_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

درس هایی که اشرف دهقانی برای رجوی واگویه می کند؟!

به بهانه مقاله؛ کمک گرفتن از امپرياليستها راه رسيدن به آزادی را هموار نمی کند! اشرف دهقانی

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، چهارم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8501

 

لینک به متن مقاله اشرف دهقانی
http://news.gooya.com/politics/archives/2012/08/145640.php

 

هنوز بسیاری از فعالان سیاسی بازمانده از سالهای ۵۷ و ۵۸ یادشان نرفته که رجوی برخی گروه های چپ از جمله چریک های فدایی خلق شاخه اشرف دهقانی را به خاطر ایجاد درگیری های مسلحانه قومی در کردستان و ترکمن صحرا و … و رودرویی مسلحانه علیه کلیت حاکمیت نوپای انقلاب بخاطر آنچه به تعبیر او چپ روی های کودکانه!! می دانست چگونه امثال اشرف دهقانی را به باد انتقاد و مذمت می گرفت و به آنها بابت همسویی شان با امپریالیسم هشدار و زنهار می داد.

مجادلات تئوریکی رجوی در فاز سیاسی با امثال اشرف دهقانی حاوی این پند و اندرز بود که آنها بخاطر عدم درک شرایط عینی و براه انداختن غائله های قومی آگاهانه یا ناآگاهانه مشغول آب ریختن به آسیاب امپریالیست ها هستند. هر چند در پس این اندرزها و آموزش های ایدئولوژیکی رجوی به شتابزدگی و عجولانه عمل کردن بر علیه آنچه او به راست ارتجاعی تعبیر می کرد، نیز اشاره داشت و اتفاقا یکی از دلایل تئوریکی که رجوی برای اثبات چپ روی امثال اشرف دهقانی مطرح می کرد، این بود که بر خلاف تصور اشرف دهقانی شرایط آن روز ایران در مقایسه با دوران شاه نه یک تغییر کمی که بکل و به لحاظ کیفی تغییر کرده است. رجوی به دهقانی هشدار می داد که مواظب باشند با چپ روی های کودکانه و اتخاذ مواضع اشتباه آب به آسیاب امپریالیسم آمریکا نریزند؛ و برای اثبات دلایل اش جزوه مبسوطی با عنوان هشدار پیرامون چپ روی در نشریه مجاهد تدوین و به چاپ رساند. رجوی در بخشی از این جزوه خطاب به دهقان یادآور شده بود بر خلاف تصور شما تنها جای عکس ها عوض نشده بلکه تغییری ماهوی در مناسبات و حاکمیت ایجاد شده و در نهایت حاکمیت را به دلیل مواضع ضدآمریکایی اش سزاوار حمایت و در نقطه مقابل طیف های رادیکال چپ را مورد سرزنش و شماتت قرار می داد.

هر چند در همان جزوه هم رجوی بیشتر روی زودرس بودن رویارویی مسلحانه این چپ ها با جمهوری اسلامی تأکید کرده بود و تلویحا گفته بود در این شرایط به دلیل نداشتن سازماندهی و از سویی حمایت توده ای مردم از رهبری آیت الله خمینی ایشان قادر است با یک سخنرانی طومار ما را در هم پیچد؛ اما سرانجام آن دو سال و اندی فاز سیاسی رجوی گذشت تا رسید به سی خرداد ۱۳۶۰ که رجوی یادش رفت برای چه از جمهوری اسلامی دفاع می کرده و خلق الساعه حکم به نامشروع بودن ایدئولوژیکی و سیاسی و توده ای نظام داد و وارد مبارزه مسلحانه شد. و در واقع رجوی بر خلاف آن همه هشدار و زنهار به امثال اشرف دهقانی درست در زمانی وارد رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی شد که بخش عظیمی از جنوب کشور در اشغال نیروهای عراقی بود، رجوی اما آن مسیر را تا ته خط رفت. تا دست بوسی صدام و حالا هم آمریکایی که علیرغم آن همه التماس و دعای رجوی اما هنوز روی خوش به او نشان نداده است. اما اینها منظور ما در این یادداشت نیست، بلکه منظور اصلی یادآوری تقدیر شومی است که یقه رجوی را گرفته و در این میان همان رادیکال های چپ و چپ روهای کودک سال ۵۸ حالا از موضع سرزنش آلود و تحقیرآمیزی رجوی را بابت رویکردهای تسلیم طلبانه، استحاله گرایانه و استمالت جویانه به آمریکا به سخره گرفته و درس های سال ۵۸ رجوی را برای او واگویه می کنند. نکته عبرت آموز این است که پس از گذشت سه دهه و اندی جای رجوی و اشرف دهقانی عوض شده است.

حالا رجوی در نقطه ای ایستاده که سه دهه پیش بابت آن اشرف دهقانی را مورد سرزنش قرار داده بود. و اشرف دهقانی هم در نقطه ای ایستاده که رجوی را بابت مستحیل شدن در امپریالیست ها مورد سرزنش و زنهار قرار می دهد. حالا اشرف دهقانی دارد همان درس های سال ۵۸ و آموزه های مارکسیستی که رجوی به او داده را واگویه می کند. شاید بشود از جهات مختلفی مقاله اخیر اشرف دهقانی با عنوان کمک گرفتن از امپریالیستها راه رسیدن به آزادی را هموار نمی کند! را با جزوه تحلیلی رجوی در سال ۵۸ تحت عنوان هشدار پیرامون چپ روی دو روی یک سکه تعبیر و تلقی کرد. دلالت های ایدئولوژیکی و تئوریکی و سیاسی که اشرف دهقانی در مقاله برای رجوی می آورد، از جهات بسیاری قابل تأمل هستند. و مهمترین وجه آن را می توان روی دو محور ضدآمریکایی بودن جمهوری اسلامی و مهمتر از آن تأکید استراتژیک و ایدئولوژیکی روی این معنی است که امپریالیست ها راه رسیدن به آزادی را هموار نمی کنند. حتی فراتر از آن و بر خلاف ادعای رجوی که مدام ایران اتمی را تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی می داند، او از موضع یک مارکسیست مخالف و برانداز جمهوری اسلامی تأکید می کند که:

“واقعیت این است که امروز تنش مشخصی بین امپریالیسم آمریکا و متحدینش با رژیم جمهوری اسلامی با دستاویز پروژه اتمی این رژیم در جریان است. این تنش نه تنها یک جنگ زرگری نیست بلکه واقعیتی کاملاً جدی است. این واقعیت بزرگتر همانا سیاست تجاوزکارانه جدید امپریالیسم آمریکا در جهت تأمین هر چه بیشتر منافع خود در منطقه خاورمیانه و در اقصی نقاط جهان در تقابل با رقبای امپریالیست دیگر نظیر چین و روسیه به منظور خارج کردن بازارها و مناطق نفوذ هر چه بیشتری از دست آنها و ایجاد نظم امپریالیستی جدیدی به نفع خود و متحدینش در سطح جهان می باشد.”

اشرف دهقانی در ادامه با اشاره به تلاش هایی که مجاهدین برای مجاب کردن آمریکا به اعمال روش های نظامی برای سرنگونی جمهوری اسلامی انجام می دهد، خطاب به مجاهدین می نویسد:

“در شرایط و اوضاع و احوال کنونی که امپریالیسم آمریکا در تنش با جمهوری اسلامی بودجه و امکاناتی را در اختیار اپوزیسیون قرار می دهد، هرگونه ارتباط با نهادها و ارگان های وابسته به این امپریالیسم و اخذ کمک از آنها حتی اگر به تصور کمک به پیشبرد مبارزات کارگران و زحمتکشان صورت بگیرد، عملاً در خلاف جهت منافع آنان بوده و آن نیروها را به عاملی جهت پیشبرد سیاست های تجاوزگرانه امپریالیستی و هموار کردن راه برای سرکوب و به بند کشیدن هر چه بیشتر توده های تحت ستم ایران تبدیل خواهد نمود. چرا که اولاً، امپریالیسم آمریکا دشمن اصلی خلق های ماست و مبارزه با جمهوری اسلامی جهت سرنگونی آن بدون مبارزه با این امپریالیسم و قطع هرگونه نفوذ آن در ایران نمی تواند راه به جائی برده و به آزادی و تحقق خواست های کارگران و دیگر توده های تحت ستم ایران منجر شود. ثانیاً واقعیت این است که در شرایط کنونی، به اصطلاح کمک این نیروی ارتجاعی به نیروهای اپوزیسیون به هیچوجه بدون قید و شرط نیست.”

هر چند اشرف دهقانی سعی نموده با نادیده گرفتن خیانت های رجوی در گذشته و حتی سرپوش گذاشتن بر بسیاری حقایق از موضع یک ناصح سیاسی رجوی را نسبت به الزامات رویکرد ابزاری اش در استفاده از آمریکا برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی واقف کند و بحث را تنها در چارچوب راهکارهای لنینی برای کسب قدرت سیاسی به چالش بکشد، اما به نظر می رسد آنچه باعث موضع نعل و میخ و محافظه کاری نویسنده برای نقد شفاف و بی پرده رجوی شده، همانا ترس نویسنده از خوردن برچسب های مختلف و متهم شدن به وابستگی به جمهوری اسلامی است. والا همین موضع تئوریکی نویسنده در ماهیت امر و به زبان ساده تر دست کمی از یک افشاگری ایدئولوژیکی – سیاسی و فراتر پرده برداری از خیانت رجوی به آنچه مبارزه طبقاتی تعبیر می شود، ندارد. کمااینکه در نهایت نویسنده این معنا را پس از قدری لفاظی و در قالب دفاع از حقوق مردم اینگونه مطرح می کند:

“تنش موجود بین امپریالیسم آمریکا و هم پیمانانش با رژیم جمهوری اسلامی و اقدامات مختلف امپریالیستی علیه این رژیم نظیر تحریم ها که دودش در اساس به چشم توده های ستم دیده ایران می رود، به هیچ وجه تغییری در این واقعیت نمی دهد که امپریالیست ها به طور کلی و امپریالیسم آمریکا به طور اخص همراه با رژیم جمهوری اسلامی دشمنان اصلی خلق های رنجدیده ایران هستند؛ و لذا مبارزه قاطع و بی امان و بدون هیچ گونه گذشت و ملاحظه کاری، کماکان رأس و اساس و اصول مبارزه نیروهای انقلابی با این دشمنان را تشکیل می دهد. جانبداری از هر کدام از طرفین مخاصمه و یا حتی کند کردن اندکی از لبه تیز مبارزه علیه این دشمنان، خیانت به طبقه کارگر و دیگر توده های تحت ستم و اسیر ایران است.” به این ترتیب اشرف دهقانی مجال موضع گیری های معمول رجوی بابت افشای چهره واقعی او را سلب می کند. اشرف دهقانی به لطایف الحیل به رجوی می فهماند که رویکرد او به همسویی با آمریکا در تشدید فشار تحریم ها و متعاقبا تلاش برای مجاب کردن آمریکا به حمله نظامی علیه ایران نه یک رویکرد تاکتیکی و به اصطلاح یک الگوی لنینیستی که ماهیتی کاملا فرصت طلبانه و خیانتکارانه و بر علیه زحمتکشان دارد.

در بخش دیگری اشرف دهقانی با صراحت بیشتری روی ضدیت و رویارویی رجوی با مردم ایران انگشت می گذارد و می نویسد:

“بر کسی پوشیده نیست که تحریم های اقتصادی و تهدیدات نظامی امپریالیسم آمریکا و دیگر نیروهای امپریالیستی هم پیمانان وی چه نقش و عملکرد ارتجاعی در جامعه ایران ایفاء می کنند، اگر آشکار است که این سیاست ارتجاعی چگونه شرایط زندگی سخت مردم تحت ستم ایران را از آنچه که بوده و هست نیز وخیم تر نموده و محرومیت های باز هم بیشتری را بر آنان تحمیل کرده است، اما باید دانست که این سیاست تنها یک جنبه از نقشه های پلید و ارتجاعی است که نیروهای امپریالیستی علیه مردم ما در شرایط کنونی و برای ویران کردن زندگی آینده خلقهای ایران در جامعه ما تعقیب می کنند.”

نویسنده در عین حال که با رندی پرده از چهره رجوی بر می دارد، اما به این بسنده نمی کند و تلاش می کند تا سایر جریانات اپوزیسیون را از دامی که رجوی برای آنها پهن کرده پرهیز بدهد:

“در شرایط کنونی کوشش در شکستن قبح و مذموم بودن ارتباط با امپریالیسم آمریکا و “کمک” گرفتن از وی در خدمت امر فوق بوده و زمینه را برای چنین نیروهایی برای گام گذاشتن در جاده خیانت به توده ها آماده می سازد. اینان برای توجیه تمایلات و یا ارتباطات عملی سازشکارانه خود با محافل امپریالیستی، بر واقعیت جمهوری اسلامی تأکید می کنند به این توهم دامن می زنند که گویا صرف نابودی رژیم جمهوری اسلامی، آن هم به دست هر نیروی مرتجعی، به نفع مردم ایران خواهد بود. در حالی که اینان در واقع با انکار این واقعیت که طبقه کارگر و دیگر توده های تحت ستم ایران بدون از بین بردن نظم سرمایه داری موجود در جامعه و قطع قطعی هرگونه نفوذ امپریالیسم در ایران قادر به تحقق خواست های خود نیستند، خود و دیگران را فریب می دهند.”

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

با آقای مصداقی در معنی امنیت و تروریسم مجاهدین خلق (فرقه رجوی)

ترور و تروریسم همه جا بد است الا وقتی پای ایرانی جماعت و مسئولین و شهروندان آن در میان باشد

 

 

بهار ایرانی، دوم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8496

 

اپوزیسیون برانداز معتقد به مشی تروریستی و مسلحانه علیرغم همه تلاش هایی که برای القای کنار گذاشتن استراتژی خشونت انجام می دهد، اما از آنجا که ماهیتا تغییر ناپذیر و ذاتا قادر به عبور از مؤلفه های خشونت آمیز نیست، ناگزیر همه پدیده ها و اتفاقات سیاسی در ایران و جهان را نیز از همین منظر تجزیه و تحلیل و گمانه زنی می کند. این تلاش ها هر چند بعضا از سوی کسانی صورت می گیرد که در ظاهر امر تظاهر به عبور از مجاهدین و التزام به قواعد دمکراتیک می کنند، هر چند در ظاهر امر از مجاهدین فاصله گرفته و در برخی موارد نیز در موضع منتقد مجاهدین قرار می گیرند، اما اینها نیز باز هم به دلیل سبقه و ذهنیتی که مجاهدین برای آنها شکل داده، در نهایت قادر نیستند نوع نگاه شان به موضوعات را فارغ از آن گمانه زنی ها به سمت و سوی دیگر معطوف کنند. فرض دیگر این است که این افراد بطور حساب شده در هیبت مخالفان تروریسم آن کار دیگر می کنند. به عنوان نمونه ای از این افراد می توان به ایرج مصداقی از اعضای ظاهرا جداشده و منتقد سازمان اشاره کرد. او که ظاهرا دیگر خود را عضو و وابسته مجاهدین نمی داند، اما خود را به این بهانه که هرکس کمترین نقدی به مجاهدین داشته باشد لاجرم آب به آسیاب جمهوری اسلامی ریخته، موظف به درگیر شدن و متهم نمودن جمهوری اسلامی می داند. نمونه اش همین ترور دانشمندان هسته ای توسط اسرائیل و اذعان آشکار اسرائیلی ها به دست داشتن توأمان مجاهدین و اسرائیل است که ایشان را بکلی آشفته و از خود بیخود کرده بود. تا جایی که با بیشتر مخالفان جمهوری اسلامی از چپ و راست درگیر می شوند و همه را یکسویه و بلا استثنا وابسته و دست نشانده جمهوری اسلامی قلمداد می کنند. برای اثبات این معنی فقط به یک نمونه موضع گیری مصداقی در رابطه با موضوع ترور دانشمندان هسته ای ایران و نقشی که وی در تبرئه مجاهدین ایفا نموده، بسنده می کنم.

“اکبر گنجی یکی از فعالترین مهره‌ها در زمینه‌ی فضا سازی برای ادعاهای رژیم و پرونده سازی علیه مجاهدین و موساد در این رابطه (ترور دانشمندان هسته ای) بود.” ر.ک به سایت خبر گویا، مقاله “به فریاد متهمان بیگناه ترور «متخصصان هسته‌ای» برسید، ایرج مصداقی (بخش دوم)

یا در همان مقاله در رابطه با موضع علی کشتگر سردبیر سایت راه کارگر از مخالفان جمهوری اسلامی می نویسد:

“سردبیر سایت «راه کارگر» که مدت‌هاست در «زمین رژیم بازی می‌کند» در سایت این سازمان حمایت عجیب و غریبی از سیمور هرش به عمل می‌آورد.” همان.

چنانچه ملاحظه می فرمائید موضع محوری مصداقی درباره امثال اکبر گنجی و فرخ نگهدار و علی کشتگر این است که چرا آنها با مواضع شان آب به آسیاب جمهوری اسلامی ریخته و می ریزند و این رویه همانا روش نعل و میخ آقای مصداقی برای تسفیه حساب با مخالفان مجاهدین است که به ضرورت و به حسب گفتمانی که منتقدین براه می اندازند ایشان هم خود را موظف به موضع گیری می کنند.

با این حساب می شود گفت تنها فاکتوری که در ظاهر امر مصداقی را با مجاهدین دارای زاویه می کند، این است که ایشان نه بطور مستقیم و شفاف از مجاهدین حمایت می کند و نه در سایت های سازمان قلم می زند. اما با هر موضوعی و در هر کجا که قلم می زند، به نوعی می شود سمپاتی و تمایلات او را به مجاهدین و لاجرم استراتژی مسلحانه در سایه آنها ردیابی کرد. آخرین مقاله ایشان در سایت خبرنامه گویا با عنوان دلایل اتخاذ اقدامات امنیتی اجلاس «غیرمتعهدها» در تهران در خصوص برگزای اجلاس غیر متعهدها ضمن گمانه زنی درباره دلایل تعطیل کردن ادارات در زمان برگزاری اجلاس بطور مشخص روی موضوع احتمال اقدامات تروریستی در زمان برگزاری اجلاس و به عنوان دلیل عمده و محوری، تمرکز و تأکید دارد. هر چند او تلاش می کند این احتمال را از سوی اپوزیسیون برانداز مسلحانه منتفی و آن را متوجه جناح های داخلی جمهوری اسلامی می کند، اما در لابلای این گمانه زنی ها ناخودآگاه به نکات و کدهای آشنایی اشاره می کند که قابل تأمل هستند. در بخشی از مقاله مصداقی در خصوص انجام اقدامات تروریستی و مسلحانه از سوی اپوزیسیون می نویسد:

“تردیدی نیست که هیچ یک از اجزای اپوزیسیون ایران نه قدرت برهم زدن امنیت این اجلاس را دارند و نه مقامات جمهوری اسلامی ذهنیتی نسبت به توانایی آن ها در این رابطه دارند و نه در فضای سیاسی بین المللی به نفع گروه های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی است که دست به چنین اقدامات نابخردانه ای بزنند.”

در اینجا نیز به شیوه مورد اشاره مصداقی به صورت راهبردی و تحلیلی روی موضوع اقدامات تروریستی و نتایج حاصله از آن به مجاهدین رهنمود می دهد که:

اولا: مجاهدین در صورت تمایل به انجام اقدامات تروریستی در زمان برگزاری اجلاس توان و قدرت انجام آن را ندارد.

دوم: به فرض توان چنین اقداماتی انجام آن به لحاظ سیاسی نه تنها نفعی برای مجاهدین ندارد که می تواند به ایزوله شدن و محکومیت بیشتر آنها در سطح بین المللی منجر شود.

سوم: این که حتی برای جمهوری اسلامی نیز محرز است که براندازان مسلح تروریست در چنین شرایطی به نفع شان نیست دست به چنین اقداماتی بزنند.

اما دلیل جالب دیگری در ادامه این گمانه زنی این است که به زعم آقای مصداقی از این برانداز مسلح و تروریست:

” در ۳۴ سال گذشته و دراوج قدرت نظامی و تشکیلاتی آن ها در داخل کشور، چنین کارهایی سابقه نداشته است.”

نویسنده همچنین درباره احتمال انجام اقدامات تروریستی از جانب سرویس های امنیتی خارجی معتقد است:

“لازم به توضیح نیست که سرویس های امنیتی خارجی هم هیچگاه به دنبال به خطر انداختن امنیت دیپلمات ها و سران کشورهای خارجی نبوده و نیستند.”

و در نهایت نتیجه گیری و رهنمودی است که مصداقی در صورت انجام احتمالی اقدامات تروریستی از سوی تروریست ها متصور است:

“چه مائده ای بزرگتر از این که در فضای ضدتروریستی دنیا گروهی وابسته به اپوزیسیون ایران پیدا شود که در تهران علیه دیپلمات های خارجی و شرکت کنندگان در یک اجلاس بین المللی دست به عملیات بزند. آیا در آن شرایط، فضای بین المللی تماما به نفع رژیم بر نمی گردد؟ آیا کسی رژیم را به خاطر عدم برقراری امنیت لازم زیر سؤال خواهد برد یا همه نگاه ها متوجه محکومیت اقدام تروریستی خواهد شد؟ چه کسی در این میان مظلوم نمایی خواهد کرد؟ منافع چنین اقداماتی به جیب چه کسانی می رود ؟”

چنانچه ملاحظه می شود در اینجا آقای مصداقی اذعان می دارند که با نفس انجام اقدامات تروریستی و خشونت آمیز مشکل و مخالفتی ندارند. آنچه در حال حاضر ایشان را به مصلحت اندیشی کشانده، الف- نتیجه و بازتاب این گونه اقدامات در سطح جهانی و ب- انتفاع جمهوری اسلامی از آن پ- ایزوله شدن و محکومیت های مجاهدین در سطح بین المللی ت- بخصوص در زمانی که مجاهدین برای بیرون آمدن از لیست تروریستی در حال دست و پا زدن هستند.

می بینید علیرغم آن همه ادعا و التماس مجاهدین مبنی بر کنار گذاشتن روش های تروریستی و التزام شان به حقوق بشر و دموکراسی و انتخابات و حق و حقوق سیاسی و روش های مدنی و غیره … اما با این همه دم خروس آقایان و در هر موقعیتی حتی به عنوان عضو جداشده بیرون می زند.

نکته دیگر اینکه آن مدعیان مبارزه علیه تروریست از جمله مجاهدین و آقای مصداقی به مصداق آن ضرب المثل ایرانی معتقدند مرگ برای همسایه خوب است. البته در این مورد مشخص همسایه همان مسئولین و شهروندان ایرانی هستند که به درستی از جانب مجاهدین به غیر خودی تشبیه و تعبیر می شوند. با این حساب می شود نتیجه گیری کرد ترور و تروریسم همه جا بد است الا وقتی پای ایرانی جماعت و مسئولین و شهروندان آن در میان باشد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انفجار ۸ شهریور شاخص التزام رجوی (مجاهدین خلق) به دموکراسی و انتخاب مردم

سازمان نه آن زمان و نه اکنون بر خلاف تبلیغات روی نقش و جایگاه مردم، از اساس قائل به حاکمیت مردمی و حتی قائل به رأی آنها برای انتخاب دولتمردان سیاسی نبوده و نیست

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، بیست و پنجم اوت 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8453

 

از وقتی رجوی به سمت غرب تغییر مسیر داده، مدعی و حامی بی بدیل دموکراسی و رفراندوم و آزادی شده است. اینکه او تا چه اندازه توانسته حامیان غربی را نسبت به این نمادها مجاب و متقاعد کند، چندان مهم نیست. مهم این است که ببینیم که در گذشته رجوی چه به لحاظ رفتار و چه به لحاظ ایدئولوژیکی تا چه اندازه با این تظاهرات بیرونی سنخیت و همسویی داشته است. ببینیم برای او که مدام از مردم به عنوان تنها منبع مشروعیت حاکمیت نام می برد، این مردم در عمل و پراتیک سیاسی چه جایگاه و اهمیتی دارند. بخصوص وقتی بتوانیم برای ارزیابی صحت و سقم این ادعاها به برخی فاکت ها و تجربه های ملموس اتکا کنیم که به واسطه یا بی واسطه می توانند شاخص عملی خوبی برای سنجش ادعاهای او باشند. به دلیل تقارن این روزها با انفجار دفتر نخست وزیری در ۸ شهریور این حادثه را به دلیل بار معنایی و تشخص ویژه ای که دارد و فارغ از همه تبعات و … صرفا با چنین انگیزه ای مورد ارزیابی قرار می دهیم. برای بازنمایی این جنبه های مغفول مانده بایستی کمی به عقب برگردیم و روند وقایع سیاسی بعد از برکناری بنی صدر و مشخصا برگزاری مجدد انتخابات ریاست جمهوری را به لحاظ کمی و کیفی و پیام هایی که بجا می گذارد بازنگری کنیم. اهمیت این انتخابات از این حیث است که پیشتر و در ۲۵ خرداد رجوی مدعی است حاکمیت توأمان مشروعیت سیاسی، ایدئولوژیکی و مردمی خود را از دست داده است. و همین محمل در ظاهر امر توجیه سیاسی او برای ورود به فاز مسلحانه و تروریستی است.

انتخابات ریاست جمهوری دوم مرداد ۱۳۶۰ با مشارکت قریب ۱۵ میلیون نفر حامل چند پیام اساسی بود. و البته در رأس آنها پاسخ به چالش کشیدن نظامی که در ۲۵ خرداد رجوی مدعی شده بود توأمان مشروعیت مردمی خود را بعد از مشروعیت ایدئولوژیکی و سیاسی نیز از دست داده است. از چنین منظری می توان دومین انتخابات ریاست جمهوری را به نوعی رفراندوم تعیین مشروعیت حاکمیت تعبیر کرد. پس به یک معنی و با این فرض که سازمان از همان ابتدای بهمن ۵۷ و در ارزیابی حاکمیت و به مرور برای ورود به فاز مسلحانه دچار یک لغزش ایدئولوژیکی، سیاسی در ارزیابی شرایط عینی و حاکمیت و در نهایت نتیجه گیری غلط شده، می تواند بسیار حائز اهمیت باشد. از آنجا که سازمان برای ورود به فاز نظامی الزاما می بایستی که پشت ادعای فقدان مشروعیت مردمی موضع بگیرد، و حداقل در حرف حرکت مسلحانه خود را تئوریزه و توجیه کند، برگزاری دومین دوره انتخابات ریاست جمهوری سوای هر موضعی که درباره ماهیت حاکمیت داشته باشیم، اما از زاویه ارزیابی مشروعیت نظام این انتخابات می توانست به منزله یک اتمام حجت و شاخص برای حداقل تصحیح تصمیم گیری رجوی برای ورود به فاز مسلحانه باشد. در کمترین توقع و انتظار این انتخابات می توانست حداقل برای بدنه تشکیلاتی و بخصوص برای اعضای مرکزیت سازمان که با رجوی همراه شده بودند، یک نقطه عطف برای بازگشت باشد؛ کمااینکه تحلیل محمدرضا سعادتی بر ارزیابی غلط سازمان از شرایط و ورود به فاز مسلحانه به مثابه اقدامی همسویانه با جبهه ضدانقلاب تأکید دارد.

پس در اولین ارزیابی از مشارکت ۱۵ میلیونی مردم در دومین دور انتخابات ریاست جمهوری پیش از هر چیز این ادعا که حاکمیت فاقد پشتوانه و مشروعیت توده ای است به چالش کشیده می شود؛ و در صورتی که بپذیریم سازمان در تحلیل و ارزیابی اش مبنی بر از دست دادن مشروعیت مردمی و ورود به فاز مسلحانه صادقانه دچار اشتباه در تحلیل شرایط عینی گردیده، می توانست نقطه بازگشت و ورود به فاز انتقاد از خود و در عمل منجر به حداقل متوقف کردن اقدامات مسلحانه شود که با این فرض انفجار ۸ شهریور موضوعیت خود را از دست می داد و اتفاق نمی افتاد. به این دلیل که در آن زمان هیچ راه حل و گزینه ای همچون انتخابات ریاست جمهوری که عملا به منزله نوعی رفراندوم برای سنجش مشروعیت کل حاکمیت تبدیل گردید، نمی توانست با چنین صراحتی نظرگاه مردم را در قبال کلیت نظام تأیید یا به چالش بکشد. به یک معنی اگر صادق بودن سازمان در اشتباه تحلیل از شرایط را مفروض بداریم، در این صورت بایستی از سازوکارهایی برای نفی و اثبات مشروعیت توده ای حاکمیت استفاده می شد. این سازوکار در دمکراتیک ترین شکل خود رجوع به آراء و نظرگاه های مردم بود. حتی با این فرض که حاکمیت در آن زمان ناخواسته و بدون در نظر گرفتن تبعات چالش برانگیز حاصل از عدم حضور مردم در آن انتخابات، اما بطور اتوماتیک و ناخواسته به آن تن داده باشد. آن انتخابات پیش از هر چیز یک رویکرد کاملا دمکراتیک و در شرایط ملتهب و هرج و مرج گرایانه بود که انتخاب مردم را میان دو گزینه آلترناتیو مسلح اش یعنی مجاهدین و حاکمیت جمهوری اسلامی مقید می کرد. آن انتخابات فی النفسه و در ذات خود دو پیام اساسی از جانب مردم بجا گذاشت.

اول: اینکه حکم به داشتن مشروعیت توده ای نظام سیاسی داد.

دوم: اینکه به آلترناتیو مسلح حاکمیت که تا آن زمان علاوه بر انفجار حزب جمهوری دهها تن از مسئولین را در ترورهای پراکنده به قتل رسانده، پاسخ منفی داد.

اما در نقطه مقابل اصرار سازمان به ادامه اقدامات مسلحانه و از جمله انفجار ۸ شهریور که ثمره و نتیجه رویکرد دمکراتیک به تعیین مسیر آینده بود، و طی آن منتخبین جمهور قربانی شدند، بخودی خود بر این نتیجه گیری صحه می گذارد که:

سازمان نه تنها دچار اشتباه تحلیل در ارزیابی رابطه حاکمیت با مردم و در نتیجه از فقدان مشروعیت نظام نشده که بر عکس با علم به این مهم که حداقل تا آن زمان این پشتوانه با قوت اولیه باقی بوده، با انگیزه و تحلیل متفاوتی وارد فاز مسلحانه شده که از اساس هیچ ارتباطی با داشتن و نداشتن مشروعیت حاکمیت و لحاظ رأی و نظر مردم نداشته است. (البته رجوی بعدها این انگیزه ها را در مواردی با صراحت و در مواردی هم در لفافه بیان کرد.)

به اتکای این گزاره ها و نشانه ها می شود نتیجه گیری کرد که سازمان نه آن زمان و نه اکنون بر خلاف اینکه بیشترین مانور و تبلیغات را روی نقش و جایگاه مردم بنا کرده از اساس نه قائل به حاکمیت مردمی و حتی قائل به رأی آنها برای انتخاب دولتمردان سیاسی نبوده و نیست. برای این ادعا سوای آنچه در کنش و واکنش های سیاسی و در طی این سه دهه می توان به آن استناد کرد، آموزه ها و نظرگاه های ایدئولوژیکی سازمان نیز بر این ادعا بطور مضاعف صحه می گذارد. شاید شفاف ترین فاکت ایدئولوژیکی بنیانگذاران سازمان در این خصوص را بتوان از منابع ایدئولوژیکی سازمان مورد تأکید قرار داد، در جایی که مشخصه ها و چشم انداز حکومت اسلامی مجاهدین اینگونه توصیف می شود:

“با پذیرش دینامیسم قرآن و درک بنیادهای اعتقادی آن هرگز مجوزی برای انطباق این مکتب با سرمایه داری و یا انفصالش از امر حکومت نخواهیم یافت. خصوصا باید یادآور شویم که حکومت اسلامی در عین آنکه سرشار از احترام به آزادگی و اختیار وجود انسانی است هرگز مشابهتی با دموکراسی مورد تبلیغ غرب که بالتمام خرافه ای بیش نبوده و نیست، ندارد. بلکه برعکس حاوی نوعی اعمال قدرت و رهبری جمعی است که اگر بخواهیم در قالب یکی دو کلمه به آن اشاره کنیم، حکومت متقین بهترین تجسم آن است. در این قالب است که گروه صاحب تقوی که خصومت ویژه اش اهلیت (آگاهتر بودن) نسبت به احوال اجتماعی است، قدرت و رهبری جامعه را به دست می گیرد و جامعه را به جانب بنیادهای قرآن سوق می دهد.”

با این احتساب مشاهده می شود که سازمان با تأکید بر واژه های مثلا حکومت متقین، صاحبان تقوی، اهلیت، به دست گرفتن قدرت و … بر اساس حقی که پیشاپیش برای خود مفروض داشته، اساسا نمی تواند برای مردم و نقش آنها در قدرت سیاسی جایگاهی قائل باشد. از چنین منظری می شود نتیجه گیری کرد انفجار ۸ شهریور به نوعی تعیین تکلیف با مردم و بواقع مظاهر دموکراسی در جامعه است. و هم می توان به نوعی واکنش کینه توزانه و ضددمکراتیک به مردمی تلقی کرد که با کنش مدنی، هم بر ذهنیت قدرت طلبانه و متوهمانه سازمان برای رسیدن به قدرت سیاسی متقین!! خط بطلان کشیدند. و اینکه فرض خوش بینانه تحلیل صادقانه اما غلط سازمان در خصوص شرایط عینی و نتیجه و فرآیند منجر به سی خرداد از اساس غیر واقعی بوده و مردم هیچ نقش و جایگاهی در تصمیمات رهبری سازمان نداشته اند.

اینکه سازمان با چنان عقبه و آزمونی در نفی التزام به قواعد دموکراسی چگونه همچنان بر طبل آن می کوبد، تناقضی است که هم به لحاظ ایدئولوژیکی و هم تجربه های رفتاری پاسخی جز توسل به توجیه توهم و ناآگاهی توده ها از حاکمیت و جایگاه طبقاتی – تاریخی بدان دست نیافته است. توجیهی که می تواند به اتکای شواهد و تجربه های مشابه و مواضع سازمان، کماکان بر بی پایه بودن باور و التزام سازمان به انتخاب مردم به مثابه یکی از مظاهر و نمادهای دموکراسی تأکید داشته باشد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نشانه شناسی تعیین راه رجوی

تعیین راه کوبلر ، تعیین راه رجوی ...!

(پیام تبریک رجوی، سی خرداد و فروغ جاویدان را تداعی می کند)

 

 

بهارایرانی، مجاهدین دبلیو اس، چهارم اوت 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8378

 

رادیو فردا و بسیاری سایت های خبری به نقل از رویترز اظهارات فیاض مشاور امنیت ملی نوری مالکی در خصوص امکان استفاده از زور برای تخلیه قرارگاه اشرف را اینگونه درج کرده اند:

“آقای الفیاض گفته است که از زور برای انتقال ساکنان اشرف استفاده نخواهد شد.”

در نقطه مقابل بیانیه شورای ملی مقاومت سازمان مجاهدین همین اظهار نظر را اینگونه منعکس کرده است:

“عراق می گوید به زور گروه ایرانی مخالف را اخراج خواهد کرد».”

دلیل این دو نحوه اطلاع رسانی و پوشش خبری در یک موضوع که یکی از سوی منابع مختلف خبری و دیگری از سوی سازمان مجاهدین منعکس شده چیست؟

ترکیب این دو خبر بدون نیاز به گمانه زنی و داوری دلالت بر این معنی دارد که رجوی بر اتخاذ یک راه حل خشونت آمیز اشتیاق وافری دارد. این اشتیاق آیا به این معنی است که در ارزیابی رجوی تقابل خشونت آمیز ساکنان اشرف با نیروهای عراقی با هر نتیجه ای که حاصل شود، به نفع او خواهد بود. برای ارزیابی واقع بینانه تر صورت مسئله ناگزیر باید کمی به عقب برگردیم. به جایی که رجوی در پیام ۱۲ اردیبهشت خود و تحت عنوان کارزار آزادی شماره ۵، ضمن دهن کجی به مقامات عراقی به این بهانه که در پایان ضرب الاجل مقامات عراقی، همچنان در اشرف باقی مانده، خطاب به ساکنان اشرف می گوید:

“… مجاهدین پیشاپیش با آمادگی کامل برای پرداخت بها پیروزی را به نام خودشان ثبت کرده و می کنند و به همین خاطر در آغاز کارزار آزادی شماره ۵ و پنجمین شلیک به بساط دشمن ضدبشری باز هم من صرف نظر از نتیجه اش آن را پیشاپیش به تک تک شما تبریک می گویم. مبارک است.”

این تبریک و چشم اندازهای پیروزمندانه ناخودآگاه دو وضعیت مشابه یکی مقطع سی خرداد ۱۳۶۰ و دیگری شب قبل از عملیات موسوم به فروغ جاویدان را تداعی می کند. تک تک واژه ها و جنس و محتوای این جملات ها نشان می دهد رجوی به طرز آشکاری مخاطبان خود را با فرجام های مشابه آن دو سرفصل ارجاع می دهد. و البته پیشتر چنانچه تصریح دارد، این وضعیت را در تعیین راه و روی میز گذاشتن سه گزینه تسلیم به پلیس عراق، ماندگاری تا فرستادن افراد با مسئولیت سازمان به خارج کشور و گزینه سوم یعنی آمادگی و دادن امضا برای جنگ صدبرابر تعیین کرده بود. همه این نشانه ها بر این معنی دلالت و گواهی می دهد که رجوی از همان آغاز تن دادن ظاهری اش به حکمیت ملل متحد و آمریکا و … هیچ قصدی برای تخلیه قرارگاه اشرف و تن دادن به ترک خاک عراق نداشته است. برای او خارج از بازی تازه ای که آغازشده بود، دو چشم انداز و فرجام لحاظ شده بود. یکی دل بستن به فاکتورهای غیر قابل پیش بینی و اتفاقات سیاسی در داخل عراق که در نهایت منجر به ماندگاری در اشرف و عراق بشود. دیگری همان چشم اندازی که رجوی بارها با صفت عاشوراگونه آن را مورد تاکید قرار داده است. وضعیت صحنه امروز به گونه ای است که فرض اول تا حدود زیادی منتفی است. می ماند آن چشم انداز عاشوراگونه ای که نشانه های آن را می توان در رویکرد تحریف آمیز به اظهارات مقام عراقی مشاهده کرد. با این حساب ظاهراً رجوی همه هم و غم خود را برای رویارویی خشونت آمیز متمرکز کرده است. بعلاوه اینکه تلاش می شود با براه انداختن یک جنگ روانی و البته با ماهیتی تحریک کننده مقامات عراقی را ناگزیر به استفاده از خشونت کند. این رویکرد نیز مسبوق به سابقه است. رجوی در فاز سیاسی اش، با همین شگرد و ترفند به رویارویی روانی و در نهایت نهایی با جمهوری اسلامی رفت. صحنه روزها و ماه های پیش از خرداد ۱۳۶۰ به نوعی در حال تکرار است. رجوی به باور خود دارد به دل تضادها می زند تا راه باز کند. دارد مثل سال ۶۰ قربانی می گیرد تا بتواند به اتکای دریای خونی که همواره کلید برون رفت او از بن بست های سیاسی و استراتژیک بوده، این بار نیز در مدار بالاتری یا موفق به تحمیل اراده خود بر جامعه بین الملل شود و یا باز با چشم انداز عاشوراگونه اش هزاران قربانی بگیرد. اگر انتخاب پیشتر رجوی در خصوص دو راه حل مردن سیاسی در بیرون اشرف و مردن فیزیکی در قرارگاه اشرف را چنانچه ارجح او مردن فیزیکی در داخل اشرف و دفن شدن در آن بوده، محور ارزیابی های آینده قرار دهیم، در این صورت نشانه ها و تعیین راه سرنوشتی که رجوی در پیام های اخیر و همچنین رویکرد تحریف آمیزش به انعکاس اظهارات مقامات عراقی مورد تاکید قرار داده، کاملا قابل فهم و حتی قابل پیش بینی می کند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مجاهدین خلق (فرقه رجوی) و نهادهای ملل متحد

نگاه ابزاری مجاهدین به حقوق بشر، دمکراسی و ازادی و ...

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، دوم اوت 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8359

 

به یقین نسل امروز و بسیاری حتی از نسل های پیشین از سبقه مواضع سازمان مجاهدین در قبال نهادهای بین المللی و در راس آن ملل متحد اطلاع چندانی ندارند. برای این نسل های مورد اشاره تا آنجا که چشم باز کرده اند شاهد تشبث و دخیل بستن مجاهدین به این نمادها و نهادها که ماهیتی جز رویکرد ابزاری و بخصوص بخش حقوق بشر ملل متحد نداشته نبوده اند. تا جایی که این تصور قوت می گرفت که ملل متحد تنها ملاء و مرجع سازمان برای تظلم خواهی و اعاده حقوق پایمال شده آنها است. اما با حضور ملل متحد در مسئله اشرف پرده این فریبکاری و دغل بازی به یکباره برای همگان فرو افتاد. و شکل و شمایل تازه ای به خود گرفت. تصور اولیه حداقل بر این بود که سازمان حتی به اقتضای انتفاع و بهره ای که تا حالا از اهرم ملل متحد و سازمان های حقوق بشری وابسته به آن برده در این فقره پایبندی خود را پیش از پیش به اصول و قواعد حاکم بر آن نشان بدهد. اما در ماهیت امر همین مسئله به طناب دار و پرده برداری از ریاکاری های رجوی مبدل گردید. مسئله اشرف و پیامدهایی که بجا گذاشت نشان داد مواضع و نگره های ایدئواوژیکی سازمان در قبال این نهادها کماکان با آن نگرش ایدئولوژیکی سالهای آغازین تاسیس خود هیچ تفاوتی نه در ماهیت تبیین و حتی در شکل و ادبیات مواضع آنها ایجاد نکرده است. اگر بتوان تفاوتی در این فقره قائل شد همانا در پیچیدگی استفاده ابزاری از این اهرم ها و امکانات و در راستای اهداف کاملا ایدئولوژیک و تشکیلاتی است. اما آنچه مربوط به گذشته و مانیفست سازمان در قبال این نهادها می شود کم و بیش چیزی در حد همین ادعاهایی است که اخیراً از سوی امثال جمشید پیمان و رحمان کریمی در خصوص ماهیت غیر مستقلانه و وابسته ملل متحد به محافل امپریالیستی مطرح می کنند. با این توضیح که سازمان بخصوص تا مقطع انقلاب و مشخصاً برپایی دادگاه های انقلاب و احکام بعضاً شتابزده آنها که اتفاقاً با نفوذ و دخالت عوامل سازمان در همان دادگاه ها صادر می شد، مصرانه بر دو مولفه تاکید داشتند که نتیجه نهایی آنها نادیده گرفتن یکسره مواضع آنها در قبال قانون گریزی به مفهوم عام و رفتارهای خشونت آمیز و همچنین تئوریزه کردن وابستگی این نهادها به محافل امپریالیستی و در راس آنها امریکا بود. نکته جالب اینکه این نگره ها نه مربوط به سال ۵۷ که پیشتر در برخی از منابع ایدئولوژیک سازمان از جمله شناخت و تکامل و … به تاکید مورد بحث و ریشه یابی گرفته بود. در این رابطه بخصوص مسئله حقوق بشر جیمی کارتر نیز در راستای چنین تحلیلی از بنیاد یک پروژه و دکترین امپریالیستی تجزیه و تحلیل شده است. این نگرش از آنجا ناشی می شد که اساسا سازمان مجاهدین برای قضاوت هر پدیده ای ابتدا به ساکن آن را در متدلوژی خود و با معیارها و خط کشی های کلیشه ای و از پیش تعیین شده که بیشتر ملهم از آموزه های مارکسیستی بوده، ارزیابی می کردند. شاخص این خط کشی و مرزبندی همانا موقعیت فرد و پدیده مورد بحث و وابستگی مستقیم و غیر مستقیم آن به دو جناح و طبقه استثمار کننده و استثمارشونده بود.

مولفه ای که برای اولین بار از سوی محمد حنیف نژاد و به مثابه یک تحول متدلوژیکی در ارزیابی و تنظیم رابطه تشکیلاتی سازمان با پدیده های اطراف خود شکل میزان و شاخص به خود گرفت و تا هم اکنون نیز مبنا و شاخص ارزشگذاری و تنظیم رابطه با ملاء و پیرامون خود است. بر اساس چنین شاخص و برداشتی مفهوم ایمان و بی ایمانی نه برآمده از اعتقاد و باورمندی فکری و عقیدتی به وحدانیت خداوند و دیگر آموزه های دینی، که بر مبنای تعیین هویت طبقاتی افراد مشخص می گردید. بر همین اساس و از آنجا که در تحلیل سازمان از شرایط عینی و مظاهر کفر، امپریالیسم به عنوان مظهر و دشمن اصلی خلق ها معرفی می شد، بطور طبیعی تمامی پدیده های منبعث و منتج از آن نیز در همین راستا جایگاهی فراتر از سازوکارهای امپریالیستی و عوامل آلت دست امپریالیسم پیدا نمی کردند. بر چنین مدار و شاخصی هر گونه کنشی از جانب این نهادها به مثابه کنشی اراده گرایانه و در جهت حفظ و تامین منافع دول امپریالیستی و قطب جهان سرمایه داری تعبیر و داوری می گردید.

در باورهای ایدئولوژیکی و تشکیلاتی سازمان و بخصوص آنچه رجوی در تبیین جهان آن را به صورت عینی تر و مصداقی مورد بررسی قرار داد، خطوط کلی ترسیم شده در جهان بدون هیچ گونه اغماض و تفاوتی در کمیت و کیفیت یا در راستای محو استثمار و تضاد طبقاتی و در نتیجه همسویی با خلق ها قابل شناسه و تقسیم بندی هستند و یا در نقطه مقابل آن در مقابل خلق ها و مبارزات طبقاتی. به یک معنی رجوی ها قائل به جایگاه و موقعیت سومی نبوده و نیستند. و جالب تر اینکه راه سوم و یا به تعبیر رجوی میانجی گیری مکانیکی را چیزی معادل همان باطل و یا در مفهوم پراتیکال اش آلت دست شدن امپریالیسم ارزیابی می کنند. اگر بخاطر بیاوریم سازمان در اوایل انقلاب و در گرماگرم برگزاری دادگاه های انقلاب بیشترین چالش را با همین سازمان ها و نهادهای بین المللی براه انداخته بود. و بعضا در برخی موارد مشخص در مواجه با کسانی که از درون حاکمیت و بعضاً از جانب آیت الله خمینی خواستار تعدیل و جلوگیری از شتابزدگی در صدور احکام و لحاظ رئوفت اسلامی و اخلاقی و … بودند، موضعی کاملاً خصمانه و هتاکانه و تهدید آمیز داشتند. این مواضع بخصوص از وقتی شدت گرفت که پای همین مجامع بین المللی و به ضرورت پای بندی شان به پرنسیب های انسان دوستانه به میان آمد، مواضع سازمان نیز بر اساس همان تئوری پردازی هایی که از فلسفه وجودی این مجامع داشتند، با شدت و حدت بیشتری مواجه شد. این واکنش خصمانه و متاثر ایدئولوژیک تا جایی پیش رفت که وقتی حاکمیت از نفوذ برخی عوامل سازمان در بازجویی و دادگاه ها و صدور احکام درباره متهمان مطلع و دست آنها را از این نهادهای انقلابی کوتاه کرد، و در نتیجه بر روند دادگاه ها و احکام آنها تاثیر کیفی بجا گذاشت،مجاهدین با انتشار بیانیه شدید الحنی هم تعدیل در برخورد با متهمین را به سازشکاری و زدوبند و … تعبیر و در نتیجه دادگاه ها را به مماشات!! نمود و فراتر در برخی موارد که قضات، متهمین ی را بنا به ملاحظات انسانی و اسلامی مورد عطوفت قرار می دادند، سازمان متهم به وابستگی محافل امپریالیستی و آمریکا می نمود. و در مورد خاصی حتی سازمان حاکمیت را تهدید کرد که افراد مورد عفو و یا تبرئه شده را در دادگاه های غیابی درون تشکیلاتی محاکمه و راسا اقدام به مجازات اعدام آنها خواهد نمود. یکی از نکاتی که در این رابطه بسیار حائز اهمیت بود، اینکه سازمان اساساً به چیزی به عنوان حق دفاع و داشتن وکیل مدافع برای متهمین قائل نبود. به زعم سازمان همین که هویت فردی یعنی نام و مشخصات کسی احراز می شد برای اجرای حکم اعدام او کفایت می کرد. در این رابطه مطالعه مقاله … به عنوان مشت نمونه خروار می تواند بر نگرش هولناک و هیستری سازمان در این خصوص تاکید داشته باشد. در یک کلام سازمان تمامی مواضع زیر مجموعه های ملل متحد در موضوع حقوق بشر را جز در همسویی آنها با امپریالیسم و ضدیت با انقلاب و نیروهای انقلابی تلقی نمی کرد. خوشبختانه تمام اسناد آن روزها موجود است. حتی سازمان در مواجه با این چالش که ممکن است کسی در دستگاه حاکمه بوده اما مرتکب جرمی نشده باشد، بر این توجیه اصرار می ورزد که نفس حضور یک فرد در سیستم حاکمه فی النفسه بر مجرمیت، محکومیت و مجازات او کفایت می کند. تاکید بر بازخوانی آن گذشته و مواضع فعلی سازمان در قبال این نهادها از آن جهت حائز است که با حفره ها و تناقضات و هم آن جنبه های ریاکارانه و فرقه ای نهادینه شده در مناسبات سازمان تاکید کنیم. درست بر خلاف چندین سال و یا دو دهه قبل که سازمان تمامی اهداف ایدئولوژیکی خود را با همین سازوکارهای بین الملل به پیش می برد، اما امروز می بینیم که به طرف العینی به همان معیارها و شاخص های ایدئولوژیکی گذشته خود بازگشته و بصراحت ملل متحد و نهادهای مربوط را بر خلاف انچه در طی چند سال گذشته که مدام زیر پرچم همین نهادها سینه می زد، به اهرم هایی آلت دست امپریالیسم و استعمار متهم می کند. در طی چند هفته گذشته و با پیش آمدن چالش های اشرف، سازمان بتدریج دارد به مواضع ایدئولوژیکی اولیه خود که ماهیتی کاملا ایدئولوژیک دارد است نزدیک می شود. تا جایی که مقالات امثال جمشید پیمان و رحمان کریمی و منصور قدرخواه ملل متحد را یکسره آلت دست و مجری دکترین و سیاست های امپریالیستی معرفی می کند. بارها به ضرورت و تناوب درباره تنظیم رابطه ابزاری سازمان با تمامی اهرم ها و نهادهای بین المللی سخن گفته ایم. اما چیزی که این بار جنس و ماهیت این نگرش را متفاوت نشان می دهد، تفاوت در نگرش و در واقع رو شدن دست مجاهدین و برگشتن آنها به همان مولفه های ایدئولوژیکی پنجاه سال پیش است. یعنی اعتقاد بر اینکه نفس و فلسفه وجودی چنین نهادهایی چیزی در راستای تضمین و حفظ منافع امپریالیست ها نیست. در این رابطه اشاره به دو نکته حائز اهمیت است. اول اینکه در این رویکرد سازمان بطور واقعی و خواسته یا ناخواسته پرده از دغل بازی های خود در رابطه با این نهادها بر می دارد. دوم اینکه بر التزام و وفاداری خود به ماهیت ایدئولوژیکی و مانیفست برگشت ناپذیر و جزم اندیشانه گذشته در قبال تقسیم بندی های کلیشه ای صحه می گذارد. سوم اینکه بر خلاف آن قیافه ظاهرالصلاحی که از موضع آزادی خواهی برای مردم به خود گرفته، اشکارا به قول ایرانی ها داد می زند اش همانا و کاسه همان و چیزی در ماهیت امر تغییر نکرده است. ملل متحد و حقوق بشر و صلیب سرخ و … اینها به قول رجوی تا وقتی مشروعیت و موضوعیت دارند که به تامین و تضمین اراده او بیایند، در غیر این صورت همه اینها کماکان آلت دست امریکا و جهان سرمایه داری هستند. تعابیری که جمشید پیمان در مقاله اش با عنوان نرم تنان و سخت تنها به آن اشاره می کند، در واقع کلیدواژه هایی هستند که باید مورد التفات و تامل قرار بگیرند. تبیین و نشانه شناسی این تعابیر و همچنین محتوای این مقالات در این وضعیت می تواند په بسیاری ابهامات و سوالات در خصوص مسئله اشرف و ملل متحد و آینده روند موجود پاسخ بدهد. امری که متاسفانه آنچنان که باید و شاید حساسیت و کنجکاوی و توجه حتی کسانی که عمری را با این رمز و رازهای تشکیلاتی زندگی کرده اند، جلب نکرده است.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مجاهدین خلق (فرقه رجوی) دولت عراق را متهم به غصب اموالی می کند که متعلق به بیت المال عراق است

مجاهدین خلق (فرقه رجوی) مدعی کدام دارائی هستند

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سی ام ژوئیه 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8330

 

سازمان مجاهدین در آخرین بهانه تراشی برای امتناع از تخلیه اشرف مدعی شده دولت عراق در صدد است دارایی های معادل پانصد میلیون دلاری سازمان در اشرف را تصاحب کند. در تیتر بیانیه که با محتوای آن تفاوت های فاحشی یافت می شود چنین آمده است:

“حکومت عراق قصد دارد بیش از ۵۰۰میلیون دلار مالکیتهای منقول و غیر منقول ساکنان اشرف را تصاحب کند.”

این ادعا در حالی مطرح می شود که پیش تر تکلیف این اموال در توافق نامه ۲۵ دسامبر میان سازمان و دولت عراق و با نظارت یونامی و نماینده ملل متحد روشن شده است. از جمله چنانچه در متن همین بیانیه به نقل امده:

«در مورد سرمایه ها و داراییهای اشرف، به بحث‌هایمان ادامه می دهیم تا به راه‌حلی برسیم که در آن حقوق مالکیت ساکنان اشرف به‌گونه یی سازمانیافته محترم شمرده شود».

در آن توافق نامه تاکید شده که این اموال با نظارت نماینده ملل متحد به فروش رفته و پول آنها به سازمان مسترد شود. حتی در بیانیه مورد اشاره سازمان نتوانسته ادعا کند که این توافق نامه نقض و نادیده گرفته شده، آنچه محل منازعه و بحث سازمان است نحوه فروش و جابجایی و انتقال این اموال به نقطه دیگری است که ظاهراً به استناد توافق نامه ۲۵ دسامبر موضوعی غیر قابل پیش بینی است که به تصریح یونامی حل آن مستلزم پیدا کردن راهکارهای قانونی تازه می باشد. بیانیه به نقل از نامه یونامی به ساکنان اشرف تصریح دارد که:

“سازمان مهاجرت جهانی که برای انتقال اموال خدمات لازم را ارائه می‌دهد وارد این موضوع که نیازمند اقدام جدی رئیس یونامی و موافقت دولت عراق است، نخواهد شد.”

بدیهی است این اتهام جز در راستای اضافه کردن بهانه های قبلی و جهت امتناع از تخلیه اشرف کارکرد دیگری هم دارد. که همانا متهم کردن دولت عراق به غصب می باشد. اما صرف نظر از اینکه در توافق نامه ۲۵ دسامبر بر چه اساسی مالکیت سازمان بر این دارایی ها به رسمیت شناخته شده، جای این سوال باقی است که چرا دولت عراق به جد و قاطعیت و از طریق همان نهادهایی ذی صلاح بین المللی مالکیت واقعی این اموال را روشن نمی کند؟ اگر فی الواقع مجاهدین با استفاده از اهرم های بین الملل پشت حق پناهندگی خود سینه می زنند، می شود به استناد همان قوانین در مورد دارایی های ادعایی سازمان در اشرف وارد یک کیس حقوقی شد. در این راستا جای طرح بسیاری سوالات باقی است، از جمله اینکه آیا با فرض به رسمیت شناختن پناهندگی مجاهدین در عراق، می توان مالکیت مجاهدین را بر اموالی که در اشرف وجود دارد به رسمیت شناخت. آیا در کیس های ملل متحد و حقوق پناهندگی مورد مشابهی یافت می شود که پناهندگانی با مختصات و شرایط مجاهدین بطور جمعی در مکانی مستقر و زمین آنجا را تصاحب و اقدام به ساخت و ساز و در نهایت روی زمین های غصب شده ادعای مالکیت کرده باشند.

به نظر میرسد دلیل اصلی دست پیش گرفتن سازمان انعطافی است که دولت عراق از خود نشان داده است.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا رجوی (رهبر فرقه مجاهدین خلق) در حال تکرار فاجعه عملیات فروغ جاویدان است!!

عملیات فروغ رجوی در چرخه تکرار؟!

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، بیست و هشتم ژوئیه 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8321

 

این روزها مصادف است با سالگرد عملیات موسوم به فروغ جاویدان رجوی در سال ۱۳۶۷٫ عملیاتی که پیش از هر چیز تداعی کننده توامان جنون رجوی و قربانیانی است که با فرمان او بواقع به مسلخ رفتند. درباره این عملیات در طی سالهای گذشته و از زوایای مختلف صحبت شده است. وجه اشتراک تحلیل های دوستان و مخالفان رجوی اجماع روی این مسئله است که این عملیات اولاً بدون حداقل کارشناسی نظامی و کمترین شعور و دانش سیاسی انجام شد. اما چیزی که بیش از نتایج آن عملیات و تحلیل های منبعث از آن تداعی کننده و توامان نگران کننده می نماید، شرایط و وضعیت مشابهی است که رجوی با آن مواجه شده. در آن زمان اساس و انگیزه عملیات فروغ واهمه رجوی از خاتمه جنگ و پیامدهای آن بود. و به عنوان پیامد اول خاتمه جنگ بن بست بیرونی و سیاسی از یک سو و بحران استراتژیکی درون تشکیلاتی ناشی از پایان یافتن موضوعیت توامان ارتش و استراتژی جنگ آزادیبخش بود. در واقع رجوی با خاتمه یافتن جنگ، بوی الرحمن استراتژی تازه متولد شده خود را استشمام کرد. به همین منظور هم برای فرافکنی و فرار رو به جلو دست زدن به یک اقدام انتحاری را بهترین گزینه حل بن بست و فرار از پاسخگویی به مناسبات درونی و تعاملاتی بیرونی تشخیص داد. با پایان جنگ برای رجوی مثل روز روشن بود که قرارگاه اشرف به لحاظ پراتیک کارکرد مفروض شده خود را از دست داده و از آن پس در نهایت اشرف و آن هم برای مدت کوتاهی تنها حکم یک محل استقرار و سرپناه برای تشکیلات او را خواهد داشت.. همین صورت مسئله امروز نیز و به نوعی روی میز رجوی است. امروز رجوی در استانه از دست دادن همان حداقل سرپناهی است که به زعم خود می خواست از آن بیشترین انتفاع ممکن را برای حفظ ظرف ایدئولوژیکی و به رخ کشاندن توان و قابلیت های تشکیلاتی اش برای جلب توجه غرب و امریکا و … برده و به عنوان فاکتوری برای تحمیل خود به عنوان آلترناتیو مورد استفاده قرار بدهد. رویایی که درست مثل مابقی رویاهای رجوی در حال تبدیل شدن به کابوس است. به این صورت که رجوی حالا ناگزیر است یا تن به تخلیه و آوارگی بدهد و یا با مجامعی که با آنها بر سر تخلیه و خروج از عراق به توافق رسیده رودرو شده و در این روند هر چه بیشتر و بیشتر ماهیت خود را افشا کند. بن بست امروز رجوی بیش از هر چیز تداعی کننده و به وضعیت او در سال ۶۷ شبیه است.

و متاسفانه راه حل رجوی نیز کم و بیش و حتی به جهاتی فاجعه آمیزتر از سال ۱۳۶۷ در حال تکرار و وقوع است. به این ترتیب که اگر رجوی در سال ۶۷ تنها با بن بست استراتژیکی ناشی از خاتمه جنگ مواجه شد، اما امروز در حال از دست دادن ظرف ایدئولوژیکی یعنی قرارگاه اشرف است. جایی که به تاکید رجوی هست و نیست او محسوب می شود و به تصریح او قرار بوده اگر با رفتن از اشرف نابود شود، ترجیحاً در همان قرارگاه اشرف دفن شود. بحران و بن بستی که رجوی در حال حاضر و با رودرویی اش با نهادهای بین المللی شروع کرده، در واقع پاسخ به چگونه دفن کردن تشکیلات و قربانیان اش در قرارگاه اشرف است. این رویکرد هم از جهت نحوه توجیه و تئوری بافی های او برای عملیات فروغ نیز حائز تاکید است. آنچه این ذهنیت سازی را تداعی می کند به استناد پیام های سال جاری او، همان کدها و نشانه هایی که رجوی شب قبل از عملیات فروغ روی آنها تامل داشت. در هر دو مورد رجوی تلویحی و آشکارا بر بن بستی که در آن قرار گرفته اذعان می دارد و راه بن بست شکنی را نیز فدیه و فدا و جنگ صدبرابر می داند که مفهوم مادی و عینی اش می شود تکرار همان عملیاتی که در آن عقل و شعور و دانش سیاسی و … به این دلیل که پاسخ قانع کننده ای به بحران ها وجود نداشت، موقتاً تعطیل و بجای آن شعر و شاعری جایگزین شده بود.

و هر چه بود فقط پاسخ جنون آمیز به بن بستی بود که با هر فرافکنی ولو با قربانی کردن جان هزاران نفر بایستی صورت مسئله اصلی را پاک و یا حداقل برای مدتی تحت الشعاع نتایج حاصله از آن جنون قرار داد.

اینکه اکنون چگونه می شود رجوی را از تکرار عملیاتی چون فروغ جاویدان!! و قربانی کردن هزاران نفر باز داشت، می تواند حیاتی ترین و مهمترین موضوع برای مجامع جهانی از جمله سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری باشد، مشروط بر اینکه به فروغ جاویدان رجوی و وضعیت امروز او از دریچه و زاویه ای متفاوت و کاربردی نگاه شود.

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد