی در ایران و شعار یگانه اپوزسیون بودن بدون هیچ اعتباری مجاهدین را نه تنها در ایران و عراق که در دنیا ایزوله کرده است .

این فرقه سالیان است که مدعی است یگانه اپوزسیون و جانشین بی بدیل جمهوری اسلامی است , اما نه در اپوزسیون بازی و اپوزسیون سازی غرب شرکت داده میشود و نه حتی خودتمایل به بازی کردن نقش اپوزسیون را دارد ,سازمان مجاهدین از همان سالهای اولیه انقلاب و جریان سعادتی نشان داد که بجای تلاش برای مطالبات حقوق مردم و یا انتقاد از دستگاههای اجرایی یا ارائه پیشنهاد برای بهبود وضعیت رفاهی و اجتماعی و سیاسی مردم , بیشتر به زدو بندهای سیاسی و فروش اطلاعات و کسب حمایت خارجی علاقه دارد , برای مجاهدین خریدار زیاد مهم نبوده و نیست, شوروی سابق یا عراق سابق و یا اسرائیل و آمریکا و عربستان فعلی .

البته جاسوس بازی و پرونده سازی برای منتقدانش را هم باید به حساب همین خصلت گذاشت .

این شیوه عمل بدون هیچ تغییر و رشدی در کارائی و اجرا ازهمان زمان که سعادتی از طرف سازمان پرونده سر لشکر مقربی به ولادیمیر فنسینکو تحویل داد ,تا امروز ادامه دارد.البته با کاهش منابع جاسوسی, مثلا در آن زمان سعادتی در دادستانی انقلاب کار میکرد و مجاهدین هم با حمله به ارگانهای ساواک و پلیس مقدار زیادی اسناد دزدیده بودند و بدون اینکه به مردم ارائه دهند برای ارائه خدمات جاسوسی مخفی نگاه داشته بودند , همچنین در زمان صدام هم مجاهدین اطلاعاتی از شهرها پناهگاههای ایران و اماکن حساس و مهم داشتند و بلد بودنِ زبان فارسی هم به آنها در ارائه خدمات جاسوسی کمک میکرد , در اولین دوره افشاگری در باره پیشرفت های هسته ای ایران هم اطلاعات اسرائیل به آنها کمک کرد اما امروز آنها مانده اند و مقداری خبر از روزنامه های رسمی و تخلیه تلفنی که دیگر کارائی خود را از دست داده به اضافه فریب اطلاعاتی و کمی تخیل .

مجاهدین باید قبول کنند با این دست مایه اندک , مزدوریا جاسوس و خبرچین خوبی هم نخواهند بود .

قطعا اجرای ترور و انفجار بعنوان عامل و نه طراح هم نمیتواند به رزومه سازمان افزوده شود , چرا که نه امکان تبلیغ روی آن دارد و نه حتی از نظر درون گروهی میتواند کمک کننده باشد.

سازمانی که نه اپوزسیون است و نه توان مزدوری دارد و نه دیگر به بازی گرفته میشود آیا در روزهای آتی خواهد توانست با عوض کردن رویکرد و شیوه کار خود وارد فاز یا دوران دیگری شود ؟

یادمان هست در زمانی که سازمان در ایران توان هر روز یک عملیات و انفجار را از دست داد و کادرهای عملیاتی اش دستگیر شده وخانه های تیمی لو رفتند وبسیاری از اعضا به مصاحبه و نقد عملکرد سازمان مشغول شدند , سازمان برای نجات خود از این ورطه فاز عوض کرد و با رفتن به عراق و مزدوری برای صدام حسین خود را“ ارتش آزادیبخش نوین“ و این کار را“ استراتژی جنگ آزادیبخش نوین“ نامید .

سازمان سعی کرد این پس رفت و حقارت را با بکار بردن کلمه ” نوین ” بپوشاند, اما در عمل راه مرتجع شدن هر چه بیشتر و تبدیل شدن به فرقه را با سرعت بیشتری پیمود. اما آیا در این شرایط هم میتواند با واژه های” مزدوری نوین” یا “خبرچینی پست مدرنیسم ” این فضاحت را بپوشاند؟

تغییر فاز و یا دوران برای مجاهدین چه خواهد بود؟ آیا به دامان شیوخ ضد ایرانی عرب خواهند افتاد یا با بیرون آمدن از لیست دفتر و انجمن در اروپا و آمریکا باز خواهد کرد؟ البته سازمان سالهاست که از لیست تروریستی اروپا بیرون آمده اما همچنان از فرط تنفر ایرانیان خارج کشور و نیز احتیاط سازمانهای امنیت و پلیس کشورهای اروپایی توان گشودن دفتر وانجمن رادر این کشورها نداشته اند , باید منتظر ماند و حقارت جدید سازمان و توجیه این حقارت را دید و شنید . ولی پیشاپیش میتوان راندن این فرقه را با تلاشهای همه کنشگران و فعالان سیاسی و حقوق بشری وخانواده های اسرا و نیز جداشدگان , به فاز یا دوران جدید را تبریک گفت.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اعلام جدائی قربانعلی حسین نژاد و مجید محمدی از فرقه رجوی

بنیاد خانواده سحر، بغداد، بیست و یکم می 2012
http://www.saharngo.com/fa/story/1718


 


The Life of Camp Ashraf,
Mojahedin-e Khalq Victims of Many Masters

 

آقایان قربانعلی حسین نژاد معروف به غلام روابط و مجید محمدی که به تازگی توانسته اند با فرار از تشکیلات فرقه رجوی و رساندن خود به نیروهای عراقی آزادی خود را باز یابند طی نامه های جداگانه ای، که در زیر مشاهده میکنید، جدائی خود از این فرقه را اعلام نمودند.

اعلام جدایی قربانعلی حسین نژاد (غلام) از فرقۀ رجوی معروف به «مجاهدین خلق»

بسم الله الرحمن الرحیم

اینجانب قربانعلی حسین نژاد با اسم مستعار غلام، جدایی و در حقیقت رهایی خود از فرقۀ تبهکار رجوی معروف به سازمان مجاهدین خلق را اعلام می کنم.

من با سابقۀ تشکیلاتی و در حقیقت اسارت به مدت بیش از 30 سال در داخل این فرقه به عنوان مترجم عربی ارشد آن و مترجم همۀ کتابها و نشریات و اطلاعیه ها و نامه ها و بیانیه ها و سایت آن به زبان عربی همراه با انبوهی کار آموزشی در این زمینه، و با سابقۀ آشنایی با سازمان مجاهدین خلق و هواداری و فعالیت و زندان و تبعید سالیان و محرومیت در کادر اندیشه و راه انقلابی و اسلام راستین بنیانگذاران سازمان در 40 سال پیش و در حالیکه بارها برای خروج و فرار از تشکیلات و زندان این فرقه در ایران و در کشورهای خارج و بالاخره بارها هم در عراق بویژه در اسارتگاه اشرف طی 23 سال گذشته تلاش کرده ولی به علت کنترل و سرکوب شدید و نیز به علل خانوادگی موفق نشده بودم، سرانجام ظهر روز چهارشنبه 6 اردیبهشت 91 توانستم به کمک مسئولین و کارمندان نمایندگی سازمان ملل در عراق موقع بازدید هیئت مانیتورینگ حقوق بشر یونامی از کمپ لیبرتی کنترلها و تعقیب ومراقبت شدید اطلاعاتی های این فرقه را که در اشرف و لیبرتی حاکم کرده اند درهم شکسته و از کمپ جدید لیبرتی در بغداد خارج شوم.

از همان روزهای نخستین پیروزی انقلاب علیرغم اصرار برخی یاران و همبندانم در زندانهای شاه بر پیوستن حرفه ای به تشکیلات سازمان از این کار خودداری کردم و به خواست جوانان و مردم شهرم (میانه – آذربایجان شرقی) فرمانداری شهر زادگاهم (میانه) را بر عهده گرفتم و تا اینکه به صورت مستقل کاندیکاتوری خودم برای نمایندگی مردم شهرم در اولین دورۀ مجلس شورا بعد از انقلاب را اعلام کرده و لذا از سمتم استعفا دادم.

همۀ گروههای مذهبی مترقی شهرم در آن موقع از جمله سازمان مجاهدین خلق از کاندیداتوری من در انتخابات مجلس یکم حمایت کردند. بعد از بازگشتم به سر شغل اصلی و قبلی خود به عنوان دبیر دبیرستانهای کرج، در تابستان سال 60 با توجه به شرایطی که این سازمان با جنایاتش در جامعۀ ایران به وجود آورد به ناچار به اصرار مسئولان سازمان برای ورود به تشکیلات آن جهت مخفی شدن تن دادم تا اینکه من و همسرم را با یک فرزندم از کشور خارج کردند و بعد از سالها کار برای سازمان در زمینۀ تخصصم در کشورهای مختلف اروپا و به دنبال انتقال رهبری سازمان به عراق به علت نیاز شدیدی که به تخصصم (زبان عربی) داشتند مرا در سال 67همراه خانواده ام به عراق منتقل کردند.

در طول بیش از 20 سالی که در قرارگاههای مختلف این فرقه در عراق در بخش روابط خارجی (مربوط به امور ارتباط با رژیم صدام حسین) به عنوان عضو این سازمان و بالاخره با رده معاونت ارگان (بالاترین رده ای که مردان میتوانند در تشکیلات فرقه رجوی بگیرند)، به دلیل سابقه علیرغم اینکه من فضیحت موسوم به انقلاب ایدئولوژیک درونی را نپذیرفته بودم، به کار ترجمه می پرداختم به علت کارم از نزدیک شاهد مزدوری و نوکری تمام عیار رجوی و جاسوسیهای او و دستگاهش برای صدام حسین و رژیمش و بعد از سقوط او برای آمریکاییهای اشغالگر بودم.

او که کل سیستم رهبری و اداری اش جزء اطلاعات عراق و کل سیستم نظامی به اصطلاح ارتش آزادیبخشش جزء ارتش صدام بود طبق اسناد و نامه هایی که ترجمه می کردم و یا گزارشهای نزدیکترین افرادش که می خواندم به دنبال آخرین دیدارش با صدام حسین در شهریور سال 79 و درخواستش از وی مبنی بر افزایش سهمیۀ نفت به روزی 100 هزار بشکه (3 ملیون بشکه در ماه) به صورت کوپن از صدام حسین دریافت می نمود که کوپنها را به خارج فرستاده و تبدیل به دلار می کردندـ
سهمیۀ رجوی از نفت عراق پیش از این در سالهای مختلف بین 50 و 70 هزار بشکه بود و این مستمری ثابت غیر از میلیونها بشکه نفت بود که هر از چند گاهی از محل اضافه تولید یادداشت تفاهم نفت در مقابل غذا توسط صدام به رجوی اهدا می شد. این همان منبع درآمد میلیاردی و تمام نشدنی رجوی با سرمایه گذاریهای کلان آن در خارجه بوسیلۀ افراد و شرکتهای پوششی است که امروز نیز توسط مریم رجوی علاوه بر خرج کاخ پاریسی و لباسهای صد مدلی و جراحی چهرۀ خود برای جوان نمایی و «تابان» شدنش میلیون میلیون صرف هزینۀ برگزاری کنفرانسها و مهمانیهای آنچنانی در اروپا و آمریکا با پرداختهای کلان به سخنرانان از مقامات جنایت پیشۀ سابق سیا و امنیت و ارتش و دولتهای پیشین آمریکا از طریق شرکتهای لابی سازی و صرف آگهی های پرهزینه تبلیغاتی در مطبوعات آمریکا و اروپا و عراق و تلویزیونهای آمریکا و خرید هزاران وکیل و پارلمانتر اروپایی و آمریکایی و دهها مزدور عراقی برای نگهداشتن هرچه بیشتر اسرای فرقۀ خود در قید اسارت و جلوگیری از فروپاشی تشکیلات سرکوب و شکنجه و به کشتن دادن و تباه کردن هرچه بیشتر وقت و عمر بهترین جوانان و نیروهای کارآمد مردم ایران و التماس و گدایی از آمریکا برای خروج از لیست گروه های تروریستی که ظاهرا «استراتژی سرنگونی پشت راه بند تروریستی گیر کرده است»!! می گردد.

بدینگونه می بینیم که تمامی ادعاهای رجویها و دستگاهشان مبنی بر کمک مالی مردم ایران و تمامی ترفندهایشان مبنی بر جمع آوری کمک مالی برای سیمای مغازلت آمریکایی و اروپایی و دروغ و فریبشان و دیگر برنامه هایشان برای سرکیسه کردن ایرانیان در این رابطه تا کجا پوشالی و برای لاپوشانی کلان غارت نفت عراق و توجیه و سفیدسازی هزینه های میلیونی شان می باشد، تازه اینهمه اضافه بر گرفتن دهها هزار قبضه سلاح و دهها هزار تن مهمات از عراق بویژه چند ماه قبل از شروع جنگ سال 82 که سهمیۀ نفت شش ماه آینده (18 میلیون بشکه نفت) را هم به علت احتمال وقوع جنگ یکجا گرفتند می باشد. سلاحها و مهماتی که به بهانۀ نفوذ به داخل ایران و سرنگون کردن رژیم در صورت وقوع جنگ و حملۀ آمریکا و یا به تعبیر خود مسعود رجوی «کاسه لیسی» در صورت «شکستن تغار ماست» از عراق گرفته شد و تمامی آنها دو دستی تقدیم نیروهای متجاوز و اشغالگر آمریکا در همان عراق گردید که تا یکسال مشغول آتش زدن و منفجر کردن آنها در پادگان اشرف بودند.

همچنین اینجانب طی سالیان بعد از سقوط رژیم سابق عراق از نزدیک به علت کار ترجمه در بخش امور عراق شاهد دخالتهای سیستماتیک باند رجوی در امور عراق و جاسوسیهایشان علیه مردم و مقاومت عراق به سود نیروهای آمریکایی و همکاریهایشان با آمریکا برای اعمال نفوذ و قدرت و باقی ماندن در عراق و شاهد عینی تهیه و ترجمۀ انبوهی بیانیه ها و نامه ها و سخنرانیها و حتی مصاحبه های ساختگی و تقلبی به نام افراد و شیوخ و شخصیتها و گروههای عراقی و جمعیتها و تشکلهای پوششی و حتی موهوم با ادعای امضاهای میلیونی بی پایه و اساس و پرکردن فرمها با هزار هزار امضای دیناری توسط چند عراقی اجیر شده و تلاشها برای ایجاد تفرقه و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی در عراق و تشدید تضادها بین احزاب و گروههای سیاسی عراق بویژه در استان دیالی که پادگان اشرف در آن قرار دارد و تلاشها برای جلوگیری از مشارکت آنها در دولت و پارلمان و بالاخره تلاشها و بسیجهای البته تماما شکست خورده برای سرنگون کردن دولت عراق!، و تشکیل اتاق عملیات موقع انتخابات عراق برای تأثیر گذاری روی نتائج آن و در دیگر مناسبت ها به علاوۀ سرکوب و خفقان و کنترلها و تعقیب ومراقبتهای افراد و صحبتها و حتی افکار آنها و جلسات شکنجۀ روانی و تفتیش عقاید روزانه و جلسات شکنجۀ جنسی هفتگی در درون تشکیلات و ممنوعیت صحبت دو نفره و قطع رابطۀ افراد با دنیای بیرون و محروم کردن آنها از وسایل ارتباط جمعی جهان امروز و ارتباط با افراد خانواده شان حتی در داخل اشرف و زندانی کردن افراد در داخل مقرها و در زندانی به نام «خروجی» از جمله زندانی کردن خود من به جرم صحبت تکی با عراقیها با زدن تهمت غیر اخلاقی که جزئیات تمامی آنها را در مصاحبه ها و مقالاتم در آینده افشا خواهم کرد.

من طی دیداری که چند روز بعد از خروجم از لیبرتی و از صفوف این فرقه با آقای کوبلر نمایندۀ ویژۀ دبیر کل ملل متحد در عراق انجام دادم با شرحی کلی از تمام حقائق فوق و نیز وضعیتی که سران فرقه در لیبرتی که یک کمپ ترانزیت تحت نظر ملل متحد و تنها برای سکونت موقت افراد و نه کار دیگر می باشد ایجاد کرده اند و به عنوان «اشرف ثانی» در آنجا نیز بساط کنترل و تعقیب و مراقبت افراد و ایجاد مواضع پست و نگهبانی و اطلاعات و امنیت و اتاقهای کار روابط برای ادامۀ دخالتهایشان در امور عراق و اتاقها برای نشستهای تفتیش عقاید و شکنجۀ جنسی و روانی افراد به راه انداخته اند ایشان را در جریان واقعیت امر و اینکه اکثر افراد خواستار خروج از این فرقه هستند قرار داده و خواستار کمک به آنها از جمله موقع انجام مصاحبه ها و یا دیدارهای روزانه و گستردۀ مانیتورینگ حقوق بشر یونامی از لیبرتی برای خروج و فراهم کردن امکانات و فضای لازم برای نجات آنها شدم. ایشان نیز با خوش آمدگویی و تشکر و اظهار اینکه این موارد ضمن اثبات درستی آنچه افراد جدا شدۀ قبلی گفته اند نکات و مسائل جدیدی را برای او دربر داشت قول دادند که موضوع را پیگیری و تصمیمات جدیدی اتخاذ کنندـ

اینجانب ضمن تبریک به همۀ نجات یافتگان و رها شدگان از این فرقۀ تروریستی و ضد انسانی بویژه برادرانی که طی هفته های اخیر قبل یا بعد از من از لیبرتی یا در مسیر اشرف به لیبرتی بیرون آمده و از این فرقه جدا شده اند از آنان خواستار افشاگری و تلاش متحد و پیگیر از طریق رسانه ها و دولت عراق و مجامع بین المللی بویژه یونامی (نمایندکی سازمان ملل در عراق که مسئول این پرونده می باشد) برای نجات بقیۀ برادران و خواهران اسیرمان هستم.

قربانعلی حسین نژاد (غلام)
بغداد – 31 اردیبهشت 91

اعلام جدایی مجید محمدی

به نام خدا

من مجید محمدی هستم. مسیر زندگی ام از سال 1368 به انحراف گرایید واسیر فرقه ای شدم که خروج از آن تقریباً محال است.

تا کنون عده ای چون من توانسته اند خود را از چنگال رهبر خون آشام فرقه نجات دهند اما خوشبختانه روند جدیدی بعد از آخرین شکست استراتژیک رهبر دروغگوی فرقه آغاز شده که فکر می کنم رهایی اکثر اسیران را در پی داشته باشد.

رهبر دروغگوی فرقه کسی نیست جز مسعود رجوی خائن که نه تنها به آب و خاکش خیانت کرده بلکه همه داشته های معنوی و مادی اعضای فریب خورده فرقه را نیز فروخته است.

آنچه در دل دارم و دوست دارم با شما درمیان بگذارم دراین مجال اندک نمی گنجد، بنابراین درفرصت حاضر آنچه را که دوست دارم همه بدانند بیان می کنم.

من خیلی خوش شانس بودم که انسانیتم را دوباره به دست آوردم واز چنگال پست ترین دیو انسان نما رهایی یافتم. بله من از فرقه رجوی رها شدم، من آزاد شدم، می توانستم دوباره درهوای پاک انسانیت نفس بکشم. من افتخار می کنم که از فرقه ضدانسانی رجوی جداشدم.

مجید محمدی
بغداد – 31 اردیبهشت 91

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

درد، خود سلاحی است


 

مهدی خوشحال

20.04.2012

http://iran-fanous.de/middle/825-Khoshhal-Dard-20.04.2012.htm


حاصل سالها غربت و غربت نشینی و کار و تلاش و زندگی سخت و غیر طبیعی، چنین شد که برای اولین بار پایم به بیمارستان و بستر بیافتد و چند روزی بنشینم و نجواکنان با خود تامل کنم. تامل این که چطور شد، نسلی پر امید و پر انرژی، با همه سعی و تلاش و توانش، می خواست به قله برسد ولی سرانجام به دره رسید. دره هم همگان می دانند که تبعات و چالشهای ریسک پذیر خود را دارد. تبعاتی که حداقل برای من بدین گونه بود که بر بستر درد، درد روحی افزون تر از درد جسمی بود.


بر همین احوال بودم و در همین اثنا، دوست نازنینی از کشور هلند به من زنگ زد و جویای حالم شد. وقتی راز و درد دلم را با او گفتگو کردم، دانستم که او نیز دردی مثل من در سینه دارد و دردآشناست. به راستی که نسل ما به جز همین دوستان دردمند و دردآشنا، چه سرمایه دیگری در چنته دارند؟! به هر حال طی نیم ساعتی که با هم گفتگو کردیم، مشترکاً به این نتیجه رسیدیم، ما به دنبال رسیدن به قله، به دره سقوط کردیم و آنچه را که حال تحمل می کنیم و درد می کشیم، حاصل سقوطی شکننده و غیر قابل باور است.

 


به هر حال ما در دنیایی زندگی و کار و تلاش می کردیم که رهبران فریبکار و دغلبازش، از ساده لوحی و صداقت و فداکاری مان نهایت استفاده را کرده و چون نمی خواستند افکارمان به جایی که باید برسد، دائماً به بهانه این که مرحله سوزانی نکنیم، این مرحله سرعت و توان بیشتری می طلبد، اعضاء را با شتابی غیر قابل وصف و تخته گاز برای سوزاندن آنچه که نباید می سوخت، تشویق می کردند تا این که نتیجه سوختن های بیهوده، زنان بی مردان باقی ماندند، مردان بدون زنان، و از همه بدتر، کودکان بدون پدر و مادر و همه، بدون عشق و عواطف و امید و آرمان و آرزو و مال و زندگی، همه چیز را سوزاندند تا مرحله ای که رهبری به آن ابزار مبارزاتی دوران می نامید، نسوزد.


رهبری در حالی از همه طلبکار بود و از اعضایش طلب می کرد و می خواست تا برای بیشبرد امور، همه عشق و عواطف و جوانی و امید و آرمان و آرزو و خانواده و زن و همسر و فرزند و مادر و پدر و همه و همه چیز را در طبق اخلاص بگذارید و برای من بسوازانید که خود در نهانگاه ها دقیقاً عکس عمل می کرد و در غیاب اعضای چشم و گوش بسته و دنیای بسته تر، دائماً به دنبال عشق و ازدواج و زندگی و خوشگذرانی و مراسم عقد و اخوت و پیمان و بند و بست های سیاسی و مالی و جاسوسی و فروش هر آنچه را که تا حال کسی جرات فروشش را نداشت و بالاخره، به زیر پا گذاشتن همه ارزشهای انسانی و سیاسی و فرهنگی و نرمها و عرفها و حریمها و تابوهای جامعه ای، در تکاپو بود.

 


رهبری که گمان می کرد اعضاء به این بهانه آمده اند و شبانه روز در فکر این هستند تا جای رهبری را اشغال کنند، در حالی که اعضاء برای چیزی دیگر، کاری و امری دیگر آمده بودند اما هیهات، رهبری توان درک چنین چیزی را نداشت چون که خود از قماشی دیگر بود و فکر و مشغله دیگری در سر داشت.


او النهایه از همه تجربه های دیکتاتورهای پیشین و فعلی و اکثر ابزارهای ممکن در جهان، را استفاده کرد تا دردی مهیب و جانکاه را به اعضایش تزریق و تحمیل کند، تا اعضایش در اثر درد وارد شده نتوانند جای رهبری را بگیرند و به قداستش شک ببرند و آنچنان ضعیف و درمانده بشوند تا فرار از قید و بند رهبری ممکن نباشد. او درد را برای ویرانی تمام عیار ذهن و ضمیر و شخصیت اعضاء بکار گرفت تا آنان را وفادار مطلق و سپس شهید دستگاه فریب و دغل، بدل کند ولی هیهات، باز هم رهبری نتوانست این مهم انسانی را درک کند که کاربرد افراطی درد، می تواند مانند شمشیر دو لبه عمل کند و درد، خود به سلاحی تبدیل خواهد شد تا هر آنچه هست و نیست رهبری را به زیر سئوال ببرد و آنچه را که ویران کننده بود، به ویرانگاه بدل کند.


"پایان"
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تحریریه ایران فانوس آغاز به کار سایت انجمن ایران یاران در فرانسه را تبریک میگوید.

 

 

تحریریه ایران فانوس

10.04.2012

http://iran-fanous.de/middle/800-Fanous-Tabrik-13.04.2012.htm

 

وظیفه انسانی هر جدا شده از فرقه مجاهدین افشای ماهیت و عملکرد ضد انسانی این فرقه است زیرا نجات انسانهایی که سالیان در بند این فرقه بودند و کمترین آگاهی نسبت به دنیای آزاد ندارند را نباید فراموش کرد. بنابراین هرچه گسترده تر کردن این حرکت انسانی و فرهنگی پر ثمرتر خواهد بود.

دوستان و یاران ما در انجمن ایران یاران در فرانسه و در جایی که جولانگاه این فرقه می باشد فعالیت خود را آغاز کرده اند و از این زاویه اهمیت خیلی بیشتری برخوردار است زیرا هرکجا که ما باشیم و در مقابل ظلم و ستم این فرقه بایستیم عرصه را برایشان تنگ خواهیم کرد و جایی که نباشیم جولانگاه این فرقه خواهد شد.

با آرزوی بهترین ها برای انجمن ایران یاران امیدواریم که در این مسیر موفق و پیروز باشند و روزانه پیشرفت و دست آوردهایشان را ببینیم.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عاقبت قرار داشتن در نوک پیکان!
 

 

تحریریه ایران فانوس

10.04.2012

http://iran-fanous.de/middle/790-Fanous-NokePikan-10.04.2012.htm

 

سیمور هرش، خبرنگار مشهور آمریکایی که به منابع نظامی و اطلاعاتی هم دسترسی دارد، اخیراً مقاله ای نوشته و در آن بخشی دیگر از روابط و مناسبات خفیف و خائنانه مجاهدین خلق با یکی دیگر از اربابانش به نام آمریکا را برملا کرده است. جای تامل دارد. تاملی در دورویی و نفاق اربابان و رعایا. البته تامل برای مردم و کسانی که هنوز به همه زوایای تاریک این سازمان و افکار رهبرانش پی نبرده و نا آشنا هستند. ولی کسانی که شناخت کافی از ماهیت و حرکت سمت و سوی این سازمان و رهبرانش را دارند، کاملاً پذیرفته شده است که آنان پس از خروج از صدام حسین، به کجا و کدام سمت خواهند رفت. و حتی برای خود سازمان این مسیر تجربه شده و باصطلاح کوبیده شده است. آنان که همواره خود را نوک پیکان تکامل قلمداد می کنند و در پس این شعار عوامفریب، خواهان استفاده بردن از همه امکانات و ظرفیتها و فرصتهای موجود جهانی اعم از مشروع و نامشروع اند، چون که تنها آنان نوک پیکان تکامل اند و بدین سبب و علل از بعضی امکانات و ظرفیتها و ابزارهایی که دیگران قادر به شناخت و استفاده و نزدیکی به آنها نیستند، اما سران سازمان با زرنگی و هوشیاری انقلابی آن را شناخته اند، حال حق مسلم و مشروع خود می دانند که از این حداقلهای مبارزه به نحو احسن به نفع انقلاب نوین که همان منافع شخصی رهبران سازمان باشد، استفاده بهینه ببرند.


آنان وقتی که در دهه 60 وارد خاک عراق شده بودند با صدام حسین نیز چنین مناسبات و معامله ای را انجام دادند. البته صدام حسین پول همه فعالیتهای ضد جمهوری اسلامی و اپوزسیون ایرانی را به مجاهدین خلق پرداخت می کرد و از آنها درخواست داشت تا همه اپوزسیون ایرانی علیه جمهوری اسلامی متحد عمل کنند، ولی مجاهدین خلق که آن زمان نیز خود را تنها پرچمدار مبارزه و نوک پیکان می دانستند و دیگران را مخل و مزاحم مبارزه و قدرت، حتی همان چند گروهی که وابسته به صدام حسین و در عراق عمل می کردند را با خبرپراکنی دروغ گویی نزد ارباب، آنان را از دور جنگ و مبارزه خارج کرده و عراق و صدام حسین را تنها برای خود محفوظ باقی داشتند.


آری، کسی که جهت پوشش و معکوس جلوه دادن ماهیت ارتجاعی و ضد انسانی اش، خود را نوک پیکان تکامل و مبارزه و انقلاب می داند تا به فریب بیشتر مردم و اعضایش بپردازد، به همین سبب و علل، به خود حق می دهد تا از همه ابزارهای قانونی و غیرقانونی، مشروع و نامشروع، در حداکثر سرعت و توان استفاده کند و به پیش برود.


این ابزارها و امکانات که مدل هایی از آن عبارتند از، خیانت به باورها و ارزشهای مادی و معنوی مردم و فروش آنها به بیگانه برای به دست آوردن موقعیت و حمایت و امکانات دیگر، جاسوسی به نفع بیگانگان، دروغ خواندن و تحریف و لوث کردن اصل مبارزه به نفع موقعیت متزلزل و غیر واقعی خود، وابستگی مادی و معنوی به بسیاری از سرویسهای بیگانه، چه آنان که با جمهوری اسلامی و چه آنان که با ایران و ایرانی مشکل دارند، دروغ و ستم و فریب و زندانی کردن و شکنجه و سر به نیست کردن اعضای داخلی، گروگانگیری و فروش اعضاء به عنوان سیاهی لشگر به عوامل بیگانه و دشمنان ایران و ایرانی، وارونه جلوه دادن هویت و ماهیت خود و همچنین وارونه جلوه دادن همه ارزشهای موجود در جامعه، به نفع ایرانی ستیزی دشمنان ایران، بازی کردن با ترقه ها و زدن جرقه های جنگ مابین ایران و کسانی که با ایران سر جنگ دارند.
کسی که خود را زرنگ مبارزه و ختم روزگار می داند و دیگران را جملگی پخمه در عرصه های مختلف مبارزه که اگر آنان مسیر و سرعت خود را با مسیر و سرعت انقلاب نوین هماهنگ نکنند و به درخواستهای سران سازمان تمکین نکنند، جزو بریدگان از مبارزه و مرتجعین و ضدانقلابیون و وابستگان به جمهوری اسلامی خواهند بود، عاقبت چنین شخصیت خیالپرداز و متوهمی که در صف آخر هم جا ندارد و برای فریب و سرپوش، خود را در صف اول قلمداد می کند، یک نمونه اش، مقاله افشاگرانه ای است که سیمور هرش، نوشته است و حال بایست با پول فراوان که از فروش درد و رنج و اعتبار و انرژی و کودکان و خانواده اعضاء و ارزشها و اطلاعات مردم و کشورش به سرقت رفته است، خرج کرد و آن قدر حیف و میل و نثار لابی ها کرد تا افکار عمومی که نه، بلکه افکار شیاطین را متقاعد کرد که در نوک پیکان مبارزه بودن، همین بی اعتباریها و بی آبروییها را هم دارد. ولی با این حال باکی نیست، با پول می توان مسیر اوضاع را عوض کرد و به گونه ای دیگر جلوه داد و بی اعتباری و بی آبرویی را دور زد!


تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مجاهدین خلق بدون عراق

 

تحریریه ایران فانوس

02.04.2012

http://iran-fanous.de/middle/774-Fanous-MojahedinBedoneEragh-02.04.2012.htm

 

با روند جداسازی اعضای سازمان مجاهدین از قرارگاه اشرف، که آن قرارگاه حکم سرزمین مادری را برای آنان داشت، شرایط جدید، یعنی کمپ لیبرتی را برای مجاهدین خلق می بایست شرایط بدون عراق ارزیابی کرد، عراقی که در گذشته به مثابه ظرفی ایزوله و جدا از جهان امروزی عمل می کرد و رهبران سازمان در آن ظرف، قادر بودند از همه نگاهها و دوربینها و معیارهای جهانی، به دور مانده و فرقه ای مذهبی و سیاسی بنا بر احوال منحصر به فرد رهبری سازمان بنا نهند. فرقه ای که عین احوال و شخصیت و اهداف و آرمان رهبرش است و به هیچ چیز دیگری در جهان شباهت ندارد.


طی چند دهه اخیر، مجاهدین خلق به کرات ابزارهای کارشان را از دست داده و بدون ابزارهای سابق، همچنان به راه شان ادامه دادند. آنان طی سه دهه اخیر، کشور ایران، خیل اعضاء و هواداران، آبرو و اعتبار، بخشی از لابی های فریب خورده که برایشان به مثابه حامی عمل می کرد و به ویژه 9 سال گذشته صدام حسین، بزرگترین ابزار حیاتی خود را از دست دادند، ولی کماکان به راه خود ادامه دادند. امروز، شرایط و احوال آنان به گونه دیگری است. مجاهدین خلق نه تنها بخشی از ابزار کارشان، بلکه بخشی از هویت و کارکرد رهبری شان را که آن هویت و رهبری در گرو خاک عراق عمل می کرد و در آنجا قادر بودند تتمه اعضای خود را حفظ و حراست نمایند و مورد شست و شوی مغزی قرار دهند، در شرف از دست دادن هستند.
در خارج از عراق و اسکان آینده شان که احتمالاً کشورهای غربی و یا اروپا خواهد بود، این سرزمینها برای رهبران مجاهدین به مثابه عراق عمل نمی کنند. ضمن این که حیات رهبری در این نقاط مستلزم خطرات و مشکلات بسا لاینحل می باشد. زمین، زمین مخالفین و معترضین و منتقدین است و نه زمین صدام حسین.


رهبری سازمان، تا کنون و طی چند دهه اخیر، بسیاری از تصمیمگیریهای سهل و سخت و کوچک و بزرگ خود را با توجیه مبارزه و جنگ علیه جمهوری اسلامی اتخاذ می کرد، ولی در پشت همه آن تصمیمگیریهای سهل و سخت و کوچک و بزرگش، او به دنبال حفظ موقعیت خطیر و لرزان و نامشروع خود بود. او که از ابتدا تاکنون موقعیت و منسب خود را از راههای غیر مشروع و غیر دموکراتیک و با انواع حیله و فریب و سربه نیست کردن اطرافیانش، به دست آورده بود، در ادامه راه، در راستای قوت بخشیدن به موقعیت نامشروع اش همیشه تصمیماتی را در عرصه های مختلف سیاسی و مذهبی و مبارزاتی و کاری، به گونه ای اتخاذ می کرد و به پیش می برد تا موقعیت خودش نه ضعیف تر از گذشته، بلکه قویتر از گذشته گردد. مسایل دیگر، برای رهبری سازمان نه درجه دوم و سوم و چهارم، بلکه همه و همه اش بهانه و پوشش بوده است.
بنابراین، رهبری سازمان همه انرژی و توان و ابزار کار و سرمایه های مادی و معنوی سازمان و لابی هایش را در راستای حفظ موقعیت خود و تضعیف اعضاء و سازمانش به کار گرفت و برای او در طی مسیر تنها دو چیز مهم بود که اتفاق نیفتد و مابقی اگر اتفاق بیافتد، مهم نیست و قابل حل است و آن دو عبارت بودند از حذف رهبری و انشعاب در سازمان، که دومی نیز اگر اتفاق بیافتد می تواند موقعیت رو به تصاعد و قداست رهبری را در هم بشکند. خطر و بی آبرویی و بی اعتباری و درهم شکستگی که تاکنون اعضای جداشده از این سازمان برای رهبری خلق کردند، از این رو می توان به اهمیت و درجه خطر انشعاب آتی در سازمان، زمانی که اعضاء پایشان به یک کشور و محل امن برسند، پی برد. آن زمانی که نه رهبری وجود دارد به عنوان جادوگر، و نه عراقی وجود دارد به عنوان محل جادو و ترس و هراس و زندان و شکنجه، تا دوباره بتوانند همچنان اعضایشان را در چارچوب یک فرقه سیاسی و مذهبی حفظ و مدیریت کنند.


با این وجود، پاشنه آشیل فرقه مجاهدین را همچنان بر وجود رهبری و شقه شدن این فرقه ارزیابی می کنیم و اطمینان داریم که اگر رهبری سازمان نتواند به مثابه یک هیولای ترس و جادو در اروپا عمل کند و نتواند حضور فیزیکی داشته باشد، چه بسا تتمه رو به افول سازمانش دچار شقه و انشعاب شده و همچنان موقعیت رو به ضعف رهبری را ضعیف تر نمایند. حضور منتقدین و معترضین سابق این فرقه که هم اکنون در کشورهای اروپایی عرصه را از هر حیث بر فعالیت های این فرقه تنگ تر کرده اند، بدون شک به مثابه آخرین میخ تابوت فرقه عمل خواهند کرد.


تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هنر افشاگری

 

 

تحریریه ایران فانوس

19.03.2012

http://iran-fanous.de/middle/749-Fanous-HonareEfshagari-19.03.2012.htm

 

یکی از دوستان که در یکی از کشورهای اروپایی زندگی می کند، او سه دهه قبل در ایران همراه با خانواده اش زندگی خوب و مرفه ای داشتند. پدرش فردی سرشناس و از نزدیکان رجال در حاکمیت بود ولی فرزند به دلیل فضایی که آن ایام در جامعه ایران فراگیر بود، به سیاست روی آورد و سپس به مجاهدین خلق پیوست و سرانجام همراه با زن و فرزندش به عراق رفت و در داستان انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین، بر خلاف اندک نزدیکانی که زخم برنداشته و یا زخمی سطحی برداشتند، او اما زخمی جانکاه بر تن و روحش وارد شد و همسرش فریب وعده های پوچ و توخالی را خورد و زودتر، قربانی مطامع رهبران سازمان واقع شد، ولی او عزم خروج و نجات یگانه فرزندش را در اروپا گرفت تا بخشی از زخمش را التیام بخشد، اما تا کنون بهبود نیافت و همراه با زخم کهنه اش که به شکل دردی مزمن و بهبودنیافتنی مبدل شده، روزگار خوشش را به ناخوشی سر می کند چون که او گمان می کند، دردش، نه گفتنی و نه شنیدنی و نه بهبودیافتنی است. به هر حال، او با این که هنوز زخم کهنه اش را بر تن و روحش تحمل می کند، شاید نمی داند و شاید مسایل و مشکلات زندگی باعث شده تا او نتواند قدری به مداوای دردش که دوایش در درون خودش نهفته است، بپردازد. او همچنین اخیراً و پس از افشاگری خانم بتول سلطانی، دوباره زخم کهنه اش تازه تر شد و پس از سالیانی که زخمش را نزد دوست و دشمن کتمان می کرد و جسارت واگویه اش را نداشت، زخمش را تازه تر یافت و متاسفانه نه توان و جسارت گفتن دارد و نه، نگفتن!

 

واقعیت امر این است که زخم زدن ایدئولوژی فرقه ای بر دوست و دشمن، یک امر بدیهی و رمز ماندگاریش به حساب می آید. همه ایدئولوژی های پیر و فرتوت نیز چنین اند. در وهله دوم، رهبری سازمان همواره بنا بر آنچه که خود با آزادی و مقاومت انسان سر ناسازگاری و عداوت داشت و دارد، با هر آن کس که به او و راه و ایدئولوژی ضد مقاومتش نه بگوید، سعی می کند زخمی کاری بر او وارد کند تا بعد ار آن توان مقاومت در مقابل زخمش را نداشته باشد و به موازات آن، رهبری می بایست همواره زخم مقاومین را عبرت اعضای باقیمانده قرار دهد و آنان را از جداشدن از سازمان و تشکیلاتش بترساند.

 

ولی افشاگری و اعتراض در مقابل استبداد در اصل یک هنر است. هنری نیکو و زیبا. هنری که با همه سختیها و مشقاتش، موهبتی است که نصیب هر کس نمی شود. هنری که به موازات وظایف انسانی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، از حیث اخلاقی، فرد معترض ناگزیر برای کسانی که در حین خطر هستند و یا به سمت خطر گام بر می دارند، هشدار و همت لازم را به خرج دهد و النهایه اگر عضو جداشده که زخم داشته باشد که حتماً دارد، تنها از طریق همین اعتراض و افشاگری است که قادر خواهد بود مرهمی بر زخمش بنهد و التیام و دارویی برای درد جانکاهش بیابد.

 

بیهوده نیست، سازمان در مقابل اعتراض و افشاگری اعضای رهاشده، هزینه های گزافی را در هر زمینه متحمل می شود و در این رابطه از فرهنگ و ادبیاتی بغایت هیستری و افراطی علیه منتقدین و معترضین استفاده می کند و آنان را به ارتداد و اعدام محکوم می کند و افشاگر علیه افشاگری راه می اندازد و بنا به تعبیری برای خود از میان قشری ضعیف و زخم خورده به زعم خودش، دشمن داخلی برای ترساندن اعضای ناراضی اش خلق و لانسه می کند که این تناقض در دنیای مدرن امری نادر، اما برای دستگاه و ایدئولوژی تحقیر، امری حیاتی به شمار می آید.

 

با این وجود، ما بر این اعتقاد هستیم که افشاگری علیه ستم و اختناق فرقه ای، امری لازم برای هر فرد جداشده از فرقه است و در این رابطه هر چه قدر عضو منتقد و معترض از فرهنگ و ادبیات مردمی و انسانی استفاده بهینه تری بکند، به همان اندازه تاثیر افشاگری بیشتر و در کنار آن رهبران سازمان نگران و عصبی تر خواهند شد.

 

تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زنان را آزاد کنید!

 

تحریریه ایران فانوس

11.03.2012

http://iran-fanous.de/middle/731-Fanous-Zanan-11.03.2012.htm

 

از یکصد سال قبل که زنانی از شهر نیویورک آمریکا برای احقاق حقوق مساوی شان با مردان، دست به اعتراض زدند تا امروز در جوامع مدرن و سنتی زنان زیادی توانستند به حقوق بیشتر و حتی بیشتر از مردان، دست یابند. دهم مارس امسال نیز که مصادف با روز زنان بود، در اکثر نقاط جهان، زنان به دنبال حقوق برابر با مردان بودند.
در این حین اما کمتر از زنان به غایت ستمدیده ای گفته و شنیده شد که در واقع آن زنان سمبل ستم و ستم مضاعف در جهان امروز شناخته شده اند. شاید به دلیل این که آن زنان ناچاراً و همواره تبلیغ حقوق دیگران را سرپوش حقوق نداشته خود کرده اند، بدین سبب شاید جهانیان آنان را در زمره زنان حقوق مدار شمرده اند! در حالی که این گونه نیست و آنان کماکان مظلوم ترین استثمارشدگان یک ایدئولوژی بغایت بی رحم و اسارتبار هستند.


مریم عضدانلو، که خود رهبری این گروه از زنان را به عهده دارد و هم اکنون در پاریس زندگی می کند، خود اولین قربانی ایدئولوژیِ اسارت و تحقیر، آن هم در سال 1363 و در مهد دموکراسی و آزادی بوده و او متاسفانه بر عکس آنچه باید می پنداشت و انجام می داد، قید و بند و زنجیر کردن زنان دیگر را سرپوش دردهای خود دانست و به آن همت گماشت. در حالی که قاعدتاً عقل سلیم می گوید، هر زنی که در خانه و خانواده و جامعه ای مورد ظلم و ستم قرار گرفت، برای تشویق و عبرت دیگران، بایسته است با اصل ایدئولوژی و فرهنگ ستم و استثمار مقابله و اعتراض نماید، نه این که ستم و استثمار علیه دیگران را داروی دردهای خود بداند.


زنان مجاهد، از دیرباز برای هوی و هوس رهبران چنین ایدئولوژی تحقیر و اسارت، دست از خانه و وطن و مبارزه و اعتراض، شستند و به گروهی پیوستند که آن گروه، زنان مجرد را به عقد فرماندهان مرد در می آورد تا زنان را بیشتر به بند کشیده باشد. سپس هر گونه انتخاب پوشش و ازدواج و طلاق و فرزند داشتن و عاشق شدن نیز از زنان گرفته شد و زنان مجاهد، به عروسکهایی بدل شدند برای بازیهای شخصی و سیاسی فردی بیمار و مالیخولیایی که در اوج قله ستم و استثمار و برای بیشتر بند و زنجیر کشیدن شان، هزار زن را با هزار گردنبند مریمی به عقد و تملک خود در آورد و در وادی ددی و سبوعیت و درندگی و دریدن همه ارزشها و حریمها، سپس در راستای امیال شیطانی اش حتی لباس زنان را در زمره شرک و گناه و بریدگی به حساب آورد و همچنان داستان ظلم و ستم و خیانت و دنائت و استثمار بی سابقه علیه چنین زنانی ادامه دارد. زنانی که حق انتخاب پوشش، محل زندگی، ازدواج، طلاق، داشتن فرزند، دیدار خانواده و حتی مبارزه برای هر گونه حقوق دیگر را ندارند و تنها برده و کنیز و فدایی تمام عیار باقی مانده اند.
به همین دلایل و در ارتباط با روز جهانی زن، کانون ایران فانوس از همه دست اندرکاران و دوستداران حقوق زن اعم از ایرانی و غیر ایرانی، تقاضای عاجل دارد تا برای آزادی زنان مجاهد در عراق که چند دهه در اسارت و بردگی به سر می برند، بکوشند.


تا کنون و در کشور عراق، دو دسته 400 نفری از اعضای مجاهد را از اردوگاه اشرف به اردوگاه لیبرتی انتقال دادند. حال این اعضاء راضی و یا نارضی اند و برای مقاصدی در شرف آزادی قرار گرفته اند، ولی ما از دست اندرکاران انتقال و تمامی جوامعی که برای حقوق و آزادی زنان مسئول و کوشا هستند، تقاضا داریم تا در این رابطه، آزادی زنان مجاهد را در تقدم اول از اردوگاه اشرف و سپس از خاک عراق، فراهم نمایند.
با آرزوی آزادی و رهایی همه انسانهایی که زنجیر اسارت در ذهن و در دست و پا دارند، همچنین آرزوی آزادی کامل زنان مجاهد را از قید و بند ایدئولوژی تحقیر و اسارت را داریم.
کانون سیاسی ـ فرهنگی ایران فانوس
 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد