_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

عشق ، نفرت و بحران هویت – قسمت دوم

 

 

مسعود جابانی، فریاد رهایی، اول اوت 2012
http://payamerahai.com/?p=2370

 

لینک به قسمت اول
http://www.iran-interlink.org/fa/index.php?mod=view&id=12841

 

تقدیم به آنانی که توانستند از دیوار ذهنی ساخته شده در قلمرو فرقه عبور کنند و خود را در دریای بیکران خلق رها سازند.تقدیم به آنانیکه از اشرف رها شده اند و مایلند که برای همیشه با اشرف ذهنیشان هم وداع گویند. تقدیم به آنانیکه آگاهانه با خروج از اشرف در صددند تمامی کدهای ذهنی تزریقی را غیرفعال کرده و کدهای زندگی را که چیزی جزعشق و آرامش و محبت و تنظیم رابطه نیست، جانشین آن نمایند.

چند ی قبل مصاحبه ای داشتم با چندتن از بچه هائی که توانسته بودند خود را از مناسبات فرقه ای- پادگانی مجاهدین اقای رجوی در اشرف برهانند. قبل از اینکه وارد جزئیات صحبت با آنان شوم باید بگویم که همیشه کسانیکه در شرایط ویژه ای( جنگ، بحران و..) قرار داشته اند پس از رهائی از آن شرایط است که بحرانهای روحی- روانیشان سر باز می کند و آرامش انان را بهم می ریزد. بهمان نسبت که فرد با گدشته اش بیشتر زندگی کند بهمان نسبت از نرمها ی معمول جامعه فاصله گرفته و به تدریج به انزوا کشیده می شود. بنابرین می شود گفت که تغییر مکان و اسباب کشی ذهنی از یک مناسبات فرقه ای – پادگانی به یک جامعه باز کنش ها و واکنش های ذهنی خاص خودش را به دنبال دارد . در این رابطه بیان احساسات دوستان جداشده می تواند کمک ذهنی بسیار موثری برای همه ما در مواجه با بحرانهای روحی –روانیمان باشد.

اگر بخواهیم با نگاهی گذارا شرلیط روحی نیروهای اسیر در مناسبات فرقه را ارزیابی نمائیم به این نتیجه می رسیم

قبل از ورود به مناسبات فرقه ای = دارنده هویت فردی و اجتماعی

در مناسبات فرقه ( به میزان حل شدگی)= هویت گروهی و فرقه ای- پادگانی

خروج از مناسبات فرقه ای- پادگانی = بحران هویت و دوره گذرا برای رسیدن به هویت فردی

ورود به مناسبات اجتماعی و فرهنگی= بازگشت به هویت فردی با زدودن داده ها و کدهای ارتجاعی- فرقه ای

ترمیم مناسبات خانوادگی و اجتماعی = هویت ایده ال با ایفا نقش مثبت عنصر اجتماعی – فرهنگی و بازار کار

در مصاحبه های ذکر شده با دوستان جداشده دیگر صحبتی از روابط استثمارگرایانه و التصاق روانشناسانه و رباط سازی در مناسبات مجاهدین نبود. آنها حتی دیگر نمی گفتند که از مجریان و سارقین بهترین سالهای عمرشان می خواهند انتقام بگیرند و یا از آنان متنفرند. آنها فقط دلشوره ها و احساسات و آرزوهایشان را بدینگونه در غالب کلمات بیان کردند. بحران هائیکه علائم فاز گذار به هویت فردی را نشان می دهند و در واقع برای رسیدن به هویت ایده آل می بایست از آن گذر کرد. به درد دل چند تن از آنان گوش می دهیم.

- بسیاری از شبها با دیدن کابوسی وحشتناک از خواب می پرم و دیگر خوابم نمی برد.
- همیشه فکر می کنم که کاری را باید بکنم ولی نمیدانم آن کار چیست.
- در کارهایم بصورتی غیرعادی عجله می کنم و احساس می کنم که همیشه دیر شده است.
- نمی توانم تمرکز فکر کنم آرامش ندارم. نمی توانم حتی برای یکساعت هم که شده جائی بنشینم و کتابی بخوانم.
- آرامش ندارم دائم راه می روم انگار چیزی درونم می جوشد.
- تنظیم رابطه ام با دوستانم بهم خورده بعضی موارد از هرکلمه ای که من با آن موافق نباشم عصبی می شوم.
- منتظر واقعه ای هستم ولی نمیدانم که آن واقعه چه می تواند باشد.

گذر از فازها و مراحل بحرانی زندگی و نقد گذشته از خود و سیستمی که در آن به استثمار کشیده شده ایم، می تواند به ما در حل مشکلات و کسب آرامش یاری رساند. در همین رابطه می توان به گذر سریع جداشدگانیکه بدون ترس از شانتاز و ترور شخصیتی فرقه به نقد آنان می پردازند تا بدین وسیله هویت واقعی خود را بازیابند اشاره کنم. انان بدین وسیله توانسته اند تا حدودی به شاخص های استثماری و کدهای فرقه گرایانه بصورتی علمی و اصولی پی برده و آگاهانه از آن دوری نمایند. چیزی که می تواند انان را برای همیشه علیه تفکرات فرقه ای واکسینه نماید.

در کتاب روانشناسی خشونت و ترور در صفحات 157 تا 170 به این بحرانها و راه گذر از آن اشاره شده است.

در فرهنگ ترور و حذف، نفرت و کینه به عنوان سوخت و محرک فرد با مکانیزم های گوناگون و تحت پوشش ها و شعارهای ایدئولوژیکی ، ملی ، انقلابی به او تزریق می شود و در مناسبات فرقه ای از او رباطی گوش بفرمان می سازد.

با شناخت این کد باید نقطه مقابل نفرت یعنی عشق را شناخت تا بتوان آن را بعنوان پادزهر برای بالانس روحی –روانی استفاده نمود.

از دیگر کدهائی که فرقه برای مهار و گوش بفرمان کردن نیروهایش استفاده می کند حرفه ای کردن مبارزه است. حرفه ای کردن نیروها یعنی تمام عیار با جسم و جان و روح در اختیار مناسبات قرار گرفتن می باشد که نتیجه آن زندگی در اختیار مبارزه می باشد. در حالیکه می بایست برای زندگی مبارزه کرد. مبارزه برای زندگی از درون روابط اجتماعی می گذرد در حالیکه زندگی برای مبارزه از فرد محصولی می سازد که هیچگونه شباهتی به موجود انسانی با معیارهای تعریف شده استاندارد ندارد.

در ادبیات بسیاری از سازمانها و چپ های ایرانی که خشونت را براترین ابزار مبارزه می دانند نرم های تعریف شده کاملا مشخص است ” یا ما سرخصم بکوبیم به سنگ یااو سرما به دار سازد آهنگ ” در دیپلماسی انها نیز طبعیت آنان از شعار ” دشمن دشمن من دوست من است” موج می زند.

در قسمت اول دشمن ! را هم وادار خواهی کرد که برای نجات خودش هم که شده تو را از بین ببرد و در دیپلماسی هم دست به دامن آمریکا و اسرائیل و … می شوی که دشمن دشمن تو هستند و به دوستی با تو هم افتخار می کنند.

نیروهای فعال در درون مناسبات که عاشقانه به رهبری مهر می ورزند تحلیل های سیاسی اجتماعی رهبر را برای خودشان فرموله می کنند و از ان نسخه عملیاتی می سازند. به دلیل مختل و تعطیل شدن بخشی از ذهن که می تواند انتقاد کند و توان اعتراض داشته باشد دیگر اهداف تعیین شده فرقه سریعا پیش می رود و در ظاهر یکی از سازمان یافته ترین نیروهای اپوزیسیون نامیده می شود.

و اما بحرانهائیکه فرقه تاکنون با آن درگیر بوده و همیشه هم آن را پیروزی توجیه نموده است تنها یک شکست سیاسی و یا نظامی نبوده است.

مناسبات درونی و بیرونی سازمان طی حداقل سه دهه نشانگر بحرانی غیر قابل علاج است که تنها راه برون رفت از آن تن دادن به رها کردن نیروها و پذیرش شکست استراتژی و از همه مهمتر ایدئولوزی حاکم بر مناسبات که به آن چسب تشکیلاتی نام نهاده بودند، می باشد. بحران و تنش های درون مناسبات مستقیما به تنش های نیروهای فدائی درون مناسبات دامن زده و نه تنها هویت سیاسی آنان را دچار تزلزل کرده بلکه به دلیل حرفه ای بودن آنان بیش از پیش آنان را به انزوا کشانده و هویت فردی انان را دچار بحرانی زیانبار خواهد نمود.

 

ادامه دارد

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عشق ، نفرت و بحران هویت(۱)

 

 

مسعود جابانی، پیام رهایی، چهارم ژوئیه 2012
http://www.cibloggers.com/?p=12245

 

نوشته زیر را تقدیم دوستان عزیزی می کنم که چندی قبل مورد تهاجم فدائیان آقای رجوی قرار گرفته کسانیکه با شعار آزادی، آزادی را در مهد دمکراسی ( فرانسه) سر می برند. تقدیم به کسانیکه سالهاست احساساتشان بخاطر عشق به آزادی و عدالت اجتماعی به بازی گرفته شده و از آن در جهت اهداف فرقه ای استفاده شده است به آنانیکه هنوز در شعارهایشان از واژه مرگ و نیستی استفاده می کنند در حالیکه اعدام و ترور را محکوم می نمایند. به همه جداشدگان و جدانشدگانیکه خواسته و یا ناخواسته داده های فرقه ای را با خود یدک می کشند. به همه دوستان عزیزم که هویت خویش را نه با ضدیت با فرقه بلکه با فاصله گرفتن از نرم ها و ابزار کار و روش و منش آنان در جهت کسب آزاداندیشی و استقلال خویش شکل می دهند.

به دوستانی که همچنان اسیر شعارهای سال شصت بوده و نمی خواهند تحولات جامعه و پروسه رشد فکری مردم ایران را بپذیرند و با همان افکار سی سال قبل همچنان خود را قیم مردم می دانند.

در چشم اندازی نه چندان دور شاهد خروج افراد بیشتری از مناسبات پادگانی-فرقه ای مچاهدین خواهیم بود. افرادی که در بدو ورودشان به مناسبات می بایست بیاموزند که چگونه احساسات خود را ( عشق، نفرت) را آنطور که به آنان روزانه دیکته و تزریق می شد، کانالیزه نمایند. “عشق ویژه رهبری است و باید به او داده شود”.” نفرت هم سوخت و انرژی ما را در مقابله با دشمن تشکیل داده و مناسبات هم بر پایه این دو عامل احساسی بنا می گردد. میزان حل شدگی و دوری و نزدیکی افراد درون مناسبات با نوع استفاده از این احساسات به عنوان سوخت و موتور محرک افراد خواهد بود.

بحث هویت همیشه از پیچیده ترین مباحثی بوده است که کارشناسان و محققان را در زمینه های مختلف انسان شناسی و جامعه شناسی و روانشناسی سالهاست که بخود مشغول کرده است. در این مقاله سعی خواهم کرد که در قسمت اول عوامل تاثیر گذارنده را در هویت فردی در بستر تاریخی- فرهنگی بطور عام توضیح داده و سپس بطور ویژه به بررسی هویت گروهی با القائات و مکانیزم های فرقه ای بپردازم.

نوع کار و روش و محیط زندگی نقش مهمی را در فرم گرفتن هویت انسانها بعهده دارد. در این رابطه جالب است که بدانیم طبق تحقیقاتی که شده است نوع برخورد و مناسبات تمامی راننده های بیابانی در سراسر دنیا بسیار به یکدیگر شبیه است. همانطور قصاب ها در سراسر دنیا یک نوع برخورد مشابه دارند. معلمین هم در روابط اجتماعیشان بسیار به یکدیگر شبیه هستند. ولی در تمامی این مناسبات عامل اختیار و انتخاب و آزادی مشترک می باشد و تکامل و پیشرفت فردی آنها در بستر جامعه صورت می پذیرد اگرچه نوع کار آنان هنجارها و یا ناهنجاری های رفتاری آنان را شکل می دهد.

در مناسبات فرقه ای از عامل اختیار و آزادی عمل و انتخاب خبری نیست. هرچند که فرد در بدو ورود به مناسبات فقط با عشق به کسب آزادی و عدالت اجتماعی وارد مناسبات می شود.

در مناسبات فرقه ای – پادگانی که فرد فقط دست و پای رهبری به حساب می آید و طی پروسه مغز شوئی قدرت تحلیل و اتنقاد خویش را از دست داده است به تدریج به موجود گوش بفرمانی تبدیل میشود که خود قادر به هیچگونه تنظیم رابطه ای با خود و دیگران نخواهد بود و می بایست رهبری آن را تعیین و مشخص نماید.

طبیعی است که فرد جداشده از فرقه که سالها با این مکانیزم خودش را با مناسبات محدود پیرامونش تنظیم کرده در مناسبات معمول جامعه دچار مشکل شده و دچار نوعی بحران هویتی می گردد. در مناسبات معمول جامعه عشق و نفرت معنای واقعی دارند و مناسب با تحولات طبیعی و روزمره شکل می گیرند و فرد مجبور نمی شود که به احساسات طبیعی خودش که از درونش نشات گرفته سرپوش بگذارد.

” در واقع خشم و نفرت و عشق و کینه و حسادت و… در همه انسانها وجود دارد و همدیگر را کامل کرده و رفتار آدمی را بالانس نموده و فرد را مطلوب جامعه مینماید.. هرکدام از عناصر احساسی که جدا از دیگری چه مصنوعی و چه طی عوامل ویژه ای تحریک شوند و به آن بهای ویژه ای داده شود فرد را از بالانس خارج کرده و به تدریج او را در جامعه منزوی می کند زیرا جامعه نمی تواند او را تحمل کند.”(نیک برو روانشناس اجتماعی)

ایجاد تنفر و کینه و خشم ( خشم انقلابی) درون مناسبات بعنوان محرک و فیتیله انفجاری در نابودی دشمن که باید بدون لحظه ای تردید صورت گیرد، نقش بسیار مهمی را در شکل دادن عنصر انقلابی ! به عهده دارد. شیطان سازی و نفی هرگونه تماس و گفتگو با دشمن ! از اساس مردود و تخطی از آن، فرد را در صف دشمن قرار می دهد.

کسانیکه توانسته اند خود را از مناسبات فرقه ای- پادگانی بنوعی برهانند در بدو ورو به جامعه باز دچار تنش های شدید روحی-روانی شده و بصورت طبیعی ترجیح می دهند که در کنار همفکران خودشان بمانند زیرا درد مشترک و احساس مشترکشان به یکدیگر آرامش می دهد.

آشنائی با جهان بینی های گوناگون انسان را از نگاه یکسویه و تفکر سیاه و سفید و سطحی نگری دور می کند و قدرت تحلیل انسان و دید انتقادی او را افزایش می دهد چیزی که فرقه از آن وحشت دارد

دیدگاه رادیکالیسم بینش سیاه و سفید است که در نهایت و در پروسه تکاملی خودش به تروریسم ختم می شود.

برای رفع این مشگل بالابردن میزان مطالعه بویژه کتابهای تاریخی، فلسفی ، اجتماعی و روانشناسی از اهمیت زیادی برخوردار است. در مناسبات فرقه ای مطالعه را یکی از علائم بریدگی و لیبرالیسم می دانستند و بچه ها سعی می کردند که خود را از این تهمت! بنوعی برهانند.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مریم عضدانلو، برای من که یک نفر بودم نیاز به پانزده سگ هار بود؟

از بیمارستان مرخص شدم. دست از انسانیت بر نخواهم داشت

 

 

نادر نادری، وبلاگ آیندگان، فرانسه، سوم ژوئن 2012
http://www.saba1963.blogfa.com/post-46.aspx

 

اگر صدها بار قفسه سینه ام و دنده هایم خرد شود باز در مقابل دنیا . آزادی . دمکراسی مسئولم که قفسه سینه و دنده های اندیشه و ایدئولوژی پوسیده و مخرب شما را خرد خمیر کنم .خانم و آقا ی رجوی.

و دست از افشای جنایات شما بر نمی دارم . انسان هستم و در مقابل محیط پیرامونم مسئولم.

این دومین بار است که دستور ترور من را صادر کردید و عملی هم کردید دیدید که هنوز هستم با انگیزه های بالا تری و هر بار دنده های تفکر شیطانی شما خرد شد اما این بار بد جوری چهره کثیف شما را آنها که باید ببینند دیدن. بله من از بیمارستان مرخص شدم قوی تر .

مریم عضدانلو برای من که یک نفر بودم نیاز به ۱۵ سگ هار بود ؟؟؟

که من را خفه کنند نه من خفه شدنی نیستم .ب قول خانم فرانسوی که همراه مهمانش که از انگلیس آمده بود و تمام صحنه ضرب شتم من را فیلم برداری کرده بودن و آمده بودن که در اختیار پلیس قرار بدهند می گفت در چهره این آدم ها انسانیت را نمی دیدیم هر چه به فیلم نگاه می کنیم بیشتر چهره حیوانات وحشی می بینیم وقتی آن خانم ها از افسر پلیس کمساریا سوال کردن این آدم ها چه کسانی هستند و پلیس جواب داد این ها نفرات مریم رجوی هستند خانم انگلیسی ابراز تاسف می کرد که من چه اشتباهی کردم یک بار کمک مالی کردم چندین بار امضای حمایت کردم برای اینها پشیمانم و از من معذرت خواهی می کرد و سپس یک کپی از فیلم را برداشت و گفت باید در اختیار دولتم ونمایندگان قرار بدهم وسپس آدرس و مشخصات خودشان را به اداره پلیس دادن و اعلام آمادگی کردن که هر زمان نیاز باشد برای شهادت دادن خواهند آمد و از آنجائی که هم خودشان دیده بودن و هم در فیلم کاملا مشهود است سگ های هار مریم عضدانلو در حین درگیری پول های من را غارت کردن . پولی که با زور بازو و کارگری خودم بدست آورده بودم نه از اسرائیلی ها گرفته باشم . نگران بی پولی من بودن اصرار داشتن که مقداری پول از آنها قبول کنم . سگ های هار آیا نمی ارزید در مقابل شکستن دنده سینه من اینطور دنده های افکار کثیفتان خورد شود ؟؟؟

باز خورد شدن دنده های افریته اورسورواز را بشنوید. وقتی رئیس پلیس فیلم را دید از شدت عصبانیت دستانش می لرزید . می گفت این بار کوتاه نمی آیم این ها سازماندهی شده هستند و یونیفر یک دست و الا دلیلی ندارد که همه کلاه بسر دارند اینها مثل عراق می خواهند سر ما بیاورند . وجود همین هاست که عملیات های تروریستی تولوز شکل می گیرد این عملیات های تروریستی از وجود این آدم کش ها است که الهام میگیرد .

شکایت دوخانم فرانسوی که چند سال پیش خیابانهای فرانسه را به وحشت انداختن با آتش زدن انسانها و امروز هم که ۱۵ نفر یک انسان را در روز روشن در خیابان در جلوی چشم این همه توریست برای کشتن می زنند جدا از وحشتی که درست کردن به صنعت توریسم فرانسه هم صدمه زیادی خواهند زد .

خوب یک دنده از من شکست . اما نگاه کن ببین چند دنده. سینه از این فرقه کثیفت خورد شده . باز امیدوارم سگ های هارت را بفرستی سراغم مریم عضدانلو . این بار با کت شلوار نمی آیم .

در طی این مدت که فیلم را برای نشان دادن به احزاب سیاسی بردم و می دیدن همگی می گفتن اینجا پاریس است این کار ها را کردن پس پلیس کجا بود در طی این مدت که دارن تو را می زنند.؟؟ شاید بیش از صد کپی تا الان از این فیلم برداشتن

اما این را مطمئن باش که دنده هایت را خورد خواهم کرد نه فیزیکی نه نه سیاسی .ایدئولوژیک. چون خورد کردن فیزیکی فقط کار شما و سگ های هار است چون هیچ منطقی بر شما حاکم نیست . اما ما بعد از جدا شدن از شما با دنیای متمدن آشنا شدیم با تمدن ومنطق آشتی کردیم .

در آخر می خواهم از این سه خانم انساندوست و مهربان فرانسوی و انگلیسی هم بابت فیلم و هم بابت محبت هایشان بی نهایت تشکر کنم .

نادر نادری . فریاد آزادی

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به مناسبت فاجعۀ 7 تیر

فرقۀ رجوی: من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود!!

 

 

حسین نژاد، وبلاگ در بند رجوی، اول ژوئیه 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/93

 

از سالهای 50 که ما در دانشگاه و بیشتر از آن در زندانهای شاه با سازمان مجاهدین آشنا شدیم معروف بود که اختلاف مشی و مبارزۀ مسلحانۀ این سازمان با مشی و مبارزۀ مسلحانۀ چریکهای فدائی در این است که سازمان مجاهدین غیر از موارد درگیری و دفاع تنها به عملیات مسلحانه علیه مستشارهای آمریکایی یا سران نظامی سرکوبگر درجه اول رژیم شاه معتقد است و ترور نیروی داخلی مانند ترور سرمایه داران را که چریکهای فدایی انجام می دادند قبول ندارد و حتی قتل یک پاسبان را هم مجاز نمی شمارد هر چند که در کتاب «دموکراسی خیانت شده» که توبه نامه و التماس نامۀ فرقۀ رجوی برای آمریکایی ها می باشد و در سالهای خارجه نشینی بعد از سال 60 توسط فرقۀ رجوی انتشار یافته است انجام هرگونه عملیات مسلحانه بوسیلۀ سازمان مجاهدین در زمان شاه به طور کامل و ذلیلانه ای انکار شده است. ولی رهبری رجوی که این سازمان را بعد از پیروزی انقلاب ایران تبدیل به یک فرقۀ نمود با 180 درجه چرخش در اصول و خط مشی سازمان بیشترین عملیات مسلحانه و ترورها را به قتل نیروی داخلی آنهم از میان غیرنظامی ترین افراد نظام که شامل طبقات پایین و کسبه و صاحبان مشاغلی ساده مانند خیاط و بقال و کفاش وو... هم می بود اختصاص داد در حالیکه اساسا و برخلاف ادعای دروغین این فرقه مبنی بر داشتن ایدئولوژی اسلامی و پیروی از مشی مبارزاتی امام حسین (ع) مطلقا خط مشی ترور و قتل غافلگیرانه در اسلام مجاز و به رسمیت شناخته نشده و چنین روشی در مبارزه علیه دشمن نه در سنت پیامبر (ص( و نه در سنت امام علی (ع) که تمام جنگهایشان علنی و در میدان نبرد رودررو صورت می گرفت وجود نداشته است و فقط خط مشی خوارج و فرقه های منفوری مانند حسن صباح بوده است.

فاجعۀ انفجار 7 تیر سرآغاز یک جنگ داخلی وحشتناک و خونین و ضد ملی و ضد اسلامی که در تاریخ کشورمان بی سابقه بود بشمار می رود که هیچ نامی به آن جز انتقامگیری و ترور کور وحشیانه نمی توان گذاشت به طوریکه بسیاری قربانیان آن هیچ سمتی در نظام نداشتند و در میان آنان پزشکان و صاحبان مشاغل عادی بسیاری به چشم می خورند. این جنایت وحشیانه به قدری پلید و محکوم بود که خود فرقۀ رجوی که بوضوح مرتکب و عامل مستقیم آن بود نتوانست انجام آن را رسما و علنا به عهده بگیرد ولی این که همۀ سازمانها و گروههای مخالف نظام جمهوری اسلامی حتی آنها که مسلحانه علیه این نظام می جنگیدند این جنایت را محکوم کرده و یا با آن مخالفت و از آن ابراز برائت کردند و تنها سازمانی که از همان اول و بعد هم همه ساله تا همین سالهای اخیر در رسانه های خود در سالگرد آن ابراز شادمانی می کرد فرقۀ رجوی بود به وضوح به عهده گرفتن این جنایت توسط این فرقه به شمار می رود. حتی در برخی موارد افراد و نیروهایی در داخل خود به اصطلاح «شورای ملی مقاومت» این فرقه چنانکه خود رجوی در یکی از نشستهای علنی اش در زمان صدام حسین در اشرف به ما گفت سرفصل را 7 تیر می دانستند نه 30 خرداد که مسعود رجوی با عصبانیت این نظریۀ آنها را رد کرد و گفت: «تازه بعضی از این آقایان می گویند شما با این کارتان بزرگترین خدمت را به رژیم جمهوری اسلامی کردید و این رژیم را تثبیت و آینده دار نمودید» !! بعد با طعنه و تمسخری آمیخته با سوزش از این آتش اختلاف و تضاد درونی شورای خود ساخته اش گفت: «بله؟ بله؟ حالا ما شدیم خدمتگزار رژیم؟»!! سپس با خشم و ناراحتی شدید افزود: «با این حرفشان می خواهند بگویند که ما مجاهدین مقصر و آغازگر بودیم»!!.

همه یادشان است که تیتر اول نشریۀ «مجاهد« ارگان فرقۀ رجوی همه ساله در سالگرد این جنایت «إن أوهن البیوت لبیت العنکبوت» و «رقم خوردن بی آیندگی رژیم با کشته شدن بهشتی» بود که با گذشت 31 سال از این جنایت و ثبات و استحکام بیش از پیش نظام جمهوری اسلامی و قرار گرفتن فرقۀ رجوی در آستانۀ فروپاشی کامل ثابت شد که کدامیک از طرفین بی آینده شدند؟!!

در حالیکه همه ساله در سالگرد این فاجعه تلویزیون فرقۀ رجوی سرود قسم را با صحنه هایی از انفجار 7 تیر پخش می کرد اکنون سالهاست که بعد از سقوط ارباب بزرگش صدام حسین که تأمین کنندۀ هزینه های این فرقه با ماهی 3 میلیون بشکه نفت بود و با خلع سلاح و پوچ از آب درآمدن شعر و شعارهایش و ثابت شدن بی پایگاهی مطلقش در داخل ایران بویژه بعد از حوادث انتخابات سال 88 و ثبوت بی آیندگیش حتی در اذهان افراد و نیروهای داخل خودش و قرار گرفتنش در آستانۀ فروپاشی و زوال کامل دیگر از آن کرکری خواندنها و شور و شادیها در سالگرد این فاجعه خبری نیست بلکه برای اولین بار بعد از 31 سال سخنگوی خارجی اش سید المحدثین در تریبونهای استعماری و امپریالیستی در پاسخ سؤال اربابان کنونی فرقه در مورد مسئولیت انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در روز 7 تیر سال 60 مسئولیت فرقۀ رجوی را به سادگی در عین تحسین و تمجید این عملیات جنایتکارانه منکر می شود!! که هر عاقلی جز ارباب سؤال کنندۀ سید المحدثین! می پرسد چرا در این 31 سال همیشه فقط شما شادمانی می کردید و هیچگاه هم مسئولیت خودتان در قبال آنرا انکار و رد نمی کردید و بلکه به آن افتخار هم می کردید؟! حالا چه شده و چه اتفاقی افتاده و ماشین جنایت کی به روغن سوزی افتاده که بعد از بیش از سه دهه منکر مسئولیت خودتان در قبال آن می شوید؟!

همچنین شنیده ام که اخیرا بنی صدر نیز گفته اصلا انفجار 7 تیر کار خود رژیم بوده تا بهانه و دستاویزی برای انتقام گیری از حریفش مجاهدین خلق به وجود بیاورد!! مگر این بنی صدر همان کسی نبود که چند روز بعد از وقوع این جنایت هولناک در پاسخ به سؤال یک خبرنگار خارجی در رابطه با مسئولیت آن گفت: «نتیجۀ جنایاتی است که این سران رژیم مرتکب شده اند»!!.

این در حالی است که خود مسعود رجوی بارها و بارها در نشستهای عمومی در اشرف چه در زمان ظهور! از مهدی ابریشمچی و چه در زمان غیبت کنونی اش! از عباس داوری می پرسید: «یادت هست من در شب بعد از 30 خرداد 60 در نشستی که با مرکزیت داشتیم پرسیدم آیا با یک عاشورا به قیمت از دست دادن همه موافقید؟ که همه به علامت موافقت دست بلند کردید؟». مسعود رجوی با این خطاب و سؤالش که اعترافی آشکار به قصدش برای منفجر کردن مقر حزب جمهوری اسلامی با استفاده از نفوذیهایش در حزب و اطلاع کاملش از عواقب آن و به راه افتادن یک انتقامکشی و جنگ داخلی خونین و وحشتناک به دنبال آن به علت عدم اختفای هواداران و رها شدن و آواره شدن آنان در کوچه ها و خیابانهای شهرها می باشد می خواست شرکای جرمی برای خود از میان چند نفر اعضای مرکزیت آن روز برای خود دست و پا کند در حالیکه چه کسی نمی داند وقتی چنین سؤالی از طرف شخص رجوی می شود احدی از حضار نشستش جرأت پایین نگه داشتن دستش را ندارد! بگذریم از اینکه هر گز این جنایت رجوی علیرغم تشبیه دجالگرانه اش هیچگونه تشابه و ربطی به عاشورا و نبرد رویارو و قهرمانانۀ کاملا دفاعی امام حسین (ع) ندارد.

در پایان باید بگویم که هر گز فرقۀ رجوی نمی تواند چنگال خونینش را با این ترفندها و تشبیه ها و بازیهای لفظی «من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود»!! از لوث ارتکاب این جنایت و جنایتهای بی شمار بعدیش چه در ایران و چه در عراق بشوید و تطهیر کند چنانکه هر گز نخواهد توانست خودش را از عواقب طبیعی و قانونی و تاریخی این جنایتهای ضد بشری برهاند و از مسئولیت آنها و مسئولیت نتایج و رویدادها و اعدامها و انتقامجویی های ناشی از آنها شانه خالی کند چرا که این حکم خدایی و قانون تاریخ و مجازات طبیعی (سنت الهی) است که اکنون با وضعیت فلاکت بار و ذلت باری که این فرقۀ جنایتکار دچار آن شده و در آستانۀ فروپاشی اش شعار «جنگ صد برابر»!! برای تأمین آب و غذای روزانه و تعمیر فاضلاب افرادش در کمپ سابق آمریکایی ها با آویختن روزانه اش به دامن رؤسای سابق سیا و ارتش آمریکا سر می دهد تحقق یافته و به ثبوت رسیده است و بقول قرآن: سنة الله التي قد خلت من قبل ولن تجد لسنة الله تبدیلا.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی و ترفند اخراج بیماران!

 

 

01.06.2012

علی حسین نژاد (غلام)، بنیاد خانواده سحر، بغداد
http://www.saharngo.com/fa/story/1723

نوشته علی حسین نژاد (غلام)
بغداد - 7 خرداد 91

به دنبال موج نارضایتی و مخالفت در درون فرقۀ تبهکار رجوی و فرار افراد آگاه و دارای اندیشۀ مستقل از این فرقۀ در حال اضمحلال و فروپاشی بویژه فرار چند نفر از اعضای رده بالا و قدیمی این فرقه و افشاگریهای آنها علیه رجوی و مزدوریها و جنایتها و دخالتهایش در عراق طی 26 سال اخیر، مسعود رجوی با اقدام فرار به جلو و تلاشی مذبوحانه برای دست پیش گرفتن برای پس نیافتادن از این موج خروج و فرار افراد و افشاگریهایشان علیه باند او، طی یک پیام داخلی عمومی از افراد خواسته که هر کس خواهان بیرون رفتن از سازمان می باشد بیاید بگوید تا ما خودمان او را با تأمین هزینه هایش تحویل نیروهای عراقی بدهیم.

این در حالیست که رجوی خوب می داند افراد قدیمی و در سطوح بالای سازمانش بویژه صدها!! زن عضو شورای رهبری!! که رجوی برای نگهداشتن آنها در صفوف فرقۀ خود چنین عنوان قلابی و پوشالی را به آنها اعطا می کند! جرأت این را که خودشان بگویند ما می خواهیم برویم ندارند زیرا طبق ضابطۀ اعلام شده به آنها در این صورت محکوم به اعدام با خوردن قرص سیانور هستند و بعد از سربه نیست کردنشان مانند آنچه بر سر مخالفانی مانند مهری موسوی از اعضای شورای رهبری و مهدی افتخاری و احمد رازانی از اعضا و مسئولین قدیمی سازمان آورده شد وانمود خواهند کرد که در نتیجۀ حوادث یا بر اثر بیماری در گذشته اند.

رجوی با این ترفند در حقیقت می خواهد با یک تیر دو نشان بزند یعنی از یک سو می خواهد به ارگانهای بین المللی که امروزه بر اثر افشاگریهای جدا شدگان از این فرقه نسبت به ترفندهای رهبری و به اصطلاح نمایندگان ساکنان اشرف و لیبرتی! هشیار شده اند بگوید که هیچگونه زور و اجباری در کار نیست و افراد داوطلبانه در داخل این فرقه مانده اند! و از سوی دیگر افراد رده پایین یا بالنسبه جدیدتر یعنی کسانی را که حد اکثر 10 تا 12 سال است به این فرقه پیوسته اند (غالبا کسانیکه در زمان صدام با این فرقه نبوده اند) و اطلاعات اندکی از مزدوریهای رجوی برای صدام و جنایاتش در عراق دارند و یا اطلاعی ندارند ولی بعد از پی بردن به ماهیت کثیف فرقه ای و ضد انسانی و شکست استراتژی آن بنای مخالفت با تشکیلات رجوی و لگاریتم ضوابط و قوانین سرکوبگرانۀ فکری و روانی آن گذاشته اند قبل از اینکه در نتیجۀ تحولات جدید و نقل و انتقال به محل ترانزیت بتوانند فرار کرده و دست به افشاگری حداقل در رابطه با مناسبات سکتاریستی و فرقه ای دستگاه رجوی بزنند تصفیه کند تا در صورت افشاگری این افراد علیه این فرقه با انواع تهمتهای کثیف نامردمانه از جمله تهمتهای اخلاقی بگوید که آنها را به این علت اخراج کرده ایم! و در عین حال به این وسیله از تأثیر فرار محتمل آنها روی دیگران و راه گشایی برای آنها جلوگیری کند.

این ترفند را رجوی در رابطه با افراد یاد شده با پیاده کردن آن روی افرادی که بیماریهای مختلف مزمنی دارند و دستگاه اطلاعات و امنیت رجوی روی آنها به علت نافرمانی ها و مخالفتهایشان حساس است به اجرا در می آورد، زیرا از یک سو آنها را برای معالجه به بیرون اشرف و لیبرتی نمی فرستد چرا که بیم فرار آنها را دارد و از سوی دیگر می خواهد از به اصطلاح شر آنها به علت تأثیری که نافرمانیها و مخالفتهای آنها روی دیگران دارند و به اصطلاح از تبعات تشکیلاتی وجود آنها در میان دیگر اعضاء خود خلاص شود بویژه که در صورت فرار آنها، دیگر افراد به اصطلاح مسأله دار و اهل محفل نیز به فکر فرار می افتند و فضا به اصطلاح آلوده می شود.

به علل یاد شده رهبری فرقۀ رجوی اخیرا از جمله اقدام به اخراج افراد زیر از اشرف و لیبرتی کرده است:

توفیق سلیمانی که از بیماری حاد کلیه رنج می برد و نیاز به عمل جراحی کلیه دارد.

جلال نیکزاد که هر دو چشمش دچار بیماری است و یک چشمش کاملا نابینا شده و چشم دیگر نیاز به عمل جراحی دارد.

محمد حمادی که از ناحیۀ راست بدنش بکلی فلج می باشد.

سیروس مرسل پور که از ناحیۀ شکم در درگیری 19 بهمن در اشرف تیر خورده و مجروح می باشد و نیاز به عمل جراحی دارد.

وظیفۀ سازمانهای بین المللی بویژه یونامی و کمیساریای عالی پناهندگان که پروندۀ کمپهای اشرف و لیبرتی را در دست دارند ایجاب می کند که با توجه به ترفند فرقۀ رجوی که شرح آن گذشت رسیدگی به وضعیت این افراد را در اولویت کارهای خود قرار بدهند و فعالان حقوق بشر ایرانی و خارجی و جدا شدگان و رها شدگان از این فرقه نیز باید در افشای هرچه بیشتر این ترفند رجوی بکوشند.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد