_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

سرانجام فرقه رجوی (مجاهدین خلق) و وظائف ما

 

 

عباس صادقی، ایران سبز، بیست و سوم اوت 2012
http://www.iran-sabz.de/

 

آقایان صادقی، سبحانی، خوشحال و عزیزی در گورستان کشته شدگان ف

منطقه آزاد شده کمپ عراق جدید، سابقا اشرف

 

امروز ۲شهریور (۲۳ اوت) قرار است به نشانه "حسن نیت"، انتقال بخشی دیگر ازساکنان گرفتار در پادگان اشرف تحت نام کاروان ششم با ظرفیت400 نفر به کمپ لیبرتی آغاز شود.

رهبری فرقه تروریستی مجاهدین بعد ازمدتها ممانعت از انتقال باقیمانده افراد گرفتار در پادگان اشرف ؛مجددا با شرایط اعلام شده از سوی دولت عراق ونماینده سازمان ملل موافقت کرده است واز پیش شرطهای ششگانه قبلی عقب نشینی کرده ودر اطلاعیه این فرقه ،مریم رجوی صرفا به واژه "انتظار" دارد قناعت کرده است که بکار گیری این نوع ادبیات ازدرماندگی بیش از پیش این فرقه حکایت دارد وجای تبریک به همه کسانی است که رجوی را به سقوط از عرش اقتدار به سنگفرش التماس کشاندند بویژه جای صد تبریک وصد دست مریزاد به خانواده ها دارد که سنگ بنای اضمحللال امروزی فرقه رجوی محسوب میشوند.

دلایل اینکه رجوی به نقطه ای میرسد که مجبور به مشق حسن نیت میشود ممکن است:
هشدارشدید وزارت خارجه آمریکا بود که از رجوی خواسته بود که با مقامات دولت عراق همکاری کرده وبی درنگ ازاردوگاه اشرف خارج شوند و همه دلایل وبهانه های رجوی را رد کرده وبه رجوی صراحتا هشدارداده بود که ناسازگاری را کنارگذاشته وازاصراربرشرط گذاری یکجانبه خودداری کنند

ویا رجوی قاطعیت دولت عراق را فهم کرده بود که اینبار عراق ازهمه امکاناتی که دارد وضروری می داند استفاده میکند تا آنها را مجبوربه ترک پادگان اشرف کند.
ویا تاکید آقای بان کی مون دبیرکل سازمان ملل رجوی را به درک امروزی رساند ویا همه عوامل دست به دست هم دادند ورجوی را به اتخاذ چنین تصمی وا داشته ویا شاید هم که در یک صبح رویایی رجوی انقلاب کرده وخواب نما شده ودرد حسن نیت گرفته و یا شاید بحران عمیق تشکیلاتی وی را به چنین تصمیمی واداشته است که توبه نامه بنویسد .
به هر دلیلی که بوده که واقعی هم بوده چنانچه خانواده ها نمیبودند ، ما شاهد غلط کردم گویی رجوی نمیبودیم .
واز طرف دیگر باید به رجوی هم گفت :
میخواهد دلیل این تصمیم ،فشار آمریکا باشد ؛ سنبه پرزورعراق باشد ؛ تاکید سازمان ملل باشد و یا فروپاشی تشکیلاتی یا بقول خودتان حسن نیت باشد هر چه که هست همان است که تو
میگویی وحسن نیت بخرج داده ای ، باز هم بخرج بده ،بچه ها را آزاد کن اسمش را بگذار حسن نیت ،تو بدم بمیر وبدم.

مقصود از نوشتن این مطلب صرفا اعلام خرسندی از شرایط حاضر نیست و چنانچه فکرکنیم کار ما با رجوی تمام شده یا در شرف اتمام است خطاست، هر چند همه اینها الزامات ضروری برای فروپاشی کامل فرقه رجوی بوده است.
هرچند رجوی به گودال وکانالی افتاده که راه بازگشت به شرایط قبل را ندارد وگروگانگیری وایجاد سپر گوشتی از اسیران پادگان اشرف ولیبرتی مانند گذشته را لولو برده است ویا تاثیرات آن از بین رفته است اما نباید از نظر دور داشت که این فرقه شکاف زی وبحران زی است واز خون ارتزاق میکند.
هر چند شرایط تشکیلاتی ومحیطی وسیاسی وبین المللی به فرقه رجوی اجازه شکر خوری های گذشته را نمیدهد زیرا کنترل تشکیلاتی در این فرقه به پایین ترین سطح خود رسیده است ورجوی از ابزار لازم به نسبت گذشته برای ایجاد سیطره تام وتمام ایدئواوژیکی وتشکیلاتی برخوردار نیست وکمپ لیبرتی از چنان ظرفیت مورد نیازرجوی برخوردار نمیباشد وحضور ناظران سازمان ملل ودولت عراق مانع کنترل کامل تشکیلات برافراد این کمپ است وکارکردهای رجوی در این دوران از مشروعیت وحمایت مادی وسیاسی نیز مانند دوران حاکمیت صدام برخوردار نیست اما تا زمانی که افراد این کمپ در عراق حضور دارند رها کردن افراد فرقه به حال خود میتواند موجب تاخیر در بازگشت این عزیزان گرفتار به دنیای آزاد وزندگی طبیعی گردد وهر آن بیم آن میرود که زندگی آنان هزینه بقای بیشتر فرقه رجوی شود.

طبق تجارب سالیان گذشته تا زمانی که کمترین کنترل تشکیلاتی از سوی این فرقه به روی افراد اعمال میشود امکان انتخاب آزاد وخروج از عراق برای آنان متصور نبوده یا نزدیک به صفربوده است وتا زمانی که عنصر خانواده وارد نشده است با موج ریزش جدی در این تشکیلات مواجه نبوده ایم.
حتی حضور کمیت بالای افراد در کمپ تیپف ناشی ازحضور و ارتباط اولیه خانواده ها در اوایل سقوط صدام حسین با عزیزان دربندشان در پادگان اشرف بوده است وهمین امر موجب گردید که رجوی از آن به بعد هرگونه ارتباط افراد حتی با خانواده های هوادار سازمان را ممنوع کند زیرا نفس ارتباط افراد با خانواده آنان را در مقابل تهدیدات وتعلیمات فرقه ای واکسینه میکرد وموجبات ریزش بیشتر در تشکیلات رجوی را بیشتر میکرد.
نتیجه اینکه برای پایان دادن به کار فرقه باید برگردیم به جایی که اتفاقا رجوی هم کارتخریب راآنجا آغاز کرده است یعنی ترمیم ارتباط عاطفی خانواده ها با نفرات اسیر در حیطه تشکیلاتی فرقه رجوی.

اینبار اما علاوه بر حضور خانواده ها باید ازعناصر جداشده در تکمیل این روند ترمیم وتاثیرگذار عواطف خانوادگی بهره مند شد ،تجارب افراد جداشده در پیوند با اعجاز روابط خانوادگی روند اضمحلال وفروپاشی این جرثومه را تسرع کرده وزمینه رهایی وخلاصی افراداز چنگ اختاپوسی فرقه را فراهم میکند.
بدین منظور ضروری است افراد جداشده ای که سالیان گذشته توانسته اند خود را به دنیای آزاد برسانند وبرای رهایی سایر دوستانشان اقداماتی را به ثمربرسانند ودر این راستا کوله باری از تجارب ارزشمندرا به همراه دارندودر این مسیر انجمن ها وکانونهایی را به ثبت رسانده که خود موجب ارتباط وسیع با نهادهای بین المللی وحقوق بشری گردیده است ،و از آنجایی که هیچگونه منع قانونی برای حضور در کنار این عزیزان در بند جهت ارائه کمکهای انسانی وجود ندارد همانند سایر انجیوها که در شرایط بحرانی در هر نقطه ای از جهان برای کمک به زلزله زدگان ،سیلزدگان وسایر بلایای طبیعی وغیر طبیعی حضور پیدا میکنند وکما اینکه این افراد فرقه زده اگر بیشتر از سیل زدگان وزلزله زدگان نیاز به کمک نداشته باشند کمتر ندارند، جداشدگان نیز میتوانند در غالب انجمنها وکانونهای حمایتی برای ارائه کمکهای انسانی در کمپ لیبرتی حضور داشته باشند تا تکیه گاه ونقطه امیدی برای کسانی باشند که همواره منتظرند دوستی آشنایی وانجمنی به یاری آنان بیاید تا زمینه آزادی آنان را فراهم کند.
فراموش نکنیم که ما خود نیز روزی در چنین شرایطی بوده ایم وآرزومیکردیم در بیرون از حصارهای الموتی پادگان اشرف آشنایی ویا نهادی و یا انجمنی به فکر ما باشد وبرای نجات و یاری ما اقدامی کند.

نباید صرفا به حضورفعال بنیاد سحر در کنار این عزیزان قناعت کرد که هر انجمن وکانونی از جداشده ها میتواند حلقه وصلی بین هر فرد رها شده ازفرقه در عراق ،لیبرتی یا اشرف با دنیای آزاد تلقی شود وبه سبب ارتباطات این انجمنها با نهادهای بین المللی وحقوق بشری میتوانند زمینه ساز آزادی سریعتر این افراد گردند.
همچنین تجربه دیگر عزیزانی که در عراق ازسیطره فرقه رها شده بودند؛ بواسطه ارتباط با نهادهای بین المللی در اروپا انتقال آنان به زندگی طبیعی تسریع شده بود وروند پذیرش آنان توسط سایر کشورها امکانپذیر شده بود وحضور ما جداشده ها در کنارخانواده ها ودر جوار یا داخل لیبرتی میتواند این امر را تسریع کند واین امیدواری را ایجاد کنیم که عمر هیچ یک از نفرات لیبرتی در عراق به پایان نرسد زیرا بخودی خود هیچ تغیری در سرنوشت این عزیزان بوجود نمیآید مگر با کمک دیگر جداشدگانی که قبلا از این مسیر عبور کرده باشند.

 

عباس صادقی
23.08.2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حُسن چماق یا حُسن هویج

 

 

عباس صادقی، ایران سبز، بیست و یکم اوت 2012
http://www.iran-sabz.de/2Haupt/2012/August/004.HTM

 

آقایان صادقی، سبحانی، خوشحال و عزیزی در گورستان کشته شدگان ف

منطقه آزاد شده کمپ عراق جدید، سابقا اشرف

 

در این روزها شورای به اصطلاح "ملی مقاومت " هراز گاهی خود را تکان تکان میدهد والتماس ودرخواست های فرقه رجوی را به اسم اطلاعیه بیرونی میکند والبته لازم به ذکر نیست که در اگثر مواقع نفرات شورایی از روی سایتهای رجوی از متن این اطلاعیه ها با خبر میشوند وجای هیچگونه اعتراضی هم نیست.

اینبار هم به از نقل از همین " شورا" رجوی اطلاعیه "حُسن نیت" صادر فرمودندواعلام کرده است که حاضر است مثل بچه آدم با ادامه ریل انتقال همکاری نماید و400 عضو پادگان اشرف را آماده کرده اند تا روز دوم شهریور به اردوگاه حریت منتقل کنند.

به نقل از همین اطلاعیه: رجوی این تصمیم را " حسن نیت" توصیف کرد و گفت درمقابل انتظار دارد واشنگتن در " تعهدات خود به رویکرد خارج ساختن مجاهدین از فهرست گروه های تروریستی" بازنگری کند ، به حل " مسائل انسانی" در مرکز جدید بپردازد و " سلامت و ایمنی" ساکنان آنرا تضمین کند.

البته باز هم لازم به ذکرنیست که در فرهنگ فرقه ای رجوی واژه ای به نام حُسن نیت وجود ندارد که ایشان خواسته باشند آنرا به اجرا گذاشته باشند و معنی واقعی این واژه در تشکیلات رجوی همان "غلط کردم" است که با التماس کردن پیوند خورده است دو واژه غلط کردم والتماس دراین اطلاعیه کاملا روشن وواضح بیان شده است.

هنوز جوهر اطلاعیه های قبلی رجوی مبنی بر ممانعت ار انتقال باقیمانده اسیران پادگان اشرف خشک نشده است وهمگان فراموش نکرده اند که رجوی در بیانیه های متعدد از وجود مار ، افعی ،نبود نهال برای کاشت وبرداشت ،استاندارد نبودن شرایط زیستی ، نبود پوشک بزرگسالان،ژنراتور ،بیل وکلنگ،ماسه وسیمان،لیفتراک وفرغان برای جابجایی ماسه وسنگ وکمبود هزار و یک درد بی درمان دیگر؛ که تا برآورده شدن همه خواسته ها حتی یکنفر هم به لیبرتی منتقل نمیشود.

پس چی شد؟

همه خواسته ها برآورده شد؟

رهبری دوباره شکست را با درایتی که مریم قجر در وی سراغ دارد به پیروزی تبدیل کردند؟

"خبرگزاری فرانسه می گوید سازمان مجاهدین خلق و نهادها و افراد وابسته به آن در بیانیه های متعدد از شرایط زندگی در اردوگاه حریت ، پایگاه سابق نظامی آمریکا در نزدیک بغداد، شکایت کرده اند. به دلیل این شکایت ها، ١٢٠٠ عضو مجاهدین ماه ها حاضر نبودند به آنجا بروند و معلوم نیست ٨٠٠ عضو باقیمانده در اشرف چه زمانی منتقل خواهند شد.".

شکایتها کجا رفت ونتیجه آن چی شد؟

چنانچه این بهانه ها بیجا بود پس آن همه لاف در غربت و تریپ گردن کلفتی ها چی بود؟

معمولا این تریپ آدمها کم حافظه هم میشوند وفراموش میکنند که چه شکری را قبلا خورده ؛به همین منظور آخرین پیام رجوی به اسیران پادگان اشرف بعد از توقف ریل انتقال را برایش یادآوری میکنم :

"هنوز نزدیک به ۱۳۰۰ نفر در اشرف هستند. این قدرت بسیار عظیمی است. این یک قدرت اتمی است. آن آقا خیال کرده خوب وقتی که جمعیت مجاهدین در اشرف نصف شد، دیگر اینها هم تعیین تکلیف هستند …. اما نشناخته است مجاهدین را. اشتباه محاسبه در همینجا است، که ۱۲۰۰ که جای خود دارد ۱۰۰۰ نفر که جای خود دارد. ۵۰۰ نفر که جای خود دارد. نشناخته که اگر فقط یک یگان ۷۲ باقی بماند چه خواهد شد".

چرا میخواهی 1300 نفر را که به قول خودت یک قدرت اتمی است از دست بدهی؟

پس نتیجه آن همه اصرار برای ماندن در اشرف چه شد شما تسلیم شدی یا دولت عراق؟

تو میتوانی برای اسیران اشرف خالی یبندی، باز هم ببند ولی آنرا بیرونی نکن وبه فکرباقیمانده هوادارانت در اروپا باش که هر روزباید شاهد عقب نشینی های رهبری باشند.

شعار استقلال میدهی ،میروی زیر چتر صدام ومیشود پدر خوانده ات، یکروز شعار سرنگونی میدهی ،تو زرد از آب درمیآیدواستراتژی جنگ مسلحانه ات زیر گل میرود.

یکروزشعار ضد امپریالیستی میدهی ،هم تسلیم میشوی هم خلع سلاح وهم شراب وشاهد برای امپریالیسم میآوری،

راستی چه خبر از هویج و چماق خانم کلینتون؟

شعار میدهی اشرف بایستد جهان میایستد ؛ جهان ایستاد اما اشرف سقوط میکندو نیمه شب وپای برهنه هویج از راه دور خانم کلینتون را سق میزنی و از اشرف به لیبرتی میروی.

نماینده سازمان ملل را تهدید میکنی که تسلیم فشارهای روانی شوند؛ میلینها دلار خرج میکنی تا به وزارت خارجه آمریکا فشار بیاورند وبرایت لابی گری کنند دولت عراق چماق بالای سرت میگیرد ،مجبور میشوی دوباره فعل کشک را صرف کنی و درد حسن نیت میگیری.

بعد از انتفال 2000نفر به لیبرتی دوباره هوس چماق میکنی ،هل من مبارز میطلبی و ریل انتقال را متوقف میکنی ،اما باز هم کم میآوری و با چماق ارباب اطلاعیه حسن نیت میدهی .

از مضمون اطلاعیه هم کاملا واضح برمیآید که نه به مینیمم خواسته هایت در رابطه بامسائل صنفی توجه شده است ونه باج خواهی برای خروج از لیست به جایی رسیده است ودر اطلاعیه در عین حال که پذیرفتی ریل انتقال دوباره از سر گرفته شود ، انتظار داری واشنگتن در " تعهدات خود به رویکرد خارج ساختن از فهرست گروه های تروریستی" بازنگری کند و به حل " مسائل انسانی" در مرکز جدید بپردازد و " سلامت و ایمنی" ساکنان آنرا تضمین کند.

لحن اطلاعیه در رابطه با خواسته ها حتی ازلحن درخواست معمولی هم ضعیف تر بیان شده است که نشاندهنده این است که سمبه پر زور بوده است ورجوی در اوج ناامیدی ،احساس خطر جدی کرده است.

با پوزش از خوانندگان:

ای احمق ،همان هویج از راه دور را از اول میپذیرفتی و تا آخر خط میرفتی شاید که در پایان تونل یک ته هویجی نصیبت میشد.

بهتر از حالا بود که هم در حسرت هویج مانده ای وهم مجبور شدی با خوردن چماق اطلاعیه حسن نیت بدهی.

چند بار باید پایت در یک چاله برودتا بفهمی نباید از این مسیر بروی و تنها تنها شکر زیادی نخوری.

تازه این از نتایج سحر است باش تا........

عباس صادقی
20.08.2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هدف به خشونت کشاندن طرح انتقال است

(انتقال مجاهدین خلق، فرقه رجوی از اشرف به لیبرتی)

 

 

عباس صادقی، ایران سبز، هفدهم اوت 2012
http://www.iran-sabz.de

 

آقایان صادقی، سبحانی، خوشحال و عزیزی در گورستان کشته شدگان فرقه
منطقه آزاد شده کمپ عراق جدید، سابقا اشرف

 

طرح انتقال ساکنان گرفتار در پادگان اشرف مدتهاست که بدلیل بهانه تراشی های بی پایه واساس رهبر فرقه متوقف شده است وامیدواری برای خلاصی بدون خونریزی این اسیران در هاله ای از یاس قرار گرفته است.

پایان ماه مبارک رمضان نزدیک است وبیم آن میرود که اصرار بی نتیجه رهبر فرقه برای ماندگاری غیر ضروری وغیرممکن در پادگان اشرف از یکطرف ومصمم بودن دولت عراق برای بستن این پادگان که از پشتوانه حقوقی وبین المللی نیز برخوردار است منجر به استفاده اجباری دولت عراق در وارد کردن نیروی نظامی برای پایان دادن به بازی موش وگربه ای رهبر فرقه شود ؛ دولت عراق می خواهد با انتقال ساکنان باقیمانده پادگان اشرف به اردوگاه "الحریه" (یا کمپ لیبرتی) مقدمات خروج آنها از خاک عراق را فراهم کند که این خواسته هیچ مقایرتی با قانون اساسی این کشور وهمچنینین قوانین بین المللی ندارد وبه همین دلیل هرگونه اقدامی از سوی دولت عراق نمیتواند برای فرقه رجوی مشروعیت سیاسی یا حقوقی بوجود آورد.

متوصل شدن فرقه رجوی به بهانه های بنی اسراییلی از قبیل وصل شدن به شبکه آب بغداد ؛انتقال ژنراتورهای برق پادگان اشرف؛ انتقال خودرو وکامیون ولیفتراک از اشرف به لیبرتی واجازه ساخت وساز درلیبرتی که از ضروریات ایدئولوزیک فرقه رجوی برای مشغول نگاه داشتن افراد به بیگاری برای پرهیز از خطر فکر کردن ناشی میشود تا دلسوزی برای افراد مستقر در لیبرتی ؛همه وهمه بعد از انتقال نزدیک به 2000نفر از افراد به لیبرتی صورت میگیرد و رهبر فرقه مدعی است که با مشاهده وضعیت نابسامان لیبرتی به این نتیجه رسیده است در صورتی که واقعیت امر از انجایی ناشی میشود که رجوی بعد از تکان دادن هویج از راه دور توسط خانم کلینتون از حول حلیم با سر توی دیگ افتاد وفکر میکرد با ارسال اولین سری این اسیران به لیبرتی آمریکا این فرقه را حلوا حلوا میکند و در اولین اقدام هم فرقه رجوی رااز لیست تروریستی وزارت خارجه خارج میکند....وطبق برخی از اخبار مریم رجوی سرگرم بزک دوزک شده بود تا حداقل در میهمانی شام سفیر آمریکا در فرانسه دعوت شود و رویای شیرین میهمانی های شبانه دوران صدام برایش تکرار شود امامیسر نشد که هیچ بلکه زمزمه دستگیری ومحاکمه بیش از صد نفر از اعضاء باسابقه فرقه رجوی به اتهام شرکت در کشتار مردم عراق هم آرام ؛آرام بگوش میرسید.....

با توصیف شرایط فوق رجوی که میخواست با یک تیر دو نشان بزند هم از لیست تروریستی خارج شود وهم انسجام تشکیلاتی خود را با انتقال متمرکز آنها در یک کمپ دیگر حفظ کند وهمچنان سیطره کنترل ونفوذ خود را روی این افراد بیخبر از جهان خارج حفظ کند با انتقال انها موافقت کرد تا یکبار دیگر با هزینه کردن بدنه برای نجات خود راه خلاصی وخروج ابرومندانه از عراق را بدست آورد اما طبق روال همیشگی وقتی با کشک از اب درآمدن تحلیل خود مواجه شدو با ورود اولین سری این افراد به لیبرتی موج فرار از تشکیلات به نسبت حضور در پادگان اشرف شدت گرفت وخروج از لیست هم خبری نشد تصمیم گرفت تا یکبار دیگر از این گروگانها بعنوان گوشت دم توپ استفاده کند شاید که به خشونت کشاندن طرح انتقال فرجی شود.

کما اینکه مرحله بعد وحتی پذیرش افراد بعنوان پناهنده توسط کشورهای دیگر بصورت جمعی امکان پذیر نخواهد بود ونگرانی اصلی رهبری این است که خروج از پایگاه اشرف و آزاد شدن ساکنان اسیر آن در کشورهای مختلف آنها را از کنترل تشکیلاتی فرقه رها خواهد کرد ودر نقطه مقابل فرقه قرار خواهند گرفت واین خود یک دغدغه بزرگ برای این رهبری بیمار است زیرا در اینصورت رجوی هم چوب را خورده وهم پیاز را ودر قدم بعد باید صد تومان را هم که همان دستگیری ومحاکمه است با جان ودل بپردازد.

به همین دلیل ریل انتقال توسط رجوی متوقف شد ودلیل این توقف را هم وجود مار ؛ افعی ؛ گرد وخاک ؛و....اعلام شد ومسئول کمیسیون آب وفاضلاب شورا (هزارخانی)هم پاممبری این روضه را به عهده گرفت واهمیت خرابی لوله های فاضلاب لیبرتی را صد چندان وحیاتی اعلام کرد .

رجوی با سرازیر کردن دلارهای صدام به جیب لاشخورهای بازنشسته دست به دامان آنها شد تا برایش حمایت بین المللی کسب کنند وسازمان ملل ودولت عراق را وادار کنند تا پای امریکا را به ماجرا بکشند شاید با این باج خواهی حمایت آمریکا را کسب کند.

از بخت بد رجوی در اوایل آگوست "دولت آمریکا ادعای رهبران مجاهدین خلق مبنی بر غیر انسانی بودن شرایط اردوگاه الحریه را مردود دانسته و گفته است این اردوگاه تحت بازرسی سازمان ملل و آمریکا قرار داشته و استاندارد شرایط زندگی در آن حتی بالاتر از استانداردهای قابل قبول بین المللی است".

وزارت امور خارجه آمریکا در بیانیه ای از رهبران سازمان خواسته که "ناسازگاری" را کنار گذاشته و از اصرار بر شرط گذاری یکجانبه خودداری کند
هرچند که دولت آمریکا همواره از دولت عراق میخواهد که نسبت به خروج اعضای سازمان مجاهدین خلق از پایگاه اشرف قدری سعه صدر نشان دهد اما بلافاصله تاکید میکند رهبر این فرقه باید با مقامات عراقی همکاری کرده و بی درنگ از پایگاه اشرف خارج شوند.

همزمان هم دولت عراق اعلام کرد که امتیاز بیشتری به این فرقه نخواهد داد و اگر آنها خود از پایگاه اشرف خارج نشوند، عراق آن ها را مجبور به ترک آن پایگاه خواهد کرد

فالح فیاض، مشاورامنیت ملی عراق هم اعلام کرد "دولت عراق با گروه مجاهدین خلق "به بن بست رسیده" است و اینک با تمامی امکاناتی که دارد و ضروری می داند، ساکنان پایگاه اشرف را از آن خارج خواهد کرد"

با این تفاصیل انتظار میرود که صبر دولت عراق به پایان رسیده باشد وسازمان ملل وآمریکا هم دلیلی برای توقف انتقال افراد به لیبرتی نمیبینند وهیچ منع قانونی هم برای دولت عراق برای برچیدن پادگان اشرف وجود نداشته باشد واز طرفی هم رجوی راهی غیر از به خشونت کشاندن طرح انتقال برای گرفتن امتیاز سلامت برای شخص خود نمیبیند وفکر میکند چنانچه با انتقال افراد باقیمانده موافقت کند تنها برگ برنده خود را در این بازی از دست میدهد به همین دلیل ترجیح میدهد که همانند سرفصل های گذشته با به کشتن دادن این افراد یکبار دیگر از خون آنها ارتزاق کند وخود را از مهلکه نجات دهد.

در گذشته نیز رجوی بارها برای نجات خود بدنه سازمان را قربانی کرده است همانند دهه 60 با به قربانگاه فرستادن بدنه سازمان وافراد ناراضی شرایط فرار خود واستقرار در فرانسه فراهم کرد.

در سال 67 وپایان جنگ ایران وعراق برای نجات خود خیل افراد بدنه وناراضیان تشکیلاتی را ستونی روانه کمینگاه کرد تا خود بتواند با ارتزاق از خون انها مشروعیت حضور در عراق را بدست اورد.

در سال 82نیز با حمله نیروهای آمریکایی به عراق علیرغم رجز خوانی های عملیات سرنگونی در صورت حمله امریکا به عراق و در حالی که همه نیروها در غفلت فرمان عملیات سرنگونی بودند رجوی در تدارک خروج از عراق بود ومریم قجر را به همراه 150نفر مخفیانه روانه فرانسه کرد اما خودش بدلیل سقوط زود هنگام صدام فرصت خروج پیدا نکرد؛ وقرار بود این نیروها به سوی ایران گسیل شوند وکشته شوند ورجوی هم به سوی پاریس تهاجم کند که خوشبختانه موفق نشد.

طبق این تجارب رجوی قصد دارد اینبار از نیروها برای گرفتن امتیاز برای نجات خود حد اگثر استفاده را کند و بیم آن میرود که برای نجان جان بیمقدار رجوی جان افراد بیگناه وبیخبر از دنیا بخطر بیفتد.

عباس صادقی
16.08.2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید ازاین ورطه رخت خویش

(پیام به اسرای کمپهای اشرف و لیبرتی)

 

 

عادل اعظمی، پانزدهم اوت 2012
http://iran-interlink.org

 


(تابلوی "امید" اثری از آقای اعظمی)

 

سلام پسر عموی خوبم بهمن و دوست بسیار عزیزم سعد الله و تمام دوستان نزدیک که مرا می شناسید. من عادل هستم. مرا ببخشید اگر وقت آمدن چیزی به شما نگفتم، آخر در آن زندان مخوف رابطه ها که نامش اشرف است اولین چیزی که بین ما نابود کردند اعتماد بود و همدلی و تازه اگر هم دل به دریا می زدم و می گفتم، بعد شما ها باید تاوانش را پس می دادید و مثل داستان نادر و فرار اکبر و احمد و ... نشستهای چند صد نفره و داد و فریاد و سرکوب را چند شبانه روز باید تحمل می کردید.

چیزی به شما نگفتم ولی با خودم فکر می کردم که اگر من بروم قطعا شما هم به فکر خواهید افتاد و آن احساس گمشده در شما زنده خواهد شد که به یقین و حتما مسئله ای بوده و دردی که من رفتم و می دانم حالا خوب دریافته اید که آن درد مسلما سخت شدن شرایط نبوده و نیست. من در پیام بلند قبلی بخشی از دردها را گفتم و دیگر نیاز به تکرار نیست. اگر که شنیده باشید و اگر که گذاشته باشند که بشنوید.

ما آزمون سختی هایمان را پس داده ایم. سالهای پیش پس داده ایم. در تمام آن سالهای طولانی من و خیلی های دیگر که بعضی از آنها حالا در دنیای آزاد هستند چقدر خار خوردیم و بار بردیم و صدایمان هم در نیامد که خار چرا می خوریم؟ و بار به کجا می بریم؟
و هر جا ما را ریختند فرو رفتیم و نگفتیم چرا داریم فرو می رویم؟ و چرا ما را می ریزید و چرا ما را می شکنید و چنگ می زنید؟ با دهان دوخته "بی جرم و بی جنایت" بارها و بارها محاکمه شدیم بی حضور هیئت منصفه و وکیل مدافع و شاهد و حتی شاکی. ساعتها و ساعتها و روزها و روزها ایستاده نعره و فریاد شنیدیم و با دهان بسته خیره شدیم به دهانهای کف کرده و صورتهای برافروخته و از فرط بی خوابی جمع صد نفره صد هزار نفره شده بودند و نعره ها دور می شد و نزدیک می شد تا اینکه سر آخر شکستیم.

خواب، این قانون خدشه ناپذیر طبیعت انسان ما را شکست و به تمام جرمهای کرده و نکرده اعتراف کردیم و گفتیم در این چند شبانه روز "حقانیت انقلاب" برای ما روشن شد و هر چه شما می گویید من هستم. گفتیم تا شاید ولمان کنند و برویم بخوابیم و خواب، این رویای شیرین بشری، تبدیل شده بود به ابزار اعتراف گیری و عذاب.

آری، ما مردان سختی و کار و فشار بوده و هستیم. به آنهابگویید که آیا در سخت ترین شرایط در آفتاب داغ بیابانها و سرمای خشک عراق گرفته تا صخره ها و کوههای صعب العبور با کوله های سنگین نفس به نفس و گام به گام با خط شما نبودیم؟ کدام صخره و دیواره بود که از آن بالا نکشیدیم و کدام دره و وادی و رود خروشان بود که از آن عبور نکردیم؟ و چه شبهای بی ستاره ای که با کوله های سنگین خستگی توی خواب راه نرفتیم و اما آیا هرگز از درد نالیدیم؟

پس سراپا مزخرف است اگر می گویند توان و تحمل سختی را نداشتیم. از احساسات ما سوء استفاده می کنند. از غیرت ما و از توان تحمل ما سوء استفاده کردند و چشم در چشم به ما دروغ گفتند. از صبوری ما سوء استفاده کردند و سال به سال از ما تعهد خواستند و دادیم و امضا کردیم و ماندیم و فرو خوردیم. از حس انقلابی ما سوء استفاده کردند. زندگی و پیشرفت و تکنولوژی، تمدن و تکامل جامعه بشری امروز را زرق و برق بورژوازی نام نهادند تا ازآن بگریزیم و بمانیم. و اکنون سالها از جامعه بشری امروز عقب مانده ایم.

با عشق وطن پرستی ما بازی کردند و برایمان پرچم ساختند با آرم ایران باستان، و اما در نهان هم به شمشیرش و هم به خورشیدش خیانت کردند و شمشیرش را هم سر بازار به حراج گذاشتند و به چند دینار فروختند.

هرگونه صدای اعتراض با مارک "تقابل" در گلو خفه شد. تمامی ویژگی ها و توانمندی های فردی با نام "زیر مینیمم" در درون سرکوب شد. از درد به خود پیچیدیم و لب گزیدیم و صدایمان در نیامد که نگویند "تمارض" می کنیم و با تب 40 درجه سر کار می رفتیم و در خود سوختیم تا غرورمان را حفظ کنیم. ما را بی خبر گذاشتند تا در خود بمیریم. هر گونه رابطه با دنیای بیرون برایمان ممنوع شد، شعر و کتاب و فسلفه تحقیر شد، دوستی و رابطه و همدمی با نام "محفل" خیانت به حساب آمد و اما از آن سو محفل خیانت تا انتهای وقاحت آزاد شد!

خواب زندگی طلبی شد و زندگی جرم و خواب زندگی دیدن جرمی مضاعف و نابخشودنی که شب باید به اعتراف می نشستیم. این حکایت را برای هر کس در این سالها که بیرون بودم گفتم از خنده غش و ریسه رفت که چطور ممکن است خواب دیدن جرم باشد و من با چشمان پر حیرت به آنها خیره ماندم که مضحکه روزگار شده ام.

ما به خواب اعتراف کردیم ولی زندگی که اعتراف نکرد. و باز به خواب ما آمد و مادرم باز به خوابم آمد که مثل همان روز اول پایم را گفته بود و التماس می کرد که نروم و عشقها و رابطه ها و عاطفه های سالهای دور به خواب ما می آمدند و به ما سر می زدند و برادرها و خواهرهای کوچکمان که بعد از این همه سال توی ذهنمان همانطور بچه مانده بودند توی خوابمان می آمدند و می رفتند و این یک دریچه را هیچ قدرتی در عالم نمی تواند ببندد و همچنان باز ماند و ما را در آن سالهای دوری و درد زنده نگه داشت.

دوستان خوبم بهمن و سعد الله. یادتان هست که من روز اول شما را تشویق به پیوستن کردم و یادتان هست که جلودار شما بودم در تمام مسیر عبور از مرز و میدان مین و در تمام آن سالها فعال بودم و مشغول. پس فکر کنید چرا رفتم؟ فکر کنید، چرا که موقعیت حساسی است. موقعیت حساسی که اگر در نیابید هرگز شاید دیگر فرصت جبران پیدا نکنید.

و از آن روز که من رفتم روز به روز وضعیت بی سر انجام تر و بی فرجام تر شده است. تا حالا که نیمی به لیبرتی منتقل شده اید و شیرازه تشکیلات از هم پاشیده است. تا حالا که چوب حراج زده اند به هست و نیست سازمان که اشرف بود. هست و نیستی که تماما و خشت به خشت آن با خون و رنج و عمر و جوانی ما گرد آوری و ساخته شد. با پروژه هایی سنگین و ساختگی و مستحلک کننده.

و چه صحنه دردناکی است بازار حراج اشرف. مال خرها و تاجران شکم بر آمده عرب با کامیونهای خالی منتظرند تا عمر و جوانی و رنج سالیان دراز ما را به تاراج ببرند. و احتمالا بعد از حراج کامل مثل همیشه با وقاحت تمام رجوی پیام خواهد داد، تبریک و صد تبریک!! برای فروش بالا و به موقع اجناس و ... و این که ما 50 میخواستیم و 100 آمد و ... عجب و حیف از عمری که در اشرف تلف شد.

باری... از آنجا که می دانم شما هم مثل بقیه دوستانتان از ساده ترین خبرهای داخل و خارج بی اطلاع هستنید و از وضعیت فرارها خبر ندارید، باید بگویم که در مدت همین چند ماه اخیر موج فرارها اوج گرفته است و تا کنون بسیاری موفق به فرار شده اند و فرارها همچنان ادامه دارد. یقینا بیشتر آنها را خبر ندارید که رفته اند. آخر بیش از بیست سال است که دستگاه سرکوب رجوی بر بی خبری افراد و دروغ سوار است و تنها اخبار دست چین شده و دست پخت خودشان را به خورد شما می دهند و در همین راستا است که هر گونه وسیله ارتباط جمعی از قبیل تلفن و اینترنت و رادیو و روزنامه جرم است.

دوستان من، باور کنید زندانیان در بدترین کشورهای جهان هم وضعیت بهتری دارند و از حداقل حقوق انسانی که با خبر بودن از وضعیت خانواده است و ملاقات برخوردارند. ما بیش از بیست سال در یک غار زیسته ایم که همه چیز وارونه بوده است. در این غار لعنتی همه ارزشها تحقیر شدند و ضد ارزشها ارزش شدند. ضد ارزش هایی مثل توهین و تحقیر و سرکوب و دروغ و چاپلوسی و تملق و ... نعره زدن و تف انداختنن به صورت دیگران و تظاهر و خودنمایی و دلقک شدن ارزش شد و به خاطرش رده و مسئولیت می دادند!!

آری دوستان خوبم بهمن و سعد الله و دیگر دوستان. آنجا جای ما نیست. باید باز کوله ها را ببندیم و برویم به دنبال سرنوشت. سرنوشت ما آنجا تمام شده نیست. هیچ سرنوشتی هیچ کجا تمام شده نیست و هیچ سرنوشتی از پیش تعیین شده نیست. ما رقم می زنیم که این سرنوشت کور را که به کدام سمت حرکت کند. می توانیم و باید که این سرنوشت لعنتی را در دست خود بگیریم و افسارش را بگردانیم به سمتی که ما می خواهیم. ما را به آدمکهای بی اراده و مترسک های سر مزرعه تبدیل کرده اند. از ما انسانهای شورشگر و عاصی، بچه های بی دست و پایی ساخته اند که باید تر و خشک بشویم و حتی برای آب خوردن و توالت رفتن هم باید اجازه بگیریم و بی اجازه نمی توانیم گام از گام برداریم ...

بهمن و سعد الله دوستان عزیزم. در تمام سالهایی که آنجا بودیم حتی اجازه یک تماس ساده به ما ندادند که ببینیم بر سر خانواده هایمان چه آمد، حال کمی از اوضاع روستایمان و خانواده ها و آشنایان با خبرتان می کنم که شاید کمک کند که بتوانید تصمیم درست بگیرید.

بهمن جان. پدرت پنج سال پیش بعد از چند سالی بیماری فوت کرد. خواهرهایت ازدواج کرده اند. برومند برادر کوچکت تازگی ازدواج کرده. حسین و محمد هم چند بچه قد و نیم قد دارند. بهزاد بزرگ شده و جایی در شهر کار می کند. پدر سعدالله هم سکته کرد و سالها خانه نشین شد و نمی توانست حرف بزند تا اینکه دو سه سال پیش فوت کرد. سعد الله، خواهرهایت آرزو و فاطمه بزرگ شده اند. ابراهیم برادرت ازدواج کرده و برادر کوچکت که تو او را هرگز ندیده ای بزرگ شده و روی زمینها کار می کند. مادرت هنوز زنده است و آرزو داشت یک بار قبل از مردن تو را ببیند. پایش خوب شده و دیگر بدون عصا راه می رود. مادر بهمن هم می گفت تا بهمن را نبینم نمی میرم. می گفت چند بار عزرائیل سراغم آمده هر بار به او می گویم ولی من هنوز بهمن را ندیده ام و او هم دلش می سوزد و می رود تا دفعه بعد. با موبایل خودش با او صحبت کردم. باورم نمی شد مادرم و مادر بهمن و سعدالله موبایل توی جیبشان باشد حال بقیه هم کما بیش خوب است. بچه ها بزرگ شده اند. بزرگها ازدواج کرده اند و پیر شده اند و خیلی از پیرها هم رفته اند.

برادرم عیسی (حمید) سال 74 اعدام شد. سازمان دقیقا میدانست تمام تماسها با سرپل ترکیه کنترل می شود ولی چیزی به برادرم نگفتند و هشیارش نکردند. آخر یک نفر بیشتر که اعدام شود سازمان سودش را می برد. سالهاست تمام موجودیت سازمان دارد از خون ارتزاق می کند. هر چه بیشتر اعدام شود خوراک تبلیغاتی بیشتری پیدا می کنند تا جایی که قسم می خورم که رویا و آرزوی مسعود رجوی این است که همین حالا یک شبه تمام زندانیان سیاسی و یا حتی زندانیان عادی در ایران قتل عام شوند تا در شیپور تبلیغات هر چو قوی تر بدمند و شاید هم کمکی شود برای بیرون آمدن از لیست امریکا!

یک بار گفتم فرد به عنوان یک هویت در دستگاه رجوی پشیزی ارزش ندارد و خون فرد است که اگر جاری شود ارزش پیدا می ند برای تبلیغات!

باری برادرم اعدام شد و داغش تا قیامت روی دلم ماند. پدرم یک سال پیش فوت کرد. ما همه در غربت بودیم که یک به یک عزیزانمان رفتند و حتی فرصت وداع آخر هم نشد ...

همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم

کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت

باری ... از اهالی روستا هم تعدادی رفته اند. عمو علی داد، نوروز، امان الله، جیران و عمه نازار و چند تای دیگر فوت کرده اند. خیلی ها به شهر رفته اند ولی زندگی هر چه پر خروش تر در آن روستای کوچک در جریان است. تنها جاده روستا اسفالت شده. برای روستا تلفن کشیده اند و یک مرکز مخابرات دارد که با دنیا می تواند تماس داشته باشد. توی جیب زنان پیر روستا هر کدام یک موبایل هست که وقتی دل تنگ می شوند با بچه هایشان در جاهای دیگر صحبت می کنند. حتی جعفر آباد هم صاحب تلفن شد و وصل شد به دنیای آزاد اما هنوز اشرف و اشرفیان در خواب بی خبری نگه داشته شده اند و ما که روزگاری مدعی تحصیل کرده ترین ارتش عالم بودیم هنوزنمیدانیم موبایل حتی چگونه روشن می شود. وسیله ای که پیشرفته ترین آنها امروزه وسیله بازی بچه های سه چهار ساله شده است.

بهمن و سعد الله و دیگر دوستانم. کسانی که این مدت توانسته اند فرار کنند به طور فردی با سازمان ملل ملاقات کرده اند و نامشان ثبت شده برای انتقال به کشور ثالث. در تاریخ پناهندگی هیچ کشوری اتفاق نیافتاده که تشکلی را گروهی بپذیرند و پناهندگی بدهند. این رویای پنبه دانه سازمان است و سرگردگان آن که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شود. البته قطعا رهبران سازمان خوب می دانند که پناهندگی جمعی یک جک سیاسی است و محال است ولی این را بهانه کرده اند تا شاید چند صباحی بیشتر به آن خاک چنگ بزنند و بلعیده نشوند. و البته می دانم حالا تلاش می کنند با رویا و شکلات "در آمدن از لیست امریکا" شما را فریب بدهند که بمانید. اما مگر وقتی از لیست اروپا بیرون آمدیم به حال ما فرقی کرد و چیزی تغییر کرد؟ و اصلا یادمان هست کی از لیست بیرون آمدیم؟ خار ما و بار ما همچنان سر جایش بود تنها سردگمی و فشار وبی خوابی بیشتر شد و یقین داشته باشید حالا هم همین طور است. اگر حتی از لیست هم بیرون بیایند باز در وضعیت ما چیزی عوض نخواهد شد و تغییری در رفتار و نشستها و شیوه های سرکوب و فشار به وجود نخواهد آمد. تنها تشکلات سیاسی خارج دست بازتر خواهد داشت برای فریب و دروغ بیشتر. پس شما هر چه زودتر باید حسابتان را از این نشکیلات عقب افتاده جدا کنید. هراس نداشته باشید و از فضای بیرون نترسید. من و دیگر دوستانتان در کشورهای اروپایی نهایت تلاشمان را می کنیم برای بیرون آوردن شما از عراق. مهم گام بزرگی است که شما باید اول بردارید و فضا را شکنید. باور کنید نود و پنج درصد راه همان رسیدن به پشت سیاج اشرف است و تمام مشکلات دیگر از قبیل سختی راه و مسیر و بیرون آمدن از عراق و مشکلات پناهندگی تماما فقط پنج درصد مسیر است. آمدن به پشت سیاج یعنی در هم شکستن فضایی که بیش از بیست سال با خفقان و سرکوب و مغز شویی برای ما ساختند و به بندمان کشیدند. پس گام بزرگ به اراده شما بستگی دارد که تصمیم نهایی را بگیرید.

زمانی که آنجا بودم رجوی در آخرین پیامش جمله ای گفته بود که وقت آمدن آن را در پایان نامه ای که بجا گذاشتم نوشتم و حالا هم با فهم و درک و برداشت درست از این جمله مسعود پیام را به پایان می رسانم که "تعجب آنهایی نیستند که می روند. تعجب آنهایی هستند که مانده اند". و در قبال این همه دروغ و خیانت و سرکوب و بی خبری گردن کج کرده اند.

 

به امید دیدار و به آغوش کشیدن تک تک شما در دنیای آزاد

عادل اعظمی، پانزدهم اوت 2012

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد