_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (5)
دروغ های فاحش مریم رجوی در پاریس (قسمت چهارم)

 

 

فرزاد ایراندوست، وین، اتریش
10.08.2012


در بخش های قبلی این مقاله ادعاهای سراسر کذب و دروغ مریم رجوی در نمایش ویلپنت پاریس در جزئیات بررسی شد. در این بخش به دو موضوع باقی مانده می پردازیم که نمایانگر عمق وطن فروشی و ماهیت دیکتاتورمابانه رجوی ها است.
در موضوع "اتمی" مریم رجوی مانند همیشه از سیاست "نرمش" 4 ساله اوباما و مماشات چند ساله اروپا ناله سر می دهد و مجددا بر تحریم های هر چه شدیدتر تاکید می ورزد و خواهان "قاطعیت هر چه بیشتر" می گردد. وی همچنین یادآوری می کند که از 10 سال قبل سایت ها و برنامه اتمی رژیم حاکم بر ایران را افشا نموده است. سپس برای پنهان کردن دم خروس جنگ طلبی و وطن فروشی اش، یک ترجیع بند همیشگی را تکرار می کند که: "این البته به سود مردم ایران است که آخوندها جام زهر را سر بکشند و عقب بنشینند."
اما واقعیت چیست؟
بود و نبود رجوی و فرقه او در گرو یک جنگ خارجی است. در دوران جنگ 8 ساله بین ایران و عراق، رجوی با گره زدن خود به این جنگ خونین و مزدوری برای ارتش و استخبارات صدام، برای خود دکانی به هم زد و با پول و تسهیلات کلانی که از صدام و برخی شیخ نشینهای خلیج فارس دریافت می کرد، یک فرصت استثنایی 25 ساله برای فرمانروایی بلامنازع خود به دست آورد.
اغلب به یاد داریم که رجوی در آن سالیان دهه 60 ادعا می کرد که در صورت پذیرش صلح یا آتش بس از جانب رژیم حاکم بر ایران، فروپاشی داخلی هیئت حاکمه اجتناب ناپذیر بوده و باعث قیام عمومی شده، فرصت برای حرکت "ارتش آزادیبخش" او مهیا می شود و رژیم سرنگون شده و او قدرت را در دست می گیرد. تکه کلامش هم این بود که: وقتی قدرت را با قهر گرفتی، دیگر کسی از تو نمی پرسد که چکاره بودی و چکار میکردی و چگونه آمدی. اما بعد از داستان پذیرش آتش بس و "جام زهر"در 1367، سال به سال و برای سالیان متمادی ، جماعت اسیر و شستشوی مغزی داده شده در فرقه منتظر برآورده شدن رویای رجوی بودند...
واقعیت این است که آتش بس و "جام زهر" و شرایط صلحی که بین ایران و عراق در 1367 پدید آمد، ناقوس زوال رجوی و سیاست و استراتژی خونین او بود. و خود وی به وضوح این را می دانست و از همان نقطه درصدد برقراری دیکتاتوری مطلق در درون تشکیلات برآمد و به سرعت مراحل ولایت مطلقه خود بر فرقه را پیش برد و با سرکوب و تصفیه های وسیع درونی آنرا به نتیجه رساند. واقعیت این است که هر شخصیت و نیروی سیاسی و اجتماعی ایران دوست و وطن پرستی از توقف جنگ خانمانسوز و توقف کشتار و ویرانی استقبال می کرد، در عین این که بر مقصر بودن رژیم صدام و حق ایران از دریافت غرامت پشتیبانی می کرد، الا شخص رجوی که علت حضورش در عراق ارتزاق از کشتار، خونریزی و ویرانی در جنگ بود.
پس از سقوط صدام حسین، سیاست و استراتژی رجوی تغییری نکرد بلکه به قول خودش با عوض شدن "صاحبخانه" در عراق، (یعنی حضور امریکا در عراق)، او به شدت در تلاش بود تا باعث جنگ و درگیری بین امریکا و ایران شود. تز معروف (و پوشالی او) این بود که عراق صحنه تشدید تضاد بین امریکا و رژیم است و از همین نقطه "جرقه و جنگ" با ایران آغاز می شود و امریکا سراغ او آمده و نیروهایش را تسلیح و تجهیز کرده تا در کنار ارتش امریکا در جنگ سهیم و بعد در قدرت شریک شود.
با بروز علائم شکست این تز و تحلیل، وی کماکان به تلاش برای جنگ افروزی ادامه داده اما با تشدید موضوع پرونده اتمی ایران در صحنه بین المللی، وی همواره در صدد ارائه اطلاعات غلط و تهییج برای بمباران و حمله به ایران بوده و هست. مشخصا از سال 2002 بارها رجوی به مقامات امریکایی و اروپایی و آژانس اتمی ملل متحد گفته که رژیم تا 2 سال دیگر به بمب هسته ای دست خواهد یافت. الآن 12 سال می گذرد و به مانند تمامی تحلیلها جنجال آفرینی های رجوی، اتفاقی نیفتاده است. پس از مداخله ناتو در لیبی، باز رجوی بوی کباب استشمام کرد و سال گذشته دوباره پیام "شب قدر ارتش آزادیبخش" برای اسیران در فرقه فرستاد که از ماهواره فرقه هم پخش شد. غافل از اینکه "خر داغ" می کردند و او نمی داند و نمی خواهد بداند که از نمد ناتو و مداخله نظامی احتمالی غرب در ایران نیز، کلاهی به او نخواهد رسید!
حالا هر بار که رجوی ها با ژست و فیگور شیادانه خود دم از "جام زهر" اتمی می زند، به خوبی می دانند که هر "جام زهر" و مصالحه و تفاهمی در پرونده اتمی بین ایران و غرب، ناقوس پایان این فرقه و میخ آخر بر تابوت سیاست های وطن فروشانه آن خواهد بود. کمااینکه چنین تفاهم و مصالحه ای سایه شوم یک جنگ ویرانگر را از سر ملت ما به دور خواهد کرد.
واقعیت این است که سیاست جنون آمیز خون و جنگ افروزی و تهییج نفرت ، سیاست اول و آخر رجوی بوده و هست. چون در بقای جنگ خارجی می تواند به عنوان ستون پنجم و مزدور عمل کند و خودش را عرضه نماید. جالب است بدانید که علیرغم حلقه بگوشی رجوی در بارگاه صدام، پس از آتش بس در جنگ ایران و عراق در سال 1367، حتا صدام حسین به رجوی اجازه مداخلات نظامی بزرگ به خاک ایران را نداد زیرا از یک سو می دانست که رجوی بسا شدیدتر از عملیات "فروغ جاویدان"، شکست خواهد خورد و این کارت و برگ بازی تماما خواهد سوخت، و از سوی دیگر صدام تاب تحمل تبعات منطقه ای و بین المللی آن را نخواهد داشت. گواه این حقیقت، دو سرفصل مشخص بود:
یکی مرگ خمینی در خرداد 1368– که رجوی از سال 1360 آن را به عنوان فرمان حمله همه جانبه تمامی نیروهایش اعلام کرده بود – ولی صدام حسین در آن مقطع اجازه هیچ حرکتی را به رجوی نداد و او دست از پا درازتر و درمانده تر از گذشته، باز به توجیه مسخره ای برای شیره مالی نیروهای وا رفته اش پرداخت و گفت: "ما مامور به وظیفه نیستیم بلکه مامور به نتیجه هستیم." آن هایی که زیرک بودند همان موقع یک نفس راحتی کشیدند و گفتند که خود "دون کیشوت" هم می دانست که اگر صدام به او فرمان حرکت میداد، به نتیجه نمی رسید و شکست کمر شکنی می خورد و باز صدها نفر در تله رجوی به کام مرگ فرستاده می شدند.
سرفصل دیگر در روزهای پایانی جنگ کویت بود که رجوی به فرماندهان بعث گفته بود با حمله به ایران ، صورت مسئله عوض خواهد شد و سایر کشورهای عربی که در جنگ بر علیه عراق متحد شده بودند، به دلیل شعله ور شدن جنگ با ایران به ناچار به حمایت از صدام برخواهند خواست! اما صدام این تز ابلهانه رجوی را نپذیرفت و به وی اجازه هیچ حرکتی به سمت مرزهای ایران را نداد. در عوض از وی خواستار کمک به سرکوبی قیام کنندگان عراقی و به ویژه کردها شد. رجوی – به جای حمله به ایران و تصرف قدرت !! - برای خوش خدمتی همسو با ارتش عراق به سرکوب مردم پرداخت. رجوی در چند نوبت تعریف کرد که عزت ابراهیم نفر دوم دیکتاتوری عراق شخصا از او به خاطر شرکتش در سرکوب شورش عراق تجلیل و قدردانی کرده است.
واقعیت این است که هر کس پیامدهای فاجعه بار حمله نظامی غرب به ایران را برای مردم و کشور ما نداند و یا خودش را به نفهمی بزند، رجوی ها به دلیل حضور در عراق در زمان جنگ کویت و مشاهده تحریم های همه جانبه غرب بر علیه مردم عراق و سپس تجربه جنگ و اشغال عراق در 2003 توسط ارتش امریکا ، کاملا به عمق چنین فاجعه ای اشراف دارند. هر چند سقوط دیکتاتوری به دست مردم عاصی ضروری است اما وقتی دخالت و جنگ خارجی در میان باشد، پیامدهای آن برای یک ملت به طور درازمدتی وحشتناک و ویران کننده خواهد بود.

 

 برای مثال به برخی عواقب جنگ و تحریم ها در عراق بنگریم:
• مهیب ترین بمباران های تاریخ بشریت بر کشور عراق که باعث ویرانی کامل زیرساخت های کشور شد.
• بکارگیری بمب هایی ویرانگر با اورانیوم تضعیف شده که آثار تشعشعات آن تا صدها سال باقی ست و در عراق باعث افزایش فاجعه بار سرطان و به دنیا آمدن کودکان ناقص الخلقه گشته است.
• نابود شدن شبکه های برق و آب و فاضلاب و سوخت و ارتباطات و ...
• به غارت رفتن دارایی های کشور ، از نقدینگی بانک ها گرفته تا آثار باستانی موزه ها تا وسایل و تجهیزات بیمارستان ها و ادارات و حتا خانه های شخصی
• بالا رفتن درصد مرگ و میر کودکان و افت شدید رشد عراقیان در اثر سو تغذیه ناشی از تحریم های گسترده و ضدانسانی
• آغاز و گسترش قتل و غارتگری طائفی و مذهبی بین مذاهب و ملیت های مختلف
• تبدیل شدن عراق به کانون جریان های تروریستی مانند القاعده و ...
• به تاراج رفتن سرمایه های عراق و مشخصا نفت توسط دزدان داخلی و خارجی
• قتل 650 هزار نفر تنها در اثر جنگ 2003 و پیامد های پس از آن
• آواره و بی خانمان شدن 5 میلیون عراقی (از جمعیت 27 میلیونی) در داخل و خارج عراق به دلیل جنگ خارجی و جنگ های قومی و مذهبی و عملیات تروریستی متعاقب آن
• و .... در یک کلام نابودی یک جامعه

آری، ماهیت ضدانسانی و وطن فروشانه رجوی در همین جا بیش از هر زمانی بارز می شود که با الگو برداری از حمله به عراق، خواهان حمله نظامی امریکا و غرب به ایران شده و می شود و در این مسیر ضدمردمی و ضد میهنی از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند. اجیر شدگانی مانند "جولیانی" شهردار سابق نیویورک که از نومحافظه کاران و جنگ سالاران امریکایی است را با پول های کلان روانه می کند تا در میتینگ های تبلیغاتی فرقه فریاد بزند: "ایران را بمباران، بمباران، بمباران کنید!" و بی وطنهای ایرانی نمای طرفدار فرقه و شورای فرقه برای او و بمباران میهن و کشتار هموطنانمان کف و دف و سوت می زنند و تشویق می کنند! این است نقطه صفر مطلق در انحطاط رجوی و وطن فروشی خائنانه او که بی شک از یاد هیچ ایرانی نخواهد رفت و روز داوری ملت و پاسخگویی در برابر عدالت فرا خواهد رسید.

و اما موضوع دوم ، لاف دیگری است: مترسک شورا و رئیس جمهور مادام العمر و خودخوانده آن! بله، باز شمه دیگری از وقاحت مریم رجوی که از " تجربه شکلگیری دیرپاترین ائتلاف سیاسی تاریخ ایران و اتحاد عمل جریانها وشخصیتها با عقاید مختلف و در یک مناسبات دموکراتیک، در شورای ملی مقاومت ایران" !! می گوید!
همه می دانیم که در همان سال های اول، شخصیت ها و جریانهای اصلی به دلیل ماهیت دیکتاتورمابانه و کیش شخصیت بیمارگونه مسعود رجوی از آن خارج شدند. سپس به جز چند تک نفر در شورا که سیاسی هم نبوده و نیستند، بقیه تماما عضو اعلام نشده فرقه بودند و یا بعدها عضو شدند. برای ماستمالی بحران فروپاشی و ریزش در شورا، رجوی صدها تن از نفرات فرقه را نیز به عضویت شورا درآورد. خروج خیلی ها هم اعلام نشده و نمی شود. آن اندک "شورایی های" غیر باصطلاح مجاهد هم، "کمال دلنشین" و مستمری "دلنشین تر " در آن ها اثر کرده است و خوب، بی چاره ها بی تقصیرند از بابت مجیز گویی و از بابت بی شهامتی در تن دادن به هر خفتی!
البته از شاخص های دمکراسی در این شورا همین بس که مریم رجوی، برای نزدیک به 20 سال، رئیس جمهور خودخوانده آن است. یعنی مشابه رئیس جمهور های مادام العمر و دیکتاتوری در خاورمیانه هم چون صدام حسین ،حسنی مبارک ، "برادر مجاهد رهبر " معمر قذافی ، بن علی ، علی عبدلله صالح و حافظ اسد. پس ژرفای لاف دمکراسی را می بینید؟!
ولی واقعیت این است که این "بزرگترین، دیرپاترین، دمکرات ترین ائتلاف شورا" ، مضحکه نمایشی بیش نیست که حتا در درون فرقه نیز مورد تمسخر شخص مسعود رجوی و مریم رجوی بود. واقعیت این است که شورای رجوی آنقدر غیر دمکراتیک است که رجوی تحمل ذره ای انتقاد و اختلاف را بر نمی تابد. واقعیت این است که از فرط "مناسبات دمکراتیک" و "اتحاد عمل عقاید مختلف" حتا یک ماهنامه شورا که بعدا تبدیل شد به "گاهنامه"! شورا هم خیلی وقت پیش به دلیل بالا گرفتن اختلافات تعطیل شد چون هر بار زیر تیغ ممیزی دبیرخانه شورا – که چوب فلک رجوی در شورا بود – مقالات دوریالی اش سانسور شده و توسط دبیرخانه برگشت خورده و حذف می شد.
در ادامه همین دم زدن ها از آزادی و دمکراسی است که مریم رجوی باز پرده وقاحت را دریده و می گوید: "هدف ما یک جمهوری مبتنی بر جدایی دین و دولت است که در آن، همه ادیان و مذاهب، از حق مساوی برخوردارند. و برنامه ما در این سه کلمه خلاصه میشود: آزادی، دمکراسی و برابری."

ولی واقعیت اساسا چیز دیگری است. این فرقه از پایه بر بنیاد ِ مذهبی ِ فرقه گرایانه ِ مکتبی و مبتنی بر کیش شخصیت بنا شده و هم "مذهبی" و هم "فرقه گرا"ست. چنین فرقه مذهبی با سابقه خونین در بیرون و سرکوب عقیدتی در درون چگونه می تواند مدعی "جدایی دین از دولت باشد"؟!
کجا در فرهنگ ظالمانه رجوی همه ادیان برابرند؟ اگر همین اشرف را شاخص قرار بدهیم، مگر در سال 1380 مسعود رجوی در سلسله جلسات تفتیش عقاید و سرکوب درونی نگفت که همه پیروان سایر ادیان و جریانها در فرقه باید "مسلمان" شده و مجاهد بشوند؟ مگر نگفت که داعیه ی دین و مذهب ِ دیگر و یا پیروی از جریانهای سیاسی دیگر همه پوچ و پوشالی است ؟ و مگر فرمان نداد که هر کسی هم از تغییر مذهب یا منش سیاسی سرباز زد، با طی مراحل زندانی شدن در فرقه ، در نهایت به لب مرز ایران برده شده و رها می شود؟ مگر در فرقه همه مجبور به برگزاری نماز جماعت اجباری نبودند و نیستند؟ مگر همه حتا نفرات بیمار تحت فشار قرار نمی گیرند که روزه بگیرند و مگر به پزشکان فرقه دستور داده نشده که هیچ معافیت روزه داری را برای بیماری صادر نکنند و ...؟

واقعیت این است که شعار جدایی دین از سیاست در هر جامعه دمکراتیک که اصل بر حقوق شهروندی است ، تضمین پیشرفت آن خواهد بود. در هر جامعه آزاد یا جامعه ای که مراحل پیشرفت در مسیر آزادی را طی می کند، ، هر گونه سکت و فرقه گرایی ، هر گونه دخالت مذهبی در سیاست ، هر گونه تجمع و تشکل مسلح ، غیر قانونی و ممنوع است. با این 3 شاخص پایه، رجوی امکان بقا ندارد.
در مورد "برابری" زن و مرد هم که قلم از بابت آنچه بر زنان در این فرقه روا شده شرم دارد و خوانندگان عزیز را به مطالعه مصاحبه ها و مقالات روشنگرانه زنان از بند رسته از فرقه در مورد انقیاد زنان و توهین و تحقیری که به طور مداوم بر علیه زنان اعمال می شود و نیز موضوع فضاحت بار طلاق ها سپس و عقد اجباری تمامی زنان با مسعود رجوی، دعوت می کنیم. فقط به این بسنده می کنیم که تفکیک جنسیتی در مناسبات فرقه با طالبان افغانستان برابری می کند.
کلام آخر: واقیعت این است که در یک جامعه آزاد، هیچ جای ارتزاقی برای رجوی و فرقه اش وجود نخواهد داشت و این لفاظی های مشمئز کننده جز مردم فریبی و ظاهرسازی بیش نیست.

<<پایان>>
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (4)
دروغ های فاحش مریم رجوی در پاریس (قسمت سوم)
 

 

فرزاد ایراندوست – وین، اتریش
06.08.2012


در دو قسمت قبلی این مقاله بخش هایی از صحبت های سراسر کذب و تناقض گویی های فاحش مریم رجوی در نمایش ویلپنت پاریس، در جزئیات شرح داده شد تا خواننده به عمق رسوایی و فضاحت رهبری این فرقه وطن فروش پی ببرد.
- در این بخش در حالی به ادامه فهرست دروغ های رجوی می پردازیم که وی با مانع تراشی از انتقال باقیمانده اسیران اشرف به کمپ الحریه و رد طرح و نقشه راه سازمان ملل متحد،خون ریزی و درگیری با نیروهای امنیتی عراق را زمینه چینی می کند. رجوی با هوچی بازی های رایج، فراخوان بان کیمون و هشدارهای دولت امریکا و دولت عراق را نادیده گرفته و درصدد خونریزی و کشتار باز هم بیشتری است. از این روی، باید تمامی ایرانیان از هر مرام و ایده، یک صدا بر علیه بازی با جان انسان ها توسط رجوی ها به اعتراض برخیزند و اجازه ندهند که این زوج وطن فروش و فرقه گرا با راه اندازی حمام خون دیگری، در صدد پنهان نمودن چهره های خیانت بار خود برآیند.
یک پرسش ساده ، اما پایه ای که رهبری فرقه همواره از آن طفره رفته و آنرا سرکوب کرده هنوز باقی است: چرا در جریان حمله نیروهای امنیتی فرانسه به مقر مریم رجوی و سایر پایگاه های فرقه در فرانسه، حتا یک نفر از اعضا و کادرها یک سیلی هم نثار پلیس و ژاندارم های فرانسوی نکرد و هیچ درگیری رخ نداد؟ اما به اشرف که می رسد، این همه باید به مسلخ فرستاده شوند و برای حمله و هجوم و درگیری انواع آموزش ها و تمرینات را طی کنند؟ چرا رجوی با خونسردی و قساوت تمام به اسیران اشرف می گوید اگر به جای 49 کشته، 490 یا 1000 کشته هم می دادید باز من و مریم (رجوی) می گفتیم که ارزشش را داشت؟ چرا در درون فرقه ، دولت فرانسه و پلیس فرانسه "دشمن" معرفی نشد ولی دولت عراق و نیروهای امنیتی آن که حرف حساب و قانونی اش – مانند هر حکومت دیگری – کنترل و امنیت قرارگاه بود، "دشمن" معرفی شده و به طور دائم بر طبل نفرت و کینه توزی نواخته می شد؟ و چرا بر علیه مقامات آن توهین ها و شعارهای "مرگ بر..." سرداده می شد؟
آیا خون اعضا و کادرهای فرقه در فرانسه رنگین تر از اسیران در اشرف بود و تفاوتی وجود داشت؟
پاسخ: خیر. برای رجوی ها چیزی که ارزش نداشته و ندارد جان انسان هاست، اعم از اعضای فرقه یا مردم ایران.
پس تفاوت در چیست؟
تفاوت عمده در دو موضوع خلاصه می شود:
اول – اصل بر امنیت و حفظ جان رجوی ها به هر قیمت است. پس اگر در فرانسه (که برعکس دولت تازه تاسیس عراق فشارپذیر نیست و همه چیز در زیر ذره بین رسانه ها قرار دارد)، رهبری فرقه دست از پا خطا می کرد و فرمان حمله و درگیری با نیروهای امنیتی فرانسه را می داد و یا شعار "مرگ بر شیراک" سر می داد، همه طبعات قانونی آن بر سر شخص مریم رجوی آوار می شد. (به جای آن، فرمان تشکیلاتی خودسوزی ها صادر شد که به دلیل واکنش بسیار منفی برعلیه آن در فرانسه متوقف شده و در سایر کشورها ادامه یافت). پس رجوی نمی خواهد جا پای خود و مریم رجوی در "فرنگ" و "چاه بورژوازی" را از دست بدهد و به مخاطره اندازد. (در " " نقل قول های مسعود رجوی به اسیران فرقه در نکوهش و طرد سایر کشورهای غربی است که برای اعضا حرام ولی برای این زوج فاسد حلال است).
دوم – ثقل و گرانیگاه فرقه رجوی در عراق و در پادگان اشرف – اشرف ِ ایزوله شده و قطع ارتباط برای بیش از دو دهه که خود آن در عراق جذامی و ایزوله شده برای بیش از یک دهه واقع شده – قرار دارد. رجوی مطلقا هیچ تخصص، هنر و علمی در زمینه ی کار تشکیلاتی در کادر قوانین و استانداردهای یک ارگان، سازمان یا حزب سیاسی ندارد. او بویی از مینیمم های دمکراسی نبرده و هنرش در فرقه گرایی محض آن هم از نوع مذهبی خلاصه شده است. به زبان ساده یعنی گوسفندداری و تبدیل انسان ها به گوسفندان گناهکار و بی فکر ، بی اراده ، بدون انتخاب ، مطیع و سرسپرده مطلق... و دقیقا به همین دلیل، از دست دادن ظرف اشرف در عراق برای او مساوی است با نابودی "تشکیلات" فرقه. زیرا فقط تزریق کمی "آزادی" و کمی "ارتباط" با دنیای بیرون کافی است تا به تلاشی فرقه منجر شود.
این "تشکیلات" نیز سال های متمادی "دکان" نان خوری مزدوری رجوی برای صدام و همچنین شیخ نشینهای خلیج فارس بود که پس از اشغال عراق، رجوی امید داشت با کمی تغییرات ظاهری و امریکاپسند، این دکان را به قول خودش به "صاحبخانه جدید" یعنی امریکا، عرضه کند و با یک "پشتک واروی" استراتژیک صاحب عوض کند! و باز روز از نو و مزدوری از نو!
اما کارنامه رجوی در این 9 ساله پس از اشغال عراق نیز مملو از اشتباه محاسبه های فاحش و مرگبار است. زیرا مانند هر دیکتاتور تمامیت خواهی ، رجوی نیز نه می تواند و نه می خواهد تغییر اوضاع ژئوپولتیک عراق و منطقه را دریابد. پس بین از دست دادن ظرف ایده آل فرقه در اشرف و عراق و انتقال افراد به سایر کشورهای آزاد از یک طرف، و به کشتن دادن نفرات فرقه از طرف دیگر، او قطعا دومی، یعنی به کشتن دادن اعضا را انتخاب کرده و می کند. او تلاش می کند این کشتارها را هر چه بیشتر حماسی کند تا از یک سو با تعزیه گردانی، چهره فریب کار و دجال خود را بپوشاند و حضور خودش در یکی از کشورهای غربی و مشخصا فرانسه را توجیه نماید و همزمان، از سوی دیگر، از شر اسیرانی خلاص شود که هر کدام در صورت دستیابی به آزادی و درک مزدوری رجوی، بر علیه او به افشاگری و اعتراض دست خواهند زد...
باز ناگفته نماند که تا همین نقطه نیز تلاش های ستایش انگیز جداشدگان از فرقه و روشن گریهای وقفه ناپذیر آنان بوده که در ارائه اسناد و مدارک و شهادت های انکارناپذیر به مراجع بین المللی، سازمان ملل، صلیب سرخ و ... و دولت عراق، مانع از افتادن در تله و دام خونین رجوی و بروز درگیریهای دیگر شده است.
- این که مریم رجوی دولت عراق را "دست نشانده" رژیم حاکم بر ایران می نامد، تنها از عمق بلاهت وی و همسرش ناشی نمی شود ، بلکه نمایانگر سیاه سازی ست که به عنوان بخشی از شگردها و سیاست عام و رایج این فرقه تبدیل شده است. و این سیاه سازی آنقدر جنون آمیز در درون فرقه تبلیغ می شود که از دولت امریکا و مقامات آن گرفته، تا دولت های انگلیس و فرانسه، دبیرکل ملل متحد و نماینده آن در عراق، سازمان های بین المللی مانند صلیب سرخ و عفو بین الملل و کمیساریای عالی پناهندگان و شخصیت های و جریان های اپوزیسیون ایرانی ... تماما به عنوان جیره خواران و دست نشانده و عوامل رژیم معرفی می شوند.
به یاد دارم بعد از یکی از این سیاه سازیهای معمول و مضحک در اشرف که مسعود رجوی در یکی از نشست های تلفنی ، وزارت خارجه امریکا و بان کیمون را دست نشانده رژیم می خواند، از مهدی برایی (معروف به احمد واقف) سوال شد که: طوری از رژیم و همه نفوذ و قدرت و مداخله اش در همه جا می گویید که انگار همین رژیم یک ابرقدرت است. پس چطوری می خواهیم آنرا سرنگون کنیم...؟ مهدی برایی که در کودنی سیاسی زبانزد بچه های اشرف بود، با بد و بیراه گفتن به سوال کننده، از این تناقض و پرسش طفره رفت که باعث تمسخر و ریشخند اکثر حاضرین در جلسه شد!

- مریم رجوی با دجالگری خاص خودش می گوید: "ساکنان اشرف به اقامت در بازداشتگاهی وادار شده‌اند که در آن مانند عصر برده‌داری باید بارهای سنگین را بر دست‌ها و شانه‌های خود حمل کنند" و "به شما می‌گویند ... باید به زندان بروید و آن را به عنوان یک راه حل انسانی، به رسمیت بشناسید."
اما واقعیت چیست؟ همان گونه که در مقاله قبلی به تفصیل شرح داده شد و یا جداشدگان از فرقه در شهادت های بی شمار و گوناگون خود توضیح داده اند و به قضاوت گزارشات نهادهای خارجی از مناسبات فرقه در اشرف و سایر پادگان های این فرقه منحط، شرایط در اشرف به مراتب اسارت بارتر، غیرانسانی تر و سرکوب گرانه تر از هر "زندان" است. ولی وقاحت و دریدگی رجوی حدی نمی شناسد. منجمله وقتی می گوید "مانند عصر برده داری باید بارهای سنگین را بر دست‌ها و شانه‌های خود حمل کنند "، باید به او یادآوری کرد که:
براساس فرامین او و مسعود رجوی، 18 ساعت کار در اشرف و سایر پادگان ها و پایگاه های فرقه همواره در این سالیان اجباری بوده است. در گرمای وحشتناک عراق و یا در طوفان های خاک نیز این قانون غیرانسانی تغییری نمی کند.
نفرات بیمار و مریض نیز از این قانون برده داری شما مستثنی نبوده و نیستند. همه باید ساعت 4 یا 5 صبح با شیپور بیدارباش برخیزند و اگر شخصی به دلیل بیماری یا از فرط خستگی بیدار و بلند نشود، با دشنام و توبیخ و ... مواجه بوده و اگر تکرار شود، تعدادی از چماق دارهای فرقه او را به زور از تخت خواب به زیر میکِشند و بعد باید راهی جلسات طولانی توبه و ندامت شود.
تعداد بیمارانی که به دلیل کارهای یدی سنگین و حمل بار سنگین دچار آسیب های شدید جسمی در ناحیه کمر و پا هستند بسیار بالاست و حدود 75 درصد افراد برای رفع دردهای عضلانی و استخوانی ناشی از کار طاقت فرسا، مستمرا داروهای مسکن مصرف می کنند.
کادرها و اعضا – به جز سوگولی های رده بالا – خودرو و وسیله نقلیه ندارند و باید مسافت های طولانی را با حمل بار پیاده طی کنند. چون در گذشته تعدادی از فرارها از فرقه با استفاده از خودرو صورت گرفته است، ضوابط سختی در این باره اجرا می شود.
مسعود رجوی بارها در نشست های "آموزش تشکیلاتی" به فرماندهان فرقه تاکید کرده که "باید آنقدر از نیروها کار بکشید که شب مثل جنازه بیفتند و نفهمند چی شده و فکر همسر و سیاست و اینکه چی میشه و ... به سرشان نزند..."
و این همه دنائت و پستی در حق اسیران در فرقه در حالی ست که مسعود و مریم رجوی، در 31 سال گذشته، 31 ساعت هم در آفتاب یا گرما یا سرما نبوده اند و در ناز و نعمت زندگی کرده اند و در سال های اخیر سوگولی های حلقه به گوش او نیز که نقش اصلی کنترل و سرکوب را در "تشکیلات" فرقه بازی می کنند، از چنین امکانات تجملی و پاداش ویژه ای برخوردار شده اند.

- و باز هم دروغ ...... مریم رجوی می گوید: "چرا آنها نباید حق مالکیت دارایی‌های خود را داشته باشند؟ چرا حق رفت و آمد آزادانه از آنها سلب شده است؟"
درباره زندان خواندن کمپ حریه یا لیبرتی و سیاه سازیهای رجوی، همین کافی که نمایندگی ملل متحد در عراق، کمیساریای عالی پناهندگان و وزارت خارجه امریکا در گزارشات اخیر خود تاکید کرده اند که این کمپ شامل تمامی استانداردهای کمپ پناهندگی بوده و برخی استانداردهای آنرا بالاتر توصیف کرده اند.
اما کیست که نداند که در فرقه رجوی، به جز زوج رجوی، هیچ کس دارای هویتی نیست و بنابراین هیچ کس دارای مالکیتی نیست. هر فرد تنها یک کمد لباس فلزی 80 سانتی و یک تخت و تشک دارد و بس. که تازه همین کمد و تخت با بهانه های مختلف مورد بازرسی قرار می گیرد.
و اما در مورد "حق رفت و آمد آزادانه" هم لافی است که مرغ پخته را هم به خنده وا می دارد! واقعیت این است که اعضای فرقه هیچ گاه "حق رفت و آمد آزادانه" بین مقر خود به مقر کناری در پادگان های فرقه – منجمله در اشرف – را نداشته اند. این کار اگر اجازه داده شود، با اوکی و تایید فرمانده مقر و با صدور "ویزا" ! – بله ویزا! – انجام میشود. سپس بسته به رده تشکیلاتی طرف در فرقه، رفت و آمد وی در داخل پادگان می تواند تکی، دو نفره و یا سه نفره باشد! این تازه در درون پادگان فرقه است که به قول مریم رجوی "نمونه و سمبل و مهد آزادی" است و "الگویی برای ایران آزاد فردا" !
واقیعت این است که در این فرقه سیاه، بی چاره کسی "حق" و اجازه "رفت و آمد آزادانه" به خارج از یک پادگان یا پایگاه – چه در عراق و چه در سایر کشورها مثل همین فرانسه را هم ندارد. مگر شخص مسعود رجوی نگفت که "اگر کسی از فرقه بدون اجازه حتا برای یک روز از آن خارج شود، خلع رده می شود و چنانچه یک شب بیرون بود، به طور اتومات اخراج می شود"؟ در عراق کسی حتا این امکان را نداشت و به دلیل فضای ایزوله از دنیای بیرون کسی اخراج نمی شد و زندانی و بعد تحویل استخبارات صدام می شد. ولی در کشورهای غربی بعضی از کادرها و اعضا به همین خاطر اخراج شدند.
و باز صحبت های مسعود رجوی را یادآوری می کنم که پس از محاصره اشرف توسط نیروهای عراقی در سال 2009 در یکی از نشست هایش با فرماندهان فرقه از بسته و محدود شدن "حصار " اشرف اظهار رضایت و شادمانی می کرد و می گفت که "عدو شود سبب خیر چون دیگر کسی به راحتی نمی تواند فرار کند و دشمن به جای شما از حصارهای اشرف محافظت می کند."
یا بنا به شهادت جداشدگان ، بعد از حمله 19 فروردین 90 که نیروهای عراقی در بخش نوار شمالی اشرف خاکریزهای بلند با چند لایه سیم خاردار احداث کرده و علائم هشداری نصب کرده بودند که در صورت عبور کسی از خاکریزها یا سیم خاردار شلیک خواهند کرد، مسعود رجوی به فرماندهان فرقه گفته بود که بهترین دیوار حفاظتی در برابر فرار نیروها را دشمن با دست و امکانات خودش برای شما ساخته است! پس پرواضح است که رجوی خواهان محدودیت و تنگنا و ایزوله شدن هر چه بیشتر برای "نیروهایش" است چون چنین شرایطی برای کنترل و اعمال حاکمیت مطلق بر فرقه ایده آل است. و دقیقا به همین خاطر است که وی حاضر به از دست دادن این "ظرف ایده آل" و استثنایی که در عین حال محرم اسرار، فجایع و فضاحتهای بی شمار اوست، نیست.

ادامه دارد >>>

فرزاد ایراندوست – وین، اتریش
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (3)
دروغ های فاحش مریم رجوی در پاریس (قسمت دوم)
 

 

فرزاد ایراندوست، وین ، اتریش
28.07.2012

در قسمت اول توضیح داده شد که برای کسانی که تجربه و شناخت تنگاتنگی از فرقه رجوی و ماهیت رهبری آن دارند، تناقض گویی ها و وقاحت بی حد و مرز مریم رجوی در گردهمایی ساندیس خوران در ویلپنت پاریس، مو را بر اندام ها راست می کند. سپس در پس ِ بازیگری، شعارها و لفاظی های تکراری و معمول وی، به بررسی و افشای برخی از این دروغ ها و وارونه گویی های مفتضحانه او در این نمایش مسخره پرداخته شد. به طور مشخص دروغ های مریم رجوی در مورد لیست تروریستی امریکا و همچنین شعارهای گوش خراش او درباره "قانون" و "آزادی"و "برابری"! برملا گردید.
حال می پردازیم به ادامه لفاظی های سراسر کذب مریم رجوی، که بعضی از القاب خودخوانده وی عبارتند از: مریم پاک رهایی، بزرگ بانوی جهانیان، سرچشمه صداقت و فدا، ناجی بشریت معاصر، سمبل رهایی همه زنان عالم و ... و ... ذوب شده در رهبری عقیدتی. از انصاف نگذریم، این آخری، "ذوب شده در ولایت مسعود رجوی" ، تنها لقب منصفانه ای است که برازنده اوست. زیرا تنها چنین کسی می تواند چنین سقفی از کذب و دروغ و وارونه گویی را بزند و همزمان در چند نقش بازی کند و بعد یک ذره وجدان هم نداشته باشد، خم به ابرو نیاورد، پلک هم نزند و متناقض نشود.
یکی از دوستان در بند در اشرف می گفت آرزو دارد روزی مریم رجوی در یک محکمه ای حاضر شود که اهالی اشرف و فرقه از رده ها و لایه های مختلف، جداشدگان از فرقه، نفرات فعلی و جدا شده از شورا، بعثی ها و مخابراتی های (ساواک صدام) زمان صدام حسین، حامیان و اجیر شدگان خارجی مریم رجوی، خانواده های اشرفی ها و ... همه حضور داشته باشند و گفته ها و عملکردهای این زن هزارچهره و دغل کار را شرح دهند تا همگان دریابند که او دست گوبلز را در دروغ گویی و فریب کاری از پشت بسته است و...و...
مریم رجوی در ویلپنت خطاب به دولت امریکا و با وقاحت خاص خود می گوید: "مگر در محضر قضاییه و عدالت آمریکا به این دروغ متوسل نشدید که گویا اشرف هنوز به طور کامل بازرسی نشده است؟ حالا نوبت ماست که بپرسیم آیا این اکاذیب چه مصرفی جز زمینه سازی برای کشتار اشرفی‌ها دارد؟"


اول – اینکه پس از اشغال عراق، اشرف هیچ گاه به طور کامل بازرسی نشده است. تنها 2 سال قبل که دولت عراق پرونده امنیتی را از امریکا تحویل گرفت، اقدام به بازرسی بسیار محدود از تعدادی از ساختمان ها و تاسیسات با چند سگ نمود. قبل از این بازرسی، یک جنگ روانی شدید – که از شگردهای معمول رهبری فرقه است– دامن زده شد و کارشکنی های بسیاری انجام گرفت تا طرف عراقی عاصی شده و کوتاه بیاید.همزمان، کار انتقال و جابجایی مواد و اقلامی که کاربرد نظامی و یا دوگانه داشتند به محلهای بیابانی دور از اماکن و یا به مقرهای رهبری که مورد بازرسی قرار نمی گرفتند، انجام گرفت. بنابراین، با هوچی بازی ها و جوسازی های اخیر ، رجوی تلاش می کند تا برای از بین بردن تسلیحات و تجهیزات نظامی که در اشرف جاسازی نموده، وقت بخرد.


دوم – مریم رجوی باز با بی شرمی و وقاحت ویژه خودش ، از زمینه سازی برای کشتار دم می زند! کیست که نداند که تمام هنر ضدانسانی رجوی در به کشتن دادن "ساکنان اشرف" خلاصه می شده تا به قول مسعود رجوی با"مظلوم نمایی" و "برانگیختن احساسات و وجدان ها"، جنایت، بی حسی و بی وجدانی خودش را پنهان کرده و تلاش کند که با به معامله گذاشتن جان انسان های اسیر در اشرف، "ظرف تشکیلاتی ِ" ایزوله و منزوی فرقه را همچنان مانند روزگار صدام حسین حفظ کند. وی بارها تاکید کرده که راهش را با "خون" باز می کند و برای حفظ خودش از ریختن خون ِ اعضای فرقه و مردم ایران، درنگ نکرده و نخواهد کرد.
کدام یک از "ساکنان اشرف" نمی داند که دو حمله پلیس و ارتش عراق به اشرف، تماما طراحی شده توسط مسعود رجوی و به تحریک وی بود؟ وی در نشست های داخلی، این حملات خونین را به نام "عملیات" درخشان نام گذاری می کرد و خطاب به افراد اسیر در فرقه می گفت: "شما 6و7 مرداد و 19فروردین را مصیبت و فاجعه می بینید در حالیکه من (مسعود رجوی) و مریم (رجوی) اینها را عملیاتی فراتر از فروغ جاویدان می بینیم و... اگر به جای 49 شهید، 490 یا 1000شهید هم می دادیم، باز من می گفتم که ارزشش را دارد."


و باز کدام "ساکن اشرف" است که نداند در حمله 19فروردین - که مانند 6 و 7 مرداد اخبار و تحولات پیش از آن از همه پنهان شده بود –تمامی فرماندهان رده بالا از صحنه خارج شده و بعد هم به مقرها عقب نشینی کرده و فراری شدند در حالیکه سایرین مانند گوشت دم توپ در صحنه رها شده بودند. سپس،دو روز پس از حمله 19 فروردین، به اصطلاح "مسئول اول" وقت، صدیقه حسینی، از فرماندهان ِ جز که در صحنه بودند حسابرسی می کرد که چرا نیروها صحنه را خالی کرده و عقب نشینی کرده اند و فرمان "برادر مسعود" را که "جنگیدن تا آخرین قطره خون و آخرین نفر" بوده را اجرا نکرده اند! و این "رهبر"جنایت پیشه، از اینکه تعداد کمی (از نظر او) کشته و مجروح شده بودند، و طرحش آنطور که انتظار داشت پیش نرفته بود، ناراحت و عصبی بود.


و باز کیست در اشرف که نداند، به جای رسیدگی به مجروحین، که بسیاری از آنان قابل مداوا و رسیدگی بودند، فرمان داده شده بود که مجروحی به پشت جبهه منتقل نشود تا همه نیروها در صحنه بوده و از تعداد نیروی رزمنده کاسته نشود و وقتی افراد به گونه ای خودجوش برای خروج مجروحین اقدام می کردند، مورد مواخذه قرار می گرفتند! و به جای انتقال سریع مجروحین به بیمارستان، آنها را نگه داشته تا دوربین های فیلم برداری برسند و پس از فیلم برداری، منتقل شوند. در فیلم های تبلیغاتی که از تلویزیون ماهواره ای فرقه در همان یکی دو روز اول پس از حمله 19فروردین 90 پخش شد، می توان این صحنه های فجیع و چندش آور را مشاهده کرد. همچنین ناگفته نماند که رهبری فرقه مانع از انتقال مجروحین به بیمارستان های عراق شد.


و مگر کسی سخنان فجیع مریم رجوی با مجروحین در اشرف را فراموش می کند که به آنها و به خصوص به زنان مجروح می گفت که از "دیدن صحنه های زیبای چهره ها و پیکرهای خونین شما (زنان) غرق شعف شدم..."
تفو بر تو ای چرخ گردون، تفو... و تف بر این همه خباثت و شقاوت و تف بر این همه صحنه سازی و تف بر این همه دورویی و نقش بازی کردن که فقط مصرف خارجی دارد...
واقعیت این است که اگر به خاطر افشاگری ها و روشن گری های بی وقفه و خستگی ناپذیر جداشدگان از این فرقه نبود، دولت عراق برای بار سوم و چهارم مجددا در دام تحریکات و تله خونین رجوی گرفتار می شد و باز تعداد بسا بیشتری از اسیران اشرف طعمه نیرنگ خونین رجوی ها می شدند. اما خوشبختانه، در اثر این روشنگریها و افشای حقایق و ارائه اسناد به مراجع عراقی و نمایندگی های سازمان های بین المللی و ملل متحد در عراق بود که جلوی کشتارها و خون ریزی های بعدی تا همین جا گرفته شد. و البته رجوی ها از اینکه طرحشان برای ریختن خون هر چه بیشتر به نتیجه نرسیده و خنثی شد، به طرز جنون آمیزی عصبانی هستند و مستمرا در حال تلاش برای به قول خودشان "به هم زدن میز" با عراق و یونامی و امریکا می باشند تا هر طور شده کشتار دیگری واقع شود.


ناگفته نماند که چه در اروپا و چه در ایران ِ آینده باید رجوی ها را به خاطر این جنایتهای بی شمار به پای میز محاکمه کشاند.
مریم رجوی در ادامه دروغ پردازیهای گوبلزی خودش می گوید: " گفتند که این یک سکت مبتلا به کیش شخصیت است که در جامعه ایران پایگاهی ندارد. گفتند، که آنها در عراق کردها را کشته و شیعیان را قتل عام کرده‌اند...وگفتند که ۷۰ درصد اشرفیها را به زور نگهداشته‌اند.
دلایلی که در دو مقاله قبلی بیان شده و انبوه مدارک و شهادت های شهود، گواه قاطعی است بر این که پدیده ای به نام سازمان مجاهدین خلق ( و تمامی تشکل های منتسب به آن)، دارای کلیه تعاریف"سکت" و "فرقه" می باشد و مطلقا هیچ مشابهت و سنخیتی با تعاریف و استانداردهای یک نهاد و تشکل سیاسی ندارد.


واقعیت این است که آن چه ناظران و تحلیلگران در مورد سکت بودن مجاهدین و کیش شخصیت رجوی نوشته اند، تنها به عنوان نوک کوه یخ است و ابعاد بسیار ناچیزی از این پدیده و جرثومه را شامل می گردد.
کیش شخصیت جنون آمیز رجوی نیز، به دلیل بار مذهبی و صفت خداگونه ای که به خودش داده است آنهم در قرن بیست و یکم، از بارزترین و فاسدترین نمونه های کیش شخصیت در دوران معاصر می باشد. البته مکان و ظرف استثنایی عراق که اعضا سازمان به طور کامل و برای یک چهارم قرن از جهان خارج قطع و ایزوله شدند و هم نشینی ِ سالیان رجوی با بعثی ها و الگو قرار دادن شیوه دیکتاتوری صدام حسین، به روند فرقه گرایی شتاب بسیاری بخشید. حال کافی است کمی فضای آزاد و دنیای آزاد و حقوق شهروندی و ارتباطات به مناسبات این فرقه تزریق شود، تا تلاشی آن نیز به گونه ای پرشتاب روی دهد و در گام بعدی، اسرار ِ مگوی زوایای این فرقه بیش از پیش برملا شود.


از سوی دیگر، تمام هراس و وحشت رجوی ها از گسستن شیرازه فرقه و ارتباط اعضای فرقه با دنیای آزاد از همین است که باعث ریزش انبوه افراد اسیر شود و برآورد 70 درصدی RAND یا تحلیلهای کارشناسی دیگر، به نسبت تحلیل شخص رجوی بسیار محافظه کارانه است. زیرا رجوی در نشست های مسئولین و فرماندهان فرقه به وضوح صحبت از ریزش 90 درصدی نیروها می کرد و به همین منظور، وی که شعار دجال گرانه اش "اولویت کار ایدئولوژیک" در تشکیلات بود، از سال 1380 شعار "امنیت فراتر از ایدئولوژی" را راهنمای عمل مسئولین و فرماندهان فرقه اش قرار داد و بدون اغراق اشرف و سایر پادگانهایش را به یکی از امنیتی ترین و پلیسی ترین اماکن جهان تبدیل نمود که هیچ زندان سیاسی یا غیر سیاسی را نمی توان با آن مقایسه نمود.
واقعیت محض این است که برای رجوی دشمن نه رژیم جمهوری اسلامی، که اعضا و کادرهای درون فرقه بودند و بدون اغراق 99 درصد انرژی و تلاش و حیله و مکر رهبری فرقه و لایه فرماندهان حلقه به گوش آن، در خدمت سرکوب و خفقان و له کردن شخصیت انسانی افراد و سانسور و جاسوسی بود.


ضمنا، برخلاف فرافکنی مریم رجوی که می گوید: این افترائات یکسره از همین برچسب ارتزاق می‌کرد و در خدمت حفظ رژیم آخوندی بود، باید پرسید کجا افشای خیانت ها و جنایت های رجوی ها، باعث حفظ رژیم میشود؟ واقعیت این است که طی سالیان همین فرقه، راهبند اصلی اپوزیسیون بوده و با فرهنگ چماق داری و با سیاست "لجن مال" کردن، فضای سیاسی اپوزیسیون را به شدت مسموم و تروریزه کرده است تا در پس این دود استتار و فالانژبازی، هر غلط و خیانت و خباثت و هر وطن فروشی که انجام داده و می دهد را لاپوشانی کند.


و اما اندر موضوع کشتار کردها: خیلی ها به یاد دارند که در نشستی که بعد از جنگ کویت در یکی از سالن های اشرف برگزار شده بود، فرماندهان نظامی فرقه می گفتند که اگر فرمان قاطع مریم رجوی نبود، نیروهای مجاهدین در محاصره کردها قرار می گرفتند. و به قول همین فرماندهان نظامی، مریم رجوی فرمان داده بود که حتا با شنی های تانک از روی کردها که در جاده بودند عبور کنند تا مسیر پیشروی ستون های "ارتش آزادی بخش" رجوی را باز نمایند. بسیاری از مردم عادی کُرد که آواره جنگی بودند، در مسیر این جاده در حال عبور بودند. بی دلیل نیست که در هر سخنرانی، مریم رجوی مستمرا بر این موضوع تاکید دارد ولی نمی داند و نمی خواهد بداند که چنین جنایتهایی قابل کتمان نیست و وی و مسعود رجوی یقینا در برابر"قانون" و "عدالت" و در مقابل شاهدان و اسناد ارائه شده پاسخگو خواهند بود.


در مورد لاف پایگاه اجتماعی این فرقه یا محبوبیت رجوی ها، همان گونه که در مقالات قبلی توضیح داده شد، بهترین گواه از بی ریشگی رجوی در بین مردم ایران و به خصوص نسل جوان، سلسله تظاهرات جنبش سبز بعد از انتخابات ریاست جمهوری بود. هیچ نشان و مطلقا هیچ نشانی از این فرقه و رجوی ها در این تظاهرات عظیم و مردمی دیده نشد. هر چند رجوی تلاش می کرد با دجالگری خودش را به این جنبش بچسباند، اما تودهنی و سیلی واقعیت سخت تر از این حرف ها بود. همه به یاد دارند که در جو سانسور مطلق خبری و قطع ارتباطی که در اشرف وجود داشت و دارد، جماعت شوک و گیج از خیزش مردمی، منتظر بودند تا عکس های مسعود و مریم رجوی همه جا روی دست ها بلند شود، آن 75 درصد طرفداران رجوی ها خودی نشان دهند، شعارهای فرقه (ایران-رجوی و مریم مهرتابان و ...) طنین انداز شوند و... اما هیچ خبری نبود. سپس مسعود رجوی، در پیام های درونی که برای جماعت گیج و بی خبر ارسال می کرد، دم از حضور سازمان می زد و با فریب کاری شعارهای مردمی که در تظاهرات روزهای قبل سر داده شده بود (و اسیران اشرف از آن بی خبر بودند) را در پیامش می داد. سپس فیلمهای قدیمی تظاهرات در روزهای بعد پخش می شد و جماعت بی خبر در اشرف، همان شعارهایی را که رجوی داده بود را از زبان تظاهر کنندگان می شنیدند و ابتدا گمان بر این بود که خط و خطوط رجوی و شعارهای اوست که به ایران منتقل شده و نقش رهبری را در دست دارد. ولی خُوب می شد مدتی با این حیله های پست سر جماعت اسیر در اشرف را شیره مالید. اما می باید فکری هم برای شیره مالیدن ایرانیان داخل و خارج از ایران نمود. از این رو ستاد تبلیغات فرقه بسیج شده و در اقداماتی مفتضح، در میدان صبحگاه اشرف نمایشاتی به صورت تظاهرات مردم در داخل ایران کارگردانی شد و سپس به طور انبوه تصاویر به سایتهای ایرانی زبان و برخی خبرگزاری ها ارسال می شد تا این صحنه سازی های مسخره و فریب کارانه در اشرف، به عنوان تظاهرات حامیان رجوی در شهرهای ایران نشان داده و القا شود! حتا با بکارگیری نرم افزارهای کامپیوتری از عکس ها و کلیپ های تظاهرات مردم لبنان در سال های قبل استفاده می شد تا آنها را به عنوان حامیان رجوی در تهران جا بزنند!


دیری نپایید که با رسواتر شدن رجوی و مرزبندی جنبش سبز با وی، او همسو با تندروترین و راست ترین جناح های حاکمیت، بر علیه جنبش سبز برخاست و "گند گاو چاله دهانی" های بسیاری نمود. مجموعه ناتمام آموزش ها برای نسل جوان که توسط رجوی سرهم بندی شده بود و از کانال ماهواره ای فرقه پخش میشد، با هدف این اجرا شد که به تندروترین جناح حاکمیت آتو برای حذف فیزیکی موسوی را بدهد. بعدها که سئوال می شد چرا این آموزش ها ادامه نیافت، رجوی گفت که به هدفش که "چپ کردن میز" جنبش سبز بوده رسیده است.واقعیت این است که هر تغییر دمکراتیک و هر رفرمی در ایران 180 درجه بر علیه منافع و سیاست وطن فروشانه ، تروریستی و خونین رجوی است. او دیگر حتا در قیاس با سالهای57 تا 1360 توان و ظرفیت فضای نیمه آزاد و نیمه دمکراتیک را ندارد چرا که در این روزگاز، در وهله اول، او نیز به دلیل خیانت ها و جنایاتش در صندلی متهم نشانده خواهد شد و به مردم ایران و عدالت پاسخگو خواهد بود


ادامه دارد

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (2)
دروغ های فاحش مریم رجوی در پاریس (قسمت اول)
 

 

فرزاد ایراندوست
23.07.2012

برای کسانی که تجربه و شناخت تنگاتنگی از فرقه رجوی و ماهیت رهبری آن دارند، تناقض گویی ها و وقاحت بی حد و مرز مریم رجوی در گردهمایی ساندیس خوران در ویلپنت پاریس، مو را بر اندام ها راست می کند. با الهام گرفتن از شعری از شاملو باید به وی گفت:
ای یاوه، یاوه ، یاوه...
مستی و منگ؟
یا به تظاهر
تزویر می کنی؟؟؟
بیایید در پس ِ بازیگری، شعارها و لفاظی های تکراری و معمولش، برخی از این دروغ ها و وارونه گویی های مفتضحانه وی را در این نمایش مسخره به قضاوت بنشینیم. چرا که شناخت هر چه بیشتر این تشکیلات منحط و رهبری فرقه گرا، دجال، فاسد و وطن فروش آن، برای نسل جوان ما آموزنده است و در عین حال به زدودن فضای مسمومی که این فرقه در میان طیف اپوزیسیون جمهوری اسلامی پراکنده، کمک شایانی می کند.
مریم رجوی در این خیمه شب بازی،حکم دادگاه تجدیدنظر واشینگتن را "یک دستاورد تاریخی" میداند و می گوید دادگاه "حکم داد اگر وزارت خارجه (امریکا) تصمیم نگیرد، خود رأساً نامگذاری را لغو خواهد کرد."
این حرف ادعایی دروغ و پوچ بیش نیست و مقام های وزارت خارجه امریکا صریحا نسبت به سو برداشت رجوی نسبت به این حکم و عواقب آن در کارشکنی در تخلیه اشرف هشدار دادند.
اما مریم رجوی مانند همیشه به گونه ای موضوع لیست تروریستی را بیان می کند که انگار اگر این فرقه در لیست نمی بود، تا الآن در ایران در حاکمیت بود! باید پرسید اگر خارج شده بودید، مگر چه کار خارق العاده ای می توانستید انجام دهید؟
خوب جواب واضح است: هیچ. مطمئن باشید به جز چند سفر تشریفاتی - هالیوودی و پرهیاهو و پرهزینه مریم رجوی به امریکا با هدف صرفا تبلیغاتی، هیچ شق القمر دیگری صورت نمی گرفت. زیرا این فرقه نه توان نظامی و نه نیروی کافی را برای هر حرکت و حمله نظامی در ایران نداشته و ندارد و مقامات امریکایی هم به خوبی می دانند که علیرغم حرص و ولع مزدوری رهبری این فرقه، حتا انتظار "کنترا" شدن را نمی توان از آن داشت.
از نظر موقعیت سیاسی - اجتماعی نیز فرقه مجاهدین و رهبری آن در بین توده مردم و جوانان به شدت منفور بوده و هیچ پایگاه اجتماعی ندارد. تظاهرات و خیزش های بزرگ جنبش سبز به خوبی تمامی دجالگریهای رجوی را – که همواره می گفت 75درصد مردم طرفدار مریم رجوی هستند و در شکستن طلسم و تظاهرات میلیونی در حمایت از او برخواهند خواست- نقش بر آب کرد و باعث یک بحران درون تشکیلاتی شد که نیازمند مقاله دیگری است.
در بین اپوزیسیون داخل و خارج از کشور نیز این فرقه مردم فروش به شدت طرد شده است. هر چقدر هم که رجوی ها در وطن فروشی و جاسوسی و ترور برای ارباب بی مروت دنیا خودنمایی و عشوه گری کنند، باز به دلیل منفوریت شدیدشان در جامعه ایران، جایی در صنعت آلترناتیو سازی غرب برای ایران نخواهند یافت.
موضوع بعدی که ورد زبان رجوی ست، "قانون" است.این هم طنز تلخ روزگار ماست که سردمدار بی قانون ترین جریان و فرقه، با وقاحت تمام دم از "قانون" می زند. به عنوان مشت نمونه خروار به چند مثال توجه کنید تا خوب بدانید که دم زدن رجوی از"قانون" مانند حرافی او درباره "آزادی" یا لفاظی هایش درمورد "برابری"زنان در همین سخنرانی او تا چه اندازه دروغ و کذب محض است:
- این فرقه (و تمامی تشکل های وابسته به آن)که خود را یک سازمان سیاسی و آلترناتیو معرفی و تبلیغ می کند، عملا هیچ اساسنامه، مرامنامه و "قانون" کلاسیک یا حتا غیر کلاسیک حزبی یا سازمانی مربوط به یک تشکیلات سیاسی را ندارد. همه چیز توسط رجوی ساخته و پرداخته شده و براساس منافع قدرت پرستانه و کیش شخصیت خداگونه او مدام دستخوش تغییر است.
- در اشرف ( و سایر پادگان ها و مقرهای فرقه در هر کجا) هیچ قانونی حکم فرما نیست و اعضا و کادرها هیچ حق قانونی به رسمیت شناخته شده و تعریف شده ای ندارند.
- هیچ حق شهروندی به رسمیت شناخته شده نیست و هر گونه سخن گفتن از حق شهروندی، حقوق و آزادی های فردی، حق انتخاب و ... همواره به شدیدترین شیوه سرکوب شده و می شود.
- هیچ امکان ارتباطی در دسترس کسی قرار داده نمی شود و هر فرد از برقراری ارتباط با خانواده، اقوام و دوستان منع شده و محروم شده است.
- با صدور فرمان تشکیلاتی از طرف رهبری و به هر تهمت و افترایی ، فرد به قرنطینه یا زندان منتقل می شود.
- شرکت در انواع جلسات و نشست های روزانه تفتیش عقاید و مغزشویی اجباری است.
- شرکت در نماز جماعت اجباری است.
- در سال 1380 رجوی فرمان داد که دیگر در فرقه هیچ صاحب دین دیگر و هیچ مارکسیست و ملی گرای غیر مجاهدی را نمی پذیرد و همه باید مسلمان و مجاهد شده و به رهبری تام و تمام او سر بسپارند و یا به لب مرز برده شده و به ایران رانده می شوند.
- صحبت دو نفره در این تشکیلات ممنوع است و به شدت سرکوب می شود و حتما باید حداقل 3 نفره و با حضور یک فرمانده یا مامور "تشکیلاتی" باشد.
- حق اعتراض و انتقاد از بالاتر وجود ندارد و به شدت سرکوب می شود.
- رفت و آمد آزاد و انفرادی حتا در درون اشرف و یا به بیرون از آن در هر زمانی چه در طی دوران صدام و چه پس از آن ممنوع بوده است.
- دسترسی به اخبار و منابع خبری (خبرگزاریها ، سایت های خبری، رادیو و تلویزیون های خارجی و ...) منع شده و ممنوع بوده و تنها اخبار به شدت سانسور شده و تحریف شده توسط ستاد تبلیغات فرقه مجاز است. داشتن رادیو جرم است.
- دسترسی به منابع هنری (موسیقی، فیلم، کتاب و ...) مطلقا منع شده و ممنوع است.
- دسترسی آزادانه به امکانات پزشکی و درمانی ممنوع است. پزشکان شاغل در فرقه – که عموما مدارک و سواد کافی هم ندارند – حق تجویز و ارائه نظر به بیمار را ندارند و باید به مسئول تشکیلاتی گزارش کنند و براساس دستور تشکیلاتی، بیمار را دست به سر کنند. این یکی از دلایل تعداد زیاد بیماران در اشرف است.
- تبعیض جنسیتی سیاه و وحشتناکی بین زن و مرد اعمال می گردد که به حق در بین اعضا به طالبان تشبیه میشود.
- انقیاد و سرکوب زنان در فرقه به شکلی قرون وسطایی و بهره کشانه و توهین آمیز اعمال می شود که در هیچ قانونی به جز "قانون" و قاموس چرکین رجوی نمی گنجد و مریم رجوی با وجود این شیوه برده داری، بی شرمانه دم از برابری و آزادی زن میزند. (برای مطالعه بیشتر به مصاحبه ها و مقالات زنان از بند رسته از فرقه رجوی مراجعه کنید).
- 18 ساعت کار روزانه آنهم به خصوص در گرمای عراق اجباری است و شامل "قانون" برده داری ست.
- صدور فرمان تشکیلاتی برای خودسوزی در کشورهای اروپایی و وادار کردن تعدادی از کادرها برای تماس تلفنی با خانواده شان در ایران و تلاش به مجبور کردن آنها برای خودسوزی در تهران و شهرستان ها در جریان دستگیری مریم رجوی در پاریس از مصادیق قانون و آزادی و برابری در فرهنگ رجوی است.
- صدور فرمان تشکیلاتی و وادار کردن برخی اعضا برای مصاحبه های تلویزیونی و فحاشی علیه اعضای خانواده خود.
- صدور فرمان تشکیلاتی و وادار کردن اعضا به حمله و سنگ پراکنی و مجروح کردن خانواده هایی که برای دیدار فرزندان و بستگان خود به بیرون درب و محوطه اشرف می آمدند.
- صدور فرمان تشکیلاتی و توجیه اعضا و کادرها نسبت به دروغ گفتن به نماینده های سازمان های بین المللی و ... در انواع مصاحبه ها و صحنه سازی های جهت دار
- توزیع سلاح و مهمات در بین عشایر عراقی و برخی شیوخ در سال 2003
- ارائه آموزش های نظامی و ایدئولوژیک خاص فرقه به جوانان عراقی در داخل اشرف در 2 سال اول پس از سقوط صدام حسین
- اجیر کردن و استخدام عراقی ها و تشکیل شبکه های اطلاعاتی و جاسوسی و شنود در بین عراقیان و ایجاد "ستاد اطلاعات عراق" در شاخه اطلاعات فرقه
- دامن زدن به کینه و دشمنی با دولت های جدید عراقی و حمله و درگیری با پلیس و ارتش عراق
- صدور فتوای واجب القتل بودن جلال طالبانی (رئیس جمهور فعلی عراق) از سوی مسعود رجوی و در عین حال ارسال دسته گل و تبریک از جانب مریم رجوی برای طالبانی
- شعار مرگ بر نخست وزیر عراق (مالکی) از طرف مسعود رجوی برای تهییج به قتل و کشتار در اشرف برای صحنه سازیهایی که به شدت به آن نیاز داشته و دارد
- دخالت در انتخابات محلی و مجلس عراق با صرف هزینه های هنگفت و خرید رای و ...
- تشکیل سازمان ها و تشکل های پوششی در عراق
- هک کردن و نفوذ به سایت ها و پایگاه های داده وزارتخانه ها و ارگان های عراقی
- هک کردن بانک آمار آخرین انتخابات عراق به منظور دستکاری در آرا که توسط مقامات عراقی و ناظران خارجی کشف و رسانه ای شد.
- هک کردن و نفوذ گسترده به سایت ها، حساب های ایمیل و فیس بوک نیرو ها و سازمان های اپوزیسیون جمهوری اسلامی که در کشورهای غربی فعالیت می کنند و جاسوسی و جمع آوری اطلاعات از آنان
- هک کردن و نفوذ به سایت ها، حساب های ایمیل و فیس بوک جداشدگان از فرقه و جاسوسی و جمع آوری اطلاعات آنان به منظور انجام عملیات ایذایی
- فرمان واجب القتل بودن جداشدگان از فرقه در هر کجا توسط مسعود رجوی
- تشکیل پایگاه داده ها شامل مشخصات یک میلیون و دویست هزار (1,200,000 ) ایرانی مقیم خارج کشور در غرب ( که مسعود رجوی در سال 1389 در یکی از پیامهایش با دادن این آمار ، با فخر و مباهات از مریم رجوی و شاخه اطلاعات فرقه اش تجلیل کرد)
- خط و سیاست"لجن مال" کردن شخصیت ها و نیروهای سیاسی اپوزیسیون ایرانی ،جداشدگان از فرقه و شخصیت های خارجی مخالف فرقه ، توسط رجوی ترسیم و پیش برده می شود. خط"لجن مال" کردن که رجوی آنرا "موثرترین سلاح جنگ سیاسی" اش عنوان کرده، از طریق هدف قراردادن و بمباران تبلیغاتی سوژه مورد نظر انجام میشود تا شخص یا جریان سیاسی مربوطه را به رژیم حاکم بر ایران نسبت داده و با شیطان سازی، مخالفانش را به سکوت وادارد. این در واقع ادامه افسار گسیخته همان سیاست فالانژی و چماق دارانه قبلی اوست که "هر که با ما نیست بر ماست".
- راه اندازی شبکه های گسترده قاچاق و پول شویی در کشورهای عربی، اروپا و شمال امریکا
- قاچاق نفت و ارز در دوران تحریم های ملل متحد بر عراق برای حکومت صدام حسین و دور زدن برنامه نفت در برابر غذا
- زندانی کردن اعضا و کادرهایی که قصد خروج از فرقه را دارند ( به ویژه در زمان صدام حسین، به دستور شخص رجوی هر فرد که متقاضی ترک سازمان میشد، 2 سال را در زندانهای رجوی سپری میکرد و سپس تحویل زندان های عراق میشد که 8 سال هم در زندانهای عراقی طی میکرد). سپس در سال 1380 رجوی گفت که دیگر هر کسی که بخواهد سازمان را ترک کند را مستقیما به دم مرز برده و به ایران می فرستد که همین عمل جنایتکارانه وی باعث به کشتن دادن تعدادی افراد بی گناه شد.
همچنان که در بالا گفته شد، این فرقه هیچ قانونی ندارد و بنا به تصریحات رجوی ها خروج از این فرقه به مثابه خیانت و سزاوار اعدام است. ولی از فرط "رحمت" او، به زندانی کردن و یا به زور به ایران فرستادن قربانیان بسنده میکرد!
- زندانی کردن ده ها عضو و کادر – از زن و مرد – و بازجویی و شکنجه فیزیکی و روانی آنها در پروژه هایی به عنوان "رفع ابهام" و"شک زدایی" که بنا به گفته های شهود باعث کشته و مصدوم شدن تعدادی از مجاهدین شده بود که بعدا اسامی قربانیان به عنوان کسانی که در عملیات داخل ایران کشته شده اند اعلام شده بود.
- کشتن دو تن از زنان عضو / کاندید عضو شورای رهبری فرقه با سیانور در زمان ورود نیروهای امریکایی بداخل اشرف (خانم ها مهری موسوی و ...)
- قاچاق انسان و جعل پاسپورت در کشورهای اروپایی و عربی
- سربازگیری فریب کارانه در ترکیه و پاکستان تحت نام کار در اروپا و کشاندن قربانیان به عراق و پادگانهای فرقه
- مسلح کردن و به مسلخ عملیات فرستادن کودکان و نوجوانان ( به ویژه در دهه 60)
- عضو گیری کودکان و نوجوانان زیر سن قانونی برای تشکیلات فرقه ، انتقال آنان به پادگانهایی مانند اشرف و اخذ تعهدنامه و سوگندنامه و وصیت نامه از این کودکان و نوجوانان
- اخاذی مالی از خانواده ها و اقوام ساکنان اشرف ( در ایران و خارج از ایران)
- و.................
آری تمامی این اعمال ننگین و ضدانسانی تحت مسئولیت مستقیم رجوی ها به اجرا گذاشته شده و می شود و دیر نیست که با فروریختن حصارهای این فرقه منحط، زوایای بیشتری از برده داری و انقیاد انسانها توسط این زوج کذاب و جنایت کار برملا شود.


- ادامه دارد>>>
فرزاد ایراندوست
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیامدهای خروج از اشرف و عراق برای فرقه رجوی
وطن فروشی: هم استراتژی هم تاکتیک (1)

 

 

فرزاد ایراندوست ـ وین، اتریش
11.07.2012

برای ناظران و تحلیلگرانی که روند ِ انحطاط و فروپاشی فرقه رجوی را دنبال می کنند، آخرین مانع تراشی های وی جهت تخلیه و ترک قرارگاه اشرف را می توان از جنبه های گوناگون بررسی نمود. در این مقاله به اصلی ترین دلایل و گمانه ها می پردازیم.
- همانگونه که بارها توسط رهبری فرقه بیان شده، اشرف "ظرف تشکیلاتی" بوده که به رجوی فرصت "تشکیل" یک فرقه را طی بیش از دو دهه و در یک شرایط استثنایی و کاملا ایزوله از دنیای خارج، داده است. در چنین "ظرف تشکیلاتی"ِ بسته، منزوی، بدون ارتباطات و تحت اختناق و سانسوری بوده که رجوی امکان "حفظ" تشکیلات فرقه را داشته است. برای سالیان او با آسودگی خاطر - و به دور از هر گونه قانون شهروندی و یا بدون اساس نامه ، معیارها و ضوابط مرسوم حزبی- سازمانی در دنیای معاصر - ولایت مطلقه خود را با تمامی ابزار تفتیش عقاید و سرکوبی ، اعمال می کرده است.
بدیهی است که وقتی این "ظرف" نباشد؛ تسلط و هژمونی رهبری بر افراد و نیروهای فرقه سست شده و نیروهایی که در معرض واقعیت های دنیای آزاد قرار می گیرند، به ابعاد دجالگریها و دروغ پردازیهای نجومی وی پی برده و ریزش خواهند کرد. همچنان که بیش از یک چهارم از اعضا و کادرهای فرقه طی 9 سال گذشته به شیوه های مختلف از این تشکیلات جهنمی جدا شده اند. و درست به همین دلیل بوده که رجوی تحت هیچ شرایطی حاضر به ترک اشرف (و عراق) نبوده زیرا تمام هنر ضد انقلابی و ضد انسانی او در زندانی و ایزوله کردن افراد خلاصه می شده است و چنانچه وی حاضر به ترک اشرف و عراق شده و نیروهای فرقه به کشورهای منطقه یا اروپایی عازم می شدند، تنها درصد اندکی درون این تشکیلات جهنمی باقی میماندند.
این حقیقت را بارها مریم رجوی و یا مهوش سپهری در نشستهای لایه مسئولین و فرماندهان عنوان کرده بودند که : "اگر به جای عراق ، سازمان در ایران یا اروپا مستقر بود، بیش از نیمی از نیروها که شب به خانه می رفتند دیگر صبح به سازمان باز نمی گشتند"! بنابراین، بسته شدن اشرف یعنی بسته شدن "دکان" فرقه رجوی و برده داری نوینی که برای یک چهارم قرن صدها زن و مرد را در انقیاد مطلق فرو برده بود.

- تحلیل دیگر این می تواند باشد که کارشکنی دوباره رجوی برای باج خواهی از امریکا در قضیه لیست گروه های تروریستی است. به این صورت که رجوی می خواهد در ازای خروج کامل از اشرف، خروج از لیست تروریستی را نقد کند. یا آنقدر موضوع را کش بدهد تا دادگاه امریکا در ضرب الاجلی که مشخص کرده حکم به خروج از لیست را صادر کند.
یادآور می شود که هیلاری کلینتون چند ماه قبل شرط همکاری رهبری فرقه در بستن اشرف را برای بررسی خارج کردن آن از لیست تروریستی تعیین کرده بود. بنابراین، کلینتون حاضر نیست باجی به رجوی بدهد چنانچه یک مقام وزارت خارجه نیز در رابطه با پیامدهای توقف خروج از اشرف به رهبری فرقه هشدار داده است.
ولی پرسش این است که پس از ترک کامل از اشرف، خروج از لیست تروریستی– اگر عملی شود – برای رجوی و فرقه اش چه سودی در برخواهد داشت؟ پاسخ: بدون "ظرف تشکیلاتی" فرقه، خروج از لیست هیچ دستاورد جدی نخواهد بود و مانع از فروپاشی آن نخواهد شد. البته تبلیغات گوش خراش بسیاری حول موضوع خواهد بود اما دیگر "دکان" فرقه تعطیل شده است.
اما، تنها منفعت خروج از لیست تروریستی برای شخص مسعود رجوی است که پس از سقوط صدام - و در شرایطی که نزدیک به 10 سال نیروهای فرقه اش را در معرض بدترین و خطرناک ترین شرایط و کشتار و خونریزی قرار داده – خودش در سوراخی پنهان شده است. بنا به گفته مریم رجوی، خروج از لیست امکان "ظهور دوباره" مسعود رجوی را خواهد داد. بنابراین :

- یک احتمال وجود دارد که رجوی کماکان در اشرف باشد و لذا تخلیه اشرف او را وادار به خروج از سوراخ خواهد کرد. پس، وی باید افراد باقی مانده در اشرف را سپر بلا و وجه المصالحه برای معامله با امریکا کند. "خروج از لیست تروریستی" کد اجازه عبور رجوی از عراق به غرب (اروپا) است و او برای انتقال سالم و آسوده به غرب، حاضر به کرنش، تسلیم ، خودفروشی و وطن فروشی بسا بیشتری از گذشته است.

- یک دلیل کارشکنی اخیر توسط رجوی، موضوع شک در خلع سلاح فرقه است. واقعیت این است که هیچ تضمینی وجود ندارد که خلع سلاح ِ کامل انجام شده باشد. یکی از شروط خروج از لیست تروریستی امریکا و یکی از معضلات دولت عراق، کسب اطمینان از این موضوع خلع سلاح است که تنها پس از بازرسی کامل اشرف امکان پذیر خواهد بود. در نتیجه رهبری فرقه تلاش می کند با بازی زمان و طولانی کردن روند تخلیه، این فرصت را پیدا کند تا سلاح ها و تجهیزات نظامی (مانند وسایل دید در شب و ...) را که برای روز مبادا و یا برای دفاع از مقرهای رهبری مخفی کرده را از بین ببرد.
لازم به توضیح است که سازمان در سال 2003 بخش قابل توجهی از تسلیحات سبک خود را مخفیانه به شیوخ و گروه های بعثی و سنی داد و رجوی، مژگان پارسایی و احمد برایی در مقاطع مختلف تاکید داشتند که در صورت هر گونه حمله علیه اشرف، این شیوخ و عراقیهای طرفدار سازمان، مسلحانه و با تسلیحاتی که از سازمان تحویل گرفته بودند، برای دفاع و کمک از اشرف سر رسیده و خواهند جنگید.
البته به نظر می رسد که این شیوخ هوادار ِ (پولهای) رجوی، از این تسلیحات برای عملیات تروریستی داخل عراق استفاده کرده اند و در دو حمله ارتش و پلیس عراق به اشرف، از این نیروهای مسلح عراقی طرفدار رجوی هیچ خبری نشد! همان نیروهای عراقی که چند صد نفرشان طی سالهای 2003 تا 2005 در مجتمع موسوم به خالد و سایر مقرها در اشرف نگهداری شده و توسط فرماندهان نظامی فرقه، آموزشهای نظامی و تشکیلاتی می دیدند و مزد دریافت می کردند و مریم رجوی به آنها عنوان KA (کاندید عضویت عراقی!) داده بود. (در رده بندی فرقه، به کاندید عضویت در سازمان KO گفته می شود).

- نظرگاه بعدی این است که هنوز رجوی چشم امید به تحولات داخل عراق دوخته تا نخست وزیر و دولت فعلی آن سقوط کرده و فرصتی پدید آید تا امکان باقی ماندن فرقه در اشرف و عراق مجددا مهیا شود.
در روزگاری که ورشکستگی رجوی و اضمحلال فرقه او از هر نظر عیان شده است، بنا به ضرب المثل معروف: "تقاری بشکند ماستی بریزد، جهان گردد به کام کاسه لیسان" ، وی تلاش می کند به هر خس و خاشاکی برای بقای خود چنگ بزند و تئوری و نظریه ببافد. نظریه هایی که به سرعت نقش برآب شده و مایه مضحکه نیروها از بالا تا پایین شده است. ولی خوب ، هیچ وقت این "رهبری" و "ولایت مطلقه" با وقاحت تمام این سوتی ها و اشتباه محاسبات مهلک را به روی خودش نمی آورد و همیشه این نیروهای بدبخت و بی چاره فرقه هستند که باید با انتقاد از خود و تحقیر و سرکوفت، همه تقصیرها را به گردن بگیرند تا رجوی همچنان امام معصوم و بی خطا و رهبر مطلق جلوه کند.

البته انتقاد از خود و اعتراف به اشتباه و پذیرش مسئولیت و استعفا در دنیای سیاست کاری است شرافتمندانه، صادقانه و مردمی که با ماهیت ، اخلاق ، کیش شخصیت بیمارگونه و خودستایی ِ مالیخولیایی ِ شارلاتانی مانند رجوی هیچ سازگاری ندارد.
خوب است بدانید که پس از سقوط صدام حسین، رجوی بارها و بارها تحلیلهای خودش در مورد نقشه سیاسی عراق ، ریاست جمهوری ، نخست وزیری و ترکیب مجلس عراق را با لفاظی های خاص خودش به خورد جماعت بی خبر در فرقه داده ولی محض نمونه و تصادف، حتا یک بار – فقط یک بار - نیز یکی از آنها درست نبوده است! بارها برای نخست وزیری مجدد علاوی یا روی کار آمدن صالح مطلک و همچنین برای سقوط دولت ابراهیم جعفری و یا مالکی زمان مشخص کرده و شعار "مرگ بر ... " سر داده و ... ولی آب از آب تکان نخورد!
پس رجوی به خوبی می داند که در این مقطع چشم دوختن به احتمال تغییر در درون دولت عراق برای او تقار شکسته ماست هم نمی شود.


- یک تحلیل قابل دفاع، چشم دوختن رجوی به روی کار آمدن میت رامنی جمهوری خواه در انتخابات آتی امریکا در نوامبر امسال است. باز جالب است بدانید که طی 30 سال گذشته، به جز یک مورد، تمامی تحلیلها و حرافی های صدمن یک غاز رجوی در مورد تحولات ایران، عراق و منطقه خاورمیانه، امریکا و اروپا (مشخصا فرانسه) به کلی اشتباه و معکوس بوده است. به عنوان مشت نمونه خروار، تحلیلهای او از نتیجه انتخابات در ایران (به جز دومین دوره احمدی نژاد)، همیشه اشتباه بود. تحلیلهای او از نتیجه تمام انتخابات ریاست جمهوری در امریکا کاملا اشتباه بود. تحلیلهای او از نتیجه کلیه انتخابات ریاست جمهوری فرانسه اشتباه بود. تحلیلهای او از نتیجه تمامی انتخابات در عراق(پس از سقوط صدام) اشتباه بود. برای مثال، در انتخابات ریاست جمهوری دور قبلی فرانسه، رجوی تمام قوا برای حمایت از خانم رویال وارد شد و وعده پیروزی وی و حمایت رویال از مریم رجوی را می داد که باز همه چرندیات وی نقش بر آب شد و سارکوزی رئیس جمهور شد.
در انتخابات ریاست جمهوری قبلی امریکا نیز رجوی قول ریاست جمهوری مک کین را داده بود و با تحلیل های "آب دوغ خیاری" خاص خودش می گفت که هیچ گاه در امریکا یک زن یا یک سیاه پوست رئیس جمهور نخواهد شد و ریاست جمهوری مک کین قطعی است و وقتی او و جمهوری خواهان روی کار بیایند، جنگ با ایران در دستور کارشان خواهد بود و ... خواب های پنبه دانه جنگ و ویرانی ایران را می دید و این که چگونه با وطن فروشی و خودفروشی نقش "کنتراهای" مسلح ایرانی را در چنین سناریوی کثیفی بازی کند. و اکنون با فرارسیدن انتخابات امریکا و احتمال پیروزی رامنی ، دوباره این نور "امید" جنگ افروزی در دل این وطن فروش سوسو می زند. بنابراین،
• با توجه به این که موجودیتی سیاسی به نام "سازمان مجاهدین خلق" دیگر وجود خارجی ندارد و سال ها پپش شخص رجوی با دگردیسی فرقه گرایانه آنرا دفن کرد،
• با توجه به این که سال هاست رجوی هیچ نقشه راه و سیاست و استراتژی به جز وطن فروشی و مردم فروشی و خودفروشی سیاسی نداشته و ندارد،
• با توجه به این که رجوی تنها راه حصول و دستیابی به قدرت در ایران را از طریق جنگ ویرانگری بین امریکا و غرب با ایران می داند و به قول خود وی همواره به دنبال ایجاد جرقه و جنگ خانمانسوز بوده و هست،
• و با توجه به نقش امریکا در حمله و اشغال افغانستان، حمله و نابودی و اشغال عراق، و نقش امریکا در پشتیبانی و رهبری ناتو در حمله به لیبی (که رجوی در تعبیری مسخره اما وطن فروشانه آنرا "شب قدر ارتش آزادیخش" نام گذاری کرد!) ؛
الان بیش از هر زمان دیگر، بود و نبود رجوی در جنگ امریکا با ایران و بمباران و نابودی وطن ما گره خورده است و او به امید پیروزی جنگ سالاران جمهوری خواه امریکاست تا در پی آن بتواند با ارائه خدمات مزدوری خود، نقش ستون پنجم و یا کنتراهای مزدور ایرانی را بازی کند. منتها این نقش زمانی ممکن است خریدار داشته باشد که هنوز "دکانی" به نام تشکیلات و نیروهای آماده به سلاح در اشرف یا عراق وجود داشته باشد. پس اتلاف وقت و خرید زمان و به تاخیر انداختن مهلت خروج کامل از اشرف تا نتیجه انتخابات امریکا قطعا می تواند به عنوان آخرین "امید" خیانتکارانه رهبری این فرقه و دستاویزی برای کارشکنی های هر جه بیشتر باشد.
و البته در این میان، برای رجوی - که خود را نماینده خدا و تنها الگوی اسلام ناب محمدی ! در جهان می داند - چیزی که هیچ بها و ارزشی ندارد، جان انسان هاست. چه اسیرانی که در چنگ این فرقه هستند و چه مردم ایران. هدف برای او رسیدن به قدرت با هر وسیله، توجیه و شیوه است.
 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد