_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

نامه سرگشاده آقای کریم غلامی به خانم هیلاری کیلینتون
مریم رجوی دروغ می گوید

 


کریم غلامی - آلمان
18.07.2012
http://iran-fanous.de/middle/1136-Gholami-Name-18.07.2012.htm

 


با احترام
من به عنوان یکی از مسئولین سابق سازمان مجاهدین که 25 سال سابقه جراحت های سنگین در این سازمان را دارم و بیش از 24 سا لاست که اجبارا از صندلی چرخدار استفاده می کنم، میخواهم توجه شما را به وضعیت بیماران و مجروحین این سازمان جلب بکنم، زیرا که اخیرا مریم رجوی و سازمان مجاهدین با اطلاعیه ها و مراجعه به مسئولین حفاظت کمپ لیبرتی با آوردن بهانه های مختلف مثل " ساختن جاده برای بیماران و مجروحین و طرح مسخره درخت کاری دنبال بهانه تراشی و خرید زمان تا لیبرتی را به یک اشرف جدید تبدیل بکنند. به درستی شما یک ضرب العجل مشخص کردید که باید کمپ اشرف تخلیه شود زیرا رهبران سازمان مجاهدین حرف منطق و همکاری را نشان ضعف میدانند به همین دلیل مطلقا همکاری نمی کنند تنها منطقی که رهبران این سازمان میفهمند زبان قدرت است.
بمنظور اینکه شرایط افراد اسیر در سازمان مجاهدین و بخصوص وضعیت بیماران و مجروحین را بیشتر مطلع شوید توجه شما را به نکات زیر جلب میکنم:


1. سازمان مجاهدین یک تشکیلات فرقه ای است که اعضای آن هیچ اختیاری برای تصمیم گیری ندارند. ایرانیانی که درون این فرقه اسیر هستند سالیان زیادی است که از هر گونه دسترسی به رسانه های جمعی محروم بوده اند. اعضای این سازمان از ابتدایی ترین امکانات مثل رادیو، تلوزیون، تلفن، اینترنت و روزنامه محروم هستند اخباری هم که به اعضای این گروه داده میشود تحریف شده و دست چین شده است. به همین دلیل اعضای این فرقه هیچگونه آگاهی نصبت به حق و حقوق خود و قوانین بین المللی ندارند که بتوانند آزادانه و آگاهانه تصمیم بگیرند.

2. رهبران این فرقه با اختناق و سرکوب شدید از درون و شانتاژ علیه تمامی اعضای جدا شده از این فرقه ترس شدیدی در درون تشکیلات ایجاد کرده است که اعضای این فرقه از ترس مجازات جدا شدن این فرقه را ترک نمی کنند. اعضایی که میخواهند جدا بشوند با مجازاتهای شدیدی روبرو میشوند مانند برگذاری نشست های مغز شویی و ضرب وشتم افراد در این نشست ها و در ادامه زندان و شکنجه و حتی مواردی بوده که این افراد سربنیست و اعدام شده اند.


3. این فرقه با اهرم های زیادی اعضایش را مغزشویی میکند یکی از این اهرم ها نشست های مغزشویی طولانی است طی سالیان طولانی و تکرار مکرر مغز اعضای خود را پر از دروغ کرده است دروغ های مثل اینکه هر فردی از این فرقه جدا شود توسط وزارت اطلاعات ایران و دولت عراق تحت تعقیب قرار میگرد و زندانی و شکنجه و اعدام میشود به همین دلیل اعضای این فرقه از ترس جانشان این فرقه را ترک نمی کنند.

4. از سال 2003 تا سال 2009 اردوگاه اشرف تحت کنترل ارتش آمریکا بود به این فرقه کمک های فراوانی مثل دارو امکانات پزشکی و سوخت و مواد غذایی میرساند ولی هیچ یک از این اقلام به دست اعضای این گروه نمی رسید این اقلام یا در بازادهای سیاه عراق فروخته میشد و یا در انحصار رهبران این فرقه بود. به عنوان مثال من یک بانک اطلاعاتی برای داروخانه اردوگاه اشرف برنامه نویسی کردم. به مدت یکسال برای نوشتن این بانک و توسعه آن به این داروخانه در رفت و آمد بودم، بارها شاهد بودم که جعبه های بزرگ دارو در ابعاد 2 متر مکعب توسط ارتش آمریکا تحویل این داروخانه میشد ولی طی این سالیان حتی یکی از این داروها را من در دست هیچ یک از اعضای این فرقه ندیدم و رهبران این فرقه به اعضای بیمارشان می گفتند که دولت عراق از ورود دارو به اردوگاه ممانعت میکند و ما دارو نداریم.


5. مرگ بیماران و مجروحین این فرقه به دلیل عدم درمان آنها. به دوتا از دوستانم اشاره میکنم آقای عباس حاج حسینی عباس در یکی از عملیات های این فرقه در سال 1988 از ناحیه نخاع گردن مورد اصابت گلوله قرار گرفت و فلج شد عباس همیشه خواهان رفتن به اروپا بود تا مورد معالجه قرار بگیرد ولی رهبران این فرقه نه تنها توجهی به این مسئله نکردند. اینها در شرایطی بود که افراد مورد اعتماد سازمان در زمان صدام حسین روزانه با هواپیما از عراق به کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا تردد داشتند، من دو بار خود شاهد بودم که آقای عباس حاج حسینی و یکی دیگر از دوستانم با نام فرهاد ـ متاسفانه نام خانوادگی وی را نمی دانم ـ توسط مسعود رجوی رهبر این فرقه مورد تهدید قرار گرفت که اگر به این خواسته اش پافشاری کند او را تحویل دولت ایران خواهد داد. بار اول در نشستهای مغز شویی سال 1995 و بار دوم در نشست های مغز شویی سال 2002. ولی متاسفانه به دلیل عدم توجه به عباس او به دلیل بیماری تنفسی فوت کرد و قبر عباس اکنون در قطعه مروارید اردوگاه اشرف است. و دوست دیگرم آقای فرهاد ... در یکی از عملیاتهای این فرقه در سال 1986 از ناحیه نخاع کمر مورد اثابت گلوله قرار گرفت و فلج شد. فرهاد همیشه خواهان خروج از این فرقه بود ولی رهبران این فرقه مانع میشدند تا اینکه در سال 2008 به دلیل شکستگی استخوان پا و عدم درمان او پایش عفونت میکند و نهایتان به دلیل سرایت عفونت به خونش فوت میکند.

6. در این اطلاعیه ها رهبران فرقه مجاهدین مدعی شده اند که در گرمای شدید عراق اعضای این فرقه مجبور به تخلیه اموال با دست هستند و خواهان ابزاری مثل لیفتراک شده است. این درخواست بهانه ای بیش نیست زیرا شما در کمپ اشرف اثری از لیفتراک نمی بینید، اعضای این سازمان برای سالیان همیشه با دست خالی بارها را خالی میکردند. در گرمای بسیار شدید عراق همه مجبور به کار بودند حتی بیماران هم اجازه استراحت نداشتند و بایستی روزانه تا 18 ساعت هر فرد کار میکرد. یکی از این بیگاریها ساختن کانتینرها بود. داخل کانتیرهای فلزی که در تابستان عراق تبدیل به جهنم واقعی میشدند. مطلقا رهبران سازمان مجاهدین دلشان به حال اعضای این فرقه بخصوص بیماران و مجروحین نسوخته است بلکه میخواهند هر چه بیشتر این فرقه را حفظ بکنند و لیبرتی را به یک زندان دیگر مثل کمپ اشرف بکنند.

با توجه به نکات فوق برای جلوگیری از سوءاستفاده رهبران فرقه مجاهدین از وضعیت بیماران و مجروحین این سازمان از شما درخواست دارم بطور ویژه به وضعیت بیماران و مجروحین رسیدگی شود کنترل این افراد را از دست سران این فرقه خارج سازید تا دیگر از این بیماران به عنوان یک اهرم فشار استفاده نکنند. کمپ لیبرتی یک کمپ ترانزیت است و افراد حاضر در آن قرار نیست همیشه در آنجا مسکن کنند در نتیجه کاشتن درخت و ساختمان سازی و وارد کردن ابزار و ماشین الات فقط برای اطلاف وقت و به عقب انداختن پروسه انحلال این فرقه است. درنتیجه در مقابل فشارهای سران فرقه مجاهدین کوتاه نیایید و هرچه بیشتر آنها را تحت فشار قرار بدهید تا هر چه زودتر این فرقه مذهبی و عقب مانده به نام سازمان مجاهدین برای همیشه منحل شود.
برای کمک به افراد بیمار و مجروح ابتدا آنها را از سیطره این فرقه خارج کنید تا در رابطه با حقوق و امکانات درمانیشان به آگاهی برسند که بتوانند آزادانه و آگاهانه در رابطه با آینده و زندگیشان تصمیم بگیرند. در این رابطه من بطور داوطلبانه با شما هماری میکنم حتی از سفر به عراق و یاری رساندن به این افراد کوتاهی نمیکنم.


با احترام
کریم غلامی
 

 


Open letter of Mr. Karim GHolami to Mrs. Hillary Rodham Clinton
¨Maryam Rajavi Is Lying¨

 


I ,as one of the former officials and authorities of the people’s mujahedin organization of Iran who have 25 years record of heavy injuries in this organization and for more than 24 years I have been forcibly using the wheelchair , would like to draw your attention to the situation of the patients as well as injured people in this organization , because recently , Maryam Rajavi and the people’s mujahedin organization by announcements and attending to the security officials of the camp Liberty and by creating different pretexts and excuses like building roads for the patients and injured people and the ridiculous plan of planting trees , are looking for creating more excuses to buy time to convert the Liberty camp to a new Ashraf camp. Truly , you specified a deadline for the closure and evacuation of Ashraf camp because according to the leaders of the people’s mujahedin organization ¨any logic word and cooperation is a sign of weakness¨ for that reason , they do not cooperate by no means , the only logic that the leaders of this organization understand is the language of power.
Becoming more informed about the situation of the captives specially the patients and the injured people in people’s mujahedin organization , I would like to draw your attention to the following topics :

 
1. The people’s mujahedin organization is a cultic organization which its members do not have any option and authority to make decision . the Iranian people who are captive in this organization , have been deprived of having any access to the media and the press for many years. The members of this organization have been deprived of having any access to the preliminary facilities like Radio , Television , Telephone, Internet, and newspaper . the news which is given to these members , are all censored and chosen by the cult leadership ,for this reason the members of this cult do not have any knowledge about their rights and international laws to decide deliberately and freely .


2. The leaders of this cult by political strangulation and severe suppression inside of the organization and by insult and threat against all the separated members has created severe fear inside the organization so the members of the cult ,by the fear of the separating punishment , do not dare to leave the organization. the members who want to separate will be confronted with the severe punishments like holding the brainwashing sessions for them and beating them up in those sessions and in continuation ,prison and torture and even in some cases the dissidents were disappeared and executed .


3. This cult brainwashes its members by different methods . one of these methods is the long brainwashing sessions . this cult during many years and by repetitive sessions has filled its members’ brains with lots of lies and rumors , the lies like this ¨any person who separate from the organization , he or she will be followed and chased by the Iranian intelligence service as well as the Iraqi government and will be incarcerated, tortured , and executed , for this reason the members of this cult because of their fear for their lives , do not dare to leave this cult .


4. From 2003 to 2009 the Ashraf camp was under the supervision and control of the American army and they were helping them by giving medication, medical facilities and fuel and foodstuff, but none of those items mentioned above reached to the hands of the members of this cult . those items either were sold in the Iraq black market or was in monopolization of the cult leaders. For instance I programmed a database for the Ashraf garrison’s pharmacy . during one year I was supposed to work on this database in the mentioned pharmacy . I witnessed many times that the big boxes in 2-cubic meter full of medicine and medication were delivered to this pharmacy by the US army , but during all these years I had not seen any of those medicines and medications in the hands of the members of this cult and the leaders of this cult were telling to their sick members that ¨the Iraqi government does not allow us to receive those medicines and medications and for that reason we do not have any medicine to give you !¨


5. The death of the patients and the wounded of this cult as a result of the lack of treatment : I would like to draw your attention to the health situation of the two of my friends , the first one Mr. Abbas Haj Husseini who in one of the cult military operations in 1988 got wounded by a bullet in his Cervical Spinal Cord and he got paralyzed , Abbas always wanted to go to Europe to be treated and cured but the leaders of this cult not only did not pay attention to his request , but also as I saw twice he was threatened by the leader of this cult ,Massoud Rajavi , to be handed over to the Iranian government. The first time was in 1995 and the second time was in 2002 , but unfortunately as a result of the lack of attention and treatment , he died and was buried in pmoi cemetery called Ghatayeh Morvarid( The Pearl) in Ashraf.
My second friend , Mr. Farhad……… who in one of the pmoi military operations in 1986 got wounded by a bullet in his Lumbar Spinal Cord and he got paralyzed . Farhad always wanted to leave this cult but the leaders of this cult rejected his request every time and finally in 2008 as a result of the foot bone fracture and the lack of treatment ,his foot got infected and he died.


6. In all the announcements ,the pmoi leaders have claimed that their members are forced to evacuate their properties in the hot weather of Iraq by their hands and they have requested the appropriate tools such as lift-truck and…...etc ,all those requests are just excuses and pretexts, because you do not see any lift-truck in Ashraf camp , the members of this cult were moving the goods and heavy stuffs by their hands for years. Under the hot weather of Iraq , the members of this cult had to work all day long ,and even the patients were not allowed to rest and each person had to work 18 hours a day . one of the forced labors was making the containers . working inside those containers which were made of metal during the hot summers of Iraq , was like working in the hell itself. The leaders of this cult do not care and do not pay attention to the well being and the health of their members specially the patients and injured by no means ,and the only thing which is important for them is to keep this cult alive as long as possible ,and convert the liberty camp to another prison like Ashraf .


According to the facts mentioned above , I am urging you to pay special attention to those patients and wounded ,and their juridical situation be prioritized ,so they can be able to have access to the doctor and medicine as soon as possible to prevent the death of many more.
The liberty camp is a temporary transit location and the people who are residing in there are not supposed to stay there for ever so planting trees , making new buildings ,and tools and the machinery requests are just to postpone the dismantling of this cult . I am urging you not to retreat vis a vis the pressures of the mujahedin’s leaders and put them under severe pressures to dismantle this retarded and religious cult , mujahidin organization, as soon as possible and for ever.
To help these people , first you should take them out of the cult perimeter ,so they can meet their medical needs and get familiar with their rights to make a decision for their future and life freely and consciously . in this regard I am ready to cooperate with you voluntarily and even, if it is necessary , I am ready to go to Iraq to help those people .


Respectfully
Karim Gholami
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

درختان بر پای خود می ایستند

 

تحریریه ایران فانوس

13.07.2012

http://iran-fanous.de/middle/1110-Iran%20Fanous-Derakhtan-13.07.2012.htm

 

درختان ضمن این که خود حیات دارند، به حیات انسانی نیز کمک می کنند. آنان دارای احساس و روح و زبان خاص خود هستند. حرس کردن بیهوده شان، گناه و فلاکت به دنبال دارد. لهذا، از عجایب حیات گیاهی می بود که اگر یکی از درختان جنگل از بقیه تقاضا می کرد که برای بقاء و حیات بهتر، بهتر این است که از این پس شما بر پایه و تنه من تکیه کنید و این راز ماندگاری و سعادت درختان جنگل است!
این منطق تکامل نیست. ولی در حیات انسانی و در مناسبات یک فرقه، همین گونه است که شرحش رفت. در انقلاب ایدئولوژیک فرقه مجاهدین، رهبری از اعضایش تقاضا می کرد که برای دوام و بقاء، بهتر این است تا از پای خود استفاده نکنید، بلکه بر پای رهبری راه بروید. بدین سبب بود که رهبری فرقه اعضایش را هر روز در محاصره بیشتر قرار می داد و وسعت فکر و قدرت جسم شان را به نفع خود تضعیف و زایل می کرد و به انحاء مختلف، سعی در نابود کردن جسم و فکر اعضایش داشت تا آنجا که اعضایش قادر نباشند از جسم و فکرشان برای اعتراض و یا برای فرار، استفاده کنند. ایده آل رهبری، گورستان باشکوهی از شهدا بود تا ضمن این که شهدا به سرمایه ای معنوی برای حذب و حفظ اعضای ناراضی به کار می روند، همچنین شهدا قادر به اعتراض و فرار نیستند. رهبری همچنین از اعضای چشم و گوش بسته و عقل و جان زایل شده، مترصد رسیدن به تهران و نشستن بر راس قله قدرت بود تا برای همیشه از ترس و ناامنی و خفاء، رها شده باشد.
این چنین بود که او به بهانه انقلاب ایدئولوژیک و عبور اعضاء از کوره گدازان انقلاب، از آنان درخواست می کرد تا بر پای خود راه نروید، بلکه از پاهای رهبری استفاده کنید. او منظورش نه تنها در فکر و راه و مبارزه و جنگ و منطق سیاسی و فلسفه زندگی، بلکه عملاً و در عرصه پراتیک نیز به داشتن پاهای اعضایش رشک و حسد می ورزید که چرا نتوانسته اعضایش را در جنگهای مشغول کننده و سودآور، ، شهید و یا از حیث فیزیکی، معلول و فلج کند.
با این وصف اما رهبری فرقه که تمام سالها زورش را زده بود تا همه راههای ممکن برای فرار فکر و جسم اعضایش را بسته باشد، با این وجود تعدادی از اعضاء که از حصار فرقه فرار کردند، دارای صدمات جدی جنگی و یا از ناحیه یک و یا دو پا، فلج بودند.
معلوم نیست که اگر همه دیکتاتورهای جنگ طلب، همین گونه خود را جای خدا قرار می دادند و اعضایشان را در شرایط جنگ مصنوعی و غیر مصنوعی، فکر و جسم شان را فلج می کردند و سپس از آنان می خواستند که شما پاهای خود را نیاز ندارید، بلکه همه باید بر پاهای رهبری راه بروند، امروزه پیروان صدام حسین در کجا و کدام راه، طی طریق می کردند و بدتر از همه، پیروان خود رهبری فرقه، می بایست پشت رهبرشان و آنهم بدون پا، مخفی و منتظر معجزات غرب و اسراییل، باقی می ماندند.
با این همه باید قانون الهی و خدا را شکر کرد و به قانون و احکام ضد انسانی رهبری فرقه ریشخند زد چرا این که یکی از یاران ایران فانوس که در ایام ورود به داخل فرقه، صحیح و سالم بوده و رهبری فرقه به بهانه مبارزه، او را از پای درآورده بود تا همیشه وی را مطیع اوامر و خیالات واهی خود باقی بدارد، این دوست عزیز نه این که با همان پاهای آسیب دیده از مهلکه مرگ و نیستی فرار کرده و خود را به آلمان رسانده است، همچنین توانسته است به کمک علم پزشکی و و تقلای درونی، دوباره سلامتی خود را بازیابد و به راهی که زندگی جدید برایش بازگشوده است، ادامه حیات دهد.
باید به این رمز و راز تکامل یقین داشت و ایمان حاصل کرد. اگر چه زخم و درد و آسیب از جانب دیکتاتورها و به منظورهای آگاهانه برای راه ندیدن و راه نپیمودن است، راه زندگی و مبارزه برای عدالت و آزادی را خود راه نشان می دهد که، چطور و چگونه باید راه رفت و راه را ادامه داد.


تحریریه ایران فانوس
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از تهران تا پاریس

 

تحریریه ایران فانوس

02.07.2012

http://iran-fanous.de/middle/1081-Iran%20Fanous-Tehran%20Paris-02.07.2012.htm

 

مردی که سی و یک سال قبل از تهران به پاریس آمده بود تا توسط نیروها و امکانات به دست آمده دوباره به تهران برگردد، امروزه، همه پنبه هایش رشته شده و انبوه امکانات و نیروهایش بر علیه خودش نه در تهران، بلکه در پاریس و تا آخرین سنگرهای جهل و تباهی، پیشروی کرده اند.
موضوع سخن بر می گردد به حوادثی که در روز 22 ماه ژوئن در پاریس اتفاق افتاد. اعتراض انبوهی از اعضای جداشده از سازمان و برخوردی که با این اعضاء صورت گرفت مانند همیشه، با خشونت. از رجوی جز این انتظاری نیست. او در همه عمر، با ظالمان با رافت و با مظلومان با خشونت رفتار کرده و جز این در ظرفیت و توان و ایدئولوژی اش، نبوده و نخواهد بود.
او که روزگاری از اعتراض اعضای جداشده در حد ترساندن اعضای وفادار و ناراضی، حساب باز کرده بود، ولی هم اکنون حسابش آنچنان قاطی شده و به سیم آخر زده که حتی به موقعیت اختفاء و سفیدسازی و بازگشت خود به پشت جبهه، حساب نکرده است. او در این نبرد سرنوشت ساز و در آخرین سنگر باقیمانده، هنوز جسارت اعتراف و چرایی این که معترضین چه کسانی هستند و چه اعتراضی را دارند، ندارد.
اما او در پاریس از نیروهایی منفعل و واداده، اما خشونت طلب و هیستریک کمک می گیرد، تا به زعم خودش آنان را در ضدیت و جنگ با مزدوران وزارت اطلاعات ایران، روحیه ببخشد و حفظ کند. از این نیروها کسانی مانند اطمینان ها و آرمیده ها و بینات مریم عضدانلو، همان گونه که گفته شد، اعضایی واداده اما شرمنده هستند. مثلاً عضو فالانژی مثل آرمیده، کسی است وقتی در تهران به سر می برد، به سازمانش گفت می خواهم به عراق بیایم، او را به عراق آوردند. سپس در عراق گفت زن می خواهم، به او زن دادند. بعد گفت بچه می خواهم، بچه دارش کردند. کمی بعد که از زن و فرزند خسته شد، گفت اینها را نمی خواهم، سازمان آنها را به سوئد فرستاد و بعد گفت می خواهم خودم به خارج بروم و سازمان وی را به اروپا آورد و پاسپورت پناهندگی دستش داد. سپس درخواست تاکسی و مغازه و غیره را کرد و سازمان نیز همه را برایش حاضر و آماده کرد تا از وی یک بدهکار مطلق و غلام شرمنده بسازد که ساخت. بعد که نوبت سازمان فرارسید با مردرندی به آرمیده گفت، حال که همرزمانت را در عراق جا گذاشتی و به اروپا آمدی، باز هم رحمت رهبری شامل حالت خواهد شد و اگر مرد جنگ باشی، این تو و این هم میدان جنگ یعنی پاریس و این هم دشمن یعنی ماموران وزارت اطلاعات، این هم بهترین وکلا و دلارهای فراوان.
بدون این که سازمان ادامه داده باشد که جمع معترضین که امروز به آخرین سنگر جهل و فریب نزدیک شده اند، روزگاری از اعضای سازمان، قربانیان و هم اکنون در کمال متانت و دموکراتیک، در حال اعتراض به رهبری سازمان هستند و اینها جزو اهداف اولیه معترضین نبود، بلکه سیاستهای غلط رهبری بود که کار را به اینجا رسانده و هر روز حلقه محاصره را بر آنان تنگتر می کند.
با این وصف می توان گفت، آرمیده ها تروریستهای شرمنده و بغایت خطرناکتر از تروریستهای رجوی در عراق هستند. تروریستهایی که با ایدئولوژی نمی جنگند تا روزی و روزگاری آگاه شوند که همه اش جهل و تباهی و فریب و دروغ بوده است و از گذشته نادم شوند و پس از ندامت، احیاناً تلاشگر آزادی باشند. تروریستهایی که با دلار می جنگند و در این مسیر و همه جا در پشت جبهه، این دلارهای سنگین است که حرکت آنان را سمت و سو خواهد داد.
با این حال ایران فانوس اعتقاد دارد، قربانیان فرقه مجاهدین کماکان در خط مقدم حضور دارند و در آخرین سنگرها با دشمنان ایران و ایرانی در چالشی آشتی ناپذیر به سر می برند. اما دولتهایی که تروریسم را در کنترل خود دارند، هنوز به ادعای مبارزه شان علیه تروریسم، عمل نکرده اند. بهترین اقدام و حسن نیت این دولتمردان این است تا دولت نوری مالکی را مجاب کنند تا اموال تروریستها را در عراق که در اصل بخشی متعلق به همین قربانیان بوده و فرقه مجاهدین آنها را به عناوین مختلف مصادره کرده است، به صاحبان و قربانیان فرقه باز پس داده شود تا از آنها در راستای روشنگری و افشاگری ماهیت خطرناک فرقه استفاده شود.


تحریریه ایران فانوس
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در پاریس چنین می کنند، در تهران چه خواهند کرد؟!

 

 

تحریریه ایران فانوس

24.06.2012

http://iran-fanous.de/middle/1068-Iran%20Fanous-Ghozaresh-24.06.2012.htm

 

 

روز جمعه 22 ماه یونی، برای اعضای جداشده و معترض به سیاستهای غلط رهبری مجاهدین، روز عبرت انگیزی بود. روزی که دو گروه از قربانیان ایدئولوژی تحقیر و تباهی، در مقابل هم قرار گرفتند. البته گروهی در تقابل با این ایدئولوژی و گروهی دیگر در همراهی، همچون اراذل و اوباش فریب خورده.
روز جمعه، دهها تن از اعضای سابق و جداشده از مجاهدین خلق که هم اکنون در اروپا زندگی می کنند و به سیاستهای ضد ایرانی رهبران مجاهدین در همه عرصه ها اعتراض دارند، در شهر پاریس حضور به هم رسانده تا یکبار دیگر نمایش ضد ایرانی 30 خرداد مجاهدین و استراتژی خشونت، را در مقابل دادگستری شهر پاریس، مورد اعتراض قرار دهند.
از ساعت 12 این روز که معترضین در آکسیونی منظم و کاملاً دموکراتیک، به سمت میدان سن میشل و مقابل دادگستری شهر در حرکت بودند، مورد هجوم دهها تن از اراذل مجاهد قرار گرفتند. آنان مانند افرادی عقب مانده و متعصب، دائماً توهین و تهدید و فر افکنی می کردند. آنان معتقد بودند که اعضای جداشده و معترض، ناموس و زن و فرزند خود را به وزارت اطلاعات ایران فروخته اند! این در حالی است که بنا بر انبوه شواهد، مسعود رجوی به کمک مریم عضدانلو، همه زنان مجاهد و اسیر در اردوگاه اشرف را با دادن هر کدام یک گردنبند مریمی، به عقد خود در آورده و در عوض به مردان شان، پاداشی در حد رده عضویت، ابلاغ کرده است.

 


پس از دقایقی از گذشت درگیریها در میان انبوه مردم رهگذر و تماشاچی، اوباشان مجاهد که تعدادی ایرانی و تعدادی دیگر از کشورهای دیگر بودند به فرماندهی فالانژی به نام محمد اطمینان، به صفوف معترضین که مسالمت آمیز اعتراضات خود را ادامه می دادند، با انواع سلاح سرد و چوب دستی و پنجه بوکس، حمله برده و در این میان تعدادی از معترضین به نامهای خانم بتول سلطانی و آقایان امیر موثقی و محمد کرمی، مورد ضرب و شتم قرار گرفته و متاسفانه آقای نادر نادری، با اصابت پنجه بوکس یکی از چماقداران مریم عضدانلو، از دنده چپ مورد اصابت قرار گرفته و هم اکنون در بیمارستان شهر پاریس، بستری شده است.
درگیریها تا نیم ساعت ادامه داشت تا این که با سر رسیدن پلیس فرانسه، چماقداران که به چماق و سلاح سرد مسلح بودند، توسط پلیس دستگیر شده و تعدادی از آنان داخل اتوبوس به محل بازجویی، انتقال داده شدند.
اعضای جداشده و معترض که پس از مدتی، تعدادی دیگر خود را به میدان شهر رسانده بودند، جملگی با برافراشتن انواع پوستر و پلاکارد و در میان انبوه جمعیت فرانسوی، با شعارهای رجوی تروریست، تروریست رجوی، اعتراضات خود را آغاز کردند. پلیس فرانسه، از جمعیت معترضین که به صورت دموکراتیک اعتراضات خود را دنبال می کردند در مقابل اراذل و اوباش، حمایت و حراست می کردند. انبوه جمعیت معترضین، پس از قریب به دو ساعت اعتراض در مقابل دادگستری و در میدان سن میشل، اعتراضات خود را به پایان برده و سپس به محل اقامت جدید و به هتلی که در آن ادامه آکسیون ادامه می یافت، رهسپار شدند.

 


در این مراسم که تعدادی از مهمانان فرانسوی نیز حضور داشتند، به بنیادهای فکری و فرهنگی تروریسم و فرقه ها پرداخته شد. ابتدا آقای شادانلو، رشته سخن را به دست گرفته و سپس آقای آلن شوواله ریا، که یکی از نویسندگان و ژورنالیستهای معروف فرانسه است، در ارتباط با فرقه گرایی و تروریسم مجاهدین، تحقیقات و گزارشات خود را اعتراف، و به روشنگری بیشتر در این ارتباط مبادرت ورزید. پس از آن، آقای دومینیک آتاجیان، که یکی از وکلای سرشناس قربانیان تروریسم است، بخشی از گزارشات حقوقی خود را در ارتباط با انبوه پرونده جرم و جنایت مریم عضدانلو، شرح دادند که چگونه در این میان ابتکار عمل از دست فرقه مجاهدین رها شده و هم اکنون مستاصل و ناتوان شده اند.
با این وصف، این نشست پس از حدود دو ساعت به پایان رسید و قربانیان فرقه به محلهای اقامت خود رهسپار شدند. در این میان، تعدادی از قرباناین فرقه به دست اوباشان مریم عضدانلو، زخمی شده و تعدادی دیگر از فریب خوردگان، دستگیر و به محل بازجویی انتقال داده شدند.
اما آنچه که بی پاسخ مانده این است، گروهی که به زعم خود را قربانی و اپوزسیون حکومت جمهوری اسلامی می داند و در کشور تبعید و در مهد دموکراسی و حقوق بشر، با اعضای قربانی و منتقد خود چنین با خشونت و بی رحمی رفتار می کند، این گروه در کشور عراق و در اردوگاه اشرف، با ناراضیان و منتقدین خود چه می کند و از همه بدتر، اینان که خود را مدعی و مستحق قدرت در ایران می دانند، در تهران با مخالفین و با مردم چه خواهند کرد!
با این وصف، اگر آن روز که جهان به پدیده تروریسم و خودسوزی و شانتاژ و باجخواهی مجاهدین قدری آشنا شد و در سال 2003 که نیکلای سارکوزی وزیر کشور فرانسه بود و در مقابل شانتاژ و باجخواهی این گروه تروریستی، علناً اعلام کرد که اینان یعنی فرقه مجاهدین، وحشی ترین گروه تروریستی جهان هستند، جهان در بسیجی آشکار به مقوله تروریسم می پرداخت، شاید امروز، قربانیان دیروز فرقه همچنان قربانی نمی شدند!


تحریریه ایران فانوس

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد