_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (2)
دروغ های فاحش مریم رجوی در پاریس (قسمت اول)
 

 

فرزاد ایراندوست
23.07.2012

برای کسانی که تجربه و شناخت تنگاتنگی از فرقه رجوی و ماهیت رهبری آن دارند، تناقض گویی ها و وقاحت بی حد و مرز مریم رجوی در گردهمایی ساندیس خوران در ویلپنت پاریس، مو را بر اندام ها راست می کند. با الهام گرفتن از شعری از شاملو باید به وی گفت:
ای یاوه، یاوه ، یاوه...
مستی و منگ؟
یا به تظاهر
تزویر می کنی؟؟؟
بیایید در پس ِ بازیگری، شعارها و لفاظی های تکراری و معمولش، برخی از این دروغ ها و وارونه گویی های مفتضحانه وی را در این نمایش مسخره به قضاوت بنشینیم. چرا که شناخت هر چه بیشتر این تشکیلات منحط و رهبری فرقه گرا، دجال، فاسد و وطن فروش آن، برای نسل جوان ما آموزنده است و در عین حال به زدودن فضای مسمومی که این فرقه در میان طیف اپوزیسیون جمهوری اسلامی پراکنده، کمک شایانی می کند.
مریم رجوی در این خیمه شب بازی،حکم دادگاه تجدیدنظر واشینگتن را "یک دستاورد تاریخی" میداند و می گوید دادگاه "حکم داد اگر وزارت خارجه (امریکا) تصمیم نگیرد، خود رأساً نامگذاری را لغو خواهد کرد."
این حرف ادعایی دروغ و پوچ بیش نیست و مقام های وزارت خارجه امریکا صریحا نسبت به سو برداشت رجوی نسبت به این حکم و عواقب آن در کارشکنی در تخلیه اشرف هشدار دادند.
اما مریم رجوی مانند همیشه به گونه ای موضوع لیست تروریستی را بیان می کند که انگار اگر این فرقه در لیست نمی بود، تا الآن در ایران در حاکمیت بود! باید پرسید اگر خارج شده بودید، مگر چه کار خارق العاده ای می توانستید انجام دهید؟
خوب جواب واضح است: هیچ. مطمئن باشید به جز چند سفر تشریفاتی - هالیوودی و پرهیاهو و پرهزینه مریم رجوی به امریکا با هدف صرفا تبلیغاتی، هیچ شق القمر دیگری صورت نمی گرفت. زیرا این فرقه نه توان نظامی و نه نیروی کافی را برای هر حرکت و حمله نظامی در ایران نداشته و ندارد و مقامات امریکایی هم به خوبی می دانند که علیرغم حرص و ولع مزدوری رهبری این فرقه، حتا انتظار "کنترا" شدن را نمی توان از آن داشت.
از نظر موقعیت سیاسی - اجتماعی نیز فرقه مجاهدین و رهبری آن در بین توده مردم و جوانان به شدت منفور بوده و هیچ پایگاه اجتماعی ندارد. تظاهرات و خیزش های بزرگ جنبش سبز به خوبی تمامی دجالگریهای رجوی را – که همواره می گفت 75درصد مردم طرفدار مریم رجوی هستند و در شکستن طلسم و تظاهرات میلیونی در حمایت از او برخواهند خواست- نقش بر آب کرد و باعث یک بحران درون تشکیلاتی شد که نیازمند مقاله دیگری است.
در بین اپوزیسیون داخل و خارج از کشور نیز این فرقه مردم فروش به شدت طرد شده است. هر چقدر هم که رجوی ها در وطن فروشی و جاسوسی و ترور برای ارباب بی مروت دنیا خودنمایی و عشوه گری کنند، باز به دلیل منفوریت شدیدشان در جامعه ایران، جایی در صنعت آلترناتیو سازی غرب برای ایران نخواهند یافت.
موضوع بعدی که ورد زبان رجوی ست، "قانون" است.این هم طنز تلخ روزگار ماست که سردمدار بی قانون ترین جریان و فرقه، با وقاحت تمام دم از "قانون" می زند. به عنوان مشت نمونه خروار به چند مثال توجه کنید تا خوب بدانید که دم زدن رجوی از"قانون" مانند حرافی او درباره "آزادی" یا لفاظی هایش درمورد "برابری"زنان در همین سخنرانی او تا چه اندازه دروغ و کذب محض است:
- این فرقه (و تمامی تشکل های وابسته به آن)که خود را یک سازمان سیاسی و آلترناتیو معرفی و تبلیغ می کند، عملا هیچ اساسنامه، مرامنامه و "قانون" کلاسیک یا حتا غیر کلاسیک حزبی یا سازمانی مربوط به یک تشکیلات سیاسی را ندارد. همه چیز توسط رجوی ساخته و پرداخته شده و براساس منافع قدرت پرستانه و کیش شخصیت خداگونه او مدام دستخوش تغییر است.
- در اشرف ( و سایر پادگان ها و مقرهای فرقه در هر کجا) هیچ قانونی حکم فرما نیست و اعضا و کادرها هیچ حق قانونی به رسمیت شناخته شده و تعریف شده ای ندارند.
- هیچ حق شهروندی به رسمیت شناخته شده نیست و هر گونه سخن گفتن از حق شهروندی، حقوق و آزادی های فردی، حق انتخاب و ... همواره به شدیدترین شیوه سرکوب شده و می شود.
- هیچ امکان ارتباطی در دسترس کسی قرار داده نمی شود و هر فرد از برقراری ارتباط با خانواده، اقوام و دوستان منع شده و محروم شده است.
- با صدور فرمان تشکیلاتی از طرف رهبری و به هر تهمت و افترایی ، فرد به قرنطینه یا زندان منتقل می شود.
- شرکت در انواع جلسات و نشست های روزانه تفتیش عقاید و مغزشویی اجباری است.
- شرکت در نماز جماعت اجباری است.
- در سال 1380 رجوی فرمان داد که دیگر در فرقه هیچ صاحب دین دیگر و هیچ مارکسیست و ملی گرای غیر مجاهدی را نمی پذیرد و همه باید مسلمان و مجاهد شده و به رهبری تام و تمام او سر بسپارند و یا به لب مرز برده شده و به ایران رانده می شوند.
- صحبت دو نفره در این تشکیلات ممنوع است و به شدت سرکوب می شود و حتما باید حداقل 3 نفره و با حضور یک فرمانده یا مامور "تشکیلاتی" باشد.
- حق اعتراض و انتقاد از بالاتر وجود ندارد و به شدت سرکوب می شود.
- رفت و آمد آزاد و انفرادی حتا در درون اشرف و یا به بیرون از آن در هر زمانی چه در طی دوران صدام و چه پس از آن ممنوع بوده است.
- دسترسی به اخبار و منابع خبری (خبرگزاریها ، سایت های خبری، رادیو و تلویزیون های خارجی و ...) منع شده و ممنوع بوده و تنها اخبار به شدت سانسور شده و تحریف شده توسط ستاد تبلیغات فرقه مجاز است. داشتن رادیو جرم است.
- دسترسی به منابع هنری (موسیقی، فیلم، کتاب و ...) مطلقا منع شده و ممنوع است.
- دسترسی آزادانه به امکانات پزشکی و درمانی ممنوع است. پزشکان شاغل در فرقه – که عموما مدارک و سواد کافی هم ندارند – حق تجویز و ارائه نظر به بیمار را ندارند و باید به مسئول تشکیلاتی گزارش کنند و براساس دستور تشکیلاتی، بیمار را دست به سر کنند. این یکی از دلایل تعداد زیاد بیماران در اشرف است.
- تبعیض جنسیتی سیاه و وحشتناکی بین زن و مرد اعمال می گردد که به حق در بین اعضا به طالبان تشبیه میشود.
- انقیاد و سرکوب زنان در فرقه به شکلی قرون وسطایی و بهره کشانه و توهین آمیز اعمال می شود که در هیچ قانونی به جز "قانون" و قاموس چرکین رجوی نمی گنجد و مریم رجوی با وجود این شیوه برده داری، بی شرمانه دم از برابری و آزادی زن میزند. (برای مطالعه بیشتر به مصاحبه ها و مقالات زنان از بند رسته از فرقه رجوی مراجعه کنید).
- 18 ساعت کار روزانه آنهم به خصوص در گرمای عراق اجباری است و شامل "قانون" برده داری ست.
- صدور فرمان تشکیلاتی برای خودسوزی در کشورهای اروپایی و وادار کردن تعدادی از کادرها برای تماس تلفنی با خانواده شان در ایران و تلاش به مجبور کردن آنها برای خودسوزی در تهران و شهرستان ها در جریان دستگیری مریم رجوی در پاریس از مصادیق قانون و آزادی و برابری در فرهنگ رجوی است.
- صدور فرمان تشکیلاتی و وادار کردن برخی اعضا برای مصاحبه های تلویزیونی و فحاشی علیه اعضای خانواده خود.
- صدور فرمان تشکیلاتی و وادار کردن اعضا به حمله و سنگ پراکنی و مجروح کردن خانواده هایی که برای دیدار فرزندان و بستگان خود به بیرون درب و محوطه اشرف می آمدند.
- صدور فرمان تشکیلاتی و توجیه اعضا و کادرها نسبت به دروغ گفتن به نماینده های سازمان های بین المللی و ... در انواع مصاحبه ها و صحنه سازی های جهت دار
- توزیع سلاح و مهمات در بین عشایر عراقی و برخی شیوخ در سال 2003
- ارائه آموزش های نظامی و ایدئولوژیک خاص فرقه به جوانان عراقی در داخل اشرف در 2 سال اول پس از سقوط صدام حسین
- اجیر کردن و استخدام عراقی ها و تشکیل شبکه های اطلاعاتی و جاسوسی و شنود در بین عراقیان و ایجاد "ستاد اطلاعات عراق" در شاخه اطلاعات فرقه
- دامن زدن به کینه و دشمنی با دولت های جدید عراقی و حمله و درگیری با پلیس و ارتش عراق
- صدور فتوای واجب القتل بودن جلال طالبانی (رئیس جمهور فعلی عراق) از سوی مسعود رجوی و در عین حال ارسال دسته گل و تبریک از جانب مریم رجوی برای طالبانی
- شعار مرگ بر نخست وزیر عراق (مالکی) از طرف مسعود رجوی برای تهییج به قتل و کشتار در اشرف برای صحنه سازیهایی که به شدت به آن نیاز داشته و دارد
- دخالت در انتخابات محلی و مجلس عراق با صرف هزینه های هنگفت و خرید رای و ...
- تشکیل سازمان ها و تشکل های پوششی در عراق
- هک کردن و نفوذ به سایت ها و پایگاه های داده وزارتخانه ها و ارگان های عراقی
- هک کردن بانک آمار آخرین انتخابات عراق به منظور دستکاری در آرا که توسط مقامات عراقی و ناظران خارجی کشف و رسانه ای شد.
- هک کردن و نفوذ گسترده به سایت ها، حساب های ایمیل و فیس بوک نیرو ها و سازمان های اپوزیسیون جمهوری اسلامی که در کشورهای غربی فعالیت می کنند و جاسوسی و جمع آوری اطلاعات از آنان
- هک کردن و نفوذ به سایت ها، حساب های ایمیل و فیس بوک جداشدگان از فرقه و جاسوسی و جمع آوری اطلاعات آنان به منظور انجام عملیات ایذایی
- فرمان واجب القتل بودن جداشدگان از فرقه در هر کجا توسط مسعود رجوی
- تشکیل پایگاه داده ها شامل مشخصات یک میلیون و دویست هزار (1,200,000 ) ایرانی مقیم خارج کشور در غرب ( که مسعود رجوی در سال 1389 در یکی از پیامهایش با دادن این آمار ، با فخر و مباهات از مریم رجوی و شاخه اطلاعات فرقه اش تجلیل کرد)
- خط و سیاست"لجن مال" کردن شخصیت ها و نیروهای سیاسی اپوزیسیون ایرانی ،جداشدگان از فرقه و شخصیت های خارجی مخالف فرقه ، توسط رجوی ترسیم و پیش برده می شود. خط"لجن مال" کردن که رجوی آنرا "موثرترین سلاح جنگ سیاسی" اش عنوان کرده، از طریق هدف قراردادن و بمباران تبلیغاتی سوژه مورد نظر انجام میشود تا شخص یا جریان سیاسی مربوطه را به رژیم حاکم بر ایران نسبت داده و با شیطان سازی، مخالفانش را به سکوت وادارد. این در واقع ادامه افسار گسیخته همان سیاست فالانژی و چماق دارانه قبلی اوست که "هر که با ما نیست بر ماست".
- راه اندازی شبکه های گسترده قاچاق و پول شویی در کشورهای عربی، اروپا و شمال امریکا
- قاچاق نفت و ارز در دوران تحریم های ملل متحد بر عراق برای حکومت صدام حسین و دور زدن برنامه نفت در برابر غذا
- زندانی کردن اعضا و کادرهایی که قصد خروج از فرقه را دارند ( به ویژه در زمان صدام حسین، به دستور شخص رجوی هر فرد که متقاضی ترک سازمان میشد، 2 سال را در زندانهای رجوی سپری میکرد و سپس تحویل زندان های عراق میشد که 8 سال هم در زندانهای عراقی طی میکرد). سپس در سال 1380 رجوی گفت که دیگر هر کسی که بخواهد سازمان را ترک کند را مستقیما به دم مرز برده و به ایران می فرستد که همین عمل جنایتکارانه وی باعث به کشتن دادن تعدادی افراد بی گناه شد.
همچنان که در بالا گفته شد، این فرقه هیچ قانونی ندارد و بنا به تصریحات رجوی ها خروج از این فرقه به مثابه خیانت و سزاوار اعدام است. ولی از فرط "رحمت" او، به زندانی کردن و یا به زور به ایران فرستادن قربانیان بسنده میکرد!
- زندانی کردن ده ها عضو و کادر – از زن و مرد – و بازجویی و شکنجه فیزیکی و روانی آنها در پروژه هایی به عنوان "رفع ابهام" و"شک زدایی" که بنا به گفته های شهود باعث کشته و مصدوم شدن تعدادی از مجاهدین شده بود که بعدا اسامی قربانیان به عنوان کسانی که در عملیات داخل ایران کشته شده اند اعلام شده بود.
- کشتن دو تن از زنان عضو / کاندید عضو شورای رهبری فرقه با سیانور در زمان ورود نیروهای امریکایی بداخل اشرف (خانم ها مهری موسوی و ...)
- قاچاق انسان و جعل پاسپورت در کشورهای اروپایی و عربی
- سربازگیری فریب کارانه در ترکیه و پاکستان تحت نام کار در اروپا و کشاندن قربانیان به عراق و پادگانهای فرقه
- مسلح کردن و به مسلخ عملیات فرستادن کودکان و نوجوانان ( به ویژه در دهه 60)
- عضو گیری کودکان و نوجوانان زیر سن قانونی برای تشکیلات فرقه ، انتقال آنان به پادگانهایی مانند اشرف و اخذ تعهدنامه و سوگندنامه و وصیت نامه از این کودکان و نوجوانان
- اخاذی مالی از خانواده ها و اقوام ساکنان اشرف ( در ایران و خارج از ایران)
- و.................
آری تمامی این اعمال ننگین و ضدانسانی تحت مسئولیت مستقیم رجوی ها به اجرا گذاشته شده و می شود و دیر نیست که با فروریختن حصارهای این فرقه منحط، زوایای بیشتری از برده داری و انقیاد انسانها توسط این زوج کذاب و جنایت کار برملا شود.


- ادامه دارد>>>
فرزاد ایراندوست
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیامدهای خروج از اشرف و عراق برای فرقه رجوی
وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (1)

 

 

فرزاد ایراندوست ـ وین، اتریش
11.07.2012

برای ناظران و تحلیلگرانی که روند ِ انحطاط و فروپاشی فرقه رجوی را دنبال می کنند، آخرین مانع تراشی های وی جهت تخلیه و ترک قرارگاه اشرف را می توان از جنبه های گوناگون بررسی نمود. در این مقاله به اصلی ترین دلایل و گمانه ها می پردازیم.
- همانگونه که بارها توسط رهبری فرقه بیان شده، اشرف "ظرف تشکیلاتی" بوده که به رجوی فرصت "تشکیل" یک فرقه را طی بیش از دو دهه و در یک شرایط استثنایی و کاملا ایزوله از دنیای خارج، داده است. در چنین "ظرف تشکیلاتی"ِ بسته، منزوی، بدون ارتباطات و تحت اختناق و سانسوری بوده که رجوی امکان "حفظ" تشکیلات فرقه را داشته است. برای سالیان او با آسودگی خاطر - و به دور از هر گونه قانون شهروندی و یا بدون اساس نامه ، معیارها و ضوابط مرسوم حزبی- سازمانی در دنیای معاصر - ولایت مطلقه خود را با تمامی ابزار تفتیش عقاید و سرکوبی ، اعمال می کرده است.
بدیهی است که وقتی این "ظرف" نباشد؛ تسلط و هژمونی رهبری بر افراد و نیروهای فرقه سست شده و نیروهایی که در معرض واقعیت های دنیای آزاد قرار می گیرند، به ابعاد دجالگریها و دروغ پردازیهای نجومی وی پی برده و ریزش خواهند کرد. همچنان که بیش از یک چهارم از اعضا و کادرهای فرقه طی 9 سال گذشته به شیوه های مختلف از این تشکیلات جهنمی جدا شده اند. و درست به همین دلیل بوده که رجوی تحت هیچ شرایطی حاضر به ترک اشرف (و عراق) نبوده زیرا تمام هنر ضد انقلابی و ضد انسانی او در زندانی و ایزوله کردن افراد خلاصه می شده است و چنانچه وی حاضر به ترک اشرف و عراق شده و نیروهای فرقه به کشورهای منطقه یا اروپایی عازم می شدند، تنها درصد اندکی درون این تشکیلات جهنمی باقی میماندند.
این حقیقت را بارها مریم رجوی و یا مهوش سپهری در نشستهای لایه مسئولین و فرماندهان عنوان کرده بودند که : "اگر به جای عراق ، سازمان در ایران یا اروپا مستقر بود، بیش از نیمی از نیروها که شب به خانه می رفتند دیگر صبح به سازمان باز نمی گشتند"! بنابراین، بسته شدن اشرف یعنی بسته شدن "دکان" فرقه رجوی و برده داری نوینی که برای یک چهارم قرن صدها زن و مرد را در انقیاد مطلق فرو برده بود.

- تحلیل دیگر این می تواند باشد که کارشکنی دوباره رجوی برای باج خواهی از امریکا در قضیه لیست گروه های تروریستی است. به این صورت که رجوی می خواهد در ازای خروج کامل از اشرف، خروج از لیست تروریستی را نقد کند. یا آنقدر موضوع را کش بدهد تا دادگاه امریکا در ضرب الاجلی که مشخص کرده حکم به خروج از لیست را صادر کند.
یادآور می شود که هیلاری کلینتون چند ماه قبل شرط همکاری رهبری فرقه در بستن اشرف را برای بررسی خارج کردن آن از لیست تروریستی تعیین کرده بود. بنابراین، کلینتون حاضر نیست باجی به رجوی بدهد چنانچه یک مقام وزارت خارجه نیز در رابطه با پیامدهای توقف خروج از اشرف به رهبری فرقه هشدار داده است.
ولی پرسش این است که پس از ترک کامل از اشرف، خروج از لیست تروریستی– اگر عملی شود – برای رجوی و فرقه اش چه سودی در برخواهد داشت؟ پاسخ: بدون "ظرف تشکیلاتی" فرقه، خروج از لیست هیچ دستاورد جدی نخواهد بود و مانع از فروپاشی آن نخواهد شد. البته تبلیغات گوش خراش بسیاری حول موضوع خواهد بود اما دیگر "دکان" فرقه تعطیل شده است.
اما، تنها منفعت خروج از لیست تروریستی برای شخص مسعود رجوی است که پس از سقوط صدام - و در شرایطی که نزدیک به 10 سال نیروهای فرقه اش را در معرض بدترین و خطرناک ترین شرایط و کشتار و خونریزی قرار داده – خودش در سوراخی پنهان شده است. بنا به گفته مریم رجوی، خروج از لیست امکان "ظهور دوباره" مسعود رجوی را خواهد داد. بنابراین :

- یک احتمال وجود دارد که رجوی کماکان در اشرف باشد و لذا تخلیه اشرف او را وادار به خروج از سوراخ خواهد کرد. پس، وی باید افراد باقی مانده در اشرف را سپر بلا و وجه المصالحه برای معامله با امریکا کند. "خروج از لیست تروریستی" کد اجازه عبور رجوی از عراق به غرب (اروپا) است و او برای انتقال سالم و آسوده به غرب، حاضر به کرنش، تسلیم ، خودفروشی و وطن فروشی بسا بیشتری از گذشته است.

- یک دلیل کارشکنی اخیر توسط رجوی، موضوع شک در خلع سلاح فرقه است. واقعیت این است که هیچ تضمینی وجود ندارد که خلع سلاح ِ کامل انجام شده باشد. یکی از شروط خروج از لیست تروریستی امریکا و یکی از معضلات دولت عراق، کسب اطمینان از این موضوع خلع سلاح است که تنها پس از بازرسی کامل اشرف امکان پذیر خواهد بود. در نتیجه رهبری فرقه تلاش می کند با بازی زمان و طولانی کردن روند تخلیه، این فرصت را پیدا کند تا سلاح ها و تجهیزات نظامی (مانند وسایل دید در شب و ...) را که برای روز مبادا و یا برای دفاع از مقرهای رهبری مخفی کرده را از بین ببرد.
لازم به توضیح است که سازمان در سال 2003 بخش قابل توجهی از تسلیحات سبک خود را مخفیانه به شیوخ و گروه های بعثی و سنی داد و رجوی، مژگان پارسایی و احمد برایی در مقاطع مختلف تاکید داشتند که در صورت هر گونه حمله علیه اشرف، این شیوخ و عراقیهای طرفدار سازمان، مسلحانه و با تسلیحاتی که از سازمان تحویل گرفته بودند، برای دفاع و کمک از اشرف سر رسیده و خواهند جنگید.
البته به نظر می رسد که این شیوخ هوادار ِ (پولهای) رجوی، از این تسلیحات برای عملیات تروریستی داخل عراق استفاده کرده اند و در دو حمله ارتش و پلیس عراق به اشرف، از این نیروهای مسلح عراقی طرفدار رجوی هیچ خبری نشد! همان نیروهای عراقی که چند صد نفرشان طی سالهای 2003 تا 2005 در مجتمع موسوم به خالد و سایر مقرها در اشرف نگهداری شده و توسط فرماندهان نظامی فرقه، آموزشهای نظامی و تشکیلاتی می دیدند و مزد دریافت می کردند و مریم رجوی به آنها عنوان KA (کاندید عضویت عراقی!) داده بود. (در رده بندی فرقه، به کاندید عضویت در سازمان KO گفته می شود).

- نظرگاه بعدی این است که هنوز رجوی چشم امید به تحولات داخل عراق دوخته تا نخست وزیر و دولت فعلی آن سقوط کرده و فرصتی پدید آید تا امکان باقی ماندن فرقه در اشرف و عراق مجددا مهیا شود.
در روزگاری که ورشکستگی رجوی و اضمحلال فرقه او از هر نظر عیان شده است، بنا به ضرب المثل معروف: "تقاری بشکند ماستی بریزد، جهان گردد به کام کاسه لیسان" ، وی تلاش می کند به هر خس و خاشاکی برای بقای خود چنگ بزند و تئوری و نظریه ببافد. نظریه هایی که به سرعت نقش برآب شده و مایه مضحکه نیروها از بالا تا پایین شده است. ولی خوب ، هیچ وقت این "رهبری" و "ولایت مطلقه" با وقاحت تمام این سوتی ها و اشتباه محاسبات مهلک را به روی خودش نمی آورد و همیشه این نیروهای بدبخت و بی چاره فرقه هستند که باید با انتقاد از خود و تحقیر و سرکوفت، همه تقصیرها را به گردن بگیرند تا رجوی همچنان امام معصوم و بی خطا و رهبر مطلق جلوه کند.

البته انتقاد از خود و اعتراف به اشتباه و پذیرش مسئولیت و استعفا در دنیای سیاست کاری است شرافتمندانه، صادقانه و مردمی که با ماهیت ، اخلاق ، کیش شخصیت بیمارگونه و خودستایی ِ مالیخولیایی ِ شارلاتانی مانند رجوی هیچ سازگاری ندارد.
خوب است بدانید که پس از سقوط صدام حسین، رجوی بارها و بارها تحلیلهای خودش در مورد نقشه سیاسی عراق ، ریاست جمهوری ، نخست وزیری و ترکیب مجلس عراق را با لفاظی های خاص خودش به خورد جماعت بی خبر در فرقه داده ولی محض نمونه و تصادف، حتا یک بار – فقط یک بار - نیز یکی از آنها درست نبوده است! بارها برای نخست وزیری مجدد علاوی یا روی کار آمدن صالح مطلک و همچنین برای سقوط دولت ابراهیم جعفری و یا مالکی زمان مشخص کرده و شعار "مرگ بر ... " سر داده و ... ولی آب از آب تکان نخورد!
پس رجوی به خوبی می داند که در این مقطع چشم دوختن به احتمال تغییر در درون دولت عراق برای او تقار شکسته ماست هم نمی شود.


- یک تحلیل قابل دفاع، چشم دوختن رجوی به روی کار آمدن میت رامنی جمهوری خواه در انتخابات آتی امریکا در نوامبر امسال است. باز جالب است بدانید که طی 30 سال گذشته، به جز یک مورد، تمامی تحلیلها و حرافی های صدمن یک غاز رجوی در مورد تحولات ایران، عراق و منطقه خاورمیانه، امریکا و اروپا (مشخصا فرانسه) به کلی اشتباه و معکوس بوده است. به عنوان مشت نمونه خروار، تحلیلهای او از نتیجه انتخابات در ایران (به جز دومین دوره احمدی نژاد)، همیشه اشتباه بود. تحلیلهای او از نتیجه تمام انتخابات ریاست جمهوری در امریکا کاملا اشتباه بود. تحلیلهای او از نتیجه کلیه انتخابات ریاست جمهوری فرانسه اشتباه بود. تحلیلهای او از نتیجه تمامی انتخابات در عراق(پس از سقوط صدام) اشتباه بود. برای مثال، در انتخابات ریاست جمهوری دور قبلی فرانسه، رجوی تمام قوا برای حمایت از خانم رویال وارد شد و وعده پیروزی وی و حمایت رویال از مریم رجوی را می داد که باز همه چرندیات وی نقش بر آب شد و سارکوزی رئیس جمهور شد.
در انتخابات ریاست جمهوری قبلی امریکا نیز رجوی قول ریاست جمهوری مک کین را داده بود و با تحلیل های "آب دوغ خیاری" خاص خودش می گفت که هیچ گاه در امریکا یک زن یا یک سیاه پوست رئیس جمهور نخواهد شد و ریاست جمهوری مک کین قطعی است و وقتی او و جمهوری خواهان روی کار بیایند، جنگ با ایران در دستور کارشان خواهد بود و ... خواب های پنبه دانه جنگ و ویرانی ایران را می دید و این که چگونه با وطن فروشی و خودفروشی نقش "کنتراهای" مسلح ایرانی را در چنین سناریوی کثیفی بازی کند. و اکنون با فرارسیدن انتخابات امریکا و احتمال پیروزی رامنی ، دوباره این نور "امید" جنگ افروزی در دل این وطن فروش سوسو می زند. بنابراین،
• با توجه به این که موجودیتی سیاسی به نام "سازمان مجاهدین خلق" دیگر وجود خارجی ندارد و سال ها پپش شخص رجوی با دگردیسی فرقه گرایانه آنرا دفن کرد،
• با توجه به این که سال هاست رجوی هیچ نقشه راه و سیاست و استراتژی به جز وطن فروشی و مردم فروشی و خودفروشی سیاسی نداشته و ندارد،
• با توجه به این که رجوی تنها راه حصول و دستیابی به قدرت در ایران را از طریق جنگ ویرانگری بین امریکا و غرب با ایران می داند و به قول خود وی همواره به دنبال ایجاد جرقه و جنگ خانمانسوز بوده و هست،
• و با توجه به نقش امریکا در حمله و اشغال افغانستان، حمله و نابودی و اشغال عراق، و نقش امریکا در پشتیبانی و رهبری ناتو در حمله به لیبی (که رجوی در تعبیری مسخره اما وطن فروشانه آنرا "شب قدر ارتش آزادیخش" نام گذاری کرد!) ؛
الان بیش از هر زمان دیگر، بود و نبود رجوی در جنگ امریکا با ایران و بمباران و نابودی وطن ما گره خورده است و او به امید پیروزی جنگ سالاران جمهوری خواه امریکاست تا در پی آن بتواند با ارائه خدمات مزدوری خود، نقش ستون پنجم و یا کنتراهای مزدور ایرانی را بازی کند. منتها این نقش زمانی ممکن است خریدار داشته باشد که هنوز "دکانی" به نام تشکیلات و نیروهای آماده به سلاح در اشرف یا عراق وجود داشته باشد. پس اتلاف وقت و خرید زمان و به تاخیر انداختن مهلت خروج کامل از اشرف تا نتیجه انتخابات امریکا قطعا می تواند به عنوان آخرین "امید" خیانتکارانه رهبری این فرقه و دستاویزی برای کارشکنی های هر جه بیشتر باشد.
و البته در این میان، برای رجوی - که خود را نماینده خدا و تنها الگوی اسلام ناب محمدی ! در جهان می داند - چیزی که هیچ بها و ارزشی ندارد، جان انسان هاست. چه اسیرانی که در چنگ این فرقه هستند و چه مردم ایران. هدف برای او رسیدن به قدرت با هر وسیله، توجیه و شیوه است.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بتول رجایی سمبل شقاوت ، درندگی و وحشیگری بود
جایگاه و حقوق واقعی زنان در فرقه مجاهدین

 

 

نسرین ابراهیمی
07.07.2012


من شخصا از مرگ هیچ کسی حتی زن بد ذات و افریته ای به نام بتول رجایی که همه مرزهای شقاوت و دردیدگی و وحشی گری و هرزگی را در نوردیده بود خوشحال نمی شوم , مرگ چیزی است که نمی شود از آن فرار کرد و همه یک روزی می میرند , حتی رجوی که 10 سال است که از مرگ فرار کرده است و برای زنده ماندن , دیگران را قربانی می کند که شاید اینگونه به عمر پر از ننگش اضافه کند ولی به هر حال روزی باید این حقیقت را بپذیرد که او هم نمی تواند از این مقوله فرار کند .


اتفاقا به قول یکی از دوستان , جلادی مثل بتول رجایی باید زنده می ماند و از هم پاشیدن و در هم شکستن و آبروریزی و حقارت سازمان و رهبریش با اون افکار قرون وسطایی و پوسیده اش را تا آخر می دید وآنوقت با چشمهای پر از خونش می دید که این همه ظلم و ستم و شقاوت و درندگی و وحشیگری .... برای هیچ بود و سرابی بیش نبود . سرابی که رجوی به زنهای سازمان باورانده بود و ایشان هم یکی از زنانی بود که در باور احمقانه اش برای رسیدن به این سراب از هر مرزی عبور کرد و تمامی ارزشهای انسانی را له و لورده کرد تا آنجایی که برای اینکه خودش را به رجوی اثبات کند از شکنجه و زندانی کردن و کشتن افراد هم نگذشت .
صورت نحس و پر از کینه اش که همانند یک قاتل حرفه ای بود را به خوبی به یاد دارم , وقتی که من تنها 16 سال داشتم و من را به خاطر اینکه نمی خواستم در قلعه کثیف و فاسد اشرف بمانم زندانی کرده بودند و آن زمان او مسئول به اصطلاح تشکیلات بود و یکی از دست اندرکاران زندانی کردن من و یکی از بازجوهایی که از من بازجویی می کرد.


بتول رجایی باور کرده بود که در سراب و دنیای خیالی که رجوی به زنهای سازمان باورانده بود کسی شده است و به قدرت رسیده و در اینده در ایران وزیری خواهد شد و جاه و مقامی خواهد داشت , و ایشان برای حفظ آن به هر شقاوتی دست زد , ایشان فکر می کرد که چون در اشرف یک مشت آدم بی گناه را توانسته زندانی کند و هر بلایی که دلش خواسته سر اینها در بیاورد پس به قدرتی رسیده و باورش شده بود که خبری است . در سازمان فرقه ای مجاهدین کافی بود که ذره ای چشمت را به حقیقتها باز می کردی , آنوقت جایگاه حقیقی زنان در سازمان به خوبی دیده می شد و و پوچ بودن شعارهای رجوی به خوبی بر هر کسی آشکار می شد .


حقیقت این بود که زنان در سازمان فرقه ای رجوی به 2 دسته تقسیم می شدند , یکی کسانی که به اصطلاح به آنها شورای رهبری گفته می شد و آنها را مسئولین این فرقه قرار داده بودند که البته پر واضح بود که خودشان به خودی خود هیچ کاره بودند و زنانی در این سمت قرار می گرفتند که کورکورانه می باید از رجوی اطلاعت می کردند و خود را در مقابل رجوی کلفت و نوکر می دیدند , و برای اثبات اینکه اینها لیاقت این سمت را دارند می بایستی تا می توانستند جنایت انجام دادند و هر چه بی رحمتر و جانی تر , لایق این سمت بودن بیشتر . و بعضی از این زنان برای خوش آمدن رجوی به هر شقاوتی دست زدند و از هیچ جرم و جنایتی نگذشتند و نمونه هایش مثل بتول رجایی , مهناز بزازی , فروغ پاکدل ومهری حاجی نژاد و .... و بعضی هم به خود آمده و اجازه نداند که رجوی انسانیت آنها را از آنها بگیرد و نمونه هایش مثل خانم بتول سلطانی و مریم سنجابی و ... .


دسته دوم این زنان که از 900 زنی که در اشرف هستند تقریبا 700 نفر جزو دسته دوم قرار دارند :
مادرانی که به خاطر به زور جدا کردن فرزندانشان از آنها به شدت افسرده و مریض هستند و اغلب ساکت و به اصطلاح در خود که در سازمان فرقه ای رجوی هستند و در اصطلاح داخلی سازمان به آنها تو سری خور می گفتند , و تنها با خاطرات بچه هایشان زنده هستند ولی جرات خارج شدن از فرقه را ندارند و چون سازمان می داند که هنوز این افراد از جیگر گوشه هایشان به خاطر رجوی دل نکنده اند با آنها خصومت دارد و تا بتواند به آنها توی سری می زند و آنها را تحقیر می کند و در اصلاح داخلی مجاهدین به آنها قطب می گفتند یعنی کسانی که ارزشهای فرقه را جذب نکرده اند منظور از ارزشهای فرقه این است که به خاطر رجوی از همه چیز خود بگذری و همه چیز را فدای یک مرد کوتوله نفهم به اسم رجوی بکنی .


و بعد هم زنانی با میانگین 25 تا 40 سال هستند که اینجا به خاطر احترام به خواننده از گفتن یکسری مسائل اجبارا خودداری می کنم ولی
سربسته باید بگویم که این دختران به دلیل اینکه از سنهای خیلی کم یا وارد سازمان شده اند و یا سازمان آنها را قاچاق کرده است , هرگز ازدواج نکرده اند و تمام زندگی که در اشرف دارند درگیر مسائل جنسی هستند و متاسفانه از آنجا که در فرقه رجوی جز خود رجوی کسی حق ازدواج ندارد و این حق طبیعی هر انسان از او گرفته شده است , در نتیجه رجوی این زنان را به یک مشت زنانی که فقط به دنبال خود ارضایی هستند تبدیل کرده است , با کمال تاسف باید بگویم در مقر زنان , همگی به همدیگر گیر می دادند و تا آنجایی که حتی یکسری از شورای رهبری آنها هم اینکاره شده بودند , و تمام زمان و وقت زنان تنها به موضوعاتی مثل مسائل جنسی و خود ارضایی , آرزوی بچه و زندگی , آرزوی لباسی خارج از اون لباس تحقیر کننده , آرزوی یک آرایش , آروزی یک بار دیدن و صحبت کردن با یک مرد , آرزوی دیدن یک فیلم بدون سانسور , آرزوی یک روز صحبت کردن با خانواده , آرزوی یک محبت از خانواده و هزاران ارزوی دیگر می گذشت و همگی غرق در رویاهایشان می شدند و شاید کسی باور نکند که در مقر زنان , کسی دیگر رژیم ایران را نمی شناخت و از بس که همگی دنبال این موضوعات بودند رژیم ایران به کلی فراموش شده بود و دیگه همگی با هم یادشان رفته بود که برای چی آمده بودند و چی می خواستند و .... و اگر هم بحثی به اسم رژیم ایران می شد حوصله ها سر می رفت چون دیگه موضوع روز چیز دیگری بود و بحث در مورد ایران موضوعیتی نداشت .


هزار زن اشرفی که مریم رجوی از آنها صحبت می کند این بود و نه چیز دیگری و این حقیقت تلخی است که بعضی مثل بتول رجایی خون جلوی چشمانش را گرفته بود و حقیقت زنان در اشرف را نمی توانست ببیند .
این همان جایگاه و حق وحقوقی زنانی است که مریم رجوی با ادا و اطوار خاص خودش از ان صحبت می کند .

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جا زدن 2 یا 3 هزار خارجی  به جای 100 هزار ایرانی نشانه درماندگی فرقه مجاهدین است

چرا رجوی یک ایرانی از یک گروه و حزب دیگر  در کنار خود ندارد؟

 

29.06.2012

نسرین ابراهیمی

حمله اخیر فرقه به گل نشسته  رجوی به جدا شده ها نشان ازاین است که این فرقه ماهیت تروریستی خود را هرگز و هرگز عوض نخواهد کرد , وقتی که سالروز آدمکشی و خشونتشان  را جشن می گیرند ؛ پر واضح است که اینها هر چند سلاحهای اهدایی صدام حسین را به زور از آنها گرفته باشند  ولی این باعث عوض شدن ماهیت تروریستی اینها نشده است , کسانی که فکر می کردند که فرقه رجوی از روزی که خلع سلاح شدند دیگر تروریست به شمار نمی آیند و آنها توان تغییر ماهیت ضد انسانی و تروریستی خود را دارند  سخت در اشتباه هستند ؛ به قول رجوی؛ موضوع سلاح اصلا موضوع مهمی نیست برای مجاهدین ، چرا که هر لحظه که اراده کنند با پولهای عربستان و صدام  , به دست آوردن سلاح برایشان کاری نخواهد داشت ؛ حقیقت این است که ماهیت این گروه مهم است نه داشتن و یا نداشتن سلاح .

مجاهدین از دمکراسی و آزادی و انتقاد .... صحبت می کنند و مدعی هستند که هرکسی که هر انتقادی به اینها دارد می تواند به راحتی آنها را مورد انتقاد قرار دهد , اونها این شعار خودشان را چند روز پیش با حمله به جدا شده هایی که به آدم کشی رجوی اعتراض داشتند , به خوبی اثبات کردند , مسعود رجوی و جادوگر پیر و زشت اورسورواز به خوبی نشان دادند که اینها حتی تحمل یک انتقاد را نداشته و ندارند و نخواهند داشت , اگر رجوی ادعا می کند که حرفهای جدا شده ها دروغ است و اینها همگی ماموران وزارت اطلاعات هستند , پس ایشان و زن امریکایی زده اش چرا این همه از جدا شده ها وحشت دارند ؟ سوختن و فشار باید در چه حدی باشد که جلوی پلیسهای شخصی فرانسه هم نتوانی جلوی خودت را بگیری و با چوب و چماق حمله کنی !!!

 من هرگز نشست مسعود رجوی ( که ما به این نشستها اصطلاحا نشستهای داخلی می گفتیم ) را فراموش نخواهم کرد که می گفت که دیگران بی خود می کنند از ما انتقاد کنند , ما سالیان است که در حال مبارزه ( فراموش نکنیم که مبارزه همان اسم مستعار مزدوری برای صدام حسین  و کشتن هموطنهای خود , زندانی کردن تعدادی هموطن در طول سالیان و کشیدن بیگاری از آنها  و تجارت کردن به اسم اونها و ....)  با 2 رژیم هستیم و شهید دادیم و چرا باید مورد انتقاد قرار بگیریم ,  کسی حق انتقاد به ما را ندارد , البته ایشان بارها و بارها همه گروههای دیگر را مرده و به درد نخور  حساب می کرد و انتقاد کردن به سیستم رجوی  در دستگاه ایشان معنایی نداشت و انتقاد از سیستم رجوی , ایشان را به شدت به هم می ریخت و کینه شدیدی به دل می گرفتند تا آنجایی که دستور مرگ جدا شده هایی که به ایشان انتقاد می کردند را صادر کرد.

و حالا در فرانسه در مهد آزادی , جایی که می تواند برای فرقه تروریستی رجوی فرصتی باشد تا یاد بگیرند که فقط شعار ندهند و عمل هم بکنند و از خشونت دست بکشند , ولی متاسفانه می بینیم که چه فرانسه جایی که مهد آزادی است باشد و چه عراق و قلعه اشرف , اینها تحمل کوچیکترین انتقاد را ندارند و نخواهند داشت , اینها پاسخ انتقاد را با چوب و چماق می دهند و جز این رجوی راه دیگری را قبول نخواهد داشت چرا که رجوی خوب می داند که اگر فقط یک بار به تعداد ولو اندک از انتقادهای جدا شده ها صادقانه پاسخ بگوید , دیگر کسی برایش نخواهد ماند , پس لاجرم راهی ندارد جز گردنکشی و زورگویی و دورویی و چوب و چماق وسرکوب ....

باید به جادوگر پیر و زشت اورسورواز گفت که , پوشیدن لباسهای زرد و قرمز و نارنجی , عملهای گوناگون زیبایی , ریختن ادا و اطوار و قهقهه زدن برای جان بولتن و شهردارهای سابق امریکایی  و حتی در آوردن روسریت هم  چیزی از اون خوی کثیف و حیوانیت کم نخواهد کرد و ماهیت ضد انسانی تو و شوهر فراریت هرگز عوض نخواهد شد .

من فکر می کنم که خیلی ها  با حمله چماقداران رجوی به جدا شده ها و با دیدن مراسم جشن آدمکشی آنها , بیش از پیش اطمینان پیدا کردند که اول اینکه ماهیت اونها همان هست که بوده و فقط مقداری رنگ عوض کردند و این فرقه تحمل هیچ انتقادی را ندارد و هر گونه اعتراض و انتقادی را با چوب و چماق سرکوب می کند کاری که سالیان به یمن اربابش صدام یاد گرفته بود و در اشرف اجرا می کرد , دمکراسی و آزادی که فرقه از آن صحبت می کند و ورد زبان روباه پیرو فرسوده اورسورواز شده را خوب همه دیدند و رجوی به همه نشان داد که تازه اینجا اروپاست و دستش بسته است و فعلا تا این حد سرکوب می کند وای به روزی که اینها پایشان به ایران برسد .

 دوم اینکه مراسم 100 هزار نفره فرقه رجوی به خوبی نشان می دهد که این فرقه تا به چه حد بی دنباله است و همگی بیش از پیش متوجه این حقیقت شدند  که این فرقه نه تنها کسی را در ایران ندارد بلکه همان کسانی که در خارج مزدبگیر و یا به قول خود رجوی ایدئولوژیک , هوادار رجوی بودند هم رجوی را تنها گذاشته اند و دیگر برای رجوی تره خورد نکرده و خود را عقب کشیده اند , جا زدن 2 یا 3 هزار خارجی  به جای 100 هزار ایرانی نشانه از فلاکت و درماندگی این فرقه است وتلاش و دست و پا زدن برای برگرداندن آب ریخته اشرف به جوب است , و پوشش گذاشتن بر شکست فضاحت بار خط و مشی سیاسی , ایدئولوژیک و نظامی .

 2 یا 3 هزار نفر سیاه پوست و یا افغانی , رمانی و ... که به اجباردر ازاء دریافت غذای مجانی و پول توجیبی و یک گردش در پاریس , باید تی شرطهایی  با عکسهای رجویها می پوشیدند  که اینطور تلقی شود که گویا اینها ایرانی هستند که این تی شرطها را به تن دارند و کنار هر صندلی یک پرچم بسیار بلند گذاشته شده است که سالن به حدی شلوغ شود که گویا همین سالن 3 هزار نفره مملو از ایرانیهایی است که برای سخنرانی رجوی آمده اند , از طرف دیگر خبرنگار فرقه با  ژست اینکه الان می خواهد با هموطنان ایرانی که سر از پا نمی شناسند و تازه از راه رسیده اند مصاحبه کند شروع به مصاحبه می کند که از شانس بد ایشان به هر کسی که می رسد یا افغانی است و یا کرد عراق و در نهایت ایشان مجبور می شود که به نفرات عراقی بگوید که شما خواهان دمکراسی در ایران و عراق هستید ! و آنها هم فقط سرشان را تکان دهند و آش آنقدر شور بود که ایشان سریع مصاحبه اش را قطع کرد چون بعد از عراقیها سیل آمدن سومالی ها که از کمپ های متعدد در اروپا آمده بودند جاری شد . از طرف دیگر مهدی ابریشمچی  شوهر اول مریم رجوی که به دلیل هدیه کردن زن خودش به رجوی مورد اعتماد شخص رجوی است شروع به شور و فطورهای همیشگیش کرد و باز هم برای روحیه دادن به خودش و دیگر اعضا گفت که مقاومت پیروزهای گوناگونی را خلق کرده ولی ایشان از این همه پیروزی حتی یک عدد از آنها را نام نبردند و فقط خیلی عجله داشتند که به جمع آفریقایها و لهستانیها , افغانیها , رومانیائیها  بپیوندند وبیشتر از این مجبور نباشند که از پیروزیهای پوشالی صحبت کنند چون ایشان ته دل خودشان ,خودش هم حالش از خودش و حرفهای تکراریش به هم می خورد .

شگفتا که مجاهدین با حمایت صدام و عربستان و به قول خودشان در کنار مرزهای ایران با ارتش آزادیبخش نتوانستند کاری بکنند , حالا می خواهند با یک مشت آفریقایی و افغانی  پناهنده , خواهر مریم را به تهران ببرند!!

واقعیت این است که هر گروه یا حزبی که پشتیبانی و حمایت مردم خود را نداشته باشد پیشاپیش  مرده است , حتی اگر پولهای کلان عربستان و اسرائیل و صدام حسین هم همراه و پشتیبانش باشد , دروغ گفتن و تبلیغ کردن برای کی و برای چی و تا کی ؟

آیا تا حالا شده مریم رجوی در یکی از همین برنامه هایی که برای سخنرانی شهرداران سابق آمریکایی و اروپایی برگزار می کند , یک ایرانی از یک گروه و حزب دیگر هم در کنار خود داشته باشد ؟

این جز نشانه از این است که همه ایرانیها افکار ارتجاعی و پوسیده این فرقه را می شناسند و به آن حتی نزدیک هم نمی شوند .

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد