_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

نامه به مسعود رجوی (3)

 

 

محمد ب، فریاد آزادی، هجدهم ژوئن 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Na.Be.Masoud%203.HTM

 

 

این سومین نامه ام می باشد كه برایت می نویسم، اینبار می خواهم در مورد نشسست حوض برایت بنویسم زمانی كه یكبار دیگر من رو در رو و چشم در چشم تو شدم. درست روزهایی بود كه قرارداد امنیتی جدیدی با صدام بسته بودی و اولین بار اصطلاح «خروجی نداریم» را آنجا اعلام كردی و همچنین اصطلاح «مشت آهنین».

ما كه آن موقع نمی فهمیدیم در پشت پرده چه خبر است همانطور كه تو به ما می گفتی فكر می كردیم. وقتی از تشكیلات بیرون آمدم و اسناد منتشر شده پس از صدام از مناسبات سازمان و صدام را دیدم تازه متوجه شدم آن موقع ها پشت صحنه چه خبر بوده است. در آن نشست من خیلی اذیت شدم. من اصلا نمی خواستم بیایم صحبت كنم، هم مسئولین و هم خودت خوب می دانستی كه من موضع دارم و آدم روبراه تشكیلاتی نیستم. ولی بنابه خواسته خودت (كه البته در مورد همه ناراضیان گفته بودی كه حتما بیایند باهات صحبت كنند) مسئولین مربوطه به من فشار آوردند از جمله سارا گرابیان، وجیهه كربلایی. مرا تحت فشار گذاشتند و حتی نفرات پایین را هم تحریك كردند كه با فشار روحی و با تشویق مرا وادار كنند كه بیایم پایین و به اصطلاح «توی حوض» وارد شوم.

وضع بسیار سختی بود هنوز فشارهایی كه آن روزها بهم وارد شد را فراموش نكرده ام و هرگز نخواهم كرد، این را به حساب، موارد صفر صفر نشده با خودت می گذارم. بهرحال با هر زور و ضربی بود ما را فرستادند توی حوض و همه از روی صندلیهای تماشاچیان نشسته بودند و ما را كه حدود پنجاه نفر بودیم توی حوض تماشا می كردند. البته خوب این پنجاه نفر فقط نبود، هی پر و خالی می شد. سالن نشست هم توی بهارستان بود كه صندلی ها بصورت پلكانی چیده شده بود و ما تقریبا وسط و پایین نسبت به جمعیت بودیم.

نشست حوض اگر یادت باشد پایان یك مجموعه نشستهایی بود كه تحت عنوان «دیگ» در مقرها و ستادها برگزار می شد. نشست ما را زهرا گرابیان (سارا) اداره می كرد. دو بار در نشست مرا سوژه كرد. هربار حرفهای زیادی كه خدا شاهد است بیش از نود درصد آن دروغ بود و غیر واقعی به من زده شد. هدف یك نشستها امنیتی بود یعنی بعد از جریانات نفوذی و دستگیریهای سال 73 اتفاق می افتاد و در قدم بعد هم خرد كردن نفراتی كه موضع داشتند و ابراز مخالفت می كردند. حالا این ابراز مخالفت می توانست بصورت حرفی یا صریح باشد یا غیر مستقیم با حركات و رفتار صورت بگیرد. هر دو را تو می خواستی در این نشستها سركوب كنی. من فكر میكنم این نشستها به شكست انجامید. خود اجرای نشست حوض نشاندهنده شكست آن نشستها بود می خواستی با نشست حوض آنها را جمع و جور كنی.

اصلا نمی دانم این اصطلاحات را از كجای خودت در میاری. واقعا مزخرف است «حوض»، «دیگ»، «دیگچه» و... تازه بعد از اجرای آنها علاوه بر اینكه مزخرف بود تنفرانگیز هم شد. هنوز هم بعد از تقریبا ده سال كه بیرون از تشكیلات زندگی می كنم اسم دیگ و حوض را كه می شنوم احساس بدی بهم دست میده.

داشتم در مورد وارد شدن به «حوض» می گفتم. تازه بعد از اینكه با این همه مشقت وارد حوض شدیم بایستی دنبال بلندگو هم باشیم كه آنرا بقاپیم و باهات صحبت كنیم. چون توی خود این حوض هم خودش داستانی بود، هركس می خواست زودتر قال قضیه را بكند و از آنجا بیرون برود به همین خاطر بلندگو مثل گربه از این دست به آن دست می پرید. سرانجام بعد از كلی دردسر بلندگو را بدست آوردم، همزمان یك نفر دیگه هم بدون بلندگو شروع كرد صحبت كردن. اینهم شد قوز بالا قوز. تو به من گفتی «بگذار اول برادر دینی ات صحبت كند» من هم ساكت شدم تا حرف یارو تموم شد. بعد وقتی من بلندگو را در دست گرفتم گفتی حالا یك «بند» دیگر هم بنویسید بعد صحبت كن. بندی كه گفتی در مورد «شرم» بود. و گفتی «كسانی كه می گویند شرم می كنیم شرم یك احساس انقلابی است بایستی آنقدر شرم بكنید تا خوب شوید» دقیقا جملات و كلماتت هنوز یادم است. وقتی الان فكر میكنم می بینم چه چرت و پرتهایی سالیان به خرد ما دادی و از همه چیز محروممان كردی تحت عنوان مبارزه. كدام مبارزه ؟ كدام كشك؟

منهم یك سری چرت و پرت تحویل تو دادم عین همون چیزهایی كه دیگران می گفتند كه اصلا هیچكدامشان را قبول نداشتم ولی در آن فضا بین این همه آدم كه منتظر بودند یك حرف مخالف زده شود و مثل جن بپرند روی سرش، چه می توانستم بگویم؟ از حق نگذریم تو هم مثل احمق ها حرف مرا شنیدی و كمی هم تحسین كردی و الی آخر. بعد هم انگار از جهنم در می آیم از آنجا بیرون آمدم و رفتم بالا بین جمعیت نشستم. همه تشویقم كردند و الی غبطه می خوردند كه خوش بحالت رفتی با «برادر» صحبت كردی. ولی خدا شاهد است در صورت تك تك آنها می خواندم كه دروغ میگویند و دارند فیلم بازی می كنند. یكیش همین مسعود فرشچی بود كه همه زندگی اش ادا در آوردن و فیلم بازی كردن بود آخر سر هم گذاشتیدش توی سیمای آزادی كه برنامه «پیك شادی» را اجرا می كند و این كار (دلقلك بازی) با شخصیتش هم سنخیت دارد.

از اتفاقات دیگر آن نشست صحبت كردن اسماعیل شمس الدین بود. اسماعیل هم كه قبلا افسر عملیات یك مركز بود و دچار مسئله شده بود بسیار تحت فشار گذاشته بودید و در آن نشست قصد خرد كردن او را داشتی. به هرحال او از جمله كسانی بود كه به تنهایی وارد حوض كردی یعنی جزو موارد خاص بود و به تنهایی با او به مدت یكی دو ساعت صحبت كردی. چند نفر از نوچه های حاضر به یراق هم بلند شدند و فحش دادند و خواستند به اسماعیل حمله كنند و تو هم با «بزرگواری»!! جلوی آنها گرفتی و تهدید كردی كه نشست را تعطیل میكنی. آخر سر هم همین را به رخش كشیدی كه می خواستند تو را بكشند و من نگذاشتم.

بعد از اسماعیل نوبت مهدی افتخاری رسید. در مورد مهدی افتخاری واقعا سنگ تمام گذاشتی چنان او را خرد كردی و چنان شخصیت او را لجن مال كردی كه آدم نسبت به مجرم جانی كه كارش در كوچه و خیابان قتل و كشتار هم است چنین كاری نمی كند. آخه نامرد او كسی بود كه تو را از ایران فراری داده بود، او كسی بود كه تمام عملیاتهای مهم كه در داخل انجام شد مثل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری و غیره را او شخصا فرماندهی كرده بود و خودت بهش لقب «قهرمان» را داده بودی و «فرمانده فتح الله»... حالا تا یك حرفی علیه ات زد چنان او را لجن مالی كردی آنهم در جلوی جمعیتی كه هر كدام شاید یك دهم سابقه مبارزاتی او را نداشتند، قبلا ازت بدم می آمد ولی آن جا واقعا احساس تنفر كردم ازت. فكر نكن اونجا تو مهدی را خرد كردی، خودت خرد شدی و بقول خودت یكی از دست آموزانت و كسانی كه قبلا بهش افتخار می كردی و كسی كه چنان كارهای مهمی برایت انجام داده بود و سالها در زندان شاه بسر برده بود را اینطور داغون می كردی، من و امثال من چه فكری باید می كردیم؟

 

 

مهدی افتخاری

شهوت قدرت آدم را كور و كر میكنه. آدم را از هرآنچه كه اعتقاد داشته جدا میكنه، تو را شهوت قدرت بدجوری بلعیده بود. تازه فقط ما سه هزار نفر بیشتر نبودیم كه اینطور برای ما شاخ و شانه می كشیدی و دست به كمر میزدی و می گفتی هركس كه بخواهد برود با مشت آهنین به او جواب می دهیم. مخاطب تو آدمهای بی دفاعی بودند كه هیچ راهی جز ماندن نداشتند. وای به حال روزی كه بخواهی بر یك مملكت حكمرانی كنی كه البته این یكی دیگر از محالات است.

بهرحال آن نشست برای من همیشه كابوس بوده است یعنی سالهای در تشكیلات برایم كابوس بوده است. و این كابوسی كه تو به پا كردی و برای بدبختهایی كه الان هم زیر زور و ضرب نگهداشته ای و وعده های پوشالی و الكی به آنها می دهی آنها را در اشرف و لیبرتی نگهداشته ای و معلوم نیست چه بر سرشان می آید... بخاطر همه این فشارها هرگز تو را نمی بخشم.

محمد ب
18 ژوئن 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سی خرداد سرفصل افول یا صعود

 

 

محمد ب، ایران دیدبان، شانزدهم ژوئن 2012
http://irandidban.com/fa/ViewPoint-
سی%20خرداد%20سرفصل%20افول%20یا%20صعود/17946

 

سی خرداد 2

 

روز سی ام خرداد در فرهنگ مجاهدین خلق، روز مهمی است و هرساله در این روز مراسمی برگزار می شود و در پایگاههای سازمان در عراق نیز مراسم نظامی خاصی به همین مناسبت اجرا می گردد. از آنجا که در آستانه چنین روزی قرار داریم جا دارد مروری کوتاه به وقایع آن روز و دلایل اهمیت آن برای مجاهدین بپردازیم.

مجاهدین خلق از آنجایی که سهمی از قدرت به آنها داده نشد از همان ابتدای انقلاب به مخالفت با جمهوری اسلامی پرداختند. آنها معتقد بودند که مهمترین نیروی سرنگون کننده رژیم شاه بوده اند و بایستی بیشترین سهم نیز در قدرت را داشته باشند. برای رسیدن به اهداف خود از اهرمهای مختلفی سعی کردند استفاده کنند از جمله به کار گرفتن رئیس جمهور وقت، (بنی صدر). بنابه تحلیلهایی که مجاهدین در درون خود داشتند و رجوی بارها و بارها آنرا درنشستهای درونی سازمان بیان می کرد، هدف آنها از همسویی با بنی صدر، شقه نظام از رأس بود. یعنی می خواستند با توجه به نوپا بودن جمهوری اسلامی در رأس نظام بین رهبری و رئیس جمهوری شقه ایجاد کنند و از آنجایی که رئیس جمهور اولین شخص اجرایی مملکت است قطعا یک اغتشاش وسیعی رخ خواهد داد که بدنبال آن رژیم سرنگون و مجاهدین حکومت را بدست خواهند گرفت.

این تحلیل در شرایط آن روز البته دور از انتظار نبود. اما اشتباه مهلکی که مجاهدین می کردند این بود که حرف اول را در کشور رهبری میزند و رئیس جمهور هم به اعتبار او سرکار آمده است. به اضافه اینکه سرتاپای نظام هم گوش به فرمان رهبری است. بهرحال جریانات دو سال و نیم اول انقلاب به این سمت می رفت که یک تقابل خونین در پی خواهد بود.

آتشی که سازمان مجاهدین به پا کرده بود نه تنها دامن خود او بلکه دامن تمامی گروههای سیاسی دیگر که خواهان یک مبارزه مسالمت آمیز بودند را نیز خواهد گرفت. تمام گروههای آن روزگار از راست تا چپ، از نهضت آزادی و جبهه ملی گرفته تا ملی گراها و حتی گروههای چپ مثل اقلیت و اکثریت خواهان مبارزه مسالمت آمیز بودند اما مجاهدین فضا را طوری هدایت می کردند که راهی جز ابراز خشونت باقی نمی گذاشت. بنا به گفته تمامی اعضای قدیمی سازمان، مجاهدین با تحریک نیروهای انقلابی سعی در ایجاد درگیری داشتند.

رجوی با تحلیل غلط ازشرایط فکر می کرد دو سال و نیم پس از انقلاب، نظامی را که سی میلیون بر سر کار آورده بودند و بیش ازپنج میلیون نفر به استقبال رهبرش رفته بودند، می تواند سرنگون کند. رجوی هرگز به پایگاه اجتماعی نظام فکر نکرده بود. بخاطر همین تمام اطلاعیه هایی که منتشر می کرد سعی می کرد مردم را به خیابانها بکشاند ولی هرگز جوابی از مردم دریافت نکرد.

اولین اطلاعیه نظامی که سازمان منتشر کرد مربوط به بیست و هفتم خرداد می شود یعنی سه روز پیش از اعلام جنگ مسلحانه متن اطلاعیه به شرح زیر است:

اطلاعیه سیاسی ـ نظامی شماره 25

بسم الله الواحد القهار

مردم قهرمان ایران

مردم مبارز تهران

مزدوران ارتجاع، سه شنبه شب 26 خردادماه جاری، با حمایت دسته های متعدد اوباش مسلح و چماقدار، به خانه پدری برادر مجاهد مهدی ابریشم چی یورش برده و پس از ضرب و شتم ساکنان آن، بخشی از اموال و کتب موجود در خانه رابه غارت بردندإ.

همچنین در همین ایام شاهددستگیریهای غیر قانونی اعضای دفتر ریاست جمهوری هستیم، که بعضا حتی خبر و اسامی افراد دستگیر شده نیز اعلام نمی شود، کما اینکه نقشه های وسیعی برای دستگیری کلیه شخصیت های ترقیخواه و ضد انحصارطلب کشور در دست آمادگی است.

سازمان مجاهدین خلق ایران، ضمن اعتراض به این قبیل اقدامات ضد انقلابی و خلاف شرع و قانون، بدین وسیله از خلق قهرمان ایران، کسب اجازه می کند تا از این پس، به یاری خداوند، در قبال حفظ جان اعضای خود، بویژه اعضای مرکزی سازمان که در حقیقت بخشی از مرکزیت تمامی خلق و انقلاب محسوب می شوند، قاطع ترین مقاومت انقلابی را از هر طریق معمول دارد.

بدیهی است برابر اعلامیه حاضر، از این پس مسئولیت هرآنچه که حین مقاومت انقلابی واقع شود، تنها و تنها بر ذمه مرتجعین انحصار طلب و اوباش چماقدار آنهاست که قصد آن کرده اند تا نقشه به پایان نرسیده شاه خائن و ساواک منفور او را در قلع و قمع مجاهدین به پایان برسانند. ازاین حیث برآنیم که نامبردگان هرکه باشند و در هر لباسی دقیقا شایسته سخت ترین کیفر مجازات انقلابی خواهند بود.

ضمنا سازمان مجاهدین خلق ایران این حق را برای خود محفوظ می دارد تا در هر موردی هم که کیفر فی المجلس جنایتکاران در حین انجام جرم ضدانقلابی میسر نباشد، به زودی بطور مضاعف آمران و عاملان مربوطه را به جزای خود برسانند. و ما النصر الامن عندالله

مجاهدین خلق ایران ـ 28 خرداد 60

بدین ترتیب سازمان اعلام جنگ مسلحانه کرد ولی دست به سلاح نبرد تابه گفته رجوی «یک اتمام حجت سیاسی» با نظام انجام دهد. و این «اتمام حجت» چیزی جز غائله سی خرداد نبود.

 

سی خرداد

 

جمهوری اسلامی که اعلام رسمی تظاهرات توسط جبهه ملی در بیست و پنجم خرداد را غیر قانونی خوانده بود، جبهه ملی هم از این خواسته خود منصرف شد، آماده بود تا با هر حرکتی مقابله کند.

مجاهدین در کتاب «سی خرداد پاسخ به ضرورت تاریخ» نوشته اند: «روزهای پایانی سی خرداد روزهای سنگینی بود. ارتجاع حاکم سعی می کرد هر حرکت مخالفی را به شدیدترین وجه سرکوب کند. جبهه ملی پس از توپ و تشر خمینی، جا زد و از تظاهرات بیست و پنجم منصرف شد. اکنون یک فضای سنگین و سکوت تمام جامعه را فرا گرفته بود. رژیم در آستانه اولین جراحی بزرگ خود بود. همه چشم ها به مجاهدین دوخته شده بود، مردم ایران می خواستند ببینند آیا مجاهدین هم مثل گروههای سیاسی چپ و راست دیگر جا می زنند یا وارد میدان می شوند. پاسخ مجاهدین در روز سی خرداد بود. بعد از ظهر شنبه سی ام خرداد بیش از پانصد هزار نفر از مردم تهران بدون اعلام علنی و صرفا با دعوت تشکیلاتی به خیابانهای تهران آمدند...»

هدایت تظاهرات توسط بخش اجتماعی سازمان و زیر نظر محمد ضابطی صورت می گرفت. مجاهدین از خیابانهای ولی عصر و انقلاب و بلوار کشاورز، طالقانی و منیریه سعی کردند اولین هسته های تظاهرات را راه اندازی کنند. رجوی بعدا در نشستهای درونی می گفت که می خواستیم همه این نیروها جمع شوند و به سمت مجلس حرکت کنند. و مجلس را جارو کنند.

مجاهدین به نیروهای خود دستورداده بودند که حتما سلاح همراه خود داشته باشند، حتی سلاح سرد. نهایتا این غائله به شکست انجامید و طرح بزرگ مجاهدین برای شروع مبارزه مسلحانه با شکست روبرو شد ولی از فردای آن روز مجاهدین دست به اسلحه بردند. این البته آغاز راهی بود نامعلوم، با قتل و کشتار شروع شد و با اشرف و کشته شدن باقیمانده مجاهدین پس از سی سال به سرانجام خواهد رسید.


رجوی یکباردر نشست درونی گفت اگر به استراتژی و حضورمان در عراق شک کنیم و بگوییم اشتباه کرده ام بایستی قدم به قدم به عقب برویم و نهایتا به سی خرداد شک کنیم و بگوییم پس سی خرداد اشتباه بود.

این سخنان البته پاسخ به کسانی بود که در آن روزها در مورد آمدن به عراق حرف داشتند و موج نارضایتی بالا گرفته بود. ولی این یک واقعیت است، واقعیتی سرسخت که مجاهدین در سی خرداد بزرگترین اشتباه تاریخی خود را کردند و رودر روی نظامی ایستادند که پایگاه اجتماعی مستحکمی داشت کما اینکه هنوز پس از سی سال از آن ماجرا سرپا ایستاده و با کشورهای بزرگی همچون آمریکا سرشاخ شده است. رجوی هرگز به این اشتباه تاریخی خود اعتراف نکرده و نخواهد کرد چون اعتراف به اشتباه، قدمهای مهلک تری در پی دارد، پس اینهمه کشته و زخمی و اسیر برای چه بود؟ اینهمه دربدری و آوارگی برای چه بود؟ پاسخ به خانواده کشته شده ها را چه کسی خواهد داد؟

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سخنی دوستانه با دوستان قدیمی

 

 

محمد ب، فریاد آزادی، پاریس، چهاردهم ژوئن 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Sokhani%20Ba%20Dustan.HTM

 

چندی است در وبلاگ این جانب برخی از دوستان قدیمی ابراز نظر می كنند ولی با لغات و كلماتی كه مناسب و در شأن یك انسان متمدن نیست. آنچه كه در این سطور خواهم آورد گلایهای است دوستانه شاید مقبول نظر افتد.

اول از همه روشن كنم كه بنده به هیچ گروه و حزب و دولتی وابسته نبوده و نیستم. تنها و تنها وظیفه ای كه بردوش خودم حس میكنم كمك به دوستانم میباشد كه اكنون در تشكیلات مجاهدین هستند و مثل خودم سالهای سال زندگی شان را به هدر داده اند و قطعا می دانم كه راضی به ماندن در آنجا نیستند. آنها می خواهند خارج شوند ولی متاسفانه هنوز این جسارت را در خود نیافته اند كه این خود را از این دایره بسته بیرون بیندازند. كسانی مثل محمود شمس، مجتبی كرمی، علی كلبی، كرم لر، غلام نبی و خیلی های دیگر كه بی هیچ شكی بیش از من مشتاق خارج شدن از این تشكیلات بودند ولی متاسفانه یا فرصتی پیدا نكردند و یا همچنان مسحور افكار پلیدی هستند كه در ذهن آنها و همه ما فرو كرده بودند.

در باب كلمه «مزدور» كه دوستان به من زیاد اطلاق كرده اند بایستی عرض كنم، الان كه كوس رسوایی سران سازمان در همه جابه صدا در آمده و اینترنت و تلویزیونهای مختلف ملاقاتهای سری سران سازمان با مقامات عراقی برای دریافت پول و در ازای آن دادن اطلاعات و همكاری نظامی با رژیم صدام، همه جا پخش و منتشر كرده اند و در معرض دید همگان می باشد، دیگر حرف از مزدوری زدن كمی بی انصافی است.

بهتر آن است كه مزدور به سران سازمان اطلاق شود كه تا آنجا كه امكان داشت با صدام همكاری كردند وقتی كه صدام سرنگون شد، ظرف چند روز گردش صد و هشتاد درجه ای كرده و با آمریكا شروع به همكاری كردند كه تا الان هم ادامه دارد.

دوستان عزیز كه خیلی از سالهای عمرتان را همچون من در مناسبات مجاهدین گذرانده اید آیا تعریف كاملی از مزدوری می دانید؟ آیا كسی كه برای بیگانه فعالیت میكند مزدور است یا برای كشور خودش؟

آیا همكاری با صدام و گرفتن هزاران دلار پول در ماه (به گفته مترجم شخص رجوی) و دادن اطلاعات و همكاری نظامی با صدام مزدوری نیست؟ آیا همكاری با نیروهای آمریكایی برای كشتار مردم عراق، مزدوری نیست؟ آیا آشتی دادن بعثیها با نیروهای آمریكایی در داخل قرارگاه اشرف مزدوری نیست؟ و هزاران مورد دیگر كه در اینجا فرصت بیان آنها نیست و لازم هم نیست قطعا خود شما بهتر از من می دانید.

خصیصه اول هر مجاهد این است كه فكر نكند و آنچه را كه مسئولش به او می گوید انجام دهد. اصلا این را سالها و سالها در گوش من و شما كرده اند كه آنچه مسئول می گوید به مثابه كلام خداست و بایستی بدون كم و كاست و بی تناقض آنرا انجام دهیم.

دوستان من، آیا وقت آن نیست كه كمی خودمان فكر كنیم، شمایی كه در دنیای آزاد قرار دارید كمی با خودتان خلوت كنید و به این فكر كنید كه سرانجام این همه تسلیم بودن محض در برابر سازمان به كجا انجامید؟ به كجا رسیدیم؟ آیا به اهدافی كه سازمان و رهبری آن می گفت رسیدیم؟ آیا تحلیل های سیاسی و تشكیلاتی درست از آب در آمد؟ آیا اینهمه عمر انسانهایی كه صرف ماندن در عراق شد آیا نتیجه ای داد؟

بهرحال من شما را مقصر نمی دانم چون شما نیز فریب خورده اید و همچون خود من سالهای سال در این بیغوله بسر برده و كاملا از نظر فكری در اختیار سازمان قرار دارید. امیدوارم هرچه زودتر به خود آیید و این زنگارهای سالیان را از ذهن و روح خود بزدایید و از یك سازمان متلاشی و در هم شكسته ودر حال فروپاشی فاصله بگیرید.

محمد ب. عضو پیشین مجاهدین
ژوئن 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تقویم خونین ، تنها افتخار رجوی ؟!

به بهانه خبر خروج سازمان از لیست تروریستی (لیست امریکایی)

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سیزدهم ژوئن 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8026

 

سازمان مجاهدین از جهات متعددی تنها گروه تروریستی است که در مقایسه با سایر گروه های تروریستی متفاوت نشان می دهد. این تفاوت نه از بعد مثبت که بخاطر تقدس یافتگی خشونت و میزان سبعیت و هم از حیث کمی و آماری است. این جنبه هر چند تاکنون مغفول مانده و فقط به ارائه آمار کلی اکتفا شده، اما از جهات دیگری و از جمله روزشمار و تقویمی کردن این آمار می تواند دستمایه یک کار میدانی و پژوهشی قرار بگیرد که نتیجه اش حائز اهمیت و شگفت انگیز خواهد بود.. کمترین اش این خواهد بود که می تواند بر حقانیت نام سازمان در هر لیست تروریستی جامعه بین الملل صحه و مهر تأیید بگذارد. عجالتا کاری به همه آن جنبه هایی که سازمان را متفاوت می کند، ندارم. هر چند در به هم پیوستگی این جنبه ها است که شمای کلی و واحدی از یک تشکیلات هولناک فرقه ای – تروریستی تداعی و عینی می شود؛ اما گذشته از ابعاد کیفی جنایاتی که سازمان انجام داده، کمیت این اقدامات هم منحصر و یگانه است.

به این دلیل که سازمان مجاهدین تنها گروه تروریستی است که در طول سه دهه فعالیت های خشونت آمیز در تمامی روزهای سال عملیات تروریستی انجام داده و به بیانی روزی را در تقویم نمی یابیم که نام سازمان به عنوان عامل اقدامات تروریستی مزین نشده باشد. همچنین می توان اضافه کرد که در برخی از این روزها تعداد اقدامات تروریستی سازمان به مراتب از یک فقره بیشتر بوده است. اینکه نفس این آمار و ارقام دلالت بر قدرت و توان سازماندهی مجاهدین می کند و یا سراسیمگی و بی هدفی و کوری این اقدامات را نشان می دهد، تشخیص آن چندان دشوار نیست. بخصوص وقتی بدانیم ۸۰ درصد قربانیان عملیات تروریستی سازمان را شهروندان تشکیل می دهند. بدیهی است سازمان برای ترور این هدف های در دسترس و سهل و آسان نیاز چندانی به سازماندهی و طراحی نداشته و بنابرآنچه رجوی در فاز به اصطلاح زدن سر انگشتان که منظور مردم عادی است، اذعان داشته اساسا این اهداف به این دلیل انتخاب شده که کاملا در دسترس روزمره تیم های عملیاتی بوده و بطور روزمره با آنها ارتباط داشته اند.

بواقع آیا چنین آمار و ارقامی برای یک سازمان تروریستی می تواند مایه افتخار و مباهات باشد و ملاک توان و قدرت تشکیلاتی و نظامی و … باشد. یا بواقع بر زبونی و حقارت آنها صحه می گذارد. نکته جالب و با اهمیت اینکه در تمامی بیانیه های سازمان که معمولا بعد از انجام هر عملیات تروریستی منتشر شده، از سر غرور و نخوت و یا کینه توزی کور تمامی مشخصات و مختصات و گزارش عملیات و حتی هویت سوژه ها علی الظاهر با بیشترین دقت منعکس شده است و اتفاقا همین گزارش ها می تواند مبنای خوبی برای درک این حقیقت باشد که جنس و نوعیت و هدف این اقدامات تا چه اندازه از سر استیصال و یا اقتدار صورت گرفته است. اتفاقا همین جنبه آماری مورد نظر، گواه این ادعا است که عمده این اقدامات از نوع کور و باری به هر جهت و بی اطلاعی محض از هویت سوژه ها بوده و انجام آن فقط به دلیل سهل بودن و انگیزه آن تنها ایجاد هراس و دلهره اجتماعی بوده است. به عنوان مثال وقتی با اطلاعیه ای مواجه می شویم که سازمان چند نفر در داخل یک بنگاه معاملاتی اتومبیل را ترور کرده، و شرح گزارش درباره انگیزه این ترورها تنها نصب عکس آیت الله خمینی است، می شود به سهولت درباره ارزش امنیتی، عملیاتی و سیاسی این گونه اقدامات قضاوت کرد. بنابراین این آمار هر چند در وهله اول برای خیلی ها می تواند شگفت انگیز و قدرت و توان عملیاتی سازمان را تداعی کند، اما بواقع هر میزان که روی این کیس ها و ابعاد کمی و کیفی آن تأمل کنیم متوجه می شویم این خشونت ها فقط بخاطر بازخوردهای روانی و هراس افکنانه و در بیرون به صرف رخ کشیدن توان نظامی سازمان بوده، و فاقد کمترین بار سیاسی و امنیتی و نظامی می باشد. و به همین دلیل است که بیشترین درصد قربانیان اقدامات تروریستی سازمان را شهروندان عادی تشکیل می دهند.

اما از جهتی هم این آمار و ارقام می تواند بر جنبه های کینه توزانه تأکید داشته باشد. یعنی بر خلاف آن تصوری که عموما گروه های تروریستی می خواهند در جریان عملیات تروریستی از اهمیت سوژه، دقت در زمان بندی، طراحی، سرعت عمل و پیچیدگی عملیات از خود بجا بگذارند، اما در اقدامات سازمان با آن حجم و کمیت کمترین نشانه و نسبتی از اهمیت سوژه ها، و مابقی فاکتورها که با اهمیت سوژه نسبت و رابطه تنگاتنگ دارند، نمی بینیم. در بررسی موردی با این حقیقت تلخ و اندوهبار روبرو می شویم که بالای ۹۰ درصد این هدف ها همین مردم عادی کوچه و بازار بوده اند. بقالی که پشت ترازوی کسب توسط تروریستی که نقش مشتری را بازی می کرده مورد رگبار مسلسل قرار گرفته است. عطار و نجار و سبزی فروش و بنگاهی و راننده و عابرانی که در کمال خونسردی به قتل رسیده اند. می توان تک تک ترورهای یومیه و روزانه سازمان را از این منظر بررسی کرد و بعد قضاوت کرد که ارزش این ترورها از حیث عملیاتی چقدر بوده است. توضیح این فاکتورها پیشتر از آن جهت است که ببینیم رابطه آن کمیت حداقل یک ترور در روز با کیفیت و هدف های قربانی شده در واقع نسبت شان از چه جنسی است. آیا صرف تکیه به این آمار و ارقام پاسخ رجوی به تمام بن بست های استراتژیکی، سیاسی و ایدئولوژیکی است؟ آیا سازمانی که تمام ۳۶۵ برگ تقویم سال را به خون پاک این همه انسان آغشته کرده و حتی یک روز را در تقویم سالیانه از جنایات اش خالی نگذاشته، می تواند باعث افتخار و غرور و اقتدار تشکیلاتی، سیاسی و ایدئولوژیکی اش باشد؟ با این احتساب رجوی جز شقاوت و بیرحمی و کینه توزی و … به چه چیزی می تواند مباهات و افتخار کند؟!!

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی در مسیر تسفیه حساب فرقه ای با عناصر متمرد و ناراضی

از تهدیدهای رجوی چنین بر می آید که رجوی با اخلال در جابجایی قصد دارد در قدم اول عمده ناراضیان شناخته شده در قرارگاه اشرف را به مسلخ بفرستد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، دوازدهم ژوئن 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8014

 

بخش دوم پیام با عنوان کارزار شماره ۶ رجوی سراسر تهدید و ارعاب علیه نهادهای بین المللی و دولت عراق و البته اعضایی است که قصد دارند از فرصت ایجاد شده از جابجایی و هم کمک از نهادهای بین المللی از جمله کمیساریا و صلیب سرخ جهانی برای تصمیم گیری و تعیین تکلیف آزادانه خود نهایت استفاده را ببرند. این تهدیدها اگر چه با لحن و ادبیاتی متفاوت و ظاهرا مسالمت آمیز قصد دارد با پیش دستی صورت مسئله اصلی یعنی ریزش بهمن وار تشکیلات اش و آن هم به سمت ایران را پاک کند، اما واقعیت امر این است که رجوی وارد بازی کثیف و زشت دیگری شده است. چیزی که در این میان قابل پیش بینی است اینکه رجوی می کوشد در یک واکنش هیستریک و انتقامجویانه و آنگونه که از پیام ۳ خرداد او بر می آید، در نهایت بیرحمی و شقاوت انتقام خود را از کسانی که تن به راه حل و گزینه دوم او یعنی ماندن در اشرف و تا زمان انتقال ناراضیان به کشور ثالث و با مدیریت او نداده با کشاندن آنها به درگیری های مسبوق به سابقه و به زعم خودش سربدار کردن آنها بگیرد. از تهدیدهای رجوی که البته بصراحت هم مطرح نشده چنین بر می آید که رجوی با ممانعت و اخلال در جابجایی قصد دارد در قدم اول عمده ناراضیان شناخته شده در قرارگاه اشرف را به بهانه مقاومت و ایستادگی به مسلخ بفرستد. این اقدام او بر اساس دکترین رجوی هم شر ناراضیان را از سر او کم می کند و هم اینکه از اجساد این قربانیان شهدای تازه ای برای موج سواری و مظلوم نمایی رسانه ای و تبلیغاتی می سازد.

تا آنجا که به معادلات و ارزیابی های کوتاه مدت و دراز مدت رجوی بر می گردد او در قدم اول افرادی که به وفاداری آنها به خود اطمینان بیشتری داشته، به ترانزیت منتقل کرده است. به این جهت که به گمان او اگر قرار باشد اول پای عناصر کرمو تشکیلات اش به ترانزیت برسد، با توجه به زمینه های موجود ریزش تشکیلاتی او قابل مهار و توجیه نخواهد بود. تحلیل او بر این بوده که نگه داشتن عناصر کرمو در اشرف از چند جهت حائز اهمیت است. اول از آن جهت که می تواند جلو شوک ناشی از خروج انبوه آنها از تشکیلات را بگیرد. دوم اینکه با نگه داشتن این افراد زمان مناسبی برای حل و فصل و تسفیه حساب با این عناصر خواهد داشت. به زعم رجوی یکی از این راه حل ها می تواند وارد کردن این افراد به درگیری های مشابه آنچه در ۶ و ۷ خرداد و ۱۹ فروردین دو سال گذشته رخ داد، باشد. به این ترتیب رجوی می تواند تا حد امکان هم از شر این افراد خلاص شود و هم برای خودش کیس و جریان تازه ای دست و پا کند. هر چند با توجه به اتفاقات حاصله از زمان جابجایی و ریزش های این چند هفته به نظر می رسد رجوی کماکان درباره درجه وفاداری جابجا شدگان دچار اشتباه محاسبه شده باشد، اما به هر حال کنش های او در این شرایط نشان می دهد که اتفاقات اخیر برای اش غیر قابل منتظره بوده است. با این احتساب آنچه در بخش سوم پیام اخیر او احساس می شود و با توجه به صراحت و تأکیدی که او در ایجاد درگیری و محاسباتی که درباره جنگ صدبرابر و از ارزیابی نیروهای باقیمانده در اشرف ارائه نموده، چنین بر می آید که وقوع این درگیری ها تا حدود زیادی به همین سناریوی تسفیه حساب با عناصر کرموی مانده در قرارگاه اشرف مرتبط است.

خبرهای رسیده از عراق حکایت از سماجت رجوی در توقف جابجایی دارد. این که دلایل این سماجت چیست؟ می تواند از جهتی کاملا استراتژیک و از پیش تعیین شده باشد، اما نشانه های آشکاری در پیام ۳ خرداد او تأکید می کند که او به شدت از شکستن مرز سرخ قدیمی اش که بازگشت اعضای او به ایران باشد نگران و در هراس است و آماده است برای حفظ این خط سرخ هر بهایی و از کیسه هرکس و صدالبته از جیب همان عناصر متمرد بپردازد. به این دلیل روشن که این اتفاق به نوعی به بود و نبود او بسته است. به همین دلیل می شود صرفنظر از آن دلایل استراتژیک، ریزش نیروهای تشکیلاتی اش به سمت ایران را به عنوان عامل تسریع کننده تلقی و آن را در راستای خطوط کلان ترسیمی اش در باره آینده فرضی سازمان امری عینی و قابل پیش بینی شده فرض نمود. با هر فرضی به نظر می رسد شرایط موجودی که رجوی ترسیم کرده با ضریب اطمینان بالایی پیش از هر چیز جان عناصر ناراضی و متمرد در قرارگاه اشرف را تهدید می کند. رویکردی که از یک سو کینه توزی رجوی را نسبت به این افراد نشان می دهد و همزمان به عنوان یک عامل بازدارنده برای تهدید کسانی که احتمالا به مرور به صف مخالفان خواهند پیوست به عنوان زنگ خطر کارکرد و تأثیر خواهد داشت.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حقیقت گویی وارونه خزایی درباره مجاهدین

خزایی خطاب به همه جریانهای اپوزیسیون: آمدن و نظاره کردن و سیاهی لشکر شدن در گرد هم ایی مجاهدین که دیگر معصیت ندارد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، یازدهم ژوئن 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8030

 

از پرویز خزایی مدت ها خبری نبود، تا آنجا که شایعه زاویه گرفتن او با شورا و رجوی هر روز بیشتر تقویت می شد. اما پس از یک غیبت نسبتا طولانی با درج مقاله ای با عنوان دنیای هرکه سی خوش! در سایت همبستگی بار دیگر در آستانه برگزاری گردهمایی ۲۳ ژوئن به صحنه آمده است. به این امید که تا می تواند تنور این گردهمایی ملال آور را گرم کند، و جالب اینجا است که می داند این تنور به این حرف ها و بیشتر از این حرف ها و وعده ها و امیدها و شعر و شعارها گرم شدنی نیست.

برای همین در ادامه بر بی وزنی و بی اعتباری مجاهدین و شورای رجوی اذعان و ملتسمانه می خواهد که همگان با هر فکر و ایده و تمایل سیاسی در این گرد هم ایی شرکت کنند. خزایی که می داند فراخوان های سازمان در طی این سه دهه همه مصداق آب در هاون کوبیدن بوده و آن همه وعده و فیل هوا کردن و التماس و ولخرجی و بریز و بپاش نتوانسته تغییری در نظرگاه خارجه نشینان و اپوزیسیون خارجه نشین نسبت به رجوی و سازمان مجاهدین ایجاد کند، این بار با تمسک به حضور برخی اعضای کنگره آمریکا و دیگر حامیان اروپایی بر آن شده تا بلکه دل خارجه نشینان را برای آبروداری پیش مدعوین استیجاری سازمان نرم کند. اما از آنجا که چندان امیدی به این فراخوان و التماس و دعاها ندارد و از سویی هم نمی تواند از خیر خیل خارجه نشینان به دلیل اهمیت شان بگذرد، با ادبیات متفاوتی ضمن تقسیم بندی جهان به اردوی انترناسیونال های بی غیرت و با غیرت و تأکید بر حضور آن دسته از انترناسیونال های با غیرت در این گرد هم ایی و ضرورت حضور فراگیر ایرانیان برای جلب اعتماد بیشتر آنها به سازمان می نویسد:

“امروز این انترناسیونال انسانی در کنار رجوی و اشرف و شورای ملی مقاومت ایران- ائتلاف تاریخی بسیاری از نیروهای گوناگون اما همگون بر سر سرنگونی رژیم فاشیستی-جدایی دین از دولت و دمکراسی بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر-در اوج شکل گیری است. هرکس شک دارد روز ۲۳ ژوئن امسال به پاریس بیاید و تنها نظاره گر باشد. معصیت ندارد.”

خزایی ظاهرا فراموش می کند که فیل جدایی دین از دولت فیل تازه ای نیست که بخواهد به بهانه آن ایرانیان خارجه نشین را اغوا و فریب بدهد، مضاف بر اینکه همان خارجه نشین ها بهتر از هر کس می دانند که دغدغه واقعی و ماهوی سازمان نه جدایی دین از دولت که اتفاقا تلفیق دین و دولت منتهی با تعریف و تفسیر منحصر به فرد رجوی است. و مهمتر از همه باز همین خارجه نشینان بهتر از همه ایرانیان داخل کشور می دانند که دغدغه رجوی برای ایران فردای او، نه دمکراسی و نه اعلامیه حقوق بشر است. و آقای خزایی باز بهتر از هرکس می داند که فیل اعلامیه حقوق بشر هم سالها پیش به هوا رفته و ترکیده است.

واقعیت این است که رجوی در پس همه این سالها به حد کافی از جدایی دین از دولت و دمکراسی و حقوق بشر و راه حل سوم و رفراندوم و … حرف داده و هر سال به بهانه یکی از این ابداعات موضع خارجه نشین ها را ارزیابی و برآورد کرده است. و بهتر از هرکس می داند که از خیل این همه ایرانی خارجه نشین آبی برای او گرم نمی شود و نخواهد شد. جالب اینجا است که آقای خزایی هم این حقیقت را می داند و اتفاقا بهتر از خیلی ها می فهمد که مشکل اصلی بی اعتنایی خارجه نشین ها با رجوی و مجاهدین چیست. برای همین هم ضمن دعوت مجدد از آنها حتی در شکل و شمائل نظاره گر و سیاهی لشکر در کمال استیصال تأکید می کند آمدن و نظاره کردن و سیاهی لشکر شدن در این گرد هم ایی که دیگر معصیت ندارد.

به گمانم کسی به شیوایی و شفافیت آقای خزایی نمی توانست اینگونه بر درماندگی و عجز و بی کسی و غربت سیاسی مجاهدین صحه بگذارد. آقای خزایی وارونه حرف می زند، اما حقیقت را جز از طریق وارونه گویی در دستگاه فرقه ای مجاهدین نمی توان بیان کرد. او می گوید آمدن در این گرد هم ایی معصیت نیست، اما بهتر از هرکس می داند که به زعم ایرانیان شریف با هر تمایل و گرایش سیاسی حتی نزدیک شدن آن اندازه به مجاهدین که شبه سیاهی لشکری نیز تداعی کند، فی النفسه معصیت است آن هم از جنس و نوع کبیره اش.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

احضار مریم رجوی به دادگاه رسیدگی به پرونده ۱۷ ژوئن

تنها پس از دو هفته از روی کار آمدن رئیس جمهور چپ گرای فرانسه، ظاهرا تمامی معادلات مریم رجوی درباره آینده سازمان در فرانسه به هم ریخته است

 

 

بهار ایرانی، دهم ژوئن 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8022

 

در حالی که مریم رجوی در نشئگی و سرمستی نامه دادگاه استیناف کلمبیا به وزارت خارجه آمریکا و مهلت چهار ماهه به کلینتون برای تعیین تکلیف وضعیت سازمان در لیست تروریستی سر از پا نمی شناسد، احضار او به دادگستری فرانسه در رابطه با پرونده ۱۷ ژوئن بساط جشن و سرور و سرمستی او را به خماری تبدیل کرد. خبرهای رسیده حاکی از شروع پروسه رسیدگی به این پرونده از روز ۱۵ خرداد خبر می دهد. این در حالی است که بر اساس خبرهای دریافتی گروهی از ایرانیان مخالف سازمان با تجمع در مقابل کاخ دادگستری پاریس از مقامات فرانسوی خواستار اخراج مریم رجوی و دیگر اعضای سازمان از خاک فرانسه شده اند. این در حالی است که همزمان مریم رجوی با حمایت حامیان فرانسوی و غرب خود تلاش های تازه ای را برای اخذ پناهندگی اعضای سازمان و همچنین بازپناهندگی آن تعداد از اعضای سازمان که پیشتر موفق به دریافت پناهندگی شده اما سالها است در اشرف مستقر هستند، شروع کرده است.

بر خلاف تبلیغات و جوسازی هایی که سازمان در طی سالهای ۲۰۰۳ تاکنون درباره پرونده ۱۷ ژوئن و سیاسی بودن آن براه انداخته، اما فراخوان مریم رجوی توسط دادگستری پاریس بر تمامی این جوسازی ها خط بطلان کشیده و خبر از به جریان افتادن پرونده می دهد. لازم به تذکر است در ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ پلیس امنیت فرانسه با یورش به مقر اوورسورواز به اتهامات عدیده از جمله پولشویی، طراحی اقدامات تروریستی، و … دهها اتهام دیگر مریم رجوی و کلیه افراد مستقر در اوور را دستگیر نمود. متعاقب این اقدام بر اساس فراخوان تشکیلاتی مسعود رجوی دهها تن از اعضای سازمان در سراسر اروپا اقدام به خودسوزی نمودند که از میان آنها دو عضو زن سازمان به نام های مرضیه باباخانی و ندا حسنی بر اثر شدت جراحات ناشی از خودسوزی کشته و دهها نفر دیگر صدمات سخت و غیر قابل جبرانی متحمل شدند. دستگاه قضایی و مقامات فرانسوی به دلیل تبعات غیر منتظره این اقدامات فرقه ای، مریم رجوی را موقتا به قید ضمانت آزاد کردند. از آن زمان تاکنون دستگاه های تبلیغاتی و رسانه ای سازمان این اقدام فرانسه را به منزله بی پایه بودن اتهامات دستگاه قضایی و سرویس های امنیتی تلقی کرده و آن را مختومه اعلام نمودند. این در حالی است که گزارشات سری و رسمی سرویس امنیتی فرانسه موسوم به دی اس تی حاکی از دهها فقره تخلفات امنیتی و … از سوی سازمان و رهبران آن می کند. بخشی از این تخلفات در کتاب معروف آنتونی گسلر منعکس شده است.

به جریان افتادن این پرونده و در شرایطی که سازمان درگیر اخذ پناهندگی و باز پناهندگی برای شماری از اعضای بالای خود در فرانسه است، از جهاتی می تواند تأثیرات و بازخوردهای منفی بجا بگذارد. مضاف بر اینکه سازمان در تلاش است بعد از تخلیه قرارگاه اشرف و خارج شدن از عراق خاک فرانسه را به مهمترین مقر تشکیلاتی خود تبدیل کند. نکته دیگر اینکه از سه دهه پیش خاک فرانسه به عنوان ترانزیت ثابت یک گروه تروریستی این سؤال را پیش روی ناظران بی طرف و همچنین ایرانیان مخالف و منتقد سازمان قرار داده که دولت فرانسه چه سنخیت و قرابتی با سازمان مجاهدین می تواند داشته باشد. لازم به یادآوری است مجاهدین و مریم رجوی در چند ماه اخیر و درجریان انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه تحرکات تازه ای در حمایت از کاندیدای چپ گرای فرانسه براه انداختند. پیش بینی می شد این تحرکات و حمایت مریم رجوی از رقیب چپ گرای سارکوزی با هدف جلب حمایت او و گرفتن امتیازات از دولت چپ گرای فرانسه باشد. از جمله امتیازاتی که پیش بینی می شد یکی هم به فراموشی سپردن پرونده ۱۷ ژوئن بود. اما احضار مریم رجوی و تنها پس از دو هفته از روی کار آمدن رئیس جمهور چپ گرای فرانسه ظاهرا تمامی معادلات و محاسبات مریم رجوی را درباره آینده سازمان در فرانسه به هم ریخته است.

یادآور می شود که فرانسه علیرغم خارج کردن نام سازمان از لیست تروریستی اتحادیه اروپا یکی از کشورهایی است که کماکان مواضع خود را در قبال سازمان مجاهدین تغییر نداده است. به همین دلیل مریم رجوی کینه و خصومتی دیرینه با شخص سارکوزی دارد. یکی از دلایل این کینه توزی سوای مواضع سارکوزی به عنوان رئیس جمهور فرانسه به سال ۲۰۰۳ و در دولت ژاک شیراک بر می گردد که سارکوزی وزیر کشور بود و مواضع شدیدی علیه مجاهدین داشت. با تمامی این احوال و کنار رفتن سارکوزی و روی کار آمدن حزب چپ گرای فرانسه، اما بر خلاف انتظارات معمول و حداقلی مریم رجوی او پس از قریب به نیم دهه بار دیگر توسط دادگاه پاریس احضار شده است. سوای هر قضاوت و حکمی که دادگاه درباره این پرونده صادر کند، نفس احضار مریم رجوی و در شرایطی که وی در سرمستی نامه تعیین تکلیف دادگاه استیناف کلمبیا به کلینتون به سر می برد، می تواند به تشدید وضعیت بحرانی او و سازمان مجاهدین منجر بشود.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بازجویی و محاکمه مریم رجوی در دادگستری فرانسه  و آکسیون قربانیان فرقه مجاهدین

 

09.06.2012

تحریریه ایران فانوس

http://iran-fanous.de/middle/995-Iran%20Fanous-Aksiun-06.06.2012.htm

 

دیروز سه شنبه به تاریخ پنجم ماه یونی، جمع زیادی از اعضای جداشده، معترض و قربانیان رهبری مجاهدین از کشورهای مختلف اروپا در شهر پاریس و مقابل دادگستری این شهر، جمع شده تا به اعتراض بپردازند.

هدف از اعتراض این گروه از منتقدین و معترضین در شهر پاریس، بر می گردد به بازجویی مجدد خانم مریم رجوی که به درخواست دادگستری شهر پاریس در ارتباط با نقض مستمر حقوق بشر که مجاهدین خلق به فرمان رهبرشان در کشور فرانسه انجام داده اند.

 

 

براساس گزارش خبرنگار کانون ایران فانوس که برای گزارش این مراسم و اعتراض به جمع معترضین ملحق شده بود، شور و شعف و شعارهای سیاسی که بچه ها سر می دادند، حاکی از عزم جدی آنها در افشاگری فرقه مجاهدین بود. آنان با نظمی کاملاً سیاسی و متمدنانه، پلاکاردهایی را در دست داشتند و آن عکسها را به شهروندان فرانسوی نشان می دادند. همچنین، اعلامیه هایی را در ارتباط با تروریسم و نقض حقوق بشر مجاهدین به زبان فرانسه تهیه کرده و به دست حضار و علاقه مندان می دادند.

جمع معترضین را تعدادی از پلیس ضد شورش فرانسه احاطه کرده و محافظت می کردند تا مبادا آنان در معرض حمله و هجوم عوامل مجاهدین قرار گیرند. اعضای کادر حفاظت مریم رجوی که تعدادی زیادی از آنان در این مراسم حضور داشتند و دائماً خود را به حلقه معترضین نزدیک تر می کردند و عکس و فیلم بر می داشتند مداوم مورد توبیخ و تذکر پلیس قرار می گرفتند و از هر گونه درگیری و حمله به معترضین، ممنوع شده بودند.

اعضای معترض، از زن و مرد که از کشورهای مختلف اروپایی و با انواع محدودیت سفر به این اجتماع پیوسته بودند، در میدان مقابل دادگستری اقدام به مصاحبه هایی کردند. محتوای مصاحبه ها آن گونه که از نزدیک شاهد بودم، در ارتباط با 30 خرداد مجاهدین بود که آنان قصد برگزاری این اجتماع را در هفته های آینده دارند. که این خود نشانی از استراتژی شکست خورده مجاهدین دارد که رهبران شان برای روحیه دادن به نیروهای سرخورده خود، تهیه دیده اند.

در انتهای این مراسم که بیش از سه ساعت به طول کشیده، افراد جداشده و معترض خود را به همراه پلاکاردها در مقابل دادگستری شهر پاریس رسانده و عکسها و فیلمهایی از مراسم اعتراض، برای درج در سایت های اینترنتی ضبط کردند.

پس از پایان این بخش از مراسم اعتراض، معترضین پس از استراحت کوتاهی در سالنی از شهر پاریس به اجتماع مجدد خود ادامه دادند. در این بخش از مراسم که تعدادی مهمانان دیگر حضور به هم رسانده بودند، به ایراد سخنرانی به مناسبت مختلف پرداختند. ابتدا محمدحسین سبحانی در ارتباط با فوت یکی از یاران و قربانیان معروف رهبری مجاهدین، به نام هادی شمس حائری به ایراد سخنرانی پرداخته و جمع بچه ها با یادآوری یاد و خاطره آن یار و یاور صدیق، این سخنرانی را همراهی کردند. محمد حسین سبحانی تلاش و فعالیت  آکسیون اعتراضی امروز پاریس در ارتباط با بازجویی و محاکمه مریم رجوی را با یاد مرحوم هادی شمس حائری برای شادی روحش به وی تقدیم کرد.

سخنرانهای بعدی این مراسم آقای جواد فیروزمند بود که ایشان نیز در باب فلسفه اعتراض به رهبران مجاهدین و این که ما ناچار به اعتراض به سیاسیتهای تروریستی این گروه هستیم. سخنرانان بعدی این مراسم، آقایان شادانلو و خانم دکتر جیلانی بودند. آقای شادانلو، در سخنرانی خود به سوابق سراسر فریب و خودکامگی رهبران مجاهدین و ضدیت بیجای آنان با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر، پرداخته و سپس خانم دکتر جیلانی، نقض فاحش حقوق اعضای مجاهدین را توسط رهبران فاسدشان از حیث روان شناسی و جامعه شناسی، مورد بحث و ارزیابی قرار داده و النهایه نتیجه گرفتند که این گروه خودکامه به دلیل عدم رعایت و در نظر گرفتن ارزشهای والای انسانی و در افتادن با روح و روان اعضایشان، قافیه را باخته و محکوم به شکست هستند.

این مراسم دوستانه، روشنگرانه و معترضانه پس از ساعاتی به کار خود خاتمه داده و اعضایی که از کشورهای مختلف اروپا در این مراسم شرکت کرده بودند، رهسپار محل ها و کشورهای اقامت خود شدند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد