_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

چالش بعدی مجاهدین خلق (فرقه رجوی) ، تبدیل ترانزیت به اردوگاه پناهندگان

در صورت ضعف مدیریت توسط نهادهای بین الملل یا تعلل، تا حدود زیادی می تواند منافع دراز مدت رجوی را تامین کند

 

 

بهار ایرانی، بیست و چهارم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8619

 

با تخلیه عنقریب قرارگاه اشرف و چنانچه پیش بینی می شد، جریان رسانه ای سازمان از این پس روی تبدیل ترانزیت یا مکان موقت به کمپ پناهندگان معطوف و متمرکز می شود. این تلاش هر چند از انتقال اولین کاروان شروع شده، اما با توجه به پایان یافتن چالش اشرف از این پس مجاهدین با تمام قوا روی تغییر نام ترانزیت به اردوگاه پناهندگان مانور خواهند داد. اینکه این تلاش تا چه اندازه موفقیت آمیز خواهد بود، پیش از هر چیز به سرعت عمل نهادهای بین المللی برای انتقال نهایی ساکنین ترانزیت به کشور یا کشورهای ثالث بستگی دارد. اما آنچه مسلم اینکه از این پس اتفاقات قابل پیش بینی از جمله شریان اطلاع رسانی به ترانزیت و مشخصا رابطه رجوی با ساکنین ترانزیت قطع خواهد شد.

البته این گمانه زنی به استناد داده های اولیه از اوضاع داخلی ترانزیت است و در صورتی است که فرض را بر عدم دسترسی ساکنان ترانزیت با سیمای آزادی مجاهدین و دریافت پیام های آتی رجوی برای آنها متصور شویم؛ اگر این اتفاق حاصل شود، بدون تردید تاثیری تعیین کننده در نوعیت رابطه رجوی با بدنه تشکیلاتی بجا خواهد گذاشت؛ مشروط بر اینکه شریان های موازی این ارتباط از جمله وجود رابط های مرئی و نامرئی میان رجوی و ساکنان نیز به سرنوشت مشابهی دچار شوند در این صورت باید شاهد تغییرات محسوسی در برنامه های سیمای آزادی باشیم؛ به این دلیل که مخاطبان اصلی خود را از دست می دهد، اما با هر فرض و احتمالی درباره کمیت و کیفیت این رابطه در این که تغییرات محسوسی در نوعیت این رابطه رخ خواهد داد تردید نیست و این امر می تواند به ایجاد فضای باز و امکان خودباوری و استقلال فکری نسبی ساکنین ترانزیت منجر شود. در چنین شرایطی است که موضوع تبدیل ترانزیت به اردوگاه پناهندگان از اهمیت مضاعفی برای سران سازمان برخوردار می شود تا از این طریق بتوانند امیدهای ترک خورده و از دست رفته تشکیلات را احیا و بازسازی کنند. این در حالی است که نهادهای ذی ربط اطلاعات موثق و به روزی در رابطه با فعالیت های خود جهت انتقال به کشور یا کشورهای ثالث یا میزان موفقیت های خود در این خصوص در اختیار نمی گذارند؛ نفس این سکوت به تشدید و ترغیب بیشتر سازمان برای مانور روی تبدیل ترانزیت به اردوگاه پناهندگان و بازسازی افراد کمک می کند و به نوعی بهانه لازم را برای مانور بیشتر روی موضوع فراهم می آورد.

آنچه حتمی اینکه با مطول شدن دوره اقامت در ترانزیت سازمان خواهد توانست با تکیه بر سازوکارهای قانونی به تلاش های مورد اشاره شکل و شمائل توجیه پذیر و قابل دفاعی بدهد. چنانچه مسعود رجوی در پیام اردیبهشت امسال خود صریحا این خلاء قانونی را مورد اشاره قرار داد و تاکید داشت زمان اسکان موقت بر اساس عرف بین المللی مشخص شود. با این حساب تلاش نهادهای مربوطه باید وقف قانومند کردن این پروسه و خلع سلاح رهبری سازمان از سازوکارهای بظاهر قانونی باشد. در چنین وضعیتی به نظر می رسد مبرمترین کاری که نهادهای مربوطه می توانند انجام بدهند، تعیین تکلیف کسانی است که پیشتر در مصاحبه با کمیساریای عالی پناهندگان برای بازگشت به ایران اعلام آمادگی کرده اند.

واکنش های خصمانه رجوی روی این گروه داوطلبان که پیشتر با محمل موضع گیری علیه کمیساریا و صلیب سرخ شاهد آن بودیم، بر اهمیت این موضوع و نقشی که می تواند در این مقطع بجا بگذارد، تاکید دارد. نهادهای درگیر می توانند با تسریع در انتقال این افراد تا حدود زیادی جلو جوسازی های سازمان را بگیرند و حداقل اینکه چالش های تازه ای پیش روی رهبری سازمان بگذارند تا به نوعی مانع موجه جلوه دادن مطالبه تبدیل ترانزیت به اردوگاه پناهندگی باشد. واقعیت این است که در صورت توفیق رهبری سازمان در تغییر نام ترانزیت به اردوگاه پناهندگان، انگیزه لازم برای حفظ وضعیت موجود بیشتر خواهد شد. در نقطه مقابل و در صورت وارد شدن شوک های لازم که توامان می تواند انتقال بخش داوطلب به ایران و به موازات آن انتقال آن بخش از اعضای سازمان که مانعی برای رفتن به اروپا ندارند، ترانزیت را از وضعیت یکپارچگی و یکدستی و در نتیجه تمرکز برای مانور روی موضوع اصلی خارج کند.

در این میان تسریع روند رسیدگی به وضعیت فردی افراد و همچنین فعال بودن جریان اطلاع رسانی می تواند تاثیر بسزایی در خنثی کردن جریان تبلیغاتی سازمان داشته باشد. باید گفت پروسه خروج سازمان از عراق وارد مرحله تازه و حساسی شده است. مرحله ای که در صورت ضعف مدیریت توسط نهادهای بین الملل یا تعلل و مطول شدن تا حدود زیادی می تواند منافع دراز مدت رجوی را تامین کند. رجوی با علم به پیچ و خم های قانونی از یک سو و همچنین عدم قبول میزبانی کشورها از مجاهدین روی همین خلاء ها و فاصله های زمانی حساب ویژه ای باز کرده است. این فاصله های زمانی برای رجوی حکم همان خریدن زمان برای پیش بردن سیاست از این ستون به آن ستون فرج را بازی می کند. برای ممانعت از این فرصت طلبی به هوشمندی و اتخاذ راهکارهایی فراتر از بضاعت ها و سازوکارهای موجود قانونی نیاز است.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قرارگاه اشرف را همچون قلعه الموت حفظ کنیم

آنچه می تواند قرارگاه اشرف را حائز اهمیت و بر حفظ آن و احیانا تبدیل آن به موزه مورد تاکید قرار بدهد، شباهت های غافلگیرکننده آن با الموت است

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، بیست و یکم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8593

 

قلعه الموت یکی از بناهای دیدنی در استان قزوین ایران است. مردمان محلی آن را به نام قلعه حسن می شناسند. منظورشان از حسن هم حسن صباح از رهبران فرقه اسماعیلیه است که سالهای متمادی این قلعه را به مرکز اسکان و فرماندهی مریدان خود تبدیل کرده بود. درباره حسن صباح و پیروان او داستان های بسیار و بعضا باورنکردنی روایت می کنند. داستان هایی که اگر نبود مصادیق و مثال های عینی آن در روزگار ما هرگز مجالی برای باور آنها نبود و مثل بسیاری افسانه ها و اسطوره ها جز از منظر تخیل نگاه و تبیین نمی شد. اما اجماع تاریخ نگاران بر برخی باورها و رفتارها و روش های او در مواجه با دشمنان خود، نشان از وجوه شباهت هایی غافلگیرکننده و بهت آور میان حسن صباح و قلعه الموت اش با مسعود رجوی و قرارگاه اشرف می دهد. این شباهت ها از جهات متعددی یافت می شوند؛ هم از منظر باورهای دینی و عقیدتی، هم از منظر اهداف و هم روش ها و هم بخصوص استراتژی مبارزه؛ تا آنجا که تاریخ نگاران از فرقه حسن صباح به عنوان اولین فرقه و سازمان تروریستی در تاریخ بشر یاد می کنند. همچنین درباره این فرقه گفته می شود آنها اولین گروه و سازمانی بودند که اعتقاد داشتند برای رسیدن به هدف از هر ابزار و وسیله ای می شود استفاده کرد. به بیان امروزین برای آنها هدف وسیله را توجیه می کرد.

قلعه الموت

قلعه اشرف

در راستای چنین آموزه هایی آنها را می توان در زمره ریاکارترین گروه ها و فرقه ها نام برد. استراتژی آنها برای مبارزه نیز استراتژی خشونت و ترور بوده است. با تلفیق دو خصیصه ریاکاری و خشونت طلبی آنها با نفوذ به درون دشمنان فرضی اقدام به ترور و حذف فیزیکی مخالفان و دگراندیشان می کرده اند. سوای اینها، فاکتورهای دیگری که این دو گروه را بهم شبیه و نزدیک می کند، آنگونه که نوشته اند این است که این فرقه در ده سطح طراحی شده بود و به افراد در سطوح پایینتر گفته می‌شد که قرآن علاوه بر معنای ظاهری معانی عمیق تر و نهفته‌ای نیز دارد. حسن صباح عقیده داشت همه افراد توانایی رسیدن به بالاترین سطح را ندارند و بنابراین بیشتر افراد را در رده‌های پایین و برای اطاعت از اوامر خویش نگاه می‌داشت. در دوره سینان جانشین صباح، وی به دو تن از زیردستانش دستور داد که خود را بکشند و آنها خود را از دیوار به پایین پرتاب کردند که این واقعه در تاریخ ثبت شده‌ است. بسیاری از سازمانهای زیرزمینی مانند Iفرامسونرها شیفته حسن صباح و سازماندهی او بوده‌اند.

فاکتور دیگری که این فرقه را برجسته می کند، سرکوب تمایلات جنسی افراد تحت اراده و مریدان است. این امر از طریق اخته کردن افراد محقق می شده. حسن صباح بر این باور بوده که مریدان اش می توانند از طریق سرکوب غریزه جنسی رستگار واقعی شوند. در فرقه حسن صباح پرستش رهبری در حد و اندازه پرستش خداوند است. رهبر در فرقه حسن صباح تجلی اراده خداوندی است و حکم او با احکام خداوندی برابری می کند. در فرقه حسن صباح تسلیم شدن ارجح تر از فدا شدن است. چرا که به زعم او، فدایی کسی است که فقط برای مردن آماده است و چه بسا وقتی به تردید برسد دیگر فدایی نباشد. ما به کسانی نیاز داریم که ابتدا از ما سؤال نکنند و بعد تسلیم بی قید و شرط ما باشند. حسن صباح با انتخاب و ساخت قلعه الموت بر بام کوه بر انزوا و دوری خود و مریدان اش از جامعه تاکید داشت و فقط افراد او در زمان انجام ماموریت های تروریستی از قلعه بیرون می آمدند. ماموران حسن صباح وظیفه داشتند به محض مواجه شدن با خطر دستگیری با ماده ای که در دهان داشتند خوددکشی کنند. رهبری فرقه اعتقاد داشت برداشت های او از اسلام و قرآن منحصر است و دیگران را به ارتداد و انحراف از اسلام متهم می کرد. او مخالفان و منتقدان خود را به بیرحمانه ترین شکل ممکن می کشت. از ادعاهای دیگر حسن صباح این بود که او امام زمان است. در یک کلام تمامی نکاتی که درباره فرقه حسن صباح برشمردیم و مورد اجماع تاریخ نگاران می باشد، می توان در کلیت و اجزاء در سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی مشاهده و ردیابی کرد. آنها که سالها است از دور و نزدیک چنین تشکیلات و رهبری را می شناسند، می توانند بر صحت این ادعا گواهی بدهند.

در این مختصر قصد مقایسه این دو جریان نیست. بلکه به بهانه تخلیه قرارگاه اشرف و همسویی اهمیتی که این مکان در مقایسه با قلعه الموت داراست و می تواند از حیث تاریخی و تبارشناسی فرقه ها مورد استفاده قرار بگیرد، تاکید بر این معنی است که قرارگاه اشرف را همچون قلعه حسن صباح به عنوان یک بنای تاریخی حفظ و به رسمیت بشناسیم. همچنانکه قلعه الموت امروز مکانی است توأمان هم برای مطالعه و هم گردشگری. شاید برای نسلی که کم و بیش با فرقه ای مثل مجاهدین آشنایی داشته، این اهتمام چندان مورد توجه نباشد و چه بسا بخاطر کینه و نفرتی که از این مکان و مناسبات آن در دل دارند، خواستار نابودی و ویرانی آن باشند؛ اما از یاد نبریم بیشتر بناهای مشابه همین قرارگاه اشرف و از جمله قلعه الموت درست از بستر چنین ضرورتی تا اینجای تاریخ باقی مانده اند.

این که چرا پس از گذشت یکهزار سال از عمر این قلعه و زندگی حسن صباح این قلعه کماکان حائز اهمیت تاریخی و مورد مطالعه و بازدید قرار می گیرد، به عبارتی پیش از این که مربوط به یک مکان تاریخی باشد، اهمیت اش را از همان نشانه ها و مختصاتی می گیرد که پیشتر بر برخی آنها اشاره رفت. و آنچه می تواند قرارگاه اشرف را در این راستا حائز اهمیت و بر حفظ و نگهداری آن و احیانا تبدیل آن به موزه مورد تاکید قرار بدهد، همین شباهت های غافلگیرکننده است. نفس این شباهت ها هم می تواند دستمایه کنکاش و چالش های روزگار معاصر با گذشته و به نوعی تکرار تاریخ در اشل های مختلف باشد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حکایت بیانیه نویس های شورای مقاومت!! رجوی؟

(مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

سازمانی که مدعی است حامل آخرین دستاوردهای مبارزاتی قرن بیست و یکم برای کسب آزادی و دموکراسی و ... است..

 

 

بهار ایرانی، هفدهم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8578

 

این دبیرخانه شورای ملی مقاومت رجوی هم انگار چوب به سر نویسندگان اش خورده که یک ریز بیانیه و اطلاعیه و … در خصوص لیبرتی و قرارگاه اشرف صادر می کنند. آن هم بیانیه هایی به قولی صد تا یک غاز که بعضا انعکاسش در بیرون مناسبات کودکانه سازمان چیزی جز آبروریزی و سرافکندگی برای مقاومت بی بدیل ایران!! یعنی جناب رجوی و حامیان او بجا نمی گذارد. شگفتی بیشتر از آنجا است که مغز نویسندگان و عاملین و امرین پشت پرده این بیانیه نویس ها آنقدر کوچک و ناتوان شده که به زعم خود گمان می برند، دنیا و مدیای آن فقط منتظر نشسته اند که ببینند این مقاومت بی بدیل چه حرف و حدیث تازه ای برای گفتن دارد. غافل از اینکه تحولات پرشتاب جهان که امروزه به صورت روزمره همه چیز را معطوف به خودش کرده، اصلا چیزی به نام مقاومت آقای رجوی را نه به یاد می آورد و اگر هم روزی از کنار آن خبری دریافت کرده باشد، قطعا در حافظه اش نمانده و رفته دنبال کار یومیه خودش. اینکه هر روزه شاهد انتشار بیانیه و اطلاعیه و هشدارنامه و عریضه نامه و … اینها هستیم، خودش فی النفسه نشان می دهد که همه چیز لوث شده و تا حدی زیاد بی مزه و مضحک شده است. این که مثلا ببینیم شورای ملی مقاومت مدام بیانیه می نویسد مبنی بر اینکه مثلا :

“روز سه شنبه ۲۱شهریور نیروهای عراقی به دستور کمیته سرکوب در نخست وزیری عراق، یک کامیون حامل مواد تدارکاتی ضروری را که توسط ساکنان خریداری شده بود، در نقطه بازرسی متوقف کرده و مانع ورود آن به کمپ شدند. لباس شخصی ها ورود کامیون را به روز بعد موکول کردند. کامیون حاوی دوچرخه و سه چرخه معمولی و برقی برای معلولان و بیماران، گونی، حشره کش، ساق بند و آرنج بند، دفتر یادداشت، صابون، پودر رختشویی، کفگیرآشپزی، سیم برق، مهتابی، لامپ و قطعات یدکی خودروهای خدماتی بود.”

یا در ادامه مسئولیت این کمیته سرکوب را علاوه بر موارد یاد شده:

” … صادق دژخیم، مانع از ورود یک خودروی حامل گل و گیاه به کمپ شد و گفت ورود گل و گیاه ممنوع است. درصورتی که جورج باکوس روز ۲۱شهریور در حضور هیأت های دیپلوماتیک در لیبرتی گفت هیچ مانعی برای ورود درختی که بیش از ۱۵۰سانتیمتر نباشد، نیست. اما صادق دو روز بعد، حتی گیاهانی با طول ۱۵سانتیمتر را هم برگرداند.”

و در پایان همین بیانیه هم از سنگر مقاومت ایران بنویسد:

“مقاومت ایران، توجه ملل متحد، ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا را به نقض فاحش استانداردهای حقوق بشری و انسانی از سوی دولت عراق در لیبرتی و نقض آشکار یادداشت تفاهم که این دولت با ملل متحد امضا کرده است، جلب می کند و خواهان وادار کردن دولت عراق به اجرای تعهداتش است.”

اگر کمی به کنه و کارکرد واقعی کلمات و دایره واژه گانی بیانیه شورا توجه کنیم در می یابیم که این نویسندگان اصلا نه از بارمعانی کلمات چیزی می دانند و نه این که به تناقضات حاصل از استعمال و استفاده از آن آگاهی دارند؛ یا اگر هم چیزی می دانند خود را به کوچه علی چپ می زنند. مثلا در همین بیانیه موسوم به شماره ۵۲ ابتدا به ساکن از کمیته ای با عنوان کمیته سرکوب که در نخست وزیری عراق شکل گرفته اشاره می شود و متعاقب آن ادعا می شود مسئولیت این کمیته سرکوب!! سد راه شدن کامیون یا کامیون هایی بوده که حامل کفگیر و صابون و زیرشلواری و لباس زیر و … برای اعضای مقاومت بی بدیل و سترک مردم ایران بوده است. تنزل دادن واژه ها و جایگاه شان تا این اندازه نازل و مضحک البته در دستگاه مجاهدین اتفاق تازه ای نیست. اما باید اذعان کرد تا این اندازه اش واقعا نوبر است. آن هم برای سازمانی که مدعی است حامل آخرین دستاوردهای مبارزاتی قرن بیست و یکم برای کسب آزادی و دموکراسی و … است و همیشه عنوان مقاومت را با خود یدک می کشد.

وقتی این بیانیه را می خواندم ناخودآگاه یاد جنگ و دعواهای دوره بچگی افتادم. و اینکه مثلا وقتی قرار می شد خودمان را در این نزاع ها محق نشان بدهیم، با تردید و ترس کودکانه انگشتمان را مقابل آقا مدیر به نشانه اجازه گرفتن برای حرف زدن بالا می بردیم و با من و من ادله ای شبیه آنچه بیانیه نویسان مقاومت مطرح می کنند، بر زبان می آوردیم. آقا مدیر هم که از حرف زدن و استدلال و اصل دعوای ما کلافه و مستأصل شده بود، با انگشت تهدید اشاره می کرد که برو بتمرگ سر جات. و بعد یواشکی رو به آسمان از خدا می خواست به او صبر جمیل عطا کند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عقب نشینی رجوی، دلالت های سلبی و اثباتی

رجوی دریافته که مثل گذشته قادر به اعمال هژمونی و اراده خود بر تشکیلات نیست

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سیزدهم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8548

 

پیش دستی مریم رجوی برای تخلیه کامل قرارگاه اشرف از باقیمانده ساکنان آن تا یکی دو روز آینده بر چند نکته سلبی و اثباتی دلالت دارد. در این مختصر مروری هر چند اجمالی بر این جنبه ها و معانی می کنیم تا ببینیم سازمان پس از کش دادن ۹ ماهه تخلیه اشرف در نهایت جز سنگ روی یخ شدن چه انتفاع و بهره ای برده است که در صورت تن دادن به روند عادی توافقات ۲۵ دسامبر می توانست از آنها نفع بیشتری ببرد. اعلام آمادگی مریم رجوی و ضرب الاجل پیش دستانه مریم رجوی، در عین ناباوری و تعجب اما در شرایطی صورت می گیرد که تا پیش از آن همه نشانه ها و موضع گیری های مستقیم و غیر مستقیم سازمان اصرار بر ادامه خیره سری و لجاجت های کودکانه و ساده لوحانه داشت. هر چند این رویکرد از منظر که مصداق جلو ضرر را هر کجا بگیری منفعت است روش مناسبی است؛ اما این رویکرد دلالت بر یأس و ناامیدی سازمان از اصرار و پافشاری غیرمنطقی و همچنین انتظار بیهوده آنها از شق القمر دادگاه ایالتی آمریکا یا بیانیه های طرفداران آن در اروپا و آمریکا دارد. اما چنانچه بارها تاکید شده چیزی که در این روند حائز اهمیت است فرجام مسالمت امیز تخلیه اشرف و بدون برجا گذاشتن هزینه های جانی است البته اگر سازمان اجازه دهد بقیه پروسه هم به این شکل ادامه پیدا کند و مجددا با بهانه گیریها آن را متوقف نکند! با این اوصاف تمکین مریم رجوی در مقابل اراده دولت و ملت عراق و همچنین نهادهای بین المللی مستقیم و غیر مستقیم حاوی پیام های زیر است:

۱- اینکه حامیان ریز و درشت و تشکل های پوششی سازمان بر خلاف آنچه رسانه های سازمان سعی در القای آن داشتند، نه تنها اعتبار و جایگاهی ندارند که اساسا در مناسبات آن مدار بالایی که رجوی مدعی است اصلا دیده نمی شوند و به حساب نمی آیند. و مهمتر از همه اینکه این تشکل ها از منظر آن مناسبات فاقد کمترین مشروعیت سیاسی می باشند. تشکل هایی که در ظاهر امر و با احتساب تلاش هایی که سازمان برای بزرگ نمایی آنها انجام داده، علی القاعده می بایستی که با صرف آن همه هزینه برای مطرح کردن آنها در سطح مطبوعات معتبر، حداقل به همان اندازه دارای وزن و اعتبار کسب کرده باشند؛ اما بی اعتنایی کامل جامعه بین الملل به این نشست ها و کنفرانس ها و بیانیه ها و تهدید و … در نهایت چشم انداز چنین رویکردی را برای سازمان تیره و تارتر از همیشه می کند.

۲- مسئله دیگر اینکه تمکین سازمان به تخلیه اشرف بار دیگر بر این نکته اذعان دارد که همه ادعاهای سازمان در خصوص غیر استاندارد بودن ترانزیت، تشبیه ترانزیت به زندان، کمبود آب و برق و محدود بودن فضا و نقض حقوق اولیه و بدرفتاری مقامات عراقی، و سرقت اموال و … همه و همه بهانه ای بیش نبوده است. این حقیقت وقتی پررنگ تر می شود که بدانیم مقامات عراق از بدو بهانه گیری های سازمان تاکنون هیچ تغییری در تنظیم رابطه با ساکنین اشرف انجام نداده اند.

۳- اینکه رأی دادگاه ایالتی بر خلاف آن همه جاروجنجالی که سازمان برای اهمیت نامه و تهدید دادگاه ایالتی براه انداخته بود، از منظر وزارت امورخارجه فاقد موضوعیت و کمترین پشتوانه اجرایی است. البته این امر از بدو امر هم مشخص و معلوم بود، اما اصرار سازمان بر گنده کردن موضوع و توهمی که خود به ان دامن زده بود، این باور را در نزد برخی ایجاد کرده بود که اینبار سمبه سازمان به لحاظ قانونی پر است و به همین دلیل هم به شرط خانم کلینتون برای خروج از لیست تروریستی وزارت خارجه عامدانه و به شکل توهین آمیزی دهن کجی می کند. اما وقتی مریم رجوی دلیل تن دادن به ادامه جایجایی را اثبات حسن نیت به آمریکا قید می کند، آشکارا بر این حقیقت اذعان می دارد که آبی از نامه و رأی دادگاه ایالتی واشنگتن گرم نخواهد شد و کماکان باید به شرط خانم کلینتون برای خارج شدن از لیست تروریستی دخیل ببندد.

۴- این رویکرد از جهت دیگری می تواند حکایت از کم رنگ شدن اتوریته و تسلط رجوی بر تشکیلات داشته باشد. به بیانی وضعیت ۹ ماه اخیر و فرارهای متعدد از قرارگاه اشرف و از سویی تعاملات برخی از اعضای سازمان برای ارتباط گیری با خانواده های خود از طریق صلیب سرخ و کمیساریای عالی و نماینده سازمان ملل و در موارد بسیاری هم اظهارنامه های ساکنین اشرف برای خروج از تشکیلات و اخذ پناهندگی از کشورهای ثالث و رفتن به دنبال زندگی شخصی، بر این معنی تأکید دارد که تشکیلات رجوی به جد ترک برداشته و امکان ریزش بهمن وار در تشکیلات رجوی قریب الوقوع است. به عبارت دیگر وی دریافته که مثل گذشته قادر به اعمال هژمونی و اراده خود بر تشکیلات نیست.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در چهل و هشتمین سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق

مجاهدین فاقد کمترین پشتوانه سیاسی چه در نزد گروه های سیاسی و چه افکار عمومی در ایران هستند...

 

 

بهار ایرانی، دهم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8535

 

این روزها مصادف با چهل و هشتمین سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق است. در تاریخ معاصر ایران و بعضا در دنیا کمتر سازمان و گروهی می توان یافت که از این حیث به مجاهدین شبیه باشد. این پیشینه الزاما نه به معنی تمایز و برجستگی مجاهدین که به واسطه تأثیرات مخرب و ویران کننده ای که بر کل جنبش آزادیخواهی و فلسفه آرمانگرایی وارد آورده حائز اهمیت است؛ تا جایی که علیرغم اذعان بسیاری به صادق بودن و مقدس بودن هدف بنیانگذاران سازمان، اما به دلیل عمر کوتاه بنیانگذاران و بعد از آن تسلط رجوی بر سازمان عملا آن انگیزه های صادقانه و خیرخواهانه بنیانگذاران تحت الشعاع قرار گرفته و فلسفه وجودی مجاهدین را به چالش کشیده است. اگر ابهام ها و چالش های اولیه درباره بنیانگذاران سازمان تنها به برخی اشتباهات و شتابزدگی ها و تأثیرات ناخواسته از شرایط خاص دهه ۴۰ و پیامدهای سیاسی و ایدئولوژیکی و … جنبش های مارکسیستی بر امثال حنیف نژاد معطوف و محدود می شد، اما اصرار رجوی بر ادامه و تشدید همان اشتباهات و موضع گیری های غیر اصولی و بعضا شخصی تا آنجا پیش رفت که برخی حتی نسبت به صداقت بنیانگذاران نیز شک و تردید جدی ایجاد کردند. سازمانی که در بدو پیدایش و شکل گیری به دلیل خاستگاه های فکری و مذهبی اش مورد حمایت طیف های مختلف مذهبی بود، اما در کمترین زمان ممکن و تنها پس از یک دهه به نقطه ای رسید که به جز گروه های چپ تقریبا حمایت نیروهای مذهبی و بعد توده های مردم را از دست داد. و به موازات آن به رودرویی کامل و بی واسطه با مردم کشیده شد. از این منظر به جرأت می توان گفت سازمان مجاهدین در طول حیات سیاسی خود بطور پیوسته در حال ریزش از درون و بیرون خود بوده است. اکنون سازمان در چهل و هشتمین سالگرد خود با خیل مخالفانی مواجه است که هر کدام به دلایلی سیاسی، ایدئولوژیکی و استراتژیکی با آنها مرزبندی و در صف مخالفین آن هستند. از این منظر مخالفین مجاهدین را از ابتدای شکل گیری تا امروز می توان به گروه های زیر تقسیم بندی کرد:

۱- جریانی که از اساس شکل گیری مجاهدین را بر اساس یک مهندسی از پیش طراحی شده و در راستای اهداف استعماری و فراماسونری و امپریالیستی و مقابله با جنبش های مذهبی و مشخصا مقابله و منزوی کردن اسلام فقاهتی قضاوت و ارزیابی می کنند. این جریان با مرور جریان روشنفکری دینی در صد سال و اندی سال گذشته و تأثیر پروتستانتیسم بر تفکر دینی و ارتباطات پایه گذاران این جریان با فراماسونرها، انگیزه ها و زمینه های اجتماعی، سیاسی شکل گیری مجاهدین را در امتداد اهداف استعماری ارزیابی و به استناد برخی گمانه زنی ها و اسناد که البته در صحت و سقم و ارزیابی و تحلیل آنها تردیدهای جدی وجود دارد، به چنین نتیجه گیری می رسند.

۲- گروه دیگری بر این باورند که بنیانگذاران سازمان افرادی صادق و مؤمن و مسلمان و پایبند شعائر دینی و … بوده، اما ضرورت های زمانی از جمله شتابی که جنبش های مارکسیستی در جامعه ایران بجا گذاشته، باعث شتابزدگی و اشتباهات از سوی بنیانگذاران گردید. این اشتباهات به زعم این گروه مبنا و ریشه انحرافات بعدی سازمان گردید. این گروه مشخصا بحث التقاط را به عنوان عامل اصلی انحرافات سازمان مطرح می کنند. و بر این باورند که چنان متدلوژی و التقاطی بطور اجتناب ناپذیر چنین آینده ای را برای سازمان رقم می زد.

۳- گروه دیگری بر این عقیده اند که سازمان با نفوذ دادن عوامل خود از جمله تقی شهرام در سازمان باعث انحرافات بعدی شده است. آنها سازمان را به دو دوره پیش و بعد از تسلط تقی شهرام در مرکزیت سازمان تقسیم بندی می کنند و معتقدند که ساواک با همکاری سیا موفق به انحراف کشاندن سازمان شده است.

۴- گروه دیگری دلایل انحراف مجاهدین را به عملکرد و تصمیمات شخصی معطوف و محدود می کنند. این گروه آشکارا نقش مسعود رجوی را در انحرافات بعدی سازمان برجسته و محوری می کنند.

۵- گروه دیگری از مخالفین سازمان صرفنظر از هرگونه داوری، بر این باورند که به دلیل تغییر اوضاع و تک قطبی شدن جهان و … نفی و نقد جدی روش های خشونت آمیز و پایان عمر انقلابات خونین و قهرآمیز و مشخصا به انزوا رفتن مارکسیسم دوره جریان هایی مثل مجاهدین که نماد ادامه مبارزات زیرزمینی و مسلحانه در ایران محسوب می شود، به پایان آمده و از درجه انتفاع خارج شده است. این گروه ها معتقدند وقتی شرایط موجود از مجاهدین عبور کرده، دیگر حتی لزومی به بازنگری و نقد آنها احساس نمی شود.

۶- گروهی اما مجاهدین را از منظر پدیدارشناسی و تاریخی حائز اهمیت می شمارند. و بر این باورند مجاهدین می توانند از این حیث و به عنوان نمونه تبدیل یک جریان آرمانگرا به یک گروه فرقه ای و ضددمکراتیک مورد مطالعه قرار بگیرد. در واقع این گروه به مجاهدین نگاهی موزه ای دارند که می شود به ضرورت مورد مطالعه قرار بگیرد.

نقطه اشتراک همه این گروه ها صرفنظر از اختلاف دیدگاه های سیاسی و اعتقادی درباره ریشه های انحراف، مخالف بودن با سازمان است. از این منظر می توان به جرأت ادعا کرد هیچ سازمان سیاسی در طول تاریخ ایران به اندازه مجاهدین مخالف و منتقد آن هم در میان مخالفین جمهوری اسلامی نداشته است. در نقطه مقابل اما مجاهدین فاقد کمترین پشتوانه سیاسی چه در نزد گروه های سیاسی و چه افکار عمومی در ایران هستند. در حال حاضر معدود حامیان مجاهدین را عمدتا راست ترین جناح های سیاسی در غرب و بعد شماری شخصیت های سیاسی بازنشسته و منفعل و جناح های تندرو و خشونت طلب آمریکایی تشکیل می دهند.

چهل و هشت سال از تأسیس سازمان می گذرد. هر چند این قدمت به لحاظ کمی منحصر و کم سابقه است، اما به لحاظ کارکرد و عملکرد درست در نقطه مقابل آن پیشینه چالش برانگیز و مسئله ساز بوده است. هر چند سازمان فی النفسه به چنین پیشینه و قدمتی افتخار کند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی و تناقضات ناشی از سیاست بقا در شکاف

تغییر موضع مجاهدین نسبت به ملل متحد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، پنجم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8511

 

یکی از نکات جالب و عبرت آموز در موضع گیری های سازمان افتادن به چاله چوله های تضادها و تناقض های خنده دار و نعل و میخ زدن هایی است که اتفاقا فاصله ادعا تا رسوایی و فضیحت آنها بعضا به یکی دو روز و در نهایت یکی دو هفته هم نمی رسد. اگر یادمان باشد مسعود رجوی در آخرین پیام صوتی اش به ساکنین اشرف بخش قابل توجهی از پیام اش را به موضوع ملل متحد و دیگر نهادهای زیر مجموعه آن اختصاص داد. تلاش رجوی این بود که اولا مشروعیت ملل متحد و نهادهای مربوطه به آن را زیر سؤال ببرد و ثانیا این مشروعیت را مشروط به موضع گیری های ملل متحد در رابطه با مجاهدین و ساکنین اشرف کند. برای همین بصراحت و با این مضمون ادعا کرد که مشروعیت ملل متحد را اشرف نشان ها امضا می کنند. بعد از آن هم قلم به دستان رجوی همین خط را تا جایی ادامه دادند که رحمان کریمی به صراحت ملل متحد را مجری اراده و خواست قدرت های بزرگ و از جمله آمریکا معرفی کرد و گفت که اینها اصلا استقلال ندارند و بازیچه هستند. از آن هجمه مورد اشاره شاید هنوز سه هفته هم نگذشته که سایت های سازمان موضع آیت الله خامنه ای در اجلاس غیر متعهدها را که گفته بود:

“شورای امنیت سازمان ملل دارای ساختار و سازوکاری غیرمنطقی، ناعادلانه و کاملاً غیردموکراتیک است… آنها می گویند «حقوق بشر»، و منافع غرب را اراده می کنند؛ می گویند «دموکراسی»، و دخالت نظامی در کشورها را به جای آن می نشانند؛ منافع خود را به نام «قوانین بین المللی»، و سخنان تحکم آمیز و غیرقانونی خود را به نام «جامعه ی جهانی» بر ملتها تحمیل می کنند… “

به عنوان وسیله ای برای مانور و ایجاد ضدیت و همچنین خوش رقصی در نزد ملل متحد و کشورهای مورد اشاره دستمایه خبرها و تحلیل های خود قرار می دهند و طوری هم نسبت به ملل متحد احساس سمپاتی و ارادت نشان می دهند که انگار نه انگار که همین دیروز رهبری مجاهدین درباره ملل متحد چه ها که نگفت و همچنین قلم به دستان به فرموده رجوی ملل متحد را تا کجا لجن مال و بی آبرو کرده بودند. هر چند دامنه این تضادها و تناقض گویی ها به اینجا ختم نمی شود، اما دم دست بودن همین مورد قابل اشاره شاید به مصداق مشت نمونه خروار بتواند سرگیجی ناشی از چه کنم چه کنم او را در این وانفسا دلالت بکند. لازم به ذکر است این تناقض ها از سالها پیش و مشخصا از مقطع اتخاذ استراتژی بقا در شکاف یقه رجوی را گرفته و به مرور دامنه تناقض گویی ها و تضادهای حاصله از آن را تشدید کرده و می کند. سیاست استراتژی بقا در شکاف رجوی هدف اش برجسته کردن و تشدید و مانور روی تضادها و چالش هایی متمرکز است که بین جمهوری اسلامی و دولت های اروپایی و بخصوص آمریکا و از سویی نهاد ملل متحد و زیر مجموعه های آنها وجود داشته یا به مرور شکل می گیرد. هدف رجوی این است تا از این تضادها به زعم خود برای پیشبرد اهداف منظور شده و همچنین جلب اعتماد و توجه غرب به خود استفاده کند.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد