_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

گفتگوي اينترنتي آقاي علي حسين نژاد (غلام روابط) در فيس بوك

 

 

وبلاگ وطن فروشی فرقه مجاهدین خلق، چهاردهم ژوئیه 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/77

 

آنچه در ذيل ملاحظه ميكنيد بخشهايي از گفتگوي زنده آقاي علي حسين نژاد (غلام روابط) است كه با برخي از مخاطبان و از جمله اجير شدگان فرقه انجام داده است.

يكي از نفرات فرقه: آنها جهاد و مبارزه می کنند شما خیانت کرده اید

آقاي حسين نژاد: رجوی با سیاستهای غلطش هیج مجاهدی باقی نگذاشته و مجاهدین و ارتش آزادیبخش را عملا به انحلال و فروپاشی و ذلت و خواری در برابر عراق و آمریکا و سیا کشانید هیجگونه مجاهدتی هم در کار نیست ما دهها سال تا همین دو ماه پیش در اشرف و لیبرتی بودیم غیر از آن بالاها تمام پایینی ها در گوش هم مسعود و مریم را فحش می دهند تو که آنجا نبودی ما آنجا بودیم تا کنون 10 خواهر عضو شورای رهبری بیرون آمده و کارها و سیاستهای رجوی را محکوم کرده اند در این دو ماه 20 نفر از برادران قدیم و جدید توانستیم بیرون بیاییم بقیه هم خواهند آمد فعلا مأموران رجوی شب و روز پست می دهند و به شدت افراد را کنترل می کنند که فرار نکنند ولی سازمان ملل همه را بیرون خواهد آورد رجوی بهترین خدمت را به رِژیم و بقای آن در این سی سال کرد...

آقاي حسين نژاد در پاسخ يك نفر ديگر: رجوی با سیاستهای گند و تکروانۀ خود مردم را وادار کرد که دنبال اصلاح طلبان داخل همین رژیم بروند و صد بار آنها را به فرقۀ رجوی ترجیح بدهند من و دهها نفر که اکنون بعد از دهها سال تلف کردن وقتمان و عمرمان سرانجام با فرار از اشرف یا به کمک سازمان ملل با خروج از لیبرتی از چنگ فرقۀ رجوی نجات یافتیم در تمام نشستهای مسعود رجوی در اشرف حاضر بودیم که او در نشستی چند ماه پیش با ناسزا به مردم گفت این مردم ویروس سبز گرفته اند!! تا موسوی و کروبی در صحنه بودند آنها هم در خیابان بودند همین که رهبری نزول و نشست کرد آنها هم نشست کردند، این را که گفت من که پشت صندلیها داشتم در محل مخصوص قدم زدن قدم می زدم یواشکی به دوستم نزدیک شدم گفتم پس قرار بود ایشان رهبری را به دست بگیرند پس آلترناتیو چه شد؟ رئیس جمهور برگزیدۀ 70 درصدی چه شد؟ وقتی دیدیم فضلی (حسين ربوبي) که کشیک کنترل افراد بود دارد به ما نزدیک می شود از هم جدا شدیم.. بعد از چند دقیقه که دوباره با دوستم بهم رسیدیم و فضلی حواسش به کنترل افرادی دیگر بود دوستم یواشکی به من گفت: معلوم نیست مردمی که قرار بود ویتامین مقاومت و مجاهدین را داشته باشند چه شد و چه کسی باعث شد که امروز ویروس سبز بگیرند...

برادران و خواهران بفرما مقاومت رجویها کجاست؟ اشرفی دیگر وجود ندارد لیبرتی هم که مشغول جارو کردن آب فاضلاب هستند و یکی یکی فرار می کنند یا بیرون می آیند... سلاحی نیست کدام ارتش آزادی؟ چرا با کلمات الکی دلتان را خوش می کنید ارتشی که سلاح نداشته باشد انگار به میدان فوتبال بگویی مغازه لبنیات فروشی فوتبال گفتم یاد حرف آن جوانی افتادم که در یک نشست مسعود رجوی در اشرف در گرماگرم قیام 88 ایران رفت پشت میکرفون و گفت برادر آخه من چه جوری اسم خودم را مجاهد بگذارم در حالیکه من اینجا فوتبال بازی می کنم ولی دوستان دیروزم در خیابانهای تهران با شعار مرگ بر دیکتاتور جلوی گلوله می روند و کشته می شوند؟ مسعود رجوی بعد از کمی مکث با ته ته په ته گفت آخه آخه اینجا اشرف است و آنجا تهران شما افسرید و آنها سرباز خوب در هر جنگی اول سرباز کشته می شود؟!! اینجا که هستیم یکی از جدا شدگان که با آن جوان یک يگان بودند می گفت که بعدا در يگان نوچه های مسعود رجوی سر آن جوان ریختند که این جه حرفی بود جلوی برادر زدی؟! و بدبخت را با توهینها و تحقیرهایشان به علت این جسارتش به رهبری مقدس و امام معصوم فرقه روحا آش و لاش کردند... ولی رجوی جواب عملی آن جوان را در 6 و 7 مرداد 88 و 19 فروردین 90 با به کشتن دادن دختران و پسران جوان و نوجوان همچون جنگ ضد مردمی خمینی داد و در نشست بعد از 6 و 7 مرداد گفت کجایند آنها که می گفتند چرا مردم در تهران کشته می دهند ولی ما اینجا فوتبال بازی می کنیم بفرما اینهم میدان جنگ شما و شهادت و خون شما پیشتازان [ولی عقب تر از مردم و با یک دولت دیگر و در یک خاک دیگر!!]. مسعود رجوی بعد از خلع سلاح اشرف و ارتش آزادیبخش در پیام مفصلی به ما گفت ما ضربه خوردیم و هر ضربه ای اپورتونیسم به دنبال دارد باید مواظب اپورتونیستها در داخل خودتان باشید ولی نگفت که مسبب این ضربه کی بود؟ و چه سیاستی و چه تحلیلی به این ضربه منجر شد؟ خواهران و بردران، دم و دستگاه رجوی و ارتشش با قیام عاشورای 88 سوخت و خاکستر شد دیگر استراتژی جنگ آزایبخش با ارتش قیام معنی ندارد یک نیروی مردمی داخل و مردمش را باید داشته باشد نه آمریکا...

رجوی در نتیجۀ سیاستها و خطوط غلطش شکست خورده است و بهترین دلیل آن گداییهایش از موسوی و نیم پهلوی برای آوردن مردم به خیابان و بهره برداری از آن به علت شکست فراخوانهای همه ساله چهارشنبه سوری و.... می باشد و لذا دنبال عامل بیرونی برای شکست و ضربات استراتژیکی که خورده است می گردد یک روز جنگها و حوادث عراق و دولت سابق و لاحق عراق را مقصر می داند و روزی دیگر لیستهای تروریستی را یعنی اگر از لیست آمریکا خارج بشویم حتما یعنی آمریکا دیگر بهانه ای ندارد و به ما کمک می کند تا رژیم را سرنگون کنیم!!! اینهمه دولتها هستند که از نظر آمریکا تروریست یا محور شر هستند از جمله رژیم ایران که دهها سال است سر حکومت هستند و مگر حزب الله و حماس در لیست تروریستی نیستند که الان حاکم هستند و آمریکا چه کارشان می کند؟! مسأله به روغن سوزی افتادن رجوی است که به جای مردم و ملت از دست رفته اش به دامن آمریکا و دادگاههایش آویزان شده، آقا جان مگر تو قبل از سال 2000 در لیست بودی؟ مگر زمان شکست فروغ در لیست بودی؟ پس چرا نتوانستی رژیم را سرنگون کنی؟ خود شکن که آیینه شکستن خطاست!! ولی این یکی هم خودش شکسته و هم آیینه اش!!...

آقاي حسين نژاد در پاسخ به توهين يكي از نفرات فرقه رجوي: اگر همه 80 میلیون ایرانی خمینی چی هستند ما هم هستیم آن موقع که ما در گرمای عراق می جنگیدیم شما کدام دیار ینگه دنیا تشریف داشتید و داریدـ ما همینجا کنار اشرف و لیبرتی هستیم و 30 سال است خانه نداریم و اکثر افراد خانه مان را هم خمینی و آخوندها کشته اندـــ این فرهنگ هم که تو داری همان فرهنگ خمینی و رجوی است نه فرهنگ ملت ایران...

سئوال يك نفر ديگر از فرقه: اگر پایگاهشان را از دست داده اند پس شما نگران چه هستید؟

آقاي حسين نژاد: بله من و همه نگران همینند دیگه که چه شد این پایگاه از دست رفت؟ و چه کسی باعث این شد؟... حکومت اسلامی که با این وضعیت مجاهدین نگرانی ندارد خیلی هم خوشحال است و با دمش گردو می شکند که مجاهدین به این روز افتاده اند... من و تو باید نگران باشیم و ناراحت و یقه رجوی را بگیریم اگر مسئول و پاسخگو در قبال مردم است ولی مریم به ما گفت مسعود فقط در برابر خدا پاسخگو است مگر ولایت فقیه شاخ و دم دارد؟ همین هم نوعی ولایت است منتها ولایت مسعود چون او فقیه نیست بلکه بدتر است چون حتی در فکرت و در درونت هم نباید مخالف باشی و الا آنقدر فشارت می دهند تا به اصطلاح خودشان بالا بیاوری و بگویی که من لحظه داشتم یعنی از ذهنم گذشت که فلان تحلیل یا پیش بینی رهبری درست نبود تا بر سرت بریزند و پدرت را در بیاورند... یک خواهر مسئول گفته بود صد تا فاکت جیم (جنسی) داشته باشی بهتر است از اینکه یک فاکت خطی (مخالفت در ذهن با خط و خطوط و تحلیل سیاسی رهبری) داشته باشی!!!

ما الان حدود 15 نفر در دو ماه اخیر از اشرف و بیشتر از لیبرتی از طریق سازمان ملل بعد از 10 تا 30 سال با مجاهدین و بعد هم فرقۀ رجوی (چون بعد تبدیل به فرقه شد) بودن بیرون آمده ایم و منتظر رفتن به کشورهای ثالث هستیم اعلام می کنیم که هیج جنگی و مقاومتی علیه رژیم در اینجا وجود ندارد هر چه هست در داخل و خارج است رهبری رجوی تمامی وقت ما ستادها و يگانها را در این ده سال اخیر برای سرنگون کردن دولت عراق و جنگ با عراق با تلف کردن صرف کرد عراقیها هزار هزار می آمدند و می خوردند و می بردند می خوابیدند و اشرفیان از صبح تا شب برایشان کار می کردند آخر هم همین کارها وبال گردنش شد و درست به ضد خود تبدیل گشت و دست دخالتهای رژیم را هر چه بیشتر در عراق باز نمود چون دولت عراق را تحریک می کرد و شده بود یک دولت در داخل خاک عراق... آنهمه کار و خوراک و مهمانی و خدمت به عشایر اطراف اشرف در این ده سال، ولی یک شیخ عشیره از شیوخی که آنهمه شکم بارگی در اشرف کردند به افراد عشیره اش دستور دفاع از ما را نداد و حتی یک تظاهرات هم راه نینداختند و جلوی اتوبوسهای عراقی که ما اشرفیان را به لیبرتی می بردند نخوابیدند که ما نمی گذاریم مهمانانمان را ببرید اگر می گویید از سرکوب می ترسند پس چرا اینهمه تظاهرات علیه مالکی در میدان تحریر کردند و حتی کلی دستگیری و زندانی دادند ولی حمایتی و اسمی از مجاهدین و اشرف و ساکنان اشرف نمی آوردند؟ برای اینکه همه آن بیانیه ها به فارسی در روابط و اجتماعی نوشته میشد از زبان این شیخها و شخصیتها و مردم عراق بویژه دیالی که اینها مهمانان ما هستند و اصلا جزء عشیرۀ ما می باشند و جلوی تانکها می خوابیم اگر به اینها حمله شود و ما خودمان به عربی ترجمه می کردیم و فقط از این شیوخ تن پرور در قبال پول و پلو قول گرفته بودند که بله شما اسم و امضای ما را زیر هر بیانیه ای خواستید بگذارید اینطوری می شود حمایت زبانی و پولی بی پایه و اساس و بی ماده که وقتی موقعش می رسد بها نمی پردازد چون خودش که نگفته از قولش نوشته اند...

انواع بیانیه های تقلبی که از قول عراقیها به فارسی می دادند من خودم ترجمه می کردم و امضاهای ملیونی تماما ساختگی که در قسمت خودمان روابط و اجتماعی با پول دادن به عراقیها فرمها و زونکن ها را پر می کردند به قدری ناشیانه بود که سر و صدای استاندار سابق دیالی که حامی ما بود را نیز در آورد و من نامه اش به مسئولین اشرف را ترجمه کردم که نوشته بود آخر شما می دانید یا نمی دانید که در این وضعیت عراق کسی حاضر نمی شود به خاطر پول جانش را به خطر بیندازد و بیفتد امضا جمع کند همه این افراد پولها را می گیرند و افراد خانواده و زنها و قوم و خویش خودشان را جمع می کنند و فرمهای شما را هر نفر 1000 امضا می کند و پولش را می گیرد....

بله برادران و خواهران آخرش هم این شد که ما را از اشرف بیرون کردند و در تمام مسیر و خیابانها دهها اتوبوس ما که رد می شد به سوی لیبرتی یک نمونه واکنش از عراقیان ندیدیم همه تماشاگر بودند پس چه شد آن حمایتهای عوامفریبانه و ساختگی پنج و دو میلیون و دو و هشت میلیون که از ماهها قبل از به اصطلاح امضا کردن عددها و ارقام را پیش خودمان بالا و پایین می کردند که باید 5 میلیون اعلام کنیم و سه میلیون اعلام کنیم آخر هم گفتند که خوب نیست عدد تمام اعلام کنیم دو تا باید اضافه یا کم کنیم!! برای همین است که از 5 میلیون 5 نفر و از 3 میلیون 3 نفر هم اعتراضی نکرد که برخلاف متن اعلامیه امضا شده چرا اینها را بیرون می کنید؟ برای اینکه هیچگونه بیانیه و اعلامیه ای واقعی که مردم داده باشند در کار نبود همه را خودمان نوشته و خودمان هم به مطبوعات می دادیم مبارزه این بود و نتیجه اش هم همین که گفتم.. پس کدام جنگ و مقاومتی در کار است؟... تمامی این تبلیغات و کرایه کردن هزاران وکیل و سخنران از سیا و ارتش جنایتکار آمریکا و کنفرانس و سالنها هم فقط و فقط برای حفظ مسعود رجوی در اشرف و جلوگیری از دستگیر شدن او و بقیه می باشد و بس و لو به قیمت کشته شدن همه افراد اشرف و لیبرتی تمام شود جنگ و مقاومت همین شده که فقط رژیم نتواند مسعود رجوی و بقیه سران را گیر بیاورد به خدا فقط همین است اگر شما به این می گویید جنگ و پیروزی بفرمایید بگویید حالا اگر توانستند به کشور ثالث بروند و جان بدر بردند حتما رژیمی که از مرزهای عراق و به آن نزدیکی آنهم مسلح نتوانستند سرنگون کنند این دفعه بدون سلاح آن هم از خارجه سرنگون خواهد شد آش به همین خیال باش آقا جون جنگ در داخل به دست مردم است و لا غیر مردم هم حاضر به روی کار آمدن هر جانوری هستند الا رجویها و این را به خوبی از فضای ایران و ایرانیان یعنی خانواده هایمان که اینجا با آنها تماس می گیریم می فهمیم که تازه اینها خانواده های ما هستند تا چه رسد به بقیه...

اما عزیزان ایرانیان خارج کشور بگذارید معمای پولهای میلیونی و میلیاردی را هم که در عراق و خارجه خرج می کنند برای شما خیلی خلاصه حل کنم. من (غلام روابط) را همۀ مجاهدین در خارج و اشرف و لیبرتی چه جدا شده ها و چه آنها که هستند می شناسند من مترجم یک سازمان و در بخش روابط (بخش عراق) بودم و تمام نامه های مسعود رجوی به صدام را من ترجمه می کردم هر سال که سالگرد روی کار آمدن حزب بعث را به صدام تبریک می گفت تقاضا می کرد که سهمیۀ نفت ما را بیشتر کنید من و خیلیها در روابط (وقتی مسئولمان می گفت سهمیه نفتمان را بیشتر کردند) فکر می کردم منظورش این نفتی است که ما به بخاريهایمان می ریزیم!!! تا اینکه با چشم در قسمت ترجمۀ روابط خارجی سازمان که بودم دیدم به دنبال آخرین دیدار رجوی با صدام حسین در شهریور سال 79 و درخواستش از وی مبنی بر افزایش سهمیۀ نفت روزی 100 هزار بشکه نفت (3 ملیون بشکه در ماه) به صورت کوپن از صدام حسین دریافت کرد که کوپنها را به خارج فرستاده و تبدیل به دولار می کردندـ سهمیۀ رجوی از نفت عراق پیش از این در سالهای مختلف بین 50 و 70 هزار بشکه بود و این مستمری ثابت غیر از میلیونها بشکه نفت بود که هر از چند گاهی از محل اضافه تولید یادداشت تفاهم نفت در مقابل غذا توسط صدام به رجوی اهدا می شد.. سهمیۀ نفت شش ماه قبل از آغاز جنگ سال 82 (2003) را هم به علت اینکه تحولات آینده معلوم نبود و ممکن بود نتوانند کوپنها را به خارج برای فروش منتقل کنند به مقدار 18 میلیون بشکه یکجا گرفتند و نامه درخواستشان در این مورد به وزارت نفت را در اکتبر سال 2002 دادند من ترجمه کردم. این همان منبع درآمد میلیاردی و تمام نشدنی رجوی با سرمایه گذاریهای کلان آن در خارجه بوسیلۀ افراد و شرکتهای پوششی است که امروز نیز توسط مریم رجوی علاوه بر خرج کاخ پاریسی و لباسهای صد مدلی و جراحی چهرۀ خود برای جوان نمایی و «تابان» شدنش میلیون میلیون صرف هزینۀ برگزاری کنفرانسها و مهمانیهای آنچنانی در اروپا و آمریکا با پرداختهای کلان به سخنرانان از مقامات جنایت پیشۀ سابق سیا و امنیت و ارتش و دولتهای پیشین آمریکا از طریق شرکتهای لابی سازی و صرف آگهی های پرهزینه تبلیغاتی در مطبوعات آمریکا و اروپا و عراق و تلویزیونهای آمریکا و خرید هزاران وکیل و پارلمانتر اروپایی و آمریکایی و دهها مزدور عراقی برای نگهداشتن هرچه بیشتر اسرای فرقۀ خود در قید اسارت و جلوگیری از فروپاشی تشکیلات سرکوب و شکنجه و به کشتن دادن و تباه کردن هرچه بیشتر وقت و عمر بهترین جوانان و نیروهای کارآمد مردم ایران و التماس و گدایی از آمریکا برای خروج از لیست تروریستی که «استراتژی سرنگونی پشت آن گیر کرده است»!! می گردد در حالیکه مدت حدود 20 سال در اوج عملیات و ارتش و دم و دستگاهش مجاهدین خلق هیچوقت در هیچ لیست تروریستی نبودند پس آن موقع و در فروغ استراتژی سرنگونی پشت چه چیزی گیر کرده بود؟ برای همین هم رجوی پاسخ دارد می گوید چون آن موقع شما زن داشتید سرنگونی پشت «جیم» (احساسات جنسی) شما گیر کرده بود!! عجب شارلاتانی؟!!

ما جدا شدگان از فرقۀ کثیف رحوی از همۀ خانواده های اسرای این فرقه در ایران و خارج می خواهیم که هر جا هستند به عراق بیایند تا با فشار بر یونامی و کمیساریای پناهندگی ملل متحد فرزندانشان را که می دانیم بسیاری از آنها خواستار بیرون آمدن و جدایی از این فرقه هستند از چنگ این باند جهنمی در اشرف و لیبرتی نجات دهند تنها راه اختصاص محلی در کمپ جدید برای فرار و استقرار کسانی که می خواهند از این سازمان جدا شوند و جدا کردن افراد از سران این فرقه می باشد.

آقاي ..... سال 71 مسعود رجوی خودش در نشستهای موسوم به حوض آیین نامه انضباطی جدید را برای ما دیکته کرد و همه نوشتیم که طبق آن مجازات آمیزش زن و مرد برای هر دوی آنها حتی اگر زن و شوهر سابق باشند اعدام بود. این آیین نامه را اندکی قبل از شروع جنگ به علت احتمال افتادن به دست مردم یا آمریکایی ها با انبوهی ملاطهای دیگر سوزاندند و در کامپیوترها از بین بردندـ

در همان نشست بود خوب به یادم هست که رجوی دستش را به زیر گلویش برد و گفت اگر شکست خوردیم و شما به خارجه رفتید این بریده مزدورها (جداشده ها) را هر جا پیدا کردید اینطوری خفه شان کنید و در یک نشست دیگر (برای سری دیگر حوض) گفته بود بکشید و بالای سر جسد واایستید تا پلیس بیاید و بگویید من کشتم!!!

فرق اساسی اشرف و لیبرتی این است که لیبرتی کوچک است و هیچگونه حصار و دیواری بین قسمتهای مختلف ندارد و افراد همه شان در یک سالن بسیار بزرگ غذا می خورند و همدیگر را می بینند و چون اغلب پیاده به سالن آمد و رفت دارند و تک نفری رفتن را هم تشکیلات ممنوع کرده است با هم در طول راه می توانند حرف بزنند و وقتی هیأتهای سازمان ملل می آیند چون آنها آزادند و می توانند همه جا بروند به راحتی علیرغم تلاش تشکیلات برای نزدیک نشدن افراد به آنها و ممنوع کردن و خط سرخ اعلام کردن گفتگوی انفرادی داوطلبانه با هیأت یونامی به راحتی افراد می توانند این دستور را نادیده گرفته و با هیأت دیدار کرده و با آنها بیرون بیایند ولی کمی جرأت و ریسک می خواهد من خودم اینطوری بیرون آمدم و علیرغم اینکه تلاش کردند مرا از هیأت دور کنند ولی من مقاومت کردم و چون از برخورد شدید در نزد هیأت می ترسند نتوانستند اصرار کنند و هیأت هم وقتی فهمید من مخالفم همه را دور کرد و تنهایی با من صحبت کرد و من راحت وضعیت تشکیلات رجوی را تشریح کردم و مرا سوار ماشین خودشان کرده و بیرون آوردند. ولی در اشرف چنین کاری امکان پذیر نیست چون هیأت یونامی فقط از یک مقر دم در دیدار می کرد و خروج از مقرهای مختلف ممنوع بود و دسترسی به یونامی و پلیس عراق برای همه به جز افراد پست غیر ممکن یا بسیار دشوار و پرریسک بود. در 4 طرف لیبرتی به راحتی و در عرض چند دقیقه می توان خود را به پلیس معرفی کرد و افراد پستهای مختلف رجوی نمی توانند فرد را بگیرند یا بسیج کنند. اما در مورد سست شدن تشکیلات در لیبرتی که نوشته اید اینطوری نیست بلکه خیلی هم سفت و سخت کرده اند هر چقدر می توانندافراد را به بیگاری میگیرند و نشستهای قبلی اعم از تفتیش عقاید موسوم به عملیات جاری و شکنجۀ جنسی موسوم به غسل هفتگی و شکنجۀ جمعی موسوم به جانبی (دیگ سابق) همچنان ادامه دارد چون اگر تعطیل کند دستگاهش از بالا و پایین جر می خورد و یک روزه متلاشی می شود ولی با اینهمه به علت شرایط زیست محیطی و جغرافیایی لیبرتی و حاکمیت یونامی افرادی که فکر و ذهنشان را از تورهای رجوی آزاد کرده اند با کمی ریسک و جرأت می توانند خودشان را برهانند. ابتدا عراق و یونامی تلاش کردند که محل اسکان افراد را خودشان تعیین کنند ولی باند رجوی نپذیرفت و سر و صدا به راه انداخت و افراد را دم در لیبرتی نگهداشت تا اینکه عراق و یونامی تسلیم شدند لذا سرنوشت افراد داخل لیبرتی کاملا تحت اختیار باند رجوی است ما باید تلاش کنیم یونامی حاکمیت خودش را به طور کامل در لیبرتی حتی به چگونگی تقسیم افراد و زندگی فردی و آزادانۀ آنها اعمال کند من در دیدارم با کوبلر این را تأکید کردم ولی گفت چنین کاری برایمان مشکل است. اکنون پیشنهادی داده ایم که محلی در لیبرتی جدا کنند تا افرای که نمی خواهند با تشکیلات رجوی باشند به آنجا منتقل شوند که تحت بررسی است.

شرایط لیبرتی محدودتر و سخت تر است و کمبود آب و برق و دیگر الزامات و کمبود ماشین و ناهموار بودن و دور بودن راه سالن و وضعیت نابسامان لوله های آب و فاضلاب و زندگی و کار تماما در بنگالها و کار مداوم و خسته کننده برای آماده کردن و تمیز کردن بنگالها و پست و نگهبانی ها و همه اینها در گرمای 40 تا 50 درجه بغداد مشکلاتی را به وجود می آورد که اینها برای یک مجاهد اصلا مهم نیست آنچه همه را می آزارد برقراری مجدد فشارها و نشستهای تحقیر و توهین و تفتیش عقاید روزانه و نوشتن و بیان افکار جنسی در جلوی جمع آن هم در میان اینهمه سختی و مشکلات مادی است که واقعا برای اشخاص بیمار و مسن که ممکن است کار یدی هم نکنند موجب فشار بیشتر روی قلب و اعصاب می شود که یک نتیجۀ آن را در فوت بردیا در لیبرتی دیدیم. مصاحبه های کمیساریا هم خیلی کند پیش می رود تا الآن در این سه ماه شروع انتقال به لیبرتی فقط با 300 نفر مصاحبه انجام شده و حتی یک نفر هم به خارجه منتقل نشده است (الآن یک سوم یعنی حدود 1000 نفر فقط در اشرف مانده اند و 2000 نفر به لیبرتی منتقل شده اند ولی سازمان الآن انتقال را متوقف کرده و حاضر به تخلیۀ اشرف نیست و تنش ادامه دارد خدا کند به درگیری دیگری منجر نشود). ما اینجا با بچه هایی که فرار کرده یا هنگام مصاحبه بیرون آمده اند برای نجات بقیه و امکان اولویت مصاحبه با کسانیکه می خواهند بیرون بروند و ما اسمشان را به کمیساریا داده ایم چون کمیساریا به ترتیب سن از جوانترها به مسن ترها مصاحبه می کند یعنی اول با جوانترها مصاحبه می کنند و به این زودی نوبت به برادران و خواهران مسن نخواهد رسید شاید تا 5 یا 6 ماه طول بکشد و خود کمیساریا خارجه رفتن را فعلا به علت عدم پذیرش کشورها تا دو سال هم امکان ناپذیر می داند. من از یک فرصت استثنائی استفاده کردم و مخفیانه توانستم خودم را به هیأت مانیتورینگ حقوق بشر یونامی که از لیبرتی بازدید می کرد برسانم چون مسئولین سازمان گفته بودند کسی از بنگالها بیرون نیاید و فقط مسئولین با آنها صحبت می کنند ولی من خودم را به آنها رسانده و گفتم می خواهم بیرون بروم که مرا آورده و به عراقیها تحویل دادند و تا الان نزدیک 20 نفر بیرون آمده اند و همه گونه وسایل راحتی توسط ملل متحد و صلیب سرخ و دولت عراق برای ما فراهم آورده اند هتل و کامپیوتر و موبایل و لباس و غذا و پول و... الآن هم در حال تکمیل مدارک انتقال ما به خارج هستند. لذا شما خانواده ها بسیج شوید و آنجا به ارگانهای بین المللی و سفارت عراق فشار وارد کنید که به عراق بیایید و با خانواده هایی که اینجا آمده اند و قرار است محلی در کمپ لیبرتی به آنها اختصاص بدهند تا با فرزاندانشان دیدار کنند و آنها را به بیرون آمدن از سازمان راضی کنید.

سئوال: شما چرا با انجمن نجات همکاری می کنید و اخبار و اطلاعیه شما را انجمن اطلاعات ایران چاپ می کند؟

آقاي حسين نژاد: هشتاد میلیون ایرانی ار جمله میلیونها روشنفکر و دانشجو و استاد و سیاستمدار و اقشار آگاه که اکثریتشان ضد رژیم هستند به رژیم جمهوری اسلامی وصل هستند و از آن حقوق می گیرند و با سازمانهای اداری آن در ارتباطند در زمان شاه هم ما کار می کردیم و از دولت حقوق می گرفتیم علیه اش مبارزه کردیم به زندان هم رفتیم ولی از ملت و کشورمان جدا نشدیم پول هر دولتی پول ملت و نفت و سرمایۀ ملت و کشور است از باباش که نیاورده انجمن نجات داخل ایران و تماما از اعضا و کادرهای جدا شدۀ سابق فرقۀ رجوی است و مثل همۀ گروهها و انجمنها و مؤسسات غیر دولتی با اجازه و کمک دولت فعالیت می کند بسیاری را از نزدیک می شناسم و سالیان سال در سازمان با هم بودیم و کار کرده ایم و خاطراتشان را با من نوشته اند مگر رجوی کدام شخص یا گروه یا جریان یا روزنامه را که ضد او باشد نمی گوید اطلاعاتی است و وابسته به وزارت اطلاعات است برای بد نام کردن زمان شاه هم هر کس را می خواستند خراب کنند می گفتند ساواکی است از نطر رجوی بنی صدر اطلاعاتی است مسعود بنی صدر از مسئولان بالای سازمان که سال 66 در اور سوراواز مسئول من بود اطلاعاتی است پرویز یعقوبی اطلاعاتی است متين دفتری و زنش اطلاعاتی هستند مدنی اطلاعاتی است فریدون گیلانی اطلاعاتی است مصطفی محمدی که از مسئولان سازمان در کانادا بود و اصلا سیتی زن کانادا است اطلاعاتی است، فریبا هشترودی اطلاعاتی است و هزازان جدا شده از تشکیلات خود سازمان از 63 و 64 تا کنون همه اطلاعاتی هستند و حتما هم همۀ افراد خانواده مان از جمله دختر کوجکم و دامادم و دهها خانواده هم که این مدت آمده و در بغداد با ما دیدار کرده اند و همگی بدون استثنا مسعود و مریم را لعن ونفرین می کنند و بسیاری نیز در تمام قیامهای سال 88 و 89 شرکت کرده و باتوم خورده اند اطلاعاتی هستند مثلا دختر کوجکم که بعد از 30 سال همدیگر را دیدیم و فارغ التحصیل دانشگاه و فوق لیسانس است می گوید همه در ایران از باند رجوی که نام مجاهدین خلق را خراب کرده متنفر هستند و هیچ پایگاهی در میان مردم ایران ندارند اینجا پدر و مادر یکی از بچه های جدا شده می گفت عجیب است یک نفر هم در میان فامیل و دوست و آشنا ندیدم که خبر جدا شدن فرزندم از این سازمان را بشنود و خوشحال نشود و تبریک نگوید و یک نفر هم نگفت چرا جدا شد؟ برای اینکه رجوی با کارهایش پایگاه گسترده سازمان در ایران را شخم زد و تخریب کرد که امروز خودش با التماسهایش به موسوی و کروبی که مردم را به خیابان بیاورند به این امر اعتراف می کند و می گوید ملت ما نمیدانم چرا ویروس سبز گرفته اند؟ میلیون میلیون دلار پول گرفتن از صدام که من خودم نامه ها و اسنادش را در روابط ترجمه می کردم مزدوری است نه کسانیکه در ایران کار می کنند و از دولت حاکم در کشور خودشان حقوقی را که پول خودشان است می گیرند. هیچ مبارزه ای از خارج کشور به پیروزی نرسیده مبارزه باید در داخل کشور صورت گیرد ولی فعلا که کارهای رجوی باعث شده ما نتوانیم به داخل برویم ولی آنها که مسائل ما را نداشتند به داخل رفتند و خیلی هم کار خوبی کردند امروز مبارزه با رژیم از مبارزه با رجوی و محکوم کردن کارهای او می گذرد و همۀ فرزندان قیام مردم علیه رژیم و شهدای گرانقدرشان از جمله ندا آقا سلطان اینگونه بوده اند برای اینکه رجوی عامل بقا و ادامۀ رژیم بوده و هست و این کار مبارزه اساسا در داخل ایران صورت می گیرد مائو در داخل چین راهپیمایی کرد و جنگید و پیروز شد و موقع حملۀ ژاپن به چین نیز موقتا با رژیم چیانکایچک اعلام آتش بس داد تا همکار و همدست ژاپن در میان مردم جلوه نکند اما رجوی در اوج جنگ ایران و عراق هر چند خمینی بود که ادامه می داد نه تنها جنگ داخلی را متوقف نکرد بلکه رفت جزء نیروی دشمن شد که من خودم چون در بخش روابط عراق در سازمان کار می کردم به خوبی می دانم که ما جزء اطلاعات و ارتش صدام بودیم علیرغم تبلیغات بیرونی هر دو طرف و همین یکی از مهمترین عوامل از دست رفتن پایگاه سازمان در ایران شد که امروز اصلاح طلبان داخل رژیم شده به اعتراف خود رجوی در نشست ما در اشرف شده اند رهبران مردم. پیغمبر اسلام هم از مکه به مدینه رفت از مکه به روم و ایران که نرفت تا از آنجا مکه را بگیرد پایگاهش در داخل کشور خودش بود ولی رجوی این هجرت پیغمبر را با آمدنش به عراق مقایسه می کند!!! 12 سال پیش در آخرین ملاقات رجوی با صدام حسین که من مترجمشان بودم و همانجا سهمیه رجوی از فروش نفت را به روزی 100 هزار بشکه افزایش داد (ماهی 3 میلیون بشکه) رجوی که مسئولش در سیستم دولت عراق رئیس سازمان اطلاعات صدام بود و خود فریق طاهر رئیس اطلاعات صدام در آن دیدار حضور داشت رو به فریق طاهر کرد و با اشاره به طارق عزیز که او هم آنجا بود کرد گفت: همانطور که آقای طارق عزیز دست مرا گرفت از پاریس به بغداد آورد امیدوارم روزی هم فریق طاهر دست مرا بگیرد و مرا از بغداد به تهران ببرد!! و این را دوبار تکرار کرد که من از ترجمه اش خجالت می کشیدم بطوریکه حتی طارق عزیز و فریق طاهر هم چون افرادی بعثی و با اندیشۀ ناسیونالیستی بودند از اینهمه ذلت و خواری رو ترش کردند و پاسخی ندادند... نتیجه و آخر عاقبت تکیه به بیگانه را هم امروز می بینید که دست به دامن هر ناکسی از آمریکا و سیا و علاوی و اوباما و کلینتون شده برای نگهداشتن افرادش در عراق برای اینکه خودش و دستیارانش دستگیر نشوند زیرا دامن محبت مردم را سالیان سال است که از دست داده است. اما اینکه همه فکر می کنند که سازمان ملل خودش بدون عراق و رژیم افراد مجاهدین را مستقیما به کشورهای ثالث خواهد فرستاد توهمی است که سران این فرقه در خارجه می پراکنند تا افراد بدون اطلاع از قوانین بین المللی را فریب بدهند و خانواده ها و جریانهای دلسوز را از اقدام مستقل برای نجات فرزندانشان و جدا کردن آنها از این فرقه و بردن مستقل به خارجه باز بدارند این در حالیست که رهبران سازمان در داخل تشکیلات که ما تا یک ماه پیش در آن بودیم به شدت علیه آرزوی کشور سوم در میان افراد مبارزه می کنند و هر کس از دهنش چنین آرزویی بگذرد یا از یک خبر پذیرفتن کشورها خوشحال بشود باید این را به عنوان فاکت عملیات جاری و پروژه و نشست جانبی (اصطلاحات فرقۀ رجوی برای جلسات تفتیش عقاید) نوشته و جلوی جمع بخواند تا به او حمله و توهین کنند و همچنین با انواع بهانه جویی ها و شرط گذاریهای غیر معقول موجب طولانی کردن پروسۀ جابجایی از اشرف به لیبرتی و از آنجا به کشورهای ثالث می شود.... تمام کارهای رجوی در عراق بویژه در این ده سال اخیر به سود رژیم تمام شد اگر اینهمه سال تبلیغ و آن همه هزینه را به جای حفاظت اشرف و ماندن در عراق و گرفتن استاتو از آمریکا و دخالت در اوضاع عراق و آوردن بیهودۀ و پر هزینۀ عراقیان به اشرف، برای خروج از عراق به کار می برد بویژه که آن موقع آمریکا در عراق حاکم بود و هنوز حاکمیت دولت و رژیم در عراق شکل نگرفته بود الان حد اقل قسمتی اصلی تشکیلات، سالم در خارج بود و خیلیها هم دنبال زندگیشان می رفتند بدون اینکه به دست رژیم بیفتند و توسط رژیم تأمین بشوند و به جای کار روی اوضاع عراق کار روی داخل می شد البته هنوز هم تمام فعالیتها و هزینه های مریم رجوی در خارجه روی ماندن در عراق و تأمین آسفالت و آب و برق و آبادانی و گلکاری لیبرتی است نه اعمال فشار روی کشورها برای پذیرفتن افراد اشرف و لیبرتی به عنوان پناهنده بطوریکه حتی خبرهای مربوط به آمادگی برخی کشورها و سهمیه پذیرفتن آنها در سایتهای مجاهدین و سیمای آنها برجسته نمی شود چون خوب می دانند خارجه یعنی فروپاشی و دستگیری رجوی و سران دیگر فرقه در عراق.. بنابراین خانواده ها و ایرانیان حامی اشرفیان در خارجه باید روی مریم رجوی در آنجا فشار بیاورند که تبلیغاتش را بیشتر از تأمین زندگی و بقای اشرفیان در عراق به عنوان پناهنده و به رسمیت شناختن لیبرتی به عنوان کمپ پناهندگی به طور جدی روی اروپا و آمریکا برای قبول پناهجویان اشرف و لیبرتی فشار بیاورند و فشارهای طاقت فرسای تشکیلاتی در لیبرتی مانند کنترل شدید تحرک افراد و نشستهای دیگ و تفتیش عقاید روزانه و شکنجۀ جنسی هفتگی را که موجب فرار روزانۀ افراد و افتادنشان به دست رژیم در عراق می شود تعطیل کنند... مریم رجوی در آخرین پیام خود به ما در فروردین ماه گذشته قبل از حرکتمان به لیبرتی گفت شما باید لیبرتی را زیباترین شهر جهان و اشرف ثانی بکنید و عباس داوری هم در نشستی که برای ما در کلیسای آمریکایی ها در لیبرتی برگزار کرد گفت باشه بذارید بگند کمپ ترانزیت اصلا این دنیا خودش یک کمپ ترانزیت است و من 70 سال است که در ترانزیت هستم و یعنی شما تا مرگتان اینجا خواهید ماند.

بعد ار آنکه من از کمپ لیبرتی بیرون آمدم اسامی 6 نفر از دوستان و هم یکانیهای خودم را که با هم مخفیانه صحبت می کردیم و به شدت خواستار بیرون آمدن بودند و همراه با برخیشان در اشرف چند بار راههای فرار را شناسایی کردیم ولی دیدیم به شدت توسط مأموران رجوی کنترل می شوند، این اسامی را به خواست خودشان که می گفتند اگر بیرون رفتید اسامی را بگویید که با مصاحبه انفرادی نجاتمان بدهند به یونامی و کمیساریا دادم تا آنها را در اولویت مصاحبه قرار بدهند.

صبر کنید نیروهای ضد آخوند در عراق روی کار می آیند و شما را محاکمه خواهند کرد

ما که 25 سال است در عراق هستیم و بعد از سقوط صدام بیشترین سر و کار را با همان نیروهای ضد آخوند در عراق داشتیم خوب می دانیم و شما هم بدانید و خودشان هم بارها اعلام کرده اند که طبق قانون اساسیشان که خودشان به آن رأی داده اند خواستار خروج باند رجوی از عراق هستند ولی با هر گونه حمله و اعمال زور مخالفند و می گویند باید زیر نظر سازمان ملل و صلیب سرخ به کشورهای سوم انتقال یابند علاوی هنوز هم برای راضی کردن رژیم در ملاقات با سفیر رژیم و در سفر تهرانش می گفت من خودم مجاهدین خلق را خلع سلاح کردم و یک فرد نزدیک به علاوی به من می گفت علاوی به رژیم ایران قول داده بود اگر بگذارد او نخست وزیر شود همه رهبران مجاهدین را دست بسته تحویل دولت ایران می دهد رژیم هم گفته بود ما هیچ نگرانی از طرف مجاهدین نداریم و برایمان آن قدر اهمیتی ندارند که در مقابل تحویل دهی آنها بگذاریم یک فرد طرفدار آمریکا در عراق روی کار بیاید... تو که می گویی نیروی ضد آخوند مگر آمریکا ضد آخوند نیست مگر مخالفان مجاهدین را در آمریکا می گیرد محاکمه می کند؟ خود باند رجوی را در لیست برده و اینهمه التماس که در بیاورد تازه می گویید که آمریکا با رژیم مماشات می کند خوب اگر دولت علاوی هم در عراق بیاید وقتی اربابش آمریکا با رژیم مماشات می کند او بیشترش را می کند چون بیشتر از آمریکا به دولت ایران نیاز دارد برای اینکه ایران همسایۀ اصلی عراق است و بیشترین مرز جغرافیایی و اشتراکات فرهنگی و مذهبی را با ایران دارد هیچ دولتی منافع خودش را قربانی مواضع و منافع یک گروه اپوزیسیون کشوری دیگر نمی کند و زبان حال همۀ کشورها به مجاهدین این است که خوب شما نتوانستید دولت کشور خودتان را سرنگون کنید به ما چه ربطی دارد می خواستید شما حاکم می شدید با شما رابطه برقرار می کردیم... هیچ عراقی خواهان باقی ماندن مجاهدین در خاک عراق نیست و همه اعلامیه ها با این مضمون ساخته و پرداختۀ خود باند رجوی است و من در همان قسمت که این اعلامیه ها درست می شد کار می کردم و فارسی می نوشتند می دادند من ترجمه می کردم امضاها هم تماما قلابی است و با پول راضی می کردند که نامشان را زیر اعلامیه ای که خود باند رجوی نوشته بود بگدارند برای همین یک عراقی و یک همسایه اشرف که آنهمه آمدند در اشرف خوردند و خوابیدند یک تظاهرات راه نینداخت و یک نفر جلوی اتوبوسهای ما نخوابید که ما نمی گذاریم مهمانانمان را ببرید اینها نه فقط حرف من بلکه همه در اشرف و لیبرتی می گفتندـ

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پرواز تاریخساز یا سقوط تاریخسوز؟!

 

 

علی حسین نژاد، بنیاد خانواده سحر، بغداد، دوازدهم ژوئن 2012
http://www.saharngo.com/fa/story/1729

 

نوشته ای از علی (غلام) حسین نژاد

 

تا سالهای اخیر همه ساله در روز 17 خرداد رسانه های فرقۀ رجوی به مناسبت سالگرد انتقال رجوی و عیال ثالث و اعضای باندشان گفتاری و برنامه ای با آب و تاب با عنوان «پرواز تاریخساز صلح و آزادی از پاریس به بغداد» پخش می کردند که تا قبل از سقوط رژیم صدام حسین این برنامه در سیمای مغازلت آمریکایی این فرقه همراه با فیلمهای پیام مسعود رجوی مبنی بر قصدش برای «بر افروختن آتشها در کوهستانها» وبعد هم پیاده شدن مسعود رجوی از هواپیما در فرودگاه بغداد و استقبال رسمی از او توسط نفر سوم رژیم عراق در آن روز یعنی طه یاسین رمضان و هیأت مستقبلین شامل تعدادی از وزرا و مسئولین نظامی و اطلاعاتی دولت صدام حسین از جمله وزیر دفاع او پخش می شد و بعد از زیارت آنها زیارت «رهبری» از نجف و کربلا پخش می گردید تا خیانت ورود به عراق و زیارت جنایتکاران جنگی در حق مردم ایران و در حال جنگ علیه این مردم با زرورق زیارت عتبات عالیات ساندویچ شده و به خورد اعضا و هواداران در خارج کشور و نیروهای آواره آن موقع در به اصطلاح «منطقه مرزی» داده شود. نیروهایی که در همان روز و همان سال (65 شمسی) از این خبر پخش شده بعد از ساعتها تبلیغ و مقدمه چینی و انتظار برای «شنیدن یک خبر بسیار مهم» به تعبیر خود مسعود رجوی ساعتها و روزها «هاج و واج و گیج و منگ» و منتظر تحلیل و پاسخ به «لحظات تناقض» خود بودند که چرا عراق در حال جنگ با ایران به عنوان «پایگاه مقاومت ایران»! انتخاب شده است؟!...

اما بعد از سقوط صدام حسین و همزمان با خلع سلاح نیروهای رجوی و اسم بی مسمی شدن «ارتش آزادیبخش ملی» و در حقیقت سقوط آن، دیگر در تبلیغات فرقۀ رجوی در این مناسبت فیلم استقبال و مستقبلین به هیچ وجه پخش نمی شد چرا که همۀ آن مستقبلین یا کشته شده و یا دستگیر و زندانی و اعدام شده و یا فرار کرده بودند و اگر در این موقعیت پخش شود اعترافی در برابر دولت کنونی و مردم عراق به همکاری با نظام صدام خواهد بود!، بلکه فقط به نشان دادن فرود هواپیمای رجوی و زیارت او از عتبات عالیات اکتفا می شد... ولی حالا که حتی خود «رهبری» هم به دنبال قبول رسمی برچیدن اشرف و حتی اعلام بیرونی طرحهای متعددش برای آمادگی جهت خروج از عراق رسما به شکست استراتژی «جنگ آزادیبخش» فرقۀ خود بر پایۀ آمدن به عراق و از خاک عراق اعتراف نموده و در حقیقت انحلال سازمان و ارتش به اصطلاح آزادیبخش خود را اعلام کرده است دیگر در رسانه های «مقاومت»! درِ این برنامه را گِل گرفته و هیچ اشاره ای به این مناسبت دیده نمی شود! حتی از سایت فارسی مجاهدین خلق نیز این مناسبت که تا پارسال ولی بدون عکسهای استقبال از رجوی وجود داشت اکنون برداشته شده و حذف شده است، در سایت عربی شان که من خودم تا ماههای اخیر مسئول ترجمه و تدوین آن بودم و بعد از سقوط صدام دایر شد از همان اول دستور دادند که این مناسبت «پرواز تاریخساز»! به عراق در قسمت مناسبتها درج نشود چون «در شرایط فعلی عراق مصلحت نیست!...

در شهریور سال 79 که رجوی آخرین دیدارش را با صدام حسین در یکی از کاخهای ریاست جمهوری وی در بیرون بغداد انجام داد و او و همۀ اعضای هیأتش را با چشم بسته به آنجا بردند من به عنوان مترجم ارشد بخش روابط خارجی سازمان (بخش روابط با دولت عراق) از افراد دست اندر کار این پروژه (دیدار با صدام حسین) بودم. صدام حسین در این دیدار سهمیه رجوی از فروش نفت را به روزی 100 هزار بشکه افزایش داد (ماهی 3 میلیون بشکه). رجوی که مسئولش در سیستم دولت عراق رئیس سازمان اطلاعات صدام بود و خود فریق طاهر رئیس اطلاعات صدام در آن دیدار حضور داشت رو به فریق طاهر کرد و با اشاره به طارق عزیز که او هم آنجا بود گفت: "همانطور که آقای طارق عزیز دست مرا گرفت و از پاریس به بغداد آورد، امیدوارم روزی هم فریق طاهر دست مرا بگیرد و مرا از بغداد به تهران ببرد!!" و این جمله را دوبار تکرار کرد بطوریکه حتی طارق عزیز و فریق طاهر هم از اینهمه ذلت و خواری او رو ترش کردند و پاسخی ندادند چون حداقل به این ایمان داشتند که یک رهبر مردمی را ملت و مردمش به قدرت و حکومت می رسانند نه رئیس اطلاعات یک کشور دیگر، آنهم کشوری که دولتش سالها در جنگ با آن ملت بوده است. قبح رفتن به عراق نزد ملت ایران حتی برای خود رجوی و دستگاهش به قدری روشن و واضح بود که به آن «جزام عراق» می گفتند و خود رجوی می گفت: «شاه و شیخ برای سوزاندن انقلابیون و مبارزان آنها را همیشه به عراق نسبت می دادند» و سازمان رجوی هیچوقت در تبلیغات خود خاک و مقر نیروهای مسلح و ارتش به اصطلاح آزایبخش خود را عراق یا خاک عراق نمی گفت بلکه «جوار خاک میهن» یا «منطقۀ مرزی» می نامید در حالیکه قرارگاه اشرف 150 کیلومتر با مرز ایران فاصله دارد و در عمق خاک عراق می باشد. مهدی ابریشمچی در همان اول آمدن به عراق گفته بود اگر در عرض یک سال نتوانیم با آمدن به عراق رژیم را سرنگون کنیم خواهیم سوخت زیرا عراق جزام است و پایگاه مردمی ما را از بین می برد که چنین هم شد و بدینگونه سازمان مجاهدین باقی ماندۀ پایگاه خود در میان مردم ایران را از دست داد. خود رجوی هم در بدو ورود به عراق گفته بود در اینجا نمیتوانیم مثل فرانسه 5 سال بمانیم چون در این صورت ما را ترشی خواهند انداخت.

اکنون به رجوی باید گفت در حالیکه دست تو را گرفته و از پاریس به بغداد برده بودند پس چرا رو به بیرون می گفتی: «می روم تا برفروزم آتشها در کوهستانها»؟! حال نتیجۀ آن آتش افروزیها و به کشتن دادن هزاران نفر از بهترین جوانان و نیروهای ملت ایران چه شد؟ تو که در سال 61 یک جمع بندی تحلیلی در مورد علل شکست و اشتباهات «مقاومت مسلحانۀ یکساله» ارائه دادی چرا یک تحلیل در تمام این سالیان و نیز در حال حاضر در مورد علل شکست استراتژیک و اشتباهات 31 ساله ارائه ندادی و نمی دهی؟ و برای همین هم به یک تجربۀ بسیار عبرت انگیزی برای تاریخ همۀ ملتها تبدیل شدی تا بیش از پیش دریابند و ثابت شود که هیچ مبارزه ای خارج از صفوف مردم و با همدستی با دشمن خارجی به پیروزی نرسیده بلکه محکوم به شکست است و همۀ انقلابها و مبارزات پیروز از داخل مردم نشأت گرفته و در همانجا در پیوند با خواسته ها و عواطف مردم پیروز شده اند نه در خارجه و با اتحاد با دشمن خاک این ملت، مانند پیروزی پیغمبر اسلام (ص) و انقلاب ایران و انقلاب چین و انقلاب روسیه و انقلابهای آمریکای لاتین و... پیغمبر اسلام (ص) و یاران مهاجرش از مکه به مدینه هجرت کردند نه از مکه به روم یا ایران تا از آنجا مکه را فتح کنند! پایگاهش در داخل کشورو مردم خودش بود ولی رجوی این «دست دادن به دست عراق و آوردنش به عراق» را در تبلیغات بیرونی خود با هجرت پیغمبر از مکه به مدینه مقایسه می کرد واستراتژی شکست خورده اش برای فتح تهران را با فتح مکه!!... مائو و یارانش در داخل چین راهپیمایی کرده و جنگیدند و پیروز شدند نه در خارج چین و از خاک دشمنشان ژاپن بلکه وقتی ژاپن همانموقع به چین حملۀ نظامی کرد مائو موقتا با رژیم چیانکایچک اعلام آتش بس و صلح کرد تا همکار و همدست ژاپن در میان مردم خود جلوه نکند اما رجوی در اوج جنگ ایران و عراق نه تنها جنگ داخلی را متوقف نکرد بلکه رفت جزء نیروی دشمن خارجی شد.

رجوی این روزها با شکست قبول انتقال به عراق کاملا این شکست استراتژیک خود را حس و لمس می کند و به همین علت با انواع بهانه ها علیرغم تبلیغات بیرونیش مبنی بر رفتن به کشور ثالث در پیشرفت پروسۀ انتقال ساکنان اشرف و لیبرتی به خارج کارشکنی می کند تا از یک طرف ضمن جلوگیری موقت از فروپاشی کامل فرقۀ خود، سازمانش با حسابرسی ایرانیان بویژه خانواده های کشته شدگان ماجراجوییهای رجوی طی این سالیان روبرو نشود که بگویند اگر می خواستی برگردی پس چرا رفتی آنهم با آنهمه تبلیغات کر کننده و ناسزاها و دشنامهای زشت به مخالفان رفتنت به عراق!!... و از طرف دیگر با کش دادن قضیه به امیدهای واهی تغییرات در عراق و سوریه و آمریکا!! خود و دستیارانش را به قیمت به کشتن دادن ساکنان دو کمپ اشرف و لیبرتی به عنوان دیوار انسانی بر گرد خود یا به تعبیر خودش بر گرد «مرکز لشکر» موقتا هم که شده از خطر دستگیری توسط دولت عراق حفظ کند.

بنابراین اینک برای همگان و در درجۀ اول برای خود مسعود رجوی و «رئیسه جمهور»! آرزو به دلش ثابت شده که عراق برایش نه «کانون نبرد استراتژیک» بلکه باتلاق غرق استراتژیک بوده و راهی شدنش به عراق نه «پرواز تاریخساز» بلکه «سقوط تاریخسوز» بوده که تاریخ و دفتر بوق و کرناهای ادعائی رجوی از «مقاومت سازمان یافته» تا «شورای ملی مقاومت» و «ارتش آزایبخش ملی» و «آلترناتیو انقلابی» و تا بساط پلید و مزخرف «انقلاب ایدئولوژیک مریم»! برای سرکوب و شکنجۀ روحی و فکری و جنسی افراد و اسرای فرقۀ ضد بشری اش و... همه و همه را یک جا سوزاند و خاکستر کرد.

علی (غلام) حسین نژاد - بغداد

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حقیقت گویی وارونه خزایی درباره مجاهدین

خزایی خطاب به همه جریانهای اپوزیسیون: آمدن و نظاره کردن و سیاهی لشکر شدن در گرد هم ایی مجاهدین که دیگر معصیت ندارد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، یازدهم ژوئن 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8030

 

از پرویز خزایی مدت ها خبری نبود، تا آنجا که شایعه زاویه گرفتن او با شورا و رجوی هر روز بیشتر تقویت می شد. اما پس از یک غیبت نسبتا طولانی با درج مقاله ای با عنوان دنیای هرکه سی خوش! در سایت همبستگی بار دیگر در آستانه برگزاری گردهمایی ۲۳ ژوئن به صحنه آمده است. به این امید که تا می تواند تنور این گردهمایی ملال آور را گرم کند، و جالب اینجا است که می داند این تنور به این حرف ها و بیشتر از این حرف ها و وعده ها و امیدها و شعر و شعارها گرم شدنی نیست.

برای همین در ادامه بر بی وزنی و بی اعتباری مجاهدین و شورای رجوی اذعان و ملتسمانه می خواهد که همگان با هر فکر و ایده و تمایل سیاسی در این گرد هم ایی شرکت کنند. خزایی که می داند فراخوان های سازمان در طی این سه دهه همه مصداق آب در هاون کوبیدن بوده و آن همه وعده و فیل هوا کردن و التماس و ولخرجی و بریز و بپاش نتوانسته تغییری در نظرگاه خارجه نشینان و اپوزیسیون خارجه نشین نسبت به رجوی و سازمان مجاهدین ایجاد کند، این بار با تمسک به حضور برخی اعضای کنگره آمریکا و دیگر حامیان اروپایی بر آن شده تا بلکه دل خارجه نشینان را برای آبروداری پیش مدعوین استیجاری سازمان نرم کند. اما از آنجا که چندان امیدی به این فراخوان و التماس و دعاها ندارد و از سویی هم نمی تواند از خیر خیل خارجه نشینان به دلیل اهمیت شان بگذرد، با ادبیات متفاوتی ضمن تقسیم بندی جهان به اردوی انترناسیونال های بی غیرت و با غیرت و تأکید بر حضور آن دسته از انترناسیونال های با غیرت در این گرد هم ایی و ضرورت حضور فراگیر ایرانیان برای جلب اعتماد بیشتر آنها به سازمان می نویسد:

“امروز این انترناسیونال انسانی در کنار رجوی و اشرف و شورای ملی مقاومت ایران- ائتلاف تاریخی بسیاری از نیروهای گوناگون اما همگون بر سر سرنگونی رژیم فاشیستی-جدایی دین از دولت و دمکراسی بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر-در اوج شکل گیری است. هرکس شک دارد روز ۲۳ ژوئن امسال به پاریس بیاید و تنها نظاره گر باشد. معصیت ندارد.”

خزایی ظاهرا فراموش می کند که فیل جدایی دین از دولت فیل تازه ای نیست که بخواهد به بهانه آن ایرانیان خارجه نشین را اغوا و فریب بدهد، مضاف بر اینکه همان خارجه نشین ها بهتر از هر کس می دانند که دغدغه واقعی و ماهوی سازمان نه جدایی دین از دولت که اتفاقا تلفیق دین و دولت منتهی با تعریف و تفسیر منحصر به فرد رجوی است. و مهمتر از همه باز همین خارجه نشینان بهتر از همه ایرانیان داخل کشور می دانند که دغدغه رجوی برای ایران فردای او، نه دمکراسی و نه اعلامیه حقوق بشر است. و آقای خزایی باز بهتر از هرکس می داند که فیل اعلامیه حقوق بشر هم سالها پیش به هوا رفته و ترکیده است.

واقعیت این است که رجوی در پس همه این سالها به حد کافی از جدایی دین از دولت و دمکراسی و حقوق بشر و راه حل سوم و رفراندوم و … حرف داده و هر سال به بهانه یکی از این ابداعات موضع خارجه نشین ها را ارزیابی و برآورد کرده است. و بهتر از هرکس می داند که از خیل این همه ایرانی خارجه نشین آبی برای او گرم نمی شود و نخواهد شد. جالب اینجا است که آقای خزایی هم این حقیقت را می داند و اتفاقا بهتر از خیلی ها می فهمد که مشکل اصلی بی اعتنایی خارجه نشین ها با رجوی و مجاهدین چیست. برای همین هم ضمن دعوت مجدد از آنها حتی در شکل و شمائل نظاره گر و سیاهی لشکر در کمال استیصال تأکید می کند آمدن و نظاره کردن و سیاهی لشکر شدن در این گرد هم ایی که دیگر معصیت ندارد.

به گمانم کسی به شیوایی و شفافیت آقای خزایی نمی توانست اینگونه بر درماندگی و عجز و بی کسی و غربت سیاسی مجاهدین صحه بگذارد. آقای خزایی وارونه حرف می زند، اما حقیقت را جز از طریق وارونه گویی در دستگاه فرقه ای مجاهدین نمی توان بیان کرد. او می گوید آمدن در این گرد هم ایی معصیت نیست، اما بهتر از هرکس می داند که به زعم ایرانیان شریف با هر تمایل و گرایش سیاسی حتی نزدیک شدن آن اندازه به مجاهدین که شبه سیاهی لشکری نیز تداعی کند، فی النفسه معصیت است آن هم از جنس و نوع کبیره اش.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

احضار مریم رجوی به دادگاه رسیدگی به پرونده ۱۷ ژوئن

تنها پس از دو هفته از روی کار آمدن رئیس جمهور چپ گرای فرانسه، ظاهرا تمامی معادلات مریم رجوی درباره آینده سازمان در فرانسه به هم ریخته است

 

 

بهار ایرانی، دهم ژوئن 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8022

 

در حالی که مریم رجوی در نشئگی و سرمستی نامه دادگاه استیناف کلمبیا به وزارت خارجه آمریکا و مهلت چهار ماهه به کلینتون برای تعیین تکلیف وضعیت سازمان در لیست تروریستی سر از پا نمی شناسد، احضار او به دادگستری فرانسه در رابطه با پرونده ۱۷ ژوئن بساط جشن و سرور و سرمستی او را به خماری تبدیل کرد. خبرهای رسیده حاکی از شروع پروسه رسیدگی به این پرونده از روز ۱۵ خرداد خبر می دهد. این در حالی است که بر اساس خبرهای دریافتی گروهی از ایرانیان مخالف سازمان با تجمع در مقابل کاخ دادگستری پاریس از مقامات فرانسوی خواستار اخراج مریم رجوی و دیگر اعضای سازمان از خاک فرانسه شده اند. این در حالی است که همزمان مریم رجوی با حمایت حامیان فرانسوی و غرب خود تلاش های تازه ای را برای اخذ پناهندگی اعضای سازمان و همچنین بازپناهندگی آن تعداد از اعضای سازمان که پیشتر موفق به دریافت پناهندگی شده اما سالها است در اشرف مستقر هستند، شروع کرده است.

بر خلاف تبلیغات و جوسازی هایی که سازمان در طی سالهای ۲۰۰۳ تاکنون درباره پرونده ۱۷ ژوئن و سیاسی بودن آن براه انداخته، اما فراخوان مریم رجوی توسط دادگستری پاریس بر تمامی این جوسازی ها خط بطلان کشیده و خبر از به جریان افتادن پرونده می دهد. لازم به تذکر است در ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ پلیس امنیت فرانسه با یورش به مقر اوورسورواز به اتهامات عدیده از جمله پولشویی، طراحی اقدامات تروریستی، و … دهها اتهام دیگر مریم رجوی و کلیه افراد مستقر در اوور را دستگیر نمود. متعاقب این اقدام بر اساس فراخوان تشکیلاتی مسعود رجوی دهها تن از اعضای سازمان در سراسر اروپا اقدام به خودسوزی نمودند که از میان آنها دو عضو زن سازمان به نام های مرضیه باباخانی و ندا حسنی بر اثر شدت جراحات ناشی از خودسوزی کشته و دهها نفر دیگر صدمات سخت و غیر قابل جبرانی متحمل شدند. دستگاه قضایی و مقامات فرانسوی به دلیل تبعات غیر منتظره این اقدامات فرقه ای، مریم رجوی را موقتا به قید ضمانت آزاد کردند. از آن زمان تاکنون دستگاه های تبلیغاتی و رسانه ای سازمان این اقدام فرانسه را به منزله بی پایه بودن اتهامات دستگاه قضایی و سرویس های امنیتی تلقی کرده و آن را مختومه اعلام نمودند. این در حالی است که گزارشات سری و رسمی سرویس امنیتی فرانسه موسوم به دی اس تی حاکی از دهها فقره تخلفات امنیتی و … از سوی سازمان و رهبران آن می کند. بخشی از این تخلفات در کتاب معروف آنتونی گسلر منعکس شده است.

به جریان افتادن این پرونده و در شرایطی که سازمان درگیر اخذ پناهندگی و باز پناهندگی برای شماری از اعضای بالای خود در فرانسه است، از جهاتی می تواند تأثیرات و بازخوردهای منفی بجا بگذارد. مضاف بر اینکه سازمان در تلاش است بعد از تخلیه قرارگاه اشرف و خارج شدن از عراق خاک فرانسه را به مهمترین مقر تشکیلاتی خود تبدیل کند. نکته دیگر اینکه از سه دهه پیش خاک فرانسه به عنوان ترانزیت ثابت یک گروه تروریستی این سؤال را پیش روی ناظران بی طرف و همچنین ایرانیان مخالف و منتقد سازمان قرار داده که دولت فرانسه چه سنخیت و قرابتی با سازمان مجاهدین می تواند داشته باشد. لازم به یادآوری است مجاهدین و مریم رجوی در چند ماه اخیر و درجریان انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه تحرکات تازه ای در حمایت از کاندیدای چپ گرای فرانسه براه انداختند. پیش بینی می شد این تحرکات و حمایت مریم رجوی از رقیب چپ گرای سارکوزی با هدف جلب حمایت او و گرفتن امتیازات از دولت چپ گرای فرانسه باشد. از جمله امتیازاتی که پیش بینی می شد یکی هم به فراموشی سپردن پرونده ۱۷ ژوئن بود. اما احضار مریم رجوی و تنها پس از دو هفته از روی کار آمدن رئیس جمهور چپ گرای فرانسه ظاهرا تمامی معادلات و محاسبات مریم رجوی را درباره آینده سازمان در فرانسه به هم ریخته است.

یادآور می شود که فرانسه علیرغم خارج کردن نام سازمان از لیست تروریستی اتحادیه اروپا یکی از کشورهایی است که کماکان مواضع خود را در قبال سازمان مجاهدین تغییر نداده است. به همین دلیل مریم رجوی کینه و خصومتی دیرینه با شخص سارکوزی دارد. یکی از دلایل این کینه توزی سوای مواضع سارکوزی به عنوان رئیس جمهور فرانسه به سال ۲۰۰۳ و در دولت ژاک شیراک بر می گردد که سارکوزی وزیر کشور بود و مواضع شدیدی علیه مجاهدین داشت. با تمامی این احوال و کنار رفتن سارکوزی و روی کار آمدن حزب چپ گرای فرانسه، اما بر خلاف انتظارات معمول و حداقلی مریم رجوی او پس از قریب به نیم دهه بار دیگر توسط دادگاه پاریس احضار شده است. سوای هر قضاوت و حکمی که دادگاه درباره این پرونده صادر کند، نفس احضار مریم رجوی و در شرایطی که وی در سرمستی نامه تعیین تکلیف دادگاه استیناف کلمبیا به کلینتون به سر می برد، می تواند به تشدید وضعیت بحرانی او و سازمان مجاهدین منجر بشود.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بازجویی و محاکمه مریم رجوی در دادگستری فرانسه  و آکسیون قربانیان فرقه مجاهدین

 

09.06.2012

تحریریه ایران فانوس

http://iran-fanous.de/middle/995-Iran%20Fanous-Aksiun-06.06.2012.htm

 

دیروز سه شنبه به تاریخ پنجم ماه یونی، جمع زیادی از اعضای جداشده، معترض و قربانیان رهبری مجاهدین از کشورهای مختلف اروپا در شهر پاریس و مقابل دادگستری این شهر، جمع شده تا به اعتراض بپردازند.

هدف از اعتراض این گروه از منتقدین و معترضین در شهر پاریس، بر می گردد به بازجویی مجدد خانم مریم رجوی که به درخواست دادگستری شهر پاریس در ارتباط با نقض مستمر حقوق بشر که مجاهدین خلق به فرمان رهبرشان در کشور فرانسه انجام داده اند.

 

 

براساس گزارش خبرنگار کانون ایران فانوس که برای گزارش این مراسم و اعتراض به جمع معترضین ملحق شده بود، شور و شعف و شعارهای سیاسی که بچه ها سر می دادند، حاکی از عزم جدی آنها در افشاگری فرقه مجاهدین بود. آنان با نظمی کاملاً سیاسی و متمدنانه، پلاکاردهایی را در دست داشتند و آن عکسها را به شهروندان فرانسوی نشان می دادند. همچنین، اعلامیه هایی را در ارتباط با تروریسم و نقض حقوق بشر مجاهدین به زبان فرانسه تهیه کرده و به دست حضار و علاقه مندان می دادند.

جمع معترضین را تعدادی از پلیس ضد شورش فرانسه احاطه کرده و محافظت می کردند تا مبادا آنان در معرض حمله و هجوم عوامل مجاهدین قرار گیرند. اعضای کادر حفاظت مریم رجوی که تعدادی زیادی از آنان در این مراسم حضور داشتند و دائماً خود را به حلقه معترضین نزدیک تر می کردند و عکس و فیلم بر می داشتند مداوم مورد توبیخ و تذکر پلیس قرار می گرفتند و از هر گونه درگیری و حمله به معترضین، ممنوع شده بودند.

اعضای معترض، از زن و مرد که از کشورهای مختلف اروپایی و با انواع محدودیت سفر به این اجتماع پیوسته بودند، در میدان مقابل دادگستری اقدام به مصاحبه هایی کردند. محتوای مصاحبه ها آن گونه که از نزدیک شاهد بودم، در ارتباط با 30 خرداد مجاهدین بود که آنان قصد برگزاری این اجتماع را در هفته های آینده دارند. که این خود نشانی از استراتژی شکست خورده مجاهدین دارد که رهبران شان برای روحیه دادن به نیروهای سرخورده خود، تهیه دیده اند.

در انتهای این مراسم که بیش از سه ساعت به طول کشیده، افراد جداشده و معترض خود را به همراه پلاکاردها در مقابل دادگستری شهر پاریس رسانده و عکسها و فیلمهایی از مراسم اعتراض، برای درج در سایت های اینترنتی ضبط کردند.

پس از پایان این بخش از مراسم اعتراض، معترضین پس از استراحت کوتاهی در سالنی از شهر پاریس به اجتماع مجدد خود ادامه دادند. در این بخش از مراسم که تعدادی مهمانان دیگر حضور به هم رسانده بودند، به ایراد سخنرانی به مناسبت مختلف پرداختند. ابتدا محمدحسین سبحانی در ارتباط با فوت یکی از یاران و قربانیان معروف رهبری مجاهدین، به نام هادی شمس حائری به ایراد سخنرانی پرداخته و جمع بچه ها با یادآوری یاد و خاطره آن یار و یاور صدیق، این سخنرانی را همراهی کردند. محمد حسین سبحانی تلاش و فعالیت  آکسیون اعتراضی امروز پاریس در ارتباط با بازجویی و محاکمه مریم رجوی را با یاد مرحوم هادی شمس حائری برای شادی روحش به وی تقدیم کرد.

سخنرانهای بعدی این مراسم آقای جواد فیروزمند بود که ایشان نیز در باب فلسفه اعتراض به رهبران مجاهدین و این که ما ناچار به اعتراض به سیاسیتهای تروریستی این گروه هستیم. سخنرانان بعدی این مراسم، آقایان شادانلو و خانم دکتر جیلانی بودند. آقای شادانلو، در سخنرانی خود به سوابق سراسر فریب و خودکامگی رهبران مجاهدین و ضدیت بیجای آنان با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر، پرداخته و سپس خانم دکتر جیلانی، نقض فاحش حقوق اعضای مجاهدین را توسط رهبران فاسدشان از حیث روان شناسی و جامعه شناسی، مورد بحث و ارزیابی قرار داده و النهایه نتیجه گرفتند که این گروه خودکامه به دلیل عدم رعایت و در نظر گرفتن ارزشهای والای انسانی و در افتادن با روح و روان اعضایشان، قافیه را باخته و محکوم به شکست هستند.

این مراسم دوستانه، روشنگرانه و معترضانه پس از ساعاتی به کار خود خاتمه داده و اعضایی که از کشورهای مختلف اروپا در این مراسم شرکت کرده بودند، رهسپار محل ها و کشورهای اقامت خود شدند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد