_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

زندان سازی کمپ ترانزیت لیبرتی

 

 

بهزادعلیشاهی، وبلاگ حسن زبل، پانزدهم ژوئیه 2012
http://hasanzebel.blogfa.com/post-924.aspx

 

چه کسی در پی زندان سازی کمپ ترانزیت است و چرا؟

یک سازه وساختمان بخودی خود نمیتواند برای افراد مستقر در آن بخصوص اگر موقت هم باشند نقش زندان را داشته باشد , بخصوص لیبرتی که تا چندی قبل برای آسایش و روحیه و رفاه بیش از این تعداد, آمریکایی خسته و از جنگ گریزان ساخته شده است .

این سازمان است و نه سازه که برای افراد زندان میسازد , اگر شما حتی قوانین حاکم بر گوانتانامو را هم بردارید آنجا میتواند یک کمپ توریستی خیلی عالی و جذاب هم باشد , این غرق مصنوعی ,پوشش اجباری , نگهبانان آمریکایی و بازجویی و شکنجه و رعایت نکردن قوانین بشری است که آن سازه را تبدیل به مخوف ترین زندان جهان کرده است . در لیبرتی هم اقدامات زیر است که سازمان جهت زندان سازی آن محل بکار بسته است وباید آن را محکوم کرد.

۱- برخلاف میل اعضا و قرار اولیه سازمان ملل و دولت عراق , افراد به دستور تشکیلاتی ونه به خواست خودشان در بنگالها مستقر شده اند یعنی ترکیب یک خوابگاه نه دوستانه که تشکیلاتی است , کاری که معمولا در زندانها و بندها بکار برده میشودتا یک بند هم مسئول داشته باشد هم خبرچین.

۲- بازجویی و اعتراف گیری بشدتی بیش از اشرف دراین کمپ ترانزیت در جریان است , همه روزها ساعتها و ساعتها نشست های عملیات جاری و هر هفته نشست های غسل هفتگی که همگی برای تفتیش عقاید وکنترل بر ذهن است برگزار میشود .

۳- بیگاری کشیدن ازاعضا ؛ سازمان برای جلوگیری از فکر کردن اعضا نیاز دارد که مدام آنها را به کار واداشته تا هم ذهنشان درگیر باشد و فکر نکنند و هم اینکه خسته شده و زودتر بخوابند و قبل از خواب نتوانند به خود و سرنوشتشان فکر کنند .

۴- نگهبانی مداوم از اعضای زندانی توسط مسئولین معتمد,کاری که آسایش را از همگان گرفته ولی سازمان برای جلوگیری از فرار اعضا به آن نیاز دارد .

۵- آموزش های اجباری به زندانیان مثل آموزش تشکیلاتی وسیاسی که هدفشان مغزشویی و تسخیر ذهن اعضاست .

۶-قطع ارتباط اعضا با جهان خارج و خانواده هایشان , ممنوع الملاقات بودن و حتی عدم انتقال نامه و وسایل از طرف خانواده ها و زندانیان.

بله سازمان مجاهدین خلق کمپ ترانزیت را که میتوانست شروع یک سرنوشت خوب برای اعضای گرفتار و رسیدن آنها به جهان آزاد و خانواده هایشان باشد به زندان تبدیل کرده ومضحک این است که تمام داد و فریادش در رسانه ها این است که دولت عراق و جمهوری اسلامی آنجا را زندان کرده اند و منظورش البته از این شعار این است که چرا دولت عراق اجازه نمیدهد که سازمان کمپ لیبرتی را بعنوان یک زندان دائمی و رسمی بازسازی کرده و برای همیشه در آن مستقر شود.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اندرمزایای متکلم الوحده بودن

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل، پنجم ژوئیه 2012
http://hasanzebel.blogfa.com/post-922.aspx


فایل صوتی بررسی و بازخوانی سخنرانی مریم رجوی در خیمه شب بازی پاریس——

لینک به فایل صوتی (13 مگا بایت)


برای آنها که این سخنرانی را نشنیده اند و بخصوص برای آنها که این سخنرانی را شنیده اند—-

معمولا مجاهدین خلق دوست تر دارند که فقط شعار بدهند و سخنرانی کنند بدون اینکه مجبور باشند به حرف کسی گوش بدهند یا نظرو انتقاد کسی را بخوانند برای همین معمولا سایت ها و وبلاگهایشان جای نظر دادن ندارد و در گفتگوها و مناظرات در رادیو و تلویزیونها پرهیز میکنند و آنجاها هم که بالاجبار با نظر مخالف و انتقادی مواجه میشوند یا تهمت میزنند یا فحاشی میکنند یا با تیرو کمان و آجر و چتر وچماق به نظر دهنده و انتقاد کننده حمله میکنند سخنرانی خانم مریم رجوی هم در پاریس از این دست تک گویی ها ست ,سخنرانی برای اندک هواداران و انبوه غیرایرانی های گردشگر , جلوی سالن هم عکس ما منتقدین را زده بودند که مبادا وارد شویم و بخواهیم سئوالی مطرح کنیم , و حالا سخنان خانم رجوی و حرفهای نگفته من…..

 

لینک به فایل صوتی (13 مگا بایت)

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مرگ دژخیم و قربانی

 

 

بهزاد علیشاهی، وبلاگ حسن زبل

28.06.2012

http://hasanzebel.blogfa.com/post-920.aspx

 

نام بتول رجایی در اشرف حتی در آن فضای سنگین تفتیش عقاید و اجبار سیستماتیک برای وادار کردن افراد به چاپلوسی و تملق , همیشه در هاله ای از تنفر بر زبان رانده میشد , مدتها مسئول تشکیلات سازمان بود و همیشه حرف و شعارش این بود که :هرچه تشکیلات بسته تر و قوانین تشکیلاتی سخت تر باشد و هر چه تند تر و خشک تر با افراد برخورد شود ,تشکیلات بیشتر حفظ میشود ., خفقان تشکیلاتی و اجازه ندادن برای نفس کشیدن اعضا به نظر میرسد زیاد بی ربط با نحوه مرگش یعنی بیماری تنفسی و ایست نفس نباشد بقول پروین اعتصمامی “کزآتش فساد تو جز دود آه نیست ” و دیگر اینکه ”

از آن شرار که روشن شود ز سوز دلی

بیک اشاره، دو صد کوه را چو کاه کنند

سند بدست سیه روزگار ظلم، بس است

صحیفه‌ای که در آن، ثبت اشک و آه کنند

در ستاد تبلیغات بود که بار آخر دیدمش قبلتر در زندان های هفتاد و سه یا در چند نشست دیده بودم اما این بار آخر بود و مرا صدا زده بودکه بترساند بخاطر محفل و گوش دادن به رادیوو چند خطای دیگر که این روزها مدام مرتکب میشوم .

تا وارد اتاق شدم و سلام کردم با عصبانیت سیلی محکمی بگوشم زد و شروع کرد به داد زدن که تو الدنگ فلان فلان شده خجالت نمیکشی و…… نمیدانم چطوری در لحظه یکی از حرفهای مسعود یادم آمد که گفته بود اگر برادر رده معاون بخش مرتکب خطایی شد در جمع هم ردیفهای خودش باید با او برخورد شود . البته او هم برای ترساندن این جمله را گفته بود که ترس از همردیف ها و دشمنی با آنها افراد مطیع تر باشند , به بتول رجایی گفتم طبق این صحبت برادر مسعود نشست جمعی بگذارید و این کار شما غلط است و تشکیلاتی نیست و آمدم بیرون , عصبانی بودم و برافروخته ولی میدانستم اینکه به مسئول تشکیلات گفته ام کارش تشکیلاتی نیست و سند هم از حرف مسعود آورده ام او را چنان سوزانده که همین آرامم میکرد ,نشست جمعی البته گذاشته نشد چون نمیخواستند بگویند که کسی با این سابقه مشکل دارد.

حمدالله رحمانی اما قربانی بود زحمتکش و کاری و بقول ژیلا که فرمانده لشکرش بود ویکبار گفت : “حمدالله یک فرد تشکیلاتی است ممکن است اگر توی جامعه بود به او میگفتند تو سری خور و مطیع ولی ما اینجور آدمها را نیاز داریم .” هیچوقت رده نگرفت و بسیار وقتها برای ترساندن بقیه سر او داد میزدند خود سازمان او را در داخل کشور لو داده بود یعنی بعد از آزادی او از زندان وقتی دیدند که دارد میرود دنبال زن گرفتن و زندگی چندین بار با او تماس گرفتند و بعد این تماس ها را به طریقی لو دادند یا به او وانمود کردند که لو رفته و حالا جانش در خطر است و همین او را کشاند به ناکجا آبادِ عراق ,فرستادنش جلویا زیر خوردروی عراقی ها کار چندان سختی برای تشکیلات رجوی نبود .

قبل از یکی از مانورهای تانک در زمینهای کشاورزی اطراف اشرف قرار بود برای مانور دهندگان همین بتول رجایی سخنرانی کند و نشست بگذارد , من و حمدالله با چند نفر دیگر مسئول آماده کردن سالن بودیم از شب قبل کار سخت شستن سالن و چیدن صندلی و رومیزیهای رنگی و پرچم ( قرار بود در این مانور پرچم شیرو خورشید نشان برای اولین بار رونمایی شود ) را شروع کرده بودیم بدون استراحت ؛ بتول رجایی هم البته تازه شورای رهبری شده بود. قبل از شروع نشست بتول رجایی آمد و ما برای اینکه حرفی پیش نیاید سرخودمان را به کار سنگین جابجایی پله سنگین وسط سالن گرم کردیم ولی حمدلله که قبلش از ما پرسیده بود چرا آرم شیروخورشید طلایی است و باید قرمز باشد و ما جواب داده بودیم و راضی نشده بود رفت که از بتول رجایی بپرسد و پرسیدن همان و صادرشدن نعره و فریاد و فحشهای تشکیلاتی از دهان بتول همان, میگفت ذهنت را ببند هر چه بوده به تو ربطی ندارد برادرمیگوید طلایی و برو سرکارت ما به تو گفتیم اینجا را مرتب کن نگفتیم که فکر کن و مقداری هم توهین که نیاز به ذکرش نیست , حمدالله عصبانی شد وآمد و شروع کرد به بی هدف هل دادن و جابجایی همان پله سنگین که همه ما درگیرش بودیم و زیر لب غر زد که “انگار کفر میشه یه مسئولی بگه بلد نیستم” گفتم حمد الله این تازه سئوال بود وای به حالت اگه انتقاد میکردی و خندیدیم و بعد شهرام دوست دیگرمان گفت خداییش حمد الله حقت بود سئوال سخت ازش پرسیدی حالا نگاه کن ببین من میپرسم چه مهربان است و بعد رفت جلو و ما هم کنجکاو کارمان را منتقل کردیم به نزدیکیهای آنها که ببینیم چه میشود , شهرام گفت خواهر بتول خواستم احساسم را بگم من الان احساس خیلی خوبی دارم فکر میکنم یک سرفصل تاریخی است و ما که داریم سالن را برای اعلام شیرو خورشید آماده میکنیم خودمان خبر نداریم ولی داریم تاریخ را میسازیم ؛……

منتظر بودیم که ببینم اینهمه تملق را چطور به یک سئوال ختم میکند که بتول رجایی از شوق اجازه نداد و حرفش را قطع کرد و گفت که ما با این کار شیرو خورشید را از چنگ سلطنت طلب ها در آوردیم و حامیان زیادی به ما اضافه شدند و بعد مفصل توضیح داد که شیر برادر مسعود است و شمشیر ارتش آزادیبخش و خورشید همان مهرتابان خواهر مریم است .وما فهمیدیم تشکیلات مجاهدین یعنی این .

حمدالله قربانی بود و بتول رجایی دژخیم ,حمد الله را همان تشکیلاتی که بتول رجایی مجری و قانونگذارش بود به کشتن داد و خود بتول رجایی را هم به لابد همان دلیل که میگویند برنجد آنکه برنجاند و بد افتد آنکه شود بدخواه ,به کشتن داده است .

به هر حال دژخیم ها هم میمیرند و این قانون که سازمان میخواست بمانند تا دیگران را برای مرگ به جلو هل بدهند گویا دیگر عمل نمیکند . این جای خوشحالی دارد که دیگر کمترکسانی هستند که آدمها را برای رفتن جلوی گلوله یا زیر ماشین و یا برای خودسوزی و جنگ تشویق کنند و هل بدهند , اما جای ناراحتی است که کینه ای از این دژخیمان هنوز در وجود ماست , دشمنی البته با بتول رجایی و دیگران نیست گرچه اگر زنده میماند که کاش میماند شایسته محاکمه و مجازات درخور خود بود , دشمنی ما با اصول فرقه ای در سازمان است نه با مجریان این اصول آنهم به خاطر عشقمان به میهن و آزادی و رهایی یاران در بندمان .

آه دریغ و آب چشم ار چه موافق منند
آتش عشق آن چنان نیست که وانشانمش.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد