_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

عجله مجاهدين خلق (فرقه رجوی) براي تخليه هرچه سريعتر از اشرف

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، سوم سپتامبر 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/142

 

 

بعد از پيام زيرزميني رجوي كه حركت سري ششم از اشرف را پيروزي و فتح الفتوح خوانده بود، سركار خانم ايشان نيز پيامي فرستادند كه گروه آخر شامل 680 نفرديگر هم آماده خروج از اشرف هستند. معلوم است پيامي كه پاتريك كندي به اور برده است كارساز واقع شده است.

وزارت خارجه آمريكا پيامي را با وساطت پاتريك كندي براي رجوي فرستاد و بلافاصله پس از رسيدن آن پيام، رجوي فرمان حركت ستون ششم را صادر كرد. و هنوز يك هفته از ستون ششم نگذشته كه اعلام كرده است اصلا بقيه نفرات را با يك ستون مي فرستيم. جالب توجه اينكه اينبار مجاهدين عجله داشتند كه ستون زودتر حركت كند، و عراقي ها را متهم مي كردند كه با بازرسي وقت گير مانع از حركت مي شوند.

اطلاعيه كه مريم رجوي روز گذشته منتشر كرد آمده است: «در پي بيانيه سخنگوي وزارتخارجه آمريكا در 29 اوت در استقبال از رسيدن ششمين ستون ساكنان اشرف به كمپ ليبرتي حدود 680تن مجاهدان اشرف در روز 22شهريور آماده حركت از اشرف به ليبرتي هستند.»

جالب است اين اطلاعيه در سايت انگليسي زبان مجاهدين منتشر شد و پس از سه روز در سايت فارسي آنها انعكاس يافت. نتيجه اينكه طرف مخاطب آمريكا بوده و مخاطب عام در درجه چندم قرار داشته است.

همه اينها از معجزات پيام «امپرياليسم جهانخوار» است كه به رهبري فرقه رسيده است. پيام حاوي چه نكاتي بوده است از طرف فرقه نه تاييد و نه اعلام نشده است ولي براحتي قابل حدس است. قول مساعدت وزارت خارجه براي خروج آنها از ليست در صورتي كه اشرف را تخليه كنند. اكنون در يك كفه ترازو خروج از ليست تروريستي است و در كفه ديگر فروپاشي تشكيلات. و چه باعجله و شتابان رجوي اين توازن را پذيرفت و تشكيلات را به اميد اينكه بتواند در ليبرتي آنرا ادامه دهد به خروج از ليست فروخت.

رجوي در سخنراني كه براي ستون ششم داشت، اين موضوع را مطابق هميشه، برعكس به ساكنان از همه جا بي خبر بيان كرد. رجوي گفت: آنها مي خواهند سرمايه چند ساله ما (تشكيلات) و حيثيت ما را از ما بگيرند ولي ما به آنها هيهات گفته ايم. عجب روزگار غريبي است...

رجوي رويش نشد به قربانيان بدبخت بگويد كه تاريخ مصرف شما تمام شده است. و اكنون زمان آن است كه در بيابانهاي عراق در حالي كه هيچ كشوري حاضربه پذيرش شما نيست، قرباني شويد.

سازمان مجاهدين از مطالب رجوي خيلي با احتياط استفاده ميكند. شايد مخفي شدن ده ساله او آ نقدر خجالت آور است كه حتي خود سازمان نيز حاضر نيست از او زياد استفاده كند. مثلا پيامها و سخنراني هاي او فقط در تلويزيون پخش شده و در سايتها گذاشته نمي شود و حتي اشاره اي هم به عنوان خبر از آن نمي شود.

اين سئوال منطقي براي هركسي پيش مي آيد كه در اين شرايط سخت كه بدنه سازمان در عراق زير ضرب قرار دارد و چپ و راست از طرف عراقيها مورد تهاجم قرار مي گيرند و هزاران مشكل سياسي و امنيتي و تشكيلاتي برايشان پيش مي آيد، چرا رهبري سازمان مخفي است و خودش را نشان نمي دهد كه شايد باعث روحيه دادن به هوادارانش بشود؟ يعني رجوي فقط در شرايط آسان و در مواقعي كه همه چيز بر وفق مرادشان پيش ميرود حاضر است علني شود؟

براي افرادي كه در اشرف هستند و از همه جا بي خبرند و هيچ ارتباطي با دنياي خارج ندارند و صبح تا غروب فقط در نشستهاي فرقه اي شركت مي كنند، لاپوشاني و محق جلوه دادن اين موضوع كار ساده اي است ولي براي دنياي آزاد كه هزاران رسانه ارتباط جمعي باعث تبادل اطلاعات مي شود، اين كار سخت به نظر مي آيد.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

يك مرگ مشكوك ديگر در مجاهدين خلق، فرقه رجوی

كريم شيخ الطايفه

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، اول سپتامبر 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/141

 

اخيرا از طريق كساني كه از تشكيلات جدا شده اند خبرهايي مبني بر مرگ كريم شيخ الطايفه منتشر شد. من با كريم از ساليان قبل و به مدت طولاني آشنا بودم و در بخشهاي مختلف سازمان از جمله، قرارگاه موزرمي، قرارگاه پنجم، قرارگاه هشتم، ستاد آموزش و جاهاي ديگر با او بسر بردم. كريم فردي بود كه به شدت با تشكيلات زاويه داشت و حرفهاي خود را با گوشه و كنايه بيان مي كرد. اصلي ترين چيزي هم كه باعث مي شد او هميشه زير تيغ سازمان باشد، همين زبان نيش آلود او به سازمان بود.

كريم كه سن آن حدود پنجاه سال بود، بنابه خواسته سازمان از همسرش جدا شده بود. او فعاليت سياسي خود را با سازمان از فاز سياسي شروع كرده و پس از مدتي به منطقه مرزي اعزام شده بود. سابقه فعاليت كريم با سازمان به بيش از سي سال بالغ ميشد.

چرا كريم كشته شد؟ سازمان مجاهدين همچون ديگران مخالفان و منتقدان خود با كريم رفتار كرد. او را سربه نيست كرد تا مخالف و منتقدي در درون تشكيلات نداشته باشد. اين روش و رويكرد ديرينه سازمان با مخالفان و منتقدان خود ميباشد كه مسعود رجوي آن را بر گرفته از سياست استالين مي دانست. رجوي بارها در نشست عمومي كه بنده نيز شاهد آن بودم، روش استالين در حذف مخالفين را مورد تعريف و تمجيد قرار مي داد.

در سايتها و منابع رسمي سازمان هيچ اسمي از كريم شيخ الطايفه نيست. سازمان حتي لازم نديد كه به مرگ او اشاره اي هم بكند. سازمان مجاهدين كه خود را مدافع حقوق بشر و تلاش براي آزادي مردم مي داند، افراد درون تشكيلات خود را به زنجير ميكشد يا به كام مرگ مي فرستد. تنها به اين دليل كه نسبت به سياستها و اهداف سازمان مخالف بوده و انتقاد داشته اند.

اين جانب از مجامع بين المللي و حقوق بشري خواهان پيگيري قتل كريم شيخ الطايفه مي باشم و اميدوارم روزي اين تشكيلات مخوف حساب اين جنايتهاي خود را پس بدهد. تشكيلاتي كه كينه و نفرت با آن سرشته شده و عجين گشته است.

سازمان مجاهدين بايستي به اين سئوال پاسخ دهد كه كريم چرا كشته شد؟ چگونه كشته شد؟ و چرا آنرا اعلام نكرد؟ آيا مرگ يك انسان آنقدر بي ارزش است كه سازمان مجاهدين حاضر نيست حداقل دليل مرگ او را (حتي به دروغ) توضيح دهد؟

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اوج وقاحت و بي شرمي اوج وقاحت و بي شرمي

(مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، سی و یکم اوت 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/140

 

سازمان مجاهدين كه در اوج افلاس و بدبختي دست و پا مي زند در اطلاعيه اي در پاسخ به اظهارات سخنگوي دبيركل ملل متحد پيرامون درگيري مجاهدين با نيروهاي عراقي نوشت: «یک دروغ بیشرمانه، توجیه جنایت دولت عراق و تشویق آن به جنایت بیشتر»

مجاهدين كه انتظار داشتند دبيركل ملل متحد نيز از آنها حمايت كند وقتي با اين حرفها مواجه شدند، دبيركل را به باد ناسزا گرفتند. در اطلاعيه فوق همچنين آمده است: « هدف آشکار این دروغپردازی توجیه جنایت دولت و نیروهای عراقی علیه پناهجویان بی دفاع و بی سلاح و نتیجه آن تشویق دولت عراق به ادامه سرکوب و کشتار است.»

به اين ترتيب بايستي به مجاهدين گفت شما كه نماينده ملل متحد، آقاي كوبلر را قبول نداريد، خود دبيركل آقاي بان كيمون را هم قبول نداريد، دولت عراق را هم كه قبول نداريد، و همه اينها را «مزدور» رژيم ايران مي دانيد. پس مي ماند، دولت آمريكا يعني ارباب بزرگتان.

جالب است بدانيد در نامه اي كه تحت عنوان «ساكنان اشرف» منتشر شده و همه مي دانند كه اين نامه در اور سور واز تهيه و تنظيم شده است از نيروهاي آمريكايي خواسته است تا در مراحل بازرسي و انتقال حضور داشته باشند. رجوي شايد نمي داند كه «آن ممه را لولو برده است» و ديگر نمي تواند به آمريكا متوسل شود. مصرف مجاهدين براي آمريكا به پايان رسيده و ديگر مثل دستمال كاغذي مصرف شده هستند و هيچ كارآيي براي عموسام ندارند.

تاكنون ديده بوديم كه همه جدا شدگان و مخالفان سياسي سازمان كه حرفي عليه آنها مي زدند را «مزدور وزارت اطلاعات» مي ناميدند. اما تاكنون نديده بوديم كه نماينده سازمان ملل در عراق و حتي خود دبيركل سازمان ملل را مزدور وزارت اطلاعات بنامند. پس حتما وزارت اطلاعات ايران فوق العاده است كه مي تواند حتي دبيركل سازمان ملل را به استخدام در بياورد. اما همه ما مي دانيم كه اين لولو خرخره اي است كه مجاهدين براي خود درست كرده اند و حتي به سايه خود هم مشكوك هستند كه مبادا اطلاعاتي باشند.

رجوي بايد بداند كه حرف همه مجامع بين المللي اين است كه بايستي به ليبرتي برويد و هيچ راه ديگري ندارد. رفت به ليبرتي هم معني آن هم براي رجوي و هم براي ساكنان بي دفاع و هم براي ملل متحد و هم براي دولت عراق و هم براي رژيم ايران و هم براي آمريكا مشخص است. معناي آن در يك كلام يعني فروپاشي تشكيلات. اين فروپاشي در تقدير است و هيچ راه گريزي از آن نيست. آقاي رجوي اگر زرنگ بود مي بايست بعد از جنگ ايران و عراق فكري براي تشكيلات خود مي كرد يا بعد از اشغال كويت فكري براي آن مي كرد و يا حداكثر قبل از اشغال عراق فكري به حال آن مي كرد. در اتاقهاي نشست، نشستن و تحليل غلط از شرايط كردن نتيجه اي جز اين نخواهد داشت.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حمايت طارق الهاشمي فراري از مجاهدين خلق (فرقه رجوی)

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و نهم اوت 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/139

 

 

سيماي ضد آزادي مجاهدين با آب و تاب خبر حمايت طارق الهاشمي از مجاهدين را با اين عنوان پخش كرد «طارق الهاشمی: ساکنان اشرف و ليبرتی ميهمانان دولت و مردم عراق هستند و بايد با آنها در کادر کنوانسيون ژنو برخورد شود»

آقاي طارق الهاشمي براي همه خوانندگان شناخته شده است. او كه در عملياتهاي تروريستي دست داشته است از طرف قوه قضايه عراق تحت پيگيرد است و به همين خاطر او به تركيه گريخته و اجازه ورود به كشور خودش را ندارد. حالا ببينيد كه اين متهم و تروريست فراري چگونه از مجاهدين حمايت ميكند.

زماني كه ما در تشكيلات بوديم سازمان، بخشي را بعنوان بخش اجتماعتي تاسيس كرد كه بيش از نيمي از نفرات تشكيلات را در خود جاي داده بود. مسئول اين ستاد هم عزرا علوي طالقاني (سوسن) بود. وظيفه اين ستاد راه اندازي يك حركت اجتماعي در عراق به نفع خودشان بود. اين سياست تا زماني كه آمريكاييها در عراق بودند ادامه داشت با خروج آمريكايي ها، در اين سياست گِل گرفته شد و دولت عراق مانع از دخالت آنها در امورات داخلي كشورشان شد.

مجاهدين روزي بسيار اميدوار بودند كه جناح اياد علاوي كه طارق الهاشمي نيز معاون او محسوب مي شود در عراق روي كار بيايند. خوشبختانه اين تحليل و سياست مجاهدين نيز مثل ساير تحليلهاي شان آبكي از آب در آمد و هرگز چنين نشد. اين جناح همچنان خيلي سعي كردند كه دولت قانوني مالكي را زير سئوال برده و با جمع آوري رأي در پارلمان استيضاح كرده و سپس منحل كنند. خوشبختانه باز هم چنين نشد. انگار هر جرياني در هرجاي دنيا كه مجاهدين از او حمايت مي كنند منفور مي شود و به كرنر رانده مي شود.

اياد علاوي نيز كه رهبر اين جريان بود خود ساليان سال مامور سيا بوده است. اين امر رسما از طرف مقامات آمريكايي نيز اعلام شده است كه در دوران صدام حسين، علاوي با سازمان سيا همكاري مي كرده است. حال مجاهدين از او بعنوان «دكتر» ياد مي كنندو سعي مي كنند با خرجهاي كلان از اين جريان حمايت كنند. علاوي خود نا اميد شده است اخيرا در مصاحبه اي گفته است «اياد علاوی نسبت به استمرار وضعيت انجماد سياسی در عراق هشدار داد» اين همان فردي است كه روزي شاخ و شانه مي كشيد كه دولت عراق را سرنگون كند اكنون از انجماد سياسي حرف مي زند. تلاشهاي شكست خورده اين جريان منحط (العراقيه) با حمايت مالي مجاهدين كه از طريق بمب گذاري، به خيابان كشاندن عده اي جيره خوار به خيابانهاي بغداد و فشار سياسي بر دولت عراق مي خواست يك دولت سني مانند رژيم صدام حسين روي كار بياورد.

مجاهدين هم كه مي ديدند كه در چنين حكومتي بهتر مي توانند رشد كنند سعي كردن از آن حمايت كنند. ولي باز شرايط به نفع مجاهدين نشد. چون واقعيت صحنه عراق بسيار متفاوت از آن چيزي است كه مجاهدين فكر مي كنند. همانطور كه واقعيت صحنه سياسي ايران بسيار متفاوت از افكار ابلهانه مجاهدين است. رجوي پس از گذراندن بيش از پنجاه سال از عمر خويش هنوز نتوانسته سياستي را فرا بگيرد كه منطبق با شرايط باشد و نه سياستي كه در اتاقهاي نشست، تعيين مي شود.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

توسل به يك معاون نماينده اخراجي

(مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و ششم اوت 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/135

 

تلاشهاي بي ثمر مجاهدين از قبيل تطميع مقامات سابق آمريكايي و اروپايي و مخارج ميلياردي مانع از آن نشد، انتقال باقيمانده ساكنان اشرف به ليبرتي ادامه يابد. به اين ترتيب رجوي با ارسال سري ششم به شكست محتوم و فروپاشي در تقدير تشكيلات تن داد. گزارش سازمان ملل پيرامون وضعيت ليبرتي به خوبي گوياي اين موضوع است. در گزارش سازمان ملل، ليبرتي مكاني مناسب براي زندگي حتي بالاتر از استانداردهاي بين المللي براي پناهندگي شناخته شده است. اين چيزي است كه كينه و غيظ مجاهدين را نسبت به سازمان ملل برانگيخته است. اما در اين ميان توسل مجاهدين پس از اينهمه نوميدهاي آنها به يك معاون نماينده اخراجي از سازمان ملل جالب توجه است. فردي به نام طاهر بومدرا كه معاون نماينده سازمان ملل در عراق بوده است پس از اينكه رسوايي هاي اخلاقي و مالي بوجود آورده است از اين مقام اخراج شد و از روي كينه توزي مقاله اي عليه مقامات سازمان ملل نوشته است و مجاهدين هم با حلوا حلوا كردن آن سعي دارند حرف خودشان عليه سازمان ملل و نماينده آن آقاي مارتين كوبلر را اثبات كنند.

اين كار البته قبل از هرچيز مصداق توسل به خس و خاشاك براي فرد در حال غرق است. سازمان مجاهدين به خوبي مي داند كه هيچكدام از اين اقدامات هيچ گونه تاثيري در اين روند ندارد. عزم و اراده اربابان بر اين قرار گرفته است كه اين تشكيلات فروپاشيده شود و چنين خواهد شد، نه كمبود امكانات و نه آب و فاضلاب و غيره ملاك هستند و نه اعتراضات و بيانه ها و اطلاعيه هاي پي در پي.

جالب است بدانيد مجاهدين، چنان تعريف و تمجيدي از اين نماينده اخراجي كرده اند كه او را انقلابي دوران استقلال الجزاير جا بزنند. در حاليكه رسانه هاي عربي و غربي در چندين مرحله مختلف از طاهر بومدرا، بعنوان يك فرد فاسد نام برده كه از طرف نمايندگي سازمان ملل در عراق اخراج شده است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جان محمد حياتي در خطر است

 

 

محمد ب، وبلاگ باند رجوی، بیست و دوم اوت 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/133

محمد حياتي كه از اعضاي قديمي سازمان مجاهدين مي باشد و بيش از چهل و پنج سال در اين سازمان فعاليت داشته است، اكنون از منتقدان اصلي سياستهاي سازمان و بطور مشخص مسعود رجوي مي باشد. بنابر اطلاعات دقيقي كه از درون تشكيلات سازمان مجاهدين دريافت شده است، جان آقاي محمد حياتي در خطر مي باشد.

سازمان مجاهدين در آستانه فروپاشي تشكيلات و بسته شدن درب اشرف سعي در حذف منتقدان اصلي و كساني كه قبلا نفرات مسئول بوده اند و اطلاعات فوق سري سازمان را در اختيار دارند، كرده است. اين طرح برنامه ريزي شده مي باشد و به بهانه هاي مختلف بعنوان مرگ طبيعي جلوه داده مي شود.

آقاي محمد حياتي كه از ساليان پيش منتقد سياستهاي مسعود رجوي بوده است، هميشه در حاشيه تشكيلات بسر برده است، اطلاعات دريافتي از درون تشكيلات مجاهدين حاكي است كه سازمان طرحي براي حذف محمد حياتي ريخته است كه تا پايان پرونده اشرف اجرا خواهد شد. همانطور كه براي مهدي افتخاري، و علي زركش و مهدي كتيرايي، طراحي كردند و آنها را حذف كردند.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حاميان دروغين «خلق»حاميان دروغين «خلق»

(مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

 

 

محمد ب، وبلاگ در بند رجوی، شانزدهم اوت 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/130

 

ايران در المپيك سال 2012 در لندن صاحب مدالهاي متعددي شد كه براي هر ايراني چه مخالف دولت ايران باشد و چه موافق آن، جداي از هر گونه ايده سياسي، افتخارآفرين است. ورزشكاراني كه تنها براي افتخار آفريدن براي ميهن خويش تلاش مي كنند و البته پيروز هم مي شوند. تمامي گروههاي سياسي خارج از كشور كه قريب به اتفاق آنها مخالف دولت ايران هستند بخاطر اين افتخارات به خود مي بالند. خيلي از ايرانيان با خريدن بليط المپيك به ديدن مسابقات رفتند و با تشويق ورزشكاران خود آنها را در رسيدن به قله پيروزي ياري كردند.

اما در اين ميان حساب فرقه رجوي جداست. الحق كه كلمه «فرقه» اينجا بسيار كارا و با مُسَما مي باشد. فرقه كه در خود مي لولد و هيچ كاري به دنياي واقعي و خارج از خيال و اوهام خود ندارد. هرگز نه خبري از مسابقات ايرانيان پخش كرد و نه فيلمي از آنها منتشر ساخت. اين جانب كه خود قريب به بيست سال در اين فرقه بسر برده ام، و از فرهنگ آنها بخوبي مطلع هستم، خدمت شما عرض مي كنم كه، اينها هركسي كه از ايران مي آيد را نماينده رژيم ايران ميدانند. هركسي كه در اداره اي كار مي كند را نماينده رژيم ايران مي دانند. با عبارتي نظير «مزدوران اداره پست رژيم ....»، «فوتباليستهاي مزدور رژيم...» و غيره، از مردم ايران ياد مي كند. شايد حدود نصف جمعيت ايران حقوق بگير دولت هستند، كه شامل ادارات، مؤسسات، سازمانها، نهادها و ساير ارگانهاي دولتي مي شود. از نظر سازمان مجاهدين خلق، همه اينها مزدور رژيم ايران هستند و از نظر آنها خائن به «خلق» هستند.

از اين رو براي من اصلا قابل تعجب نيست كه تلويزيون مجاهدين دونده جامائيكا را با آب و تاب در تلويزيون بصورت مستقيم پخش ميكند ولي حتي يك خبر كوتاه هم از پيروزي كشتي گيران هم وطن خود پخش نمي كند. از سران اين فرقه بايد پرسيد كه آيا اين ورزشكاران هموطنان شما نيستند ؟ آيا اينها همان خلقي نيستند كه از آنها دم مي زنيد؟

زماني كه ما در مناسبات آنها بوديم، هنگام پخش مسابقات جام جهاني فوتبال كه با فشار نفرات پايين تشكيلات مجبور به پخش آن مي شدند، هرگز حاضر نبودند جايي كه مسابقات ايران پخش مي شد را براي نفرات داخل بگذارند. پخش مسابقات كه ايران بخشي از آن باشد، در مناسبات مجاهدين، «مرز سرخ» است.

خوب به ياد دارم، يكبار مسابقات جام جهاني را كه مي خواستند پخش كنند، از تلويزيون محلي عراق بدليل كيفيت پايين و پارازيت آن امكان پخش نبود، تنها امكان براي پخش تلويزيون شبكه سه ايران بود، به ما گفتند اين بايد با اوكي فرمانده قرارگاه باشد. وقتي خواستيم از فرمانده قرارگاه اوكي پخش مسابقه فوتبال از شبكه سه ايران را بگيريم، گفت چون گوينده رژيم (فردوسي پور) صحبت مي كند بايستي صداي او را پخش نكنيد و بجاي آن يك موزيك بگذاريد. مشكلي ديگري كه براي فرمانده قرارگاه بود، آرم شبكه سه بود، نهايتا فرمانده قرارگاه ، پخش فوتبال را اوكي نكرد چون راه حلي براي حذف آرم شبكه سه بصورت مستقيم پيدا نشد. همين امر باعث اعتراض خيلي از نفرات تشكيلات شد.

حالا ببينيد وضع و حال اين رژيم را كه مي خواهد منجي و آزاديبخش مردم ايران باشد. كساني كه براي نفرات خود حتثي جرأت پخش مسابقات فوتبال كه تنها آرم تلويزيون ايران روي آن است را ندارند، اينها كه ساليان سال است نه چشمشان به روزنامه، نه تلويزيون و نه راديو و نه اينترنت و نه تلفن نيفتاده، از نظر مجاهدين «پيشتازان خلق» و «نوك پيكان تكامل» هستند... البته تا تكامل را چه تعريف كنيم!

از نظر مجاهدين پخش يك مسابقه فوتبال از ايران يا پخش خبر كشتي فرنگي ايران براي نفرات تشكيلات، آنها را به دنيا و زندگي مي برد و اين آن چيزي است كه سازمان از آن وحشت دارد. اين راهي است كه انتهاي آن جدايي از فرقه را در پي دارد. در يك محيط فرقه اي بايستي تنها و تنها حرفهاي مسئولين فرقه و رهبري آن را شنيد و تعريف و تمجيد كرد. چنانچه در برنامه هاي تلويزيوني آنها هم مشاهده كرده باشيد، هر يك جمله در ميان بايستي تعريف و تمجيد از رجوي كرد و او را ستايش كرد.
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حكایت مجاهدین و جنبش سبز

 

 

محمد ب، فریاد آزادی، هفتم اوت 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Hekayat%20Mojahedin%20Va%20Jonbesh%20Sabz.HTM

 

از زمان سر برآوردن جنبش سبز در ایران یعنی بعد از انتخابات سال 88 در ایران، مجاهدین كه حسابی از شرایط غافلگیر شده بودند مواضع مبهم و گاها با تغییرات صد و هشتاد درجه ای اتخاذ كرده اند. ابتدا آنرا محكوم كرده و با اطلاعیه ای كه سراسر مضحك و كاملا خالی از واقعیت بود، شمار شركت كنندگان در انتخابات را كمتر از پنج میلیون در سراسر ایران اعلام كردند. این درحالی بود كه تمامی خبرگزاریها و تلویزیوهای ایرانی و غیر ایرانی، این انتخابات را «بزرگترین انتخابات» تاریخ جمهوری اسلامی قلمداد كردند. مجاهدین كه نمی خواستند از این حرف خود كوتاه بیایند همچنان بر حرف خود اصرار كردند و با عباراتی نظیر «نخست وزیر خمینی» و غیره سعی می كردند این حركت را تخطئه كنند. اما دیدند كه این حركت آنها هم هیچ جایگاهی در بین مخالفان و موافقان دولت ایران ندارد.

رجوی كه سالها سعی می كرد خود را تنها اپوزیسیون دولت ایران قلمداد كند و با فحاشی به سایر اپوزیسیون آنها را «جیره خوار دولت ایران» می خواند، كاملا غافلگیر شده بود. البته برای كسی كه بیش از سی سال از ملاء اجتماعی خود دور بوده و هیچگونه اطلاعی از وضعیت فرهنگی و اجتماعی جامعه خود ندارد این چیز عجیبی نیست. تحلیلهای رجوی در اتاقهای در بسته ای صورت می گیرد كه تمامی افراد آن سی و سه سال پیش آنهم به مدت یكی دو سال (بین زندان شاه و فرار از ایران) در این جامعه زندگی كرده اند. از آنجایی كه اصلی ترین خصیصه همه دیكتاتورها این است كه هیچ حرف مخالفی برای آنها قابل قبول نیست و همه مشاوران بایستی «بله قربان» گو باشند و حرفهای او را تایید كنند، رجوی نیز هیچ حرف مخالفی را حتی از نزدیك ترین مشاورانش قبول نمی كرد و اگر حرف مخالفی بود مثل علی زركش و مهدی افتخاری و محمد حیاتی به زیر كشیده می شد.

به روشنی معلوم بود كه رجوی قافیله را باخته است. تا جایی كه برای اینكه از قافله عقب نماند سرانجام مجبور شد بطور صریح رهبران جنبش سبز از جمله موسوی را به رسمیت بشناسد و طی نامه ای سرگشاده برای او پیشنهادهای خود را برای ادامه این مبارزه اعلام كند. بله رجوی رنگ عوض كرده بود و سعی می كرد با فرصت طلبی و كلاشی، خود را به این جنبش بچسباند. اما پس از مضمحل شدن این جنبش، باز رجوی سر بر آورد و بنای مخالفت با آن را سر داد. دوباره یك گردش صد و هشتاد درجه ای دیگر.

اینبار رجوی آنها را محكوم كرد و «ویروس سبز» یا «ویروس جنبش بی هزینه» نام نهاد. در فرهنگ رجوی هرجا كه كشتار و قتل هست آنجا نام انقلاب و جنبش می تواند به خود بگیرد در غیر این صورت است. از نظر رجوی پرداخت هزینه صرفا به كشتن دادن افراد است. بدون اینكه از خودش هزینه ای بپردازد. پرداخت هزینه از دیگران كه خرجی ندارد. آنچه كه رجوی طی سالیان تا همین اواخر در اشرف نیز انجام داد. به كشتن دادن افراد از سال 60 با رودرویی بی موقع با جمهوری اسلامی گرفته تا سالهای سال بعد در اشرف، ماجراجویی سرشاخ شدن با دولت عراق.

در فرهنگ رجوی، «زندگی»، هیچ معنا و مفهومی ندارد، آنچه كه مهم است، جنگ، خونریزی، كشتار و خشونت است. این آن چیزی است كه سالیان سال در تشكیلات خویش ترویج كرده و نفرات تشكیلات را تبدیل به عناصری بی اراده و آدم آهنی كرده كه هیچ احساس و عاطفه ای از خودشان ندارند و هرچه دارند بایستی نثار رهبری خود بكنند.

اما آنچه كه در جریان انتخابات 88 و پس از آن روی داد یك چیز را برای همیشه برای مخالفان دولت ایران و بخصوص برای مجاهدین كاملا روشن كرد و آن این بود كه مردم ایران هرگز خواهان خشونت نیستند. این چیزی است كه دكان «جنگ مسلحانه» مجاهدین را كه سی و سه سال است از طریق آن ارتذاق می كنند را تخته كرده است. و این اوج سوزش مجاهدین است. مردم ایران در این جریان گفتند كه همه خواسته و مطالبات آنها از طریق مسالمت آمیز قابل حصول است و هیچ نیازی به خشونت و كشتار و ارعاب ندارند.

تمامی سوزش ر جوی و اعوان و انصارش كه این چنین علیه جنبش سبز و دست اندركاران آن تبلیغ می كنند نیز ناشی از همین است و این سوزش جان سوز برای آنها هرگز پایانی ندارد زیرا شیشه عمر آنها شكسته شده و عمر تاریخی آنها به پایان رسیده است.

محمد ب

10 اوت 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اشرف، خواهر حمص

(پایان غم انگیز رجوی و مجاهدین خلق)

 

 

محمد ب، فریاد آزادی، هفتم اوت 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Ashraf.Khahar%20Hamas.HTM

 

یكی از شیوخی كه در مراسم افطار و سورچرانی مریم رجوی در اورسورواز شركت كرده بود در حالی كه بعد از خوردن افطار مفصل و دیدن تریبون و چند صد نفر جلوی خود، جوگیر شده بود بود، گفت: ما اشرف را خواهر حمص معرفی می كنیم. آنگاه مجاهدین در تلویزیون بعنوان اولین خبر مهم و در حالی كه مارش نظامی پخش می شد و پرچم مجاهدین برافراشته می شد و اشرفیان رژه می رفتند، اعلام كرد «شورای انتقالی سوریه، اشرف را خواهر حمص اعلام كرد».

اینكه در این خواهر و برادر شدن چه چیزی به جیب مجاهدین ریخته می شود بماند، اصطلاحات تحقیرآمیز و مشمئز كننده كه برای هر شنونده ای آزار دهنده هم هست بماند، حكایت مجاهدین حكایت انسان در حال غرق شدنی است كه به پر كاهی متوسل می شود. حالا این شورای انتقالی سوریه خود چه موجودی است كه خواهرش اشرف باشد.

مریم رجوی كه طبق تاكتیك همیشگی، با برگزاری سور و جشن و مراسم و ریخت و پاش سعی در جمع كردن حمایت می كند امسال نیز با برگزاری یك سور آنچنانی در پاریس و جمع كردن اعرابی كه نه سیاست برای آنها مهم است و نه دیانت، سعی كرد اینطور بنمایاند كه در میان اعراب بخصوص مخالفان سوریه برای خود حامیانی دارد. البته بهتر از همه سازمان مجاهدین خوب می داند كه همانطور كه حامیان آنها در عراق توانستند مانع اخراج آنها شوند، حامیانشان در سوریه نیز برای آنها كاری انجام خواهند داد.

اگر تلویزیون مجاهدین را دیده باشید، متوجه می شوید كه بیش از نیمی از برنامه هایش به اخبار سوریه اختصاص دارد، اینبار نیز «خلق قهرمان ایران» فراموش شد و به سراغ خلق قهرمان سوریه رفتند. رجوی در شبی كه دولت لیبی با حملات نیروهای آمریكایی و انگلیسی سرنگون شد، اعلام كرد، «قدر ملت لیبی رقم خورد» البته رجوی نخواست به یاد بیاورد كه این قدر توسط بیگانگان و امپریالیستهایی كه روزی در اطلاعیه های سازمان مجاهدین «دشمن اصلی خلقهای تحت ستم» تلقی می شد صورت گرفته است. در مورد سوریه نیز رجوی بسیار ناراحت و افسرده است كه چرا آمریكا و انگلیس و اسرائیل نمی توانند با دست باز بمباران كنند و قدر ملت سوریه را هم رقم بزنند. البته برای مجاهدین كه این طور دنبال رقم زدن قدر ملتهای منطقه هستند به این ترتیب میخواهند برای خودشان سفره پهن كنند و با استعانت از آمریكا و و انگلیس واسرائیل، قدر خودشان را رقم بزنند. شاید رجوی از بس در افكار موهوم و تحلیلهای غلط غرق شده به خوبی نمی داند و واقعیت را تشخیص نمی دهد ولی جهت یادآوری بایستی به ایشان گفت كه قدر رجوی سالهاست كه رقم خورده البته این رقم رو به پایین است و شمارش معكوس برای فروپاشی تشكیلات نیز ناشی از همین رقم خوردن است.

محمد ب
7 اوت 2012

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دنبال فرج از اين ستون به آن ستون

(تنها رجوی، مجاهدین خلق و بقایای صدام ها جلوی کمک رسانی را گرفته اند)

 

 

محمد ب، وبلاگ در بند رجوی، سی و یکم ژوئیه 2012
http://bandrajavi.blogfa.com/post/115

 

چنانچه در خبرها آمده است، دولت عراق بار ديگر تخليه اشرف را تمديد كرد و زمان بعدي براي انجام اين موضوع را به بعد از ماه رمضان موكول كرد. در اطلاعيه رسمي كه به همين مناسبت از طرف دولت عراق صادر شده است، آمده «به احترام ماه مبارك رمضان، و به احترام افراد روزه داري كه ممكن است در اين نقل و انتقال مورد آزار و اذيت قرار گيرند، انتقال سري بعدي نفرات اشرف به ليبرتي پس از پايان اين ماه صورت خواهد گرفت». البته اين موضوع خود به تنهايي قابل تقدير است. من خود دوستاني در ميان اشرفيان دارم نفس راحتي كشيدم و اميدوار شدم كه تا پايان ماه رمضان سازمان مجاهدين تن به اين انتقال دهد و اين موضوع بدون خونريزي و با مسالمت به پايان برسد.

اما براي رهبران سازمان كه بدنبال خريدن زمان (حتي يك روز) هستند، اين يك ماه فرصت خوبي است تا بتوانند با لشكركشي تبليغاتي، كليت اين موضوع را زير علامت سئوال ببرد. اگر رسانه هاي مجاهدين را بررسي كنيد به خوبي اين امر واقف خواهيد شد كه چگونه به دست وپا زدن افتاده است و با بكارگيري افراد معلوم الحالي مثل «صالح المطلك» كه بارها بعنوان نفر خريده شده توسط مجاهدين، در رسانه هاي عراقي از او ياد شده است، سعي شده است كليت انتقال را زير علامت سئوال ببرد. به اين عبارت توجه كنيد «دکتر صالح المطلک نايب نخست وزير عراق فشارهای ضدانسانی بر ساکنان اشرف را محکوم کرد و ”از سازمان ملل متحد خواست تا در انتقال ساکنان اشرف به ليبرتی درنگ کند.»

همچنين به اين عبارات توجه كنيد:

«بيانيه مرکز عراقی روزنامه و تبليغات در بغداد - فراخوان به نجات ساکنان اشرف و ليبرتی»

«نامه جمعيت قربانيان جنگ عراق به هيلاری کلينتون»

«تجمع حقوقدانان مستقل: کوبلر و ساکنان اشرف در بوته آزمايش عدالت بين المللی»

«بيانيه هزار حقوقدان از کشورهای مختلف عربی - فراخوان به اقدام فوری برای بحران آب در ليبرتی»

اين ها تنها نمونه هايي است از دهها مورد اطلاعيه و فراخوان از شخصيتها و تجمع ها و جمعيت هاي موهوم و دست ساز مجاهدين براي حمايت از ابقاء نفرات اشرف و عدم تخليه آن توسط نيروهاي عراقي. راستي چرا؟

همه آنهايي كه فقط نگران جان ساكنان اشرف هستند چه آنها كه در صف هواداران مجاهدين هستند و چه آنها كه در صف منتقدان، خواهان اين هستند كه هرچه زودتر نفرات به ليبرتي بروند تا در جهت تعيين تكليف آنها به كشور ثالث اقدام شود. اما براي سازمان مجاهدين اينطور نيست. براي سازمان مجاهدين نه تنها مهم نيست كه به كشور ثالث بروند بلكه تا آنجا كه بشود كارشكني مي كند كه اين امر صورت نگيرد. كما اينكه مي بينيد در هيچكدام از اين اطلاعيه ها خواهان اين نشده اند كه كشوري ساكنان مصاحبه شده توسط كميسارياي عالي پناهندگان، را بپذيرد. آيا كسي تا حال از سازمان مجاهدين اطلاعيه و فراخواني ديده است كه حاكي از درخواست براي پذيرش كشورها باشد؟

از نظر سازمان مجاهدين، ساكنان اشرف تا جايي داراي اهميت هستند كه در قالب تشكيلات مجاهدين در اشرف يا ليبرتي باشند وقتي از اين قالب خارج شده و به كشور ديگر بروند يا حتي در همانجا زير نظر سازمان ملل در بيايند، ديگر «مزدور»، «خائن» و «مامور وزارت اطلاعات» هستند.

اگر نگاه منصفانه اي به شرايط موجود بكنيم اين سئوال برايمان پيش مي آيد كه مجاهدين چه اصراري دارند كه در عراق جنگ زده و تحت اشغال بمانند؟ هدف آنها از آمدن به عراق، مبارزه با رژيم ايران بوده است. در شرايطي كه رئيس جمهور وقت عراق آنها را پذيرفت و امكاناتي در اختيار آنها گذاشت از جمله زمين، پول، سلاح كه بتوانند با رژيم ايران مبارزه كنند. اكنون اما شرايط متفاوت از دوران قديم عراق است. دولتي برسر كار آمده است كه از سر تاپاي آن با رژيم ايران تراز است. نخست وزير، خود رئيس گروهي است كه در ايران ساخته و پرورش يافته شده است.

اما بگذاريد براي فهم بيشتر موضوع، داستان را وارو كنيم. اگر آمريكا به ايران حمله كرده بود و در ايران رژيم عوض شده بود و مجاهدين كه سالها در عراق بودند به ايران مي رفتند و قدرت را در دست مي گرفتند. صدام نيز همچنان در عراق سركار بود. آيا مجاهدين اين امكان را در اختيار حزب الدعوه (نوري مالكي) يا مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق يا سپاه نهم بدر قرار ميدادند كه همچنان در ايران پايگاه داشته و عليه دولت صدام مبارزه كنند؟

با يك نگاه اجمالي بخوبي مي بينيم كه چنين چيزي مطلقا امكان پذير نبوده است. و اينكه تاكنون هم دولت عراق با اغماض مجاهدين را در عراق پذيرفته است بسيار قابل تحسين است. آيا مجاهدين در چنين شرايطي ميخواهند به مبارزه شان بارژيم ايران در عراق ادامه دهند؟ چگونه ؟ تحت چه استراتژي؟ با كدام تاكتيك؟

آنچه كه مجاهدين نام آنرا «ارتش آزاديبخش» گذاشته اند، هيچگونه سلاحي ندارد، در محاصره چند لايه اي ارتش عراق است، ميانگين سن افراد از پنجاه سال به بالاست. فرماندهان و مسئولين قديمي آن، بيش از سي سال است كه در يك فضاي بسته و بدور از ارتباط با دنياي خارج بسر برده اند و واقعيات دنياي امروزي برايشان قابل درك نيست. مخالفت با تشكيلات چه مخفيانه و چه علني رو به فزوني است. موج فرار بي سابقه از تشكيلات، همه اين معضلات و دهها مورد ديگر كه از نظر يك ناظر بيروني قابل رؤيت نيست ولي خود سازمان بهتر مي داند، آيا اين تشكيلات با اين «ارتش» قادر است به مبارزه برخيزد؟ وفق دادن خود اين ارتش با شرايط امروزي جامعه، در حالي كه با شرايط سي سال پيش تنظيم شده است، خود بزرگترين معضل براي سازمان خواهد بود.

سئوال اساسي و مهم اكنون از سران سازمان اين است، اگر هدف مبارزه با رژيم ايران است، چگونه در عراق كنوني مي خواهد با اين «ارتشي» كه در بالا ذكر كرديم مبارزه كند؟ و طي ده سال اخير پس از اشغال عراق چه مبارزه اي كرده است؟ آيا با راه اندازي تلويزيون و پخش برنامه هاي بي ارزش و بند تنباني ميخواهد به مبارزه رژيم ايران برود. مثل همين تلويزيون و صدها بار شديدتر از آن صدها تلويزيون خارج كشوري هستند كه از لس آنجلس و آلمان و انگليس برنامه عليه دولت ايران پخش مي كنند، لازم نيست بياييد توي خاك عراق دست به اين كار بزنيد.

اما همه مي دانيم كه مشكل مجاهدين چيز ديگري است. مشكل اين است كه بخوبي مي دانند نفراتي را كه بيش از سي سال در يك قفس به نام «تشكيلات» نگهداشته اند در صورتي كه از اين قفس خارج شوند ديگر نفر مجاهدين نخواهند بود، در يك كلام تشكيلات مجاهدين فروپاشيده خواهد شد. حتي به ليبرتي رفتن هم خودش قدم مهمي براي فروپاشي است. در نتيجه مجاهدين تا آنجا كه بتوانند و زورشان برسد ميخواهند اشرف را حفظ كنند، اشرف كه نماد تشكيلات مجاهدين است، بي خود نيست كه رجوي اين شعار را در دهان اشرفيان انداخته بود كه «اشرف ناموس ماست» البته ناموس رجوي است و حتي از ناموس مهمتر. چون مجاهدين بخوبي مي دانند كه تمام فعاليتهاي آنها در خارج از كشور و حضور مريم رجوي با پشتوانه تشكيلاتشان در عراق است. اين تنها آس آنها در مقابل ساير گروهها و تشكلهاي مخالف رژيم ايران است. در صورتي كه اين تشكيلات نباشد، آنها نيز به خيل صدها و هزاران گروه مخالفت دولت ايران مي پيوندند كه كارشان بحث سياسي و حرف مفت زدن است. رجوي اين را بخوبي مي داند و تاآنجا كه بشود سعي مي كند به اين امر تن ندهد، البته شرايط اصلا به نفع او نيست و خواه نا خواه بايستي به بسته شدن درب اشرف يعني بسته شدن تشكيلاتش تن دهد. اين جبر تاريخ است.

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هشدار: فاجعه ای دیگر در اشرف

 

 

محمد ب، فریاد آزادی، بیست و ششم ژوئیه 2012
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Hoshdar.Dar%20Ashraf.HTM

دولت عراق كه آغاز ماه رمضان را برای برچیدن قرارگاه اشرف تعیین كرده بود، این امر توسط دولت آمریكا و مارتین كوپلر نماینده سازمان ملل در عراق نیز به رسمیت شناخته شد. دولت آمریكا چندین بار قبل از فرا رسیدن این زمان از زبان سخنگویان مختلف خود به مجاهدین هشدار داد. دولت عراق نیز از زبان مسئولان و مقامات خود بارها و بارها هشدار داد كه این زمان آخرین ضرب العجلی است كه تعیین می شود.

مارتین كوپلر چند روز گذشته در گزارشی كه پیرامون همین موضوع به اعضای شورای امنیت داد اعلام كرد، كه مجاهدین با دولت عراق و سازمان ملل همكاری نمی كنند و كاسه صبر دول عراق در حال سر آمدن است.

اما از طرف دیگر مجاهدین و البته شخص خود رجوی كه برا دو سالی هنوز خون تازه ای نریخته سخت بدنبال این موضوع می باشد كه كار را به درگیری فیزیكی بكشاند و خون ریزی راه بیندازد. آنهم از خون یاران و نفرات خودش كه سالیان سال به پای او ایستاده اند و با تمام بازیها و سیاسی كاری های غیر منطقی او ساخته و تسلیم بوده اند.

اكنون كه روزهای آرامی را پشت سر می گذاریم، آرامشی قبل از طوفان است. طوفانی كه شاید اینبار اشرف و دودمان رجوی را در آن منطقه از عراق برای همیشه بر باد بدهد. تا آنجا كه به آمریكا و سازمان ملل برمی گردد، هشدارهای قبلی خود را داده اند، هیچ كدام از مقامات رسمی اروپایی و آمریكایی به نفع مجاهدین این بار موضعگیری نكردند. تنها كسانی كه با پول زبان مجاهدین هستند اینبار فقط حرف زدند.

مارتین كوپلر خطاب به كسانی كه از مجاهدین حمایت می كنند، در گزارش خود به شورای امنیت گفت: «اینهایی كه از روی متن های مجاهدین رونویسی كرده و موضعگیری می كنند، باید بدانند كه بجای اینكار بهتر است آنها را وادار كنند كه به قانون عمل كرده و از یك فاجعه دیگر جلوگیری كنند. البته هركسی اینرا می داند كه آنچه به دهان سیاست مدارهای هوادار مجاهدین خوش آمده است، پولهای كلانی است كه بابت هر سخنرانی یا موضعگیری به جیب آنها ریخته می شود، برای آنها مهم نیست كه سرنوشت انسانهای مفلوكی در بیابانهای عراق و در گرمای شصت درجه چه می شود.

شاید مجاهدین هنوز فكر می كنند هنوز «عزیز كرده» صدام حسین هستند و هركاری دلشان خواست در عراق می توانند انجام دهند. رجوی شاید تغییر دوران را در عراق درك نكرده است و نمی داند آن زمان كه با سلاح نیمه سنگین و با خودروی نظامی در خیابانهای بغداد و سایر شهرهای عراق ستون راه اندازی می كردند و رژه می رفتند به سر آمده است. اكنون دولتی در عراق حكمفرماست كه صد و هشتاد درجه سیاست آن با سیاست دولت پیشین متفاوت است. این دولت اما مهمانان صدام را نمی خواهد بپذیرد. این دولت نه تنها سر جنگ با ایران ندارد بلكه با آن همپیمان استراتژیك است. پس در این میان هیچ گونه شكافی وجود ندارد كه رجوی بتواند در آن بیتوته كند. سرمایه گذاری روی تضادهای داخلی دولت عراق و اینكه پارلمان عراق بخواهد نخست وزیر را بركنار كند یا نكند هم هیچ تغییری در این معادله نخواهد داد. در این معادله یك مجهول بیشتر وجود ندارد و آنهم سازمان مجاهدین می باشد و هیچ رقمی نیز نمی تواند جایگزین آن شود.

از نظر من رجوی قبل از هرچیز بایستی تغییر دوران را بخوبی درك كند تا بتواند موقعیت خود و سازمانش و نفراتی كه در اشرف و لیبرتی گیر افتاده اند را مشخص كند. آنچه كه از شرایط برمی آید علیرغم توصیه كوپلر برای بروز هرگونه خشونت، دولت عراق خود را آماده می كند كه اینبار با زور بساط اشرف را برچیند و همگان را به لیبرتی بفرستد. لیبرتی هم كه بخوبی هم برای سازمان ملل و هم برای آمریكا و هم برای عراق و قبل از همه برای خود مجاهدین مشخص است كه آخرین ایستگاه است. آخرین ایستگاه در عراق، آخرین ایستگاه ارتش آزادیبخش و آخرین ایستگاه تشكیلات مجاهدین.

در لیبرتی امكان كارهای استراتژیك به آنها داده نمی شود كه بتوانند آنرا نیز پایگاه فرقه ای مثل اشرف بكنند. جاده كشی و درختكاری و امكانات زیربنایی در این كمپ ممنوع است. رجوی اما یكی از شروط خود را ساختن اینگونه امكانات در لیبرتی گذاشته است دولت عراق نیز ممانعت می كند. اختلاف در این است كه عراق آن را كمپ موقتی برای انتقال آنها به سایر كشورها می داند اما مجاهدین می خواهند آنرا دوباره اشرفی مجدد كنند برای سالیان سال در آن بلولند.

محمد ب. عضو پیشین مجاهدین
24 جولای 2012

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد