_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

گفتگوی صدای آمریکا با دکتر رسول نفیسی درباره مسعود رجوی

 

 

صفحه آخر، صدای امریکا، هفدهم ژوئن 2012
http://ir.voanews.com/media/all/latest.html?z=1868

 

 

... جریانات سیاسی یک شتابهای خاصی دارند که در یک زمانهایی حرکت هایی را ایجاد می کنند و در یک زمانهایی می میرند و از بین می روند. بنابراین آن جریانی که بعد از انقلاب در دسترس سازمان مجاهدین بود که در واقع دنباله جریان بزرگ انقلابی بود که در ایران صورت گرفته بود، آن را متاسفانه از دست دادند و این که فرض کنیم که باز این ممنتوم ایجاد بشود بسیار بعید است. در واقع غیرممکن است بلحاظ هایی که مشخص است و صحبت خواهیم کرد در خلال برنامه. ولی این که شخصیت خود آقای رجوی که در برنامه امروز مطرح است به چه شکل است، و در یک شرایط عادی و شرایط سیاسی عادی ممکن بود بروز بکند باید عرض کنم که شخصیت آقای رجوی فقط در آن شرایط خاص و آن کاریزمایی که اشاره کردید در دل جریان ...

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نمايش سالانه مجاهدين در ويلپنت

 

 

محمد ب، وبلاگ دربند رجوی، شانزدهم ژوئن 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/79

 

رسانه هاي مجاهدين طي هفته هاي اخير سعي در بسيج همه جانبه اي دارند كه مجددا در ويلپنت پاريس تجمعي دست و پا كنند تا به زعم خودشان ابراز وجودي كرده باشند و براي كشورهاي خارجي نظير، فرانسه و آمريكا هم نمايش قدرت.

البته اين توهمات و افكار احمقانه از سي سال پيش هر ساله در سالگرد سي خرداد ادامه داشته و دارد و شايد همين امسال يا سال ديگر آخرين اين نمايش باشد. هرسال با مضموني و با شعاري اين مراسم برگزار مي شود. آنچه كه در همه اين مراسم و سالگردها مشترك بوده، سخنراني بي محتواي مريم رجوي است و سخنراني يك سري نماينده مجلس و مقامات دولتي سابق كه با پرداخت هزاران دلار پول براي هر كدام آنها را خريده و براي سخنراني به جلسه مورد نظرمي آورند.

مي خواهم در اين فرصت كوتاه از چند منظر به اين موضوع نگاه كنم:

1. پايه و اساس اين سخنراني را روي «حمايت از مجاهدان اشرف و ليبرتي» گذاشته اند آن چيزي كه ديگر الان بر همگان روشن است كه وجود خارجي ندارد. فرار روزانه نيروهاي اشرف و ليبرتي و پناهنده شدن آنها به نيروهاي ملل متحد و پليس عراق از يك طرف و از طرفي سردرگمي خود سازمان نسبت به اينكه اين دو گانگي اشرف و ليبرتي را چكار كند؟ آيا به ليبرتي برود يا در اشرف بماند؟، سرخوردگي باقيمانده نيروها در تشكيلات بخاطر پوچ بودن همه شعارهاي رهبري سازمان مبني بر «حفظ اشرف»، «اشرف ناموس هر مجاهد خلق»، «در اشرف مي مانيم تا بميريم» و غيره همه و همه دست به دست هم داده تا يك وضعيت ناهنجار و كلاف سردرگمي از نيروهاي سازمان در عراق را بوجود بياورد. پس پايه و اساس اين مراسم كه پايه گذاري شده بر روي «ارتش آزاديبخش» است خود متزلزل و لرزان است.

2. حضور لرزان سازمان و بخصوص مريم رجوي در پاريس نكته ديگري است. همين هفته گذشته مريم و برخي از مسئولين برجسته مجاهدين در پاريس نظير ابريشم چي شوهر سابق مريم و سيدالمحدثين مسئول بخش خارجي سازمان را به دادگاه فرانسه احضار كردند. اين البته تاكنون از تمام نيروهاي سازمان مخفي مانده است و هيچ موضعگيري رسمي از طرف سازمان صورت نگرفته است مي خواهند تا آنجا كه امكان دارد اين موضوع را چراغ خاموش رد كنند، البته از شواهد و مدارك چنانچه برمي آيد موضوع پيچيده تر از اين حرفهاست.

3. حضور سخنراناني كه صرفا براي گرفتن پول به سخنراني مي پردازند و هيچ اعتقادي به حرفها و گفته هاي خود ندارند حتي در خيلي از موارد متن سخنراني آنها نيز از طرف سازمان ديكته مي شود. اين نوع سخنراني كه از طرف برخي پارلمانترهاي خريداري شده و يا مقامات اسبق كشورها صورت مي گيرد هيچگونه وجهه قانوني و سياسي ندارد. چون هم آنكه سخنراني مي كند و هم آنكه به سخنراني وادار مي كند و هم شنونده اروپايي و آمريكايي به خوبي مي دانند كه اين بده و بستان با پول صورت گرفته و هيچ بار سياسي ندارد.

4. ارقام نجومي كه سازمان از شركت كنندگان مراسم اعلام مي كند و در برخي موارد دهها برابر اعلام مي كند خود گوياي از هم گسيختگي دستگاه تبليغاتي اين فرقه است. تمامي كساني كه در كشورهاي اروپايي بخصوص در فرانسه زندگي كرده اند مي دانند كه پادوهاي سازمان از مدتها قبل به كمپ پناهندگان كشورها مي روند و نفرات پناهنده و بي خانمان را با دادن پول راضي مي كنند كه در مراسم شركت كنند. اگر در تصاوير منتشر شده از سخنراني ها دقت كنيد هيچوقت دوربينها از نيمه به بعد محل سخنراني را نشان نمي دهد چون نيمه به بعد آن كساني هستند كه صرفا براي خوراك يا پول به مراسم آورده شده و غالبا هم ساكن كشورهاي آفريقايي يا افغاني مي باشند.

5. امسال مخاطب اصلي اين مراسم وزارت خارجه آمريكاست. از آنجايي كه سازمان انتظار دارد (البته به رسم هميشه) از ليست خارج شود ميخواهد به اصطللاح يك قدرت نمايي كند و نيروهاي مثل بسيج شده اش را به رخ وزارت خارجه آمريكا بكشد. تا شايد آنها را راضي كند كه با داشتن پايگاه توده اي چنين وسيعي، ازليست خارجشان كنند.

آنچه كه در اين پنج محور بصورت خلاصه و اجمالي بر شمردم حاكي از اين است كه سازمان سعي ميكند به هر خس و خاشاكي دست يازد تا اين جسد «ارتش آزاديبخش» را كه بوي تعفن آن از عراق نيز فراتر رفته و اقصي نقاط جهان را فرا گرفته همچنان بعنوان، «تنها ابزار سرنگوني» جمهوري اسلامي معرفي كند.

در آخر ميخواهم اين سئوال را از مشخصا از مسئولين سازمان بپرسم و آن اينكه گيريم كه دولتهاي خارجي را مجاب كرديد كه نيرو داريد و پايگاه توده اي داريد ولي خودتان خوب مي دانيد كه واقعيت امر چيز ديگريست؟ مگر مي شود با چند پير و پاتال و زهوار در رفته اي كه الان توي عراق صرفا به «جيم» و «ف» خود فكر مي كنند و تنها بلد هستند پاچه همديگر را بگيرند برويد سرنگون كنيد. تازه خودتان در آستانه سرنگون شدن هستيد.

دروغ و دغل پس از سي سال ديگر بس نيست؟ واقعيتهاي خودتان و جامعه را ببينيد و راه حلي درست انتخاب كنيد كه بيش از اين خار و ذليل نزد ايراني و خارجي نباشيد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سخنی دوستانه با دوستان قدیمی

 

 

محمد ب، فریاد آزادی، پاریس، چهاردهم ژوئن 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Sokhani%20Ba%20Dustan.HTM

 

چندی است در وبلاگ این جانب برخی از دوستان قدیمی ابراز نظر می كنند ولی با لغات و كلماتی كه مناسب و در شأن یك انسان متمدن نیست. آنچه كه در این سطور خواهم آورد گلایهای است دوستانه شاید مقبول نظر افتد.

اول از همه روشن كنم كه بنده به هیچ گروه و حزب و دولتی وابسته نبوده و نیستم. تنها و تنها وظیفه ای كه بردوش خودم حس میكنم كمك به دوستانم میباشد كه اكنون در تشكیلات مجاهدین هستند و مثل خودم سالهای سال زندگی شان را به هدر داده اند و قطعا می دانم كه راضی به ماندن در آنجا نیستند. آنها می خواهند خارج شوند ولی متاسفانه هنوز این جسارت را در خود نیافته اند كه این خود را از این دایره بسته بیرون بیندازند. كسانی مثل محمود شمس، مجتبی كرمی، علی كلبی، كرم لر، غلام نبی و خیلی های دیگر كه بی هیچ شكی بیش از من مشتاق خارج شدن از این تشكیلات بودند ولی متاسفانه یا فرصتی پیدا نكردند و یا همچنان مسحور افكار پلیدی هستند كه در ذهن آنها و همه ما فرو كرده بودند.

در باب كلمه «مزدور» كه دوستان به من زیاد اطلاق كرده اند بایستی عرض كنم، الان كه كوس رسوایی سران سازمان در همه جابه صدا در آمده و اینترنت و تلویزیونهای مختلف ملاقاتهای سری سران سازمان با مقامات عراقی برای دریافت پول و در ازای آن دادن اطلاعات و همكاری نظامی با رژیم صدام، همه جا پخش و منتشر كرده اند و در معرض دید همگان می باشد، دیگر حرف از مزدوری زدن كمی بی انصافی است.

بهتر آن است كه مزدور به سران سازمان اطلاق شود كه تا آنجا كه امكان داشت با صدام همكاری كردند وقتی كه صدام سرنگون شد، ظرف چند روز گردش صد و هشتاد درجه ای كرده و با آمریكا شروع به همكاری كردند كه تا الان هم ادامه دارد.

دوستان عزیز كه خیلی از سالهای عمرتان را همچون من در مناسبات مجاهدین گذرانده اید آیا تعریف كاملی از مزدوری می دانید؟ آیا كسی كه برای بیگانه فعالیت میكند مزدور است یا برای كشور خودش؟

آیا همكاری با صدام و گرفتن هزاران دلار پول در ماه (به گفته مترجم شخص رجوی) و دادن اطلاعات و همكاری نظامی با صدام مزدوری نیست؟ آیا همكاری با نیروهای آمریكایی برای كشتار مردم عراق، مزدوری نیست؟ آیا آشتی دادن بعثیها با نیروهای آمریكایی در داخل قرارگاه اشرف مزدوری نیست؟ و هزاران مورد دیگر كه در اینجا فرصت بیان آنها نیست و لازم هم نیست قطعا خود شما بهتر از من می دانید.

خصیصه اول هر مجاهد این است كه فكر نكند و آنچه را كه مسئولش به او می گوید انجام دهد. اصلا این را سالها و سالها در گوش من و شما كرده اند كه آنچه مسئول می گوید به مثابه كلام خداست و بایستی بدون كم و كاست و بی تناقض آنرا انجام دهیم.

دوستان من، آیا وقت آن نیست كه كمی خودمان فكر كنیم، شمایی كه در دنیای آزاد قرار دارید كمی با خودتان خلوت كنید و به این فكر كنید كه سرانجام این همه تسلیم بودن محض در برابر سازمان به كجا انجامید؟ به كجا رسیدیم؟ آیا به اهدافی كه سازمان و رهبری آن می گفت رسیدیم؟ آیا تحلیل های سیاسی و تشكیلاتی درست از آب در آمد؟ آیا اینهمه عمر انسانهایی كه صرف ماندن در عراق شد آیا نتیجه ای داد؟

بهرحال من شما را مقصر نمی دانم چون شما نیز فریب خورده اید و همچون خود من سالهای سال در این بیغوله بسر برده و كاملا از نظر فكری در اختیار سازمان قرار دارید. امیدوارم هرچه زودتر به خود آیید و این زنگارهای سالیان را از ذهن و روح خود بزدایید و از یك سازمان متلاشی و در هم شكسته ودر حال فروپاشی فاصله بگیرید.

محمد ب. عضو پیشین مجاهدین
ژوئن 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تقویم خونین ، تنها افتخار رجوی ؟!

به بهانه خبر خروج سازمان از لیست تروریستی (لیست امریکایی)

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سیزدهم ژوئن 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8026

 

سازمان مجاهدین از جهات متعددی تنها گروه تروریستی است که در مقایسه با سایر گروه های تروریستی متفاوت نشان می دهد. این تفاوت نه از بعد مثبت که بخاطر تقدس یافتگی خشونت و میزان سبعیت و هم از حیث کمی و آماری است. این جنبه هر چند تاکنون مغفول مانده و فقط به ارائه آمار کلی اکتفا شده، اما از جهات دیگری و از جمله روزشمار و تقویمی کردن این آمار می تواند دستمایه یک کار میدانی و پژوهشی قرار بگیرد که نتیجه اش حائز اهمیت و شگفت انگیز خواهد بود.. کمترین اش این خواهد بود که می تواند بر حقانیت نام سازمان در هر لیست تروریستی جامعه بین الملل صحه و مهر تأیید بگذارد. عجالتا کاری به همه آن جنبه هایی که سازمان را متفاوت می کند، ندارم. هر چند در به هم پیوستگی این جنبه ها است که شمای کلی و واحدی از یک تشکیلات هولناک فرقه ای – تروریستی تداعی و عینی می شود؛ اما گذشته از ابعاد کیفی جنایاتی که سازمان انجام داده، کمیت این اقدامات هم منحصر و یگانه است.

به این دلیل که سازمان مجاهدین تنها گروه تروریستی است که در طول سه دهه فعالیت های خشونت آمیز در تمامی روزهای سال عملیات تروریستی انجام داده و به بیانی روزی را در تقویم نمی یابیم که نام سازمان به عنوان عامل اقدامات تروریستی مزین نشده باشد. همچنین می توان اضافه کرد که در برخی از این روزها تعداد اقدامات تروریستی سازمان به مراتب از یک فقره بیشتر بوده است. اینکه نفس این آمار و ارقام دلالت بر قدرت و توان سازماندهی مجاهدین می کند و یا سراسیمگی و بی هدفی و کوری این اقدامات را نشان می دهد، تشخیص آن چندان دشوار نیست. بخصوص وقتی بدانیم ۸۰ درصد قربانیان عملیات تروریستی سازمان را شهروندان تشکیل می دهند. بدیهی است سازمان برای ترور این هدف های در دسترس و سهل و آسان نیاز چندانی به سازماندهی و طراحی نداشته و بنابرآنچه رجوی در فاز به اصطلاح زدن سر انگشتان که منظور مردم عادی است، اذعان داشته اساسا این اهداف به این دلیل انتخاب شده که کاملا در دسترس روزمره تیم های عملیاتی بوده و بطور روزمره با آنها ارتباط داشته اند.

بواقع آیا چنین آمار و ارقامی برای یک سازمان تروریستی می تواند مایه افتخار و مباهات باشد و ملاک توان و قدرت تشکیلاتی و نظامی و … باشد. یا بواقع بر زبونی و حقارت آنها صحه می گذارد. نکته جالب و با اهمیت اینکه در تمامی بیانیه های سازمان که معمولا بعد از انجام هر عملیات تروریستی منتشر شده، از سر غرور و نخوت و یا کینه توزی کور تمامی مشخصات و مختصات و گزارش عملیات و حتی هویت سوژه ها علی الظاهر با بیشترین دقت منعکس شده است و اتفاقا همین گزارش ها می تواند مبنای خوبی برای درک این حقیقت باشد که جنس و نوعیت و هدف این اقدامات تا چه اندازه از سر استیصال و یا اقتدار صورت گرفته است. اتفاقا همین جنبه آماری مورد نظر، گواه این ادعا است که عمده این اقدامات از نوع کور و باری به هر جهت و بی اطلاعی محض از هویت سوژه ها بوده و انجام آن فقط به دلیل سهل بودن و انگیزه آن تنها ایجاد هراس و دلهره اجتماعی بوده است. به عنوان مثال وقتی با اطلاعیه ای مواجه می شویم که سازمان چند نفر در داخل یک بنگاه معاملاتی اتومبیل را ترور کرده، و شرح گزارش درباره انگیزه این ترورها تنها نصب عکس آیت الله خمینی است، می شود به سهولت درباره ارزش امنیتی، عملیاتی و سیاسی این گونه اقدامات قضاوت کرد. بنابراین این آمار هر چند در وهله اول برای خیلی ها می تواند شگفت انگیز و قدرت و توان عملیاتی سازمان را تداعی کند، اما بواقع هر میزان که روی این کیس ها و ابعاد کمی و کیفی آن تأمل کنیم متوجه می شویم این خشونت ها فقط بخاطر بازخوردهای روانی و هراس افکنانه و در بیرون به صرف رخ کشیدن توان نظامی سازمان بوده، و فاقد کمترین بار سیاسی و امنیتی و نظامی می باشد. و به همین دلیل است که بیشترین درصد قربانیان اقدامات تروریستی سازمان را شهروندان عادی تشکیل می دهند.

اما از جهتی هم این آمار و ارقام می تواند بر جنبه های کینه توزانه تأکید داشته باشد. یعنی بر خلاف آن تصوری که عموما گروه های تروریستی می خواهند در جریان عملیات تروریستی از اهمیت سوژه، دقت در زمان بندی، طراحی، سرعت عمل و پیچیدگی عملیات از خود بجا بگذارند، اما در اقدامات سازمان با آن حجم و کمیت کمترین نشانه و نسبتی از اهمیت سوژه ها، و مابقی فاکتورها که با اهمیت سوژه نسبت و رابطه تنگاتنگ دارند، نمی بینیم. در بررسی موردی با این حقیقت تلخ و اندوهبار روبرو می شویم که بالای ۹۰ درصد این هدف ها همین مردم عادی کوچه و بازار بوده اند. بقالی که پشت ترازوی کسب توسط تروریستی که نقش مشتری را بازی می کرده مورد رگبار مسلسل قرار گرفته است. عطار و نجار و سبزی فروش و بنگاهی و راننده و عابرانی که در کمال خونسردی به قتل رسیده اند. می توان تک تک ترورهای یومیه و روزانه سازمان را از این منظر بررسی کرد و بعد قضاوت کرد که ارزش این ترورها از حیث عملیاتی چقدر بوده است. توضیح این فاکتورها پیشتر از آن جهت است که ببینیم رابطه آن کمیت حداقل یک ترور در روز با کیفیت و هدف های قربانی شده در واقع نسبت شان از چه جنسی است. آیا صرف تکیه به این آمار و ارقام پاسخ رجوی به تمام بن بست های استراتژیکی، سیاسی و ایدئولوژیکی است؟ آیا سازمانی که تمام ۳۶۵ برگ تقویم سال را به خون پاک این همه انسان آغشته کرده و حتی یک روز را در تقویم سالیانه از جنایات اش خالی نگذاشته، می تواند باعث افتخار و غرور و اقتدار تشکیلاتی، سیاسی و ایدئولوژیکی اش باشد؟ با این احتساب رجوی جز شقاوت و بیرحمی و کینه توزی و … به چه چیزی می تواند مباهات و افتخار کند؟!!

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی در مسیر تسفیه حساب فرقه ای با عناصر متمرد و ناراضی

از تهدیدهای رجوی چنین بر می آید که رجوی با اخلال در جابجایی قصد دارد در قدم اول عمده ناراضیان شناخته شده در قرارگاه اشرف را به مسلخ بفرستد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، دوازدهم ژوئن 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8014

 

بخش دوم پیام با عنوان کارزار شماره ۶ رجوی سراسر تهدید و ارعاب علیه نهادهای بین المللی و دولت عراق و البته اعضایی است که قصد دارند از فرصت ایجاد شده از جابجایی و هم کمک از نهادهای بین المللی از جمله کمیساریا و صلیب سرخ جهانی برای تصمیم گیری و تعیین تکلیف آزادانه خود نهایت استفاده را ببرند. این تهدیدها اگر چه با لحن و ادبیاتی متفاوت و ظاهرا مسالمت آمیز قصد دارد با پیش دستی صورت مسئله اصلی یعنی ریزش بهمن وار تشکیلات اش و آن هم به سمت ایران را پاک کند، اما واقعیت امر این است که رجوی وارد بازی کثیف و زشت دیگری شده است. چیزی که در این میان قابل پیش بینی است اینکه رجوی می کوشد در یک واکنش هیستریک و انتقامجویانه و آنگونه که از پیام ۳ خرداد او بر می آید، در نهایت بیرحمی و شقاوت انتقام خود را از کسانی که تن به راه حل و گزینه دوم او یعنی ماندن در اشرف و تا زمان انتقال ناراضیان به کشور ثالث و با مدیریت او نداده با کشاندن آنها به درگیری های مسبوق به سابقه و به زعم خودش سربدار کردن آنها بگیرد. از تهدیدهای رجوی که البته بصراحت هم مطرح نشده چنین بر می آید که رجوی با ممانعت و اخلال در جابجایی قصد دارد در قدم اول عمده ناراضیان شناخته شده در قرارگاه اشرف را به بهانه مقاومت و ایستادگی به مسلخ بفرستد. این اقدام او بر اساس دکترین رجوی هم شر ناراضیان را از سر او کم می کند و هم اینکه از اجساد این قربانیان شهدای تازه ای برای موج سواری و مظلوم نمایی رسانه ای و تبلیغاتی می سازد.

تا آنجا که به معادلات و ارزیابی های کوتاه مدت و دراز مدت رجوی بر می گردد او در قدم اول افرادی که به وفاداری آنها به خود اطمینان بیشتری داشته، به ترانزیت منتقل کرده است. به این جهت که به گمان او اگر قرار باشد اول پای عناصر کرمو تشکیلات اش به ترانزیت برسد، با توجه به زمینه های موجود ریزش تشکیلاتی او قابل مهار و توجیه نخواهد بود. تحلیل او بر این بوده که نگه داشتن عناصر کرمو در اشرف از چند جهت حائز اهمیت است. اول از آن جهت که می تواند جلو شوک ناشی از خروج انبوه آنها از تشکیلات را بگیرد. دوم اینکه با نگه داشتن این افراد زمان مناسبی برای حل و فصل و تسفیه حساب با این عناصر خواهد داشت. به زعم رجوی یکی از این راه حل ها می تواند وارد کردن این افراد به درگیری های مشابه آنچه در ۶ و ۷ خرداد و ۱۹ فروردین دو سال گذشته رخ داد، باشد. به این ترتیب رجوی می تواند تا حد امکان هم از شر این افراد خلاص شود و هم برای خودش کیس و جریان تازه ای دست و پا کند. هر چند با توجه به اتفاقات حاصله از زمان جابجایی و ریزش های این چند هفته به نظر می رسد رجوی کماکان درباره درجه وفاداری جابجا شدگان دچار اشتباه محاسبه شده باشد، اما به هر حال کنش های او در این شرایط نشان می دهد که اتفاقات اخیر برای اش غیر قابل منتظره بوده است. با این احتساب آنچه در بخش سوم پیام اخیر او احساس می شود و با توجه به صراحت و تأکیدی که او در ایجاد درگیری و محاسباتی که درباره جنگ صدبرابر و از ارزیابی نیروهای باقیمانده در اشرف ارائه نموده، چنین بر می آید که وقوع این درگیری ها تا حدود زیادی به همین سناریوی تسفیه حساب با عناصر کرموی مانده در قرارگاه اشرف مرتبط است.

خبرهای رسیده از عراق حکایت از سماجت رجوی در توقف جابجایی دارد. این که دلایل این سماجت چیست؟ می تواند از جهتی کاملا استراتژیک و از پیش تعیین شده باشد، اما نشانه های آشکاری در پیام ۳ خرداد او تأکید می کند که او به شدت از شکستن مرز سرخ قدیمی اش که بازگشت اعضای او به ایران باشد نگران و در هراس است و آماده است برای حفظ این خط سرخ هر بهایی و از کیسه هرکس و صدالبته از جیب همان عناصر متمرد بپردازد. به این دلیل روشن که این اتفاق به نوعی به بود و نبود او بسته است. به همین دلیل می شود صرفنظر از آن دلایل استراتژیک، ریزش نیروهای تشکیلاتی اش به سمت ایران را به عنوان عامل تسریع کننده تلقی و آن را در راستای خطوط کلان ترسیمی اش در باره آینده فرضی سازمان امری عینی و قابل پیش بینی شده فرض نمود. با هر فرضی به نظر می رسد شرایط موجودی که رجوی ترسیم کرده با ضریب اطمینان بالایی پیش از هر چیز جان عناصر ناراضی و متمرد در قرارگاه اشرف را تهدید می کند. رویکردی که از یک سو کینه توزی رجوی را نسبت به این افراد نشان می دهد و همزمان به عنوان یک عامل بازدارنده برای تهدید کسانی که احتمالا به مرور به صف مخالفان خواهند پیوست به عنوان زنگ خطر کارکرد و تأثیر خواهد داشت.

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد