_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

هزینه پیروزی!

 

 

تحریریه ایران فانوس

01.10.2012

http://iran-fanous.de/middle/1387-Iran%20Fanous--Hazine%20Piroz-01.10.2012.htm

 

مدتها بود مجاهدین خلق بر طبل پیروزی نکوبیده بودند. به ویژه طی دوران گذار و جابجایی نیروها و از دست دادن یکی دیگر از قویترین اهرمهای نگهدارنده یعنی ظرف نظامی اشرف، نیاز شدیدی به پیروزی داشتند که طی دو هفته اخیر دوباره شروع به طبل کوبی کردند.
حال آنها به طور واقعی پیروز شده باشند یا این که به سیاق قبل دروغین بوده باشد، لازم است از دریچه ای دیگر، به این پیروزی جدید نگریسته شود، همچنین، این یکی با چه هزینه ای به انجام رسیده است.
اول این که فلسفه وجودی و بنیان مجاهدین خلق، قبل از این که ضدیت با حکومتهای ایران و کسب قدرت سیاسی باشد، از حیث آرمانی، مخالفت با فزون طلبی نظام سرمایه داری و برای جامعه ای عاری از طبقات، تعریف شده بود و در همین رابطه، آنان در ابتدا اهداف و نمایندگان امپریالیستی را هدف نظامی خود قرار می دادند. ولی حال نزدیک شدن به امپریالیسم را پیروزی می نامند. آنان از یک سو به همان اهداف اولیه خود پایبندند به ویژه در مناسبات داخلی، ولی در روابط خارجی خود به میزان صد و هشتاد درجه تغییر مواضع داده اند. دو رویی و دوگانگی که می گویند، یعنی همین.
مورد دوم، مجاهدین خلق بر حسب ایدئولوژی معکوس اندیشی و معکوسی پنداری، تا کنون هر آنچه شکست بوده را برای تقویت روحیه نیروها، پیروزی قلمداد کرده اند. مثلاً، آنها در عملیات فروغ جاویدان|مرصاد، که در سال 1367 با تلفات 1400 کشته و 900 تن زخمی و میلیاردها دلار هزینه، اتفاق افتاد را ناچاراً و مثل همیشه، شکست خود را پیروزی تعریف کردند.
در عملیات سیاسی اخیر نیز که مجاهدین با از دست دادن اردوگاه اشرف، از لیست تروریستی خارج شدند و این را پیروزی نامیدند، بدون این که از شکست اشرف حرفی بزنند، این یکی هم جزو بی شمار پیروزیهای مجاهدین طی سی سال اخیر است که اگر همه را با هم جمع بزنیم، آنها می بایست تا کنون چندین بار کره زمین را تصرف کرده باشند. ولی در عالم واقع، آنها طی سی سال اخیر مرتباً از حیث نظامی و سیاسی و اعتباری، در حال عقب نشینی بوده اند. این بار نیز رفتن از عراق به آمریکا، خود نوعی عقب نشینی و شکست محسوب می شود.
اما آنچه که از همه مهمتر جلوه می کند و هرگز از آن سخنی در میان نیست، هزینه این پیروزی و یا شکست و بی آبرویی است. همان گونه که رهبری مجاهدین در عملیات فروغ جاویدان|مرصاد، بالاترین هزینه در ارتباط با شکست را پیروزی نامید، این بار نیز آنان هزینه گزافی را در ارتباط با دوری از مردم و نزدیکی با آمریکا و اسراییل، پرداخته اند که نتیجه حداقل دهها تن تلفات جانی در عراق و پرداخت صدها میلیون دلار به دلالان و ده سال همکاری نزدیک با سرویسهای امنیتی و اطلاعاتی غرب و اسراییل در ارتباط با منافع ملی ایرانیان بوده است. این بزرگترین هزینه ای بوده که مجاهدین خلق ناچار به قبول آن شده اند و در ازایش شکست و بی اعتباری را، پیروزی می نامند.
در اینجا ناگفته نماند، رهبری مجاهدین که همیشه شکست را پیروزی می نامد و حتی در مقطع سال 1367 شکست نظامی خود را پیروزی نامیده بود، او منظورش را برای نیروهایش این گونه بیان کرد که ما با ورود به عملیات و بر هم زدن میز مذاکره و خطر استعمار و اصلاحات، قادر شدیم تا دوباره از حضور اصلاح طلبانی چون مهدی بازرگان در قدرت سیاسی، جلوگیری کنیم.
آنانی که از نیات این چنینی رهبری مجاهدین آگاهند، به خوبی می دانند که این بار نیز طبلهای پیروزی تنها برای خروج از لیست تروریستی به صدا در نیامدند. این ظاهر قضیه است. رهبری مجاهدین اعتقاد دارد که این بار نیز آمریکا با بازی این کارت سوخته، همچنان حکومت ایران را در مواضع سخت باقی می دارد و مانع از مذاکرات و احیاناً مانع آمدن اصلاح طلبان در عرصه سیاسی خواهد شد.
واقعیت قضیه و واقعیت طبلهای توخالی رهبری مجاهدین، علل الظاهر، خروج از لیست تروریستی آمریکاست. آنان از حیث سیاسی و نظامی، هیچ خطری برای حاکمیت ایران ندارند. آنان به این موضوع نمی اندیشند. اما آنان همیشه در صدد حذف اصلاح طلبان از قدرت سیاسی و ایجاد جرقه های جنگ هستند. دو چیز از مجاهدین خلق جان می گیرد و جان شان را به لب می رساند، صلح و اصلاحات در ایران و دو چیز دیگر به آنان جان می دهد، شورشهای داخلی و جنگ خارجی. طبلهای پیروزی آنان، فاصله گرفتن از صلح و نزدیک شدن به جنگ را معنا می دهد.

 

تحریریه ایران فانوس
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اشرف سقوط کرد!
 

 

تحریریه ایران فانوس

19.09.2012

http://iran-fanous.de/middle/1340-Iran%20Fanous--Sghote%20Ashraf-18.09.2012.htm


مجاهدین خلق یکی دیگر از پایه های نگهدارنده خود را از دست داده اند. اردوگاه اشرف، تنها تکه ای خاک در کشور بیگانه نبود، بلکه یکی دیگر از پایه های نگهدارنده مجاهدین خلق بود که پس از مخفی شدن رهبری و خلع سلاح، سومین عامل حفظ و بقاء آنان شمرده می شد، یا به عبارتی دیگر، مجاهدین خلق حاضر شدند رهبری را مخفی کنند، سلاح را از دست بدهند، ولی اردوگاه اشرف را تا امروز و با هزینه های سرسام آور مالی و جانی، حفظ کنند.
اردوگاه اشرف، تنها تکه ای خاک در کشور بیگانه و محل استقرار چند هزار تن نیروی نظامی نبود، بلکه ظرف ایدئولوژی و تشکیلاتی و نظامی رهبران مجاهدین بود که در آن ظرف، رهبران مجاهدین می توانستند نیرو جذب کنند، نیرو تربیت کنند، نیرو کنترل کنند، نیرو را به سمت اهداف نظامی هدایت و النهایه در دکان شهیدسازی، مصرف کنند.
چگونه می شد بدون اردوگاه اشرف، فروغ جاویدان|مرصاد را به راه انداخت و یا برای فروغ جاویدان|مرصاد دوم، نقشه کشید.
بیهوده نیست که شعار نیروهای درهم شکسته و رانده شده از اردوگاه اشرف، هنوز تحمل اشرف است تا هر کجا که بروند و باشند.
اهمیت اردوگاه اشرف، تا بدانجا بود که رهبری مجاهدین به نیروهای منتقد و متزلزل هشدار داده بود، از نانوایی تا گورستان، همه چیز در اینجا داریم. بنابراین، زندان و شکنجه و جاسوسی و سربه نیست کردن و صدها موارد ریز و درشت دیگر، در اردوگاه اشرف وجود داشت که در حوصله این سرمقاله نیست.
از حیث بیرونی و حفظ اطلاعات و اسرار و زخم و خون و جنون و خیانت و دنائتی که اشرف مرتکب آنها شده و اسرارش را در دل خود پنهان کرده است، با کاخ دجله صدام حسین برابر است.
نحوه ساخت و بافت و استفاده و حفظ اشرف را همگان گفتند و می دانیم، اما بایسته است به ویرانی اش هم اشاره بشود. اشرفی که ویران می کرد، النهایه خود ویران شد.
این درست است که طی ده سال اخیر، اشرف دائماً از درون و بیرون در معرض فشار و درهم شکستن بود، به ویژه دولت عراق می بایست به بخشی از خاک خود دست می یافت و حکومت می کرد، با این وصف، عوامل مختلفی در سراسر جهان دست در دست هم به تخلیه و نابودی اشرف کمک کردند. در اینجا لازم به شمارش همه آن عوامل و هزینه های صرف شده نیست، اما لازم است به عواملی درونی که از درون این قلعه الموتی و لانه عنکبوتی را سست و نابود کرده اند، اشاره بشود.
همگان می دانند که اشرف و رهبران اشرفیان، بر پایه ای از خروارها دروغ و جهل و جنون و خیانت حکومت رانده و آنچنان مظلوم نمایی و سپیدسازی خود و سیاه نمایی دیگران را به پیش می بردند که اذهان ساده لوح باور می کردند که آنان هنوز مشروعیت دارند. اما همه تبلیغات کذب و دروغهای رهبران اشرف را قربانیان و شکنجه شدگان و فراریان، به بیرون درز داده و با پرداخت هزینه هایی چون عمر و جوانی و خانواده شان، در اختیار افکار عمومی قرار دادند و بدین سبب هر گونه مشروعیت رهبران اشرف را برای ویرانی درون و بیرون اشرف، زیر سئوال بردند.
این افراد که جملگی ایرانی و از قربانیان داخلی اشرف بودند، حق بزرگی در این تخلیه و جراحی غده سرطانی دارند. اگرچه خاک اشرف مربوط به سرزمین عراق است و عراقیان هرگونه دخل و تصرف و ویرانی و سازندگی در آن را مجازند، اما به یمن زحمات بیست ساله قربانیان اشرف، بایسته است تا این سرزمین همچنان خالی از سکنه و به عنوان یادبودی از یک دوره سیاه از بند و زنجیر و ویرانی نسلی سوخته و به یغما رفته را، نشان دهد. ویرانی و یا سازندگی مجدد این تکه از خاک، در اصل خواستگاه و مقاصد ستمگران و رهبران اشرف است تا همه اعمال و رفتار و پندارشان را در طی یک ربع اخیر که در اشرف اتفاق افتاده است، نیست و نابود کرده و به فراموشخانه تاریخ بسپارند. اما حفظ و بقاء بی کم و کاست این اردوگاه در طول تاریخ می تواند درس عبرتی باشد از ویرانگری های یک فرقه مذهبی و تروریستی، فرقه ای که از نانوایی عبرت تا گورستان عبرت را در خود داشت و تا انواع و اقسام خیانتها و جنایتهایی که هنوز در زیر خاکش مدفون و برای افکار عمومی ناشناخته مانده است.


تحریریه ایران فانوس
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا شیر خفته بیدار خواهد شد؟!(4)
 

 

تحریریه ایران فانوس

10.09.2012

http://iran-fanous.de/middle/1304-Iran%20Fanous-Shire%20Khofte4-10.09.2012.htm

 

در شماره های قبلی این سری سرمقالات در ارتباط با فرافکنی های رهبری مجاهدین در مقاطع مختلف تاریخی، آورده شد که او پس از رهایی از زندان و در سرفصل سال 1360، به خاطر سرپوش گذاشتن بر گذشته اش در زندان شاه و این که رهبری بلامنازع و اتوماتیک باقی بماند، مبارزه مسلحانه علیه حکومت را انتخاب کرد. او جنگ را انتخاب کرد، چون بدون جنگ قادر به گرد و خاک کردن و انحراف افکار عمومی در ارتباط با پیشینه اش، نبود و ضمناً بدون جنگ قادر به سکانداری کشتی در هم شکسته اش نبود. او جنگ را انتخاب کرد، چون که خود قادر به جنگیدن نبود و جنگ می توانست او را همچنان قوی، اما نیروهای تحت امرش را ضعیف و ضعیف تر و هر گونه اهداف پست و پلیدی را زمینه ساز باشد. او جنگ را انتخاب کرد، نه برای دموکراسی و آزادی و حتی برای قدرت، بلکه جنگ برای جنگ، و دیدیم که مسیر این نوع جنگی که تنها برای سپیدسازی خود و سیاه سازی دیگران انتخاب شد، از حیث فردی و فرقه ای، سرانجامش چگونه شد.
در قسمت پایانی این گفتار، به اصل موضوع بر می گردیم که آیا رهبری فرقه این بار کشتی درهم شکسته اش را در میان طوفانها نجات خواهد داد و یا این که خود نیز به سرنوشت شوم کشتی، مبتلا خواهد شد.
خواب فعلی رهبری فرقه را اربابان و رعایا و دشمنان و قربانیانش، تعبیر و تفسیر منحصر به خودشان را دارند.
1ـ پیروان چشم و گوش بسته فرقه اعتقاد دارند که شیر در خواب زمستانی به سر می برد و النهایه در موعد مقرر، بیدار شده و به مثابه سرفصل های دیگر تاریخی، سازمانش را نجات خواهد داد.
2ـ اربابان چنین اعتقادی ندارند. آنان معتقدند که شیر در اصل شیر نبوده بلکه پوستین شیر را به تن کرده و او در خواب نیست، بلکه خود را به خواب زده است، چون که می ترسد بیداری و سروصدایش، دشمنانش را هوشیار کند. اربابان اعتقاد دارند، حال که او خود با پای خود وارد تله و طعمه شده، بنابراین بهترین ابزار برای فشار و یا معامله و باجگیری با بازیگران و رقبا است.
3ـ مردم و خیل قربانیانی که از این موجود غریب صدمه دیده و شناخت کافی از او دارند، تعبیرشان کاملاً متفاوت و بر اساس شناخت چهل سال گذشته از وی است. آنان معتقدند که شیر خفته بیدار نخواهد شد، زیرا پتانسیل بیداری در او مرده است. او اگر قرار بود بیدار شود، تا امروز که عصر بیداری توده هاست بیدار شده بود. اما هنوز منتظر شرایط جنگ به سر می برد و برون رفت از تله و کمینگاه را در سر دارد.
بیداری، منظور آن بیداری نیست که او بازهم به کمک حیله و دلارهایش بتواند از دام و تله بگریزد و جمع قربانیانش را بر جای بگذارد و زیر پا قربانی نجات خود بکند. اگر بیداری همانی باشد که او منظور دارد، بهتر همان است که همچنان در خواب باقی بماند. اما اگر بیداری از نوع انسانی و سیاسی و برائت از گذشته اش باشد، او توان چنین تغییر و تحولی را در خود سراغ ندارد.
بنابراین، او در خواب طولانی اش همچنان اسیر و اغوا باقی می ماند تا روزی که شرایط سیاسی در ایران عوض شد، او را از خواب بیدار خواهند کرد تا در مقابل انسان و انسانیت و عدالت، پاسخگوی اعمالش باشد. این قانون طبیعت است.
این نه تنها سرنوشت رهبری فرقه مجاهدین، بلکه سرنوشت بسیاری از دیکتاتورها و خرده دیکتاتورهای دیگر نیز بوده است.


"پایان"


تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا شیر خفته بیدار خواهد شد؟!(3)
 

 

تحریریه ایران فانوس

23.08.2012

http://iran-fanous.de/middle/1237-Iran%20Fanous-Shire%20Khofte3-23.08.2012.htm


در شماره های قبل به بخشی از ترفندهای مسعود رجوی در ارتباط با نجات خود و سازمانش در مقاطع سال های 1350 و 1360، اشاره شد با این نتیجه که ماهیت آنچه که رهبری سازمان در زندان شاه انجام داد، دقیقاً مانند فرارش از ایران و اعلام جنگ به جمهوری اسلامی برای حفظ و بقاء قدرتش در سازمان، بوده است.
از این دست مثال ها در رابطه با رهبری سازمان زیاد است که او چگونه برای حفظ قدرت سازمانی و یا برای رسیدن به قدرت در ایران، هر آنچه را که در دسترس بود به عنوان ابزار کار و پله ای برای رسیدن به هدف استفاده می کرد. یکی دیگر از این موارد، در مقطع سال 1367 و عملیات موسوم به فروغ جاویدان یا همان مرصاد، است. او با طرح و نقشه و فرماندهی چنین عملیاتی، سود و زیان های زیادی داشت که سودش صد در صد به نفع موقعیت خودش و زیانش صد در صد علیه نیروها و مردم ایران، بوده است.
عملیاتی بزرگ و به مثابه بزرگترین جنگ داخلی ایرانیان که تنها در طرف سازمان 7000 تن نیرو و 20 هزار قبضه سلاحهای سبک و سنگین و آنهم از خاک دشمن به سمت خاک ایران، فرمان حمله داده شد که پس از سه روز از ادامه جنگ، در طرف سازمان بیش از 1400 کشته و 900 تن زخمی بر جای گذاشت. اشتباه طرح و نقشه و فرماندهی این جنگ به حدی بود که یکی از سربازان اسیر که به ناچار به سازمان پیوسته بود، در محفلی اذعان داشت که اگر شما راه و رسم جنگیدن را بلد نبودید، حداقل از من که یک سرباز صفر هستم کمک می گرفتید، اگر من فرماندهی این جنگ را به عهده داشتم، تلفات جنگ کمتر از این و نتایج و دستاوردها نیز بیشتر از این بود.
این در حالی بود که رهبری سازمان پس از 12 روز از خاتمه عملیات و در شب جمع بندی جنگ فروغ جاویدان |مرصاد، نتیجه جنگ را صد در صد به نفع موقعیت خود ارزیابی کرد که پس از بیرون آمدن از جنگ، هزار بار قویتر شده است. او النهایه خود را پیروزمند جنگ و تقصیر شکست را به نیروهایش نسبت داد چون که نیروها جملگی در فکر زن و فرزندشان بوده اند. در حالی که بسیاری از نیروهای سازمان در آن جنگ دارای زن و فرزند نبوده و بسیاری نیز زن و پیر و نوجوان بوده اند.
آن سرباز که پیشنهاد فرماندهی جنگ را داده بود، نمی دانست که سالهاست رهبری سازمان بنا بر عادت همیشگی همه شکستهای جنگهای عمدی و یا سهوی را پیروزی و پیروزی های دیگران را شکست می نامد و این معکوس گویی و معکوس اندیشی، به ایدئولوژی اش بدل شده است.
به هر حال جنگ تمام شد و به گواه کارشناسان نظامی، مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی، شکست سختی در آن جنگ خورده بودند. اما رهبری سازمان در شب جمع بندی عملیات به جای کناره گیری و یا تن دادن به محاکمه صحرایی و واگذاشتن قدرت سازمانی به اعضاء، از فرصت سردرگمی و زخم و خون و کشته ها، نهایت استفاده را برد و نتیجه گرفت که فرماندهی جنگ بدون نقض و عیب بوده و اعضاء شکست خورده اند. سپس او تاوان سختی را از اعضای به ظاهر شکست خورده اش طلب کرد و آن هم چیدن زمینه انقلاب ایدئولوژیک دوم یا همان حرمسرای چند منظوره و فوق فرعونی، بود.
با آنچه که آورده شد، منظور این بود که در مقطع سال 1367 و در جنگ فروغ جاویدان| مرصاد، مسعود رجوی دست به اقداماتی شبیه به سال 1360 یعنی فرار به فرانسه و سال 1350 یعنی حذف رهبران سازمان در زندان شاه، زده است. او همه جا از فرصت های جنگ و درگیری استفاده کرد تا موقعیت رهبری خود را حفظ و محکم کرده و نیروها و مخالفین و رقبای سازمانی اش را از دور خارج نماید. جنگ و خشونت، به بهانه مبارزه با جمهوری اسلامی، این بهانه را دستش داد تا با ارزانترین ابزار که همان خشونت و خشونت کور باشد، رقبایش را از دور رقابت خارج کند و همچنان بر گرده نیروهای زخمی و سرخورده اش، سوار باقی بماند.


تحریریه ایران فانوس


ادامه دارد
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا شیر خفته بیدار خواهد شد؟!(2)
 

 

تحریریه ایران فانوس

01.08.2012

http://iran-fanous.de/middle/1188-Iran%20Fanous-Shire%20Khofte2-01.08.2012.htm


قبل این که شماره دوم این سری از سرمقالات ایران فانوس را آغاز کنیم، لاذم است به همه مردمی که سلامت جان و تن و رقابت و مبارزات منصفانه و با فرصتهای برابر را سرلوحه روش خود قرار داده اند، شادباش بگوییم. به امید آنکه آنچه در المپیک لندن اتفاق می افتد، در سایر میادین سیاست و اقتصاد و فرهنگ و مبارزه نیز از همین روش اقتباس گردد.
در شماره قبل، آورده شد که مسعود رجوی از سال 1350 در زندان شاه به عنوان ناجی بزرگ سازمانش، شناخته و معرفی شد. اما این ناجی، افکار و اعمالش خلاف ناجیان دیگر بود و او به یمن زیر پا گذاشتن دیگران و همه ارزشها و اخلاق و معرفت انسانی، تنها خود را نجات داده است. اما این بار و طی یک دهه اخیر، این کار نیز از او بر نمی آید.
به جز سرفصل های سالهای 1354 و 1357 که رهبران مجاهدین اعتقاد دارند که مسعود رجوی با تکیه به هوشیاری انقلابی، سازمانش را از دست کمونیستها و اپورتونیستها و بالاخره از زندان شاه نجات داده است، سرفصل بعدی، بر می گردد به تاریخ مبارزه مسلحانه مجاهدین علیه جمهوری اسلامی، یعنی خردادماه سال 1360.
این هم یکی دیگر از سرفصلهایی است که نزدیکان به رهبری به ویژه همسرش مریم عضدانلو، به کرات در سخنرانیهایش به آن روز و دوره مباهات می ورزد و هوشیاری همسرش را برای نجات سازمان تحسین می کند.
واقعیت این است که جنگ یا مبارزه مسلحانه را دو نوع رهبر، می تواند بنا بر دلایل و توجیهاتی که دارد فرمان آتش بدهد و پایش بیاستد. یکی آنکه خیلی شهامت دارد و جنگ را یگانه راه رسیدن به هدف خود می پندارد، دوم این که کسی خیلی می ترسد و در فرار به پیش، زمینه و جنگ را برای دیگران انتخاب می کند تا راحت تر بتواند بر گرده جنگجویانش سوار شود و خود را رهبر جنگجویان قلمداد کند و همچنین، راه رسیدن به قدرت و شهرت را میان بر انتخاب کند و از همه مهمتر، جنگ و غوغا و جنجال باعث انحراف اذهان دیگران بشود.
بدین سبب، مسعود رجوی جنگ علیه جمهوری اسلامی را بر گزید و در تبلیغاتش آن را جنگی مردمی و آرمانگرایانه و در راستای حصول به دموکراسی و آزادی برشمرد تا زخم و خون و جنون و زندان و شلوغی و هیاهوی میدان جنگ، افکار عمومی و هوادارانش را از آنچه که ناجی خود در سال 1350 در زندان شاه مرتکب شده بود را از اذهان عمومی پاک کند!
او با آغاز جنگ پر هزینه و پر تلفاتش علیه جمهوری اسلامی، دستآوردهای زیادی داشت که به سبب همان دستاوردها، هنوزهم بر طبل جنگ می کوبد.
جنگ و خشونت برای او دست آوردهای بسیار زیادی داشت که یکی از آنها ابقاء مادام العمرش بر کرسی قدرت بود که او تنها در میدان جنگ و خشونت، می توانست مانند آنچه که قبل تر در زندان سال 1350 انجام داده بود، بر همه حریفانش پیشه بگیرد و آنان را با اهرم خشونت، از دور خارج کند و همچنین توسط جنگ، افکار عمومی و اعضایش را منحرف کند و به دلارهای افسانه ای دست یابد. بدون جنگ، هیچ کدام از این دست آوردها میسر و ممکن نبود.
چطور می توان بدون جنگ و خونریزی و کشتار، هم رقبا و حریفان را از میدان خارج کرد، هم بر کرسی قدرت بدون انتخابات و رای گیری تکیه زد و هم به دلارهای افسانه ای دست یافت؟! تا کنون، در هیچ کجای جهان، هیچ حزب و سازمان و جبهه ای، با کار مشروع سیاسی نتوانسته است به این همه دستاوردهای فرقه ای که رهبران مجاهدین به آنها دست یافته اند، دست یابند.
به هر حال او از فرصت مطلوب سیاسی و جنگ ایران و عراق و انقلاب نوپا در ایران و موقعیتهای دیگر استفاده کرد و جنگ داخلی را دامن زد و خیل نیروهای پایین را در میدان جنگ و بدون رهبری و سلاح و لجستیک و امکانات دیگر، مشغول نگه داشت. در این رابطه و مانند زندان سال 1350 حتی نزدیکان و معاونین و همسر خود را طعمه جنگ قرار داد تا خود به فرانسه بگریزد و زمینه دستاوردهای دیگر فرقه را بچیند.
او در فرانسه، به یمن جنگ و خونریزی که در ایران به راه انداخته بود و خیلی ها طالب ضعیف شدن هر دو طرف ایرانی و به ویژه جبهه ایرانی در مقابل جبهه عراقی بودند، او را موقتاً در کنف حمایت خود قرار دادند. اما او همچنان از برکت جنگ داخلی توانست بر کرسی خون و جنون و قدرت و شهرت و شهوت، تکیه زند و به ریش هوادارانی که آنان را هیزم جنگ قرار داده بود، بخندد. فرار او به فرانسه ثابت کرد که او جنگ سال 1360 را نه به خاطر جنگ، بلکه به خاطر سرپوش جرایمی که در زندان شاه مرتکب آنها شده بود، انتخاب کرد.
بنابراین، جنگ داخلی و قیام مسلحانه رهبران مجاهدین، فرصت مطلوبی برای رهبران و فرصت نامطلوبی برای هواداران و قربانیان پایین بود. این همانی خشونتهای سالهای 1360 دقیقاً از جنس آنچه که در سال 1350 در زندان شاه اتفاق افتاده بود، می باشد.


ادامه دارد
تحریریه ایران فانوس
 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا شیر خفته بیدار خواهد شد؟!(1)
 

 

تحریریه ایران فانوس

26.07.2012

http://iran-fanous.de/middle/1166-Iran%20Fanous-Shire%20Khofte-26.07.2012.htm


وقتی که مسعود رجوی پس از سقوط صدام حسین در سال 2003، به غیبت صغرا رفت کسانی که از هواداران وی سئوال می کردند دوران غیبت رهبرتان چقدر طول خواهد کشید، هواداران جواب می دادند که رهبر ما شیر خفته است و پس از این که دوران خوابش تمام شود، لاجرم بیدار خواهد شد، چون که او در همه سرفصل های مهم که سازمانش در معرض خطر و انقراض جدی بود، اقدام به نجات و حیات مجدد سازمانش کرده است!
این که مسعود رجوی از سال 1350 در زندان شاه و تا به امروز هر جا که سازمانش با خطر انقراض و شقه و انهدام روبرو بوده اقدام به نجات سازمانش کرده است، دروغ نیست اما راست هم نیست. ملغمه ای از دروغ و راست است. چون که اگر مسعود رجوی به زعم خود و هوادارانش، ناجی بود، چرا این بار خودش را نجات نداد و غیبت صغرایش به غیبت کبرا بدل شد و خواب زمستانی اش منجر به این شد تا همچنان در لیست تروریستی اربابانش باقی بماند. اما دروغ هم نیست. چرا این که او از ابتدای جوانی و ورود به سازمان مجاهدین، که سازمان پس از مرگ رهبرانش در زندان منحل شده بود، او یک تنه ضمن این که خود را از حکم اعدام نجات داد، همچنین اقدام به نجات سازمانش کرد و به قول پرویز ثابتی، شد رهبر اتوماتیک.
پرویز ثابتی، که خود از بلند پایگان ساواک و چشم و گوش شاه بوده، در خاطراتش که اخیراً به قلم عرفان قانعی فرد به نام "در دامگه حادثه" در آمریکا تحریر و منتشر شد، در جایی از کتابش به موضوع مجاهدین خلق و اعدام رهبرانش در زندان شاه می پردازد و علل تخفیف حکم اعدام مسعود رجوی را افشاء می کند. او اعتراف می کند، برادر مسعود رجوی که کاظم نام داشت و در کشور سوییس ظاهراً جزو اپوزسیون شاه بود، با ساواک همکاری می کرد و نام مستعارش میرزا بود و ماهانه 1000 فرانک سوییسی دریافت می کرد. مسعود رجوی نیز در زندان شاه به موازات لو دادن و به کشتن دادن رهبران سازمان، با ساواک همکاری داشت. بدین مناسبت و به درخواست کاظم رجوی و نامه نگاری پرویز ثابتی برای شاه، حکم اعدام مسعود رجوی پس از اعدام همه رهبران سازمان، به حبس ابد کاهش یافت و بنابراین مسعود رجوی، اتوماتیک رهبر سازمان مجاهدین شد.
این چیزی است که در کتاب "مبارزه با استبداد" به قلم مهدی خوشحال، نشر نیما، سال 1381، صفحات 84 تا 116 کتاب به تفصیل و با انواع اسناد و مدارک و به قلم و امضای خود مسعود رجوی، به آن پرداخته شده و النهایه نتیجه گرفته شد که این همکاری فعال مسعود رجوی با ساواک بوده که منجر به نجاتش از اعدام و زندان و سپس ارتقایش به رهبری سازمان مجاهدین خلق شد. البته همکاری کاظم رجوی با ساواک و به گواه بلند پایگان ساواک، مکمل این داستان و رمز نجات بود. در عمل نیز برادرش شاکر و ثناگوی کاظم بود. مسعود رجوی که از ابتدای مبارزه و با همکاری ساواک، اقدام به حذف رهبران سازمان کرد، او در ایام جمهوری اسلامی نیز سعی کرد تا همه نزدیکان و معاونین و اطرافیانش از اشرف ربیعی تا موسی خیابانی و دهها و صدها تن دیگر را که مخل رهبری بلامنازع خود تلقی می کرد، حذف فیزیکی کند تا همچنان در راس هرم سازمانی باقی بماند.
با وجود این که مسعود رجوی در گذر زمان از مرگ همه دوستان و دشمنانش راضی و خشنود می نمود و لذت می برد و به اصطلاح قند در دلش آب می شد و به سبب خیل شهداء به نیاتش نزدیکتر می شد، اما در مورد مرگ کاظم رجوی قضیه عکس بود و او مانند کودکی خرد و صغیر در مقابل جنازه برادرش زار زار گریست و مویه کرد. چرا این که کاظم یگانه شخصی بود که جان و جایگاه مسعود رجوی را با به جان خریدن همکاری با ساواک، تضمین کرده بود.
ولی طی این دوران و چند دهه، بسیاری از سیاستکاران و روشنفکران و انقلابیون فریب خورده که علیه شاه و جمهوری اسلامی همکاری می کردند و قلم در دست داشتند، به گونه ای غیر سیاسی و جانبدارانه، سعی بر این داشتند تا علت و راز زنده ماندن مسعود رجوی را در زندان، به حماقت شاه و زرنگی انقلابی خود مسعود رجوی، قلمداد کنند که اینها همه غلط است. شاه عفوش در مورد مسعود رجوی کاملاً منطقی و یک امر عادی بود. به هر حال کسی که هم خودش در زندان شاه و هم برادرش در کشور سوییس، با ساواک همکاری می کردند و در این راه از هیچ اقدامی فروگذار نکردند، اگر شاه حکم اعدام مسعود رجوی را صادر می کرد، احمقانه و غیر منصفانه بود، همان گونه که بسیاری دیگر مبارزات قدرت طلبانه و خونبار مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی را صحه می گذارند و آن را مشروع قلمداد می کنند. در حالی که عقل سالم و غیر جانبدارانه، جنگ قدرت و خونبار مجاهدین خلق را غیر سیاسی، غیر دموکراتیک، غیر مردمی، غیر منطقی، غیر انسانی و از نوع جنگ صدام حسین علیه ایران، ارزیابی می کند.


ادامه دارد
تحریریه ایران فانوس

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه سرگشاده انجمن ایران فانوس به وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا، خانم هیلاری کلینتون


 

تحریریه ایران فانوس

13.07.2012

http://iran-fanous.de/middle/1143-Iran%20Fanous-Name-19.07.2012.htm

 

خانم وزیر، با درود و آرزوی صلح جهانی!


ما دست اندرکاران کانون ایران فانوس، تعدادی از اعضای سابق مجاهدین خلق هستیم که هم اکنون در کشور آلمان زندگی می کنیم. ما همچنین به خاطر آنچه که در گذشته انتخاب کرده و سپس قربانی راه و راهنمای مان شدیم، برای آگاهی بخشیدن به مردم در راستای آنچه که بر ما گذشته و در ارتباط با نجات و آزادی خویشاوندان و دوستان سابق مان، مبارزات سیاسی و فرهنگی را در ارتباط با تروریسم مجاهدین درپیش گرفتیم تا دین مان را به جامعه جهانی و ایرانی، ادا کرده باشیم.
ما در ابتدای ورودمان به سازمان مجاهدین خلق، سن و سال چندانی نداشتیم و بدون هیچ گونه عقد قرارداد مادی و کاملاً آرمانی و در ارتباط با دموکراسی و آزادی در کشورمان، مبارزه سیاسی را در چنین ظرفی انتخاب کردیم. ولی به مرور زمان که ارتباطمان با سازمان مجاهدین بیشتر می شد، متعاقباً ارتباطمان با خانواده و محیط و جامعه، کاهش پیدا می کرد و هر روز بیشتر از روز قبل، حلقه محاصره و کنترل سازمانی بر رفتار و افکارمان بیشتر می شد تا این که رفته رفته از احساسات مذهبی و پتانسیل مبارزاتی مان سوء استفاده شده و ما را به کشور عراق کشاندند و مبارزات مسلحانه را نه به عنوان تاکتیکی برای دوران، بلکه استراژی مبارزه تحمیل کردند و پس از آن که به طور شبانه روزی در حلقه تنگتر سازمانی و به دور از مردم و رسانه های خبری، گیر افتادیم، شست و شوی مغزی را در هر زمان و مکانی که زیست می کردیم، بر ما تلقین می کردند. از آن پس دیگر در سازمان مجاهدین تنها راه پیشروی باز بود و راه بازگشتی به عقب نبود و همه اینها را به بهانه مبارزات مسلحانه و مخفی، توجیه می کردند. سازمان مجاهدین به رهبری قدیس مابانه و بدون چون و چرا و مادام العمر مسعود و مریم رجوی، حق هر گونه انتخاب سیاسی و حتی نوع زندگی را از ما سلب کردند و در ادامه، هر نوع آزادیهای سیاسی و اجتماعی و تشکیل خانواده و آزادی بیان و غیره را مجدداً به بهانه خطر دوران، از ما دریغ و به دنبال آن هر گونه تحقیر و سرکوب و زندان و شکنجه اعضای ناراضی را توجیه شرایط بر شمردند.
بدین سبب، مجاهدین خلق در عراق به یک فرقه بسته و خطرناک بدل شدند. همان گونه که آنان با رهبری بدون خطا و گناه و جانشین، از ابتدا پتانسیل بروز و رسیدن به چنین را فرقه ای داشتند، ولی منتظر شرایط زمانی و مکانی خاصی بودند که شکستهای پی در پی سیاسی و نظامی و مکان دیکتاتوری صدام حسین، این موقعیت را برای آنان و برای ساختن فرقه ای خطرناک، آماده و فراهم کرد.
در ادامه مسیر، دشمن اصلی رهبران مجاهدین نه در بیرون، بلکه عملاً اعضای ناراضی در درون سازمان شمرده می شدند. آنها در راستای ممانعت و پیشگیری از فرار و انتقاد و اعتراض اعضای ناراضی، انواع و اقسام مدل شکنجه های روانی و زندان و بیدادگاها و سربه نیست کردنها را آغاز کردند. در درون مناسبات فرقه نیز هر روز بیشتر از روز قبل بر غلظت استبداد و دیکتاتوری افزوده می شد. زنان از مردان و کودکان از والدین شان برای همیشه جدا شدند. رهبری فرقه، مسعود رجوی، در ابتدا بیش از 800 کودک را از والدین مجاهدشان جدا کرده و آنان را در تبعید به گدایی فرستاد، سپس خانواده ها را با انواع دسیسه و فریب، مجبور به جدایی و طلاق از همدیگر نموده و دست آخر بیش از 1000 زن اسیر و بی اختیار را مجبور به عقد خود نمود و آنان را از داشتن هر نوع آزادی و اختیار و داشتن همسر و فرزند، محروم کرد و مورد وحشیانه ترین استثمار و تحقیر قرار داد به این بهانه که با این روش بیشتر خواهد توانست آن زنان را در میدان مبارزه با دشمن و در کنار خود، حفظ و حراست کند.
سخن کوتاه، ما که از دام و تله فرقه مجاهدین و از عراق مابین دهه های 1370 و 1380 فرار کرده و خود را به اروپا رساندیم، ضایعات و تلفات خانوادگی و جسمی و روحی فراوانی را متحمل شدیم و سالها از عمر و جوانی مان را صرف ترمیم جراحتهای جسم و روح مان کردیم که رهبران فرقه به عمد و برای تضعیف قوای روحی و جسمی مان و برای کنترل بیشتر بر ما وارد کرده بودند

خانم وزیر!
فرقه های مذهبی و تروریستی بسیاری در جهان وجود دارند، ولی به تجربه و با هزاران مدرک و سند می توانیم شهادت بدهیم و اعتراف کنیم که خطرناکترین و عقب مانده ترین فرقه های موجود در جهان، فرقه تروریستی رجوی ها هستند که هم اکنون به بهانه مبارزه با دولت اسلامی ایران، از حمایت بعضی از دولتها و لابی های فریب خورده برخورداند و با اندک پیروانی که همه چیز خود را از دست داده و دلارهای فراوان صدام حسین، در بسیاری از کشورهای غربی حضور فیزیکی و تبلیغاتی دارند. آنان کماکان با دروغ و خشونت همراه با انواع ابزارهای نامشروع به راه خود به سمت هدف ادامه می دهند، هدف مقدسی که هر نوع وسیله را توجیه می کند. کشور عراق برای آنان ظرف مناسب خشونت و افرادی که در عراق به گروگان گرفتند به عنوان قربانیان و ابزار سیاسی تلقی می شوند. رهبری فرقه، همان گونه که قبل تر نیز گفته شد، همزمان با استفاده غیر انسانی از زنان، همچنین از همه اعضای باقیمانده در عراق به عنوان سپر بلای رهبری فرقه، نگاه می کند که در روز حادثه می تواند اعضای باقیمانده را در میادین جنگهای از قبل شکست خورده علیه عراق و ایران، به عنوان کسب امتیاز سیاسی و سپر بلای خود، استفاده کند.

خانم وزیر!
فرقه های زیادی را در آمریکا می شناسید و از کم و کیف فعالیتهای آنان از دور و نزدیک آشنا هستید. از فرقه نژادپرست کوکلوکس کلان تا فرقه خودویران دیوید کورش و تا امروز فرقه ضد خانواده ساینتولوژی که اینها و بسیاری از فرقه های خطرناک دیگر از کشورهای سوییس تا چین و ژاپن از ابتدا برای مصالح مردم و مبارزه برای عدالت، پا به میدان گذاشته و در میانه راه دچار دگردیسی شده و از مردم و جامعه انرژی گزافی را گرفتند و النهایه صلح جهانی را با چالشی جدی مواجه کردند.
ما اعضای سابق فرقه تروریستی رجوی ها، شاهد و گواه اعمال و نیات تروریستی و ضد غربی این گروه بوده و هستیم. ما بر این باوریم، که آنان این توان و استعداد را دارند تا در هر شرایط و موقعیتی، خود را به رنگی دیگر در آورند. ما از اقدام دولت آمریکا در سال 1997 مبنی بر قراردادن فرقه مجاهدین در لیست گروههای تروریستی، استقبال کرده و همچنین تقاضا داریم به عنوان قربانیانی که شناخت عمیقی از ماهیت و نیات درونی این گروه دارند، همچنان فرقه مجاهدین را در زمره و در لیست گروههای تروریستی به شمار آورده، اگرچه نیک می دانیم که پتانسیل ضد غربی و ویرانگری این فرقه تروریستی، خطرناکتر از القاعده و دیگر گروههای تروریستی در جهان است.
در انتها، همانگونه که ما در ارتباط با افشای ماهیت خطرناک این فرقه کوشا و فعال هستیم، به تمامی دست اندرکاران و دولتمردانی که شعار صلح جهانی سر می دهند هشدار می دهیم، انفعال و بی تفاوتی در مقابل چنین فرقه های تروریستی می تواند حوادثی از نوع 11 سپتامبر سال 2001 را یک بار دیگر برای جامعه جهانی رقم بزند. به امید ریشه کن شدن بنیاد تروریسم در همه کشورهای جهان و به امید فرار رسیدن صلح جهانی.


انجمن ایران فانوس



Open letter of the Iran Fanous Association to the United States Secretary of State , Mrs. Hillary Rodham Clinton

 

 


Madam Secretary of State , with greetings and wishing the global peace!


We , the members of the Iran Fanous Club , are some of the former members of people’s mujahedin organization who are currently living in Germany.
We ,as a result of our choice in the past which made us the victims of the way and the guide that we chose , are trying our best to inform and enlighten people about our experiences which have been gained through the events that have passed on each and every one of us and in connection with the rescue and freedom of our relatives and former friends , we began our cultural and political struggles in connection with the terrorism of Mujahedin to pay our liability to the global society as well as the Iranian society .
When we joined the people’s mujahedin organization , we were all young and full of life and we chose joining them to implement our political struggle without any financial contracts and money involvement only with the motivation of reaching to democracy and freedom in our country , but after a while when our connections with the people’s mujahedin organization augmented , our connections with our families , society and our environment began decreasing and everyday we were witnessing the control and surrounding of our minds and behavior by this organization and little by little we found out that our religious beliefs as well as our potential in the struggle had been taken advantage of . they took us to Iraq and they chose and indoctrinated and forced the arm struggle not as a tactic but as a strategy of the struggle . after a while we found ourselves amongst the organizational thoughts and beliefs which was far from the people , society , the media and the press and they began forcing the brainwashing on each and every one of us wherever and whenever they desired . after a while we found out that we had to go forward with the organizational thoughts and there was no way out and no way to return and the pmoi leaders justified all those things by the pretexts and excuses of the subterranean arm struggle . the pmoi by its utter , sacred and permanent leadership of Massoud and Maryam Rajavi , deprived us of any political choice and even the kind of life and in continuation , they deprived us of all political and social freedoms as well as deprivation of the family formation and the freedom of speech and ………etc by the pretext of the danger of the era and in continuation , they began justifying the insults, disdain , suppressions , prison and the torture of the dissidents by the pretext of the situation and the condition of the organization .
Little by little in this path , the people’s mujahedin converted to a closed and dangerous cult. This organization from the beginning by its beliefs in choosing its leadership as innocent and without any flaw , mistake , sin and successor , had the potential to become such cult , but they waited for the appropriate timing and place and that was their consecutive military and political defeats in Saddam Hussein’s country which created that appropriate condition for them to build a very dangerous cult.
In the continuation of the path , the main enemies of the organization and its leaders were not outside of the organization , they were the dissidents of this organization who were inside of the organization. they obstructed from any complaint , criticism and the escape of the dissidents from the organization by creating and exerting the different types and models of psychological tortures and building prisons and injustice courts and killing of the dissidents . everyday we were witnessing the concentration of the suppression and tyranny and dictatorship inside of the cult’s relations was increasing . the women from the men and the children from their parents got separated for ever. the cult leadership, Massoud Rajavi , separated more than 800 kids from their parents and sent them to exile to beg . the cult’s leadership forced the families to get divorce from each other by using all kind of deception and tricks and finally the cult’s leadership forced more than 1000 captive and stranded woman to get married with him ,and he deprived them of having their own family as well as deprivation of any freedom and authority and he savagely and brutally exploited and disdained them by the pretext of keeping them more in the struggle beside himself.
To summarize our letter, we who escaped from the trap and deception of mujahedin in Iraq in 90,s and 2000,s and Succeeded to come to Europe, have tolerated lots of losses in our families and in our body and soul as well. We have spent many years of our life and youth to heal the physical and psychological wounds which the cult leadership had exerted on each and every one of us to weaken our will and our psychological and physical strengths to put and keep their supremacy and control on us.
Madam Secretary!
There are many religious and terrorist cults in the world , but according to our experience and the existence of thousands of evidence and documents , we can testify and confess that the most dangerous and retarded cult among all other cults in the world is the Rajavis’ cult which now by the pretext of fighting against the Iranian Islamic government , has gained the support of some countries as well as the deceived lobbies and with small number of supporters who have lost everything and with plenty of Saddam’s dollars are present physically and with extravagant propaganda in many western countries . they are trying their best to reach to their objective by lying and violence accompanied with the variety of illegitimate tools , the sacred objective which justify using any kind of tool. The Iraq is the appropriate and suitable container for the violence and the people who have been taken hostage are victims who have been utilized as the political tools . the leadership of this cult like we mentioned before simultaneously is utilizing the women inhumanely and utilizing all its remaining members as human shields and political privilege for the cult’s leadership like in their defeated battles against Iraq and Iran .
Madam Secretary !
You know many cults in the United States and you are almost familiar with their quantity and the quality, ranging from The racist cult of KKK , The Ku Klux Klan , to the self destructive cult of David Koresh , the leader of a Branch Davidian religious sect, and up to now the anti family cult , scientology , and the other cults in Switzerland , Japan, and China founded for the people’s interests and benefits at first and for fight for the justice but in the middle of their struggle were subjected to metamorphosis and got separated from the people and their society consequently they absorbed a great amount of the energy from their own people and their society and at the end they became a serious challenge for the global peace.
We the former members of the Rajavis’ terrorist cult , are the witnesses of all Rajavis’ cult terrorist deeds and we believe that they have the strength and the capacity and the talent to disguise themselves in every situation and condition . we support and welcome the United States’ deed in 1997 upon listing and designating the Rajavi’s cult in the US terrorist list and also we, as the victims of this cult who have a profound recognition of their essence and their thoughts, are urging you to keep this religious cult in your terrorist list . we believe their anti western potential and their destructive capability is more dangerous than Al Qaeda and other terrorist groups in the world.
At the end , as we are very active in revealing the dangerous essence of this cult , we would like to warn all the politicians and parliamentarians throughout the world who use the slogan ¨the global peace¨ , passivism and incuriosity vis a vis such terrorist cult can cause again the catastrophic events like the 9/11 . with hope to eradicate and uproot the foundation of terrorism throughout the world and arrival of the global peace.


The Iran Fanous Association
 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد