_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

تن دادن مجاهدين خلق (فرقه رجوی) به خواسته بين المللي

 

 

محمد ب، وبلاگ در بند رجوی، بیست و دوم اوت 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/131

 

مريم رجوي در بيانيه اي اعلام كرد كه با انتقال ششمين گروه از ساكنان اشرف به كمپ ليبرتي موافقت كرده است. شايد به خودي خود اين موضوع اهميت چنداني نداشته باشد، ولي وقتي آنرا در اين شرايط مشخص مي سنجيم، مي بينيم كه چند نكته در آن مستتر است كه حائز اهميت مي باشد.

اولين سئوال اين است كه آيا الان در اين شرايط چه اتفاقي افتاده است كه مريم رجوي بقول خودش «حسن نيت» نشان داده و با انتقال ششمين سري، موافقت كرده است؟ آيا دولت عراق از مواضع خود كوتاه آمده است؟، آيا خواسته هاي مجاهدين از دولت عراق و ملل متحد برآورده شده است؟ جواب هر دو سئوال منفي است. پس چه عاملي باعث شد كه مريم رجوي موافقت كند؟

تا آنجا كه به دولت عراق برمي گردد، همچنان خواهان اخراج سازمان از عراق است. از مواضع قبلي خود هم كوتاه نيامده است. اين موضع او هم مورد تاييد نماينده سازمان ملل و هم دبيركل اين سازمان و همچنين وزارت خارجه آمريكا مي باشد. هيچكدام از از خواسته هاي هشت گانه مجاهدين مبني بر اينكه در ليبرتي هم امكانات رفاهي مشابه اشرف برپا شود هم نه مورد تاييد عراق واقع شد و نه حتي قدمي براي حل آن برداشته شد. ولي مريم رجوي از خواسته هاي هشت گانه خود چشم پوشي كرد

اگر نگاهي به وضعيتهاي طرفين دعوا بيندازيم مي بينيم كه حناي مظلوم نمايي مجاهدين هيچ رنگي ندارد. طبق توافقاتي كه خود سازمان با عراقيها و سازمان ملل انجام داده است مي بايست نيروهايش را به تدريج به كمپ جديد بفرستد ولي بدون هيچ گونه دليل منطقي اين كار را متوقف كرده است. دلايل آن باعث راضي كردن هيچ كدام از طرفين چه عراق و چه سازمان ملل و چه آمريكا نشد. آنها شرايط كمپ جديد را مستعد و حتي فراتر از يك كمپ پناهندگي معمولي دانستند. هيچكدام از مقامات سابق اروپايي و آمريكايي كه با پول براي مجاهدين لابي گري مي كنند هم نتوانستند به جايي برسند. اكنون مسئوليت هرگونه كشتار و خشونت در اشرف با مجاهدين است. البته همه ما در رابطه با مجاهدين به خوبي مي دانيم كه اين سازمان هيچگونه ابايي از كشتن و به كشتن دادن افراد ندارد. نسبت به اين موضوع حتي استقبال كرده و آنرا براي تبليغات و مظلوم نمايي خود بكار مي برد اما در اينجا موضوع فرق مي كند اين بار هرگونه كشتار مسئوليت آن متوجه مجاهدين است. چرا كه همه طرفها به آنها هشدار داده و خواستار همكاريشان با دولت عراق شده اند. دولت عراق طي 9 ضرب العجل آخرين اتمام حجت ها را نيز با سازمان كرده است. كه البته سازمان مجاهدين اين انعطاف هاي دولت عراق را به حساب پيروزهاي خود قلمداد ميكند.

اين خود يك بن بست براي مجاهدين است. آنها كه خود را در يك بن و بست و سراشيب اضمحلال مي بينند مجبور هستند به اين خواسته بين المللي تن بدهند. سقوط و فروپاشي محتوم در انتظار تشكيلات مجاهدين است. تشكيلاتي كه با بر خلاف موازين و قوانين حقوق بشري بيش از سه هزار نفر را براي مدت سي سال در محيط بسته و بدور از ارتباط با دنياي خارج نگهداشته است و آنها را به سخت ترين و غير انساني ترين شيوهاي ممكن استثمار كرده است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حاميان دروغين «خلق»حاميان دروغين «خلق»

(مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

 

محمد ب، وبلاگ در بند رجوی، شانزدهم اوت 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/130

 

ايران در المپيك سال 2012 در لندن صاحب مدالهاي متعددي شد كه براي هر ايراني چه مخالف دولت ايران باشد و چه موافق آن، جداي از هر گونه ايده سياسي، افتخارآفرين است. ورزشكاراني كه تنها براي افتخار آفريدن براي ميهن خويش تلاش مي كنند و البته پيروز هم مي شوند. تمامي گروههاي سياسي خارج از كشور كه قريب به اتفاق آنها مخالف دولت ايران هستند بخاطر اين افتخارات به خود مي بالند. خيلي از ايرانيان با خريدن بليط المپيك به ديدن مسابقات رفتند و با تشويق ورزشكاران خود آنها را در رسيدن به قله پيروزي ياري كردند.

اما در اين ميان حساب فرقه رجوي جداست. الحق كه كلمه «فرقه» اينجا بسيار كارا و با مُسَما مي باشد. فرقه كه در خود مي لولد و هيچ كاري به دنياي واقعي و خارج از خيال و اوهام خود ندارد. هرگز نه خبري از مسابقات ايرانيان پخش كرد و نه فيلمي از آنها منتشر ساخت. اين جانب كه خود قريب به بيست سال در اين فرقه بسر برده ام، و از فرهنگ آنها بخوبي مطلع هستم، خدمت شما عرض مي كنم كه، اينها هركسي كه از ايران مي آيد را نماينده رژيم ايران ميدانند. هركسي كه در اداره اي كار مي كند را نماينده رژيم ايران مي دانند. با عبارتي نظير «مزدوران اداره پست رژيم ....»، «فوتباليستهاي مزدور رژيم...» و غيره، از مردم ايران ياد مي كند. شايد حدود نصف جمعيت ايران حقوق بگير دولت هستند، كه شامل ادارات، مؤسسات، سازمانها، نهادها و ساير ارگانهاي دولتي مي شود. از نظر سازمان مجاهدين خلق، همه اينها مزدور رژيم ايران هستند و از نظر آنها خائن به «خلق» هستند.

از اين رو براي من اصلا قابل تعجب نيست كه تلويزيون مجاهدين دونده جامائيكا را با آب و تاب در تلويزيون بصورت مستقيم پخش ميكند ولي حتي يك خبر كوتاه هم از پيروزي كشتي گيران هم وطن خود پخش نمي كند. از سران اين فرقه بايد پرسيد كه آيا اين ورزشكاران هموطنان شما نيستند ؟ آيا اينها همان خلقي نيستند كه از آنها دم مي زنيد؟

زماني كه ما در مناسبات آنها بوديم، هنگام پخش مسابقات جام جهاني فوتبال كه با فشار نفرات پايين تشكيلات مجبور به پخش آن مي شدند، هرگز حاضر نبودند جايي كه مسابقات ايران پخش مي شد را براي نفرات داخل بگذارند. پخش مسابقات كه ايران بخشي از آن باشد، در مناسبات مجاهدين، «مرز سرخ» است.

خوب به ياد دارم، يكبار مسابقات جام جهاني را كه مي خواستند پخش كنند، از تلويزيون محلي عراق بدليل كيفيت پايين و پارازيت آن امكان پخش نبود، تنها امكان براي پخش تلويزيون شبكه سه ايران بود، به ما گفتند اين بايد با اوكي فرمانده قرارگاه باشد. وقتي خواستيم از فرمانده قرارگاه اوكي پخش مسابقه فوتبال از شبكه سه ايران را بگيريم، گفت چون گوينده رژيم (فردوسي پور) صحبت مي كند بايستي صداي او را پخش نكنيد و بجاي آن يك موزيك بگذاريد. مشكلي ديگري كه براي فرمانده قرارگاه بود، آرم شبكه سه بود، نهايتا فرمانده قرارگاه ، پخش فوتبال را اوكي نكرد چون راه حلي براي حذف آرم شبكه سه بصورت مستقيم پيدا نشد. همين امر باعث اعتراض خيلي از نفرات تشكيلات شد.

حالا ببينيد وضع و حال اين رژيم را كه مي خواهد منجي و آزاديبخش مردم ايران باشد. كساني كه براي نفرات خود حتثي جرأت پخش مسابقات فوتبال كه تنها آرم تلويزيون ايران روي آن است را ندارند، اينها كه ساليان سال است نه چشمشان به روزنامه، نه تلويزيون و نه راديو و نه اينترنت و نه تلفن نيفتاده، از نظر مجاهدين «پيشتازان خلق» و «نوك پيكان تكامل» هستند... البته تا تكامل را چه تعريف كنيم!

از نظر مجاهدين پخش يك مسابقه فوتبال از ايران يا پخش خبر كشتي فرنگي ايران براي نفرات تشكيلات، آنها را به دنيا و زندگي مي برد و اين آن چيزي است كه سازمان از آن وحشت دارد. اين راهي است كه انتهاي آن جدايي از فرقه را در پي دارد. در يك محيط فرقه اي بايستي تنها و تنها حرفهاي مسئولين فرقه و رهبري آن را شنيد و تعريف و تمجيد كرد. چنانچه در برنامه هاي تلويزيوني آنها هم مشاهده كرده باشيد، هر يك جمله در ميان بايستي تعريف و تمجيد از رجوي كرد و او را ستايش كرد.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حكایت مجاهدین و جنبش سبز

 

 

محمد ب، فریاد آزادی، هفتم اوت 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Hekayat%20Mojahedin%20Va%20Jonbesh%20Sabz.HTM

 

از زمان سر برآوردن جنبش سبز در ایران یعنی بعد از انتخابات سال 88 در ایران، مجاهدین كه حسابی از شرایط غافلگیر شده بودند مواضع مبهم و گاها با تغییرات صد و هشتاد درجه ای اتخاذ كرده اند. ابتدا آنرا محكوم كرده و با اطلاعیه ای كه سراسر مضحك و كاملا خالی از واقعیت بود، شمار شركت كنندگان در انتخابات را كمتر از پنج میلیون در سراسر ایران اعلام كردند. این درحالی بود كه تمامی خبرگزاریها و تلویزیوهای ایرانی و غیر ایرانی، این انتخابات را «بزرگترین انتخابات» تاریخ جمهوری اسلامی قلمداد كردند. مجاهدین كه نمی خواستند از این حرف خود كوتاه بیایند همچنان بر حرف خود اصرار كردند و با عباراتی نظیر «نخست وزیر خمینی» و غیره سعی می كردند این حركت را تخطئه كنند. اما دیدند كه این حركت آنها هم هیچ جایگاهی در بین مخالفان و موافقان دولت ایران ندارد.

رجوی كه سالها سعی می كرد خود را تنها اپوزیسیون دولت ایران قلمداد كند و با فحاشی به سایر اپوزیسیون آنها را «جیره خوار دولت ایران» می خواند، كاملا غافلگیر شده بود. البته برای كسی كه بیش از سی سال از ملاء اجتماعی خود دور بوده و هیچگونه اطلاعی از وضعیت فرهنگی و اجتماعی جامعه خود ندارد این چیز عجیبی نیست. تحلیلهای رجوی در اتاقهای در بسته ای صورت می گیرد كه تمامی افراد آن سی و سه سال پیش آنهم به مدت یكی دو سال (بین زندان شاه و فرار از ایران) در این جامعه زندگی كرده اند. از آنجایی كه اصلی ترین خصیصه همه دیكتاتورها این است كه هیچ حرف مخالفی برای آنها قابل قبول نیست و همه مشاوران بایستی «بله قربان» گو باشند و حرفهای او را تایید كنند، رجوی نیز هیچ حرف مخالفی را حتی از نزدیك ترین مشاورانش قبول نمی كرد و اگر حرف مخالفی بود مثل علی زركش و مهدی افتخاری و محمد حیاتی به زیر كشیده می شد.

به روشنی معلوم بود كه رجوی قافیله را باخته است. تا جایی كه برای اینكه از قافله عقب نماند سرانجام مجبور شد بطور صریح رهبران جنبش سبز از جمله موسوی را به رسمیت بشناسد و طی نامه ای سرگشاده برای او پیشنهادهای خود را برای ادامه این مبارزه اعلام كند. بله رجوی رنگ عوض كرده بود و سعی می كرد با فرصت طلبی و كلاشی، خود را به این جنبش بچسباند. اما پس از مضمحل شدن این جنبش، باز رجوی سر بر آورد و بنای مخالفت با آن را سر داد. دوباره یك گردش صد و هشتاد درجه ای دیگر.

اینبار رجوی آنها را محكوم كرد و «ویروس سبز» یا «ویروس جنبش بی هزینه» نام نهاد. در فرهنگ رجوی هرجا كه كشتار و قتل هست آنجا نام انقلاب و جنبش می تواند به خود بگیرد در غیر این صورت است. از نظر رجوی پرداخت هزینه صرفا به كشتن دادن افراد است. بدون اینكه از خودش هزینه ای بپردازد. پرداخت هزینه از دیگران كه خرجی ندارد. آنچه كه رجوی طی سالیان تا همین اواخر در اشرف نیز انجام داد. به كشتن دادن افراد از سال 60 با رودرویی بی موقع با جمهوری اسلامی گرفته تا سالهای سال بعد در اشرف، ماجراجویی سرشاخ شدن با دولت عراق.

در فرهنگ رجوی، «زندگی»، هیچ معنا و مفهومی ندارد، آنچه كه مهم است، جنگ، خونریزی، كشتار و خشونت است. این آن چیزی است كه سالیان سال در تشكیلات خویش ترویج كرده و نفرات تشكیلات را تبدیل به عناصری بی اراده و آدم آهنی كرده كه هیچ احساس و عاطفه ای از خودشان ندارند و هرچه دارند بایستی نثار رهبری خود بكنند.

اما آنچه كه در جریان انتخابات 88 و پس از آن روی داد یك چیز را برای همیشه برای مخالفان دولت ایران و بخصوص برای مجاهدین كاملا روشن كرد و آن این بود كه مردم ایران هرگز خواهان خشونت نیستند. این چیزی است كه دكان «جنگ مسلحانه» مجاهدین را كه سی و سه سال است از طریق آن ارتذاق می كنند را تخته كرده است. و این اوج سوزش مجاهدین است. مردم ایران در این جریان گفتند كه همه خواسته و مطالبات آنها از طریق مسالمت آمیز قابل حصول است و هیچ نیازی به خشونت و كشتار و ارعاب ندارند.

تمامی سوزش ر جوی و اعوان و انصارش كه این چنین علیه جنبش سبز و دست اندركاران آن تبلیغ می كنند نیز ناشی از همین است و این سوزش جان سوز برای آنها هرگز پایانی ندارد زیرا شیشه عمر آنها شكسته شده و عمر تاریخی آنها به پایان رسیده است.

محمد ب

10 اوت 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اشرف، خواهر حمص

(پایان غم انگیز رجوی و مجاهدین خلق)

 

 

محمد ب، فریاد آزادی، هفتم اوت 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Ashraf.Khahar%20Hamas.HTM

 

یكی از شیوخی كه در مراسم افطار و سورچرانی مریم رجوی در اورسورواز شركت كرده بود در حالی كه بعد از خوردن افطار مفصل و دیدن تریبون و چند صد نفر جلوی خود، جوگیر شده بود بود، گفت: ما اشرف را خواهر حمص معرفی می كنیم. آنگاه مجاهدین در تلویزیون بعنوان اولین خبر مهم و در حالی كه مارش نظامی پخش می شد و پرچم مجاهدین برافراشته می شد و اشرفیان رژه می رفتند، اعلام كرد «شورای انتقالی سوریه، اشرف را خواهر حمص اعلام كرد».

اینكه در این خواهر و برادر شدن چه چیزی به جیب مجاهدین ریخته می شود بماند، اصطلاحات تحقیرآمیز و مشمئز كننده كه برای هر شنونده ای آزار دهنده هم هست بماند، حكایت مجاهدین حكایت انسان در حال غرق شدنی است كه به پر كاهی متوسل می شود. حالا این شورای انتقالی سوریه خود چه موجودی است كه خواهرش اشرف باشد.

مریم رجوی كه طبق تاكتیك همیشگی، با برگزاری سور و جشن و مراسم و ریخت و پاش سعی در جمع كردن حمایت می كند امسال نیز با برگزاری یك سور آنچنانی در پاریس و جمع كردن اعرابی كه نه سیاست برای آنها مهم است و نه دیانت، سعی كرد اینطور بنمایاند كه در میان اعراب بخصوص مخالفان سوریه برای خود حامیانی دارد. البته بهتر از همه سازمان مجاهدین خوب می داند كه همانطور كه حامیان آنها در عراق توانستند مانع اخراج آنها شوند، حامیانشان در سوریه نیز برای آنها كاری انجام خواهند داد.

اگر تلویزیون مجاهدین را دیده باشید، متوجه می شوید كه بیش از نیمی از برنامه هایش به اخبار سوریه اختصاص دارد، اینبار نیز «خلق قهرمان ایران» فراموش شد و به سراغ خلق قهرمان سوریه رفتند. رجوی در شبی كه دولت لیبی با حملات نیروهای آمریكایی و انگلیسی سرنگون شد، اعلام كرد، «قدر ملت لیبی رقم خورد» البته رجوی نخواست به یاد بیاورد كه این قدر توسط بیگانگان و امپریالیستهایی كه روزی در اطلاعیه های سازمان مجاهدین «دشمن اصلی خلقهای تحت ستم» تلقی می شد صورت گرفته است. در مورد سوریه نیز رجوی بسیار ناراحت و افسرده است كه چرا آمریكا و انگلیس و اسرائیل نمی توانند با دست باز بمباران كنند و قدر ملت سوریه را هم رقم بزنند. البته برای مجاهدین كه این طور دنبال رقم زدن قدر ملتهای منطقه هستند به این ترتیب میخواهند برای خودشان سفره پهن كنند و با استعانت از آمریكا و و انگلیس واسرائیل، قدر خودشان را رقم بزنند. شاید رجوی از بس در افكار موهوم و تحلیلهای غلط غرق شده به خوبی نمی داند و واقعیت را تشخیص نمی دهد ولی جهت یادآوری بایستی به ایشان گفت كه قدر رجوی سالهاست كه رقم خورده البته این رقم رو به پایین است و شمارش معكوس برای فروپاشی تشكیلات نیز ناشی از همین رقم خوردن است.

محمد ب
7 اوت 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دنبال فرج از اين ستون به آن ستون

(تنها رجوی، مجاهدین خلق و بقایای صدام ها جلوی کمک رسانی را گرفته اند)

 

 

محمد ب، وبلاگ در بند رجوی، سی و یکم ژوئیه 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/115

 

چنانچه در خبرها آمده است، دولت عراق بار ديگر تخليه اشرف را تمديد كرد و زمان بعدي براي انجام اين موضوع را به بعد از ماه رمضان موكول كرد. در اطلاعيه رسمي كه به همين مناسبت از طرف دولت عراق صادر شده است، آمده «به احترام ماه مبارك رمضان، و به احترام افراد روزه داري كه ممكن است در اين نقل و انتقال مورد آزار و اذيت قرار گيرند، انتقال سري بعدي نفرات اشرف به ليبرتي پس از پايان اين ماه صورت خواهد گرفت». البته اين موضوع خود به تنهايي قابل تقدير است. من خود دوستاني در ميان اشرفيان دارم نفس راحتي كشيدم و اميدوار شدم كه تا پايان ماه رمضان سازمان مجاهدين تن به اين انتقال دهد و اين موضوع بدون خونريزي و با مسالمت به پايان برسد.

اما براي رهبران سازمان كه بدنبال خريدن زمان (حتي يك روز) هستند، اين يك ماه فرصت خوبي است تا بتوانند با لشكركشي تبليغاتي، كليت اين موضوع را زير علامت سئوال ببرد. اگر رسانه هاي مجاهدين را بررسي كنيد به خوبي اين امر واقف خواهيد شد كه چگونه به دست وپا زدن افتاده است و با بكارگيري افراد معلوم الحالي مثل «صالح المطلك» كه بارها بعنوان نفر خريده شده توسط مجاهدين، در رسانه هاي عراقي از او ياد شده است، سعي شده است كليت انتقال را زير علامت سئوال ببرد. به اين عبارت توجه كنيد «دکتر صالح المطلک نايب نخست وزير عراق فشارهای ضدانسانی بر ساکنان اشرف را محکوم کرد و ”از سازمان ملل متحد خواست تا در انتقال ساکنان اشرف به ليبرتی درنگ کند.»

همچنين به اين عبارات توجه كنيد:

«بيانيه مرکز عراقی روزنامه و تبليغات در بغداد - فراخوان به نجات ساکنان اشرف و ليبرتی»

«نامه جمعيت قربانيان جنگ عراق به هيلاری کلينتون»

«تجمع حقوقدانان مستقل: کوبلر و ساکنان اشرف در بوته آزمايش عدالت بين المللی»

«بيانيه هزار حقوقدان از کشورهای مختلف عربی - فراخوان به اقدام فوری برای بحران آب در ليبرتی»

اين ها تنها نمونه هايي است از دهها مورد اطلاعيه و فراخوان از شخصيتها و تجمع ها و جمعيت هاي موهوم و دست ساز مجاهدين براي حمايت از ابقاء نفرات اشرف و عدم تخليه آن توسط نيروهاي عراقي. راستي چرا؟

همه آنهايي كه فقط نگران جان ساكنان اشرف هستند چه آنها كه در صف هواداران مجاهدين هستند و چه آنها كه در صف منتقدان، خواهان اين هستند كه هرچه زودتر نفرات به ليبرتي بروند تا در جهت تعيين تكليف آنها به كشور ثالث اقدام شود. اما براي سازمان مجاهدين اينطور نيست. براي سازمان مجاهدين نه تنها مهم نيست كه به كشور ثالث بروند بلكه تا آنجا كه بشود كارشكني مي كند كه اين امر صورت نگيرد. كما اينكه مي بينيد در هيچكدام از اين اطلاعيه ها خواهان اين نشده اند كه كشوري ساكنان مصاحبه شده توسط كميسارياي عالي پناهندگان، را بپذيرد. آيا كسي تا حال از سازمان مجاهدين اطلاعيه و فراخواني ديده است كه حاكي از درخواست براي پذيرش كشورها باشد؟

از نظر سازمان مجاهدين، ساكنان اشرف تا جايي داراي اهميت هستند كه در قالب تشكيلات مجاهدين در اشرف يا ليبرتي باشند وقتي از اين قالب خارج شده و به كشور ديگر بروند يا حتي در همانجا زير نظر سازمان ملل در بيايند، ديگر «مزدور»، «خائن» و «مامور وزارت اطلاعات» هستند.

اگر نگاه منصفانه اي به شرايط موجود بكنيم اين سئوال برايمان پيش مي آيد كه مجاهدين چه اصراري دارند كه در عراق جنگ زده و تحت اشغال بمانند؟ هدف آنها از آمدن به عراق، مبارزه با رژيم ايران بوده است. در شرايطي كه رئيس جمهور وقت عراق آنها را پذيرفت و امكاناتي در اختيار آنها گذاشت از جمله زمين، پول، سلاح كه بتوانند با رژيم ايران مبارزه كنند. اكنون اما شرايط متفاوت از دوران قديم عراق است. دولتي برسر كار آمده است كه از سر تاپاي آن با رژيم ايران تراز است. نخست وزير، خود رئيس گروهي است كه در ايران ساخته و پرورش يافته شده است.

اما بگذاريد براي فهم بيشتر موضوع، داستان را وارو كنيم. اگر آمريكا به ايران حمله كرده بود و در ايران رژيم عوض شده بود و مجاهدين كه سالها در عراق بودند به ايران مي رفتند و قدرت را در دست مي گرفتند. صدام نيز همچنان در عراق سركار بود. آيا مجاهدين اين امكان را در اختيار حزب الدعوه (نوري مالكي) يا مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق يا سپاه نهم بدر قرار ميدادند كه همچنان در ايران پايگاه داشته و عليه دولت صدام مبارزه كنند؟

با يك نگاه اجمالي بخوبي مي بينيم كه چنين چيزي مطلقا امكان پذير نبوده است. و اينكه تاكنون هم دولت عراق با اغماض مجاهدين را در عراق پذيرفته است بسيار قابل تحسين است. آيا مجاهدين در چنين شرايطي ميخواهند به مبارزه شان بارژيم ايران در عراق ادامه دهند؟ چگونه ؟ تحت چه استراتژي؟ با كدام تاكتيك؟

آنچه كه مجاهدين نام آنرا «ارتش آزاديبخش» گذاشته اند، هيچگونه سلاحي ندارد، در محاصره چند لايه اي ارتش عراق است، ميانگين سن افراد از پنجاه سال به بالاست. فرماندهان و مسئولين قديمي آن، بيش از سي سال است كه در يك فضاي بسته و بدور از ارتباط با دنياي خارج بسر برده اند و واقعيات دنياي امروزي برايشان قابل درك نيست. مخالفت با تشكيلات چه مخفيانه و چه علني رو به فزوني است. موج فرار بي سابقه از تشكيلات، همه اين معضلات و دهها مورد ديگر كه از نظر يك ناظر بيروني قابل رؤيت نيست ولي خود سازمان بهتر مي داند، آيا اين تشكيلات با اين «ارتش» قادر است به مبارزه برخيزد؟ وفق دادن خود اين ارتش با شرايط امروزي جامعه، در حالي كه با شرايط سي سال پيش تنظيم شده است، خود بزرگترين معضل براي سازمان خواهد بود.

سئوال اساسي و مهم اكنون از سران سازمان اين است، اگر هدف مبارزه با رژيم ايران است، چگونه در عراق كنوني مي خواهد با اين «ارتشي» كه در بالا ذكر كرديم مبارزه كند؟ و طي ده سال اخير پس از اشغال عراق چه مبارزه اي كرده است؟ آيا با راه اندازي تلويزيون و پخش برنامه هاي بي ارزش و بند تنباني ميخواهد به مبارزه رژيم ايران برود. مثل همين تلويزيون و صدها بار شديدتر از آن صدها تلويزيون خارج كشوري هستند كه از لس آنجلس و آلمان و انگليس برنامه عليه دولت ايران پخش مي كنند، لازم نيست بياييد توي خاك عراق دست به اين كار بزنيد.

اما همه مي دانيم كه مشكل مجاهدين چيز ديگري است. مشكل اين است كه بخوبي مي دانند نفراتي را كه بيش از سي سال در يك قفس به نام «تشكيلات» نگهداشته اند در صورتي كه از اين قفس خارج شوند ديگر نفر مجاهدين نخواهند بود، در يك كلام تشكيلات مجاهدين فروپاشيده خواهد شد. حتي به ليبرتي رفتن هم خودش قدم مهمي براي فروپاشي است. در نتيجه مجاهدين تا آنجا كه بتوانند و زورشان برسد ميخواهند اشرف را حفظ كنند، اشرف كه نماد تشكيلات مجاهدين است، بي خود نيست كه رجوي اين شعار را در دهان اشرفيان انداخته بود كه «اشرف ناموس ماست» البته ناموس رجوي است و حتي از ناموس مهمتر. چون مجاهدين بخوبي مي دانند كه تمام فعاليتهاي آنها در خارج از كشور و حضور مريم رجوي با پشتوانه تشكيلاتشان در عراق است. اين تنها آس آنها در مقابل ساير گروهها و تشكلهاي مخالف رژيم ايران است. در صورتي كه اين تشكيلات نباشد، آنها نيز به خيل صدها و هزاران گروه مخالفت دولت ايران مي پيوندند كه كارشان بحث سياسي و حرف مفت زدن است. رجوي اين را بخوبي مي داند و تاآنجا كه بشود سعي مي كند به اين امر تن ندهد، البته شرايط اصلا به نفع او نيست و خواه نا خواه بايستي به بسته شدن درب اشرف يعني بسته شدن تشكيلاتش تن دهد. اين جبر تاريخ است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هشدار: فاجعه ای دیگر در اشرف

 

 

محمد ب، فریاد آزادی، بیست و ششم ژوئیه 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Hoshdar.Dar%20Ashraf.HTM

دولت عراق كه آغاز ماه رمضان را برای برچیدن قرارگاه اشرف تعیین كرده بود، این امر توسط دولت آمریكا و مارتین كوپلر نماینده سازمان ملل در عراق نیز به رسمیت شناخته شد. دولت آمریكا چندین بار قبل از فرا رسیدن این زمان از زبان سخنگویان مختلف خود به مجاهدین هشدار داد. دولت عراق نیز از زبان مسئولان و مقامات خود بارها و بارها هشدار داد كه این زمان آخرین ضرب العجلی است كه تعیین می شود.

مارتین كوپلر چند روز گذشته در گزارشی كه پیرامون همین موضوع به اعضای شورای امنیت داد اعلام كرد، كه مجاهدین با دولت عراق و سازمان ملل همكاری نمی كنند و كاسه صبر دول عراق در حال سر آمدن است.

اما از طرف دیگر مجاهدین و البته شخص خود رجوی كه برا دو سالی هنوز خون تازه ای نریخته سخت بدنبال این موضوع می باشد كه كار را به درگیری فیزیكی بكشاند و خون ریزی راه بیندازد. آنهم از خون یاران و نفرات خودش كه سالیان سال به پای او ایستاده اند و با تمام بازیها و سیاسی كاری های غیر منطقی او ساخته و تسلیم بوده اند.

اكنون كه روزهای آرامی را پشت سر می گذاریم، آرامشی قبل از طوفان است. طوفانی كه شاید اینبار اشرف و دودمان رجوی را در آن منطقه از عراق برای همیشه بر باد بدهد. تا آنجا كه به آمریكا و سازمان ملل برمی گردد، هشدارهای قبلی خود را داده اند، هیچ كدام از مقامات رسمی اروپایی و آمریكایی به نفع مجاهدین این بار موضعگیری نكردند. تنها كسانی كه با پول زبان مجاهدین هستند اینبار فقط حرف زدند.

مارتین كوپلر خطاب به كسانی كه از مجاهدین حمایت می كنند، در گزارش خود به شورای امنیت گفت: «اینهایی كه از روی متن های مجاهدین رونویسی كرده و موضعگیری می كنند، باید بدانند كه بجای اینكار بهتر است آنها را وادار كنند كه به قانون عمل كرده و از یك فاجعه دیگر جلوگیری كنند. البته هركسی اینرا می داند كه آنچه به دهان سیاست مدارهای هوادار مجاهدین خوش آمده است، پولهای كلانی است كه بابت هر سخنرانی یا موضعگیری به جیب آنها ریخته می شود، برای آنها مهم نیست كه سرنوشت انسانهای مفلوكی در بیابانهای عراق و در گرمای شصت درجه چه می شود.

شاید مجاهدین هنوز فكر می كنند هنوز «عزیز كرده» صدام حسین هستند و هركاری دلشان خواست در عراق می توانند انجام دهند. رجوی شاید تغییر دوران را در عراق درك نكرده است و نمی داند آن زمان كه با سلاح نیمه سنگین و با خودروی نظامی در خیابانهای بغداد و سایر شهرهای عراق ستون راه اندازی می كردند و رژه می رفتند به سر آمده است. اكنون دولتی در عراق حكمفرماست كه صد و هشتاد درجه سیاست آن با سیاست دولت پیشین متفاوت است. این دولت اما مهمانان صدام را نمی خواهد بپذیرد. این دولت نه تنها سر جنگ با ایران ندارد بلكه با آن همپیمان استراتژیك است. پس در این میان هیچ گونه شكافی وجود ندارد كه رجوی بتواند در آن بیتوته كند. سرمایه گذاری روی تضادهای داخلی دولت عراق و اینكه پارلمان عراق بخواهد نخست وزیر را بركنار كند یا نكند هم هیچ تغییری در این معادله نخواهد داد. در این معادله یك مجهول بیشتر وجود ندارد و آنهم سازمان مجاهدین می باشد و هیچ رقمی نیز نمی تواند جایگزین آن شود.

از نظر من رجوی قبل از هرچیز بایستی تغییر دوران را بخوبی درك كند تا بتواند موقعیت خود و سازمانش و نفراتی كه در اشرف و لیبرتی گیر افتاده اند را مشخص كند. آنچه كه از شرایط برمی آید علیرغم توصیه كوپلر برای بروز هرگونه خشونت، دولت عراق خود را آماده می كند كه اینبار با زور بساط اشرف را برچیند و همگان را به لیبرتی بفرستد. لیبرتی هم كه بخوبی هم برای سازمان ملل و هم برای آمریكا و هم برای عراق و قبل از همه برای خود مجاهدین مشخص است كه آخرین ایستگاه است. آخرین ایستگاه در عراق، آخرین ایستگاه ارتش آزادیبخش و آخرین ایستگاه تشكیلات مجاهدین.

در لیبرتی امكان كارهای استراتژیك به آنها داده نمی شود كه بتوانند آنرا نیز پایگاه فرقه ای مثل اشرف بكنند. جاده كشی و درختكاری و امكانات زیربنایی در این كمپ ممنوع است. رجوی اما یكی از شروط خود را ساختن اینگونه امكانات در لیبرتی گذاشته است دولت عراق نیز ممانعت می كند. اختلاف در این است كه عراق آن را كمپ موقتی برای انتقال آنها به سایر كشورها می داند اما مجاهدین می خواهند آنرا دوباره اشرفی مجدد كنند برای سالیان سال در آن بلولند.

محمد ب. عضو پیشین مجاهدین
24 جولای 2012

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد