_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

در سوگ او که هادی شد و رفت (تکرار)

او بعد از رهایی اش تن به انفعال و روزمرگی نداد، و بسا بیشتر از آنچه در توان جسمی و روحی داشت به راهی که برگرفته بود انتقاد کرد...

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، شانزدهم ژوئن 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8074

 

“اینک در چنین،

آستانه ای سخت و به هنگام،

دشوار و ناگزیر

از آن پیشتر که مرده باشم

همچون کودکی

از پندار شما جاودانه خواهم رفت. ”

برشت جمله معروفی دارد به این مضمون: آنکس که حقیقت را نمی داند جاهل است، اما آنکس که می داند و کتمان می کند خائن است. بی تردید زندگی و سرنوشت هادی شمس حائری می تواند مصداقی باشد از کسانی که حقیقت را دانستند اما نخواستند که خائن به خود و هم نسلان دیروز و نسل های آینده بمانند و بمیرند. اگر سرشت و حقیقت غایی را تنها معطوف به کشف حقیقت بدانیم، آن وقت ارزش انسان هایی حقیقت جو را خواهیم دانست. بها و وزن آنها را در خواهیم یافت و منزلت و ارزش و جایگاه آنها را را قدر خواهیم دانست. زندگی و سرنوشت شمس حائری از این جهت برای هم نسلان و هم عصران او که هنوز مرید و دست بوس و یا مجاب و محاط رجوی خودشیفته شهوت و قدرت هستند، یا کماکان در جستجوی صادقانه حقیقت و راه و رسم حقیقت جویی هستند می تواند درس عبرت باشد. بی تردید سبقه و سن و تجربیات تشکیلاتی و سیاسی و دستاوردهای فکری و مبارزات سیاسی او در مقایسه با بسیاری از سالخوردگان سازمان از جمله داوری ها و سیدی ها و ابریشم چی ها و … نه یک سر و گردن که به اندازه چند نسل بالاتر باشد. این حقیقت علیرغم همه کینه توزی ها و دشمنی ها و نفرتی که این آقایان از شمس دارند، نه کتمان پذیر است و نه می شود خراب و آلوده به اغراض شخصی و فرقه ای و عقده های خودکم بینی و چرک های روحی و ذهنی کرد.

آنچه می ماند تنها این حقیقت است که شمس همچون همه انسان های آرمان گرا نه به دنبال تشکیلات و مرید بازی و مجیزگویی و کسب وجه و اعتبار و رده تشکیلاتی و منت گذاشتن بر سر خلق، که فقط یک شیفته آزادی و عدالت بود. این را زندگی پرفراز و نشیب او در مبارزه علیه هر گونه ظلم و استبداد و استثمار و استحمار و سازمان محوری و مرید بازی و مراد سازی و تحمیق و تهدید و تطمیع و تحریف و شخصیت پرستی و دروغ و ریاکاری و فریبکاری و فرصت طلبی و نفاق و خشونت درون تشکیلاتی و برون تشکیلاتی و مزدوری و خیانت و خباثت و خام اندیشی و خرمردرندی و انحراف و … گواهی می دهد. برای او تشکیلات، رجوی و حماسه های ساختگی و واقعی پشت سر و نه حتی بنیانگذاران صدیق سازمان و نه هیچ چیز جز ذات و سرشت حقیقت جویی و مبارزه برای رسیدن به آن، اصالت نداشت. اینها برای او همه بهانه بود برای رسیدن به آرمانی که در هیچ قالب و چارچوب جزمی و دگمی محصور شدنی نبود. برای شمس اصالت نه تشکیلات، سبقه و افتخاراتی بود که حالا به یمن چاکرمنشی رجوی در حال تحریف و قلع و قمع شدن است و نه حتی آن مقاومت و پایداری که در زندان ها از خود بجا گذاشته یا ناظر آن بود و نه حتی آن عواطف و علقه های رومانیستی به مبارزه زیرزمینی و چریک بازی و ماجراجویی های جوانی و دغدغه نام و آوازه؛ و اگر غیر از این بود او در انتهای زندگی اش نه هادی می ماند و می میرد و نه نشانی از شمس بودن بهمراه داشت. و نه حالا می توانست درس عبرت باشد برای چند نسل پس و پیش و بعد از خود و نه به عنوان یک آرمانگر در حافظه این چند نسل زنده بماند. شمس می توانست سکوت کند، بخاطر خیلی ملاحظات، بخاطر اینکه نفس خود انتقادی و اعتراف به اشتباه و بازگشت به خویش در نزد ما ایرانی ها کم و بیش اتفاقی نادر و اتفاقی است و هم مشخصا برای کسانی که مثل شمس همه عمر طولانی شان را وقف مبارزه و بعد توهم و سراب کرده اند، بسی مشکل تر. هر چند امثال شمس کم نبودند، اما باید اذعان کرد با شرایط سنی و سبقه ای که او در پشت سر دارد، کار او کارستان بود، مضاف بر اینکه بعد از رهایی اش تن به انفعال و پوچی و روزمرگی نداد، و بسا بیشتر از آنچه در توان جسمی و روحی داشت، حرف زد و نوشت و به خود و به راهی که برگرفته بود انتقاد کرد. و بهای آن را سنگین و بی کمترین انتظار و توقع و ادعا پرداخت.

شمس نه مبارز امروز و دیروز و دو یا سه نسل پیش که در خرداد ۱۳۴۲ به بلوغ نسبی سیاسی و حضور پررنگ در عرصه مبارزات سیاسی رسیده بود. بیست ساله ای بود که در جریان تظاهرات علیه شاه گلوله خورد. عضو حزب ملل اسلامی شد و به زندان افتاد و پس از آزادی به مجاهدین پیوست. در سال ۱۳۵۵ در ارتباط با مجاهدین دستگیر و به ۱۵ سال حبس محکوم شد. اما دو سال بعد در جریان انقلاب سال ۵۷ آزاد و فعالیت های تشکیلاتی خود را با مجاهدین از سر گرفت. در سال ۱۳۶۴ تا عضویت شورای مرکزی و معاونین مرکزیت سازمان رسید. و تا سال ۱۳۷۰ هر چه در توان داشت برای سازمان مضایقه نکرد. شرح این فعالیت ها و همچنین دلایل جدایی اش را بارها و بارها تحریر کرده است. دهها مقاله و چند جلد کتاب در نقد ساختار و ایدئولوژی سازمان و بخصوص چالش با شخصیت رجوی بخشی از فعالیت های او در این عرصه است. برگزاری دهها سمینار فرقه شناسی در اروپا و دهها سخنرانی و گفتگو و … حول سازمان و عملکرد رجوی ثمره دورانی است که او توأمان باید انگ های رسانه ای – فرقه ای رجوی و مزاحمت ها و تهدیدات و ضرب و شتم های سفارشی رجوی و توسط اوباش های ایدئولوژیک او را تحمل می کرد. اینها البته تمامی بهایی نبود که او باید بابت درک حقیقت و آگاهی بخشی تحمل می کرد؛ بلکه اینها مربوط به زمانی بود که او موفق شده بود از زندان های توأمان رجوی و صدام در بس و رمادی و دژهای الموت مدرن (اشرف) و واسطه های بعثی او را پشت سر بگذارد و به اروپا برسد. و عجیب اینکه او وقتی به اروپا رسید می دانست که اگر سکوت نکند، رجوی جهنم رمادی را برای او در قلب اروپا رقم خواهد زد که زد. با این حال از پا ننشست.

کهولت سن و زخم های جسم و روح اش را بهانه خانه نشینی نکرد. حتی فرزندان اش که در اشرف گروگان رجوی بودند نتوانست دلیلی برای سکوت او باشد. دوباره شروع کرد. اما نه چون سیزیف کامو، که هر بار از سر قله با آن سنگ مهیب و سنگین بغلطد و بلغزد به پائین صخره ها و بیهوده کاری بکند، که اینبار هر چه کرد و هر چه گفت حداقل باری هر چند اندک از دوش خود و دیگرانی برداشت که هنوز در توهم بودند اما اندک امیدی به صداقت شان می توانست آنها را چون خود شمس به خورشید حقیقت نزدیک کند. برای ارج نهادن به شخصیت شمس به همین اندازه که او به معیار و سنجش حق با خود حقیقت و نه با نام های مستعار و شخصیت ها و عقبه ها و … تشکیلات و سازمان و ارادت های شخصی و علقه های عاطفی و پیوندهای آنچنانی رسیده بود، کافی است. و برای محترم دانستن نام و یاد و راه او همین کافی است که بدانیم او با روحی آزرده نامردمی های رجوی به مردم و ملت اش، با جسمی آکنده از زخم ها و دشنه های نامردی نشسته بر پیش و پشت اش و احساسی جریحه دار شده از آن همه اطمینان و صداقت به یغما رفته، در گوشه قبرستان خرونینگن در هلند برای همیشه آرام گرفت. پیش از این هر چه درباره شمس بنویسیم تکرار مکررات است. برای او آمرزش دنیوی و پس از آن عمر سخت و پرمشقت، آرامش ابدی آرزو می کنیم.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تقویم خونین ، تنها افتخار رجوی ؟!

به بهانه خبر خروج سازمان از لیست تروریستی (لیست امریکایی)

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سیزدهم ژوئن 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8026

 

سازمان مجاهدین از جهات متعددی تنها گروه تروریستی است که در مقایسه با سایر گروه های تروریستی متفاوت نشان می دهد. این تفاوت نه از بعد مثبت که بخاطر تقدس یافتگی خشونت و میزان سبعیت و هم از حیث کمی و آماری است. این جنبه هر چند تاکنون مغفول مانده و فقط به ارائه آمار کلی اکتفا شده، اما از جهات دیگری و از جمله روزشمار و تقویمی کردن این آمار می تواند دستمایه یک کار میدانی و پژوهشی قرار بگیرد که نتیجه اش حائز اهمیت و شگفت انگیز خواهد بود.. کمترین اش این خواهد بود که می تواند بر حقانیت نام سازمان در هر لیست تروریستی جامعه بین الملل صحه و مهر تأیید بگذارد. عجالتا کاری به همه آن جنبه هایی که سازمان را متفاوت می کند، ندارم. هر چند در به هم پیوستگی این جنبه ها است که شمای کلی و واحدی از یک تشکیلات هولناک فرقه ای – تروریستی تداعی و عینی می شود؛ اما گذشته از ابعاد کیفی جنایاتی که سازمان انجام داده، کمیت این اقدامات هم منحصر و یگانه است.

به این دلیل که سازمان مجاهدین تنها گروه تروریستی است که در طول سه دهه فعالیت های خشونت آمیز در تمامی روزهای سال عملیات تروریستی انجام داده و به بیانی روزی را در تقویم نمی یابیم که نام سازمان به عنوان عامل اقدامات تروریستی مزین نشده باشد. همچنین می توان اضافه کرد که در برخی از این روزها تعداد اقدامات تروریستی سازمان به مراتب از یک فقره بیشتر بوده است. اینکه نفس این آمار و ارقام دلالت بر قدرت و توان سازماندهی مجاهدین می کند و یا سراسیمگی و بی هدفی و کوری این اقدامات را نشان می دهد، تشخیص آن چندان دشوار نیست. بخصوص وقتی بدانیم ۸۰ درصد قربانیان عملیات تروریستی سازمان را شهروندان تشکیل می دهند. بدیهی است سازمان برای ترور این هدف های در دسترس و سهل و آسان نیاز چندانی به سازماندهی و طراحی نداشته و بنابرآنچه رجوی در فاز به اصطلاح زدن سر انگشتان که منظور مردم عادی است، اذعان داشته اساسا این اهداف به این دلیل انتخاب شده که کاملا در دسترس روزمره تیم های عملیاتی بوده و بطور روزمره با آنها ارتباط داشته اند.

بواقع آیا چنین آمار و ارقامی برای یک سازمان تروریستی می تواند مایه افتخار و مباهات باشد و ملاک توان و قدرت تشکیلاتی و نظامی و … باشد. یا بواقع بر زبونی و حقارت آنها صحه می گذارد. نکته جالب و با اهمیت اینکه در تمامی بیانیه های سازمان که معمولا بعد از انجام هر عملیات تروریستی منتشر شده، از سر غرور و نخوت و یا کینه توزی کور تمامی مشخصات و مختصات و گزارش عملیات و حتی هویت سوژه ها علی الظاهر با بیشترین دقت منعکس شده است و اتفاقا همین گزارش ها می تواند مبنای خوبی برای درک این حقیقت باشد که جنس و نوعیت و هدف این اقدامات تا چه اندازه از سر استیصال و یا اقتدار صورت گرفته است. اتفاقا همین جنبه آماری مورد نظر، گواه این ادعا است که عمده این اقدامات از نوع کور و باری به هر جهت و بی اطلاعی محض از هویت سوژه ها بوده و انجام آن فقط به دلیل سهل بودن و انگیزه آن تنها ایجاد هراس و دلهره اجتماعی بوده است. به عنوان مثال وقتی با اطلاعیه ای مواجه می شویم که سازمان چند نفر در داخل یک بنگاه معاملاتی اتومبیل را ترور کرده، و شرح گزارش درباره انگیزه این ترورها تنها نصب عکس آیت الله خمینی است، می شود به سهولت درباره ارزش امنیتی، عملیاتی و سیاسی این گونه اقدامات قضاوت کرد. بنابراین این آمار هر چند در وهله اول برای خیلی ها می تواند شگفت انگیز و قدرت و توان عملیاتی سازمان را تداعی کند، اما بواقع هر میزان که روی این کیس ها و ابعاد کمی و کیفی آن تأمل کنیم متوجه می شویم این خشونت ها فقط بخاطر بازخوردهای روانی و هراس افکنانه و در بیرون به صرف رخ کشیدن توان نظامی سازمان بوده، و فاقد کمترین بار سیاسی و امنیتی و نظامی می باشد. و به همین دلیل است که بیشترین درصد قربانیان اقدامات تروریستی سازمان را شهروندان عادی تشکیل می دهند.

اما از جهتی هم این آمار و ارقام می تواند بر جنبه های کینه توزانه تأکید داشته باشد. یعنی بر خلاف آن تصوری که عموما گروه های تروریستی می خواهند در جریان عملیات تروریستی از اهمیت سوژه، دقت در زمان بندی، طراحی، سرعت عمل و پیچیدگی عملیات از خود بجا بگذارند، اما در اقدامات سازمان با آن حجم و کمیت کمترین نشانه و نسبتی از اهمیت سوژه ها، و مابقی فاکتورها که با اهمیت سوژه نسبت و رابطه تنگاتنگ دارند، نمی بینیم. در بررسی موردی با این حقیقت تلخ و اندوهبار روبرو می شویم که بالای ۹۰ درصد این هدف ها همین مردم عادی کوچه و بازار بوده اند. بقالی که پشت ترازوی کسب توسط تروریستی که نقش مشتری را بازی می کرده مورد رگبار مسلسل قرار گرفته است. عطار و نجار و سبزی فروش و بنگاهی و راننده و عابرانی که در کمال خونسردی به قتل رسیده اند. می توان تک تک ترورهای یومیه و روزانه سازمان را از این منظر بررسی کرد و بعد قضاوت کرد که ارزش این ترورها از حیث عملیاتی چقدر بوده است. توضیح این فاکتورها پیشتر از آن جهت است که ببینیم رابطه آن کمیت حداقل یک ترور در روز با کیفیت و هدف های قربانی شده در واقع نسبت شان از چه جنسی است. آیا صرف تکیه به این آمار و ارقام پاسخ رجوی به تمام بن بست های استراتژیکی، سیاسی و ایدئولوژیکی است؟ آیا سازمانی که تمام ۳۶۵ برگ تقویم سال را به خون پاک این همه انسان آغشته کرده و حتی یک روز را در تقویم سالیانه از جنایات اش خالی نگذاشته، می تواند باعث افتخار و غرور و اقتدار تشکیلاتی، سیاسی و ایدئولوژیکی اش باشد؟ با این احتساب رجوی جز شقاوت و بیرحمی و کینه توزی و … به چه چیزی می تواند مباهات و افتخار کند؟!!

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی در مسیر تسفیه حساب فرقه ای با عناصر متمرد و ناراضی

از تهدیدهای رجوی چنین بر می آید که رجوی با اخلال در جابجایی قصد دارد در قدم اول عمده ناراضیان شناخته شده در قرارگاه اشرف را به مسلخ بفرستد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، دوازدهم ژوئن 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8014

 

بخش دوم پیام با عنوان کارزار شماره ۶ رجوی سراسر تهدید و ارعاب علیه نهادهای بین المللی و دولت عراق و البته اعضایی است که قصد دارند از فرصت ایجاد شده از جابجایی و هم کمک از نهادهای بین المللی از جمله کمیساریا و صلیب سرخ جهانی برای تصمیم گیری و تعیین تکلیف آزادانه خود نهایت استفاده را ببرند. این تهدیدها اگر چه با لحن و ادبیاتی متفاوت و ظاهرا مسالمت آمیز قصد دارد با پیش دستی صورت مسئله اصلی یعنی ریزش بهمن وار تشکیلات اش و آن هم به سمت ایران را پاک کند، اما واقعیت امر این است که رجوی وارد بازی کثیف و زشت دیگری شده است. چیزی که در این میان قابل پیش بینی است اینکه رجوی می کوشد در یک واکنش هیستریک و انتقامجویانه و آنگونه که از پیام ۳ خرداد او بر می آید، در نهایت بیرحمی و شقاوت انتقام خود را از کسانی که تن به راه حل و گزینه دوم او یعنی ماندن در اشرف و تا زمان انتقال ناراضیان به کشور ثالث و با مدیریت او نداده با کشاندن آنها به درگیری های مسبوق به سابقه و به زعم خودش سربدار کردن آنها بگیرد. از تهدیدهای رجوی که البته بصراحت هم مطرح نشده چنین بر می آید که رجوی با ممانعت و اخلال در جابجایی قصد دارد در قدم اول عمده ناراضیان شناخته شده در قرارگاه اشرف را به بهانه مقاومت و ایستادگی به مسلخ بفرستد. این اقدام او بر اساس دکترین رجوی هم شر ناراضیان را از سر او کم می کند و هم اینکه از اجساد این قربانیان شهدای تازه ای برای موج سواری و مظلوم نمایی رسانه ای و تبلیغاتی می سازد.

تا آنجا که به معادلات و ارزیابی های کوتاه مدت و دراز مدت رجوی بر می گردد او در قدم اول افرادی که به وفاداری آنها به خود اطمینان بیشتری داشته، به ترانزیت منتقل کرده است. به این جهت که به گمان او اگر قرار باشد اول پای عناصر کرمو تشکیلات اش به ترانزیت برسد، با توجه به زمینه های موجود ریزش تشکیلاتی او قابل مهار و توجیه نخواهد بود. تحلیل او بر این بوده که نگه داشتن عناصر کرمو در اشرف از چند جهت حائز اهمیت است. اول از آن جهت که می تواند جلو شوک ناشی از خروج انبوه آنها از تشکیلات را بگیرد. دوم اینکه با نگه داشتن این افراد زمان مناسبی برای حل و فصل و تسفیه حساب با این عناصر خواهد داشت. به زعم رجوی یکی از این راه حل ها می تواند وارد کردن این افراد به درگیری های مشابه آنچه در ۶ و ۷ خرداد و ۱۹ فروردین دو سال گذشته رخ داد، باشد. به این ترتیب رجوی می تواند تا حد امکان هم از شر این افراد خلاص شود و هم برای خودش کیس و جریان تازه ای دست و پا کند. هر چند با توجه به اتفاقات حاصله از زمان جابجایی و ریزش های این چند هفته به نظر می رسد رجوی کماکان درباره درجه وفاداری جابجا شدگان دچار اشتباه محاسبه شده باشد، اما به هر حال کنش های او در این شرایط نشان می دهد که اتفاقات اخیر برای اش غیر قابل منتظره بوده است. با این احتساب آنچه در بخش سوم پیام اخیر او احساس می شود و با توجه به صراحت و تأکیدی که او در ایجاد درگیری و محاسباتی که درباره جنگ صدبرابر و از ارزیابی نیروهای باقیمانده در اشرف ارائه نموده، چنین بر می آید که وقوع این درگیری ها تا حدود زیادی به همین سناریوی تسفیه حساب با عناصر کرموی مانده در قرارگاه اشرف مرتبط است.

خبرهای رسیده از عراق حکایت از سماجت رجوی در توقف جابجایی دارد. این که دلایل این سماجت چیست؟ می تواند از جهتی کاملا استراتژیک و از پیش تعیین شده باشد، اما نشانه های آشکاری در پیام ۳ خرداد او تأکید می کند که او به شدت از شکستن مرز سرخ قدیمی اش که بازگشت اعضای او به ایران باشد نگران و در هراس است و آماده است برای حفظ این خط سرخ هر بهایی و از کیسه هرکس و صدالبته از جیب همان عناصر متمرد بپردازد. به این دلیل روشن که این اتفاق به نوعی به بود و نبود او بسته است. به همین دلیل می شود صرفنظر از آن دلایل استراتژیک، ریزش نیروهای تشکیلاتی اش به سمت ایران را به عنوان عامل تسریع کننده تلقی و آن را در راستای خطوط کلان ترسیمی اش در باره آینده فرضی سازمان امری عینی و قابل پیش بینی شده فرض نمود. با هر فرضی به نظر می رسد شرایط موجودی که رجوی ترسیم کرده با ضریب اطمینان بالایی پیش از هر چیز جان عناصر ناراضی و متمرد در قرارگاه اشرف را تهدید می کند. رویکردی که از یک سو کینه توزی رجوی را نسبت به این افراد نشان می دهد و همزمان به عنوان یک عامل بازدارنده برای تهدید کسانی که احتمالا به مرور به صف مخالفان خواهند پیوست به عنوان زنگ خطر کارکرد و تأثیر خواهد داشت.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حقیقت گویی وارونه خزایی درباره مجاهدین

خزایی خطاب به همه جریانهای اپوزیسیون: آمدن و نظاره کردن و سیاهی لشکر شدن در گرد هم ایی مجاهدین که دیگر معصیت ندارد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، یازدهم ژوئن 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8030

 

از پرویز خزایی مدت ها خبری نبود، تا آنجا که شایعه زاویه گرفتن او با شورا و رجوی هر روز بیشتر تقویت می شد. اما پس از یک غیبت نسبتا طولانی با درج مقاله ای با عنوان دنیای هرکه سی خوش! در سایت همبستگی بار دیگر در آستانه برگزاری گردهمایی ۲۳ ژوئن به صحنه آمده است. به این امید که تا می تواند تنور این گردهمایی ملال آور را گرم کند، و جالب اینجا است که می داند این تنور به این حرف ها و بیشتر از این حرف ها و وعده ها و امیدها و شعر و شعارها گرم شدنی نیست.

برای همین در ادامه بر بی وزنی و بی اعتباری مجاهدین و شورای رجوی اذعان و ملتسمانه می خواهد که همگان با هر فکر و ایده و تمایل سیاسی در این گرد هم ایی شرکت کنند. خزایی که می داند فراخوان های سازمان در طی این سه دهه همه مصداق آب در هاون کوبیدن بوده و آن همه وعده و فیل هوا کردن و التماس و ولخرجی و بریز و بپاش نتوانسته تغییری در نظرگاه خارجه نشینان و اپوزیسیون خارجه نشین نسبت به رجوی و سازمان مجاهدین ایجاد کند، این بار با تمسک به حضور برخی اعضای کنگره آمریکا و دیگر حامیان اروپایی بر آن شده تا بلکه دل خارجه نشینان را برای آبروداری پیش مدعوین استیجاری سازمان نرم کند. اما از آنجا که چندان امیدی به این فراخوان و التماس و دعاها ندارد و از سویی هم نمی تواند از خیر خیل خارجه نشینان به دلیل اهمیت شان بگذرد، با ادبیات متفاوتی ضمن تقسیم بندی جهان به اردوی انترناسیونال های بی غیرت و با غیرت و تأکید بر حضور آن دسته از انترناسیونال های با غیرت در این گرد هم ایی و ضرورت حضور فراگیر ایرانیان برای جلب اعتماد بیشتر آنها به سازمان می نویسد:

“امروز این انترناسیونال انسانی در کنار رجوی و اشرف و شورای ملی مقاومت ایران- ائتلاف تاریخی بسیاری از نیروهای گوناگون اما همگون بر سر سرنگونی رژیم فاشیستی-جدایی دین از دولت و دمکراسی بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر-در اوج شکل گیری است. هرکس شک دارد روز ۲۳ ژوئن امسال به پاریس بیاید و تنها نظاره گر باشد. معصیت ندارد.”

خزایی ظاهرا فراموش می کند که فیل جدایی دین از دولت فیل تازه ای نیست که بخواهد به بهانه آن ایرانیان خارجه نشین را اغوا و فریب بدهد، مضاف بر اینکه همان خارجه نشین ها بهتر از هر کس می دانند که دغدغه واقعی و ماهوی سازمان نه جدایی دین از دولت که اتفاقا تلفیق دین و دولت منتهی با تعریف و تفسیر منحصر به فرد رجوی است. و مهمتر از همه باز همین خارجه نشینان بهتر از همه ایرانیان داخل کشور می دانند که دغدغه رجوی برای ایران فردای او، نه دمکراسی و نه اعلامیه حقوق بشر است. و آقای خزایی باز بهتر از هرکس می داند که فیل اعلامیه حقوق بشر هم سالها پیش به هوا رفته و ترکیده است.

واقعیت این است که رجوی در پس همه این سالها به حد کافی از جدایی دین از دولت و دمکراسی و حقوق بشر و راه حل سوم و رفراندوم و … حرف داده و هر سال به بهانه یکی از این ابداعات موضع خارجه نشین ها را ارزیابی و برآورد کرده است. و بهتر از هرکس می داند که از خیل این همه ایرانی خارجه نشین آبی برای او گرم نمی شود و نخواهد شد. جالب اینجا است که آقای خزایی هم این حقیقت را می داند و اتفاقا بهتر از خیلی ها می فهمد که مشکل اصلی بی اعتنایی خارجه نشین ها با رجوی و مجاهدین چیست. برای همین هم ضمن دعوت مجدد از آنها حتی در شکل و شمائل نظاره گر و سیاهی لشکر در کمال استیصال تأکید می کند آمدن و نظاره کردن و سیاهی لشکر شدن در این گرد هم ایی که دیگر معصیت ندارد.

به گمانم کسی به شیوایی و شفافیت آقای خزایی نمی توانست اینگونه بر درماندگی و عجز و بی کسی و غربت سیاسی مجاهدین صحه بگذارد. آقای خزایی وارونه حرف می زند، اما حقیقت را جز از طریق وارونه گویی در دستگاه فرقه ای مجاهدین نمی توان بیان کرد. او می گوید آمدن در این گرد هم ایی معصیت نیست، اما بهتر از هرکس می داند که به زعم ایرانیان شریف با هر تمایل و گرایش سیاسی حتی نزدیک شدن آن اندازه به مجاهدین که شبه سیاهی لشکری نیز تداعی کند، فی النفسه معصیت است آن هم از جنس و نوع کبیره اش.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

احضار مریم رجوی به دادگاه رسیدگی به پرونده ۱۷ ژوئن

تنها پس از دو هفته از روی کار آمدن رئیس جمهور چپ گرای فرانسه، ظاهرا تمامی معادلات مریم رجوی درباره آینده سازمان در فرانسه به هم ریخته است

 

 

بهار ایرانی، دهم ژوئن 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8022

 

در حالی که مریم رجوی در نشئگی و سرمستی نامه دادگاه استیناف کلمبیا به وزارت خارجه آمریکا و مهلت چهار ماهه به کلینتون برای تعیین تکلیف وضعیت سازمان در لیست تروریستی سر از پا نمی شناسد، احضار او به دادگستری فرانسه در رابطه با پرونده ۱۷ ژوئن بساط جشن و سرور و سرمستی او را به خماری تبدیل کرد. خبرهای رسیده حاکی از شروع پروسه رسیدگی به این پرونده از روز ۱۵ خرداد خبر می دهد. این در حالی است که بر اساس خبرهای دریافتی گروهی از ایرانیان مخالف سازمان با تجمع در مقابل کاخ دادگستری پاریس از مقامات فرانسوی خواستار اخراج مریم رجوی و دیگر اعضای سازمان از خاک فرانسه شده اند. این در حالی است که همزمان مریم رجوی با حمایت حامیان فرانسوی و غرب خود تلاش های تازه ای را برای اخذ پناهندگی اعضای سازمان و همچنین بازپناهندگی آن تعداد از اعضای سازمان که پیشتر موفق به دریافت پناهندگی شده اما سالها است در اشرف مستقر هستند، شروع کرده است.

بر خلاف تبلیغات و جوسازی هایی که سازمان در طی سالهای ۲۰۰۳ تاکنون درباره پرونده ۱۷ ژوئن و سیاسی بودن آن براه انداخته، اما فراخوان مریم رجوی توسط دادگستری پاریس بر تمامی این جوسازی ها خط بطلان کشیده و خبر از به جریان افتادن پرونده می دهد. لازم به تذکر است در ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ پلیس امنیت فرانسه با یورش به مقر اوورسورواز به اتهامات عدیده از جمله پولشویی، طراحی اقدامات تروریستی، و … دهها اتهام دیگر مریم رجوی و کلیه افراد مستقر در اوور را دستگیر نمود. متعاقب این اقدام بر اساس فراخوان تشکیلاتی مسعود رجوی دهها تن از اعضای سازمان در سراسر اروپا اقدام به خودسوزی نمودند که از میان آنها دو عضو زن سازمان به نام های مرضیه باباخانی و ندا حسنی بر اثر شدت جراحات ناشی از خودسوزی کشته و دهها نفر دیگر صدمات سخت و غیر قابل جبرانی متحمل شدند. دستگاه قضایی و مقامات فرانسوی به دلیل تبعات غیر منتظره این اقدامات فرقه ای، مریم رجوی را موقتا به قید ضمانت آزاد کردند. از آن زمان تاکنون دستگاه های تبلیغاتی و رسانه ای سازمان این اقدام فرانسه را به منزله بی پایه بودن اتهامات دستگاه قضایی و سرویس های امنیتی تلقی کرده و آن را مختومه اعلام نمودند. این در حالی است که گزارشات سری و رسمی سرویس امنیتی فرانسه موسوم به دی اس تی حاکی از دهها فقره تخلفات امنیتی و … از سوی سازمان و رهبران آن می کند. بخشی از این تخلفات در کتاب معروف آنتونی گسلر منعکس شده است.

به جریان افتادن این پرونده و در شرایطی که سازمان درگیر اخذ پناهندگی و باز پناهندگی برای شماری از اعضای بالای خود در فرانسه است، از جهاتی می تواند تأثیرات و بازخوردهای منفی بجا بگذارد. مضاف بر اینکه سازمان در تلاش است بعد از تخلیه قرارگاه اشرف و خارج شدن از عراق خاک فرانسه را به مهمترین مقر تشکیلاتی خود تبدیل کند. نکته دیگر اینکه از سه دهه پیش خاک فرانسه به عنوان ترانزیت ثابت یک گروه تروریستی این سؤال را پیش روی ناظران بی طرف و همچنین ایرانیان مخالف و منتقد سازمان قرار داده که دولت فرانسه چه سنخیت و قرابتی با سازمان مجاهدین می تواند داشته باشد. لازم به یادآوری است مجاهدین و مریم رجوی در چند ماه اخیر و درجریان انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه تحرکات تازه ای در حمایت از کاندیدای چپ گرای فرانسه براه انداختند. پیش بینی می شد این تحرکات و حمایت مریم رجوی از رقیب چپ گرای سارکوزی با هدف جلب حمایت او و گرفتن امتیازات از دولت چپ گرای فرانسه باشد. از جمله امتیازاتی که پیش بینی می شد یکی هم به فراموشی سپردن پرونده ۱۷ ژوئن بود. اما احضار مریم رجوی و تنها پس از دو هفته از روی کار آمدن رئیس جمهور چپ گرای فرانسه ظاهرا تمامی معادلات و محاسبات مریم رجوی را درباره آینده سازمان در فرانسه به هم ریخته است.

یادآور می شود که فرانسه علیرغم خارج کردن نام سازمان از لیست تروریستی اتحادیه اروپا یکی از کشورهایی است که کماکان مواضع خود را در قبال سازمان مجاهدین تغییر نداده است. به همین دلیل مریم رجوی کینه و خصومتی دیرینه با شخص سارکوزی دارد. یکی از دلایل این کینه توزی سوای مواضع سارکوزی به عنوان رئیس جمهور فرانسه به سال ۲۰۰۳ و در دولت ژاک شیراک بر می گردد که سارکوزی وزیر کشور بود و مواضع شدیدی علیه مجاهدین داشت. با تمامی این احوال و کنار رفتن سارکوزی و روی کار آمدن حزب چپ گرای فرانسه، اما بر خلاف انتظارات معمول و حداقلی مریم رجوی او پس از قریب به نیم دهه بار دیگر توسط دادگاه پاریس احضار شده است. سوای هر قضاوت و حکمی که دادگاه درباره این پرونده صادر کند، نفس احضار مریم رجوی و در شرایطی که وی در سرمستی نامه تعیین تکلیف دادگاه استیناف کلمبیا به کلینتون به سر می برد، می تواند به تشدید وضعیت بحرانی او و سازمان مجاهدین منجر بشود.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بازجویی و محاکمه مریم رجوی در دادگستری فرانسه  و آکسیون قربانیان فرقه مجاهدین

 

09.06.2012

تحریریه ایران فانوس

http://iran-fanous.de/middle/995-Iran%20Fanous-Aksiun-06.06.2012.htm

 

دیروز سه شنبه به تاریخ پنجم ماه یونی، جمع زیادی از اعضای جداشده، معترض و قربانیان رهبری مجاهدین از کشورهای مختلف اروپا در شهر پاریس و مقابل دادگستری این شهر، جمع شده تا به اعتراض بپردازند.

هدف از اعتراض این گروه از منتقدین و معترضین در شهر پاریس، بر می گردد به بازجویی مجدد خانم مریم رجوی که به درخواست دادگستری شهر پاریس در ارتباط با نقض مستمر حقوق بشر که مجاهدین خلق به فرمان رهبرشان در کشور فرانسه انجام داده اند.

 

 

براساس گزارش خبرنگار کانون ایران فانوس که برای گزارش این مراسم و اعتراض به جمع معترضین ملحق شده بود، شور و شعف و شعارهای سیاسی که بچه ها سر می دادند، حاکی از عزم جدی آنها در افشاگری فرقه مجاهدین بود. آنان با نظمی کاملاً سیاسی و متمدنانه، پلاکاردهایی را در دست داشتند و آن عکسها را به شهروندان فرانسوی نشان می دادند. همچنین، اعلامیه هایی را در ارتباط با تروریسم و نقض حقوق بشر مجاهدین به زبان فرانسه تهیه کرده و به دست حضار و علاقه مندان می دادند.

جمع معترضین را تعدادی از پلیس ضد شورش فرانسه احاطه کرده و محافظت می کردند تا مبادا آنان در معرض حمله و هجوم عوامل مجاهدین قرار گیرند. اعضای کادر حفاظت مریم رجوی که تعدادی زیادی از آنان در این مراسم حضور داشتند و دائماً خود را به حلقه معترضین نزدیک تر می کردند و عکس و فیلم بر می داشتند مداوم مورد توبیخ و تذکر پلیس قرار می گرفتند و از هر گونه درگیری و حمله به معترضین، ممنوع شده بودند.

اعضای معترض، از زن و مرد که از کشورهای مختلف اروپایی و با انواع محدودیت سفر به این اجتماع پیوسته بودند، در میدان مقابل دادگستری اقدام به مصاحبه هایی کردند. محتوای مصاحبه ها آن گونه که از نزدیک شاهد بودم، در ارتباط با 30 خرداد مجاهدین بود که آنان قصد برگزاری این اجتماع را در هفته های آینده دارند. که این خود نشانی از استراتژی شکست خورده مجاهدین دارد که رهبران شان برای روحیه دادن به نیروهای سرخورده خود، تهیه دیده اند.

در انتهای این مراسم که بیش از سه ساعت به طول کشیده، افراد جداشده و معترض خود را به همراه پلاکاردها در مقابل دادگستری شهر پاریس رسانده و عکسها و فیلمهایی از مراسم اعتراض، برای درج در سایت های اینترنتی ضبط کردند.

پس از پایان این بخش از مراسم اعتراض، معترضین پس از استراحت کوتاهی در سالنی از شهر پاریس به اجتماع مجدد خود ادامه دادند. در این بخش از مراسم که تعدادی مهمانان دیگر حضور به هم رسانده بودند، به ایراد سخنرانی به مناسبت مختلف پرداختند. ابتدا محمدحسین سبحانی در ارتباط با فوت یکی از یاران و قربانیان معروف رهبری مجاهدین، به نام هادی شمس حائری به ایراد سخنرانی پرداخته و جمع بچه ها با یادآوری یاد و خاطره آن یار و یاور صدیق، این سخنرانی را همراهی کردند. محمد حسین سبحانی تلاش و فعالیت  آکسیون اعتراضی امروز پاریس در ارتباط با بازجویی و محاکمه مریم رجوی را با یاد مرحوم هادی شمس حائری برای شادی روحش به وی تقدیم کرد.

سخنرانهای بعدی این مراسم آقای جواد فیروزمند بود که ایشان نیز در باب فلسفه اعتراض به رهبران مجاهدین و این که ما ناچار به اعتراض به سیاسیتهای تروریستی این گروه هستیم. سخنرانان بعدی این مراسم، آقایان شادانلو و خانم دکتر جیلانی بودند. آقای شادانلو، در سخنرانی خود به سوابق سراسر فریب و خودکامگی رهبران مجاهدین و ضدیت بیجای آنان با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر، پرداخته و سپس خانم دکتر جیلانی، نقض فاحش حقوق اعضای مجاهدین را توسط رهبران فاسدشان از حیث روان شناسی و جامعه شناسی، مورد بحث و ارزیابی قرار داده و النهایه نتیجه گرفتند که این گروه خودکامه به دلیل عدم رعایت و در نظر گرفتن ارزشهای والای انسانی و در افتادن با روح و روان اعضایشان، قافیه را باخته و محکوم به شکست هستند.

این مراسم دوستانه، روشنگرانه و معترضانه پس از ساعاتی به کار خود خاتمه داده و اعضایی که از کشورهای مختلف اروپا در این مراسم شرکت کرده بودند، رهسپار محل ها و کشورهای اقامت خود شدند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد