_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

داستان مجاهدین خلق (فرقه رجوی) و آمریکا

به نظر می رسد آمریکایی ها هیچگاه با چنان دشمن ایدئولوژیکی خود تا این اندازه تحقیر آمیز برخورد نکرده باشند

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، چهاردهم اکتبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8706

 

داستان سازمان مجاهدین که حالا کم و بیش آخرین برگ های آن در حال ورق خوردن است، از جهت پدیدارشناسانه داستانی کم نظیر و از جهاتی هم منحصر و البته هم متاثر کننده است. این داستان مثل همه داستان های کلاسیک اول اش از تقابل قهرمان و ضدقهرمان شروع شد. در صورت ظاهر یک سوی این داستان آدم خوب ها یعنی همین مجاهدینی قرار داشتند که به تاسی از آموزه های ایدئولوژیکی و اعتقادی خود قرار بود آدم بدها را از سرراه جامعه بردارند تا آنها در سایه عدالت و آزادی به کمال برسند. موضوع اصلی و کشمکش دراماتیکی داستان را همین تقابل کلیشه ای نیکی و بدی و زشتی و زیبایی و … رقم می زد. سوی دیگر این داستان آمریکایی های ضدقهرمان بودند. اما انگار بر خلاف همیشه و معمول قرار نبود این ضدقهرمان ها، قهرمان های داستان را بطور فیزیکی نابود کنند. بر خلاف کشمکش های معمول در این گونه ها که ضدقهرمان ها تا آنجا که دست شان برسد بر سر قهرمان ها بمب و گلوله می ریزند، اما ظاهرا ضدقهرمان این داستان بر خلاف کلیشه های معمول قرارش بر این بود که بدتر از روش های معمول از قهرمان داستان انتقام بگیرد. بدترین انتقام این بود که این ضدقهرمان می خواست مجاهدین قسم خورده در کمین خود را به بدترین شکل ممکن مجازات کند. نیازی به بازخوانی این پروسه مجازات نمی بینم. فقط به همین اندازه اشاره کفایت می کنم که آن قهرمان های داستان ما اشاره امروز به کسانی تبدیل شده اند که به ستایش و مجیز ضدقهرمان داستان مشغول هستند.

این پروسه از آنجا که قهرمان داستان ما دایه یکه تازی و نادر بودن در تاریخ بشریت بود، و هیچ جریان و تفکری را نه در سطح خود که عمدتا به سخره و به دیده حقارت و عقب ماندگی نگاه می کرد، بسیار جالب می نماید. این طفل ظاهرا گریزپا و غیر قابل انعطاف و سخت سر و دژ تسخیر ناپذیری که مدعی بود به یمن کشفیات ایدئولوژیکی اش از همه جلوتر و متکامل تر و باهوش تر و … است، امروز کارش به جایی رسیده است و در واقع آمریکایی های جهانخوار کارشان را به آنجا کشانده اند که آنها را به توپ بازی خود تبدیل کرده اند. آنها را به ابزاری برای تحقیر و تفریح خود تبدیل کرده اند. به گمانم آمریکایی ها هیچگاه با چنان دشمن ایدئولوژیکی خود تا این اندازه تحقیر آمیز برخورد نکرده باشند. برای آمریکایی ها بر اساس آنچه تجربه های تاریخی به ما نشان می دهد همیشه و همواره از میان برداشتن گروه های ضدامپریالیست عمدتا با روش زور و فروپاشی توام بوده است. با نفوذ دادن به درون، یا اعمال شیوه های پلیسی و … اما اینکه تشکیلاتی آنچنانی را به گونه ای دچار مسخ شدگی کنند که همچون دست آموزان به هر ساز آنها برقصند از آن دست اتفاقاتی است که فقط در مورد مجاهدین ضدامپریالیست نادر این قرن اتفاق افتاد. این ضد امپریالیست های پیچیده ثابت کردند آنگونه که این سازمان مدعی بوده نه آنچنان پیچیدگی داشته و نه حتی آنچنان توان از جان گذاشتن صادقانه بر سر آرمان های بنیانگذاران را داشته است. آن بنیانگذاران سازمان که در ردیف جوخه های اعدام شاه با شعار مرگ بر آمریکا به مرگ خوش آمد گفتند، هیچگاه تصور نمی کردند که ادامه دهندگان راه آنها اگر چنین ادعایی درست باشد، روزی اینگونه زبونانه و حقیرانه در مقابل کنگره و محافل آمریکایی همان جوخه ها را اما نه به قصد هماوردی که برای پذیرش توبه و انابه ردیف خواهند کرد.

اگر بنیانگذاران روزی در مقابل بیدادگاه های شاه فریاد می زدند، اگر صدبار دیگر در موقعیت انتخاب قرار گیرند، باز همان راه و مسیر منتهی به امروز را انتخاب خواهند کرد، هیچگاه تصور نمی کردند، این مدعیان تا اندازه ای زبون و حقیر بشوند که حتی از تقویم آنها به انگیزه گوشه چشم ملاطفتی عبور کنند. داستان مجاهدین داستان عجیبی است. از این رو که تصور چنین فرجامی برای آنها غیر ممکن می نمود، از این رو که برای خیلی ها درک وضعیت امروز آنها همچون کابوسی است که قادر به باور آن نیستند. برای سازمانی که روزی تمام افتخارش ترور مستشاران آمریکایی بود، برای سازمانی که روزی همه هم و غم اش ویران کردن هر نماد و نشانی از آمریکا بود، برای سازمانی که همه رویای اش تبدیل ایران به ویئتنامی دیگر برای آمریکا بود، برای سازمانی که هیمنه آن ولو در کوتاه زمانی پشت آمریکایی ها را می لرزاند، برای سازمانی که فلسفه حیات و ممات خود را در نابود کردن امپریالیست تعریف می کرد، و … دانستن و خواندن این داستان و فهم این اندازه حقارت و زبونی حتما تا سالها بعد از فروپاشی و نابود شدن هم خواندنی خواهد بود.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تاملی بر ادعاهای مریم رجوی

توهمات یک تروریست

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، هشتم اکتبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8686

 

پیشتر طی یادداشتی “پیامدهای احتمالی خروج سازمان از لیست تروریستی وزارت امور خارجه” درباره پیامدهای خروج مجاهدین از لیست تروریستی تاکید شده بود که :

“این امکان وجود دارد که خروج سازمان از لیست تروریستی آنها را وارد فاز تحرکات داخلی و این بار با تاکید بر هویت سازمانی خود بکند. این اقدام به پشتوانه دو اتفاق قابل گمانه زنی است. اول خروج از لیست تروریستی و دوم ادعای پوششی کنار گذاشتن مشی مسلحانه و روی آوردن به مبارزه به اصطلاح مدنی.”

پس از طرح این ادعا از سوی برخی در سایت های سازمان حالا مریم رجوی با شفافیت و تاکید بیشتری روی این موضوع زوم نموده است. وی در این رابطه به خبرنگار آسوشیتدپرس می گوید:

“با توجه به داشتن تأییدیه سلامتی کامل در کشورهای غربی، رژیم ایران دیگر در آینده بهانه یی برای اقدام علیه سازمانی که توسط آمریکا تروریست محسوب می شد، ندارد.”

این گزاره بیش از هر چیز به آیتم های طنز شبیه است. این که مریم رجوی می گوید با توجه به داشتن تأییدیه سلامتی کامل، ناخواسته آدم را یاد کارت سلامت کودکان برای ثبت نام در مدارس و یا مراکز پیش دبستانی در ایران می اندازد. شاید هم در غایت امر منظور مریم رجوی تداعی همین معنی باشد. گرفتن کارت سلامت از آمریکا برای حضور سیاسی در ایران!! حالا اینکه آمریکا در چه مرتبه و جایگاهی است که برای امثال مجاهدین کارت سلامت صادر کند بماند؛ آن هم در حالی که به تاکید بیانیه وزارت خارجه آمریکایی ها خودشان نه هنوز کارت سلامت مجاهدین را بابت ترور مستشاران آمریکایی باور کرده و نه حتی حاضر است به مصلحت هم شده عجالتا به روی خود نیاورد.

در واقع این ادعای مریم رجوی مصداق همان ضرب المثل ایرانی ها است که می گویند فلانی از کیسه خلیفه می بخشد. اما سوای این جنبه های طنزگونه و مزاحی که ایشان فرموده اند باید یادآور شویم این ادعا از دو جهت حائز اهمیت است. اول اینکه آیا عدم حضور مجاهدین در تحرکات مدنی و سیاسی داخلی ایران به صرف حضور مجاهدین در لیست تروریستی بوده یا دلایل دیگری بر آن مترتب بوده است.؟ مریم رجوی مثل همیشه مشغول فرافکنی است. او بهتر از هرکس می داند که اعضای سازمان سالها است به فرموده رجوی برای فرار از عدالت و نفرت مردم از ایران گریخته اند.

اهمیت موضوع برای رجوی تا جایی بود که گفته بود هیچ مجاهد خلقی در ایران باقی نماند و اگر بماند مجاهد خلق نیست. به یک معنی در طی این سالها مجاهدین به جز مواقعی که برای انجام اقدامات تروریستی لازم بوده هیچگاه جرات رفتن به ایران و به عنوان یک شهروند را نداشته اند. حتی رجوی تا جایی پیش رفت که تردد به ایران را برای پناهندگان حتی غیر مجاهد مرز سرخ تعیین کرد. پس به یک معنی در تمام این سالها اساسا مجاهد خلقی در ایران نبوده که بخواهد اعلام موجودیت بکند. و این موضوع فارغ از محدودیت های قانونی اساسا به این باور از سوی مجاهدین و رهبران آنها بر می گردد که آنها محل اعرابی در داخل ایران ندارند که اگر ذره ای به داشتن پشتوانه مردمی باور داشتند، در انتظار حکم خانم کلینتون برای حضور در عرصه های داخلی نمی ماندند؛ و اگر ادعای مریم رجوی را باور کنیم، ناگزیر باید بپذیریم که مجاهدین مشروعیت فعالیت های خود را نه از مردم ایران که ادعا می کنند نماینده آنها هستند که از وزارت خارجه آمریکا می گیرند! و باید سوال کرد این چه مقاومتی است که پیش از اتکا به اراده مردم به اراده آمریکا بسته است. راست اش این شکل طرح صورت مسئله و نتیجه گیری از سوی مریم رجوی آدمی را ناخودآگاه به یاد مبارزات!! سازمان در زمان صدام و حضور در عراق می اندازد. مبارزه ای که از اساس نه قائم به مردم که متکی به عنصر خارجی یعنی صدام بود؛ متکی بود به سازوکارهای مالی و نظامی و اطلاعاتی و … چنانچه در همان زمان هم رجوی بارها اعلام کرده بود ما با صدام پیوندهای خونی، عقیدتی و استراتژیک داریم، و اینکه بود و نبود ما به همدیگر گره خورده است. حالا هم وضعیت مجاهدین و استدلال آنها کم و بیش به آن دوران شبیه است. با این تفاوت که این بار بر خلاف صدام آمریکایی ها بخوبی می دانند که مجاهدین در خصوص چنین حضور سیاسی در داخل ایران فقط لاف می آیند.

اگر یاد داشته باشیم مجاهدین با همین منطق در کنار صدام قرار گرفتند. با این تفاوت که در آن زمان به ضرورت وضعیت جنگی گفتمان غالب خشونت ورزی و تروریسم بود. و اما امروز با ملاحظاتی که گذشت زمان پیش روی سازمان گذاشته، این گفتمان علی الظاهر تغییر یافته اما ماهیت اش کماکان همانی است که بوده است.

به قولی وقتی مریم رجوی می گوید: “موازنه قدرت تغییر خواهد کرد، برای مثال اولین پیام آن برای مردم ایران آن خواهد بود که دیگر از افزایش فعالیت ها و افزایش تظاهرات ترسی نخواهند داشت!” به قولی این تصور که حمایت احتمالی وزارت خارجه آمریکا از مجاهدین موازنه قوا را به سود آنان عوض می کند به چه معنا است؟ آمریکا چگونه و با کدام مکانیسمی می تواند برای تغییر موازنه قوا در ایران به سود مجاهدین دخیل باشد؟

در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ببخشید، این ها کدام مجاهدین خلق هستند؟!!

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سی ام سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8657

 

این روزها شاهد پیام های تبریک بی وقفه ای خطاب به مریم و مسعود رجوی هستیم. اما ورای این غوغاسالاری حقیقت امر چیست و این همه هیاهو برای چیست؟ مجاهدین می گویند برای این است که پس از پانزده سال کارزار اتکت تروریستی از روی آنها برداشته شده است. راه بندان برای مقاومت که همان نام مستعار رجوی است برداشته شده و مسیر تحقق دموکراسی و آزادی برای آنها هموار شده است. آیا همه حقیقت همین است که مجاهدین ادعا می کنند؟ برای رمز گشایی از این شور و فتور مثل همیشه چاره ای نیست مگر اینکه به عقب برگردیم. به حداقل سه دهه گذشته و از دهه شصت شروع کنیم. دهه ای که مجاهدین آکنده بودند از شور عملیات مسلحانه که از راس تا ذیل جامعه ایران را هدف قرار داده بود. از خط و نشان ها و شرط و شروط شداد و غلیظی که رجوی برای رقبای سیاسی خود ترسیم می کرد. مبنی بر اینکه هرکس به چیزی جز مبارزه قهرآمیز مسلحانه آن هم در چارچوب مصوبات شورای ملی مقاومت او و با تاکتیک مبارزه چریکی شهری و به رهبری او و هژمونی مجاهدین تن ندهد خائن است و در نهایت از قافله قدرت سیاسی عقب خواهد ماند و دست اش از تقسیم قدرت کوتاه خواهد ماند.

در آن سالها رجوی با هر عملیات مسلحانه انقلابی که حتی در سطح مردم عادی و کوچه و بازار انجام می داد، یک بیانیه مفصل منتشر می کرد و خبر از فتحی عظیم می داد. به صغیر و کبیر رحم نمی کرد و هر که را دست اش می رسید به صرف اینکه ته ریشی داشت می کشت و بعد توجیه و تئوری برای آن پیدا می کرد. در آن سالها هر که به رجوی می گفت زدن مردم عادی در هیچ فرهنگ مبارزاتی معنی مقاومت مسلحانه نمی دهد بلکه مصداق بارز تروریست و آدمکشی است، رجوی برای او از توبره مارگیری اش اتهام و سندی بیرون می آورد و طرف را ذوب می کرد؛ این رویه ادامه داشت تا اینکه رجوی خودش شیرفهم شد دستگاه اش نه تنها کم آورده که از اساس و پایه همه محاسبات اش غلط اندر غلط بوده است. اینجا بود که نبوغ اش گل کرد و گفت تا حالا ما نقش عنصر خارجی را در دستگاه مان لحاظ نکرده بودیم و از این به بعد باید آن را وارد محاسبات مان کنیم. نقش عنصر خارجی را در آن زمان صدامی بعهده داشت که چند سال پیشتر همین رجوی بدفعات خطاب به او در پاسخ به ادعای آزاد کردن مردم ایران گفته بود، کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی، اما به یکباره یادش آمده این صدام آنقدرها هم دیکتاتور نیست. حالا که دشمن دشمن من است چرا نتواند دوست من باشد. با این معادله کلیشه ای رفت به عراق و گفت از این به بعد هیچ مجاهد خلق مگر در عراق موضوعیت و موجودیت و مشروعیت نخواهد داشت. رفت تا آتش ها برفروزد. برافروخت آتش ها اما بر سر مردم آن هم با هواپیماهای عراقی و خمپاره زنی به مناطق مسکونی و موشک باران شهرهای مرزی و ….

دنیا تازه داشت می فهمید رجوی چه هیولایی است. برای مهارش چاره ای نداشت جز این که حداقل اذعان بدارد اینها تروریست هستند. آن هم پس از قربانی گرفتن دهها هزار نفر در ایران. صدام رفت و مجاهدین بدون کمترین انتفاعی از عنصر خارجی خلع سلاح شدند و دست شان برای ترور بسته شد. حالا رجوی مانده بود، بدون صدام و انزوای ناشی از حضور در لیست های تروریستی دنیا و بدون سلاح. باز شاخک های اش بکار افتاد و اینبار کشف کرد آن عنصر خارجی باید خودش پای اش به اندازه کافی روی زمین سفت بند باشد تا بتواند دست او را بگیرد. آن هم وقتی توسط همان عنصر خارجی هم خلع سلاح شده هم تروریست معرفی شده و هم اینکه مثل صدام دشمن دشمن او است. پس می تواند دوست او هم باشد. برای جلب اعتماد این دوست و عنصر خارجی تازه باید که اول ثابت می کرد تروریست نیست و اگر ترور هم کرده و آدم هم کشته برای تحقق دموکراسی مدل آمریکایی بوده است. برای همین رفت در فاز کارزار معروف اش برای بیرون آمدن از لیست های تروریستی، گفت تا حالا اشتباه می کردیم به صدام و شاه حسین و امثال اینها دخیل می بستیم، اینها خودشان سرشان به جای دیگر بسته است و بدون اراده آنها آب هم نمی خورند. و اگر هم بخورند به سرنوشت صدام دچار می شوند. برای همین رفت به فاز دخیل بستن به آمریکایی که پرونده مجاهدین از دهه ۷۰ میلادی زیر بغل اش بود و مترصد بود که انتقام مستشاران آمریکایی اش در چند دهه پیش از مجاهدین بگیرد.

حالا زمان، زمان التماس و دعای رجوی و ناز و کرشمه های آمریکا بود. زمان بالا آوردن رجوی و بی اعتنایی و زدن به کوچه علی چپ از سوی آمریکا که عجالتا شما را بجا نمی آورم. اینها در حالی اتفاق می افتاد که آمریکا رجوی را بی دست و پا کرده بود و در جایی به نام قرارگاه اشرف آچمز کرده بود. اما رجوی به گمان خودش تصور می کرد اینها بمب های ساعت شمار و ثانیه شماری هستند که آمریکایی ها از ترس آنها هم شده به ساز او خواهد رقصید و او را از لیست تروریست ها خارج خواهد کرد. رجوی حداقل ده سال گذشته را صرف این کارزار کرده تا از لیست تروریستی خارج شود. آن سازوکارها و کارزار افاقه نکرد تا اینکه آمریکا برای اش شرط گذاشت که اگر از اشرف بروی از لیست خارج می شوی. اشرف هم تخلیه شد و حالا شور و فتور رجوی از آن جهت است که به سه دهه پیش برگشته است. به نقطه صفر. به جایی که همه به او می گفتند صلاح ات در این است که سلاح ات را زمین بگذاری و بروی حزب سیاسی درست کنی و اگر هم نیمچه صداقتی برای ادامه مبارزه داری آن را در بسترهای سیاسی و مدنی صرف کنی. اما او سرکشانه و از روی غرور و خودبزرگ بینی و نخوت تفنگ اش را نشان می داد و هل من مبارز می طلبید.

امروز این همه شور و فتور برای این است که رجوی به نقطه سال ۶۰ برگشته است. و این برای رجوی که وعده سرنگونی سه یا چهار ماهه و بعد شش تا یکساله و بعد سه تا پنج ساله و بعد پنج ساله و بعد دوباره سال به سال می داده، تبدیل شده به یک پیروزی. و این پیروزی را آنقدر بزرگ می کند تا همه یادشان برود اصل صورت مسئله چه بوده و انگار که آقای رجوی از اول موضوع کارزارش خارج شدن از لیست تروریستی بوده است. با این اوصاف تصور می کنم باید کمی به حافظه مان فشار بیاوریم تا این مجاهدین را بشناسیم. برای درک این مهم بهتر است با طرح چند سوال مروری تیتروار به گذشته و حال و آینده سازمان بیندازیم.

آیا این مجاهدین همان مجاهدینی نیستند که قریب دو دهه بر سر رقبای سیاسی خود فریاد می کشیدند که تنها راه براندازی و سرنگونی فقط و فقط مبارزه قهرآمیز مسلحانه یعنی همان بزن دّروهای تروریستی است. آنگونه که حتی پیش از آن که آمریکایی ها و اتحادیه اروپا نام تروریست بر مجاهدین بگذارند، این رقبای چپ اندیش چریک های فدایی خلق بودند که مجاهدین را تروریست لقب دادند.

آیا آن مجاهدین مصر به قهر و ترور و خشونت، همین مجاهدینی نیستند که طی پانزده سال گذشته به آمریکا و اتحادیه اروپا و دول اروپایی عریضه نویسی و عرض حال و التماس و صدقه و فدیه و پیش کش و رشوه و ندامتنامه می دادند و می بردند که ما تروریست نیستیم و لطفا ما را از لیست های خود خارج کنید.

آیا این مجاهدینی که امروز برای به رسمیت شناخته شدن به عنوان یک اپوزیسیون سیاسی دست و پا می زنند، همانی نبودند که طی سی و اندی سال گذشته هرگونه راه حل سیاسی و اپوزیسیون سیاسی سازی را نکوهش و شماتت و تهدید و متهم به مزدوری و همدستی با جمهوری اسلامی می کردند و تا جایی پیش رفتند که حتی رفتن به ایران را به مرز سرخ با جمهوری اسلامی تبدیل کردند. آیا این مجاهدین همان کسانی نخواهند بود که برای به رسمیت شناخته شدن اپوزیسیون سیاسی دست کم ۱۵ سال آینده را باید پادویی و التماس کنند تا بتوانند جای خود در میان سایر اپوزیسیون خارج نشین باز کنند و از سوی آنها به رسمیت شناخته شوند.

آیا این مجاهدین همینی نخواهند بود که بعد از این ۱۵ سال هم دست از پا درازتر با عینک و عصا و سمعک و این بار بدون دفتر و دستک آفتاب نشین حاشیه پارک های تایمز و سن و … خواهند شد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا تصمیم آمریکا تاثیری در پذیرش مجاهدین خلق (فرقه رجوی) توسط کشورهای ثالث خواهد داشت؟!!

این امر چیزی از اهمیت صورت مسئله اصلی که ماهیت تروریستی مجاهدین است کم نمی کند و نخواهد کرد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، بیست و نهم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8635

 

مقامات وزارت امورخارجه آمریکا در توضیح یکی از دلایل خارج کردن نام سازمان از لیست تروریستی مدعی است این اقدام از آن جهت صورت گرفته که امکان خروج و پذیرفته شدن اعضای سازمان توسط کشورهای ثالث فراهم و تسهیل شود. هر چند این ادعا در ظاهر امر یک ادعای موجه و قابل قبول به نظر می رسد؛ این ادعا اما نه مبنای حقوقی دارد و نه تضمینی برای چنین نتایجی فرضی می توان متصور شد. به این دلیل که کشورهای مد نظر هر کدام بر مبنای موازین و ملاک های خود درباره مجاهدین قضاوت می کنند. کمااینکه تاکنون هیچ کشوری به صراحت دلیل نپذیرفتن مجاهدین را حضور آنها در لیست تروریستی آمریکا قید نکرده است؛ بلکه برخی کشورها به تجربه آنچه مجاهدین در کشورشان مرتکب شده از ریسک دوباره پذیرش آنها خودداری می کنند. به عنوان مثال فرانسوی ها رجوی را نه بر مبنای لیست آمریکا که براساس عملکرد رجوی و تشکیلات او در فرانسه اخراج کرد.

بنابراین از یک منظر می توان ادعای آمریکا را خوش بینانه و از منظری دیگر صرفا یک توجیه بی پایه ارزیابی کرد. اما فارغ از هر تحلیلی در خصوص این ادعا، نتیجه عملی آن به زمان نیاز دارد. اما نه زمان طولانی و دراز مدت، بلکه می شود تا ظرف چند ماه آینده و در عمل شاهد بود که این اقدام واقعا و عملا توانسته گره ای از اسکان آینده مجاهدین در خارج از خاک عراق باز کند؟ می شود از همین حالا به چنین نتیجه ای با تردید جدی نگاه کرد. از آن حیث که بسیاری کشورها و از جمله کشورهای اروپایی بخوبی می دانند که اقدام وزارت امورخارجه آمریکا نه تصمیمی حقوقی که ماهیتی کاملا سیاسی دارد. دلیل اصلی این نگرش شرط خانم کلینتون برای خارج کردن نام مجاهدین از لیست تروریستی است. شرطی که ماهیتا و موضوعا هیچ ارتباطی نمی تواند با ماهیت تروریست بودن و نبودن مجاهدین داشته باشد. موضوعیت خارج شدن مجاهدین از لیست تروریستی اصلا و ابدا مبنای حقوقی و حقیقی ندارد. این جنبه از تصمیم آمریکا را تمام کشورهایی که طرف رایزنی ملل متحد برای میزبانی مجاهدین هستند بخوبی واقف هستند.

بنابراین با فرض اینکه برخی از این کشورها راهی هم برای حضور مجاهدین در کشورشان باز کنند، اما باید تاکید کرد آنها نیز به نوعی تحت تاثیر بده بستان آمریکا با مجاهدین به این امر مبادرت کرده اند. و این امر چیزی از اهمیت صورت مسئله اصلی که ماهیت تروریستی مجاهدین است کم نمی کند و نخواهد کرد. مضاف بر اینکه در آینده نزدیک ثابت خواهد شد کشورهای مد نظر واقعا تا چه اندازه تحت تاثیر اقدام سیاسی آمریکا آماده برای میزبانی مجاهدین خواهند بود. بعلاوه آمریکا باید پیشاپیش با اعلام آمادگی برای میزبانی مجاهدین اخلاقا التزام و اعتقاد خود به ماهیت حقوقی اقدام اش را اثبات کند. اگر آمریکا به چنین الزامی تن بدهد، در این صورت ممکن است دیگر کشورها نیز به چنین الزامی تن بدهند. اما از آنجا که آمریکایی ها بهتر از هرکس می دانند که انگیزه شان از چنین تصمیمی چیست، به یقین از پذیرش مجاهدین و میزبانی آنها اجتناب خواهند کرد؛ مگر اینکه پیشتر برای پذیرش چنین وضعیتی از هر جهت و حیث خود را واکسینه و آماده کرده باشند.

با فرض چنین روندی باید تاکید کرد آمریکا نه تنها دولت خود بلکه برخی کشورهای میزبان سازمان را خواسته یا ناخواسته وارد چالش های جدی خواهد کرد. این چالش ها اجتناب ناپذیر است. به این معنی که مجاهدین پس از فارغ البالی از خروج لیست تروریستی بار دیگر آن چهره واقعی خود را بنا به ماهیت و ذات شان نشان خواهند داد. این که می گویم مجاهدین ذاتا چنین و چنان هستند، در مفهوم هستی شناسانه دلالت بر این معنی دارد که هر امری ذاتی لاجرم تغییر ناپذیر نیز هست. گیرم برای مدتی وجهی از ذات و سرشت خشونت طلب مجاهدین جای خود را به خصلت های همگون ذاتی دیگرش که همان تزویر و دوگانگی و فریبکاری است تغییر داده باشد. بر این اساس می شود از حالا فرایند این تصمیم آمریکا را نه گمانه زنی که بوضوح پیش بینی کرد. مضاف بر اینکه بخشی از چنان فرآیندی قابل پیش بینی را پیشتر برخی کشورهای اروپایی از جمله فرانسه و آلمان و هلند و … به عینه تجربه کرده اند. منتهی حالا مجاهدین پس از گذشت سالها کینه توزی و انباشت نفرت ناشی از حضور در لیست های تروریستی و محدودیت های آن، فرصت دوباره ای برای عقده گشایی بر سر دولت های میزبان پیدا خواهند کرد. فرصتی که تا افشا شدن دوباره و برگرداندن مجدد مجاهدین در لیست های تازه، هزینه های شان را بر دولتها تحمیل و بارشان را بسته اند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تصمیم آمریکا، اقدامی حقوقی یا سیاسی

(امریکا، مجاهدین خلق و فرقه رجوی)

فعلا آمریکایی ها علیرغم همه توضیحات و دفاعی که از خود می کنند، اما ماهیتا نتوانسته و نمی توانند اقدام خود را موجه جلوه دهند

 

 

بهار ایرانی، بیست و ششم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8631

 

در حالی که هنوز خروج مجاهدین از لیست تروریستی وزارت خارجه قطعی نشده، زمزمه های مخالفت و مجادلات اجتناب ناپذیر ناشی از این اقدام از داخل خود آمریکا به موضوع چالش های درون حزبی و فراحزبی داخل آمریکا تبدیل شده است. چالش اصلی میان کسانی است که از یک طرف اقدام آمریکا را با انگیزه های حقوقی و از سوی دیگر از سوی کسانی است که آن را با انگیزه های کاملا سیاسی تعبیر می کنند. این در حالی است که نولان سخنگوی وزارت خارجه پیش از هر اقدامی در خصوص خارج کردن مجاهدین از لیست تروریستی بر این نکته اصرار می ورزد که این اقدام به معنی حمایت و مهر تایید آمریکا از مواضع مجاهدین و تغییر دیدگاه های آمریکا نیست و تنها انگیزه این اقدام را در راستای برون رفت مجاهدین از بن بست خروج از خاک عراق بر می شمارد. از سوی دیگر برخی مخالفان این اقدام بر این اعتقاد هستند رویکرد تازه آمریکا در قبال مجاهدین نشان از ورشکستگی استراتژیک آمریکا در قبال جمهوری اسلامی می دهد؛ این در حالی است که برخی نمایندگان کنگره بر این اعتقاد هستند که مجاهدین تحت هیچ شرایطی نمی توانند آلترناتیو مناسبی برای جمهوری اسلامی باشند؛ برخی نیز کمترین هزینه اقدام آمریکا را همسویی و حمایت از تروریسم قلمداد می کنند.

این مواضع پارادوکسیکال و متناقض نشان از این حقیقت می دهد که فعلا آمریکایی ها علیرغم همه توضیحات و دفاعی که از خود می کنند، اما ماهیتا نتوانسته و نمی توانند اقدام خود را موجه جلوه دهند. اینکه در پس چنین مجادلاتی انگیزه واقعی آمریکا از این اقدام چیست؟ پیش از هر پاسخی باید به انتظار اتفاقات آینده نشست. در این آینده فرضی آمریکا بواقع و به صورت باورپذیر اثبات خواهد کرد انگیزه واقعی اش از پس از این اقدام چه بوده است. اما بر اساس قرائن و شواهدی که از گذشته بجا مانده می توان تا حدود زیادی و همچنانچه پیشتر در برخی مقالات این قلم یادآوری نموده، تصمیم وزارت امورخارجه آمریکا را یک رویکرد عقلانی و در راستای دو هدف محوری ارزیابی کرد.

اول حل مسئله تخلیه مسالمت آمیز و بدون کمترین هزینه قرارگاه اشرف و بستن رجوی از عملی کردن تهدید وقوع فاجعه انسانی. و دیگر تلاش برای مهار دراز مدت سازمان و اسکان آنها در وضعیتی قابل کنترل. از این منظر می شود تصمیم آمریکا را عقلانی و قابل قبول توصیف کرد؛ اما تبعات ناشی از این تصمیم از جمله رفع محدودیت های بانکی، اخذ کمک های مالی در آمریکا و باز گذاشتن دست مجاهدین برای لابی در آمریکا و کنگره به هر حال بخشی از انتفاع اجتناب ناپذیر مجاهدین از این تصمیم است. از این منظر باید پذیرفت آمریکا سوای آن هزینه هایی که به لحاظ سیاسی از این اقدام متحمل خواهد شد، از این پس با تهدیدهای جدی تر مجاهدین در داخل آمریکا مواجه خواهد شد. این که آنها چه راهکارها و سازکارهایی برای مهار این وضعیت در پیش خواهند گرفت، چندان روشن نیست؛ مضاف بر اینکه این وضعیت دست نمایندگان کنگره حامی مجاهدین را برای ایجاد فضای دلخواه برای سمپاتی مجاهدین در داخل آمریکا فراهم خواهد کرد. اتفاقی که سوای انگیزه های آمریکا به لحاظ حقوقی و سیاسی حامل تناقض و پارادوکس خواهد بود.

اگر آنگونه که مقام سخنگوی وزارت خارجه ادعا می کند، این تصمیم دال بر تایید و حمایت مجاهدین نیست و تنها بواسطه فراهم نمودن فرصت برای خروج نهایی از خاک عراق اتخاذ شده، اما به هر حال این تصمیم ورای آن امکان فرضی مورد اشاره وزارت خارجه دستاوردهای دیگری برای مجاهین بجا خواهد گذاشت که تبعات منفی آن مستقیما متوجه دولت آمریکا و شهروندان آن خواهد شد. این تصمیم وقتی اجرا بشود، بطور اتومات برخی محدودیت های سازمان در آمریکا را رفع خواهد کرد. چه بسا با علم رجوی به پروسه های قانونی و پیچ و خم های اداری دست رجوی را برای برخی اقدامات خشونت آمیز و خیره سری ها باز بگذارد. تصمیم آمریکا با هر انگیزه هایی ما را با دو فرض مواجه می کند. اول عقلانی شدن رجوی و استفاده از این فرصت برای جلب توجه بیشتر آمریکا و تا گرفتن اعتماد نسبی از آمریکا، و دیگر دست بالا گرفتن رجوی و سوء استفاده های احتمالی از این فرصت برای دنبال کردن اهداف از پیش تعیین شده.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چالش بعدی مجاهدین خلق (فرقه رجوی) ، تبدیل ترانزیت به اردوگاه پناهندگان

در صورت ضعف مدیریت توسط نهادهای بین الملل یا تعلل، تا حدود زیادی می تواند منافع دراز مدت رجوی را تامین کند

 

 

بهار ایرانی، بیست و چهارم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8619

 

با تخلیه عنقریب قرارگاه اشرف و چنانچه پیش بینی می شد، جریان رسانه ای سازمان از این پس روی تبدیل ترانزیت یا مکان موقت به کمپ پناهندگان معطوف و متمرکز می شود. این تلاش هر چند از انتقال اولین کاروان شروع شده، اما با توجه به پایان یافتن چالش اشرف از این پس مجاهدین با تمام قوا روی تغییر نام ترانزیت به اردوگاه پناهندگان مانور خواهند داد. اینکه این تلاش تا چه اندازه موفقیت آمیز خواهد بود، پیش از هر چیز به سرعت عمل نهادهای بین المللی برای انتقال نهایی ساکنین ترانزیت به کشور یا کشورهای ثالث بستگی دارد. اما آنچه مسلم اینکه از این پس اتفاقات قابل پیش بینی از جمله شریان اطلاع رسانی به ترانزیت و مشخصا رابطه رجوی با ساکنین ترانزیت قطع خواهد شد.

البته این گمانه زنی به استناد داده های اولیه از اوضاع داخلی ترانزیت است و در صورتی است که فرض را بر عدم دسترسی ساکنان ترانزیت با سیمای آزادی مجاهدین و دریافت پیام های آتی رجوی برای آنها متصور شویم؛ اگر این اتفاق حاصل شود، بدون تردید تاثیری تعیین کننده در نوعیت رابطه رجوی با بدنه تشکیلاتی بجا خواهد گذاشت؛ مشروط بر اینکه شریان های موازی این ارتباط از جمله وجود رابط های مرئی و نامرئی میان رجوی و ساکنان نیز به سرنوشت مشابهی دچار شوند در این صورت باید شاهد تغییرات محسوسی در برنامه های سیمای آزادی باشیم؛ به این دلیل که مخاطبان اصلی خود را از دست می دهد، اما با هر فرض و احتمالی درباره کمیت و کیفیت این رابطه در این که تغییرات محسوسی در نوعیت این رابطه رخ خواهد داد تردید نیست و این امر می تواند به ایجاد فضای باز و امکان خودباوری و استقلال فکری نسبی ساکنین ترانزیت منجر شود. در چنین شرایطی است که موضوع تبدیل ترانزیت به اردوگاه پناهندگان از اهمیت مضاعفی برای سران سازمان برخوردار می شود تا از این طریق بتوانند امیدهای ترک خورده و از دست رفته تشکیلات را احیا و بازسازی کنند. این در حالی است که نهادهای ذی ربط اطلاعات موثق و به روزی در رابطه با فعالیت های خود جهت انتقال به کشور یا کشورهای ثالث یا میزان موفقیت های خود در این خصوص در اختیار نمی گذارند؛ نفس این سکوت به تشدید و ترغیب بیشتر سازمان برای مانور روی تبدیل ترانزیت به اردوگاه پناهندگان و بازسازی افراد کمک می کند و به نوعی بهانه لازم را برای مانور بیشتر روی موضوع فراهم می آورد.

آنچه حتمی اینکه با مطول شدن دوره اقامت در ترانزیت سازمان خواهد توانست با تکیه بر سازوکارهای قانونی به تلاش های مورد اشاره شکل و شمائل توجیه پذیر و قابل دفاعی بدهد. چنانچه مسعود رجوی در پیام اردیبهشت امسال خود صریحا این خلاء قانونی را مورد اشاره قرار داد و تاکید داشت زمان اسکان موقت بر اساس عرف بین المللی مشخص شود. با این حساب تلاش نهادهای مربوطه باید وقف قانومند کردن این پروسه و خلع سلاح رهبری سازمان از سازوکارهای بظاهر قانونی باشد. در چنین وضعیتی به نظر می رسد مبرمترین کاری که نهادهای مربوطه می توانند انجام بدهند، تعیین تکلیف کسانی است که پیشتر در مصاحبه با کمیساریای عالی پناهندگان برای بازگشت به ایران اعلام آمادگی کرده اند.

واکنش های خصمانه رجوی روی این گروه داوطلبان که پیشتر با محمل موضع گیری علیه کمیساریا و صلیب سرخ شاهد آن بودیم، بر اهمیت این موضوع و نقشی که می تواند در این مقطع بجا بگذارد، تاکید دارد. نهادهای درگیر می توانند با تسریع در انتقال این افراد تا حدود زیادی جلو جوسازی های سازمان را بگیرند و حداقل اینکه چالش های تازه ای پیش روی رهبری سازمان بگذارند تا به نوعی مانع موجه جلوه دادن مطالبه تبدیل ترانزیت به اردوگاه پناهندگی باشد. واقعیت این است که در صورت توفیق رهبری سازمان در تغییر نام ترانزیت به اردوگاه پناهندگان، انگیزه لازم برای حفظ وضعیت موجود بیشتر خواهد شد. در نقطه مقابل و در صورت وارد شدن شوک های لازم که توامان می تواند انتقال بخش داوطلب به ایران و به موازات آن انتقال آن بخش از اعضای سازمان که مانعی برای رفتن به اروپا ندارند، ترانزیت را از وضعیت یکپارچگی و یکدستی و در نتیجه تمرکز برای مانور روی موضوع اصلی خارج کند.

در این میان تسریع روند رسیدگی به وضعیت فردی افراد و همچنین فعال بودن جریان اطلاع رسانی می تواند تاثیر بسزایی در خنثی کردن جریان تبلیغاتی سازمان داشته باشد. باید گفت پروسه خروج سازمان از عراق وارد مرحله تازه و حساسی شده است. مرحله ای که در صورت ضعف مدیریت توسط نهادهای بین الملل یا تعلل و مطول شدن تا حدود زیادی می تواند منافع دراز مدت رجوی را تامین کند. رجوی با علم به پیچ و خم های قانونی از یک سو و همچنین عدم قبول میزبانی کشورها از مجاهدین روی همین خلاء ها و فاصله های زمانی حساب ویژه ای باز کرده است. این فاصله های زمانی برای رجوی حکم همان خریدن زمان برای پیش بردن سیاست از این ستون به آن ستون فرج را بازی می کند. برای ممانعت از این فرصت طلبی به هوشمندی و اتخاذ راهکارهایی فراتر از بضاعت ها و سازوکارهای موجود قانونی نیاز است.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قرارگاه اشرف را همچون قلعه الموت حفظ کنیم

آنچه می تواند قرارگاه اشرف را حائز اهمیت و بر حفظ آن و احیانا تبدیل آن به موزه مورد تاکید قرار بدهد، شباهت های غافلگیرکننده آن با الموت است

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، بیست و یکم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8593

 

قلعه الموت یکی از بناهای دیدنی در استان قزوین ایران است. مردمان محلی آن را به نام قلعه حسن می شناسند. منظورشان از حسن هم حسن صباح از رهبران فرقه اسماعیلیه است که سالهای متمادی این قلعه را به مرکز اسکان و فرماندهی مریدان خود تبدیل کرده بود. درباره حسن صباح و پیروان او داستان های بسیار و بعضا باورنکردنی روایت می کنند. داستان هایی که اگر نبود مصادیق و مثال های عینی آن در روزگار ما هرگز مجالی برای باور آنها نبود و مثل بسیاری افسانه ها و اسطوره ها جز از منظر تخیل نگاه و تبیین نمی شد. اما اجماع تاریخ نگاران بر برخی باورها و رفتارها و روش های او در مواجه با دشمنان خود، نشان از وجوه شباهت هایی غافلگیرکننده و بهت آور میان حسن صباح و قلعه الموت اش با مسعود رجوی و قرارگاه اشرف می دهد. این شباهت ها از جهات متعددی یافت می شوند؛ هم از منظر باورهای دینی و عقیدتی، هم از منظر اهداف و هم روش ها و هم بخصوص استراتژی مبارزه؛ تا آنجا که تاریخ نگاران از فرقه حسن صباح به عنوان اولین فرقه و سازمان تروریستی در تاریخ بشر یاد می کنند. همچنین درباره این فرقه گفته می شود آنها اولین گروه و سازمانی بودند که اعتقاد داشتند برای رسیدن به هدف از هر ابزار و وسیله ای می شود استفاده کرد. به بیان امروزین برای آنها هدف وسیله را توجیه می کرد.

قلعه الموت

قلعه اشرف

در راستای چنین آموزه هایی آنها را می توان در زمره ریاکارترین گروه ها و فرقه ها نام برد. استراتژی آنها برای مبارزه نیز استراتژی خشونت و ترور بوده است. با تلفیق دو خصیصه ریاکاری و خشونت طلبی آنها با نفوذ به درون دشمنان فرضی اقدام به ترور و حذف فیزیکی مخالفان و دگراندیشان می کرده اند. سوای اینها، فاکتورهای دیگری که این دو گروه را بهم شبیه و نزدیک می کند، آنگونه که نوشته اند این است که این فرقه در ده سطح طراحی شده بود و به افراد در سطوح پایینتر گفته می‌شد که قرآن علاوه بر معنای ظاهری معانی عمیق تر و نهفته‌ای نیز دارد. حسن صباح عقیده داشت همه افراد توانایی رسیدن به بالاترین سطح را ندارند و بنابراین بیشتر افراد را در رده‌های پایین و برای اطاعت از اوامر خویش نگاه می‌داشت. در دوره سینان جانشین صباح، وی به دو تن از زیردستانش دستور داد که خود را بکشند و آنها خود را از دیوار به پایین پرتاب کردند که این واقعه در تاریخ ثبت شده‌ است. بسیاری از سازمانهای زیرزمینی مانند Iفرامسونرها شیفته حسن صباح و سازماندهی او بوده‌اند.

فاکتور دیگری که این فرقه را برجسته می کند، سرکوب تمایلات جنسی افراد تحت اراده و مریدان است. این امر از طریق اخته کردن افراد محقق می شده. حسن صباح بر این باور بوده که مریدان اش می توانند از طریق سرکوب غریزه جنسی رستگار واقعی شوند. در فرقه حسن صباح پرستش رهبری در حد و اندازه پرستش خداوند است. رهبر در فرقه حسن صباح تجلی اراده خداوندی است و حکم او با احکام خداوندی برابری می کند. در فرقه حسن صباح تسلیم شدن ارجح تر از فدا شدن است. چرا که به زعم او، فدایی کسی است که فقط برای مردن آماده است و چه بسا وقتی به تردید برسد دیگر فدایی نباشد. ما به کسانی نیاز داریم که ابتدا از ما سؤال نکنند و بعد تسلیم بی قید و شرط ما باشند. حسن صباح با انتخاب و ساخت قلعه الموت بر بام کوه بر انزوا و دوری خود و مریدان اش از جامعه تاکید داشت و فقط افراد او در زمان انجام ماموریت های تروریستی از قلعه بیرون می آمدند. ماموران حسن صباح وظیفه داشتند به محض مواجه شدن با خطر دستگیری با ماده ای که در دهان داشتند خوددکشی کنند. رهبری فرقه اعتقاد داشت برداشت های او از اسلام و قرآن منحصر است و دیگران را به ارتداد و انحراف از اسلام متهم می کرد. او مخالفان و منتقدان خود را به بیرحمانه ترین شکل ممکن می کشت. از ادعاهای دیگر حسن صباح این بود که او امام زمان است. در یک کلام تمامی نکاتی که درباره فرقه حسن صباح برشمردیم و مورد اجماع تاریخ نگاران می باشد، می توان در کلیت و اجزاء در سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی مشاهده و ردیابی کرد. آنها که سالها است از دور و نزدیک چنین تشکیلات و رهبری را می شناسند، می توانند بر صحت این ادعا گواهی بدهند.

در این مختصر قصد مقایسه این دو جریان نیست. بلکه به بهانه تخلیه قرارگاه اشرف و همسویی اهمیتی که این مکان در مقایسه با قلعه الموت داراست و می تواند از حیث تاریخی و تبارشناسی فرقه ها مورد استفاده قرار بگیرد، تاکید بر این معنی است که قرارگاه اشرف را همچون قلعه حسن صباح به عنوان یک بنای تاریخی حفظ و به رسمیت بشناسیم. همچنانکه قلعه الموت امروز مکانی است توأمان هم برای مطالعه و هم گردشگری. شاید برای نسلی که کم و بیش با فرقه ای مثل مجاهدین آشنایی داشته، این اهتمام چندان مورد توجه نباشد و چه بسا بخاطر کینه و نفرتی که از این مکان و مناسبات آن در دل دارند، خواستار نابودی و ویرانی آن باشند؛ اما از یاد نبریم بیشتر بناهای مشابه همین قرارگاه اشرف و از جمله قلعه الموت درست از بستر چنین ضرورتی تا اینجای تاریخ باقی مانده اند.

این که چرا پس از گذشت یکهزار سال از عمر این قلعه و زندگی حسن صباح این قلعه کماکان حائز اهمیت تاریخی و مورد مطالعه و بازدید قرار می گیرد، به عبارتی پیش از این که مربوط به یک مکان تاریخی باشد، اهمیت اش را از همان نشانه ها و مختصاتی می گیرد که پیشتر بر برخی آنها اشاره رفت. و آنچه می تواند قرارگاه اشرف را در این راستا حائز اهمیت و بر حفظ و نگهداری آن و احیانا تبدیل آن به موزه مورد تاکید قرار بدهد، همین شباهت های غافلگیرکننده است. نفس این شباهت ها هم می تواند دستمایه کنکاش و چالش های روزگار معاصر با گذشته و به نوعی تکرار تاریخ در اشل های مختلف باشد.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حکایت بیانیه نویس های شورای مقاومت!! رجوی؟

(مجاهدین خلق، فرقه رجوی)

سازمانی که مدعی است حامل آخرین دستاوردهای مبارزاتی قرن بیست و یکم برای کسب آزادی و دموکراسی و ... است..

 

 

بهار ایرانی، هفدهم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8578

 

این دبیرخانه شورای ملی مقاومت رجوی هم انگار چوب به سر نویسندگان اش خورده که یک ریز بیانیه و اطلاعیه و … در خصوص لیبرتی و قرارگاه اشرف صادر می کنند. آن هم بیانیه هایی به قولی صد تا یک غاز که بعضا انعکاسش در بیرون مناسبات کودکانه سازمان چیزی جز آبروریزی و سرافکندگی برای مقاومت بی بدیل ایران!! یعنی جناب رجوی و حامیان او بجا نمی گذارد. شگفتی بیشتر از آنجا است که مغز نویسندگان و عاملین و امرین پشت پرده این بیانیه نویس ها آنقدر کوچک و ناتوان شده که به زعم خود گمان می برند، دنیا و مدیای آن فقط منتظر نشسته اند که ببینند این مقاومت بی بدیل چه حرف و حدیث تازه ای برای گفتن دارد. غافل از اینکه تحولات پرشتاب جهان که امروزه به صورت روزمره همه چیز را معطوف به خودش کرده، اصلا چیزی به نام مقاومت آقای رجوی را نه به یاد می آورد و اگر هم روزی از کنار آن خبری دریافت کرده باشد، قطعا در حافظه اش نمانده و رفته دنبال کار یومیه خودش. اینکه هر روزه شاهد انتشار بیانیه و اطلاعیه و هشدارنامه و عریضه نامه و … اینها هستیم، خودش فی النفسه نشان می دهد که همه چیز لوث شده و تا حدی زیاد بی مزه و مضحک شده است. این که مثلا ببینیم شورای ملی مقاومت مدام بیانیه می نویسد مبنی بر اینکه مثلا :

“روز سه شنبه ۲۱شهریور نیروهای عراقی به دستور کمیته سرکوب در نخست وزیری عراق، یک کامیون حامل مواد تدارکاتی ضروری را که توسط ساکنان خریداری شده بود، در نقطه بازرسی متوقف کرده و مانع ورود آن به کمپ شدند. لباس شخصی ها ورود کامیون را به روز بعد موکول کردند. کامیون حاوی دوچرخه و سه چرخه معمولی و برقی برای معلولان و بیماران، گونی، حشره کش، ساق بند و آرنج بند، دفتر یادداشت، صابون، پودر رختشویی، کفگیرآشپزی، سیم برق، مهتابی، لامپ و قطعات یدکی خودروهای خدماتی بود.”

یا در ادامه مسئولیت این کمیته سرکوب را علاوه بر موارد یاد شده:

” … صادق دژخیم، مانع از ورود یک خودروی حامل گل و گیاه به کمپ شد و گفت ورود گل و گیاه ممنوع است. درصورتی که جورج باکوس روز ۲۱شهریور در حضور هیأت های دیپلوماتیک در لیبرتی گفت هیچ مانعی برای ورود درختی که بیش از ۱۵۰سانتیمتر نباشد، نیست. اما صادق دو روز بعد، حتی گیاهانی با طول ۱۵سانتیمتر را هم برگرداند.”

و در پایان همین بیانیه هم از سنگر مقاومت ایران بنویسد:

“مقاومت ایران، توجه ملل متحد، ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا را به نقض فاحش استانداردهای حقوق بشری و انسانی از سوی دولت عراق در لیبرتی و نقض آشکار یادداشت تفاهم که این دولت با ملل متحد امضا کرده است، جلب می کند و خواهان وادار کردن دولت عراق به اجرای تعهداتش است.”

اگر کمی به کنه و کارکرد واقعی کلمات و دایره واژه گانی بیانیه شورا توجه کنیم در می یابیم که این نویسندگان اصلا نه از بارمعانی کلمات چیزی می دانند و نه این که به تناقضات حاصل از استعمال و استفاده از آن آگاهی دارند؛ یا اگر هم چیزی می دانند خود را به کوچه علی چپ می زنند. مثلا در همین بیانیه موسوم به شماره ۵۲ ابتدا به ساکن از کمیته ای با عنوان کمیته سرکوب که در نخست وزیری عراق شکل گرفته اشاره می شود و متعاقب آن ادعا می شود مسئولیت این کمیته سرکوب!! سد راه شدن کامیون یا کامیون هایی بوده که حامل کفگیر و صابون و زیرشلواری و لباس زیر و … برای اعضای مقاومت بی بدیل و سترک مردم ایران بوده است. تنزل دادن واژه ها و جایگاه شان تا این اندازه نازل و مضحک البته در دستگاه مجاهدین اتفاق تازه ای نیست. اما باید اذعان کرد تا این اندازه اش واقعا نوبر است. آن هم برای سازمانی که مدعی است حامل آخرین دستاوردهای مبارزاتی قرن بیست و یکم برای کسب آزادی و دموکراسی و … است و همیشه عنوان مقاومت را با خود یدک می کشد.

وقتی این بیانیه را می خواندم ناخودآگاه یاد جنگ و دعواهای دوره بچگی افتادم. و اینکه مثلا وقتی قرار می شد خودمان را در این نزاع ها محق نشان بدهیم، با تردید و ترس کودکانه انگشتمان را مقابل آقا مدیر به نشانه اجازه گرفتن برای حرف زدن بالا می بردیم و با من و من ادله ای شبیه آنچه بیانیه نویسان مقاومت مطرح می کنند، بر زبان می آوردیم. آقا مدیر هم که از حرف زدن و استدلال و اصل دعوای ما کلافه و مستأصل شده بود، با انگشت تهدید اشاره می کرد که برو بتمرگ سر جات. و بعد یواشکی رو به آسمان از خدا می خواست به او صبر جمیل عطا کند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عقب نشینی رجوی، دلالت های سلبی و اثباتی

رجوی دریافته که مثل گذشته قادر به اعمال هژمونی و اراده خود بر تشکیلات نیست

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، سیزدهم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8548

 

پیش دستی مریم رجوی برای تخلیه کامل قرارگاه اشرف از باقیمانده ساکنان آن تا یکی دو روز آینده بر چند نکته سلبی و اثباتی دلالت دارد. در این مختصر مروری هر چند اجمالی بر این جنبه ها و معانی می کنیم تا ببینیم سازمان پس از کش دادن ۹ ماهه تخلیه اشرف در نهایت جز سنگ روی یخ شدن چه انتفاع و بهره ای برده است که در صورت تن دادن به روند عادی توافقات ۲۵ دسامبر می توانست از آنها نفع بیشتری ببرد. اعلام آمادگی مریم رجوی و ضرب الاجل پیش دستانه مریم رجوی، در عین ناباوری و تعجب اما در شرایطی صورت می گیرد که تا پیش از آن همه نشانه ها و موضع گیری های مستقیم و غیر مستقیم سازمان اصرار بر ادامه خیره سری و لجاجت های کودکانه و ساده لوحانه داشت. هر چند این رویکرد از منظر که مصداق جلو ضرر را هر کجا بگیری منفعت است روش مناسبی است؛ اما این رویکرد دلالت بر یأس و ناامیدی سازمان از اصرار و پافشاری غیرمنطقی و همچنین انتظار بیهوده آنها از شق القمر دادگاه ایالتی آمریکا یا بیانیه های طرفداران آن در اروپا و آمریکا دارد. اما چنانچه بارها تاکید شده چیزی که در این روند حائز اهمیت است فرجام مسالمت امیز تخلیه اشرف و بدون برجا گذاشتن هزینه های جانی است البته اگر سازمان اجازه دهد بقیه پروسه هم به این شکل ادامه پیدا کند و مجددا با بهانه گیریها آن را متوقف نکند! با این اوصاف تمکین مریم رجوی در مقابل اراده دولت و ملت عراق و همچنین نهادهای بین المللی مستقیم و غیر مستقیم حاوی پیام های زیر است:

۱- اینکه حامیان ریز و درشت و تشکل های پوششی سازمان بر خلاف آنچه رسانه های سازمان سعی در القای آن داشتند، نه تنها اعتبار و جایگاهی ندارند که اساسا در مناسبات آن مدار بالایی که رجوی مدعی است اصلا دیده نمی شوند و به حساب نمی آیند. و مهمتر از همه اینکه این تشکل ها از منظر آن مناسبات فاقد کمترین مشروعیت سیاسی می باشند. تشکل هایی که در ظاهر امر و با احتساب تلاش هایی که سازمان برای بزرگ نمایی آنها انجام داده، علی القاعده می بایستی که با صرف آن همه هزینه برای مطرح کردن آنها در سطح مطبوعات معتبر، حداقل به همان اندازه دارای وزن و اعتبار کسب کرده باشند؛ اما بی اعتنایی کامل جامعه بین الملل به این نشست ها و کنفرانس ها و بیانیه ها و تهدید و … در نهایت چشم انداز چنین رویکردی را برای سازمان تیره و تارتر از همیشه می کند.

۲- مسئله دیگر اینکه تمکین سازمان به تخلیه اشرف بار دیگر بر این نکته اذعان دارد که همه ادعاهای سازمان در خصوص غیر استاندارد بودن ترانزیت، تشبیه ترانزیت به زندان، کمبود آب و برق و محدود بودن فضا و نقض حقوق اولیه و بدرفتاری مقامات عراقی، و سرقت اموال و … همه و همه بهانه ای بیش نبوده است. این حقیقت وقتی پررنگ تر می شود که بدانیم مقامات عراق از بدو بهانه گیری های سازمان تاکنون هیچ تغییری در تنظیم رابطه با ساکنین اشرف انجام نداده اند.

۳- اینکه رأی دادگاه ایالتی بر خلاف آن همه جاروجنجالی که سازمان برای اهمیت نامه و تهدید دادگاه ایالتی براه انداخته بود، از منظر وزارت امورخارجه فاقد موضوعیت و کمترین پشتوانه اجرایی است. البته این امر از بدو امر هم مشخص و معلوم بود، اما اصرار سازمان بر گنده کردن موضوع و توهمی که خود به ان دامن زده بود، این باور را در نزد برخی ایجاد کرده بود که اینبار سمبه سازمان به لحاظ قانونی پر است و به همین دلیل هم به شرط خانم کلینتون برای خروج از لیست تروریستی وزارت خارجه عامدانه و به شکل توهین آمیزی دهن کجی می کند. اما وقتی مریم رجوی دلیل تن دادن به ادامه جایجایی را اثبات حسن نیت به آمریکا قید می کند، آشکارا بر این حقیقت اذعان می دارد که آبی از نامه و رأی دادگاه ایالتی واشنگتن گرم نخواهد شد و کماکان باید به شرط خانم کلینتون برای خارج شدن از لیست تروریستی دخیل ببندد.

۴- این رویکرد از جهت دیگری می تواند حکایت از کم رنگ شدن اتوریته و تسلط رجوی بر تشکیلات داشته باشد. به بیانی وضعیت ۹ ماه اخیر و فرارهای متعدد از قرارگاه اشرف و از سویی تعاملات برخی از اعضای سازمان برای ارتباط گیری با خانواده های خود از طریق صلیب سرخ و کمیساریای عالی و نماینده سازمان ملل و در موارد بسیاری هم اظهارنامه های ساکنین اشرف برای خروج از تشکیلات و اخذ پناهندگی از کشورهای ثالث و رفتن به دنبال زندگی شخصی، بر این معنی تأکید دارد که تشکیلات رجوی به جد ترک برداشته و امکان ریزش بهمن وار در تشکیلات رجوی قریب الوقوع است. به عبارت دیگر وی دریافته که مثل گذشته قادر به اعمال هژمونی و اراده خود بر تشکیلات نیست.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در چهل و هشتمین سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق

مجاهدین فاقد کمترین پشتوانه سیاسی چه در نزد گروه های سیاسی و چه افکار عمومی در ایران هستند...

 

 

بهار ایرانی، دهم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8535

 

این روزها مصادف با چهل و هشتمین سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق است. در تاریخ معاصر ایران و بعضا در دنیا کمتر سازمان و گروهی می توان یافت که از این حیث به مجاهدین شبیه باشد. این پیشینه الزاما نه به معنی تمایز و برجستگی مجاهدین که به واسطه تأثیرات مخرب و ویران کننده ای که بر کل جنبش آزادیخواهی و فلسفه آرمانگرایی وارد آورده حائز اهمیت است؛ تا جایی که علیرغم اذعان بسیاری به صادق بودن و مقدس بودن هدف بنیانگذاران سازمان، اما به دلیل عمر کوتاه بنیانگذاران و بعد از آن تسلط رجوی بر سازمان عملا آن انگیزه های صادقانه و خیرخواهانه بنیانگذاران تحت الشعاع قرار گرفته و فلسفه وجودی مجاهدین را به چالش کشیده است. اگر ابهام ها و چالش های اولیه درباره بنیانگذاران سازمان تنها به برخی اشتباهات و شتابزدگی ها و تأثیرات ناخواسته از شرایط خاص دهه ۴۰ و پیامدهای سیاسی و ایدئولوژیکی و … جنبش های مارکسیستی بر امثال حنیف نژاد معطوف و محدود می شد، اما اصرار رجوی بر ادامه و تشدید همان اشتباهات و موضع گیری های غیر اصولی و بعضا شخصی تا آنجا پیش رفت که برخی حتی نسبت به صداقت بنیانگذاران نیز شک و تردید جدی ایجاد کردند. سازمانی که در بدو پیدایش و شکل گیری به دلیل خاستگاه های فکری و مذهبی اش مورد حمایت طیف های مختلف مذهبی بود، اما در کمترین زمان ممکن و تنها پس از یک دهه به نقطه ای رسید که به جز گروه های چپ تقریبا حمایت نیروهای مذهبی و بعد توده های مردم را از دست داد. و به موازات آن به رودرویی کامل و بی واسطه با مردم کشیده شد. از این منظر به جرأت می توان گفت سازمان مجاهدین در طول حیات سیاسی خود بطور پیوسته در حال ریزش از درون و بیرون خود بوده است. اکنون سازمان در چهل و هشتمین سالگرد خود با خیل مخالفانی مواجه است که هر کدام به دلایلی سیاسی، ایدئولوژیکی و استراتژیکی با آنها مرزبندی و در صف مخالفین آن هستند. از این منظر مخالفین مجاهدین را از ابتدای شکل گیری تا امروز می توان به گروه های زیر تقسیم بندی کرد:

۱- جریانی که از اساس شکل گیری مجاهدین را بر اساس یک مهندسی از پیش طراحی شده و در راستای اهداف استعماری و فراماسونری و امپریالیستی و مقابله با جنبش های مذهبی و مشخصا مقابله و منزوی کردن اسلام فقاهتی قضاوت و ارزیابی می کنند. این جریان با مرور جریان روشنفکری دینی در صد سال و اندی سال گذشته و تأثیر پروتستانتیسم بر تفکر دینی و ارتباطات پایه گذاران این جریان با فراماسونرها، انگیزه ها و زمینه های اجتماعی، سیاسی شکل گیری مجاهدین را در امتداد اهداف استعماری ارزیابی و به استناد برخی گمانه زنی ها و اسناد که البته در صحت و سقم و ارزیابی و تحلیل آنها تردیدهای جدی وجود دارد، به چنین نتیجه گیری می رسند.

۲- گروه دیگری بر این باورند که بنیانگذاران سازمان افرادی صادق و مؤمن و مسلمان و پایبند شعائر دینی و … بوده، اما ضرورت های زمانی از جمله شتابی که جنبش های مارکسیستی در جامعه ایران بجا گذاشته، باعث شتابزدگی و اشتباهات از سوی بنیانگذاران گردید. این اشتباهات به زعم این گروه مبنا و ریشه انحرافات بعدی سازمان گردید. این گروه مشخصا بحث التقاط را به عنوان عامل اصلی انحرافات سازمان مطرح می کنند. و بر این باورند که چنان متدلوژی و التقاطی بطور اجتناب ناپذیر چنین آینده ای را برای سازمان رقم می زد.

۳- گروه دیگری بر این عقیده اند که سازمان با نفوذ دادن عوامل خود از جمله تقی شهرام در سازمان باعث انحرافات بعدی شده است. آنها سازمان را به دو دوره پیش و بعد از تسلط تقی شهرام در مرکزیت سازمان تقسیم بندی می کنند و معتقدند که ساواک با همکاری سیا موفق به انحراف کشاندن سازمان شده است.

۴- گروه دیگری دلایل انحراف مجاهدین را به عملکرد و تصمیمات شخصی معطوف و محدود می کنند. این گروه آشکارا نقش مسعود رجوی را در انحرافات بعدی سازمان برجسته و محوری می کنند.

۵- گروه دیگری از مخالفین سازمان صرفنظر از هرگونه داوری، بر این باورند که به دلیل تغییر اوضاع و تک قطبی شدن جهان و … نفی و نقد جدی روش های خشونت آمیز و پایان عمر انقلابات خونین و قهرآمیز و مشخصا به انزوا رفتن مارکسیسم دوره جریان هایی مثل مجاهدین که نماد ادامه مبارزات زیرزمینی و مسلحانه در ایران محسوب می شود، به پایان آمده و از درجه انتفاع خارج شده است. این گروه ها معتقدند وقتی شرایط موجود از مجاهدین عبور کرده، دیگر حتی لزومی به بازنگری و نقد آنها احساس نمی شود.

۶- گروهی اما مجاهدین را از منظر پدیدارشناسی و تاریخی حائز اهمیت می شمارند. و بر این باورند مجاهدین می توانند از این حیث و به عنوان نمونه تبدیل یک جریان آرمانگرا به یک گروه فرقه ای و ضددمکراتیک مورد مطالعه قرار بگیرد. در واقع این گروه به مجاهدین نگاهی موزه ای دارند که می شود به ضرورت مورد مطالعه قرار بگیرد.

نقطه اشتراک همه این گروه ها صرفنظر از اختلاف دیدگاه های سیاسی و اعتقادی درباره ریشه های انحراف، مخالف بودن با سازمان است. از این منظر می توان به جرأت ادعا کرد هیچ سازمان سیاسی در طول تاریخ ایران به اندازه مجاهدین مخالف و منتقد آن هم در میان مخالفین جمهوری اسلامی نداشته است. در نقطه مقابل اما مجاهدین فاقد کمترین پشتوانه سیاسی چه در نزد گروه های سیاسی و چه افکار عمومی در ایران هستند. در حال حاضر معدود حامیان مجاهدین را عمدتا راست ترین جناح های سیاسی در غرب و بعد شماری شخصیت های سیاسی بازنشسته و منفعل و جناح های تندرو و خشونت طلب آمریکایی تشکیل می دهند.

چهل و هشت سال از تأسیس سازمان می گذرد. هر چند این قدمت به لحاظ کمی منحصر و کم سابقه است، اما به لحاظ کارکرد و عملکرد درست در نقطه مقابل آن پیشینه چالش برانگیز و مسئله ساز بوده است. هر چند سازمان فی النفسه به چنین پیشینه و قدمتی افتخار کند.

 

همچنین  .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رجوی و تناقضات ناشی از سیاست بقا در شکاف

تغییر موضع مجاهدین نسبت به ملل متحد

 

 

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، پنجم سپتامبر 2012
http://www.mojahedin.ws/?p=8511

 

یکی از نکات جالب و عبرت آموز در موضع گیری های سازمان افتادن به چاله چوله های تضادها و تناقض های خنده دار و نعل و میخ زدن هایی است که اتفاقا فاصله ادعا تا رسوایی و فضیحت آنها بعضا به یکی دو روز و در نهایت یکی دو هفته هم نمی رسد. اگر یادمان باشد مسعود رجوی در آخرین پیام صوتی اش به ساکنین اشرف بخش قابل توجهی از پیام اش را به موضوع ملل متحد و دیگر نهادهای زیر مجموعه آن اختصاص داد. تلاش رجوی این بود که اولا مشروعیت ملل متحد و نهادهای مربوطه به آن را زیر سؤال ببرد و ثانیا این مشروعیت را مشروط به موضع گیری های ملل متحد در رابطه با مجاهدین و ساکنین اشرف کند. برای همین بصراحت و با این مضمون ادعا کرد که مشروعیت ملل متحد را اشرف نشان ها امضا می کنند. بعد از آن هم قلم به دستان رجوی همین خط را تا جایی ادامه دادند که رحمان کریمی به صراحت ملل متحد را مجری اراده و خواست قدرت های بزرگ و از جمله آمریکا معرفی کرد و گفت که اینها اصلا استقلال ندارند و بازیچه هستند. از آن هجمه مورد اشاره شاید هنوز سه هفته هم نگذشته که سایت های سازمان موضع آیت الله خامنه ای در اجلاس غیر متعهدها را که گفته بود:

“شورای امنیت سازمان ملل دارای ساختار و سازوکاری غیرمنطقی، ناعادلانه و کاملاً غیردموکراتیک است… آنها می گویند «حقوق بشر»، و منافع غرب را اراده می کنند؛ می گویند «دموکراسی»، و دخالت نظامی در کشورها را به جای آن می نشانند؛ منافع خود را به نام «قوانین بین المللی»، و سخنان تحکم آمیز و غیرقانونی خود را به نام «جامعه ی جهانی» بر ملتها تحمیل می کنند… “

به عنوان وسیله ای برای مانور و ایجاد ضدیت و همچنین خوش رقصی در نزد ملل متحد و کشورهای مورد اشاره دستمایه خبرها و تحلیل های خود قرار می دهند و طوری هم نسبت به ملل متحد احساس سمپاتی و ارادت نشان می دهند که انگار نه انگار که همین دیروز رهبری مجاهدین درباره ملل متحد چه ها که نگفت و همچنین قلم به دستان به فرموده رجوی ملل متحد را تا کجا لجن مال و بی آبرو کرده بودند. هر چند دامنه این تضادها و تناقض گویی ها به اینجا ختم نمی شود، اما دم دست بودن همین مورد قابل اشاره شاید به مصداق مشت نمونه خروار بتواند سرگیجی ناشی از چه کنم چه کنم او را در این وانفسا دلالت بکند. لازم به ذکر است این تناقض ها از سالها پیش و مشخصا از مقطع اتخاذ استراتژی بقا در شکاف یقه رجوی را گرفته و به مرور دامنه تناقض گویی ها و تضادهای حاصله از آن را تشدید کرده و می کند. سیاست استراتژی بقا در شکاف رجوی هدف اش برجسته کردن و تشدید و مانور روی تضادها و چالش هایی متمرکز است که بین جمهوری اسلامی و دولت های اروپایی و بخصوص آمریکا و از سویی نهاد ملل متحد و زیر مجموعه های آنها وجود داشته یا به مرور شکل می گیرد. هدف رجوی این است تا از این تضادها به زعم خود برای پیشبرد اهداف منظور شده و همچنین جلب اعتماد و توجه غرب به خود استفاده کند.

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد