_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

ارتش نشسته و هواپیمای بلندشده

(مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

 

حسن زبل، وبلاگ حسن زبل، لیبرتی، هفدهم اوت 2012
http://hasanzebel.blogfa.com/post-929.aspx

 

کلا این ارتش آزادیبخش سوریه بیخود از ما دعوت کرده که بریم کمکشون , البته چون خواهر مریم به اونا هم ناهار داده هم افطاری و هم سحری و هم چیزای دیگه , معلوم میشه که اونا هم اهل انقلاب ایدئولوژیک هستند و خلاصه مزدور و خائن نیستند و ما مجاهدین خلق هم در بست مخلصشون هستیم .

اما اینکه میگم بیخود از ما دعوت کرده اند بریم حلب و دمشق و درعا کمکشون فکر نکنید از ترس میگم یا خدای نکرده جزء بریدگان و مهمانانها هستم , نه خیر من از سر خیرخواهی برای ارتش آزادیبخش سوریه این حرفها را میزنم .

اولا که ما اینقدر اینجا نشست گذاشته ایم و نشست هم اسمش با خودش است و باید بنشینیم ؛ خلاصه روزی هفت هشت ساعت نشستن (البته به لحاظ ایدئولوژیک لازم است) باعث شده که شکم بیاوریم و برخی چیزها در ما عود کند.همه اینها به اضافه عرق سوز و زانو درد و آنتروپی و سستی کمر بخاطر انقلاب ایدئولوژیک و سرگیجه ناشی از گوش دادن بسیار ودرد ستون فقرات حاصل از جابجایی شن و تفکیک شن و ماسه در اندازه های مشخص که برای پیروزی لازم است و باقی مشکلات جسمی و روحی و .......کلأ فکر نکنم زیاد به درد ارتش آزادیبخش سوریه بخوریم و یا به درد دیگری پس بهتر است که فکر استفاده از ما را از سر بیرون کنند.

دوما ما از اساس شانس درست و حسابی نداشتیم و نداریم وتا به حال همه تحلیل های ما اشتباه از آب در آمده و همه حرکات ما بر ضد خودش تمام شده و همه کارهامان نتیجه عکس داده و با این اوصاف فکر میکنم همکاری ما با ارتش آزادیبخش سوریه هم بیشتر در تثبیت بشار اسد نتیجه بخش باشد.

سوما اینکه ما تعداد زیادی فراری و بریده داریم و همینطور تعدادی که مهمان هستند و نه مجاهد وتعدادی هم که منتظرند یا فرار کنند یا ببرند یا مهمان شوند و با این اوصاف فکر کنم حضور ما در سوریه بیشتر باعث ترویج فرهنگ بریدگی و مهمانی و این چیزها در ارتش سوریه بشود واین به صلاح نیست .

چهارم هم اینکه حالا این ارتش آزادیبخش میگوید بیایید با هم بجنگیم ولی اگر مثل صدام آنها هم تق شان در آمد آنوقت باز یقه ما را میگیرند که چرا در کشتار مردم سوریه شرکت کرده ایم , صدام هم برای کشتن کردها و شیعیان از ما دعوت کرد و ما هم رفتیم حالا مدام میخواهند ما را محاکمه کنند, از کجا معلوم دوباره اینطوری نشود.

پنجم اینکه ما الان در لیبرتی کلی کار داریم و وقت مبارزه و جنگ نداریم الان باید مرتب به هواپیما ها نگاه کنیم ببینیم موقع بلند شدن آنها احساس بریدگی داریم یعنی دلمان میخواهد ما هم توی هواپیما باشیم و برویم خارجه یا نه , خب این کار مهم و انقلابی را نمیتوانیم ول کنیم , مثلا همین الان هم یک هواپیما بلند شد و من حواسم پرت شد , کلا از اول انقلاب ما برای بلند شدن هر چیزی در نشست ها حساب پس داده ایم و اینطوری انقلاب را تداوم بخشیده ایم .

ششم هم اینکه این ارتش آزادیبخش سوریه مثل ارتش آزادیبخش خودمان انقلاب کرده نیستند و ممکن است همکاری ما با آنها برای ما مجاهدین بد آموزی داشته باشد. البته من نمیخواهم قیاس کنم که چرا آنها انقلاب نکرده بیشتر از ما مجاهدین انقلاب کرده بمب منفجر کردند و کشتند و عملیات کردند ؛ اگر قیاس حرام و مرز سرخ نبود الان من و امثال من به انقلاب و باقی چیزهای خودمان شک میکردیم .........

فعلا نمی توانم ادامه دهم , باید بروم نشست و بعد هم باید شن ها را با بلانکارد برگردانیم سرجای اولش البته شن های اندازه گردو با شن های اندازه فندق و شن های اندازه نخود را باید از هم تفکیک کنیم ,که صد البته همه اینها در سرنگونی جمهوری اسلامی و پیروزی ما نقش مهم و بسزایی دارد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ارتش آزادی بخش و دیگر چیزهای ما

(مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

 

حسن زبل، وبلاگ حسن زبل، دوم اوت 2012
http://hasanzebel.blogfa.com/post-927.aspx

 

همچنین در کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی

البته که در مثل مناقشه نیست ,برای فهم مطلب میگویم که قرار بود ارتش آزادیبخش شش ماه یعنی به اندازه مدت بارداری و حاملگی یک میمون کار را تمام کند و ایران را آزاد کند , آنموقع ها که در اشرف هنوز انقلاب نشده بود و زن و شوهرها را جدا نکرده بودند و بچه ها را از آنها نگرفته بودند اشرف یک مدرسه داشت , ومدرسه یک باغ وحش داشت .البته این باغ وحش خلاصه میشد فقط به یک میمون , ما کارهایمان جمع و جور است رهبریمان خلاصه میشود به یک نفر بجای شورا و مجلس و این چیزها و ارتشمان هم خلاصه میشود به همین که دارم داستانش را میگویم .

بله اسم میمون شادی بود و آنوقت ها فکر میکردیم که بارداراست و شنیده بودیم که میمون شش ماهه میزاید و آنوقت ها بحث این هم بود که شش ماهه در ایران خواهیم بود , ما گفتیم که فرزند شادی در ایران به دنیا خواهد آمد , البته این قسمت دوم را که حتما خبر دارید محقق نشد ,بچه دار نشدن شادی منظورم نیست ,منظور تسلط ارتش آزادیبخش است به خاک ایران , در مورد قسمت اول هم نه تنها زایمان صورت نگرفت بلکه میمون فرار کردومفقود الاثر شد.

اما پیروزی ارتش ما نه تنها از زایمان میمون که از زایمان سگ و فیل هم بیشتر به درازا کشید تا جایی که رفتیم توی لیست تروریستی و خلع سلاح شدیم و صدام رفت و از اشرف بیرونمان کردند و لباس فرم را مجبور بکنیم و پیراهن و کراوات با گره آماده بپوشیم و .....

البته یک وقت فکر نکنید که ارتش آزادیبخش با این اوصاف منحل شده ! نه خیر ما همچنان آن را زنده و سرپا و قوی نگه داشته ایم , با چوب رژه رفتیم , از روی کامپیوتر مانور کردیم و از عکسها و فیلم های قدیمی بهره گرفتیم , حالا البته که هیچ کدام را نداریم ولی بازهم ملالی نیست .

بقول برادر مسعود که ماه رمضان پارسال پیام داد و گفت "ارتش آزادیبخش در شب قدر ,قدر پیروزی را رقم زد" ما هم خوشحال دست زدیم و جشن گرفتیم . خب چه فرق میکند که برادر مسعود منظورش ارتش آزادیبخش لیبی باشد که بعد کلی از آنها القاعده ای از آب در آمدند یا خودمان .

امسال هم البته چشممان به ارتش آزادیبخش سوریه است و بازهم فرقی نمیکند که چه از آب در بیایند .

حالا دشمن فکر کرده که وسایل و چیزهای ارتش آزادیبخش را از ما بگیرد ما پاسیو میشویم ولی کور خوانده و ما نشان دادیم که با چیزدیگران هم , ببخشید منظور همان ارتش آزادیبخش دیگران هم میتوانیم کارمان را پیش ببریم , فعلا که به اندازه زایمان خرس طول کشیده و ما کمبود ارتش آزادیبخشی را حس نکرده ایم .

البته از آنجا که من کارم هم تعریف و تمجید از سازمان است و هم یک مقدار راهنمایی و نشان دادن راه حل جزئی همینجا پیشنهاد میکنم که برای سالهای بعد از همین الان فکرهایی بکنیم چون اینطور که معلوم است این هم دارد طولانی میشود و ممکن روزی برسد که هیچ ارتش آزادیبخشی نباشد , آنوقت ما مثلا باید بگوییم هیچگاه منظورمان از ارتش آزادیبخش توپ و تانک و شکل ارتش های معمول نبوده بلکه ما توی ذهن هر کداممان یک تفنگ هست که شلیک میکند به ذهن کسی که مخالف است و این ارتش آزادیبخش ذهنی است .

یا بگوییم الان ارتش آزادیبخش ضرورتی ندارد چون اول باید آزادی باشد آنوقت برای بخش کردن آن یک ارتش درست کنیم .

البته نکته دیگری هم هست با توجه به اینکه امسال هم مثل هر سال در لیست سیاه آمریکا هستیم بهتره ارتش آزادیبخش را طوری تغییر کاربری بدهیم که آمریکایی ها خوششان بیاید و برای لیست سال بعد گشایشی حاصل شود مثلا بگوییم "ارتش خاک ایران به آمریکایی بخش" یا "ارتش هرچه شما بگید بخش " .

برای بقیه سیستمهای سازمانی هم مثل شورای ملی مقاومت که مقاومتشان دارد تمام میشود و نیز" شهر اشرف " اگر مسئولان صلاح بدانند پیشنهاداتی دارم .

برخی منصب ها هم مثل " فرماندهی کل ارتش آزادیبخش و جانشین فرماندهی کل و رئیس ستاد ارتش و فرمانده لشکر و تیپ و یکان هم که الان موضوعیت ندارند, برای اینکه دشمن فکر نکند ما عقب گرد کرده ایم ,حاضرم فکرهایی بکنم .

با درود به همه حامیان سازمان پرافتخار مجاهدین خلق از صدام تا علاوی وطارق الهاشمی وشیخ بندر بن سلطان و بیت رامنی که حاضر بوده و هستند که در عوض کسب مقداری از خاک ایران به ما سلاح و یونیفورم بدهند و ارتش آزادیبخش را برقرار و استوار سازند.

برقرار باد ارتش آزایبخش بازوی استوار و پراقتدار...تفنگ شعله برافکن .....ایران مریم مریم ایران .....با مسعود با مریم همسنگر همپیمان .....مریم مهر تابان میبریمت به ......حاضر حاضر ....بجنگ تا ....برپا ..... به توچه ....مزدور ....خائن .........

ببخشید شعار زده شدم " بر وزن گرمازده " برم کمی آب خنک بخورم

حسن زبل - لیبرتی

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ما و قهرمان ریزگردهای غیور

 

 

حسن زبل، وبلاگ حسن زبل، دهم ژوئیه 2012
http://hasanzebel.blogfa.com/post-923.aspx

از قدیم گفتند خدا گر زحکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری , اما در مورد ما مجاهدین غیور” اشرف موقت و ترانزیت لیبرتی ” بعضی فکر میکنند چون زحکمت ببسته دری زرحمت زده قفل محکمتری ,اما نه ! عرض میکنم که راه مبارزه هنوز هم بسته نیست .

در این شرایط با توجه به بی اعتنایی آمریکا و اسرائیل ووضع وخیم شیخ عربستان و فهرست العراقیه وبخصوص با توجه به دور بودن زمانی چهارشنبه سوری ,ممکن است که دشمن نفس راحتی بکشد و بگوید که سرنگونی بی سرنگونی , بخصوص اینکه انقلاب ایدئولوژیک هم در این یک ذره جای لیبرتی امکان رشدو نمو کمتری دارد و ما مجاهدین حالا نه درخت داریم که بکاریم ونه انقلاب داریم که بکنیم و نه انفجاری میشود که دست بزنیم و نه مانور هست که برویم ونه اطلاعات هسته ای داریم که لو بدهیم و نه دیگر دانشمند هسته ای میتوانیم بزنیم .


وقتی ما نه میتوانیم بکنیم نه بدهیم ونه برویم و نه بزنیم (منظورم همان انقلاب و لو و مانور و دست است ) خب معلوم است که بعضی بچه های خودمان هم مثل دشمن فکر میکنند و فکر میکنند که نه تنها دیگر سرنگونی بی سرنگونی بلکه سرنگونی خودمان هم نزدیک است .

اما بنده مثل همیشه راه حل سرفصلی ؛ تاریخ ساز و تاریخ گشا دارم , به نظر من باید تمام عیار روی ریزگردها یا همان گردو خاک سرمایه گذاری کنیم منظورم گرد و خاکی است که این روزها در هوای استانهای ایران دیده میشود و نفس کشیدن را دچار مشکل کرده ,! این ریزگردها شباهت زیادی به سازمان پرافتخار خودمان دارد ,

اولا که اون هم مثل ما ,یعنی مثل قدیم ما از عراق به ایران حمله میکند و از عراق وعربستان و بقیه کشورهای منطقه تغذیه میشود.

دوما این پدیده هم مثل ما مورد تنفر مردم است که احتمالا بخاطر تبلیغات جمهوری اسلامی و بریده ها و شیطان سازی آنهاست و نشان میدهد که بسیار از این پدیده میترسند ,کما اینکه از ما .

سوم اینکه این پدیده هم مثل ما باعث میشود فضای اختناق مساعد شود و مردم به راحتی نفس نکشند که حقشان است چون به سازمان پر افتخار ما نپیوسته اند وگرنه میفهیمدند نفس کشیدن یعنی چه.

چهارم اینکه عملکرد این ریزگردها هم مثل عملکرد سالیان سال خودمان هم به دشمن ضرر میزند هم به مردم و هم به خودمان وعقیده خودمان , خلاصه میشود مثل عملیات فروغ آن را حماسه عقیدتی میهنی نامید.

حالا برای بهره گیری بیشتر و بهتر از این پدیده اولا باید سازمان مسئولیت تمام عیار عملکرد ریزگردها را بپذیرد و با هر بار گردو خاکی شدن هوا اعلامیه بدهد مثلا:

ریزگردهای غیور مجاهد خلق با تاسی به رهبر عقیدتی خود برادر مسعود امروز ضمن تسخیر قهرمانانه شهرها و استانهای میهن و کورکردن دید تا شعاع بیست متر حماسه آفریدند ._مارش _

اینطوری ما هم در لیبرتی و اشرف شروع میکنیم جشن گرفتن و شعار دادن که : ” این است پیام ریزگرد بجنگ تا بجنگیم ” / “رو دوش ریزگردهامان مریم را میبریم به تهران ” / ” سینه پاک مسعود دامن چاک مریم ریزگرد فشاند هر دم ” / البته در این شعار آخری اشکال ندارد جای چاک و پاک عوض شود یا هردو چاک شود ویا اصلا حذف شود /”سینه مسعود دامن مریم ریزگرد فشاند همیشه هردم “

حالا ممکن است یک عده بریده و مزدور و خائن و مامور و …..ایراد بگیرند که مگر با ریزگرد و کلا گردو خاک جمهوری اسلامی سرنگون میشود؟

باید به اینها گفت مگر با آنهمه گردو خاک که ما کردیم از ارتش آزادیبخش و اپوزسیون و آلترناتیو و شورا و ریس جمهور و انقلاب عقیدتی و …. کسی سرنگون شد که الان بشود ؟,مهم سرنگونی نیست مهم این است که دل برادر مسعود و خواهر مریم را شاد کنیم و خیالشان راحت باشد که تا وقتی به قدرت نرسیده اند ما هم تلاش میکنیم کسی در ایران آب راحت از گلوی هیچکس پایین نرود.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد