_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

در خصوص خانواده ها، مصاحبه با ملل متحد، و درگیری های ۱۹ فروردین

 

 

مجید محمدی، بنیاد خانواده سحر، بغداد، دوازدهم ژوئن 2012
http://www.saharngo.com/fa/story/1728

 

آقای مجید محمدی، که اخیرا توانسته است رهائی خود از فرقه رجوی را بدست آورد، مطالبی به صورت پاسخ به برخی سؤالات مهم مطروحه در خصوص سازمان مجاهدین خلق در برهه زمانی اخیر نوشته و در اختیار بنیاد خانواده سحر قرار داده و خواسته است تا در سایت سحر درج گردد.

این مطلب عینا در زیر از نظرتان میگذرد:

مجید محمدی

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا خانواده ها دشمنان اصلی فرقه رجوی هستند؟
چرا رجوی خانواده را فامیل الدنگ و مأمور وزارت اطلاعات مینامد؟

در فرقه رجوی انگشت روی مقوله خانواده گذاشته اند و مسئولین فرقه با دلقک بازی کثیف خود خانواده را دشمن اصلی تشکیلات مضحک خودشان می دانند. آنان از ایستادگی خانواده ها برای رسیدن به خواسته هایشان به وحشت افتاده اند.

به نوعی در اذهان ما که در اشرف بودیم فرو کردند که خانواده هایمان زیر فشار وزارت اطلاعات قرار دارند و از آنها بهره مزدوری میگیرند. فکر میکردم واقعا این طور است که اگر چه خانواده ها به کنار حصارهای اشرف می آیند آما آنها تحت فشار قرار دارند و آزار و شکنجه شده اند تا مزدوری کنند (الان بخاطر این موضوع و شکی که به آنها داشتم رنج میبرم. به عقیده من مزدور و وطن فروشی کثیف تر از رجوی خائن پیدا نمیشود). خوشبختانه بعد از فرارم از چنگال این فرقه با تعدادی از خانواده های داغدار به صورت حضوری ملاقات داشتم و فهمیدم که همه اینها دروغ هائی بودند که همین فرقه توی ذهنم مان کاشته بود.

برای ما جداشدگان به اثبات رسید که مادر پیر 75 ساله ای 8 بار برای دیدن یکبار عزیزترینش به کنار حصارهای اشرف آمده است. گناه این مادر چیست ؟ آیا این مادر خائن و مزدور است؟ آیا این مادر نمی خواهد قبل از مرگش عزیزش را ببیند؟ آیا این خواسته جرم است؟

این پلید وطن فروش به خوبی میفهمد که ما فرزندان ایران زمین که از این فرقه رها شده ایم با کمک همین خانواده های داغدار این تشکیلات را برسر رجوی خائن خراب خواهیم کرد تا بفهمد دیگر این همه فریب و نیرنگ بکار نگیرد.

خانواده هایمان نه تنها مزدور - یا هر لجنی که رجوی می پراکند که فقط شایسته شخص خود خائن و وطن فروشش است - نیستند بلکه لایق بالاترین تحسین ها و تمجید ها به خاطر پایداریشان هستند. روزی خواهد رسید که همین خانواده ها با کمک جداشدگان این فرقه از رجوی انتقام خواهند گرفت. چه بلاهائی در کنار حصارها و دروازه های اشرف بر سر خانواده ها که نیاوردند، چه سرها که نشکستند، چه دست و پاها که مجروح نکردند، چه ناسزاها و تهمت ها که نثار این خانواده های داغدیده و رنج کشیده نمودند. این خانواده ها برای تشکیلات فرقه رجوی خاری هستند که در چشم خود رجوی فرو رفته اند.

به همین دلیل در تشکیلات این فرقه خانواده دشمن درجه یک میباشد چون اگر پای این خانواده ها به داخل اشرف باز شود تمام حقایق آشکار میشوند و ماهیت پیلد رجوی افشاء میگردد و این تشکیلات لرزان ومضحک از درون می پاشد و نیست و نابود میگردد و این رمز طلائی کانون گرم خانواده است که جادوی فرقه را باطل میکند.

---------------------------

چرا مسئولین فرقه قبل از رفتن به مصاحبه با ملل متحد از نفرات میخواهند تا بگویند در هیچ یک از عملیات سازمان شرکت نداشته اند؟

پاسخ به این سئوال برای شنونده تولید ابهام میکند چرا که ظاهرا هیچ یک از اعضای فرقه رجوی خائن در هیچ عملیاتی شرکت نکرده اند. پس چه کسی یا چه نیروئی این اعمال تروریستی را انجام داده است؟

این ترفند از جانب سران فرقه برای چه و برای فرار از کدام موضوع می باشد؟

آیا برای سفید کاری اقدامات تروریستی گذشته علیه مردم ایران و مردم عراق و حتی نفرات خودشان و خوش رقصی برای آمریکاست تا از لیست خارج شوند؟

رجوی خائن فکر میکند با این خیمه شب بازی میتواند چهره کثیفش را پاک نماید اما چهره پلید رجوی برای همه ما جداشدگان از این فرقه و همچنین آنهائی که هنوز به زور در فرقه هستند به خوبی روشن است. اگر مسعود رجوی را در هفت دریا هم بشویند تمامی آن دریاها نجس میشوند اما رجوی پاک نمیشود.

یکی از مسئولین این فرقه با آب و تاب تعریف میکرد که در فاز سیاسی سا ل 1360 فرماندهی یک تیم عملیاتی را بر عهده داشته که انسانهای بیگناه را شناسایی میکردند و روی آنها عملیات انجام میدادند و آنها را به قتل میرساندند. سئوال میکردیم شاخص شناسایی و مجرم دانستن فرد و دادن حکم اعدام چه بوده است که در جواب میگفت هر کسی که ریش توپی داشت یا آدمهائی که تیپ حزب اللهی داشتند یا خیلی مؤمن و مقدس بودند را هدف قرار میدادیم. یعنی خود فرد در لحظه هم پلیس، هم بازجو، هم بازپرس، هم دادستان، هم قاضی، و هم مجری حکم بوده و لابد نقش وکیل مدافع را هم خودش ایفا کرده است.

این فرقه چه افراد بیگناهی را به قتل رساند. این است اندیشه کثیف رجوی خائن و وطن فروش که جز جنایت کار دیگری بلد نیست. باید از این ملعون خبیث سئوال کرد که تا کی این همه دروغ و دغل و ریاکاری؟ تا کی این همه برادرکشی؟ تا کی اینهمه شیادی و به اسارت گرفتن کسانی که همه چیزشان را برایت گذاشتند؟

چرا باید این فرقه وقتی دست همه اعضا را به خون ایرانی و عراقی آلوده کرده بگوید که هیچ عملیاتی انجام نداده و از ابتدا صرفا به دنبال صلح و دوستی بوده است.
مگر در عملیات سال 1377 به بعد که در شهرهای مرزی و حتی تا خود تهران راه انداخته بودند چه کسانی توسط بعثی ها تعلیم می دیدند و از مرز عبور داده میشدند و برای عملیات میرفتند و اغلب هم باز نمیگشتند و البته آنها که دستگیر شدند همه چیز را بر ملا کرده اند.

یادم می آید که یکسری عملیات پشت سر هم همین فرقه در خاک ایران داشت. در عملیاتی که موشک باران مرکز نیروی انتظامی قصرشیرین بود من جزو اعضای واحد پشتیبان بودم. عراقی ها افراد را تعلیم و از مرز عبور میدادند و نفرات تیم به شکمشان نارنجک می بستند و قرص سیانور زیر زبانشان میگذاشتند و به آنها گفته میشد حق ندارند زنده دستگیر شوند. قبل از شروع عملیات خمپاره باران پیام از طرف رجوی خائن آمده بود که بایستی تا آخرین موشک شلیک کنید و درسی به نیروی انتظامی بدهد.

یادم هست چند شلیک موشک صورت گرفت. بلافاصله نفر مخابرات به فرمانده صحنه علیرضا امام جمعه گفت شنودی که از داخل قصرشیرین آمده گرفتم که موشک خارج مقر انتظامی به محل مسکونی خورده است. من انتظار داشتم بلافاصله شلیک باران متوقف شود. فرمانده صحنه بر اساس دستوری که گرفت گفت که فرقی نمیکند و همه آنها مزدور رژیم هستند وهیچ توجهی نمی کرد که چه کسانی کشته میشوند. برای رهبر خون آشام این فرقه یعنی رجوی وطن فروش خونهای آدمهای بیگناه هیچ ارزشی ندارد و برای حفظ بقای خودش دست به هر جنایتی میزند تا چند روزی تشکیلات پوسیده اش را بیشتر سرپا نگاه دارد.

در هر عملیاتی که توسط این فرقه انجام میشد چنان با آب و تاب در اولین خبرها در سیمای مجاهدین خلق با بوق و کرنا اعلام میکردند که کسی فکر نمیکرد خون بیگناهان بر زمین ریخته شده است.

الان برای خوش رقصی همه در مصاحبه ها میگویند که در هیچ عملیاتی شرکت نداشته اند. تا کی افراد باید این خاری و ذلت را بپذیرند و مدام دروغ بشنوند و دروغ بگویند.


چرا رجوی خائن بهای بقای خودش را از جان و سرنوشت اعضای این فرقه میپردازد؟ او برای حفظ خودش و نگه داشتن این تشکیلات مضحک لعنتی اش خون همه را می ریزد. آیا در این فرقه انسانیت و ارزش انسانی و تعالی نوع انسان معنی و مفهومی دارد؟ این رهبر خون آشام برای تک تک اعضای فرقه لقب گوهر بی بدیل و نوامیس ایدئولوژیکی بکار میبرد و این چیزی جز فریب و نیرنگ و دغلکاری نیست.

---------------------------

چرا میبایست در 6 و 7 مرداد سال 1389 کشته میدادیم فقط بخاطر اینکه در اشرف مرکز پلیس عراقی دایر نشود؟
چرا در 19 فروردین سال 1390 بی جهت و برای هیچ و پوچ اینهمه کشته دادیم؟

در روزهای 6 و 7 مرداد سال 1389 پلیس عراق میخواست یک پست پلیس – مانند هر جای دیگر در خاک عراق – در داخل قرارگاه اشرف برقرار کند. سازمان به بهانه اینکه رژیم میخواهد وارد قرارگاه شود دستور مقاومت داد و افراد بیگناهی را به کشتن داد.

سؤال اصلی که رجوی هرگز به آن پاسخ نمیدهد اینست که مستقر شدن یک مرکز پلیس در مجاورت قرارگاه اشرف که میتوانست ضامن امنیت باشد چه مشکلی برای رجوی داشت؟ آیا رجوی میترسید که نفراتی که میخواهند فرار کنند جائی برای پناه بردن داشته باشند؟ آیا رجوی به قیمت خون خود اعضای فرقه اش بهای اسارت آنها را پرداخت؟

در 19 فروردین سال 1390 دولت عراق قصد داشت زمینهای مزروعی شمال قرارگاه که مالک مشخص با سند مالکیت داشت و در زمان صدام حسین به زور غصب گردیده بود را بنا بر حکم دستگاه قضائی به مالکین برحق آنها بازگرداند. چرا بایستی برای ممانعت از این کار به بهانه ایستادگی در برابر ایادی رژیم ایران، 36 کشته و بیش از 300 زخمی داد که دست آخر رجوی خائن زمین ها را بدهد و بعد بگوید که این یک پیروزی و فتح المبین واین ثمره خون شهدا بود. او به نحو مضحکی مدعی شد که در چنین نقطه ای قرار گرفت، اما نیست و نابود نشد. هنوز هم برخی از افراد سازمان نمیدانند موضوع 19 فروردین سال 1390 چه بود.

در درگیری 19 فروردین که من در جریان کامل آن بودم بطور خلاصه بگویم از 2 جنبه می توان به این موضوع نگاه کرد. روز 16 فروردین مسعود رجوی خائن پیام داد که نیروهای عراقی به فرمان شخص نخست وزیر عراق با پشتیبانی نیروهای رژیم ایران میخواهند به اشرف حمله کنند. او مدعی شد که این بار با قضیه 6 و 7 مرداد فرق دارد و تفاوت آن در اینست که عراق یک مرز سرخ دارد و آن هم عدم شلیک است و ما بایستی در این درگیری احتمالی یک درس ماندگار به رژیم ایران بدهیم و از حمله ای که در پیش است بهره سیاسی برای حفظ و ماندگاری اشرف ببریم و اشرف کماکان مرزسرخ مان است و برای حفظ آن باید قیمت بپردازیم.
روز پنچ شنبه 18 فروردین مجددا پیام مفصلی از طرف مسعود رجوی آمد که سر این پیام در حدود 4 ساعت زیر چادر برای تک تک نفرات این فرقه نشست های جمعی و لایه ای گذاشته شد. در این پیام اشاره شده بود که هر لحظه احتمال حمله وجود دارد و قصد دولت عراق این است که میخواهند از شمال قرارگاه وارد شوند و اگر مقاومت نکنیم در مرحله بعدی پیشروی میکنند و مقر فرماندهی 49 را میگیرند و به این وسیله می خواهند سر را از بدنه جدا کنند. در پیام اشاره شده بود که بایستی به هر قیمت شده جلوی نیروی های عراقی را ببندیم تا نتوانند قدم به داخل پادگان بگذارند. او اشاره کرد که در حمله احتمالی اگر 1000 شهید بدهیم می ارزد و پیشاپیش این فتح المبین را به همه تبریک گفت. در همان نشستها از تک تک نفرات تعهد کتبی گرفتند که مقاومت خواهند کرد.

شب ساعت 2400 روز پنجشنبه مجددا یک پیام فوری و کوتاه از طرف مسعود رجوی آمد که نیروهای واکنش سریع و نیروهای ضربت از سمت ضلع شمال وارد اشرف شده اند و لازم است همه برای هر شقی آماده باشند. او به دروغ مجددا متذکر شد که عراقی ها مرز سرخی دارند که شلیک نخواهند کرد و لذا لازم نیست از چیزی بترسیم و باید بی محابا جلو برویم.

صبح جمعه ساعت 0400 صدای شلیک و انفجار از سمت شمال به گوش می رسید. به مسئولین مراجعه کردیم و پرسیدیم این صدای انفجار و شلیک چیست و مگر قرار نبود شلیکی صورت نگیرد؟ در جواب برای ساکت کردن ما گفتند نگران نباشید چون این صداها گلوله های مشقی و نارنجک های صوتی هستند. ساعت 0530 به یکان ما فرمان داده شد تا سریعا برای کمک به نفرات درگیر به ضلع شمال قرارگاه برویم.

با سرعت از ضلع جنوب به محل درگیری رفتیم و متوجه شدیم یک خودروی حامل کشته ها از محل در حال آمدن است. با دیدن این صحنه متحیر شده بودیم و ذهنمان درگیر بود که چرا بایستی اینقدر دروغ بگویند و ما را بی جهت دم تیر بدهند؟ دیدم که عملا ما را برای هیچ و پوچ در دام انداخته اند. در صحنه از فرماندهان خبری نبود. متوجه شدم یکی از اعضای شورای رهبری خودش در پشت دیوار یک ساختمان مخفی شده با فریاد میگفت: "نترسید، جلو بروید، مقاومت کنید، اگر نیروهای عراقی مقاومت شما را ببینند مجبورند عقب بکشند." ما از پشت خاک ریز به سمت نیروهای عراقی سنگ پرتاپ میکردیم که متوجه شدیم از 3 طرف مورد محاصره قرار گرفتیه ایم. دیدم اولین نفری که به سمت خیابان صد فرار کرد همان عضو شورای رهبری بود. وقتی محاصره تنگ ترشد عقب نشینی کردیم و متوجه شدیم که فرماندهانی که ما را به صحنه آورده بودند از قبل خودشان با کلیه خودروهائی که در صد متری پارک کرده بودند فرار کرده و به پشت خیابان صد رفته اند که ما مجبور شویم زیر هجوم عراقی ها با پای پیاده به سمت خیابان صد برویم. رهبر ما با ترفند و حقه بازی توانست حمام خونی ایجاد کند که بعد بتواند در تبلیغات خود مورد استفاده قرار بدهد و از خون افرادی که از همه چیز بی خبر بودند ارتزاق نماید.

وقتی تعداد محدودی به خیابان 100 رسیدیم مجددا فرمان دادند که جلوی نیروهای عراقی صف کشیده و مقاومت کنیم. دیگر هیچ انگیزه ای نداشتیم تا در مقابل نیروهای عراقی صف ببندیم. فرماندهان که وضعیت نیروها را دیدند فورا تسلیم شدند و وارد مذاکره گردیدند و همان شد که اگر این کشته ها را هم نمیدادیم میشد. یعنی زمین های زراعی را به صاحبان اصلی شان پس دادیم.

اما وجه دیگری که باید به آن توجه کرد اینست که بعد از 19 فروردین در تشکیلات چه اتفاقی افتاد؟ همه نفرات بهم ریخته بودند. همه می پرسیدند که اگر قرار بر این بود که زمین ها را پس بدهیم پس چرا این قدرکشته و زخمی دادیم و چرا بایستی این قدر خون بدهیم و دست آخر هم قبول کنیم که شکست خورده ایم و تسلیم شویم.

واقعیت صحنه را باید از دید اعضای فرقه و از دید جداشدگانی که حضور داشتند نگاه کرد و نه اینکه از زبان رجوی وطن فروش شنید. آنچه که رجوی کذاب میگوید دروغ محض است. تک تک افراد فرقه به خوبی میدانند که رجوی برای بقای خودش و تشکیلات مسخره اش اعضای فرقه را مانند دستمال کاغذی مورد استفاده قرار میدهد و بعد به دور میاندازد.

در 19 فروردین، 36 کشته و بیش از 300 زخمی ثمره هدایت همین رهبر الدنگ و بیشعور بود که تازه مادران و پدران سالخورده و درد کشیده ما را الدنگ می نامد. باید از این الدنگ واقعی سئوال کرد که وقتی نه در ایران و نه در عراق جائی ندارد چرا اینقدر بی شرمانه خونها را به زمین میریزد و هدر میدهد؟ چرا با این دروغ که عراق مرزسرخ عدم شلیک دارد افراد را با دست خالی جلوی گلوله می فرستد؟ اگر راست و حقیقت را به اعضا میگفت که موضوع از چه قرار است آیا کسی حاضر میشد سینه اش را جلوی گلوله بدهد و با سنگ به سرباز مسلح که حکم قانونی دارد حمله ببرد و خودش را نابود کند.

سئوال این است که چرا از چند صد نفر اعضای شورای رهبری حتی یک نفر در درگیری شرکت نداشت؟ مگر همه آنها در حین درگیری در سوراخ موش مخفی نشده بودند؟ چرا حتی از دماغ یک عضو شورای رهبری خون نیامد؟ لعنت بر رجوی و لعنت بر حامیانش و لعنت خدا بر هر کس که سلطه او بر اسرای اشرف را حفظ میکند.

واقعیت امر اینست که وقتی همین دولت عراق برای مداوای مجروحین قدم پیش گذاشت دست رد به سینه اش زدند چون میخواستند شهید سازی کنند، چون مدتی بود به شکم رجوی خون آشام خون نرسیده بود و شکم او هرگز از خون سیراب نمیشود و همچنان به خون نیاز دارد. این همان داستان ضحاک ماردوش است که باید هر روز مغز جوانان وطن را بخورد تا به حیات خفیف و خائنانه خود ادامه دهد.


 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کمپ لیبرتی، همچنان طناب دار رهبران مجاهدین

 

 

سیدحجت سیداسماعیلی، عضو پیشین شورای مرکزی و ستاد اطلاعات مجاهدین، ایران دیدبان، یازدهم ژوئن 2012
http://irandidban.com/fa/ViewPoint-کمپ%20لیبرتی
،%20همچنان%20طناب%20دار%20رهبران%20مجاهدین/17928

 

علیرغم اعلام پیروزی و تبلیغات گسترده مجاهدین، حول مهلت چهارماهه دادگاه استیناف به وزارت خارجه آمریکا مبنی بر تصمیم در مورد ابقاء و یا خروج نام مجاهدین از لیست گروههای تروریستی، آنچه که همچنان بر دوش رهبران مجاهدین سنگینی میکند همانا آینده تیره و تاری است که در کمپ ترانزیت موقت - لیبرتی برای مجاهدین رقم خورده است.

در تاریخ 19 خرداد 1391 برابر با هشتم ژوئن 2012 مجاهدین بار دیگر مبرم ترین خواسته هایشان در خاک عراق را از زبان حامیان سیاسی شان و اینبار از طریق نمایندگانی از پارلمان اروپا به طرف حسابهای اصلی شان یعنی سازمان ملل، آمریکا و اتحادیه اروپا با هدف تحت فشار قرار دادن دولت عراق بیان کردند.

مجاهدین در این اطلاعیه اعلام کردند: سازمان ملل، آمریکا و اتحادیه اروپا می باید دولت عراق را وادار کند تا به ممانعت از "فروش و یا انتقال اموال مجاهدین به کشورهای دیگر" خاتمه داده و همچنین "سازمان ملل متحد و کمیساریای عالی پناهندگان می باید لیبرتی را به عنوان کمپ پناهندگی تحت حفاظت بین المللی به رسمیت بشناسند ".

در بیانیه پارلمان اروپا درباره اشرف و لیبرتی، به برخی نکات مهم دیگر نیز اشاره شده است از جمله اینکه:

 

1 - پروسه شناسایی تک تک ساکنان به عنوان پناهنده توسط کمیساریای عالی پناهندگان چندین ماه طول می کشد.

 

2 - تمام شواهد بیانگر این است که افراد برای چندین سال باید در کمپ لیبرتی بمانند.

 

همچنین در بیانیه ای که بنام " اکثریت نمایندگان پارلمان ایتالیا" در تاریخ 20/03/1391 منتشر گردید نیز مجاهدین با این تحلیل که "رژیم ایران در تلاش است مخالفان خود در کمپ اشرف را قبل از سقوط بشار اسد و بر هم خوردن تعادل کنونی (در منطقه) از میان بردارد" ، خواست تا ضمن یادآوری وضعیت بحرانی و خراب مجاهدین در خاک عراق ، دولت های اروپائی و آمریکا را برای خروج آنها از وضعیت فلاکت باری که خاک عراق دامن گیرشان شده است به کمک بطلبد.

از سوی دیگر در همان تاریخ جلسه ای تحت عنوان "اجلاس گروه دوستان ایران آزاد" به ریاست آقای استراون استیونسون از سیاستمداران استیجاری مجاهدین در مقر پارلمان اروپا در بروکسل تشکیل شد وی نیز تلاش کرد مبرم ترین مسئله مجاهدین در خاک عراق را بیان کند. وی میگوید: " . . . قبل از هر چیز ما نباید اجازه بدهیم که سازمان ملل این کمپ را بعنوان محل ترانزیت موقت بداند . . . با سرعت کنونی، مصاحبه افراد و روند پناهندگی آنها از طرف کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد و روند ثبت نام آنها ممکن است چند سال بطول بیانجامد. این موضوع باید دوباره بعنوان یک کمپ پناهندگان تحت پوش حقوق بشر دوستانه تعیین هویت شود. باید از کاترین اشتون و آنتونیو گوترز کمیسر عالی پناهندگان ملل متحد و نماینده ویژه سازمان ملل مارتین کوبلر خواست که نزد دولت عراق بر روی این خواسته بطور مصرانه تاکید کنند . . . باید به کمیساریای عالی پناهندگان بگوییم که سرعت مصاحبه ها را باید بالا برد و این قابل قبول نیست که تاکنون تنها 300 نفر مصاحبه شده اند. ما باید پناهندگی آنان را به سرعت به رسمیت بشناسیم و هرچه سریعتر آنها را به کشورهای دوست ثالث منتقل کنیم . . . "

بنابراین با توجه به آنچه که فوقا گفته شد میتواند از وضعیت فعلی و محتوای بیانیه ها و موضعگیریهای اخیر مجاهدین نتیجه گرفت که:

 

1 - مجاهدین بخوبی دریافته اند علیرغم تمامی جار جنجالی که بخاطر خروج از لیست گروههای تروریستی آمریکا در سطح بین المللی براه انداخته اند، تاکنون هیچ مسئله ای از گروه کور آنها در خاک عراق باز نشده است.

 

2 - ترس مجاهدین از این است که، حضور طولانی مدت در کمپ لیبرتی و البته بدون تامین خواسته های هدف دارشان که صرفا برای حفظ حصارهای تشکیلاتی کاربرد دارد، از یک سو، و عدم پذیرفته شدن آنها از سوی کشورهای ثالث از سوی دیگر، بتدریج راه رفتن پناهجویان اشرف به ایران را هموار کند.

 

3 - توقف فعلی انتقال پناهجویان از اشرف به لیبرتی دقیقا ناشی از ترس و وحشت رهبران مجاهدین برای از دست دادن اهرم فشار است چرا که آنها بخوبی میدانند: کمپ لیبرتی یک مسیر بی بازگشت است.

قابل توجه اینکه اخیرا رهبران مجاهدین همین ترس و وحشت شان را از زبان سیاست مدار آمریکایی ادوارد رندل در "سمپوزیوم در واشینگتن" که در تاریخ 30 می 2012 برابر با 10 خرداد 1391 برگزار گردید اعلام کردند: اگر آنها (یعنی مجاهدین) باقیمانده ساکنان اشرف را به لیبرتی منتقل کنند دیگر هیچ اهرمی برای گرفتن امتیاز در کمپ لیبرتی نخواهند داشت.

 

4 - تاکنون پذیرفته شدن ساکنان لیبرتی در کشورهای ثالث (بعنوان درخواست حداکثری و مطلوب) هیچ چشم اندازی نداشته ، و تقریبا به امری محال تبدیل شده است. به همین دلیل تبدیل لیبرتی به بعنوان کمپ دائم پناهندگی و تحت نظارت مستقیم ملل متحد (بعنوان درخواست حداقلی و از البته از موضع ضعف ) ، همچنین فروش اموال منقول و غیر منقول در قرارگاه اشرف که طبق برآورد خود سازمان چیزی معادل 500 میلیون دلار برآورد شده است اصلی ترین نگرانی و دغدغه ، و لاجرم مبرم ترین خواسته رهبران مجاهدین بحساب می آید.

و کلام آخر اینکه کمپ ترانزیت موقت علیرغم تمامی سنگ اندازی ها و هوچی گری های رهبران مجاهدین همچنان بعنوان ظرف آزادی پناهجویان اشرف و طناب دار رهبران مجاهدین عمل میکند

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دور باطلی از فعالیت ها و بهانه تراشی های مجاهدین

 

 

01.06.2012

سیدحجت سیداسماعیلی، عضو پیشین شورای مرکزی و ستاد اطلاعات مجاهدین
http://irandidban.com/fa/ViewPoint-دور%20باطلی%20از%20
فعالیت%20ها%20و%20بهانه%20تراشی%20های%20مجاهدین/17908

 

.


The Life of Camp Ashraf,
Mojahedin-e Khalq Victims of Many Masters


طی هفته های اخیر و بعد از دادگاه جلسه استیناف فدرال ایالات متحده آمریکا در واشینگتن که در تاریخ 8 می 2012 برابر با 19 اردیبهشت 1391 برگزار گردید، و موضعگیری آقای رابرت لوب وکیل وزارت خارجه در خصوص مکانیزم بررسی خروج نام مجاهدین از لیست گروههای تروریستی، باعث شد مجاهدین در یک موضعگیری فرصت طلبانه دیگر اعلام کنند؛ بازرسی اشرف یک شرط اساسی برای انتقال ساکنان اشرف به کمپ لیبرتی است و از وزارت دفاع و وزارت خارجه آمریکا خواستند قبل از تخلیه کامل اشرف آنجا را بازرسی کنند.

نامه نگاری به هیلاری کلینتون توسط ایلیانا رزلهتینن رئیس کمیته امور خارجی و برد شرمن نایب رئیس زیرکمیته تروریسم کنگره آمریکا، و نامه نگاریهای خود مجاهدین به رئیس جمهور اوباما ، وزیر هیلاری کلینتون و وزیر پانتِا و انعکاس آن در برخی از روزنامه های آمریکا و نهایتا سوزنامه مجاهدین به دبیرکل ملل متحد که از جدیدترین تلاشهای مذبوحانه در این پروه محسوب میشوند خود سندی بر بی اعتباری مجاهدین است که این مجموعه فعالیت ها از چند زاویه بررسی و تجزیه و تحلیل است.

جارو جنجالی که این روزها مجاهدین در رابطه با بازرسی فوری از قرارگاه اشرف به راه انداخته‌اند هرچند یک بهانه منطقی در قبال وزارت خارجه آمریکا محسوب میشود ولی فرصتی است تا مجاهدین بتوانند بطور مقطعی هم که شده تخلیه قرارگاه اشرف را به تاخیر بیندازند تا با پیچیده کردن شرایط و بدست آوردن زمان، شاید آن معجزه ای که مجاهدین سالهاست انتظار آنرا میکشند رخ دهد؛ شاید مذاکرات هسته ای به بن بست برسد و جنگی در بگیرد. شاید دولت آقای مالکی عوض شود و دولت دیگری بر سر کار اید که با حضور مجاهدین در عراق موافقت کند و شاید دولت آقای بشار اسد سقوط کند ؟ ! و شاید . . .

در رابطه با خروج از لیست گروههای تروریستی مجاهدین تلاش میکنند تا به طرف حسابهایشان این را القاء کنند که تلاش مجاهدین برای خروج نام مجاهدین از لیست گروههای تروریستی آمریکا تنها به این دلیل است که این امر پذیرش ساکنان اشرف و کمپ ترانزیت موقت در کشورهای ثالث تاثیر منفی دارد و به همین دلیل هم مجاهدین سعی میکنند در تمامی فعالیت هایشان چه در موضع گیری‌های رسمی و غیر رسمی خودشان و چه از زبان حامیان سیاسی شان همین وجه از موضوع لیست گروههای تروریستی را برجسته کنند. هرچند این موضوع اگر میتواند درست باشد ولی آنچه که در بطن این تحولات همچنان بعنوان هدف غایی مجاهدین دنبال میشود همانا گره خوردن حیات سیاسی و فیزیکی شخص مسعود رجوی با موضوع خروج نام مجاهدین از لیست گروههای تروریستی آمریکاست که ناقابل تا همینجا 10 سال زندگی مخفی، برای رجوی آب خورده و وی را زمین گیر کرده است. البته ناگفته نماند اگر خروج از لیست گروههای ترویستی آمریکا هم که مجاهدین با تمامی ظرفیت تشکیلاتی و مالی شان دنبال تحقق آن هستند عملی شود تنها میتواند در حد نشاندن یک معلول بر روی یک صندلی چرخدار کارکرد داشته باشد.

از آغاز پروسه جابجایی مجاهدین از قرارگاه اشرف به کمپ ترانزیت موقت، و با شروع مصاحبه ها ، همچنین فرارهایی که طی مدت اخیر و پی در پی وجود داشته است باعث شده است که یونامی و بویژه مسئولین وزارت خارجه آمریکا که از نزدیک تمامی تحولات کمپ را دنبال میکنند، اخبار و اطلاعاتی خیلی بیشتر از قبل از؛ ماهیت فرقه ای و ساختار غیر دموکراتیکِ تشکیلات مجاهدین، از روابط و مناسبات نامشروع رهبران این سازمان با دولت صدام حسین، و همکاری مجاهدین با گروه القاعده در خاک عراق بدست آورده و به پوچی ادعاها و فریب کاری های مجاهدین در تمامی زمینه ها پی ببرند. طبیعتا این شناختِ جزئی تر از مجاهدین ، روی خروج نام مجاهدین از لیست گروههای تروریستی آمریکا نیز تاثیرگذار خواهد بود . بنحویکه آقای دنیل فیرید در

بخشی از صحبت های افتتاحیه شان در استماع کنگره آمریکا در تاریخ 16 می 2012 - 27 اردیبهشت 91 نیز گفتند: "در مورد افراد در کمپ حریه، هر چه مصاحبه ها جلوتر می رود ما داریم بیشتر با آنها آشنا می شویم ...

مجاهدین در سوزنامه اخیر خود به دبیرکل ملل متحد دخالت جمهوری اسلامی ایران در پرونده قرارگاه اشرف را بعنوان مرز سرخ تلقی و آنرا محکوم کرده اند . در این سوزنامه، مجاهدین بجد از آقای مارتین کوبلر میخواهند که در خصوص ساکنان قرارگاه اشرف و لیبرتی با دولت ایران وارد فعالیت های دیپلماتیک نشود. ولی ظاهرا رهبران مجاهدین فراموش کرده اند که آقای دنیل فیرید در جلسه استماع کنگره آمریکا در تاریخ 8 می 2012 (که البته مجاهدین این بخش از صحبت های ایشان را از سایت هایشان حذف کرده اند) اعلام کرد: ساکنان کمپ بلحاظ وضعیت حقوقی شان به سه گروه تقسیم میشود: کسانی که داوطلبانه انتخاب میکنند که به ایران برگردند ، دیگران ممکن است که اعتبار یا ارتباطات لازم برای رفتن به کشورهای اروپائی و یا کشورهای دیگر را پیدا کنند و در آنجا باز اسکان یابند. اما هنوز کسان دیگری خواهند بود که نیاز دارند بعنوان پناهنده و یا با اجازه های دیگه در کشورهای سوم با مساعی کمیساریا زندگی کنند.

بنابراین منطقی است که نماینده ویژه دبیرکل ملل متحد آقای مارتین کوبلر بدلیل مسئولتشان در خصوص گروه اول یعنی کسانی که قصد رفتن به ایران را دارند رایزنی هایی را با مقامات جمهوری اسلامی ایران داشته باشد.

اما واقعیت این است آنچه باعث ترس و وحشت بیشتر رهبران مجاهدین میشود، نه گروه اول که خواهان رفتن به ایران هستند بلکه گروه سوم است. چرا که در شرایط فعلی هیچ کشور ثالثی حاضر به پذیرش آنها نیست و رهبران مجاهدین هم از این می ترسند که آنها هم بتدریج تمایل پیدا کنند که به ایران بروند . بنابراین ایران میتواند برای گروه سوم نیز گزینه ای مطلوب باشد که البته این موضوع از نگاه تیز مسئولین ملل متحد هم بدور نیست. بنابراین تحقق این امر نیز بطریق اولی ارتباطات بیشتری را بین مقامات ملل متحد و جمهوری اسلامی ایران را می طلبد.

ضمن اینکه وضعیت زندگی آن تعداد از اعضای مجاهدین که در دوره های قبل و تحت نظارت صلیب سرخ جهانی به ایران رفته اند نیز مزید بر علت است که باعث میشود مسئولین یونامی و صلیب سرخ جهانی بیشتر از هر زمان دیگری به روی این ایده که ایران بهترین گزینه و امن ترین محل برای بازاسکان پناهجویان در قرارگاه اشرف و کمپ ترانزیت موقت است تمرکز پیدا کنند.

نتیجه اینکه تا اینجای کار ، نه خروج از لیست گروههای تروریستی آمریکا محقق شده ، نه کمپ لیبرتی بعنوان یک کمپ رسمی پناهندگی که خواست عمیق رهبران مجاهدین است به رسمیت شناخته شده است و نه مجاهدین به خواسته هایشان در کمپ ترانزیت موقت برای حفظ حصارهای تشکیلاتی شان رسیده اند و بقول آقای دنیل فیرید مشاور ویژه خانم وزیر کلینتون در امور اشرف : " . . . توصیه قلبی من به ساکنین اشرف و لیبرتی و همه کسانی که خیر آنها را می خواهند این است که هرچه سریعتر تا زمانیکه فرصت داریم پیش برویم . . . (چرا که) کمپ اشرف باید بسته شود ".

بنابراین مجاهدین تنها تا زمانیکه که اشرف تخلیه کامل نشده است فرصت دارند که آنتنی شوند . چرا که با بسته شدن قرارگاه اشرف، پرونده مجاهدین نیز در خاک عراق بسته میشود و آنچه که از مجاهدین باقی می ماند مشتی آواره در کشورهای اروپائی و آمریکا و مشتی پناهجو در لیبرتی است که باید در انتظار پذیرش از کشورهای ثالث و بعبارتی دقیق تر از ایران باشند.

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی و ترفند اخراج بیماران!

 

 

01.06.2012

علی حسین نژاد (غلام)، بنیاد خانواده سحر، بغداد
http://www.saharngo.com/fa/story/1723

نوشته علی حسین نژاد (غلام)
بغداد - 7 خرداد 91

به دنبال موج نارضایتی و مخالفت در درون فرقۀ تبهکار رجوی و فرار افراد آگاه و دارای اندیشۀ مستقل از این فرقۀ در حال اضمحلال و فروپاشی بویژه فرار چند نفر از اعضای رده بالا و قدیمی این فرقه و افشاگریهای آنها علیه رجوی و مزدوریها و جنایتها و دخالتهایش در عراق طی 26 سال اخیر، مسعود رجوی با اقدام فرار به جلو و تلاشی مذبوحانه برای دست پیش گرفتن برای پس نیافتادن از این موج خروج و فرار افراد و افشاگریهایشان علیه باند او، طی یک پیام داخلی عمومی از افراد خواسته که هر کس خواهان بیرون رفتن از سازمان می باشد بیاید بگوید تا ما خودمان او را با تأمین هزینه هایش تحویل نیروهای عراقی بدهیم.

این در حالیست که رجوی خوب می داند افراد قدیمی و در سطوح بالای سازمانش بویژه صدها!! زن عضو شورای رهبری!! که رجوی برای نگهداشتن آنها در صفوف فرقۀ خود چنین عنوان قلابی و پوشالی را به آنها اعطا می کند! جرأت این را که خودشان بگویند ما می خواهیم برویم ندارند زیرا طبق ضابطۀ اعلام شده به آنها در این صورت محکوم به اعدام با خوردن قرص سیانور هستند و بعد از سربه نیست کردنشان مانند آنچه بر سر مخالفانی مانند مهری موسوی از اعضای شورای رهبری و مهدی افتخاری و احمد رازانی از اعضا و مسئولین قدیمی سازمان آورده شد وانمود خواهند کرد که در نتیجۀ حوادث یا بر اثر بیماری در گذشته اند.

رجوی با این ترفند در حقیقت می خواهد با یک تیر دو نشان بزند یعنی از یک سو می خواهد به ارگانهای بین المللی که امروزه بر اثر افشاگریهای جدا شدگان از این فرقه نسبت به ترفندهای رهبری و به اصطلاح نمایندگان ساکنان اشرف و لیبرتی! هشیار شده اند بگوید که هیچگونه زور و اجباری در کار نیست و افراد داوطلبانه در داخل این فرقه مانده اند! و از سوی دیگر افراد رده پایین یا بالنسبه جدیدتر یعنی کسانی را که حد اکثر 10 تا 12 سال است به این فرقه پیوسته اند (غالبا کسانیکه در زمان صدام با این فرقه نبوده اند) و اطلاعات اندکی از مزدوریهای رجوی برای صدام و جنایاتش در عراق دارند و یا اطلاعی ندارند ولی بعد از پی بردن به ماهیت کثیف فرقه ای و ضد انسانی و شکست استراتژی آن بنای مخالفت با تشکیلات رجوی و لگاریتم ضوابط و قوانین سرکوبگرانۀ فکری و روانی آن گذاشته اند قبل از اینکه در نتیجۀ تحولات جدید و نقل و انتقال به محل ترانزیت بتوانند فرار کرده و دست به افشاگری حداقل در رابطه با مناسبات سکتاریستی و فرقه ای دستگاه رجوی بزنند تصفیه کند تا در صورت افشاگری این افراد علیه این فرقه با انواع تهمتهای کثیف نامردمانه از جمله تهمتهای اخلاقی بگوید که آنها را به این علت اخراج کرده ایم! و در عین حال به این وسیله از تأثیر فرار محتمل آنها روی دیگران و راه گشایی برای آنها جلوگیری کند.

این ترفند را رجوی در رابطه با افراد یاد شده با پیاده کردن آن روی افرادی که بیماریهای مختلف مزمنی دارند و دستگاه اطلاعات و امنیت رجوی روی آنها به علت نافرمانی ها و مخالفتهایشان حساس است به اجرا در می آورد، زیرا از یک سو آنها را برای معالجه به بیرون اشرف و لیبرتی نمی فرستد چرا که بیم فرار آنها را دارد و از سوی دیگر می خواهد از به اصطلاح شر آنها به علت تأثیری که نافرمانیها و مخالفتهای آنها روی دیگران دارند و به اصطلاح از تبعات تشکیلاتی وجود آنها در میان دیگر اعضاء خود خلاص شود بویژه که در صورت فرار آنها، دیگر افراد به اصطلاح مسأله دار و اهل محفل نیز به فکر فرار می افتند و فضا به اصطلاح آلوده می شود.

به علل یاد شده رهبری فرقۀ رجوی اخیرا از جمله اقدام به اخراج افراد زیر از اشرف و لیبرتی کرده است:

توفیق سلیمانی که از بیماری حاد کلیه رنج می برد و نیاز به عمل جراحی کلیه دارد.

جلال نیکزاد که هر دو چشمش دچار بیماری است و یک چشمش کاملا نابینا شده و چشم دیگر نیاز به عمل جراحی دارد.

محمد حمادی که از ناحیۀ راست بدنش بکلی فلج می باشد.

سیروس مرسل پور که از ناحیۀ شکم در درگیری 19 بهمن در اشرف تیر خورده و مجروح می باشد و نیاز به عمل جراحی دارد.

وظیفۀ سازمانهای بین المللی بویژه یونامی و کمیساریای عالی پناهندگان که پروندۀ کمپهای اشرف و لیبرتی را در دست دارند ایجاب می کند که با توجه به ترفند فرقۀ رجوی که شرح آن گذشت رسیدگی به وضعیت این افراد را در اولویت کارهای خود قرار بدهند و فعالان حقوق بشر ایرانی و خارجی و جدا شدگان و رها شدگان از این فرقه نیز باید در افشای هرچه بیشتر این ترفند رجوی بکوشند.

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سازمان های مدافع حقوق بشر پاسخ دهند آیا هنوز زمان رسیدگی به نقض گسترده حقوق بشر درفرقه رجوی فرانرسیده است

 

 


(Maryam Rajavi directly ordered the massacre of Kurdish people)

 

الف .مینو سپهر، وبلاگ زنان در اسارت فرقه رجوی، سی ام می 2012
http://www.banafsheh707.blogfa.com/post-293.aspx

بنابرگزارش منابع عراقی طی دوسال گذشته دست کم 87 نفرازاعضای گروه تروریستیMKO موفق شده اند علیرغم موانع ومراقبت های شدید نظارتی تشکیلات ر.ج.و.ی ازاین پادگان مخوف گریخته وخود رابه نیروهای عراقی تسلیم نمایند

فرار اعضای فرقه رجوی درکمپ جدید موقت ( TTL) نیزادامه یافته است وتاکنون دست کم 13 نفراز منتقل شدگان موفق به فرار از این کمپ تازه شده اند _ نام سه تن از آخرین گریختگان عبارت است از توفیق سلیمانی _ جلال نیکپورومحمدحمادی

طی این مدت متاسفانه هیچگونه بیانیه و اطلاعیه ای از جانب سازمان های مدافع حقوق بشر از جمله سازمان عفوبین الملل و دیده بان حقوق بشر صادرنشده ایندو سازمان مدافع حقوق بشر درمورد چرایی این نوع فرارها اقداماتی انجام نداده اند! ؟

سازمان عفو بین الملل به جای پرداختن به نقض فاحش حقوق بشر درفرقه رجوی دراین مورد نه تنها سکوت کرده بلکه دربرخی از موارد درحمایت ضمنی از این گروه تروریستی بیانیه سیاسی صادر کرده است !

http://banafsheh707.blogfa.com/post-228.aspx

مسئولین سازمان عفو بین الملل پاسخ دهند...........؟؟؟؟

آیا باتوجه به فرار صدها نفرازاعضای این گروه تروریستی ازسال 2003 بدین سو وباتوجه به بازگویی خاطرات تلخ وگزارشات وشهود آنها هنوز زمان پرداختن به نقض فاحش حقوق انسانی درمناسبات فرقه ای این گروه که از طلاق اجباری شروع شده و تا جداکردن وربودن فرزندان از پدران ومادران _ از بازجویی ومحاکمه درونگروهی تاشکنجه وزندان واعدام منتقدان وناراضیان _ از مما نعت افراد از هرگونه ارتباط با خانواده ها تا محرومیت کامل از دسترسی به نشریات ورسانه های آزاد _ از تفتیش عقاید و دستبرد ذهنی تا بهره کشی فیزیکی تا احساسی وجنسی از افراد وده ها مورد دیگر ادامه یافته هنوز انگیزه لازم را درشما جهت بررسی وواکنش بوجود نیاورده است ؟

طبعا شما از همه این سرکوبگری درتشکیلات فرقه رجوی آگاه هستید و لی چرا تا این اندازه چشم برهم گذاشته وسکوت کرده اید داستان دیگری است .....

وقتی یک تشکیلات حقوق بشری که از بودجه سری یک کشور استفاده کند آنگاه مجبوراست استقلال خودرا از دست داده وبه مقوله نقض حقوق بشر طبق استانداردهای دولت تامین کننده وحامی خودعمل نماید _ دستگاه تبلیغی _ مالی فرقه رجوی با کمک های دست ودلبازانه از خزینه دلارهای کثیف خود به اینگونه سازمان ها درآنها نفوذ کرده وخط وخطوط خودرا پیش می برد وبهمین دلیل است که سازمان عفو بین الملل تاکنون تحت هیچ عنوانی وارد پروسه رسیدگی به نقض گسترده حقوق بشردرمناسبات فرقه ای این گروه تروریستی نشده است ......

طی این سال ها تنها سازمان دیده بان حقوق بشراست که تنها یک بار دردرون این تشکیلات ضدانسانی سرک کشیده است

گزارش " خروج ممنوع " سال 2005
http://www.iranrights.org/farsi/attachments/doc_1102.pdf

متدشناسی مقوله فرار از زندان ........

دریک اصل کلی فکرفرار از زندان توسط کسانی که به دلیل محکومیت درزندان ها بسر می برند بعنوان نقشه مقدم درذهنیت این محکومین بعنوان یکمین وشاید مهم ترین آرزو وجود دارد میل وآرزویی که زندانی دراثر بوجود آمدن کوچکترین روزن ممکن دراجرای آن تردید نمی کند.... ژرف اندیشی _ امید به آزادی وملاقات با خانواده پارامترهای مهمی هستند که تحمل مشکلات ناشی از اسارت را درزندانی تقویت می نمایند.

تشکیلات فرقه ها زندان هایی بی روزن واسیرانی بی امید

درزندان فرقه ها از جمله فرقه رجوی اما ماجرابگونه دیگری طراحی شده است _ زندانیان تشکیلات فرقه ای با اعمال سرکوب های سازماندهی شده ازجانب سران فرقه از دنیای خارج از تشکیلات کاملا ایزوله وجدا شده و برای زندگی گیاهی دریک اسکان محصورشده تربیت می گردند _ وسعت دنیا درچهارچوب ذهنی این اسیران به اندازه همان مسافت تعین شده ایست که آنها باید عنصروجودی خود را درآن تعریف نمایند _ به همین دلیل است که سران فرقه برای قطع ارتباط کامل آنها با دنیای خارج وخط کشیدن بر خاطرات وگذشته آنها سعی می کنند با ماکت سازی مصنوعی به این زندانیان اینگونه القا کنند که گذشته وحال وفردای شما اقامت درقرارگاه وبهروزی وخوشوقتی شما درسرسپردگی تام وکمال وبی شک وسئوال از دستورات رهبری است !

محرومیت های زندانیان تشکیلاتی

اسیران تشکیلات رابی شک می توان رادرزمره محروم ترین زندانیان به شمار آورد چراکه :

1- بیگاری _ آنها موظف به انجام کاری هستند که ضرورت تشکیلات ایجاب می نماید و انتخاب شخصی ندارند

2- زوال شخصیت فردی _ زندانیان تشکیلات یاد می گیرند که عنصرشخصیت فردی را درخود دفن نموده و تشکیلاتی فکر نمایند وبهمین دلیل درپروسه همسان سازی به مروراز یک انسان آزاد ومختار تبدیل به پیج ومهره های دستگاه تشکیلات ودرنوع تکامل یافته به رباط های بی مغز وفکروشعور مبدل می گردند.

3- تخلیه عواطف خانوادگی _ عنصرخانواده سم تشکیلات وخط سرخ فرقه هاست وبهمین دلیل زندانیان تشکیلاتی مجبورند که اعضای خانواده وبستگان ودوستان خود رافراموش نمایند که درچنین صورتی مهرورزی وعشق وکشش وکنش عاطفی _ خونی درآنها سرکوب ومحو می گردند _ درمناسبات تشکیلاتی خانواده همان جمع تشکیلات است و اسیران باهمه حتی نزدیک ترین بستگان نیز پیوندهای خودرا باید کاملا قطع نمایند _ درفرمان های تشکیلاتی خانواده ها دشمنان شماره یک تشکیلات محسوب می گردد ! _ درچنین صورتی است که علل مخالفت سران فرقه با ملاقات با خانواده ها وحتی برخورد توهین آمیز وفیزیکی با آنها کاملا توجیه پذیراست _ مادروپدروفرزند وخواهروبرادر بخش مهمی ازگذشته افراد هستند وسران فرقه خوب می دانند که کشش عاطفی افراد خانواده آنقدرقوی است که دریک ملاقات کوتاه می تواند همه بافته های چنددهه محرومیت فرقه ای را دریک چشم بهم زدن بشکافد.

4- محرومیت های ارتباطی _ زندانیان فرقه ای از ارتباط بادنیای خارج از تشکیلات از قبیل نوشتن نامه _ تلفن _ نشریه وکتاب _ دسترسی به اینترنت و کانال های رادیو تلویزیونی محرومند و تمامی ارتباط آنها بادنیای خارج از طریق یک کانال تلویزیونی تبلیغی فرقه است که بیست وچهارساعته مشغول پخش دروغ واخبارجعلی وساختگی وفیلم ها وبرنامه های سانسورشده وجهت دار می باشد تامین می گردد _ بهمین دلیل است که انها درفقرکامل اطلاعاتی قرارداشته واز رخدادهای جهان خارج از قرارگاه بی خبرهستند..........

5- فرقه افراد بیمار ومعلول _ اعضای محصور درتشکیلات عموما دراثر محرومیت ها به انواع واقسام بیماریهای روحی _ روانی وهمچنین بیماریهایی چون ایدز وانواع هپاتیت وسرطان ها مبتلا هستند و سران فرقه از ترس فرار مانع از خروج آنها از کمپ می گردبده ومعالجه آنها را به تعدادی دانشجوی سابق پزشکی ویا ماما وپرستار محول می کنند این درمانگرها هیچکدام سواد ومدرک مداوا ودرمان ندارند وآنچه بصورت ناقص یادگرفته اند تجربیاتی است که از پزشکان عراقی بدست آورده اند.

6- بی آیندگی ونا امیدی _ زندانیان تشکیلات همگی نسبت به آینده ناامید وسرخورده هستند _ عموم این زندانیان بویژه زنان از طرف خانواده های خود طرد وفراموش شده اند و به کلامی روشن تر" هیچ کس را دربیرون ازقرارگاه درانتظار خود نمی دانند " این بی آیندگی یکی از دلایل مهم از خود وادادگی آنهاست _ درکناراین باید از تبلیغات دروغین شبانه روزی دستگاه تبلیغات دروغزن فرقه نام برد که عنصرترس را همیشه دراین درماندگان زنده نگاهمی دارند _ ترس از نیروهای عراقی _ ترس از رژیم ایران _ وحشت آفرینی تشکیلاتی تنها برای بستن راه فرار این افراد از فرقه وحصار طراحی وتبلیغ می گردند ..

7 _ دستبرد جنسی به زنان _ بنا بر خاطرات تنی چند از زنان گریخته از این تشکیلات مخوف گروه قابل توجهی اززنان تحت نام شورای رهبری از همسران خود جداشده وطی مراسمی بنام رقص رهایی به حرمسرای رهبری افزوده می گردیدند وهمچنین بنابرخاطرات همین جداشدگان تعدادی از زنان جوان عضو به دلایل واهی جهت اجرای پروژه بی آینده سازی وناامیدی درطرحی بنام رسیدن به قله آرمانی بوسیله زن جلادی از اعضای شورای رهبری بنام نفیسه بادامچی مورد مورد عمل اجباری تخلیه رحم قرارگرفته اند.

صدها گزارش درمورد این محدودیت ها ومحرومیت ها وجنایات را اگر درکنار خودمختاری وبدون نظارت بودن 26 ساله این قرارگاه قراردهیم درستی انها مورد تائیدقرارگرفته و از این طریق می توان به عمق نقض گسترده حقوق بشر طی 26 ساله اخیر توسط سران فرقه رجوی پی خواهیم برد ..

حال سئوال از سازمان های مدافع حقوق بشراینست اگرواقعا شما سازمان های مستقلی هستید و دردفاع از حقوق بشرواعتراض به نقض آن حد ومرز وقید وبندی ندارید چرا درمقابل نقض گسترده حقوق بشر درفرقه رجوی سکوت اختیار کرده اید ؟ آیا فرار حدود 100 نفرازیک اردوگاه از نظرشما معنا ومفهومی خاص ندارد؟

توصیه بنده به شما اینست که با صدها تن از اعضای سابق این فرقه گفتگو کنید و درباره نقض بی حد ومرزنقض حقوق بشر دراین فرقه گزارش تهیه کرده وبه آگاهی همگان برسانید .....

الف .مینو سپهر 2012/05 / 29
کدشناسه متن
PSCODE.IBN.NR: 445804/05/2012/290AF

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد