_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین (قسمت سی و یکم)

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، پاریس، هشتم ژوئیه 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Enghelab%2031.HTM

 

لینک به قسمتهای 1 الی 5 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 6 الی 10 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 11 الی 15 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 16 الی 20 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 21 الی 25 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 26 الی 30 انقلاب ایدئولوژیک

 

پیش از ادامه مقاله مجدداً توضیح دهم که محورهای زیر بخشهایی از کتاب تشکیلاتی-ایدئولوژیکی مسعود رجوی است که در پایان بحثها و نشستهای موسوم به «طعمه» در تابستان 1380 و در قرارگاه باقرزاده به همگان ابلاغ و طی آن همگان را موظف به پیگیری و اجرای تک تک بندهای آن نمود. این کتاب جمعبندی نهایی همه فشارها و سرکوبهایی بود که به طور عام طی 12 سال و به طور خاص طی حدود 4 ماه در همان زمان به نام انقلاب ایدئولوژیک مریم بر همه اعضای خویش وارد نموده بود... و در این کتاب خلاصه می شد. در پایان این سلسله نشستها بود که رجوی اجرای نشستهای موسوم به «غسل هفتگی» را اجباری کرد و البته برای خالی نبودن عریضه ابراز نمود که صحبت در آن داوطلبانه!!! است. و این در حالی بود که از آن پس نه تنها کسی جرأت نداشت در آن حضور نداشته باشد و فاکت نویسی و فاکت خوانی نکند، بلکه با وجود اینکه قرار شد در اینگونه نشستها کسی مورد هجوم قرار نگیرد، باز هم افراد را مورد هجوم قرار می دادند و علارغم تذکرات برخی افراد که به خود اجازه می دادند بگویند که نیازی به هجوم نیست، اما گفته می شد اگر صرفاً فکتها خوانده شود و عبور شود، فرد به خودش زحمتی در جهت رفع آنها وارد نمی آورد!. به این ترتیب وقتی فرد فکتهای جنسی و یا عاطفی و عاشقانه خویش را در حضور جمع می خواند، دیگران موظف بودند به او توهین کنند و بگویند چرا چنین فکتهایی از او سر زده است؟!

لازم به شرح است که رجوی در آغاز ابلاغ چنین نشستی رسماً به همگان گفت اگر آموزه های او را بکار بگیرند، در عرض یکسال تمامی تناقضات جنسی خود را به مرور از دست خواهند داد!، اما یکسال بعد او با به فراموشی سپردن این تحلیل بی پایه و اساس خویش ضمن انداختن تقصیر به گردن دیگران گفت که شما خودتان نمی خواهید چون از ابتدا اصل را بر این گذاشته اید که نمی توان تناقضات دوران (جنسی) را از خود دور کنید و بعد هم گفت که عنصر مجاهد خلق باید همیشه خود را با خواندن تناقضات جنسی پاک نماید و به این ترتیب یکسال زمان او مادام العمر شد. درست در یکی از نشستهای او یکی از معاونین ستادها که به طور مخفف (ام-اُ) گفته می شد برخاست و به مسعود گفت که به نظرم نمی شود تناقضات جنسی را در خود به پایان رسانید چون انسان به هرحال چنین تناقضاتی به ذهنش می زند... ولی مسعود به او توپید و گفته های او را یک بدعت گذاری اشتباه خواند... البته مسعود رجوی هیچگاه نگفت که اگر پایان یافتن افکار عاطفی و عاشقانه و یا حتا جنسی برای یک انسان سالم ممکن است پس چرا خودش نه تنها آنرا در خود تمام نمی کند بلکه پی در پی ازدواج نموده است؟...

باز هم باید یادآوری کنم که رجوی پیش تر گفته بود چنین نشستهایی تنها در زمان «نه جنگ» الزامی است چون وقتی مجاهد در جنگ باشد چنین خطری او را تهدید نمی کند!. و درست یکسال و اندی بعد همین تحلیل خود را هم فراموش نمود و در کشاکش بمبارانها و جنگهایی که در زمان حمله آمریکا به عراق داشتیم، در همان کوهها و بیابانها نیز همگان را مجبور می کرد در نشستهای «غسل هفتگی» شرکت نمایند و افکار جنسی و عاطفی و عاشقانه خود را در حضور دیگران شرح دهند!. به این ترتیب نشان داد که هیچکدام از حرفها و تحلیلهایش قابل اتکا نیست و جز به مصلحت روز نمی اندیشد. البته مسعود در مورد بند الف انقلاب مریم (طلاق ایدئولوژیک) نیز دقیقا همین حرف را زده بود و ابتدا گفت که زن و شوهرهای مجاهد تنها تا زمان سرنگونی رژیم از همدیگر طلاق بگیرند که انرژی آنها تماماً معطوف به مبارزه شود... ولی سه سال بعد از آن در دورانی که بند ج همین انقلاب را می خواست مطرح نماید، صراحتاً آن سخن پیشین خود را نقض نمود و گفت: «مگر خود مریم که صاحب علۀ انقلاب است می تواند به گذشته بازگشت کند؟ یعنی از من طلاق بگیرد و دوباره برود سراغ مهدی...». به این ترتیب گفت که سرنگونی متعلق به من است و شما دیگر نمی توانید به گذشته برگردید و به نزد همسران خود بروید. و همانجا بود که بحث «علی الدوام» را مطرح نمود به این معنا که مجاهد خلق باید طلاع مادام العمر بگیرد و تا پایان عمر به ازدواج خودش در آید. و این البته زمینه ای بود برای اینکه بعدها همه زنهای مورد پسند مجاهد را به عقد مستقیم خودش در آورد.

و حال ادامه بحث کتاب:

فصل پنجم

تطهیر و انقلاب

31-اصل صد صد = اصل اساسی تطهیر و انقلاب = اصل پایه ای موسسان دوم ارتش آزادیبخش = بجز عوامل رژیم می توان و باید کلیه کسانی را که به مجاهدین گرویده اند انقلاب نمود. انقلاب کلام آخر و کاکل مبارزۀ ایدئولوژیک مجاهدین است.

32-عملیات جاری = جهاد اکبر = مکانیزم تطهیر و انقلاب و مبارزۀ وقفه ناپذیر ایدئولوژیک = آتشباری و رزم بی امان علیه «ج» و «ف» (نون وحشی و ف افسار گسیخته) = مفهوم تقوا (انّ اکرمکم عندالله اتقیکم) = مرز سرخ عبور ناپذیر بین ارتش آزادیبخش و رژیم ضدبشری خمینی.

-بنابراین عملیات جاری، مقدس ترین نبرد مجاهدین و ارتش آزادی در پیچیده ترین شرایط علیه رژیم خمینی بوده و می باشد.

33-مهم: انسان موجودی است اجتماعی. انسان اجتماعی انقلاب می کند و نه انفرادی. فرد باید خود را به جمع بسپارد و جمع باید فرد را انقلاب کند.

34-جمع مقصر اصلی انقلاب نکردن فردی است که به مجاهدین و ارتش آزادیبخش گرویده است.

اشتباهات سه گانه عبارتند از:

-راست روی یعنی ول کردن تضادها و سازشکاری و حل نکردن آن و انبار کردن

-چپ روی یعنی سیخ و سمبۀ زائد و فرعی و سطحی

-ظرم نامناسب کار یا نداشتن کار

35-ترس از موشک/ ترس از عملیات/ ترس از دشمن/ و یا خاتمی زدگی سیاسی تماماً عارضه هایی هستند قابل مهار کردن و عبور و می توان و باید بر همۀ آنها غلبه کرد.

(((توضیح نگارندۀ مقاله:

همانطور که در محورهای فوق مشاهده می شود، مسعود رجوی جمع را موظف می کند که افراد دچار تناقض و معترض را در نشستهای جمعی که چیزی جز به نمایش گذاشتن دادگاههای گروهی استالینی نبود، مورد محاکمه قرار دهند و همانجا ناچارشان کنند تا در برابر خواسته های او زانو بزنند و اعتراف کنند که مقصر خودشان بوده اند و گناه و اشتباه از خودشان بوده است... در واقع معضلات و اعتراضات به حدی گسترده شده بود که رجوی دیگر توان مقابله با این حجم دلسردی و اعتراض و ریزش را نداشت و برای همین می خواست با برپایی چنین دادگاههایی بخش عمدۀ مسائل را از روی دوش خود به دوش سران سازمان بیندازد. از آن پس هم نشستهای کوچکتر برای سرکوب افراد معترض بیشتر و بیشتر شد که مسئولیت آن بر دوش شورای رهبری مدار 1 و 2 بود.)))

فصل ششم

مرز سرخ تشکیلاتی – ایدئولوژیک

36-ناآگاهی و مادون بودن نسبت به ضرورت مبارزۀ ایدئولوژیک و مرزهای سرخ تشکیلاتی – ایدئولوژیک نداریم و الا سین آ به ثمر نمی رسد. بدترین ضربه ها را از درون می خوریم و یا با بدتر از رژیمی و پاسدار مواجه می شویم.

37-عجز و استیصال و ناتوانی در مبارزۀ ایدئولوژیک نداریم.

38-لائیک بازی و «R» شدن کادرها و اعضاء و هواداران سوگند خورده و کسی که حتا یک لحظۀ ایدئولوژیک مجاهدی هم داشته باشد نداریم.

سازمان رزم ارتشها در دوران سین آ فقط از اعضاء و کاندیداهای عضویت سازمان تشکیل می شود (غیر مجاهدین به شرط اعلام هویت ایدئولوژیکی، به طور جداگانه فقط در جنب یک ارتش قرار می گیرند).

39-مجاهد بدون شعائر و نماز جز در پذیرش و آموزش نداریم.

(((توضیحات نگارندۀ مقاله:

در توضیحات پیشین اشاره ای کرده بودم ولی طرح چند محور فوق حاکی از این مسئله بود که فشارها و محدویتهای غیرقابل تصور تشکیلاتی و ایدئولوژیکی که به صورت روزافزون بر نیروها تحمیل می شد، موجب شده بود که هر روز نفرات بیشتری بر تعداد کسانی که می گویند ما مسلمان نیستیم افزوده شود و این یک احساس خطر برای رجوی بود که اساس پایه های حکومتش بر ولایت فقیه استوار بود و بدون حضور نیروهایی متعهد و مقید به شیعۀ 12 امامی که او را منسوب به امام زمان بدانند، نمی توانست چنین حکومتی را پا بر جا نگه دارد و خود را همچنان جانشین امام معصوم به حساب آورد.

لازم به یادآوری است که در این دوره از نشستها برای اینکه همه چیز را تعیین تکلیف نموده باشد، بخشی تأسیس نمود تا نفرات دارای ایدئولوژی متفاوت را در آن جاسازی نماید. این افراد که شامل نیروهای چپ و لائیک و... بودند از 12 نفر تشکیل می شدند که رجوی به آنها لقب «12 مرد خبیث» داده بود. این افراد به صورت ایزوله شده ای جداگانه نگهداری شدند هرچند که تا پیش از آن در کنار بقیه بودند و هیچ مشکلی وجود نداشت، ولی ظرفیت رجوی بخاطر ریزش افراد به پایان رسیده بود و نمی توانست این تعداد را هم در میان دیگر نیروهایش بپذیرد. از این نقطه به بعد هیچکس حق نداشت خود را لائیک و یا غیرمذهبی و چپ و... بخواند و در اینصورت بنا به محورهای پیشین با مارک بریدگی و ولدادگی می خوردند و سرکوب می شدند.)))

40-مجاهد اقساطی و مدت دار با اتمام تاریخ مصرف نداریم.

(((توضیحات نگارندۀ مقاله:

ذکر این نکته بدین لحاظ بود که رجوی هرگز نمی پذیرفت کسی درخواست جدایی بدهد و اعلام کند از این پس نمی خواهد در مناسبات بماند. وی چنین حرکتی را با پایان تاریخ مصرف مقایسه می کرد و صراحتاً گفت هیچکدام از مجاهدین زمانی برای پایان تاریخ مصرف ندارند و می باید تا آخر عمر اسیر تشکیلات باقی بمانند.

البته قبلا ذکر کرده بودم که رجوی شرایط و ضوابطی برای جدا شدن از سازمان گذاشته بود که در زمستان 1374 به طور رسمی اعلام کرد و چیزی نبود جز گذران 2 سال زندان در خروجی سازمان و 8 سال در ابوغریب، اما در این مرحله از نشستها با بیان محور فوق، به طور رسمی اعلام کرد که علاوه بر آنچه قبلا وضع نموده است، هر فرد که خواهان جدا شدن است بایستی ابتدا بیاید جلوی یک جمع چند صد نفره و مشکل خود را بیان کند و بعد اگر جمع بعد از ساعتها فحاشی و توهین و احتمالاً کتک زدن و ضرب و شتم وی پذیرفت که او از مجاهدین جدا شود، آنگاه بایستی جلوی دوربین یک نوشته امضا کند مبنی بر اینکه از مبارزه خسته شده و بریده است و می خواهد به دنبال زندگی خودش برود و اگر بیرون از مناسبات علیه رجوی و مناسبات تشکیلاتی او سخنی بر زبان آورد حرفهای خودش نیست و رژیم جمهوری اسلامی او را وادار به چنین کاری کرده است!...

تازه بعد از امضای چنین دستنوشته ای، وی زندانی می شد تا روز موعود فرا برسد... بدین ترتیب رجوی هر روز بیشتر از گذشته شرایط جدا شدن را مشکل تر می ساخت تا کسی جرأت بیان آنرا نداشته باشد.

در اوایل تأسیس مجاهدین تا پیش از جنگ کویت، وارد شدن به درون مناسبات سازمان بسیار مشکل بود و فرد بایستی یک مراحل پیچیده ای را از سر می گذراند تا شایستگی خود را به اثبات برساند ولی خروج از سازمان مشکلی نداشت و طی یک مراحل تشکیلاتی انجام می گرفت. استثناهایی هم وجود داشت ولی نادر بود. اما بعد از جنگ خلیج فارس، این معادله برعکس شد و وارد شدن به درون مناسبات مجاهدین بسیار ساده بود و حتا خود سازمان بدنبال نفرات می رفت تا با فریب و نیرنگ آنان را بداخل مناسبات بکشاند، ولی اگر کسی درخواست خروج می داد در واقع بایستی با جان خود بازی می کرد.)))

41-خواهر و برادر مجاهد بیمار فلان بن فلان نداریم هرچند همه نوع مراعات و مراقبت و رسیدگی از بیماران داریم.

(((توضیحات نگارندۀ مقاله:

دو محور فوق در واقع چیزی نیست جز اثبات وجود برده داری نوین در مناسبات مجاهدین، به این ترتیب که رجوی به آشکارترین شکل ممکن اعلام نمود هیچ نوع بیماری را به رسمیت نمی شناسد و هیچ زن و مردی در درون مناسبات سازمان وی نمی تواند به بهانۀ بیماریهای خاص –شامل بیماریهای قلبی، کلیوی، نقص عضو...) خود را از یکسری کارهای اجباری مثل نشستهای عملیات جاری و غسل هفتگی و دیگ و دیگچه و یا حضور در آسایشگاههای جمعی که در آن 30 تا 40 نفر بایستی استراحت می کردند و محیط مناسبی برای بیماران نبود، و یا هرگونه محدودیتهای دیگری، مصون و مبرا بداند و خواهان یکسری تسهیلات زندگی باشد که در تمامی دنیا مرسوم است... بدین ترتیب رجوی به شکلی غیرقابل تصور حتا بیماران را از داشتن حق رسیدگی های خاص محروم نموده و معتقد بود یک مجاهد بایستی مثل یک ربات یا یک برده در خدمت تشکیلات باشد حتا اگر بخاطر بیماری اش بمیرد... در همین رابطه صراحتاً گفته می شد که حتا فرد بیمار هم نمی تواند در نشستها شرکت نکند و به بیماران نیز گفته می شد این یک افتخار برای شما باید باشد که به نشستهای عملیات جاری بیایید و از شدت بیماری همانجا بمیرید... اینطور سازمان برای شما یک مراسم تدفین خوب هم برگزار خواهد نمود چون در یک عملیات ایدئولوژیکی شهید شده اید!!!

تبصره ای که در انتهای محور بیماریها آمده است، به معنای رسیدگی های کوتاه مدتی یک یا چند روزه برای کسانی بود که مثلا تب می کردند و یا سرماخوردگی و یا بیماریهای عفونی داشتند که به آنها اجازه یک استراحت کوتاه داده می شد تا بیماری شان به دیگران سرایت نکند. این تنها امکانی بود که در اختیار بیمار قرار می گرفت که در موارد متعدد همین هم نقض می شد و همانطور که قبلا هم شرح داده بودم، جلوی چشم خودم بیمار تبدار را با سیلی از رختخواب بیرون کشیدند تا به نشست ببرند.)))

42-مجاهد بازنشسته و در حاشیه نداریم.

(((توضیحات نگارندۀ مقاله:

این محور نیازی به شرح آنچنانی ندارد و خود گویای همه چیز هست. رجوی با وضع این محور نشان داد که از نظر وی مجاهد بایستی تا دم مرگ به وی خدمت کند و هیچ گاه مجاز نیست بگوید که به دلیل کهولت سن باید در کناره قرار گیرد و با او مثل یک پدر و مادر برخورد شود. وی قبلاً هم اعلام کرده بود که به هیچوجه به افراد کهنسال «پدر و یا مادر» نگویند بلکه آنان را نیز برادر و خواهر صدا بزنند!!! که باعث نشود آنها تصور کنند پیر شده اند و باید با آنها مثل سالخوردگان رفتار نمود!!!

البته این مسئله باعث تناقضات زیادی چه در بین افراد کم سن و سال و چه خود پدر و مادرهای سالخورده شده بود، برای مثال برای افرادی که 30-40 سال اختلاف سنی با بزرگترها داشتند برایشان مشکل بود که آنان را برادر یا خواهر صدا بزنند و همینطور آن مادران پیر نمی توانستند به کسانی که حکم نوه و یا فرزند آنان را داشتند برادر و خواهر بگویند... رجوی به این شکل تمامی حرمتها را در هم می شکست. البته بسیاری از افراد این مسائل را رعایت نمی کردند و به همدیگر پدر، مادر یا فرزندم می گفتند...)))

43-مجاهد ملاقاتی و بند به پدر و مادر و خانواده نداریم.

(((توضیحات نگارندۀ مقاله:

این محور تمامی دجالگریهای چندسال اخیر مریم و مسعود رجوی را برملا می کند که با فریبکاری بی شرمانه ای تلاش می کنند چنین نشان دهند که جمهوری اسلامی و یا دولت عراق اجازه دیدار پدر و مادرها را با فرزندانشان نمی دهد!! همین محور کافی است که هر انسان باوجدانی به جنایتکاری و دون منشی رجوی پی ببرد که چگونه اعضای خود را موظف می نمود که هرگز به پدر و مادر خود و به خانوادۀ خود فکر نکنند و دنبال ملاقات با عزیزان خود نباشند و به قول خودش «دربند» پدر و مادر نباشد ولی تا ابد «در بند و در زنجیر» خودش باشند.

سازمانهای حقوق بشری و هموطنانی که در این سالیان مدام بدون در نظر گرفتن اینهمه فریبکاری رجوی، برای اسیران اشرف و باقی ماندن آنان در اشرف که ابزار سرکوب فرقه بود اشک می ریختند و تلاش می کردند آن را حفظ کنند، باید این محورها را بخوانند و بخوبی روی آن فکر کنند و بیش از این خود را بازیچۀ سیاستهای رجوی نکنند. چون رجوی به قول خودش سالهاست که با گله آشناست.)))

یکی از دخترانی که رجوی او را به مدت 25 سال از دیدن پدر محروم کرده است

 

در زیر عکس پدرها و مادرهایی است که رجوی از دیدار عزیزانشان محروم ساخته است

 

و مادرانی که رجوی از کودکان خود جدا ساخت و به کشتن داد

 

و این هم عکسهای یادگاری رجوی به همراه خانواده اش

44-مجاهد پناهنده و دارای تابعیت خارجی و سیتی زن نداریم.


(((توضیحات نگارندۀ مقاله:

محور فوق را رجوی خاص کسانی مطرح نمود که دارای پناهندگی و یا تابعیت در کشورهای خارجی بودند... همانطور که قبلاً هم شرح داده بودم وی در نشست محدودی که عنوان آن «سیتی زن» بود، از تمامی این افراد خواست که با نوشتن یک نامه به سفارتخانۀ کشوری که در آن پناهنده و شهروند هستند، درخواست خود را مبنی بر انصراف پناهندگی و شهروندی به آنها ابلاغ نمایند. و سپس درخواست مکتوب خود را به مسئولین سازمان بدهند تا توسط وکیلهای خارجی خود آن درخواستها را به سفارتخانه های مربوطه بدهند و پایان پناهندگی یا سیتی زنی خود را اعلام نمایند!!!.

به این ترتیب رجوی تمامی پلهای پشت سر افراد را با اجبار تخریب می نمود که کسی راهی برای بازگشت به خارج کشور نداشته باشد و تمام عیار اسیر دست وی شوند که او بتواند با اتکا به این مسئله، اگر کسی درخواست جدایی داد تحویل استخبارات بدهند و هیچ حمایتی هم نداشته باشند.)))

45-طعمۀ بورژوازی و وزارت اطلاعات آخوندی، تکثیر امثال تفرشی و فرستادن بریده به خارجه نداریم و نمی توانیم داشته باشیم.

(((توضیحات نگارندۀ مقاله:

نوشته فوق گویا است. هیچکس به خارج فرستاده نخواهد شد. رجوی در سال 1374 به صراحت گفته بود که کسی را به خارج نخواهند فرستاد، اما در اینجا بحث تولید «طعمه» است. وی جداشدگان را طعمه به حساب می آورد و هرکسی درخواست جدایی می کرد را نیز صراحتاً طعمه بورژوازی و وزارت اطلاعات می خواند تا به این ترتیب هیچکس چنین جرأتی برای درخواست نداشته باشد.)))

ادامه دارد....


حامد صرافپور. پاریس
هشتم جولای 2012

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد